پلوراليسم ديني چيست؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پلوراليسم ديني چيست؟

پلوراليسم ديني چيست؟ آيا مورد تأييد اسلام است؟

پرسش :

نظر اسلام درباره پلوراليسم ديني چيست؟

پاسخ :

يكي از انگيزه هاي مطرح شدن بحث پلوراليسم ديني در جهان مسيحيت اين بود كه آيا غير مسيحيان كه اعمال نيك انجام مي‏دهند نيز وارد بهشت مي‏شوند يا بهشت فقط مختص به مسيحيان است؟ در عالم مسيحيت، با اين پرسش به دو گونه برخورد شد؛ يكي انحصار گرايان كه قائل شدند: تنها كساني كه دين مسيحيت را پذيرفته‏اند، به بهشت وارد مي‏شوند. ديگري شمول گرايان كه درِ بهشت را كمي بازتر كردند و كساني را كه بر اساس ضوابط مسيحيت عمل مي‏كنند ولو مسيحي نباشند نيز بهشتي قلمداد كردند و به اصطلاح كارل ريشر اينان «مسيحيان گمنام» هستند.
امّا جان هيك پا را فراتر نهاد و همه‏ي متدينين به اديان مختلف را نجات يافته قلمداد كرد؛ حتّي ابايي نداشت كه طرف‏داران مكاتبي چون كمونيسم را نيز اهل نجات بداند.[1]
اين مسئله در عالم اسلام نيز مطرح بوده است. به تعبير شهيد مطهري كه مي‏فرمايد «امروز اين سؤال در ميان طبقات از جاهل و عالم و بي‏سواد و تحصيل كرده مطرح است كه آيا كارهاي خير افراد غير مسلمان مقبول است يا غير مقبول؟ اگر مقبول است، پس چه فرقي مي‏كند كه انسان مسلمان باشد يا نباشد».[2]
حال وارد اصل جواب مي‏شويم. بين دين و شريعت بايد فرق گذاشت. دين امري ثابت و شرايع متغييرند. دين كه همان اسلام به معناي عام است «اِنَّ الدينَ عندَ اللَّهِ اَلْاسْلام»[3] در تمام شرايع ثابت است؛ يعني روح تمام شرايع توحيدي همان «توحيد در ساحت عقيده و عمل» است؛ امّا هر شريعتي با شريعت ديگر فرق مي‏كند و شريعت‏هاي پسين شريعت‏هاي پيشين را نسخ مي‏كنند؛ چرا كه شرايع همان دستورات جزئي و فروع متناسب با ابعاد طبيعي و مادّي آدمي و خصوصيات فردي و قومي افراد به مقتضاي زمان‏ها و مكان‏هاي گوناگون است كه قابل تغييرند.[4] از اين روست كه در آيات قرآن تا آن‏جا كه محور گفتار اصول دين و خطوط كلي فروع آن است، سخن از تصديق انبيا نسبت به يك‏ديگر است «مُصَدِّقَاً لِما بَينَ يدَيهِ مِنَ الكتابِ و مهيمناً عليه»[5] امّا آن‏جا كه محور گفتار، فروع جزئي دين است، سخن از تعدد، تبديل، تغيير و نسخ است «لكل جعلنا منكم شرعةً و منهاجاً».[6]
پس اگر پيامبر اسلام آخرين پيامبر الهي است، «ما كان محمّد ابا احدٍ من رجالكم و لكن رسولُ اللَّهِ و خاتمُ النبيين...»،[7] «انت مني بمنزله هارون من موسي الا اَنَّه لا نبي من بعدي[8]»، طبعاً شريعتش نيز آخرين شريعت است؛ چون فقط رسول مي‏تواند شريعت بياورد و با آمدن پيامبر اسلام رسالت به اتمام رسيده است. و اگر قبول كرديم شريعت آخرين پيام‏آور الهي، آخرين شريعت است، بايد همه به آن بگروند؛ چرا كه با آمدن آخرين شريعت، شرايع قبلي نسخ مي‏شود؛ والا اگر نسخ نشود، آمدن شريعت بعدي بي‏فايده و لغو خواهد بود؛ به عبارت ديگر، ايمان به همه‏ي پيامبران[9] اين است كه در هر زمان تسليم شريعت همان پيامبر باشيم كه دوره اوست و قهراً لازم است در دوره ختميه به دستورهايي كه از جانب خدا به وسيله‏ي آخرين پيامبر رسيده، عمل كنيم و اين لازمه‏ي اسلام، يعني تسليم شدن به خداست و پذيرفتن رسالت‏هاي فرستادگان او است.[10] پس نمي‏توان با وجود شريعت اسلام، شرايع قبلي را قبول كرد. بعضي از طرفداران پلوراليسم ديني با تمسك به برخي آيات الهي خواسته‏اند قرآن را نيز طرفدار پلوراليسم ديني بدانند كه به بعضي از آيات اشاره مي‏كنيم و نقد مختصري هم بر آن مي‏نگاريم.
از آيه‏ي 62 سوره‏ي بقره اين گونه استفاده كرده‏اند كه: خداوند شرط اصلي رستگاري بشر در طول تاريخ را دو چيز قرار داده است: الف) ايمان به خدا و نبوت و شريعت‏هاي الهي؛ ب( عمل خالصانه و پيروي صادقانه از آن شريعت‏ها. حال كدام شريعت، مقيد نشده‏است؛ هر شريعتي كه باشد ملاك ايمان به شرايع و عمل خالص است؛ ديگر «چه شريعتي» كاري به آن ندارد.
اين شبهه اولين بار از سوي شرق شناسان بيان شد؛ ولي بعدها مورد پذيرش غرب‏زدگان قرار گرفت. در ردّ اين توهم بايد گفت: اوّلاً ايمان به خدا مستلزم اموري است: يكي اين كه بايد پيامبران خدا و محتواي وحي الهي را بپذيريم و بدان عمل كنيم؛ ثانياً، دنباله آيه مي‏فرمايد: ايمان توأم با عمل صالح سعادت آفرين است و ملاك تشخيص عمل صالح، عقل در قلمرو مستقلات عقليه و شريعت در غير آن مورد است؛ ثالثاً، صِرف عنوان اسلام و يهوديت و مسيحيت، موجب سعادت نمي‏گردد. بايد ايمان حقيقي به خدا و روز قيامت داشت و به لوازم آن عمل نمود؛ رابعاً، آيات فراوان در قرآن است كه يهود و نصاري را به خاطر ايمان نياوردن به پيامبر اسلام و عمل نكردن به دستورات اسلام، مورد عتاب قرار مي‏دهد و حتّي عقايد آن‏ها را باطل و مردود مي‏شمارد.[11]
به تعبير علامه‏ي طباطبايي[12] اين آيه پاسخي است به كساني كه فكر مي‏كنند به صرف يهودي يا نصراني يا مسلمان بودن وارد بهشت مي‏شوند؛ خير بايد عمل صالح و ايمان به خدا و قيامت هم در كنار هم باشند و عمل صالح در هر زماني در گرو پيروي از شريعت الهي مخصوص آن زمان است. آيات ديگري نيز هست كه بررسي آن‏ها مجال ديگري مي‏طلبد.
و امّا نظر اسلام درباره‏ي كساني كه بدون اعتقاد به اسلام كار نيكي انجام مي‏دهند يا به طور كلي معتقد به اسلام نيستند چيست؟ و خداوند چه رفتاري را با آن‏ها انجام مي‏دهد؟
توضيح اين نكته ضروري است كه: هدف اين بحث، اين نيست كه حساب اشخاص را رسيدگي مي‏كنيم؛ مثلاً معين مي‏كنيم كه آيا پاستور اهل جهنم است يا خير؟ ما چه مي‏دانيم افكار و معتقدات واقعي او چه بوده است؟ اصولاً حساب اشخاص دست خداست. هيچ كس حق ندارد درباره كسي به طور قاطع اظهار نظر كند كه اهل بهشت است يا اهل دوزخ؛ لکن درباره كساني مي‏توان به طور قاطع اظهار نظر كرد كه از طريق اولياي دين سرنوشت آن‏ها اعلام شده است.[13]
همه‏ي غير مسلمانان از نظر مأجور بودن در قبال اعمال خير يكسان نيستند. ميان غير مسلماني كه به خدا و قيامت معتقد نيست و غير مسلماني كه به خدا و قيامت معتقد است ولي از موهبت ايمان به نبوت (نبي آخر الزمان) محروم است، تفاوتي عظيم است. براي دسته‏ي اول امكان انجام يك عمل مقبول در نزد خدا، نيست؛ ولي براي دسته‏ي دوّم هست. اين دسته ممكن است با شرايطي به بهشت بروند؛ ولي براي دسته‏ي اول ممكن نيست. به نظر مي‏رسد فلسفه اينكه اسلام ميان مشركان و اهل كتاب در هم‏زيستي تفاوت قائل است، مشرك را تحمل نمي‏كند ولي اهل كتاب را تحمل مي‏كند، مشرك را مجبور به ترك عقيده مي‏كند ولي اهل كتاب را مجبور به ترك عقيده نمي‏كند، همين است كه مشرك يا منكر خدا، به وسيله‏ي شرك و انكار، باب نجات را براي ابد به روي خود بسته است. منکر خدا در شرايطي است كه براي عبور از طبيعت مادّي و صعود به ملكوت و بهشت جاويدان براي هميشه خود را محروم كرده ولي اهل كتاب در شرايطي هستند كه مي‏توانند ولو به طور ناقص، عمل صالح انجام دهند و با شرايطي نتيجه آن را بيابند.[14] البته ما معتقديم هرگاه عملي به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانيت انجام گيرد، در رديف عملي كه انگيزه‏اش فقط «براي خود» است نيست. خداوند چنين كساني را بي اجر نمي‏گذارد. در برخي احاديث وارد شده است كه مشركاني نظير حاتم با اين كه مشركند، به خاطر كارهاي خيري كه در دنيا كرده‏اند، عذاب داده نمي­شوند و يا تخفيفي در عذاب آنها داده مي‏شود.[15]
نتيجه:
«به هيچ وجه پلوراليسم و كثرت گرايي اديان به معناي حقّانيت همه‏ي اديان مورد پذيرش اسلام نيست. گر چه پيروان اديان آسماني رسميت اجتماعي دارند و در چهارچوب قوانين اسلام حق حيات و فعاليت دارند»[16]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه امام خميني(ره).
2ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه.
3ـ مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه امام خميني(ره).
امّا برخورد خداوند با پيروان ساير اديان، بحث ديگري است؛ يعني با ثابت شدن حقّانيت اسلام، خداوند با پيروان ديگر اديان چگونه برخوردي خواهد داشت؟ غير مسلمانان يا موحدند يا مشرك. غير مسلمانان موحد و لو به طور ناقص مي‏توانند نجات يابند؛ امّا غير مسلمانان مشرك كه كافر به خدا و قيامت هستند، براي ابد راه سعادت را به روي خويش بسته‏اند. [1]. ر.ك: مجله معرفت، ش22، ص13ـ14.
[2]. مطهري، مرتضي، عدل الهي، چاپ دوّم، ص289.
[3]. آل عمران/19. «همانا دين پسنديده نزد خدا آئين اسلام است».
[4]. جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، ص118.
[5]. مائده/48.
[6]. شريعت در آينه معرفت، همان، ص119.
[7]. احزاب/40، «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ليكن او رسول خدا و خاتم انبيا است...»
[8]. محمدي ري‏شهري، محمد، ميزان الحكمه، ج1، ص213.
[9]. بقره/285.
[10]. عدل الهي، همان، ص297.
[11]. مجله نقد، ش4، ص264ـ265.
[12]. اقتباس از: طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، ج1، ص193.
[13]. عدل الهي، همان، ص293.
[14]. همان، ص343.
[15]. همان، ص343.
[16]. مجله نقد و نظر، ش4، ص245

پلورالیسم دینی یعنی اینکه حقیقت و رستگاری در دین ویژه ای نبوده ، همه ادیان بهره ای از حقیقت مطلق و غایت قصوی دارند ، در نتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آنها می تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس نزاع حق و باطل از میان ادیان رخت بر بسته ، خصومت ها و نزاع ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به همدلی و همسویی می دهند.


  • پلورالیزم دینی در جهان مسیحی ، در دهه های اخیر، توسط جان هیک ( متولد1922م) طرح و یا ترویج شده است . نامبرده در این باره چنین گفته است: از نظر پدیدار شناسی ، اصطلاح تعدد ادیان ( کثرت دینی) به طور ساده عبارت است از این واقعیت که تاریخ ادیان نمایانگر تعدد سنن و کثرتی از متفرعات هر یک از آنهاست. از نظر فلسفی ، این اصطلاح ناظر به یک نظریه خاص از روابط بین سنتهاست، با دعاوی مختلف و رقیب آنها . این اصطلاح به معنای این نظریه است که ادیان بزرگ جهان تشکیل دهنده برداشت های متفاوت از یک حقیقت غایی و مرموز الوهی اند.در جای دیگر گفته است: «ادیان مختلف ، جریانهای متفاوت تجربه دینی هستند که هر یک در مقطع متفاوتی در تاریخ بشر آغاز گردیده و خودآگاهی عقلی خود را درون یک فضای فرهنگی بازیافته است ».


  • در جای دیگر گفته است :
«تجربه دینی مسیحی یک فرافکنی صرف تخیلی نیست، بلکه لبیکی به حق متعال است. از آن جا که ادیان بزرگ دیگر جهان صوری از تجربه حق متعال را گزارش می کنند، و نوع یکسانی از ثمرات اخلاقی و معنوی را در زندگی بشر نشان می دهند ، ناگزیرم باور کنم که آنها نیز لبیک گوی ذات متعال اند، و لذا من به یک حقیقت الهی غایی که ورای شبکه مفاهیم انسانی است و به نحوی متفاوت به تجربه در می آید و بنابراین ، در زندگی ، در چارچوب سنت های دینی بزرگ نسبت به آن واکنش متفاوتی نشان داده می شود، اذعان دارم. ادیان کلیت هایی هستند که اشکالی چند بعدی در زمینه تجربه دینی ، اعتقادات ، متون مقدس ، مناسک ، شیوه های زندگی و غیره دارند، اما همه آنها متناسب با تأثیری که ذات غایی بر حیات انسانی دارد، شکل می گیرند ».
منابع

  • میرچاالیاده ، دین پژوهی ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص301
  • جان هیک ، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص238
  • معرفت ، شماره 23، ص 71
  • علی ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی
موضوع قفل شده است