دوگانگی های زندگی من (1)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دوگانگی های زندگی من (1)

با سلام خدمت همه دوستان

آقا من تو زندگیم یه سری مسایل پیش اومده که باعث شده دچار یه سری دوگانگی بشم . هر بار می خوام یکی از اینارو بپرسم .

اولین مورد این سوال هست که در ذهن من ایجاد شده :
« مگر نه اینکه هر چیز اجباری باعث میشه آدم ادعایی داشته باشه ؟؟؟
خوب حالا آقا من انسان بودنم ، شیعه بودنم و اینکه آقای م.خ هستمم اجباری بوده ، درسته ؟
حالا من میگم انسان بودنو شیعه بودن قبول ، چرا من م.خ شدم و یکی دیگه نشدم ؟
آیا من می تونم این ادعا رو در روز قیامت بکنم یا نه »

با تشکر

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

به جمع صمیمی گفتگوی دینی خوش آمدید :Gol::welcome:
بزرگوار شما آقای م . خ هستید به چند دلیل :

اولا" : این م .خ بودن شما صرفا" یک امر اعتباری است و هویت شناسنامه ای شما را بیان میکند

ثانیا" شرایط جهان مادی سبب شده تا به دلیل یک سری قواعد وقوانین مادی و وضعی شما را م . خ بنامند
از قبیل فراهم شدن شرایط ازدواج پدر ومادر شما ! واین که برای نسب در جهان هستی (نه فقط جهان مادی) اعتبار وارزش قرار داده شده . پس باید هویت نسبی شما مشخص باشد .

ثالثا" : این م . خ بودن معرف هویت ظاهری ومشخصه ی جایگاه رفتار ظاهری شما در ضمانت رفتار اجتماعی تان است .
مثلا" خلاف اجتماعی شما به نام م . خ ثبت میشود . ویا بار علمی شما در غالب مدرک به نام م . ح ثبت میشود

پس م . خ شناسه ی هویت شما است واین فقط یک امر اعتباری میباشد .

واما ابعاد دیگر وجودی شما : که در درجه ی بعد قرار دارد .جنسیت فردی انسان (مرد یا زن بودن ) .
شماآقای م . خ هستید زیرا در عالم طبیعت قدر خداوند در غالب اراده ی الهی بر جهان جاری است اراده ی عمومی الهی حاکم بر جهان بر این قرار گرفته که اگر تخمکی که حاوی کروموزوم جنسی X است با اسپرم حاوی کروموزوم جنسی Y لقاح يابد سلول تخم مذکر شده و اگر تخمکX با اسپرم حاوی X لقاح يابد سلول تخم مؤنث می شود.

پس تا اینجا چگونگی دو بعد از دلایل م . خ شدن شما !!!
واین که اینها اجباری نبوده بلکه انتخاب اعتباری وطبیعی میباشد .

تحمل کنید هنوز برای تکمیل پاسخ شما کلی مطلب دارم . انشاءالله در اولین فرصت .

......................................................................... حق یارتان :roz:....................................................................................

seven7777777;78016 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان

آقا من تو زندگیم یه سری مسایل پیش اومده که باعث شده دچار یه سری دوگانگی بشم . هر بار می خوام یکی از اینارو بپرسم .

اولین مورد این سوال هست که در ذهن من ایجاد شده :
« مگر نه اینکه هر چیز اجباری باعث میشه آدم ادعایی داشته باشه ؟؟؟
خوب حالا آقا من انسان بودنم ، شیعه بودنم و اینکه آقای م.خ هستمم اجباری بوده ، درسته ؟
حالا من میگم انسان بودنو شیعه بودن قبول ، چرا من م.خ شدم و یکی دیگه نشدم ؟
آیا من می تونم این ادعا رو در روز قیامت بکنم یا نه »

با تشکر


باعرض سلام و تشکر از شما
بهتر بود دوگانگی را بیشتر توضیح می دادید که آیا دوگانگی در رفتار دارید یا در افکار و اندیشه ها و اصلا دچار یک نوع وسواس فکری شده چون به هر حال شما در وضعیت موجود یک فرد شیعه هستید و یک نام خاصی دارید و می توانید انرژی فکری و روانی خودتان را صرف موضوعاتی پرفایده تر نمایید اما به هر حال توصیه می کنیم که اگر با دلایل منطقی روبروشدید قانع شوید و بدانید اگر دوباره این افکار به صورت ناخودآگاه و بدون کنترل وارد ذهنتان شد این موضوع و افکار را با مشاور درمیان بگذارید موفق باشید.

با عرض سلام خدمت همه بزرگواران

چند نکته :
1. خدمت جناب امیدوار عزیز من کلا به یه چیز اعتقاد دارم دوگانگی من بیشتر بحث رفتاریمه . یعنی یه مدت یه رفتار خاص دارم و بعد با دیدن مواردی رفتارم عوض میشه ( حتی با علم به غلط بودن رفتار جدیدم ) . علتش رو شاید بشه ناآگاهی از جواب همین سوالا دونست . اگر جوابی قانع کننده باشه قطعا می پذیرم و هیچ چرایی توش نمیارم .

2. منظور من از م.خ اون روح بود نه جسمم . شاید منظورمو خوب نرسوندم . یعنی چرا من ، شما نشدم . یعنی چرا این روح در کالبد من نشسته و روح شما نه ؟ این فکر می کنم اجباری بوده !!!

3. بحث من سر اینه که حالا هر قسمتی از خلقت انسان که اجباریه ، اون دنیا ما می تونیم ادعا کنیم که آقا ما اینو نمی خواستیم دیگه ؟

بازم تشکر

*** با عرض پوزش در 2 هفته گذشته هر کار کردم ، نمی تونستم وارد سایت بشم . علت غیبتم این بود ***

سلام
برای من هم مدت زیادی این سوال بود که چرا من من شدم و خدا خدا
یعنی من خدا نشدم و خدا من
از لحاظ فلسفی دیدم با ممکن الوجود و واجب الوجود جواب این سوال را میدهند
از طرفی هم این سوال برای من بود که چرا بایزید بسطامی میگفت سبحانی ما اعظم شانی یا چرا منصور حلاج ندای اناالحق سر داد
بعد سرکی در تعالیم عرفانی کشیدم دیدم چیزها آن طور که من فکر میکردم نیست

seven7777777;82209 نوشت:

یعنی یه مدت یه رفتار خاص دارم و بعد با دیدن مواردی رفتارم عوض میشه ( حتی با علم به غلط بودن رفتار جدیدم ) . علتش رو شاید بشه ناآگاهی از جواب همین سوالا دونست . اگر جوابی قانع کننده باشه قطعا می پذیرم و هیچ چرایی توش نمیارم .

این بستگی به قلب انسان دارد اینجا را مطالعه کنید:Gol:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=8902

seven7777777;78016 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان

آقا من تو زندگیم یه سری مسایل پیش اومده که باعث شده دچار یه سری دوگانگی بشم . هر بار می خوام یکی از اینارو بپرسم .

seven7777777;78016 نوشت:

اولین مورد این سوال هست که در ذهن من ایجاد شده :


« مگر نه اینکه هر چیز اجباری باعث میشه آدم ادعایی داشته باشه ؟؟؟
خوب حالا آقا من انسان بودنم ، شیعه بودنم و اینکه آقای م.خ هستمم اجباری بوده ، درسته ؟
حالا من میگم انسان بودنو شیعه بودن قبول ، چرا من م.خ شدم و یکی دیگه نشدم ؟
آیا من می تونم این ادعا رو در روز قیامت بکنم یا نه »

با تشکر


با سلام و تشکر:Gol:

در پاسخ به این سؤال که چرا من مجبورم خودم باشم و شما نباشم یا بالعکس، و یا چرا در این خانواده متولد شده ام یا در این کشور و مملکت و یا اینکه چرا خلاف میل خودم به دنیا آمده ام گفتنی است:

انسان ها در خلقت خود هيچ گونه اختياري از خود ندارند؛ يعني در حقيقت انسان در خلقت و در اختيار داشتن خود مجبور است و هيچ نقش و تأثيري در آن ندارد. همچنين بعد از خلقت و ورود به اين دنيا، اقامت در اين دنیا نيز به اختيار وي نيست؛ چرا که به طور قطع و اجبار روزي بايد اين زندگي دنيوي را ترک کند و به عالم ديگر برود. نه تنها انسان، بلکه هيچ موجودي از موجودات در خلقت خود آزاد نيستند. تنها خداوند متعال است که به انسان و ديگر موجودات زندگي و حيات مي بخشد.(1)

دلیل آن هم روشن و مشخص است انسانی که قبل از خلقت، هیچگونه وجود نداشته و اصلاً چيزي نبوده تا بتواند از خود اختياري داشته باشد چیزی را انتخاب و یا برای خودش تعیین وضعیت کند. بدیهی است که داشتن اختيار فرع بر وجود است. انسان ابتدا بايد موجود باشد تا بعد از وجود درباره اختيار و آزادي اش بحث کرد.

بنابراين، انسان به ناچار طبق اراده و مشيت الاهي خلق مي شود و پا به عرصۀ وجود مي گذارد: و اصولاً این سؤال که چرا من در تعیین وضعیت، وجود یافتن و انتخاب شخصیتم نقشی ندارم سؤال بی موردی است زیرا اچنانکه گفتیم اختیار و انتخاب فرع بر وجود است و انسان قبل از انکه وجود یابد اصلاً چیزی نبوده که بخواهد حق انتخاب و اختیار داشته باشد. چنانکه قرآن کریم می فرماید: "آيا بر انسان روزگاری طولانی نگذشت که چيز قابل ذکري نبود".(2)

ذات نايافته از هستي بخش
کي تواند که شود هستي بخش.

اینک که به لطف الهی از هیچ بودن خارج شده و وجود یافته ایم و مشمول این موهبت عظیم الهی گشته ایم که انسان باشیم این اشرف مخلوقات عالم، باید بجای گرفتار امدن در اینگونه وسوسه های شیطانی بمنظور شکر گذاری این نعمت و موهبت، از استعدادها و سرمایه های وجودی که خداوند در نهاد مان قرار داده برای رسیدن به کمال و قرب الهی بهره بگیریم، نه آنکه با غفلت از یاد خدا و عدم معرفت به خویش و خدای هستی بخش و توقف و سکون و جای ماندن از مسیر فلسفۀ آفرینش یعنی عبودیت و بندگی خدا اسباب هلاکت و گمراهی خود را فراهم کنیم.

اما پس از به دنيا آمدن در زندگي دنيا آزاد و صاحب اختيار و اراده است، آن هم نه اختيار مطلق. که بحث دیگری است و در جای خود بسیار بدان پرداخته شده که اجمال آن اینست که مطابق مکتب حقۀ اهل بیت (ع)، انسان در دنیا نه مختار مطلق است و نه مجبور مطلق بلکه امری است بین این دو "لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین".

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی___________________________________________________
1. «الذي خلق الموت و الحيوة...» آن کس (خدا) که مرگ و حيات را آفريد...، ملک، 2.
2. «هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يکن شيئاً مذکوراً»، انسان، 1.


seven7777777;78016 نوشت:
با سلام خدمت همه دوستان آقا من تو زندگیم یه سری مسایل پیش اومده که باعث شده دچار یه سری دوگانگی بشم . هر بار می خوام یکی از اینارو بپرسم . اولین مورد این سوال هست که در ذهن من ایجاد شده : « مگر نه اینکه هر چیز اجباری باعث میشه آدم ادعایی داشته باشه ؟؟؟ خوب حالا آقا من انسان بودنم ، شیعه بودنم و اینکه آقای م.خ هستمم اجباری بوده ، درسته ؟ حالا من میگم انسان بودنو شیعه بودن قبول ، چرا من م.خ شدم و یکی دیگه نشدم ؟ آیا من می تونم این ادعا رو در روز قیامت بکنم یا نه » با تشکر

سلام
دو گانگی رفتاری در سنین نوجوانی و جوانی عادی است . معمولا در این سنین بدلیل عدم ثبات عقیدتی و عملی افراد دو گانگی رفتاری دارند و چیز عجیبی نیست . اما
بشارت که این دوگانگی به معنای نرم بودن خمیر مایه وجودی شماست و شما فرصت دارید آنرا در بهترین وضعیت شکل بدهید
هیچ امری در دار وجود جبری نیست
همه چیز اختیاری است اما اختیاری که از ذات ناشی میشود . لذا ممکن است در اعمال بناگاه یک امر غریب اتفاق بیفتد که به ظاهر دلیلی بیرونی برایش نمی یابم این همان ظهور ذات است
و اما اینکه شما چرا خودتان شدید
این سوال از ذات است و ذات چرا بردار نیست ؟
بودن انسان با اینگونه بودنش یکی است همانطور که نمی توان گفت آیا هستم ؟ نمی توان گفت : چرا اینگونه هستم ؟
بودن انسان ذات او و اینگونه بودنش ناشی از آن ذات است
البته بسیاری نمی دانند این ذات چیست و چگونه ظهور می کند ، شاید خوب و شاید بد
همین احتمال خوب بودن در مقام ذات برای سعی و تلاش و خود را ساختن کافی است
و باز همین بشارت که :
از اوییم و به او بازمی گردیم
پس بشتاب که زودتر باشد این رسیدن
شاید که سرآید ایام و نرسیدیم
موفق در پناه حق

••ostad••;80367 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

به جمع صمیمی گفتگوی دینی خوش آمدید :Gol::welcome:
بزرگوار شما آقای م . خ هستید به چند دلیل :

اولا" : این م .خ بودن شما صرفا" یک امر اعتباری است و هویت شناسنامه ای شما را بیان میکند

ثانیا" شرایط جهان مادی سبب شده تا به دلیل یک سری قواعد وقوانین مادی و وضعی شما را م . خ بنامند

واین که اینها اجباری نبوده بلکه انتخاب اعتباری وطبیعی میباشد .

تحمل کنید هنوز برای تکمیل پاسخ شما کلی مطلب دارم . انشاءالله در اولین فرصت

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

همانطور که در پست قبل عرض کردم م. خ بودن شما یک امر اعتباری است . که این اعتباری بودن را در پستهای بعدی به طور مقصل توضیح خواهم داد .

واما دو موردی را که در باره ی چرا م.خ شدن شدن شما از لحاظ جسمی تعریف کردم خدمتتان واین که این امر تا اینجا اجباری به معنای مطابقه وضع بر معنی نیست بلکه از دید فلسفی این یک امر «عموم وخصوص مطلق تلقی میشود ».

به این معنا که اراده ی عمومی خداوند بر یک سری از قوانین حاکم بر جهان هستی به صورت انتزاعی واقع شده ودر این قسمت از جاری امور جبر بر چرا ها حاکم است و خروج از دایره ی جبری اراده ی الهی که همان تقدیر الهی بر جهان هستی میباشد غیر ممکن است . اراده ی الهی بر این قرار گرفته که طبق قوانین گفته شده در پست قبلی موجودیت جسمانی شما به این شکل تحقق بپذیرد .
ودر این قدر الهی شما هیچ اختیاری بر چگونگی وقوع موجودیت م .خ بودن خود ندارید .
اما در خارج از این قدر الهی ،آنجا که اختیار انسان دارای نقش میشود گرچه این اختیار تابع قدر الهی است «خصوص واقع در عموم » اما نیمه ی مهمی از موجودیت م .خ شما را رقم میزند .

پدر و مادر شما با اختیار خود ویا با دخالت اختیاری دیگری اقدام به تولید نسل کرده اند . ودر تعیین هویت این نسل نقشهای اختیار ی
زیادی را با قدر الهی (اراده ی انتزاعی خداوند بر جهان هستی ) توأم نموده اند . نقشهایی که م .خ بودن شما را تعریف میکند .

در آیات وروایات زیادی به این نقشها اشاره شده . از جمله در این آیه ی شریفه «لا نکلف نفس الا وسعها » از هیج نفسی بیشتر از توانش تکلیف نمیخواهیم »

این آیه بیان کننده ی ظرفیتهای وجودی متفاوت در میان موجودات از جمله انسان است . ظرفیت وجودی هر فرد از جهات مختلفاز نقشهای تعیین کننده ی تفاوت میان من نوعی با شما ی نوعی میباشد

نفوس انسانها برای م .خ شدن ویا ز.ف شدن ویا x y شدن به این بستگی دارد که تا چه اندازه نقش اختیار والد من ویا والد شما با قدر الهی موازات داشته ویا تداخل داشته ویا مخالف بوده .
پس تا اینجا فعلا" م .خ در تعیین هویت خودهیچ تأثیری و اختیاری نداشته بلکه خواست خداوند واراده ی خداوند در کنار انتخاب واختیار
واراده ی سلسله ی والدها در م . خ شدن شما موجب اثر بوده اند .

اگر این سلسله بدون دخالت متغیر شما ادامه یابد تسلسل علل پدیدار شده وبطلان هویت معنایی را برای م .خ بودن شما را تعریف میکند . پس از این جا این شمایید که باید این تسلسل علل را برای تعیین هویت « من» وجودی خود قطع کرده واز اراده واختیار خود برای تغیر وضعیت موجود یعنی انتخاب م.خ دلخواه اقدام کنید .

م.خ مشابه xy که مد نظرتان است . و رسیدن به اتحادی که در عالم معنا میتوانید با xy مورد نظرتان به دست بیاورید . و در قالب موجودیت عموم وخصوص مطلق به جزئی از xy مورد نظرتان دست یافته وخود را به م.خ مطلوب نزدیک سازید .

بعد از انتخاب جبری قدر الهی واراده ی والدین در پذیرش هویت فعلی و یا تعیین هویت جدید شما را آزاد گذارده اند تا م .خ را آنطور که دوست دارید بسازید وتعریفش کنید .

.......................................................................... حق یارتان :roz:.............................................................................

از همه دوستان و جناب استاد عزیز ممنون ( کاش دوتا کلید صلوات بود )

باز هم چند مورد :
1. بنده کاملا می دونم که خدا جای حق نشسته ، سوالاتم رو برای رسیدن به جواب می پرسم و این به معنای اون نیست که اگر جوابی پیدا نکردم ، به خالق و مخلوق کافر بشم .

2. باز هم جواب سوال من داده نشد ، سوال اینه : این اجبار برای من حقی ایجاد می کنه که اون دنیا به خدا بگم که خدای بزرگ ، اگر من را ( روح من ) در جسم فلانی در فلان کشور و در فلان خانواده می ذاشتی ، آقا من الان ته بهشت بودم ؟!؟!؟!

3. بله ، هر کسی با ظرف وجودی خودش سنجیده میشه . پس اونی که ظرفش کوچیکتره و ممکنه زودتر گرفتار نفس بشه اون دنیا شاید بخاطر ظرفش عذابش کمتر باشه یا حتی عذاب نکشه اما تو بهشتم جای ویژه نصیبش نمیشه . همچنان من می تونم ادعا کنم که خدایا اگه من رو جای فلانی گذاشته بودی ، الان تو ته بهشت بودم .

4. این که ما نبودیم که از ما بپرسن بیایم یا نه کاملا درسته ولی قضیه این عهد الست چیه ؟ اصلا چرا من یادم نمیاد ؟ چرا همونجا نپرسیدن ؟ یا شاید پرسیدن ؟ در ضمن گیرم که پرسیده باشن ، باید با توجه به شرایط موجود در دنیا این سوال بشه یعنی فرد یه نگاه به دنیا بندازه ، بعد بگه وجود یا عدم . مثل این میمونه من به یه بچه 1 ساله بگم دوست داری بری تو قفس شیر ، بعد هیچیم بش نشون ندم . اونم از خدا خواسته می پره تو !!! ( در مثل مناقشه نیست ، ببخشید )

5. در نهایت اینکه آقا اصلا من نوعی تو یه خانواده معتاد قاتل دزد به دنیا اومدم . خوب همه قبول دارن که شرایط محیطی هر چند اندک تاثیر می ذاره رو آدم یا مثلا فردی نوعی زاییده فعل حرامی باشد . همه می دونن که یک حرام زاده شاید آدم خوبی باشه ولی کلا اجر و قربی نداره . آیا معنی این ادعا نیست در جهان آخرت که خدای عزیز اگر من زاییده این فعل حرام نبودم الان ته بهشت بودم ؟

با تشکر از همه اساتید و بزرگواران و دوستان

seven7777777;82488 نوشت:
از همه دوستان و جناب استاد عزیز ممنون ( کاش دوتا کلید صلوات بود )

با سلام و تشکر:Gol:
seven7777777;82488 نوشت:
باز هم چند مورد :

seven7777777;82488 نوشت:

1. بنده کاملا می دونم که خدا جای حق نشسته ، سوالاتم رو برای رسیدن به جواب می پرسم و این به معنای اون نیست که اگر جوابی پیدا نکردم ، به خالق و مخلوق کافر بشم .

این نشان سلامت روح و پاکی ذات شماست که باید قدر این نعمت الهی و نور هدایتی که در دلتان است را بدانید.
seven7777777;82488 نوشت:

2. باز هم جواب سوال من داده نشد ، سوال اینه : این اجبار برای من حقی ایجاد می کنه که اون دنیا به خدا بگم که خدای بزرگ ، اگر من را ( روح من ) در جسم فلانی در فلان کشور و در فلان خانواده می ذاشتی ، آقا من الان ته بهشت بودم ؟!؟!؟!

اولاً باید بدانید که بهشت مانند جهنم ته ندارد بلکه وسعت دارد. انشاءالله که با استفاده درست از سرمایه ها و استهدادهای وجودی تان و البته بهره گیری از فرصت ذی قیمت عمر، به وسعت و پهنای بهشت و رضوان الهی دست پیدا کنید.

انسان مولود امید است و بزرگترین سرمایه انسان در دنیا و اخرت امید به رحمت الهی است، بدون امید، انسان هیچ ندارد زیرا ناامیدی بزرگترین و نابخشوده ترین گناه است. البته و صد البته توأمان امید(رجاء) و خوف، معجون بی بدیل و کاملترین نسخه دین، برای وصال انسان به سعادت ابدی است.

ثانیاً آمدن ما به دنیا زمانیکه "لم یکن شیء مذکوراً"(انسان/آیه 1) بودیم هیچ چیز قابل ذکری نبودیم. نشان و لطف و عنایت الهی است که ما را خلق کرد و تمام استعدادهای وجودی و لوازم و امکانات لازم را به ما بخشید تا با استفاده از انها مسیر کمال و سعادت را طی کنیم.

آیا بنظر شما لطف و عنایت تمام و کمال پروردگار کریم و فیاض مطلق با همه لوازمش، به بنده ناچیز و بی مقدار و محتاج مطلق جای سؤال دارد؟ یا اگر چنین وجود فیاض و کریمی و بی نیازی فیض و لطفش را عطا نکند جای سؤال دارد؟

هر صاحب خردی جای سؤال را در گزینه دوم می داند وقتی که کریم و فیاضی باشد و به فقیر و محتاج، از فیض و لطفش چیزی نبخشد.

وانگهی رسیدن به کمال و سعادت تنها به این عامل وابسته نیست که شما در چه خانواده ای تولد یافته و یا رشد می یابید، بلکه عوامل بسیاری در این مسیر مؤثرند و از مهمترین آنها اختیار و اراده خود شماست؟

بسا انسانهائی که در بدترین شرایط از جهات فقر محیطی، به شناخت حقیقت خود و عالم هستی نائل آمده و با استفاده از سرمایه های وجودی و امکانات خدادادی شان راه سعادت و کمال را در پیش گرفته اند و بسا کسانیکه در بهترین شرایط محیطی و خانوادگی، از سرمایه های وجودی شان غافل مانده و راه گناه و عصیان و هلاکت را در پیش گرفته اند.

قرآن در این خصوص، از جمله کسانی را که در بدترین شرایط راه سعادت و کمال را در پیش گرفته اند آسیه همسر فرعون را تمثیل می زند و از جمله کسانی که در بهترین شرایط خانوادگی و محیطی راه گناه و عصیان را در پیش گرفته اند همسر لوط را تمثیل می زند.

در قصه های قرانی می توان به داستان پسر نوح نبی (ع) بعنوان فرزند پیامبر اشاره کرد که علیرغم انهمه امکان برای هدایت، راه گمراهی را پیش گرفت و قابیل ناخلف، که اگر چه همچون هابیل خلف، فرزند آدم و حوا (ع) بود، اما راه وسوسه شیطان و هوای نفس را برگزید و به هلاکت ابدی رسید.

از طرفی نمونه های بسیاری در تاریخ، ثبت و ضبط است که در بدترین شرایط محیطی و خانوادگی بوده اند اما راه حق و حقیقت و اطاعت خدا را برگزیده و به سعادت ابدی دست یافته اند.


فقط کافی است صفحات تاریخ اسلام را تورق کنید و صدها نمونه از افرادی که بر خلاف مشی و طریق و فرهنگ خانواده شان و علیرغم فشارهای مختلف و موانع پیش روشان، راه حق و حقیقت و مسلک و مرام اهل بیت (ع) را به اختیار طریق خود ساخته اند و گام در مسیر سعادت ابدی نهاده اند.

خداوند انسان را در مسیر هدایت و ضلالت که نتیجه ی یکی سعادت و دیگری هلاکت ابدی است مجبور نکرده بلکه مختار قرار داده چنانکه می فرماید: "انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً؛(انسان/ ایه 3) ما راه هدایت را برای بندگان نمایان کردیم خواه شاکر باشند و خواه کفر ورزند."

موفق باشید ...:Gol:

موضوع قفل شده است