۩۞۩زندگی نامه علماوبزرگان دین ۩۞۩

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
۩۞۩زندگی نامه علماوبزرگان دین ۩۞۩

باسلام خدمت تمامی کاربران محترم

در این بخش از انجمن به منظور آشنایی شما عزیزان با زندگی علما وبزرگان دین خلاصه ای از زندگی نامه این بزرگان قرار داده می شود امید که مورد استفاده شما بزرگواران قرار گیرد

اگر شماعزیزان هم مطلبی در این خصوص دارید با کمال میل استقبال مینماییم:Gol:

شیخ محمد تقی شوشتری

از آن هنگام که حضرت امام علی علیه السلام آن پیکر پاکی و راستی و عدالت در سرزمین نجف اشرف به خاک سپرده شد تا اندک زمانی پیش از این همیشه شهر مقدس نجف دیار دانش و دین و شهر جهاد و اجتهاد و سرزمین صفا و نور بود.
گویی با دفن جسم مقدس مولا علی علیه السلام ، خورشید آسمان را نیز در خاک نجف دفن کردند.
نزدیک به چهارده قرن است که ستارگان آسمان دانش و تقوا از آن سرچشمه خورشید سر برآورده ، سپهر صفا و صمیمیت را جذابیتی بیشتر و ملاحتی افزونتر بخشیده اند و این همه چیزی نبود جز پرتوی از آن آفتاب که در دل شب و دور از چشم اغیار در سرزمین نجف به خاک سپرده شد.
در زمانی هم که بیش از هزار سال از پیشینه حوزه علمیه نجف می گذشت (1320 ق .) حلقه های درس و بحث همچون گذشته و بلکه پر رونق تر در آن دیار دایر بود. هزاران نفر از طالبان دانش ، وطن خود را ترک گفته ، در کنار آستان قدس مولا علی علیه السلام گرد هم آمده بودند تا ضمن ارادت به آستان ولایت و تحصیل علم و کمال ، ارزش های علوی را که چیزی جز اسلام پیامبر نیست ، پاس دارند. آن روزها برای فضلای حوزه نجف روزهای پرباری بود چرا که اساتید بزرگ و زنده ای چون آیة الله سید محمد کاظم یزدی و آیة الله آخوند خراسانی که در فیض بخشی دستی توانا و بیانی گویا داشتند و بخوبی تشنگان دشت طلب را سیراب می کردند، سر حلقه حوزویان بودند.
آن سال برای شیخ کاظم شوشتری سالی بس پربرکت و با میمنت بود. چنین می نمود که خدای رحیم ، لطف بزرگی در حق او فرموده و چشمش را با میلاد پسری با استعداد و شایسته روشنی بخشیده است .(989). پدر او را به نام نهمین پیشوای معصوم شیعیان ((محمد تقی )) نامید تا هر لحظه به یاد دوستی بزرگ از دوستان برگزیده خدا، یعنی حضرت جوادالائمه علیه السلام باشد و همیشه ذکر و سپاس حق گوید.
پدر و مادر
خاندان مادری محقق از خانواده های متدین ایرانی بودند که از مدتها پیش ، شهر نجف را برای سکونت برگزیده بودند. مادرش متولد نجف اشرف بود و در همان شهر با روحانی جوان شوشتر، محمد کاظم شوشتری ازدواج کرد.
شیخ محمد کاظم از تباری تابناک بود که نسل در نسل از نوریان و دانشمردان شوشتر بودند و پیش از میلاد محقق ، مردان نام آور بسیاری چون شیخ جعفر شوشتری و... را در کهکشان درخشانشان نظارگر بودند.
پدر دانشمند محقق ، یگانه مرجع شوشتر و از مردان مبارز آن دیار بود. او در دفاع از کیان مسلمانان بویژه از حریم حجاب اسلامی ، مرزبانی مبارز و مبارزی بیدار بود که توسط طاغوتیان از شوشتر به بروجرد تبعید شد و روزگار درازی را - هم در زمان رضاخان و هم در عصر محمد رضا پهلوی - دور از وطن ، غریبانه در بروجرد زیست .(990)
اقبال شوشتر
مولود نجف ، باطروات ترین بهاران عمرش را تا هفت سالگی در نجف اشرف تنفس کرد. نخستین سالهای سبز زندگی را در آن شهر نجابت و نور، سپری ساخت . پس از آن همراه مادر مهربانش ، ناخوسته شهر نجف را به قصد شوشتر ترک کرد و در حدود سال 1327 ق . وارد آن شهر گردید.(991)
آن روز (1314 ش ) روزگار ایران سیاه بود و دست نشانده بیگانگان ، رضاخان میرپنج ، آشکارا با مظاهر اسلامی به ستیز برخاسته بود! در این زمان طلبه فارغ التحصیل حوزه نجف ، آقا محمد تقی شوشتری ، شیخ شهر و به جای پدر مظلوم و تبعید شده خوی ، مرجع مردم در آن دیار بود.
رجعت به شهر عشق
شیخ شوشتر که فرزند پدری چنان مبارز و بیدار بود تحمل هیچ تهاجمی را بر ساحت مقدس تشیع و اسلام روا نمی دید. چنین بود که علم مخالفت با مزدوران اجانب را مردانه برافراشت .
محقق برای بیداری مردم و تهییج آنان بر ضد طاغوت وقت ، شوشتر را ترک گفته ، همراه خانواده اش راهی کربلا گشت ... پس از چند صباحی که در کربلا مشغول زیارت و درددل کردن با سالار شهیدان بود، ضمن گلگشتی که در حلقه های درسی آن شهر داشت به این نتیجه رسید که عازم نجف اشرف گردد تا به دریای دانشهایی که در حلقه های درس و بحث آن روز حوزه نجف موج می زد، بپیوندد.(992)
همان روزها در نجف اشرف یکی از آثار پر بارش را با نام ((قضاء امیرالمؤ منین علیه السلام ) (پیرامون قضاوتهای امام علی علیه السلام ) برای نخستین بار به دست چاپ سپرد(993)و با انتشار آن ، چشم دانشوران نجف رامعطوف خود ساخت .
محقق تا سال 1321 ش . (1360 ق .) در حوزه نجف بود. پس از آن که رضا شاه از قدرت به زیر کشیده شد به شهرش شوشتر برگشت .(994)
او تا واپسین روزهای عمرش در آن دیار ماند تا آنجا که در سایه سار و سعی و کوششهای شبانه روزی اش نام شوشتر بر سر زبانها افتاد و گذشته درخشان خود را که روزی به ((دار المؤ منین )) شهرت داشت دوباره بازیافت چنان که هر دانشمندی که به زیارت او در شوشتر توفیق می یافت جهانی جمیل و عالمی پر از صفا را در آن دیار می دید و بی اختیار بیت زیر در زهنش تداعی می شد:
هر آن کس ز دانش برد توشه ای
جهانی است بنشسته در گوشه ای
برزیگران نور
مربیان و معلمان بزرگی که در شکوفایی آن استعداد درخشان و در طلوع آن آفتاب روشنگر، به نوعی سهیم بودند، به عنوان استادان محقق نام برده می شوند:
حلقه نور
بعضی از بزرگان و دانشوران معاصری که از محقق شوشتری اجازه روایتی داشته و از طرف ایشان مجاز در نقل حدیث هستند عبارت اند:
آثار پربار و ابتکاری
بیش از پنجاه سال است که کتابهای محقق ، بویژه ((قاموس و نهج الفصاحة دخیله )) ایشان از منابع مهم و مرجع شمرده می شوند و همین ما را از توصیف بیشتر آنها مستغنی می کند. پس تنها به نامبری آنها اکتفا می شوند:
در 14 جلد و پرآوازه ترین و پربارترین کتاب محقق شوشتری است در علم رجال .
مکتب تربیت
علامه شوشتری در مکتب تربیتی خویش نیز اشخاص بسیاری را تربیت کرده و به جامعه دانش و فرهنگ تحویل داده است که ما تنها به افراد خانواده ایشان بسنده می کنیم و برخی را به اختصار نام می بریم :

وی برادر محقق شوشتری و اهل علم و فضل است و امروزه از رجال بنام شوشتر شمرده می شود با وجود اینکه در حدود 90 سال از عمرشان می گذرد همچنان مشغول تبلیغ دین و تعلیم اخلاق و آداب اسلامی است و همه روزه در مسجد و مدرسه مرحوم شیخ جعفر شوشتری به امامت و ارشاد می پردازد.
تنها پسر علامه شوشتری است که عمری را در اعتلای فرهنگ اسلامی و یاری پدر دانشمندش کوشیده است و تا کنون دهها کتاب و مقاله پر بار نوشته و منتشر ساخته است که می تواند دانشوران را بکار آید. ایشان از اساتید نامدار دانشگاه تهران بود تا اینکه اخیرا از طرف مردم شوشتر به نمایندگی انتخاب شد و به مجلس شورای اسلامی راه یافت . استاد دکتر شیخ فرزند فرزانه ای نیز به نام مسعود داشت که با اشتیاق در جبهه های جهاد شرکت جست تا مفقودالاثر گشت و جاودانه شد.
علامه شوشتری دارای سه دختر نیز بود که در اینجا لازم است از داماد با فضلشان آقای حاج سید ابوالحسن شوشتری نام برد که عمری را در لباس ‍ مقدس روحانیت و در سنگر سجاده و محراب و منبر به نور افشانی و ارشاد مردم پرداخت و پیش از علامه شوشتری بدرود حیات گفت . (997)
آیینه اخلاق
محقق متقی ، مرد محراب محبت و والهی ملکوتی در وادی ولایت بود. از ایشان سؤ ال شد که اگر خداوند شما را دوباره جوان کند و قدرت و توانایی سابق را بدهد چه خواهید کرد؟
در پاسخ فرمود:
((تحقیق در آثار اهل بیت علیه السلام ))
فصل فراق
خورشید خوزستان پس از عمری نورافشانی در آسمان دانش و دین بالاخره در 29/2/74 (19 ذیحجه 1415) غروب کرد و روزنامه ها با تیترهای درشتی چون ((حضرت آیة الله العظمی شیخ محمد تقی شوشتری به ملکوت اعلی پیوست )) خبر از وصالش دادند و شروع فصل فراق و هجران فرهنگ دوستان را اعلام کردند.
چنین بود که نابغه ای به خواست خویش رسید و پرواز تا بر دوست را آغاز کرد و ای بار نیز همگان در سوگ نشستند و افسوس کنان که چرا تا زنده بود غریب و ناشناخته ماند و چرا پس از مرگ او را شناختیم زبان حال مردم بود. باری نوری که از نجف تابیده بود بالاخره در شوشتر غروب کرد و دفینه ای دیگر در ((مقام سید محمد گلابی )) و خاک پاک ایران زمین دفن شد.
این مقاله را با ابیاتی که حکایت از ارادت این کوچکترین به ساحت آن شیعی مرد پارسا و آزاد اندیش است به پایان می بریم تا که قبول افتد و چه در نظر آید:
شیخ ما نه مشرب ((مشاء)) گزید
نه به حکمت ماه ما ((اشراقی )) است
مهر ما از مکتب آل علی
آفتابی شد که خود آفاقی است
گرچه این دفتر به پایانش رسید
همچنان اما حکایت باقی است
آثار:
1. حجة الاسلام سید حسین نوری 2. حجة الاسلام سید علی اصغر حکیم (1348 ق ) 3. حجة الاسلام سید محمد علی امام ، معروف به امام شوشتری ، (1308 - 1394 ق ) 4. آیة الله شیخ محمد کاظم شوشتری (پدرشان ) 5. آیة الله سید مهدی آل طیب جزایری (1362 ق .) 6. آیة الله سید محمد تقی شیخ الاسلام . (1342 ق .)(995) 1. آیة الله العظمی مرعشی نجفی (ره ) 2. آیة الله شیخ غلامرضا عرفانیان (996) 3. استاد حجة الاسلام رضا استادی 4. استاد قیس آل قیس 5. دکتر سید کمال حاج سید جوادی 6. سید جمال الدین دین پرور 7. سید محمد حسن آل غفور 8. استاد محمد علی جاودان ... 1. شرح و جیزه شیخ بهایی (نخستین نوشته ایشان ) 2. حاشیه بر متن لمعه و بر شرح لمعه . 3. النجعه فی شرح اللمعه ، در 11 جلد. 4. الاخبار الدخیله ، در 4 جلد. 5. قضاء امیر المؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام (پرانتشارترین اثر محقق که به زبان فارسی دهها بار به چاپ و به زبان انگلیسی هم نشر یافته است . 6. آیات بینات فی حقیة بعض المنامات ، به تازگی به زبان فارسی نیز ترجمه و انتشار یافت . 7. الاوائل . 8. قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة و محدثیهم ، 9. رسالة فی تواریخ النبی والال (تاریخ چهارده معصوم علیه السلام ) 10. رسالة فی سهوالنبی صلی الله علیه و آله . 11. الدرالنظیر فی المکنین بابی بصیر. 12. البدایع (گلستانی که از هر چمن گلی را به ارمغان دارد) 13. بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه در چهارده جلد (تفسیری موضوعی و انتقادی ) 14. مقدمه ای بر توحید مفضل ، به زبان فارسی 15. الاربعون حدیثا، (چهل حدیث در فضائل ائمه معصومین و مسائل فقهی ). 16. الاربعینیات الثلاث . 17. کشکول ، در 237 صفحه جیبی (غیر از کتاب البدایع است ). 18. نوادر الاخبار و جواهر الاثار. 19. حواشی بر توضیح المسائل آیة الله خویی . 20 حواشی و استدراکات بر کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال . 21. جزوه کوچکی در ادعیه و اذکار. 22. حواشی بر ((منتخب المنتخب )) (رساله عملیه پدرشان ). 23. غرر و درر، در ادبیات . 24. تفسیر قرآن ، محقق شوشتری در این تفسیری که آرزوی اتمام و انتشارش را داشت ، بیشتر به دو تفسیر معروف شیعی نظر داشت . تفسیر تبیان ، اثر بزرگ شیخ طوسی و تفسیر المیزان اثر جاوید علامه طباطبایی این اثر سالهاست که در دست استاد علی اکبر غفاری است تا توسط انتشارات مکتبة الصدوق چاپ و منتشر شود. 1. شیخ بهاء الدین شوشتری معروف به آقا شیخ بهاء 2. دکتر محمد علی شیخ شوشتری 1. تفسیر قرآن 2. غرر و درر، در ادبیات 3. قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة و محدثیهم 4. الاوائل 5. آیات بینات فی حقیة بعض المنامات 6. قضاء امیر المؤ منین علی بن ابی طالب علیه السلام 7. الاخبار الدخیله 8. النجعه فی شرح اللمعه 9. حاشیه بر متن لمعه و بر شرح لمعه 10. شرح و جیزه شیخ بهایی 11. رسالة فی تواریخ النبی والال 12. رسالة فی سهوالنبی صلی الله علیه و آله 13. الدرالنظیر فی المکنین بابی بصیر 14. البدایع 15. بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغه 16. مقدمه ای بر توحید مفضل 17. الاربعون حدیثا 18. الاربعینیات الثلاث 19. کشکول 20. نوادر الاخبار و جواهر الاثار 21. حواشی بر توضیح المسائل آیة الله خویی 22. حواشی و استدراکات بر کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال 23. جزوه کوچکی در ادعیه و اذکار 24. حواشی بر ((منتخب المنتخب ))
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه

شیخ مرتضی انصاری

وی روز عید غدیر سال 1214 ق . در شهر دزفول در خانواده علم و ادب ، متولد شد، پدرش شیخ محمد امین ، نام اولین فرزندش را مرتضی انتخاب کرد.
رویای صادق
مادر شیخ قبل از تولد وی ، شبی حضرت امام صادق علیه السلام را در عالم رویا می بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای امام را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند و چنین شد که جهان تشیع مفتخر به وجود این شخصیت گردید که از نسل جابر بن عبدالله انصاری ، فرزندی پا به عرصه گیتی بگذارد که استمرار بخش خط ولایت و امامت باشد.
نیاکان و پدران شیخ انصاری
در یکی از محله های شهر دزفول که نامش محله مشایخ انصار و در شمال غربی بقعه معروف ((سبز قبا)) واقع است . گروهی که اکثر آنها فقیه و اهل علم و عمل اند زندگی می کنند و از آنجایی که جد بزرگ این خاندان جابر بین عبدالله انصاری (16 - 78 ق و بعضی سال وفات وی را در 98 ق ذکر کرده اند) آنها را جابری انصاری می گویند. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری از مردم مدینه و از طایفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است . عبدالله پدر جابر از بزرگان قبیله خزرج و از نخستین مسلمانان مدینه است و در بیعت عقبه شرکت نموده و از کسانی بوده که سوگند خوردند پس از مهاجرت پیامبر به مدینه جان و مال خود را فدای آن حضرت کنند عبدالله در غزوه بدر و احد شرکت کرد و در احد از سربازانی بود که محافظت دره نزدیک به میدان جنگ به ایشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ که به سود مسلمانان بود بسیاری از یارانش دره را برای جمع آوری غنایم ترک نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر دیگر بر جای ماندند و سپس که جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قریش گردید و در راه انجام وظیفه شهید شدند.
جابر بن عبدالله از رسول خدا صلی الله علیه و آله 1540 حدیث نقل کرده است و اولین کسی است که قبر حضرت امام حسین علیه السلام را چهل روز پس از شهادتش زیارت کرده و در این موقع نابینا نبوده است . در بعضی از منابع آمده است که در زمان زیارت قبر امام حسین علیه السلام جابر نابینا بوده است .
پدر و مادر شیخ
پدر شیخ به نام محمد امین از علمای پرهیزکار و از زمره احیاگران دین مقدس اسلام بوده است و در سال 1248 ق خاکیان را بدرود گفته است . مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است . وی از زنان پرهیزکار عصر خود و از زنان متعبده بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و چون اواخر عمر نابینا شده بود شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می کرد حتی آب وضویش را در موقع احتیاج گرم می کرد این بانوی مکرمه به سال 1279 ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ در غم فقدان مادر بسیار متاثر و غمناک شد و گریه کرد.
خانواده شیخ انصاری (ره )
شیخ سه همسر داشته است . اولین آنها دختر شیخ حسین انصاری - که نخستین استادش بوده و از این همسر یک دختر به نام بی بی فاطمه داشته است .
دومین همسر شیخ ، دختر میرزا مرتضی مطیعی دزفولی بوده که از وی یک دختر به نام بی بی زهرا بازمانده است سومین همسر وی اهل اصفهان یا رشت بوده که از او یک فرزند پسر به دنیا آمده لکن قبل از تولد از دنیا رفته است .
برادران شیخ
دو برادر، کوچکتر از شیخ در خانواده محمد امین می زیسته است اولی به نام شیخ منصور و دومی شیخ محمد صادق . شیخ منصور در سال 1224 ق در دزفول تولد یافت تحصیلاتش را نزد برادرش شیخ مرتضی انصاری تلمذ نموده و یکی از رجال معروف این خاندان و از بزرگان فقها و اصولین ، ادیب ، حافظ قرآن مجید، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعری توانا بوده است . او پس از وفات برادرش شیخ انصاری در مسجد وی در نجف اشرف اقامه جماعت می کرد و مجلس درس نیز داشته و به سال 1294 ق در سن هفتاد سالگی در آن مکان مقدس داعی حق را لبیک گفت و در باب قبله متصل به مقبره شیخ مدفون گردیده است . اثر علمی شیخ منصور که اکثرا به صورت منظومه است از وی باقیمانده است .
شیخ محمد صادق سومین برادر شیخ مرتضی است که در سال 1234 ق در دزفول به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گردید و فقه و اصول را نزد برادرش شیخ انصاری فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گردید و در سال 1298 ق در همانجا بدرود حیات گفت .
تحصیلات شیخ در ایران
وی از دوران صباوت ، عشق تحصیل و فراگیری معارف جاودانه و حیاتبخش اسلام را داشت و با جدیت بسیار تا نیمه شب به مطالعه و تالیف دروس خود همت می گمارد.
مرتضی ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپری کرد و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شیخ حسین انصاری (عموزاده اش ) - که از فقهای سپید نام دزفول بود تلمذ نمود.
تحصیلات در عتبات
شیخ در سال 1232 ق به همراه پدرش به عتبات - کربلا و نجف - جهت تکمیل دروس و ترقی اندیشه هایش رهسپار شد.
شیخ محمد امین در کربلا به محضر سید محمد مجاهد - که از فقهای بزرگ شیعه در آن زمان بود و ریاست حوزه کربلا را داشت رسید. پس از معرفی خود، سید مجاهد احوال استاد نخستین خود - شیخ حسین انصاری را که در زمانی با هم در درس پدرش سید علی طباطبایی - صاحب ریاض - حاضر می شدند و با یکدیگر دوست و همدرس بودند پرسید. شیخ محمد امین گفت : ایشان برادرزاده من است و اکنون مشغول تدریس فقه و اصول و تربیت طلاب است . سید مجاهد بر احترام آنها بیفزود و فرمود: به جز زیارت معصومین علیه السلام مقصود دیگری نیز دارید؟ شیخ محمد امین پاسخ داد: فرزندم را برای استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضی که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد، سید نگاهی خاص به شیخ کرد! زیرا کمتر کسی در سنین 18 سالگی می توانست از محضر درس استاد و فقیهی فرزانه چون او استفاده کند، لذا برای آزمایش معلومات فقهی طلبه جوان مساله ای پیش آورد و گفت : شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند در حالی که بسیاری از فقهای شیعه اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولی عصر (عج ) جائز نمی دانند. در این موقع شیخ مرتضی دلایلی در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بیاورد که سید مجاهد از تقریر دلیل ها و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت : این جوان نبوغ ذاتی دارد، او را به صاحب این قبه - اشاره کرد به بارگاه امام حسین علیه السلام - بسپارید.
شیخ محمد امین به دزفول بازگشت و فرزندش برای ادامه تحصیل در کربلا بماند.
شیخ مرتضی چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ یعنی سید مجاهد و شریف العلماء استفاده کرد.
در سال چهارم ، عده ای از مردم دزفول که به زیارت کربلا آمده بودند، به وی گفتند:
پدرت شوق دیدار تو را دارد.
بازگشت به وطن
شیخ به اتفاق همشهریانش به زادگاهش دزفول بازگشت اما بیش از یکسال نتوانست در دزفول بماند شوق تحصیل او را در سال 1237 ق بار دیگر به عتبات کشاند. وی در مجلس درس شیخ موسی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت کرد و پس از دو سال مجددا به دزفول بازگشت .
ازدواج شیخ
شیخ در سن 25 سالگی با دختر اولین استاد خود - شیخ حسین - ازدواج کرد. اولین ثمره این ازدواج پسری بود که پس از رفتن شیخ انصاری به مسافرت متولد و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقاید خرافی پیر زنان قدیم چنین طفلی بدیمن خواهد بود، مامای نادان دندانهای طفل چند روزه را کشید و کودک بیچاره از این صدمه بمرد.
استادان شیخ انصاری
شیخ از محضر اساتید بزرگواری همچون شیخ حسین انصاری دزفولی ، شریف العلماء مازندرانی ، شیخ موسی کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، شیخ علی کاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقی تلمذ نمود و غیر از فرزانگان فوق الذکر شیخ نزد هیچ کس دیگر تلمذ نکرده است . (1)
شیخ حسین انصاری (متوفای 1253 ق )
وی از رجال نامی در خاندان انصاری در عصر خود بوده و در دزفول مجلس ‍ درسی داشته و مرجعیت در فتوا و فیصله امور شرعیه در آن زمان به وی منتهی گشت و شیخ قسمتی از دروس مقدماتی را نزد او فرا گرفت ، شیخ حسین بعد از سال 1253 در دزفول بدرود حیات گفته است . (2)
شریف العلماء (متوفای 1245 ق )
ملا محمد یا محمد شریف فرزند حسنعلی آملی مازندرانی دو مجلس درس ‍ داشته ، یکی برای مبتدئین و دیگری برای آنانی که در فضل و کمال به مرتبه اجتهاد رسیده بودند. وی در سال 1245 ق در کربلا دار فانی را وداع گفت .(3)
شیخ موسی کاشف الغطاء (متوفای 1241 ق )
شیخ علی کاشف الغطاء (متوفای 1254 ق )
هر دو از فرزندان شیخ جعفر کبیر - معروف به کاشف الغطاء هستند که نسبت آنها به مالک اشتر می رسد. (4)
سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق )
وی از فرزندان علی ((صاحب ریاض )) است . سید مجاهد شاگردان بسیاری تربیت کرد که از جمله آنها شیخ انصاری بوده که چهار سال نزد وی تلمذ نموده و در مجلس درسش در کربلا حاضر می شد. (5)
نراقی (متولد 1185 و متوفای 1245 ق )
حاج ملا احمد نراقی فرزند ملا مهدی نراقی است . نراقی به دانش و فضل شیخ انصاری اعتماد و اطمینان کامل داشته تا جایی که گفته است :
((در سفرهای مختلفه که رفته ام زیاده بر پنجاه تن مجتهد مسلم را دیده ام . ولی هیچ کدام آنان این جوان نبودند.))
بدین سبب مقدم شیخ را گرامی داشت و بعد از حرکت از کاشان ، ملا احمد نراقی فرمود:
((استفاده ای که من از وی بردم بیش از بهره ای بود که او از من برد.))
ملا احمد نراقی به مرض وبا درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت علی علیه السلام دفن گردید. (16)
شاگردان شیخ
مکتب علمی شیخ انصاری - در اواسط قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم - پرورش دهنده دانشوران و اندیشمندان معروف شیعه است ، علماء و دانشمندانی که شمار آنها را از 500 نفر تا 3000 نفر در کتب رجالی و تاریخی ثبت کرده اند. در کتاب زندگانی و شخصیت شیخ انصاری که توسط کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری (ره ) انتشار یافته است نام 316 نفر را ذکر کرده که بعضی از مشاهیر از شاگردان شیخ به شرح ذیل آمده است :
1. شیخ ابراهیم آل صادق (1221 - 1284 یا 1288 ق )
2. سید محمد ابراهیم بهبهانی (- 1300 ق )
3. شیخ ابراهیم خوئینی (- 1300 ق )
4. میرزا محمد حسن شیرازی (1230 - 1355 ق )
5. حاج میرزا ابراهیم خوئی (1247 - 1325 ق )
6. آخوند خراسانی (1329 ق )
7. میرزا ابراهیم علوی سبزواری (1316 ق )
8. سید جمال الدین اسد آبادی (1254 - 1314 ق )
9. شیخ ابراهیم قفطان (- 1279 ق )
10. میرزا حبیب الله رشتی (1234 - 1312 ق )
11. شیخ مولا ابراهیم قمی (- 1308 ق )
12. ملا حسینعلی همدانی (1239 - 1311 ق )
13. سید ابو تراب قزوینی (معروف به سکاکی ) (-1303 ق )
14. میرزا محمد آشتیانی (1248 - 1319 ق )
15. سید میرزا ابوالحسن رضوی (1311 ق )
16. سید میرزا ابوالحسن سبزواری (-1313 ق )
17. شیخ ابوالقاسم انصاری دزفولی (-1280 ق )
18. سید ابوالقاسم خوانساری (1280 ق )
تالیفات شیخ انصاری
آثار قلمی این فقیه فرزانه - که به دست مبارک خود و با خطی زیبا پیرامون موضوعات مختلف تالیف شده است و بعضی از آنها در زمان حیات شیخ در چند نوبت به قطع رحلی چاپ سنگی شده اند به شرح ذیل است :
1. کتاب رسائل : این کتاب در علم اصول فقه است و به دلیل محتوایی تازه و بدیع به فرائد الاصول معروف شده است و در 400 صفحه به قطع رحلی چاپ سنگی و منتشر شده است .
2. کتاب المکاسب این اثر در خصوص مسائل کسب و تجارت است . مطالب این کتاب علمی و استدلالی با تحقیقات و پژوهش میدانی و جامع در رد و ابرام نظرات دانشوران و فقها گذشته است و هر دو اثر فوق از کتب درسی رایج در حوزه های علمیه تشیع است .
3. کتاب الصلاه این اثر گرانسنگ - که در مورد مسائل نماز است به صورت علمی و بسیار دقیق و مستدل بحث کرده است . این کتاب 437 صفحه ای به قطع رحلی در سال 1305 ق چاپ سنگی و منتشر شده است .
4. کتاب الطهاره این کتاب در 548 صفحه به قطع رحلی در سال 1317 ق چاپ سنگی و منتشر شده است .
اوضاع ایران در عصر شیخ انصاری
تولد، رشد جسمی و تحصیلی شیخ در زمان سلطنت فتحعلی شاه - 1212 تا 1250 ق - بوده است . ایران در دوره پادشاهان قاجار، گرفتار دو دشمن نیرومند گردیده در شمال روسیه تزاری و در جنوب انگلستان استعمارگر، خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعلیشاه غوغا کرد و علمای تهران جنگ با کفار روسیه را تصویب کردند و حکم جهاد و تجهیز سپاه صادر شد.
جنگ دوره اول قریب دهسال طول کشید و پس از جنگ و گریزهای متعدد با وساطت سفیر انگلیس ، پیمان صلح میان ایران و روسیه فراهم آمد و در سال 1228 ق در محلی بنام گلستان ، عهدنامه صلح به امضاء رسید. (7)
فقهای شیعه در میدان جنگ
سید محمد مجاهد متوفای 1242 ق که از فقهای بزرگ شیعه در عراق بود و از نخستین استادان شیخ انصاری است به ایران آمد و به قفقاز رفت و به تشجیع جنگجویان پرداخت و به این سبب ملقب به مجاهد گردید یعنی کسی که با کفار جهاد کرده است .
از دیگر فقهای شیعه ملا احمد نراقی متوفای 1245 ق است که از علمای مشهور کاشان و از اساتید معروف شیخ انصاری است ، وی کفن پوش با سپاه ایران در میدان جنگ حاضر شد ولی متاسفانه عباس میرزا نایب السلطنه برای جلب حمایت روس از سلطنت آینده اش کوشش خود را در جنگ به کار نگرفت و سرانجام جهادگران در جنگ علیه روس موفق نبودند.
و پس از خاتمه جنگ ایران و روس فتحعلی شاه از ملا محمد تقی برنمانی که همراه سید محمد مجاهد به میدان جنگ آمده بود پرسید چرا جهاد توفیق نیافت ؟! وی پاسخ داد به سبب عدم خلوص نیت عباس میرزا.
سلطه انگلستان در ایران
آنجایی که دولت استعمار انگلیستان مستعمره بزرگ و پرفایده خود یعنی هندوستان را در معرض خطر جدی دولت روس می دید به این فکر افتاد که کشورهای هم جوار هند مانند ایران و افغانستان را تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و راه رسیدن به خلیج فارس و دریای آزاد را برای روسیه سد کند. بدین منظور در سال 1223 ق سفیر خود را با هدایای فراوانی به ایران فرستاد. سفیر انگلیس با فتحعلی شاه ملاقات کرد و نامه های پادشاه انگلیس را با یک قطعه الماس درشت تقدیم کرد و مقاصد دولت متبوع خود را راجع به قرارداد (به اصطلاح ) دوستی با ایران بوسیله مترجم ابلاغ داشت و تعهداتی فیمابین آنها منعقد و امضاء گردید.
اوضاع اجتماعی ایران در زمان شیخ انصاری
قرن سیزدهم ، قرن شکوفایی و رشد تشیع در ایران بود، بیشتر مردم شیعه دوازده امامی بودند و از علمای دین در تمام شئون اجتماعی خود پیروی می کردند، مردم در تربیت فرزندان خود کوشا بودند و به اجرای تکالیف مذهبی و دستورهای دینی اهتمام می ورزیدند. پدران و مادران فرزندان خود را از سنین پنج سالگی برای آشنا شدن فرائض دینی - به مسجد می بردند.
اکثر مردم در این زمان از دانش و سواد بهره ای نداشتند. شاهزادگان و ثروتمندان معلم سرخانه برای فرزندان خود داشتند، تعداد کمی از فرزندان طبقه متوسط از سنین هفت سالگی در مکتبخانه - که در بیشتر نقاط ایران بر پا بود و به دست روحانیون و ملایان اداره می شد - به خواندن و نوشتن می پرداختند.
اوضاع علمی ایران در زمان شیخ انصاری
قرن سیزدهم مصادف با قرن نوزدهم میلادی و ظهور علوم و پیشرفت صنایع جدید در اروپا بود اما مسلمین عموما و ایرانیها خصوصا از این علوم و صنایع جدید بی بهره بودند.
از جمله علومی که در این قرن پیشرفت چشمگیر و شایسته ای داشت فقه و اصول بود که توسط دانشوران صاحب نامی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء متوفای 1228 ق و سید علی طباطبایی (صاحب ریاض ) متوفای 1231 ق و فرزندش سید محمد مجاهد متوفای 1242 ق کتابهای معتبری به روش ‍ استدلالی و با استفاده از قواعد اصول در احکام شرع - فقه - تالیف شد.
مراکز علمی فعال در زمان شیخ انصاری :
الف : حوزه علمیه کربلا
این حوزه در قرن سیزدهم اعتبار علمی بسیار یافت و این تکامل حوزه علمیه کربلا مرهون زحمات علامه وحید بهبهانی بود که توسط شاگردش ‍ سید علی طباطبایی استمرار پیدا کرد و سید محمد مجاهد فرزند سید علی طباطبایی این حوزه را رونق بیشتری بخشید
ب : حوزه علمی نجف
این مرکز علمی ، قرنها محل تدریس علوم اسلامی و فقه شیعه بوده است . در قرن سیزدهم شیخ جعفر نجفی مشهور به کاشف الغطاء که از شاگردان مشهور وحید بهبهانی بود در نجف به تدریس فقه استدلالی پرداخت و این مرکز علوم اسلامی را فعال تر نمود. پس از شیخ جعفر فرزندانش شیخ موسی متوفای 1249 ق و شیخ علی متوفای 1254 ق که از فقهای نامدار شیعه بوده اند، حوزه علمی نجف را اداره می کردند این دو فقیه بزرگوار استادان شیخ مرتضی انصاری بوده اند.
ج : حوزه علمی کاشان
این حوزه به کوشش ملا مهدی نراقی در اواخر قرن دوازدهم بوجود آمد و حدود یک قرن فعال بوده است . ملا مهدی نراقی از شاگردان وحید بهبهانی بوده است و پس از فوت او فرزندش ملا احمد نراقی متوفای 1245 ق حوزه علمی کاشان را رونق بخشید. ملا احمد از استادان مشهور شیخ انصاری است .
د : حوزه علمی اصفهان
این حوزه در اوایل قرن یازدهم بوجود آمد با توجه به احترام خاص شاهان صفوی نسبت به فقها و علمای شیعه و هجرت علمای شیعه از سرزمینهای اسلامی مانند لبنان و عراق به ایران و اقامت در اصفهان و تدریس علوم مختلف در این شهر عالم پرور، این حوزه به دویست سال دوام داشت و تا نیمه قرن سیزدهم زمان حجه الاسلام شفتی متوفای 1260 ق رونقی کامل داشت ، شیخ انصاری قریب یک ماه مهمان سید شفتی بوده است .
مرجعیت شیخ انصاری
عصر زندگی شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسی کاشف الغطاء تا سال 1256 ق و بعد از مرحوم شیخ موسی زعامت دینی به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال 1262 ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.
در سال 1266 ق آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه - که برای تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینی به حضورش رسیده بودند - پرسید: بقیه علما محترم کجا هستند؟ عرض رسید که علما حوزه همگی در خدمت شما هستند، نگاهی دیگر همراه با تبسمی نمود و فرمود: آری هستند اما عالمی در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست .
مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگی خدمت شما هستند. آنگاه فرمود: پس ملا مرتضی کجاست ؟ عده ای به جستجوی وی پرداختند. پس از مدتی او را در حرم امیر المومنین علیه السلام یافتند که مشغول دعا جهت بهبودی و سلامتی صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصاری رسانده و به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقی کشید و رو به حضار نمود و فرمود: ((هذا مرجعکم من بعدی )) این مرجع شما بعد از من است و آنگاه رو به شیخ انصاری نمود و فرمود: ((قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله )) ای شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه دین اسلام سهل و آسان است . (8)
چگونگی تدریس شیخ انصاری
از کارها گفته های شیخ معلوم است که در طول عمر با برکتش همه سعی و کوشش در راه تحصیل ، تدریس و تالیف آثار علمی بوده است . از برادرش ‍ شیخ منصور نقل شده که : شیخ حتی در سفر برای وی درس می گفت و او تقریرات شیخ را می نوشت . حاج ملا نصرالله تراب در لمعات البیان می نویسد:
در سفر مکه همراه شیخ استاد بودیم ، ما و همه حجاج دو ماه در محلی به نام عنیزه به جهت ترس از غارت اعراب بادیه نشین توقف نمودیم ، شیخ عصرها برای ما از کتاب ((هدایه ، المسترشدین )) درس می گفت و از جمله حاضرین در درس شیخ محمد باقر فرزند مولف کتاب مذکور بود.
شیخ انصاری بعد از نمازهای یومیه به جای تعقیبات نماز مطالب درس و اشعار الفیه - کتابی است در علم نحو شامل هزار بیت شعر است . می خواند. وقتی از وی سوال شد که شما با این همه مقام علمی ، درسهای دوره نوجوانی را تکرار می کنی ؟!
در جواب فرمود: بله می خوانم و تکرار می کنم با فراموشم نشود.
بیان شیخ انصاری در تدریس
شیخ در موقع تدریس خارج فقه و اصول در توضیح مطالب علمی ، چنان خوش بیان بوده و با استدلال ، آراء ابتکاری خود را پیرامون مبانی اصولی و فقهی تقریر می نموده که همه اندیشوران را مجذوب و شیفته خود می کرده است .
نمونه ای از بیانات علمی و استدلال شیخ
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی ، ص 348 از چگونگی بیانات علمی و استدلالی شیخ به هنگام تدریس جریانی به شرح ذیل نقل می کند:
((سید حسن کوهکمری که از فضلای عصر شیخ بوده و خود مجلس درسی داشته است ، یک روز در محل درس خود، پیش از آمدن شاگردان حاضر شد، دید در یک گوشه مسجد، شیخ ژولیده ای با چند شاگرد نشسته و تدریس می کند، سید حسین سخنان او را گوش داد و احساس کرد که این شیخ بسیار محققانه بحث می کند، روز دیگر راغب شد، زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند، آمد و گوش کرد و به اعتماد روز پیش افزون شد که این شیخ از خودش فاضل تر است ... و اگر شاگردانش به جای درس او به درس این شیخ حاضر شوند بهره بیشتری خواهند برد.
روز دیگر که شاگردان او آمدند گفت ، رفقا این شیخ که در آن کناره با چند شاگرد نشسته از من برای تدریس شایسته تر است و خود من نیز از او استفاده می کنم ، همه با هم به درس او برویم ... از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس شیخ حاضر شدند. این شیخ همان است که بعدها نام شیخ مرتضی انصاری معروف شد و استاد متاخرین لقب یافت .
شیخ در بروجرد و اصفهان
شیخ انصاری به سال 1240 ق به قصد زیارت مرقد مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام از دزفول حرکت کرد وی به هنگام ترک زادگاهش فرموده است : ((آنچه را از علمای عراق که باید ببینم دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علمای ساکن ایران شخصیتهایی یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرند، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم .))
شیخ به اتفاق برادرش (شیخ منصور) رضایت مادرشان را جلب کردند و راهی سفر شدند آنها مدت یک ماه در بروجرد ماندند و سپس راهی اصفهان شدند.
شیخ در اصفهان وارد کاروانسرایی شد و منزلی گرفت . در آن زمان زیاست مطلقه و زعامت دینی اصفهان در دست باکفایت حجه الاسلام شفتی - بنیانگذار مسجد سید اصفهان - بود. شیخ در یکی از روزها اشکالی را برای شاگردان طرح نموده و منتظر جوابی از آنان بود، شیخ که در پایین مجلس ‍ نشسته بود جواب آن را به یکی از نزدیکانش بیان کرده و از مجلس خارج گردید. آن طلبه نیز جواب را خدمت استاد بازگو کرده استاد فرمود:
این جواب از تو نیست یا حجه بن الحسن علیه السلام به تو تلقین نموده و یا شیخ مرتضی نجفی ، آن دانش پژوه بالاخره حقیقت را گفت .
سید بالافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند تا سرانجام شیخ و برادرش را در کاروانسرا یافتند و به منزل سید بردند، سید اصرار کرد که شیخ انصاری در اصفهان بماند، ولی شیخ به داشتن پدر و مادر دزفول اعتذار جست و گفت :
((اگر خیال ماندن و توقفی در ایران داشتم ، اصفهان را ترجیح خواهم داد و پس از چند روز توقف این شهر را ترک کرد.
شیخ در کاشان و ری
شیخ از اصفهان به کاشان رفت و مدت چهار سال از محضر علمی ملا احمد نراقی بهره گرفت و به مباحثه و تحقیق و تالیف نیز اشتغال داشت . نراقی هنگام حرکت شیخ از آن شهر اجازه مبسوطی به او داد و با بهترین عبادات و جملات وی را ستوده فرمود: ((استفاده ای که من از این جوان نمودم بیش از استفاده ای بود که او از من برد.))
شیخ و برادرش از کاشان به مشهد مقدس مشرف شدند و چند ماهی در آن شهر توقف نمودند و از آنجا به تهران و ری رفتند و پس از مدتی بازگشت به وطن کردند. مردم دزفول پس از شش سال ، هنگامی که از بازگشت شیخ و برادرش با خبر شدند تا چهار فرسخی از آنها استقبال شایانی نمودند.
بازگشت مجدد شیخ به نجف اشرف
شیخ پس از مسافرت به شهرهای مختلف دوباره سال 1249 ق وارد نجف اشرف شد و از محضر شیخ علی فرزند کاشف الغطا بهره برد شیخ علی روزی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: ((تو گمان مدار که شیخ مرتضی برای استفاده بردن در مجلس ما حاضر می گردد، بلکه شنیده در خانواده های علمی ، تحقیقاتی هست که او بهم می رساند و الا او دیگر احتیاجی به خواندن درس ندارد.))
اداره حوزه علمیه نجف
شیخ انصاری پس از شیخ علی کاشف الغطا و برادرش شیخ حسن کاشف الغطا و همچنین شیخ محمد حسن صاحب جواهر ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال 1266 تا 1281 ق به مدت 15 سال به عهده داشت و شیعیان جهان از وی تقلید می کردند.
وضع ظاهر شیخ
شیخ از حیث قد مایل به طول و رخسارش سرخ و نمکین ، بدنش نحیف و چشمانش ضعیف و محاسنش را با حنا رنگ می بست ، بر سر عمامه بزرگی از کرباس و به تن قبایی سفید رنگ از جنس کرباس و عبایی سرخ رنگ از جنس پشم به دوش .
مشایخ اجازه روایتی شیخ
مشایخ اجازه روایتی شیخ عبارتند از: حاج ملا احمد نراقی ، سید صدرالدین عاملی ، شیخ محمد سعید دینوری .
صفات پسندیده شیخ
شیخ دارای همت بلند، اخلاقی نیکو، زهد و تقوای بی نظیر، استادی بی دلیل ، پدری مهربان ، مربی دلسوز بود.
میرزا حبیب الله رشتی گفته است : ((شیخ سه چیز ممتاز داشت ، علم ، ریاست ، تقوا، ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازی ، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.
کرامات شیخ
نابغه دهر، شیخ انصاری دارای کرامات و خوارق عادات بوده است که به دو نمونه از آنها اشاره می شود:
کرامت اول :
در زمان شیخ روزی شخصی از تنگی معاش برای دوستش سخن داند و گفت : اگر همراهی با من کنی در این باب فکر و تدبیری اندیشیده ام . گفت : بگو اگر اصلاح باشد تو را یاری کنم . گفت : در این روزها پول زیادی نزد شیخ مرتضی آورده اند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بین خود تقسیم کنیم .
من چون این بشنیدم او را منع کردم ولی سودی نبخشید. بالاخره با اصرار بسیار مرا با خود موافق نمود به این شرط که در بیرون منزل بایستم تا او برود و بیاید که من مباشر عملی نباشم . چون پاسی از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شیخ روانه شدیم و با تدبیری وارد دهلیز بیرونی شدیم ولی من جلوتر نرفتم ، دوستم از پله های بیرونی بالا رفت تا از پشت بام بیرونی به بام اندرونی درآید و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.
مدتی نگذشته بود که با حالتی پریشان شگفت آور نزد من آمد، سبب را پرسیدم گفت : چیزی را مشاهده کردم که تا خودت نبینی تصدیق من نخواهی کرد. گفتم مگر چه دیدی ؟
گفت : از پله ها که بالا رفتم سایه ای در مهتابی بیرونی به نظرم آمد، وقتی از دیوار بیرونی بالا رفتم که خود را به پشت بام اندرونی برسانم ناگهان دیدم شیری مهیب بر کنار بام اندرونی ایستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شیر زیادتر می گردید، قدری تامل نمودم تا شاید علاجی پیدا کنم ، ولی ممکن نشد، برگشتم . به او گفتم : شاید ترسیده ای !!
گفت : تا نبینی باور نکنی از پله ها بالا برو و نگاه کن ، از پله ها بالا رفتم نزدیک بام اندرونی شیری عجیب دیدم که از ترسش بدنم به لرزه درآمد شیر نعره ای کشید و به سوی پشت بام بیرونی شد، چون این امر خارق عادت را دیدیم از کرامات آن مرد بزرگ شیخ انصاری حمل کردیم و نادم و پشیمان برگشتیم .
کرامت دوم :
یکی از شاگردان شیخ انصاری نقل می کند: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس ‍ شیخ درآمدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که دست به ختوماتی زدم ، فایده نبخشید. بالاخره به حضرت امیر علیه السلام متوسل شدم .
شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و ((بسم الله الرحمن الرحیم )) در گوش من قرائت نمود.
صبح چون در مجلس درس شیخ حاضر شدم درس را می فهمیدم ، کم کم جلو رفتم ، پس از چند روز به جایی رسیدم در آن مجلس صحبت می کردم . آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم وی آهسته در گوش من فرمود: آن کس که ((بسم الله ...)) را در گوش تند خوانده است تا ((والضالین )) در گوش من خوانده ، این بگفت و برفت . من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ دارای کرامت است زیرا تا آن وقت کسی از این موضوع اطلاع نداشت .
منابع اصلی : 2- زندگینامه استاد الفقهاء شیخ انصاری ، مولف ضیاء الدین سبط شیخ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ، مولف شیخ مرتضی انصاری 3- تنقیح المقال 4- اعیان الشیعه ، ج 4، ص 45 و 46.
وفات شیخ
شیخ انصاری هیجدهم جمادی الثانی سال 1281 ق پس از 67 سال عمر با برکت اما پر زحمت در نجف اشرف به بیماری اسهال دار فانی را وداع گفت . چون شیخ از دنیا رفت شیخ راضی علی بیک . یکی از شاگردان صاحب جواهر، ملا محمد طالقانی ، مولی علی محمد طالقانی و مولی علی محمد خوئی او را غسل دادند و حاج سید علی شوشتری بر جنازه اش نماز خواند و در حجره ای متصل به باب قبله صحن مجلل امیر المومنین علی علیه السلام مدفون گردید.
در فوت شیخ ماده تاریخهایی گفته شده از جمله برادرش شیخ منصور در تاریخ ولادت و فوتش سروده :

زغیب آمده تاریخ حیات و ممات

((غدیر)) عام تولد ((فراغ )) عام وفات (9)

پینوشتها:

1-زندگی و شخصیت شیخ انصاری ، حاج مرتضی انصاری ، کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری ، ص 179.
2-همان ، ص 180.
3-همان ، ص 182.
4-همان ، ص 188.
5-همان ، ص 190.
6-همان ، ص 197.
7-ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 60.
8-فقهای نامدار شیعه ، عقیقی بخشایشی ، ص 341 - 342، انتشارات کتابخانه آیه الله مرعشی .
9-زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ، تالیف مرتضی انصاری ، ص 172 چاپ کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سال تولد شیخ انصاری (ره ).
آثار:

1. رسائل
2. المکاسب
3. الصلاه
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه

آیت الله العظمی حاج شیخ محمد علی اراکی یکی دیگر از اختران فروزان این سلسله نورانی است. که در سال (1312 ه.ق) (1273ه.ش) درخانواده ای کوچک و مذهبی، در شهر اراک دیده به جهان گشود.
این مرجع بزرگ شیعه، نزدیک به 35 سال تدریس مداوم داشت بعد از وفات مرحوم آیة الله سید محمد تقی خوانساری در سال (1371ه.ق) به درخواست بسیاری از فضلا و شاگردان آیة الله خوانساری برکرسی استادی تکیه زد و به تدریس خارج فقه واصول پرداخت در طول این مدت علاوه بر مباحث مفصل فقهی، سه دوره کامل علم اصول را تدریس کرد.
بزرگان بسیاری ازمحضر آن مرجع بزرگ خوشه چینی کرده و مراحل عالی علم و عمل را پیموده اند. شهید سعید، شیخ مهدی شاه آبادی، آیة الله شیخ محمد تقی ستوده، آیة الله استادی آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی،از آن جمله اند.
دوران مرجعیت آیت الله اراکی همزمان با سالهای حیات آیات عظام: امام خمینی، آیت الله العظمی گلپایگانی و آیت الله العظمی مرعشی نجفی بود اما اوج مرجعیت ایشان، پس از رحلت حضرت امام خمینی بود، که بسیاری از مقلدان امام راحل به ایشان رجوع کردند آیة الله اراکی از جمله کسانی بود که در برهه ای از زمان به عنوان مرجع وحید عالم تشیع مطرح بود.
این عارف فرزانه علاوه بر تحقیق و تدریس، تالیفات زیادی نیز از خود به جای گذاشتند که حاشیه بر عروة الوثقی، حاشیه بر درر الاصول مرحوم شیخ عبد الکریم حائری و تقریرات دروس فقه مرحوم حاج شیخ و مرحوم سید محمد تقی خوانساری، از آن جمله اند.
آیة الله العظمی اراکی پس از یک قرن عمر با برکت و وارستگی کالبد تن را شکست و به سوی فضای بیکران الهی پرکشید.
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه

حضرت آیة الله العظمى آقاى حاج شیخ محمد تقى بهجت (رضوان الله علیه) در اواخر سال 1334 ه ق در شهر فومن واقع در استان «گیلان» به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود که مادر بزرگوارشان را از دست دادند . تحصیلات ابتدایى حوزه را در مکتبخانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیل ادبیات عرب در سال 1348 ه ق هنگامى که تقریبا 14 سال از عمر شریفش مى گذشت، براى تکمیل دروس حوزوى عازم عراق شد و حدود 4 سال در کربلای معلى اقامت نمود و علاوه بر تحصیل علوم رسمى از محضر استادان بزرگ آن سامان، از جمله مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى (غیر از آیت الله العظمى خویى معروف) بهره برد و در سال 1352 ه ق براى ادامه تحصیل به «نجف اشرف» رهسپار گردید و سطح عالى علوم حوزه را در محضر مرحوم حاج شیخ مرتضى طالقانى (ره) به پایان رساند و پس از درک محضر آیات عظام حاج آقا ضیاء عراقى و میرزاى نائینى (رحمة الله علیهما) در حوزه درسى آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى(قدس سره) وارد شد. همچنین از محضر آیات عظام حاج سید ابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ محمد کاظم شیرازى (رحمة الله علیهما) صاحب حاشیه بر مکاسب - و در حوزه علوم عقلى، کتاب "الاشارات والتنبیهات" و "اسفار" را نزد آیت الله سید حسین بادکوبه اى (ره) فراگرفت و در زمان تلمذ به تدریس سطوح عالى نیز پرداخت و در تألیف کتاب (سفینة البحار) با محدث کبیر حاج شیخ عباس قمى (ره) همکارى نمود و در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از کودکى محضر عالم بزرگوار (سعیدى) و درکربلا از برخى علماى دیگر بهره برد، تااینکه در نجف اشرف در سن 17 - 18 سالگى با آیت حق علامه قاضى (ره) آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در سلک شاگردان اخلاقى - عرفانى ایشان درآمد و سرانجام در سال 1364ه ق موافق با 1324ه ش با قلبى صیقل یافته از معنویت و سینه اى مالامال ازعشق به حضرت حق و با کوله بارى از علم و کمال به سرزمین خویش هجرت نمود و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به نجف اشرف بود هنگام عبور از قم در زمانى که هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى (ره) به قم نگذشته بود موقتا مقیم شد و خبر رحلت اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف را یکى پس از دیگرى مى شنود و درشهر مقدس قم رحل اقامت افکند . در قم از محضر آیات عظام: کوه کمره اى و بروجردى به هم رسانیده و انگشت نما مى گردد. معظم پس از ورود به قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و به تربیت شاگردانى بسیار همت گماشت و تدریس پر برکت درس خارج ایشان تا آخرین روزهای حیات مبارکشان ادامه یافت. محل تدریس درس خارج ایشان ابتدا در حجرات مدارس و بعد در منزل شخصى خود و در اواخر در مسجد فاطمیه واقع در گذرخان تشکیل مى گردید مسجدی که محل اقامه جماعت و مراجعات عمومى ایشان نیز بود. تالیفأت آن عالم فرزانه، عبارتند از : یک دوره کامل اصول، حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى (ره) و تکمیل آن تا آخر مباحث مربوط به مکاسب و متاجر، دوره کامل طهارت ، دوره کامل کتاب صلاة ، دوره کامل کتاب زکات ، دوره کامل کتاب خمس و حج ، حاشیه بر کتاب ذخیرة العباد مرحوم شیخ محمد حسین غروى ، در چندین مجلد تقریبا یک دوره فقه فارسى، حاشیه بر مناسک شیخ انصارى (ره) و...
سرانجام بهجت عارفان در تاریخ 27/02/1388 شمسی در ایام فاطمیه به ملکوت اعلی پیوست
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی


سال 1326 ه -.ق در روستای ((مهرجرد)) یزد در خانه مردی پاکدل و پرهیزکار به نام ((محمد جعفر)) کودکی پا به عرصه حیات گذاشت و عبدالکریم نام گرفت .وی دروان کودکی را در دامان پر مهر مادری سپری کرد تا به شش سالگی رسید. در آن روزگار که عبدالکریم بایستی پایش به مکتب باز می شد در مهرجرد از مدرسه و مکتب خبری نبود و کودکانی که بزرگ می شدند به دنبال کار و حرفه پدران خود رفته ، بهار عمرشان را در مزارع سپری می کردند، اما عبدالکریم که گویی سرنوشتی جز این داشت مورد لطف الهی قرار گرفت و خیلی زود وسیله درس و دانش ‍ اندوزی برایش فراهم شد.

آغاز تحصیل


((روزی یکی از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (میر ابو جعفر) - که خود عالم و در کسوت روحانیت بود - به مهرجرد آمد و (در دیدار نخست ) آثار استعداد و پرتو نبوغی خارق العاده را در سیمای این کودک مشاهده نمود و این بود که تحصیل عبدالکریم را عهده دار شد و در همین سفر با رضایت پدر و مادرش ، او را به اردکان برد و به مکتب سپرد.))


عبدالکریم ، در شهر ناآشنا چندین سال در رفت و آمد بود. روزها در درس ‍ استادان حاضر می شد و شبها در خانه میر ابو جعفر به سر می برد و گاهی در شبهای جمعه به منظور دیدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پیش می گرفت . عبدالکریم هر چند بار رحلت پدر مدتی از تحصیل باز ماند اما این فراق از مکتب چندان طول نکشید و دیگر بار شوق مدرسه و مکتب ، قرار از کف اختیار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و این بار راه حوزه علمیه یزد را در پیش گرفت .


حوزه یزد


در آن دروان (اواخر قرن سیزدهم ) یزد حوزه علمی پر رونقی داشت . پنج مدرسه علوم دینی در این شهر، بخش عمده ای از دانشجویان علوم اسلامی را در خود جای داده بود و دانشمندان بزرگی که تربیت یافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شیخ بزرگ انصاری و میرزای شیرازی بودند، در آنجا به تدریس علوم مختلف اسلامی اشتغال داشتند.


((در میان مدرسه های مختلف علوم دینی ، مدرسه بزرگ (و زیبای ) ((محمد تقی خان )) از معروف ترین آنها به شمار می فت .))که بسیاری از درسهای دوره سطح و خارج در آنجا تدریس می شد. عبدالکریم جوان ، در چنین جو معنوی وارد دارالعباده یزد گردید و در مدرسه محمد تقی خان سکنی گزید و سالها با شور و اشتیاق فراوان در پای درس استادان بزرگ به تحصیل علوم اسلامی پرداخت .


شوق دیدار


هنوز بیش از 18 بهار از عمر عبدالکریم سپری نگردیده بود که شوق دیدار عتبات در دل وی جوشیدن گرفت و راهی سرزمین عراق شد. چهار شهر مذهبی عراق (نجف ، کربلا، کاظمین و سامرا) که فرزندان پیامبر خدا را میزبان هستند و خاکشان وجود پاک امامان بزرگوار ما را در آغوش خود کشیده است ، عتبات می گویند.


او به همراه مادر خویش با کاروان زیارتی راهی آنجا شد و بی درنگ به حلقه دانشوارن و عالمان بزرگی که گرداگرد امامان را گرفته بودند، پیوست . عبدالکریم ابتدا چند سالی در حوزه علیمه کربلا در محضر آیة الله فاضل اردکانی بود و پس از آن با راهنمایی استادش به حوزه علیمه سامرا و به محضر میرزای بزرگ شیرازی شتافت .


در حوزه سامرا


میرزای شیرازی در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علمیه سامرا بود. وی از آنجا که به علم و معنویت آیة الله ادرکانی احترام زیادی می گذاشت شیخ عبدالکریم را مورد توجه قرار داد. می گویند وقتی نامه فاضل اردکانی را خواند و رو به عبدالکریم کرد و فرمود: ((من به شما اخلاص پیدا کردم .))از همین رو آن طلبه جوان و پر تلاش را در منزل خود جای داد. آیة الله حائری پس از اینکه به مقام اجتهاد نایل گشته بود از این دوران به نیکی یاد کرده ، از خانه میرزا خاطراتی را این گونه نقل می کند: ((سرداب خانه میرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارک رمضان سحری را نیز در آنجام می خوردم اما برای افطار به خانه میرزا باز نمی گشتم ، بلکه به علت گرمای طاقت فرسای هوا، به سوی فرات رفته ، آب مفصلی می خوردم و شنا می کردم ))


شیخ عبدالکریم در حوزه علیه سامرا دوازده سال تمام به تحصیل علم پرداخت . او در این مدت . با همه رنجها و مشتقها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال دیگری با دلی پر امید، به آینده روشن خویش چشم می دوخت و سرانجام نیز به کمالات علمی و معنوی نایل گشت .


در محضر استادان


گذشته از اراده محکم و تلاش خستگی ناپذیر شیخ عبدالکریم در راه تحصیل دانش ، استادان پرمایه نیز در شکلی گیری شخصیّت علمی و معنوی او نقش اساسی ایفا می کردند.


وی در سالهایی که در حوزه علمیه سامرا حضور داشت از خرمن دانش ‍ فقهای بزرگی چون آیة الله سید محمد فشارکی ، آیة لله محمد تقی شیرازی و آیة الله شیخ فضل الله نوری ، که هر یک از ستاره های درخشان آسمان فقاهت به شمار می رفتند، خوشه علم و معنویت چید.


اقامت در کربلا


آیة الله حائری پس از رحلت میرزای شیرازی راهی نجف گردید و در آنجا رحل اقامت افکند اما به زودی در یافت که حوزه علمیه کربلا اکنون به وجود او نیاز بیشتر دارد. به همین سبب شهر امام مظلومان حسین علیه السلام را بر گزید و راهی کربلا گردید.


کربلا که روزگاری حوزه علمیه معروف و باشکوهی داشت در آن روزها دیگر شکوه رونق خود را از دست داده بود و هیچ جنب و جوشی در مدرسه های علمیه به چشم نمی خورد و از تراکم طلاب مثل سالهای دوران تحصیل او خبری نبود.


بارگاه مقدس حسینی نیز آرام و خالی از درس و بحث علمی ، روزگار خود را تنها با زمزمه شیفتگان اهل بیت و زائران مشتاق ضریح حسین علیه السلام می گذارند. وی به موجب همین اوضاع تاءسف بار حوزه علمیه ، این شهر را انتخاب کرد و اینجا بود که او لقب حائریرا برای خود برگزید با حضور اندک مدت خود در حوزه علمیه کربلا، غبار عزلت و فراموشی سالهای گذشته را از چهره این شهر زدود و پس از سالها آرامش و سکوت بار دیگر همهمه طلاب در مدراس پیچید و بارگاه امام حسین علیه السلام نیز با طنین افکندن بحثهای علمی دانش پژوهان در آن ، جلوه ای دیگر گرفت . آیة الله حائری در مدت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدریس می کرد و باقی اوقاتش را در اختیار طلاب علوم دینی قرار داد و علاوه بر اینها، در مقام کسی که آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی مرجع تقلید شیعه احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده ، پاسخگویی به مسائل دینی مردم را نیز بر عهده گرفت .


در حلقه خوبان


آیة الله حائری در اواخر سال 1332 ه -.ق وقتی ماجراجوی انگلیس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر کربلا نیز کشیده شد به دعوت مردم اراک عزم سفر به ایران کرد. و تا سال 1340 که عازم قم شد در کنار مردم این دیار و در خدمت حوزه علمیه شهر اراک بود. گویند در این ایام امام خمینی (ره ) جوانی بیست ساله بود که با شنیدن آوازه حوزه علمیه شهر اراک ، از عزیمت به حوزه اصفهان صرف نظر کرد و به سوی اراک شتافت و تا انتقال این حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معروف این مرد بزرگ بهره ها جست .


آیة الله حائری به مدت هشت سال در این حوزه پر شکوه بر مسند تدریس ‍ تکیه زد و در کنار مسؤ ولیت سنگین مرجعیت از پرورش و شکوفایی استعدادهای طلاب جوان نیز لحظه ای غافل نبود و به موجب اهمیت فوق العاده به این امر صدها جان پاک طینت دیگر را که امید آن می رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آینده در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.


قم شهر فضلیت


قم از بزرگترین شهرهای مذهبی جهان تشیع به بشمار می آید که از روزگاران نخست تولد تشیع در ایران ، به مرکزیت شیعه شهرت داشته و تاکنون نیز مرکزیت خود را دانش و بینش اسلامی و تصمیم گیری درباره حوادث سیاسی و اجتماعی حفظ کرده است . این شهر همانند شهرهای نجف و کربلا در سالهای پس از ظهور اسلام ایجاد گردید و با ورود دختر امام موسی کاظم علیه السلام و بعدها به سبب وجود بارگاه عظیم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ایمان قرار گرفت .


قم تاریخ درخشانی در خصوص برپای حوزه علمیه و پایگاه دینی مردم دارد. اولین کسانی که در این شهر برای تاءسیس حوزه علیمه قیام کردند محدثان و روات قبیله اشعری بودند که از یاران امامام معصوم علیه السلام به شمار می رفتند. سپس ظهور شخصیتهای بزرگی چون شیخ کلینی و شیخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شیعیان علوی بدین حوزه بر رو نقش افزود. اما با اینهمه این شهر روزگاری نیز خالی از عالمان بوده است و از قرن ششم هجری تا دوران صفویه چندان رونقی نداشته است و بر حجره های مدارس ‍ آن گرد غربت و تنهایی نشسته بود.


((در اوایل قرن یازدهم ه -.ق چند سالی شخصیتهای بزرگی چون صدرالدین شیرازی ، فیاض لاهیجی و فیض کاشانی و بعدها میرزای قمی در مدارس این شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامی در فقه ، تفسیر کلام ، فلسفه و عرفان پرداختند.))و با تشکیل جلسات پر شکوه علمی مدتی کور سوی دانش را در این شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزی که آیة الله حائری پا به این شهر می گذارد وضع حوزه های علمیه همچنان اسفبار و مدتها عضمت گذشته آن فراموش شده بود.


آیة الله حائری پیش از آنکه از طرف اهالی قم به این شهر دعوت شود یک بار در سال 1332 ه -.ق در سفری که به مشهد رضوی عزیمت نمودند، از قم نیز دیدن کرده و چند شبی را در کنار حرم حضرت فاطمه معصومه علیه السلام گذارنده و اوضاع مدارس دینی را از نزدیک مشاهده نموده بود. مدرسه فیضیه را دیده بود که حجره های پر غوغای دیروزش اکنون خالی از همهمه محصلام علوم دینی شده و بر قفسه های کتاب گرد فراموشی نشسته است . انگار هیچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامی در فضای قم طنین انداز نبوده است ! مدرسه بزرگ ((دارالشفا)) را دیده بود که سالنهای درس و بحث آن اکنون محل اسکان فقرای شهر یا زائران شده است ((و بعضا کسبه اطراف حرم از حجره هایش به عنوان انبار اجناس استفاده می کردند.))و از همه غمناک تر حال و روز طلاب جوانی بود که به علت محروم بودن از استادان چیره دست و نبود نظم با چهرهای افسرده ، عمر خود را به بیهودگی می گذارنیدند و در آن حجره های تاریک و غبار گرفته با مباحثات سطح ، روزگار سپری می کردند.


گویند ایشان پس از آنکه از نزدیک اوضاع اسفبار مدارس علمی این شهر را دید، بسیار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترک گفت و اطرافیانش بارها از او شنیدند که می گفت : ((چه می شد اگر حوزه علمیه قم سرو سامان می گرفت !))


آیة الله حائری در اواخر زمستان 1300 ه -.ش (22 - رجب 1340 ق ) بود که با فرزند بزرگش حاج شیخ مرتضی حائری به همراه آیة الله محمد تقی خوانساری به قصد اجابت دعوت مردم ، از اراک به سمت قم حرکت کردند و در میان انبوه جمعیت استقبال کننده وارد شهر قم شدند.


تاسیس حوزه


تاسیس حوزه علمیه قم چیزی بود که زمزمه آن قرنها پیش از حوزه علمیه نجف شروع شده بود و ریشه در روایات امامان معصوم علیه السلام داشت امام صادق علیه السلام در قرن دوم هجری قمری به یاران خود درباره شهر قم و مرکزیت این شهر برای دانش اسلامی چنین فرموده بود:


زود باشد که کوفه روزگاری از مؤ منان خالی گردد و دانش و در آن ناپدید شود... و به شهری که آن را ((قم )) گویند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.


حضور آیة الله حائری در قم این نوید امامان بزرگوار شیعه را که همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شیعیان جای گرفته بود، تحقق می بخشید.


اوایل بهار 1301 ش ، پس از دو ماه اقامت آیة الله حائری در شهر قم ، در منزل آیة الله پایین شهری ، جلسه ای از طرف علما، بازاریان ، و کسبه تهران تشکیل شد که بزرگانی از فقهای قم چون آیة الله بافقی ، آیة الله کبیر و آیة الله فیض در آن شرکت داشتند. در این جلسه ، گفتگو پیرامون حوزه علمیه قم ، ساعتها به درازاکشید و سرانجام نظر نهایی به آیة الله حائری محول شد.


همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول این امر مهم به آیة الله حائری اصرار کردند و نیز بسیاری از بازاریان و کسبه در تاءمین مالی حوزه اعلام آمادگی نمودند. آیة الله حائری ابتدا بر این عقیده بود که بزرگان قم خود این کار را انجام دهند و از عهده این امر خطیر نیز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بی حد علما را مشاهده کرد تکلیف را بر عهده خود ثابت دید و این نکته را بیان فرمود: ((استخاره خواهیم کرد آیا صلاح است در قم مانده ، به فضلا و محصلین حوزه اراک که انتظار بازگشت مرا دارند، بنویسم به قم بیایند یا نه ؟))


وی صبح روز بعد، پس از آنکه نماز صبح را به پایان رساند در حرم حضرت معصومه علیه السلام به دعا و نیایش ایستاد و به قرآن روی آورد. نقل است که آیة الله حائری به قرآن استخاره نمی کرد و می فرمود من درست نمی فهمم ((یسبح له ما فی السموات و الارض ، نسبت به موضوع استخاره خواب است یا بد.)) اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره کرد و خود را به مشیت الهی سپرد، که آیه ای زیبا و مناسب حالش ((...واتونی باهلکم اجمعین ))خط مشی آینده او را ترسیم نمود و آیة الله حائری را مصمم ساخت حوزه علمیه قم را سامان داده ، شاگردان خود را از اراک به این شهر فرا خواند.


با اقامت گزیدن آیة الله حائری در قم بنیان حوزه علمیه قم نیز نهاده شد و با گامهای بزرگی که ایشان بر داشت این حوزه بتدریج رشد کرد و در ردیف بزرگترین حوزه های علمیه جهان تشیع در آمد.


اساسی ترین گام آیة الله حائری پس از تاسیس حوزه ، تعمیر مدراس دینی و تغییر روشن آموزشی بود که تحولی عظیم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علمیه قم که پس از میرزای قمی وضع رقت باری یافته بود، پایان گرفت . ابتکار آیة الله حائری پس از توجه دادن محصلان علوم دینی به ژرف نگری در درس و بحث علمی گزینش ((هیات ممتحنه )) برای گرفتن امتحان از دروس حوزوی بود که امروز چنین روشی در آموزش و پروش ‍ همه کشورها از ضروریات کار محسوب می شود.


شکوه و عظمت حوزه علمیه قم از آغاز تا به امروز که بیش از هفتاد سال از شکل گیری آن می گذرد هر سال چشمگیرتر از گذشته در عرصه های مختلف ، نمود داشته است و پرتو آثار وجودی اش افقهای جدیدی از دورترین نقاط عالم را در نوردیده است . این حوزه با شکوه گذشته از اینکه بزرگ ترین دانشگاه علوم اسلامی است در رشته های اعتقادات ، فقه و حقوق ، عرفان ، فلسفه ، اقتصاد، تفسیر، کلام و... پاسخگوی نیازهای اجتماعی ، فرهنگی و فکری جامعه نیز بوده و هست و در این راه اندیشمندان و فرزانگان فراوانی در دامن خود پرورانده است و اکنون بیش ‍ از 40 هزار دانشجوی علوم اسلامی از ایران و هزاران نفر از 45 کشور اسلامی را در خود جای داده است .


به طور کلی حوزه علمیه در زمینه های مختلف فرهنگی ، اعتقادی ، سیاسی و اجتماعی آثار و برکات فراوانی به جای گذاشت که می توان در یک کلام از آن ، احیای عظمتهای فراموش شده این سرزمین تعبیر آورد. پس از تاسیس ‍ حوزه علمیه قم بود که در کمترین زمان ، روح بالندگی و تحرک علمی و فرهنگی در بسیاری از شهرهای ایران نمایان گردید. پرورش یافتگان حوزه علمیه قم به سایر بلاد سرازیر گشتند، و دهها کتابخانه و مدرسه علوم دینی در سراسر کشور تاسیس شد. در آن روزگار که چند مدرسه دولتی ایران محدود به شاهزادگان و حکومتیان بود درگاه حوزه های علمیه سراسر کشور، به روی فرزندان همه اقشار ملت گشوده بود و حتی در دورترین نقاط کشور هم به همت علمای اسلام آثار اسلامی انتشار می یافت و مکتبهای درسی رونق می گرفت و از هر خانه گلی در دل کوهها و میان جنگلها هم صدای دلنشین قرآن بچه های مسلمان در آسمان این کشور طنین انداز می شد و روز به روز فرهنگ اسلامی و معارف تشیع در ایران راه می یافت .


به برکت شکل گیری حوزه علمیه قم در زمانی اندک فروغ درخشان آن به افقهای دور دست رسید.


وضع مدارس دیگر شهرستانها - نیز با گسیل شاگردان مکتب آیة الله حائری بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت . و در خود شهر قم علاوه بر احیای مدرسه های علمیه قدیمی چون ، فیضیه ، دارالشفاء، مومنیه ، خان ، مدرسه های بزرگ دیگری نیز تاسیس شد که امروزه تعداد آنها ((به بیش از 70)) مدرسه می رسد.


در قلمرو قلم


در کنار همه تلاشهای خستگی ناپذیر آیة الله حائری آثار قلمی مهمی نیز از ایشان به یادگار مانده است که از آن میان می توان به کتابهای ذیل اشاره کرد: 1. کتاب الصلوة - کتاب مفصلی درباره مسائل نماز است .


2. کتاب دررالاصول - این کتاب تقریرات درس آیة الله سید محمد فشارکی است .


گویند آیة الله محمد حسین کمپانی اصفهانی ، صاحب کتاب گرانقدر ((نهایة الدرایه فی شرح الکفایه )) بحثهای درس خارج خود را مطابق با سرفصلهای همین کتاب پیش می برده و از مؤ لف آن با عنوان ((بعض ‍ الاءجله )) (یکی از مردان بزرگ ) تعبیر می فرموده است


3. کتابهای دیگر آیة الله حائری مجموعه رسائلی است که در ابواب مختلف فقهی مانند احکام ارث ، احکام شیر دادن و مسائل ازدواج و طالق به رشته تحریر درآورده است .


شاگردان مکتب آیة الله حائری


آیة الله حائری در دوران زندگی پربار خود علاوه بر خدمات بسیار ارزشمند فرهنگی و اجتماعی به اسلام و مسلمانان ، در مکتب خود فرزانگان و اندیشمندان بزرگی را تربیت کرد.


او که در دوران تدریس توجه ویژه ای نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعداد را همواره تشویق می نمود و مورد حمایت خویش قرار می داد و بدین ترتیب توانست شخصیتهای بارزی را به جهان اسلام تقدیم دارد که از میان آنان می توان از آیة الله العظمی امام خمینی ، آیة الله العظمی آقای گلپایگانی ، آیة الله العظمی آقای اراکی ، آیة الله العظمی آقای مرعشی نجفی و صدها فرزانه دیگر نام برد.


در خدمت مردم


آیة الله حائری کسی نبود که در مقام فقاهت و رسیدگی به امور دینی ، مشکلات دیگر اجتماعی و اقتصادی جامعه را به فراموشی سپارد. او در حالی که بر مسند مرجعیت تکیه زده و استوارترین انسان عصر خود به شمار می رفت ، در مقابل مشکلات و نیازهای مردم محروم ، تحمل را از دست می داد. از این جهت در کنار مسئولیت سخت اداره حوزه علمیه برطرف کردن نیازهای اساسی مردم را از وظایف اصلی خویش می دانست ، که به طور خلاصه اشاره می شود.


در حادثه سیل 1313 ش . سیل بسیاری از خانه های مردم فقیر ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهی از آنان را آواره و بی خانمان کرد.


در این حادثه آیة الله حائری با ارسال پیام به سایر شهرهای ایران ، خواستار کمک دیگر هموطنان به این شهر سیل زده شد و انبوه کمکهای مردم را به شهر قم سرازیر ساخت .


ایشان در رسیدگی به این مهم قطعه زمین وسیعی را در منطقه خاک فرج که متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بود، خریداری نمود و با کمک دیگر اقشار جامعه ، خانه هایی منطبق با اصول مهندسی وقت ، به منظور اسکان آوارگان احداث کرد که هم اکنون این منطقه به کوچه رهبر شهرت دارد.


در روزگاری که بسیاری از مردم در خیابانهای قم زندگی خود را به تکدی می گذراندند وی محلی را به ((خانه فقرا)) اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مکان گرد آورد و بدین ترتیب صدقات و کمکهای مالی مردم نیک اندیش را در مسیری صحیح ، صرف اداره امور آنان کرد.


بیمارستان فاطمی قم به پیشنهاد به آیة الله حائری و با مساعدت یکی از مؤ منین به نام آقا سید محمد فاطمی تاءسیس شده و بعدها با وجوهی از ارث آقای سهام الدوله توسعه یافته است .


از خدمات دیگر آیة الله حائری انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است . در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها قرار داشت و چهره ناخوشایندی به بافت قدیمی شهر داده بود و شهری که پذیرای زائران اهل بیت و محل درس و بحث طلاب علوم دینی به شمار می رفت ، به صورت قبرستانی بزرگ به نظر می آمد و ای بسا این امر موجب هتک حرمت به مقبره بزرگان تلقی می شد. آیة الله حائری در این مورد نیز گام ارزشمندی برداشت و در آن سوی رودخانه که آن روزها خارج از شهر محسوب می شد زمین وسیعی را خریداری و آن را به عنوان قبرستان عمومی شهر کرد. (این قبرستان قدیمی هم اکنون به ((قبرستان نو)) معروف است ).


ویژگی روحی


از خصوصیات بارز آیة الله حائری که سایر خصوصیات اخلاقی دیگر او را تحت الشعاع خویش قرار می داد، زهد و ساده زیستی و زندگی بی آلایش - قبل و پس از مرجعیت - او بود. پای بندی او به طلبگی زیستن تا آخر عمر، از او تندیسی از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاکر بود که از همان اندک چیزی که در دست دارد می تواند به وضع فقرا رسیدگی کند. روزی یکی از بزرگان ، عبای گرانقیمتی را به فرزندش هدیه کرد و آیة الله حائری چون از آن مطلع گردید با فرزندش به سخن نشست و با این جمله که ((فرزندم ، این عبا برای تو زیاد است )) او را متقاعد ساخت که آن را فروخته ، با پولش سه عبای متوسط برای خود و دو طلبه دیگر تهیه نماید.


در مقام زهد ایشان ، همین بس که امام خمینی (ره ) وقتی به یاوه گوییهای پسر رضاخان پاسخ می دهد، با اشاره به زهد آیة الله حائری چنین می فرماید:


((ما مفت خوریم !... مایی که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری ما از دنیا می رود، همان شب آقازاده های ایشان شام ندارند، مفت خوریم ! با آنها که بانکهای خارج را پر کرده اند و باز دست از مملکت برنمی دارند مفت خور نیستند!))


در جای دیگر حضرت امام (ره ) در خصوص زندگی زاهدانه استاد معظم خود فرموده است :


((جناب استاد معظم و فقیه مکرم حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری - که از سال 1340 تا سال 1355 ریاست تامه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت همه دیدیم که چه سیره ای داشت . با نوکر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روی زمین می نشست .))


از دیگر ویژگیهای روحی آیة الله حائری اینکه اخلاق بسیار در معاشرت با مردم داشت وی کم حرف بود و با مردم با مهربانی و ملایمت رفتار می کرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحیه آنها را مراعات می نمود و همواره چهره ای بشاش و بر لبهایش تبسم داشت .


گاهی در دمادم سحر برای سرکشی و شناخت طلاب پرکار و سحر خیز، راهی مدارس می شد و در رفع مشکلات مالی و رفاهی آنان همواره تلاش ‍ می کرد. بارها می شد که به صاحبان مغازه های اطراف حرم مراجعه می کرد و بدهی طلابی را که از آنها اجناس نسیه برده بودند، ادا می نمود.


بردباری


صبر و بردباری یکی از خصوصیات روحی آیة الله حائری در مقابل مشکلات بود که از وی رادمردی پراستقامت ساخته بود. ایشان در مقابل حوادث و مسائل سیاسی در اوایل شکل گیری حوزه که مصادف با روی کار آمدن رضاخان پهلوی و به دنبال آن ماجرای کشف حجاب بود همواره صبر و بردباری را پیشه خود ساخت و حراست از حوزه علمیه نو پا را که انهدام آن در راءس توطئه دشمنان دین بود، تلاش بسیاری نمود و همواره می فرمود: ((من حفظ حوزه علمیه را اهم می دانم )) آیة الله حائری در ماجرای کشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستیز نمود.


معروف است که : پس از ماجرای کشف حجاب و کشتار مسجد گوهرشاد ایشان هیچ گاه حال و روز خوشی نداشت و این اندوه را تا پایان عمر در دل داشت .


غروب آفتاب


آیة الله حائری پس از عمری تلاش و تحمل رنج و مشقت ، در 81 سالگی ، در 17 ذیقعده 1355 ه - ق (1315 ه - ش ) به دیار ابدی شتافت و در جوار مرقد قدسی حضرت معصومه سلام الله علیها به آغوش خاک سپرده شد.


آثار:


1. کتاب الصلوة


2. دررالاصول


3. احکام ارث


4. احکام شیر دادن


5. احکام ازدواج و طلاق


منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

محمد مهدی ، فرزند سید مرتضی طباطبایی بروجردی ، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام در یک خانواده روحانی وپرهیزگار، در شب جمعه از ماه شوال 115 ق ./ 1113 ش . در شهر کربلای معلی پا به عرصههستی نهاد. ([1])شبی که سید به دنیا آمد پدر وی در عالم خواب دیدکه امام رضا علیه السلام دستور دادند((محمد بن اسماعیلبن بزیع()(از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جوادعلیه السلام( شمعی برفراز بام سید مرتضی (منظور خود اوست( بر افروزد. وقتی محمدبن اسماعیل آن شمع را روشن کرد نوری از آن شمع به آسمان بالا رفت که نهایت نداشت. ([2])پدر از آن رویای راستین بیدار می شود و همزمانخبر مولود تازه رسیده را به او می دهند.
در محضر اساتید
او از دوران کودکی در دامن پر مهر و محبت مادر پاکدامنش و در پرتوتوجهات پدر بزرگوارش سید مرتضی (متوفای 1204 ق( به آداب و اخلاق اسلامی خو گرفت ورفته رفته رشد یافت . پس از گذراندن دوره های علوم مقدماتی و سطح (فقه و اصول(، درآغاز بلوغ به درس خارج که از سوی پدرش تدریس می شد راه یافت و پس از پنج سال درس وبحث فشرده به مقام بلند اجتهاد نایل آمد.([3])
سید محمد مهدیهمچنین در محضر اساتید بنام حوزه کربلا و نجف اشرف شرکت جست ، فرهیختگان بنامی چون، محمد باقر وحید بهبهانی (1118 - 1208 ق(، شیخ یوسف بحرانی (1107 - 1186 ق(،محمد تقی دورقی نجفی (متوفی 1186 ق( و مهدی فتونی نباطی عاملی (متوفی 1183 ق(. ([4])
او حکمت و فلسفه را نزد آقا میرزا ابوالقاسممدرس فرا گرفت و آن حکیم وارسته نیز در نزد وی درس اصول و فقه را آموخت.([5])
وحید بهبهانی در اواخر عمر خویش مردم را درمسائل و فتواهای احتیاطی به سوی سید محمد مهدی راهنمایی می کرد.([6])و او را مجتهدی جامع الشرایط می دانست.
سیددر سال 1186 ق . به قصد زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام و دیدار با علمایبزرگ ایران وارد مشهد مقدس شد و در مدت اقامتش شش ‍ یا هفت ساله([7])خود در آن شهر، علاوه بر دیدارهای علمی با مردمو مباحثات با علما، در درس استاد میرزا مهدی اصفهانی خراسانی (1153 - 1218 ق( شرکتکرد و فلسفه ، عقاید و کلام را از آن مرد بزرگ آموخت و بر اندوخته علمی خویشافزود.
لقب((بحرالعلوم()از زبان این استاد برای اولین با به سید محمد مهدیطباطبایی گفته شد. استاد که از هوش و استعداد او شگفت زده شده بود در حین درس خطاببه شاگرد خود می گوید:((اخا انت بحرالعلوم()یعنی تو دریای علم هستی از آن لحظه سید به این لقب معروفشد.([8])
سفرحجاز
سید بحرالعلوم دراواخر سال 1193 ق راهی حجاز شد. استقبال شایان مردم و شخصیتهای محافل علمی از اوموجب شد که به مدت دو سال در کنار خانه خدا اقامت ورزد و به درس و بحثبپردازد.
تسلط او به فقه اهل سنت و حسن معاشرت و سخاوتش او را چنان در میانساکنان آن دیار بخصوص اهل علم ، محبوب ساخت که هر روزه شماری از مردم و دانشمندانبه دیدنش می رفتند و از وی کسب فیض می نمودند. شگفت آنکه پیروان هر کدام از مذاهبچنین می پنداشتند که بحرالعلوم پای بند به مذهب ایشان است . او تمام این مدت را باتقلید گذرانید و جلسه درس او در علم کلام طبق مذاهب چهارگانه دایر بود و در اواخرتوقف در مکه ، مذهب خود را اعلان فرمود. وقتی خبر اظهار مذهب او به گوش ‍ پیروانمذاهب دیگر رسید از اطراف به دور او ریخته ، با وی به مناقشه پرداختند و او با دانشانبوه خود بر تمامی آنها برتری پیدا کرد و همه آنها را با دلیلهای قوی و منطقی بهسوی حقیقت اسلام مجذوب ساخت. ([9])
تعیین و تثبیتجایگاه اعمال حج و مرکزیت دادن به مواقیت احرام به طوری که از نظر شرعی صحیح واقعشود و همچنین اصلاح مواقف حج ، یکی از گامهای ارزشمند سید بحرالعلوم بود. زیرا اینمکانهای مقدس قبل از او چندان مشخص نبود.
علاوه بر اینها، سنگهای فرش شده در حرمرا که حجاج بر آن اقامه نماز می کردند تعویض نمود و سنگهای معدنی را خارج کرد وسنگهایی را که از نظر شیعه سجده بر آنها صحیح است جایگزین نمود. از آثار معنوی حضوراین مرد بزرگ در حجاز شیعه شدن امام جمعه مکه در هشتاد سالگی است. ([10])
یادی از شاگردان
این عالم با ورع شاگردانی بزرگ و نامی تربیت کرد که هر یک منشا خدماتفراوان به عالم اسلام شدند. در اینجا به نام چند تن از آنها اشاره می کنیم:
1.شیخ جعفر نجفی معروف به کاشف الغطاء (1154 - 1227 ق.)
2.سید محمد جواد عاملیمعروف به صاحب مفتاح الکرامه (1164 - 1226 ق(
3.ملا احمد نراقی ، مولف کتابمعراج السعاده (1185 - 1260 ق(
4.محمد باقر شفتی رشتی ، ملقب به حجه الاسلام (1175 - 1260ق(
5.سید یعقوب کوه کمری (1176 - 1256 ق(
6.سید صدر الدینعاملی (متوفی 1263 ق(
7.سید دلدار علی نقوی رضوی نصیر آبادی لکهنوی (1166 - 1235ق(
8.شیخ محمد ابراهیم کلباسی (1180 - 1262 ق(
9.زین العابدینسلماسی (متوفی 1266 ق(
10.شیخ عبدالحسین الاعم (1177 - 1247 ق
11.سیدعلی فرزند سید محمد (1161 - 1231 ق
12.سید قیصر محمد فرزند معصوم رضویخراسانی (1180 - 1255 ق
13.اسدالله کاظمی (متوفی 1236 ق
14.ابوعلیحائری صاحب کتاب منتهی المقال (1159 - 1216 ق
15.سید عبدالله شیر (متوفی 1244ق
16.شیخ محمد تقی اصفهانی ایوانکی ، صاحب حاشیه معالم (متوفی 1248 ق
17.سید محمد مجاهد، مولف کتاب المناهل (متوفی 1242 ق
18.محسن اعرجی (متوفی 1227 ق
19.میرزا محمد عبدالصانع نیشابوری اخباری
20.شیخ حسین نجف([11])
آثار علمی سید
آثاری که در کتابها از آنها نام برده اند - که بعضی از آنها چاپگردیده و برخی چاپ نشده است - بدین قرار است:
-المصابیح فی الفقه (در سهجلد)
-الفوائد فی الاصول
-مشکاه الهدایه
-الدره النجفیه (رساله ای درفقه(
-رساله فی عصیر الزبیبی
-شرح الوافیه (در علم اصول فقه(
-تحفهالکرام (در تاریخ مکه و بیت الله الحرام(
-مناسک حج
-حاشیه بر کتاب شرایع (بحث طهارت(
-حاشیه بر کتاب((الذخیره()سبزواری.
-الدرة البهیه فی نظم رووس المسائلالاصولیه
-کتاب الرجال (معروف به فوائدالرجالیه(
-دیوان شعر و رساله ایفارسی در شناخت خدا([12])
آثار اجتماعی
با توجه به سنگینی مسوولیت های علمی سید آثار اجتماعی و معنویگرانبهای از او مشاهده می نماییم که به نمونه هایی از آن یادگارها اشاره می کنیم:
1.مشخص کردن مقام و جایگاه حضرت حجة بن الحسن (عج( در مسجد سهله و بناگذاریقبه ای در این جایگاه مقدس.
2.بنا کردن گلدسته در صحن شریف علوی در طرف جنوبیو تعمیر دیوارهای صحن ها و حجره هایی که در حالی خراجی بود.
3.ترغیب و راهنمایینسبت به تعمیر مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف.
4.ایجاد کتابخانه خطی (مکتبةبحرالعلوم(
5.بالا آوردن ارتفاع مسجد کوفه به منظور سهولت در تطهیر و پاکنمودن آن.
6.مشخص کردن جایگاه مسجد راس الحسین در نجف اشرف.
7.تعیینجایگاه قبر مختار ثقفی که الان به قبر مسلم معروف است.
8.تعیین جایگاه مرقدحضرت هود و صالح علیه السلام در نجف اشرف.
9.اضافه کردن مقداری از اراضی بهمسافت حرم مطهر و ایجاد تاسیساتی در اطراف حرم که مورد نیاز زوار بود([13])
یادی از اشعار بحرالعلوم
سید در شعر و ادبیات فوق العادهچیره دست بود و شهرهای او در فقه و اصول و رجال از آثار گرانبهای به یادگار ماندهآن دریای بی ساحل است و به نظم در آوردن نام اصحاب اجماع از سروده های اوست شعر ذیلرا که در رثای سالار شهیدان علیه السلام سروده شده است ، برای نمونه ذکر می کنیم:
الله اکبر ماذالحادث الجلل
و قد تزلزل سهل الارض والجبل !؟
ماهذه الزفرات الصاعدات اسی
کانها من لهیب القلب تشتعل
ما للعیونمنهاالدمع جاریة
منها تخد خدودا و هی تنهمل
کان ففخة صورالحشر قدفجئت
فالناس سکری و لاسکر و لا ثمل([14])
-این چهحادثه بزرگی است که از بزرگی آن کوه و بیابان متزلزل شده است.
-این ناله ها ازچه بلند است ! گویا ناله ها از سوز قلبها زبانه می کشند.
-چه شده است که چشمههای اشک دیده ها جاری است و جویباری از آنها بر روی رخسار می دود.
-گویاصوراسرافیل دمیده شده و قیامت بر پاست و مردم مست اند در صورتی که بهوش اند و مستنیستند.
مظهر فضیلتها
سید بحرالعلوم مرد فضیلت و تقواو نمونه ای کامل از اخلاق نیکوی انبیا بود آن معلم اخلاق و انسانیت و از مصادیقبارز اخلاق نیکو فرزانه ای است که شاگرد بلند آوازه او کاشف الغطاء در حقش چنینسروده است:
جمعت من الاخلاق کل فضیلة
فلا فضل الا عنجنابک صادر([15])
-همه فضایل و اخلاق شایسته را جمعکرده ای و در دنیا هیچ فضیلتی نیست مگر اینکه از حضور تو صادر شده و تو دارای آنفضیلت هستی.
او از نظر تواضع در مرتبه عالی قرار داشت و برای دیگران بیش از خوداحترام و ارزش قائل بود و برای مردم پدری مهربان به حساب می آمد سخن گفتن و راهرفتن او انسان را متحیر می ساخت در میان مردم که راه می رفت بیننده تصور می کرد اوفرشته است برای خدا سخن می گفت و پیوسته به یاد خدا بود.
او در تهذیب اخلاق درمرتبه ای قرار داشت که درک آن برای بسیاری از افراد مشکل است
او کارها و ساعاتفعالیتهایش را تقسیم نموده بود وقتی سیاهی شب همه جا را فرا می گرفت مقداری بهتحقیق و آماده کردن مقدمات درس و بحث می گذراند و پس از آن به طرف مسجد کوفه رفتهدر آنجا به مناجات با خدا می پرداخت([16])
بحرالعلوم برامور عبادی شاگردان خویش نیز فوق العاده اهتمام می ورزید و در صورت غفلت و کوتاهیشاگردان از این مهم بسیار رنج می برد یک بار برای چند روز تدریس را ترک فرمود: طلبهها واسطه ای را نزد وی فرستادند تا علت تعطیلی درس را جویا شود بحرالعلوم در پاسخاو چنین فرموده بود:((در میان این جمعیت طلبه هرگزنشنیدم که در نصف شبها صدای تضرع و زاری و مناجات آنها بلند بشود با اینکه من غالبشبها در کوچه های نجف راه می روم چنین دانش پژوهانی شایسته نیستند تا برای ایشاندرس ‍ بگویم.))چون طلاب این سخن را شنیدند متحول شدهشبها به ناله و گریه در محضر الهی پرداختند وقتی این تحول اخلاقی در طلبه ها پدیدارشد آن جناب دوباره تدریس را شروع کردند. ([17])
تلاش سید درحمایت از فقرا و محرومان را باید از شبهای تاریک و کوچه های باریک نجف اشرف وفقیران آن دیار پرسید او هر شب در کوچه های شهر می گردید و برای فقرا نان وخوردنیهای دیگر می برد. ([18])
سِّر عشق
به منظور درک بیشتر عظمت و بزرگیسید بحرالعلوم چند نمونه از ارتباط و دیدارهای وی با حضرت مهدی (عج( را بیان میکنیم.
الف - ناقه سوار
آخوند ملا زین العابدین سلماسیاز شاگردان و یاران نزدیک سید می گوید: ایامی که در جوار خانه خدا نزد سید به خدمتمشغول بودم روزی اتفاق افتاد که در خانه چیزی نداشتیم مطلب را به سید عرض کردم چیزینفرمود از عادات جناب بحرالعلوم این بود که صبح اول وقت طوافی دور کعبه می کرد و بهخانه می آمد و به اتاقی که مخصوص خودش بود می رفت ما قلیان تنباکویی برای او میبردیم آن را می کشید و برای هر صنفی بر طریق مذهبش درس می گفت در آن روزی که ازتنگدستی شکایت کردم چون از طواف برگشت به حسب عادت قلیان را حاضر کردم که ناگهانکسی در را کوبید سید بحرالعلوم بشدت مضطرب شد و به من گفت : قلیان را بگیرد و ازاینجا بیرون ببر آنگاه خود با شتاب به طرف در رفت و آن را باز کرد شخص ‍ بزرگواریدر لباس عربی داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت فروتنی و ادب دم در نشست.ساعتی نشستند و با یکدیگر سخن گفتند آنگاه برخاست و در خانه را باز کرد و دست مهمانرا بوسید او را بر ناقه ای که دم در خانه خوابانده بود سوار کرد مهمان رفت وبحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله ای به دست من داد و گفت : این حواله ای ستبرای مرد صرافی که در بازار صفاست نزد او برو و هر چه بر او حواله شده بگیر آنحواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرد برای بردم مرد چون حواله راگرفت به آن نظر نمود و آن را بوسید و گفت : برو چند باربر و کارگر بیاور پس رفتم وچهار باربر آوردم به قدری که آن چهار نفر قدرت حمل داشتند پول آن زمان را برداشتندو به منزل آوردند من فوری برگشتم نزد آن صراف که از حال او و نویسنده حواله جویاشوم که او چه کسی بود وقتی رفتم نه صرافی را دیدم و نه مغازه ای را که دیده بودم ازمغازه صراف پرس و جو کردم گفتند ما اصلا در اینجا دکان صرافی ندیده ایم([19])
ب -مانند دریا
میرزای قمی -نویسنده کتاب قوانین - می گوید: من با علامه بحرالعلوم در درس آقا وحید بهبهانیهم مباحثه بودم اغلب من برای او بحث را تقریر می کردم تا اینکه به ایران آمدم و کمکم شهرت علمی سید بحرالعلوم به همه جا رسید و من تعجب می کردم تا زمانی که خداتوفیق عنایت فرمود که برای زیارت عتبات موفق بشوم وقتی به نجف اشرف وارد شدم سید راملاقات کردم مساله ای عنوان شد دیدم سید بحرالعلوم دریای مواج و عمیقی از دانشهاستپرسیدم : آقا ما که با هم بودیم شما این مرتبه را نداشتید و از من استفاده می کردیدحال شما را مانند دریا می بینم سید فرمود: میرزا این از اسرار است که به تو می گویمتا من زنده ام به کسی نگو و کتمان بدار من قبول کردم آنگاه فرمود: چگونه این طورنباشم و حال آنکه آقایم (حجة بن الحسن عج( مرا شبی در مسجد کوفه به سینه مبارک خودچسباند([20])
ج -تلاوت قرآن
میرزا حسینلاهیجی به نقل از شیخ زین العابدین سلماسی می گوید: روزی بحرالعلوم وارد حرم مطهرامام علی علیه السلام شد و سپس این شعر را زمزمه کرد:

چه خوش است صوت قرآن



ز تو دلربا شنیدن



به رخت نظاره کردن



سخن خدا شنیدن

پس ازآن از بحرالعلوم سبب خواندن این شعر را پرسیدم فرمود: چون وارد حرم حضرت علی علیهالسلام شدم دیدم مولایم حجة بن الحسن (عج( در بالای سر به آواز بلند قران تلاوت میکند چون صدای آن بزرگوار را شنیدم این شعر را خواندم([21])
غروب آفتاب
سید بحرالعلوم که به علت بیماری مدتی توان تدریس نداشت و در منزل بهمطالعه و تالیف مشغول بود، سرانجام در روز 24 ذیحجه (یا رجب( سال 1212 ق . رخ دادفانی برتافت و به عالم بالا پرواز کرد.
درگذشت سید در عالم اسلام اثری عمیق برجای گذاشت و دنیای شیعه را در ماتم فرو برد.
پیکر مطهر او پس از تشییع با شکوه واقامه نماز، در جنب مرقد شیخ طوسی ، در نجف دفن شد.

[1]فوائد الرضویه ، شیخ عباس قمی ، ص 676، مستدرک الوسائل ، میرزاحسین نوری ، ج 3، ص ‍ 383، قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی ، ص 168، اعیان الشیعه، محسن امین عاملی ، ج 10، ص ‍ 158

[2]فوائد الرضویه ، ص 476. قصصالعلماء، ص 168، اختران تابناک ، ذبیح الله محلاتی ، ج 1، ص ‍ 412.

[3]مقدمه فوائد الرجالیه ، ص 33، فقهای نامدار شیعه ، عقیقی بخشاشی ،ص 291.

[4]سید بحرالعلوم دریای بی ساحل ،نورالدین علی لو، ص 25 - 32.

[5]مقدمه الفوائد الرجالیه

[6]مکارم الاتار، ج 1، ص 417 - 421.

[7]اعیان الشیعه ، ج 10، ص 159.

[8]روضات الجنات ، سید محمد باقر خوانساری ، ج 7، ص 204.

[9]مقدمه فوائد الرجالیه ، ص 35.

[10]مکارم الاثار، ج 1، ص 417.

[11]مستدرک الوسائل ، ج 3، ص 385، اعیان الشیعه ، ج 6، ص 225، ج 7، ص 167، معارف الرجال ، محمد حرز الدین ، ج 2، ص 59. شعرای الغری ، ج 12، ص 129 - 159،مقدمه فوائد الرجالیه ، ص 67 - 70.

[12]اعیان الشیعه ، ج 10، ص 160،شعرای الغری ، ج 12، ص 139

[13]مقدمه فوائد الرجالیه ، ص 95 و 96، ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 96 و 105 و 246.

[14]اختران تابناک ، ج 1، ص 428.

[15]مقدمه فوائدالرجالیه ، ص 35.

[16]همان ، 38.

[17]قصص العلماء، ص 173.

[18]ر. ک : همان ، ص 171.

[19]منتهی الامال ، شیخ عباس قمی ، ج 2، ص 547، فوائد الرضویه ، ص 680.ت

[20]گنچینه دانشمندان ، محمد شریفرازی ، ج 8، ص 371.

[21]فوائد الرضویه ، ص 682

آثار:

1. المصابیح فی الفقه
2. الفوائد فی الاصول
3. مشکاه الهدایه
4. الدره النجفیه
5. الدره النجفیه
6. رساله فی عصیر الزبیبی
7. شرح الوافیه
8. تحفه الکرام
9. مناسک حج
10. حاشیه بر کتاب شرایع
11. حاشیه بر کتاب ((الذخیره )) سبزواری
12. الدرة البهیه فی نظم رووس المسائل الاصولیه
13. فوائدالرجالیه
14. دیوان شعر و رساله ای فارسی در شناخت خدا
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه

آخوند خراسانى از سلسله حماسه سازان تاریخ ایران است . وى مرجع تقلید، مدرس كم نظیر حوزه علمیه نجف و رهبر انقلاب مشروطه بود. تمام تاریخ نویسان مشروطه ، حتى آنان كه دشمن روحانیت و خواستار نابودى اسلام و استیلاى فرهنگ غرب در ایران بودند رهبرى او را در نهضت مشروطه پذیرفته اند. اما شگفت كه درباره اش كمتر از سایر دست اندركاران نهضت مشروطه سخن به میان آمده است !

تولد

آخوند خراسانى در سال 1255 ق . در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش ، ملا حسین هراتى علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین ، روحانى وارسته اى بود كه براى گذران زندگى ، هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغى اش مردم را با احكام اسلامى آشنا مى ساخت . در یكى از همین سفرها، در كاشان ازدواج كرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصرالله ، محمدرضا، غلامرضا و محمد كاظم (آخوند خراسانى ) بود. سرانجام مهر پیشواى هشتم او را به مشهد كشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساكن شود.

هجرت و تحصیل

آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول را در حوزه مشهد فرا گرفت . در هیجده سالگى ازدواج كرد و در 22 سالگى همراه كاروان زیارتى عتبات عالیات ، براى ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشكلات سفر و مشكل مسكن در نجف ، همراه خود نبرد.

كاروان زایران به سبزوار رسید. قافله براى استراحت ، رحل اقامت افكند تا پس از توقفى كوتاه ، به سوى عراق حركت نمایند. آخوند خراسانى چون آوازه دانش ((ملا هادى سبزوارى )) را شنیده بود، تصمیم گرفت از كاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حكیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههاى رجب ، شعبان و رمضان 1277 ه‍ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملا هادى سبزوارى بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه شركت كرد و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصارى و میرزا حسن شیرازى شركت كرد.

آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مى كوشید و در این راه از هیچ مشكلى نهراسید. خودش ‍ مى گوید:

((تنها خوراك من فكر بود. ولى قانع نبودم ، هیچ گاه نشد كه گلایه كنم . شش ‍ ساعت بیشتر نمى خوابیدم . شبها بیدار بودم . با ستارگان دوست شده بودم . خواب با شكم خالى بسیار مشكل است .))

آخوند خراسانى غرق در درس و مطالعه بود كه ناگهان نامه اى رشته افكارش ‍ را از هم گسست و اشك از دیدگانش روان ساخت . فرزند خردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامه اى به پدر نوشت و از او درخواست كرد كه همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتى در نجف ماند و پس از زیارت اماكن مقدس ، به مشهد برگشت .

داغ مرگ فرزند اندك اندك از ذهن آخوند و همسرش محو مى شد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندى دیگر روز شمارى مى كردند. اما باز هم ، مصیبت بر خانه سایه افكند. فرزند، قبل از تولد مرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتى بیمارى از دنیا رفت . داغ مرگ همسر، آتش به جانش افكند. تاب مقاومت نداشت . مرگ همسر و دو فرزند، كمر طاقتش را در جوانى خم كرد. تنها حرم حضرت على علیه السلام و دامن پر مهر اشك توانست قامتش را راست كند.

آوازه علمى آخوند

آخوند سالها در درس شیخ انصارى و میرزاى شیرازى شركت كرد و از زبده ترین شاگردان آن دو شناخته مى شد. وى از همان ابتدا با پشتكارى كم نظیر، راههاى پیشرفت را مى پیمود.

او در كنار تحصیل ، به عبادت و شب زنده دارى نیز اهمیت فراوان مى داد. بارها به كربلا رفت و به زیارت امام حسین علیه السلام نایل شد. در یكى از این سفرها پس از زیارت ، در درس آیه الله آخوند اردكانى (متوفاى 1302 ق .) شركت كرد. آخوند اردكانى نظر شیخ انصارى را در مساله اى بیان و سپس بر نظر او چند اشكال كرد. اشكالها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شركت در درس شیخ انصارى ، اشكالهاى اردكانى را به استاد بازگو كرد. شیخ انصارى یكى از اشكالها را پذیرفت اما اشكال دوم را رد كرد. آخوند به دفاع از اشكال دوم اردكانى پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع كننده ندانست و بار دیگر اشكال را با بیانى تازه مطرح كرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا كشید. صدها طلبه كه در درس شیخ انصارى شركت داشتند، در شگفت بودند كه چگونه طلبه اى جوان كه 25 سال بیش نداشت و كمتر از سه سال بود كه به درس شیخ انصارى راه یافته ، بى محابا با دلیلهاى قوى به استاد اشكال مى كند. یكى از طلاب به دیگران گفت : این آخوند (آخوند خراسانى ) را ببینید كه دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردكانى ) را تایید مى كند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب ((آخوند)) صدا مى كردند.

آخوند از سال 1278 ق . تا سال 1291 ق . بیش از سیزده سال در درس ‍ خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شركت كرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شركت كرد و پس از وفات او (1281 ق .) دو سال به درس آیه الله سید على شوشترى (متوفاى 1283 ق .) راه یافت و سالها در درس آیه الله شیخ راضى بن محمد نجفى (متوفاى 1290 ق .) و آیه الله سید مهدى مجتهد قزوینى ادامه تحصیل داد.

آخوند خراسانى بیش از سیزده سال در كنار درسهاى سایر اساتید در درس ‍ میرزاى شیرازى نیز شركت كرد. میرزاى شیرازى در سال 1291 ق . به سامرا هجرت كرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتى بود كه در كنار تحصیل و شركت در درس میرزاى شیرازى به تدریس نیز مشغول بود البته برخى از نویسندگان نوشته اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولى پس از مدتى كوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد. روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسكرى علیه السلام و امام هادى علیه السلام در درس استاد پیشین خود شركت كرد. آخوند اشكالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت و استاد پاسخ گفت . آخوند اشكال را با بیانى دیگر تكرار كرد و استاد دوباره پاسخ داد.... پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست . روز بعد میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت : ((در بحث دیروز، حق با آخوند بود.))!

اندك اندك آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز به شمار شاگردانش افزوده شد. اینك وى یكى از مجتهدان و مدرسان مشهور نجف و به عنوان یكى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى ، مورد احترام طلاب و علما بود. میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبه ها گوشزد مى كرد و آخوند نیز تا هنگامى كه میرزاى شیرازى زنده بود به احترام استاد بالاى منبر نمى رفت ؛ روى زمین نشست و درس مى گفت .

میرزاى شیرازى در سال 1312 ق . دار فانى را وداع گفت . آخوند مدتى پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد، كوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست .

آخوند از موفق ترین استادان تاریخ حوزه هاى علمیه شیعه است كه شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند كه نام برخى از آنها از این قرار است : سید ابوالحسن اصفهانى ، شیخ ابوالقاسم قمى ، سید ابوالقاسم كاشانى ، میرزا احمد خراسانى ، سید محمد تقى خوانسارى ، سید جمال الدین گلپایگانى ، شیخ محمد جواد بلاغى ، شهید سید حسن مدرس ، حاج آقا حسین قمى ، سید صدر الدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقى ، شیخ عبدالكریم حائرى ، سید عبدالله بهبهانى ، سید عبدالهادى شیرازى ، شیخ محمد على كاظمى ، شیخ محمد حسین نائینى ، آقا بزرگ تهرانى ، حاج آقا حسین بروجردى و سید محمود شاهرودى . آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت . از این رو ((شیخ الاسلام )) امپراتورى عثمانى كه در آن زمان به عراق آمده بود، روزى همراه شمارى از همراهان در درس آخوند شركت كرد.

همهمه اى بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. ((شیخ الاسلام )) نزدیكتر رفت و آخوند با دیدن وى ، درس را به بررسى نظر ابوحنیفه در یكى از مسائل علم اصول كشاند. ابتدا نظر او را بیان كرد و دلیلهایش را بر شمرد.

((شیخ الاسلام )) سنى در شگفت بود كه چگونه استاد شیعى ، نظر پیشواى اهل سنت را پذیرفته است ؟! اما اندكى بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت . آخوند چند اشكال علمى بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مساله را بیان كرد. آخوند از ((شیخ الاسلام )) خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما روحانى اهل سنت به احوالپرسى با آخوند بسنده كرد. ((شیخ الاسلام )) از قدرت علمى و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود كه تا مدتها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنى سخن مى گفت .

عبادت و زهد

آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش ، هر روز پیش از طلوع آفتاب ، به زیارت آفتاب نجف ، حرم حضرت على علیه السلام مشرف مى شد. آنگاه به مسجد هندى مى رفت و درس مى گفت . شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم ، براى برخى از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصى داشت . نمازهاى مستحبى اش حتى در سنین پیرى ترك نشد. در ماه رمضان نیز براى طلبه ها سخنرانى مى كرد.

در اواخر عمر، زیارت را - شاید به خاطر پیرى - طول نمى داد. یكى از مریدانش به وى گفت : شما كمى بیشتر در حرم بمانید تا همه زایران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت : در این آخر عمر، با این ریش سفید به خدا شرك بورزم و خودنمایى كنم ؟!

یكى از همسایگان آخوند مى گفت : ناله سوزناك و صداى گریه آخوند در نیمه هاى شب ، قلب هر سنگدلى را مى لرزاند.

آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مى داد. همراه سه فرزند كه همگى آنها متاهل بودند، در یك خانه زندگى مى كرد. این چهار خانواده ، چهار اتاق داشتند. روزى یكى از پسرانش از تنگى جا به پدر شكایت كرد. پدر گفت : اگر قرار باشد كه خانه هاى این شهر را بین نیازمندان بخش كنند، به ما بیش از این نمى رسد.

دستگیرى نیازمندان

یكى از سخنرانان مذهبى كربلا كه از مخالفان مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مى كرد، به علت بدهى تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد. مشترى خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. گرچه روى دیدن آخوند را نداشت ، اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند كیسه لیره به او داد و گفت : شما جزو علمایید، من راضى نیستم كه در گرفتارى باشید. با این پول ، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشكلى برخوردید نزد من بیایید. واعظ كربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس ، از مریدان او شد.

تالیفات

آخوند كتابهاى زیادى درباره اصول ، فقه و فلسفه به نگارش در آورد. آثارش ‍ عبارتند از:

1 - حاشیه مختصر بر رسائل ، كه نخستین اثر اوست .

2 - حاشیه مفصل بر رسائل ، كه به نام ((درر الفوائد)) چندین بار چاپ شده است .

3 - حاشیه بر مكاسب

4 - فوائد: در سال 1315 ق .، در تهران به چاپ رسیده است .

5 - حاشیه بر اسفار

6 - حاشیه بر منظومه ملا هادى سبزوارى

7 - رساله اى در مشتق

8 - رساله اى در وقت

9 - رساله اى در رضاع

10 - رساله اى در دماء ثلاثله

11 - رساله اى در اجاره

12 - رساله اى در طلاق

13 - رساله اى در عدالت

14 - رساله اى در رهن ، همه رساله ها در یك جلد چاپ شده است .

15 - القضاء و الشهادات

16 - روح الحیاه فى تلخیص نجاه العباد، كه در سال 1327 ق .، در بغداد به چاپ رسیده است .

17 - تكمله التبصره : در سال 1328 ق ، در تهران چاپ شده است .

18 - ذخیره العباد فى یوم المعاد: رساله عملیه آخوند، به زبان فارسى است كه نخست در بمبئى و سپس در سال 1329 ق . در تهران ، چاپ شد.

19 - اللمعات النیره فى شرح تكمله التبصره

20 - كفایه الاصول : مهمترین اثر آخوند، كه چندین بار چاپ شده است و هنوز در حوزهاى علمیه شیعه تدریس مى شود. این كتاب از كم نظیرترین كتابهایى است كه درباره علم اصول نوشته شده است . بیش از صد نفر از مجتهدان شیعه بر این كتاب حاشیه و شرح نوشته اند.

تاسیس مدارس

برخى از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه اى را به آخوند دادند. وى نیز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال 1321 ق . مدرسه علمیه اى در محله ((حویش )) نجف ، به همت او بنا شد كه به نام ((مدرسه بزرگ آخوند)) مشهور گردید. كتابخانه مدرسه داراى نفیس ترین كتابهاى خطى بود. آخوند در سال 1326 ق . مدرسه دیگرى در محله ((براق )) ساخت كه به ((مدرسه الوسطى آخوند)) شهرت یافت .

سومین مدرسه اى كه با همت ایشان ، در محله براق بنا شد ((مدرسه كوچك آخوند)) است كه در سال 1328 ق . كار بناى آن به اتمام رسید.

آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف ، كربلا و بغداد مشاركت داشت . در این مدرسه ها ادبیات فارسى نیز تدریس مى شد. او مبلغانى به ایلها، عشایر و روستاهاى دور افتاده عراق گسیل داشت ، تا آنها را با احكام اسلامى آشنا سازند. مجله هاى ((اخوت ))، ((دره النجف ))، ((العلم )) و ((نجف اشرف )) با پشتیبانى آخوند در عراق منتشر مى شد.

شركت اسلامى

صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبى برخوردار بود. بیش از 90 درصد كالاهاى مورد نیاز مردم در داخل كشور تولید مى شد. اما با روى كار آمدن سلسله قاجاریه صنایع رو به ورشكستگى نهاد. ملك المتكلمین ، از روحانیون سرشناس آن دوران ، پیشگام آبادى اقتصاد كشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو كرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدى تشویق نمود. سرانجام پس از ماهها سخنان او به بار نشست . گروهى از بازرگانان با سرمایه یك میلیون تومانى كه در آن زمان پول هنگفتى بود، نخستین شركت ملى را در ایران تاسیس كردند. شركت اسلامى نخستین شركت سهامى بود كه در ایران تاسیس شد. این شركت در سال 1316 ق . در اصفهان آغاز به كار كرد. كارخانه هاى پارچه بافى و تولید پوشاك این شركت در اندك مدتى چنان سودآور شد كه روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگى وارد میان تولید گردید و شعبه هاى شركت در بسیارى از شهرستانها گشایش یافت .

ملك المتكلمین ، حاج آقا نورالله اصفهانى و سید جمال واعظ در نابر، مردم را به خرید سهام تشویق مى كردند. نهصد هزار تومان سهام از سوى مردم خریدارى شد. سید جمال واعظ كتابى به نام ((لباس التقوى )) نوشت و هدف از تاسیس شركت اسلامى را در آن كتاب بیان نمود. آخوند خراسانى و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظى بر این كتاب نوشته ، از شركت اسلامى پشتیبانى نمودند. آخوند در حمایت از شركت نوشت : بر مسلمانان لازم است كه لباس ذلت (تولید خارج ) را از تن بیرون كنند و لباس عزت (ساخت داخل ) را بپوشند.

نقش آخوند در نهضت مشروطه

بسیارى از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابى انگیزه هاى مردم براى جانفشانى در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفته اند. برخى از نویسندگان نوشته اند كه اسلام با مشروطه سازگارى ندارد. گروهى مى نویسند كه نهضت مشروطه دنباله روى كوركورانه از انقلابها و تحولات سیاسى كشورهاى اروپایى و برخى از كشورهاى آسیایى مانند ژاپن است .

شمارى از قلم به دستان تاریخ مشروطه بر این باورند كه رهبران مشروطه - چه رسد به مردمى كه سالها رنج شكنجه تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایدارى كردند - نیز معناى مشروطه را نمى فهمیدند. برخى از نویسندگان به موجب دشمنى با روحانیت ، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع ، دامن زدن به شایعات و بزرگ نمایى نقش ‍ فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفكران غربزده در صدد بر آمدند تا از نقش آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى كه بحق رهبران اصلى مشروطه بودند، بكاهند؛ كه متاسفانه در این نیرنگ موفق بوده اند. تا آنجا كه در كتابهاى درسى ، سخنى از این سه مرجع بزرگ به چشم نمى خورد. در بسیارى از كتابها نیز فقط از آیه الله سید محمد طباطبایى و آیه الله سید عبدالله بهبهانى و شمارى اندك از علما سخن به میان آمده است . حال اینكه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشكیل مى دادند.

بیشتر نویسندگان ، مردم را در ماجراى مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم كرده اند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانى آگاه ، دوراندش و پارساى پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حكومت اسلامى بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد كرده اند. برخى از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیه الله شیخ فضل الله نورى ، آخوند ملا قربانعلى زنجانى ، آیه الله العظمى سید محمد كاظم طباطبایى یزدى و...، با استناد به سندهاى جعلى یا مشكوك و شایعه ها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش كردند.

بسیارى از سندها ساخته جاسوسان روسى و انگلیسى و خیلى از حوادث ، بافته ذهن فراماسونها و غربزدگان مزدور بیگانگان است . البته مى پذیریم كه رهبران مشروطه به دلیل اینكه در خارج از كشور به سر مى بردند و از حوزه علمیه نجف ، انقلاب را رهبرى مى كردند، از برخى عملكردهاى مشروطه طلبان باخبر نبودند. كاش علما با وحدت و یكپارچگى ، اختلافها را كنار مى گذاشتند و نمى گذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.

حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - درباره مشروطه فرمود:

((علماى اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند. قوانین جعل كردند. قوانینى كه به نفع ملت است ، به نفع استقلال كشور است . به نفع اسلام است . قوانین اسلام است . این آزادى را با خونهاى خودشان ، با زجرهایى كه دیدند و كشیدند... گرفتند. در جنبش ‍ مشروطیت همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت ... لكن ... دنباله اش گرفته نشد. مردم بى طرف بودند. روحانیون هم رفتند، هر كس ‍ سراغ كار خودش . از آن طرف ، عمال قدرتهاى خارجى ، خصوصا در آن وقت انگلستان ، در كار بودند كه اینها را از صحنه خارج كنند یا به ترور و یا به تبلیغات . گویندگان و نویسندگان آنها كوشش كردند به اینكه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج كنند و سیاست را بدهند به دست آنهایى كه به قول آنها مى توانند... یعنى فرنگ رفته ها و غرب زده ها و شرق زده ها و كردند آنچه را كردند؛ یعنى اسم ، مشروطه بود واقعیت ، استبداد. آن استبداد تاریك ظلمانى ، شاید بدتر از زمان و حتما بدتر از زمانهاى سابق .))

آغاز نهضت

سلسله قاجاریه در دورانى بر كشور حكومت مى كردند كه دنیا در ایام طلایى رشد صنعتى به سر مى برد. پادشاهان قاجار در اندیشه عیش و نوش و خوشگذرانى خود بودند. فقر و بیداد كارگزاران حكومت ، سراسر كشور را در بر گرفته و بخش گسترده اى از كشور به بیگانگان سپرده شده بود. امتیازهاى فراوان به ناچیزترین مبالغ به دولتهاى روسیه و انگلیس واگذار شد. ارتشهاى بیگانه گاه و بیگاه ، به بهانه هاى مختلف كشور را اشغال مى كردند و گاه ماهها و بلكه سالها در نقاطى از كشور اقامت مى كردند. حكومتهاى بسیارى از شهرها به دست كنسولگرى روسیه و انگلیس اداره مى شد. بسیارى از دست اندركاران دولت مركزى ، به دستور سفارتهاى بیگانه نصب و عزل مى شدند. ایران آتش زیر خرمن بود. مردم منتظر جرقه اى بودند تا علیه حكومت مركزى قیام كنند. آیه الله سید عبدالله بهبهانى و آیه الله سید محمد طباطبایى با تشكیل انجمنهایى ، به صورت پنهانى زمینه قیام را آماده مى ساختند. علما و طلاب تهران در سالهاى 1322 و 1323 ق . نشستهاى زیادى براى آگاه ساختن مردم داشتند و آیه الله بهبهانى و آیه الله طباطبایى این جلسات را رهبرى مى كردند.

در این میان علماى تهران با مراجع تقلید نجف در ارتباط بودند. آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى در تاریخ هشتم ربیع الاول 1323 ق . نامه اى به آیه الله سید عبدالله بهبهانى مى فرستند و از علماى تهران مى خواهند كه ((مسیو نوژ)) بلژیكى ، رئیس گمرك كشور را كه مشغول فعالیت علیه استقلال فرهنگى و اقتصادى ایران است و به روحانیت توهین نموده از كشور بیرون كنند.

علما، طلاب و بازاریان تهران از خلافهاى كارگزاران حكومت و نامه هاى مراجع تقلید نجف باخبر مى شوند. روحانیون اوضاع نابسامان كشور را به اطلاع مردم مى رسانند و اندك اندك دامنه افشاگریها گسترش مى یابد. آیه الله بهبهانى پیوسته گزارش عملكرد علما و مردم را به نجف مى فرستاد و مراجع نجف نیز رهنمودهاى لازم را به تهران مى فرستادند.

در پى این امور، حكومت مركزى با شدت هر چه تمام تر به خاموش كردن فریاد انقلاب بر آمد. علما و بازاریان كه دو ركن شاخص انقلاب بودند، در نوك پیكان حمله دولت قرار گرفتند. دولت به بهانه تادیب گرانفروشى بازاریان كه قند را بیش از نرخ مصوب مى فروختند، به وضع فجیعى به آزار تنى چند از آنها پرداخت . مردم به رهبرى علما به حمایت از بازاریان بر آمدند. سید جمال واعظ - خطیب شهیر انقلاب - و دو نفر دیگر از رهبران انقلاب به دنبال افشاگریهایشان تبعید شدند. انقلاب از پایتخت فراتر رفت و شیراز و مشهد نیز به پایتخت پیوستند.

شیخ محمد واعظ، از سخنرانان مشهور انقلاب در نوزدهم جمادى الاول 1324 ق . دستگیر شد. طلبه هاى مدرسه حاج ابوالحسن معمار باشى تهران وى را در یك درگیرى نجات دادند. اما طلبه در این حادثه به شهادت رسید. بازار بسته شد و مردم در مسجد متحصن شدند و علما از جمله آیات عظام بهبهانى ، طباطبایى و شیخ فضل الله نورى به متحصنان پیوستند. صدر اعظم ، عین الدوله به علما پیغام داد كه به خانه هاى خود بروید، ما امور را اصلاح مى كنیم . علما پاسخ دادند: ما عدالت مى خواهیم و چون عین الدوله مانع تاسیس عدالتخانه است ، باید از صدارت بر كنار شود.

طولى نكشید كه سربازان ، وحشیانه به سوى مسجد آتش گشودند و بیش از یكصد نفر را كشتند. علماى تهران به نشانه اعتراض در روز 23 جمادى الاول 1324 ق . به قم مهاجرت كردند و بیش از سه هزار نفر از مردم به جمع متحصنان در قم پیوستند. آیه الله شیخ فضل الله نورى ، آیه الله آقا نجفى اصفهانى و آیه الله آخوند ملا قربانعلى زنجانى و بسیارى از علماى سرشناس كشور، از شهرستانهاى دور و نزدیك به قم آمدند. سرانجام مظفر الدین شاه كه مقاومت در برابر علما و مردم را بى فایده دانست ، در تاریخ 6/5/1284 ش . فرمان بر كنارى عین الدوله و در چهاردهم جمادى الثانى دستور مشروطیت را صادر كرد.

نخستین انتخابات مجلس شوراى ملى و اولین جلسه مجلس در 14/7/1285 ش . در كشور برگزار شد. قانون اساسى 51 اصل با الهام از قوانین كشورهاى اروپایى از سوى برخى از روشنفكران غربزده نوشته شد و به امضاى شاه رسید. اندكى بعد شاه مرد و فرزندش محمد على شاه به سلطنت رسید. متمم قانون اساسى در 107 اصل نیز نوشته شد. اصل دوم آن عبارت بود از: نظارت مجتهدان بر قوانین مصوب مجلس كه به پیشنهاد شیخ فضل الله نورى در متمم قانون گنجانده شد.

شاه از امضاى متمم قانون اساسى خوددارى كرد و در پى آن مردم تبریز، اصفهان ، شیراز، رشت و كرمان قیام كردند. از آن سو آخوند و علماى نجف از شاه خواستند كه در برابر اراده ملت مقاومت نكند. سرانجام شاه در 29 شعبان 1325 ق . متمم قانون اساسى را امضا كرد.

از آخوند خراسانى سوال كردند كه نظرش درباره نظام ملى (قانون نظام وظیفه ) چیست .

ایشان پاسخ داد: ((حفظ كیان اسلام بر همه مسلمانان واجب است . بنابراین ، بر همه مردم ، بویژه جوانان واجب است كه با فنون نظامى آشنا شوند... مجلس شوراى ملى در این كار تاخیر را روا ندارد.)) پاسخ آخوند در تاریخ هفتم ربیع الاول 1325 در مجلس شوراى ملى خوانده شد.

آخوند خراسانى به همراهى دو یار وفادارش رهنمودهاى لازم را به مجلس ‍ شوراى ملى فرستادند و بحقیقت مراجع تقلید از نجف كار هدایت انقلاب مشروطه را در دست داشتند. مردم ایران نیز به فرامین مراجع اهمیت زیادى مى دادند. در یكى از پیامهاى مراجع طرفدار مشروطه نجف آمده است :

((بر تمام مردم ، بویژه عشایر، ایلات و مرز بانان واجب است كه تفرقه را كنار بگذارند و دست در دست یكدیگر با آموختن روشهاى نویت نظامى به پاسدارى از آب و خاك ایران بپردازند... احكام مصوب مجلس شوراى ملى را همانند احكام شرعى واجب الاطاعه بدانید.))

آخوند در 28 ذیحجه 1325 ق . نامه اى براى نمایندگان مجلس مى فرستد و آنها را به اجراى قوانین اسلامى پرداخت بدهى هاى دولت و فقر زدایى سفارش مى كند. اما در زمانى كوتاه ، روشنفكران غربزده و فراماسونها اندك اندك ، قدرت را به دست مى گیرند و روحانیت را از صحنه كنار مى گذارند.

آیه الله شیخ فضل الله نورى كه از پیشقراولان نهضت مشروطه بود، به دلیل نفوذ غربزدگان در پستهاى كلیدى حكومت و مجلس و به انحراف كشیده شدن مشروطه ، در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام متحصن مى شود. وى بنا به دلایلى از جمله دو مورد ذیل بدین امر دست زد:

1 - توهین روزنامه ها به چهارده معصوم علیهم السلام ، ارزشهاى اسلامى و روحانیت

2 - دستگیرى ، ستم و كشتار برخى از مشروطه طلبان در شهرستانها

وى پیشنهاد مى كند كه نامه آخوند درباره مبارزه با كفر كه به مجلس شوراى ملى فرستاده شده ، در نظامنامه قانون اساسى درج گردد.

محمد على شاه نیز گاه و بیگاه به مخالفت با مشروطه مى پردازد و آخوند خراسانى چندین بار او را نصیحت مى كند كه از كارشكنى در كار مجلس و مشروطه بپرهیزد. در یكى از اندرزهاى آخوند به شاه آمده است :

1 - به دین اهمیت بیشترى بدهید.

2 - اجناس ساخت ایران را تبلغ كنید. چنانكه ((میكارو)) پادشاه ژاپن را از بحران اقتصادى نجات داد.

3 - در نشر علوم و صنایع جدید همت كنید.

4 - مواظب دخالت بیگانگان در كشور باشید.

استبداد صغیر

شاه پنهانى در صدد كودتا بر مى آید و به بهانه هاى مختلف به اذیت و آزار سران مشروطه مى پردازد و سر انجام در 23 جمادى الاول 1327 ق . برابر 2/4/1287 ش . مجلس را به توپ مى بندد و در تهران حكومت نظامى اعلام مى كند و بسیارى از رهبران انقلاب شهید، تبعید یا زندانى مى شوند.

آخوند و دو یار وفادارش در حوادث استبداد صغیر پیامهاى فراوانى براى مردم و رهبران مشروطه فرستادند. در یكى از این پیامها آمده است : ((همراهى با مخالفین اساس مشروطه ، محاربه با امام زمان (عج ) است .)) ایشان در ماجراى محاصره آذربایجان از طرف قواى نظامى شاه ، كه از 23 جمادى الاول 1326 ق . تا 27 جمادى الثانى 1327 ادامه داشت ، پیامهاى زیادى براى مردم آذربایجان فرستاد و آنها را در ستیز با استبداد تشویق كرد. در این میان ستارخان (از رهبران مشروطه در آذربایجان ) اظهار داشت كه ((من حكم علماى نجف را اجرا مى كنم .)) آخوند در یكى از نامه هایش به شاه نوشت :

((... از بدو سلطنت قاجار چه صدمات فوق الطاقه به مسلمانان وارد آمده و چقدر از ممالك شیعه از حسن كفایت آنان به دست كفار افتاده . قفقاز، شیروانات ، بلاد تركمان و بحر خزر، هرات ، افغانستان ، بلوچستان ، بحرین ، مسقط و غالب جزایر خلیج فارس و عراق عرب و تركستان ، تمام از ایران مجزا شد. دو ثلث تمام از ایران رفت و این یك ثلث باقى مانده را هم به انحاء مختلف ، زمامش را به دست اجانب دادند. گاهى مبالغ هنگفت قرض ‍ كرده و در ممالك كفر خرج نمودند و مملكت شیعه را به رهن كفار دادند.

گاهى به دادن امتیازات منحوسه ، ثروت شیعیان را به مشركین سپردند... گاهى خزایت مدفونه ایران را به ثمن بخس (مبلغ ناچیز) به دشمنان دین سپردند. یكصد كرور، بیشتر خزینه سلطنت كه از عهد صفویه و نادر شاه و زندیه ذخیره بیت المال مسلمین بود، خرج فواحش فرنگستان شد و آن همه اموال مسلمین را كه به یغما مى بردند، یك پولش را خرج اصلاح مملكت ، سد باب احتیاج رعیت ننمودند. به حدى شیرازه ملك و ملت را گسیختند كه اجانب علنا مملكت را مورد تقسیم خود قرار داده .

اى منكر دین ! اى گمراه !، پدرت دستور (مشروطه ) را صادر كرد. اما از روزى كه تو به سلطنت نشستى همه وعده هاى مشروطه را زیر پا نهادى . شنیدم شخصى از سوى تو به نجف فرستاده شده تا ما را با پول بخرد. و حال اینكه نمى دانى ، قیمت سعادت مردم بیشتر از پول توست ... تو دشمن دین و خائن به این مملكت هستى . من بزودى به ایران مى آیم و اعلان جهاد مى كنم .))

رهبران مشروطه از نجف در پیامى به مردم ایران مى نویسند:

((به عموم ملت ، حكم خدا را اعلام مى داریم : الیوم ، همت در دفع این سفاك جبار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات است ...))

علماى نجف ، سران قبایل ایران را به پشتیبانى از مشروطه و همه مسلمانان جهان را به پیكار بر ضد استبداد محمد على شاه فرا مى خوانند. آخوند، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى در پاسخ استفتاى مسلمانان ازمیر و طرابوزان (از شهرهاى تركیه ) آنها را به مبارزه با محمد على شاه فرا مى خوانند.

طولى نكشید كه آخوند خراسانى حكم جهاد را صادر كرد و قبیله هاى شیعى عراق آمادگى خود را براى پیوستن به مشروطه طلبان و حركت به ایران اعلام كردند و طلاب ، علما و بسیارى از ایرانیان مقیم عراق نیز در بغداد گرد آمدند تا به سوى ایران حركت كنند.

در این زمان بود كه طرابلس (لیبى ) به اشغال ایتالیا در آمد. آخوند، مازندرانى و آیه الله شریعت اصفهانى در پیامى به مسلمانان جهان ، حكم جهاد براى آزاد سازى طرابلس را صادر مى كنند.

مشروطه طلبان گیلان و اصفهان پایتخت را در 28 جمادى الثانى 1327 ق . برابر 23/4/1288 ش . آزاد ساختند. محمد على شاه به سفارت روس ‍ پناهنده مى شود و از آنجا به روسیه فرار مى كند. سپاه مشروطه طلبان نجف كه آیه الله العظمى سید محمد كاظم یزدى و چند تن دیگر از مراجع تقلید نیز در بین آنها بودند، با شنیدن خبر آزادى تهران از حركت به ایران منصرف مى شوند.

آخوند هنگامى كه شنید سرداران فاتح ایران در صدد اذیت شیخ فضل الله نورى بر آمده اند، تلگرامى به تهران فرستاد و مشروطه طلبان را از آزار وى بر حذر داشت اما روشنفكران غربزده نامه آخوند را پنهان كردند و سپس شیخ فضل الله نورى را اعدام نمودند. آخوند پس از شنیدن خبر شهادت وى گریست . عمامه اش را به زمین انداخت و مجلس یادبود شهید شیخ فضل الله نورى را در منزل خود برگزار كرد.

فرصت طلبان دهها مجتهد مبارز را به بهانه مخالفت با مشروطه در تهران و شهرستانها شهید، تبعید یا زندانى كردند. طرفداران مشروطه مشروعه ، پس ‍ از شهادت شیخ فضل الله نورى رنجهاى فراوانى را متحمل شدند. غربزدگان ، آیه الله ملا قربانعلى زنجانى ، مجتهد 92 ساله زنجان را دستگیر كرده ، به تهران آوردند و در صدد محاكمه اش بر آمدند.

اما آخوند با ارسال تلگرام شدید اللحنى ، مانع این عمل شد.

هر روز خبرهاى ناگوار از تهران و شهرستانها به آخوند مى رسید. ترور آیه الله سید عبدالله بهبهانى به دستور تقى زاده ، تبعید آیه الله طباطبایى و خلافهاى برخى از مشروطه طلبان او را رنج مى داد. ولى آخوند هنوز به مشروطه امید داشت .

آخوند پس از رحلت میرزا حسین تهرانى در سال 1326 - كه در تمام دوران مبارزه همدوش او مى رزمید - با توان بیشتر با كمك شیخ عبدالله مازندرانى به هدایت مشروطه پرداخت .

آخوند و آیه الله مازندرانى در نامه اى به مجلس شوراى ملى از نمایندگان مجلس مى خواهند كه به سبب ضدیت تقى زاده با اسلام از ورودش به مجلس جلوگیرى كنند.

مجلس شوراى ملى نیز حكم اخراج وى را از تهران صادر كرد.

در دهم صفر 1327 ق . از آخوند و مازندرانى درباره حقوق اقلیتهاى مذهبى سوال مى شود. آنها پاسخ مى دهند:

((ایذاء و تحقیر زردشتیه و سایر اهل ذمه ... حرام و به تمام مسلمین واجب است كه وصایاى خاتم النبیین صلى الله علیه و آله را در حسن سلوك و تالیف قلوب و حفظ نفوس و اعراض و اموال ایشان كما ینبغى رعایت نمایند...))

آخوند و مازندرانى در سال 1327 ق . بر كتاب ((تنبیه الامه و تنزیه المله )) نوشته آیه الله محمد حسین نائینى تفریظى نوشته ، آن را تایید كردند. این كتاب از نخستین كتابهایى است كه درباره حكومت اسلامى نوشته شده و سازگارى مشروطه با اسلام در این كتاب بخوبى بیان شده است .

آیه الله شیخ محمد اسماعیل محلاتى در بیستم محرم 1327 ق . در اعلامیه اى مشروطه را بدین صورت معرفى مى كند:

((هدف از مشروطه ، محدود كردن اختیارات شاه است . هدف این است كه قانون كه توسط نمایندگان مجلس منتخب مردم وضع مى شود، ملاك عمل حكومت باشد. مجلس شوراى ملى براى تعیین مصالح و مضار مملكت توسط وكلاى ملت تاسیس شده است . پس منافاتى با اسلام ندارد. امر به معروف و نهى از ممنكر در اسلام آمده است . كار مجلس هم یكى از مصادیق آن است ...

مراد از مشروطه این نیست كه هر كس هر كار حرامى را دلش بخواهد، بكند. مراد از مشروطه آزادى مردم از قید استبداد شاه است . ما مى خواهیم احكام اسلام درباره همه مردم ، شاه و گدا به طور مساوى اجرا شود....))

آخوند و مازندرانى این اعلامیه را تایید كردند و اعلامیه با تایید آنها به ایران فرستاده شد.

مجلس شوراى ملى در ماههاى آخر سال 1328 ق . تصویب كرد كه ایران مستشار مالى از آمریكا استخدام كند. در پى آن ((مورگان شوستر)) به مدت سه سال به استخدام خزانه دارى كل كشور در آمد. قواى نظامى روسیه بدنبال این حركت مجلس ، مناطق شمال كشور را اشغال كردند و دولت روسیه به دولت ایران هشدار داد كه اگر شوستر را از ایران اخراج نكنید، تهران را اشغال خواهند كرد. مجلس پیشنهاد روسیه را نپذیرفت و دولت روسیه اولتیماتوم 48 ساعته به ایران داد كه اگر شوستر از ایران اخراج نشود و دولت ایران متعهد نشود كه مستشاران مالى خود را فقط از روسیه و انگلیس استخدام كند، تهران را اشغال خواهند كرد. رئیس مجلس خبر اولتیماتوم را در سیزدهم ذیحجه 1329 ق . به آخوند رساند. سربازان روسى تا قزوین پیش رفتند و دولت انگلیس با تایید اقدام روسیه ، به دولت ایران هشدار داد كه اگر تا سه ماه دیگر راههاى جنوب را براى بازرگانى انگلیس امن نكند، سربازان انگلیسى انتظامات جنوب كشور را بر عهده خواهند گرفت .

در پى این وقایع آخوند خراسانى درسهایش را تعطیل كرد و دیگر درسهاى حوزه علمیه نجف نیز به پیروى از او تعطیل شد. جلسه هاى زیادى در منزل آخوند تشكیل شد تا راهى براى دفاع از استقلال و تمامیت ارضى ایران بیابند. تحریم اجناس روسى ، جهاد با روسیه و اعزام طلاب ، علما و عشایر نجف به ایران در نخستین جلسه علما تصویب گردید.

آخوند خراسانى فرمان جهاد را صادر كرد. نامه اى به رئیس مجلس شوراى ملى ایران نوشت و وى را از تصمیم جلسات باخبر ساخت .

غروب خورشید

بسیارى از علماى نجف ، كربلا و كاظمین خود را براى سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود كه آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه 21 ذیحجه 1329 ق . از نجف به مسجد ((سهله )) بروند و پس از نیایش و دعا براى پیروزى سپاه اسلام ، راهى ایران شوند.

عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدى ، پسر آخوند مقدمات سفر را آماده مى كرد. آخوند به اطرافیانش گفت : بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حركت كنیم .

آخوند تا پاسى از شب بیدار بود. امانتها را به صاحبانش داد و برنامه هاى فردا را منظم كرد و كارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم كرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل درد شدیدى گریبانش را گرفت . سرانجام پس از اقامه نماز صبح ، پیشواى مشروطه رخت از جهان بر بست . برخى بر این باورند كه وى به وسیله جاسوسان روسى و انگلیسى مسموم شده است .

آثار:

1. كفایه الاصول
2. اللمعات النیره فی شرح تكمله التبصره
3. ذخیره العباد فی یوم المعاد
4. تكمله التبصره
5. روح الحیاه فی تلخیص نجاه العباد
6. القضاء و الشهادات
7. حاشیه مختصر بر رسائل
8. درر الفوائد
9. حاشیه بر مكاسب
10. فوائد
11. حاشیه بر اسفار
12. حاشیه بر منظومه ملا هادی سبزواری
13. رساله ای در مشتق
14. رساله ای در وقت
15. رساله ای در رضاع


پایگاه اطلاع رسانی حوزه

سید جمال الدین اسد آبادی
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه((امامزاده احمد))مردمانی نجیب از سادات حسینی زندگی می گذرانند و پاکمردی از تبار پیامبر صلی اللهعلیه و آله راهبری آنان را بر عهده دارد. سید صفدر عالمی پرهیزگار و دانشمندیپارساست که ساکنان کوچه سیدان ، سالاری آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپردهاند.([1])
وی از نوادگان امام سجاد علیه السلام است وخاندانش از سال 673 ق در محله((سیدان))اسد آباد همدان جای گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم ومقتدای مردم و قاضی دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفی چون((میرزکی))(برادر سید صفدر)برخاسته اند. این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامی معروف بوده وهستند. مردم اسد آباد برای سید صفدر و نیاکان وی احترام خاصی قائل بودند بخصوص ‍اینکه سلسله کرامات و سجایای برجسته ای داشته اند.([2])
سید صفدر وهمسرش (سکینه بیگم ) از یک ریشه و اصل بودند. نیای بزرگوار آن دو،((میر اصیل الدین))فرزند((میر زین الدین حسینی))دو پسربه نامهای((میر رضی الدین))و((میر شرف الدین))داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود. او زنی باسواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوی خویش از تربیت خانوادگی و نجابت ذاتیبرخوردار گشته ، پیوسته در رونق کانون گرم زندگی می کوشید.
آری ، سید جمال الدیندر ماه شعبان 1254 ق . (آبان 1217 ش ) در چنین فضای پاک معنوی پا به عرصه وجودنهاد.([3])
پرورش مروارید
نبوغ ذاتی ، هوش سرشار و فراست قوی سید جمال وی را از همان دورانکودکی در پی تجزیه و تحلیل محتوای داستانها به آفاقی دیگر سوق می داد از همان ایامکودکی به فکر چاره و علاج دردها و رنجها می پرداخت . سید جمال الدین با اینکه کودکبود بازی هایش بزرگمنشانه می نمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگی و کمالهویدا بود.((حیرت افزاتر اینکه بازی های بچه گانه اشاکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را براسبهای چوبی بسته ، خود و یکی دو نفر از اطفال را منتخب می کرده ... با پدر و مادرو همشیره های خود وداع می کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و... بروم.ایشان به زبان کودکانه با او همساز می شدند و او هم نویدهایی چند از مسافرت خود بهپدر و مادرش ‍ شرح می داد.))([4])
تحصیلات
سید از پنج سالگی در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدماتعربی را طی سالهای اول تحصیل بخوبی فرا گرفت.
در همین ایام به موجب اختلافاتموجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظری بعضی و نیز در پی وسعت بخشیدن بهدانسته های خود، زادگاه خویش را ترک می گوید و در سال 1264 ق . به همراه پدرش((سید صفدر))وارد شهر قزوین میشود و چهار سال در آنجا ماندگار می گردد.([5])وی با پشتکار وجدیت در حوز علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاقیاد گرفت و در ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد. با بهره جوییاز سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته ای از علوم ،سایر کتب همان رشته را خود می خواند یا به دیگران درس می داد. او احساس ‍ خستگی درتحصیل را با تفکر در آفاق و انفس می گذراند و بیهوده اوقاتش ‍ را از دست نمی داد.روزی پدر برای سرکشی به فرزند به قزوین می رود. در آن موقع شمال ایران در چنگال((وبا))گرفتار آمده سیدصفدر می گوید: دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانی است که به مرضوبا درگذشته اند. به او گفتم : مردم همه از وبا می گریزند، تو چگونه خود را بهمردگان مشغول می داری ؟ جواب داد: می خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسانچه تاءثیر دارد!([6])
ورود به تهران
سید جمال الدین در سال 1266 ق . در معیت پدر وارد تهران شد. در اینهنگام امیرکبیر در سمت صدارت عظمی همچنان قدرت را در دست داشت . سید جوان در آغازورود به این شهر، پس از استراحتی کوتاه ، اقدام به شناسایی پایتخت و اوضاع و احوالحکومتی آن می کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت (آقا سید محمد صادق طباطباییهمدانی ) را می گیرد و در پای درسش می نشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیطدرس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند. او بی درنگ مباحثه علمی را بااستاد آغاز می کند به طوری که آقا سید محمد صادق را خیلی زود شیفته خود می گرداند واستاد نیز وقتی از فضل و کمال سید آگاه می شود برای اولین بار عمامه بر سر شاگردشمی گذارد.([7])
نبوغ علمی و فضل و کمال سید بسرعت فضای شهرتهران را فرا می گیرد و بیشتر علما، فیض حضورش را غنیمت شمرده ، به خدمتش می رسند.آنان سپس چند روزی هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایی ، در منزل وی پذیرایی میشوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان می شتابند.([8])
هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود درتهران ، به اسرار پیچیده ای که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بیش از پیشپی برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه ، هماننددانشمندی زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که زبانی گویا و سخنی نافذ داشت . براین اساس ‍ مصم شد وی را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامی (نجف اشرف ) ببرد و بهدریای پر تلاطم علم شیخ انصاری (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.
سید در سال 1266ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت می کند و بعد از سه ماه توقف دربروجرد و مباحثه علمی با عالمان آن شهر، به عتبات علیات مشرف شده ، به خدمت شیخمرتضی انصاری - طاب ثراه - می رسد. وی چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیلعلوم اسلامی می شود و در علوم تفسیری ، حدیث ، فقه ، اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه ،ریاضی ، طب ، تشریح ، هیئت و نجوم به تحقیق می پردازد و در تمام این مدت مخارج سیدجمال الدین را شیخ انصاری به عهده می گیرد و در نهایت درجات علمی او را تصدیق و بهفتوا دادن در امور شرعی اجازه اش فرماید. ایندر حالی بود که آوازه فراست و نبوغسید جمال ، عالمان نجف ، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود، تا این که مورد حسدو کینه برخی نا اهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش ، در سال 1270 ق روانه شهربمبئی در هندوستان شد.([9])
سید در هند و افغان
وی در 16 سالگی به همراهی یکی ازعلمای مورد وثوق ، از راه آبی (بوشهر - بمبئی ) وارد شهر بمبئی شد ولی از آن جاییکه بمبئی بیشتر یک بندر تجاری بود تا یک شهر علمی ، نتوانست به روح پر خروش سیدآرامش لازم دهد، از این رو پس از مدتی به اطرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود رابه مرزهای شرقی هند (کلکته ) رسانید.
وی در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمنملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم بخوبی دریافت که هندوستان یکسرهدر اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیستو جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار می رود توانسته است به آسانیاین کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامی منابع ملی و محصولات با ارزش و حتیجان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی واصلاحی سید جمال الدین آغاز شد. او در ضمن شناسایی استعدادهای دشمن استعمارگر وبررسی جنبه های قوت و رمز موفقیتشان ، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاطمسلمین بر آمد و در پی یافتن راه حلهای اساسی ، شب و روز تلاش کرد. در این موقعافغانستان بتازگی از ایران جدا شده و به پشتیبانی انگلیسیها بر ضد حکومت ایرانشوریده و به حکومت نیمه مستقلی رسیده بود. بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستانبرود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد.
او درسال 3 - 1272 ق (1234 ش ) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تااواخر 1275 ق . از مکه مسیر مدینه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ، موصل ، بغداد و نجفرا طی کرد و اوضاع تمامی شهرهای مهم اسلامی را بررسی نمود و در نهایت خود را به وطناصلی (اسد آباد همدان ) رساند. اما با اوضاع نابسامانی که در تهران با آنها روبروشد نتوانست در ایران توقف کند و از همین رو از راه خراسان عازم((هرات و کابل))گردید. سید بعداز ورود به افغانستان ، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهایاصلاحی چشمگیری را به انجام رساند و رهبران سیاسی و مردم افغانستان را از نقشه هایپشت پرده استعمار پیر، انگلیس آگاه ساخت که نمونه ای از آنها چنین است.
1.تاءلیف و نشر کتاب((تتمه البیان فی تاریخ الافغان))
2.انتشار روزنامه((شمس النهار))
3.اصلاح اموریاز قبیل تشکیل کابینه وزراء، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری برای جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملی ، تاسیس ‍ بیمارستان ، مرکز دامپزشکی ، پستخانه وکاروانسراها.
با گسترش دامنه فعالیتهای فرهنگی - سیاسی سید، چون دشمن خود را درآستانه نابودی دید با دسیسه های وسیع عرصه را بر وی تنگ کرد. از این رو سید بهناچار عازم هندوستان شد ولی به محض ورود دانست که دشمن پیشدستی کرده و در کمین اونشسته است . با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهای آتشین بهروشنگری مردم هندوستان پرداخت و این چنین آنان را بر ضد استعمار پیر تشویقکرد:
((هرگاه شما صدها میلیون پشه شوید و زمزمه درگوش بریتانیا نمایید... و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید یا خداوند شمارا مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید، آزاد مردانی در هندخواهید شد.))([10])
دولت انگلیسبیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالی که خود در ابتدای ورود سیدجمال الدین ، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود، هنوز یک ماه نشده دستور اخراجوی از هند را صادر کرد. این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوی کشور مصر ترکگوید.
حضور در مصر
او در سال 1285 ق . از راه دریاوارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علمای بزرگ آن کشور ملاقات کرد و دراقامتگاه خود برای جوانان عرب کرسی درس بر پا نمود و با سخنرانیهای پر شور آنان رامجذوب خویش ‍ ساخت . ولی این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وی از سوی((خدیو مصر))صادر شد و سیدبه ناچار روانه اسلامبول شد. وقتی ترکان عثمانی خبر آمدن سید را شنیدند بسیارخوشحال شدند و دو شخصیت علمی و سیاسی امپراتور عثمانی((عالی پاشا))صدر اعظم و((فواد پاشا))به پیشواز سیدشتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند. ولی چندی نگذشت کهدر اثر کج اندیشی و ترس درباریان و حسادت((شیخ الاسلام))، سلطان عثمانی دستور داد تا سید مدتی را به خارج ازاسلامبول سفر کند. از این رو ، وی در سال 1287 ق . به بهانه سفر سیاحتی و مشاهدهآثار باستانی بار دیگر وارد کشور مصر شد. در این سفر، پس از دیداری که میان سید وریاض پاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت ، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحی و معنویسید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند. سید جمال الدین از این فرصت طلاییاستفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث برای جوانان دانشگاهی و طلاب پر شورتشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسیاری را مشتاقخویش ساخت . او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباطبر قرار می کرد. حتی در قهوه خانه های مصر حاضر می شد و افکار و اندیشه های خود رابرای مردم بیان می داشت ، به طوری که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانستتحولات بزرگی را از نظر فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم ایجاد کند. او بانوشتن مقالات گوناگون در روزنامه های کثیر الانتشار مانند، مصر و التجاره (که باپیشنهاد وی از سوی ادیب اسحق راه اندازی شده بودند)، ادبیات مصر را از ریشه دگرگونساخت و ضمن رشد و آگاهی دادن به مردم ، توطئه های پشت پرده دشمنان را بر ایشانمعرفی کرد تا اینکه ریضا پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولی سید همچنان به راهخود ادامه داد و مبارزه سختی را بر ضد دولتهای خارجی و استبداد داخلی آغاز کرد و درنهایت شب 17 رمضان 1296 ه‍ توقیف و به((سوئز))فرستاده شد تا وی را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.([11])
دارایی سید در مصر، منحصر به یک کتابخانهبود که هنگام توقیفش ، کتابهای آن را((رچرس))مستشار انگلیس مالیه مصر، به تصرف خود در آورد ولی بعدهاناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش ‍ به بندر بوشهر بفرستد.([12])
طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش((ابوتراب عارفافندی))یکسره با کشتی وارد جده شد. مدتی در آنجاماند. سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهای مهم اسلامی تماس بر قرار ساخت . آنگاه بهسوی کشور هند روانه گشت([13])و این بار علاوهبر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه دیگری نیز بر ضد افکار روشنفکری در آن کشوربنا نهاد و با اندیشه های تجددخواهی((سید احمد خانهندی))که طرفدار همکاری و سازش با انگلیسها بود، بهستیز جانانه برخاست و رهبری هر دو جبهه را بخوبی اداره نمود.([14])
سید جمال الدین در پی این اقدام به((حیدر آباد دکن))تبعید شد وشرکت در مجامع عمومی از وی سلب گردید. ولی او از پای ننشست و کتاب معروف خود را دررد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تالیف کرد. او این کتاب را به زبان فارسی نوشت وسپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربی ترجمه شد.([15])علاوه یک جمعیت سری به نام((عروه))را در حیدر آباد تشکیلداد.([16])و جوانان شجاع و بزرگی را در آن تربیت نمود کهبعدها شخصیت هایی چون : محمد اقبال ، شوکت علی و محمد علی جناح از شاگردان و تربیتیافتگان این جمعیت به شمار می آمدند. اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سیدبرای چندمین بار از هند اخراج گردد.([17])
ستیز در قلب اروپا
او در سال 1300 ق . از هند خارجشد. نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولی از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادی الاخریا رجب همین سال وارد لندن شد. مدتی به فعالیت و شرکت در محافل علمی مشغول بود کهیکباره پایتخت انگلستان را به سوی کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس برای خودمسکن گزید.([18])در این حال او مرد جهانی شده بود. زیرا وی بهتنهایی قدرتمندترین کشورهای موجود را به هراس و نگرانی وا داشته بود. مجامع سیاسی وعلمی اروپا از تلاشهای همه جانبه وی در مشرق زمین برای زدودن جهل و نادانی ، مقالاتو سخنرانیها ارائه داده بودند. بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه ای را ازنزدیک ببینند. مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهای دیگر درآنجا به سربردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترین فعالیتهایسید در قلب اروپا، می توان به شرح زیر نام برد:
1.راه اندازی مجلیه معروف((عروه الوثقی))که با مقاله هایپر شور و مستدل آن ، دست پلید استعمار انگلیس را برای مردم ، سیاستمداران روشنفکرانغافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسهبه فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد.([19])
2.دیدار وی با((ارنست رنان))حکیم و مورخمشهور فرانسوی . در این ملاقات بحثهای فلسفی درباره((علم و اسلام و حقیقت قرآن))انجام پذیرفت که رنان به درستی فرهنگ اسلامی آگاه شد و از بسیاری از عقاید خوددرباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران می دانست دست برداشت. ([20])
3.گفتگوهای سید با رجال انگلیس که در صددبودند تا با هیات تحریریه روزنامه((عروه الوثقی))تفاهم پیدا کنند و او نیز نماینده اش (شیخ محمد عبده ) رادر این خصوص به لندن فرستاد.([21])و همچنیندیدارهای وی با((چرچیل))،((سردروندولف))و((لرد سالیسبری))در مورد حلمساءله سودان . در این دیدار رهبران سیاسی انگلستان پس از تعریف و تمجید از وی ،پادشاهی کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند. او بر آشفت و گفت:
((این تکلیف بسی شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانی درامور سیاسی شماست . حضرت لرد اجازه دهید که از شما سوالی نمایم . آیا سودان را مالکشده اید که می خواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم چزءجدانشدنی آن است.))([22])

بازگشت به وطن
پس از سه ماه ، مذاکرات سرانانگلیس با سید جمال الدین به شکست انجامید. وی با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامی درجزیره العرب از پاریس به سوی قطیف رهسپار گشت . در این ایام سید توسط اعتمادالسلطنه و حاج سیاح محلاتی از طرف ناصر الدین شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافهاپی در پی رسید و محافل برای حضورش در تهران آماده گردید.([23])از این رو سید، از سفر به جزیره العرب منصرف وبه قصد تهران عازم شیراز شد و در روز 23 ربیع الاول 1304 ق وارد پایتخت شد و درمنزل حاج امین الضرب برای خود مسکن گزید،([24])ولی دیری نپاییدکه مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت . شاه به طور محرمانه از حاجیامین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفی سید نیز که بنا به درخواستسیاستمدار و روزنامه نگار روسی (کاتکوف ) به مسکو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304ق به آن کشور هجرت کرد. وی در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسی ، نظامی ومذهبی روسیه دیدار و مذاکره نمود. یک روز تزار روسیه از وی خواست تا((شیخ الاسلامی))مسلمانان آنکشور را به عهده گیرد ولی سید در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانانجهان می دانم . علاوه سید از تیرگی میان دولت روس و انگلیس استفاده مناس کرد وافشاگریهای وسیعی را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روزنظیر نداشت.
در این هنگام ناصر الدین شاه که برای شرکت در جشن جمهوریت پاریس ‍عازم اروپا بود راهش از طریق روسیه افتاد. وی در این کشور پهناور، سید را چون یاقوتدرخشان یافت . سپس در اروپا نیز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سید را در آنجابه روشنی مشاهده کرد. لذا از کار قبلی خود پشیمان شد و در دیداری که با سید درمونیخ داشت سعی کرد گذشته ها را جبران سازد. و او را برای آمدن به ایران و اصلاحوضع سیاسی و اقتصادی کشور تشویق نماید.
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن ومصلحت مردم پذیرفت . نخست در محرم 1307 ق . وارد مذاکره با رجال سیاسی روسیه شد وآنها را راضی کرد تا از امتیازاتی که در آن زمان می خواستند از ایران بگیرند، دستبردارند. سپس در هفتم ربیع الثانی همان سال به ایران بازگش تا کار اصلاحات را بهطور جدی آغاز کند.
ولی در اثر توطئه های پشت پرده استعمار پیر (انگلستان )،زمینه بد بینی درباریان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سید در تهران نگذشتهبود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجی امین الضرب به دست وی رسید. وقتی سید جمالالدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهر ری (حرم حضرت عبدالعظیمحسنی ) عزیمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیها پر شور، حرم را به دژیاستوار مبدل ساخت . چندی بعد فضار سفارت بریتانیا فزونی یافت و ناصر الدین شاه حکمتوقیف واخراج وی را صادر کرد. وقتی دستخط شاه به دست((مختار خان))حاکم شهر ری رسید،بی درنگ بیست نفر فراش فرستاد و سید را از بست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده ، در 28جمادی الاولی 1308 ق . روانه غرب کشور کرد.
غروب آفتاب
وی در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه ای بسیارمهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزاش شیرازی نوشت . آنگاه از عراق به سوی لندن حرکتکرد و در آنجا با شدت بیشتری اوضاع نا هنجار دربار ایران را در روزنامه های اروپاییافشا نمود و خطر استبداد داخلی و استعمار خارجی را بر ملل مشرق زمین توضیح داد.همچنین نامه هایی با سران قبایل و علمای برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه ای بهعلمای بزرگ ایران تحت عنوان((حمله القرآن))ارسال داشت و از خیانتها و بی لیاقتی ناصر الدین شاه دراداره کشور پرده برداشت . او با ایجاد نشریه ای موسوم به((ضیاء الخافقین))، که اولینشماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار یافت ، به فعالیتهای افشاگرانه خود شعاع بیشتریبخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خودسید را نیز بشدت در تنگنا قرار داد.([25])
در این هنگامنامه((سلطان عبدالحمید))توسط((رستم پاشا))سفیرعثمانی در لندن مبنی بر دعوت سید جمال الدین به((آستانه))به منظور اصلاحاتسیاسی در کشور و حکومت عثمانی به دست وی رسید. از طرفی هم چون سید از مدتها پیش بهفکر ایجاد تقویت((جبهه متحد اسلامی در مقابل استعمارغرب بریتانیا بود، به این دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانی بزرگ در سال 1310 قوارد مرکز خلافت اسلامی شد تا با تاءسیس جبهه واحد اسلامی عزت و شوکت از دست رفتهمسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال برای تحقیق این هدف مقدس سرمایهگذاری کرد و نامه های بسیاری به شخصیت های سیاسی ، مذهبی و فرهنگی جهان اسلام نوشتو آنها نیز استقبال خوبی از این حرکت انقلابی به عمل آوردند.
از این سوی ، سلطانعبالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمال الدینهمکاری می کرد. ولی هنگامی که احساس کرد تخت و تاج وی نیز باید فدای این آرمان بزرگبشود به بهانه های گوناگون مخالفت و کار شکنیها را شروع کرد. او راه چاره را در آندید که باید کار سید را یکسره کند و با یک ترفند شیطانی((مسمومیت))آن دانشمند سلحشوررا به شهادت برساند. سرانجام این نقشه شوم در مورد سید جمال الدین عملی گردید و اودر سال 1314 ق به دیدار محبوب خویش شتافت.
پیکر پاک سید با شور و احترام مردمدر قبرستان((شیخ لر مزاری))در شهر بندری استانبول به خاک سپرده شد.
در آیینه آثار
با اینکه سید جمال الدین اسدآبادی از ده سالگی همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است ، در هر زمانکه فرصتی به دست می آورد در امر تالیف و تصنیف تلاش کرده است . از این رو آثارمکتوب این مرد بزرگ را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
الف : آثاری در موضوعاتمختلف که نام برخی از آنها به شرح زیر است.
1.تتمه البیان فی تاریخالافغان
2.القضا و القدر
3.اسلام و علم
4.نیجریه یا ناتورالیسم
5.الوحده الاسلامیه
6.الواردات فی سر التجلیات
ب : نامه ها، سخنرانیها، مقالات، مذاکرات و مصاحبه ها. که تعدای از اینها با عناوین((مقالات جمالیه))، نامه های سیدجمال الدین))،((شرح حال وآثار سید جمال الدین))یا در کتابهایی که پیرامونزندگی و آرمان سید نوشته شده به چاپ رسیده است.
یادش گرامی و راهش پر رهروباد.

[1]اقتباس از: شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی ، لطف اللهجمالی.

[2]همان

[3]اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین ، صفات الله جمالی.

[4]همان ، ص 205 و 206.

[5]اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسد آبادی.

[6]سید جمال الدین پایه گذار نهضتهای اسلامی ، ص 24.

[7]شرح حال سید جمال الدین اسد آبادی ، ص 29 و 30.

[8]همان ، ص 31؛ سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی ، ص 25.

[9]شرح حال و آثار سید جمال الدیناسد آبادی ، ص 31 و 32.

[10]خاطرات سید جمال الدین.

[11]نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین ، ص 61.

[12]همان ، ص 62.

[13]سید جمال الدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی ، ص 92.

[14]نهضتهای اسلامی در صد سالهاخیر، مرتضی مطهری ، ص 20.

[15]مفخر شرق ، غلامرضا سعیدی ، س 62.

[16]سید جمال الدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی ، ص 96.

[17]نقش سید جمال الدین در بیداریمشرق زمین ، ص 72، 73. سیری در اندیشه سیاسی غرب ، ص 98.

[18]سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی ، ص 96.

[19]شرح حال و آثار سید جمال الدین ، ص 37 و 38.

[20]زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین ، ص 38.

[21]مفخر شرق ، ص 86 و 76.

[22]زندگانی و فلسفه اجتماعی و سیاسی سید جمال الدین ، ص 40 و شرححال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی ، ص 38 و 37.

[23]نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین ، ص 22.



[24]مجموعه مقالات سواد و بیاض ، ایرج افشار، جلد دوم ، ص 226 - 232.

[25]سید جمال الدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی ، ص 231

آثار:

1. القضا و القدر
2. اسلام و علم
3. تتمه البیان فی تاریخ الافغان
4. نیجریه یا ناتورالیسم
5. الوحده الاسلامیه
6. الواردات فی سر التجلیات
7. مقالات جمالیه
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

ولادت و تحصیلات

آیت الله میرزا جواد تبریزی در سال 1305 شمسی در شهرستان تبریز در میانخانواده ای مذهبی چشم به جهان گشودند.
تحصیلات علوم جدید تا پایان سال دومدبیرستان را در همان شهر به آخر رساندند. ایشان به خاطر برخورداری از هوش و استعدادسرشار، از همان زمان طفولیت، مورد توجه خاص اطرافیان قرار گرفت به طوری که هنگامتحصیل مدیران و معلمان وی، تعجب میکردند و اعتقاد داشتند که ایشان از نظر درکمطالب، از استعداد بالایی برخوردار است به همین جهت، همواره او را برای رسیدن بهحرفه ای خاص مورد تشویق و تحسین قرار میدادند.
اما معظم له به خاطر علاقه زیادبه مکتب غنی اهل بیت (علیهم السلام) و روحانیت شیعه، تصمیم گرفت تا در این مسیرمقدس وارد شود.
لذا پس از سپری نمودن تحصیلات جدید، با شوق فراوان و علیرغممخالفت اطرافیان، به مدرسه طالبیه تبریز روی آورد و در سال 1323 در سن 18 سالگیتحصیل علوم دینی را آغاز نمود و طی چهار سال، مقدمات و مقداری از دروس سطح را درشهر تبریز به پایان رساند.



حضور در حوزه های علمیه

الف) عزیمت به حوزه علمیه قم:

استاد معظم، آیت الله تبریزی در سال 1327 شمسی شهر تبریز را ترک نمود و واردحوزه علمیه قم شد.
ایشان در قم دوره سطح را به پایان برده و در اوج شکوفایی علمو فقاهت و غنای حوزه وارد درس خارج اساتیدی همچون مرحوم آیت الله العظمی سید محمّدحجت و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (قدس الله اسرارهما) شدند و همزمان با آنمشغول تدریس کتب سطح نیز گردیدند. این افاده و استفاده 5 سال یعنی تا سال 1332 شمسیطول کشید. در طول این مدت، 4 سال نزد آیت الله رضی زنوزی تبریزی استفاده کاملنمودند و در نزد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در فقه و اصول بهره لازم را بردند وموفقیت ایشان تا جایی بود که استادشان مرحوم بروجردی (قدس سره) ایشان را به عنوانممتحن طلاب حوزه، انتخاب نمودند.
معظم له در طول سالیان اولیه اقامت در قمبیشترین تدریس را در مسجد نور مقابل شیخان داشتند که طلاب و فضلاء بسیاری از محضردرسشان فیض میبردند.

ب) عزیمت به نجف اشرف

استاد بزرگوار، علاقه وافری به ادامه درس و بحث، آن هم از منبع پر فیض علوی (ع)و جوار مرقد مطهر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) داشتند. یکی از آرزوهای ایشان، اینبود که به نجف اشرف عزیمت نمایند امّا به خاطر فقدان امکانات و وجود مشکلات، آرزوییدور مینمود ولی ایشان آنچنان عاشق این سفر بود که از هر فرصتی برای این کار استفادهمینمود. معظم له روزی در محضر علماء و بعضی از مراجع وقت آن زمان در قم نشسته بودندکه بحثی علمی پیش میآید و تنها کسی که به خوبی از عهده جواب برآمدند ایشان بودند کهباعث خوشحالی جمع میشود و از ذکاوت و هوش ایشان متعجب میگردند. در این میان شخصتاجری (حاج یعقوب ایپکچی) که فردی متدین و علاقمند به روحانیت بوده است و در آنمجلس حضور داشته، بعد از اتمام جلسه از استاد میخواهد که قدری صبر کند و سپس بعد ازخلوت شدن مجلس با ایشان به صحبت میپردازد و از ایشان میخواهد تا اگر خواسته ایدارند بفرمایند تا برایشان انجام دهند، حضرت استاد پاسخ میدهند: که "من خیلی علاقهدارم برای ادامه درس و بحث به نجف بروم ولی به دلیل فقدان امکانات نمیتوانم". آنشخص، امکانات و خرج سفر ایشان را فراهم میکند و استاد عزیز ما، حضرت آیت اللهالعظمی تبریزی بعد از گذشت 5 سال از حضور در حوزه علمیه مقدسه قم، در سال 1332 شمسیجهت ادامه تحصیلات به نجف اشرف عزیمت نمودند و تا سالها نیز بدون اینکه از شهریه ووجوهات استفاده کنند با امکانات همان شخص، در نجف به درس و بحث پرداختند. حضرتاستاد، در نجف اشرف در محضر درس اساتید برجسته و عالیمقام آن زمان حاضر شده و بهخوشه چینی پرداختند. اما عمدتاً از افاضات مرحوم آیت الله حاج سید عبدالهادی شیرازی (رحمه الله) و مرحوم آیت الله العظمی خوئی (رحمه الله) استفاده کردند و در بدو ورودبه درس ایشان، توجه استاد را به خود جلب کرد به طوری که به شورای استفتاء معظم لهدعوت شدند. در آن روزگار، حوزه های درس نجف اشرف در اوج شکوفائی و شور و نشاط بود.لذا معظم له با تمام توان و تلاش خود در محضر اساتید حاضر شدند و از موقعیتی کهفراهم آمده بود کمال استفاده را نمودند تا به مدارج عالی علم و مقام بلند اجتهادنائل آمدند.
استاد عزیز در ابتدای ورود به نجف اشرف، حجره ای در مدرسه قوامالسلطنه شیرازی تهیه کردند و مشغول تدریس مکاسب و کفایه در مسجد خضراء و عمران شدندو روز به روز بر وسعت حوزه درسیشان افزوده میگردید تا جایی که عده زیادی از فضلاءاز محضر درس ایشان استفاده نمودند و با تقاضای آنان، درس خارج استاد تشکیل گردید وشاگردان خویش را از شجر پر ثمر فقه اهل بیت (علیهم السلام) بهره مندگردانیدند.
هنگامی که استاد بزرگوار به نجف مشرف شدند، در حجره آیت الله العظمیشهید میرزا علی غروی (رحمه الله) در مدرسه خلیلی مهمان شدند سپس حجره ای در مدرسهقوام نزدیک مسجد طوسی در اختیار معظم له قرار دادند و از ابتدای امر، استاد در درسامام خوئی (رحمه الله) شرکت میکردند و درس اصول بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجدخضراء بود که در آن زمان بحث در خصوص (هل یجب الفحص فی الشبهات الموضوعیة أم لا)بوده و استاد بزرگوار بعد از اشکال در قسمتی از درس، بحثی با استاد خود سید الخوئی (رحمه الله) میکنند و فردای آن روز سید الخوئی از یکی از نزدیکان درسشان بنام آقایتوحیدی تبریزی سؤال میکند این آقا کیست؟ گفته بود اهل تبریز است و از قم آمده! سیدالخوئی (رحمه الله) فرموده بودند این شخص آینده درخشانی دارد! و حضرت استاد همزمانبا وفات سید الحکیم به تدریس خارج فقه بر طبق مکاسب و همچنین اصول از اول دورهمیپردازند. و بعد از اطلاع سید الخوئی از شروع درس خارج ایشان به استادمان تبریکمیگوید و مرحوم آقای مشکینی هنگامی که در نجف بودند از سید الخوئی در خصوص استادبزرگوار سؤال کردند که سید الخوئی در جواب میفرماید: میرزا جواد فاضل و مجتهد مطلقاست.
حضرت آیت الله العظمی تبریزی (دام عزه) را میتوان یکی از شاگردان برجسته ومبرز مرحوم آیت الله العظمی خوئی (رحمه الله) به حساب آورد که همیشه مورد عنایت وتوجه خاص استادشان بودند و در اغلب جلسات علمی خصوصی استادشان نیز شرکت مینمودند ودر بحثها و درسها با طرح اشکالات و مطرح کردن فروعات، بر بار علمی محفل میافزودند.معظم له طرف مشورت آیت الله خوئی (رحمه الله) بودند و از اصحاب استفتاء به شمارمیرفتند و در سفرهایی مثل کوفه و کربلا، نیز ملازم استادشان بودند. این مرجع والا،علاوه بر تدریس و تحقیق در حوزه علمیه نجف، از امر تبلیغ احکام و مسائل دینی مردمنیز غافل نبودند و در ایام تبلیغی و فرصتهای مناسب به نقاط مورد احتیاج تشریفمیبردند و به تبلیغ احکام الله میپرداختند و از آنجا که گفتارشان با عمل آمیختهبوده است این تلاشها، اثر بسیار مطلوبی را به جای گذارده است که میتوان گفت ناشی ازاخلاق و روش برخورد ایشان با مردم است و میتوان ادعا نمود که ایشان موجب پایه گذاریتشیع در منطقه ای از کرکوک عراق بوده اند به طوری که اکثر مردم آن مناطق بواسطهآشنایی با ایشان به مکتب غنی اهل بیت (علیهم السلام) رویآوردند.





عزیمت به ایران

حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ جواد تبریزی پس از گذشت 23 سال حضور دائم و فعال وجدّی در حوزه مقدس نجف اشرف و استفاده و افاده و تحقیق و تدریس و تبلیغ، سرانجام درسال 1355 شمسی به هنگام مراجعت از زیارت سید الشهداء حسین بن علی (علیهما السلام)به سمت نجف، توسط رژیم بعث عراق دستگیر و به ایران فرستاده شدند.
پس از ورود بهایران، مجدداً به حوزه علمیه قم مشرف و فعالیتهای خود را از سر گرفتند و هم اکنون،ایشان همچنان از تمامی وقت خود در مسیر تحقیق و تألیف و بحث و تدریس و تربیتشاگردان استفاده مینمایند. معظم له در طول سالیان دراز تدریس، هزاران طلبه فاضل رابه جامعه اسلامی تحویل داده اند و در طول این مدت حوزه درس ایشان یکی از شلوغترینحوزه های درسی بوده است و فعلاً نیز درس خارج فقه ایشان که صبحها در مسجد اعظم قمبرگزار میگردد یکی از پر رونق ترین درسهای حوزه است. حضرت استاد در بیان مطالببسیار دقیق و نکته پردازند و به خاطر آنکه واقعاً درسی مجتهد پرور است فضلایی قویرا به خود جلب کرده است.

روحیات و نکات برجسته اخلاقی

به اعتراف همگان، استاد دارای روحیات و نکاتی است درس آموز و جالب که هر طالبیرا به خود جلب میکند و محبتش را در دل او میافکند. گرچه باید گفت نمیتوان تمامویژگیها را بیان کرد، چرا که بسیاری از آنها از امور باطنی و قلبی است و از دید ماپنهان، اما چند ویژگی را به عنوان نمونه متذکر میشویم:

الف) تواضع و فروتنی شدید:

ایشان با اینکه از نظر علمی و عملی استادی برجسته و بزرگوارند ولی در عین حال باعموم افراد بخصوص شاگردان خود با کمال تواضع، برخوردی پدرانه دارند. هیچگاه دیدهنشده است که در پاسخ به اشکال کسی، او را بکوبند یا از دادن پاسخ، شانه خالی کنندبلکه با گفتن "من در خدمت شما هستم" او را به نقد و اشکال تشویق میکنند. خلاصه آنکهبین استاد و شاگردانش روابطی عاطفی حکمفرماست و اگر وقت داشته باشند گاهی به منزلشاگرد خود نیز میروند و اگر خبر پیدا کنند که یکی از آنها مشکل دارد در صدد رفعمشکل برمیآیند و از هر گونه مساعدتی دریغ نمیورزند و متقابلاً شاگردان هم با شناختیکه از استاد دارند، وی را الگوی اخلاقی و پدر خود میدانند. استاد با کمال تواضع، هرروزه حتی روزهای تعطیل و جمعه تا نزدیک ظهر در منزل جوابگوی مسائل علمی طلاب وفضلاء میباشند.

ب) بیتوجهی به ظواهر دنیوی

ایشان با اینکه در این موقعیت، میتوانند از امکانات بسیاری استفاده نمایند امادر عین حال از کمترین آن بهره میبرند و از نظر منزل و امکانات رفاهی به اقل ضرورتاکتفا مینمایند و کمترین بهره شخصی را از وجوهات و سهم مبارک امام (علیه السلام)میبرند. حتی از اینکه با وجوهات به زیارت ثامن الائمه حضرت رضا (علیه السلام) مشرفشوند امتناع دارند. معظم له مایل به هیچگونه تشریفات و تجملات و نام و عنوانینیستند و به جرأت میتوان گفت، خود ایشان قدمی برای مطرح شدن و مرجعیت برنداشته اند.رضایت به انتشار عکس خود ندادند و حاضر به مصاحبه در مورد معرفی خودشان و بیانزندگی خود نشدند که به عنوان مثال، برای تهیه این زندگینامه بارها به ایشان مراجعهگردید ولی قبول نفرمودند.
مکرراً از مناطق مختلف داخل و خارج از کشور جهت مصاحبهو معرفی ایشان و درج در مجلات و روزنامه ها مراجعه مینمایند اما ایشان حاضر نیستندوقت خود را صرف این کارها نمایند و میگویند "من معذور هستم". بدون هیچ تکلفی، پیادههر روز به درس میروند و به منزل باز میگردند و گاه، مسافت طولانی را پیاده طیمینمایند با اینکه حدود 20 سال است معظم له صاحب رساله توضیح المسائل هستند و بهمعنی واقعی مجتهد و مرجعی قوّی و دقیق میباشند، ولی هیچگاه در پی تبلیغ از خودنبوده و نیستند و قلباً هم مایل به تعریف و تمجید و تبلیغ دیگران نمیباشند. در مصرفنمودن سهم مبارک امام (علیه السلام) دقت کافی را به خرج میدهند تا بجا صرف گردد.سالیان دراز است که ایشان در فصل تابستان و گرمای طاقت فرسای قم، همچنان در منزل بهسر میبرده اند و از رفتن به جاهای خنک امتناع داشته اند همانگونه که در ایام جنگتحمیلی و موشک باران شهر مقدس قم نیز ایشان حاضر به ترک منزل و شهر نشدند ومیفرمودند:
"چرا باید عده ای زیر موشک باشند و ما راحت باشیم؟" زمانی که این شهرمقدس مورد هجوم وحشیانه موشکها و هواپیماهای دشمن قرار گرفته بود، چندین بار مقارنبرگذاری درس معظم له، این حملات انجام گرفت ولی ایشان کرسی درس را ترک ننموده و درهمان حال، به تدریس ادامه دادند.
هنگامی که مسئولین شهر از حضور ایشان در شهر قم (با وجود بمباران شدید و خالی شدن شهر) مطلع شدند تصمیم گرفتند که سنگرهایی از پیشساخته شده را به بیت ایشان منتقل نمایند که معظم له موافقت ننمودند.
بارهامشاهده شد که در هنگام حمله رزمندگان اسلام بر کفر، مشغول دعای توسل هستند و طبقنقل نزدیکانشان، در آن موقعیت، حال استاد به گونه ای منقلب بود که کسی جرأت نمیکردبا ایشان سخن بگوید. علاقه ایشان به رزمندگان، فوق العاده بود و در محافل مختلف ازآنها به عنوان بهترین انسانهای روی زمین نام میبردند. لذا با توصیه ایشان، تعدادزیادی از شاگردانشان در جبهه های نور علیه ظلمت شرکت جستند و عده ای نیز به فیضشهادت نائل آمدند.
در یکی از سالهای جنگ تحمیلی قبل از فرا رسیدن ماه مبارکرمضان، در آخرین روز درس، سخنرانی مهمّی ایراد فرمودند که سوابق کثیف صدام و حزببعث و اهداف آنها را بیشتر روشن نمود و همان زمان از صدای جمهوری اسلامی پخش گردیدو تأثیر بسزایی هم بر جای گذاشت.


ج) خضوع و خشوع در عبادت

معظم له در نماز و سایر عبادات، خضوعی خاص دارند همانطور که در هنام ذکر مصائباهل بیت (علیهم السلام) مخصوصاً حضرت سید الشهداء (علیه السلام) نیز حال خوشی دارندو باران اشک از دیده هایشان روان است. بسیار رقیق القلب و سریع البکاء میباشند. درتمام ایام سوگواری و پنجشنبه هر هفته در منزل، اقامه عزا مینمایند که این مجالس ازمعنویت خاصی برخوردار است.

د) علاقه و اشتیاق شدید به تحقیق و تدریس

یکی از ویژگیها و امتیازات ایشان که میتوان گفت کم نظیر است، جدیت و تلاش بیوقفهای است که همگان را به تعجب وا میدارد. این خصیصه از بدوتحصیل و سالیانی دراز قبل،در ایشان به چشم میخورده است. اهل منزل بارها در دوران تحصیل و تدریس اشان، مشاهدهکرده اند که استاد شبانگاه به مطالعه پرداخته اند و با صدای مؤذن که اذان صبح رامیگفته است سر از کتاب و قلم برداشته اند.
هم دوره ایهای معظم له میگویند: "همواره استاد در حال مطالعه بودند و هیچگاه در جلسات و مهمانیها شرکت نمیکردندبلکه وقتشان منحصراً صرف امور علمی میگشت، چه در نجف و چه قبل از آن که در قم و درحجره بودند." خود ایشان گاهی میفرمودند:
"من چهل سال است که معنای تعطیلی رانفهمیده ام."
این مرجع عالیقدر در این سن، حاضر نیستند که لحظه ای را هدردهند و تمام ساعات عمرشان وقف تلاش علمی است و این سیره ی تمام مدت حیاتشان میباشد.همانگونه که در نجف اشرف از رفتن به هر گونه مجلس و برنامه ای خودداری میورزیدند وحتی بعد از درس چهارشنبه، گاهی تا شنبه از منزل بیرون نمیآمدند و مشغول نوشتن وتحقیق بودند. اکنون نیز با همان روحیه سرشار، به فضل الهی و توجهات امام عصر (عج)مشغول امور علمی هستند و تا چندی پیش علاوه بر دو درس خارج فقه و اصول که عمومیمیباشد درس خارج فقهی نیز در منزل داشتند که فضلاء را از محضرشان بهره مند مینمودنداین درس در گذشته حتی روزهای تعطیل و جمعه ها و ایام وفیات و تابستان برگزار میشدافزون بر این، ساعاتی را نیز به پاسخ استفتائات میپردازند و وقت دیگری را برای بحثو پاسخگوئی طلاب اختصاص داده اند و بقیه اوقات را به تحقیق و تألیف مباحث علمی رجالو فقه و اصول میگذرانند. و در حقیقت تمام شبانه روز (به استثنای ساعاتی اندک وکوتاه) در خدمت اسلام و مسلمین میباشند و ساعات استراحت و خواب بسیار کمی دارند واز غالب مواهب چشم پوشیده اند تا حداکثر بهره را از عمر شریفشان داشته باشند.

ه) نظم

یکی از خصوصیات و اوصاف سازنده ای که در موفقیت استاد عزیز (حفظه الله) نقشاساسی داشته است، نظم و برنامه ریزی دقیق ایشان است که در طول عمر پر برکت ویهمواره مورد عمل بوده است به طوری که تمام کارهایشان دارای وقت مخصوص و معین است وهیچگاه مشاهده نشده است که وقت خود را صرف امور خارج از برنامه ی علمی و درسینمایند و از این طریق، کمال استفاده را از اوقات خود مینمایند.

آثار:

1. ارشاد الطالب (تعلیقه چهار جلدی بر مکاسب محرمه شیخ اعظم انصاری "ره")
2. اسس القضاء والشهادات
3. طبقات الرجال که بحث وسیع رجالی است
4. تکمله منهاج الصالحین و تعلیقه بر آن
5. رساله ی توضیح المسائل
6. مسائل منتخبه
7. مناسک حج
8. حاشیه عروة الوثقی
9. حاشیه بر وسیله مرحوم آیت الله اصفهانی "ره"
10. حدود
11. فی علم الاصول
12. فی علم الفقه
13. شرح کفایة الاصول
14. صراط النجاة در 6 جلد
15. قصاص
16. التهذیب در احکام حج
17. الأنوار الالهیة فی المسائل العقائدیة
18. رساله احکام بانوان
19. رساله احکام نوجوانان و جوانان
20. استفتائات جدید
21. چندین جزوه در موضوعات گوناگون
منبع :پایگاه اطلاع رسانی حوزه

زمین و آسمان تبریز نورباران بود. بوی گل محمدی در فضای شهر پیچیده بود. بوی بهار می آمد. تبریز در شبی رؤ یایی به سر می برد. صدای حمد و تهلیل و تکبیر از همه جا بلند بود. علی علیه السلام آن شاهکار آفرینش از خدای کعبه مولودی خواسته بود، خجسته ، تا یاد حماسه بزرگ غدیر را زنده کند.
باغبان آفرینش ، ندای علی علیه السلام را چگونه بی پاسخ می گذاشت ؟
علی علیه السلام نور خدا، امید امت ، فیض حق بود. دعایش مستجاب می گردید. خطه شیران ، تبریز به امید طلوع بامدادی بود که ناگه بانگ تکبیر مؤ ذن ، شب را شکست و از نور خبر داد.
هزار و سیصد و بیست سال از هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، از مکه به مدینه می گذشت که ((آقا میرزا احمد)) صاحب پسر شد. سر به خاک سائید و طلوع آفتاب زندگی در خانه اش را سپاس نهاد. در کنار بستر کودک جای گرفت ، بغل کرد، بوسید و بوئیدش . اشک شوق از دیدگانش ‍ بسان مرواریدی بر گونه کودک غلطید. سیمای طفل با جذبه و نوری که در آن بود. پدر را از خود برده بود. چشم از رخ فرزند برنمی داشت . پدر نام فرزندش را ((عبدالحسین )) نامید تا در سیر امامت و شهادت و حماسه و ایثار گام نهد و بدین صورت عشق وافر خود به پیشوای سوم شیعیان را از خود متبلور ساخت .
سوره تربیت
روزها گذشت . فرزند به دوره ای از زندگی رسید که می توانست تعالیم پدر را به جان بپذیرد. او دیگر به بازی که توجه شده بود و در عالم خیال سیر می کرد. می خواست بداند بیاموزد و در هستی اندیشه کند. نخست آموزه های مادر را فراگرفت . آیات قرآنی و سوره های کوتاهی که با اوزان مخصوص جان او را صیقلی می داد. تا نوبت به تعالیم پدر شد. آقا میرزا احمد از دانشمندان نامی تبریز که در سال 1287 هجری قمری در قریه ((سردها)) از نواحی تبریز متولد شده بود. از سال 1304 برای ادامه تحصیل به شهر آمده و بعد از فراگیری مقدمات ، در محضر درس علامه بزرگوار مرحوم حاج میرزااسدالله حضور یافت . و به مرتبه ای از دانش ‍ پژوهی رسید که صلاحیت علمی آن بزرگ از طرف زعیم بزرگوار حضرت آیة الله میرزا علی آقای شیرازی و فقیه برجسته حاج میرزا علی ایروانی مورد تاءیید واقع شد.
علم و عمل از وی شخصیتی برجسته ساخته بود. حسن سیرت ، آراستگی طبیعت و پرهیزکاری وی زبانزد خاص و عام بود.(608)
وی اکنون تربیت فرزند خویش را بر عهده می گرفت تا به نیکی به بار آید و با دین محمدی و آئین علوی آشنا گردد. عبدالحسین به چنین پدری افتخار می کرد و خدای را سپاس می گفت که در خانه علم و تقوا تولد یافته و تربیت می شود.
آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طی سالها آموزش ادبیات فارسی و عربی ، منطق ، فقه و اصول انجام گرفت . عبدالحسین همانگونه که دروس ‍ متداول حوزه های علمیه را فرامی گرفت و به حفظ اشعاری چون ((الفیه ابن مالک )) در علم نحو می پرداخت ، در ساله هدایت پدر، اشعاری هم از بزرگان دین حفظ کرد.
از اولین شعرهایی که پدر، فرزند و شاگردش را به آموختن و حفظ آن تشویق کرد، شعری از حضرت علی علیه السلام بود.(609)
او می دانست همانگونه که برای علم نحو ابیاتی قرار داده شده است تا با حفظ آنها اصول آن علم به آسانی در دست باشد، باید اصول اعتقادات را هم از این طریق به شاگردان مکتب توحید آموخت .
عبدالحسین کتابهای مختلفی در حدیث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره برد. و مسایل مشکل را با استاد در میان نهاد و به حال آنها پرداخت . اهتمام به قرآن و حدیث ، به خصوص به نهج البلاغه ، وی را عاشق امام علی علیه السلام کرد. چه نیک به یادداشت آن سخن گرانمایه را که : ((هیچ آیه ای در قرآن کریم نیست که اول آن ((یا ایها الذین آمنوا)) باشد، مگر آنکه علی ابن ابیطالب علیه السلام سردار مخاطبان آن آیة و امیر و شریف و اول ایشان است )).(610)
قرآن و نهج البلاغه دو کتاب گرانقدر برای این محصل جوان بود. وی این دو کتاب را بارها مطالعه کرده و در معانی آن دقیق شده بود. گاهی در مطالعه این دو کتاب می گریست و نم نم اشک برگونه اش جاری می شد و چون دری گرانمایه در سینه وی نهان می گردید.
جد وی ((مولی نجفعلی )) مشهور به ((امین الشرع )) از اهالی آذربایجان بود که سال 1275 هجری قمری متولد شده و خویشتن را به علم و ادب و پاک و پرهیزکاری آراسته بود. آن بزرگ شیفته جمع آثار ائمه اطهار علیه السلام بود. از آنجا که از ادب فارسی و ترکی بهره وافر برده بود، قصایدی چند به این دو زبان داشت . خانواده عبدالحسین به مناسبت شهرت جدش به ((امینی )) معروف شده بود.(611)
عبدالحسین هم راهی را در پیش گرفته بود که امین شرع و مدافع اسلام ناب محمدی و علوی باشد.
قیام سرو
عبدالحسین چهارده ساله بود که شیخ محمد خیابانی بر ضد استعمار شوم انگلیستان قیام نمود. پیش از نهضت خیابانی ، انقلاب مشروطیت روی داده بود، انقلابی که مردم تبریز در آن نقش مهمی بر عهده داشت . اینک خیابانی به پاس حرمت خون شهیدان ، با قیامی دیگر می خواست با کج روی ها مقابله نماید. لذا شانزدهم رجب 1338 هجری قمری برابر هفدهم فروردین 1299 هجری شمسی بر ضد دولت ارتجاعی وثوق الدوله و امپریالیستهای انگلیسی قیام کرد. این قیام به شهرهای دیگر آذربایجان هم سرایت نمود و ادارات دولتی یکی پس از دیگری به تصرف انقلابیون در آمد. شش ماه اداره شهر بر عهده کمیته ملی به رهبری خیابانی بود. مبارزی که با انگلیس ، روس ، آلمان عثمانی مقابله کرده و از استقلال موضع برخوردار بود.
با سقوط وثوق الدوله ، مشیرالدوله پیرنیا به نخست وزیری رسید و حاجی مخبرالسلطنه هدایت را به تبریز فرستاد تا آن مجاهد خستگی ناپذیر را دفع نماید. عصر بیست و هشتم ذیحجة الحرام مرکز انقلابیون از بین رفت و بعد از سه روز وی را در خانه شیخ حسن میانجی به شهادت رساندند.
عبدالحسین که با سخنان شیخ و اندیشه و افکار متعالی وی آشنایی داشت ، چون دیگر دوستدارانش عزا گرفت و از پدر آموخت که باید پس از قیام و شهادت با مکتب دعاء فرهنگ سیاسی اجتماعی اسلام را در جامعه نشر داد.
هجرت عشق
سال 1342 هجری بود. عبدالحسین بیست و دو سال در کنار پدر با نشست و برخاست او و درسهای علمی و عملی اش ، با اسلام و قرآن آشنا شده بود و از محضر بزرگان دیگری چون جناب حاج سید محمد مؤ لف ((مصباح الساکین )) مشهور ره ((مولانا)) و جناب حاج سید مرتضی خسروشاهی صاحب ((اهداء الحقیر در معنی حدیث غدیر)) و جناب شیخ حسین مؤ لف ((هدیة الانام )) بهره های علمی برده بود.
عشق به امام علی علیه السلام و علاقه به تحصیلات عالی وی را به کوی عشق هدایت کرد. ((نجف اشرف )) شهری که سابقه تاریخی آن بر همگان روشن است . حوزه علمیه نجف از دیر باز جایگاهی برای رشد و تعالی دانشجویان علوم اسلامی بود و اینک مسافر عاشق می خواست به شهر علم وارد شد.
عبدالحسین داستان هجرت با پدر در میان نهاد. پدر بر قامت برومند نظری انداخت و با دیدگانی اشکبار بر هجرت فرزند پاسخ مثبت داد. پدر از ندای امام آگاه بود و از جاذبه علی علیه السلام حکایات فراوانی به خاطر داشت . چگونه می توانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟که او بی عشق افسرده می شد و این بر پدر سخت گران بود. پدر لذت دیدار و همنوایی با فرزند را از دامن شست و وی را به امام علی علیه السلام بخشید و فرزندش ‍ امام حسین علیه السلام همانگونه که فرزند از لذات مادی به حیات جاوید رو آورده بود.
امینی هواخواه علی علیه السلام بود و خود می دانست که علی علیه السلام او را به شهر خویش فرا خوانده است از اینرو ملامت سرزنشگران و کوردلان را به هیچ انگاشت و زیر لب زمزمه می نمود:
ملک در سجده آدم ، زمین بوس تو نیت کرد
که در حصن تو لطیفی دید بیش از حد انسانی

نماز آخر
تلاش بی پایان ، معمار مدینه غدیر را دچار فتور جسمی کرد و بیمار شد. بیماری اندک اندک رو به فزونی گرفت . وی از کار باز ماند. کتاب از جلو دیدگانش دور شد و قلم از حرکت ایستاد. بیماری و بستری شدن علامه حدود دو سال به طول انجامید و معالجات خارج از کشور هم مفید واقع نشد تا اینکه آیتی از آیات الهی و عاشقی از عاشقان ولایت و مجاهدی نستوه روز جمعه 12 تیرماه 1349 برابر 28 ربیع الثانی 1390 هجری قمری نزدیک ظهر بدرود جهان گفت . وی که همواره در نماز بود و جز به عبادت خدای کعبه و خدمت به مولود آن کاری دیگر نداشت ، در شصت و هشت سالگی از دنیا رفت و جهانی را در غم ارتحال خویش فرو برد.
الغدیر وی چراغ خانه دلهای باصفا شد و مشعل هدایت امت اسلامی .

آثار:

1. تعلیق بر کتاب ((کامل الزیارات ))
2. ادب الزائر لمن یمم الحائر
3. ثمرات الاسفار
4. حاشیه بر ((رسائل )) و ((مکاسب )) شیخ اعظم انصاری
5. رساله ای درباره ((نیت ))
6. رساله ای در بیان ((حقیقت زیارت ))
7. رساله ای در علم درایة الحدیث
8. الغدیر
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه

شیخ محمد بن حسن حر عاملی در سال 1033 ق . در روستای ((مشغره )) از توابع جبع چشم به جهان گشود. صاحب اعیان الشیعه درباره این منطقه می نویسد:
((جبع یکی از مراکز مهم عامل است که شخصیتهای ارزنده ای همچون شیخ بهایی و شهید ثانی ، تحویل جامعه اسلامی داده است ))(643)
دیاری که شیخ حر عاملی در آن چشم به جهان گشود یکی از سرزمینهای تشیع و عالم پرور است که تشیع آن ریشه در تبعید ابوذر دارد. شیخ حر عاملی در امل الامل در این باره می نویسد: ((هنگامی که در زمان عثمان ابوذر به شام تبعید شد و مدتی در آنجا ماند گروه زیادی در آن سامان شیعه شدند. سپس معاویه او را به روستاها تبعید کرد و او به جبل عامل آمد و از آن روز مردم به تشیع رو آوردند.(644)گذشته از این ، قاضی نورالله شوشتری می افزود: ((... هیچ قریه ای از آن نیست که جمعی از فقها و فضلای امامیه در آنجا نباشند.))(645)
از تبار حر
سر سلسله خاندان شیخ حر عاملی ((حر بن یزید ریاحی )) نخستین قربانی عشق حسین علیه السلام در روز عاشوراست . شیخ حر در خانه ((آل حر)) قامت راست کرد. خانه ای که سخاوت بارزترین خصلت اهل آن به شمار می رفت و روی گشاده و اخلاق نیکوی آنان زبانزد عام و خاص بود و نسل در نسل به عنوان حاملان در گرانبهای علم و ادب و پرچم شهادت و شهامت شناخته می شدند. می نویسند: ((خاندان شیخ حر عاملی خاندانی است که از قدیم خانه علم و معرفت بوده و افراد برجسته زیادی از آن جوشیده است و تا امروز از آن می جوشد و به موجب سخاوت و اخلاق نیک ممتاز است .))(646)علامه امینی می نویسد: ((از این خاندان گوهر خیز (حر) مردانی برخاسته اند که دیر زمانی بر مسند دانش و تقوا نشسته اند و مشعل هدایت دین آموز و دنیا ساز، پیشوا و رهبر و دانشمند و پرهیزکار بودند.))(647)
گویا دست تقدیر روزگار بر آن بود که او در یکی از بهترین نقاط معنوی و از میان معنوی و از میان بهترین خاندان پا به عرصه گیتی نهد.
در محضر معرفت
هیچ کس منکر این مساله نیست که وارثت در شکل گیری شخصیت کودک بی تاثیر نیست و خانواده اولین کلاس درس زندگی است . شیخ حر پاکی و لطافت را تنها از یک سو به ارث نبرده بود. مادرش طلایه دار زهد و تقوا به شمار می رفت بلکه در زمره ادیبان وفاضلان زمان خود و دارای مرتبه بلندی بود. آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی (ره ) در سجع البلابل درباره خانواده مادر شیخ می نویسد: ((مادر بزرگوار حر عاملی دختر علامه شیخ عبدالسلام فرزند حر است که دختری فاضل و ادیب بود.))
شیخ حر درباره پدربزرگ مادری خود می نویسد: ((او دانشمندی عظیم الشان و بلند پایه و زاهدی عابد و پارسا و فقیهی حدیث دان و مورد اعتماد بود که زهد و عبادت هیچ کس به او نمی رسد. او در فقه و ادبیات عرب استادی زبر دست بود.))(648)
گذشته از زهد و پارسایی پدر بزرگ مادری اش که همراه شیر مادر زاهدش به او ارث رسیده بود شیخ حر از پدر بزرگ پدری خود نیز شهادت را چون سر سلسله این خاندان حر بن یزید بن ریاحی به ارث برده بود. شهید شیخ علی فرزند محمد حر عاملی مشغری پدر بزرگ شیخ حر عاملی است . شیخ حر عاملی درباره پدر بزرگ ادیب و دانشمندش می نویسد: ((او عالمی فاضل و بود و عابدی ستوده کردار و عظیم الشان و شاعر کارآزموده و ادیب تحصیلاتش نزد شیخ حسن (مولف کتاب معالم ) و سید محمد (مولف مدارک ) و دیگر استادانش صورت گرفت ... نویسندگان ریاض العلماء و روضات الجنات ، نجوم السماء و دیگر فرهنگ های رجال از او تجلیل کرده و نوشته اند که بر اثر مسمومیت شهید شد.))(649)از این شهید بزرگ چهار فرزند بر جای ماند.
1- شیخ حسین که دارای فضل و دانش و شیواگویی و شاعر و فردی شایسته بود.
2- شیخ محمد که به گفته شیخ حر عاملی فاضلی دانشمند و محققی دقیق و حافظ قرآن و عابد و شاعری کارآزموده و ادیب و شخصی مورد اطمینان بود.
3- شیخ حسن (پدر بزرگوار شیخ حر عاملی ) شیخ حر درباره ویژگیهای این پدر فرزانه و عالم خود می نویسد: ((او دانشمندی فاضل و زبردست و ماهر و شایسته و ادیب و فقیه و مورد اعتماد بود. وی حافظ قرآن و آشنا به رشته های علوم عربی و فقه و ادب بود. مردم در مسائل فقهی بویژه مسائل ارث به او مراجعه می کردند.)) (650)
تحصیلات
حضرت آیه الله مرعشی نجفی نام علما و دانشمندانی که شیخ حر در محضر آنان را زانوی ادب زده و در دروس مختلف از آنان کسب فیض نموده با مفتخر به گرفتن اجازه نقل روایت شده است در مقدمه کتاب اثبات الهداه به رشته تحریر در آورده است ؛ که به طور فشرده به آن اشاره می شود.
1- علامه شیخ حسن حر عاملی (پدر بزرگوارش )
که در محضر او درس خوانده و از او روایت نقل کرده است .
2- علامه شیخ محمد حر (عموی او) علاوه بر درس فراگیری ، از او روایت نقل می کند.
3- علامه شیخ عبدالسلام (جد مادری )
4- علامه شیخ علی فرزند محمود مشغری عاملی
5- علامه شیخ زین الدین فرزند محمد بن حسن فرزند شهید ثانی
6- علامه شیخ حسین فرزند محمد بن حسن ظهیر الدین عاملی ظهیری
7- علامه سید حسن حسینی عاملی
8- علامه شیخ عبدالله فوشی حر
9- علامه مجلسی (ره ) که مشهورترین و بزرگترین استادان شیخ حر عاملی بوده و غواص دریاهای اخبار و احادیث شمرده می شود. شیخ حر در موارد زیادی در کتاب امل الامل تصریح کرده که از مرحوم مجلسی حدیث نقل کرده است .
10- فیض کاشانی (ره ) که زینت فقهای حدیث شناس و الگوی سالکان است . تصریح به نام وی را به خط برخی از شاگردان او دیده ام .
11- علامه مولی محمد طاهر فرزند محمد حسن شیرازی نجفی ، نویسنده کتابهای مشهور مثل ((حجه الاسلام در شرح تهذیب الاحکام )) و ((حکمه العارفین )) و ((قواعد الدینیه در حکماء صوفیه )) و غیر اینها. شیخ حر به شاگردی نزد این استاد در کتاب امل الامل تصریح کرده است .
12- علامه شیخ علی مولف ((الدرالمنثور)) از نوادگان شهید ثانی
13- علامه سید علی فرزند علی موسی عاملی
14- علامه محقق آقا حسین خوانساری ، شارح کتاب دروس
15- علامه سید هاشم بحرانی ، صاحب تفسیر البرهان
16- علامه مولا محمد کاشانی مقیم قم .
اولین اجازه و اولین کتاب
شیخ حر در بیان طرق نقل روایاتی که به ائمه اطهار می رسد، می نویسد:
((من کتابها را از گروهی که یکی از آنان شیخ بزرگوار و مورد اطمینان و پرهیزکار ابو عبدالله الحسین فرزند حسن بن یونس ظهیر الدین عاملی است با گرفتن اجازه از او (اولین کسی که در سال 1051 به من اجازه داده ) نقل می کنم .)) (651)
با نگاهی به تاریخ تولد شیخ واین جمله شایستگی و درایت ، تقوا و فضیلت وی را پیش از پیش در می یابیم که چگونه هنوز که هیجده بهار از عمرش ‍ نگذشته از مرد بزرگی چون یونس بن ظهیری عاملی اجازه نقل روایت دریافت می کند.
با بیان این مطلب که در اعصار پیش به دلیل در دسترس نبودن وسایل ارتباط جمعی و معرفی دانشوران علوم دینی به اقشار دیگر اجازه نقل حدیث سند تقوا، راستگویی و فضیلت آنان به شمار می رفته است و می توان سیمای فرزانه الهی شیخ حر را در این سن و به مفاد این اجازه به نظاره نشست . در این زمان شیخ حر که از ذوق ادبی و خدادادی و همچنین نثری زیبا و روان برخوردار بود قلم به دست گرفت تا اولین اثر خود را در کنار خوشه چینی از محضر علمای عصر به رشته تحریر در آورد.
تالیفات و آثار شیخ
جواهر السنیه
در نخستین گام و در اولین تجربه نگارشی به جمع آوری احادیث قدسی که همان کلام خداوند متعال است ، می پردازد و چند سالی را در تدوین این احادیث به صورت کتابی مستقل می کوشد. او در تنظیم این اثر گرانبها نخست به قول پروردگار پیرامون انبیا - از حضرت آدم علیه السلام تا خاتم مرسلین صل الله علیه و آله - و سپس احادیث مربوط به ائمه اطهار رو می کند و در خاتمه کتاب را با احادیث اخلاقی (در تاریخ 1056)(652)به پایان می رساند شیخ حر عاملی در قسمتی از مقدمه آن می نویسد: ((... البته اینها در میان علما، به احادیث قدسی معروف هستند هر چند من پیشتر ندیده بودم که آنها را در یک کتاب جمع و نشر کرده باشند. از همین رو علاقه مند شدم به اینکه نخستین کسی باشم که آنها را در یک کتاب جمع کرده است ...))(653)
صحیفه ثانیه
شیخ حر عاملی در مقدمه این کتاب می نویسد: ((صحیفه سجادیه کامل که قسمتی از دعاهای امام زین العابدین علیه السلام را در بردارد به مهمات دین و دنیا مربوط است . من به خاطر علاقه ای که برای جمع و ترکیب این دعاهای پراکنده و متفرق داشتم در صحیفه دوم سایر دعاهای آن حضرت را که علمای بزرگوار نقل کرده اند، گرد آوردم . پس بر شما باد که این صحیفه شریف را با اولی همراه داشته ، آنها را تلاوت کنی .)) (654)
((محدث جزایری در اول شرح ملحقات صحیفه می نویسد باید جمع احادیث قدسی را (برادر قرآن ) و صحیفه ثانیه را (خواهر قرآن ) نام نهاد.))(655)
شیخ حر دفتر نگارش خود را با ((کلام خدا)) دعاهای ((امام سجاد علیه السلام )) آغاز کرد و از آن پی ده ها کتاب ارزشمند را به جامعه شیعی تحویل داد که حتی معرفی اختصاری هر یک در این مقال نمی گنجد. نکته ای که در بیشتر آثار شیخ حر دیده می شود تقسیم بندی فصلها و بخشهای آنهاست که به عدد معصومین یا ائمه اطهار به دوازده یا چهارده قسمت فصل بندی و تقسیم نموده است . این امر نشان از عشق و علاقه او حتی به عددی است که یادآور وجود آن بزرگواران است .
الایقاظ من الهجعه برهان علی الرجعه
شیخ آقا بزرگ درباره این کتاب می نویسد: شیخ در امل الامل می گوید:
((این کتاب حاوی بیش از ششصد حدیث و شصت و چهار آیه و ادله بسیاری از قدما و متاخرین و جواب شبهات در این موضوع است .))
((شیخ حر در سال 1075 نگارش این کتاب را به اتمام رساند.))(656)
خلق الکافر
شیخ بزرگ می نویسد:
((... (مولف در این کتاب ) آنچه در زمیننه خلقت کافر به ذهنش رسیده است به رشته تحریر در آورده است ... در آن به ذکر احادیثی پرداخته است که نهی از بحث در قضا و قدر و امر به تکلم در مساله بداء شده است .))(657)
القوائد الطوسیه
شیخ حر در مقدمه این کتاب می نویسد:
((این کتاب پاسخ برخی از احادیث مشکل و درهای تحقیق بعضی از مسائل پیچیده ای است که اهل علم و کمال در زمان اقامتم در طوس سوال نموده اند...))(658)
بدایه الهدایه
شیخ حر عاملی پیرامون انگیزه نگارش این کتاب می نویسد:
((گروهی از برادران مومن که خواهان حق و حقیقت بودند از من در خواست کردند تا در حد توان احادیث مربوط به واجبات و محرمات را جمع آوری نمایم و در مواردی جزئی مستحبات و مکروهات و مباحثات ... برگرفته از روایات ائمه اطهار... در این زمینه به طور خلاصه آورده شود و...))(659)
امل الامل
شیخ در جلد دوم این کتاب (ص 370) انگیزه نگارش این اثر را رویایی ذکر می کند که در سال ورود به مشهد (1073 ه‍ق ) دیده است . او به دلیل مشاغل بسیار 23 سال بعد آن را به رشته تحریر در می آورد. در این باره نوشته اند:
شروع تالیف این کتاب سال 1096 ه‍ق و پایانش اول جمادی الثانی 1097 بوده است . شرح حال علمای جبل عامل که شیخ در این کتاب نگاشته 209 نفر و از علمای غیر جبل عامل 1110 نفر است .))(660)
اثبات الهدایه
این کتاب در اثبات نبوت و امامت و بیان معجزات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و ائمه اطهار، از آثار شیرین و خواندنی است که در 7 جلد به چاپ رسیده و برخی از جلدها به همت حجه الاسلام نصرالهی و برخی دیگر به قلم فقیه فرزانه حضرت آیت الله جنتی ترجمه شده است . شیخ در مقدمه کتاب می نویسد:
((من به کتابی که در این باب کافی باشد و آنچه را عقلا به گرد آوردنش ‍ علاقه مندند... دست نیافتم بلکه دیدم این مطالب در وادی پراکندگی پنهان مانده و کسی که بخواهد بر آنها مطلع شود محتاج به صرف وقت زیادی است .))
هدایه الامه
شیخ حر در مقدمه این کتاب می نویسد: ((... این کتابی حاوی احکامی که برای هر فرد ضرورت دارد... این کتاب را به خاطر پاسخگویی و در خواست گروهی از برادران دینی به رشته تحریر در آورده ام ...))(661)دیگر کتابهای شیخ حر عاملی عبارتند از:
- تعلیقه ای بر کتاب مزار تالیف علامه نسب شناس مرحوم سید شرف الدین علی حسینی مرعشی حائری (متوفای 1316 ق )
- کتاب الفصول المهمه فی اصول الائمه . در بردارنده قواعد کلی که از ائمه علیه السلام درباره اصول دین و فروع دین و طب و اصول فقه و غیره وارد شده و بیش از هزار باب است و به چاپ رسیده است .
- کتابی در رد صوفیه ، یکهزار حدیث موجود در آن به طور عام یا خاص در رد صوفیه است .
- کتاب اجازات : در بردارنده انبوه اجازه های پیشینیان است .
- کتاب کشف التعمیه فی حکم التسمیه : پیرامون نامیدن حضرت مهدی به نام اصلی اوست که همنام پیامبر اکرم صل الله علیه و آله است .
- کتابی در اثبات اینکه نماز جمعه واجب عینی است . (در رد نظر علامه محمد ابراهیم نیشابوری )
- کتاب نزهه الاسماع فی الاجماع : اقسام و احکام اجماع در آن بیان شده است .
- کتابی در احوال اصحاب شایسته و ستایش شده پیامبر و ائمه علیهم السلام .
- کتابی درباره منزه بودن امامان معصوم از فراموشی و سهو
- کتابی در رد نظرات اهل سنت
- وصیت به پسرش علامه شیخ محمد رضا (به شیوه کشف المحجه علامه سید بن طاووس )
- کتابی پیرامون زیارتگاهها و زیارتنامه ها
- کتابی در اخلاق : کتاب طهاره الاعراق ابن مسکویه را شرح داده و روایاتی که از ائمه اطهار وارد شده بر آن افزوده است .
- کتاب در ابطال مساله عمومیت داشتن ((حدیث منزلت ))
- دیوان امام زین العابدین علیه السلام که اشعار امام را گردآوری و به ترتیب حروف تنظیم کرده است . (در بمبئی چاپ شده است )
- حاشیه بر کتاب کافی مرحوم کلینی
- حاشیه بر کتاب ((من لایحضره الفقیه )) مرحوم شیخ صدوق
- حاشیه بر کتاب تهذیب شیخ طوسی (ره )
- حاشیه بر استبصار شیخ طوسی (ره )
- رساله ای در مناظره خود با بعضی از علمای اهل سنت در سفر حج
وسائل الشیعه
اما کتابی که شیخ حر را با آن و آن را با شیخ حر می شناسیم کتاب گرانسنگ ((وسائل الشیعه )) است . این اثر یکی از کتابهای مرجع در زمینه احادیث اهل بیت است که از اعتبار و اعتماد خاصی در میان کتابهای حدیثی برخوردار است . در این کتاب ، نویسنده روش خاص خود را بکار برده و احادیث فقهی که فقها در استنباط احکام شرعی بدان نیازمندند و بر آنها تکیه می زنند جمع آوری کرده است و شمار آنان به بیست هزار حدیث می رسد که شیخ حر از مصادر و کتب معتبر شیعه چون اصول کافی ، من لایحضره الفقیه ، استبصار، تهذیب و کتب دیگر که شمار آنها به هفتاد منبع و ماخذ می رسد جمع آورده است . شیخ حر کتاب را با احادیثی در مقدمه عبادات افتتاح کرده و سپس بر طبق کتب فقهی آن را از بحث طهارت تا مبحث طهارت تا مبحث بیان دیه ها تقسیم بندی نموده است .
شیخ حر 3/2 این کار بزرگ را در زادگاهش ((مشغر)) به رشته تحریر در آورد و در سال 1088 در مشهد مقدس آن را به اتمام رساند. این سال برای شیخ سال پرکار و پربرکتی محسوب می شد. چرا که در این سال ((فهرست وسائل الشیعه )) را نیز تدوین نمود. این موضوع که شیخ سه بار این کتاب را از نظر گذرانده و به نگارش در آورده است از نکته هایی است که سزاوار است هر محقق و نویسنده آن را فرا روی خویش قرار دهد. در بیان جایگاه این کتاب همین بس که از روزی که این سرچشمه به نگارش در آمده منبع و ماخذ تمام مجتهدان و کتاب مرجع عالمانی است که آخرین مرحله رسیدن به قله اجتهاد را طی می کنند. بر این کتاب از سوی بزرگان تعلیقه های بسیاری نگاشته شده که شاید شیخ حر خود نخستین کسی است که برای ابهام زدایی پیرامون برخی از مطالب آن پیشقدم شده است و ((تحریر وسائل الشیعه نهاده است .
در عظمت این کتاب تنها به یک بیت از شعر علامه امینی درباره کتاب اکتفا می کنیم .
((هذا صراط الهدی ما ضل سالکه
الی المقاصد بل تسویه الرتب ))(662)
این کتاب راه هدایت است که رهروش گمراه نمی شود
به هدف می رسد و بلکه به مقامی عالی تر دست می یابد.
شاعر اهل بیت
شیخ حر را باید از شاعران شیعه بر خواند که قله فقاهت او لطافت باران شعرش را تحت الشعاع قرار داده است . چرا که او خود می گوید:
علمی و شعری اقتتلا اصطلاحا
فخضع الشعر لعلمی راغما
و العلم یابی ان اعد شاعرا
و الشعر یرضی ان اعد عالما
دانش و شعرم با هم به جنگ و ستیز برخواستند
شعرم به رغم دانشم در مقابل آن خضوع کرد
دانشم مانع می شد که من شاعر به حساب آیم
ولی شعرم خشنود می شد که من عالم به شمار آیم
شیخ آقا بزرگ درباره دیوان شعر او می نویسد: ((دیوان شعرش به بیست هزار بیت شعر می رسد که به ترتیب حروف الفبا منظم گشته و با این جمله زیبا شروع می شود: (الحمدلله الذی جعل نجوم المعانی مصابیح سماء الافکار) (ستایش خدا را که ستارگان معانی را چراغ آسمان اندیشه قرار داد) (663)
کلمات منظوم شیخ را به دو قسمت می توان تقسیم کرد. نخست ابیات کوتاه که می توان از سه نوع ذیل یاد کرد.
1- تاریخ چهارده معصوم
2- در باب زکات
3- در معانی و بیان
دوم : منظومه های بسیار در علوم مختلف که سید احمد حسینی در مقدمه امل الامل چنین آورده است .
1- منظومه در مسائل میراث (بسیار طولانی است )
2- در مسائل هندسه و ریاضیات
3- تاریخ تولد ائمه ، وفات و مناقب آنان
4- اخلاق و مواعظ
5- مسائل اصول الفقه
و نیز منظومه هایی در مسائل کلام ، نحو، صرف ، نجوم و... دیوان امام زین العابدین علیه السلام . (664)
محل تدریس و شاگردان شیخ
شیخ حر تنها مرد تتبع ، تحقیق و نگارش نبود بلکه در تدریس و تربیت شاگردان از مردان موفق زمان خود به شمار می رفت . محل تدریس او در مشهد مقدس ، صحن حضرت ثامن الائمه بود. گرچه به درستی از عدد شاگردان شیخ اطلاعی در دست نیست . از مکان و گفتار هم عصران شیخ اینچنین به نظر می آید که درس شیخ یکی از با شکوه ترین کلاسهای درس در عصر وی بوده است . از شمار بسیار شاگردان و آنان که از شیخ حر روایت نقل کرده اند می توان به افراد ذیل اشاره کرد:
1- شیخ مصطفی حویزی فرزند عبدالواحد بن سیار حویزی
2- دو فرزندش شیخ محمد رضا و شیخ حسن
3- سید محمد حسینی اعرجی فرزند محمد باقر
4- سید محمد فرزند محمد بدیع رضوی
5- مولا محمد فاضل مشهدی فرزند محمد مهدی
6- سید محمد موسوی عاملی فرزند بن علی بن محیی الدین
7- مولا محمد صالح فرزند محمد باقر قزوینی مشهور به (روغنی )
8- مولا محمد تقی عبدالوهاب استر آبادی مشهدی (متوفی 1058 ه‍ق )
9- مولا محمد تقی دهخوار قانی قزوینی
10- سید محمد بن احمد حسینی گیلانی
11- مولا حسن بن محمد طاهر قزوینی طالقانی
12- سید نورالله جزایری (متوفی 1158 ه‍ق )
13- محدث مولا محمد صالح هروی
14- حاج محمود میمندی
15- شیخ محمود بن عبدالسلام المعنی (665)
16- علامه مجلسی (صاحب بحار الانوار)
17- شیخ ابوالحسن بن محمد النباطی العاملی
18- سید محمد بن زین العابدین موسوی عاملی
فرزندان شیخ حر
در این باره می نویسند: ((فرزندان و دامادهای شیخ حر عاملی خاندان بزرگی را در مشهد تشکیل می دادند که در راس این خاندان فرزندش شیخ حسن قرار داشت . او در حدیث و علوم متداول آن روزگار سخنان تازه ای داشت و بعد از پدرش به مراجعات مردم و برطرف کردن نیازهای ایشان همت گمارد.)) (666)
فرزندان شیخ حر عبارتند از:
1- علامه شیخ حسن عاملی
2- علامه شیخ احمد عاملی
3- علامه شیخ محمدرضا که از دانشمندان و مفسران عصر خود به شمار می رفت . شیخ حر دارای فرزندان دختر و پسر دیگری بوده است که شرح حال آنان بدرستی برای ما، معلوم نیست .
هجرت
چهل سال از عمر پربار شیخ حر عاملی می گذشت که او برای زیارت مرقد مطهر امام هشتم علیه السلام از ((مشغر)) عازم ((مشهد)) شد. اما چیزی نگذشت که با واقعیتهای جامعه آن روز تشیع در ایران روبرو گشت . شیخ حر با آنکه از واژه شاه و شاهی نفرت داشت و عزلت و ریاضت را بر حضور و ریاست ترجیح می داد. در حساس ترین برهه تاریخ تشیع به دیگر عالمان شیعه اقتدا کرد و با پذیرفتن برخی مسئولیت های اجتماعی در حساس ترین نقطه ایران (خراسان ) که در معرض تخاجم ازبکها و اخل تسنن هم مرز ایران بود دین خود را در صحنه سیاست نیز به تشیع ادا کرد. پذیرفتن مقام شیخ الاسلامی از سوی شیخ حر به ماجرای سفرش به اصفهان باز می گردد که او از طرف علامه مجلسی به دیدار کاخ شاه رفته بود.
((شیخ حر در مجلس شاه سلیمان بدون اجازه از شاه در بالای مجلس نزد شاه نشست به طوری که بین او و شاه یک متکا بیش نبود. شاه پس از نشستن رو به شیخ کرد و گفت : به من گفته اند تو از علمای جلیل و بزرگ عرب محمد بن حسن بن حر عاملی هستی حال به من بگو فاصله میان حر و خر چقدر است ؟ شیخ بی درنگ (به شوخی ) گفت : ((یک متکا))! شاه از شجاعت و حاضر جوابی شیخ یکه خورد. (667)
مولف کتاب گنجینه آثار قم می نویسد:
((بعد از گفتگو با شاه سلیمان و قضیه آنچنانی علمای اصفهان که پی به مدارج علمی او بردند، شاه سلیمان در مقام استمالت از وی برآمده ، او را برای توطن در اصفهان دعوت کرد و شیخ علاقه خود را به اقامت در جوار ثامن الائمه اعلام داشت . بنابراین شیخ را قاضی القضات خراسان گردانید و با تجلیل روانه ساخت .))(668)
کعبه در خون
شیخ حر عاملی چه در زمان سکونت خود در جبل عامل و چه در ایران چندین مرتبه به زیارت خانه خدا و عتبات عالیات موفق گردید. در سال 1088 که شیخ در مکه مکرمه حضور داشت فاجعه ای دردناک به وقوع پیوست که این واقعه در مقدمه امل الامل چنین آمده است :
((در سال 1088 به خادمین (خائنین ) حرم کعبه خبر دادند که کسانی دیوار کعبه را مطهر را آلوده به نجاست کرده اند. خبر به سرعت در مکه پیچید و گفتگوها شروع شد. عاقبت دشمنی قدیمی اهل تسنن با شیعیان نسبت شد تا این هتگ حرمت را به شیعیان نسبت دهند. عده ای از ترکان و برخی از عربها با هم قرار گذاشتند که هر کجا شیعه ای را بیابند به قتل رسانند. چون به حرم رسیدند پنج نفر از شیعیان را که یکی از آنها میرزا سید محمد استر آبادی بود به شهادت رساندند. شیخ حر عاملی که در این ایام در مکه به سر می برد از توطئه آگاه شد و به همراهان خود دستور داد که از خانه بیرون نروند و با شنیدن خبر شهادت سید محمد مومن استر آبادی و شیعیان دیگر با همراهان خود به خانه ((سید موسی بن سلیمان )) که یکی از اشراف مکه بود، پناه برد. سید موسی به کمک یاران خود مخفیانه شیخ حر عاملی و سایر شیعیان را به سمت یمن روانه ساخت و آنان را از این مهلکه نجات داد.))(669)
غروب در قدر
شیخ حر عاملی این فرزانه روزگار سرانجام در بیست و یکم ماه رمضان 1104 در هفتاد و یک سالگی چشم از جهان فروبست و ((در زیر گنبد حضرت (رضا)، کنار منبر، برادرش شیخ احمد صاحب الدرالمسلوک با هزاران نفر دیگر بر جسم مطهرش نماز گذارد و جسم مطهرش در ایوان حجره ای از حجره های صحن شریف امام رضا علیه السلام جنب مدرسه میرزا جعفر به خاک سپرده شد))(670)و مرقدش در کنار حرم رضای آل محمد واسطه بین مردم و پیشوای هشتم شیعیان گشت .
سلام بر او روزی که در ((مشغر))، معبر نور، چشم به جهان گشود و روزی که در ((مشهد))، قبله نور، چشم از جهان فروبست .

آثار:

1. جواهر السنیه
2. الایقاظ من الهجعه برهان علی الرجعه
3. خلق الکافر
4. بدایه الهدایه
5. امل الامل
6. اثبات الهدایه
7. هدایه الامه
8. تعلیقه ای بر کتاب مزار تالیف علامه نسب شناس مرحوم سید شرف الدین علی حسینی مرعشی حائری
9. کتاب الفصول المهمه فی اصول الائمه
10. کتابی در رد صوفیه
11. کتاب اجازات
12. کشف التعمیه فی حکم التسمیه
13. نزهه الاسماع فی الاجماع
14. کتابی در احوال اصحاب شایسته و ستایش شده پیامبر و ائمه علیهم السلام
15. کتابی درباره منزه بودن امامان معصوم از فراموشی و سهو
16. کتابی در رد نظرات اهل سنت
17. کتابی پیرامون زیارتگاهها و زیارتنامه ها
18. کتاب در ابطال مساله عمومیت داشتن ((حدیث منزلت ))
19. دیوان امام زین العابدین علیه السلام که اشعار امام را گردآوری و به ترتیب حروف تنظیم کرده است
20. حاشیه بر کتاب کافی مرحوم کلینی
21. حاشیه بر کتاب ((من لایحضره الفقیه ))
22. حاشیه بر کتاب تهذیب
23. حاشیه بر استبصار
24. رساله ای در مناظره خود با بعضی از علمای اهل سنت در سفر حج
25. وسائل الشیعه

زادگاه
محمد بن علی بن بابِویَه[=Times New Roman](14)معروف به ((شیخ صدوق )) در حدود سال 306 ق . در شهر ((قم )) متولد شد.
((قم که در مرکز ایران و 135 کیلومتری جنوب تهران قرار دارد شهری است آشنا و از دیرباز به شهر دانش و اجتهاد شهرت داشته است .
نام ((قم )) همیشه با تاریخ و فرهنگ تشیع همراه بوده و اهل آن از روزگار قدیم در گرایش به اسلام عشق به پیشوایان دین پیشگام بوده اند. شهری که در دامان خود، عالمان خود، عالمان ، محدثان و اسلام شناسان بزرگ و کم نظیری را پرورش داده است پایگاهی که مرکز علوم اسلامی چون حدیث تفسیر، فقه و تاریخ بوده و اکنون نیز به صورت دانشگاه بزرگ تعالیم اسلامی و مکتب تشیع در آمده است .
تلاش عالمان این دیار در انتشار علوم اهل بیت پیامبر علیه السلام تا حدی بوده که در دوران اختناق خلفای اموی و عباسی و برجسته ای از این شهر به حضور امامان علیه السلام شتافتند و آموزشها دیدند و به نشر افکار آن بزرگواران در شهرهای مختلف پرداختند.
از مقابر موجود در این سرزمین به سابقه درخشان علمی و فرهنگی آن پی می بریم . به نقل از مورخان در حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روایت شناسان در این منطقه دفع شده اند و چه بسیار از بزرگانی که زادگاه و رشد علمی آنان همین شهر بوده است .
سر آمد همه آن دانشمندان و حدیث شناسان شخصیت بزرگواری است به نام ((شیخ صدوق )) که در این نوشته در پی بررسی زندگی سراسر افتخار او هستیم .
نسب و نژاد
یکی از معروفترین خاندانهای بزرگ که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان نامور از آن برخاسته اند خاندان ((بابویه )) است که ((صدوق )) بزرگترین شخصیت این خاندان به شمار می رود.
((بابویه )) جد اعلای صدوق است اولین کسیکه از این خاندان لقب ((ابن بابویه )) گرفت پدر صدوق یعنی ((علی بن حسین بن موسی بن بابویه )) است .
((ابن بابویه )) خود از دانشمندان به نام شیعه بوده و بیش از یکصد کتاب در موضوعات مختلف نگاشته است . وی پیشوای شیعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن عسکری علیه السلام و غیبت صغری حضرت ولی عصر(عج ) و در عهد نیابت خاصه ((حسین بن روح )) می زیسته است .
این عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه ای داشت که در کنار کارهای علمی بخشی از وقت خود را به کسب و کار می پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگی خویش را تامین می کرد اما در حقیقت او دانشمندی سترگ بود که نه تنها در مجامع علمی آن روز از مقام و منزلت علمی بالایی برخوردار بود هم اکنون نیز مورد احترام دانش پژوهان و اساتید بزرگ علوم اسلامی است .
میلاد محمد
سالیانی آنچه روح پدر را آزرده می ساخت نداشتن فرزند بود، گرچه پنجاه بهار از عمر او می گذشت و رو به پیری می رفت هرگز از رحمت الهی ناامید نبود و بارها از خدای خویش درخواست کرده بود تا فرزندی به او عطا کند، اما از گره کار مطلع نبود.
روزی بر آن شد تا نامه ای به امام و پیشوای خود حضرت مهدی (عج ) بنویسد و از ایشان بخواهد تا برایش دعا کند. به دنبال فرصتی مناسب و فردی مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال کند تا آنکه زمانی کاروانی از قم به عراق می رفت . در بین آن کاروان یکی از دوستان به نام ((ابوجعفر))[=Times New Roman](15)را یافت که می توانست نامه وی را به مقصد برساند.
او نامه ای به محضر پیشوای خود ولی عصر(عج ) نوشت و به وی سپرد تا در عراق به ((حسین بن روح ))[=Times New Roman](16)بدهد و از او بخواهد که این نامه را به حضرت برساند.
ابوجعفر می گوید من نامه او را به نماینده مهدی موعود(عج ) رساندم و پس ‍ از سه روز به من خبر داد که حضرت برای ((ابن بابویه )) دعا کرد و در آینده نزدیک خداوند به او فرزندی خواهد داد که منشاء برکات زیادی خواهد شد.[=Times New Roman](17)[=Times New Roman]
شیخ طوسی در کتاب غیبت ، درباره تولد ((صدوق )) چنین نگاشته است :
((بسیاری از بزرگان قم نقل کرده اند که علی بن حسین بن بابویه با دختر عموی خود ازدواج کرد ولی از وی صاحب فرزند نشد. نامه ای به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوشت که از حضرت ولی عصر(عج ) بخواهد تا برای او دعا کند که خداوند به او فرزند عطا فرماید از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمی شوی ولی بزوری با کنیزی دیلمی[=Times New Roman](18)ازدواج خواهی کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.[=Times New Roman](19)[=Times New Roman]
شیخ صدوق خود نیز ماجرای دعای حضرت ولی عصر(عج ) و ولادت خود را در کتاب ((اکمال الدین )) آورد است و در ادامه نوشته است که هر گاه ((ابو جعفر محمد بن علی اسود)) مرا می دید که برای آموختن حدیث و علوم اهل بیت علیه السلام با اشتیاق تمام به درس اساتید می رفتم ، می فرمود: این میل و اشتیاق به علم آموزی که تو داری جای تعجب نیست ، زیرا توبه دعای امام زمان متولد شده ای .
به هر تقدیر این بشارت به ((ابن بابویه )) رسید و پس از مدتی در پی ازدواج با کنیزی دیلمی خداوند ((محمد)) را به او عطا فرمود که در آن سنین مایه امید و چشم روشنی پدر گشت و سپس پسر دیگری به او داد و نامش را ((حسین )) نهاد.
((حسین بن علی بن بابویه )) نیز از دانشمندان و پس از پدر و برادرش ‍ ((محمد)) بزرگترین و معروفترین شخصیت خاندان ((بابویه )) است .
دوران کودکی و نوجوانی
زمانی که خداوند ((محمد)) را به ((علی )) داد پدر دوران جوانی خود را پشت سر گذاشته و مسائل دینی و آداب اسلامی را در مکتب عالمان و محدثان آن روزگار فرا گرفته بود و در آن زمان او یکی از شخصیتهای بزرگ عالم اسلامی و رئیس طایفه شیعه در قم به شمار می رفت و شاید حکمت و خواست الهی بر این بود که ((محمد)) در آن هنگام به خانواده پدر پای نهد تا ((تجربه )) و ((انتظار)) بستر پرورش صحیح این کودک را بگستراند و این نهال نو پا در مزرعه ای ((ادب )) و ((دانش )) دینی بارور شود و بدین سبب او که مادر او را به خوبی رشد داد و پدر به نیکی آن را شکوفاند.
دوران تحصیل
((محمد)) در سنین کودکی فراگیری دانش دینی را نزد پدر آغاز کرد و تحصیلات ابتدایی و رشد اولیه او در علوم ، در شهر قم ، که آن روز، محضر دانشمندان محدثان بود، به انجام رسید.
با جدیت تمام و سعی پیگیر به فراگیری علوم و معرفت همت گماشت روزی نمی گذاشت که در اندوخته های علمی او افزوده نگردد. عمده مطالب را از پدر خود ((علی بن بابویه )) آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسی بزرگان علم و ادب حاضر می شد پس از آنکه به مرتبه بالایی از تحصیل رسید برای درک محضر اساتید بزرگ و حدیث شناسان آن دوران سفرهای علمی خود را آغاز کرد و شاید بتوان گفت : یکی از عوامل موثر در موفقیت وی اساتید بسیاری است که دیده و از خرمن علوم آنها خوشه ها برگرفته است از همین رو نمی توان به طور کامل اساتید او را شمارش کرد.
دانشمند محقق شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی رحمة الله در پیشگفتار کتاب شریف ((معانی الاخبار)) که شرح زندگانی وی را نگاشته ، 252 تن از اساتید صدوق را نام برده است .[=Times New Roman](20)[=Times New Roman]
از جمله بزرگانی که ((صدوق )) در قم از محضر آنها بهره برد می توان از: محمد بن حسن بن ولی ، احمدبن علی بن ابراهیم قمی ، محمد بن یحیی بن عطار اشعری قمی ، حسن بن ادریس قمی و حمزة بن محمد علوی یاد کرد.
در بخش مسافرتهای این دانشمند سخت کوش و پر تلاش به اسامی برخی از کسانی که وی در طی سالهای متمادی در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها بهره علمی گرفته یا حدیث شنیده است اشاره خواهیم کرد.
اقامت در ری
یکی از حوادث مهم دوران زندگی شیخ صدوق روی کار آمدن سلسله ایرانی نژاد و شیعی مذهب آل بویه بود که میان سالهای 322 - 448 هجری قمری بر بخش بزرگی از ایران و عراق و جزیره تا مرزهای شمالی فرمان راندند.
هجرت شیخ صدوق از قم به ری و اقامت در آنجا نیز به درخواست یکی از حاکمان این سلسله ، ((رکن الدوله دیلمی )) بوده است .
سابقه تایخی این سلسله به نقل دائرة المعارف بزرگ اسلامی چنین است :
((در میان سده سوم قمری سلطه دیرینه دستگاه خلافت عباسی با جنبشهای استقلال طلبانه ای در قلمرو خود روبرو شد که به سهم خویش به ضغف تدریجی نفوذ سیاسی خلفا انجامید. این جنبشها در میان ایرانیان که از پیش فرصتی می جستند تا خود را از بند ستم عباسیان برهانند، با ظهور دولت صفاریان دولت سامانیان و زیاریان به اوج خود رسید، در اوایل سده چهارم قمری دیلمان[=Times New Roman](21)که هیچ گاه به اطاعت خلفا گردن ننهادند جنبشهای دیگری در شمال ایران آغاز کردند آنگاه که ((ماکان بن کاکی )) و ((اسفاربن شیرویه )) و ((مرداویج زیاری )) هر یک لشکری بسیجی اند و از دیلم خروج کردند علی و حسین ، پسران ابوشجاع بویه - ماهیگیر دیلمی - به ماکان که فرمانبردار سامانیان بود پیوستند علی خود از پیش در خدمت ((نصر بن احمد سامانی )) می زیست . سپس که مرداویج بر گرگان و طبرستان چیره شد اینان با جلب نظر ماکان ، به مرداویج پیوستند.او آن دو را گرامی داشت . و علی را به حکومت کرج گمارد، اما خیلی زود پشیمان شد. علی به پایمردی حسین بن محمد ملقب به ((عمید)) که او را از رفتن نامه مرداویج مبنی بر جلوگیری از رفتن علی به کرج و فرمان بازگشت او آگاه ساخته بود، به سرعت وارد کرج شد و رشته کارها را به دست گرفت و با تصرف دژهای اطراف ، نیرویی یافت که مایه بیمانکی مرداویج شد. افزون بر آن ، مردانی که مرداویج برای دستگیری علی به کرج فرستاد به او پیوستند و نیرویش فزون تر شد. او هم قصد تصرف اصفهان کرد، اگر چه در آغاز سپاه ((محمد بن یاقوت )) را در هم شکست و بر اصفهان چیرگی یافت ، با هجوم وشمگیر برادر مرداویج واپس نشست .
او چندی بعد ((ارجان )) و ((نوبند جان )) را تسخیر کرد و برادرش حسن را به تصرف کازرون فرستاد.حسن کازرون را گشود و مال بسیار گرد آورد و سپس لشکر محمد بن یاقوت را که دوباره امارت اصفهان یافته و به مقابله با سران ((بویه )) آمده بود، در هم شکست و به نزد علی بازگشت . گرچه علی سال بعد به همراهی برادرانش حسن و احمد بر شیراز چیره و دولت مستقل خود را در آنجا طی افکند، مورخان ، فتح ارجان را آغاز پایه گذاری دولت ((آل بویه )) دانسته اند.[=Times New Roman](22)[=Times New Roman]
علامه شوشتری ماجرای هجرت شیخ صدوق از قم به ری را این گونه نگاشته است :
رکن الدوله[=Times New Roman](23)به منظور ترویج مذهب حق ، التماس قدوم شیخ به دارالخلافه نموده ، خدمت شیخ اجازات فرموده ، سلطان در مجلس اول سؤ الی چند که در تحقیق مذهب حق به خاطر داشت بر شیخ عرض نمود -چنانچه سابقا در احوال شیخ تفصیل یافته - و جواب صواب استفاده فرموده ، شیخ را تعظیم و تکریم تمام نمود و جوایز و اقطاع مقرر فرمود.[=Times New Roman](24)[=Times New Roman]
به نظر می رسد علت اصلی این دعوت و عزیمت ، خلاءیی بوده که از هجرت شیخ کلیمی از ری به بغداد و سپس رحلت او پیش آمده بوده است . در حقیقت وجود شیخ صدوق در ری می توانست منشاء برکات فراوان باشد، و آن بزرگوار نیز با توجه به اهمیت موضوع دعوت رکن الدوله را پذیرفت و زادگاه خویش را رها کرد و عازم ری گشت .
بحثهای بسیاری که ((صدوق )) در مدت اقامت خود در ((ری )) در موضوعات مختلف اسلامی به ویژه در دو موضوع مهم امامت و غیبت حضرت ولی عصر (عج )با رهبران مذاهب مختلف انجام داد شاهد خوبی بر این مدعاست . حاصل آن گفتگوها که برخی نیز در حضور رکن الدوله بود،کتابهای ارزشمندی است که از آن فقیه نامی باقی مانده است .
عصر حدیث
عصر صدوق را باید ((عصر حدیث )) نامید.دوره ای که با حرکت علمی ((کلینی )) آغاز شد و با تلاشهای پیگیر و بی وقفه ((صدوق )) ادامه یافت .شیخ کلینی که او نیز از ((کلین )) به ((ری )) هجرت کرد و در آنجا کتاب ((کافی )) اولین کتاب از مجموعه چهارگانه روائی شیعه - را نگاشت ،با این حرکت علمی جدید، مکتب حدیث نگاری اهل بیت علیهم السلام را پی نهاد که دیگران از جمله شیخ صدوق ، بنای مستحکم ضبط و نشر حدیث را بر آن بنیاد نهادند.
صدوق برای ادامه راهی که کلینی در آن قدم نهاده بود سفرهای علمی خود را آغاز کرد،که این بخش زندگی او را می توان فصل جدیدی نامید.
سفرهای علمی
با مطالعه و دقت در این بخش از زندگانی ((صدوق )) در می یابیم که عشق به جمع آوری احادیث در وجود او موج می زده و حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دینی و نشر و توزیع آنها را سرلوحه کار خود قرار داده بود و برای رسیدن به این هدف ، از بلخ و بخارا تا کوفه و بغداد و از آنجا تا مکه و مدینه سفر کرده و به تمام مراکز اسلامی آن زمان - اعم از شیعه و سنی - سرزده است و چه بسیار که در این سفرها با مشکلات فراوانی مواجه گشته ولی همه را به جان خرید و غم غربت را تحمل کرده و با کوله باری از احادیث پیامبر و اهل بیت علیهم السلام از سفر بازگشته است .
او به هر شهری وارد می شد به دنبال نخبگان می گشت و از دانش آنان بهره می گرفت و نیز علاقه مندان علوم دینی را از منبع سرشار اندوخته های خود سیراب می کرد.
در ماه رجب سال 352 ق . به قصد زیارت امام رضا علیه السلام به مشهد رفت و سپس به ری بازگشت .
در ماه شعبان همان سال سفری به نیشابور کرد که از مهمترین شهرهای خطه خراسان در آن روزگار بوده است .در آن شهر اهالی آنجا گرداگرد او را گرفتند و وی با بحثهای روشنگرانه خود تشتت فکری عجیبی که نسبت به غیبت مهدی موعود (عج ) در میان آنها رواج داشت ، از بین برد.
او خود شرح این واقعه را در کتاب ((اکمال الدین )) آورده است . علاوه بر آن از عده ای از بزرگان آن دیار حدیث شنیده و نقل کرده است از جمله : ((حسین بن احمد بیهقی ))، ((ابوالطیب حسین بن احمد)) و ((عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب )).
در مرو نیز از گروهی دیگر از محدثان حدیث شنیده و نقل کرده است . از جمله : ((محمد بن علی شاه فقیه )) و ((ابویوسف ، رافع بن عبدالله بن عبدالملک )).
او سپس به بغداد مسافرت کرد و در همان سال از عده ای دیگر از بزرگان بغداد نیز حدیث شنید از جمله : ((حسین بن یحیی علوی ))، ((ابراهیم بنی هارون )) و ((علی بن ثابت ((والیبی )).
در سال 354 وارد کوفه شد و از مشایخ آنجا استماع حدیث کرد. از جمله ((محمد بن بکران نقاش ))((احمد بن ابراهیم بن هارون ))، ((حسن بن محمد بن سعید هاشمی ))، ((علی بن عیسی ))، ((حسن بن محمد مسکونی )) و یحیی بن زید بن عباس بن ولید)). در آن سال برای زیارت بیت الله الحرام و انجام مناسک حج عازم حجاز شد و در بین راه در همدان از ((قاسم بن محمد بن احمد بن عبدویه )) و ((فضل بن فضل بن عباس ‍ کندی )) و ((محمد بن فضل بن زیدویه جلاب )) حدیث شنیده و نقل کرده است .
پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بین راه مکه در منطقه فید از ((احمد بن ابی جعفر بیهقی )) روایت دریافت کرد.
بار دیگر در سال 355 به بغداد وارد شد و شاید این امر پس از بازگشت از زیارت خانه خدا بوده است .
از کتاب ((المجالس )) صدوق بر می آید که دوبار دیگر به زیارت مشهد رفته است یک بار در سال 367 که در آنجا بر ((سید ابی البرکات علی بن حسین حسینی )) و ((ابی بکر محمد بن علی )) حدیث خواند و قبل از محرم سال 368 به ری بازگشت . بار دیگر آنگاه که قصد سفر به ماوراء النهر داشت در بین راه از مشهد به بلخ مسافرت کرد و از بزرگان آن دیار بهره گرفت . از جمله : ((حسین بن محمد اشنانی رازی ))، ((حسین بن احمد استرآبادی ))، ((حسن بن علی بن محمد بن علی بن عمرو العطار))، ((حاکم ابو حامد احمد بن حسین )) و ((عبیدالله بن احمد فقیه )).
و در ایلاق نیز نزد ((محمد بن عمرو بن علی بن عبدالله بصری )) و ((محمد بن حسن بن ابراهیم کرخی )) و غیر اینها حدیث شنید و در همین روستا بود که ((شریف الدین ابوعبد الله محمد بن حسن ))[=Times New Roman](25)معروف به ((نعمت )) از او خواست تا کتاب من لا بحضره الفقیه را بنگارد که شرح آن را در بخش تاءلیفات او خواهیم آورد.
از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت .[=Times New Roman](26)[=Times New Roman]
در پی سفر به گرگان نیز از ((ابی الحسن محمد بن قاسم استر آبادی )) استماع حدیث کرده است .[=Times New Roman](27)[=Times New Roman]
مقام علمی
رفته رفته به مبارکی دعای حضرت ولی عصر (عج ) برکت وجود شیخ صدوق فراگیر شد و تمام دانشوران ، زبان به مدح و ثنای او گشودند و در برابر عظمت و گسترگی دانش او خضوع کردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمی او آنچنان دانشمندان آن دیار را تحت تاءثیر قرار داده بود که تمام آنها را مجذوب خود کرد و از شعاع وجودی خود بهره مند ساخت .
شیخ صدوق را نمی توان تنها یک محدث یا فقیه یا اصولی نامید بلکه با نظر به گوناگونی تاءلیفات او و سخنان عالمان دینی در حق وی ، پی به دامنه دانش بیکران او خواهیم برد.
عمر رضا کحاله ((از عالمان اهل سنت )) در حق او نوشته است :
((محمد بن علی بن الحسین ... شیعی (ابو جعفر) مفسر، فقیه ، اصولی ، محدث حافظ، آشنای به رجال ، ... (بوده است ) ))[=Times New Roman](28)[=Times New Roman]
بیشترین فرصت و زحمت وی صرفه جمع آوری و تدوین و تبویب و نشر احادیث و نگارش کتب مختلف شد. و این امر جز با تسلط او بر آن رشته های علمی تحقق نخواهد یافت .
تبویب و تدوین حدیث با توجه به موقعیت زمانی ((صدوق )) و نبود یا کمبود امکانات نگارشی و تحقیقی در آن عصر، حاکی از تلاش طاقت فرسای او است . امروزه انجام چنین امر بزرگ با وجود امکانات زیاد حتی از توان یک گروه علمی هم خارج است .
صدوق با کار ابتکاری خود در تنظیم آثار معصومین علیه السلام چشمه ساری را جاری ساخت که نسلهای آینده توانستند از جویبار روان و زلال نیازهای علمی و دینی بشریت را مرتفع سازند.
فقیه امامیه
برخی از کسانی که زندگانی فقیهان را نگاشته اند ((صدوق )) را از قلم انداخته ، و او را در زمره فقهای نامدار شیعه نیاورده اند! حال آنکه صدوق در بسیاری از کتابهای خود از جمله کتاب معروف ((من لا یحضره الفقیه )) (یکی از کتابهای چهارگانه اصلی شیعه ) روایات را بر اساس مبانی فقهی خود تنظیم کرده و در مقدمه آن نیز نوشته است : ((آنچه در این کتاب آورده ام به آن فتوا می دهم ))[=Times New Roman](29)یعنی مطابق نظریات وی در احکام است همچنین کتاب معروف ((المقنع )) وی در شمار کتب اولیه فقهی عالم تشیع قرار دارد و کاملا جنبه فتوایی دارد و سایر فقها در قرون و اعصار پس از وی به همین کتاب به مثابه نظرهای فقهی وی استناد کرده اند. بعلاوه بسیاری از رجال نویسان او را در زمره فقیهان آورده اند.[=Times New Roman](30)دانشمند کم نظیر شیعه ، شیخ طوسی علیه السلام در کتاب ((الفهرست )) این گونه از صدوق یاد می کند:((بزرگ ما و فقیه ما و آبروی شیعیان خراسان ....))
صدوق در نگاه دیگران
بزرگی شخصیت آنچنان است که دانشمندان معروف اسلامی - اعم از شیعه و سنی - هر جا به نام وی رسیده اند، زبان به مدح او گشود و او را به بزرگی یاد کرد و با لقبهای بلند و عبارتهای پر معنا نام برده اند. برخی از تعبیرها که در کلام آن بزرگان مشاهده می شود انسان را به تعجب والایی شخصیت وی دو چندان می کند.
شیخ طوسی در کتاب ((الفهرست )) می نویسد:
((...صدق ، بزرگوار و حافظ احادیث ، ناقد اخبار و نسب به رجال دانا بود. در بین دانشمندان قم شخصیتی به قدرت حافظه و زیادی دانش او یافت نشده است .))[=Times New Roman](31)[=Times New Roman]
محمد بن ادریس نیز در کتاب ((سرائر)) آورده است :
((دانشمند بزرگوار و مورد اطمینان ، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال و حافظ بزرگ حدیث بود، او استاد پیشوای ما شیخ محمد بن نعمان است .[=Times New Roman](32)[=Times New Roman]
نجاشی بن محمد معروف نوشته است .
((صدوق ، بزرگ و فقیه ما، چهره معروف شیعیان در خراسان بود در سال 355 در سنین جوانی به بغداد سفر کرد و بزرگان آنجا در محضر او استفاده بردند.))[=Times New Roman](33)[=Times New Roman]
سید ابن طاووس نیز او را این گونه توصیف کرده است :
((شیخ ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه ، کسیکه دانش و درستکاری او مورد اتفاق و در گفتار مورد اطمینان کامل است .))[=Times New Roman](34)[=Times New Roman]
و شیخ اسد الله شوشتری در کتاب ((مقابس الانوار)) آورده است :
((صدوق ، رئیس محدثین ، زنده کننده اساس دین ، دارنده فضائل و مکارم او و برادرش به دعای امام عسکری و ولی عصر علیه السلام به دنیا آمده اند.))[=Times New Roman](35)[=Times New Roman]
علامه مامقانی در کتاب شریف تنقیح المقام نگاشته است :
((محمد بن علی بن بابویه ، عموم مردم از فقاهت او و فقها از احادیث او بهره جسته اند و دانشمندان متخصص از او یاد کرده و بر او درود فرستاده اند.))[=Times New Roman](36)[=Times New Roman]
مرحوم سید حسن صدر نیز در معرفی وی می نویسد:
((محمد بن علی بن حسین ، بیش از 300 کتاب تاءلیف کرده است همانند او در میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد.))[=Times New Roman](37)[=Times New Roman]
این توصیفها اختصاص به دانشمندان شیعه مذهب ندارد بلکه عالمان اهل سنت نیز زبان به مدح او گشوده اند که در این مختصر تنها به یک نمونه از آن اشاره می کنیم .
خیر الدین زرکلی که در کتاب معروف ((الاعلام )) می نویسد:
((محمد بن علی بن حسین ، معروف به ((شیخ صدوق )) مانند او در بین علمای قم یافت نشده است . در ری اقامت داشت و در منطقه شرق و خراسان مقام والایی داشت در شهر ری بدرود حیات گفت و در همان جا به خاک سپرده شد و حدود 300 کتاب ، تاءلیف کرده است .))[=Times New Roman](38)[=Times New Roman]
صداقت در گفتار و روایت
از مسائلی که در علم رجال مطرح است و سبب پذیرش حدیث محدثان خواهد بود تصریح دانشمندان این رشته علمی به وثاقت و اطمینان و صداقت راوی است . این در حالی است که در کلام عالمان رجالی کمتر سخن از وثاقت شیخ صدوق به میان آمده است مرحوم شیخ حر عاملی از محدثان شیخ و مؤ لف کتاب شریف وسائل الشیعه در این باره می نویسد:
((عالمان بزرگ رجال نویس ، آن گونه ایشان را مورد ستایش قرار داده اند که کمتر از توثیق نیست و آنگاه که فردی چنان شهرت داشته باشد که حال او بر هیچ کس پوشیده نباشد نیازی به توثیق ندارد عالمان دینی چنان اعتمادی بر شیخ داشتند که تعبیر به اینکه ((ایشان مورد وثوق و اطمینان است )) توهین به اوست .[=Times New Roman](39)[=Times New Roman]
محقق بحرانی گوید:
((گروهی از اصحاب را دیدم که مراسیل[=Times New Roman](40)صدوق را صحیح می دانند و می گویند مراسیل صدوق کمتر از مراسیل ابن ابی عمیر نیست ، از جمله آنها که مراسیل او را صحیح می دانند علامه در مختلف و شهید در شرح ارشاد و سید داماد در حواشی فقیه است .))[=Times New Roman](41)[=Times New Roman]
علامه مامقانی (رجالی معروف ) در تنقیح المقال می نویسد:
((خدشه و تاءمل در وثاقت و عدالت و بزرگی این مرد، مانند تاءمل در نور خورشید فروزان است . حضرت حجت (عج ) در حق وی فرموده است : ان الله سبحان ینفع به یعنی خدای سبحان بوسیله او به مردم بهره می رساند و این خود توثیق و تعدیل اوست .[=Times New Roman](42)[=Times New Roman]
برخی نیز روشنی وثاقت او را مانند وثاقت سلمان و ابوذر دانسته اند.[=Times New Roman](43)[=Times New Roman]
آثار صدوق
پرداختن به نوشته های صدوق خود کتاب مستقلی را می طلبد و بجاست که ((کتاب نامه صدوق )) نگارش باید و نوشته های این دانشمند گرانمایه و جامعه علمی و اسلامی شناسانده شود.
شیخ طوسی رحمة الله علیه در کتاب ((الفهرست )) نوشته است : وی (صدوق ) نزدیک به سیصد کتاب تاءلیف کرده است .))[=Times New Roman](44)[=Times New Roman]
نجاشی در کتاب ((رجال )) خود که بعد از فهرست شیخ نوشته شده ، 198 کتاب صدوق را نام برده است .[=Times New Roman](45)[=Times New Roman]
این در حالی است که اهمیت صدوق به زیادی تاءلیفات وی نیست بلکه به سودمندی کار اوست نظم و تدوینی که وی در احادیث معصومین علیه السلام به وجود آورده است تا عصر او سابقه نداشته و این نیز حکایت از تسلط بسیار عمق وی بر روایات دارد.
در این نوشته مختصر به معروفی اجمالی برخی از آثار صدوق می پردازیم .
کتاب من لایحضره الفقیه
مشهورترین و بزرگترین کتاب صدوق - پس از مدینه العلم - همین کتاب است که یکی از((کتب اربعه )) روایی شیعه به شمار می رود.
این کتاب در بردارنده نزدیک به شش هزار حدیث می باشد که بر اساس ‍ موضوعات مختلف فقهی تدوین شده است .
سبب نگارش این کتاب حکایتی زیبا و شنیدنی دارد که وی خود آن حکایت را در مقدمه کتاب آورده است .
ایشان در آنجا ضمن ذکر آن حکایت چنین نوشته :
((من نخواستم مانند سایر مصنفان روایاتی را که در هر موضوع رسیده است ثبت کنم بلکه در این کتاب روایاتی را آورده ام که بر اساس آن فتوا می دهم و آنها را صحیح می دانم و معتقد به صحت آنها می باشم و میان من و پروردگار حجت است .))
مرحوم مامقانی به نقل از علامه طباطبایی (بحر العلوم )) می نویسد:
((برخی از اصحاب روایات کتاب ((الفقیه )) را بر سایر کتب اربعه به چند دلیل ترجیح می دادند:
برخورداری مؤ لف از حافظه ای قوی که سبب ضبط بهتر روایات می باشد.
استواری وی در نقل روایات .
متاءخر بودن کتاب ((من لایحضره الفقیه )) از ((کافی )).
صدوق صحت انچه بر او در این کتاب آورده خود ضمانت کرده است .
هدفش تنها نقل روایت نبوده بلکه به اظهار خود مطابق آنچه نقل کرده فتوا داده است .[=Times New Roman](46)[=Times New Roman]
کمال الدین و تمام النعمة
صدوق این کتاب را در اواخر عمرش تاءلیف کرده است . در آن عصر از طرف فرقه اسماعیلیه که نفوذ بسیار داشتند و از سوی فرقه زیدیه و طرفداران جعفر کذاب و پیروان زیادی از اهل تسنن ایرادهایی به فرقه امامیه وارد می شد و آنان بدین وسیله اذهان مردم را مشوب می کردند. از این نظر شیخ صدوق - رضوان الله علیه - کتاب ((کمال الدین )) را تاءلیف کرد. او در اول این کتاب اشکالات مخالفین را نقل می کند و به آنها پاسخ می دهد و به خوبی از عقیده امامیه دفاع کرده به طور تفضیل درباره قائم آل محمد (عج ) بحث می کند.[=Times New Roman](47)[=Times New Roman]
با اینکه این کتاب حدود 90 سال پس از غیبت کبرای حضرت ولی عصر (عج ) نگاشته شده از مباحث آن معلوم می شود در آن زمان که هنوز مدت چندانی از این مساءله نگذشته بود، عده ای از اهل کفر و نفاق نسبت به ماجرای غیبت تردید کرده بر شیعیان خرده می گرفتند. همچنانچه خود شیخ صدوق نیز بارها به این نکته اشاره کرده است .
معانی الاخبار
یکی از آثار ارزشمند صدوق کتاب معانی الاخبار حاوی روایاتی است که موارد ابهام و مشکل احادیث و آیات قرآن را توضیح داده است .
عیون اخبار الرضا علیه السلام
این کتاب را برای صاحب بن عباد، وزیر دانشمند و دین پرور آل بویه نگاشته و به وی اهدا کرده است و در آن ، روایاتی که از امام هشتم علیه السلام نقل شده گرد آمده است .
خصال
این کتاب که در بردارنده نکات اخلاقی - علمی ، تاریخی و فقهی و پندهای درس آموز می باشد بر اساس سلسله اعداد ترتیب یافته که این تدوین و تنظیم نیز بر زیبایی و شیوایی و ارزش کار وی در این اثر افزوده است . او در هر باب روایاتی که مطابق همان عدد نکته یا مطلبی را در برابر آورده است .
امامی (مجالس )
مجموعه درسها و سخنرانیهای شیخ صدوق در این اثر گرد آمده است مطالب آن را شاگردان او تحریر کرده اند.
علل الشرایع
این کتاب ، همچنانکه از نامش پیداست حاوی علتها و فلسفه احکام می باشد، مؤ لف تمام احادیثی که به علل و فلسفه احکام اشاره شده ، در یک مجموعه به همین نام نگاشته است ، و شاید اولین کتاب در موضوع خود می باشد.
برخی دیگر از آثار وی بدین قرارند:
1 - ثواب الاعمال
2 - عقاب الاعمال
3 - المقنع
4 - الاوائل
5 - الاواخر
6 - المناهی
7 - التوحید
8 - دعائم الاسلام
9- اثبات الوصیة
10 - المصابیح
11 - التاریخ
12 - المواعظ
13 - التقیه
14 - الناسخ و المنسوخ
15 - الباطل العلو و التقصیر
16 - السر المکتوم الی الوقت المعلوم
17 - مصباح المصلی
18 - مصادقة الاخوان
19 - الهدایه فی الاصول والفقه
20 - المواعظ و الحکم
21 - تعداد زیادی در فضیلت برخی اعمال و بعضی از ماهها
22 - تعداد زیادی رساله در موضوعات مختلف فقهی و غیر آن
23 - چندین کتاب در فضایل پیامبر و امامان و برخی از اصحاب
24 - کتابهای متعدد در بیان زهد پیامبر و امامان علیه السلام
25 - و چندین کتاب در پاسخ به سؤ الهای مردمی .
گوهر گمشده یا مدینة العلم
مهمترین کتاب شیخ صدوق که خود نیز از آن یاد کرده و تا زمان پدر شیخ بهایی مورد استفاده عالمان مورد استفاده عالمان دینی بوده کتاب ((کتاب العلم )) است که مفقود گشته است و با کمال تاءسف به دست کار نرسیده است .
بنا به نوشته ابن شهر آشوب در کتاب معالم العلماء کتاب مدینة العلم ده جلدی و من لا یحضره الفقیه چهار جلدی است و از این نوشته معلوم می شود که مدینة العلوم بیش از دو برابر من لا یحضره الفقیه بوده است .[=Times New Roman](48)[=Times New Roman]
شیخ طوسی ، شیخ منتجب الدین و دیگران از این کتاب به عنوان یکی از مهمترین تاءلیفات صدوق یاد کرده اند و بسیاری از بزرگان دین از کتاب مدینة العلوم روایت کرده اند.[=Times New Roman](49)[=Times New Roman]
صاحب روضات الجنات می نویسد:
((بعد از زمان علامه و شهدین ، دیگر هیچ اثری از کتاب مدینة العلم دین و شنیده نشده است ولی بنا به نوشته برخی دیگر ، معتقدند این کتاب تا عصر پدر شیخ بهایی نیز موجود بوده و ایشان نسخه ای از آن را داشته است .))[=Times New Roman](50)[=Times New Roman]
شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی (پدر شیخ بهاء الدین عاملی ) در کتاب درایه اش نوشته است : ((پایه ها و اصول معتبر حدیث ما پنج کتاب است : کافی ، مدینة العلم ، من لا یحضره الفقیه ، تهذیب و استبصار.))
عالمه مجلسی و پس از وی سید محمد باقر جیلانی (سید شفتی ) تلاشها و اموال زیادی صرف یافتن این کتاب کردند ولی اثری از آن به دست نیاوردند.
شاگردان صدوق
شیخ صدوق به خوبی دریافته بود که بهترین شیوه برای حفظ و حراست از سخنان پیشوایان دین که در هر زمان ممکن است مورد تعرض و دستبرد خائنان قرار گیرد - علاوه بر حفظ و تدوین و نگارش آنها - انتقال به سینه دلسوخته گان آنها مکتب اهل بیت علیه السلام می باشد. از همین رو هرگاه حدیثی از کسی می شنید به دیگران می آموخت و این امر سبب شد تا کمتر عالمی در آن عصر باشد که شیخ صدوق از او بهره نگرفته و کمتر طالب دانش که او را عطایی از علوم وحی و عصمت نبخشیده باشد. در تمام شهرهایی وحی و عصمت نبخشیده باشد. در تمام شهرهایی که او سفر کرده است جمع زیادی از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها برگرفته و بهره های فراوان برده اند که عدد شاگردان وی را متجاوز از صدها تن نوشته اند. از میان شاگردان وی که سرآمد همه آنهاست می توان دانشمند بلند آوازه شیعه ، محمد بن محمد به نعمان ، معروف به ((شیخ مفید)) را نام برد که بحق برازنده این لقب بود و بسیاری به دین دیانت کرد و آثار به جای مانده از وی حکایت از وسعت معلومات او دارد.
بجز شیخ مفید، از جمله شاگردان صدوق ، می توان این بزرگان را نیز نام برد:
برادر وی ، حسین بن علی بن بابویه قمی
هارون بن موسی تلعکبری
حسین بن محمد قمی (مؤ لف تاریخ قم )
علی بن احمد بن عباس نجاشی
علم بن احمد بن عباس نجاشی
علم الهدی ، سید مرتضی
سید ابوالبرکات علی بن حسین جوزی حسینی حلی
غروب خورشید
شیخ صدوق رحمة الله علیه سرانجام پس از عمری تلاش و تحقیق در سنگر علم و فرهنگ اسلامی ، در سال 381. ق در 75 سالگی دعوت پروردگار خویش را لبیک گفت و در جوار رحمت بی منتهای او جای گرفت . وفات او در شهر ((ری )) اتفاق افتاد و با این حادثه عظیم و تاءسف بار، غبار غم و سراسر عالم تشیع را فرا گرفت و عاشقان مکتب اهل بیت علیه السلام در میان اندوه و اشک ، پیکر، پیکر مطهر وی را تشیع کردند و در نزدیکی مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی ((در شهر ری )) به خاک سپردند. آن محل اکنون نیز با نام ((ابن بابویه )) زیارتگاه مسلمانان است . گرچه در طول تاریخ همواره آرامگاه مورد احترام شیعیان بوده ولی با حادثه ای که در حدود یکصد و هشتاد و پنج سال پیش اتفاق افتاد، عظمت و اعتبار صدوق در نزد زائران حرمش بیشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وی دو چندان گشت ؛ که شرح آن واقعه مطابق نقل روضات الجنات دیگر کتب تاریخی بدین گونه است .
((در سال هجری قمری ، باران زیادی بارید که بر اثر آن اطراف مزار شریف شیخ صدوق فروکش کرد و شکافی در کنار آن پدید آمد. مؤ منان در پی اصلاح بر آمدند. هنگام خاکبرداری به سردابی که جسد شیخ در آن مدفون بود، رسیدند. وقتی که به سرداب وارد شدند، جسد را سالم یافتند. آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهای وی باقی بود، آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهای وی باقی بود، این خبر در سطح تهران پیچید تا آنکه سلطان وقت (( فتحعلی شاه قاجار)) نیز از آن مطلع گشت . دستور داد تا سرداب را نپوشانند که خواهان در محل حاضر شدند. جمعی از علما و سران مشاهده کردند. سپس دستور دادند تا سرداب را بپوشانند و بنای ساخته شده و بر قبر را تجدد کردند.[=Times New Roman](51)[=Times New Roman]
صاحب کتاب ((روضات الجنات )) این حکایت را از برخی کسانی که جسد را دیده و شاهد این ماجرا بوده اند، شنیده و نقل کرده است .
خدایش رحمت کند و در بهترین جایگاه بهشت جای دهد.
و الحمد لله اولا و آخرا

[=Times New Roman]آثار[=Times New Roman]:[=1]

  • [=Times New Roman]من لایحضره الفقیه
  • [=Times New Roman]کمال الدین و تمام النعمة
  • [=Times New Roman]معانی الاخبار
  • [=Times New Roman]عیون اخبار الرضا علیه السلام
  • [=Times New Roman]خصال
  • [=Times New Roman]علل الشرایع
  • [=Times New Roman]امالی
  • [=Times New Roman]ثواب الاعمال
  • [=Times New Roman]عقاب الاعمال
  • [=Times New Roman]المقنع
  • [=Times New Roman]الاوائل
  • [=Times New Roman]الاواخر
  • [=Times New Roman]المناهی
  • [=Times New Roman]التوحید
  • [=Times New Roman]دعائم الاسلام
  • [=Times New Roman]اثبات الوصیة
  • [=Times New Roman]المصابیح
  • [=Times New Roman]التاریخ
  • [=Times New Roman]المواعظ
  • [=Times New Roman]التقیه
  • [=Times New Roman]الناسخ و المنسوخ
  • [=Times New Roman]الباطل العلو و التقصیر
  • [=Times New Roman]السر المکتوم الی الوقت المعلوم
  • [=Times New Roman]مصباح المصلی
  • [=Times New Roman]مصادقة الاخوان
  • [=Times New Roman]الهدایه فی الاصول والفقه
  • [=Times New Roman]المواعظ و الحکم
  • [=Times New Roman]فضیلت برخی اعمال و بعضی از ماهها
  • [=Times New Roman]رساله در موضوعات مختلف فقهی
  • [=Times New Roman]فضایل پیامبر و امامان و برخی از اصحاب
  • [=Times New Roman]زهد پیامبر و امامان علیه السلام
  • [=Times New Roman]پاسخ به سؤ الهای مردمی [/]
  • زندگينامه آيت الله بهجت


    ولادت

    حضرت‌ آيت‌الله محمد تقى بهجت در اواخر سال 1334 هـ ق، در شهر مذهبي فومن واقع در استان گيلان، چشم به جهان گشود. شانزده‌ ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش به سراي باقي شتافت و از اوان کودکي طعم تلخ يتيمي را چشيد.

    درباره نامگذاري حضرت آيت الله بهجت، خاطره‌اي شيريني که از نزديکان ايشان نقل شده است که ذکر آن در اين مجال سودمند است: پدر آيت الله بهجت در سن حدود هفده سالگي بر اثر بيماري وبا در بستر بيماري مي‌افتد به گونه‌اي که اميد زنده ماندن او از بين مي‌رود. در آن حال ناگهان صدايي شنيد که گفت:«با ايشان کاري نداشته باشيد؛ زيرا ايشان پدر محمد تقي است.»

    تا اين که با آن حالت خوابش مي‌برد و مادرش که در بالين او نشسته بود گمان مي‌کند وي از دنيا رفته؛ اما بعد از مدتي پدر آقاي بهجت از خواب بيدار مي‌شود و حالش رو به بهبودي مي‌رود و کاملاً شفا مي‌يابد.

    چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مي‌گيرد و سخني را که در حال بيماري به او گفته شده بود کاملاً از ياد مي‌برد. بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدي مي‌گذارد، فرزند دومي دختر بوده، وقتي فرزند سوم را خدا به او عطا مي‌کند، اسمش را«محمد حسين» مي‌گذارد، و هنگامي که خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مي‌کند به ياد آن سخن که در دوران بيماري اش شنيده بود مي‌افتد، و وي را«محمد تقي» نام مي‌نهد؛ ولي وي در کودکي در حوض آب مي‌افتد و از دنيا مي‌رود، تا اين که سرانجام پنجمين فرزند را دوباره« محمد تقي» نام مي‌گذارد، و بدين سان نام آيت الله بهجت مشخص مي‌شود.

    کربلايي محمود بهجت، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم مي‌پرداخت و اسناد مهم و قباله‌ها به گواهي ايشان مي‌رسيد. وي اهل ادب و از ذوق سرشاري برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثي اهل بيت(ع) به ويژه حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) شعر مي‌سرود، مرثيه‌هاي جانگدازي که اکنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.

    آري آيت الله بهجت در کودکي در تربيت پدري چنين که دلسوخته اهل بيت(ع) به ويژه سيد الشهدا(ع) رشد يافته بود، و نيز با شرکت در مجالس حسيني و بهره مندي از انوار آن محافل پرورش يافت. از همان کودکي از بازي‌هاي کودکانه پرهيز مي‌کرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فراواني به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

    تحصيلات

    تحصيلات ابتدايى حوزه را در مکتب‌خانه فومن به پايان رساند و پس از تحصيلات ادبيات عرب در سال 1348 هـ ق، هنگامى که تقريباً چهارده سال از عمر شريفش مى‌‏گذشت، براى تکميل دروس حوزوى عازم(عراق) شد. حدود چهار سال در کربلاي معلى اقامت گزيد و افزون بر تحصيل علوم رسمى از محضر استادان بزرگ آن سامان همچون مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم خويى(غير از آيت‌الله خويى معروف) بهره برد.

    آن زمان چهارده سال از عمر شريفش مي‌گذشت که به عراق مشرّف شد و در کربلاي معلّي اقامت‌ گزيد. بنا به گفته يکي از شاگردان نزديک ايشان، معظّم له خود به مناسبتي فرمودند:«بيش از يک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم.»

    آري، دست تربيت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شايسته را از اوان کودکي و نوجواني زير نظر جهان بين خود گرفته و فيوضاتش را شامل حال آنان کرده است و پيوسته مي‌پايد، تا در بزرگي مشعل راهبري راهپويان طريق الي الله را به دستشان بسپارد.

    بدين سان، آيت الله بهجت حدود چهار سال در کربلاي معلّي مي‌ماند و از فيوضات سيد الشهدا(ع) استفاده مي‌کند و به تهذيب نفس مي‌پردازد و در آن مدت، بخش معظمي از کتاب‌هاي فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهّر فرا مي‌گيرد.

    در سال 1352 هـ ق براى ادامه تحصيل به«نجف اشرف» رهسپار شد و سطح عالى علوم حوزه را در محضر آيات عظام همچون حاج شيخ مرتضى طالقانى(ره) به پايان رساند و پس از درک محضر آيات عظام آقا ضياي عراقى و ميرزاى نايينى(ره)، وارد حوزه درسى آيت الله حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى شد.

    افزون بر اين ايشان از محضر آيات عظام حاج سيد ابوالحسن اصفهانى و حاج شيخ محمد کاظم شيرازى(ره)، صاحب حاشيه بر مکاسب و در حوزه علوم عقلى، کتاب«الاشارات و التنبيهات» و «اسفار» را نزد آيت الله سيد حسين بادکوبه‏اى(ره) فرا گرفت و در زمان شاگردي به تدريس سطوح عالى پرداخت و در تأليف کتاب«سفينه‏البحار» محدث کبير، حاج شيخ عباس قمى(ره) را ياري کرد.

    با اين همه، همّت او تنها مصروف علوم ديني نبوده؛ بلکه عشق به کمالات والاي انساني هماره جان ناآرام او را در جست و جوي مردان الهي و اولياي برجسته مي‌کشاند.

    يکي از شاگردان آيت الله بهجت مي‌گويد: در سال‌هاي متمادي که در درس ايشان شرکت مي‌جويم، هرگز نشنيده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبي فرموده باشد. از جمله سخناني که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، اين است که در ضمن سخني به مناسبت تجليل از مقام معنوي استاد خود، حضرت آيت الله ناييني(ره) فرمود:«من در ايام نوجاني در نماز جماعت ايشان شرکت مي‌نمودم، و از حالات ايشان چيزهايي را درک مي‌کردم.»

    در زمينه تهذيب نفس در زادگاهش(فومن) از کودکى محضر عالم بزرگوا«سعيدى» و درکربلا از برخى علماى ديگر بهره برد تا اين که در نجف اشرف در سن حدود هجده سالگي با آيت حق، سيد علي آقاي قاضى(ره) آشنا شد و گمشده خويش را در وجود ايشان يافت. از آن پس در سلک شاگردان اخلاقى ـ عرفانى ايشان درآمد.

    هجرت

    در سال 1364 هـ ق موافق با 1324 هـ ش با قلبى صيقل يافته از معنويت و سينه ‏اى مالامال از عشق به حضرت حق و با کوله بارى از علم و کمال راهي سرزمين خويش شد و در زادگاهش تشکيل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم، در زمانى که هنوز چندين ماه از مهاجرت حضرت آيت الله بروجردى(ره) به قم نگذشته بود، موقتاً مقيم شد و خبر رحلت اساتيد بزرگ حوزه علميه نجف را يکى پس از ديگرى مى‏شنود، از اين رو در شهر مقدس قم رحل اقامت مى‏افکند.

    حضرت آيت الله بهجت پس از ورود به قم، خدمت آيات عظام کوه کمره‏اى حضور يافت و در بين شاگردان درخشيد همچنين در درس حضرت آيت الله بروجردي همچون ديگر شاگردان برجسته اش حضرات آيات امام خميني(ره)، گلپايگاني(ره) و... حاضر شد.

    آيت الله مصباح در اين باره مي‌گويد:«آيت الله بهجت از همان زماني که مرحوم آيت الله بروجردي(ره) در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته و از مُستَشکِلين معروف و مبرّز درس ايشان بودند. معمولاً استاداني که درس خارج مي‌گويند، در ميان شاگردانشان يکي دو سه نفر هستند که ضمن اين که بيش از همه مطالب را ضبط مي‌کنند، احياناً اشکالاتي به نظرشان مي‌رسد که مطرح و پيگيري مي‌کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشکالاتشان علمي تر و نياز به غور و بررسي بيشتري دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيتي را در درس مرحوم آيت الله بروجردي داشتند.»

    استادان برجسته فقه و اصول

    آيت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح و درک محضر استادان بزرگي چون آيات عظام آقا سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)، آقا ضياي عراقي(ره) و ميرزاي ناييني(ره)، به حوزه گران قدر و پر محتواي آيتِ حقّ حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني(ره) معروف به کمپاني، وارد شد و در محضر آن علامه کبير به تکميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت. به ياري استعداد درخشان و تأييدات الهي از تفکرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علامه کمپاني، که داراي فکري جوّال و متحرک و همراه با تيزبيني بوده، بهره‌ها برد.

    آيت الله محمد تقي مصباح درباره استفاده آيت الله بهجت از استادان خود مي‌گويد:«در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد کاظم شيرازي که شاگردان مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود، استفاده کرده و در اصول از مرحوم آقاي ناييني و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين کمپاني اصفهاني فايده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهاني بيشتر بود و هم استفاده‌هاي جنبي ديگر.»

    سير و سلوک و عرفان

    حضرت آيت الله بهجت، در کنار تحصيل و پيش از دوران بلوغ، به تهذيب نفس و استکمال معنوي همّت گمارده و در کربلا در تفحّص استاد و مربي اخلاقي برآمده که به وجود آقاي قاضي که در نجف بوده، پي برده بود. پس از مشرف شدن به نجف اشرف نيز از استاد برجسته خويش آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني کمپاني استفاده‌هاي اخلاقي کرده است.

    آيت الله مصباح در اين باره مي‌گويد:«پيدا بود که از نظر رفتار هم خيلي تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني بودند؛ چون گاهي مطالبي را از ايشان با اعجابي خاص نقل مي‌کردند، و بعد نمونه هايش را ما در رفتار خود ايشان مي‌ديديم. پيدا بود که اين استاد در شکل گرفتن شخصيت معنوي ايشان تأثير بسزايي داشته است.»

    همچنين در درس‌هاي اخلاقي آقا سيد عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده مي‌کرد، تا اين که در سلک شاگردان حضرت آيت الله سيد علي قاضي(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ايشان بر مي‌آيد و در سن هجده سالگي به محضر پرفيض عارف کامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي بار مي‌يابد و مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظّم قرار مي‌گيرد. در عنفوان جواني چنان مراحل عرفان را سپري مي‌کند که غبطه ديگران را بر مي‌انگيزد.

    آيت الله مصباح مي‌گويد:«ايشان از مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سال‌ها شاگردي ايشان را کرده بودند. آيت الله قاضي از کساني بودند که مُمَحَّضِ در تربيت افراد از جهات معنوي و عرفاني بودند، مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد تقي آملي و مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع در جنبه‌هاي اخلاقي و عرفاني از وجود آقاي قاضي بهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگري نيز گه گاه نکاتي نقل مي‌کردند مثل مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني و ديگران...

    خود آقاي بهجت نقل مي‌کردند: شخصي در آن زمان درصدد برآمده بود که ببيند چه کساني سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امير(ع) در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي مي‌خوانند، آن طور که خاطرم هست، اگر اشتباه نکنم کساني را که مقيد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير(ع) انجام بدهند، شمرده بود و بيش از هفتاد نفر شده بودند.

    به هر حال، بزرگاني که تقيد به جهات عبادي و معنوي داشتند، در آن عصرها زياد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر اين نمونه‌ها را مشاهده مي‌کنيم. البته علم غيب نداريم، شايد آن کساني که پيشتر در حرم‌ها اين عبادت‌ها را انجام مي‌دادند، حالا در خانه‌هاي شان انجام مي‌دهند؛ ولي مي‌شود اطمينان پيدا کرد که تقيد به اعمال عبادي و معنوي سير نزولي داشته و اين بسيار جاي تأسف است.»

    يکي ديگر از شاگردان حضرت آيت الله بهجت، حجت الاسلام و المسلمين آقاي تهراني، جريان يادشده را به صورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت نقل مي‌کند:«شخصي در آن زمان شنيده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امير(ع) در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي را مي‌خواندند، آن شخص تصميم گرفته بود، ببيند در زمان خودش چند نفر اين کار را انجام مي‌دهند، رفته بود و شمارش کرده و ديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر(آن طور که بنده به ياد دارم) در حرم(اعّم از نزديک ضريح مطهّر، و رواق‌هاي اطراف) دعاي ابوحمزه را در دعاي نماز وتر خود قرائت مي‌کنند.»

    فلسفه

    حضرت آيت الله بهجت، اشارات ابن سينا و اسفار ملاصدرا را نزد مرحوم آيت الله سيد حسن بادکوبه‌اي فرا گرفته است.

    ادامه زندگينامه ايت الله بهجت

    تدريس

    آيت الله بهجت در همان ايام که در درس آيات عظام اصفهاني، کمپاني و شيرازي حضور مي‌يافت، ضمن تهذيب نفس و تعلم، به تعليم هم مي‌پرداخت و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي‌کرد.

    پس از هجرت به قم نيز پيوسته اين روال را ادامه مي‌دادند. درباره تدريس خارج فقه ايشان نيز در مجموع مي‌توا ن گفت که ايشان بيش از چهل سال است که به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به سبب شهرت گريزي غالباً در منزل تدريس کرده است و فضلاي گران قدري ساليان دراز از محضر پر فيض ايشان بهره برده‌اند.

    محل تدريس درس خارج ايشان ابتدا در حجره‌هاي مدارس و بعد در منزل شخصى خود و اکنون در مسجد فاطميه واقع در گذرخان تشکيل مى شود و محل اقامه نماز جماعت و مراجعات عمومى ايشان نيز همين مسجد است.

    شيوه تدريس

    آيت الله مصباح در مورد روش تدريس ايشان مي‌گويد:«ايشان در بيان مطالب سعي مي‌کردند، ابتدا مسأله را از روي کتاب شيخ انصاري(ره) مطرح کنند و بعد هر کجا مطلب قابل توجهي از ديگران به خصوص از صاحب جواهر(ره) در طهارت و از مرحوم حاج آقا رضا همداني و ديگران مطالب برجسته‌اي داشتند آن را نقل مي‌کردند و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصي داشتند آن را بيان مي‌کردند. اين شيوه از يک سو سبب اين مي‌شد که انسان از نظر استادان بزرگ در يک موضوع آگاه بشود و در عين حال صرفه جويي در وقت مي‌شد. استادان ديگر هم براي تدريس شيوه‌هاي جالبي داشتند که شايد براي مبتدي مفيدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مي‌کردند؛ ولي خوب اين باعث مي‌شد که وقت بيشتري گرفته بشود و احياناً مطالبي تکرار بشود.

    در ضمن تدريس، در ميان نکته‌هايي که از خود ايشان ما استفاده مي‌کرديم و طبعاً بعضي از اين نکته‌ها چيزهايي بود که ايشان از استادانشان شفاهاً دريافت کرده بودند، به مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراي دقت‌هاي کم نظيري بر مي‌خورديم.»

    آيت الله مسعودي که خود سال‌ها از درس حضرت آيت الله بهجت بهره برده‌اند درباره ويژگي تدريس ايشان مي‌گويد:«سبک درس ايشان سبک خاصي است. معمولاً آقايان مراجع و بزرگان در درس خارج يک مسأله‌اي را مطرح مي‌کنند و اقوال ديگران را يکي يکي ذکر مي‌کنند، سپس يکي را نقد مي‌کنند و ديگري را تأييد، و سرانجام يکي از آن نظرات را مي‌پذيرند، يا نظريه ديگري را انتخاب مي‌کنند؛ ولي ايشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمي‌کنند؛ بلکه ابتدا مسأله را مطرح مي‌کنند و بعد روند استدلالش را بيان مي‌کنند. اگر شاگرد آراي علما را ديده و مطالعه کرده باشد، مي‌فهمد که دليلي را که استاد ذکر مي‌کند چه کسي گفته است، و اشکال يا تأييدي را که مي‌کند، مي‌فهمد به سخن چه کسي اشکال يا قول چه کسي را تأييد مي‌کند. لذا هر کس بخواهد در درس ايشان شرکت کند بايد مباني و نظرات آقايان ديگر را ديده باشد.»

    آيت الله محمد حسين احمدي فقيه يزدي درباره شيوه درس ايشان مي‌گويد:«نوعاً ايشان چند مسأله اصلي يا فرعي را که عنوان مي‌فرمودند بعد از توجه به ظرافت‌هاي حديث و روايت و يا آيه شريفه‌اي که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقايسه‌اي بين موضوع بحث و ساير بحث‌هاي مشابه مي‌کردند و دقت عقلي و فکري خاصي در تعادل آن دو انجام مي‌دادند، آن گاه نتيجه مي‌گرفتند که انصافاً نتيجه علمي و جديد بود. و حقيقتاً مطلبي را که ذکر مي‌کردند ناشي از اوج و عظمت ديد و فکرشان بود که از ائمه(ع) و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحيح نيز هم اين گونه بحث و تجزيه و تحليل کردن است.»

    موعظه در درس

    حجت السلام و المسلمين قدس، امام جمعه کلاچاي که خود سال‌ها در درس ايشان حضور داشته است مي‌گويد:«روال حضرت آيت الله بهجت اين بود که پيش از شروعِ درس، حدود ده دقيقه موعظه مي‌کرد؛ ولي نه با عنوان موعظه؛ بلکه با عنوان حکايت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلي آيت الله مصباح يزدي که سال‌ها در درس خارج فقه ايشان شرکت مي‌کردند(15سال)، افزون بر استفاده علمي، استفاده از روحيه ملکوتي آقا بوده است.»

    آيت الله مصباح در اين باره مي‌گويد:«حضرت آيت الله بهجت گاهي داستاني را يا حديثي را نقل مي‌کردند که براي ما تعجب آور بود، ايشان چه اصراري دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکيه مي‌کنند، از جمله مطلبي که ايشان در تذکّرات پيش از درس اصرار مي‌کردند؛ امامت اميرالمؤمنين(ع) بود، ما تعجب مي‌کرديم که ما مگر در آن حضرت شک داريم که ايشان اين قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علي(ع) را براي ما بيان کنند. يک خورده ته دلمان گله مند بوديم که چرا به جاي اين مطالب يک چيز‌هايي که بيشتر حاجت ما است(در امور اخلاقي و معنوي) مطالبي را نمي‌گويند. اما بعد از اين که به پنجاه ـ شصت سالگي رسيديم، در بسياري از مباحث ديديم که آن نکته‌هايي که ايشان چهل سال پيشتر در درسشان درباره امامت علي(ع) مي‌فرمودند به دردمان مي‌خورد. گويا ايشان آن روز را مي‌ديد که يک مسائلي بنا است در آينده مورد غفلت و تشکيک قرار بگيرد.

    شايد اگر توجه‌هاي ايشان نبود، ما انگيزه‌اي نداشتيم درباره اين مسائل مطالعه‌اي داشته باشيم، حتي از نکته‌هايي که ايشان چهل سال پيش بيان مي‌کردند، امروز بنده در نوشته هايم در مورد مسائل اعتقادي يا جاهاي ديگر استفاده کرده‌ام.»

    جايگاه علمي

    گواهي استادان و هم دوره اي‌ها و نيز شاگردان برجسته که بخشي از آن در ذيل مي‌آيد، نمايانگر دقت نظر و نبوغ برجستگي علمي ايشان است:

    روزي ايشان در درس کفايه يکي از شاگردانِ مرحوم آخوند خراساني به چگونگي تقرير مطالب آخوند خراساني از سوي استاد اعتراض مي‌کند؛ ولي با توجه به اين که از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدي پيش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مي‌گيرد، ولي در آن هنگام ناگهان استاد وارد و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان مي‌شود. سپس خطاب به آنان مي‌فرمايد:«با آقاي بهجت کاري نداشته باشيد.» همه ساکت مي‌شوند آن گاه استاد ادامه مي‌دهد:«ديشب که تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مي‌کردم متوجه شدم که حقّ با ايشان است.» و پس از اين سخن، از جديت و نبوغ آيت الله بهجت تمجيد مي‌کند.

    يکي از دانشمندان نجف مي‌گويد:«ايشان در درس، به مرحوم آيت الله کمپاني امان نمي‌داد، و پيوسته بحث‌ها را مورد نقد قرار مي‌داد.»

    مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نيز مي‌گويد:«ايشان با اظهار نظرهاي دقيق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزي مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ايرادها براي ما هم مفيد بود؛ ولي آقاي بهجت براي گريز از شهرت ديگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مي‌دادند معلوم مي‌شد اگر بالاتر از ديگران نباشند، بي شک کمتر از آنان نيستند.»

    مرحوم علامه محمد تقي جعفري مي‌گويد:«آن هنگام که در خدمت آقا شيخ کاظم شيرازي مکاسب مي‌خوانديم، آيت الله بهجت نيز که اينک در قم اقامت دارند، در درس ايشان شرکت مي‌کردند، خوب يادم هست که وقتي ايشان اشکال مي‌کردند، آقا شيخ کاظم با تمام قوا متوجه مي‌شد، يعني خيلي دقيق و عميق به اشکالات آقاي بهجت توجه مي‌کرد، و همان موقع ايشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.»

    آيت الله سيد محمد حسين طهراني در کتاب«انوارالملکوت» مي‌نويسد:«آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني، وصيّ سيد علي آقاي قاضي مي‌فرمودند: آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني حاضر مي‌شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سيّد باز مي‌گشتند، بعضي از طلابي که در درس براي آنها اشکالاتي باقي مانده بود به حجره ايشان مي‌رفتند و اشکالشان را رفع مي‌کردند و چه بسا ايشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مي‌پرسيدند و ايشان هم مانند بيداري جواب مي‌دادند، جواب کافي و شافي، و چون از خواب بر مي‌خاستند و از قضايا و پرسش‌هاي در حال خواب با ايشان سخن به ميان مي‌آمد، ابداً اطلاع نداشتند و مي‌گفتند: هيچ به نظرم نمي‌رسد و از آنچه مي‌گوييد در خاطرم چيزي نيست.»

    آيت الله مشکيني(ره) مي‌گويد:«ايشان از جهت علمي(هم در فقه و هم در اصول) در يک مرتبه خيلي بالايي در ميان فقهاي شيعه قرار دارند.»

    حجت السلام و المسلمين امجد مي‌گويد:«ايشان در علميت در افق اعلي است. فقيهي است بسيار بزرگ، و معتقدم که بايد مجتهدين پاي درسشان باشند تا نکته بگيرند و بفهمند، و حق اين است که درس خارج را بايد امثال آيت الله بهجت بگويند نه آنهايي که به نقل اقوال بسنده مي‌کنند.»

    تشويق بزرگان به شرکت در درس ايشان

    آيت الله مصباح مي‌گويد:«اولين چيزي که ما را جذب کرد؛ آن جاذبه معنوي و روحاني ايشان بود. ولي تدريجاً متوجه شديم که ايشان از لحاظ مقامات علمي و فقاهت هم در درجه بسيار عالي قرار دارد. اين بود که سعي کرديم خدمت ايشان درسي داشته باشيم تا وسيله‌اي باشد هم از معلومات ايشان بهره‌اي ببريم، و هم بهانه‌اي باشد که هر روز خدمت ايشان برسيم و از کمالات روحي و معنوي آقا بهره مند شويم. کتاب طهارت را در خدمت ايشان شروع کرديم، ابتدا در يکي از حجرات مدرسه فيضيه چند نفر از دوستان شرکت مي‌کردند، و بعد از گذشت يک سال، يکي دو سالي هم در حجره‌اي در مدرسه خان(مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي) خدمت ايشان درس داشتيم. بعدها که ضعف مزاج ايشان بيشتر شد، از آن به بعد در منزل، خدمتشان مي‌رفتيم که يک دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم و بعد يک دوره هم مکاسب و خيارات را که تقريباً حدود پانزده سال ادامه پيدا کرد. ما در درس ايشان استفاده‌هايي مي‌برديم که در بسياري از درس‌ها کمتر يافت مي‌شد.»

    شهيد بزرگوار استاد مطهري(ره) نيز به درس ايشان عنايت خاصّي داشتند. آيت الله محمد حسين احمدي يزدي در اين باره مي‌گويد:«آيت الله شهيد مطهري درباره درس آيت الله بهجت به ما خيلي سفارش مي‌کرد و مي‌فرمود: حتماً در درس ايشان شرکت کنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شرکت کنيد.»

    استاد خسرو شاهي مي‌گويد:«بنده در درس فقه خارج خيارات حضرت آيت الله شيخ مرتضي حائري شرکت مي‌کردم. ايشان اواخر عمر مريض بودند و درسشان تعطيل شد. يک روز وقتي که آيت الله حايري از حرم بيرون مي‌آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع مي‌فرماييد؟ فرمودند: نه. بعد فرمودند:«شما که جوان هستيد من يک ضابطه‌اي را در اختيار شما قرار بدهم، و آن اين که درس کساني شرکت بکنيد که فقط نقل اقوال نکنند؛ بلکه اقوال را بررسي کرده و نکاتي را در درس بيان کنند که در فعليت رساندن ملکه اجتهاد خيلي سودمند باشد. چون درسي براي شما مفيد است که اين ملکه اجتهاد را از قوه به فعليت برساند، و تنها به نقل اقوال کفايت نکند.»

    من همان جا به ايشان عرض کردم: جناب عالي کسي را با اسم براي ما معرفي بفرماييد. فرمودند:«من از اسم بردن معذورم.» عرض کردم: من در درس آيت الله العظمي بهجت شرکت مي‌کنم. ايشان اظهار رضايت نمود و تبسم کردند و فرمودند:«درس ايشان از نظر دقت و محتوا همين قاعده و ضابطه‌اي را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ايشان شرکت مي‌کنيد. درس ايشان از هر جهت سازنده است، هم از جهت علمي هم از جهت اخلاقي، اين درس را ادامه بدهيد.»

    ادامه

    مرجعيت

    با اين که ايشان فقيهي شناخته شده‌اند و بيش از سي سال است که اشتغال به تدريس خارج فقه و اصول دارند؛ ولي هماره از پذيرش مرجعيت سرباز زده‌اند.

    آيت الله مصباح درباره علت پذيرش مرجعيت از سوي ايشان و نيز پيرامون عدم تغيير وضعيت آيت الله بهجت بعد از مرجعيت مي‌گويد:«بعد از مرجعيت، منزل آيت الله بهجت هيچ تغييري نکرده است، ملاقات و پذيرايي از بازديدکنندگان در منزل امکان ندارد؛ لذا در اعياد و ايام سوگواري، در مسجد فاطميه از ملاقات کنندگان پذيرايي مي‌شود. اصولاً قبول مرجعيت ايشان به نظر من يکي از کرامات ايشان است، يعني شرايط زندگي ايشان آن هم در سن هشتاد سالگي به هيچ وجه ايجاب نمي‌کرد که زير بار چنين مسؤوليتي برود و کساني که با ايشان آشنايي داشتند هيچ وقت حدس نمي‌زدند که امکان داشته باشد آقا يک وقتي حاضر بشوند پرچم مرجعيت را به دوش بکشند و مسؤوليتش را قبول بکنند. بدون شک جز احساس يک وظيفه متعين چيزي باعث نشد که ايشان اين مسؤوليت را بپذيرند. بايد گفت که رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگي و پارسايي، حجت را بر ديگران تمام مي‌کند که مي‌شود در عين مرجعيت با سادگي زندگي کرد، بدون اين که تغييري در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرايط زندگي پيش بيايد.»

    تا اين که بعد از رحلت مرحوم آقاي سيد احمد خوانساري(ره) جلد اول و دوم کتاب«ذخيره العباد» (جامع المسائل کنوني) را به قلم خود تصحيح و در اختيار خواص گذاشتند، و پيش از رحلت مرجع عالي قدر، حضرت آيت الله اراکي(ره) اجازه نشر رساله عمليه خويش را دادند، سرانجام وقتي جامعه مدرسين با انتشار اطلاعيه‌اي هفت نفر از آن جمله حضرت آيت الله بهجت را به عنوان مرجع تقليد معرفي کرد و عده‌اي از علماي ديگر از جمله آيت الله مشکيني و آيت الله جوادي آملي و... مرجعيت ايشان را اعلام کردند، به دنبال درخواست‌هاي مصرانه و مکرر راضي شدند تا رساله عمليه ايشان در تيراژ وسيع به چاپ برسد، با اين حال از نوشتن نام خويش بر روي جلد کتاب دريغ ورزيدند.

    در همين ارتباط يکي از نزديکان ايشان مي‌گويد: ايشان پيش از درگذشت حضرت آيت الله اراکي، چون مطلع شدند جامعه مدرسين نظر به معرفي ايشان را دارند، پيغام دادند که راضي نيستم اسمي از بنده برده شود.

    پس از رحلت آيت الله اراکي و پيام جامعه مدرسين و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند:«فتاواي بنده را در اختيار کسي قرار ندهيد. از ايشان توضيح خواسته شد فرمودند: صبر کنيد، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسي ماند و از ديگران تقليد نکرد و فقط خواست از ما تقليد کند آن وقت فتاوا را منتشر کنيد.» چندين ماه پس از اين رخداد رساله ايشان از سوي بعضي از اهل لبنان به چاپ رسيد.

    آثار مکتوب

    حضرت آيت الله بهجت داراي تأليفات متعددي در فقه و اصول هستند که خود براي چاپ اکثر آنها اقدام نکرده‌اند و گاه به کساني که مي‌خواهند آنها را حتي با غير وجوه شرعيه چاپ کنند، اجازه نمي‌دهند و مي‌فرمايند: هنوز بسياري از کتاب‌هاي علماي بزرگ سال‌ها است که به گونه خطي مانده است، آنها را چاپ کنيد نوبت اينها دير نشده است.

    برخي از آثار اين عالم عارف عبارتند از يک دوره کامل اصول، حاشيه بر مکاسب شيخ انصارى (ره) و تکميل آن تا پايان مباحث مربوط به مکاسب و متاجر، دوره کامل طهارت، دوره کامل کتاب صلاه، دوره کامل کتاب زکات، دوره کامل کتاب خمس و حج، حاشيه بر کتاب ذخيره العباد مرحوم شيخ محمد حسين غروى، چندين مجلد تقريباً يک دوره فقه فارسى، حاشيه بر مناسک شيخ انصارى (ره) و...

    فهرست عمده تأليفات ايشان که برخي نيز با اصرار و پشتکاري برخي از شاگردانشان به چاپ رسيده، عبارتند از:

    آثار منتشر شده

    1. رساله توضيح المسائل(فارسي و عربي)،

    2. مناسک حجّ،
    دو کتاب ياد شده از سوي برخي از فضلا بر اساس فتاواي ايشان تأليف و پس از تأييد آقا به چاپ رسيده است.

    3. وسيله النجاه،
    اين کتاب دربردارنده نظرات فقهي ايشان در بيشتر ابواب فقه است که در متن وسيله النجاه حضرت آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) گنجانده شده و نهايتاً جلد نخست آن با تأييد ايشان به چاپ رسيده است.

    4. جامع المسائل.
    اين کتاب مجموعه حواشي ايشان بر کتاب«ذخيره العباد» استادش حضرت آيت الله محمد حسين غروي اصفهاني، و نيز تکميل آن تا آخر فقه است، که قسمت‌هايي از آن ابتدا با نام«ذخيره العباد» با حروفچيني نه چندان زيبا و در تعداد نسخه‌اندک در اختيار برخي از شاگردان و خواصّ ايشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از اين مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به سبب کثرت فروع فقهي که از سوي حضرت آيت الله بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعيت آن«جامعُ المسائل» نام گرفته که به همت برخي از شاگردان ايشان به چاپ رسيد.

    تأليفات آماده چاپ و نشر

    1. جلد اول از کتاب صلوه،
    آيت الله بهجت در اين کتاب با سبکي ويژه و تلخيص مطالب به ترتيب مباحث «جواهر الکلام» به بيان نظريات نو و ابتکاري خويش پرداخته‌اند.

    2. جلد اول از دوره اصول،
    اين کتاب تقريبا" به ترتيب « کفايه الاصول» نگارش يافته است، و بارها توسط ايشان مورد مداقّه و تجديد نظر قرار گرفته، و نظرياتي نو در بسياري از مباحث اصول را در بردارد.

    3. تعليقه بر مناسک شيخ انصاري،
    اين کتاب در بردارنده نظرات ايشان درباره مناسک حجّ است.

    آثاري که چاپ و منتشر نشده است

    1. بقيه مجلّدات دوره اصول،

    2. حاشيه بر مکاسب شيخ انصاري،
    که به ترتيب مکاسب شيخ انصاري(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثي که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن«شرايع الاسلام» نگارش يافته است، ايشان در اين دوره از مباحث فقهي نظرات جديدي را ارائه داده‌اند.

    3. دوره طهارت،
    در اين کتاب نيز آيت الله بهجت بسان دوره«کتاب الصلوه» به ترتيب مباحث«جواهر الکلام» با تلخيص و نوآوري نظرات خويش را مطرح کرده‌اند.

    4. بقيه مجلّدات دوره کتاب الصلوه.

    همچنين ايشان در تأليف«سفينه البحار» با مرحوم حاج شيخ عباس قمي(ره) همکاري داشته‌اند و قسمت زيادي از سفينه البحار خطي، به خط ايشان نوشته شده است.

    شاگردان

    با توجه به اين که ايشان به سبب شهرت گريزي عمدتاً در منزل خود تدريس مي‌کردند، با وجود اين افراد بسياري از محضر آن جناب استفاده کرده و مي‌کنند. که برخي از آنان خود صاحب رساله و فتوا هستند.

    اينک نام برخي از شاگردان را با حذف القاب ذکر مي‌کنيم:

    1. محمد تقي مصباح يزدي،
    2. عبدالمجيد رشيد پور،
    3. سيد مهدي روحاني،
    4. علي پهلواني تهراني،
    5. مختار امينيان،
    6. محمدهادي فقهي،
    7. هادي قدس،
    8. محمود امجد،
    9. محمد ايماني،
    10. محمد حسن احمدي فقيه يزدي،
    11. محمد حسين احمدي فقيه يزدي،
    12. مسعودي خميني،
    13. سيد رضا خسروشاهي،
    14. حسن لاهوتي،
    15. عزيز علياري،
    16. سيد محمد مؤمني،
    17. حسين مفيدي،
    18. جواد محمد زاده تهراني،
    19. سيد صابر مازندراني،
    20. شهيد نمازي شيرازي.

    برگرفته از تاباك

    بسمه تعالی


    عارف نامدار
    سید حسن مسقطی در سال 1297 هـ . ق در كربلای معلی چشم به جهان گشود،[1] پدرش سید اسدالله از اهل علم بود.
    شهرت اصلی وی اصفهانی است و خاندانش اهل اصفهان بودند؛ اما به خاطر مسافرت به مسقط و سكونت در آنجا، به مسقطی مشهور گردید.[2] نسب سید با بیست و شش واسطه به امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ می رسد.[3]
    اساتید
    اطلاعات ما در مورد حیات سید حسن مسقطی بسیار اندك است. تنها می دانیم كه از محضر آیه الله سید علی قاضی ـ رحمه الله ـ در عرفان عملی و نظری بهره برد و آن بزرگوار را استاد حقیقی خود می دانست. محبت عمیقش به استاد، دلیل روشن بر میزان استفاده اش از او بود.[4] سید در تمام عمر، ارتباط خود را با استاد از طریق نگارش نامه و ... حفظ كرد.
    سید محمد حسن قاضی (فرزند مرحوم قاضی) در این رابطه می گوید:
    «پس از سفر مرحوم مسقطی از نجف به مسقط، نامه هایی برای دوست خود سید علی قاضی می نوشت. این امر تا هنگام حیات مرحوم مسقطی قطع نشد. اگر من عبارت دوست را به كار می برم، به این علت است كه مرحوم قاضی نمی پسندیدند به احدی از اطرافیان خود شاگرد گفته شود و شدیدا از این امر جلوگیری می كردند و به اطرافیان خود می فرمودند: اینها علمای اعلام و از فقها و مشایخ درجه اول هستند.»[5]
    بر كرسی تدریس
    سید حسن مسقطی به تدریس حكمت و عرفان در نجف مشغول بود و به خاطر بلاغت و فصاحت و معنویت باطنی شاگردان فراوانی در اطرافش جمع می شدند. سید مهدی پسر خواهر مسقطی می گوید:
    «هنگامی كه دایی ما در نجف تدریس می كرد، من در شهر «خالص» عراق سكونت داشتم. دایی ما در نجف منزلت رفیعی داشت. او در تدریس و بیان دارای مهارت عجیب و در فصاحت و بلاغت بی نظیر بود. حرارت الهی بیان او، آهن را نرم و نفوس را خاضع می كرد. سخن او در جان شنونده نفوذ می نمود. در حدود پانصد نفر از اهل علم در مجلس درس او كه صحن نجف اشرف بود، شركت می كردند. او صاحب جلالت و هیبت بود و قدرت فراوانی در اقناع مستمع داشت. فضای درس او با فضای درس های نجف متفاوت بود.»[6]
    مرحوم علامه آقا بزرگ تهرانی هم می نویسد:
    «سید حسن اصفهانی مسقطی از اعاظم تلامذه مرحوم قاضی؛ بوده و با حضرت آقای حداد سوابق ممتد و بسیار حسنه ای داشت... آقای حاج سید هاشم حداد بسیار از آقای سید حسن مسقطی یاد می نمودند و می فرمودند: آتش قویی داشت. توحیدش عالی بود. در بحث و تدریس حكمت استاد و در مجادله چیره دست و تردست بود. كسی با او جرات منازعه و بحث را نداشت. وی در صحن مطهر امیر المومنین ـ علیه السلام ـ در نجف می نشست و به طلاب درس حكمت و عرفان می داد. چنان شور و هیجانی برپا نموده بود كه با دروس متین و استوار خود روح توحید و خلوص و طهارت را در طلاب می دمید و آنان را از دنیا اعراض می داد و به سوی عقبی و عالم توحید حق سوق می داد.»[7]
    همین مهارت و جذابیت عده ای را نگران و ناراحت كرد و برخی نزد آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی رفتند و گفتند: اگر سید حسن اصفهانی به درس خود ادامه دهد، حوزه علمیه به یك حوزه عرفانی تبدیل می شود! آن مرجع بزرگوار هم تدریس حكمت و عرفان را در نجف تحریم و به سید امر كرد برای تبلیغ و ترویج به مسقط برود.[8]

    وداع با نجف اشرف
    مسقطی ـ رحمه الله ـ میلی به ترك نجف نداشت و جدایی از قاضی ـ رحمه الله ـ برایش بسیار سخت بود. به همین جهت نزد استاد آمد و عرضه داشت: شما اجازه دهید من به رغم امر مرجع وقت در نجف بمانم و به تدریس و ترویج معارف الهی ادامه دهم؟ مرحوم قاضی ـ رحمه الله ـ فرمود: طبق فرمان مرجع وقت به مسقط رهسپار شو. خداوند با تو است و تو را در هر جا كه باشی، به مطلوب غایی و نهایت راه سلوك و قله توحید و معرفت هدایت می كند.[9]
    داستان آخرین وداع آن مرحوم با دوستان خود از زبان سید محمد حسن فرزند سید علی قاضی ـ رحمه الله ـ كه شاهد این وداع بود، بسیار شنیدنی است. وی می گوید:
    سید حسن مسقطی دوستی دلسوز به نام آیت الله شیخ علی محمد بروجردی[10]داشت. شاید هر دو در یك حجره ساکن بودند شیخ علی محمد بروجردی به واسطه سید حسن با مرحوم قاضی آشنا شده بود. فراموش نمی كنم هنگامی كه سید حسن می خواست از استادش سید علی قاضی و دوستش بروجردی وداع كند، هر دو شاگرد در حجره متعلق به استاد در مدرسه هندی جمع شده بودند. هر دو دوست با صدای بلند گریه می كردند و اشك بر محاسن آنان جاری شده بود. استاد مشغول ذكر بود و سر خود را بالا نمی آورد. ناگهان سر خود را بلند كرد و با لهجه فارسی گفت: «شما را چه شده، ولی خدا در هر مکانی که باشد، اهل ولایت است، فرقی نمی كند.» پدرم مطالبی دیگر هم گفت كه من فراموش كرده ام. این دو دوست بلند شدند و رفتند.
    آیت الله شیخ علی قسام، یكی از شاگردان قدیمی سید علی قاضی، در صحن مدرسه منتظر آنها بود. تا آنها را مشاهده كرد، شروع به عتاب و سرزنش آنها نمود كه چرا نزد استاد این گونه وداع كردید؟ چرا با صدای بلند فریاد و شیون می كنید؟ آن دو به او گفتند: در اختیار خودمان نبودیم و از گریه گلوگیر شده بودیم. عذر می خواهیم. او كه مردی كریم و شیرین بیان و نغزگو بود، كریمانه عذر آن ها را پذیرفت.[11]
    پس زا این فراق آثار گوشه گیری و حزن بر شیخ علی محمد بروجردی چیره شد و او در مجالس عمومی ظاهر نمی گردید.[12]
    ثمره جداشدن وی از نجف سیراب كردن سینه های تشنه حكمت و... بود و با هجرت وی افرادی در مسقط و شبه قاره هند توانستند به كمال برسند.[13]
    وقتی سید عازم مسقط می شد، یكی از مراجع نامه ای برای اهل مسقط، مطرح و باطنه نگاشت تا آنان قدر و منزلت وی را بدانند. وی در قسمتی از نامه نوشته بود: من به سوی شما ركنی از اركان دین اسلام و ستونی از ستون های معرفت و حكمت را فرستادم.[14]
    سید در حدود سال 1330ق. به سوی مسقط رفت و در اواخر پادشاهی سید تیمور و اوایل پادشاهی سعید بن تیمور به این مناطق وارد شد.
    در مسقط
    سید حسن در مسقط با افرادی رو به رو شد كه اقبالی به مسائل عرفانی نداشتند. او با صبر و رنج فراوان، افراد كمی را اطراف خویش جمع كرد و به تربیت آنان مشغول شد.
    بهره مندی مردم مسقط از معنویت و دین حاصل زحمات سید حسن و برادرش سید حسین مسقطی است.
    آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
    چون به مسقط رسید، چنان ترویج و تبلیغ نمود كه عده ای از اهل مسقط را مومن و موحد ساخت و به راستی و صداقت و بی اعتنایی به زخارف مادی و تعینات صوری و اعتباری دعوت كرد و همه وی را به مرشد كل و هادی سبل شناختند و در برابر عظمت او عالم و جاهل و مردمی عامی و خواص سر تسلیم فرود آوردند...[15]
    سید محمد حسن قاضی هم می نویسد:
    «به هر حال سید با همه مكانت علمی و جلالت قدرش به مسقط مسافرت كرد. در آن جا هم به اعمال و وظایف دینی و ارشادی خود به احسن وجه عمل كرد. شیعیان اهل مسقط از او بزرگواری ها و كرامت هایی را نقل می كنند... به بركت تلاش های وی جمعی از جوانان به مطالعه معارف اسلامی، عرفان و فلسفه علاقه مند شدند. این علاقه همواره موجود است. اسم سید حسن در مسقط پیچید و تا هند رسید... بنا بر آنچه نقل شده سفرهایی به هند كرد و در اجتماع طلبه هایی كه در آنجا بودند حاضر شد. مدرسه ای كه در آن هنگام آن را مدرسه واعظین می نامیدند طلاب و وعاظ و سخنرانان بسیاری پرورش داد.»[16]
    او عده ای را تربیت كرد كه خود بعدها از اساتید حكمت و عرفان گردیدند. برخی مانند سلمان لالانی به امر او به نجف اشرف سفر كردند تا از محضر سید علی قاضی استفاده كنند.[17] بعضی از شاگردان حتی در مسافرت ها همراه او بودند و به خاطر او ترك وطن كردند و راهی هند شدند.
    از شاگردان او در مسقط می توان محمد خمیس، جواد خابوری، محمد جواد درویش، سید سعید القاری و سلمان لالانی و... را برشمرد. مهم ترین شاگردش در هند فردی به نام رشید ترابی است. جلسات معنوی سید در مساجد برپا می شد. سید سعید قاری و ملا عبدل، مواعظ و جلسات او را می نگاشتند. همچنین حاج موسی شعبان جلسات صبح وی را می نوشت.[18]

    خاطراتی از سید مسقطی
    1. استاد خابوری در شهر بمبئی هند ملازم سید حسن بود. سید حسن امامت و نظارت مسجد بمبئی را به عهده داشت. هنگامی كه وقت نماز نزدیك می شد، به خابوری می گفت: بلند شو، وقت تجارت شده است.[19]
    2. در یكی از روزهای جنگ جهانی دوم بر منبر مسجد مغول بمبئی مشغول سخنرانی بود كه صدای وحشتناكی از منطقه جوزاء به گوش رسید. مردم به سرعت از مسجد فرار كردند؛ اما سید در جای خود ماند. مردم خیال می كردند انفجار بزرگی در بندر بمبئی رخ داده است و غواص های جنگی یكی دیگر از كشتی های بخاری را در بندر هدف قرار داده اند. آنان چون پس از مدتی كوتاه فهمیدند این گونه نبوده است، به مسجد برگشتند و دیدند كه سید در مكان خود نشسته است. سید گفت: چرا ناآرام شدید، اگر مرگ شما مقدر باشد، فراری از آن ندارید و از جایی كه گمان نمی كنید بر شما فرود می آید.
    پس از آن سید حسن آنان را موعظه كرد و گفت در سختی ها به خدا پناه ببرید كه تنها پناهگاه امن خداوند است.[20]
    3. استاد محسن جمعه نقل می كند: یكی از تجار عطر یا عمامه ای فاخر از پشم كشمیری برای سید هدیه آورد. سید آن را گرفت نگاهی به آن انداخت. سپس در راه آن را به یك هندوی عریان هدیه داد. تاجر از این كه سید هدیه او را به دیگری داد، بسیار ناراحت شد و گفت: من این را به شما هدیه دادم، چرا به این هندو دادید؟! سید گفت: شما آن را به من هدیه دادید و من قبول كردم. آیا در ملكیت من وارد شد؟ تاجر گفت: آری. سید گفت: پس به هر شكلی من در تصرف آن آزادم.[21]
    4. حیدر موسی به نقل از پدرش حاج موسی خمیس نقل كرده است: وقتی از مسقط به هند مسافرت كرد، افراد زیادی برای او هدیه آوردند و او هدایا را بین فقرا تقسیم كرد و چیزی برای خود باقی نگذاشت تا آنجا كه وقتی می خواست سوار قایق شود و از مطرح به باخره برود، یك فلس هم همراه نداشت؛ لذا از حاج عبدالله دامن هفت روپیه قرض كرد.
    5. یك بار در برابر گروهی كه در مراسم عروسی مشغول به شادی حرام بودند، ایستاده بود و اشك از چشمانش جاری بود. عده ای كه از كنارش عبور می كردند، گفتند: در شان تو نیست كه این جا بایستی و نگاه كنی! حالا چرا گریه می كنی؟ سید گفت: شما آنچه من می بینم، نمی بینید.[22]
    6. مستشرقی پیش سید آمد و گفت: من در زمینه ادیان بسیار مطالعه كرده ام. همه حق را نزد خود می دانند و همه می گویند ما اهل بهشتیم و مخالفان ما در آتش اند. شما چه می گویید؟ فرمود: بهشت مال كسی است كه صاحب مبدا شریفی است. بهشت جوار خداست و حقیقت آتش دوری از خداست.[23]
    7. روزی در مجلسی كه علماء و فضلا حضور داشتند، شخصی با كنایه از ایشان پرسید: آیا مطالبی كه می گویید (مانند شهود حضرت حق و جلوات توحیدی و...) حق است یا صرفا تسامح در تعبیر است؟ ایشان با لحن بسیار جدی پاسخ داد: آیا همه موجودات پست و كوچك حق هستند، اما خدا و ارتباط با او حقیقت ندارد؟[24]
    كراماتی از سید مسقطی
    1. سید در ایام عاشورا به كربلا می آمد و تمام وقایع گذشته كربلا را با چشم برزخی و مثالی مشاهده می كرد و به اسرار آن آگاه می شد. در یكی از سال ها كه عاشورا وسط تابستان قرار گرفته و هوای عراق بسیار گرم بود، ایشان برای زیارت به كربلا آمده بود. او در شب عاشورا مقداری یخ تهیه كرد تا به منزل ببرد. در راه حضرت ابوالفضل ـ علیه السلام ـ را دید كه به او نهیب می زند: صدای العطش اولاد سیدالشهدا را می شنوی و یخ تهیه می كنی كه به منزل ببری؟ ایشان فورا یخ ها را بر زمین ریخت و با دست خالی به منزل رفت.[25]
    2. حاج حسن ابن حاج عبداللطیف نقل می كند: پدرم كه از تجار معروف بود، كالایی را از بمبئی به كراچی فرستاده بود. او می خواست به كراچی برود تا از نزدیك به كالای خود اشراف داشته باشد؛ اما مردد بود كه با قطار برود یا با ماشین های عادی به باخره و از آنجا به كراچی برود. نزد سید حسن كه در مسجد مغول ساكن بود آمد تا استخاره كند. سید حسن نگاهی به او كرد و گفت: من از انگیزه تو كاملا آگاهم و نصیحت می كنم به باخره بروی و از آنجا به كراچی سفر كنی و از قطار استفاده نكنی! پدرم به توصیه سید عمل كرد و روز بعد خبر واژگونی قطار بمبئی، كراچی در روزنامه درج گردید.[26]
    3. سید مصطفی فرزند مرحوم مسقطی می گوید: در سیزده سالگی همراه پدرم و شیخ رشید ترابی و سید صادق به حیدر آباد رفتیم. این آخرین سفر پدرم به حیدرآباد بود. حال پدرم خوب بود. شب جمعه به زیارت مقبره المومنین رفتیم. پدرم به اطرافیان خود گفت: بالا بیایید و جایگاه شب جمعه بعد مرا ببینید. پدرم بعد از یك هفته وفات كرد و در همان مكان دفن شد.[27]
    4. حاج موسی شعبان می گوید: یكی از شاگردان سید حسن وارد مجلس ایشان شد. سید كه مشغول وعظ بود، موضوع نصیحت را تغییر داد به طوری كه دیگران متوجه نشوند، در باب جنابت سخن گفت و فرمود اگر داخل در مجلس علما می شوید، سعی كنید طاهر از جنابت باشید! آن شاگرد فهمید كه مقصود از این سخنان اوست و سید واقف بر حالات اوست.
    5. حاج موسی شعبان می گوید: كسی از منطقه جیرو آمده بود. او در یكی از جشن هایی كه در آن طبل و غنا بود، حاضر شده بود. وقتی به مجلس سید حسن وارد شد، سید موضوع سخن را عوض كرد و گفت خداوند از طبل و غنا نهی كرده است. مرد كه فهمید مقصود اوست، از كار خود توبه كرد.[28]
    ملاقات با امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ
    سید علی قاضی در ابتدای تربیت سالكین، احادیث مربوط به غیبت و ظهور امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را بیان می كرد و این امر به هیجان و غیرت آنان نسبت به سلوك می افزود.[29] این شوق در وجود سید حسن نیز شعله می كشید و نتیجه سیر و سلوك را دیدار امام می دانست. سید محمد حسن قاضی شوق سید حسن به دیدار امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را چنین نقل می كند:
    «سید علی قاضی او را به دیدار امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ بشارت داده است. مرحوم قاضی این بشارت را در ضمن اشعار زیبایی برای او، در جواب نامه نگاشته است.»[30]
    سید حسین مسقطی برادر مرحوم مسقطی هم می گوید: سید حسن امام خود را زیارت می كرد. او نه تنها خود به این دیدار نایل آمد؛ بلكه شاگردان خود را به آن محبوب واصل می نمود.[31] در اینجا یكی از آن موارد را بیان می كنیم: یك بار كه رشید ترابی در شهر بمبئی بالای منبر برای مردم سخن می گفت، هنگام فرود، سیدی صاحب هیبت و وقار را مشاهده می كند. (در آن زمان سید حسن در بمبئی ساكن بود.) سید در حالی كه لبخند بر لب داشت، او را فراخواند. رشید ترابی می گوید: من نزد او رفتم. سید فرمود آیه ای را كه چنان تفسیر كردی، باید چنین تفسیر كنی! اشكال خود را در سخنان وی یافتم و پس از آن او را رها نكردم. سید مراد من شد و من شاگرد وی و از دریای علم و حكمت وی بهره مند گردیدم. بعد از مدت طولانی شاگردی سید، یك شب، (دو ساعت از شب گذشته)، صدای كوبیدن در خانه را شنیدم. وقتی در را باز كردم، دیدم استادم پشت در است. شگفت زده علت را سوال كردم، فرمود: لباست را بپوش و با من بیا. وقتی حاضر شدم، دست مرا گرفت و از خیابان های شهر گذراند و به بیشه هایی برد كه آن ها را تا آن وقت ندیده بودم. مسیر طولانی را پیاده رفتیم. نزدیك صبح به ساختمانی شبیه مسجد رسیدیم. آن جا نشستیم و به اذان گوش دادیم. غیر از ما شخص دیگری هم آنجا بود. از سید حسن پرسیدم چگونه وضو بگیریم؟ در این وقت شخصی غیر از ما وارد شد و از ابریق آب بر دستان من ریخت. دیدم آب خنك و گوارایی است، آن را نوشیدم ابریق را گرفتم و وضو گرفتم و نماز خواندم. بعد از نماز آن شخص را ندیدم ما به سوی منزل برگشتیم. سید در راه از من پرسید: آیا آن شخص را شناختی؟ گفتم: خیر. گفت: او امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ بود!! سرگشته شدم و از آن روز زبانم به حمد و ذكر خدا گشوده است و دیگر از ذكر الهی و حكمت بسته نگردیده است.[32]

    وفات سید حسن مسقطی
    امیر نظام آباد، حاكم حیدر آباد دكن و رییس كتابخانه آن شهر سید حسن را به حیدرآباد دعوت كرد. سید بعد از اصرار فراوان، قبول و به بمبئی مسافرت كرد. زمانی كه در بمبئی بود در یكی از مساجد حیدرآباد سكونت داشت. یك روز صبح او را دیدند در حال سجده است و سر از سجده بر نمی دارد. سرانجام متوجه شدند در حالت سجده جان به جان آفرین تسلیم كرده است.[33]
    مرحوم علامه تهرانی در این رابطه می گوید:
    «مرحوم مسقطی در اواخر عمر پیوسته با دو لباس احرام زندگی می كرد. او را به هند دعوت كردند. او هم دعوت آنان را اجابت كرد. او همواره در مساجد بیتوته می كرد... روزی او را در مسجد در حالی كه در سجده جان باخته بود، مشاهده كردند.[34]
    وفات وی در سال 1350ق واقع شد. قبر شریفش در سمت راست مقبره المومنین شهر حیدرآباد دكن هست. بر قبر شریفش این آیه نگاشته شده است:
    ‹‹ لهم دارالسلام عند ربهم و هو ولیهم بما كانوا یعملون››؛ برای آنها خانه امن نزد پروردگارشان می باشد. او ولی آنهاست؛ به خاطر اعمالی كه انجام می دهند.»[35]
    آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
    سید محمد حسن قاضی می فرمود: خبر رحلت مرحوم مسقطی را به آقا سید ابوالحسن اصفهانی تلگراف نموده بودند. ایشان هم پیام رحلت را توسط واسطه ای به مرحوم قاضی كه در مدرسه هندی ها حجره داشتند، اعلام كردند. من داخل صحن مدرسه بودم و علامه آقای سید محمد حسن طباطبایی و آقا شیخ محمد تقی آملی و غیرهما از شاگردان مرحوم قاضی نیز در صحن بودند. هیچ یك جرات نكردند خبر ارتحال مرحوم مسقطی را به حجره بالا به مرحوم قاضی برساند؛ زیرا می دانستند، این خبر برای مرحوم قاضی با آن علاقه به مسقطی غیر قابل تحمل است، لذا آقای حداد را انتخاب كردند كه خبر را برساند و چون آقای حداد این خبر را رسانید، مرحوم قاضی فرمود: می دانم.[36]
    سید محمد حسن قاضی در كتاب خود می نویسد: مرحوم قاضی ـ رحمه الله ـ بعد از شنیدن خبر فوت مرحوم مسقطی بسیار متاثر گردید، تا مدتی سخن نمی گفت و غرق در تفكر و تامل بود.[37]

    --------------------------------------------------------------------------------
    [1]. قدوه العارفین, تقی موسوی, ص18.
    [2] . روح مجرد, علامه تهرانی, ص104.
    [3] . طبقات اعلام الشیعه (قسم اول از جزء دوم), طبقه ثانیه, آقا بزرگ تهرانی.
    [4] . صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف, محمد حسن قاضی, ص 243 ـ 244.
    [5] . همان.
    [6] . قدوه العارفین, ص 20.
    [7] . روح مجرد, ص 101 ـ 106.
    [8] . همان, مسقط پایتخت كشور سلطان نشین عمان است. عمان در منتهی الیه شرق و جنوب شرقی شبه جزیره عربستان قرار دارد به چهار ناحیه جعلان, عمان خاص, ظاهره و باطنه تقسیم شده است. شهرهای مهم آن صور, مسقط, مطرح و صحار است. اكثر مردم عمان پیرو مذهب اباضی (فرقه ای از خوارج نهروان). 30 درصد اهل سنت و 23 درصد شیعه (اسماعیلی و اثنی عشری) هستند. شیعیان عمدتا در مسقط و شهرهای استان ساحلی (باطنه) زندگی می كنند. برای اطلاع بیشتر از وضعیت عمان و مسقط ر.ك. به: عمان, عباس یگانه موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه, 1374ش.
    [9] . همان؛ صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف, ص 223 ـ 224.
    [10] . زندگینامه این دانشور پارسا در مجموعه ستارگان حرم به قلم پناهی بروجردی آمده است.
    [11] . قدوه العارفین, ص42.
    [12] . آیت الحق, محمد حسن قاضی, علی محمد قاضی نیا, انتشارات حكمت, زمستان 83.
    [13] . قدوه العارفین, ص42.
    [14] . قدوه العارفین, ص 42.
    [15] . روح مجرد, علامه تهرانی, ص 102 ـ 103.
    [16] . صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف, ص 243 ـ 244.
    [17] . قدوه العارفین, ص 95. برای اطلاع بیشتر از احوال سلمان لالانی معروف به سلمان مسقطی ر.ك. به: آیت الحق, محمد حسن قاضی.
    [18] . قدوه العارفین, ص 94.
    [19] . همان, ص 99.
    [20] . همان, ص 145 ـ 148.
    [21] . همان, ص 99 ـ 103.
    [22] . همان, ص 99 ـ 103.
    [23] . همان, ص 99 ـ 103. مبدا الشریف در عقیده سید همان توحید است.
    [24] . اسرار ملكوت, سید محمد محسن حسینی, ص 64 ـ 96.
    [25] . همان, ص 94 ـ 96.
    [26] . همان, ص 108 ـ 110.
    [27] . همان, ص 113 ـ 114.
    [28] . همان, ص 121.
    [29] . اسوه عارفان, محمود طیار مراغی و صادق حسن زاده, ص 172.
    [30] . قدوه العارفین, ص 168.
    [31] . همان, ص 164.
    [32] . قدوه العارفین, ص 159 ـ 160.
    [33] . صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف, ص 243 ـ 244.
    [34] . روح مجرد, ص 101 ـ 106.
    [35] . قدوه العارفین, ص 18.
    [36] . روح مجرد, ص 104.
    [37] . صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف, ص 243 ـ 244.
    محسن دريا بيگي - تلخيص از كتاب گلشن ابرار، ج 6، ص 102

    موضوع قفل شده است