چه کسی شراب خورد؟!

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چه کسی شراب خورد؟!

با سلام

سپاس خدای بزرگ را که حق را می آورد و باطل را نابود میکند ،

همانطور که میدانیم ودر صحاح اهل سنت تصریح شده ، شجره بنی امیه وآل طلقاء از هیچ کوششی جهت نابود کردن اسلام خود داری نکردند مثلا طبق روایت بخاری ومسلم در صحیحین امام علی (ع) بوسیله عمال بنی هند در مساجد ومنابر سب ولعن میشد . البته تنها به این امر بسنده نکردند ودستگاه تبلیغاتی آل ابوسفیان اخبار واحادیث جعلی بسیاری در ذم بنی هاشم ودر مدح مخالفین ایشان ساختند تا خلافت غاصبه را مشروع جلوه دهندودربرابر هر حدیث صحیح د ر منقبت اهل بیت(ع) یک حدیث در مقابلش جعل کردند وحتي برای اعمال خلاف خلفا شریک تراشی هم کردند تا از بار گناه صحابه بکاهند و یکی از این موارد همین حدیث مشروب خوردن امام علی (ع) است که ممکن است ابتدا برای بعضی جالب توجه باشد اما با کمی تحقیق ، به اوج رسوایی وفضاحت و خسران جاعلین ومنحرفین میرسیم.

اما ابتدا خلاصه مطلب :

روشنترین دلیل بر تحریف این حدیث اضطراب در سند ومتن آنست که چون شخص دروغگو حافظه ندارد براحتی خودرا رسوا ساخته است.دوستان به اختلاف سند ومتن در سنن ترمذی وابوداود ونسایی و بزاز وثعلبي وضياءمقدسي و نحاس و...غیره دقت کنند وبر دستهای خائن لعنت بفرستند.

آیا کسیکه غذا درست کرد عبد الرحمان عوف بود یا علی (ع) یا مردی از انصار ؟ آیا امام علی (ع) امام جماعت بود یا عبد الرحمن عوف یا فلانی (رجلا) ؟ آیا سوره کافرون را خواند یا قسمتی ؟ وحضار چند نفر بودند 11 نفر یا 3 نفر یا عده ای از اصحاب ؟

جالب اینجاست که اساطین فن حدیث مانند امام حافظ حاکم نیشابوری وامام منذری وشوكاني ... بصراحت به این اختلاف در متن تصریح ودرصحت آن تشکیک کرده اند.ولب مطلب و سر آنرا در تفسیر ابن منذر وثعلبی وفتح الباري ببینید که فلسفه تحریف این خبر از کجا آب میخورد ؟؟!!!

واما تفصیل مطلب :

ابتدا کلیه راویان این حدیث :

از علي (ع) روايت شده است که شخصي از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانيد ؛ علي در نماز مغرب امام ايشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آيه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...ابی داود

ونکته جالب خود همین جناب ابوداود در شان نزول آیه مذکور آورده :

حدثنا عباد بن موسى الحتلي أخبرنا إسماعيل يعني بن جعفر عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن عمرو عن عمر بن الخطاب قال لما نزل تحريم الخمر قال عمر اللهم بين لنا في الخمر بيانا شفاء فنزلت الآية التي في البقرة يسألونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير الآية قال فدعي عمر فقرئت عليه قال اللهم بين لنا في الخمر بيانا شفاء فنزلت الآية التي في النساء يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى فكان منادي رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا أقيمت الصلاة ينادي ألا لا يقربن الصلاة سكران فدعي عمر فقرئت عليه فقال اللهم بين لنا في الخمر بيانا شفاء فنزلت هذه الآية فهل أنتم منتهون قال عمر انتهينا
سنن أبي داود:ج3/ص325 ح3670

ترمذی:

از علي بن ابي طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف براي ما غذايي درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتي شراب نوشيديم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اينگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند اين آيه را نازل نمود که :

"اي کساني که ايمان آورديد ! مبادا در حال مستي به سراغ نماز رويد ، تا زماني که بدانيد چه مي گوييد".

جالب اينجاست كه خود همین ترمذی در شان نزول همین آیه در باره عمر میگوید :

....فدعي عمر فقرئت عليه فقال اللهم بين لنا في الخمر بيان شفاء فنزلت التي في النساء يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى فدعي عمر فقرئت عليه ثم قال اللهم بين لنا في الخمر بيان شفاء فنزلت التي في المائدة إنما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة والبغضاء في الخمر والميسر إلى قوله فهل أنتم منتهون فدعي عمر فقرئت عليه فقال انتهينا انتهينا قال أبو عيسى وقد روي عن إسرائيل هذا الحديث مرسل حدثنا محمد بن العلاء حدثنا وكيع عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن أبي ميسرة عمرو بن شرحبيل أن عمر بن الخطاب قال اللهم بين لنا في الخمر بيان شفاء فذكر نحوه وهذا أصح من حديث محمد بن يوسف
سنن الترمذي:ج5/ص253 ح3049

حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد الأنماطي ، قال : نا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتكي ، قال : نا أبو جعفر الرازي ، عن عطاء بن السائب ، عن أبي عبد الرحمن ، عن علي قال : صنع لنا عبد الرحمن بن عوف طعاما ، فدعانا فأكلنا وشربنا من الخمر ، فلما أخذت الخمر فينا ، وحضرت الصلاة أمروا رجلا ، فصلى بهم ، فقرأ : قل يا أيها الكافرون لا أعبد ما تعبدون ، ولكن نعبد ما تعبدون ، يعني : فخلط في قراءته ، فأنزل الله ( يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة ، وأنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون () وهذا الحديث لا نعلمه يروى عن علي ،متصل الإسناد إلا من حديث عطاء بن السائب ، عن أبي عبد الرحمن ، وإنما كان ذلك قبل أن تحرم الخمر ، فحرمت من أجل ذلك .مسند بزاز

وابن منذر در تفسيرش أورده :

1800 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْمُبَارَكِ، قَالَ: حَدَّثَنَا زَيْدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ ثَوْرٍ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، عَنْ عكرمة " {لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى} ، فنزلت فِي أبي بكر، وعمر، وعلي، وعَبْد الرَّحْمَنِ بْن عوف، وسعد، صنع علي لهم طعاما وشرابا، فأكلوا وشربوا حَتَّى قَالَ ابْنُ جريج: وَقَالَ غير عكرمة: صلى بهم المغرب علي،
فَقَالَ : {قُلْ يَأَيُّهَا الْكَافِرُونَ} حَتَّى خاتمتها، فَقَالَ: ليس لي دين، وليس لكم دين، فنزلت : {لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى} " [تفسير ابن المنذر]ـ
المؤلف : أبو بكر محمد بن إبراهيم بن المنذر النيسابوري (المتوفى : 319هـ)

قال البخاري:
«حدّثنا إسماعيل بن عبدالله قال: حدّثني مالك بن أنس، عن إسحاق بنعبدالله بن أبي طلحة عن أنس بن مالك قال: كنت أسقي أباعبيدة وأباطلحة واُبي بن كعب من فضيخ زهو وتمر، فجاءهم آت فقال: إنّ الخمر قد حُرمت، فقال أبوطلحة:قم يا أنس فأهرقها فأهرقتها.
حدّثنا مسدّد قال: حدّثنا معتمر عنأبيه قال: سمعت أنساً قال: كنت قائماً على الحيّ أسقيهم عمومتي وأنا أصغرهم الفضيخ،فقيل: حُرمت الخمر. فقالوا: أكفأها فكفأناها. قلت لأنس: ما شرابهم؟ قال: رطب وبسر. فقال أبوبكر بن أنس: وكانت خمرهم، فلم ينكر أنس».
ودرتایید این حدیث هم حافظ ابن حجر در فتح الباری میگوید : عن أنس قال كنت ساقي القوم في منزل أبي طلحة أسامي القوم جاءت مفرقة في أحاديث صحيحة في هذه القصة وهم1- أبي بن كعب 2-أبو عبيدة بن الجراح 3-معاذ بن جبل 4-أبو دجانة سماك بن خرشة 5-سهيل بن بيضاء 6-أبو بكر رجل من بني ليث بن بكر بن عبد مناة بن كنانة وهو بن شعوب الشاعر الآتي ذكره في أوائل المغازي .7- انس بن مالك

همچنین در جلد 10 مینویسد :

قوله كنت أسقي أبا عبيدة هو بن الجراح وأبا طلحة هو زيد بن سهل زوج أم سليم أم أنس وأبي بن كعب كذا اقتصر في هذه الرواية على هؤلاء الثلاثة فأما أبو طلحة فلكون القصة كانت في منزله كما مضى في التفسير من طريق ثابت عن أنس كنت ساقي القوم في منزل أبي طلحة وأما أبو عبيدة فلأن النبي صلى الله عليه و سلم آخى بينه وبين أبي طلحة كما أخرجه مسلم من وجه آخر عن أنس وأما أبي بن كعب فكان كبير الأنصار وعالمهم ووقع في رواية عبد العزيز بن صهيب عن أنس في تفسير المائدة أني لقائم أسقي أبا طلحة وفلانا وفلانا كذا وقع بالإبهام وسمي في رواية مسلم منهم أبا أيوب وسيأتي بعد أبواب من رواية هشام عن قتادة عن أنس إني كنت لأسقي أبا طلحة وأبا دجانة وسهيل بن بيضاء وأبو دجانة بضم الدال المهملة وتخفيف الجيم وبعد الألف نون اسمه سماك بن خرشه بمعجمتين بينهما راء مفتوحات ولمسلم من طريق سعيد عن قتادة نحوه وسمي فيهم معاذ بن جبل ولأحمد عن يحيى القطان عن حميد عن أنس كنت أسقي أبا عبيدة وأبي بن كعب وسهيل بن بيضاء ونفرا من الصحابة عند أبي طلحة ووقع عند عبد الرزاق عن معمر بن ثابت وقتادة وغيرهما عن أنس أن القوم كانوا أحد عشر رجلا وقد حصل من الطرق التي أوردتها تسمية سبعة منهم وأبهمهم في رواية سليمان التيمي عن أنس وهي في هذا الباب ولفظه كنت قائما على الحي أسقيهم عمومتي وقوله عمومتي في موضع خفض على البدل من قوله الحي وأطلق عليهم عمومته لأنهم كانوا أسن منه ولأن أكثرهم من الأنصار ومن المستغربات ما أورده بن مردويه في تفسيره من طريق عيسى بن طهمان عن أنس أن أبا بكر وعمر كانا فيهم وهو منكر مع نظافة سنده وما أظنه إلا غلطا .

فتح الباري .

خلاصه : 1-. ابو عبيده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زيد بن سهل (ميزبان مجلس) ؛ 3. سهيل بن بيضاء ؛ 4. ابي بن کعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ايوب انصاري ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 . انس بن مالک که در بزم ايشان سقایت مي کرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصي است به نام ابوبكر .

بقیه مطلب :

https://sites.google.com/site/hojjah/khamr.doc

میشه فارسی اینا رو هم بنویسین لطفا!؟
قسمتهای شبهه انگیزش فارسی اونجاهیی که به شبهه جواب دادین عربی!!!!!!

هوالعالم
بله
متاسفانه برخی افراد برای توجیه گناه یا اشتباه خود چنین روایات نادرستی رو نقل میکنند !
بدبختانه اکثرا بصورت لسانی به حرف ایمان میارند و از دید عقلانی و عرفانی
خود مخالف اینگونه اراجیف هستند ! ...

بیشتر روی این نکته که حضرت در دل خانه ی خدا به دنیا امدند تفکر کنیم !
که زیادند مسلمان و حتی نامسلمانانی که از بدو ورود به این دنیا
از پلیدی و شراب و بوی شر آب و امثالهم گریزانند ! ...

احادیث زیادی در نزد اهل سنت و شیعه وجود دارد که ابوبکر و عمر و علی -رض- شراب خورده اند
همه ی آنها هم صحیح است...
واقعیت این است که مشکلی نیست و اهانتی نست. شراب در آن مقطع حرام نبوده، پس طبیعی است که اینان می خورده اند...
شراب در آن زمان مانند چای بود در خانه من و شما پس زمانی که الله آیه شراب را نازل فرمودند دیگر این بزرگواران شرابی ننوشیدند، پس حکم الله اجرا نمودند.
توجه کنید این روایات مربوط به قبل از حرام بودن شراب است

ohfreedom;279961 نوشت:
احادیث زیادی در نزد اهل سنت و شیعه وجود دارد که ابوبکر و عمر و علی -رض- شراب خورده اند
همه ی آنها هم صحیح است...
واقعیت این است که مشکلی نیست و اهانتی نست. شراب در آن مقطع حرام نبوده، پس طبیعی است که اینان می خورده اند...
شراب در آن زمان مانند چای بود در خانه من و شما پس زمانی که الله آیه شراب را نازل فرمودند دیگر این بزرگواران شرابی ننوشیدند، پس حکم الله اجرا نمودند.
توجه کنید این روایات مربوط به قبل از حرام بودن شراب است

این احادیث تان رو ارایه دهید که امام علی شراب خورده است
مواظب حرف زدنت باشد
اگر حرف می زنی برو سند بیار از کتاب های اهل تشیع
دیگر اگر این حرف ها رو در مورد امام بزنی
دیگر می روم در ان ور قضیه .................
اهانت نکن حرف هات رو با دلیل بگو

ammarshia;279972 نوشت:
این احادیث تان رو ارایه دهید که امام علی شراب خورده است
مواظب حرف زدنت باشد
اگر حرف می زنی برو سند بیار از کتاب های اهل تشیع
دیگر اگر این حرف ها رو در مورد امام بزنی
دیگر می روم در ان ور قضیه .................
اهانت نکن حرف هات رو با دلیل بگو

برادر من چه اهانتی؟
خوب شراب در آن زمان حلال بوده (یا مکروه) و آنان می نوشیدند.
نوش جانشان
گوارای وجودشان...
حرام که نبوده...
حلال خدا را که نمی شود حرام کرد! می شود؟
آن زمان حلال -یا مکروه- بوده و می نوشیدند، آیه نازل شد و حرام شد و دیگر هیچ کس ننوشید.

حدیث شراب نوشیدن علی رضی الله عنه در این دو حدیث صحیح است:
از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت: عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد؛ عبد الرحمن من را پیشنماز کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که:
"ای کسانی که ایمان آوردید! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید، تا زمانی که بدانید چه می گویید".ترمذی این حدیث را صحیح میداند.
سنن الترمذی، تحقیق الألبانی:صحیح
و ( سنن أبی داود )تحقیق الألبانی:صحیح
این حدیث بصورت های دیگر نیز روایت شده و حاکم هم عین همین حدیث را روایت کرده است. البته گفته شیعه درباره حاکم درست است، یعنی ایشان در جایی دیگر این حدیث را به آن صورت روایت کردند که شیعه میگوید
اما اهل سنت به مجموعه احادیث که نگاه میکنند ناچارند حدیث ابو داوود و ترمذی را بپذیرند و خود حاکم هم حدیثی با همین مضمون دارد.
اما اینكه شیعه میگوید سند حدیث درست نیست، حرف نادرستی است
چون شیعه حق ندارد درباره سند حدیث نظر بدهد، زیرا شیعه آنقدر در تشخیص سند احادیث ناتوان است که با گذر قرون تا حالا کتابی درباره احادیث صحیح كتابهای خودشان ننوشته اند،
کشوری که یک دکتر ندارد،حق ندارد درباره تخصص دکتران كشورهای دیگر نظر بدهد.
و همانطور که در حدیث میبینید، در آن هیچ توهینی به حضرت علی نیست زیرا که نام حضرت عبدالرحمن عوف که از صحابه درجه اول پیامبر است، نیز هست
در این حدیث میبینیم که آنها علی را پیش نماز کردند که باز این توعی مدح است.
اما اینکه شراب نوشیده اند، برای این بوده که شراب حلال بود و این یک کار عادی است و توهینی به کسی نیست
سالهای سال حضرت علی و حضرت عمر و حضرت ابوبکر در وسط روز رمضان ( با آنکه نه مسافر بودند نه بیمار) نهار خوردند، آیا این توهین به آنهاست ؟ نه !چون حکم روزه گرفتن هنوز نازل نشده بود،
همینطور حکم حرام بودن شراب، هنوز نازل نشده بود و مردم عادتهای خود را داشتند و اصلا شراب خوری را بد نمیدیدند، و بعنوان احترام به میهمان،سر سفره شراب میاوردند، همانطور که امروز ما نوشابه میاوریم.
پس شراب در صدر اسلام مباح و حلال بوده است نه نجس وحرام،
و اگر روایت داریم که بعضی از اصحاب شراب خورده اند، چنین روایاتی بهیچ وجه بمعنای طعن در مناقب و فضایل بیشمار اصحاب از طرف اهل سنت نیست بلکه نشانگر قدرت وسرعت فرمانبرداری آنهاست.
زیرا آنگاه که خداوند حرمت قطعی شراب را نازل فرمود مهاجرین و انصار دست از عادت شرابخواری کشیدند و مبادرت به ریختن شرابها کردند تا حدی كه در کوچه های مدینه، شراب جاری شد.
اگر بگویید چرا آنها خودشان زشتی شراب را ندیدند؟، میگویم که اگر دین الهی بداد ما نرسد همه گمراهیم. چند سال پیش دوستی، کتاب درباره تغذیه کودکان بمن نشان داد و گفت:
نویسنده کانادایی این کتاب، متخصص درجه یک است، تا آن حد که سخنش پیش دکتران دیگر حجت است همانطور که بخاری پیش ما مرجع است
دوستم اضافه کرد:
با این حال ببین در اینجا نوشته شراب آبجو مفید است !!
آری بزرگترین متخصص در قرن ما، هنوز شراب را مفید میبیند، پس چرا گمان کنیم که صحابه قبل از نزول قرآن و پیش از آمدن رسول الله، باید همه حقایق را باید میدانستند؟!!
اما اینکه شیعه میگوید:

این حرف آنها چیزی نیست جز همان تکرار اباطیل شان که گمان میکنید علی معصوم بوده و بود و نبود اسلام در روش زندگی علی تغییری نیاورده است که این سخنی است بغایت بیخردانه!
و هركس که اندکی خرد داشته باشد باید بپذیرید که ترک شراب نوشی برای کسیکه عادت به آن داشته سخت است، پس فصیلت او بیشتر است تا کسی که اصلا شراب نمی نوشیده است.
حالا فرض کنید که حکم حرام بودن نسوار صادر شود، ( نسوار یک نوع دخانیات است که بعضی از افغانها استعمال میکنند ) اجرای این حکم برای عرب ها یا ایرانی ها یا ترکها سخت نیست زیرا اصلا از اول هم نمیدانستند نسوار چیست، اما اگر معتادین به آن، فورا به حکم گردن نهند، آیا این نشانه فرمانبرداری هست یا نه، آیا لایق تقدیر و تمجید هستند یا نه؟
حالا اگر ما بگوییم قبل از تحریم نسوار،افغانها نسوار میخوردند، اما همینکه تحریم شد فورا فورا ترک کردند.
آیا این گفته توهین به آنهاست؟ نه هرگز
پس چرا شیعه میگوید سنی دارد به حضرت علی توهین میکند ؟!
اینحا از خوانندگان میخواهم به یک نکته مهم توجه کنند،تا دوست و دشمن علی را بهتر بشناسند:
آقای احمدی نژاد به هر شهری که سفر میکند روزنامه های دولتی به کمک عکس های فتو شاپی سعی میکنند استقبال کنندگان را بیشمار نشان دهند و بعد نتیجه بگیرند که مردم دوستدار احمدی نژاد هستند
و مخالفین او نیز سعی میکنند تا عکسها را از زاویه ای بگیرند که افراد کمتری در آن باشند تا بگویند مردم دشمن احمدی نژادنند و او محبوب نیست.
پس این آقایان عکاس، با توجه به باور سیاسی خودشان اگر دوستدار احمدی نژاد باشند، سعی میکنند او را محبوب مردم نشان دهند و اگر دشمن احمدی نژاد باشند سعی میکند عکسی بگیرند که نشان دهنده تنفر مردم از او باشد.
اما بدترین دشمن احمدی نژاد کسی است که سعی میکند به کمک فتوشاپ، همه مردم را دشمن او نشان دهد.و حقایق را وارونه نشان دهد.
با این حساب شیعه که شب و روز سعی و کوشش میکند تا اهل سنت را دشمن حضرت علی نشان دهد، در حقیقت و در قدم اول دشمن حضرت علی است.

و در باب حضرت عمر و شراب خوردن ایشان:

حدثنا عباد بن موسى الختلي (ثقة) قال أخبرنا إسماعيل يعني ابن جعفر (ثقة) عن إسرائيل (ثقة) عن أبي إسحاق (ثقة مكثر) عن عمرو (ثقة) عن عمر بن الخطاب (صحابی) قال لما نزل تحريم الخمر قال عمر الل فدعي عمر فقرئت عليه قال اللهم بين لنا في الخمر بيانا شفاءهم بين لنا في الخمر بيانا شفاء فنزلت الآية التي في البقرة { يسألونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير } الآية قال فنزلت الآية التي في النساء { يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى } فكان منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا أقيمت الصلاة ينادي ألا لا يقربن الصلاة سكران فدعي عمر فقرئت عليه فقال اللهم بين لنا في الخمر بيانا شفاء فنزلت هذه الآية { فهل أنتم منتهون } قال عمر انتهينا

سنن ابی داود حدیث 3670

سنن نسائی حدیث 5540

مسند احمد حدیث 380

المعجم الاوسط للطبرانی حدیث 1464

تفسیر القرآن لابن المنذر رقم 1796

الناسخ و المنسوخ للنحاس 1 : 148

که البته راویان در برخی اسناد کمی تفاوت دارند ولی تمامی روایات صحیح هستند.

زمانی که تحریم خمر نازل شد حضرت عمر دعا فرمودند خداوندا در مورد خمر برای ما آیه ای کافی و وافی نازل بفرما. پس آیه سوره بقره نازل شد (در باره شراب و قمار از تو مى‏پرسند بگو در آن دوگناهى بزرك و سودهايى براى مردم است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مى‏پرسند چه چيزى انفاق كنند بگو مازاد [بر نيازمندى خود] را اين گونه خداوند آيات [خود را] براى شما روشن مى‏گرداند باشد كه در [كار] دنيا و آخرت بينديشيد ) 219 سوره بقره

حضرت عمر باز همان دعا را تکرار فرمود و آیه سوره نساء نازل شد (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در حال مستى به نماز نزديك نشويد ) 43 سوره نساء

پس منادی رسول الله هنگام نماز ندا داد اگر مست هستید به نماز نزدیک نشوید. پس حضرت عمر دوباره دعای خود را تکرار فرمود. و الله سبحانه و تعالی چنین نازل فرمود: (اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار شويد / همانا شيطان مى‏خواهد با شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد پس آيا شما دست برمى‏داريد)

و در این زمان بود که حضرت عمر فرمود: انتهينا

بله برادران و خواهران ایمانی، نتیجه دعای مکرر حضرت عمر تحریم خمر بود و در برخی روایت چنین آمده است:

وَقَالَ أَبُو مَيْسَرَةَ: نَزَلَتْ بِسَبَبِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، فَإِنَّهُ ذَكَرَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عُيُوبَ الْخَمْرِ، وَمَا يَنْزِلُ بِالنَّاسِ مِنْ أَجْلِهَا، وَدَعَا اللَّهُ فِي تَحْرِيمِهَا وَقَالَ: اللَّهُمَّ بَيِّنْ لَنَا فِي الْخَمْرِ بَيَانًا شَافِيًا فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَاتُ، فَقَالَ عُمَرُ: انْتَهَيْنَا انْتَهَيْنَا.

ابومیسره می گوید این آیات به سبب حضرت عمر نازل شد چرا که نزد رسول الله معایب شرب را بر شمرد و نزد الله برای تحریم آن چنین دعا کرد: خداوندا در مورد خمر برای ما آیه ای کافی و وافی نازل بفرما، پس این آیات نازل شد...

الجامع لأحكام القرآن قرطبی

المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية الأندلسي

پس کسی که خود در پی این بود که شراب تحریم شود حضرت عمر بود. حال چگونه عمر خود خمر می نوشیده است ؟؟

لذا باید حدیث موجود در شرح معانی الآثار را بهتر بررسی کنیم تا حقیقت بر ما آشکار گردد:

حدثنا روح قال ثنا عمرو قال ثنا زهير قال قال أبو إسحاق عن عامر عن سعيد بن ذي لعوة قال أتي عمر برجل سكران فجلده فقال إنما شربت من شرابك فقال وإن كان

شرح معاني الآثار – الطحاوي

مردی مست نزد حضرت عمر آمد و عمر وی را شلاق زد، پس آن مرد گفت همانا من از نوشیدنی تو نوشیدم.

نتیجه این می شود که نوشیدنی حضرت عمر نیز مست کننده بوده است!!

یا در روایتی دیگر آمده است:

حدثنا فهد قال ثنا عمرو بن جعفر قال ثنا أبي عن الأعمش قال حدثني أبو إسحاق عن سعيد بن ذي حدان أو بن ذي لعوة قال جاء رجل قد ظمئ إلى خازن عمر فاستسقاه فلم يسقه فأتي بسطيحة لعمر فشرب منها فسكر فأتي به عمر فاعتذر إليه وقال إنما شربت من سطيحتك فقال عمر إنما أضربك على السكر فضربه عمر

بررسی سند روایت:

روح بن الفرج القطان:

قال المزى : و كان من الثقات .

مزی می گوید: او از ثقات است.

قال الحافظ في تهذيب التهذيب 3 / 297 :

قال الكندى فى " الموالى " : كان من أوثق الناس .

و قال الخطيب : كان ثقة . اهـ .

حافظ در کتاب تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی 3/297:

کندی در الموالی می گوید: یکی از ثقات است.

خطیب می گوید: او ثقه است.

عمرو بن خالد بن فروخ بن سعيد التميمى الحنظلى:

قال المزى :

قال أبو حاتم : صدوق .

و قال العجلى : مصرى ، ثبت ، ثقة .

مزی می گوید:

ابو حاتم وی را صدوق می داند.

و عجلی او را از ثقات می داند.

قال الحافظ في تهذيب التهذيب 8 / 26 :

و قال الحاكم ، عن الدارقطنى : ثقة حجة .

و قال مسلمة فى " الصلة " : ثقة ، حدثنا العقيلى عن أبيه عنه .

و ذكره ابن حبان فى " الثقات " .

ابن حجر در تهذیب التهذیب 8/26 :

حاکم از دارقطنی می گوید وی از ثقات است.

مسلمة در الصلة می گوید: او ثقه است.

ابن حبان وی را از ثقات می داند.

زهير بن معاوية بن حديج بن الرحيل بن زهير بن خيثمة:

قال أبو بكر بن أبى خيثمة ، عن يحيى بن معين : ثقة .

و قال أبو زرعة : ثقة إلا أنه سمع من أبى إسحاق بعد الاختلاط .

ابوبکر بن ابی خثیمة از یحیی بن معین می گوید: ثقه است.

ابوزرعة: وی ثقه است فقط روایاتی که از ابی اسحاق شنیده است بعد از اختلاط وی بوده است.

قال أحمد بن عبد الله العجلى : ثقة مأمون .

و قال النسائى : ثقة ثبت .

عجلی می گوید: او ثقه است.

نسائی می گوید: او ثقه است.

قال أبو حاتم : زهير أحب إلينا من إسرائيل فى كل شىء إلا فى حديث أبى إسحاق .

ابوحاتم می گوید: زهیر نزد ما دوست داشتنی تر است از اسرائیل در همه چیز است بجز در روایاتی که از ابی اسحق می گوید.

قال صالح بن أحمد بن حنبل ، عن أبيه : زهير فيما روى عن المشايخ ثبت بخ بخ ، و فى حديثه عن أبى إسحاق لين ، سمع منه بأخرة .

صالح ابن احمد بن حنبل از پدر خود احمد بن حنبل نقل می کند: زهیر در هر آنچه از مشایخ نقل می کند ثقه است بجز آنچه از ابی اسحق روایت می کند، که دروغ هستند.

عمرو بن عبد الله بن عبيد أو على أو ابن أبى شعيرة ، الهمدانى ، أبو إسحاق السبيعى الكوفى:

بیهقی: ثقه

ابوجعفر النحاس: او مدلس است و احادیث وی قبول نمی شود مگر بگوید: حدثنا یا هرچیزی شبیه آن

ابوحاتم الرازی: او در تعدد روایات مانند زهری است. اما در اواخر عمر دچار اختلاط شد.

ابن حبان: او را در کتاب ثقات خود اورده ولی وی را مدلس می داند.

ابو عمرو بن صلاح: او اختلاط دارد.

نسائی: ثقه

عجلی: ثقه

ابن کیال الشافعی در کتاب خود الکواکب النیرات فی معرفة من اختلط من الرواة الثقات یاد می کند.

سفیان بن عیینة می گوید وی به تشیع میل داشته و تدلیس می کرده است.

در کتاب من تُكُلِّمَ فيه وهو موثق أو صالح الحديث نوشته للإمام الحافظ شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهَبِيّ رحمه الله تعالى در جرح و تعدیل وی چنین آمده است:

أبو إسحاق السبيعي: عمرو بن عبد الله: ثقة تغير قبل موته من الكبر، وساء حفظه

و در پانویس و شرحی که عبد الله بن ضيف الله الرحيلي بر آن نوشته چنین آمده است:

عمرو بن عبدالله أبو إسحاق السبيعي، الكوفي، مات سنة 127هـ. احتج به الجماعة.

روى عن: ابن عباس، وعدي بن حاتم، وجابر بن سمرة، وغيرهم من الصحابة رضي الله عنه.

روى عنه: ابنه يونس، وحفيده إسرائيل، وشعبة، والسفيانان، وأبو بكر ابن عياش...

الحاصل:

الحاصل أنه إمام ثبت رُمي بالتدليس، واختلط في الآخر، وأنكر الإمام الذهَبِيّ كونه اختلط، قال: "لكنه كبر فساء حفظه".

قلت: على أي حال هو لا يحتج به في حال شيخوخته، والله أعلم.

ذكره في رسالة الثقات، وقال: "ثقة إمام لكنه كبر وساء حفظه، وما اختلط"، وقال في المغني: "ثقة نبيل، شاخ ونسي، لم يضعفه أحد، وسمع منه ابن عيينة وقد تغير شيئاً"، وأثنى عليه في الكاشف، وقال في الميزان 3/270. "من أئمة التابعين بالكوفة وأَثباتهم، إلا أنه شاخ ونسى ولم يختلط"، ولم يذكره في الديوان.

لذا برما معلوم شد ابواسحاق در آخر عمر دچار اختلاط شده و از طرفی خواندیم که روایاتی که زهير بن معاوية از وی نقل می کند به دلیل اختلاط ابواسحاق مورد قبول نیست.

عامر بن شراحيل:

رتبته عند ابن حجر : ثقة مشهور فقيه فاضل

رتبته عند الذهبي : أحد الأعلام

قال سفيان بن عيينة : كان الناس بعد أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم :

ابن عباس فى زمانه ، و الشعبى فى زمانه ، و الثورى فى زمانه .

قال سعيد بن عبد العزيز ، عن مكحول : ما رأيت أفقه من الشعبى .

و قال إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين . و أبو زرعة ، و غير واحد : الشعبى ثقة

سعید بن ذی حدان یا ذی لعوة:

أبو إسحاق إبراهيم بن يعقوب الجوزجاني

سعيد بن ذي لعوة يضعف حديثه وهو بعد شيخ ماله كبير حديث

الإصابة ابن حجر

سعيد بن ذي لعوة أحد الضعفاء من التابعين أرسل حديثا فذكره العسكري في الصحابة وأخرج من طريق بن إسحاق عنه أن جعفر بن أبي طالب أتى النبي صلى الله عليه وسلم فقال إن النجاشي صدق ثم قال العسكري لا تصح له صحبة وروايته مرسلة قلت اتفق الحفاظ على أنه تابعي

التاريخ الصغير البخاري

وروى الشعبي عن سعيد بن ذي لعوة عن عمر في الشراب وسعيد يخالف الناس في حديثه وهو مجهول لا يعرف وقال بعضهم سعيد بن ذي حدان وهو وهم وخالفه الشعبي عن بن عمر عن عمر حدثنا مسدد قال حدثنا يحيى عن أبي حيان قال حدثنا عامر عن بن عمر عن عمر

التاريخ الكبير بخاري

1569 - سعيد بن ذي لعوة عن عمر في النبيذ روى عنه الشعبي يخالف الناس في حديثه لا يعرف وقال بعضهم سعيد بن ذي حدان وهو وهم قال مسدد حدثنا يحيى عن سفيان عن أبي حبان عن الشعبي عن أين عمر عن عمر حرمت الخمر وهي من خمسة والخمر ما خامر العقل

الجرح والتعديل أبو محمد الرازي

سعيد بن ذي لعوة قال بعضهم هو سعيد بن ذي حدان وهو وهم روى عن عمر رضي الله عنه روى عنه الشعبي وأبو إسحاق السبيعي سمعت أبي يقول ذلك حدثنا عبد الرحمن قال قرئ على العباس بن محمد الدوري عن يحيى بن معين انه قال سعيد بن ذي لعوة ضعيف حدثنا عبد الرحمن قال نا محمد بن أحمد بن البراء قال قال علي بن المديني سعيد بن ذي لعوة مجهول حدثنا عبد الرحمن قال سمعت أبى يقول وسألته عن سعيد بن ذي لعوة فقال لا يعبأ بحديثه مجهول لانكاره لا أعلم روى عنه غير الشعبي وأبى إسحاق روى حديثا عن عمر في رخصة المسكر يخالف الناس في حديثه حدثنا عبد الرحمن قال سئل أبو زرعة عن سعيد بن ذي لعوة فقال ليس بالقوي

الضعفاء للبخاري

132 - سعيد بن ذي لعوة عن عمر في النبيذ روى عنه الشعبي يخالف الناس في حديثه لا يعرف وقال بعضهم سعيد بن ذي حدان وهو وهم

الضعفاء الصغير

بخاری

سعيد بن ذي لعوة عن عمر في النبيذ روى عنه الشعبي يخالف الناس في حديثه لا يعرف وقال بعضهم سعيد بن ذي حدان وهو وهم

الضعفاء الكبير للعقيلي

سعيد بن ذي لعوة عن عمر ، في النبيذ ، كوفي . حدثني آدم قال : سمعت البخاري يقول : سعيد بن ذي لعوة ، عن عمر ، في النبيذ ، قال البخاري : يخالف في حديثه ، لا يعرف

ــــــــــــــــــــ

وهذا الحديث حدثناه محمد بن إسماعيل قال : حدثنا أبو نعيم قال : حدثنا يونس بن أبي إسحاق وابن أبي السفر ، عن سعيد بن ذي لعوة قال : شرب أعرابي نبيذا من إداوة عمر فسكر ، فأمر به فجلد ، فقال : إنما شربت نبيذا من إداوتك ، فقال عمر رضي الله عنه : « إنما نجلدك على السكر » قال البخاري : وقال بعضهم : سعيد بن ذي حدان ، وهو وهم حدثنا محمد قال : حدثنا عباس قال : سمعت يحيى يقول : سعيد بن ذي لعوة بمرة يضعف

المجروحين - ابن حبان

سعيد بن ذي لعوة شيخ دجال يزعم أنه رأى عمر بن الخطاب رضي الله عنه يشرب المسكر روى عنه الشعبي ولم يرو في الدنيا الا هذا الحديث وحديثا آخر لا يحل ذكره في الكتب ومن زعم أنه سعيد بن ذي حدان فقد وهم وكيف يشرب عمر بن الخطاب رحمه الله المسكر وهو الذي خطب الناس بالمدينة وقال في خطبته سمعت النبي صلى الله عليه و سلم يقول الخمر من خمسة أشياء والخمر ما خامر العقل ولم يكن عمر ممن كان يشربها في أول الإسلام حيث كان شربها حلالا بل حرمها على نفسه وقال لا أشرب شيئا يذهب عقلي

تاريخ ابن معين - رواية الدوري

قال يحيى بن معين سعيد بن ذي لعوة ضعيف

معرفة الثقات العجلي

سعيد بن ذى لعوة روى عنه الشعبى وأبو إسحاق السبيعى.

قال ابن المدينى: مجهول.

وقال البخاري: يخالف في حديثه وهو مجهول لا يعرف.

وقال أبو حاتم: مجهول لا يعبا بحديثه.

قال ابن معين: ضعيف.

وقال ابن حبان: شيخ دجال.

قال العجلى: كوفى ثقة.

مغانى الأخيار

بدر الدين العينى

سعيد بن ذى لعوة: بفتح اللام، وسكون العين المهملة، وفتح الواو، وفى آخره هاء، ذكره فى الميزان، وقال: الذى روى عنه الشعبى، ضعفه يحيى، وأبو حاتم، وجماعة، وفيه جهالة. وقال ابن حبان: دجال يزعم أنه رأى عمر بن الخطاب، رضى الله عنه، يشرب المسكر، ووهم من قال فيه: سعيد بن ذى حدان. وقال البخارى: يخالف الناس فى حديثه. وقال ابن حزم: مجهول. وكذا قال فى كتاب العلل، لا أعلم روى عنه إلا الشعبى والسبيعى. قلت: ذكره العجلى فى تاريخه، وقال: كوفى ثقة. وكذا ذكره أبو العرب القيروانى فى تاريخه عن يحيى بن معين. وقال الساجى: يحتمل. وذكره أبو أحمد العسكرى فى كتابه معرفة الصحابة، قال: روى مرسلاً، وليس يصح صحبته. وقال عمران فى كتابه طبقات الكوفيين: سعيد بن ذى لعوة، واسم ذى لعوة عامر بن مالك، وهو أبو داود بن سعيد، وروى له أبو جعفر الطحاوى.

ميزان الاعتدال

سعيد بن ذى لعوة الذي روى عن الشعبى.

ضعفه يحيى، وأبو حاتم، وجماعة، وفيه جهالة.

وقال ابن حبان: دجال يزعم أنه رأى عمر بن الخطاب يشرب المسكر، (1 [ رواه وكيع، عن سفيان، عن أبى إسحاق عنه ] 1).

ووهم من قال فيه سعيد بن ذى (2) حدان.

وقال البخاري: يخالف الناس في حديثه.

وقال أبو حيان التيمى، عن الشعبى، عن ابن عمر، عن عمر، قال: حرمت الخمر وهي من خمسة، والخمر ما خامر العقل.

همچنین در کتب زیر هم به این روایت اشاره شده و توضیحاتی حول آن داده شده:

در کتاب العلل المتناهية في الأحاديث الواهية نوشته جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى : 597هـ)

نیز به این روایت اشاره شده و در ادامه چنین بیان نموده است:

أنبأنا عبد الوهاب بن المبارك قال أنا محمد بن المظفر قال أخبرنا العتيقي قال أنا يوسف بن أحمد قال نا العقيلي قال نا محمد بن إسماعيل قال حدثنا أبو نعيم قال نا يونس بن أبي إسحاق عن أبي إسحاق وابن أبي السفر عن سعيد ابن ذي لعوة قال شرب أعرابي نبيذا من أداوة عمر فسكر فأمر به فجلد فقال إنما شربت من نبيذ من اداوتك فقال أنما نجلدك على السكر

قال المصنف: "هذا كذب من سعيد

قال أبو حاتم ابن حبان هو شيخ دجال يزعم انه رأى عمر يشرب المسكر ومن زعم انه سعيد بن ذي حدان فقد وهم وقد روي عن أنس قريبا من ذلك.

همچنین در کتاب الموضوعات ابن جوزی نیز این روایت چنین آمده:

حدثت عن محمد بن الحسين بن فنجويه حدثنا أبى حدثنا عبدالله بن محمد ابن شيبة حدثنا ابن حفنس حدثنا أسلم بن جنادة حدثنا وكيع عن سفيان عن أبى إسحاق عن الشعبى عن سعيد بن ذى لعوة " أنه رأى عمر بن الخطاب رضى الله عن يشرب المسكر ".

هذا كذب بلا شك.

قال أبو حاتم بن حبان: سعيد بن ذى لعوة شيخ دجال يزعم أنه رأى عمر يشرب المسكر، ومن زعم أنه سعيد بن ذى حدان فقد وهم.

نکاتی که ضعف این روایت را نشان می دهد:

1. با توجه به اینکه هر آنچه زهیر بن معاویه از ابواسحاق روایت می کند مورد قبول نیست چرا که، زهیر زمانی از ابواسحاق روایت می کرده که ابواسحاق دچار اختلاط شده است.
2. حضور سعید بن ذی لعوة در میان روات روایت که علمای علم رجال وی را ضعیف و در برخی مواقع دجال دانسته اند.

لذا این روایت به شدت ضعیف است.

از طرفی عرض کردیم که حضرت عمر خود در پی تحریم شراب و مسکرات بود حال چگونه خود بر خلاف آنچه عقیده داشته عمل می کرده است ؟

آیا حضرت عمر تقیه نموده ؟

با توجه به شدت ضعفی که این روایت دارد، حضرت عمر نبیذی را که هنگام شهادت نوشید همان نبیذی بود که عاری از مستی بود و این در متن حدیث نیز مشخص است چرا که بعد از آن شیر نوشید و اگر آن حضرت قصد مستی را داشتند می بایست خمر می نوشید.

ohfreedom;279991 نوشت:
اما اینکه شراب نوشیده اند، برای این بوده که شراب حلال بود و این یک کار عادی است و توهینی به کسی نیست سالهای سال حضرت علی و حضرت عمر و حضرت ابوبکر در وسط روز رمضان ( با آنکه نه مسافر بودند نه بیمار) نهار خوردند، آیا این توهین به آنهاست ؟ نه !چون حکم روزه گرفتن هنوز نازل نشده بود، همینطور حکم حرام بودن شراب، هنوز نازل نشده بود و مردم عادتهای خود را داشتند و اصلا شراب خوری را بد نمیدیدند، و بعنوان احترام به میهمان،سر سفره شراب میاوردند، همانطور که امروز ما نوشابه میاوریم. پس شراب در صدر اسلام مباح و حلال بوده است نه نجس وحرام،


سلام

اي كاش هر كس مطلبي مينوشت مستدل ومستند بود نه کشکی !

مگر شما تورات وانجیل را نخوانده اید که بصراحت از حرمت شراب ومسکرات سخن گفته اند ؟

حتی غیر از ائمه علیهم السلام هم شراب نخوردند تا چه رسد به حضرات ائمه :

ابوطالب قمی از امام باقر(ع)با واسطه روایت می كند كه حضرت فرمود:
«خداوند به رسول خدا وحی كرد كه: من از جعفر، پسر ابوطالب به خاطر چهار خصلت كه در او وجود دارد، راضی هستم. رسول گرامی جعفر را خواست و آنچه را كه خداوند به پیامبر خبر داده بود، به او گفت: جعفر عرض كرد: ای رسول خدا! اگر خداوند خبر نمی داد، من این چهار خصلت را افشا نمی كردم:
1- در عمرم هرگز شراب نخورده ام؛ چون می دانم اگر شراب بخورم، نعمت عقل را از دست می دهم.
2- هرگز دروغ نگفته ام؛ چون دروغ گفتن از شخصیّت و مروّت انسان می كاهد.
3- هرگز در زندگی عمل منافی با عفّت انجام نداده ام.
4- هیچ گاه پیشانی در مقابل بت نساییده ام؛ چون آن ها وجودات بی خاصیت اند، نه به انسان سود می رسانند و نه ضرر را از او دور می كنند. این جا بود كه رسول خدا دست بر شانه جعفر گذاشتند و فرمودند: «تو لیاقت و شایستگی دارد كه خداوند متعال دو بال به تو عطا كند و در بهشت با فرشتگان پرواز كنی.»امالی صدوق،


نکته دیگر دستگاه تبلیغاتی اولاد هند را فراموش کردید که در منابر امام علی (ع) را سب ولعن میکردند بروایت بخاری ومسلم ، آنگاه توقع دارید با جعل حدیث اهل بیت را تخریب نکنند !!!!


نقل قول:
2. حضور سعید بن ذی لعوة در میان روات روایت که علمای علم رجال وی را ضعیف و در برخی مواقع دجال دانسته اند.


ای کاش همه اقوال را در مورد سعید می آوردید ، البته که عجلی وی را موثق دانسته و مانند همیشه علت ضعف وی تشیع وی است زیرا که:


أبو البختري سعيد بن فيروز ويقال ابن عمران ويقال ابن ذي لعوة الطائي مولاهم الكوفي .

قال العجلي : كوفي ثقة، والبغداديون يضعفونه.
وقال ابن المديني : مجهول.
وقال ابن معين: ضعيف.
وقال أبو حاتم الرازي: لا يُعبأ بحديثه، مجهول لإنكاره، لا أعلم روى عنه غير الشعبي، وأبي إسحاق الهمداني، روى حديثاً عن عُمر في رُخصة المُسْكِر،.....

وقال أبو بكر بن عياش: أقول لهم: حدثنا أبو حصين فيقولون: حَدَّثَنا أبو إسحاق عن سعيد بن ذي لعوة الماص بظر أمه كان يشتم عثمان.

ودلیل دیگر بر صحت شرابخواری عمر احادیث صحیح وشواهد دیگر است مانند :

وكان عمر يشرب النبيذ بعدما يتخلل .

أبقى ما أبقى أحب إلي من أن أشرب نبيذ الجر .

كان أحب الطعام إلى عمر الثفل وأحب الشراب إليه النبيذ.صحیح

[h=3]بررسي روايت اتهام به امير مؤمنان عليه السلام در صحاح اهل سنت :[/h] در اين باره در صحاح سته اهل سنت دو روايت نقل شده است ، يكي روايت ترمذي و ديگري روايت أبي داود . ما هر دو روايت را از نظر سندي بررسي خواهيم كرد .

ترمذي در سننش مي‌نويسد :
3300[=arial] ، حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الرَّازِىِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِى فَقَرَأْتُ (قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ )[=arial] .

[=arial] [=arial]سنن الترمذي ، الترمذي ، ج 4 ص 305

[=arial] [=arial]از علي بن ابي طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف براي ما غذايي درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتي شراب نوشيديم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اينگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند اين آيه را نازل نمود که :

[=arial] [=arial]"اي کساني که ايمان آورديد ! مبادا در حال مستي به سراغ نماز رويد ، تا زماني که بدانيد چه مي گوييد".

[=arial] [=arial]ابي داود نيز در سنن خود مي نويسد :
[=arial] [=arial]3673 ، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ سُفْيَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِىٌّ فِى الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِيهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

[=arial] [=arial]سنن أبي داود ، ابن الأشعث السجستاني ، ج 2 ص 182 .

[=arial] از علي روايت شده است که شخصي از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانيد ؛ علي در نماز مغرب امام ايشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آيه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...
[=arial]بررسی دلالی:[=arial]در روایت اول میزبان عبدالرحمن بن عوف میزبان است در دومی شخصی از انصار (هردو روایت یکی است)پس دروغگو بودن و یا کم حافظه بودن راوی را ثابت میکند
[=arial]بررسی سندی:
[h=4]أبي عبد الرحمن سلمي از دشمنان امير مؤمنان عليه السلام :[/h] [=arial]ناقل قصه از امير مومنان عليه السلام ، در هر دو روايت ، ابي عبد الرحمن السلمي است كه وي از دشمنان امام علي عليه السلام بوده است . وي از کساني است که در لشکر امير مومنان بود ؛ اما به اقرار خويش در باطن با حضرت دشمني داشت :

[=arial] [=arial]طبري در کتاب المنتخب من ذيل المذيل از خود او نقل مي کند که وي با امير مومنان دشمن بوده است :
[=arial] [=arial]وأبو عبد الرحمن السلمي واسمه عبد الله بن حبيب ... قال رجل لأبي عبد الرحمن أنشدك الله متى أبغضت عليا عليه السلام أليس حين قسم قسما بالكوفة فلم يعطك ولا أهل قال أما إذ نشدتني الله فنعم .

[=arial] [=arial]المنتخب من ذيل المذيل ، ص 147 .

[=arial] [=arial]ابو عبد الرحمن السلمي ؛ اسم او عبد الله بن حبيب است ... شخصي به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم مي دهم ! چه زماني با علي دشمن شدي ؟ آيا همان زماني نبود که در کوفه مالي را تقسيم نمود ؛ اما به تو و خانواده ات چيزي نداد ؟ پاسخ داد : آري !!!

[=arial] [=arial]ابراهيم ثقفي نيز در کتاب الغارات ، نام وي را در ميان عده اي از فقهاي بزرگ آورده که با امير مومنان دشمني مي نمودند :
[=arial] [=arial]ومنهم (اي المنحرفين عن علي) أبو عبد الرحمن السلمي [ القاري] :

[=arial] [=arial] عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبي عبد الرحمن السلمي أنشدك بالله تخبرني فلما أكد عليه قال : بالله هل أبغضت عليا إلا يوم قسم المال في أهل الكوفة فلم يصبك ولا أهل بيتك منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتني بالله فلقد كان ذلك .
[=arial] [=arial]از ايشان (کساني که از امير مومنان جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمي است ؛ از عطاء روايت شده است که مي گفت : شخصي به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم مي‌دهم که به من راست بگويي ؛ وقتي که به او اصرار کرد قبول نمود ؛ پس گفت : آيا جز براي اين با علي دشمن نشدي که روزي بيت المال را تقسيم مي کرد ، اما به تو و خانواده ات چيزي نرسيد ؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادي به تو مي گويم ؛ آري ، همينطور است .

[=arial] [=arial]سپس به نقل از سعد بن عبيده ، روايتي را از أبي عبد الرحمن نقل مي‌كند كه خصومت و عداوت او با امير المؤمنين عليه السلام را بيش از پيش براي ما روشن مي‌سازد .

[=arial] [=arial] عن سعد بن عبيدة قال : كان بين حيان وبين أبي عبد الرحمن السلمي شئ في أمر علي عليه السلام فأقبل أبو عبد الرحمن على حيان فقال : هل تدري ما جرأ صاحبك على الدماء ؟ يعني عليا عليه السلام قال : وما جرأه لا أبا لغيرك ؟ ، قال : حدثنا أن النبي صلى الله عليه وآله قال لأصحاب بدر : اعملوا ما شئتم فقد غفر لكم ، أو كلاما هذا معناه.

[=arial] [=arial]الغارات ، ج 2 ، ص 567 .

[=arial] [=arial]از سعد بن عبيده نيز روايت شده است که گفت : بين حيان و ابي عبد الرحمن سلمي در مورد امير مومنان درگيري بود ؛ پس ابو عبد الرحمن رو به حيان نموده و گفت : مي داني چرا صاحب تو (کسي که از او طرفداري مي کني) را بر ريختن خون مردمان جري نمود ؟

[=arial] [=arial]گفت : چه چيزي او را جري کرده است ؟ اي ناپاک ؟
[=arial] [=arial]ابو عبد الرحمن پاسخ داد : علي براي ما از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) روايـت مي کند که به اصحاب بدر فرمود : هرکاري مي خواهيد بکنيد ، زيرا خدا شما را آمرزيده است (و به همين جهت جرات در ريختن خون مردمان پيدا کرده است) .

[=arial] [=arial]بايد از علماي اهل تسنن سؤال كرد كه آيا مي‌توان به روايت چنين شخصي اعتماد كرد ؟ مگر نه اين كه به اتفاق شيعه و سني ، كسي كه با امير المؤمنين عليه السلام دشمن باشد ، منافق است ؟ آيا به روايت شخص منافق مي‌توان اعتماد و به امير مؤمنان تهمت زد ؟
[=arial] بنابراين ، هر دو روايتي كه در صحاح سته اهل سنت آمده ، به خاطر بودن اين شخص در سلسله سند ، از اعتبار ساقط است .

ضعف دیگر روات در پست های بعدی

[h=4][=arial]عطاء بن سائب ، ديوانه شده بود :
[/h][=arial] [=arial]دومين راوي در سلسله سند هر دو روايت كه از أبي عبد الرحمن نقل مي‌كند ، عطاء بن سائب است . مزي در تهذيب الکمال در باره او مي نويسد :

[=arial] [=arial]و قال عن يحيى أيضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قديما فهو صحيح ... و قال أبو أحمد بن عدى : أخبرنا ابن أبى عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبى يحيى ، قال : سمعت يحيى بن معين يقول : ليث بن أبى سليم ضعيف مثل عطاء بن السائب .

[=arial] [=arial]تهذيب الكمال ، ج 20 ص 91

[=arial] [=arial]از يحيي روايت شده است که گفت : عطاء ديوانه شد و تنها اگر کسي از او در ابتدا شنيده باشد صحيح است ... از يحيي بن معين شنيدم که مي گفت : ليث بن أبي سليم مانند عطاء بن سائب ضعيف است .

[=arial] [=arial]هيثمي نيز در رد روايت وي مي گويد :
[=arial] [=arial]رواه أحمد وفيه عطاء بن السائب وقد اختلط .

[=arial] [=arial]مجمع الزوائد ج 4 ص 83.

[=arial] [=arial]اين روايت را احمد نقل کرده است و در سند آن عطاء بن سائب است و او نيز ديوانه شد .

[=arial] [=arial]ابن حجر نيز در مورد روايت او مي گويد :
[=arial] [=arial]والاضطراب فيه من عطاء بن السائب فإنه اختلط .

[=arial] [=arial]الإصابة ج 4 ص 338 .

[=arial] [=arial]اشکال اين روايت از عطاء بن سائب است ، زيرا او ديوانه شد .

[=arial] [=arial]ذهبي نيز در ترجمه وي مي گويد :
[=arial] [=arial]وقال يحيى : لا يحتج به .

[=arial] [=arial]ميزان الاعتدال ج 3 ص 71

[=arial] يحيي گفته است : نمي توان به او استدلال کرد .

[h=4]ابوجعفر الرازي ، در نقل روايت ضعيف بود :[/h][=arial]ابو جعفر رازي سومین راوی است كه بسياري از بزرگان اهل تسنن وي را تضعيف كرده‌اند.
[=arial]قال عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أبيه : ليس بقوى فى الحديث ... و قال عمرو بن على : فيه ضعف ، و هو من أهل الصدق ، سيىء الحفظ . و قال أبو زرعة : شيخ يهم كثيرا . و قال زكريا بن يحيى الساجى : صدوق ليس بمتقن . و قال النسائى : ليس بالقوى.

[=arial] [=arial]تهذيب الكمال / ج 33/ ص 195

[=arial] [=arial]عبد الله بن احمد از پدرش نقل مي کند که وي در روايت قوي نيست ... از عمرو بن علي روايت شده است که گفت : او ضعيف است ؛ اگر چه راستگوست اما حفظ او بد است .(کم حافظه است)

[=arial] [=arial]ابو زرعه گفته است : او پيرمردي است که غلط هاي بسيار دارد.

[=arial] [=arial]زکريا بن يحيي ساجي گفته است : راستگويي است که حرف هاي او محکم نيست.

[=arial] [=arial]نسايي نيز گفته است : او قوي نيست.

[=arial] [=arial]ابن حجرعسقلانی نيز مي گويد :(در واقع او نظر ابن حبان که فرد سختگیری در حدیث است را قبول دارد)

[=arial] [=arial]و قال ابن حبان : كان ينفرد عن المشاهير بالمناكير ، لا يعجبنى الاحتجاج بحديثه إلا فيما وافق الثقات . و قال العجلى : ليس بالقوى.

[=arial] [=arial]تهذيب التهذيب/ ج12/ص57

[=arial] [=arial]ابن حبان گفته است : او از مشاهير روايات غير قابل قبول نقل مي کند ؛ به نظر من استدلال به روايت او صحيح نيست مگر زماني که با روايات ثقات موافق باشد . عجلي نيز گفته است : او قوي نيست.

شراب خواري عمر در زمان خلافتش :

[=arial]به هر حال عمربن خطاب از زمان جاهلیت به بعد نتوانست شراب را ترک کند.
[=arial]عمر :عجب شراب نيکويي است!!!

[=arial]مالك بن أنس ، امام مالكي‌ها در كتاب الموطأ كه به اعتقاد بسياري از علماي اهل سنت همرديف صحاح سته به حساب مي‌آيد ، مي‌نويسد :
[=arial]عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَيَّاشٍ الْمَخْزُومِيَّ, فَرَأَى عِنْدَهُ نَبِيذاً وَهُوَ بِطَرِيقِ مَكَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ يُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَيَّاشٍ قَدَحاً عَظِيماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِي يَدَيْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَى فِيهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَيِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .

[=arial]كتاب الموطأ ، الإمام مالك ، ج 2 ص 894 و الاستذكار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .

[=arial]از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عياش مخزومي را ديد ؛ در حالي که او در راه مکه بود ، در نزد وي نبيذ ديد !!! پس اسلم به او گفت : اين نوشيدني است که عمر آن را دوست مي دارد . عبد الله بن عياش ظرف بزرگي پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوي او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزديک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : اين شرابي نيکو است ؛ پس از آن نوشيد .

[=arial]شخصي از مشک عمر شراب نوشيد و مست شد !!!

[=arial]ابن ابي شيبه استاد بخاري در کتاب خويش چنين روايت مي کند که :
[=arial]حدثنا أبو بكر قال حدثنا ابن مسهر عن الشيباني عن حسان بن مخارق قال : بلغني أن عمر بن الخطاب سائر رجلا في سفر وكان صائما ، فلما أفطر أهوى إلى قربة لعمر معلقة فيها نبيذ قد خضخضها البعير ، فشرب منها فسكر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتك ، فقال له عمر : إنما جلدناك لسكرك

[=arial]المصنف لابن أبي شيبة ج 6 ص 502

[=arial]عمر در راه سفر با مردي روزه دار همراه بود ؛ وقتي که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آويزان نموده بود و شتر نيز آن را تکان داده بود ، برداشت و از آن نوشيد و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشک تو نوشيدم!!!

[=arial]عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستي حد زديم (نه به خاطر نوشيدن شراب)
[=arial]ابن عبد ربه نيز مي گويد :
[=arial]وقال الشعبي: شرب أعرابي من إداوة عمر، فانتشى، فحده عمر. وإنما حده للسكر لا للشراب.

[=arial]العقد الفريد باب احتجاج المحللين للنبيذ

[=arial]شعبي گفته است که بيابانگردي از مشک عمر نوشيد و مست شد !!! عمر نيز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!

[=arial]شايد خود عمر از آن مي خورده و مست نمي شده است!!!

[=arial]عمر شراب را با دُردي آن سر مي کشيد :

[=arial]همانطور که در اشعار فارسي و عربي مشهور است وقتي شخصي دائم الخمر باشد ، ديگر براي وي نوشيدن تفاله شراب و دُردي (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وي دردي کش گفته مي شود ؛ در روايات اهل سنت آمده است که عمر نيز از دردي کشان بوده است :
[=arial]حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدي نا عبد الله بن عمر عن زيد بن أسلم عن أبيه قال كنت أنبذ النبيذ لعمر بالغداة ويشربه عشية وأنبذ له عشية ويشربه غدوة ولا يجعل فيه عكرا

[=arial]سنن الدارقطني ج4/ص259 ش 70

[=arial]زيد بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روايت مي کند که گفت : من براي عمر صبحگاه شرابي آماده مي کردم و او شب آن را مي نوشيد و شب هنگام براي او شراب آماده مي کردم و او صبح آن را مي نوشيد و حتي در آن دُردي را هم باقي نمي گذاشت!!!

[=arial]عمر ، نبيذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت :

[=arial]بيهقي در سنن خود مي‌نويسد :
[=arial] وأما الرواية فيه عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد يعقوب ثنا الحسن بن مكرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخيثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن ميمون قال قال عمر رضي الله عنه إنا لنشرب من النبيذ نبيذاً يقطع لحوم الإبل في بطوننا من أن تؤذينا .

[=arial]سنن البيهقي ، ج 8 ، ص 299

[=arial]عمر مي گفت : ما از اين نبيذ (شراب) مي نوشيم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نمايد ، که اذيت نشويم !!!

[=arial]وأما الآثار فمنها ما روي عن سيدنا عمر رضي الله عنه أنه كان يشرب النبيذ الشديد ويقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا يقطعه إلا النبيذ الشديد .

[=arial]بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116

[=arial]روايت شده است که سرور ما عمر رضي الله عنه نبيذ (شراب) غليظ مي نوشيد و مي گفت : ما شتران را قرباني مي کنيم و گوشت گردن آن به خاندان عمر مي رسد و چيزي آن را جز نبيذ غليظ هضم نمي نمايد!!!

[=arial]و متقي هندي مي‌نويسد :
[=arial]13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبيذ في هذه الأسقية فإنه يقيم الصلب ويهضم ما في البطن وإنه لم يغلبكم ما وجدتم الماء.

[=arial]كنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .

[=arial]از عمر روايت شده است که گفت : نبيذ را در اين پيمانه ها بنوشيد ؛ زيرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم مي نمايد ؛ و تا زماني که آب براي نوشيدن همراه داشته باشيد (و به همراه آن بنوشيد) شما را مست نمي کند!!!

[=arial]عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقيق كرده و آن را مي‌نوشيد :

[=arial]جالب تر از همه اين كه محمد بن محمود خوارزمي از بزرگان اهل تسنن در کتاب جامع مسانيد أبو حنيفه مي گويد :
[=arial] عن حماد عن إبراهيم عن عمر بن الخطاب ، أتى بأعرابي قد سكر فطلب له عذر فلما أعياه قال : احبسوه فإن صحى فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه عليه فكسره ثم شرب وسقى أصحابه ، ثم قال : هكذا فاكسروه بالماء إذا غلبكم شيطانه ، قال : وكان يحب الشراب الشديد .

[=arial]جامع المسانيد أبي حنيفة ، ج2 ، ص 192

[=arial]بيابانگردي را که مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده اي براي او طلب بخشش کردند ؛ اما وقتي پذيرفته نشد ، عمر گفت : او را زنداني کنيد تا زماني که به خود آيد و سپس او را شلاق بزنيد . سپس خود عمر آبي طلبيده بر روي همان شراب ريخته و آن را رقيق کرده و نوشيد و به ديگران نيز نوشانيد .

[=arial]سپس گفت : اگر شيطان شراب بر شما غالب شد ، اين چنين آن را با آب رقيق سازيد !!! عمر شراب غليظ را دوست داشت !!!
[=arial]و سرخسي فقيه مشهور حنفي مذهب در كتاب المبسوط مي گويد:
[=arial]وقد بينا أن المسكر ما يتعقبه السكر وهو الكأس الأخير وعن إبراهيم رحمه الله قال أتي عمر رضي الله عنه بأعرابي سكران معه إداوة من نبيذ مثلث فأراد عمر رضي الله عنه أن يجعل له مخرجاً فما أعياه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتى صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبيذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها في إناء ثم صب عليه الماء فشرب وسقى أصحابه وقال إذا رابكم شرابكم فاكسروه بالماء .

[=arial]المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .
[=arial]و ما بيان کرديم که مسکر آن چيزي است که با نوشيدن آن شخص مست شود !!! يعني آخرين پيمانه (پس تا قبل از آن مسکر نيست و حرام نيست!!!) و از ابراهيم روايت شده است که گفت : بيابانگردي مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکي از نبيذ غليظ شده بود ؛ پس عمر خواست که براي او راهکاري قرار دهد ؛ هيچ راهي به ذهن او نرسيد مگر اينکه او اکنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زنداني کرده تا زماني که هوشش سر جاي خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشک او را طلبيده در حالي که در آن نبيذ بود ؛ پس از آن چشيد و گفت : واي !! اين با او چنين کرده است !!! پس مقداري از آن را در ظرفي ريخته و بر روي آن آب ريخت و از آن نوشيد و به يارانش نيز نوشانيد و گفت : اگر مايل به اين شراب شديد ، مستي آن را با آب از بين ببريد!!!

[=arial]وي همچنين مي گويد :
[=arial]وعن عمر ( رض ) أنه أتى بنبيذ الزبيب فدعا بماء وصبه عليه وشرب ، وقال : أن لنبيذ زبيب الطائف غراما .

[=arial]المبسوط ، ج 24 ، ص8 .
[=arial] از عمر روايت شده است که براي او نبيذي آوردند ؛ پس آبي آورده و بر روي آن ريخت و از آن نوشيد و سپس گفت : شراب کشمش طائف ارزشمند است !!!

بر گرفته از سایت ولی عصر(عج)

ohfreedom;279961 نوشت:
احادیث زیادی در نزد اهل سنت و شیعه?????????????!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! وجود دارد که ابوبکر و عمر و علی -رض- شراب خورده اند
همه ی آنها هم صحیح است...
واقعیت این است که مشکلی نیست و اهانتی نست. شراب در آن مقطع حرام نبوده، پس طبیعی است که اینان می خورده اند...
شراب در آن زمان مانند چای بود در خانه من و شما پس زمانی که الله آیه شراب را نازل فرمودند دیگر این بزرگواران شرابی ننوشیدند، پس حکم الله اجرا نمودند.
توجه کنید این روایات مربوط به قبل از حرام بودن شراب است

با سلام و عرض ادب

1) قرآن کریم در باب خمر می فرماید:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون»؛[1]اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! شراب و قمار و بتها و ازلام [نوعى بخت‏آزمايى‏]، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد! شيطان مى‏خواهد به وسيله شراب و قمار، در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند، و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد. آيا (با اين همه زيان و فساد، و با اين نهى اكيد،) خوددارى خواهيد كرد؟!

«قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى‏ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»؛[2]بگو: «در آنچه به من وحى شده است، بر خورنده‏اى كه آن را مى‏خورد هيچ حرامى نمى‏يابم، مگر آنكه مردار يا خونِ ريخته يا گوشت خوك باشد كه اينها همه پليدند.

با توجه به این آیات سؤال این است که:

پلیدی خمر و قمار و بتها وگوشت خوک و...آیا قبل از بیان حکم شرعی وجود داشته یا خیر؟
به عبارت دیگر آیا احکام شرع دائر مدار مصالح و مفاسد است، یا خیر به نفس حکم شرعی مصلحت و یا مفسده در متعلق حکم ایجاد می شود؟

بدیهی است که احکام شرع دائر مدار مصلحت است؛ لذا شراب و گوشت خوک و خون و...همواره پلید و از اعمال شیطان بوده است، واینگونه نبوده که بعداز تعلق حکم شرعی چنین پلیدی ای در متعلق حکم ایجاد گردد.

اما اینکه در دین اسلام احکام به تدریج نازل گشته است، منافاتی با این امر ندارد که برخی از افعال به حسب واقع دارای حسن و یا قبح بوده باشند، و روشن است که در این صورت الزامی از طرف شرع مقدس متوجه مکلفین نیست، اما این بدان معنا نخواهد بود که انجام فعلی که به حسب واقع دارای پلیدی است فاقد اثر تکوینی خود بوده باشد، اثری که مانع از یاد خدا می باشد.

بنابراین کسی که در دوران جاهلیت مرتکب چنین کارهایی شده است هر چند که تکلیفی متوجه او نبوده است اما آثار این اعمال بر افعال آنها مترتب بوده است.

[/HR]
[=Calibri][1]. المائدة/90.
[=Calibri][2]. الانعام/145.

2) خداوند متعال در آیه ی تطهیر ُ«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»،تمام پلیدی ها را از ساحت اهل البیت علیهم السلام بدور داشته است، وذهاب رجس از آنها به نحو رفع نبوده که رجسی در آنها بوده باشد که خداوند آنرا از میان بردارد؛ بلکه به نحو دفع است که رجس و پلیدی ای در آنها نبوده و پلیدی ای هم در آنها رخ نخواهد داد.

حال قول خداوند متعال در مورد امیر مؤمنان در نزد شما معتبر است؛ یا قول دروغگویان منحرف از اهل بیت علیهم السلام.

3) امام علی علیه السلام پرورش یافته ی خاص پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است. آنحضرت در بیان جایگاه خویش نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند:

شما به خوبى موقعيّت مرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله از نظر خويشاوندى نزديك و منزلت و مقام ويژه مى ‏دانيد.او مرا در دامان خويش در حالى كه كودك (خردسالى) بودم مى ‏نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سينه خود مى ‏فشرد و در بستر خويش در كنار خود مى‏ خوابانيد، به گونه‏ اى كه بدن خود را (همچون يك پدر مهربان) به بدن من مى‏ چسبانيد و بوى خوش خود را به مشام من مى ‏رساند و (چون بسيار كوچك بودم و توان جويدن غذاى سخت را نداشتم) غذا را مى‏ جويد و در دهان من مى ‏گذاشت.

او هرگز دروغى در گفتار من نيافت و در كردارم خطا و اشتباهى نديد. از همان زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگ‏ترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وى را به راههاى فضيلت و محاسن اخلاق جهانيان وادارد و من هم مانند كودكى كه به دنبال مادرش حركت مى ‏كند از او پيروى مى‏ كردم. هر روز نكته تازه‏اى از اخلاق برجسته خود براى من آشكار مى ‏ساخت و مرا فرمان مى‏ داد كه به او اقتدا كنم.

او در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مى ‏برد (و به عبادت خدا مى‏پرداخت) من او را مى ‏ديدم و كسى ديگر او را نمى ‏ديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت و هنگامى كه آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانه‏ اى كه اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر نبود تنها او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحى و رسالت را مى‏ ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى‏ كردم. من صداى ناله شيطان را در آغاز نزول وحى بر آن حضرت شنيدم و گفتم اى رسول خدا اين ناله (از كيست و براى) چيست؟ فرمود:اين ناله شيطان است، زيرا از اينكه پيرويش كنند مأيوس شده است.(سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود:) تو آنچه را من مى ‏شنوم مى ‏شنوى و آنچه من مى ‏بينم مى‏ بينى (و چشم و گوش تو حقايق عالم غيب را درك مى‏ كند) جز اينكه تو پيامبر نيستى؛ ولى وزير منى و در مسير خير و سعادت قرار دارى![1]

حال چطور ممکن است که امام پرهیزکاران که مربی او پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است آلوده به رجسی شود که از ساحت پرهیزکاران چه رسد به مخلصین به دور است. و امام نعوذ بالله در میهمانی عبدالرحمن سیراب از شراب شود و در نماز سوره ی کافرون را بخواند و بجای «لا اعبد ما تعبدون» بخواند:«و نحن نعبد ما تعبدون»؟!!!!(کجاست فهم)
کسی که مقام امامت امت را به عهده دارد چگونه ممکن است در عمر خود ولو یک بار عملی را انجام دهد که در فاصله ای کوتاه جزو اعمال شیطان به حساب آید؟!

البته این کار دروغ پردازان راویان عامه از آن روی است که چنین رفتار و عملکردهایی در خلفای محبوب آنها بوده است؛ لذا در صدد تدارک آبروی آنها بوده اند و چنین سخنان سخیف و بی ارزشی که ناشی از بغض آنها به امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است را نسبت به آن حضرت جعل نموده اند؛ همچنان که در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت غرانیق را جعل نمودند، که آنحضرت امید به شفاعت بتها داشته بشد؟!!

واز آن خنده دار تر اینکه ترک این امور؟!!برای آنها فضیلتی مضاعف محسوب گردد؛ ظاهرا در منظر شما گناهکار تائب فضیلتش از کسی که گناهی مرتکب نشده بالاتر است.

البته عجیب از حدیث شناسان متعصب اهل سنت است که هر گاه روایتی در باب مناقب امام علی علیه السلام در طریق عامه باشد، آنرا به بهانه های واهی رد می نمایند، مثلا حکم به وضع روایت می نمایند بخاطر نکارت متن در منظر آنان ؛همچون روایت:«علی خیر البشر»، یعنی چون متن این روایت با عقاید آنان سازگاری ندارد(چون می گویند ابوبکر خیر البشر بعد النبی صلی الله علیه و آله)بدون بررسی سند حکم به منکر بودن آن می نمایند؛ اما در چنین روایات منکری حکم به تصحیح سند بی ارزش آن نمایند.

موفق باشید.


[/HR][1].خطبه ی قاصعه، 192:«َضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى‏ صَدْرِهِ، وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ. وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَ لَاخَطْلَةً فِي فِعْلٍ. وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ، وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ. وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً، وَ يَأْمُرُنِي بِالْاقْتِدَاءِ بِهِ. وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لَايَرَاهُ غَيْرِي. وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَى‏ نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ. وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَى‏ مَا أَرَى‏، إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى‏ خَيْرٍ».

[=arial]اخرین راوی سفیان ثوری نام دارد.او مدلس بوده و از دیوانه ها روایت نقل میکرده اسناد:ت[=arial]دريب الراوي ، باب النوع الثاني : المدلس وهو قسمان ، ج1 ،‌ ص186///// و تدلیس او بدترین تدلیس بوده(روایت ها را دستکاری میکرد) [=arial]تدريب الراوي ، ج1 ، ص187 .

[=arial]و در ميزان الاعتدال ، ترجمه الصلت بن دينار ، ج2 ، ص371 ، ص3906 .[=century gothic][=arial]امده که او از افراد دیوانه ای مانند ابی شعیب نقل می کرده است

[=arial]والسلام

موضوع قفل شده است