محمد بن حنفيه خود را امام مي دانست؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
محمد بن حنفيه خود را امام مي دانست؟

محمد بن حنفيه خود را امام شيعيان مي دانست و بعدها امامت را به پسرش سپرد؟‌نظر شما چيه؟

با سلام
دوست عزیز گروهی بعد از امام حسین(ع) قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند که به کیسانیه مشهورند ولی برخی ازمورخین قائلند اصل این فرقه ساخته تحریفگران تاریخ است و وجود خارجی نداشته است. گروهی هم معتقدندکیسانیه بعد از مرگ او شکل گرفت و او هیچ‏گاه ادعای امامت ننمود و همواره امام سجاد(ع) را به عنوان امام بعد ازحضرت سیدالشهدا معرفی می‏کرد.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1211.

در رابطه با این موضوع و سوالتان در این پست که خودتان هم پرسیده اید جواب هایی داده شده است گه دیدنش شما رو به جواب خواهد رساند.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=9477

موفق باشید.

محمد بن حنفيه خود ادعاي امامت نداشته ولي عده اي ايشان رابه عنوان امام برگزيدند مثل زيدبن علي عليه السلام که خود ادعاي امامت نداشته است ولي زيديه ايشان راامام مي دانند
شيخ کلینی رحمه الله عليه درکتاب اصول کافی ج1ص348؛ازامام باقر(ع) روایت کرده است که محمد درخلوت با امام سجاد(ع) صحبت کرد وبه حضرت گفت:من ازشما بزرگترم وشایسته رهبری هستم.حضرت سجاد(ع) پیشنهادکرد که به حجرالاسود سلام دهند.حجرالاسود جواب سلام امام را داد ولی پاسخ محمد حنفیه را نداد.درمنابع رجالی شیعه تاکید شده است که محمد حنفیه می خواست با این کار برای دیگران ثابت شود که امامت ازآن امام سجاد(ع)است.

روايت شده است كه ميان ايشان و محمد بن حنفيه (يعنى عموى حضرت سجاد) در موضوع امامت گفتگويى درگرفت. امام سجاد فرمود: بيا كنار حجر الاسود برويم. آنجا به محمد گفت: شما شروع كن و از خداوند و پيامبر مسألت كن كه اگر بر حقى حجر الاسود براى تو شهادت و سخن بگويد. محمد بن حنفيه چنان كرد و بسيار تضرع و دعا كرد ولى حجر پاسخى به او نداد. امام سجاد گفت: عمو جان! اگر تو وصى و امام بودى، حجر به تو پاسخ مى‏داد. محمد گفت: اى برادر زاده! اكنون تو بپرس و دعا كن. على بن حسين (ع) در مورد آنچه مى‏ خواست دعا فرمود و سپس خطاب به حجر الاسود گفت: ترا سوگند مى‏دهم به حق كسى كه ميثاق پيامبران و اوصياى ايشان و ميثاق همگان را در تو قرار داده است كه با زبان عربى واضح و روشن به ما خبر دهى كه پس از حسين بن على (ع) امام كيست؟ سنگ چنان به حركت آمد كه نزديك بود از جاى خود كنده شود و سپس خداوند او را به سخن درآورد و او با عربى واضح گفت: همانا كه وصايت و امامت پس از حسين بن على (ع) از على بن حسين بن فاطمه دختر رسول خدا (ص) است. محمد بن حنفيه برگشت و نسبت به امام على بن الحسين دوستى مى‏ورزيد. (روضة الواعظين-ترجمه مهدوى دامغانى، ص: 325 ؛ بحار الانوار ج 42 ص 77و ج 46 ص 111 )

اصل داستان از این قرار است: از امام الباطن و الظّاهر أبى جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهم السّلام مرويست كه: چون امام السّعيد الشّهيد أبى عبد اللَّه الحسين عليه السّلام شربت شهادت چشيد محمّد بن الحنفيّه كسى بخدمت علىّ بن الحسين (ع) فرستاد و گفت: مرا حرفيست با تو كه بخلوت بايد گفت:
حضرت علىّ بن الحسين (ع) فرمود كه در هر زمانى كه اراده نمائى ميسّر است.

چون محمّد بن الحنفيّه بخدمت آن امام البريّه حاضر گرديد گفت:
يا ابن رسول اللَّه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميدانى كه وصيّت و امامت را بعد از خود براى علىّ بن أبى طالب (ع) و بعد از علىّ براى حسن عليه السّلام و پس از آن براى پدرت حسين (ع) مقرّر گردانيده بود و الحال، پدرت مقتول شده و او كسى را وصىّ خود نگردانيد و من عمّ تو و هم فرزند پدر توام چون من در سنّ از تو أقدم و بأمير المؤمنين على (ع) أقربم و تو در حداثت سنّ و جوانى، پس بر تو اطاعت و متابعت من لازم است بايد كه با من منازعه در وصيّت و مخالفت در امامت نكنى.
حضرت علىّ بن الحسين (ع) فرمود:
يا عمّ اتّق اللَّه و لا تدّع ما ليس لك بحقّ انّى اعظك ان تكون من الجاهلين‏
. اى عمّ من بپرهيز بخدايتعالى و چيزى كه حقّ تو نباشد دعوى آن نكنى و من ترا وعظ و نصيحت ميكنم از آنكه مبادا از جاهلان گردى.
( احتجاج-طبرسی، ترجمه غفارى مازندرانى ،ج ‏3،ص 196؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،مجلسی، تهران: اسلامیه ، مکرر، ج‏42 ،ص 77)

موضوع قفل شده است