جمع بندی زندگي دنيا و قطع تعلق

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زندگي دنيا و قطع تعلق

سلام
زندگي كردن در دنيا و تعلق نداشتن به آن چگونه ممكن است؟
وقتي قراره همين تعلقات به دنيا و وابستگي به اطرافيان در مرگ و بعد از آن مايه عذاب باشد چرا اصلا زندگي كنيم؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صادق

معلق;420241 نوشت:
سلام
زندگي كردن در دنيا و تعلق نداشتن به آن چگونه ممكن است؟
وقتي قراره همين تعلقات به دنيا و وابستگي به اطرافيان در مرگ و بعد از آن مايه عذاب باشد چرا اصلا زندگي كنيم؟

در ابتدا باید گفت ، دنیا مذموم نیست؛ آنچه مذموم است، دنیازدگی و سرگرم شدن به دنیا به گونه ی است که از خدا غافل شود.
نکته دیگر این که زندگی در دنیاو لذت و نعمت،های دنیای ذاتا عیب نیست؛ ولی اگر باعث غفلت از خدا و آخرت شود، مشکل ساز می شود. در مجموع باید گفت:
دنیا برای کسی که استفاده مثبت و سازنده از آن داشته باشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار سودمند و ارزشمند است. امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«إنّ الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها، مسجد أحبّاء الله و مصلّى ملائکة الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله، اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنة»؛ (1) «دنیا، خانه صدق است برای کسی که آن را خوب درک نماید.خانه بی‌نیازی است برای کسی ره ‌توشه در آن تهیه نماید. خانه موعظه است برای کسی که از آن پند گیرد. مسجد محبان خدا و مصلای ملائکة الله، مهبط وحی الله و تجارتگاه اولیای الهی است. در آن، رحمت را کسب و بهشت را به دست می‌آورند».
بنابراین، عالم دنیا که آفریده خدا و محل کارهای نیک انسان باشد، خوب و ارزشمند است. آنچه مذموم و تلخ است، دنیاطلبی انسان است و محبت امور زودگذر دنیا و دل‌بستگی به آن. (2)
در این باره مولوی سخنی زیبای دارد و می گوید:
چیست دنیا ا ز خدا غافل شدن نه قماش و نقره وفرزند و زن
مال را گر بهر حق باشی حمول نعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول
چون که مال و ملک را ا ز دل براند زان سلیمان خویش جز مسکن نخواند (3)
پس در دنیا بودن ودرآن زندگی کردن دو گونه است اگر موجب وابستگی و غفلت از خدا گردد مذ موم است وگرنه مذمتی ندارد .
پی‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، حکمت 131، ص200، نشر مؤسسه امیر المؤمنین، قم، 1375 ش.
2. امام خمینی، چهل حدیث، ص 120 ـ 121، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1376ش.
3. مولوی، جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 47، نشر اقبال، تهران، 1377 ش.

صادق;420775 نوشت:
در ابتدا باید گفت ، دنیا مذموم نیست؛ آنچه مذموم است، دنیازدگی و سرگرم شدن به دنیا به گونه ی است که از خدا غافل شود.

سلام

چرا خدا انسان را طوری خلق کرد که به دنیا وابسته شود ؟ در حالی که وابستگی خوب نیست
چرا کارهای خدا بر عکسه :Gig:

بی نظیر;420793 نوشت:
سلام

چرا خدا انسان را طوری خلق کرد که به دنیا وابسته شود ؟ در حالی که وابستگی خوب نیست
چرا کارهای خدا بر عکسه

لازم است که به مسائل دید چندبعدی داشته باشیم و تک بعدی به قضایا نگاه نکنیم
در انسان گرایش به دنیا وجود داره.
و گرایش به بدی بیشتر از خوبی هست. یعنی انسان ها بیشتر دوس دارن که بد باشن تا خوب
یه چیزی این وسط داریم به اسم هنر
هنر یعنی دل کندن از دنیا با اختیار خود
هنر یعنی رفتن به سوی خوبی
اینجاست که اون انسان خالص که با اختیار خود خالص شده مشخص می شود.

( اگر خداوند می خواست تمام انسان هارو خوب میکرد در حالی که اینجوری اصلا خوبی و هنر معنا پیدا نمیکرد)

ابوالفضل;420803 نوشت:
و گرایش به بدی بیشتر از خوبی هست. یعنی انسان ها بیشتر دوس دارن که بد باشن تا خوب

خوب چرا اینطوری ؟ خدا خودش طوری انسان و خلق کرده که گرایشش به بدی بیشتر باشه و بعد
بخاطر اون عذابش کنه ؟ اگر این طور باشه ما در روز قیامت می تونیم از خدا شکایت کنیم و بگیم
خودت مارو اینجوری خلق کردی
چرا پس مارو عذاب می کنی ؟

ابوالفضل;420803 نوشت:
یه چیزی این وسط داریم به اسم هنر
هنر یعنی دل کندن از دنیا با اختیار خود
هنر یعنی رفتن به سوی خوبی
اینجاست که اون انسان خالص که با اختیار خود خالص شده مشخص می شود.

( اگر خداوند می خواست تمام انسان هارو خوب میکرد در حالی که اینجوری اصلا خوبی و هنر معنا پیدا نمیکرد)

خدا می تونست این گرایش به بدی و خوبی رو میانه خلق کنه تا عدالت هم رعایت بشه

بی نظیر;420810 نوشت:
خوب چرا اینطوری ؟ خدا خودش طوری انسان و خلق کرده که گرایشش به بدی بیشتر باشه و بعد
بخاطر اون عذابش کنه ؟ اگر این طور باشه ما در روز قیامت می تونیم از خدا شکایت کنیم و بگیم
خودت مارو اینجوری خلق کردی
چرا پس مارو عذاب می کنی ؟

یه نوزاد که متولد میشه روحش کاملا پاکه. و میتونه راه خوب رو انتخاب کنه یا بد. پس اختیار داره.

بی نظیر;420810 نوشت:
خدا می تونست این گرایش به بدی و خوبی رو میانه خلق کنه تا عدالت هم رعایت بشه

روحی که وارد نوزاد میشه یه روح متعالی و پاک هست. و این گرایش به بدی و خوبی در اثر زندگی دنیوی ایجاد میشه
و کاملا به اختیار انسان ربط داره.چون دنیا و لذات دنیوی فوق العاده کششون زیاده با یه لحظه غفلت انسان جذب خواهد شد.

صادق;420775 نوشت:
پس در دنیا بودن ودرآن زندگی کردن دو گونه است اگر موجب وابستگی و غفلت از خدا گردد مذ موم است وگرنه مذمتی ندارد

با سلام و تشكر
صحبت سر مذموم بودن يا نبودن دنيا نيست
صحبت اينجاست كه وابسته نشدن به همسر و اعضاي خانواده چگونه ممكن است؟
چگونه خداوند طلاق و جدايي را منفورترين حلال ها معرفي ميكند در حالي كه پديده مرگ جبرا همان آثار بد را دارد
مرگ واميد به زندگي و ميل به همنشيني هميشگي با خانواده و دوستان چگونه باهم قابل جمع اند؟

معلق;426497 نوشت:

صحبت اينجاست كه وابسته نشدن به همسر و اعضاي خانواده چگونه ممكن است؟

سلام

چرا باید وابسته نبود؟! :Moteajeb!:
اگر وابسته نشدن به خانواده و همسر،ملاک بود،پس پیامبر ص و امامان ع و حضرت فاطمه س و ... هم نباید به همدیگه وابسته بودند!!

معلق;420241 نوشت:
زندگي كردن در دنيا و تعلق نداشتن به آن چگونه ممكن است؟
وقتي قراره همين تعلقات به دنيا و وابستگي به اطرافيان در مرگ و بعد از آن مايه عذاب باشد چرا اصلا زندگي كنيم؟

باسلام خدمت دوست گرامی،
منظورتان را از چرا اصلا زندگی کنیم درست متوجه نشدم! منظورتان این است که چرا خودکشی نکنیم؟ چرا که زندگی در این دنیا اختیاری نبوده و نیست. بلکه ما جبرا به این دنیا پا گذاشته ایم و فطرتا چیزهایی در وجودمان قرار داده شده به صورت ژنتیکی که وابسته به خیلی چیزها می شویم. مانند وابستگی به سینه مادر که از همان بدو تولد فطرتا در وجودمان قرار می گیرد و نیز وابستگی های دیگری که با توجه به شرایط خانوادگی و اجتماعی که در آن می زییم در وجود مادی ما قرار می گیرد که تا حدود زیادی تحت اختیار و تسط ما نیست تا زمانی که ما به سن بلوغ فکری برسیم و جهان پیرامون خود را بشناسیم و بفهمیم که واقعا وابستگی یعنی چه؟ از آن جا به بعد است که می بایست تا آنجا که می توانیم این تعلقات را از بین ببریم. البته درست است که از بین بردن این تعلقات با مرگ امکان پذیر خواهد شد ولی باید توجه داشت که این دنیا علاوه بر اینکه فضایی است که ما را دچار وابستگی های مادی می کند ولی در عین حال فضایی هم هست برای از بین بردن این تعلقات. و لذا مرگ این امکان را از ما برای سبک کردن وجود مادی مان از مادیات و افزایش بعد روحانی مان را می گیرد. فلذا همیشه مرگ بهترین راه حل نیست.
نکته دیگر اینکه از بین بردن تمام تعلقات انسان به عالم ماده محال است. چرا که تعلقاتی هستند که وجودشان برای زندگی در این دنیا الزامی است. مانند خوردن و آشامیدن. ولی تعلقاتی هم هستند که وجود آنها برای زندگی در این دنیا الزامی نیست.
به اعتقاد بنده تمام دستورات دین در راستای کاستن از تعلقات دنیوی و کاستن از بعد مادی و سبک کردن وجود انسان و به تبع آن آماده کردن او برای بالا رفتن و رسیدن به معناست.
معلق;426497 نوشت:
صحبت اينجاست كه وابسته نشدن به همسر و اعضاي خانواده چگونه ممكن است؟

این مسئله براحتی امکان پذیر است. البته این را نباید تعبیر به بی اعتنایی کرد. چرا که خدای متعال وجود آنها را ابزاری قرار داده برای تعالی روحی مان و البته همان طور که اشاره شد بر عکس آن هم ممکن است که باید از آن برحذر بود. همانطور که در قرآن هم به به این مورد اشاره شده است.
لذا بی اعتنایی به این نعمات الهی یعنی از دست دادن ابزارهایی برای تعالی روح
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا کهف - 46
دارايی و فرزند پيرايه های اين زندگانی دنياست و کردارهای نيک که ، همواره بر جای می مانند نزد پروردگارت بهتر و اميد بستن به آنها نيکوتر است.
لذا مهم اعمال نیکی است که ما در رابطه با آنها انجام می دهیم و همین عمل صالح است که می تواند موجبات تعالی روحیمان را فراهم کند.
اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ انفال 28
و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيم (براى آنها كه از عهده امتحان برآيند) نزد خدا است.
در اینجا خداوند برای آنهایی که در رابطه با این نعمات الهی بهترین راه را انتخاب می کنند و از عهده این امتحان الهی برمی آیند پاداش عظیم در نظر گرفته است. پاداش عظیم همان تعالی روحی انسان است.
معلق;426497 نوشت:
چگونه خداوند طلاق و جدايي را منفورترين حلال ها معرفي ميكند در حالي كه پديده مرگ جبرا همان آثار بد را دارد

همانطور که در بالا اشاره شد در مرگ طبیعی اختیاری نیست و انسان جبرا بر اساس اقتضائات جهان مادی یک زمان مشخصی را در این دنیا زندگی می کند که باید از ابزارهایی که در آن قرار داده در این مدت کوتاه بهره بگیرد تا بتواند در زمان پس از مرگ ( در آن زمان بی زمان ) بهتر و بیشتر به فنای الهی برسد و از منزلگاه ها بهتر و با عذابی کمتر گذر کند. ولی طلاق یعنی از بین بردن ابزارهای لازم برای تعالی روحی دو نفر.
معلق;426497 نوشت:
مرگ واميد به زندگي و ميل به همنشيني هميشگي با خانواده و دوستان چگونه باهم قابل جمع اند؟

البته بنده منکر این نیستم که اکثر انسان ها چنین امیالی را دارند و این حاصل تعلق بیش از حد آنها به عالم ماده است ولی انسان هایی که خود و خدای خود را بهتر شناخته اند در عین پرداختن به دنیا توجهی به آن ندارند و از ابزارهای مادی درون آن صرفا جهت تعالی روحی خود استفاده می کنند.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;426557 نوشت:
البته بنده منکر این نیستم که اکثر انسان ها چنین امیالی را دارند و این حاصل تعلق بیش از حد آنها به عالم ماده است ولی انسان هایی که خود و خدای خود را بهتر شناخته اند در عین پرداختن به دنیا توجهی به آن ندارند و از ابزارهای مادی درون آن صرفا جهت تعالی روحی خود استفاده می کنند.

با سلام و تشكر
با تعريفي كه شما از غايت انسان داريد اكثر مردم اهل نجات نيستند و با اسماي انتقامي و غضبي فناي در حق ميشوند
چرا كه عموم همين ابزارها را هدف و غايت ميدانند

درضمن خداوند در قرآن زندگي اخروي را منحصر در بعد روحاني معرفي نكرده است بلكه وعده به زندگي جسماني نيز داده است
اينكه شما غايت انسان را فقط تعالي روحاني ميدانيد عين تفسير به راي كردن آيات است كه جايز نيست

قبلا هم به شما عزيز تذكر داده ام ، انديشه روحاني بودن معاد يك تفكر مسيحي است و ريشه انگيزه عموم براي عبادت و عمل صالح را ميخشكاند
و از طرفي نسبت عوام فريبي به خداوند بدتر از روحاني بودن معاد در نظر عامه مردم است

برادرانه ازتون ميخواهم برگرديد به آيات و روايات

معلق;426497 نوشت:
با سلام و تشكر
صحبت سر مذموم بودن يا نبودن دنيا نيست
صحبت اينجاست كه وابسته نشدن به همسر و اعضاي خانواده چگونه ممكن است؟
چگونه خداوند طلاق و جدايي را منفورترين حلال ها معرفي ميكند در حالي كه پديده مرگ جبرا همان آثار بد را دارد
مرگ واميد به زندگي و ميل به همنشيني هميشگي با خانواده و دوستان چگونه باهم قابل جمع اند؟


پاسخ::Hedye::Hedye::Hedye:
باسلام وستایش از تلاش برای بهتر فهمیدن حقایق .از این که با طرح سوال متفاوت از قبل به بحث وپرسش خود تنوع دادید خوش وقتم . جواب در سه بسته تقدیم می شود : :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
الف_ در باره فراز اول پرسش باید گفت :
اگر در این سخن نغز مولانا دقت می کردید جواب فرازاول پرسش شما در آن به وضوح آمده است که گفته :
چیست دنیا ا ز خدا غافل شدن *** نه قماش و نقره وفرزند و زن
در این سخن غفلت از خدا عامل وابستگی به دنیا ومواهب آن دانسته شده در حالی که انسان می تواند در عین دوست داشتن زن وبچه واموال دنیا یی خود به آن وابسته نباشد یعنی آن امور اگر موجب غفلت او از خدا نشود این دلیل عدم وابستگی اوست .به عنوان مثال انبیا واولیایی الهی همه همسر وفرزند داشته اند و آنها را هم دوست داشتند ولی در عین حال این دوستی سبب غفلت آنها از خدا نبوده اند . واین همان معنای عدم وابستگی است .

ب_در باره فراز دوم پرسش باید گفت : تشبیه مسله طلاق به رخ مرگ از سوی شما مارا به یاد این سخن مولوی اندخت که گفته است :
از قیاسش خنده آمد خلق را *** چون که خود پنداشت صاحب دلق را
طلاق در نگاه اسلام به عنوان یک درمان وراه حل برای رفع مشکل در زندگی زنا شوی مجاز شمرده شده کسی که این مرض را گرفتار نیست نباید از این دارو استفاده کند این دارو برای مریض ها است ونه افراد سالم .پس افردی که مریض نیستند نباید از ان مصرف کند تا دچار عواریض آن نشود .کسی که در زندگی مشکل دارد با طلاق نجات می یابد .
اما پدیده مرگ یک فرایند طبیعی برای عمر آدمی است که ناگذر باید آن را طی کند چون دنیا سرای جاودانگی و ابدی نیست، در حالی که انسان موجودی ابدی و جاودانه است ؛ بنابراین محل و جایگاه اصلی انسان ، آن جا است که ابدی باشد و این جز سرای آخرت نیست و دنیا تنها محلی برای گذر و ساختن زندگی سعادتمندانه یا شقاوتمندانه ابدی است.
گفتنی است مرگ وزندگی هر کدام به نوبه خود مهم است. چون دو مرحله از فرایند حیات آدمی است که هریک در جای خود نقش آفرین است و برای تامین اهداف الهی در فلسفه خلقت موثر است. لذا فرمود:(الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).(1) او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى‏كنيد" در این آموزه متعالی از مرگ وحیات به عنوان دو مخلوق وآفریده خداوند برای آموزن الهی یاد شده است.
چه این که این دو زندگی نیز هر کدام به نوبه خود مهم است و اهمیت خاص خود را دارد، ولی از آن جا که زندگی دنیا زود گذر و مقدمه حیات بعد از مرگ است، و زندگی اخروی ابدی و جایدان است و اساسا انسان برای زندگی ابدی آفریده شده و تمام امور مرحله حیات دنیایی در واقع مقدمه زندگی ابدی است. پس اهمیت زندگی بعد از مرگ به مراتب از حیات وزندگی دنیایی برتر و بهتر است.

ج_در باره فراز سوم پرسش باید گفت : دنیا برای انسان مثل پل عبور است که باید از آن به عنوان معبر وگذر گاه استفاده خوب نمود وبه گونه ی عمل کرد که در آخرت همنیشنی دایمی برای انسان تامین شود چون ازبرخی روایات معلوم می شود که انسان ها اعم از زن و مرد همسران خود را در آن عالم می‌بینند گرچه ملزم به زندگی با آن نیستند، چون پیوند زوجیت بین آنها مربوط به عالم دنیا بوده است،‌و اگر خواستند می توانند با همدیگر در آن عالم زندگی نمایند. مثلاً در روایتی آمده که امّ سلمه همسر رسول خدا(ص) به حضرت عرض کرد:
زنی که در دنیا دو همسر اختیار کرده است، با کدام یک در آخرت زندگی می کند؟ حضرت فرمود: «یا امّ سلمه تخیّر أحسنهما خُلقاً وخیرهما لأهله؛(2) شوهری که اخلاق نیکوتر داشته و با اهلش بهتر رفتار نموده است ».
طبق این حدیث معلوم می شود که زنان همسران خود را اگر هر دو اهل بهشت باشند می‌بینند و اگر خواهان زندگی با هم باشند ، با هم زندگی خواهند کرد.
بر اساس برخی آیات غیر از دوستان، فرزندان صالح نیز به والدین بهشتی خود ملحق می شوند:
« وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ؛ (3) كسانى كه ايمان آوردند و فرزندان شان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندان شان را (در بهشت) به آنان ملحق مى‏كنيم و از (پاداش) عمل شان چيزى نمى‏كاهيم و هر كس در گرو اعمال خويش است!»
اين نيز خود يك نعمت بزرگ است كه انسان، فرزندان با ايمان و مورد علاقه‏اش را در بهشت در كنار خود ببيند، و از انس با آن ها لذت برد، بى آن كه‏ از اعمال او چيزى كاسته شود.
از تعبيرات آيه برمى‏آيد كه منظور، فرزندان بالغى است كه در مسير پدران گام برمى‏دارند، در ايمان از آن ها پيروى مى‏كنند، و از نظر مكتبى به آن ها ملحق مى‏شوند.
اين گونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آن ها را مى‏بخشد و ترفيع مقام مى‏دهد، و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان. (4)
اصل این ارتباط و شناسایی و دیدار وجود دارد ،به شرطی که افراد و بستگان اهل بهشت بوده و در مرتبه ای باشند که امکان ملاقات بین آن ها بر قرار باشد. طبیعی است که ملاقات ها خود یکی از بهترین نعمت های بهشتی برای بهشتیان است که به طور طبیعی از آن ها دریغ نمی شود.
اما در نهایت در مورد زندگی زن و مرد با هم باید گفت:
ازدواج و همراهی با همسر دنیایی، در برزخ و آخرت، امری ممکن و شدنی است اما شروطی دارد و آن اینکه اولاً آن فرد هم اهل بهشت باشد . به علاوه او نیز تمایل به همسری فرد خواهان را داشته باشد و مانعی برای آن نباشد .
از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا زن و شوهر مؤمن که وارد بهشت می شوند، با هم ازدواج می کنند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل است. اگر مرد از زنش افضل باشد، اختیار با مرد است که زنش را بپذیرد یا نه. اگر پذیرفت، یکی از زنانش می‌شود. اگر زن از شوهرش افضل باشد، اختیار با اوست. اگر همسرش پذیرفت ،همان شوهرش می شود.(5)
در نتیجه در صورتی که تمایل دو طرف در خصوص همسری در بهشت وجود داشته باشد و مانعی هم مانند اختلاف جایگاه دو نفر نباشد ،خداوند آن ها را به همسری هم در می آورد ، زیرا خداوند در قرآن در وصف بهشت می فرماید:
«جنات عدن یدخلونها تجری من تحتها الانهار له فیها ما یشاؤُن کذلک یجزی الله المتّقین؛(6) به بهشت‌های جاویدان داخل می شوند. در آن جوی‌های روان است. هر چه بخواهند برای شان مهیّا است. خدا پرهیزگاران را چنین پاداش می دهد».
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی نوشت ها:
1. ملک(67) آیه 2.
2. بحار الانوار، ج 8، ص 119، نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت 1403ق.
3 . طور (52) آیه 21.
4. ناصر مکارم ، تفسير نمونه، ج‏22، ص 429 ، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
5. علامه مجلسی ، بحار الانوار،نشر اسلامیه ، تهران بی تا، ج 8، ص 105.
6. نحل (16) آیه 37.

بی نظیر;420793 نوشت:
سلام

چرا خدا انسان را طوری خلق کرد که به دنیا وابسته شود ؟ در حالی که وابستگی خوب نیست
چرا کارهای خدا بر عکسه :Gig:


بی نظیر;420793 نوشت:
سلام

چرا خدا انسان را طوری خلق کرد که به دنیا وابسته شود ؟ در حالی که وابستگی خوب نیست
چرا کارهای خدا بر عکسه :Gig:


پاسخ:
:Hedye:
باسلام وتقدیر از ذهن جستجو گر شما برای درک عمیق تر از حکمت های الهی در فرایند زندگی انسان .
در ابتدا باید گفت :
دنیا و نعمت های گوناگون و فراوانش , همه مخلوق ذات اقدس اله است . چیزی که مخلوق و آفریده خدا باشد، خوب است، مخصوصاً که مواهب مادی برای بهره گیری انسان مسخر شده اند. قرآن مجید می فرماید:
أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ;(1)
آیا ندیدید خداوند آن چه را در آسمان ها و زمین است ،مسخر شما کرده و نعمت های آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است .

بسیار روشن است وقتی نعمات الهی برای استفاده انسان آفریده شده است , آدمی باید از آن بهره گرفته و زندگی خود را ادامه دهد.
هر چیزی که خداوند در وجود انسان قرار داده، به حق و به جاست . اگر به جا نبود ،هرگز در وجود انسان قرار داده نمی شد. خداوند انسان را به گونه ای آفریده که به ناچار به اموری وابستگی و دلبستگی و نیاز دارد. نیاز به آب و غذا و ازدواج، نیازهای بر حق و درست و واقعی می باشند که طبق مصلحت و حکمت در وجود انسان قرار گرفته اند. محبت به پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر و دوستان و وابستگان و حتی به حیوانات و گیاهان، پرتوی از محبت بیکران الهی و شعاعی از آن خورشید تابناک مهر و محبت و لطف است.
هرگز این گونه محبت ها مذموم و نکوهیده نمی باشد، بلکه برعکس این محبت ها، امری ممدوح و شایسته است . به نحو کامل در پیامبران و اولیا و انسان های برگزیده و برجسته وجود داشته است.در روایات می خوانیم که پیامبر(ص) به همه موجودات عشق و محبت می ورزیدند . محبت تا اندازه ای بود که برای همه اسب ها و شترها و عمامه ها و حتی شمشیرهای خود نام خاصی گذاشته بودند حتی به کوه ها نیز محبت می ورزیدند .در حدیثی می فرماید: کوه احد، کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم.
محبت به پدر و مادر و فرزندان و همسر، شاخه ای از محبت الهی است و از آن جدا نمی باشد . محبتی در طول محبت خداوند و در ادامه آن است ،نه محبتی در مقابل محبت خدا و در عرض و کنار آن .باید به این محبت ها با این چشم نگریست و به آن چنین اعتقاد داشت.
خداوند متعال این گونه محبت ها و علاقه ها را به حق در وجود انسان قرار داده تا زندگی دنیوی انسان استوار گردد و سامان پذیرد و نظم این جهان گسیخته نگردد. روشن است که اگر این گونه علاقه ها و محبت ها در دل انسان نبود، آدمی برای حفظ و نگهداری آن نمی کوشید و در این صورت بقای نوع او دچار خطر و نیستی می گردید.
مهم این است که انسان به چیزهایی که مورد علاقه و محبت اوست، به چشم استقلال ننگرد، بلکه به چشم وسیله و ابزاری که وسیله سعادت اخروی اوست، نگاه کند، چون استقلال دادن به آن و آن را تمام مقصد و هدف و محبوب اصلی دانستن، و راه را به جای مقصد و وسیله را به جای هدف دانستن ، مذموم و نکوهیده است . موجب دور شدن انسان از خداوند و غفلت از او و گم کردن راه سعادت می گردد.
هنر مردان خدا این است که با وجود زندگی در دنیا و محبت ورزیدن به مظاهر آن، لحظه ای از یاد خداوند غافل نمی شوند:
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
آن کمال و جمال خداوند را در همه آفریده ها و مخلوقات او متبلور و نمایان می بینند . همه عالم را آیت و نشانه او می دانند . به هیچ موجودی استقلال نمی دهند و همه را آیینه گردان جمال و جلال خداوند می دانند و به همگی با این چشم نگاه می کنند و عشق می ورزدند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
امیر مؤمنان(ع) در مورد دنیا و چگونگی نگریستن و رفتار با آن می فرماید: من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته؛
کسی با چشم بصیرت و وسیله به دنیا بنگرد، دنیا او را آگاهی می بخشد . آن کس که به چشم خواستاری به آن چشم بدوزد، دنیا او را کور می کند» (2).
بنابر این دوست داشتن دنیا (به عنوان نعمت بزرگی از نعمت های الهی)برای آدمی هر چند الزامی نیست اما به عنوان قدر شناسی از پروردگار امری پسندیده است.
:Sham::hamdel:
نکته دیگر که در این بحث باید توجه داشت تفاوت مسله دلبستگی با وابستگی است در تبیین بحث باید گفت :
فرض کنید به میوه‌ای مانند آناناس علاقمند هستید و به آن «دل بسته‌اید» .حال اگر روزها، ماه‌ها و سال‌ها به هر دلیلی از خوردن آن محروم بمانید، آیا در زندگی عادی و روزمره شما اختلالی ایجاد خواهد شد ؟ آیا عملکرد روزانه شما رو به کاستی می‌گذارد؟ مسلّماً نه. سال‌ها از موضوع «دل‌بستگی» خود محروم می‌مانید ، ولی همه امور زندگی شما بر وفق مراد است.
این نوع علاقه و تعلق را «دلبستگی» می‌گویند ،حال اگر به جای دلبستگی به آناناس به آن «وابسته» بودید ،یک روز بدون آناناس نمی‌توانستید سر کنید. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادی است که هر از گاهی برای به حد طبیعی رساندن سطح عملکرد خود نیازمند مصرف مواد است، پس وابستگی روانی نوعی اعتیاد است. وابستگی روانی به چیزی یا کسی باعث کاهش عملکرد در فرد می‌گردد و به نوعی فرد را از زندگی روزانه ‌و عادی خود خارج می‌سازد .فرد وابسته روانی مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگی خوش است ،در حالی که این وابستگی عقلاً و منطقاً امری به شدت نکوهیده‌ای است.
در اسلام به انسان تعلیم داده می شود که هیچ چیز غیر از خدا، شایسته وابستگی نیست، چون وابستگی به هر چیز ارزشی فراتر دادن به چیزی است که دارای آن نیست. هیچ موجودی غیر خداوند به صورت واقعی و حقیقی نمی تواند سزاوار آن باشد.
لذا اولیای خدا به زندگی و همسران و فرزندان خود دلبسته بودند، ولی سر سوزنی به غیر خدا وابسته نبودند.
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
پی نوشت ها:
1.لقمان (3) آیه 20
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 82

صادق;434369 نوشت:
محبت به پدر و مادر و فرزندان و همسر، شاخه ای از محبت الهی است و از آن جدا نمی باشد . محبتی در طول محبت خداوند و در ادامه آن است ،نه محبتی در مقابل محبت خدا و در عرض و کنار آن .باید به این محبت ها با این چشم نگریست و به آن چنین اعتقاد داشت

با سلام و تشكر
اگر محبت و دلبستگي به خانواده در مقابل محبت خداوند نيست ، پس اينكه ميگويند بخشي از عذاب قبر و برزخ به خاطر قطع تعلقات است، چيست؟
خُب معلومه كه جدا شدن از عزيزان زجرآور است ، آيا اينجا تقابلي ديده نميشود؟

معلق;434480 نوشت:
با سلام و تشكر
اگر محبت و دلبستگي به خانواده در مقابل محبت خداوند نيست ، پس اينكه ميگويند بخشي از عذاب قبر و برزخ به خاطر قطع تعلقات است، چيست؟
خُب معلومه كه جدا شدن از عزيزان زجرآور است ، آيا اينجا تقابلي ديده نميشود؟

محبت به خانواده در حد معمولی در مقابل محبت به خداوند نیست ولی در حد افراطی و وابستگی چرا
برای همین است که عرفا به خانواده محبت دارن ولی وابسته نیستند
بسیار داستانها شنیده ایم که وقتی به یک عارف خبر می دهند که فرزندت مرده است ارامش خود را از دست نمی دهد
و می گوید انا لله و انا الیه راجعون
مسلم است این عارف به فرزندش محبت داشته وگرنه عارف نبوده ولی وابسته نبوده
من خودم عرفایی به این شکل دیده ام که در نهایت محبت به فرزند ولی وابسته به او نیستند

اما اینکه فرمودین بخشی از عذاب قبر بخاطر قطع تعلقات است من هرگز نشنیده ام
لطفا دوباره بررسی کنید و به حرف عوام توجه نکنید مگر اینکه معنبع معتبری داشته باشین

انچه من معتبر از احادیث شنیده اماین است که بداخلاقی با خانواده باعث فشار قبر می شود
البته من در غالب حدیث شنیده ام ولی در میزان صحت این حدیث چیزی نمی دانم

موفق باشید

معلق;434480 نوشت:
با سلام و تشكر
اگر محبت و دلبستگي به خانواده در مقابل محبت خداوند نيست ، پس اينكه ميگويند بخشي از عذاب قبر و برزخ به خاطر قطع تعلقات است، چيست؟
خُب معلومه كه جدا شدن از عزيزان زجرآور است ، آيا اينجا تقابلي ديده نميشود؟

معلق;434480 نوشت:
با سلام و تشكر
اگر محبت و دلبستگي به خانواده در مقابل محبت خداوند نيست ، پس اينكه ميگويند بخشي از عذاب قبر و برزخ به خاطر قطع تعلقات است، چيست؟
خُب معلومه كه جدا شدن از عزيزان زجرآور است ، آيا اينجا تقابلي ديده نميشود؟

پاسخ ::Hedye:
باسلام . وتقدیر از شما .
چنان که در نوبت قبل بیان شد محبت ودوست داشتن خانواده نظیر همسر . فرزندان پدر ومادر وسایر بستگان نه تنها با محبت خداوند تعارض ندارد بلکه دستور خداوند است که انسان این علایق را نسبت به آنها داشته باشد (1) اما آنچه شما در باب عذاب قبر وبرزخ به خاطر محبت وعلاقه به خانواده گفته اید در جای از منابع روایی چنین مطلبی نیامده بلکه بر خلاف آن تصور طبق روایات دوست نداشتن واذیت خانواده موجب عذاب قبر خواهد شد (2)گفتنی است انسان مؤمن با مقایسه صفات عشق آفرین، مانند رحمت، مهربانى، زیبایى، وفا و... در معبودها، که در کدام یک از این صفات به نحو کامل و عالى وجود دارد، حبّ و عشق به خدا را بر دیگر محبوب ها مقدّم مى دارد . در نتیجه اوامر و خواسته هاى او را بر دیگران مقدّم داشته، بر آنها گردن مى نهد.در این صورت حبّ و عشق هاى دیگر جهت عشق برتر و والاتر قرار مى گیرد. حدود شرایط محبوب ها توسط محبوب برتر تعیین مى شود و در هنگام تزاحم و تخالف دیگر محبوب ها کنار زده مى شوند.
محبوب هاى دیگر انسان مؤمن در عرض حبّ به خدا نیستند، بلکه در طول محبّت به خدا قرار دارند . وجود یا عدم خود و نیز ضوابط و چگونگى خود را از او اخذ مى کنند; یعنى اگر دیگران وپدر ومادر را دوست دارد ،به خاطر اوست و معیار قطع وصل با آدم ها، امر خداست.

پاورقی :
1. سنن نسائی ص16
2. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص309.

سلام خدمت شما استاد بزرگوار

صادق;434874 نوشت:
اما آنچه شما در باب عذاب قبر وبرزخ به خاطر محبت وعلاقه به خانواده گفته اید در جای از منابع روایی چنین مطلبی نیامده

در مورد لحظه ی مرگ چی؟ آیا روایت یا حدیثی نیست؟
شنیدیم که لحظه ی مرگ به خاطر قطع از تعلقات،عذاب آور هست... هرچه تعلق بیشتر،عذاب هم بیشتر(البته اینکه بدیهی هست اعمال خود فرد،در زیاد بودن یا کم بودن عذاب تاثیر داره،ولی حالا که بحث از تعلقات بود،صرفا تعلقات رو بیان کردم)

با تشکر

تندیس;434877 نوشت:
سلام خدمت شما استاد بزرگوار

در مورد لحظه ی مرگ چی؟ آیا روایت یا حدیثی نیست؟
شنیدیم که لحظه ی مرگ به خاطر قطع از تعلقات،عذاب آور هست... هرچه تعلق بیشتر،عذاب هم بیشتر(البته اینکه بدیهی هست اعمال خود فرد،در زیاد بودن یا کم بودن عذاب تاثیر داره،ولی حالا که بحث از تعلقات بود،صرفا تعلقات رو بیان کردم)

با تشکر


پاسخ::Hedye:
با سلام . وتقدیر از دقت نظر شما در این باب .

بی تردید
کسی که دنیاطلب است و همه زندگی اش را دنیا تشکیل می دهد، وقتي می میرد و اين شخص وارد برزخ مي‌شود، با مشکل بزرگ و درد و رنجی بس دردناک مواجه می شود؛ زیرا كه تعلّقات دنيايي از او گرفته شده و چون او قبل از مرگ اين تعلّقات را رها نكرده است، هنگام مرگ این شخص به اجبار متعلَّق را رها مي‌كند و او را از دنیا و متعلقاتش جدا می کنند؛ ولي چون هنوز تعلّق را به همراه دارد، این موجب درد و رنج او می شود. تعلّق بدون متعلّق دردآور است تا اين تعلّقها قطع نشد او در زحمت است. اين همان فشار جان دادن است که دنیا طلب گرفتار آن است. كسي كه علاقهٴ شديدي به مال و فرزند و دنيا ولو حلال آن دارد وقتی با مرگ مواجه می شود، می بیند که مورد علاقه اش را از او مي‌گيرند ؛ ولی چون هنوز تعلّق به آن در جانش وجود دارد، رنج می کشد؛ چرا که تعلّق بدون متعلّق دردآور است. اگر آدم معتاد را گرفتند و او را در یک جایی بازداشت کردند، چرا درد و فريادش بلند است؟ براي اينكه آن مواد از او گرفتند كه متعلَّق اعتياد اوست. اعتياد همچنان باقي است و اعتياد بدون موادّ مورد تعلّق دردآور است . این روست که مرگ و احتضار و برزخ برای او دوزخ می شود؛ چرا که متعلقاتش از زن و مال و فرزند و مقام و منصب را از او می گیرند ولی تعلق خاطرش به این امور هم چنان باقی و برقرار است. این احساس تعلق به متعلق و فقدان متعلق است که رنج آور است.
از همین روست که حضرت اميرمومنان امام علی(ع) از مردم می خواهد برای این که مرگ راحتی داشته باشند و در عالم برزخ رنج نکشند، خودشان را از تعلق رهایی بخشند. ایشان در خطبه ای می فرماید: إرفضوا هذه الدنيا الدنيّة التاركة لكم قبل أن تتركها؛ قبل از اينكه این دنیای پست شما را رها كند شما او را رها كنيد تا راحت بميريد. اين عذابی که این دست افراد در هنگام مرگ می بینند به معنای كيفر نيست، بلکه اين عذاب تعلّق است که ایشان را می آزارد.

صادق;435460 نوشت:
اگر آدم معتاد را گرفتند و او را در یک جایی بازداشت کردند، چرا درد و فريادش بلند است؟ براي اينكه آن مواد از او گرفتند كه متعلَّق اعتياد اوست. اعتياد همچنان باقي است و اعتياد بدون موادّ مورد تعلّق دردآور است . این روست که مرگ و احتضار و برزخ برای او دوزخ می شود؛ چرا که متعلقاتش از زن و مال و فرزند و مقام و منصب را از او می گیرند ولی تعلق خاطرش به این امور هم چنان باقی و برقرار است. این احساس تعلق به متعلق و فقدان متعلق است که رنج آور است.

صحبت دقيقا همين جاست ، چه كسي معتاد به زن و مال و فرزند نيست؟ آيا بابت جدا شدن از خانواده بايد خوشحال بود؟
اين تقابل نيست؟ آيا اين تقابل جوازي براي كشتن عواطف نيست؟
اين تقابل(خواسته هاي حلال دنيايي و سعادت اخروي) يا انسان را به كشتن عواطف هدايت ميكند يا به پوچي و افسردگي
اگر سعادت اخروي در تضاد با تعلق به خانواده و نعمت هاي حلال است چرا پس خداوند در قرآن به نعمت هاي جسماني و ملحق شدن خانواده به يكديگر وعده داده است؟

معلق;435593 نوشت:
صحبت دقيقا همين جاست ، چه كسي معتاد به زن و مال و فرزند نيست؟ آيا بابت جدا شدن از خانواده بايد خوشحال بود؟
اين تقابل نيست؟ آيا اين تقابل جوازي براي كشتن عواطف نيست؟
اين تقابل(خواسته هاي حلال دنيايي و سعادت اخروي) يا انسان را به كشتن عواطف هدايت ميكند يا به پوچي و افسردگي
اگر سعادت اخروي در تضاد با تعلق به خانواده و نعمت هاي حلال است چرا پس خداوند در قرآن به نعمت هاي جسماني و ملحق شدن خانواده به يكديگر وعده داده است؟

پاسخ ::Hedye:
با سلام وتقدیر از شما .:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
در ابتدا باید اشاره شود که دنیا یک معبر وگذر گاه است خواسته یا ناخواسته باید از این جا رفت چون گذرگاه برای زندگی ابدی نیست وانسان خواهان زندگی ابدی است این خواست و زندگی باید در عالم دیگر تامین شود ودنیا کوچک تر از آن است که بتواند به این خواست انسان ها جواب .
خداوند حکیم است و کارهایش هدف دارد. ، دنیا با محدودیت زمانى و مکانى خود نمى‏تواند هدف از آفرینش موجودى باشد که بى نهایت خواه و جاودانه طلب است و استعداد زندگى جاوید و عشق به آن را دارد.
خداوند حکیم است، یعنى تمام افعال او طبق حکمت مى‏باشد. آیا حکمت جز این است که تمام کارهاى او هدف روشن و حساب شده‏اى را تعقیب مى‏کند؟ آیا هدف او ممکن است بهره ‏گیرى وجود خودش باشد، با این که از همه چیز بى نیاز است و صاحب کل کمالات به صورت نامتناهى است؟ اگر نتیجه عاید بندگان مى‏شود، مسلماً زندگى مادى و محدود جهان نمى‏تواند هدف براى این آفرینش عظیم باشد،
به همین جهت مادیین که اعتقاد به خدا و معاد ندارند، زندگى را پوچ و بى هدف مى‏شمرند، و راستى هم زندگى دنیا منهاى حیات رستاخیز، پوچ و بى هدف است. به همین دلیل هر کس ایمان به خدا و حکمت او دارد، نمى‏تواند انکار کند که با مرگ انسان حیات او برچیده نمى‏شود. این عالم حکم رحم مادر را دارد که انسان را به صورت یک جنین در خود پرورش مى‏دهد و آماده تولد ثانوى در جهان دیگر می ى‏سازد. مسلماً زندگانى جنینى در رحم هدف نیست، بلکه مقدمه است براى یک زندگى گسترده دیگر. (1) معلوم می گردد که اصولاً انسان براى زندگى ابدى و همیشگى خلق شده است و از همین جا زندگى جاویدان اخروى معنى پیدا مى‏کند.
پس سعادت اخروی در تضاد با استفاده از مواهب زندگی دنیایی نیست بلکه زندگی این جا مقدمه حیات ابدی است .

از طرف دیگر لذت‌ها و خوبی‌ها و نیکی‌ها و همه چیز که در بهشت برای انسان فراهم است، به صورت خالص و بی هیچ رنج و عیب و کاستی وجود دارد. همه چیز به صورت کامل خود، بدون هیچ نقص وجود دارد، اما هیچ چیزی در دنیا، این گونه نیست.
اگر در دنیا لذتی باشد، همراه با درد و غم و رنج و سختی است؛ تازه پس از مدتی انسان از آن دلزده و سیر می‌شود، در حالی که در بهشت هیچ گاه چنین نمی‌شود.
هیچ چیز جنبة تکرار ندارد. همه چیز برای انسان نو و تازه است، حتی نعمت‌های مادی که در قرآن اشاره شده است.
به عبارت دیگر هر چیزی که انسان در دنیا آرزو دارد و می‌خواهد و به آن دست نخواهد یافت، در بهشت فراهم است، حتی چیزهایی که به ذهن و اندیشه انسان‌ها خطور نمی‌کند اما با خواسته‌های درونی انسان‌ها هماهنگ است. بنابراین زندگی دنیوی و اخروی اصلاً قابل مقایسه با هم نیست.
قرآن شریف دربارة حیات جاودان بهشتیان فرموده است. "بهشتیان طعم مرگ را نمی‌چشند و پس از مرگی که در پایان عمر دیده اند، مرگی نخواهند داشت.(2)
نه تنها مرگ در عالم آخرت نیست، بلکه پاره ای از دگرگونی‌های ناشی از تقابل و ناهمگونی که در دنیا دیده می‌گردد، در آخرت مشاهده نمی‌شود، از آن جمله دربارة آسایش و رفاه اهل بهشت در زمینة گرما و سرما آمده است: "بهشتیان در عالم آخرت از تضاد گرما و سرما که دو عامل ناراحت کننده است، مصونند و در آن جا نه آفتاب مشاهده می‌کنند و نه زمهریر".(3)

پى‏نوشت‏ها:
1 . ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 5، ص 244 - 246.
5. دخان (44) آیه 56.
6. انسان (76) آیه 13.

بی نظیر;434703 نوشت:
محبت به خانواده در حد معمولی در مقابل محبت به خداوند نیست ولی در حد افراطی و وابستگی چرا
برای همین است که عرفا به خانواده محبت دارن ولی وابسته نیستند
بسیار داستانها شنیده ایم که وقتی به یک عارف خبر می دهند که فرزندت مرده است ارامش خود را از دست نمی دهد
و می گوید انا لله و انا الیه راجعون
مسلم است این عارف به فرزندش محبت داشته وگرنه عارف نبوده ولی وابسته نبوده
من خودم عرفایی به این شکل دیده ام که در نهایت محبت به فرزند ولی وابسته به او نیستند

اما اینکه فرمودین بخشی از عذاب قبر بخاطر قطع تعلقات است من هرگز نشنیده ام
لطفا دوباره بررسی کنید و به حرف عوام توجه نکنید مگر اینکه معنبع معتبری داشته باشین

انچه من معتبر از احادیث شنیده اماین است که بداخلاقی با خانواده باعث فشار قبر می شود
البته من در غالب حدیث شنیده ام ولی در میزان صحت این حدیث چیزی نمی دانم

موفق باشید


پاسخ : :Hedye:
با سلام .:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
در این باره روایات متعدد آمده از جمله
داستان زیر است. به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ وفات كرده . پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند. با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند. در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند! سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند: - من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد. در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت : - سعد! بهشت بر تو گوارا باد! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: - مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن ! اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد. آن گاه از قبرستان برگشتند. مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند: يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ‍ ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد. رسول خدا فرمود: ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم . عرض كردند: گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد! حضرت فرمود: چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم ! عرض كردند: - يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟ حضرت فرمود: - آرى ، سعد در خانه بد اخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است !(1)

پاورقی :
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 6، ص 261، حدیث 102، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت، 1403 ق ، محسن فیض کاشانی علم الیقین، ج 2، ص، 1068، تحقیق بیدارفر، قم ، بی تا

http://www.askdin.com/thread32812.html
جمع بندی 1
سوال : زندگي كردن در دنيا و تعلق نداشتن به آن چگونه ممكن است؟
وقتي قراره همين تعلقات به دنيا و وابستگي به اطرافيان در مرگ و بعد از آن مايه عذاب باشد چرا اصلا زندگي كنيم؟

در ابتدا باید گفت ، دنیا مذموم نیست؛ آنچه مذموم است، دنیازدگی و سرگرم شدن به دنیا به گونه ی است که از خدا غافل شود.
نکته دیگر این که زندگی در دنیاو لذت و نعمت،های دنیای ذاتا عیب نیست؛ ولی اگر باعث غفلت از خدا و آخرت شود، مشکل ساز می شود. در مجموع باید گفت:
دنیا برای کسی که استفاده مثبت و سازنده از آن داشته باشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه بسیار سودمند و ارزشمند است. امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«إنّ الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها، مسجد أحبّاء الله و مصلّى ملائکة الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله، اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنة»؛ (1) «دنیا، خانه صدق است برای کسی که آن را خوب درک نماید.خانه بی‌نیازی است برای کسی ره ‌توشه در آن تهیه نماید. خانه موعظه است برای کسی که از آن پند گیرد. مسجد محبان خدا و مصلای ملائکة الله، مهبط وحی الله و تجارتگاه اولیای الهی است. در آن، رحمت را کسب و بهشت را به دست می‌آورند».
بنابراین، عالم دنیا که آفریده خدا و محل کارهای نیک انسان باشد، خوب و ارزشمند است. آنچه مذموم و تلخ است، دنیاطلبی انسان است و محبت امور زودگذر دنیا و دل‌بستگی به آن. (2)
در این باره مولوی سخنی زیبای دارد و می گوید:
چیست دنیا ا ز خدا غافل شدن نه قماش و نقره وفرزند و زن
مال را گر بهر حق باشی حمول نعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول
چون که مال و ملک را ا ز دل براند زان سلیمان خویش جز مسکن نخواند (3)

پس در دنیا بودن ودرآن زندگی کردن دو گونه است اگر موجب وابستگی و غفلت از خدا گردد مذ موم است وگرنه مذمتی ندارد .

پی‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه،نشر مؤسسه امیر المؤمنین، قم، 1375 ش. حکمت 131، ص200،
2. امام خمینی، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1376ش.چهل حدیث، ص 120 ـ 121،
3. مولوی، جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی،نشر اقبال، تهران، 1377 ش. دفتر اول، ص 47،

http://www.askdin.com/thread32812-2.html
جمع بندی 2
سوال : صحبت اينجاست كه وابسته نشدن به همسر و اعضاي خانواده چگونه ممكن است؟
چگونه خداوند طلاق و جدايي را منفورترين حلال ها معرفي ميكند در حالي كه پديده مرگ جبرا همان آثار بد را دارد
مرگ واميد به زندگي و ميل به همنشيني هميشگي با خانواده و دوستان چگونه باهم قابل جمع اند؟

پاسخ:جواب در سه بسته تقدیم می شود :
الف_ در باره فراز اول پرسش باید گفت :
اگر در این سخن نغز مولانا دقت می کردید جواب فرازاول پرسش شما در آن به وضوح آمده است که گفته :
چیست دنیا ا ز خدا غافل شدن *** نه قماش و نقره وفرزند و زن
در این سخن غفلت از خدا عامل وابستگی به دنیا ومواهب آن دانسته شده در حالی که انسان می تواند در عین دوست داشتن زن وبچه واموال دنیا یی خود به آن وابسته نباشد یعنی آن امور اگر موجب غفلت او از خدا نشود این دلیل عدم وابستگی اوست .به عنوان مثال انبیا واولیایی الهی همه همسر وفرزند داشته اند و آنها را هم دوست داشتند ولی در عین حال این دوستی سبب غفلت آنها از خدا نبوده اند . واین همان معنای عدم وابستگی است .

ب_در باره فراز دوم پرسش باید گفت : تشبیه مسله طلاق به رخ مرگ از سوی شما مارا به یاد این سخن مولوی اندخت که گفته است :
از قیاسش خنده آمد خلق را *** چون که خود پنداشت صاحب دلق را
طلاق در نگاه اسلام به عنوان یک درمان وراه حل برای رفع مشکل در زندگی زنا شوی مجاز شمرده شده کسی که این مرض را گرفتار نیست نباید از این دارو استفاده کند این دارو برای مریض ها است ونه افراد سالم .پس افردی که مریض نیستند نباید از ان مصرف کند تا دچار عواریض آن نشود .کسی که در زندگی مشکل دارد با طلاق نجات می یابد .
اما پدیده مرگ یک فرایند طبیعی برای عمر آدمی است که ناگذر باید آن را طی کند چون دنیا سرای جاودانگی و ابدی نیست، در حالی که انسان موجودی ابدی و جاودانه است ؛ بنابراین محل و جایگاه اصلی انسان ، آن جا است که ابدی باشد و این جز سرای آخرت نیست و دنیا تنها محلی برای گذر و ساختن زندگی سعادتمندانه یا شقاوتمندانه ابدی است.
گفتنی است مرگ وزندگی هر کدام به نوبه خود مهم است. چون دو مرحله از فرایند حیات آدمی است که هریک در جای خود نقش آفرین است و برای تامین اهداف الهی در فلسفه خلقت موثر است. لذا فرمود:(الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).(1) او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى‏كنيد" در این آموزه متعالی از مرگ وحیات به عنوان دو مخلوق وآفریده خداوند برای آموزن الهی یاد شده است.
چه این که این دو زندگی نیز هر کدام به نوبه خود مهم است و اهمیت خاص خود را دارد، ولی از آن جا که زندگی دنیا زود گذر و مقدمه حیات بعد از مرگ است، و زندگی اخروی ابدی و جایدان است و اساسا انسان برای زندگی ابدی آفریده شده و تمام امور مرحله حیات دنیایی در واقع مقدمه زندگی ابدی است. پس اهمیت زندگی بعد از مرگ به مراتب از حیات وزندگی دنیایی برتر و بهتر است.

ج_در باره فراز سوم پرسش باید گفت : دنیا برای انسان مثل پل عبور است که باید از آن به عنوان معبر وگذر گاه استفاده خوب نمود وبه گونه ی عمل کرد که در آخرت همنیشنی دایمی برای انسان تامین شود چون ازبرخی روایات معلوم می شود که انسان ها اعم از زن و مرد همسران خود را در آن عالم می‌بینند گرچه ملزم به زندگی با آن نیستند، چون پیوند زوجیت بین آنها مربوط به عالم دنیا بوده است،‌و اگر خواستند می توانند با همدیگر در آن عالم زندگی نمایند. مثلاً در روایتی آمده که امّ سلمه همسر رسول خدا(ص) به حضرت عرض کرد:
زنی که در دنیا دو همسر اختیار کرده است، با کدام یک در آخرت زندگی می کند؟ حضرت فرمود: «یا امّ سلمه تخیّر أحسنهما خُلقاً وخیرهما لأهله؛(2) شوهری که اخلاق نیکوتر داشته و با اهلش بهتر رفتار نموده است ».
طبق این حدیث معلوم می شود که زنان همسران خود را اگر هر دو اهل بهشت باشند می‌بینند و اگر خواهان زندگی با هم باشند ، با هم زندگی خواهند کرد.
بر اساس برخی آیات غیر از دوستان، فرزندان صالح نیز به والدین بهشتی خود ملحق می شوند:
« وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ؛ (3) كسانى كه ايمان آوردند و فرزندان شان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندان شان را (در بهشت) به آنان ملحق مى‏كنيم و از (پاداش) عمل شان چيزى نمى‏كاهيم و هر كس در گرو اعمال خويش است!»
اين نيز خود يك نعمت بزرگ است كه انسان، فرزندان با ايمان و مورد علاقه‏اش را در بهشت در كنار خود ببيند، و از انس با آن ها لذت برد، بى آن كه‏ از اعمال او چيزى كاسته شود.
از تعبيرات آيه برمى‏آيد كه منظور، فرزندان بالغى است كه در مسير پدران گام برمى‏دارند، در ايمان از آن ها پيروى مى‏كنند، و از نظر مكتبى به آن ها ملحق مى‏شوند.
اين گونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آن ها را مى‏بخشد و ترفيع مقام مى‏دهد، و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان. (4)
اصل این ارتباط و شناسایی و دیدار وجود دارد ،به شرطی که افراد و بستگان اهل بهشت بوده و در مرتبه ای باشند که امکان ملاقات بین آن ها بر قرار باشد. طبیعی است که ملاقات ها خود یکی از بهترین نعمت های بهشتی برای بهشتیان است که به طور طبیعی از آن ها دریغ نمی شود.
اما در نهایت در مورد زندگی زن و مرد با هم باید گفت:
ازدواج و همراهی با همسر دنیایی، در برزخ و آخرت، امری ممکن و شدنی است اما شروطی دارد و آن اینکه اولاً آن فرد هم اهل بهشت باشد . به علاوه او نیز تمایل به همسری فرد خواهان را داشته باشد و مانعی برای آن نباشد .
از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا زن و شوهر مؤمن که وارد بهشت می شوند، با هم ازدواج می کنند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل است. اگر مرد از زنش افضل باشد، اختیار با مرد است که زنش را بپذیرد یا نه. اگر پذیرفت، یکی از زنانش می‌شود. اگر زن از شوهرش افضل باشد، اختیار با اوست. اگر همسرش پذیرفت ،همان شوهرش می شود.(5)
در نتیجه در صورتی که تمایل دو طرف در خصوص همسری در بهشت وجود داشته باشد و مانعی هم مانند اختلاف جایگاه دو نفر نباشد ،خداوند آن ها را به همسری هم در می آورد ، زیرا خداوند در قرآن در وصف بهشت می فرماید:
«جنات عدن یدخلونها تجری من تحتها الانهار له فیها ما یشاؤُن کذلک یجزی الله المتّقین؛(6) به بهشت‌های جاویدان داخل می شوند. در آن جوی‌های روان است. هر چه بخواهند برای شان مهیّا است. خدا پرهیزگاران را چنین پاداش می دهد».
:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
پی نوشت ها:
1. ملک(67) آیه 2.
2. مجسلی . بحار الانوار،نشر دار الاحیاء التراث العربی، بیروت 1403ق. ج 8، ص 119،
3 . طور (52) آیه 21.
4. ناصر مکارم ، تفسير نمونه،دارالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا. ج‏22، ص 429 ،
5. علامه مجلسی ، بحار الانوار،نشر اسلامیه ، تهران بی تا، ج 8، ص 105.
6. نحل (16) آیه 37.

http://www.askdin.com/thread32812-2.html
جمع بندی 3
سوال : چرا خدا انسان را طوری خلق کرد که به دنیا وابسته شود ؟ در حالی که وابستگی خوب نیست
چرا کارهای خدا بر عکسه
پاسخ:

در ابتدا باید گفت :
دنیا و نعمت های گوناگون و فراوانش , همه مخلوق ذات اقدس اله است . چیزی که مخلوق و آفریده خدا باشد، خوب است، مخصوصاً که مواهب مادی برای بهره گیری انسان مسخر شده اند. قرآن مجید می فرماید:
أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ;(1)
آیا ندیدید خداوند آن چه را در آسمان ها و زمین است ،مسخر شما کرده و نعمت های آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است .

بسیار روشن است وقتی نعمات الهی برای استفاده انسان آفریده شده است , آدمی باید از آن بهره گرفته و زندگی خود را ادامه دهد.
هر چیزی که خداوند در وجود انسان قرار داده، به حق و به جاست . اگر به جا نبود ،هرگز در وجود انسان قرار داده نمی شد. خداوند انسان را به گونه ای آفریده که به ناچار به اموری وابستگی و دلبستگی و نیاز دارد. نیاز به آب و غذا و ازدواج، نیازهای بر حق و درست و واقعی می باشند که طبق مصلحت و حکمت در وجود انسان قرار گرفته اند. محبت به پدر و مادر و برادر و خواهر و همسر و دوستان و وابستگان و حتی به حیوانات و گیاهان، پرتوی از محبت بیکران الهی و شعاعی از آن خورشید تابناک مهر و محبت و لطف است.
هرگز این گونه محبت ها مذموم و نکوهیده نمی باشد، بلکه برعکس این محبت ها، امری ممدوح و شایسته است . به نحو کامل در پیامبران و اولیا و انسان های برگزیده و برجسته وجود داشته است.در روایات می خوانیم که پیامبر(ص) به همه موجودات عشق و محبت می ورزیدند . محبت تا اندازه ای بود که برای همه اسب ها و شترها و عمامه ها و حتی شمشیرهای خود نام خاصی گذاشته بودند حتی به کوه ها نیز محبت می ورزیدند .در حدیثی می فرماید: کوه احد، کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم.
محبت به پدر و مادر و فرزندان و همسر، شاخه ای از محبت الهی است و از آن جدا نمی باشد . محبتی در طول محبت خداوند و در ادامه آن است ،نه محبتی در مقابل محبت خدا و در عرض و کنار آن .باید به این محبت ها با این چشم نگریست و به آن چنین اعتقاد داشت.
خداوند متعال این گونه محبت ها و علاقه ها را به حق در وجود انسان قرار داده تا زندگی دنیوی انسان استوار گردد و سامان پذیرد و نظم این جهان گسیخته نگردد. روشن است که اگر این گونه علاقه ها و محبت ها در دل انسان نبود، آدمی برای حفظ و نگهداری آن نمی کوشید و در این صورت بقای نوع او دچار خطر و نیستی می گردید.
مهم این است که انسان به چیزهایی که مورد علاقه و محبت اوست، به چشم استقلال ننگرد، بلکه به چشم وسیله و ابزاری که وسیله سعادت اخروی اوست، نگاه کند، چون استقلال دادن به آن و آن را تمام مقصد و هدف و محبوب اصلی دانستن، و راه را به جای مقصد و وسیله را به جای هدف دانستن ، مذموم و نکوهیده است . موجب دور شدن انسان از خداوند و غفلت از او و گم کردن راه سعادت می گردد.
هنر مردان خدا این است که با وجود زندگی در دنیا و محبت ورزیدن به مظاهر آن، لحظه ای از یاد خداوند غافل نمی شوند:
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
آن کمال و جمال خداوند را در همه آفریده ها و مخلوقات او متبلور و نمایان می بینند . همه عالم را آیت و نشانه او می دانند . به هیچ موجودی استقلال نمی دهند و همه را آیینه گردان جمال و جلال خداوند می دانند و به همگی با این چشم نگاه می کنند و عشق می ورزدند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
امیر مؤمنان(ع) در مورد دنیا و چگونگی نگریستن و رفتار با آن می فرماید: من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته؛
کسی با چشم بصیرت و وسیله به دنیا بنگرد، دنیا او را آگاهی می بخشد . آن کس که به چشم خواستاری به آن چشم بدوزد، دنیا او را کور می کند» (2).
بنابر این دوست داشتن دنیا (به عنوان نعمت بزرگی از نعمت های الهی)برای آدمی هر چند الزامی نیست اما به عنوان قدر شناسی از پروردگار امری پسندیده است.
:Sham::hamdel:
نکته دیگر که در این بحث باید توجه داشت تفاوت مسله دلبستگی با وابستگی است در تبیین بحث باید گفت :
فرض کنید به میوه‌ای مانند آناناس علاقمند هستید و به آن «دل بسته‌اید» .حال اگر روزها، ماه‌ها و سال‌ها به هر دلیلی از خوردن آن محروم بمانید، آیا در زندگی عادی و روزمره شما اختلالی ایجاد خواهد شد ؟ آیا عملکرد روزانه شما رو به کاستی می‌گذارد؟ مسلّماً نه. سال‌ها از موضوع «دل‌بستگی» خود محروم می‌مانید ، ولی همه امور زندگی شما بر وفق مراد است.
این نوع علاقه و تعلق را «دلبستگی» می‌گویند ،حال اگر به جای دلبستگی به آناناس به آن «وابسته» بودید ،یک روز بدون آناناس نمی‌توانستید سر کنید. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادی است که هر از گاهی برای به حد طبیعی رساندن سطح عملکرد خود نیازمند مصرف مواد است، پس وابستگی روانی نوعی اعتیاد است. وابستگی روانی به چیزی یا کسی باعث کاهش عملکرد در فرد می‌گردد و به نوعی فرد را از زندگی روزانه ‌و عادی خود خارج می‌سازد .فرد وابسته روانی مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگی خوش است ،در حالی که این وابستگی عقلاً و منطقاً امری به شدت نکوهیده‌ای است.
در اسلام به انسان تعلیم داده می شود که هیچ چیز غیر از خدا، شایسته وابستگی نیست، چون وابستگی به هر چیز ارزشی فراتر دادن به چیزی است که دارای آن نیست. هیچ موجودی غیر خداوند به صورت واقعی و حقیقی نمی تواند سزاوار آن باشد.
لذا اولیای خدا به زندگی و همسران و فرزندان خود دلبسته بودند، ولی سر سوزنی به غیر خدا وابسته نبودند.

پی نوشت ها:
1.لقمان (3) آیه 20
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نهج البلاغه . نشر موسسه امیر المومنین . قم . 1375 ش . خطبه 82

http://www.askdin.com/thread32812-2.html
جمع بندی 4
سوال : اگر محبت و دلبستگي به خانواده در مقابل محبت خداوند نيست ، پس اينكه ميگويند بخشي از عذاب قبر و برزخ به خاطر قطع تعلقات است، چيست؟
خُب معلومه كه جدا شدن از عزيزان زجرآور است ، آيا اينجا تقابلي ديده نميشود؟

چنان که در نوبت قبل بیان شد محبت ودوست داشتن خانواده نظیر همسر . فرزندان پدر ومادر وسایر بستگان نه تنها با محبت خداوند تعارض ندارد بلکه دستور خداوند است که انسان این علایق را نسبت به آنها داشته باشد (1) اما آنچه شما در باب عذاب قبر وبرزخ به خاطر محبت وعلاقه به خانواده گفته اید در جای از منابع روایی چنین مطلبی نیامده بلکه بر خلاف آن تصور طبق روایات دوست نداشتن واذیت خانواده موجب عذاب قبر خواهد شد (2)گفتنی است انسان مؤمن با مقایسه صفات عشق آفرین، مانند رحمت، مهربانى، زیبایى، وفا و... در معبودها، که در کدام یک از این صفات به نحو کامل و عالى وجود دارد، حبّ و عشق به خدا را بر دیگر محبوب ها مقدّم مى دارد . در نتیجه اوامر و خواسته هاى او را بر دیگران مقدّم داشته، بر آنها گردن مى نهد.در این صورت حبّ و عشق هاى دیگر جهت عشق برتر و والاتر قرار مى گیرد. حدود شرایط محبوب ها توسط محبوب برتر تعیین مى شود و در هنگام تزاحم و تخالف دیگر محبوب ها کنار زده مى شوند.
محبوب هاى دیگر انسان مؤمن در عرض حبّ به خدا نیستند، بلکه در طول محبّت به خدا قرار دارند . وجود یا عدم خود و نیز ضوابط و چگونگى خود را از او اخذ مى کنند; یعنى اگر دیگران وپدر ومادر را دوست دارد ،به خاطر اوست و معیار قطع وصل با آدم ها، امر خداست.

پاورقی :
1. سنن نسائی نشر دار الفکر . بیروت . 1405 ق ص16
2. شیخ صدوق، علل الشرایع، نشر دار العلمیه تهران 1367 ش . ج1، ص309.

http://www.askdin.com/thread32812-2.html
جمع بندی 5
سوال : شنیدیم که لحظه ی مرگ به خاطر قطع از تعلقات،عذاب آور هست... هرچه تعلق بیشتر،عذاب هم بیشتر(البته اینکه بدیهی هست اعمال خود فرد،در زیاد بودن یا کم بودن عذاب تاثیر داره،ولی حالا که بحث از تعلقات بود،صرفا تعلقات رو بیان کردم)
پاسخ :
بی تردید
کسی که دنیاطلب است و همه زندگی اش را دنیا تشکیل می دهد، وقتي می میرد و اين شخص وارد برزخ مي‌شود، با مشکل بزرگ و درد و رنجی بس دردناک مواجه می شود؛ زیرا كه تعلّقات دنيايي از او گرفته شده و چون او قبل از مرگ اين تعلّقات را رها نكرده است، هنگام مرگ این شخص به اجبار متعلَّق را رها مي‌كند و او را از دنیا و متعلقاتش جدا می کنند؛ ولي چون هنوز تعلّق را به همراه دارد، این موجب درد و رنج او می شود. تعلّق بدون متعلّق دردآور است تا اين تعلّقها قطع نشد او در زحمت است. اين همان فشار جان دادن است که دنیا طلب گرفتار آن است. كسي كه علاقهٴ شديدي به مال و فرزند و دنيا ولو حلال آن دارد وقتی با مرگ مواجه می شود، می بیند که مورد علاقه اش را از او مي‌گيرند ؛ ولی چون هنوز تعلّق به آن در جانش وجود دارد، رنج می کشد؛ چرا که تعلّق بدون متعلّق دردآور است. اگر آدم معتاد را گرفتند و او را در یک جایی بازداشت کردند، چرا درد و فريادش بلند است؟ براي اينكه آن مواد از او گرفتند كه متعلَّق اعتياد اوست. اعتياد همچنان باقي است و اعتياد بدون موادّ مورد تعلّق دردآور است . این روست که مرگ و احتضار و برزخ برای او دوزخ می شود؛ چرا که متعلقاتش از زن و مال و فرزند و مقام و منصب را از او می گیرند ولی تعلق خاطرش به این امور هم چنان باقی و برقرار است. این احساس تعلق به متعلق و فقدان متعلق است که رنج آور است.
از همین روست که حضرت اميرمومنان امام علی(ع) از مردم می خواهد برای این که مرگ راحتی داشته باشند و در عالم برزخ رنج نکشند، خودشان را از تعلق رهایی بخشند. ایشان در خطبه ای می فرماید: إرفضوا هذه الدنيا الدنيّة التاركة لكم قبل أن تتركها؛ قبل از اينكه این دنیای پست شما را رها كند شما او را رها كنيد تا راحت بميريد. اين عذابی که این دست افراد در هنگام مرگ می بینند به معنای كيفر نيست، بلکه اين عذاب تعلّق است که ایشان را می آزارد.

http://www.askdin.com/thread32812.html
جمع بندی 6

صحبت دقيقا همين جاست ، چه كسي معتاد به زن و مال و فرزند نيست؟ آيا بابت جدا شدن از خانواده بايد خوشحال بود؟
اين تقابل نيست؟ آيا اين تقابل جوازي براي كشتن عواطف نيست؟
اين تقابل(خواسته هاي حلال دنيايي و سعادت اخروي) يا انسان را به كشتن عواطف هدايت ميكند يا به پوچي و افسردگي
اگر سعادت اخروي در تضاد با تعلق به خانواده و نعمت هاي حلال است چرا پس خداوند در قرآن به نعمت هاي جسماني و ملحق شدن خانواده به يكديگر وعده داده است؟

پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود که دنیا یک معبر وگذر گاه است خواسته یا ناخواسته باید از این جا رفت چون گذرگاه برای زندگی ابدی نیست وانسان خواهان زندگی ابدی است این خواست و زندگی باید در عالم دیگر تامین شود ودنیا کوچک تر از آن است که بتواند به این خواست انسان ها جواب .
خداوند حکیم است و کارهایش هدف دارد. ، دنیا با محدودیت زمانى و مکانى خود نمى‏تواند هدف از آفرینش موجودى باشد که بى نهایت خواه و جاودانه طلب است و استعداد زندگى جاوید و عشق به آن را دارد.
خداوند حکیم است، یعنى تمام افعال او طبق حکمت مى‏باشد. آیا حکمت جز این است که تمام کارهاى او هدف روشن و حساب شده‏اى را تعقیب مى‏کند؟ آیا هدف او ممکن است بهره ‏گیرى وجود خودش باشد، با این که از همه چیز بى نیاز است و صاحب کل کمالات به صورت نامتناهى است؟ اگر نتیجه عاید بندگان مى‏شود، مسلماً زندگى مادى و محدود جهان نمى‏تواند هدف براى این آفرینش عظیم باشد،
به همین جهت مادیین که اعتقاد به خدا و معاد ندارند، زندگى را پوچ و بى هدف مى‏شمرند، و راستى هم زندگى دنیا منهاى حیات رستاخیز، پوچ و بى هدف است. به همین دلیل هر کس ایمان به خدا و حکمت او دارد، نمى‏تواند انکار کند که با مرگ انسان حیات او برچیده نمى‏شود. این عالم حکم رحم مادر را دارد که انسان را به صورت یک جنین در خود پرورش مى‏دهد و آماده تولد ثانوى در جهان دیگر می ى‏سازد. مسلماً زندگانى جنینى در رحم هدف نیست، بلکه مقدمه است براى یک زندگى گسترده دیگر. (1) معلوم می گردد که اصولاً انسان براى زندگى ابدى و همیشگى خلق شده است و از همین جا زندگى جاویدان اخروى معنى پیدا مى‏کند.
پس سعادت اخروی در تضاد با استفاده از مواهب زندگی دنیایی نیست بلکه زندگی این جا مقدمه حیات ابدی است .

از طرف دیگر لذت‌ها و خوبی‌ها و نیکی‌ها و همه چیز که در بهشت برای انسان فراهم است، به صورت خالص و بی هیچ رنج و عیب و کاستی وجود دارد. همه چیز به صورت کامل خود، بدون هیچ نقص وجود دارد، اما هیچ چیزی در دنیا، این گونه نیست.
اگر در دنیا لذتی باشد، همراه با درد و غم و رنج و سختی است؛ تازه پس از مدتی انسان از آن دلزده و سیر می‌شود، در حالی که در بهشت هیچ گاه چنین نمی‌شود.
هیچ چیز جنبة تکرار ندارد. همه چیز برای انسان نو و تازه است، حتی نعمت‌های مادی که در قرآن اشاره شده است.
به عبارت دیگر هر چیزی که انسان در دنیا آرزو دارد و می‌خواهد و به آن دست نخواهد یافت، در بهشت فراهم است، حتی چیزهایی که به ذهن و اندیشه انسان‌ها خطور نمی‌کند اما با خواسته‌های درونی انسان‌ها هماهنگ است. بنابراین زندگی دنیوی و اخروی اصلاً قابل مقایسه با هم نیست.
قرآن شریف دربارة حیات جاودان بهشتیان فرموده است. "بهشتیان طعم مرگ را نمی‌چشند و پس از مرگی که در پایان عمر دیده اند، مرگی نخواهند داشت.(2)
نه تنها مرگ در عالم آخرت نیست، بلکه پاره ای از دگرگونی‌های ناشی از تقابل و ناهمگونی که در دنیا دیده می‌گردد، در آخرت مشاهده نمی‌شود، از آن جمله دربارة آسایش و رفاه اهل بهشت در زمینة گرما و سرما آمده است: "بهشتیان در عالم آخرت از تضاد گرما و سرما که دو عامل ناراحت کننده است، مصونند و در آن جا نه آفتاب مشاهده می‌کنند و نه زمهریر".(3)

پى‏نوشت‏ها:
1 . ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن،نشر دار الکتب الاسلامیه تهران . ج 5، ص 244 - 246.
5. دخان (44) آیه 56.
6. انسان (76) آیه 13.

موضوع قفل شده است