جمع بندی سند روايت من جدد قبرا أو مثل مثالا فقد خرج من الاسلام مرسل است؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سند روايت من جدد قبرا أو مثل مثالا فقد خرج من الاسلام مرسل است؟

بسم الله الرحمن الرحيم.

سلام. وقتتون بخير

توي بحار الانوار ديدم نوشته بود سند روايت من جدد قبرا أو مثل مثالا فقد خرج من الاسلام به نقل از حضرت علي عليه السلام، مرسل است. البته متوجه نشدم كه اين مساله رو به شيخ صدوق نسبت داده بود، يا بحث مرسل بودن مطرح شده بود و بعد عبارت شيخ صدوق فقط در باب دلالت اين حديث است. اما در من لايحضره الفقيه، بررسي سندي از اين روايت نديدم.

سوال اينكه، ايا اين حديث واقعا مرسل است؟ چون مطالب برخي علماي وقت رو ديدم كه اصرار داشتن بگن سند حتما صحيحه.

تشكر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

فردا از آن ماست;611243 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم.

سلام. وقتتون بخير

توي بحار الانوار ديدم نوشته بود سند روايت من جدد قبرا أو مثل مثالا فقد خرج من الاسلام به نقل از حضرت علي عليه السلام، مرسل است. البته متوجه نشدم كه اين مساله رو به شيخ صدوق نسبت داده بود، يا بحث مرسل بودن مطرح شده بود و بعد عبارت شيخ صدوق فقط در باب دلالت اين حديث است. اما در من لايحضره الفقيه، بررسي سندي از اين روايت نديدم.

سوال اينكه، ايا اين حديث واقعا مرسل است؟ چون مطالب برخي علماي وقت رو ديدم كه اصرار داشتن بگن سند حتما صحيحه.

تشكر

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام علیکم ایام به کام شما باد

پرسش گر گرامی ما ابتدا مطلب را از کتاب شیخ صدوق (ره) «من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 189»نقل می کنیم وتوجه دارید که شیخ صدوق بدونه سند یعنی مرسل روایت را نقل فرموده اند:

579- وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏- مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

امّا در کتاب« تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏1، ص: 459»شیخ طوسی (ره) روایت را با سند،یعنی مسند نقل کرده اند:

«1497»- 142- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

امّا شرح روایت از کتاب« لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏2، ص: 512»:
[معناى حديث من جدد قبرا]
روايت كرده است احمد بن محمد بن عيسى از محمد بن سنان از ابو جارود از اصبغ بن نباته كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمودند كه هر كه تجديد كند قبر را يا مثالى بكشد يعنى صورتى از صور مجسمه يا اعم از مجسمه و غير مجسمه بكشد و يا بسازد يا شخصى را مقتدا كند كه حق سبحانه و تعالى او را امام و مقتدا نكرده باشد يا هر سه مراد باشد پس از اسلام بيرون مى‏رود اما آخر كه ظاهر است اما باقى بر هر تفسيرى محمول بر مبالغه است يا اگر از روى مخالفت معصوم عمدا كند كه در اين صورت كافر مى‏شود.
و اين حديث با آن كه باصطلاح متأخرين ضعيف است اما نزد متقدمين صحيح است چون از كتاب اصبغ بوده است و آن اول كتابى بود كه شيعه تصنيف كردند و از جمله اصول است و مشايخ خلاف كرده‏اند در معنى خبر و لفظ آن اما صفار پس او به جيم مى‏خوانده است و بس، و ابن وليد كه استاد صدوق است و تلميذ صفار از استاد خود روايت كرده است كه جايز نيست تجديد و تازه كردن قبر و نه گل ماليدن بر آن بعد از آن كه مدتها گذشته باشد و در اول آن را گل ماليده باشند چون در عرف مى‏گويند كه تازه كرده است قبر را و ليكن اگر شخصى بميرد و قبر او را گل بمالند جايز است كه قبرهاى ديگر را مرمت كنند بى‏آن كه تجديد كنند و از نو بسازند و حكمتش آنست كه اندراس قبور سبب رقت زايران است و آن سبب مرحمت صاحبان قبور.
و ابن وليد از استاد ديگرش سعد بن عبد اللَّه نقل كرده است كه او به حاى بى‏نقطه مى‏خوانده است به آن كه در نسخه او از كتاب اصبغ نقطه نداشته است يا اگر نقطه داشته باشد ضبط آن نكرده بودند كه از استادان شنيده باشند و نقطه كتاب را تجويز مى‏كرده‏اند كه از سهو نساخ باشد و بنا بر اين تحديد بمعنى تيز كردنست يعنى خر پشته ساختن و احاديث از رسول خدا و ائمه بسيار وارد شده است كه نمى‏بايد كه قبر خر پشته باشد بلكه مسطح و چهار گوشه مى‏بايد و سنيان از پسر ابو هريره نقل كرده‏اند كه او گفته است در كتاب خود كه اگر چه سنت آنست كه مسطح و مربع باشد و ليكن چون شيعه چنين مى‏كند سنى على رغم شيعه مسنم مى‏كند تا قبر شيعه و سنى از يكديگر امتياز داشته باشد.
و ابن وليد از برقى نقل كرده است كه او من جدّث مى‏خوانده است و جدث بمعنى قبر است و نمى‏دانيم كه مراد او چيست و مرادش ظاهر است كه يعنى قبر را قبر كند كه نبش قبر كند كه ميتى ديگر در آن بگذارد و ليكن قانون قدما نبوده است كه از كسى تا مراد او را نشنوند بگويند كه مراد او اينست و اين را نشنيده بودند.
و ابن وليد گفته است كه آن چه اعتقاد منست آنست كه جدد به جيم است و معنى او نبش قبر است زيرا كسى كه نبش قبر كند او را قبر كرده است و ما را محتاج گردانيده كه آن را تازه كنيم پس ابن وليد لفظ صفار را اختيار كرده است و معنى برقى را.
و صدوق گفته است كه من مى‏گويم كه تجديد به آن معنى كه صفار گفته است و تحديد به حاى مهمله كه سعد خوانده است و جدث كه برقى گفته است همه حق است بحسب واقع چون همه از حيثيت احاديث ديگر ثابت است و داخل است در معنى اين حديث چون ظن خوب به مشايخ مقتضى آنست كه اين معانى را ايشان از معصوم شنيده گفته باشند و هر كه مخالفت امام كند از روى عناد و تازه كردن قبر و خر پشته ساختن و شكافتن قبر و يكى از اينها را حلال داند پس از اسلام بدر رفته است و اعتقاد من آنست كه آن كه حضرت فرموده است كه هر كه مثالى بكشد يعنى بدعتى قرار بدهد و مردمان را به آن بدعت دعوت كند يا دينى وضع كند از اسلام بدر مى‏رود و آن چه من مى‏گويم از روى اخباريست كه از ائمه هدى صلوات اللَّه عليهم بمن رسيده است اگر درست گفته‏ام حقى است كه حق سبحانه و تعالى بر زبانها ايشان جارى كرده است در ضمن اخبار و اگر خطا كرده‏ام از من شده است.
و احتمال دارد كه مرادش اين باشد كه چون ائمه هدى صلوات اللَّه عليهم رخصت اجتهاد در حديث داده‏اند و اجتهاد احتمال غلط دارد پس اگر حق گفته‏ام ايشان فرموده بودند پس آن حق از گفته ايشان است بحسب واقع و اگر خطا كرده باشم خطائى است كه از من صادر شده است. و تاويل كلام صدوق به نحوى كه ممكن بود كرده شد و صدوق به مراد خود اعلم است و اللَّه تعالى اعلم.
و شيخ مفيد رضى اللَّه عنه به خاء معجمه خوانده است بمعنى شكافتن قبر كه ميتى ديگر در آن بگذارند يا بواسطه دزديدن كفن و غير آن.
و شيخ طوسى رحمه اللَّه گفته است كه هر يك از اين معانى محتمل است و حق سبحانه و تعالى اعلم است و كسى كه خبر را فرموده است و اين معنى حق است پس بنا بر گفته شيخ طوسى از چنين خبرى كه اين همه احتمال در او رود و مضبوط نباشد عمل نتوان كرد اما چون در نسخ تهذيب و غيره چون خبر بعنوان جيم مضبوط است دور نيست كه عمل به آن توان كرد كه قايل شوند به كراهت تجديد و اما تسنيم پس ظاهر است كه باطل است و احاديث ما در تربيع و مسطح كردن كه خلاف تسنيم است مستفيض است. و اما نبش قبور در باب حدود خواهد آمد اخبار صحيحه و كالصحيحه كه دال است بر حرمت آن.

نکته آخر این که شیخ حر عاملی نیز همین روایت را در کتاب«وسائل الشيعة ؛ ج‏5 ؛ ص306» آورده اند که ایشان نیز به صورت مسند آن را بیان نموده اند:

6617- 10- «7» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

بررسی سندی:
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ : امامی، ثقه، جلیل .
عَنْ أَبِيه‏: محمد بن خالد برقی: امامی، ثقه وان قال نجاشی انه ضعیف فی الحدیث.
محمدابْنِ سِنَانٍ الزهری:امامی، مختلف فیه .التحقیق انه ثقه.
عَنْ أَبِي الْجَارُودِ: زیادبن منذر:زیدی، رأس الجارودیه لم تثبت وثاقته.
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ:امامی، ثقه، جلیل من سلفنا الصالحین.

در مجموع روایت ضعیف، اتصال مسند، نوع سند تعلیق؛ به این معنا که حذف یک یا چند راوی از ابتدای سند به اتکا اسناد قبل، بدون این که قسمت محذوف سند با عباراتی چون بهذا الاسناد یا ضمیر اشاره شود.

مجید;611596 نوشت:

در مجموع روایت ضعیف، اتصال مسند، نوع سند تعلیق؛ به این معنا که حذف یک یا چند راوی از ابتدای سند به اتکا اسناد قبل، بدون این که قسمت محذوف سند با عباراتی چون بهذا الاسناد یا ضمیر اشاره شود.

تشكر از زحمتي كه كشيديد. چند سوال پيش اومد كه با اجازه عرض كنم:

1) طرق حديث، ايا يكسان بود؟ يا ظاهرا در سند اول محمد بن خالد جا افتاده بود؟

2) در سند دوم رو كه فرموديد، حذف به استناد اسناد احاديث گذشته بوده است. اما در كافي هم اتفاقا همين چند وقت پيش روايتي ديدم كه دوستان ميگفتن حذف به اسناد گذشته بوده و اين يك روش است و لزومي به اشاره به اسناد گذشته نيست. جمله نقل شده دقيق تر ايشون:

( الخامس : المعلق ) ( أو ) إن حذف من سلسلته و ( سقط من أولها ) ، وكان الساقط ( واحدا -فصاعدا - فمعلق ) بصيغة اسم المفعول ، أخذ من تعليق الجدار لقطع الاتصال فيه . قال في شرح البداية ( 4 ) : ( هو كقول الشيخ ( 5 ) محمد بن أحمد الخ ، أو محمد بن يعقوب ، أو روى زرارة عن الصادق ، أو قال الصادق عليه السلام ، أو قال النبي صلى الله عليه وآله ونحو ذلك ) ( 6 ) انتهى
نهاية الدراية،ص:187

3) به جز بحث تعليق سند كه اشاره كرديد. به واسطه نبود توثيق براي ابي جارود، يا احيانا چربش تضعيف محمد بن خالد، قابليت ضعيف شدن اين حديث وجود نداشت؟

4) سوال ديگه اي كه خدمتتون عرض كنم اينكه، در بحار الانوار، و ظاهرا يك جاي ديگه، اين حديث، جزء نوادر اورده شده. ايا نوادر، دليل محكمي براي ضعيف تر بودنشان هست؟ يا فلسفه فقط تكرار پذيري اون هست؟

تشكر

فردا از آن ماست;611851 نوشت:
) طرق حديث، ايا يكسان بود؟ يا ظاهرا در سند اول محمد بن خالد جا افتاده بود؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام وعرض ادب
1- کتاب شیخ صدوق (ره) «من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 189»نقل می کنیم وتوجه دارید که شیخ صدوق بدونه سند یعنی مرسل روایت را نقل فرموده اند:

579- وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏- مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.


2- امّا در کتاب« تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏1، ص: 459»شیخ طوسی (ره) روایت را با سند،یعنی مسند نقل کرده اند:

«1497»- 142- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

3- در کتاب«وسائل الشيعة ؛ ج‏5 ؛ ص306» آورده اند که ایشان نیز به صورت مسند آن را بیان نموده اند:

6617- 10- «7» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.
طرق روایت این سه کتاب به صورتی است که آبی شده است و به امیر المومنین(ع) ختم می شود.

فردا از آن ماست;611851 نوشت:
) به جز بحث تعليق سند كه اشاره كرديد. به واسطه نبود توثيق براي ابي جارود، يا احيانا چربش تضعيف محمد بن خالد، قابليت ضعيف شدن اين حديث وجود نداشت؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام وعرض ادب
مؤلفان علوم حدیث، اخبار را از جهات مختلفى تقسیم کرده اند وآن را مورد بررسی قرار می دهند:

  1. از جهت شمار راویان به: خبر متواتر، مستفیض و واحد.
  2. از جهت صفات راویان به: خبر صحیح، حسن و ضعیف.
  3. از جهت اتصال یا عدم اتصال سند به معصوم به: مسند، معلّق، مقطوع، منقطع ومرسل.
4. از جهت اعتقاد راوی به: موثق و غیر موثق.
بنابر این به خاطر یک دلیل نیست بلکه باید موارد متعدد بررسی شود تا در مورد یک حدیث به نتیجه برسیم.

فردا از آن ماست;611851 نوشت:
سوال ديگه اي كه خدمتتون عرض كنم اينكه، در بحار الانوار، و ظاهرا يك جاي ديگه، اين حديث، جزء نوادر اورده شده. ايا نوادر، دليل محكمي براي ضعيف تر بودنشان هست؟ يا فلسفه فقط تكرار پذيري اون هست؟

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام وعرض ادب
نوادر:
در مورد نوادر هم اختلاف وجود دارد؛ مثلاً گفته شده که نوادر کتبی هستند که نمی­توان موضوع معینی برای مطالب آن قرار داد یا روایات مذکور در آن کتب یک شهرت محققه ­ای ندارند چه روایات از یک امام(ع) یا چند امام(ع) باشد یا مثلاً اگر موضوع کتاب یک چیز است اما مضامین روایات مختلف است و به گونه­ای است که تبویب آن ممکن نیست. کتاب­ها معمولاً قابل تنظیم و تبویب است به شرط اینکه در هر فصلی ابواب مختلف و در هر باب چند روایت باشد اما اگر فرض شود که کتابی نوشته شود و روایاتی در آن جمع آوری شود که هر کدام از آنها با دیگری متفاوت باشد و پیرامون موضوعات مختلف باشند و یا اگر یک قدر جامعی هم داشته باشند در عین حال وجوهی از اختلاف بین آنها وجود داشته باشد که نتوان آنها را تحت یک عنوان قرار داد و دسته بندی کرد و تنظیم و تبویب آن کتاب مشکل باشد، به چنین کتاب­هایی نوادر گفته می­ شود.
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در وجه تسمیه نوادر می­ فرمایند: نوادر عنوان عامی است برای نوعی از مؤلفات اصحاب در چهار قرن اول که در آنها احادیث غیر مشهوره جمع شده یا کتابی است که مشتمل بر احکام غیر متداول است یا احکام استثنایی یا اساساً مستدرک است یا اینکه شاذ و غیر معمول بها است . ایشان چند معیار برای نوادر ذکر کرده­اند که این موارد مانعة الخلو هستند ولی مانعة الجمع نیستند.
پس اولاً: نوادر قابل تبویب نیستند؛ یعنی ممکن است با زحمت زیاد بتوان روایات این کتب را دسته بندی کرد ولی به دقت جوامع روایی قابل تبویب نیست.
ثانیاً: موضوع معینی ندارند.
ثالثاً: اینکه غیر مشهور و به عبارت دیگر شاذ و غیر معمول بها هستند.
رابعاً: مشتمل بر احکام غیر متداول و احکام استثنایی است.
خامساً: نوادر نسبت به کتب روایی دیگر جنبه استدراک دارند و مستدرک هستند. اینکه گفته می­شود نوادر نسبت به کتب روایی دیگر جنبه استدراک دارند به این معنی است که روایاتی که در کتب روایی دیگر نیامده در این کتاب ذکر شده است. پس این ویژگی­ها را می­توان برای نوادر ذکر کرد ولی این بدین معنی نیست که این ویژگی­ها در همه مواضع کتاب رعایت شده باشد.
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی حدود 200 کتاب را نام می­برد که از کتب نجاشی و کشی و شیخ طوسی استخراج کرده است و همه آن ها از نوادر محسوب می­ شوند.

مجید;612442 نوشت:

«1497»- 142- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

3- در کتاب«وسائل الشيعة ؛ ج‏5 ؛ ص306» آورده اند که ایشان نیز به صورت مسند آن را بیان نموده اند:

6617- 10- «7» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.
طرق روایت این سه کتاب به صورتی است که آبی شده است و به امیر المومنین(ع) ختم می شود.

با سلام و تشكر

1) روايت شيخ صدوق كه سند نداره بحثي نيست.

2) شما روايت آخر كه عن ابيه در اون وجود داره رو مي فرماييد تعليق داره؟ روايت قبل از اين روايت در وسائل الشيعه كه از احمد بن محمد نيست. چطور مي فرماييد تعليق رو؟ ايا هر جا عبارتي مثل از پدرش، در ابتداي حديث آمد، مي توان گفت تعليق است؟

3) عرض شد در روايت دوم، پدر احمد بن محمد برقي حضور ندارد، آيا اين مساله اتصال اسناد را دچار مشكل نمي كند؟ ايا باز هم مي تواند به لحاظ سني از ابن سنان نقل حديث شده باشد؟

4) من اين روايت رو در وسائل الشيعه، با سند محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد بن عيسى ... هم ديدم. ايا محمد بن الحسن، و احمد بن محمد بن عيسي در يك طبقه هستند؟

5) و سوال آخر اين كه، شما فرموديد:

مجید;612452 نوشت:

بنابر این به خاطر یک دلیل نیست بلکه باید موارد متعدد بررسی شود تا در مورد یک حدیث به نتیجه برسیم.

ايا منظورتان اين است كه به صرف تضعيف يك نفر، نمي توان رد حديث كرد؟ و يا براي تائيد يك حديث، بايد همه جوانب صحيح باشد؟ (نياز به تائيد همه جانبه كه مشخص و قابل درك است)
ضمن اينكه من متوجه نشدم، ايا محمد بن خالد را ضعيف بايد در نظر گرفت يا خير؟ چون در لفظ نجاشي فرموديد ضعيف هست اما قبل از اون،‌ نميدونم از زبان كي، فرموديد ثقه و امامي.

لطفا با ديد اموزش و به عنوان يك منبع مراجعه اينترنتي بفرماييد.
تشكر

فردا از آن ماست;612483 نوشت:
با سلام و تشكر

1) روايت شيخ صدوق كه سند نداره بحثي نيست.

2) شما روايت آخر كه عن ابيه در اون وجود داره رو مي فرماييد تعليق داره؟ روايت قبل از اين روايت در وسائل الشيعه كه از احمد بن محمد نيست. چطور مي فرماييد تعليق رو؟ ايا هر جا عبارتي مثل از پدرش، در ابتداي حديث آمد، مي توان گفت تعليق است؟

3) عرض شد در روايت دوم، پدر احمد بن محمد برقي حضور ندارد، آيا اين مساله اتصال اسناد را دچار مشكل نمي كند؟ ايا باز هم مي تواند به لحاظ سني از ابن سنان نقل حديث شده باشد؟

4) من اين روايت رو در وسائل الشيعه، با سند محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد بن عيسى ... هم ديدم. ايا محمد بن الحسن، و احمد بن محمد بن عيسي در يك طبقه هستند؟


با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام وعرض ادب واحترام
اصل روایت را شیخ حر در « وسائل الشيعة ؛ ج‏3 ؛ ص208»با آن چه دیگران نقل کرد را آورده که ذیلاً خدمتتان ارسال می نمایم:

«4» 43 بَابُ عَدَمِ جَوَازِ نَبْشِ الْقُبُورِ وَ لَا تَسْنِيمِهَا وَ حُكْمِ دَفْنِ مَيِّتَيْنِ فِي قَبْرٍ

3424- 1- «5» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ مَنْ حَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ عَنِ‏ «6» الْإِسْلَامِ.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ مُرْسَلًا «7»

وَ رَوَاهُ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ‏ «8» أَقُولُ:

نَقَلَ الشَّيْخُ وَ غَيْرُهُ عَنِ الصَّفَّارِ أَنَّهُ رَوَاهُ جَدَّدَ بِالْجِيمِ.

وَ أَنَّهُ قَالَ لَا يَجُوزُ تَجْدِيدُ الْقَبْرِ وَ لَا تَطْيِينُ جَمِيعِهِ بَعْدَ مُرُورِ الْأَيَّامِ وَ بَعْدَ مَا طُيِّنَ وَ لَكِنْ إِذَا مَاتَ مَيِّتٌ وَ طُيِّنَ قَبْرُهُ فَجَائِزٌ أَنْ يُرَمَّ سَائِرُ الْقُبُورِ وَ

عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏ أَنَّهُ رَوَاهُ حَدَّدَ بِالْحَاءِ غَيْرِ الْمُعْجَمَةِ.
يَعْنِي بِهِ مَنْ سَنَّمَ قَبْراً وَ

عَنِ الْبَرْقِيِ‏ أَنَّهُ رَوَاهُ مَنْ جَدَّثَ قَبْراً بِالْجِيمِ وَ الثَّاءِ.
وَ يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ مَعْنَاهُ أَنْ يَجْعَلَ الْقَبْرَ دَفْعَةً أُخْرَى قَبْراً لِإِنْسَانٍ لِأَنَّ الْجَدَثَ الْقَبْرُ وَ قَالَ الصَّدُوقُ إِنَّمَا هُوَ مَنْ جَدَّدَ بِالْجِيمِ وَ مَعْنَاهُ نَبَشَ قَبْراً وَ عَنِ الْمُفِيدِ أَنَّهُ خَدَّدَ بِالْخَاءِ الْمُعْجَمَةِ وَ الدَّالَيْنِ مِنْ قَوْلِهِ تَعَالَى‏ قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ «9» وَ الْخَدُّ هُوَ الشَّقُّ فَالنَّهْيُ تَنَاوَلَ شَقَّ الْقَبْرِ إِمَّا لِيُدْفَنَ فِيهِ أَوْ عَلَى جِهَةِ النَّبْشِ وَ لَا يَبْعُدُ صِحَّةُ الْجَمِيعِ وَ تَعَدُّدُ الرِّوَايَةِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ‏ «10».
______________________________
(4)- الباب 43 فيه حديثان.
(5)- التهذيب 1- 459- 1497.
(6)- في الفقيه- من (هامش المخطوط).
(7)- الفقيه 1- 189- 579.
(8)- المحاسن- 612- 33.
(9)- البروج 85- 4.
(10)- التهذيب 1- 459- 1497 ذيل حديث 1497.
بررسی سندی:
این روایت ضعیف، اتصال: مسند؛ نوع سند: عادی وتذييل: گاه در پايان يك روايت به نقل ديگرى از همان روايت اشاره مى‏شود. در اين گونه موارد معمولا قسمت مختص سند دوم در ذيل روايت اول آورده شده است و با عباراتى نظير «مثله» به اتحاد آخر سند دوم با سند اصلى اشاره شده است. مثال :محمد بن يحيى و غيره عن أحمدبن محمد بن عيسى عن الحسين بن سعيد عن ابن أبي عمير عن جميل بن دراج عن ابن الطيار عن أبي عبد الله ع (كافي 1: 161/ 1) محمد بن إسماعيل عن الفضل بن شاذان عن ابن أبي عمير عن جميل بن دراج مثله (كافي 1: 162/ ذيل 1)

در ضمن آن چه دراین قسمت مطرح شد که شیخ حر عاملی روایت را در کتاب«وسائل الشيعة ؛ ج‏5 ؛ ص306» آورده اند که ایشان نیز به صورت مسند آن را بیان نموده اند:

6617- 10- «7» وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.

بررسی سندی:
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ : امامی، ثقه، جلیل .
عَنْ أَبِيه‏: محمد بن خالد برقی: امامی، ثقه وان قال نجاشی انه ضعیف فی الحدیث.
محمدابْنِ سِنَانٍ الزهری:امامی، مختلف فیه .التحقیق انه ثقه.
عَنْ أَبِي الْجَارُودِ: زیادبن منذر:زیدی، رأس الجارودیه لم تثبت وثاقته.
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ:امامی، ثقه، جلیل من سلفنا الصالحین.

در مجموع روایت ضعیف، اتصال مسند، نوع سند تعلیق؛ به این معنا که حذف یک یا چند راوی از ابتدای سند به اتکا اسناد قبل، بدون این که قسمت محذوف سند با عباراتی چون بهذا الاسناد یا ضمیر اشاره شود.

[="Navy"]

فردا از آن ماست;611243 نوشت:
چون مطالب برخي علماي وقت رو ديدم كه اصرار داشتن بگن سند حتما صحيحه

سلام
می توان گفت روایت صحیح است و می توان گفت روایت ضعیف است بستگی دارد که مبنای ما در رجال چه باشد
اگر بخواهیم بگوییم ضعیف است می توان به محمد بن سنان و ابی جارود و محمد بن خالد ایراد گرفت و سند را تضعیف کرد اما اگر بخواهیم سند را تصحیح کنیم می توان به این اشکالات پاسخ داد
که توثیق محمد بن سنان را در این تاپیک ثابت کردیم
http://www.askdin.com/thread35635.html

در مورد ابی جارود هم آیت الله خویی وی را توثیق می کند و زیدی بودنش را قبول نمی کند زیرا روایاتی را از او می آورد که به اسامی دوازده امام اشاره می کند
أقول: هذه الروايات كلها ضعيفة على أنها لا تدل على ضعف الرجل و عدم وثاقته إلا الرواية الثالثة منها لكن في سندها علي بن محمد و هو ابن فيروزان و لم يوثق و محمد بن أحمد و هو محمد بن أحمد بن الوليد و هو مجهول و الحسين بن محمد بن عمران مهمل إذن كيف يمكن الاعتماد على هذه الروايات في تضعيف الرجل فالظاهر أنه ثقة لا لأجل أن له أصلا و لا لرواية الأجلاء عنه لما عرفت غير مرة من أن ذلك لا يكفي لإثبات الوثاقة بل لوقوعه في أسانيد كامل الزيارات، و قد شهد جعفر بن محمد بن قولويه بوثاقة جميع رواتها.
فقد روى عن أبي جعفر ع و روى عنه عثمان بن عيسى الباب 13، في فضل الفرات و شربه و الغسل فيه، الحديث 3.
و لشهادة الشيخ المفيد، في الرسالة العددية بأنه من الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم.
و لشهادة علي بن إبراهيم في تفسيره بوثاقة كل من وقع في أسناده
معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 7 ص : 324

أقول: إذا صح سند الروايتين و لم يناقش فيهما بعدم ثبوت وثاقة أحمد بن محمد بن يحيى و الحسين بن أحمد بن إدريس لم يكن بد من الالتزام برجوع أبي الجارود، من الزيدية إلى الحق و ذلك فإن رواية الحسن بن محبوب المتولد قريبا من وفاة الصادق ع عنه لا محالة تكون بعد تغيره و بعد اعتناقه مذهب الزيدية بكثير، فإذا روى أن الأوصياء اثنا عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد و أربعة منهم علي ع، كان هذا رجوعا منه إلى الحق و الله العالم.
معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 7 ص : 326

و در مورد محمد بن خالد البرقی هم بسیاری از جمله شیه طوسی وی را توثیق کرده اند و به روایاتش عمل می شود.[/]

ملاصدرا;612967 نوشت:

در مورد ابی جارود هم آیت الله خویی وی را توثیق می کند و زیدی بودنش را قبول نمی کند زیرا روایاتی را از او می آورد که به اسامی دوازده امام اشاره می کند
أقول: هذه الروايات كلها ضعيفة على أنها لا تدل على ضعف الرجل و عدم وثاقته إلا الرواية الثالثة منها لكن في سندها علي بن محمد و هو ابن فيروزان و لم يوثق و محمد بن أحمد و هو محمد بن أحمد بن الوليد و هو مجهول و الحسين بن محمد بن عمران مهمل إذن كيف يمكن الاعتماد على هذه الروايات في تضعيف الرجل فالظاهر أنه ثقة لا لأجل أن له أصلا و لا لرواية الأجلاء عنه لما عرفت غير مرة من أن ذلك لا يكفي لإثبات الوثاقة بل لوقوعه في أسانيد كامل الزيارات، و قد شهد جعفر بن محمد بن قولويه بوثاقة جميع رواتها.
فقد روى عن أبي جعفر ع و روى عنه عثمان بن عيسى الباب 13، في فضل الفرات و شربه و الغسل فيه، الحديث 3.
و لشهادة الشيخ المفيد، في الرسالة العددية بأنه من الأعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام الذين لا يطعن عليهم و لا طريق إلى ذم واحد منهم.
و لشهادة علي بن إبراهيم في تفسيره بوثاقة كل من وقع في أسناده
معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 7 ص : 324

أقول: إذا صح سند الروايتين و لم يناقش فيهما بعدم ثبوت وثاقة أحمد بن محمد بن يحيى و الحسين بن أحمد بن إدريس لم يكن بد من الالتزام برجوع أبي الجارود، من الزيدية إلى الحق و ذلك فإن رواية الحسن بن محبوب المتولد قريبا من وفاة الصادق ع عنه لا محالة تكون بعد تغيره و بعد اعتناقه مذهب الزيدية بكثير، فإذا روى أن الأوصياء اثنا عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد و أربعة منهم علي ع، كان هذا رجوعا منه إلى الحق و الله العالم.
معجم ‏رجال‏ الحديث ج : 7 ص : 326

و در مورد محمد بن خالد البرقی هم بسیاری از جمله شیه طوسی وی را توثیق کرده اند و به روایاتش عمل می شود.

ممنون بابت اطلاعات خوبي كه ارائه كرديد.

در مورد مطلبي كه از از معجم الرجال ج 7، صفحه 324 اورديد، خيلي متوجه نشدم. چون اسم ابي جارود رو نديدم. اما ايا در مورد صفحه 326 مي توان گفت بحث ايت الله خويي توثيق اين بنده خداست؟ چون صرف شيعه بودن كه كافي نيست؟ هست؟ يا به اين علت مي فرماييد كه در بحث عدم وثاقت، نام ابي جارود نيامده در بين اون دو نفر؟

يك مورد ديگه اينكه، ايا مبناي رجالي نقص داره؟ يا ميشه به يكي بيش از ديگري توجه كرد در بررسي وثاقت يا عدم وثاقت؟

ملاصدرا;612967 نوشت:
لوقوعه في أسانيد كامل الزيارات، و قد شهد جعفر بن محمد بن قولويه بوثاقة جميع رواتها.
.....
و لشهادة علي بن إبراهيم في تفسيره بوثاقة كل من وقع في أسناده

با سلام. این دو مبنا جدّاً ضعيف و خلاف تحقيق است. علاّمه خويي هم بعد ها از اين مبناي​شان برگشتند.

در مورد تفسير عليّ بن إبراهيم هم که خيلي حرف و حديث هست.

عصمنا الله من الزلل، و وفّقنا للعلم والعمل.

[="Navy"]

Hadi99g;613076 نوشت:
با سلام. این دو مبنا جدّاً ضعيف و خلاف تحقيق است. علاّمه خويي هم بعد ها از اين مبناي​شان برگشتند.
در مورد تفسير عليّ بن إبراهيم هم که خيلي حرف و حديث هست.

سلام
همین مطلب قبلا به عرض رسید که صحت و ضعف سند روایت بستگی به مبنا دارد
ملاصدرا;612967 نوشت:
می توان گفت روایت صحیح است و می توان گفت روایت ضعیف است بستگی دارد که مبنای ما در رجال چه باشد

در مورد اسناد کامل الزیارات چیزی که همه قبول دارند این است که اگر شخصی که در اسناد کامل الزیارات است از مشایخ ابن قولویه باشد مورد وثوق است که توثیق عام ابن قولیه شامل او می شود اما در مورد اینکه تمام راویان اسناد کامل الزیارات مورد وثوق عام باشند اختلاف وجود دارد و صاحب وسائل و محقق نوری و خوئی تا مدتی و مرحوم قاروبی قائل به این مطلب بودند.

علی ای حال این مسائل ضرری به قول ما که توثیق ابی الجارود است وارد نمی کند زیرا اولا ابی الجارود توثیق خاص هرچند از سوی شیخ نجاشی و شیخ طوسی ندارد اما از سوی دو تا شیخ بزرگی که به عنوان موثق خاص هستند توثیق دارند 1. شیخ مفید در رساله عددیه می فرماید که ابی الجارود از روسائی است که از حلال و حرام از انها گرفته ایم و تا این حد ایشان را توثیق می کند از جمله اعلام و روسائی است که حلال و حرام مذهب از سوی ان اعلام به ما می رسد و خود این مطلب توثیق عظیمی است و همین طور ابن غضائری می فرماید ثبت اعتماد الاصحاب علی ما رواه ابوالجارود توثیق دو تا موثق به این عظمت بنابراین توثیق خاص با شهادت دو تا موثق برایش ثابت شد وجود توثیقات عام در مورد ابی الجارود
مضافا یک توثیق عام هم دارد که از رجال صفوان بن یحیی است که رجال مشایخ ثلاث ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی بودن هم یک توثیق عام است حتی اگر آن دو توثیق عام یعنی وقوع در اسناد کامل الزیارات و تفسیر قمی را نپذیریم.

و اگر دلیل بیشتری هم خواستید به خاتمه مستدرک رجوع کنید که قریب به ده صفحه در مورد وثاقت این فرد صحبت شده و وثاقتش ثابت گردید است.
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمةج‏5، ص: 411

در مورد مذهبش هم که آیت الله خویی و صاحب مستدرک توضیح خوبی دادند که زیدی نیست و مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا که باب 6 حدیث 6و 7 حدیثی که از جابر بن عبدالله انصاری درباره لوحی که در دست حضرت صدیقه طاهره بود دربردارنده اسماء معصومین دوازده تا می فرماید این ابی الجارود روایت را از جابر بن عبدالله الانصاری نقل می کند بقیه روات هم توثیق شده این یک روایت که نقل می کند از امام صادق که بعد از امام باقر بوده دوران قیام زید گذشته مورد اعتماد صدوق و روایت محتوی عقاید امامیه اسم دوازده امام روایت هم از حضرت صدیقه طاهره می فرماید این روایت نشان می دهد که ابوالجارود از زیدیه برگشته به مذهب حق این اعتراف اعتقادی است یک نقل عادی نیست یک اعتراف اعتقادی و ولایی به معنای کامل است که بنابر تحقیق علی الاقل این شرح و تحلیل زیدیه بودن را کمرنگ می کند پس از که اشکال زیدیه کمرنگ شد توثیق مثل شیخ مفید و ابن غضائری هم در کار بود مضافا بر ان ممکن است بگوییم روایاتش قبل از ان حالت عارضیش هست و مجموع این نکات نقل ابی الجارود اشکالی ایجاد نمی کند و وی ثقه امامی مذهب است و روایتش مقبول است.[/]

[="Navy"]

فردا از آن ماست;613074 نوشت:
در مورد مطلبي كه از از معجم الرجال ج 7، صفحه 324 اورديد، خيلي متوجه نشدم. چون اسم ابي جارود رو نديدم. اما ايا در مورد صفحه 326 مي توان گفت بحث ايت الله خويي توثيق اين بنده خداست؟ چون صرف شيعه بودن كه كافي نيست؟ هست؟ يا به اين علت مي فرماييد كه در بحث عدم وثاقت، نام ابي جارود نيامده در بين اون دو نفر؟

سلام
بحث توثیق ابی جارود است و وی ثقه است بر ادله ای که آیت الله خویی هم می فرماید ایشان ابتدا روایاتی که در ذم ابی جارود است نقل می کند و سپس می فرماید این روایات تماما ضعیف السند هست و نمی توان با این روایات ضعیف السند که دلالتی هم بر ضعف ندارد ضعف ابی الجارود را اثبات کرد و سپس می گوید فالظاهر انه ثقه که او ثقه است و دلیل می آورد که چون در اسناد کامل الزیارات و تفسیر قمی آمده او ثقه است
فردا از آن ماست;613074 نوشت:
يك مورد ديگه اينكه، ايا مبناي رجالي نقص داره؟ يا ميشه به يكي بيش از ديگري توجه كرد در بررسي وثاقت يا عدم وثاقت؟

هر کسی می تواند مبنایی داشته باشد برای خودش و استدلال هم بر مبنای خودش بیاورد مضاف بر اینکه می توان به انحای مختلف توثیق یک فرد را ثابت کرد که ما چند دلیل بر توثیق وی آوردیم.[/]

ملاصدرا;613125 نوشت:
این روایت نشان می دهد که ابوالجارود از زیدیه برگشته به مذهب حق

بلي بنده هم چند وقت پيش به اين مطلب اشاره کرده بودم در اين پست=>> http://www.askdin.com/thread37866.html#post498484

ولي بحث من بر سر وثاقت اين شخص نبود بلکه اون دو مبنا مورد نظر من بود.

در ضمن، راجع به موضوع اين تاپيک، يه تاپيک ديگه هم که مطالعه​اش خالي از فائده نيست وجود داره اينجا=>> http://www.askdin.com/thread39285.html

[="Navy"]

Hadi99g;613783 نوشت:
در ضمن، راجع به موضوع اين تاپيک، يه تاپيک ديگه هم که مطالعه​اش خالي از فائده نيست وجود داره اينجا=>> بنا بر قبور

سلام
اولا اين روايت ارتباطی با بنای بر قبور ندارد و عبارت من جدد قبرا معانی متعددی دارد که یکی از آنها به معنای نبش قبر است چنانچه صدوق این قول را در من لایحضره الفقیه نقل کرده و داریم جَدّ به معناي نبش قبر و قبري را دوباره قبر قرار دادن است يعني يكبار در قبري مرده اي دفن شده آن را نبش كنند و دوباره مرده ديگري در آن دفن نمايند.
در برخي روايات به جاي جدّد، حدث دارد كه معناي آن اين است كه قبري را دوباره براي ميت ديگر قبر قرار دهند.
و يا خَدّد دارد كه آن هم به معناي شكافتن قبر است.(وسايل الشيعه،، ج2، ص868، روايت1 باب43) که زمانی که میت در قبر است آن قبر را بشکافند در نتيجه اين روايت و امثال آن ربطي به تعمير قبر و يا ترفيع و بنای بر قبور ندارد و مربوط به نبش قبر و امثالهم است.

ثانیا ما هم اصراری بر آن دو مبنا نداریم که صحیح است و در همان جا هم تاکید کردیم که صحت این قول ما بستگی به صحت و ضعف مبنا دارد و صرفا هدف از نقل آن دو مبنا توثیق ابی جارود بود از زبان آیت الله خویی نه تاکید بر صحت مبنا که توثیق ابی الجارود منحصر به آن دو طریق نیست و به طرق مختلف توثیقش ثابت می شود.[/]

پست جمع بندی موضوع
پرسش:
سلام. وقتتون بخير
توي بحار الانوار ديدم نوشته بود سند روايت من جدد قبرا أو مثل مثالا فقد خرج من الاسلام به نقل از حضرت علي عليه السلام، مرسل است. البته متوجه نشدم كه اين مساله رو به شيخ صدوق نسبت داده بود، يا بحث مرسل بودن مطرح شده بود و بعد عبارت شيخ صدوق فقط در باب دلالت اين حديث است. اما در من لايحضره الفقيه، بررسي سندي از اين روايت نديدم.
سوال اينكه، ايا اين حديث واقعا مرسل است؟ چون مطالب برخي علماي وقت رو ديدم كه اصرار داشتن بگن سند حتما صحيحه.

پاسخ:
سلام علیکم
پرسشگر گرامی ما ابتدا مطلب را از کتاب شیخ صدوق (ره) نقل می کنیم وتوجه دارید که شیخ صدوق بدونه سند یعنی مرسل روایت را نقل فرموده اند:« وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏- مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.»(1)

امّا در کتاب« تهذيب الأحكام »شیخ طوسی (ره) روایت را با سند،یعنی مسند نقل کرده اند:« أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ مَنْ‏ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ‏ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.»(2)

شرح روایت:
معناى حديث من جدد قبرا
روايت كرده است احمد بن محمد بن عيسى از محمد بن سنان از ابو جارود از اصبغ بن نباته كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرمودند: كه هر كه تجديد كند قبر را يا مثالى بكشد يعنى صورتى از صور مجسمه يا اعم از مجسمه و غير مجسمه بكشد و يا بسازد يا شخصى را مقتدا كند كه حق سبحانه و تعالى او را امام و مقتدا نكرده باشد يا هر سه مراد باشد پس از اسلام بيرون مى‏ رود اما آخر كه ظاهر است اما باقى بر هر تفسيرى محمول بر مبالغه است يا اگر از روى مخالفت معصوم عمدا كند كه در اين صورت كافر مى‏ شود.
و اين حديث با آن كه به اصطلاح متأخرين ضعيف است اما نزد متقدمين صحيح است چون از كتاب اصبغ بوده است و آن اول كتابى بود كه شيعه تصنيف كردند و از جمله اصول است و مشايخ خلاف كرده‏ اند در معنى خبر و لفظ آن اما صفار پس او به جيم مى‏ خوانده است و بس، و ابن وليد كه استاد صدوق است و تلميذ صفار از استاد خود روايت كرده است كه جايز نيست تجديد و تازه كردن قبر و نه گل ماليدن بر آن بعد از آن كه مدت ها گذشته باشد و در اول آن را گل ماليده باشند چون در عرف مى‏ گويند كه تازه كرده است قبر را و ليكن اگر شخصى بميرد و قبر او را گل بمالند جايز است كه قبرهاى ديگر را مرمت كنند بى‏ آن كه تجديد كنند و از نو بسازند و حكمتش آن است كه اندراس قبور سبب رقت زايران است و آن سبب مرحمت صاحبان قبور.
و ابن وليد از استاد ديگرش سعد بن عبد اللَّه نقل كرده است كه او به حاى بى‏ نقطه مى‏ خوانده است به آن كه در نسخه او از كتاب اصبغ نقطه نداشته است يا اگر نقطه داشته باشد ضبط آن نكرده بودند كه از استادان شنيده باشند و نقطه كتاب را تجويز مى‏ كرده‏ اند كه از سهو نساخ باشد و بنا بر اين تحديد بمعنى تيز كردن است يعنى خر پشته ساختن و احاديث از رسول خدا و ائمه بسيار وارد شده است كه نمى‏ بايد كه قبر خر پشته باشد بلكه مسطح و چهار گوشه مى‏ بايد و سنيان از پسر ابو هريره نقل كرده‏ اند كه او گفته است در كتاب خود كه اگر چه سنت آن است كه مسطح و مربع باشد و ليكن چون شيعه چنين مى‏ كند سنى على رغم شيعه مسنم مى‏ كند تا قبر شيعه و سنى از يكديگر امتياز داشته باشد.
و ابن وليد از برقى نقل كرده است كه او من جدّث مى‏ خوانده است و جدث بمعنى قبر است و نمى‏ دانيم كه مراد او چيست و مرادش ظاهر است كه يعنى قبر را قبر كند كه نبش قبر كند كه ميتى ديگر در آن بگذارد و ليكن قانون قدما نبوده است كه از كسى تا مراد او را نشنوند بگويند كه مراد او اين است و اين را نشنيده بودند.
و ابن وليد گفته است كه آن چه اعتقاد من است آن است كه جدد به جيم است و معنى او نبش قبر است زيرا كسى كه نبش قبر كند او را قبر كرده است و ما را محتاج گردانيده كه آن را تازه كنيم پس ابن وليد لفظ صفار را اختيار كرده است و معنى برقى را.
و صدوق گفته است كه من مى‏ گويم كه تجديد به آن معنى كه صفار گفته است و تحديد به حاى مهمله كه سعد خوانده است و جدث كه برقى گفته است همه حق است بحسب واقع چون همه از حيثيت احاديث ديگر ثابت است و داخل است در معنى اين حديث چون ظن خوب به مشايخ مقتضى آن است كه اين معانى را ايشان از معصوم شنيده گفته باشند و هر كه مخالفت امام كند از روى عناد و تازه كردن قبر و خر پشته ساختن و شكافتن قبر و يكى از اين ها را حلال داند پس از اسلام بدر رفته است و اعتقاد من آن است كه آن كه حضرت فرموده است كه هر كه مثالى بكشد يعنى بدعتى قرار بدهد و مردمان را به آن بدعت دعوت كند يا دينى وضع كند از اسلام بدر مى‏ رود و آن چه من مى‏ گويم از روى اخباري است كه از ائمه هدى صلوات اللَّه عليهم بمن رسيده است اگر درست گفته‏ ام حقى است كه حق سبحانه و تعالى بر زبان ايشان جارى كرده است در ضمن اخبار و اگر خطا كرده‏ ام از من شده است.
و احتمال دارد كه مرادش اين باشد كه چون ائمه هدى صلوات اللَّه عليهم رخصت اجتهاد در حديث داده‏ اند و اجتهاد احتمال غلط دارد پس اگر حق گفته‏ ام ايشان فرموده بودند پس آن حق از گفته ايشان است به حسب واقع و اگر خطا كرده باشم خطائى است كه از من صادر شده است. و تاويل كلام صدوق به نحوى كه ممكن بود كرده شد و صدوق به مراد خود اعلم است و اللَّه تعالى اعلم.
و شيخ مفيد رضى اللَّه عنه به خاء معجمه خوانده است به معنى شكافتن قبر كه ميتى ديگر در آن بگذارند يا به واسطه دزديدن كفن و غير آن.
و شيخ طوسى رحمه اللَّه گفته است كه هر يك از اين معانى محتمل است و حق سبحانه و تعالى اعلم است و كسى كه خبر را فرموده است و اين معنى حق است پس بنا بر گفته شيخ طوسى از چنين خبرى كه اين همه احتمال در او رود و مضبوط نباشد عمل نتوان كرد اما چون در نسخ تهذيب و غيره چون خبر بعنوان جيم مضبوط است دور نيست كه عمل به آن توان كرد كه قايل شوند به كراهت تجديد و اما تسنيم پس ظاهر است كه باطل است و احاديث ما در تربيع و مسطح كردن كه خلاف تسنيم است مستفيض است. و اما نبش قبور در باب حدود خواهد آمد اخبار صحيحه و كالصحيحه كه دال است بر حرمت آن.(3)

نکته آخر این که شیخ حر عاملی نیز همین روایت را در کتاب«وسائل الشيعة» آورده اند که ایشان نیز به صورت مسند آن را بیان نموده اند:« وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: مَنْ جَدَّدَ قَبْراً أَوْ مَثَّلَ مِثَالًا فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ.»(4)

بررسی سندی:
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ : امامی، ثقه، جلیل .
عَنْ أَبِيه‏: محمد بن خالد برقی: امامی، ثقه وان قال نجاشی انه ضعیف فی الحدیث.
محمدابْنِ سِنَانٍ الزهری:امامی، مختلف فیه .التحقیق انه ثقه.
عَنْ أَبِي الْجَارُودِ: زیادبن منذر: زیدی، رأس الجارودیه لم تثبت وثاقته.
عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ: امامی، ثقه، جلیل من سلفنا الصالحین(5).
نتیجه:
در مجموع روایت ضعیف، اتصال مسند، نوع سند تعلیق؛ به این معنا که حذف یک یا چند راوی از ابتدای سند به اتکا اسناد قبل، بدون این که قسمت محذوف سند با عباراتی چون بهذا الاسناد یا ضمیر اشاره شود.

پی نوشت:
1) من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 189.
2) تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏1، ص: 459.
3) لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏2، ص: 512.
4) وسائل الشيعة ؛ ج‏5 ؛ ص306.
5) نرم افزار درایه.

موضوع قفل شده است