چرا امام علی(ع) زیاد ابن ابیه را والی فارس کرد ؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا امام علی(ع) زیاد ابن ابیه را والی فارس کرد ؟

چرا امام علی(ع) زیاد ابن ابیه را والی فارس کرد ؟
زياد بن أبيه سال اول از هجرت متولد شد و به سال 53 درگذشت. پدر او معلوم نيست. او را به عبيد ثقفى نسبت داده‏اند. وى يكى از مردان زيرك و با ذكاوت عرب است و خطيبى ماهر بود. او را يكى از چهار مرد زيرك عرب شمرده‏اند و سه تن ديگر معاوية بن ابى سفيان، عمرو بن عاص، و مغيرة بن شعبه بود. امام علی او را در سال سی و نهم والی فارس کرد.
چرا زياد به فارس فرستاده شد؟ مردم جبال و فارس از دادن خراج امتناع کردند، و سهل بن حنيف را كه عامل حضرت على بود از فارس بیرون كردند . على (علیه السلام )درباره اینکه چه كسى ولايتدار فارس شود با مردم مشورت كرد، جاريه بن قدامه گفت: اى امير مؤمنان مى‏خواهى مردى سخت سر و سياستدان و با كفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: «كى؟» گفت: «زياد» گفت: اين كار از او ساخته است. و او را ولايتدار فارس و كرمان كرد و با چهار هزار كس آنجا فرستاد كه بر ولايت تسلط يافت و مردم به اطاعت او در آمدند. پس از آرام کردن استخر ميان بيضا و استخر قلعه‏اى استوار كرد كه قلعه زياد نام گرفت و اموال را آنجابرد. پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود كه نرمش و مدارا مى‏كرد و مى‏دانست چه كند.» زیاد پس از صلح امام حسن (ع) بر اثر تطمیع و تهدید به معاويه ملحق گرديد ، معاويه او را برادر پدرى خود خواند و ولایت عراق را به او سپرد ، زیاد ،شیعیان را تحت تعقیب قرار می داد و عده زیادی از آنها را شکنجه داد زندانی کرد و کشت.
[=&quot]الفتوح،ترجمه ،ص:1038 / البدايةوالنهاية،ج‏7،ص: 320 /تاريخ‏الطبري،ترجمه،ج‏6،ص:2674 [/]

در این موضوع باید به سراغ علم امام علیه السلام رفت
پیامبر (ص) و ائمه (ع)، موظف بودند که در زندگی فردی ، اجتماعی و برخورد با افراد ، به صورت متعارف و معمول و مانند سایر مردم رفتار نمایند . از علم غیب ، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره دیگران ، طرد و نفی آنان استفاده نکنند . نصب زیاد بن ابیه به عنوان استاندار فارس ارتباط به علم غیب امام علی (ع) ندارد .حضرت در این امر مانند سایر عزل و نصب ها عمل کرد . وظیفه نداشت که در نصب زیاد بن ابیه از علم غیب بهره گیرد. همان طور ، رسول خدا (ص) و دیگر امامان نیز در این امور از علم غیب بهره نمی گرفتند، از این رو پیامبر (ص)، به خالد بن ولید مسئولیتی واگذار می کند . سپاهی را در اختیارش قرار می دهد ، که به سوی (بنی جذیمه ) برود . پیامبر او را برای جنگ نفرستاد ، ولی خالد آنان را مورد حمله قرار داد. کسانی از ایشان را به قتل رساند که چون خبر به پیامبر رسید ،حضرت بسیار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت : خدایا ! از آنچه (خالد) کرده است، نزد تو بیزاری می جویم (1). این مسئله در بسیاری از وقایع صدر اسلام بارها تکرار شد، مانند داستان شکست در جنگ احد، وجود منافقانی که تا وقتی دشمنی را اظهار نمی کردند، پیامبر با آن ها برخورد نمی کرد.
البته حضرت علي عليه السلام از كارگزاران عثمان فقط دو نفر را در سمت خوشان ابقاء كرد. يكي حبيب بن منتجب و ديگري حذيفه بود. (2)
و زياد بن ابيه را عبدالله بن عباس استاندار فارس و كرمان كرد. (3) و امام بر همان مبنای عدم دخالت علم غیب در امور روزمره فردی و اجتماعی وی را تنفیذ کردند
1. سیره ابن هشام ،ج4 ،ص77-78 ، بیروت ، دار احیا ء التراث العربی ، 142 ه؛ طبقات ابن سعد ،ج2 ،ص147.

2.سيماي كارگزاران ، ج 1 ، ص 73
3.تاريخ طبري، ج 4، ص 105

چرا امام توي اموز اجتماعي نبايد از علم غيبش استفاده كنه؟ شما چطور استنباط كرديد ؟

genius;268472 نوشت:
چرا امام توي اموز اجتماعي نبايد از علم غيبش استفاده كنه؟ شما چطور استنباط كرديد ؟

از این حدیث : محمدبن يحيى از عمران بن موسى از موسى بن جعفر از عمرو ابن سعيد مدائنى از ابى عبدالله عليه السلام نقل كرده كه امام فرمود: «از زمانى كه امام اراده كند چيزى را بداند خداوند آن چيزى را به او مى فهماند». بحارالانوار، ج 26، ص 57.
از اين روايت به خوبى آشكار مى شود اگر در مواردى علم غيب مربوط به منافع و مصالح شخصى شود و يا علم غيب موجب نفى كمال باشد امامان از خداوند آن علم را درخواست نمى كنند به طور مثال احتمال دارد علم به عدم خطر در «ليلةالمبيت» نفى كمال باشد و امام على عليه السلام به عدم خطر در آن شب علم نداشته است.
معصوم به اذن خدا از غيب باخبر است و از همه آنچه در مصالح امت اسلامي دخالت دارد ، آگاه است. با اين حال، بايد توجه داشت كه : سنت خداوندي چنين اقتضا مي كند كه معصومان (ع) هم ، مانند انسانهاي ديگر، آزموده شوند و مورد امتحان واقع گردند. بنابراين ، نبايد بي حساب و در هر موردي بويژه در پي منفع شخصي از اين علم استفاده كنند و به بيان دقيق تر در پاره اي موارد مثل امور شخصي يا موارد اجتماعي كه بايد نقش الگويي از نظر روش براي ديگران داشته باشند به استفاده از اين علم مامور نيستند و بايد بر اساس علم ظاهري و معمولي عمل نمايد. مثلا اگر فردي چيزي را از او سرقت كرد بايد به دادگاه و نزد قاضي رود و شاهد و دليل براي مدعاي خود اقامه نمايد ، دقيقا همان كاري را كه امام علي (ع) در مورد مرد يهودي كه افسار اسب او را دزديده بود ، انجام داد و نبايد از علم غيبي خود در اين مورد استفاده كنند. البته گاه براي ياري دين خدا از غيب كمك مي گرفتند ولي اصل بر اين بود كه در جريان امور عادي از علم غيب استفاده نكنند. در واقع ، آنان به اذن و اراده خداوند است كه از علم غيب آگاه مي شوند و موقع و چگونگي استفاده از آن نيز به خواست و اراده خداوند است.
از سوي ديگر ، علم غيب تكليف آور نيست ؛ يعني اگر انسان از راه شرايط حجت و مانند آن ، تحصيل علم كرد ، در برابر آنتكليف دارد و بايد آن را بكار گيرد و به ديگران نيز آموزش دهد ؛ اما علم بدست آمده از ناحيه غيب تكليف آور نيست و دارنده مكلف نيست از آن استفاده نمايد و به ديگران نيز منتقل نمايد. (ر.ك نسيم انديشه / آيت الله جوادي آملي / ص 85-86 )

پنج تن;268559 نوشت:
از این حدیث : محمدبن يحيى از عمران بن موسى از موسى بن جعفر از عمرو ابن سعيد مدائنى از ابى عبدالله عليه السلام نقل كرده كه امام فرمود: «از زمانى كه امام اراده كند چيزى را بداند خداوند آن چيزى را به او مى فهماند». بحارالانوار، ج 26، ص 57.
از اين روايت به خوبى آشكار مى شود اگر در مواردى علم غيب مربوط به منافع و مصالح شخصى شود و يا علم غيب موجب نفى كمال باشد امامان از خداوند آن علم را درخواست نمى كنند به طور مثال احتمال دارد علم به عدم خطر در «ليلةالمبيت» نفى كمال باشد و امام على عليه السلام به عدم خطر در آن شب علم نداشته است.
معصوم به اذن خدا از غيب باخبر است و از همه آنچه در مصالح امت اسلامي دخالت دارد ، آگاه است. با اين حال، بايد توجه داشت كه : سنت خداوندي چنين اقتضا مي كند كه معصومان (ع) هم ، مانند انسانهاي ديگر، آزموده شوند و مورد امتحان واقع گردند. بنابراين ، نبايد بي حساب و در هر موردي بويژه در پي منفع شخصي از اين علم استفاده كنند و به بيان دقيق تر در پاره اي موارد مثل امور شخصي يا موارد اجتماعي كه بايد نقش الگويي از نظر روش براي ديگران داشته باشند به استفاده از اين علم مامور نيستند و بايد بر اساس علم ظاهري و معمولي عمل نمايد. مثلا اگر فردي چيزي را از او سرقت كرد بايد به دادگاه و نزد قاضي رود و شاهد و دليل براي مدعاي خود اقامه نمايد ، دقيقا همان كاري را كه امام علي (ع) در مورد مرد يهودي كه افسار اسب او را دزديده بود ، انجام داد و نبايد از علم غيبي خود در اين مورد استفاده كنند. البته گاه براي ياري دين خدا از غيب كمك مي گرفتند ولي اصل بر اين بود كه در جريان امور عادي از علم غيب استفاده نكنند. در واقع ، آنان به اذن و اراده خداوند است كه از علم غيب آگاه مي شوند و موقع و چگونگي استفاده از آن نيز به خواست و اراده خداوند است.
از سوي ديگر ، علم غيب تكليف آور نيست ؛ يعني اگر انسان از راه شرايط حجت و مانند آن ، تحصيل علم كرد ، در برابر آنتكليف دارد و بايد آن را بكار گيرد و به ديگران نيز آموزش دهد ؛ اما علم بدست آمده از ناحيه غيب تكليف آور نيست و دارنده مكلف نيست از آن استفاده نمايد و به ديگران نيز منتقل نمايد. (ر.ك نسيم انديشه / آيت الله جوادي آملي / ص 85-86 )

جواب كلي از سوالامو گرفتم ممنون از شما و خودم كه اين سوالو مطرح كردم

موضوع قفل شده است