یک شبهه تاریخی (مساله فتوحات اعراب در ایران )
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
این شبهه توسط یکی از افراد لائیک برای بنده ارسال شده متن شبهه را عینا نقل می کنم
در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. بسیاری از ما از جنایت اعراب کم و بیش شنیده ایم. کیست نداند تازیان با ما چه کردند .اما از اسناد و جزئیات این وقایع بی خبریم. این فقر آگاهی تا آنجا پیش رفته است که متاسفانه عدهای نیز بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند!!! به همین دلیل بر آن شدم که به بخشی از آن اشاره کنم .
اسناد جنایات اعراب در دهها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار میکند.اعرابِ شبهجزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را می کشتند تا جوی خون برانند.
ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمت ها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.
پس از تسلط اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهر ها و ولایات ایران؛ اعراب مسلمان با مقاومت های سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید که به موارد ذیل می توان اشاره کرد:
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان ( یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار ( یک میلیون ) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ( کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره ( سردار عرب ) در این جنگ چشمش را از دست داد . مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود .( کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند . (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282 (
در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )
پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان.(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند.(کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)
جنایات اعراب تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند. اگر شهر خاصی مورد نظر شما بود خوشحال خواهم شد که روایت آنرا شرح دهم.
در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند .فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند.از خوردنی ها و پوشیدنی ها و لذت ها و کامروانی های این جهان یکسره بی بهره اند.
برگرفته از:
کتاب تاریخ طبری - محمد بن جریر طبرى – بازگردان ابوالقاسم پاینده- چاپ پنجم 1375 ،ناشر اساطیر
کتاب فارس نامه ابن بلخی, ناشر بنیاد فارس شناسی - چاپ 1374
کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران -تالیف عبدالعظیم رضایی – چاپ دهم 1378
کتاب آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسى (م381) ، بازگردان محمد رضا شفیعى كدكنى، تهران، آگه، چ اول، 1374ش
کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران، علی میرفطروس. آلمان. چاپ اول-1998
کتاب تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران. انتشارات امیرکبیر. چاپ2. جلد2
کتاب اسلام در ایران. ایلیا پاولویچ پطروشفسکی. ترجمه کریم کشاورز.تهران. انتشارات پیام. 1363
کتاب فتوح البلدان، احمد بن یحیی بلاذری / کتاب مروج الذهب ، علی بن حسین مسعودی
کتاب غرر اخبار ملوک الفرس، ابومنصور ثعالبی / کتاب تاریخ بخارا، ابوبکر نرشخی
کتاب مجمل التواریخ و القصص- به تصحیح محمدتقی بهار / کتاب اخبار الطوال، ابوحنیفه دینوری
کتاب عقدالفرید، ابن عبدربة المالك / کتاب تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار
کتاب تاریخ سیستان، مولانا شمسالدین محمد موالی- محمود بن یوسف اصفهانی
کتاب تاریخ رویان، مولانا اولیاءالله آملی / کتاب تذکره شوشتر، سید عبدالله شوشتری
کتاب تاریخ کامل، علی ابن اثیر / کتاب تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب
کتاب دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب / کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی
بزرگواری این لینک را دادند مطالب سودمندی دارد در این زمینه
یک نکته جالب که بنده در این شبهه دیدم این بود که نویسنده بیشتر روی واژه مسلمان تاکید داشت تا اعراب
عمق کینه نویسنده را از همین جا می توان فهمید نسبت به اسلام
[=times new roman]پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان.(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
با سلام
طبق برخى روايات نخستين پيشرويها در فارس به سوي استخر در خلافت عمر از طريق ولايت بحرين صورت گرفته است.
در 17ق علاء ابن حضرمى والى بحرين، سپاهيان مسلمان را از دريا گذراند و به سوي فارس راند.
چون به طرف استخر پيش رفتند، مردمان فارس در برابر آنان ايستادند و ميان مسلمانان و كشتيهايشان حايل شدند.
در محلى به نام طاووس جنگى سخت درگرفت و بسياري از ايرانيان كشته شدند.
مسلمانان آهنگ بازگشت به بصره كردند، اما كشتيهايشان غرق شد.
از سوي ديگر مردم استخر به سركردگى «شهريگ» فارس راه را بر آنان بستند.
از اين رو عمر بر علاء خشم گرفت و او را عزل نمود و عتبة بن غزوان را از بصره مأمور بسيج نيرو براي كمك به مسلمانان كرد (نك: طبري، 4/79-82؛ ابن اثير، 2/538 - 539).
از پى علاء، عثمان بن ابى العاص ثقفى از سوي عمر ولايت بحرين و عمان يافت (دينوري، 133؛ قس: ابن حجر، 2/221، 259، كه سال ولايت يافتن عثمان بن ابى العاص را 15ق ذكر كرده است).
به روايت طبري (4/94) عمر در 17ق اجازة پيشروي در سرزمين ايران را داد و اميران و لشكريان را به هر سوي بپراكند.
از اين ميان عثمان بن ابى العاص لواي كورة استخر گرفت.
اينان در 17ق دست به تجهيز وتدارك نظامى زدند و سال بعد پيشروي خود را آغاز كردند.
به گفتة ابن اسحاق (نك: خليفه، 1/151)، ابومعشر و واقدي (نك: طبري، 4/174)، نخستين فتح شهر استخر در 23ق صورت گرفته است.
در اين سال عثمان بن ابى العاص - كه ظاهراً تحت امر ابوموسى عمل مىكرده است (نك: قدامه، 389) - چون خبر فتح كورة اهواز را شنيد، در فارس پيشروي كرد و بر بخشى از نواحى آنجا از جمله شهر استخر دست يافت (دينوري، همانجا؛ نيز نك: يعقوبى، 2/157).
گويند او در «گور» با مردم استخر نبردي سخت كرد.
گور گشوده شد و مسلمانان استخر را فتح كردند و پس از رفت و آمدهايى، سرانجام مردم آنجا تن به جزيه دادند (طبري، 4/175؛ ابن اثير، 3/40).
ليكن در اواخر خلافت عمر و آغاز خلافت عثمان (23ق) شهريگ فارس، از شاهزادگان، به مخالفت برخاست و جمع بسياري از مردم فارس را برگرد خود فراهم آورد.
ابوموسى اشعري كه از فتح اصفهان آسوده بود، مسلمانان را بسيج كرد و راهى استخر شد.
از بصره نيز مدد رسيد و بار ديگر عثمان بن ابى العاص به همراه نيروهاي كمكى با فارسيان مصاف داد.
سپاه شهريگ شكسته شد و او و پسرش در نبردي سخت، كشته شدند (طبري، 4/176؛ ابن اثير، 3/40؛ نيز نك: ابن اعثم، 2/315-317؛ قس: خليفه، 1/135، كه قتل شهريگ را ضمن حوادث 19ق ياد كرده است).
در پى آن ابوموسى يك ماه استخر را در حصار گرفت و آن را در قبال گرفتن 200 هزار درهم نقد به صلح گشود و بر آنان جزيه بست (ابن اعثم، 2/319؛ قس: طبري، 4/177؛ ابن اثير، 3/41).
به نظر مىرسد آنچه توجه مسلمانان را به فتح استخر برانگيخته بود، حضور يزدگرد آخرين پادشاه ساسانى در اين شهر بوده است.:Sham:
روايتها از اين حكايت دارد كه او در گيرودار فتح نخستين استخر ميان شهرهاي فارس چون گور و استخر در گريز بوده، و دست به تحريك و شوراندن مردم مىزده است (نك: طبري، 4/176؛ ابن اعثم، 2/315).
وي پس از پيروزي مسلمانان در نهاوند (21 يا 22ق)، به استخر كه جايگاه خاندان پادشاهى بود، گريخت تا سپاهيانى در آنجا فراهم آورد (بلاذري، 315؛ طبري، 4/89 -90).
هنگامى كه يزدگرد در اصفهان بود، «سياه» را با 300 مرد جنگى كه 70 تن آنان از بزرگ زادگان پارس بودند، به سوي استخر فرستاد و بدو فرمان داد تا نيروهاي رزمى را از شهرها بسيج كند.
خود نيز مردي از مرزبانان را كه عنوان پاذگوسپان (پادكوست پان) داشت، بر اصفهان گمارد و به دنبال سياه به استخر درآمد (بلاذري، 374؛ ابن اعثم، 2/313).
روايتهايى در دست است مبنى بر اينكه استخر در روزگار خلافت عثمان به صورت كامل فتح شده است.
به گفتة بلاذري كوشش ابوموسى و عثمان بن ابى العاص در فتح استخر نافرجام ماند (ص 315). چه در زمان عثمان، باز يزدگرد با گروهى از پارسيان در استخر گرد آمدند و شهر سر از طاعت پيچيد.
در پى آن رشتة كار در فارس پريشان شد و اسپهبد ماهك بن شاهك كه يزدگرد او را به جاي خود گماشته، و از بيم سپاهيان مسلمان، به دارابگرد رفته بود (نك: مقدسى، مطهر، 5/194- 195)، با گروهى بسيار شورش كرد و منطقه را از دست مسلمانان بازپس گرفت (ابن اعثم، 2/336؛ نيز نك: دينوري، 139).
از اين رو، چون عبدالله بن عامر بن كريز پس از ابوموسى اشعري از جانب عثمان ولايت بصره يافت، در 28ق به سوي استخر روان شد. ماهك از جانب اهل شهر با او پيمان صلح بست.:Sham:
اما چون عبدالله بن عامر از استخر روانة شهر گور شد، مردم باز شوريدند (29ق) و عامل وي [عبيدالله بن معمر تيمى] را به قتل رساندند.
عبدالله پس از فراغت از فتح گور، استخر را گشود (بلاذري، 389؛ قدامه، همانجا).
گفته مىشود كه او در اين فتح منجنيق به كار انداخت و در نبردي سخت بسياري از فارسيان را كشت و بيشتر اهل بيوتات (ه م) و بزرگان اسواران را كه بدانجا پناه آورده بودند، نابود كرد.
گزارشها دربارة شمار كشتگان نبرد استخر متفاوت و مبالغه آميز است (نك: بلاذري، 389- 390؛ قدامه، همانجا).:Sham::Sham:
مطابق روايت ابومعشر (نك: طبري، 4/176؛ نيز ابن اثير، همانجا) و واقدي (نك: طبري، 4/263)، آخرين نبرد استخر در 28ق بوده است (اما واقدي فرمانده اين جنگ را هشام بن عامر خوانده است) كه ظاهراً به رويارويى نخستين ابن عامر با اهل استخر و صلح با ماهك اشاره دارد.
به روايت ديگر عبدالله بن عامر در 29ق به ولايت بصره رسيد (طبري، 4/264؛ بلاذري، 315).
او عبيدالله بن معمر را براي سركوب شورش استخر بدانجا فرستاد، اما وي در اين نبرد جان باخت.
از اين رو ابن عامر با سپاهيان خود حركت كرد و در همان سال استخر را گشود (نك: همو، 390؛ خليفه، 1/168؛ يعقوبى، 2/166؛ قس: طبري، 4/265)، اما هنگامى كه به سوي شهر گور حركت كرد، استخر باز شوريد. ابن عامر پس از فتح گور دوباره (29ق) متوجه استخر شد و پس از جنگى شديد و كشتاري بسيار شهر را فتح كرد (نك: ابن اثير، 3/101)، مسلمانان به شهر درآمدند و غنايم بى شمار گرفتند.
ماهك نيز پيكى فرستاد و امان خواست و عبدالله بن عامر به شرط اقامت در استخر و پرداخت جزيه، امان داد (ابن اعثم، 2/336-337).
گفته مىشود كه در اين حمله عثمان بن ابى العاص نيز از سرداران سپاه بوده است (طبري، 4/265، قس: 4/257، به روايتى از واقدي كه «دومين فتح» استخر به دست عثمان بن ابى العاص در 27ق گزارش شده است؛ نيز نك: ابن اثير، 3/94).
در زمان فتح استخر، شهرهايى چون بيضا (اصطخري، مسالك و ممالك، 112؛ ياقوت، 1/791) و شيراز (اصطخري، همان، 111؛ ابن حوقل، 2/279) لشكرگاه مسلمانان بود.
در پى استقرار حكومت اسلامى در ايران به تدريج مردمان برخى ولايات و شهرها از جمله استخر (39ق) سر به شورش برداشتند (طبري، 5/137- 138؛ نيز نك: بلاذري، همانجا؛ قدامه، 389-390؛ ابن حوقل، 2/272-273).
در زمان امويان نيز شهرهاي ايران خاستگاه قيامهاي ضد اموي بود و از فرقههاي خوارج، ازارقه، بارها در استان فارس - از جمله در سالهاي 68 و 77ق - با سپاهيان اموي درگير شدند (نك: طبري، 6/119-120، 301؛ دينوري، 276؛ ابن اعثم، 7/26-27، 31؛ مسعودي، مروج...، 3/101، 193؛ ابن اثير، 4/282؛ ابنابى الحديد، 4/167 به بعد، نيز 201).
استخر در كشاكش اين نبردها آسيب بسيار ديد و رو به خرابى نهاد. از جمله اينكه قَطَريّ بن فجاءه (78ق) از سران و دلاوران ازارقه كه بارها سپاهيان حجاج را به هزيمت رانده بود، شهر استخر را بدان سبب كه مردمانش اخبار و اطلاعات او را به مهلب گزارش مىكردند، ويران كرد (مبرد، 3/1331؛ ابن ابى الحديد، 4/201).
افزون بر اين، در پى بازسازي شيراز در 74ق، استخر رونق ديرين خود را از دست داد (نك: فسايى، 2/901؛ نيز نك: حمدالله، 114).
بسم الله الرحمن الرحیم[=times new roman]ایرانیان در جنگ جلولاء از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمت ها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.
با سلام
[=Times New Roman]جَلُولاء ، جنگ .
جنگی كه در آن مسلمانان سپاه ساسانی را شكست سختی دادند. ابناسحاق و واقدی تاریخ این رویداد را سال 16 ذكر كردهاند (رجوع کنید به بلاذری، ص264؛ طبری، ج4، ص23).
بلاذری (ص264ـ265) آن را چند روزی پس از جنگ مدائن، در آخر سال 16 ذكر نموده، اما ابنجوزی (ج4، ص215) فتح جلولاء را در ذیقعده سال 16 و نُه ماه پس از جنگ مدائن ضبط كرده است (نیزرجوع کنید به ابناثیر، 1399ـ1402، ج2، ص521).
خلیفة بن خیاط (متوفی 240)، به نقل از سیف [ بنعمر]، تاریخ جنگ جلولاء را سال 17 نوشته و ذیل همین سال به گزارش آن پرداخته (رجوع کنید به قسم1، ص128)، اما طبری (همانجا)، به نقل از سیف، وقوع این جنگ را در سال 16 دانسته است.
در روایتی از قَتاده (محدّث و راوی، متوفی 118) وقوع این جنگ در سال 19 ذكر شده است (خلیفةبن خیاط، همانجا).
یعقوبی نیز سال 19 را پذیرفته است (رجوع کنید به ج2، ص151). به هر روی، بنابراین روایات، مسلّماً جنگ جلولاء مهمترین نبرد پس از جنگ مدائن بوده است.
سپاهیان ساسانی پس از شكست مدائن، به جلولاء گریختند و لشكرهای آذربایجان و باب [الابواب ] و جبال و فارس، پراكنده شدند، اما پیش از آن، تصمیم گرفتند بار دیگر با تمام نیرو برای دفع مسلمانان بكوشند.
پس با سپاهی عظیم در جلولاء اردو زدند، مواضع نظامی خود را با كندن خندق استوار ساختند (طبری، ج4، ص24؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج2، ص519ـ 520)،
زن و فرزندان و بار و بنه خود را به خانقین فرستادند و پیمان بستند كه فرار نكنند (بلاذری، ص264؛ دینوری، ص127).:Sham::Sham:
شمار افراد این سپاه را هشتاد هزار تن نوشتهاند (ابناعثم كوفی، ج1، ص210).
بنا بر بیشتر روایات، فرمانده سپاه خُرَّزادبن هرمز (برادر رستم فرخزاد) بود (رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، قسم1، ص127؛ بلاذری، همانجا؛ دینوری، ص126ـ 127)، اما ابناعثم كوفی (ج1، ص211) او را فرمانده جناح راست سپاه دانسته، و طبری (ج4، ص24) مِهران رازی را فرمانده كل سپاه ایران معرفی كرده است.
سعدبن ابیوقّاص، فرمانده سپاه مسلمانان در عراق، از مدائن گزارشی برای عمر (حك: 13ـ23) نوشت و وی را از اجتماع سپاه ایران در جلولاء آگاه كرد. عمر به سعد دستور داد كه همانجا بماند و لشكری به سوی دشمن بفرستد (خلیفةبن خیاط، همانجا؛ قس یعقوبی، همانجا، كه میگوید عمر به سعد دستور داد با لشكریان خود به جنگ آنان رود).
سعد نیز برادرزادهاش، هاشمبن عُتبهبن ابیوقّاص، معروف به مِرقال، را به فرماندهی دوازده هزار سپاهی روانه جلولاء كرد (خلیفةبن خیاط؛ بلاذری؛ ابناعثم كوفی، همانجاها؛ طبری، ج4، ص24ـ25؛ قس ابنكلبی، ج1، ص76، كه عمروبن مالكبن عتبةبن نَوْفَل را فرمانده سپاه اسلام در جلولاء دانسته است؛ نیز رجوع کنید به دینوری، ص127؛ طبری، ج4، ص26)
و قَعقاعبن عمرو فرمانده مقدمه سپاه بود.
به روایت طبری، هاشمبن عُتبه در صَفر سال 16 از مدائن به سوی جلولاء حركت كرد.
در سپاه وی مهاجران و انصار و بزرگان عرب بودند و، با اذن عمر، افرادی كه سابقه ارتداد داشتند نیز در سپاه حضور یافتند (طبری، ج4، ص25؛ نیز رجوع کنید به ابناثیر، 1399ـ1402، ج2، ص520).
بهجز آنان، گروهی از دیلمیان ــكه پس از شكست رستم فرخزاد در قادسیه، كاركرد نظامی نداشتندــ به سپاه اسلام پیوستند (بلاذری، ص280).
هاشم سپاهیان ساسانی را در خندقهایشان محاصره كرد.
ایرانیان جنگ را فرسایشی كردند و تعمداً به درازا كشاندند.
مسلمانان هشتاد بار (بهروایت ابناثیر، 1399ـ1402، همانجا: هشتاد روز) یورش بردند و سرانجام بر آنان پیروز شدند.:Sham:
یزدگرد سوم ساسانی (حك: 632ـ651 میلادی)، از حُلوان برای سپاه خود كمك مالی و نظامی میفرستاد (طبری، ج4، ص25، 27).
وی با فرماندهان نظامی ناحیه جبال نیز مكاتبه و جنگجویانی را بسیج كرد و به جلولاء فرستاد (خلیفهبن خیاط، قسم1، ص127؛ بلاذری، ص264).
در پی آن، سعد لشكریانی به یاری مسلمانان فرستاد و به تدریج شمار سپاهیان اسلام از 000 ، 24 تن افزون گشت (ابناعثم كوفی، ج1، ص211).
مسلمانان تصمیم گرفتند كار دشمن را، پیش از آنكه با نیروهای كمكی تقویت شود، یكسره كنند؛ ازاینرو، برای نبرد نهایی صفوف خود را اینگونه آرایش نظامی دادند: جَریربن عبداللّه بَجَلی در میمنه، حُجربن عَدی كِندی در میسره، [ قَیسبن ] مكشوح مرادی در جناح، عمروبن مَعدی كَرِب در فرماندهی سواران و طُلَیحهبن خُوَیلِد در فرماندهی پیادگان. سپاه ساسانی نیز چون از پیوستن نیروهای كمكی به سپاه اسلام خبر یافت، آماده حمله شد و صفوف خود را متقابلاً آراست: خرّزادبن وَهْرِز (=هرمز) در سمت راست، فیروزبن خسرو (فیروزان؟) در سمت چپ، و هرمزان (حاكم اهواز/ خوزستان) در قلب. بین دو سپاه جنگی شدید درگرفت كه از صبح تا شب ادامه یافت (ابناعثم كوفی؛ قس بلاذری، همانجاها؛ دینوری، ص128؛ طبری، ج4، ص24، 27).
مسلمانان حمله كردند و هاشمبن عتبه به تحریض و تقویت روحیه سپاهیان پرداخت.
گفتهاند امداد غیبی نیز به یاری مسلمانان رسید، چنانكه خداوند بادی بر سپاه ساسانیان فرستاد و همه جا را بر ایشان تیره كرد، بهگونهای كه اسبهایشان در خندق افتاد.:Sham:
در پی آن، سپاه ساسانی راههایی در خندق باز كردند و بالا آمدند و دژ خود را خراب كردند، مسلمانان با شنیدن این خبر، با قوّت جنگیدند.
قعقاع نیز با خدعه ندا داد كه خندق را گشوده است و بدینوسیله سپاهیان را قویدل ساخت.
ساسانیان گریختند و مسلمانان آنان را تعقیب و كشتاری هولناك كردند.
تا آنجا كه میدان نبرد از اجساد كشتهشدگان پوشیده گشت (بلاذری، همانجا؛ طبری، ج4، ص25).
در پارهای روایات، عدد كشتهشدگان سپاه ساسانی را صد هزار تن نوشتهاند (رجوع کنید به طبری، ج4، ص26؛ یاقوت حموی، ج2، ص107)
كه با رقم پیشین درباره شمار لشكریان ایران منافات دارد و مبالغهآمیز مینماید.:Sham::Sham:
پس از این نبرد، آن شهر «جلولاء الوَقیعة» نام گرفت (خلیفةبن خیاط، قسم1، ص128، قسم2، ص603؛ طبری، همانجا).
هاشمبن عتبه، جریربن عبداللّه بَجَلی را با لشكری انبوه در جلولاء گمارد تا مراقب دشمن باشد و از نفوذ آنان به نواحی عراق جلوگیری كند (بلاذری، همانجا؛ دینوری، ص129) و قعقاع در تعقیب ایرانیان تا خانقین پیش رفت (طبری، ج4، ص28، 34؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج2، ص521).
یزدگرد با شنیدن خبر این شكست، از حلوان بهسوی جبال رفت (طبری، همانجاها).
مسلمانان در جنگ جلولاء اسیران بسیاری گرفتند كه به «سَبْی جلولاء» معروف شدند (دینوری، همانجا؛ طبری، ج4، ص28).
رقم غنایم را هجده و به روایتی سی میلیون درهم نوشتهاند (خلیفةبن خیاط، قسم1، ص127ـ128).
گفته شده است به هر سوار مسلمان، سه هزار مثقال و به هر پیاده، هزار مثقال سهم از غنایم رسید (ابنابیشیبه، ج7، ص663؛ قس خلیفةبنخیاط، همانجا؛ طبری، ج4، ص29: به هر سوار نُه هزار سهم و نُه چهارپا). سلمانبنربیعه، غنایم را میان مسلمانان قسمت كرد و سعدبن ابیوقّاص خمس غنایم را، شامل طلا و نقره و ظرف و جامه و جواهر، نزد عمر فرستاد (طبری، ج4، ص29ـ30).
با فتح جلولاء مسلمانان بقایای سپاهیان ساسانی را در منطقه مرزی بین ارتفاعات ایران و عراق درهم شكستند و ایرانیان از دره دجله و فرات (یعنی منطقه جنوبی جزیره) بیرون رانده شدند (رجوع کنید به بلاذری، ص265؛ دنت ، ص50ـ51)؛ ازاینرو، برخی مورخان جنگ جلولاء را فتحالفتوح نامیدهاند (رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، همانجا؛ بكری، ج2، ص390؛ ابناثیر، 1280ـ1286، ج5، ص49).
شاعران نیز درباره این جنگ شعرهایی سرودهاند (رجوع کنید به ابناعثم كوفی، ج1، ص212ـ215؛ یاقوت حموی، همانجا). ابوالحسن علیبن محمد مدائنی (متوفی 225)، در ضمن كتابی، اخبار جنگ جلولاء را گرد آورده بود (رجوع کنید به ابنندیم، ص115).
منابع: ابنابیشیبه، المصنّف فی الاحادیث و الا´ثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/1989؛ ابناثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، قاهره 1280ـ1286، چاپ افست بیروت [ بیتا. ]؛ همو، الكامل فیالتاریخ ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ 1402/ 1979ـ1982؛ ابناعثم كوفی، كتاب الفتوح ، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوك و الامم ، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/ 1992؛ ابنكلبی، جمهرة النسب ، ج1، چاپ ناجی حسن، بیروت 1407/ 1986؛ ابنندیم؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بكری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع ، چاپ مصطفی سقا، بیروت 1403/1983؛ بلاذری (لیدن)؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ، روایة بقیبن مخلد، چاپ سهیل زكار، دمشق 1967ـ1968؛ دانیل كلمنت دنت، مالیات سرانه و تأثیر آن در گرایش به اسلام ، ترجمه محمدعلی موحد، تهران 1358ش؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر [ 1379/1959 ]، چاپ افست بغداد [ بیتا. ]؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ .
سلام و تشکر
سئوال شبهه برانگيز کشته شدگان جنگ نيست چرا که در هر جنگي به هر حال کشته مي شوند جنگجويان
سئوال شبهه برانگيز تجاوز اعراب به نواميس است طبق گفته نويسنده شبهه
و اينکه اعراب امان نامه دروغي مي دادند و بعد مردم را قتل عام مي کردند
لطفا به اين شبهات پاسخ دهيد
حق يارتان
سلام و تشکرسئوال شبهه برانگيز کشته شدگان جنگ نيست چرا که در هر جنگي به هر حال کشته مي شوند جنگجويان
سئوال شبهه برانگيز تجاوز اعراب به نواميس است طبق گفته نويسنده شبهه
و اينکه اعراب امان نامه دروغي مي دادند و بعد مردم را قتل عام مي کردند
لطفا به اين شبهات پاسخ دهيدحق يارتان
با سلام
جناب فقیر اینکه شما تاکید بر این مساله میکنید !با متن ارائه شده شما منافات دارد!!
شاید لازم باشد یکبار دیگر متن را باز نگری کنید !
چون شبهه کلیست و قسمتهای زیادی از تاریخ را در بر میگیرد!خود شما توضیح دادید که طراح شبهه تاکید زیادی بر نام مسلمانان دارد.
که باید برسی شود !
نیروی عثمانی هم به عنوان یک نیروی مسلمان میشناختند!!
اما در تمامی جهات شریعت اسلام ناب در ان حفظ شد؟؟آیا جنایات آنها را میتوان نادیده گرفت؟!
در مورد شبهه ای که طرح کردید کلی از تاریخ را در بر میگیرد و باید بادقت برسی شود یک به یک به آنها رسیدگی کرد!!
اینکه کسانی دست به تحریف تاریخ بزنند و شبهه ای را طرح کنند شکی نیست!
در مطالب بنان عزیز نکات قابل تاملی نهفته است که اگر با این پشتوانه تاریخ را ورق زنیم به حقایق ان میرسیم و اگر غیر از این باشد به نتیجه درست نمیرسیم!:Sham:
اینکه جنایتی صورت گرفته شکی نیست!اما اینکه در منابع معتبر چگونه از ان یاد شده مهم است !:Sham:
و این نیرو تا چه اندازه دستورات اسلام را رعایت کردند مهم است که خود بحثی دیگر را می طلبد !:Sham:
مگر ایرانیان شیعه نشدند یکی از مسائلی که میتوانید به راحتی به جواب شبهه برسید دلیل شیعه شدن مردم ایران است!!
و تحقیق در این امور که علت چه بود؟!
انشاء الله به یاری کارشناسان گرامی به تک ،تک شبهات این مطلب پاسخ داده میشود :Sham:
هدف از باز كردن اين تاپيك چسيت؟
چرا ميخواهيد كينه ودشمني مرده را دوباره زنده كنيد ؟ بعد كه چه؟
اگر حمله عرب هابه ايران نبود من وتو هنوز زرتشت وآتش پرست مي مانديم
.
.
عدو سبب خير شود اگر خدا خواهد
این شبهه توسط یکی از افراد لائیک برای بنده ارسال شده متن شبهه را عینا نقل می کنم
در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. بسیاری از ما از جنایت اعراب کم و بیش شنیده ایم. کیست نداند تازیان با ما چه کردند .اما از اسناد و جزئیات این وقایع بی خبریم. این فقر آگاهی تا آنجا پیش رفته است که متاسفانه عدهای نیز بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند!!! به همین دلیل بر آن شدم که به بخشی از آن اشاره کنم .
ثانيا: ما رهبر ان اسلام را پيامبر واهل بيت مي دانيم وكار آنان راحجت مي دانيم ولي متاسفانه بعد از پيامبر باغصب خلافت نگذاشتند اسلام در مجراي اصلي خود حركت كند لذا كساني آمدند كه هنوز پيامبر دفن نشده بود به درخانه تنها يادگار ايشان رختند وبا آتش زدن درب بيت ايشان،ايشان رامجروح وسپس به شهادت رساندند همين خالد كه در اين شبه درفتح ري از او ياد شده در حمله به بيت حضرت زهراحضور داشته ويكي از قاتلين ايشان محسوب مي شود حال شما انتظار داريد ايران راباسلام وصلوات فتح كرده باشند چنان اسلام از مسير اصلي منحرف شده كه سر نوه پيامبر را50 سال بعد از پيامبر وفراز نيزه شهر به شهر گرداندندوال بيتش رابه اسارت در شهرها چرخاندند طبيعي است كساني كه به خاندان پيامبر رحم نكردند به ايراني ه البته باید بین اسلام و عرب و اسلام و بنی امیه و رفتار برخی فرمانرویان دوره اموی با مردم تفکیک کرد.
همین بنی امیه که چندین بار شیعیان رو قتل عام کردند و ایرانیان شیعه هم چندین بار توسط ایشان قتل عام شدند . رفتار انان به اسلام و تربیت شدگان قران ربطی نداشت انها با خاندان پیامبر هم درافتادند و از ستمگری هیچ کم نگذاشتند پس به بهانه عمل امثال معاویه و یزید و عبدالملک و مروان و حجاج بن یوسف و وو.. نمیشه همه مسلمانان رو متهم کرد و اینها رو بپای اسلام نوشت.اهم رحم نكنند
اسناد جنایات اعراب در دهها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار میکند
اين کتابهاي معتبري که نام برده ايد يکي طبري است که خود طبري درباره کتابش مي گويد:
آنچه در این کتاب جمع آوری شده همگی صحیح نیست و آنها را از افراد مختلف شنیدم و جمع آوری کردم شاید در آن چیزهایی باشد که باعث ناراحتی شود اما این سخنان از من نیست و من فقط آنها را جمع آوری کرده ام.مراجعه شود به مقدمه تاريخ طبري
وکتاب ديگري که از نظر شما معتبر ترين کتاب نام داردکتاب دو قرن سکوت زرينکوب است
خود مرحوم زرینکوب اذعان دارد که این کتاب را در جوانی و از روی تعصب نوشته و حتی روایات ضعیف را اورده . و اینکه خود مرحوم زرینکوب بسیاری از نظراتش که در دوقرن سکوت اورده در کتب دیگر مثل کارنامه اسلام ( چاپ 1347) منکر شده مثلا در کارنامه اسلام ایشان علنا متذکر میشوند که سوزاندن کتابها توسط مسلمین سند محکمی ندارد و به ان با دیده تردید مینگرند ؛ یا اثر دیگر ایشان بنام " تاریخ ایران بعد از اسلام" که حقیر به دوستان توصیه میکنم این دو کتاب مرحوم زرینکوب یعنی 1- کارنامه اسلام 2- تاریخ ایران بعد از اسلام ، را هم مطالعه نمایند .
اعرابِ شبهجزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را می کشتند تا جوی خون برانند.
مرحوم شريعتي در کتاب فاطمه فاطمه است مینویسد :« میبینیم که شبه محققان و شبه ایران دوستان احیری که میگویند ایرانیان به زور شمشیر و فشار مالیات جزیه مسلمان شدند، تا چه حد خودشان « دانشمندان مالیاتی» اند که می خواهند به «غقل فاقد» خوشان، ملت و مردم ایران از پذیرش اسلام، که «دین بیگانه» است، تبرئه کنند و آن وقت ، او را ملتی معرفی کنند که به قدری ترسو و بزدل است ، که با برق شمشیر وحشیان ، و به قدری پست که برای فرار از مالیات، از ملیت و هویت و مذهبش و همه مقدساتش دست می شوید و همه ی افرادش « دین ماموان مالیات» را قبول میکنند... خلاصه ی تحقیقات علمی این اقایان ، که ادای مستشرقان بازاری یا مغرض را در می اورند و ان هم ناشیانه و مضحک ، این است که ملت و مردم ایران ، عدالت و ازادی و برابری و حقیقت و فضائل انسانی و ارزشهای متعالی اسلام و برتری محمد و علی را بر یزدگرد و بزرگمهر و فضیلت حسین و زینب را بر زریز و شیرن، نمی فهمیدند ؛ شمشیر را می فهمدیند و پول را و نژاد را و بس » پاروقی ص6
درباره سوزاند نکتابها نيز به پارگراف قبلي از قول آقاي زرينکوب بنگريد
ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمت ها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.
اولا کتاب دوقرن سکوت که خود اقاي زرينکوب اعتبارش رابيان کردند آقيان به دو کتاب ديگر ايشان رجوع کنند
ثانيااز طبري که کتاب معتبر شبهه کننده است داستان فتح نهاوند راببينيد
تاریخ طبری جلد 5 ص 130
سخن از جنگ مسلمانان و پارسیان در نهاوند
« اغاز کار چنان بود که ابن اسحاق گوید: قصه نهاوند چنان بود که نعمان بن مقرن به عمر نامه نوشت و خبر داد که سعد بن ابی وقاص مرا به گرفتن خراج گماشته اما جهاد را دوست دارم و بدان راغبم.
عمر به سعد (ابن ابی وقاص ) نوشت که نعمان به من نوشته که او را به گرفتن خراج گماشته ای و [ او ] این را خوش ندارد و به جهاد رغبت دارد او را به مهمترین جبهه خویش فرست .[ یعنی از نهاوند برگردان و به جبهه ای فرست که در حال جنگی]
گوید : و چنان بود که عجمان در نهاوند فراهم امده بودند و سالارشان ذوالحاجب بود که یکی از عجمان بود انگاه عمر به نعمان بن مقرن چنین نوشت :
به نام خدای رحمان و رحیم
از بنده خدا عمر ، امیر مومنان
به نعمان به مقرن
درود برتو ، و من ستایش خدایی میکنم که خدایی جز او نیست . و اما بعد خبر یافتم که جمعی بسیار از عجمان در شهر نهاوند بر ضد شما فراهم امده اند. وقتی این نامه من به تو رسید به فرمان خدا و به کمک خدا و به یاری خدا با مسلمانانی که پیش تواند سوی انها برو و انها را به جای سخت مبر که ازار بینند و از حقشان باز مدار که کافر شوند و انها را به بیشه و باتلاق مبر که یک مرد مسلمان به نزد من از صد هزار دینار عزیز تر است.
گوید : نعمان روان شد و سران اصحاب پیمبر و از جمله حذیقه بن یمان و عبدالله بن عمر و جریر بن عبدالله و مغیره بن شعبه و عمرو بن معدیکرب و طلیحه بن خویلد و قیس بن مکشوح مرادی باوی بودند . وچون با سپاه خویش به نهاوند رسید ، خارهای اهن در راه وی ریختند و او خبر گیران فرستاد که برفتند و از خارهای اهنی خبر نداشتند. یکیشان اسب خویش را که خاری در دست ان فرو رفته بود براند که نرفت و فرود امد و دست اسب را بدید که خاری در سم ان بود و انرا بیاورد و خبر را با نعمان بگفت . نعمان به کسان گفت : رای شما چیست ؟
گفتند : از این منزل به جای دیگر رو که پندارند از انها میگریزی و به تعقیب تو در ایند
نعمان از منزلگاه خویش درامد و عجمان خارها را برختند و به تعقیب وی رفتند و نعمان سوی انها باز امد و اردو زد انگاه گروههای سپاه خویش را بیاراست و با مردم سخن کرد و گفت : اگر من کشته شوم سالار شما حذیقه بن یمان است و اگر او کشته شود ................
وچون دو سپاه صف بستند نعمان به کسان گفت : « من سه بار تکبیر می گویم اول بگفتم هرکسی بند پاپوش خود ببندد و خویشتن را مرتب کند و چون تکبیر دوم بگفتم جامه خویش را محکم کند و برای حمله امده شود و چون تکبیر سوم بگفتم به انها حمله کنید که من حمله کرده ام
عجمان بیامدند که همدیگر را به زنجیرها بسته بودند تا فرار نکنند و مسلمانان به انها حمله بردند و جنگ اغاز کردند ، تیری به نعمان رسید و کشته شد و برادرش او را در جامعه اش پیچید و تا وقتی که خدا مسلمانان را ظفر داد قتل وی را نهان داشت. پرچم را به حذیقه بن یمان داد و خدا ذوالحاجب را بکشت و نهاوند گشوده شد و از ان پس دیگر عجمان تجمعی نبود » تاریخ طبری ص 1930 الی 1932
همینطور که دوستان ملاحظه میکنند ایرانیان در این جنگ هم به مانند اکثر جنگها به زور به میدان جنگ اورده شده بودند و مردم ایران را با زنجیر بسته بودند تا فرار نکنند و یا به مسلمانان نپیوندند چنانکه در قادسیه 4000 هزار سرباز دیلمی از بهترین سواران شاهنشاه ایران و از گارد سلطنتی به سپاه اعراب مسلمان پیوستند و برای نابودی دستگاه فاسد ساسانی در کنار مسلمانان شمشیر زدند.
درباره این جنگ طبری دو روایت دیگر نیز اورده که تقریبا شبیه اینست ولی روایت اخر که طبری نقل میکند بسیار پرشاخه و برگ است و اخر کار نقل شده که مثلا 30 هزار نفر در میدان جنگ کشته شدند 80 هزار نفر در هنگام فرار به دره افتادند و کشته شدند . که مسلما این قسمت روایت اخری با دو روایت دیگری که خود طبری نقل میکند صد در صد متناقض است . و بسیار غلو امیز است چنانکه خود طبری میگوید این جنگ بیش از چند روز طول نکشید و در روزهای نخستین بسیاری از اعراب کشته شدند
ایرانیان در جنگ جلولاء
انچه طبري در جنگ جولا نقل مي کند ابتدا ميهن پرستان بايد به حال بي لياقتي ايرانيان گريه کنند بعد به حال کشتگان، ببينيد
طبری درباره جنگ جلولا نقل میکند که 100 هزار نفر از ایرانیان کشته شدند و سپاه اعراب تنها 12 هزار نفر بود که مطمئنا چنین امری با هیچ عقل و منطقی جور در نمی اید. انهم ان جنگی که چندین خندق در اطراف ان کشیده شده بودند و همه جنگجویان از باز ماندگان قادسیه بودند . یعنی یک عرب بیابانی که با فنون جنگی اشنا نیست می باید 8 نفر را بکشد و این در صورتی است که ایرانیان یک نفر عرب را هم نکشتند ایرانیانی که در جنگیدن و فنون رزمی شهره عام و خاص بودند و لشکر روم را زمین گیر میکردند و شکست میدادند .
پس از تسلط اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهر ها و ولایات ایران؛ اعراب مسلمان با مقاومت های سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید
گوستاولوبون مینویسد : «پیشرفت سریع قران موجب شده که مورخین دشمن اسلام ، این پیشرفت را معلول دوچیز دانسته اند . یکی ازادیهایی که در این دین موجود است و دیگری زور شمشیر!! ولی باید دانست که این نسبتهای ناروا روی پایه و اساس صحیحی نیست.. رسم عرب این بود که هرکجا را فتح میکردند مردم انجا را در دین خود ازاد میگذاردند و این که مردم مسیحی از دین خود دست برمیداشتند و به دین اسلام میگرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود ترجیح میدادند بدان جهت بود که عدل و دادی را که از ان عربهای فاتح میدیدند ، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند تاریخ این مطلب را ثابت کرده که ادیان به زور شمشیر پیشرفت نکرده اند» تمدن اسلام و عرب ص 144 و 145
و چنانکه پرفسور توماس ارنولد در کتاب تاریخ گسترش اسلام مینویسد: « زجر و شکنجه و تجسس عقاید و دین در تمام مردم ایران یک نوع حس تنفر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل ان بر مردم کمک مینمود ، بوجود اورده بود و موجب ان شد که فتح اعراب بصورت یک نوع نجات و رهایی و ازادی جلوه کند» ص149
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
جنگ الیس ، جنگی بین اعراب و عربهای مسیحی همپیمان اهل رده بود !
« سخن از اليس كه در دل فرات بود
مغيرة بن عتيبه گويد: وقتى در جنگ ولجه گروهى از نصرانيان بكر بن وائل كه به كمك پارسيان آمده بودند كشته شدند، نصرانيان قوم از كشته شدن آنها به هيجان آمدند و به عجمان نامه نوشتند و در اليس فراهم آمدند، عبد الاسود عجلى سالارشان بود، و از مسلمانان بنى عجل عتيبة بن نهاس و سعيد بن مره و فرات بن حيان و مثنى بن لاحق و مذعور بن عدى با نصرانيان سخت كينه داشتند.» طبری 1491 وایرانیان به کمک اعراب مسیحی بین التهرین امدند
«
و اردشير كس پيش بهمن جاذويه فرستاد كه در قسياثا بود. وى در يكى از ايام ماه رابط (در متن رافد) شاه بود، پارسيان هر ماه را سى روز نهاده بودند و و هر روز رابطى بود كه به نزد شاه رابط قوم بود و بهمن رابط بهمن روز بود. اردشير به بهمن پيام داد كه با سپاه خويش سوى اليس رو و به پارسيان و عربان مسيحى كه آنجا فراهم آمدهاند ملحق شو، و بهمن جاپان را فرستاد و گفت شتاب كند اما با دشمن جنگ نكند تا او برسد مگر آنكه دشمن حمله آرد.» هماناما آنچه مهم است اين است که اصل اين حمله مشروع بوده چون مسلمانان مي خواستند مردم ستمديده ايران رااز يوغ ساسانيان نجات دهند و به دين الهي دعوت کنند که انشاءالله درباره ستم ساسانيان درقبال ايرانيان علاوه برآنچه ذکر شد دوباره اگر عمري بود خدمتتان هستيم
ولي عملکرد همه سپاه اسلام مورد قبول ما نمي باشد،درجنگ احد عملکرد بعضي ازمسلمانان مورد قبول پيامبرصلي الله عليه الله نبود وموجب تلفات زياد مسلمانان شد،درجاي ديگرپيامبر(ص) خالد بن وليد رابراي گرفتن زکات به قبيله اي اعزام کرد واواقدام وقتل وغارت نمود وپيامبر (ص)فرمود من از کارتو بري هستم واز داغديدگان دلجويي کرد
دراينجا نيز عملکرد امثال خالد قابل دفاع نيست وانچه نيز ما آورديم جهت اين بود که بگوييم دراين شبهه که باجهت دار وباهدف خاصي نوشته شده اغراق است والاهرجنگي قتل وکشتار به همراه داردودرتمام جنگهاي ايرانيان وملتهاي ديگر هم چنين بوده،مگر ايران که روم راشکست دادند(که درقران نيز از آن ياد شده وجزءمعجزات قرآن است )باگل وگلاب پيش روي مي کرد ،نه باقتل وغارت
همين انوشيران عادل !!!چه جناتهايي انجام داده
کشته شدن ايرانيان در جنگ با اعراب صحت دارد وطبيعي هر چنگ است ولي شبهه کننده با غلو آن رابيان کرده وهدفش تحريک احساسات پاک جوانان ميهن دوست ايراني است وخود نيز اجير دشمناني است که نتوانستند اين جوانان مسلمان و مومن ايران دوست رادر جنگها وميدانهاي ديگر شکست دهند لذا از اين راه وارد شده اند که انشاءالله با هوشياري جوانان اين بار هم شکست خورده به سوي اربابانشان بر مي گردند.اسلام متعالي ترين دين آسماني است وايران از روز فتح تا کنون بيشترين خدمات رابه اسلام داشته است
درپايان براي احساس غرور نمودن نوجوانان وجوانان پاک ميهن و بالابردن فشار لندن نشينان ومرفه فراري حديثي از
پيغمبر اكرم صلیالله عليه و آله و سلم كه نقل مي کنم: که فرمودند : "
بخدا قسم من روزی را میبينم كه همين ايرانيان كه شما برای اسلام با آنان میجنگيد با شما بجنگند تا شما رامسلمان كنند " .
جزاکم الله خیرا پنج تن عزیز من دقیقا ئنبال این دست جوابها می گشتم انشاالله تحت لوای کسای آل عبا درآیید
[="]ناگفته نماند که اخبار این فتوحات با اختلافات فراوان نقل شده است و یکی از راویان معروف این قضایا سیف بن عمر است که به دروغگویی و قصه پردازی شهرت بسزایی داشت. تلاش او این است که نشان دهد خالد بن ولید فردی غیر معمول بوده و حتی گاهی کارهای خارق العاده نیز انجام می داده است. روایات فتح عراق طبری نوعا از طریق همین سیف گزارش شده است.[/][="]در این که حیره در برابر نیروهای عرب مسلمان مقاومت کرده است یا نه اختلاف وجود دارد( تاریخ ایران، اشپولر، ج 1 ص ناگفته نماند خراج حیره که فتح آن در ذی قعده سال 12 بوده است نخستین خراجی بود که به مدینه رسید ( فتوح البلدان، بلاذری، ص 244) از دیگر شهرهای فتح شده شهر انبار است. نامگذاری آن به انبار به مناسبت آن است که این محل درگذشته محل ن گهداری غلات ایرانیان بوده است. شهر مزبور یک سال پیش از فتح اعراب، به دست رومیان در آتش سوخته بود ( اصول اسماء المدن و المواقع العراقیه ج 1 ص 31) اشپولر درباره سرعت تخلیه ایرانیان از عراق می نویسد:« موفقی های سریع تازیان و شتاب ایرانیان در تخلیه این منطقه علل ریشه دار تری داشت. از طرفی بین النهرین با ساکنان آرامی یا آرامی شده خود که قسمت اعظم آن مسحیان و در جنب آنان نیز پیروان فرقه تعمیدیان و یهودیان و عده معدودی مانویان زندگی می کردند با سلطه ایرانیان در آنجا مخالف بودند[/]
[="]از طرف دیگر ایرانیان ساکن این منطقه زیاد نبوده و اهالی دهات در برابر پیشروی تازیان هیچ گونه عکس العملی نشان نمی دادند. اگر چه استقبال از تازیان مهاجم به ان صورتی نبود که تقربا همزمان با آن در مصر مشاهده می شد- مصری که در اثر اقدامات بیزانس فوق العاده به هیجان آمده بود و لی با این وصف اوضاع بین النهرین در اسا به اوضاع مصر شباهت داشت( تاریخ ایران ،اشپولر، ج 1 ص 13) در دوران عمر وی می خواست فرمانده جنگ عراق یک حجازی باشد به همین دلیل ابوعبید بن مسعود ثقفی – پدر مختار_ را انتخاب کرد و با سپاهی پنج هزار نفری حرکت داد( التفوح ، ابن اعثم ج 1 ص 165). او در راه قبایل زیادی را به جهاد و غنیمت ترغیب کرد که در نتیجه شمار زیادی با او همراه شدند( فتوح البلدان ، بلاذری، ص 251) ایرانیان لشکری به فرماندهی بهمن جادویه در سمت شرقی فرات مستقر کرد. سپاه ابوعبید در سمت غربی فرات مستقر شد. و برای درگیر شدن از پل روی رودخانه گذشتند و جنگ را آغاز کردند. منابع می گویند در این جگ علی رغم تلاش زیاد اعراب ،ایشان شکست خوردند و به دلیل وجود فیل های قوی هیکل در سپاه ایران، اسبهای ایشان گریخته و در نیتجه هزیمت یافتند. و چون پل پشت سر ایشان خراب شده بود تلفات زیادی دادند. گفته شده از اعراب 4 هزار نفر کشته شدند.( تاریخ ایران کمبریج ج 4 ص 15)[/]
[="]اینکه ایرانیان پس از این پیروزی ایشان را تعقیب نکردند نشان می دهد ایرانیان توانایی چنین کاری را نداشته اند و ضعیف بوده اند. یک سال پس از این حادثه که تاثیر عمیقی در عمر گذاشت، دوباره لشکر آراستند و با سپاه دوازده هزار نفری ایرانیان به فرماندهی مهران پسر مهربنداد (مهرویه همدانی) جنگیدند که فرمانده ایرانی کشته شد و ایران به سختی شکست خورد و بسیاری از لشکریان اسیر شدند. پس از این اعراب جرات بیشتری پیدا کردند بو به طور مدام بر مناطق مختلف عراق حمله می کردند. از جمله به بازار بزرگی که نزدیک بغداد که آن زمان روستای کوچکی بود مورد حمله قرار گرفت و این به معنای آن بود که ایران قادر به تامین امنیت عراق نبود. اما بعد از این نخستین منطقه ای که مورد حمله قرار گرفت ابله در ناحیه بصره بود. این شهر را مدخل می دانند. زمانی که خبر این پیروزی به مدینه رسید مردم از فرستاده عتبه درباره اوضاع منطقه پرسیدند او برای ایشان توضیح داد که چقدر طلا و نقره در دست مسلمانان است این خبر سبب سرازیر شدن اعراب به آن ناحیه شد( اخبارالطوال ص 117)عتبه بن غزوان پس از فتح ابله از خلیفه اجازه خواست تا شهری را برای اسکان اعراب مهاجر تاسیس کند به این ترتیب بصره شکل گرفت. این حادثه ایرانیان را به وحشت انداخت و این بار سپاهی بزرگتر به فرماندهی رستم فرخ زاد فرمانده نیروهای ایرانی مستقر در آذربایجان برای جلوگیری از تهاجم اعراب تدارک دیده شد. سربازانی از شهرهای کاشان، قم، اصفهان و ری در این جنگ شرکت کردند.[/]
[="]پس از آن سعد بن ابی وقاص انتخاب شد، و جنگ قادسیه شکل گرفت. می توان حدس زد مجموع نیروهای اعراب بیست تا سی هزا و نیروهای ایرانی سه یا 4 برابر ایشان بوده اند. ابن اعثم شمار نیروهای عرب را بالغ بر 60 هزار نفر نوشته است. ( الفتوح، ج 1 ص 201) اما پس از 4 روز جنگ در نهایت ایرانیان شکست خوردند و البته اعراب هم تلفات زیادی دادند. چرا که گروهی ا ز ا یرانیان اطراف پرچم سپاه ایران گرد آمده و گفتند ما م وضع خود را ترک نخواهیم کرد تا کشته شویم و چنین کردند ( فتوح البلدان؛ ص 259) در این جنگ درفش کاویانی که نشان سپاه دولت ساسانی بود به دست مسملمانان افتاد ( مروج الذهب ج 3 ص 319) [/]
[="]از اینجا به بعد برای مهاجرین عرب، شهر کوفه ساخته شد. مسلمانان پس از قادسیه به تعقیب ایرانیان پرداختند و در کناره غربی دجله در برابر مدائن لشکرگاه زدند. انها مدت 28 ماه آنجا ماندند. ( اخبار الطوال ص 126) اکنون ایشان بر قسمتی از تیسفون مسلط شده بودند. مسلمانان با مختصر درگیری ناحیه غربی را تصرف کردند و در بهر سیر مستقر شدند. تخریب پلها تا مدت زیادی اعراب را پشت دجله نگاه داشت. اما در نهایت انان موفق شدند از دجله وارد شهر شوند. زمانی که ایرانیها اعراب را دیدند فریاد زدند:« دیوان آمدند، دیوان آمدند» ( فتوح البدان ص 262) ورود اعراب به شهر پیروزی بزرگی برای ایشان بود. اکنون پایتخت ساسانی فتح شده و غنایم زیادی در اختیار اعراب قرار گرفته بود. از آن میان چیزهایی بود که اعراب تا آن زمان آنها را ندیده بودند. برای نمونه کافور را نمک پنداشته و در غذایشان می ریختند( فتوح البلدان، ص 263) پیش از آن یزدگرد خانواده سلطنتی را به همراه خزاین و اموال قابل نقل برداشته و به کوهستانهای غرب ایران گریخته بود و به قصر شیرین و از آنجا به شهر حلوان رفته بود. [/]
[="]ادامه دارد انشاء الله [/]
درباره کشته ها و اسرای جنگ هم این نکته را بگویم که در تمامی جنگها به این نحوه عمل می شد. مثلا در جنگهای ایران و روم وقتی ایران قسمتی از مناطق روم نشین را می گرفت چه می کرد؟ زن و بچه و مرد و همه را جمع می کردند و با خود به عنوان اسیر می آوردند. همانگونکه رومی ها نیز چنین بودند. آنها وقتی جایی را می گرفتند تا انجا که می توانستد می کشتند و اسیر می کردند و اسرا را با خود می بردند و شهر را آتش می زدند. همانطور که می دانید ایران نیز چنین می کرد. وقتی به حملات ایران به قبایل عربی نگاه می کنید می بینید که ایشان زن و دختر اعراب را با خود می بردند. لذا داستان زنده به گورد کردن دختران عرب هم به حمله ایران به قبایل عرب بر می گردد. در حمله ایران به قبیله ای از اعراب دختران قبیله را بردند. بعدا که بزرگان قبیله آمدند تا مالی بدهند و دخترانشان را ببرند دختران عربی که ازدواج کرده بودند حاضر نشدند برگردند که در نتیجه آنها قسم خوردند اگر از این به بعد دختر دار شوند دختر را زنده به گور کنند تا این ننگ دیگر تکرار نشود. پس قتل و غارت از خصیصه جنگهای آن دوره است. از سوی دیگر این اعراب نماینده تفکر رسول الله نبودند و فرمان جهاد را کسی به ایشان میداد که از سوی رسول الله انتخاب نشده بود و حکومتش تایید الهی را نداشت. و کارهای او ربطی به اسلام و مسلمانی نداردو همانگونه ه وقتی خالد بن ولید در دوره رسول الله به قبیله ای حمله کرد و به ناحق انان را کشت پیامبر از کار او به خدا پناه برد و فرمود که حضرت علی برود و خسارت مردم را بدهد. حضرت هم رفت و همه خسارتشان را از جیب بیت المال پرداخت کرد. پس رفتار عده ا ی از مسلمانان با این گرایش فکری و خشونت خاص اصلا ربطی به پیامبر ندارد و هیچ مناسبتی با اسلام راستین ندارد.
نش بن مالک گوید : سعید بن عاص به سال سی ام از کوفهبه منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذیفه بن یمان و کسانی از یاران پیمبر خدا ( ص ) باوی بودند ؛حسن و حسینو عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر نیز با وی بودند..
http://www.askdin.com/showthread.php?t=11945&p=110508
( حضور امام حسن و امام حسین (ع) در ایران و نبرد با ایرانیان )
در سالهای اخیر در برخی سایتهای اسلام ستیز ادعایی مطرح شد ،
با عنوان "کشتار ایرانیان بدست امام حسن و امامحسین"
البته ما هر چه در نوشته هایشان گشتیم ، کشتاری ندیدیم ...
فقط ادعا شده در یک لشگر کشی به طبرستان حضور داشتند.پس در این نوشته به " حضور " این دو امام در ایران میپردازیم ...چون با توجه عدم حضورشان در ایران دیگر حضوری در جنگ نداشته اند
که سخن از کشتار باشد...
در این ادعای حضور امام حسن و حسین تنها که شامل فتوح البلدان و تاریخ طبری است ...
بنا براین صحت این روایات را بررسی میکنیم ، تا صحت ادعا روشن گردد :
بن مایه اول : فتوح البلدان –بلاذری :
فتوح البلدان - البلاذري - ج 2 - ص 411
جرجان وطبرستان ونواحيها 834 - قالوا : ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد ابن العاصي بن أمية الكوفة في سنة تسع وعشرين . فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، وهو على البصرة ، يدعوهما إلى خراسان ، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر يريدها ، وخرج سعيد . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعيد طبرستان ، ومعه في غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء علي بن أبي طالب عليهم السلام .
گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند که عثمان بن عفان(خلیفه سوم) سعید بن العاصی بن امیه را در سال 29 (هجری) والی کوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، والی بصره ، نامه ای نگاشت و آنان را بسوی خراسان دعوت نمود.....
پس سعید و عامر هر دو اهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پیشی گرفت پس سعید آهنگ طبرستان نمود در حالیکه گفته می شود حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب در شمار همراهان وی بوده اند.
ایرادهایی که بر این روایت وارد است :
1- در متن ترجمه شده پارسی اسلامستیزان عمدا یا سهوا واژه "گفته میشود" از قلم افتاده است...
حال انکه در یک روایت تاریخی یا یک حدیث همین واژه بتنهایی برای رد چنین ادعایی کافی است.
چون خبری از راوی نیست بلکه گویا نویسنده هم به اصل وجود مشکوک است !!
در اینجا امانتداری مترجم سخت به چالش گرفته میشود.
2- در اینجا چنانکه گفتیم واژه "گفته میشود" بکار رفته که اصلا دلیل خوبی برای اثبات نیست
و در بدوی ترین دادگاهها هم به آنچه گفته اند نمیتوان استناد کرد بویژه انکه شواهد و قرائنی برای تایید این مدعا آورده نشده!!
3- اما اگر مو شکافانه روایت را به نقد بکشید میبینید در ابتدای روایت نویسنده میگوید:"گفته اند"
سپس آنگاه که به حضور حسنین در تبرستان رسیده زیرکانه و در یک چرخش مینویسد:"میگویند"
به عبارتی ابتدا فعل قالو که فعلی "ماضی"-گذشته- است آورده میشود و سپس فعل مضارع – حال و آینده – آورده شده است به عبارتی کسانی که نویسنده اصل روایت را از آنها گرفته کسانی بوده اند که در گذشته میزیسته اند و این روایت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنین بکار بردن فعل مضارع حاکی از آنستکه کسانی هم عصر نویسنده – بلاذری- که هم عصر عباسسیان است- بدو گفته اند که احتمالا حسنین حضور داشته اند آنچه بکلی و به یکباره روایت را از هستیساقط میکند!!چنانکه دانشمندان علم رجال و درایه دقیقا چنین شیوه ای رادر آنالیز نهایی صحت یک روایت بکار میبرند.
اما بن مایه دوم : تاریخ طبری ...
تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 324 - 325
وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعيد الخير أن مطيتي * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفية * تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذي ما ساس قبلك واحد * ثمانين ألفا دارعين وحسرا
حنش بن مالک تغلبی گويد : سعيد سال سیام آهنگ غزا کرد و سوی گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وی بودند ...
4- اما تبری در اینجا باز جریان لشکر کشی سعید را به به گرگان و طبرستان مطرح میکند
حال انکه اساسا نامی از امام حسن امام حسین و حضور آنها در این جنگ نمیبرد.
و این در صورتیست که بدانیم تبری بر خلاف بلاذری سلسله سند روایت خویش را دقیقا بیان داشته است .و بهر روی نشانگر آنستکه راوی اولیه سخنی از حضور حسنین به میان نیاورده است!!
تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 323 – 325
‹ صفحة 323 ›
حدثني عمر بن شبة قال حدثني علي بن محمد عن علي بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصرة يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل ....
حنش بن مالک گويد : سعيد بن عاص به سال سی ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذيفه بن يمان و کسانی از ياران پيمبر خدا ( ص ) باوی بودند ؛حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وی بودند ...
‹ صفحة 325 ›
وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة ....
5- باز در اینجا میبینیم که تبری در صفحه 323 کتاب خود (متن عربی) اشاره به همراهان سعید در جنگ تبرستان دارد اما در روایتی دیگر و اتفاقا با همان سلسله سندو راویان تبری و در روایتی دیگر درباره همراهان سعید نامی از حسنین در حضور در تبرستان نمیبرد!
آنچه فرضیه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسین در شمار همراهان را بعدها و در زمانی معاصر خود نویسندگان-بلاذری و تبری-را بیش از پیش تقویت میکند!!
6- اما جای این پرسش باقی است که شبه افکنان هیچگاه نمیپرسند که در زمان خلافت عثمان
اصولا پایتخت حکومت اسلامی همواره در مدینه بوده است و علی علیه السلام نیز در آنجا مسکن گزیده بودند و بالطبع فرزندان ایشان نیز همراه ایشان بوده اند (نگهبانی از منزل خلیفه سوم در برابر ناراضیان(و آنچنانکه پیداست این فتواحات نیز به دستور دولت مرکزی نبوده و با دعوتی از سوی حاکمان ان شهرها صورت گرفته پس فرضیه آماده سازی لشکر نیز نمیتواند در میان باشد.
7- حال باید پرسید که اصولا در آن زمان که سعید والی کوفه و عامر والی بصره اهنگ خراسان کرده اند اصولا حسنین در کوفه یا بصره حضور نداشته اند و در منابع تاریخی میز مثالی بر این مدعا یافت نمیشود حال چگونه آنها میتوانسته اند در شمار همراهان سعید و عامر قرار گیرند خود جای پرسش فراوان دارد!!
8- و اینکه، اصولا امام علی که حتی در زمان خودش اجازه شرکت در جنگ را برای امام حسن و امام حسین صادر نمیکرد چگونه راضی به فرستادن فرزندان خود به آن منطقه شده بود !
9- پس از بررسی این دو سند اصلی این ادعا می رسیم به کتابی که برخی اسلامستیزان
برای رسیدن به هدف خود از آن بهره بردند و آن کتابی نیست جز زندگانی امام حسین نوشته زین العابدین رهنما...
بله ! این افراد از کتابی که تاریخنویسی اش نه علمی بل که داستانی است ، برای رسیدن به این هدف سود برده اند در حالی که همه تاریخ پژوهان آگاهند که این کتب هیچگاه برای تحقیق در زمینه تاریخ استفاده نمیشوند و فاقد اعتبار علمی هستند و در آن خیالپردازی نویسنده نقش اصلی را دارد...اما جالب اینجاست که مدعی ِ اسلامستیز همین نوشته داستانی را هم با حذف و سانسور آورده تا جریان را وارونه جلوه دهد ...
این نوشته را هم مرور میکنیم ، تا به امانتداری مدعی آگاه شویم ...
زندگانی امام حسين - زين العابدين رهنما - جلد دوم - فصل سوم - صفحه ۲۰
«در سال سی ام هجری يعنی هفت سال پس از خلافتش [ منظور عثمان است] سعيدالعاص آن فرمانده ماجراجوی عرب را با نيروی تازه نفس از کوفه بسوی طبرستانفرستاد [استناد به متن بالا ( زير نويس ) کرده است ] دو فرزند علی ( ع ) امام حسن وامام حسين هم بسمت مجاهدان اسلامی که اين جهاد برای هر خاندان مسلمان وظيفه و شعاریبشمار می آمد زير دست اين فرمانده اموی حرکت کردند.
... اين نيروی تازه نفسبحدود طبرستان رسيد و به نخستين دژ مستحکم و قلعه نا گشودنی ان برخورد کرد . سعيدالعاص دانست که تصرف اين دژ نا ممکن است . بدون اينکه بهمراهان ديگر از مجاهداناسلامی در باره نقشه خود چيزی بگويد هيئتی را به قلعه فرستاد و تقاضای صلح و تأديهجزيه کرد.
پس از گفتگوی بسيار اسپهبد قلعه برای جلو گيری از خونريزی پيشنهاد صلحاو را پذيرفت بشرظ اينکه نيروی تازيان بمردم قلعه و دفاع کنندگان اين دژ آسيبینرسانند . اين شرط پذيرفته شد و اسپهبد نامبرده دستور گشودن دروازه های کوه پيکرقلعه را داد .
سعيد العاص فرمانده عرب با تمام نيروی خود بدرون قلعه آمد و مطابقنقشه ای که قبلا طرح ريزی کرده بود دستور داد بی درنگ نقاط بلند و سخت قلعه رااشغال کنند و نيروی ايران را خلع سلاح نمايند . فردای انروز يکايک مدافعان قلعه راگرفت بعضی را در زنجير نگاه داشت و بيشتر انها را کشت . کشتاری بيرحمانه در قلعهانجام شد .
(اسلامستیزان تا اینجای مطلب را آوردندو از آوردن نوشته های زیر پرهیز کردند(
حسين از اين پيش آمد ناهنجار چنان بر آشفت کهبا سعيد العاص پرخاش سخت نمودو گفت:
- تو از اينتاريخ ديگر شايستگی فرماندهی مسلمانان را نداری . با آن قول و قرار و عهد وپيمان با ايرانيان ، عهد و پيمانی که هميشه نزد رسول خدا محترم شمرده می شدچگونه بخود اجازه دادی اين عمل ننگين را مرتکب شوی و بجان و مال مردم بیپناه دست درازی کنی و همه را از دم تيغ بگذرانی و مال آنان را بغارت ببری؟
من که يک مجاهد اسلامی هستم اين ننگ و نفرت را روبروی همه مسلمانان ومجاهدان اسلامی نقش صورت کريه خودت می سازم ، تا همه بدانند که اين رفتار نا شايستهتو زيبنده اخلاق زشت و طينت ناپاک خودت بوده و بهيچوجه ارتباطی با مسلمانان و اخلاقکريم آنها ندارد .زيرا تو مانند ديگر افراد خاندان بنی اميه هيچگاه به پيامبر اسلامو مبادی يلند و پاک آم ايمان نياوردی و همان راه گمراهان قبيله خود در پيش داری . من اکنون از همينجا به مدينه باز می گردم و خليفه را از شوء رفتار تو آگاه می کنم .
همان روز حسين با برادر بزرگتر خود و چند تن از مسلمانان ديگر از قلعه بيرونامده و راه مدينه را در پيش گرفت و اين نخستين اختلاف حسين ( ع ) با خاندان بنیاميه بود .
روزی که اين کاروان کوچک وارد مدينه شد و شرح واقعه را حسين ابتدابه پدرش علی ( ع ) و سپس به همه مسلمانان گفت . امير مومنين علی ( ع ) هماندم بمسجدشتافت و به عثمان که خلافت را با تحمل اين ننگها بعهده گرفته بود چنين گفت :
دستاين افراد ناپاک و آزمند را از رياست و فرماندهی مسلمانان کوتاه کن ، به اين ننگ ورسوائی خاتمه ده . راضی مشو که اعتماد و اطمينانی که رسول خدا در دلها بوجود آوردهاز ميان برود . انوقت است که همه چيز درهم شکسته می شود و همه سازمانهای عقيدتیمردم فرو می ريزد.
10- جالب اینجاست که زین العابدین رهنما بن مایه اش همین روایت های طبری و فتوح است که در ابتدا اشاره کردیم نه چیز دیگر ...و مشخص نیست غیر از آنچه ما روایت کردیم باقی را از کجا آورده است ...