برهانی از خودم

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برهانی از خودم

سلام علیکم
من سالها در مورد خداشناسی تفکر کرده ام در این باره به برهانی به نظر جدید رسیدم که شاید تصور آن کمی مشکل باشد ولی کسی که آن را بفهمد دیگر هیچ گونه مشکلی در مورد خداشناسی ندارد
شرح برهان:
طبق این برهان ما هر چیزی که در اطراف خود می بینیم دارای تعریف خاص به خود است به طور مثال بر چوب تعریفی وجود دارد که چوب ماده ای سخت و... است و اینکه تعریفی برای آن وجود دارد نشان دهنده این است که دارای یک تعریف کننده است و اگر این تعریف کننده نباشد این تعریف از بین می رود و این چیز نیز از بین می رود و این برهان همه چیز را در برگرفته و هیچ نقطه شک و خللی ندارد از اعضایی که این موضوع را می خوانند می خواهم اگر شکی در این برهان دارند آن را بنویسند واگر کسی خلاف یا رد آن را می داند بنویسد چون این برهان را در هیچ کجا ندیده ام و هر کس این برهان را فهمیده لطفا در پست خود تایید را بنویسد
:Ealam:

moein252;18064 نوشت:
اگر این تعریف کننده نباشد این تعریف از بین می رود

سلام زوال تعريف چه ارتباطي به زوال شيء دارد؟

اولا این چه برهانیه ؟

تعريف برهان
منطق‌دانان برهان را چنين تعريف کرده‌اند:
"قياسي است مرکب از مقدمات يقيني که ذاتا نتيجه يقيني به دست مي‌دهد."

اگر مقدمات يک قياس يقيني باشد، (البته در اين‌که از کدام يک از اقسام بديهيات شش‌گانه باشد يا اين‌که مستنتج از آن‌ها باشد تفاوتي نمي‌کند) چنين قياسي را "برهان" مي‌نامند. از چينش دو مقدمه يقيني ضرورتا يک نتيجه يقيني به دست مي‌آيد. تخلف نتيجه از مقدمات ممتنع است. بگذريم از برخي فرقه‌هاي کلامي مسلمان که رابطه مقدمات و نتايج را ضروري نمي‌دانند، بلکه به دليل انکار اصل عليت، همه چيز را به عادت الاهي بر مي‌گردانند. به نظر آن‌ها عادت الاهي بر اين جاري است که از مقدمات يقيني نتيجه يقيني را ايجاد کند، ولي ميان خود مقدمات و نتايج چنين رابطه وجود ندارد. ولي چنين نگرش مورد قبول اکثر متکلمان مسلمان از جمله معتزله و شيعه واقع نشده است.

moein252;18064 نوشت:
شرح برهان: طبق این برهان ما هر چیزی که در اطراف خود می بینیم دارای تعریف خاص به خود است به طور مثال بر چوب تعریفی وجود دارد که چوب ماده ای سخت و... است و اینکه تعریفی برای آن وجود دارد نشان دهنده این است که دارای یک تعریف کننده است و اگر این تعریف کننده نباشد این تعریف از بین می رود و این چیز نیز از بین می رود و این برهان همه چیز را در برگرفته و هیچ نقطه شک و خللی ندارد از اعضایی که این موضوع را می خوانند می خواهم اگر شکی در این برهان دارند آن را بنویسند واگر کسی خلاف یا رد آن را می داند بنویسد چون این برهان را در هیچ کجا ندیده ام و هر کس این برهان را فهمیده لطفا در پست خود تایید را بنویسد

با سلام

بزرگوار بنده چند بارمطالعه کردم ولی چیزی بدست ام نیامد

اگر میشود توضیح بیشتری بدهید؟؟؟ البته شاید مشکل از من است.

ولی خوب برهان که با چند سطر تقریر نمی شود کمی تقریر بیشتر

moein252;18064 نوشت:
سلام علیکم
من سالها در مورد خداشناسی تفکر کرده ام در این باره به برهانی به نظر جدید رسیدم که شاید تصور آن کمی مشکل باشد ولی کسی که آن را بفهمد دیگر هیچ گونه مشکلی در مورد خداشناسی ندارد
شرح برهان:
طبق این برهان ما هر چیزی که در اطراف خود می بینیم دارای تعریف خاص به خود است به طور مثال بر چوب تعریفی وجود دارد که چوب ماده ای سخت و... است و اینکه تعریفی برای آن وجود دارد نشان دهنده این است که دارای یک تعریف کننده است و اگر این تعریف کننده نباشد این تعریف از بین می رود و این چیز نیز از بین می رود و این برهان همه چیز را در برگرفته و هیچ نقطه شک و خللی ندارد از اعضایی که این موضوع را می خوانند می خواهم اگر شکی در این برهان دارند آن را بنویسند واگر کسی خلاف یا رد آن را می داند بنویسد چون این برهان را در هیچ کجا ندیده ام و هر کس این برهان را فهمیده لطفا در پست خود تایید را بنویسد
:Ealam:


با سلام

بنظر می رسد این برهان، با کمی تغییر در ادبیات آن، برگرفته از همان اصل علت و معلول است، که هر پدیده ای (البته امکانی) پدید آورنده ای دارد.

شاید مقصود این بزرگوار از هر چیزی همان پدیده و معلول امکانی باشد و مقصودشان از تعریف کننده همان پدید آورنده و علت موجدۀ آن شی باشد.

زیرا علت و پدید آورنده، بهترین معرف و مبین معلول و پدیده است، در مثل هر اختراع، یک مخترعی دارد و آن مخترع که علت و پدیدآورندۀ آن شیء است بهترین معرف و مبین آن نیز هست.

اما این برهان بصورتی که دوست عزیزمان گفته اند؛ و بر قید "هر چیزی که در اطراف ماست" تأکید کرده اند، با اصل علیت کمی مخالفت دارد.

زیرا مطابق اصل علیت نیازمندی معلول به علت تنها در بارۀ موجودات ممکن الوجود صادق است؛ نه آنگونه ای که برخی از منحرفین و اشکال کنندگان از قدما برای هر چیزی علت و پدید آورنده و معرف و مبینی قائل شده اند و از آن نتیجه گرفته اند که خدا هم محتاج علت است، در حالیکه در فلسفه ثابت شده، خداوند واجب الوجود بالذات و علت العلل و بی نیاز مطلق است و در شمول این قاعده در نمی آید.

موفق باشید ...:Gol:

طاها;18125 نوشت:
[=arial]

با سلام

بزرگوار بنده چند بارمطالعه کردم ولی چیزی بدست ام نیامد

اگر میشود توضیح بیشتری بدهید؟؟؟ البته شاید مشکل از من است.

ولی خوب برهان که با چند سطر تقریر نمی شود کمی تقریر بیشتر



شما که کلام خوندید متوجه نشدید چه برسه به من که تازه منطق3 رو میخونم
بابا در حد ماها حرف بزنید:Gig:

moein252;18064 نوشت:
سلام علیکم
من سالها در مورد خداشناسی تفکر کرده ام در این باره به برهانی به نظر جدید رسیدم که شاید تصور آن کمی مشکل باشد ولی کسی که آن را بفهمد دیگر هیچ گونه مشکلی در مورد خداشناسی ندارد
شرح برهان:
طبق این برهان ما هر چیزی که در اطراف خود می بینیم دارای تعریف خاص به خود است به طور مثال بر چوب تعریفی وجود دارد که چوب ماده ای سخت و... است و اینکه تعریفی برای آن وجود دارد نشان دهنده این است که دارای یک تعریف کننده است و اگر این تعریف کننده نباشد این تعریف از بین می رود و این چیز نیز از بین می رود و این برهان همه چیز را در برگرفته و هیچ نقطه شک و خللی ندارد از اعضایی که این موضوع را می خوانند می خواهم اگر شکی در این برهان دارند آن را بنویسند واگر کسی خلاف یا رد آن را می داند بنویسد چون این برهان را در هیچ کجا ندیده ام و هر کس این برهان را فهمیده لطفا در پست خود تایید را بنویسد
:ealam:

با عرض سلام و خوشامد
از اینکه می بینم به این مباحث علاقه مندید خوشحالم ، ولی بزرگوار استدلال شما کاملا عقیمه ،شما بین تعریف شی در ذهن و آنچه آن تعریف داره از اون حکایت می کنه خلط کردید. اولا اینکه از چیزای اطراف ما میشه تعریفی بدست داد ، دلیل نمیشه که اون تعریف بالفعل هم در ذهن کسی تحقق داشته باشه . ثانیا فرض کنیم که تعریفی از چیزی در ذهن کسی تحقق داره ،از بین رفتن اون شخص و تعریفی که از اون چیز در ذهن داره ، چه ربطی به از بین رفتن اون چیز داره؟ ، ثالثا به فرض محال هم که مطلب از این قرار باشه ، آخر سربه یک یا چند ذهن می رسیم که تعریف یا تعریفایی در ذهنشون دارن ، این کجا خداوند رو ثابت می کنه؟(گذشته از اینکه میشه در خود این اذهان هم نقل کلام کرد که خود اونا هم تعریفی دارن و ... ، و اگه هم بگین در نهایت به موجودی می رسیم که نمیشه توصیفش کرد گرفتار تعطیل میشین که بحثش مفصله)(در کلام شما ظاهرا رگه های اصالت ماهیتی هم هست که فعلا نیازی به بحثش نیست) ...

محمد;18065 نوشت:
سلام زوال تعريف چه ارتباطي به زوال شيء دارد؟

سلام
اگر تعریفی برای شی نباشد وجود شی معنا ندارد چون هر چیزی با تعریفش شناخته می شود و موجودیت پیدا می کند

گمنام;18078 نوشت:
اولا این چه برهانیه ؟

تعريف برهان
منطق‌دانان برهان را چنين تعريف کرده‌اند:
"قياسي است مرکب از مقدمات يقيني که ذاتا نتيجه يقيني به دست مي‌دهد."

اگر مقدمات يک قياس يقيني باشد، (البته در اين‌که از کدام يک از اقسام بديهيات شش‌گانه باشد يا اين‌که مستنتج از آن‌ها باشد تفاوتي نمي‌کند) چنين قياسي را "برهان" مي‌نامند. از چينش دو مقدمه يقيني ضرورتا يک نتيجه يقيني به دست مي‌آيد. تخلف نتيجه از مقدمات ممتنع است. بگذريم از برخي فرقه‌هاي کلامي مسلمان که رابطه مقدمات و نتايج را ضروري نمي‌دانند، بلکه به دليل انکار اصل عليت، همه چيز را به عادت الاهي بر مي‌گردانند. به نظر آن‌ها عادت الاهي بر اين جاري است که از مقدمات يقيني نتيجه يقيني را ايجاد کند، ولي ميان خود مقدمات و نتايج چنين رابطه وجود ندارد. ولي چنين نگرش مورد قبول اکثر متکلمان مسلمان از جمله معتزله و شيعه واقع نشده است.


سلام
اگر منظور شما این است که این برهان مقدمات یقینی ندارد با توجه به اینکه وجود یک تعریف ملزوم داشتن معرف است رد می شود حال اگر منظور دیگر دارید لطفا به طور واضح بیان کنید

moein252;18241 نوشت:
اگر تعریفی برای شی نباشد وجود شی معنا ندارد چون هر چیزی با تعریفش شناخته می شود و موجودیت پیدا می کند

اشكال كار همينجاست درست است كه هرچيزي با تعريفش شناخته مي شود اما هرچيزي با تعريفش موجوديت پيدا نميكند واين يك امر بديهي است.اگر استدلال شما درست باشد تمام اموري كه تعريفي براي آنها موجود نيست معدومند كه اين فرض بالبداهه باطل است.

طاها;18125 نوشت:

[=arial]با سلام

[=arial]بزرگوار بنده چند بارمطالعه کردم ولی چیزی بدست ام نیامد

[=arial]اگر میشود توضیح بیشتری بدهید؟؟؟ البته شاید مشکل از من است.

[=arial]ولی خوب برهان که با چند سطر تقریر نمی شود کمی تقریر بیشتر


سلام
دوست عزیز این برهان با توجه به اینکه هر چیزی که وجود دارد نیازمند یک تعریف برای موجودیت خود است نشان می دهد با وجود یک تعریف نیازمند کسی هستیم که آن را تعریف کرده باشد(معرف)
و این معرف نباید هیچ گونه تعریفی داشته باشد و در اذهان نگنجد و فابل درک نباشد و فقط با توجه به تعریف هایی که انجام داده شناخته شود (وجود آن اثبات شود)
اگر باز هم کامل متوجه نشد باز هم بنویسید واگر می شود آن قسمت را نیز مشخص کنید
با عرض پوزش برای دیر جواب دادنم:Ghamgin:

صدیق;18138 نوشت:

با سلام

بنظر می رسد این برهان، با کمی تغییر در ادبیات آن، برگرفته از همان اصل علت و معلول است، که هر پدیده ای (البته امکانی) پدید آورنده ای دارد.

شاید مقصود این بزرگوار از هر چیزی همان پدیده و معلول امکانی باشد و مقصودشان از تعریف کننده همان پدید آورنده و علت موجدۀ آن شی باشد.

زیرا علت و پدید آورنده، بهترین معرف و مبین معلول و پدیده است، در مثل هر اختراع، یک مخترعی دارد و آن مخترع که علت و پدیدآورندۀ آن شیء است بهترین معرف و مبین آن نیز هست.

اما این برهان بصورتی که دوست عزیزمان گفته اند؛ و بر قید "هر چیزی که در اطراف ماست" تأکید کرده اند، با اصل علیت کمی مخالفت دارد.

زیرا مطابق اصل علیت نیازمندی معلول به علت تنها در بارۀ موجودات ممکن الوجود صادق است؛ نه آنگونه ای که برخی از منحرفین و اشکال کنندگان از قدما برای هر چیزی علت و پدید آورنده و معرف و مبینی قائل شده اند و از آن نتیجه گرفته اند که خدا هم محتاج علت است، در حالیکه در فلسفه ثابت شده، خداوند واجب الوجود بالذات و علت العلل و بی نیاز مطلق است و در شمول این قاعده در نمی آید.

موفق باشید ...:Gol:


سلام
تقریبا همان طور که گفتید شبیه به برهان علیت است ولی کامل تر
منظور من همان طور که گفته شد فقط مربوط به چیزهایی می شود که تعریف دارند ولی خود تعریف کننده(خدا) که تعریفی ندارد که در اذهان بگنجد و با توجه به این موضوع واجب الوجود نیز معنا پیدا می کند چون تعریف درباره ی موجودات وجود دارد و برای خدا تعریف معنایی ندارد:Gig:

سلام درباره برهان علیت توضیح بدهیم یا منظور دیگری دارید ؟

محمد;18246 نوشت:
اشكال كار همينجاست درست است كه هرچيزي با تعريفش شناخته مي شود اما هرچيزي با تعريفش موجوديت پيدا نميكند واين يك امر بديهي است.اگر استدلال شما درست باشد تمام اموري كه تعريفي براي آنها موجود نيست معدومند كه اين فرض بالبداهه باطل است.

سلام
دوست گرامی منظور من تعریفی که در ذهن بشر است نیست منظور از تعریف در این مبحث چگونگی و ماهیت است شاید کمی بالاتر پس اگر برای چیزی ماهیتی مشخص نشده باشد وجود ندارد مگر خود تعیین کننده و تعریف کننده ماهیت هر چیزی است (تعریف در این برهان تعریف وجودی است نه تعریف عارضی)ممنون از نظرات تکمیل کننده تان.:Gol:

گمنام;18442 نوشت:
سلام درباره برهان علیت توضیح بدهیم یا منظور دیگری دارید ؟

سلام
در برهان علیت اول باید معلول بودن موجودات را توضیح بدهیم و بعد به وجود علت در آن تاکید کنیم وقتی که این کار را هم انجام دادیم مقام و مرتبه علت مشخص نمی شود چون این علت هم می تواند مشخصا خداوند نباشد و این خود باعث ایجاد اشکال در برهان علیت می شود چون با این برهان بعضی ها علت العلل را اشتباهی می گیرند و مادی گرا می شوند ولی در برهانی که من نوشته ام مقام و مرتبه تعریف کننده کاملا مشخص است و هیچ واسطه مابین تعریف و تعریف کننده نمی افتد چون خود ماده تعریف دارد و نمی تواند تعریف کننده باشد و چون در این برهان دقیقا مکان و زمان هم یک تعریف محسوب می شود و نمی توان ماده را جز تعریف دانست حال شما چگونه به غیر از این حالت معلول بودن ماده را مشخص می کنید که حتی فردی که دلایل نا واقع برای معلول نبودن مادیات می آورد را قانع می کنید -لازم به ذکر است من مدتها در مدرسه ای درس می خواندم که دست کم در کلاس خودمان حدود 5 نفر کافر داشتیم وآنها به هیچ وجه زیر بار معلول بودن ماهیت ماده نمی رفتند ولی یا توجه به اینکه همه مادیات به خاطر داشتن ماهیت خاص دارای تعریف کننده هستند این حرف آنها رد می شود در ضمن مدرسه ما تیزهوشان شیراز بود برای اینکه خیال نکنید افراد کمی بودند(در اینجا از واژه ماهیت استفاده کردم تا درک آن راحت تر شود ولی اگر کامل تر می خواهید منظور اصلی همان تعریف است)-اگر باز هم شکی در فرق آن با برهان علیت دارید عنوان کنید.ممنون:Labkhand:

نقل قول:
هر چیزی که در اطراف خود می بینیم دارای تعریف خاص به خود است
1- خیر. مفاهیم اولیه تعریف ندارند. اصل موضوع دارند.

تعریف: ترکیبی دو شرطی که صحت آن را می پذیریم
اصل موضوع: ترکیبی شرطی که صحت آن را می پذیریم.

مثال آن ماده است در فیزیک که وجود دارد. ولی تعریف ندارد. به جای آن اصول موضوع دارد که اصطلاحا به آنها قوانین فیزیک گویند.

2- تعریف دلیل بر وجود نیست. اژدها و ققنوس تعریف دارند ولی وجود ندارند.

نقل قول:
ولی خود تعریف کننده(خدا) که تعریفی ندارد که در اذهان بگنجد

هم خدا و هم واجب الوجود یا تعریف دارند یا اصل موضوع. وگرنه نمی شد حتی به آنها اشاره کرد. زیرا خدا می شد ترکیب سه حرف خ د ا بدون هیچ معنایی. لغتی که معنا ندارد وجود هم ندارد.

البته چیزهایی هیتند که وجود دارند و لغتی ندارند. امّا هیچ راهی برای پی بردن به آنها نیست مگر حس. که در مورد خدا صادق نیست. به خدا نمی شود به هیچ طریقی جز به کمک لغت و زبان اشاره کرد.

و با توجه به این موضوع واجب الوجود نیز معنا پیدا می کند چون تعریف درباره ی موجودات وجود دارد و برای خدا تعریف معنایی ندارد.

نقل قول:
دوست گرامی منظور من تعریفی که در ذهن بشر است نیست منظور از تعریف در این مبحث چگونگی و ماهیت است شاید کمی بالاتر.


ماهیت همان تعریف و اصل موضوع است. در مبحث وجود هم چیزی شبیه تعریف نداریم.
موضوع قفل شده است