اینکه ائمه معصومین آینه تمام نمای خدای متعالند به چه معناست؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اینکه ائمه معصومین آینه تمام نمای خدای متعالند به چه معناست؟

بسیار شنیده ایم و می شنویم که انبیاء و معصومین علیهم صلوات الله ، آینه تمام نمای ذات ذوالجلالند.
سوال این است که اگر آینه تمام نما باشند یکی از صفات خدا واجب الوجود بالذات است.یکی دیگر خالقیت بالذات و دیگری نداشتن ماهیت (به معنای مایقال فی جواب ماهو)و دیگری یکی بودن ماهیت (به معنای ما به الشیء هو هو یا به اصطلاح دیگر هویتش)و انیتش(واجب الوجود بالذات ماهیته انیته) و دیگری قدیم بودن و ...
سوال اینجاست چگونه این ذوات مقدسه که همگی ممکن اند می توانند آینه تمام نما باشند؟
یا باید بگوییم آینه بعضی صفات و اسمای حق اند و نه تمام نما و یا بگوییم اینها از صفات حق تعالی نیست-معاذالله-

العبد;92634 نوشت:
سوال این است که اگر آینه تمام نما باشند یکی از صفات خدا واجب الوجود بالذات است.یکی دیگر خالقیت بالذات و دیگری نداشتن ماهیت (به معنای مایقال فی جواب ماهو)و دیگری یکی بودن ماهیت (به معنای ما به الشیء هو هو یا به اصطلاح دیگر هویتش)و انیتش(واجب الوجود بالذات ماهیته انیته) و دیگری قدیم بودن و ... سوال اینجاست چگونه این ذوات مقدسه که همگی ممکن اند می توانند آینه تمام نما باشند؟

سلام
از عنوان نما دانسته می شود منظور آیینگی خدای متعال در مقام ظهور است نه در مقام غیب ذات پس شامل هیچ وصفی از اوصاف ذاتی نمی شود .
به عبارت دیگر آن بزرگوران همه صفات الهی را در مقام ظهورش دارا هستند لذا اوصاف آنها بالاصاله و بالذات نیست . البته ذات آنها علیهم السلام نیز خود نشانه ای و ظهوری از ذات الهی است که آنرا نشان می دهد ( وجوب بالغیر دارد ) و سایر موارد...
موفق در پناه حق

بسم الله الرحمن الرحیم

العبد;92634 نوشت:
باید بگوییم آینه بعضی صفات و اسمای حق اند و نه تمام نما

آینه آری ولی تمام نما هرگز
ایشان مظهر اسماء و صفات الهی هستند مظهر رحمت الهی هستند ولی تمام رحمت الهی نیستند.
شما اگر صد آینه را در مقابل خورشید قرار دهید همۀ آینه ها محل تجلی نور خورشید خواهند بود ولی آنها نه خود خورشید می شوند و نه همۀ خصوصیات خورشید را تماما منعکس می کنند. فقط خورشید در آنه تجلی کرده.
در پناه حق

با سلام و عرض ادب

در مورد این سوال اول مقدمه ای عرض کنم و آن اینکه: در قرآن کریم بندگان به سه دسته تقسیم شده اند: اصحاب یمین و اصحاب شمال و مقربین. اصحاب شمال، افراد منحرف و متعدی چون کفار و مشرکین و منافقین هستند، و اصحاب یمین مردمان مومن که دارای عمل صالح هستند می باشند، و مقربین که آنان را ابرار یا سابقین نیز خوانند کسانی هستند که از مقامات و درجات اصحاب یمین عبور کرده، و با زبان دل و با گوش دل و با چشم دل، می شنوند و می گویند و می بینند، و تمام شئون وجودی خود را به خدا سپرده اند، و خدا در وجود آنها به جای اراده و اختیار آنان، اراده و اختیار دارد، یعنی نفس اراده و اختیار آنان عینا همان اراده و اختیار خداست.

از «کافی » روایت است حضرت صادق علیه السلام حدیث میکند که در قول خدای عزوجل: «و لله الا سمآء الحسنی ' فادعوه بها، قال: نحن و الله الا سمآء الحسنی التی لا یقبل الله من العباد إلا بمعرفتنا؛ و از برای خداست اسماء حسنی پس خدا را به آن اسماء بخوانید، حضرت فرمود: سوگند بخدا که ما اسماء حسنی هستیم، آنچنان اسمائی که خداوند از بندگانش هیچ عملی را قبول نمی کند مگر به معرفت ما».

و نیز از «بصائر الدرجات» روایت است که با إسناد خود از حضرت باقر علیه السلام روایت میکند که فرمود: «اسم اعظم خداوند از هفتاد و سه حرف بوجود آمده است، و از این حروف در نزد آصف بن برخیا فقط یک حرف بود، که با آن حرف تکلم کرد و بدین جهت زمین فیما بین او و بین تخت بلقیس فرو رفت. و پس از آن تخت را بدست خود گرفت و در نزد سلیمان گذاشت و سپس زمین به حال اولیه خود برگشت، و تمام این کارها از یک چشم بر هم نهادن کمتر بود. و در نزد ما از آن اسم هفتاد و دو حرف است، و یک حرف از آن حروف اختصاص به خدا دارد که به علم غیب خود مختص گردانیده است.

معنای این روایات و دسته عظیمی از روایات دیگر که غالبا در «اصول کافی » باب الحجة آورده شده است این است که حقیقت اسم قادر، اسم عالم، اسم قیوم، اسم رحیم، اسم رؤوف و سائر اسماء پروردگار را اگر بخواهیم بدانیم، باید آنها را در اینها پیدا کنیم. چون وجودشان مندک در ذات شده و آن اسماء در اینان تجلی نموده، و بنابراین در عالم وجود هر جا تماشا کنیم اینها هستند، زیرا وجه خدا هستند؛ فأینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر جا روی خود را بگردانید آنجا وجه خداست» (بقره/115). و علت این حقیقت آنستکه در هیچیک از عوالم ملک و ملکوت، هیچ موجودی لباس وجود در تن نمی کند مگر آنکه از جنبه وجه اللهی باید به او افاضه شود و ربط هر موجود با پروردگار خود بوسیله همان جنبه وجه اللهی است، و اگر آن وجه نباشد همه موجودات معدومند.

کتاب معاد شناسی جلد 4، صفحه 233 تا 237

حامد;92641 نوشت:
سلام از عنوان نما دانسته می شود منظور آیینگی خدای متعال در مقام ظهور است نه در مقام غیب ذات پس شامل هیچ وصفی از اوصاف ذاتی نمی شود . به عبارت دیگر آن بزرگوران همه صفات الهی را در مقام ظهورش دارا هستند لذا اوصاف آنها بالاصاله و بالذات نیست . البته ذات آنها علیهم السلام نیز خود نشانه ای و ظهوری از ذات الهی است که آنرا نشان می دهد ( وجوب بالغیر دارد ) و سایر موارد... موفق در پناه حق

لطفا توضیح بیشتری بدهید.به نظرم این بحث از مباحث مهمی است که در افزایش معرفت ما نسبت به اهل بیت نقش بی نظیری دارد:Gol::Gol::Gol:

سلام مجدد
رسیدن حضرت ابراهیم به مقام وجه الهی

به جزء اهل بیت علیهم السلام از جمله کسانی که به مقام وجه اللهی رسیده و متحقق به حقیقت ملکوت آسمانها و زمین شده است، حضرت إبراهیم خلیل الرحمن علیه الصلوة و السلام است. آن پیامبر بزرگ که بنیاد گذار توحید اسلام و آورنده دین حنیف است، در میان جمیع پیغمبران غیر از پیغمبر اسلام، دارای تشخص و مزایائی است که مقام و مرتبه اش را از سائر پیامبران بالاتر برده است. «و کذ'لک نری ´إبر'هیم ملکوت السمـ'وات و الا رض و لیکون من الموقنین؛ و اینچنین ما به إبراهیم ملکوت آسمانها و زمین را می نمایانیم، و برای اینکه از صاحبان یقین باشد» (آیه 75 سوره انعام).

خداوند تبارک و تعالی به دست حضرت ابراهیم علیه السلام مرده زنده کرد، بواسطه همان جنبه وجه اللهی که در او بود و تحقق آن حضرت به اسم محیی خداوند عزوجل. در هر کس هر اسم از اسماء خداوند ظهور و تجلی کند، به اذن خدا و امر خدا، مفاد و مصداق آن اسم را میتواند در خارج تحقق بخشد. آیات شریفه قرآن صراحت دارد بر آنکه حضرت عیسی بن مریم می گفت: من به اذن خدا مردگان را زنده میکنم، و به اذن خدا کور مادرزاد را بینا میکنم، و کسی که به مرض پیسی دچار است شفا می بخشم. («و أبری الا کمه و الا برص و أحی الموتی ' بإذن الله؛ و به اذن خدا کور مادرزاد و پیس را شفا می دهم و مردگان را زنده می کنم» آیه 49 سوره آل عمران).

حضرت إبراهیم علیه السلام از خدا خواست که کیفیت زنده کردن مردگان را بدست خدا بداند. خداوند این عمل را به افاضه اسم المحیی (زنده کننده ) بدست خود او انجام داد. به خلاف حضرت إرمیا که او از خدا برای سکون خاطر خود، زنده شدن مردگان را خواست؛ و خداوند، خود زنده فرمود و او تماشا میکرد. بین این دو درخواست و این دو مقام فرق بزرگی است.
.

حامد;92641 نوشت:
از عنوان نما دانسته می شود منظور آیینگی خدای متعال در مقام ظهور است نه در مقام غیب ذات پس شامل هیچ وصفی از اوصاف ذاتی نمی شود .


بالاخره نقش نمایاندن ذات حق را می فرمایید دارند.یعنی آینه تمام نمایی را تایید می فرمایید.واقعا چطور یک نامحدود در یک محدود نمایان می شود؟

عمار;92714 نوشت:
چون وجودشان مندک در ذات شده و آن اسماء در اینان تجلی نموده، و بنابراین در عالم وجود هر جا تماشا کنیم اینها هستند، زیرا وجه خدا هستند؛ فأینما تولوا فثم وجه الله؛


قول به حلول چه فرقی با این حرف دارد؟

العبد;92929 نوشت:
بالاخره نقش نمایاندن ذات حق را می فرمایید دارند.یعنی آینه تمام نمایی را تایید می فرمایید.واقعا چطور یک نامحدود در یک محدود نمایان می شود؟

با سلام فکر کنم جواب شما این باشه
همانطور که آسمان در نگاه ما نمایان می شود
:Gig::Gol:

العبد;92929 نوشت:
بالاخره نقش نمایاندن ذات حق را می فرمایید دارند.یعنی آینه تمام نمایی را تایید می فرمایید.واقعا چطور یک نامحدود در یک محدود نمایان می شود؟

سلام
خدای متعال در مقام ذات، غیب مطلق است . این حقیقت غیبی ظهور می کند در حقایقی که در روایات اشتقاق اسماء آمده است . این اسماء - که حقایق وجودی اند نه الفاظ - سپس به مقام عقل و آنگاه عالم مثال و ماده تنزل یافته و در این مقامات ظهور می یابد .
از دل این عالم مادی حقیقتی به نام نفس ناطقه انسانی بر می آید که ویژگی اش قابلیت رشد و گسترش وجودی است . او ابتدا مادی است بعد به مرتبه مثال و سپس عقل ارتقاء می یابد و با حقیقت عقل کلی متحد می شود اما در این مرتبه هم متوقف نشده و به مراتب بالاتر وجود ارتقاء می یابد تا جایی که مظهر اسم جامع الله شده و با حقیقت آن پیوند و اتحاد می یابد . در این سیر انسان حقیقتا گسترش می یابد و با حقیقت برتر از خود متحد می گردد و بدین سان انسان خاکی مظهر تام خدای متعال می گردد . در عروج انسان به مقامات عالیه او به حدی می رسد که واسطه بین ذات الهی و تمام ما سوی الله می گردد . بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت . این مقام را عرفا مقام صادر اول می نامند که رسول خاتم و به تبع او امیر مومنان علیهما الصلاه و السلام بدان نائل گشته اند . سایر ائمه نیز مراتب پایینتر را حائز هستند . حائز این رتبه نه مانند خلق محدود است و نه مانند خالق مستقل بلکه او ظل الله است و هرآنچه صاحب سایه دارد این سایه نیز بالتبع داراست . دقت بفرمایید .
موفق در پناه حق

mkk1369;92936 نوشت:
با سلام فکر کنم جواب شما این باشه همانطور که آسمان در نگاه ما نمایان می شود


آسمان که در چشم من نمی آید عزیز برادر! و الا انطباع صغیر در کبیر پیش میاد.
این جواب شما مثل جواب اسکاتی است که امام صادق علیه السلام دادند.در جواب کسی که پرسیده بود ایا خداوند می تواند زمین را درون تخم مرغی جا بدهد که نه تخم مرغ بزرگ شود و نه زمین کوچک؟و امام جواب داد سرت را به آسمان بلند کن.خدا بزرگتر از زمین را در کوچک تر از تخم مرغ(چشم تو)جا داده.و در جواب شخص دیگری که همین سوال را پرسید فرمودند این سوالی که می پرسی ناشدنی (محال) است.

حامد;92963 نوشت:
بلکه او ظل الله است و هرآنچه صاحب سایه دارد این سایه نیز بالتبع داراست

خداوند که صاحب سایه است نامحدود است.پس سایه اش هم باید نامحدود باشد.درست است؟

العبد;93060 نوشت:
خداوند که صاحب سایه است نامحدود است.پس سایه اش هم باید نامحدود باشد.درست است؟

بله نامحدود است اما نامحدود غیر مستقل نه مستقل . از نظر متعمقین از اهل فلسفه تفاوت خدای متعال با ممکنات در همین استقلال و عدم استقلال است لذا اثبات قدم یا نامحدود بودن چیزی از نظر فلاسفه آنرا خدا نمی کند بلکه او همچنان عبد و ممکن است چون غیر اصیل و غیر مستقل است
موفق در پناه حق

حامد;93079 نوشت:
از نظر متعمقین از اهل فلسفه تفاوت خدای متعال با ممکنات در همین استقلال و عدم استقلال است

بله این را قبول دارم.در یکی از ادعیه ماه رجب هم در مورد ائمه معصومین علیهم السلام آمده است که:"لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک، فتقها و رتقها بیدک،بدؤها منک و عودها الیک".همه چیز در همین عبدبودن خلاصه شده است.
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است


اما سوال من متوجه این قسمت فرمایش شماست:
حامد;93079 نوشت:
بله نامحدود است اما نامحدود غیر مستقل نه مستقل

چطور می توان دو نامحدود داشت؟ (تاسر مستقل و غیر مستقلش بحث شود)
اصولا اگر قبول داریم خدا نامحدود است دیگر چه جایی برای دیگری می ماند؟

العبد;93188 نوشت:
چطور می توان دو نامحدود داشت؟ (تاسر مستقل و غیر مستقلش بحث شود) اصولا اگر قبول داریم خدا نامحدود است دیگر چه جایی برای دیگری می ماند؟

سلام
برای تصور دو نامحدود باید از ذهنیت عادی و مادی خارج شوید . ضمن اینکه تفاوت ذات با اسماء در مرتبه وجودی است پس هریک می توانند در مرتبه خود نامحدود باشند مثل انسان و جسمش که اگر جسم انسان نامحدود باشد با نامحدود بودن روح آن تنافی ندارد چون هریک در مرتبه ای متفاوت هستند .
موفق در پناه حق

العبد;92929 نوشت:
قول به حلول چه فرقی با این حرف دارد؟

با سلام به شما دوست عزیز
دوست عزیز گفته ما غیر از بحث حلول می باشد چرا که حلول‌ به‌ معناي‌ جاي‌ گرفتن‌ چيزي‌ در چيز ديگر است‌، به‌ نحوي‌ كه‌ شي‌ءاول‌ در شي‌ء دوم‌ اختصاص‌ يابد در اين‌ هنگام‌ شي‌ء اول‌ را «حال‌» و شي‌ء دوم‌ را«مَحَّل‌» گويند.و حال ما از اهل بیت این قصد رو نداشتیم.
ما عرض کردیم اهل بیت تجلی خداوند هستند که خود تجلی معنای مختلفی دارد و تجلی خداوند هیچگاه به این معنا نیست که وجود خود را با اهل بیت تقسیم کرده باشد (که در این صورت خداوند تجزیه پذیر می شود و هر چه که تجزیه پذیر شد محتاج به اجزای خود است و خداوند صمد و بی نیاز است) و بعد بگوییم حلول پیش بیاید.

هم چنین خداوند به اطوار مختلف در نیامده که مثلا بگوییم اهل بیت نمونه اتم و اکمل شئونات و اطوار الهی است .
نیز، نمی توان گفت خداوند وجود و ذات خود را در وجود اهل بیت به نمایش نهاده است . یا بگوییم مخفی بود ولی ذات خود را در وجود اهل بیت به معرض دید قرار داد.
تجلی به این معنا که خداوند به آیات خود تجلی نموده است یعنی خود را شناسانده است این درست است مانند ( فلما تجلی ربه للجبل)یعنی به آیه ای از آیات خود ، تجلی نمود . روایتی که در این مورد آمده است :
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر خود به نقل از تفسیر بصائرالدرجات داردکه :
عَن البصائر عن السیاری عن عبد الله بن أبی عبد الله الفارسی وغیره رفعوه إلى أبی عبد الله علیه السلام قال : إن الكروبیین قوم من شیعتنا من الخلق الأول جعلهم الله خلف العرش لو قسم نور واحد منهم على أهل الأرض لكفاهم . ثم قال : إن موسى علیه السلام لما أن سأل ربه ما سأل أمرا واحدا من الكروبیین فتجلى للجبل فجعله ( تفسیر المیزان ج 17 ص 9)
امام صادق قرمود:
کروبیین گروهی از شیعیان ما، از خلقت اولیه خداوندند . خداوند آنان را در جلو عرش قرار داده که اگر نور یکی از آنها به تمام اهل زمین تقسیم شود برای همه کفایت می کند.
سپس فرمود. موسی علیه السلام آن چه را که از پروردگارش سؤال کرد، خداوند به یکی از کروبیین امر کرد که تجلی کند به کوه پس موسی به رو افتاد ...

به نظر حقیر ، این فرمایش یک حرف است :

عمار;92714 نوشت:
چون وجودشان مندک در ذات شده

واین فرمایش ، حرفی دیگر:

عمار;92714 نوشت:
و آن اسماء در اینان تجلی نموده،

من سوالم و اشکالم روی مندک شدن وجود آن بزرگواران در ذات حق است.هیچ چیز نمی تواند در ذات حق مندک شود.اندکاک یا حلول ظاهرا یک حرف باشند و با تجلی فرق کنند.
نمی دانم.کارشناسان بزرگوار و جناب حامد مرا روشن کنند.

العبد;93476 نوشت:
من سوالم و اشکالم روی مندک شدن وجود آن بزرگواران در ذات حق است.هیچ چیز نمی تواند در ذات حق مندک شود.اندکاک یا حلول ظاهرا یک حرف باشند و با تجلی فرق کنند.

سلام
تمام حقایق هستی در حقیقت خدای متعال مندکند چه اینکه آنها هیچ چیزی از خود ندارند و در تمام شوون از ذات تا افعال تجلی حقند . برای نزدیک شدن به معنای اندکاک مثالی عرض می شود .
شما به بدن انسان توجه کنید .
این یک بدن است اما همین بدن واحد دست دارد پا دارد چشم دارد ووووو
با اینحال وقتی می خواهید به این بدن بعنوان بدن انسان نگاه کنید با اینکه دست او پای او و چشم اورا هم می بینید اما مجموع اجزاء را یک حقیقت واحده می دانید که مثلا نامش علی است . میگویید این علی است . وقتی می گویید این علی است چشم و گوش و دست و پا در عین وجود داشتن در وجود شخصی واحد علی مندکند .
خدای متعال نیز به مثل چنین است .
همه حقایق هستی در عین بودن تجلی و ظهور اویند لذا در توجه به حقیقت هستی تمام این حقایق در آن حقیقه الحقایق مندکند . لذاست که اهل معرفت وجود را واحد شخصی می دانند .
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
فرق این معنا با حلول در آن است که در حلول دو چیز جدا از هم داریم اما در ظهور و تجلی جدایی برداشته می شود این آن است و آن این . یعنی این ( خلق ) تجلی او ( حق ) هستند و آن ( حق ) حقیقت و وجود این ( خلق ) است . تامل بفرمایید
موفق در پناه حق

العبد;92634 نوشت:
بسیار شنیده ایم و می شنویم که انبیاء و معصومین علیهم صلوات الله ، آینه تمام نمای ذات ذوالجلالند.

سوال این است که اگر آینه تمام نما باشند یکی از صفات خدا واجب الوجود بالذات است.یکی دیگر خالقیت بالذات و دیگری نداشتن ماهیت (به معنای مایقال فی جواب ماهو)و دیگری یکی بودن ماهیت (به معنای ما به الشیء هو هو یا به اصطلاح دیگر هویتش)و انیتش(واجب الوجود بالذات ماهیته انیته) و دیگری قدیم بودن و ...
سوال اینجاست چگونه این ذوات مقدسه که همگی ممکن اند می توانند آینه تمام نما باشند؟
یا باید بگوییم آینه بعضی صفات و اسمای حق اند و نه تمام نما و یا بگوییم اینها از صفات حق تعالی نیست-معاذالله-



با سلام خدمت همه دوستان و تشکر از مطالب ارزشمند آنها بنده حقیر نیز برای کامل شدن بحث مطالبی را عرض می کنم : در مباحث عرفانی گفته می شود امام معصوم مصداق تجلی تام خداوند متعال است ؛ و کسی است که تمام کمالاتی را که یک انسان می تواند کسب کند در وی به فعلیت رسیده است و او واسطه فیض خداوند متعال و سایر خلایق است و هیچ کس در روی زمین نمی تواند به مقام او نائل آید ، لذا سایر انسانها باید در رفتار و کردار خود او را سر لوحه خود قرار دهند و به او اقتدا کنند ، و او مصداق انسان کامل روی زمین است و در هر زمان تنها یک نفر بیشتر نخواهد بود .
لذا اینکه می گویند امام آیینه خداوند است ، هرگز به این معنا نیست که تمام شئون الهی را نشان می دهد ؛ بلکه به این معنا است که امام دارای تمام صفات و کمالاتی است که یک بشر می تواند کسب کند و در او تمام کمالات ممکن برای بشریت به فعلیت رسیده است ؛ و چون خداوند متعال جامع جمیع کمالات است و دارای تمام اسماء حسنی است ، پس امام در روی زمین بیشترین سنخیت با خداوند متعال را دارد ، به این معنا که تمام صفات کمالی قابل کسب برای بشر در او به فعلیت رسیده است و از این بیشتر برای انسان امکان ندارد ؛ لذا بیشترین قرب را به خداوند متعال را دارد و دارای بیشترین معنویت است و می تواند همان خلیفه و جانشین خداوند متعال در روی زمین باشد.
با توجه به این نکته است که امام می تواند الگو و پیشوای مردم فرار گیرد و مردم موظفند در اعمال و رفتار خود به او اقتدا کنند ، و از وی تبعیت تام داشته باشند و در ریز ترین نکات زندگی خود به وی متوسل شوند و رفتار او را سر مشق زندگی خود قرار دهند ؛ چون او هیچ کاستی و نفسانیتی در وی نیست و تنها برای رضای الهی عمل می کند .
موضوع قفل شده است