سوالاتی در خصوص مهریه دختر حضرت شعیب علیه السلام

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالاتی در خصوص مهریه دختر حضرت شعیب علیه السلام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا رسول الله(ص)
السلام علیک یا اهل بیت نبوه(ع)
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

--------------------------------------------------




سلام علیکم
در آیه 27 سوره قصص می خوانیم که :
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ( 27 )

حضرت شعیب علیه السلام فرمود : « من می خواهم يكى از اين دو دختر خود را [ كه مشاهده می كنى ] به نكاح تو در آورم ، به اين [ شرط ] كه هشت سال براى من كار كنى ، و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است ، و نمی خواهم بر تو سخت گيرم ، و مرا ان شاء اللَّه از درستكاران خواهى يافت . » ( 27 )

مهریه 8سال کار حضرت موسی علیه السلام برای حضرت شعیب علیه السلام می باشد که ظاهرا طبق این آیه این مهر:

1.توسط حضرت شعیب علیه السلام(پدردختر) تعیین شده است

2.توسط حضرت شعیب علیه السلام (پدر دختر) تملک شده است

اما طبق قوانین اسلام و قانون مدنی که اقتباس شده از فقه امامیه میباشد:

1.ماده 1080: تعیین مهر منوط به تراضی طرفین است

2.ماده 1082: به مجرد عقد زن مالک مهر می شود و می تواند هر نوع تصرفی را که بخواهد در آن بنماید.

پس طبق قوانین اسلام مهریه مال زن می باشد ، اما در آیه فوق الذکر، صداق(مهریه) را پدر دختر تملک کرده است و این که این مهریه را باید دختر و پسر تراضی می کرده است ، درحالی که پدرایشان این کار را نموده است.

در پاسخ دو نظر را شاید بتوان استخراج کرد:

نظر نخست:تملک مهر توسط ولی دختر طبق شریعیت حضرت شعیب علیه السلام درست بوده است اما در شریعت اسلام منسوخ شده است

سوال اول از کارشناس محترم، چه شخصیت هایی از فقهای محترم چنین استدلالی را داشته اند، لطفا تعدادی از فقها را نام ببرید و متن عربی گفتارشان به همراه ترجمه فارسی و آدرس کتاب را نیز بیاورید.

نظر دوم: اجرت حضرت موسی علیه السلام مهریه نکاح وی با دختر حضرت شعیب(ع) نبوده است بلکه شرط ضمن عقد بوده است که حضرت موسی(ع) افزون بر پرداخت صداق 8سال برای خانواده حضرت شعیب(ع) کار کند.

سوال دوم نیز مشابه سوال اول از کارشناس محترم است، چه شخصیت هایی از فقهای محترم چنین استدلالی را داشته اند، لطفا تعدادی از فقها را نام ببرید و متن عربی گفتارشان به همراه ترجمه فارسی و آدرس کتاب را ذکر کنید.

سوال سوم از کارشناس محترم:
آیا غیر از دو نظر فوق الذکر فقها ادله ی دیگری را هم داشته اند، لطفا با ذکر گفتار فقها و اسمشان، این ادله را نیز مثل موارد قبل از میان کتب فقهای ارائه دهید.

سوال چهارم:
در خصوص این که مهر بایدتوسط دختر و پسر تعیین می شده است اما این جا توسط حضرت شعیب(ع) تعیین شده است چه پاسخی دارید.(متن عربی کلام فقها و ادله آنان+ترجمه فارسی و آدرس کتاب).
و این که بفرمائید آیا دو نظر (نخست و دوم) که بیان کردیم....می توانند پاسخ به این سوال را هم شامل شوند.

با تشکر از شما کارشناس گرامی

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد هدی

با سلام و عرض ادب

sayedali;536183 نوشت:
نظر نخست:تملک مهر توسط ولی دختر طبق شریعیت حضرت شعیب علیه السلام درست بوده است اما در شریعت اسلام منسوخ شده است

سوال اول از کارشناس محترم، چه شخصیت هایی از فقهای محترم چنین استدلالی را داشته اند، لطفا تعدادی از فقها را نام ببرید و متن عربی گفتارشان به همراه ترجمه فارسی و آدرس کتاب را نیز بیاورید.


بخشهايي از سوالات شما كه مربوط به نظر فقهاي محترم است را بايد از كارشناسان فقه بپرسيد .اما از ميان مفسران استاد قرائتي در ذيل آيه 27 سوره مباركه قصص مي فرمايند :
"لازم نيست مهريه مال وثروت باشد. حضرت شعيب به موسى‏ گفت: دخترم را به ازدواج تو درمى ‏آورم به شرط آن كه هشت سال براى‏ من كار كني. (على‏ أن تأجرنى‏ ثمانِيَ حجج) (البتّه در شريعت اسلام مى ‏بايست به فتاواى‏ مراجع تقليد مراجعه كنيم.)( 1)"

(1)- تفسير نور ، ذيل آيه 27 قصص

sayedali;536183 نوشت:
نظر دوم: اجرت حضرت موسی علیه السلام مهریه نکاح وی با دختر حضرت شعیب(ع) نبوده است بلکه شرط ضمن عقد بوده است که حضرت موسی(ع) افزون بر پرداخت صداق 8سال برای خانواده حضرت شعیب(ع) کار کند.

sayedali;536183 نوشت:
سوال دوم نیز مشابه سوال اول از کارشناس محترم است، چه شخصیت هایی از فقهای محترم چنین استدلالی را داشته اند، لطفا تعدادی از فقها را نام ببرید و متن عربی گفتارشان به همراه ترجمه فارسی و آدرس کتاب را ذکر کنید.

مرحوم طبرسي در مجمع البيان مي گويند كه"به باور پاره‏ اى منظور اين است كه: در برابر كارت پاداش و مزدى كه من به تو مى‏ دهم، اين است كه يكى از دو دخترم را به همسرى تو بر مى ‏گزينم.
و پس از اين گفتگو، موسى را براى اداره امور خويش به خدمت گرفت و دخترش را نيز با شرايطى ساده و انسانى و مبلغى آسان و ناچيز - كه به عنوان مهريه مقرر شد - به همسرى موسى در آورد و نه اينكه هشت سال خدمت مهريه دختر باشد.
با اين بيان مهريه دختر مبلغى ساده و ناچيز بود و اين هشت سال كار، شرط ضمن عقد بود كه از ديدگاه مذهب «ابوحنيفه» درست است، امّا با ظاهر آيه سازگار به نظر نمى‏ رسد ." (2)
اما مفسران نمونه معتقدند كه از لحن آيه به خوبى برمى آيد كه مهريه واقعى هشت سال خدمت كردن بوده است.( 3)

(2)- تفسير مجمع البيان ، ذيل آيه 27 قصص
(3)- تفسير نمونه ، ج 16 ، ص68

sayedali;536183 نوشت:
در خصوص این که مهر بایدتوسط دختر و پسر تعیین می شده است اما این جا توسط حضرت شعیب(ع) تعیین شده است چه پاسخی دارید

در تفسير نمونه آمده بدون شك شعيب از سوى دخترش در اين مساءله احراز رضايت نموده و وكالت داشت كه چنين عقدى را اجرا كند، و به تعبير ديگر مالك اصلى در ذمه موسى ، همان دختر شعيب بود، اما از آنجا كه زندگى همه آنها به صورت مشترك و در نهايت صفا و پاكى مى گذشت و جدائى در ميان آنها وجود نداشت (همانگونه كه هم اكنون در بسيارى از خانواده هاى قديمى يا روستائى ديده مى شود كه زندگى يك خانواده كاملا به هم آميخته است ) اين مساءله مطرح نبود، كه اداى اين دين چگونه بايد باشد، خلاصه اينكه مالك مهر تنها دختر است نه پدر و خدمات موسى نيز در همين طريق بود.( 4 )
در مورد ساير سوالات شما در تفاسيري كه بنده مراجعه داشتم ، پاسخي وجود نداشت و در خصوص نظرات فقها هم همانگونه كه عرض كردم بايد از كارشناسان فقهي سايت مستنداتش را بپرسيد.

(4)- تفسير نمونه ، همان

سلام

رَوَى إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ عَلِيّاً ع قَالَ: لَا يَحِلُّ النِّكَاحُ الْيَوْمَ فِي‏ الْإِسْلَامِ‏ بِإِجَارَةٍ بِأَنْ‏ يَقُولَ‏ أَعْمَلُ‏ عِنْدَكَ كَذَا وَ كَذَا سَنَةً عَلَى أَنْ تُزَوِّجَنِي أُخْتَكَ أَوِ ابْنَتَكَ قَالَ هُوَ حَرَامٌ لِأَنَّهُ ثَمَنُ رَقَبَتِهَا وَ هِيَ أَحَقُّ بِمَهْرِهَا.
- وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع لِأَنَّهُ عَلِمَ مِنْ طَرِيقِ الْوَحْيِ هَلْ يَمُوتُ قَبْلَ الْوَفَاءِ أَمْ لَا فَوَفَى بِأَتَمِّ الْأَجَلَيْن‏

سكونى از جعفر بن محمّد از پدرش عليهما السّلام روايت كرده كه امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: در اسلام جايز نيست مهريّه زوجه را اجير شدن به عملى براى پدر زوجه يا برادرش قرار داد، و فرمود: اين حرام است زيرا مهر قيمت زوجيّت اوست و مربوط به خود زوجه است نه ديگرى.
و در حديثى ديگر آمده كه: همانا موسى عليه السّلام كه چنين كرد (يعنى مهريّه زوجه‏اش را هشت يا ده سال چوپانى براى پدر همسر قرار داد) از طريق وحى مى‏دانسته كه آيا آنقدر عمرش هست كه به عهد وفا كند يا نه، و خود به مدّت بيشتر وفا كرده است.

من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص: 423

ملاصدرا;537086 نوشت:
و در حديثى ديگر آمده كه: همانا موسى عليه السّلام كه چنين كرد (يعنى مهريّه زوجه‏اش را هشت يا ده سال چوپانى براى پدر همسر قرار داد) از طريق وحى مى ‏دانسته كه آيا آنقدر عمرش هست كه به عهد وفا كند يا نه، و خود به مدّت بيشتر وفا كرده است.

حضرت موسي عليه السلام پس از اتمام مدتي كه با حضرت شعيب عليه السلام توافق كرده بودند زماني كه با خانواده اش از مدين خارج شدند در كوه طور به نبوت رسيدند :فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا...(قصص/29) و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم ...
آيا قبل از جريان نبوتشان ، وحي دريافت مي كردند ؟ اين روايت اخير بر اساس مطلبي كه عرض شد ، محل تامل است .

[="Navy"]

هدی;537179 نوشت:
حضرت موسي عليه السلام پس از اتمام مدتي كه با حضرت شعيب عليه السلام توافق كرده بودند زماني كه با خانواده اش از مدين خارج شدند در كوه طور به نبوت رسيدند :فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا...(قصص/29) و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم ...
آيا قبل از جريان نبوتشان ، وحي دريافت مي كردند ؟ اين روايت اخير بر اساس مطلبي كه عرض شد ، محل تامل است .

سلام
مطلب اول آنکه موسی هم نبی بود و هم رسول:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا
البته برخی احتمال داده اند که نبی در این آیه به معنای نبوه یعنی رفعت است اما در آیات بعد می خوانیم
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا
و از طرفی می گوید وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا و یا وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي
که هارون جانشین موسی بود اما رسول نبود پس جانشین نبوت موسی بوده و نه رسالت وی پس از اینجا هم نبوت موسی ثابت می شود.
از نظر تعبيرات قرآنی و لسان روايات بعضی معتقدند که رسول کسی است که صاحب آيين و مامور به ابلاغ باشد؛ يعني وحي الهي را دريافت کند و به مردم ابلاغ نمايد. اما نبي دريافت وحي مي کند ولي موظف به ابلاغ نيست بلکه تنها براي انجام وظيفه خود اوست و يا اگر از او سؤال کنند پاسخ مي گويد.
و از ظاهر آیات کلام خدا بر می آید که در کوه طور موسی به رسالت مبعوث شد و نه به نبوت آنجا که سریعا پس از آنکه به موسی معجزاتی می دهد از او می خواهد به سمت فرعون برود:(که این صفت رسول است)
فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ
و همچنین لفظ آیه دیگر که وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ
و همچنین مشهور چنين است که از جهت مصداق خارجي مقام رسول از نبی عزيزتر است، چرا که نبی فقط فرشته را در خواب مي بيند و احکام را از او مي گيرد ولي مامور به ابلاغ نيست، ولي رسول علاوه بر اين که فرشته را مستقيما مي بيند مامور به ابلاغ تکاليف به مردم نيز هست.
پس با توجه به مقدمات فوق که رسول برتر از نبی است و موسی در کوه طور به رسالت رسید و همچنین موسی هم رسول است و هم نبی باید قبل از جریان کوه طور به نبوت رسیده باشد.

مطلب دوم آنکه
هیچ دلیلی وجود ندارد که پیامبران قبل از مبعوث شدن به مقام نبوت و رسالت به آنها وحی (منظور وحی نبوت نمی باشد) نمی شود بلکه خلاف آن نیز وجود دارد مثلا در جریان حضرت یوسف که خداوند چنین می فرماید که:
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ
اين وحى الهى به قرينه آيه وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ قبل از نبوت حضرت یوسف رخ داده است پس از این جهت محذوریتی وجود ندارد و روایت مورد اشاره ما با این اشکال مواجه نخواهد شد.[/]

هدی;537083 نوشت:
در تفسير نمونه آمده بدون شك شعيب از سوى دخترش در اين مساءله احراز رضايت نموده و وكالت داشت كه چنين عقدى را اجرا كند، و به تعبير ديگر مالك اصلى در ذمه موسى ، همان دختر شعيب بود

سلام علیکم،
شاید این عبارت قرآن در تأیید فرمایش شما باشد(؟):
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْ‌هُ ۖ إِنَّ خَيْرَ‌ مَنِ اسْتَأْجَرْ‌تَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ [القصص، ۲۲]
یکی از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می‌توانی استخدام کنی آن کسی است که قویّ و امین باشد (و او همین مرد است)!»
البته این به شرطی درست است که بدانیم حضرت همین دختر را عقد کردند و نه دختر دیگر را!؟
یا در واقع حضرت شعیب علیه‌السلام که در ادامه‌ی این صحبت آن دخترشان گفته‌اند می‌خواهم تو را به نکاح یکی از دخترانم در بیاورم منظورشان از گفتن «یکی از دختران» تأکید بر یک از دو باشد (در مقابل هر دو دختر که ظاهراً در آن شریعت مجاز بود، چنانکه حضرت یعقوب علیه‌السلام هم دو خواهر را در عقد خود داشته‌اند) نه آزاد گزاردن حضرت موسی علیه‌السلام برای انتخاب؟
بحث بعدی هم این است که خواستگاری در عرف الهی بر عهده‌ی مرد است و نه زن یا خانواده‌ی زن، پس چه بسا حضرت شعیب علیه‌السلام فقط پیشنهاد داده باشند وقتی حضرت موسی علیه‌السلام را تأیید کردند (البته می‌دانیم که ایشان به وحی الهی می‌دانستند که خداوند کلیم خودش را به خدمت ایشان می‌گمارد) تا اگر حضرت موسی علیه‌السلام بپسندند از ایشان دخترشان را خواستگاری کنند و بعد سایر شروط ازدواج و مهریه تعیین گردد، در عقد دائم هم که لزومی ندارد مهریع تعیین شود و زن هم می‌تواند مهرش را ببخشد، اگر شریعت ایشان مانند آخرین نسخه‌ی از اسلام بوده باشد.

ملاصدرا;537200 نوشت:

پس با توجه به مقدمات فوق که رسول برتر از نبی است و موسی در کوه طور به رسالت رسید و همچنین موسی هم رسول است و هم نبی باید قبل از جریان کوه طور به نبوت رسیده باشد.

همچنین این عبارات قرآن در تأیید فرمایش جناب ملاصدراست:
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ [القصص، ۱۴]
و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را جزا می‌دهیم!
که این آیه در مورد رشد حضرت موسی علیه‌السلام در کاخ فرعون اشاره دارد و اعطای حکم و علم به ایشان را به نهایت رشد در این دوره بیان می‌دارد. در همان زمان هم حضرت شیعه داشته‌اند که یکی از شیعیان ایشان با کافری در دعوا بوده که از حضرت کمک خواسته و حضرت آن کافر را می‌کشند و سر فرار از کشته شدن توسط فرعونیان هم بوده که مصر را به سمت مدین ترک می‌کنند تا آنجا با شعیب علیه‌السلام دیدار کنند. در ماجرای قتل هم در قرآن باز نشانه‌ی دیگری وجود دارد و آن اینکه حضرت از اینکه با کشتن آن کافر خود را و مطابق حدیث مأموریت خود را به خطر انداخته بودند نگران بودند و از خداوند استغاثه کردند که خداوند هم ایشان را بخشید و حضرت متوجه این بخشش خداوند شدند و عهد کردند که دیگر هرگز پشتیبان ظالمان نباشند:
قَالَ رَ‌بِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ‌ لِي فَغَفَرَ‌ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ‌ الرَّ‌حِيمُ /قَالَ رَ‌بِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرً‌ا لِّلْمُجْرِ‌مِينَ [القصص، ۱۶ و ۱۷]
(سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! / عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود!»

یا علی

sayedali;537230 نوشت:
کدام بخش از سوالات حقیر فقهی می باشد، لطفا مشخص کنید، تا در صورت اتمام پاسخ گویی شما در همین تایپیک به کارشناس مربوطه ارجاع شود.

ببينيد بزرگوار ! تمامي مواردي كه نظر فقها ، آدرس بياناتشان ، متن نظراتشان و ... را خواسته ايد فقهي است و به بحثهاي تفسيري مربوط نمي شود نظير :

sayedali;537230 نوشت:
1.کدام یک از فقها چنین پاسخی را داده اند؟ اسم این فقها چیست، در کدام کتاب نظرشان را بیان نموده اند ؟

همچنين طرح نظرات فقهي ذيل ، خارج از موضوع تاپيك است مگر اينكه تاپيك به كارشناسان فقهي ارجاع شود :
sayedali;537230 نوشت:
اجیر نمودن زوج به عنوان مهریه اشکالی ندارد

مرحوم محقق حلی می فرمانید که:

"ويصح العقد على منفعة الحر ، كتعليم الصنعة ، والسورة من القرآن ، وكل عمل محلل ، وعلى إجارة الزوج نفسه مدة معينة"(1)

مرحوم صاحب جواهر نیز می فرماید:

"( و ) قد بان لك من ذلك أنه لا إشكال في أنه ( يصح العقد على منفعة الحر كتعليم الصنعة والسورة من القرآن ) والشعر والحكم والآداب ( وكل عمل محلل ) ، بل ( وعلى إجارة الزوج نفسه مدة معينة ) أو على عمل مخصوص ،وفاقا للمشهورلما عرفت"(2)

شهید ثانی(ره) در مسالک الافهام می فرمایند:

"النظر الثاني : في المهور . وفيه أطراف :
الأول : في المهر الصحيح .
وهو كل ما يصح أن يملك ، عينا كان أو منفعة . ويصح العقد على منفعة الحر ، كتعليم الصنعة والسورة من القرآن ، وكل عمل محلل ، وعلى إجارة الزوج نفسه مدة معينة ."(3)

اساتید دکتر سید حسین صفایی و دکتر اسد الله امامی :
"مهر المسمی عبارت از مال معینی که به عنوان مهر با توافق زوجین تعیین می شود ،یا شخصی که زوجین انتخاب کرده اند معین می کند.این مال ممکن است عین معین باشد............و نیز ممکن است عمل(کار) باشد....."(4)

دکتر کاتوزیان :

"مهر المسمی ممکن است عین معین باشد یا کلی و نیز می توان حق مالی یا منفعت یا انجام دادن کار معین را مهر زن قرار داد.مهر قرار دادن حق تالیف و اختراع و سرقفلی نیز امکان داد"(5)

--------------------------------
1.محقق حلي؛شرائع الاسلام،انتشارات استقلال - طهران،چاپ : الثانية،سال چاپ : 1409،ج2،ص545.
2.نجفی،محمد حسن؛جواهر الکلام،ناشر : دار الكتب الإسلامية - طهران،چاپ : الثانية،سال چاپ : 1366 ش،ج31،ص4.
3.شهید ثانی؛مسالک الافهام،ناشر : مؤسسة المعارف الإسلامية - قم - إيران،چاپ : الأولى،سال چاپ : 1416،ج8،ص158.
4.صفایی،سید حسین-امامی،اسد الله؛مختصر حقوق خانواده،میزان،تهران،1389،ص14 7.
5.کاتوزیان،ناصر؛قانون مدنی در نظم حقوق کنونی،میزان،تهران،1389،ص659. هم چنین: رک : خانواده،ج1،ش86.


sayedali;537230 نوشت:
در تفاسیر نسبت به پاسخ به سوال فوق من یعنی چرا اجرت (مهر) به تملک ولی درآمده است نه دختر چه پاسخ دیگری موجود است؟

در تفاسيري كه من مراجعه كردم - بنياد بين المللي اسراء ، الميزان ، نمونه، مجمع البيان ، اطيب البيان - مطلبي در مورد سوال شما موجود نبود در واقع بغير از آنچه بيان كردم ، تفاسير ، به ريز سوالات در اين خصوص نپرداخته اند . البته طبيعي است ما نسبت به يك آيه با سوالات زيادي مواجه هستيم كه در تفاسير موجود ممكن است به آنها پرداخته نشده باشد . البته در بحثهاي روايي مي توانيد پيگير آن باشيد كه باز هم تاپيك جداگانه اي مي طلبد و كارشناس حديث .

sayedali;537236 نوشت:
از نقل مطلبتان از مجمع البیان بنده این برداشت رو کردم که حضرت موسی (ع) برای حضرت شعیب(ع) کار کردند، اجرت این عقد اجاره را هم حضرت شعیب (ع) یکی از دختران قرار می دهد، یعنی یکی از دو دختر در ازای این اجرت حضرت موسی(ع) اما مهریه دختر چیز دیگری بوده است نه 8 سال کار.
سوالات:
1.برداشت من از مجمع البیان درت بوده است؟

جمله شما قدري مبهم است . مرحوم طبرسي از قول عده اي نقل مي كنند كه آنان معتقدند منظور آيه اين است كه حضرت شعيب عليه السلام به حضرت موسي عليه السلام فرمودند كه اجرتي كه در برابر كارت به تو مي دهم اين است كه يكي از دخترانم را به ازدواج تو در مي آورم - نه اينكه نعوذ بالله دخترم را اجاره مي دهم -

sayedali;537236 نوشت:
آیا خود مرحوم طبرسی این عقیده را داشته است،چون نقل از ایشان شده است؟

خير . در متن تفسيرشان هم تصريح فرموده اند كه "به باور پاره‏ اى منظور اين است كه: در برابر كارت پاداش و مزدى كه من به تو مى‏ دهم، اين است كه يكى از دو دخترم را به همسرى تو بر مى ‏گزينم.
و پس از اين گفتگو، موسى را براى اداره امور خويش به خدمت گرفت و دخترش را نيز با شرايطى ساده و انسانى و مبلغى آسان و ناچيز - كه به عنوان مهريه مقرر شد - به همسرى موسى در آورد و نه اينكه هشت سال خدمت مهريه دختر باشد.
با اين بيان مهريه دختر مبلغى ساده و ناچيز بود و اين هشت سال كار، شرط ضمن عقد بود كه از ديدگاه مذهب «ابوحنيفه» درست است، امّا با ظاهر آيه سازگار به نظر نمى‏ رسد ." در واقع مرحوم طبرسي نظرشان را صراحتا بيان مي كنند كه اين نظر با ظاهر آيه سازگار نيست .
sayedali;537236 نوشت:
اگر چنین برداشتی درست است، مگر دختر مال بوده که به عنوان اجرت در عقد اجاره داده شود؟
عرض شد كه قائلين به اين قول معتقد به اجاره دادن دختر حضرت شعيب عليه السلام در برابر كار حضرت موسي عليه السلام نبودند بلكه قائل به ازدواج او با حضرت موسي عليه السلام در قبال كار آن حضرت براي شعيب عليه السلام بودند و اين ازدواج را داراي مهريه مي دانند .

ضمن تشكر از كاربران بزرگواري كه در اين موضوع مشاركت فرمودند .
بنظر مي رسد بحث قرآني موضوع و عنوان تاپيك به اتمام رسيده و اگر سوالاتي در مباحث و مستندات فقهي يا روايي اين موضوع وجود دارد بايد در تاپيك جداگانه اي مطرح شود . بنابراين لطفا از ارسال پستهايي كه با مباحث قرآني موضوع فوق مرتبط نيستند خودداري فرماييد .
با تشكر

با نام و یاد دوست

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

هدی;537484 نوشت:
ضمن تشكر از كاربران بزرگواري كه در اين موضوع مشاركت فرمودند .
بنظر مي رسد بحث قرآني موضوع و عنوان تاپيك به اتمام رسيده و اگر سوالاتي در مباحث و مستندات فقهي يا روايي اين موضوع وجود دارد بايد در تاپيك جداگانه اي مطرح شود . بنابراين لطفا از ارسال پستهايي كه با مباحث قرآني موضوع فوق مرتبط نيستند خودداري فرماييد .
با تشكر

پستهایی از این تاپیک که به بحث فقهی و حدیثی مرتبط بود به تاپیک زیر منتقل شد:

http://www.askdin.com/thread40987.html

از کاربران بزرگوار خواهشمندم بحث فقهی و حدیثی را در تاپیک فوق دنبال نمایند

با تشکر :Gol:

التماس دعا

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا رسول الله(ص)

السلام علیک یا اهل بیت نبوه(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)


[=arial black]
[=arial black] --------------------------------------------------

[=arial black]با سلام

هدی;537179 نوشت:
حضرت موسي عليه السلام پس از اتمام مدتي كه با حضرت شعيب عليه السلام توافق كرده بودند زماني كه با خانواده اش از مدين خارج شدند در كوه طور به نبوت رسيدند :فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا...(قصص/29) و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم ...
آيا قبل از جريان نبوتشان ، وحي دريافت مي كردند ؟ اين روايت اخير بر اساس مطلبي كه عرض شد ، محل تامل است .

[=arial black]استاد هدی این جا مبحثی رو مطرح کردید و دوستان هم پاسخ هایی دادند، توضیحاتی بیان فرمائید.

یعنی من این طور برداشت کردم که منظور شما این بوده است که قبل از نبوت حضرت موسی(ع) وحی دریافت نمی کرده است ، درست است این برداشت، دوستان این بحث ادله ای آوردند پاسختان چیست؟

نقل قول:
[=arial black]استاد هدی این جا مبحثی رو مطرح کردید و دوستان هم پاسخ هایی دادند، توضیحاتی بیان فرمائید.

یعنی من این طور برداشت کردم که منظور شما این بوده است که قبل از نبوت حضرت موسی(ع) وحی دریافت نمی کرده است ، درست است این برداشت، دوستان این بحث ادله ای آوردند پاسختان چیست؟


جناب ملاصدرا روايتي آوردند كه در آن ذكر شده بود حضرت موسي عليه السلام در زمان پذيرش 8 يا 10 سال خدمت به حضرت شعيب عليه السلام ، مي دانستند كه زنده مي مانند تا به اين شرط عمل كنند من پرسيدم از كجا مي دانستند ايشان گفتند از طريق وحي ، بنده عرض كردم با توجه به اينكه حضرت موسي عليه السلام پس از اتمام 8يا 10 سال وقتي به همراه خانواده شان از مدين خارج مي شدند- بنا بر مفاد آيه 29 سوره مباركه قصص:"فـلمـا قـضـى مـوسـى الاجـل و سـار بـاهـله انـس مـن جـانـب الطـور نـارا قال لاهله امكثوا انى انست نارا لعلى اتيكم منها بخبر اءو جذوة من النار لعلكم تصطلون "- به نبوت مبعوث شدند ، لذا قبل از جريان نبوتشان ، خبر داشتن از امري از طريق وحي قابل تامل است ، جناب ملاصدرا از انبياء ديگري مثال آوردند كه قبل از نبوتشان به تصريح قرآن كريم وحي دريافت مي كردند و بنده با توجه به تفاسير ذيل آيات مستند ايشان ديدم اين مساله صحيح است . يعني حضرت موسي عليه السلام قبل از نبوتشان ظاهرا از طريق وحي مي دانستند كه مي توانند شرط 8يا10 سال را وفا نمايند.

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا رسول الله(ص)

السلام علیک یا اهل بیت نبوه(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)


[=arial black]
[=arial black] --------------------------------------------------

[=arial black]با سلام
[=arial black]

هدی;540354 نوشت:
جناب ملاصدرا روايتي آوردند كه در آن ذكر شده بود حضرت موسي عليه السلام در زمان پذيرش 8 يا 10 سال خدمت به حضرت شعيب عليه السلام ، مي دانستند كه زنده مي مانند تا به اين شرط عمل كنند من پرسيدم از كجا مي دانستند ايشان گفتند از طريق وحي ، بنده عرض كردم با توجه به اينكه حضرت موسي عليه السلام پس از اتمام 8يا 10 سال وقتي به همراه خانواده شان از مدين خارج مي شدند- بنا بر مفاد آيه 29 سوره مباركه قصص:"فـلمـا قـضـى مـوسـى الاجـل و سـار بـاهـله انـس مـن جـانـب الطـور نـارا قال لاهله امكثوا انى انست نارا لعلى اتيكم منها بخبر اءو جذوة من النار لعلكم تصطلون "- به نبوت مبعوث شدند ، لذا قبل از جريان نبوتشان ، خبر داشتن از امري از طريق وحي قابل تامل است ، جناب ملاصدرا از انبياء ديگري مثال آوردند كه قبل از نبوتشان به تصريح قرآن كريم وحي دريافت مي كردند و بنده با توجه به تفاسير ذيل آيات مستند ايشان ديدم اين مساله صحيح است . يعني حضرت موسي عليه السلام قبل از نبوتشان ظاهرا از طريق وحي مي دانستند كه مي توانند شرط 8يا10 سال را وفا نمايند.
[=arial black][=arial black]


[=arial black]من از یکی از سایت ها پرسیدم چنین پاسخ هایی رو دادند:

قبل از نبوت كه وحي گفته نمي شود، وحي بعد از نبوت است. البته اين به آن معنا نيست كه به آنها قبل از نبوت الهام نشود و اگر در جايي تعبير به «وحي» شده، به معناي الهام است نه وحي تشريعي.


منظور اين است كه قبل از نبوت وحي تشريعي نيست واما شايد وحي به معناي الهام باشد همچنانكه براي مادر حضرت موسي عليه السلام الهام شد.

sayedali;541075 نوشت:
قبل از نبوت كه وحي گفته نمي شود، وحي بعد از نبوت است. البته اين به آن معنا نيست كه به آنها قبل از نبوت الهام نشود و اگر در جايي تعبير به «وحي» شده، به معناي الهام است نه وحي تشريعي.

منظور اين است كه قبل از نبوت وحي تشريعي نيست واما شايد وحي به معناي الهام باشد همچنانكه براي مادر حضرت موسي عليه السلام الهام شد.

با سلام و عرض ادب
بله جناب ملاصدرا هم تقريبا به همين نكته اشاره داشتند .
بهر حال منظور اينكه حضرت موسي عليه السلام هنگام صحبت با حضرت شعيب عليه السلام از اينكه مي توانستند اين مدت را به اتمام برسانند مطلع بودند .

موضوع قفل شده است