سئوالات افراد مجرد ===» پاسخ از كارشناس مجرب

تب‌های اولیه

369 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سئوالات افراد مجرد ===» پاسخ از كارشناس مجرب

به نام حضرت دوست
سلام بر دوستان بزرگوار
:Gol: خداوند موجودات را به شكل زوج آفريده است.
بي‌ترديد انسان نيز پس از دوران نوجواني به از نظر جسمي، فكري، اجتماعي ، عاطفي و...به دير يا زود آماده براي ازدواج مي‌شود.
:hamdel:كسي كه همسر ندارد و آمادگي براي ازدواج را دارد در واقع انگار قسمتي از وجودش را كم دارد و شب روز در فكر رسيدن به گمشده اش است.
در اين جا درصدد بررسي مشكلات افراد مجرد هستيم.
:Gol:اگر چه مي توان از مطالبي كه قبلا آماده داريم براي اين بحث استفاده كنيم اما تلاش براين است كه فقط به سئوالات مطرح شده از سوي افراد مجرد و دغدغه هاي آنها بپردازيم .
:Sham:دوستاني (خانم يا آقا) در اين خصوص سئوال دارند مي توانند در اين تاپيك به شكل عمومي مطرح كنند و يا اين كه براي بنده، يا استاد اميدوار يا سركار خانم گل نرگس و سركار خانم po0neh پیام خصوصي دهند تا ضمن اين كه پاسخ آنها بدون اشاره به آيدي داده مي شود به شكل عمومي مطرح شود تا ديگراني كه اين سئوال را دارند به پاسخ خود دست يابند

ما در خدمتیم
دوستان یا علی:Gol:

ما كه مناهليم سوالامون را از كي بپرسيم؟؟؟؟؟

فكر كنم متاهل ها بيشتر از مجردا مشكل داشته باشند .

شما با آقاتون:khandeh!: شخصا تشریف بیارید مرکز ملی اونجا دکتر حامی در خدمت اقشار مختلف جامعه اند.دفترچه هم قبول میکنند.

سلام
دوستان خواهش من اينه كه با مزاح سلسله وار بحث رو از مسير خارج نكنيد
موفق باشيد

ببخشید:makhfi:
من پیشنهاد میکنم تا دوستان تشریف بیارند ما یه استارت کوچیک بزنیم
استاد لطفا بفرمایید اصلا علت لزوم ازدواج چیه؟
مگه نمیشه مجردی به آرامش رسید؟
تازه با ازدواج کلی مشکلات جدید برای آدم به وجود میاد

بنام خدای خوبیها و مهربونیها

سلام و تشکر از جناب حامی بزرگوار

انشاله این بحث مفید ، جالب و جذاب را تا جایی ادامه خواهیم داد که به نتایج خوبی برسیم .
دوستان ما آماده ایم تا سوالات شما را دریافت کرده و با حضور دکتر حامی و جناب امیدوار پاسخی برای آن بیابیم.


maryam;22179 نوشت:

تازه با ازدواج کلی مشکلات جدید برای آدم به وجود میاد

سلام
بنده ی حقیر هم با نظر مریم خانم موافقم.

در حال حاضر در جامعه ی ما نه تنها با ازدواج آدم به آرامش نمی رسه .بلکه آرامشش رو هم بهم می زنه.

بسم الله
سوال شماره1
کاربرa میفرمایند

من 27 سالمه. خواستگاری دارم که 2 سال از من بزرگتره. من لیسانس دارم و اون دیپلمه است. نمی دونم این موضوع تا چه حد می تونه تو زندگی تاثیر بذاره. ترسم از اینه که هرچی من تو زندگی بگم به پای فخر فروشی و.... بذاره

سوال شمراه2
کاربر b میفرمایند

من 45ساله هستم
از موقعیت اجتماعی و تحصیلی و خانواده ای خوبی برخوردارم
متاسفانه خواستگارهام با اینکه هنوز هم زیادن ولی یا برای خودشون پرستار میخوان یا برای بچه هاشون

maryam;22244 نوشت:
من 27 سالمه. خواستگاری دارم که 2 سال از من بزرگتره. من لیسانس دارم و اون دیپلمه است. نمی دونم این موضوع تا چه حد می تونه تو زندگی تاثیر بذاره. ترسم از اینه که هرچی من تو زندگی بگم به پای فخر فروشی و.... بذاره

maryam;22246 نوشت:
من 45ساله هستم از موقعیت اجتماعی و تحصیلی و خانواده ای خوبی برخوردارم متاسفانه خواستگارهام با اینکه هنوز هم زیادن ولی یا برای خودشون پرستار میخوان یا برای بچه هاشون

با سلام

ممنون از استاد حامي عزيز

كه اين تايپك زا كليد زدند تا به سوالات خواهراي بزرگوار جواب بدن

بنده قصد ورود به بحث را ندارم . الحمدلله كار دست متخصصين افتاد.

خواستم به دوستان و بزرگواران عرضي داشته باشم كه همه اين مواردي را كه مي فرماييد مشكل است و مشكل هم با تدبير حل شدني است

فقط نگوييد از اين مطلب را كه نشدني است و نمي شود و زيراب ازدواج را بزنيد!

هرچند نيت تان اين نيست و فقط قصد حل كردن مسله و مشكل را داريد.

موفق و مويد

با سلام.

توصيه بنده به پسران جوان اين است كه قبل از ازدواج اول به دين مبين اسلام مشرف بشوند و بعد به خواستگاري دختران مسلمان و شيعه بروند. يا حق.

تا جلسه سوم خواستگاري همه چيز خوب پيش رفت. دو جلسه قبلي هم تو خونم برگزار شد.گفتم پسر مومن و خوبيه. ديگه داشتم خودم را براي بله گفتن آماده مي كردم. گفتم ديگه چند جلسه ديگر رو با هم ميريم كلاس هاي مشاوره پيش از ازدواج كه ديگه طولاني نشه.
راستش دوست ندارم زياد تا وقتي محرم نيستيم بيرون بريم
جلسه سوم كه اومد خونمون گفتم خوب بهتره جلسات بعدي رو بريم مشاوره . گفت خوب بعدش چي؟
گفتم خوب بعدش يعني طبق رسم و رسوم ديگه.
گفت : يعني منظورت عقد و نامزدي و اينهاست.
گفتم خوب آره ديگه.
گفت راستش يه پيشنهادي دارم؟
گفتم بفرماييد؟
گفت بهتره براي آشنايي بيشتر يه صيغه محرميت بخونيم حدود سه تا شش ماه . اين جوري تعهدي هم نسبت به هم نداريم مثل عقد نيست . هم بيشتر آشنا ميشيم هم اگه براي شما خواستگاري اومد مي توني بهش جواب مثبت بدي....
خدايا اين تو كجاي كتاب تو نوشته شده؟
خدايا آيا اين دستور پيامبرت بوده؟
حدايا من چه گناهي كردم؟
آيا نافرماني تو رو كردم؟
عمري رو از تمام لذتهاي زندگيم گذشتم ، ذره اي از راه تو خطا نرفتم. گفتي حجاب ، حجاب پوشيدم.
يك لحظه به نامحرم نگاه نكردم....
آيا اين حق منه؟

بقيه هم دست كمي نداشتند.
يكي مي گفت از چادر متنفرم.
يكي مي گفت از اسلام و روحانيون متنفرم...
چرا سهم من از زندگي اينه...
اينها مسلمانند...
شيعه اند...

sara9556;22262 نوشت:
تا جلسه سوم خواستگاري همه چيز خوب پيش رفت. دو جلسه قبلي هم تو خونم برگزار شد.گفتم پسر مومن و خوبيه. ديگه داشتم خودم را براي بله گفتن آماده مي كردم. گفتم ديگه چند جلسه ديگر رو با هم ميريم كلاس هاي مشاوره پيش از ازدواج كه ديگه طولاني نشه.
راستش دوست ندارم زياد تا وقتي محرم نيستيم بيرون بريم
جلسه سوم كه اومد خونمون گفتم خوب بهتره جلسات بعدي رو بريم مشاوره . گفت خوب بعدش چي؟
گفتم خوب بعدش يعني طبق رسم و رسوم ديگه.
گفت : يعني منظورت عقد و نامزدي و اينهاست.
گفتم خوب آره ديگه.
گفت راستش يه پيشنهادي دارم؟
گفتم بفرماييد؟
گفت بهتره براي آشنايي بيشتر يه صيغه محرميت بخونيم حدود سه تا شش ماه . اين جوري تعهدي هم نسبت به هم نداريم مثل عقد نيست . هم بيشتر آشنا ميشيم هم اگه براي شما خواستگاري اومد مي توني بهش جواب مثبت بدي....
خدايا اين تو كجاي كتاب تو نوشته شده؟
خدايا آيا اين دستور پيامبرت بوده؟
حدايا من چه گناهي كردم؟
آيا نافرماني تو رو كردم؟
عمري رو از تمام لذتهاي زندگيم گذشتم ، ذره اي از راه تو خطا نرفتم. گفتي حجاب ، حجاب پوشيدم.
يك لحظه به نامحرم نگاه نكردم....
آيا اين حق منه؟

بقيه هم دست كمي نداشتند.
يكي مي گفت از چادر متنفرم.
يكي مي گفت از اسلام و روحانيون متنفرم...
چرا سهم من از زندگي اينه...
اينها مسلمانند...
شيعه اند...


سلام دوست عزیز
خداوند بر همه ی مسائل آگاه است. و حتماً حکمتی در دل این موضوع نهفته است.
ما همه امید وار و چشم انتظار به آینده ایم
((اللهم عجل لولیک الفرج ))

طاها;22249 نوشت:
[=arial]

با سلام

ممنون از استاد حامي عزيز

كه اين تايپك را كليد زدند تا به سوالات خواهراي بزرگوار جواب بدن

بنده قصد ورود به بحث را ندارم . الحمدلله كار دست متخصصين افتاد.

خواستم به دوستان و بزرگواران عرضي داشته باشم كه همه اين مواردي را كه مي فرماييد مشكل است و مشكل هم با تدبير حل شدني است

[=arial]فقط نگوييد از اين مطلب را كه نشدني است و نمي شود و زيراب ازدواج را بزنيد!

هرچند نيت تان اين نيست و فقط قصد حل كردن مسله و مشكل را داريد.

موفق و مويد

[=arial]


به نام خدا:Gol:
با سلام و احترام
با صحبت چناب طاها موافقم .
:Sham: اما باید دقت کرد که هدف دکتر حامی ، از این تاپیک ظاهراً تنها پاسخ به سؤالان خواهران محترم نیست و برادران محترم هم میتوانند سؤالات خودشان را مطرح نمایند.:Kaf:

maryam;22179 نوشت:
ببخشید:makhfi:
من پیشنهاد میکنم تا دوستان تشریف بیارند ما یه استارت کوچیک بزنیم
استاد لطفا بفرمایید اصلا علت لزوم ازدواج چیه؟
مگه نمیشه مجردی به آرامش رسید؟
تازه با ازدواج کلی مشکلات جدید برای آدم به وجود میاد

سلام دوستان


خوشحالم كه فرصتي پيش آمد در خدمت شما باشم.

سخنم را با مثال شروع مي كنم.

كسي شك ندارد كه ماشين لباس شويي به ما آسايش و راحتي مي دهد حال اگر ما بدون تحقيق برويم و ماشيني بخريم كه تجربه خودش را پس نداده است به احتمال زياد هر روز مشكل داريم و مرتب با تعمير كار سر و كار داريم اين جا نه تنها آسايش مطلوب را به دست نياورده ايم بلكه هميشه دردسر خرابي آن را داريم.

قرآن و علم

در قرآن و علم روز مانند روان شناسي دين ثابت است كه ازدواج سبب آرامش بيشتر مي شود و افراد متاهل درجه آرامش شان بالاتر است البته به شرطي كه در ازدواج ملاك ها و معيارها رعايت شود وگرنه قوز بالا قوز مي شود نه تنها به آرامش نمي رسيم دچار آشفتگي هم مي شويم.

چه پسر و چه دختر نبايد زود به دليل ترس از عزوبت و تاخير در ازدواج تن به هر ازدواجي بدهد وگرنه از چاله مجردي خارج مي شود و به چاه اختلاف خانوادگي مي افتد

موفق باشيد

maryam;22244 نوشت:
بسم الله
کاربرa میفرمایند
من 27 سالمه. خواستگاری دارم که 2 سال از من بزرگتره. من لیسانس دارم و اون دیپلمه است. نمی دونم این موضوع تا چه حد می تونه تو زندگی تاثیر بذاره. ترسم از اینه که هرچی من تو زندگی بگم به پای فخر فروشی و.... بذاره


سلام

ممنون از اعتمادتون

همان گونه كه قالي هاي خوب و زيبا و هنري از روي نقشه بافته مي شود ازدواج خوب هم بايد از روي الگو و معيار باشد.معيارهايي كه مورد تاييد كارشناسان ازدواج و شرع باشد.

شرط پيوند خوردن تو چيز سنخيت داشتن است . مرد و زن اگر با هم تناسب داشته باشند ازدواجي آسماني خواهند داشت. تناسب ها در دو درجه دسته بندي مي شوند تناسب هاي درجه اول مانند فنداسيون و پي ساختمان اساس كار است و تناسب هاي درجه دوم مانند ديوارهاي حمال يا بار بر ساختمان است اين تناسب ها اگر چه به مهمي تناسب هاي درجه اول نيست ولي بسيار مهم اند و نبايد ناديده گرفته شوند

تناسب ها درجه اول

در دينداري


در ويژگي هاي خلقي و شخصيتي

در ويژگي هاي اخلاقي

در اهداف

اصالت خانوادگي

در طرز تفكر و ضريب هوشي

تناسب هاي درجه دوم


در فرهنگ و رسومات

در اقتصاد

در تحصيلات

در سن( مرد 4-5 سال بزرگ تر باشه) البته اين نسخه كلي نيست

در زيبايي

در شرايط جسمي (چاقي و لاغري – زيبايي و...)

در تفكر سياسي

در مرد سالاري دل زن سالاري يا حق سالاري


:Gol:با توجه به نكات بالا به سئوال شما پاسخ مي دهم

در فرهنگ ايراني در اغلب موارد بهتر است كه تحصيلات مرد بالا تر يا مساوي خانم باشد. چون مرد سرپرست و مدير خانه است و ممكن است

- واقعا زن سرپرستي مردش را نپذيرد

يا مرد از روي سوء تفاهم احساس كند كه خانمش خود خواه است و پز مي دهد.-

[=Webdings][=Webdings]ÿالبته اين نسخه كلي نيست اگر ابعاد دينداري و اخلاق (تواضع و..) بالا باشدو شخصيت افراد هنجار باشد قدرت سازگاري بالا مي رود و مشكلي پيش نمي آيد.


البته لازم است ابتدا با تحقيق و بررسي و جلسات گفتگو و مشاوره ازدواج به دست آيد كه آيا دختر و پسر تناسب ياد شده را دارند يانه. بنابراين مي توان گفت خواستگار بررسي نشده ارزش ازدواج ندارد.

مثال: ما براي خريد يك ماشين يك لباس گران قيمت و....وقت زيادي با حوصله مي گذاريم ولي براي ازدواج مي خواهيم زود به نتيجه برسيم درحالي كه ازدواج براي سراسر زندگي است.

maryam;22246 نوشت:
کاربر b میفرمایند
من 45ساله هستم
از موقعیت اجتماعی و تحصیلی و خانواده ای خوبی برخوردارم
متاسفانه خواستگارهام با اینکه هنوز هم زیادن ولی یا برای خودشون پرستار میخوان یا برای بچه هاشون

سلام


:Gol::Gol:تشكر از اعتماد تان:Gol::Gol:

بي ترديد شرايط و لحظات سختي را داشته ايد و تمايل داريد سر و سامان بگيريد اما اين كار را با هر هدفي انجام ندهيد چون شما قصدتان يافتن همدم و مونس است نه پرستاري . هستند افرادي كه همدم دارند ولي براي امرار معاش مي توانند پرستاري بچه ها را داشته اشند بنابراين اين كار را به آنها بسپاريد. بنابراين توصيه نمي شود براي فرار از چاله تنهايي به چاه عميق انتخاب ناموفق بيفتيد. چون شرايط روحي شما به مراتب بد تر خواهد شد.

البته خوب شرايط سني شما هم به گونه اي است كه طبيعتا بسياري از گزينه هاي انتخاب را به روي شما مي بندد بنابراين در انتخاب همسر مراقب باشيد با توجه به شرايط خودتان گزينش كنيد و دچار وسواس در انتخاب نشويد.

پيشنهاد مي كنم حتما اگر تصميم گيري براي شما مشكل شده به جاي تصميم هاي وسواس گونه و همراه با ترديد عقل افراد با تجربه مانند مشاور و.. با به عقل خود ضميمه كنيد.

:Gol:برخي از خانم ها براي يشان سخت است كه به ديگران بگويند كه اگر خواستگار مناسبي بود حاضرم با او ازدواج كنم.

چرا؟

بله سخت است اما سخت تر از تنهايي كه نيست.

اولا به هركسي نمي گوييم(افراد مومن و راز دار) ثانيا از واسطه ها نيز مي توانيم كمك بگيريم يعني آنها هم به افراد مومن بگويند كه مثلا دوستي دارم با اين شرايط و...


:Sham:نكته : البته من شما را نمي دانم ولي در مشاوره هايم اين موضوع مشخص بوده كه افرادي كه سن ازدواج شان بالا رفته اغلب دل و دماغ زندگي ندارد از جمع گريزان اند در روايط اجتماعي نامناسب عمل مي كنند سرو وضع آشفته اي دارند و بي نشاط اند بي ترديد كسي كه براي خواستگاري با چنين خانمي واجه شود ممكن است بعد از جلسه اول ديگه پشت سرش را نگاه نكند. بنابراين نبايد منفعل بود وبايد با ورزش سر گرمي كسب مهارت و داشتن روابط اجتماعي نشاط را حفظ كرد.

:Ealam:اشكال مومنان:

بسياري ازمومنان مشكل ديگران را مشكل خود نمي دانند يعني برخلاف اسلامي كه ديني اجتماعي است به عبادات فردي تاكيد دارند ما وظيفه داريم كه زمينه ساز پيوند خوبان با هم شويم.

دعا كنيم
از امير قلب ها بخواهيم دل ما را مديريت كند و به وضع نابسامان ما سامان دهد

سوال شمراه3
کاربرc میفرمایند

خواستگاری دارم که یکی از اساتیدم معرفیش کرده.نظامیه
رابط خواسته که یکی دو جلسه بدون اطلاع خانواده اون باهاش صحبت کنم تا اگر به تفاهم رسیدیم به خانواده اش اطلاع بده
وقتی از استادم پرسیدم که نکنه خانواده اش دلگیر بشن و حتی من و خانواده امو نپسندند در حالی که ما با هم به تفاهم رسیدیم ؛گفت خانواده اش اونو توی هرکاری آزاد گذاشتن
به نظرتون این نگران کننده نیست؟
من چه کنم؟

maryam;22394 نوشت:
کاربرc میفرمایند
خواستگاری دارم که یکی از اساتیدم معرفیش کرده.نظامیه
رابط خواسته که یکی دو جلسه بدون اطلاع خانواده اون باهاش صحبت کنم تا اگر به تفاهم رسیدیم به خانواده اش اطلاع بده
وقتی از استادم پرسیدم که نکنه خانواده اش دلگیر بشن و حتی من و خانواده امو نپسندند در حالی که ما با هم به تفاهم رسیدیم ؛گفت خانواده اش اونو توی هرکاری آزاد گذاشتن
به نظرتون این نگران کننده نیست؟
من چه کنم؟

خب خود خانوم به خانوادش گفته؟؟
نکنه فردا همین سختگیری و سخت پسندی این خانواده اقا کار دست عروس خانوم بده؟؟؟

maryam;22394 نوشت:
کاربرc میفرمایند
خواستگاری دارم که یکی از اساتیدم معرفیش کرده.نظامیه
رابط خواسته که یکی دو جلسه بدون اطلاع خانواده اون باهاش صحبت کنم تا اگر به تفاهم رسیدیم به خانواده اش اطلاع بده
وقتی از استادم پرسیدم که نکنه خانواده اش دلگیر بشن و حتی من و خانواده امو نپسندند در حالی که ما با هم به تفاهم رسیدیم ؛گفت خانواده اش اونو توی هرکاری آزاد گذاشتن
به نظرتون این نگران کننده نیست؟
من چه کنم؟

سلام
ممنونم از اعتمادتون :Gol:
از قديم گفته اند: ره چنان رو كه رهروان رفتند ممكن است هيچ اتفاقي هم نيفتد ولي هيچ چتربازي با احتمال اين كه 1درصد ممكن است چترش باز نشود از هواپيما در شرايط طبيعي نمي پرد
از چند جهت اين كار به صلاح شما نيست:Gig:
:Sham:اولي را خودتون فرموديد( آفرين)
:Sham:دوم اين كه در مشاوره هاي زيادي من و همكارانم با اين مسئله روبرو مي شويم كه وقتي اين رابطه ها به ازدواج ختم ميشه مردان(اغلب) اين بدبيني را آشكار يا پنهان به خانم دارند كه اين خانم از رگ وريشه والدينش است بدون اطلاع و در غياب آنها پذيرفت با من سخن بگويد از كجا معلوم فردا حرمت من را نگه دارد.
:Sham:سوم اين كه بسياري از مادران تمايل شديدي دارند خودشان عروس خودشون را انتخاب كنند و اگر خودشان دخلي در انتخاب نداشته باشند نسبت به عروس ديد خوبي نخواهند داشت و سخناني مانند چيز خورش كردند، خودشو تحميل كرد، جادوش كرد، فريبش دادن و...مي گويند( احتياط شرط عقله)
:Sham:چهارم اگرچه ممكن است ابتدا يك خواستگار از اين كه درخواستش براي سخن گفتن بدون اطلاع خانواده را رد مي كنيد ناراحت شود ولي بعدا و قلبا به شما آفرين خواهد گفت كه در خانواده اي سالم زندگي مي كنيد خانواده اي كه مشورت و احترام حرف اول را مي زند.
:Sham:پنجم راستي اگر ايشان رسما به خواستگاري شما بيايد امكان اين نيست كه با هم گفتگو كنيد و ملاك ها و معيارها را زير نظر خانواده بسنجيد؟
:Sham:ششم زياد اتفاق مي افتد كه در اين نوع گفتگوها( غير رسمي) قبل از شناخت جامع و كافي افراد به همه وابسته مي شوند و تصميم نادرست احساسي مي گيرند.
:Sham:هفتم: خواستگاري رسمي از شما نشانه احترام به شماست قدر و منزلت خود را پايين نياوريد چون بعدا اگر به ازدواج هم ختم شود به اين راحتي نمي توانيد آن را برگردانيد.
:Sham:هشتم: بسياري از مردان كم ظرفيتند همين كار را در مشاجرات كه در هر خانواده عادي است را به سرتان مي كوبند و گاهي ممكن است در مشاجرات با ريشخند به خانواده شما بگويند.
:Sham:نهم :مطمئن باشيد زير نظر خانواده و مهر استاندارد والدين تقلب ها بسيار محدود مي شود. هوس بازي آقايان اين جا مهار مي شود يعني مرد قبل از هر چيز با خود رو راست مي شود كه تصميم جدي خود را گرفته يا باري به هر جهت راهي شده است
موفق باشيد:hamdel:

behrooz_313;22398 نوشت:
خب خود خانوم به خانوادش گفته؟؟
نکنه فردا همین سختگیری و سخت پسندی این خانواده اقا کار دست عروس خانوم بده؟؟؟

سلام
بله بهشون اطلاع داده و اون ها مشکلی نداشتند.ولی من شخصا به شدت با این مسئله مشکل دارم.
1.کسی که میگه خانواده اش آزادش گذاشتن زیادی عجیب نیست؟این مثل به ما چه مربوط میمونه.در ظاهر مثل قبول داشتن رشد عقلی طرفه و خیلی قشنگه ولی بسیار بعیده که یک مادر و پدر ایرانی براشون ازدواج بچه اشون بی اهمیت باشه.اون هم مادرها که به قول احسان علیخانی از وقتی پسردار میشن چشمشون دنبال عروس میگرده
2.اگر این خانم و خانواده اش با معیارهای اونا جور نیامدن یه شکست روحی بد برای اون دختر بی پناهه.چقدر زیاد دیدم
پسرهایی که ادعا کردند که استقلال شخصیت دارند ولی در باطن خانواده هاشون که میری میبینی براش تره هم خورد نمیکنن
به هرحال به نظر من این قضیه بو میده

سلام
متاسفانه به خاطر مشغولیتهای من این پست مفید کمی مظلوم واقع شد
جناب حامی دوستان پاسخهایی دادن که خدمتتون عرض میکنم

کابرA فرمودند
سلام به خواهر مهربانم :hamdel:
ممنونم از لطفتون، کار خیلی خوبی کردید. :Gol:
مثل اینکه خدا با من شوخیش گرفته ... دعام کنید :Sham:
دیگه عقلم به جایی قد نمیده...

کاربرb فرمودند
ممنون که مشکل منو عنوان فرمودید اما با قسمتی از مطلب حامی موافق نیستم که فرمودند مجردها دل و دماغ ندارند می دونید من همه ی زندگی رو خلاصه در ازدواج نمی دونم .خیلی از افرادی که باهام در ارتباط هستند اصلا فکر نمی کنند که من مجرد باشم می دونید حالا هم تنها نیستم و مطمئن باشید تن به ازدواج نامناسب هم نمی دهم مشکل من بی فرهنگی متاسفانه بعضی از آقایونه که فکر می کنند از همه برترند و زن رو موجودی ناقص العقل می دونند .

سوال شماره4

سوال از یکی از کاربران
یک سوالی داشتم میخواستم شما راهنمایی کنید

از نظر شما یه خانوم با یه آقایی که 5 سال از خودش کوچیکتر هست می تونه زندگی کنه ؟؟؟
خب راستش من یک مورد خواستگار دارم که پنج سال از من کوچیکتر هست ، و اصرار داره که با من ازدواج کنه، ولی از نظر من پنج سال خیلی زیاد هست، البته خود آقا پسر اینطور اذعان می کنه که من همیشه دوست داشتم با یه دختر خانم بزرگتر از خودم ازدواج کنم ، چون دخترهای کوچیک خیلی به امور زندگی وارد نیستند!!!
این آقا پسر خودش قبول داره که همسرش 5 سال بزرگتر ازخودش باشه ، البته قیافه من طوری هست که اصلا نشون نمی ده که 5 سال ازاون بزرگترم و البته رابطی که این آقا پسر رو به من معرفی کرده معتقد هست که سن من با قیافم متناسب نیست و کوچیکتر به نظر می یام،،

ولی اگر راستشو بخواید این آقا پسر خودش رو در مقابل من خیلی دست کم می گیره که من اصلا خوشم نمی یاد :Motehayer:
البته این آقا پسر خیلی شخص باایمانی و معتقدی هم هست....

منتظر راهنمائیهای کارشناسانه شما هستیم...

سلام
تشكر از اعتمادتون
1- ازدواج دختر با فردي كه كوچك تر از اوست مثل شنا كردن برخلاف جهت آب است در جامعه همه طور ديگري هستند و اين مي تواند بعدا براي دختر و پسر از لحاظ رواني فشارهاي رواني وارد كند(مهم)
2- غالبا خانواده پسر گوشه كنايه خواهند زد گولش زدن و خودشو غالب كرد و....
3- از نظر كارشناسان امر ازدواج بهتره دختر 4-5 سال كوچك تر باشه الان تفاوت با حرف كارشناسان 10 سال است
4- اين تفاوت در زير 25 سالبسيار خطرناك تراست مثلا دختر 25 و پسر 20 ساله باشد.
5- تجربه دختر بيشتر است و اين با سرپرست بودن مرد در جامعه جور درنمي آيد خود خانم ها هم دوست دارند مردشان مقتدر باشد.
شش-(عدد تايپ نشد). در برخي موارد پسر در اين موارد دنبال مامان دلسوز مي گردد نه همسر. بنابراين در چنين ازدواجي دختر بايد احتمالا خودش را براي مامان همسر بودن آماده كند.
7- زنان زود تر شكسته مي شوند(به دليل بارداري و بيماري هاي زنانگي و..) و اين بي نشاطي سبب بهانه گيري و مقايسه هاي مخرب مرد مي شود.
8- دختري مي گفت با اين كه شوهر و خانواده اش اصار كردند ولي شوهرم جدي و شوخي ما با پيري جان خطاب مي كند و اين براي من تلخ تر از زهر است به علاوه اين كه تحصيلاتم هم بالاتر است.
در كل چنين ازدواجي در اغلب موارد باشكست روبرو مي شود البته در مواردي هم بوده اند كه مشكلي نداشتند بنابراين اگر اصار داريد حتما هردو (حتي خانواده ها) زير نظر مشاور ازدواج باشيد و در صورت تجويز ايشان ازدواج كنيد.
-

حامی;24550 نوشت:
سلام
تشكر از اعتمادتون
1- ازدواج دختر با فردي كه كوچك تر از اوست مثل شنا كردن برخلاف جهت آب است در جامعه همه طور ديگري هستند و اين مي تواند بعدا براي دختر و پسر از لحاظ رواني فشارهاي رواني وارد كند(مهم)
2- غالبا خانواده پسر گوشه كنايه خواهند زد گولش زدن و خودشو غالب كرد و....
3- از نظر كارشناسان امر ازدواج بهتره دختر 4-5 سال كوچك تر باشه الان تفاوت با حرف كارشناسان 10 سال است
4- اين تفاوت در زير 25 سالبسيار خطرناك تراست مثلا دختر 25 و پسر 20 ساله باشد.
5- تجربه دختر بيشتر است و اين با سرپرست بودن مرد در جامعه جور درنمي آيد خود خانم ها هم دوست دارند مردشان مقتدر باشد.
شش-(عدد تايپ نشد). در برخي موارد پسر در اين موارد دنبال مامان دلسوز مي گردد نه همسر. بنابراين در چنين ازدواجي دختر بايد احتمالا خودش را براي مامان همسر بودن آماده كند.
7- زنان زود تر شكسته مي شوند(به دليل بارداري و بيماري هاي زنانگي و..) و اين بي نشاطي سبب بهانه گيري و مقايسه هاي مخرب مرد مي شود.
8- دختري مي گفت با اين كه شوهر و خانواده اش اصار كردند ولي شوهرم جدي و شوخي ما با پيري جان خطاب مي كند و اين براي من تلخ تر از زهر است به علاوه اين كه تحصيلاتم هم بالاتر است.
در كل چنين ازدواجي در اغلب موارد باشكست روبرو مي شود البته در مواردي هم بوده اند كه مشكلي نداشتند بنابراين اگر اصار داريد حتما هردو (حتي خانواده ها) زير نظر مشاور ازدواج باشيد و در صورت تجويز ايشان ازدواج كنيد.
-

جناب حامی خداوند به شما خیر دنیا و آخرت را عنایت بفرماید.
سوال شماره5

سوالی مشابه از یکی از کاربران
خواهش می کنم کمکم کنید
من 25 سالمه . همکلاسی من در دانشگاه از من خواستگاری کرده.
پسر خیلی خوبی به نظر میاد. اما 3 سال از من کوچکتره. من اولش گفتم که با این مساله مشکل دارم. اما اون خواست که فقط یه ربع تلفنی با ایشون صحبت کنم
خلاصه من قبول کردم. و فقط صحبت ما سر سن بود و اون گفت که میخواد حتی اگه یه درصد امکان داره این وصلت سر بگیره با خانواده اش بیاد خواستگاری.من هم گفتم اول با خانواده ام صحبت کنم. راستش چون در حال حاضر خواستگار دیگه ای دارم، اصلا خانواده ام جدی نگرفتن
ایشون یکدفعه این تصمیمو نگرفته و مدتیه روش فکر می کنه. خلاصه گفت که می خواد با من حضوری صحبت کنه.
حالا من چکار کنم؟ قبول کنم که باهاش صحبت کنم یا نه؟

البته به نظر بنده فاصله دو یا سه سال خانم بزرگتر از آقا زیاد نمی تونه مشکل ساز باشه.
در حال حاضر بیشتر ازدواجها ی دانشجویی نیز همین گونه است.
نظر شما چیه جناب حامی؟

گل نرگس;24556 نوشت:
البته به نظر بنده فاصله دو یا سه سال خانم بزرگتر از آقا زیاد نمی تونه مشکل ساز باشه. در حال حاضر بیشتر ازدواجها ی دانشجویی نیز همین گونه است. نظر شما چیه جناب حامی؟

:Sham:

راستش من خیلی ها رو می شناسم که سنشون از همسرشون بیشتره الان هم خیلی خوشبخت هستند حتی 5 سال آخه مگه حضرت خدیجه (س) این کار رو نکرد خوشبخت نشدند؟ برای همین من زیاد با نظرتون موافق نیستم

سوال شمراه6
س: عاشق فردی شده ام که تحصیلاتش از من بیشتر است و سن ایشان هم 4 سال بزرگتر از من است و ایشان در یک اداره مشغول به کار هستند و به قول معروف دستشان در جیب خودشان است من چیکار کنم؟

ج : صرف عشق و علاقه برای یك ازدواج كافی نیست و علاقه شما باید منطقی باشد بر فرض اینكه با تحقیقات كامل محلی به صورت جزیی از مطلوب بودن روابط والدین ، موفق بودن اعضای ازدواج كرده با همسران خود و مناسب بودن رفتار ایشان در محیط كار و تحصیل مطلع شدید و با ایشان هم جلساتی صحبت كردید و از موضوعات مهمی كه در زندگی ایشان وجود دارد ، انتظارات ، علاقه های شخصی ، خواسته ها و نیازهای ایشان از شما مطلع شدید و متقابلاً خودتان را نیز برای ایشان معرفی كرده و مانند ایشان تمام آیتم های مورد نیاز را به صورت جزیی و دقیق مطرح كردید اما سوال اینجا است كه با توجه به تحقیقات و تجارب بنده تفاوت های مانند شاغل بودن دختر خانم ، تفاوت سنی و تحصیلی می تواند در دو بعد به زندگی زناشویی آسیب می زند
بعد اول : اگر پسر بعد از گذشت مدتی از زندگی و كاهش احساسات اولیه نظرات دیگران برایش مهم باشد و فردی به قول معروف دهن بین باشد و مثلا در مقابل حرفهایی كه خواهرها و خویشاوندان در مهمانی ها و گفتگوهای خصوصی دارند و درباره تفاوتها صحبت كنند ممكن است باعث سردی در روابط زناشویی و احساس ندامت از ازدواج شود.
بعد دوم : مشاهده شده است كه مردهایی كه تفاوت های مذكور را دارند به طور كلی یك نوع احساس حقارت نسبت به همسرشان دارند و با اندك انتقاد و یا پیشنهاد احساس می كنند كه به دلیل سن بالا یا تحصیلات این انتقادات ویا پیشنهادات را همسر شان دارد كه باعث می شود مرد برای اثبات قدرت و تسلط به رفتارهایی مانند امرو نهی های بی مورد ونامناسب روی می آورد و باعث ناسازگاری های شدید خانوادگی می شود موفق باشید.

سوال شماره7
سلام خدمت عزیزان
من دانشجوی سال دوم هستم و بیست سالمه و تنها کاری که الان میکنم تحصیله نه کاری دارم و سربازی هم در پیش دارم. علاقمند به دختری هم سن خودم در دانشگاه شدم درباره ایشون هیچ اطلاعاتی ندارم و صرفا با دیدن ایشون و نجابتو حیا و یه جورائی احساس قلبیم بهشون علاقمند شدم از خدا پنهان نیست یکبار یه صحبتی باهاش داشتم ولی خوب ایشون هم مخالف بود البته با دوستی و من اون موقع درباره علاقم نسبت به ایشون و اینکه نظرم راجبشون برای آینده وازدواجه چیزی نگفتم.حالا بعد از چند ماه هم ایشون به قول معروف سرسنگین رفتار میکنن و محل نمیزارند.حالا اینها به کنار غرض از مزاحمت راهنمائی و یه جورائی روشن کردن و تفهیم این مسئله به صورت منطقی برای من هست که چکار میتونم بکنم.شرایط خودم رو هم گفتم و شرایط ایشون رو که در همین مقدار که جز پاکی ازشون چیزی ندیدم هم گفتم.لطفا راهنمائیم کنید که چکار کنم.آیا ممکنه این علاقه زودگذر باشه و آیا من دارم زیادی عجله میکنم!؟گاهی فکر میکنم عرف و شرایط زندگی ها اینقدر مزخرف شده که همه به گوش ما پسرا خوندن تا خونه و ماشینو کار نداری زن نگیر ! آخه اینم شد حرف. آدم که جوونه و دلش پیش کسی گیر میکنه پس چکار باید بکنه الان مثلا من شکست عاطفی میخورم دیگه با این وضع!
متشکر

daneshjo;29141 نوشت:
سلام خدمت عزیزان
من دانشجوی سال دوم هستم و بیست سالمه و تنها کاری که الان میکنم تحصیله نه کاری دارم و سربازی هم در پیش دارم. علاقمند به دختری هم سن خودم در دانشگاه شدم درباره ایشون هیچ اطلاعاتی ندارم و صرفا با دیدن ایشون و نجابتو حیا و یه جورائی احساس قلبیم بهشون علاقمند شدم از خدا پنهان نیست یکبار یه صحبتی باهاش داشتم ولی خوب ایشون هم مخالف بود البته با دوستی و من اون موقع درباره علاقم نسبت به ایشون و اینکه نظرم راجبشون برای آینده وازدواجه چیزی نگفتم.حالا بعد از چند ماه هم ایشون به قول معروف سرسنگین رفتار میکنن و محل نمیزارند.حالا اینها به کنار غرض از مزاحمت راهنمائی و یه جورائی روشن کردن و تفهیم این مسئله به صورت منطقی برای من هست که چکار میتونم بکنم.شرایط خودم رو هم گفتم و شرایط ایشون رو که در همین مقدار که جز پاکی ازشون چیزی ندیدم هم گفتم.لطفا راهنمائیم کنید که چکار کنم.آیا ممکنه این علاقه زودگذر باشه و آیا من دارم زیادی عجله میکنم!؟گاهی فکر میکنم عرف و شرایط زندگی ها اینقدر مزخرف شده که همه به گوش ما پسرا خوندن تا خونه و ماشینو کار نداری زن نگیر ! آخه اینم شد حرف. آدم که جوونه و دلش پیش کسی گیر میکنه پس چکار باید بکنه الان مثلا من شکست عاطفی میخورم دیگه با این وضع!
متشکر

باعرض سلام و تشکر از شما
خدمت شما عرض کنم که صرف عشق و علاقه نسبت به دختری برای ازدواج کافی نیست و باعث وابستگی ،توجیه، نادیده گرفتن و اهمیت ندادن تفاوت های فردی، شخصیت ، فرهنگی و خانوادگی خواهد شد و بهتر است شما با خود کنترلی و خویشتن داری تا زمانی که مطمئن نشده اید که ازدواج با دختر مورد علاقه تان کاری منطقی و شدنی است به هیچ وجه سرمایه گذاری روانی یک طرفه انجام ندهید زیرا در صورت بروز مشکل مانندعدم رضایت والدین شما یا دختر و مجبور به فراموش کردن ایشا ، دچار شوک روانی و افسردگی خواهید شد.
بنابراین سعی کنید قبل از هر اقدامی شرایط خودتان را مانند مقطع تحصیلی، سن ، رضایت والدین ، وضعیت اقتصادی را تا سطح متوسط برسانید و بعد ازدواج خود ار در مسیر طبیعی خودش که در فرهنگ ایرانی - اسلامی به آن عمل می شود ، قرار دهید این مسیر به ترتیب عبارتند از :
الف: با پدر و مادر خودتان صحبت کنید و به خواستگاری رسمی دختر بروید.
ب: در یک جلسه صحبت هایی بین شما با طرف مقابل و خانواده ها با همدیگر رد و بدل می شود.در مورد صحبت های شما و ایشان باید بگوییم آنچه که شما هستید ( علاقه ها، نیازها، خواسته ها، انتظارات ، موضوعاتی که برایتان در زندگی برایتان مهم است، تحریک پذیر بودن یا آرام بودن و...) و آنچه می خواهید طرف مقابلتان باشد را برای همدیگر به صورت جزیی و دقیق برای همدیگر مطرح می کنید و به طور کلی شما و ایشان باید دقیقا و به صورت جزیی خودتان را معرفی کنید
ج: تحقیق کامل محلی از طرف شما و ایشان و آگاهی از وضعیت روابط پدر و مادر ، اعضای ازدواج کرده ، وضعیت دوستان ، نظر اساتید و حراست دانشگاه، وضعیت روابط اعضای ازدواج کرده با زن یا شوهران خود، نحوه رفتار در کوچه و خیابان ، و...
د: در این مرحله با توجه به به دو مرحل مهم گذشته شما با کنار گذاشتن موقتی احساسات از خود می پرسید با توجه به تحقیقات محلی و تحقیقاتی که از شخصیت درونی ایشان دارم آیا می توانیم با همدیگر زندگی کنیم یا خیر؟ البته این مرحله زمانی اتفاق می افتد که دختر خانم ازدواج با شما را قبول کنند موفق باشید.

واقعا کلافه شدم هر وقت میبینمش عطشم برای رسیدن بهش بیشتر میشه .توان خودداری رو دارم ولی بعدش چی !؟شما شرایطو ببین دست کم تا چند سال دیگه اون خانم شاید ازدواج کنه و من بیشتر تخریب بشم.! تا اونجائی که میدونم از لحاظ فرهنگی و شاید اقتصادی و ... متناسب هم باشیم ولی خوب چون نمیدونم چکار کنم نخواستم بیشتر بدونم.مطمئنا الان والدین من و اون خانم صلاح ما رو میخوان و غیر ممکنه که بپذیرند من و ایشون با این شرایط حتی به ازدواج فکر کنیم چه برسه به اینکه بخوایم رسمی کنیم و غیره.نمیدون مشکلمو با خیلی از مشاورا در میون گذاشتم ولی چرا هر کی هر چیزی میگه به دلم نمیشینه و متقاعدم نمیکنه که آخرش چکار کنم!
بنظرتون الان توقعات خانواده ها خصوصا دختر چقدره و چجوریه!

سوال شماره8
کاربرd فرمودند:

دختری هستم متولد سال65.حدودا یک سال پیش در مسیر بازگشت از دانشگاه در سرویس پسری با بلوتوث پیغام داد که به یک خانم برای رفع مشکلش نیاز داره.من هم کنجکاو شدم و بهش گفتم میتونم کمکش کنم
اون تک پسر یک خانواده مستبده که روابط بسیار سردی بین اعضای خانواده اش حکم فرماست
به علت یک مزاحم تلفنی که براش مشکلات زیادی ایجاد کرده بود خانواده اش اون رو از خانه بیرون انداخته بودند و حالا تنها شده بود
2سال از من کوچکتره و در رشته اش جزو شاگردان ممتازه
با کمک من و تلاشهای خودش تونست دست اون مزاحم رو که بعدا فهمید به تحریک یکی از دخترهای اقوامشون که این پسر با همسرش مشکلی داشته براش مزاحمت ایجاد کرده؛از زندگیش کوتاه کنه و به خانواده اش پاکی خودشو اثبات کنه
بعد از اون اتفاق ایشون شدیدا به من وابسته شده و هرچه سعی میکنم از خودم دورش کنم نمیشه.چنان من رو آبجی صدا میکنه که هرکی ندونه فکر میکنه واقعا خواهر و برادریم
حالا من به علت موقعیت خوب خودم و خانواده ام در شرف ازدواجم و به ایشون هم گفتم که باید از هم جدا شیم و هیچ رابطه ای نداشته باشیم.اون توی این مدت خیلی خوب تونسته روی پاهاش خودش بایسته و مسقل بشه و کمتر از قبل با خانواده اش مشکل داشته باشه.رابطه ما در این مدت به وسیله پیامک بوده
حالا هرچی بهش میگم از هم دور شیم و رابطه امون رو قطع کنیم نمیپذیره و میگه از خدا خواستم روزی که تو نباشی منم نباشم
من با این وابستگی شدید ایشون چه کنم؟

سلام علیکم

اصلا این نوع رابطه بین دو نا محرم حتی برای رفع مشکل جایز نیست.
دلیلش هم این عاقبت یا حتی بدتر از اینها.
تنها راه جداشدن و قطع ارتباط تنها با مرور زمان میسر هست.
اگر دلایل دلبستگی رو واقعا فهمیده باشد اون خانم می تونه توی این زمینه راههای قطعرو امتحان کنه.
یکیش اینه که همسر من از ازدواج با من منصرف میشه و به من اولتیماتوم داده.
( که البته این اتفاق بعید نیست)
دوم اینکه با عوض کردن مسیرهای ارتباطی مثل تعویض شماره تلفن محلهای رفت و آمد و غیره می توان تاحد زیادی این مطلب رو لوس کرد.
موافقت نکردن با درخواستهای این شخص و اجابت نکردن در خواستها و دلیل قاطه آوردن هنگامدلیل خواستن شخص مقابل .
و...

من هم از کارشناسان مجرب و غیر مجرد یک سئوال دارم.
اساتید عزیز
آن مطالبیکه دختر برای رفتن به خانه بخت نیاز دارد بداند
و
آن مطالبیکه پسر نیاز دارد بفهمد چیست

چرا خانواده ها اینها را به فرزندان خامشان نمی آموزند و فرزندانشان اینهمه مشکل پیا می کنند و طلاق می گیرند و ...

من مرد 48 ساله ای را می شناسم که حدو 35 سال است که ازدواج کرده هنوز نمی داند زنش از او چه مطلبه می کند و چه چیزهائی زنش نیاز دازد اتفاقا زنش هم نمی داند:Khandidan!::ghash:

من یا هرکسی با این سن و سال و گذشت زمان می توانیم به آنها در جهت تغئیر و بهبودشان کمکی بکنیم.
اینها تاریخچه هولناکی از زندگی مشترک در پیشینه خود دارند آیا این گذشته را می توان کاریش کرد ؟

یاحق

maryam;33765 نوشت:
کاربرd فرمودند:
دختری هستم متولد سال65.حدودا یک سال پیش در مسیر بازگشت از دانشگاه در سرویس پسری با بلوتوث پیغام داد که به یک خانم برای رفع مشکلش نیاز داره.من هم کنجکاو شدم و بهش گفتم میتونم کمکش کنم
اون تک پسر یک خانواده مستبده که روابط بسیار سردی بین اعضای خانواده اش حکم فرماست
به علت یک مزاحم تلفنی که براش مشکلات زیادی ایجاد کرده بود خانواده اش اون رو از خانه بیرون انداخته بودند و حالا تنها شده بود
2سال از من کوچکتره و در رشته اش جزو شاگردان ممتازه
با کمک من و تلاشهای خودش تونست دست اون مزاحم رو که بعدا فهمید به تحریک یکی از دخترهای اقوامشون که این پسر با همسرش مشکلی داشته براش مزاحمت ایجاد کرده؛از زندگیش کوتاه کنه و به خانواده اش پاکی خودشو اثبات کنه
بعد از اون اتفاق ایشون شدیدا به من وابسته شده و هرچه سعی میکنم از خودم دورش کنم نمیشه.چنان من رو آبجی صدا میکنه که هرکی ندونه فکر میکنه واقعا خواهر و برادریم
حالا من به علت موقعیت خوب خودم و خانواده ام در شرف ازدواجم و به ایشون هم گفتم که باید از هم جدا شیم و هیچ رابطه ای نداشته باشیم.اون توی این مدت خیلی خوب تونسته روی پاهاش خودش بایسته و مسقل بشه و کمتر از قبل با خانواده اش مشکل داشته باشه.رابطه ما در این مدت به وسیله پیامک بوده
حالا هرچی بهش میگم از هم دور شیم و رابطه امون رو قطع کنیم نمیپذیره و میگه از خدا خواستم روزی که تو نباشی منم نباشم
من با این وابستگی شدید ایشون چه کنم؟


سلام

بدترین و بدترین نوع آشنایی همین شکل هستش

با تلفن کمک می خواهند ؟ با ایمیل سوال می پرسند ! اس ام اس می زنند !
فقط یک کمک می خواهند . تنها هستند . خواهشی و سوالی دارند و در 99% موارد دام پهن می کنند یا اگر دام هم نباشد یک دام ذهنی و نا خواآگاه است که از سر تنهایی ایجاد شده --- در ضمن باید بگویم فقط پسرها چنین کارهایی نمی کنند متاسفانه این روز ها تعداد دخترهایی هم که این گونه رفتارها را انجام می دهند هم کم نیست ---


جساراتا این دختر خانم اول باید یک مروری بر خودشان داشته باشند که چرا از اول به درخواست ایشان جواب دادند ؟ من اشتباه اصلی را متوجه خود ایشان می دانم اصلا نباید به آن پسر جواب می دادند از کجا می دانستند آن پسر برایشان مشکل ساز نمی شود ؟

اکنون هم معلومه که آن پسر حاضر به قطع نیست چون ناخواآگاه آن پسر از اولش دنبال یکی بوده که بتواند باهاش رابطه عاطفی داشته باشد و ایشون باید یه طوری بفهماند که تمام شده و در ضمن نامزد دارند (هر چند این طور قطع کردن ها بشدت روی این گونه افراد اثر منفی و خطرناک دارد و باید با دقت و درایت انجام شود)

آنچه قطعی است می بایست این رابطه پایان یابد - شما هم حتما خط تلفن خود را عوض کنید و در ضمن همیشه هم بلوتوث را خاموش بگذارید !!

سلام
ماشالله چقدر کارشناس مجرب:Kaf:
ولی زیادی تند میگید
بیاد اینا رو بخونه کپ میکنه
یه ذره با ملاطفت:gholdor:
این دختر بیچاره خودش میدونه توی چه چاله ای گیر کرده و تقاضای کمک کرده دیگه اینقدر سرش داد نکشید
جناب محمد درست میفرمایند
این نوع روابط بدترین نوعه.چون طرف حالا چه دختر چه پسر برای پیدا کردن یه تکیه گاه میان جلو و خوب نمیشه رابطه رو تا ابد ادامه داد و بعدا بدجور هر2 طرف ضربه میخورن و بدتر از اون اینکه یه جوریایی یه سوسابقه برای هر2 مخصوصا دختر خانمها تبدیل میشه

maryam;33785 نوشت:
سلام
ماشالله چقدر کارشناس مجرب:Kaf:
ولی زیادی تند میگید
بیاد اینا رو بخونه کپ میکنه
یه ذره با ملاطفت:gholdor:
این دختر بیچاره خودش میدونه توی چه چاله ای گیر کرده و تقاضای کمک کرده دیگه اینقدر سرش داد نکشید
جناب محمد درست میفرمایند
این نوع روابط بدترین نوعه.چون طرف حالا چه دختر چه پسر برای پیدا کردن یه تکیه گاه میان جلو و خوب نمیشه رابطه رو تا ابد ادامه داد و بعدا بدجور هر2 طرف ضربه میخورن و بدتر از اون اینکه یه جوریایی یه سوسابقه برای هر2 مخصوصا دختر خانمها تبدیل میشه

والا قصد جسارت نداشتم :Labkhand: :Gol:
اما گاهی اوقات آدم باید حداقل با خودش قاطع باشه و یکم تند باشه تا ضربه نخوره ...

خيلي از موارد افراد فقط قصد كمك دارند اما طرف مقابل كمك را با عاشق شدن و ابراز علاقه اشتباه مي گيره و بدتر اينكه همين طور پيش ميرن در حالي كه هيچ كدام متوجه نيستند كه منظور يكديگر چه چيزيست:Labkhand:

daneshjo;29198 نوشت:
واقعا کلافه شدم هر وقت میبینمش عطشم برای رسیدن بهش بیشتر میشه .توان خودداری رو دارم ولی بعدش چی !؟شما شرایطو ببین دست کم تا چند سال دیگه اون خانم شاید ازدواج کنه و من بیشتر تخریب بشم.! تا اونجائی که میدونم از لحاظ فرهنگی و شاید اقتصادی و ... متناسب هم باشیم ولی خوب چون نمیدونم چکار کنم نخواستم بیشتر بدونم.مطمئنا الان والدین من و اون خانم صلاح ما رو میخوان و غیر ممکنه که بپذیرند من و ایشون با این شرایط حتی به ازدواج فکر کنیم چه برسه به اینکه بخوایم رسمی کنیم و غیره.نمیدون مشکلمو با خیلی از مشاورا در میون گذاشتم ولی چرا هر کی هر چیزی میگه به دلم نمیشینه و متقاعدم نمیکنه که آخرش چکار کنم!
بنظرتون الان توقعات خانواده ها خصوصا دختر چقدره و چجوریه!

دوست عزیز تقصیر شما نیست شما در سن ازدواج هستی و این نیاز شما طبیعی هست اما شرایط امروز این گونه شده. مثل قدیم ها نیست که اگه از دختری خوشمان آمد بریم دستش رو بگیریم و بریم یه گوشه برای خودمان یه کلبه بسازیم و دو تا هم گوسفند ببریم و یه زمین کوچیک هم برای کشاورزی درست کنیم و بچه های زیاد بیاوریم و .....
می بینید که امروز هزار تا مشکل هست که رستم هم توش می مونه چه برسه به ما !

اما در مورد شما باید بگم شما یک طرفه عاشق کسی شدی که شاید اصلا هم دوستت نداشته باشه !
حیف نیست بیخودی خودت را درگیر چنین عشقی کنی ؟
بیخیال این عشق بشوید و مطمئن باشید به نفعتان خواهد بود اما به خودتان زمان بدهید و بیجهت به خودتان فشار نیاورید .. آرام آرام زمان همه چیز را درست می کند توکل کنید به خدا

در ضمن توصیه های دوست عزیزمان جناب امیدوار را هم در مورد خواستگاری بسیار جدی بگیرید که وافعا عالی گفتند :Gol:

سادات;33808 نوشت:
خيلي از موارد افراد فقط قصد كمك دارند اما طرف مقابل كمك را با عاشق شدن و ابراز علاقه اشتباه مي گيره و بدتر اينكه همين طور پيش ميرن در حالي كه هيچ كدام متوجه نيستند كه منظور يكديگر چه چيزيست

عالی بود سادات گرامی این دلبستگی طبیعی است زیراانسان در آن زمان چیزی را پیدا کرده که با ارزش است.

ولی مریم گرامی من کارشناس این امور نیستم نظر من یک نظر کاملا شخصی است.

من تقریبا چنین تجربه ای داشتم ولی خدا را شکر همانطوریکه ذکر کردم رفتار کردم و نتیجه گرفتم.

داد زدنی در میان نیست اشتباهی صورت گرفته و لازمه اش سخت گیری است .

البته اگر می خواهد کارش بهازدواج با این آدم نکشد در نهایت چرا که طرف مقابل من هم مدتها به من سمت برادری داده بود:Labkhand:

بگذریم. باید جدی عمل کند وگرنه کارش سخت و سخت تر می گردد.

حال بگذارید داد بزنم
سفت و محکم وایستا تا نجات پیدا کنی :Ealam:
:Labkhand:

یاحق:Gol:

maryam;33785 نوشت:
بیاد اینا رو بخونه کپ میکنه یه ذره با ملاطفت

خب سرکار مریم اگر الان کپ نکنه
فردا کپ می کنه
البته با یک حلقه توی دست چپش
یک بچه توی بغلش
توی دادگاه خانواده
می کپه حسابی

:Labkhand:

سوال شماره9
کاربرe فرمودند:


سه ساله پیش توی دانشگاه مسابقات قرآن و عترت برگزار بود و من و دوستم رفتیم برای ثبت نام مسئول کانون آقایی خوش برخورد و مهربون بود که خیلی زود منو و دوستم رو به خودش جلب کرد یه مرد مؤمن و از هر لحاظ پاک و متدین.
سال گذشته من از طرف این آقا برای کار در یک نشریه دعوت به کار شدم طی این دعوت به کار من مجبور شدم هفته ای یک بار ایشون رو ببینم و تقریباً هر روز باهاشون تلفنی یا پیامکی در تماس باشم. خیلی سعی می کردم حواسم رو جمع کنم که تو این رابطه از حدود خارج نشم چند ماه بعد این آقا متوجه اختلاف شدید من با پدرم شد و به من گفت که می خواد برام پدری کنه و شروع کرد به محبت البته بگم که من مطمئنم که نیتش خیر بوده و ذره ای به پاکیش شک ندارم بحث من چیز دیگه ایه من نگرانم وقتی این آقا که 18 سال از من بزرگتره بهم محبت پدرانه می کنه و می دونم دوستم داره نگران می شم نمی دونم با اینکه مطمئنم حسش پاکه این رابطه عاطفی درسته یا نه نمی خوام بابت این ارتباط خدا و نگاه حضرت زهرا رو از دست بدم. من همیشه ایشون رو مثل پدر دونستم و ایشون هم هیچ وقت رفتاری نکردن که من فکر کنم قصد بدی دارن و بعد از 3 سال بهش اعتماد دارم من فقط دلم نمی خواد اشتباه کنم. من حتی به ایشون نگاه هم نمی کنم به خدا خیلی مراعات می کنم و به همین دلیل نگرانم. ممنون اگه کمکم کنید

maryam;34133 نوشت:
کاربرe فرمودند:

سه ساله پیش توی دانشگاه مسابقات قرآن و عترت برگزار بود و من و دوستم رفتیم برای ثبت نام مسئول کانون آقایی خوش برخورد و مهربون بود که خیلی زود منو و دوستم رو به خودش جلب کرد یه مرد مؤمن و از هر لحاظ پاک و متدین.
سال گذشته من از طرف این آقا برای کار در یک نشریه دعوت به کار شدم طی این دعوت به کار من مجبور شدم هفته ای یک بار ایشون رو ببینم و تقریباً هر روز باهاشون تلفنی یا پیامکی در تماس باشم. خیلی سعی می کردم حواسم رو جمع کنم که تو این رابطه از حدود خارج نشم چند ماه بعد این آقا متوجه اختلاف شدید من با پدرم شد و به من گفت که می خواد برام پدری کنه و شروع کرد به محبت البته بگم که من مطمئنم که نیتش خیر بوده و ذره ای به پاکیش شک ندارم بحث من چیز دیگه ایه من نگرانم وقتی این آقا که 18 سال از من بزرگتره بهم محبت پدرانه می کنه و می دونم دوستم داره نگران می شم نمی دونم با اینکه مطمئنم حسش پاکه این رابطه عاطفی درسته یا نه نمی خوام بابت این ارتباط خدا و نگاه حضرت زهرا رو از دست بدم. من همیشه ایشون رو مثل پدر دونستم و ایشون هم هیچ وقت رفتاری نکردن که من فکر کنم قصد بدی دارن و بعد از 3 سال بهش اعتماد دارم من فقط دلم نمی خواد اشتباه کنم. من حتی به ایشون نگاه هم نمی کنم به خدا خیلی مراعات می کنم و به همین دلیل نگرانم. ممنون اگه کمکم کنید

سلام

راستش خیلی وقتها افراد بخاطر اینکه ناخواآگاه عشق خودشون را پنهان کنند یه جور دیگه محبت را ابراز می کنند - اما ایشون هم انسانه دیگه - دل داره ممکنه عاشق بشه - عشق و علاقه که سن و سال سرش نمی شه - ابراز محبت که قصد بد نیست - مطلقا آدم از یه فرد پاک و خیر که انتظار قصد بد نداره که ...

اما بهرحال ارتباطی بین دو نفر بوده که منجر به آشنایی شده . اون خانم باید ته دلشان ببینند آیا احساسی به آن آقا دارند ؟ نمیشه گفت احساس بوجود نمی آد . گاهی بهتره آدم از اولش یه دعوت هایی رو قبول نکنه - یعنی آدم گاهی باید آینده را پیش بینی کنه و همه جوانب را بسنجد -

پیشنهادم اینه که :
-ایشون اگه اون آقا را دوست دارند که موضوع فرق می کند ! ( موضوع سن و سال را هم فعلا بگذاریم کنار )

-اما اگه علاقه و احساسی به ایشان ندارند و می ترسند اون آقا به ایشان دلبسته شوند بهتره که کم کم ارتباطشون را با ایشان کم کنند . حتی می توانند بگویند مشکل شان با پدرشان هم حل شده تا دیگر بیشتر آن فرد را درگیر زندگی خود نکنند - یک وقت خدایی نکرده طوری نشود که هر دو ضربه عاطفی بخورند

- اگر هم هیچ کدام احساس خاصی ندارند که ظاهرا مشکلی نیست دیگه ... مثل دو همکار هستند
اما باید بگم که باید بسیار زیاد مراعات کنند تا همیشه همه چیز درست باقی بمونه . مثلا بیان مشکلات شخصی برای مردی که نمی خواهیم وارد زندگی مان شود و مراقب هستیم رابطه ای و علاقه ای نباشد درست نیست

سلام.
عزيزم نگذار اين حس پدرانه كه نسبت به ايشان داري باعث وابستگيت به اين آقا بشه و بعد درگير مسائل عاطفي بشي كه مشكلات زيادي برات به همراه داره.

ولي به قول دوستمون محمد اگر همون رابطه همكاري را داريد جاي نگراني نيست .

به هر حال مراعات كن هر وقت احساس كردي چه از جانب خودت و چه از جانب اون آقا داره روابط احساسي و عاطفي شكل ميگيره خودت سعي كن اين روابط را كم كني و جز در مواقع ضروري با ايشان تماسي نداشته باشي. به هر حال هرچه قدر هم كه طرفين مراعات كنند و مقيد باشند شيطان هم اين وسط بيكار نمي نشيند .يا حق.:Gol:

سوال شماره10
با عرض سلام. من مجردم و از اساتيد مجرب سوالي داشتم. خواستگاري دارم كه فكر مي كنم به دردم مي خورد و دوست دارم باهاش ازدواج كنم چه كار كنم كه او هم از من خوشش بيايد البته نمي خواهم عزت خودم را از دست بدهم بلكه منظورم اينست كه چه جوري باهاش حرف بزنم ؟

سلام دوست خوبم.
اگر خواستگار خودش شما رو ديده و اومده كه مشكلي نيست اما اگر از اينهايي است كه توسط واسطه معرفي شده بايد بگم خواهر گلم همه چيز را به خدا بسپار. به خدا بسپار . به خدا بسپار. سعي نكن كه طوري رفتار كني كه فكر كنه خيلي از خودت بيخود شدي. شما خيلي عادي و با روي خوش و متانت برخورد كن و با آرامش با ايشان صحبت كن تا عزتت حفظ بشه. اي كاش ميدانستي كه پشت پرده چه خبر است. اي كاش مي دانستي كه دستگاه خدا و مصلحت او ما وراي اين تصورات شماست. اگر جوان مومن و مناسبي باشد ان شاالله كه قسمت شما مي شود و اگر هم نشد نگران نباش و بدان مسلما مصلحت خدا در اين مسئله بوده است.شايد دل انسان خيلي چيزها را بخواهد و آرزو كند شما هم شايد خيلي در دلت آرزو كني كه اي كاش ايشان همسر من باشد. اما اول با عقل بسنج ببين اولا شرايط لازم را دارند و اگر از هر لحاظ كامل بودند و در صحبتهايتان متوجه شديد كه مشكلي ندارند از خداي مهربان بخواه كه ان شاالله محبت شما هم در دل ايشان بشيند و قسمت شما شود. اما باز هم به شما ميگم. هيچ وقت گول ظاهر را نخور و بيشتر ايشان را بشناس.بيشتر با ايشان صحبت كن تا شخصيتش را بيشتر بشناسي. خيلي مسائل هست كه فقط خدا از آنها آگاه است.اصلا هم نگران نباش. هر چه صلاح خدا باشد همان ميشود. بسپار به خودش.
از خداي مهربان بهترينها را براي شما خواستارم.يا حق.

موضوع قفل شده است