آیا افراط و تفریط در اسلام که دین اعتدال است جایز می باشد؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا افراط و تفریط در اسلام که دین اعتدال است جایز می باشد؟

بسم الله الرحمن الرحیم
کارشناسان محترم اسلام دینیست وسطا ومتعادل ولی حرف من اینست که باید درین اعتدال افراط کرد. و هدف من از طرح این تاپیک پرسیدن اینست که
چرا برخی جوامع اسلامی افراط در اسلام را بی اساس دانسته و بهمان قوانین شرعی درسطح اسلامی معمول بسنده میکنند؟

سوالم را بسط میدهم. کلمات "افضل"و"سابقون" در قرآن کریم:
خداوند سبحان میفرماید زنانی که پابه سن گذاشته اند دیگر احتیاجی به پوشاندن سر ویا مسائل کثیری مربوط به حجاب ندارند و در انتهای آیه میفرماید که اگر حجاب بگیرند و خود را بپوشانند برای آنها افضل تر است. در حالی که مومن هرکدام را انجام دهد تکلیف شرعیش ساقط نمیشود اما بهتر است خود را بپوشاند. این یعنی افراط در اسلام

یا درجایی دیگر خدای سبحان فرموده اگر نمیتوانید عدالت را ادا کنید به یک زن بسنده کنید که این بعدالت نزدیکتر است. حال گرفتن یک زن که بعدالت نزدیکتر است بهتر است یا چهار زن؟ درحالی که هیچکدام مشکل شرعی ندارند؟ قطعا کسی که در اسلام افراط میکند یک زن بیشتر نمیگیرد.

در حالی که در کلام الله در این باب آیات زیادیست که من به ذکر این چندمورد اکتفا میکنم:
السابقون السابقون اولئک مقربون یا خود کلمه ی پیشی گرفتن که بسیار در قرآن امر شده. یا در جایی دیگر که میفرماید گروهی کافر شدند که عذابشان آتش است گروهی حد معمول را پیش گرفته و گروهی دیگر سبقت گرفتند آنان همان مقربانند.

آیا آیاتی که ذکر کردم چیزی جز تجویز و تشویق افراط برای مسلمانان است؟


کارشناس بحث : صدرا

برچسب: 

با سلام و عرض ادب

الف) نخست باید دانست که امت اسلام امتی است توصیف شده به امت وسط استوَ كذلِكَ جَعَلْناكُمْ امَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الَّرسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً»؛[1]و اين چنين شما را امّت وسط قرار داديم تا گواهانى بر مردم باشيد و پيامبر نيز شاهدى بر شما باشد.

كلمه وسط در لغت هم به معنى حد متوسط در ميان دو چيز آمده و هم به معنى جالب، زيبا، عالى و شريف؛ و اين هر دو ظاهراً به يك حقيقت باز مى‏گردد؛ زيرا معمولا شرافت و زيبايى در آن است كه چيزى از افراط و تفريط به دور باشد و در حد اعتدال قرار گيرد.

قرآن کریم امت اسلام را يك امت ميانه و معتدل ناميده است، معتدل از نظر عقيده كه نه راه غُلّو را مى‏پيمايند و نه راه تقصير و شرك را، معتدل از نظر ارزش‏هاى معنوى و مادى، نه به كلى در جهان ماده فرو مى‏روند كه معنويت به فراموشى سپرده شود و نه آنچنان در عالم معنى فرو مى‏روند كه از جهان ماده به كلى بى خبر شوند، نه همچون گروه عظيمى از يهود، جز گرايش مادى چيزى را نشناسند و نه همچون راهبان مسيحى به كلى ترك دنيا گويند.

معتدل از نظر علم و دانش، نه آنچنان بر دانسته‏هاى خود جمود دارند كه علوم ديگران را پذيرا نشوند و نه آنگونه خود باخته‏اند كه به دنبال هر صدايى برخيزند.
معتدل از نظر روابط اجتماعى، نه اطراف خود حصارى مى‏كشند كه از جهانيان به كلى جدا شوند و نه اصالت و استقلال خود را از دست مى‏دهند كه همچون غرب‏زدگان و شرق‏زدگان در اين ملت و آن امت ذوب شوند!
معتدل از نظر شيوه‏هاى اخلاقى، از نظر عبادت، از نظر تفكر و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگى و حيات.
يك مسلمان واقعى هرگز نمى‏تواند انسان يك بعدى باشد، بلكه انسانى است‏داراى ابعاد مختلف، متفكر، با ايمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان فعال، آگاه و با گذشت. و كسانى كه در خط ميانه قرار دارند، مى‏توانند تمام خطوط انحرافى را در چپ و راست ببينند.[2]

ب) معنای افراط و تفریط
افراط به معنای تجاوز از حد است و تفریط نیز عکس آن است. آنچه در این میان میزان برای تشخیص این دو امر است، دستورات اسلام، اعم از قرآن و سنت است، یعنی ما یک میزانی داریم که قرآن و سنت است که اگر از حدود آن تجاوز نمائیم از حد اعتدال نیز خارج گشته و دچار افراط گشته ایم و اگر از انجام آن دستورات نیز باز بمایم دچار تفریط و کوتاهی شده ایم.
در قرآن کریم آیاتی در باب تبعیت از حد اعتدال آمده است، همچون:
«كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»؛[3] بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
«لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ»؛[4] در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن- دست‏بسته باش- و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
«الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»؛[5] مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه‏رو هستند.
«لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا»؛[6] نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته،بلكه با صداى معتدل بخوان.

:Gol:-------------------------------------------------:Gol:

[1].البقره،143.

[2]. برگرفته از تفسیر نمونه ذیل آیه.

[3]. الاعراف، 31.

[4]. الاسراء، 29.

[5]. الفرقان، 67.

[6]. الاسراء، 110.

ج) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام بهترین الگوی انسانها.

قرآن کریم در رابطه با تبعیت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا»؛[1]مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكوئى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در وصیت خود به امتش فرمودند:«إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض.و قال: وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فإنهم أفضل منكم وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُم»؛[2]به درستي كه مي‏گذارم در ميان شما كتاب خدا و عترت خود را كه اهل بيت منند، و ايشان- يعني كتاب و عترت- هرگز از يكديگر جدا نشوند تا بر كنار حوض به من مي‏رسند؛ و بعد از آن فرمود: در پيش ايشان مباشيد، و بر ايشان مقدّم نشويد كه ايشان فاضل‏تر از شمااند، و ايشان را تعليم مكنيد و مياموزيد كه ايشان از شماعالم‏ترند.

بی شک آن حضرت و ائمه اطهار علیهم السلام، که خود امامان هدایت بشر بوده اند، به جمیع صفات بر جسته ای که امکان وصول به آن بوده رسیده اند و خود آراستۀ به جمیع صفات کمالی بوده اند، اما با این حال ویژگی آنها در قرآن وروایات میانه روی بوده است: «نَحْنُ الْأُمَّةُ الْوُسْطَى وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فِي أَرْضِهِ ... وَ نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ»؛[3] ماييم امت ميانه، و ماييم گواهان خدا بر خلق و حجت‏هاى او درزمين، ماييم گواهان بر مردم.و «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطى‏ بِها يَلْحَقُ التّالِي وَإلَيْها يَرْجِعُ الْغالِي»؛[4]ما تکیه گاه میانه ایم، عقب ماندگان به ما می رسندو پیش تاختگانبه ما باز می گردند. و «إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي وَ بِنا يَلْحَقُ الْمُقَصِّرُ»؛[5]غلو كنندگان بايد به سوى ما باز گردند و مقصران بايد كوتاهى را رها كرده و به ما ملحق شوند.
ودر زیارت جامعه می خوانیمفالراغب عنکم مارق وَاللَّازِمُ لَكُمْ لاحِقٌ، وَالْمُقَصِرُ فِي حَقِكُمْ زاهِقٌ؛ پس آنكه از شما رو گرداند از دين خارج گشته و آنكه ملازم شما بود به حق رسيده و آنكه كوتاهى كرد در حق شما نابود گرديد وَالْحَقُّ مَعَكُمْ وَفِيكُمْ وَمِنْكُمْ وَإِلَيْكُمْ، وَأَنْتُمْ أَهْلُهُ وَمَعْدِنُهُ، و حق همراه شما و در ميان شما خاندان و از جانب شما است و بسوى شما بازگردد و شمائيد اهل حق ومعدن آن.

ودر توصیف بهترین شیعیان نیز آمده است:«أَلّا إنَّ خَيْرَ شِيْعَتِي النَّمَطُ الَاْوسَطُ إلَيْهِمْ يَرْجِعُ الْغْالِي وَبِهِمْ يَلْحَقُ الّتالِي»؛[6]بهترين شيعيان‏ من گروه معتدل و ميانه روند، غلوّكننده بايد به سوى آنها باز گردد و مقصر و عقب‏افتاده بايد به آنها ملحق شود.

بنابراین افراط زمانی محقق می شود که کسی بدون توجه به قرآن و سنت در امری پافشاری نماید، پافشاری ای که منشائی جز جهل ندارد ونتیجۀ آن نیز کوتاهی و یاترک واجبات و مستحبات دیگر و دور ماندن از جماعت مسلمین است. والا تبعیت از اهل بیت علیهم السلام به گونه ای که در پشت سر آنها حرکت نموده هیچ گاه به افراط گری یاد نمی شود بلکه باز مصداق حد وسط خواهد بود.

موفق باشید.

[1].الاحزاب،21.

[2].اثبات الهدی، ج2،ص34.

[3]. الكافي، ج 1، ص 190

[4]. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 109.

[5].بحار الأنوار، ج 22، ص 441.

[6]. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 178.

جناب صدرا باعرض سلام و گفتن خدا قوت باید بگم شما منظور مرا نگرفتید. اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم. مثال:
خداوند سبحان میفرماید که نه صدقه ندهید نه زیاد صدقه بدهید. یعنی اعتدال. حال ما موظفیم برای السابقون شدن در اطاعت از این آیه شریفه افراط کنیم. یعنی نه صدقه ندهیم نه این که زیاد زیاد صدقه بدهیم.

شما هرگز نمیتوانید بازدن پوشیه برای زنان مخالفت کنید گرچه افراطی در حجاب است... میتوانید؟

اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم.

قدس شریف;277909 نوشت:
جناب صدرا باعرض سلام و گفتن خدا قوت باید بگم شما منظور مرا نگرفتید. اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم. مثال:
خداوند سبحان میفرماید که نه صدقه ندهید نه زیاد صدقه بدهید. یعنی اعتدال. حال ما موظفیم برای السابقون شدن در اطاعت از این آیه شریفه افراط کنیم. یعنی نه صدقه ندهیم نه این که زیاد زیاد صدقه بدهیم.
شما هرگز نمیتوانید بازدن پوشیه برای زنان مخالفت کنید گرچه افراطی در حجاب است... میتوانید؟
اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم.

جناب قدس شريف بارها به حضرتعالي گفتم اول در معاني كلمات دقت بفرماييد بعد اظهار نظر كنيد ولي نميدانم چرا اين حرف ما را گوش نميدهيد
اما براي اينكه تناقض فرمايش حضرتعالي را مشخص كنيم در مسئله اعتدال و افراط به بيان اين مطلب مي پردازيم
جناب قدس شريف به نظر ميرسد با سعي زياد ميخواهيد بين كلمه اعتدال و افراط وجه جمعي فراهم كنيد در حاليكه دقيقا اين دو كلمه در تضاد معنايي هستند
اما اول در مورد كلمه اعتدال كه از ماده عدل هست مطالبي را برايتان مي آورم و انشاالله در ادامه به ديگر مطالب هم خواهم پرداخت

عدل‏
مصبا- العدل: القصد في الأمور و هو خلاف الجور، يقال عدل في أمره عدلا من باب ضرب، و عدل على القوم عدلا أيضا و معدلة بكسر الدال و فتحها، و عدل عن الطريق عدولا: مال عنه و انصرف، و عدل عدلا من باب تعب: جار و ظلم. و عدل الشي‏ء: مثله من جنسه أو مقداره، و عدله: ما يقوم مقامه من غير جنسه- أو عدل ذلك صياما، و هو مصدر في الأصل، يقال عدلت هذا بهذا عدلا من باب ضرب: إذا جعلته مثله قائما مقامه- ثمّ الّذين كفروا بربّهم يعدلون. و هو أيضا الفدية- و إن تعدل كلّ عدل لا يؤخذ منها. و التعادل: التساوي. و عدّلته تعديلا فاعتدل: سوّيته فاستوى، و منه قسمة التعديل، و هي قسمة الشي‏ء باعتبار القيمة و المنفعة لا باعتبار المقدار، فيكون الجزء الأقلّ قد يعادل الجزء الأعظم في قيمته و منفعته. و عدلت الشاهد: نسبته الى العدالة و صفته بها. و عدل هو بالضمّ عدالة و عدولة، فهو عدل أى مرضىّ يقنع به. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص: 54
و يطلق العدل على الواحد و غيره بلفظ واحد، و جاز أن يطابق في التثنية و الجمع، فيجمع على عدول، و ربّما طابق في التأنيث.
مقا- عدل: أصلان صحيحان، لكنّهما متقابلان كالمتضادّين، أحدهما يدلّ على استواء، و الآخر- يدلّ على اعوجاج. فالأوّل- العدل من الناس: المرضىّ المستوى الطريقة، يقال هذا عدل و هما عدل، و هما عدلان أيضا و هم عدول. و العدل:
الحكم بالاستواء. و من الباب العدلان: حملا الدابّة سمّيا بذلك لتساويهما. و العديل:
الذي يعادلك في المحمل. و العدل: نقيض الجور، تقول عدل في رعيّته. و من الباب:
المعتدلة من النوق، و هي الحسنة المتّفقة الأعضاء. فأمّا الأصل الاخر: فيقال في الاعوجاج: عدل و انعدل أى انعرج.
مفر- العدالة و المعادلة: يقتضى معنى المساواة، و يستعمل باعتبار المضايفة.
و العدل (بالفتح) و العدل (بالكسر) يتقاربان، لكن العدل (بالفتح) يستعمل فيما يدرك بالبصيرة كالأحكام، و على ذلك قوله- أو عدل ذلك صياما و العدل و العديل فيما يدرك بالحاسّة، كالموزونات و المعدودات و المكيلات، فالعدل و التقسيط على سواء، و على هذا روى- بالعدل قامت السماوات و الأرض، تنبيها انّه لو كان ركن من الأركان الأربعة في العالم زائدا على الآخر أو ناقصا عنه على مقتضى الحكمة لم يكن العالم منتظما، و العدل ضربان: مطلق يقتضى العقل حسنه و لا يكون في شي‏ء من الأزمنة منسوخا و لا يوصف بالاعتداء بوجه، نحو الإحسان الى من أحسن اليك، و عدل يعرف كونه عدلا بالشرع و يمكن أن يكون منسوخا في بعض الأزمنة، كالقصاص، و لذلك قال- فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه- و جزاء سيّئة سيّئة مثلها، فسمّى اعتداء و سيّئة، و هذا النحو هو المعنىّ بقوله- إنّ اللّه يأمر بالعدل و الإحسان.
الفروق 194- الفرق بينه و بين الإنصاف: أنّ الإنصاف إعطاء النصف.
و العدل يكون في ذلك و في غيره، ألا ترى أنّ السارق إذا قطع قيل انّه عدل عليه، و لا يقال انّه أنصف.
و الفرق بين العدل و القسط: أنّ القسط هو العدل البيّن الظاهر و منه سمّى المكيال قسطا و الميزان قسطا، لأنّه يصوّر لك العدل في الوزن حتّى تراه ظاهرا، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص: 55
و قد يكون من العدل ما يخفى، و لهذا قلنا انّ القسط هو النصيب الّذى بيّنت وجوهه.

و التحقيق‏
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو توسّط بين الإفراط و التفريط بحيث لا تكون فيه زيادة و لا نقيصة، و هو الاعتدال و التقسّط الحقيقىّ.
و بمناسبة هذا الأصل تطلق على الاقتصاد و المساواة و القسط و الاستواء و الاستقامة، كلّ منها في مورد مناسب مع لحاظ القيد.
و إذا استعملت بحرف عن: تدلّ على الإعراض و الانصراف و التمايل، و ذلك بمقتضى دلالة كلمة- عن- الدالّة على الانصراف. و هذا كما في قولنا- رغب فيه أى أحبّه، و رغب عنه أى أعرض عنه، و المراد حصول الرغبة و تحقّق العدل في الجهة المخالفة المنفيّة.
ثمّ إنّ العدالة في الرأى إمّا و الأفكار: إذا كان مصونا عن الانحراف و الضعف و الحدّة، و يطابق الحقّ و الصواب، كما في:
. وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ- 4/ 58.
يراد إظهار الحقّ في الحكم من دون أن يكون في بيانه نقصان أو زيادة.
و إمّا في الصفات النفسانيّة: بأن تكون الأخلاق الباطنيّة معتدلة ليس فيها إفراط و لا تفريط، كالشجاعة إذا لم يكن فيها تهوّر و لا جبن، و كذلك الصفات القلبيّة الاخرى، فالعدل هو الميزان في كون الأخلاق محمودة مطلوبة، و طرفاه رذيلتان مذمومتان:
. إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ- 5/ 106.
و إمّا في الأعمال: و هو في الأقوال، و في الوظائف الانفراديّة، و في الأعمال الاجتماعيّة. و ذلك بأن تكون على حقّ و صدق بحت ليس فيها زيادة و لا نقيصة، و لا إفراط و لا تفريط:
. وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ- 6/ 115.
. وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى‏
- 6/ 152.
. فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً- 4/ 3.
. وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ- 42/ 15.
أو في المطلق و عموم الموارد: كما في:
. فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا- 4/ 135.
لا تخالطوا الهوى بالعدل، و لا تجعلوا اتّباع الهوى طريقا الى وصول العدل، في حكم أو في اظهار صفة باطنيّة أو في عمل أو قول، و في كلّ حركة و سكون.
و لا يخفى أنّ العدل شرط في تحقّق الموضوع على صواب و حقّ و صدق خالصا عن زيادة و نقيصة، و هو كالمادّة. و الإخلاص في إجراء العدل كالصورة و الروح. فكلّ شي‏ء فيه عدل و إخلاص: فهو متحقّق على الحقّ و التمام و الكمال، و يترتب عليه جميع آثاره.
أو في اللّه عزّ و جلّ: فالعدل من الأسماء الحسنى، و هو كالصعب صفة، أى من يتّصف بالعدالة و ثبتت فيه هذه الصفة. و لا حاجة لنا الى جعلها مصدرا و هو للمبالغة، كما يقال.
و قلنا إنّ الأصل في المادّة: هو التوسّط و الاعتدال من دون زيادة و نقيصة.
و ليس بمعنى وضع شي‏ء في موضعه كما ينبغي، على ما فسّره الفلاسفة و الحكماء، فانّ العدل قد يلاحظ من حيث هو من دون توجّه الى الوضع، أو الى الموضع.
فهو تعالى عدل في صفاته و في أفعاله، لا يرى في صفة من صفاته و لا في فعل من أفعاله افراط و لا تفريط و لا خروج عن حدّ الاعتدال.
و يقابله الجور و هو التمايل الى شي‏ء خارج عن المتن الحقّ، و من مصاديق الجور، الظلم و هو اضاعة الحقّ و عدم تأدية ما هو الحقّ.
________________________________________
التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص: 56

ادامه ...

قدس شریف;277909 نوشت:
جناب صدرا باعرض سلام و گفتن خدا قوت باید بگم شما منظور مرا نگرفتید. اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم. مثال:
خداوند سبحان میفرماید که نه صدقه ندهید نه زیاد صدقه بدهید. یعنی اعتدال. حال ما موظفیم برای السابقون شدن در اطاعت از این آیه شریفه افراط کنیم. یعنی نه صدقه ندهیم نه این که زیاد زیاد صدقه بدهیم.
شما هرگز نمیتوانید بازدن پوشیه برای زنان مخالفت کنید گرچه افراطی در حجاب است... میتوانید؟
اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم.

فرط
مصبا- الفرط: المتقدّم في طلب الماء يهيّئ الدلاء و الأرشاء، يقال فرط القوم فروطا من باب قعد: إذا تقدّم لذلك، يستوي فيه الواحد و الجمع، يقال رجل فرط و قوم فرط، و منه يقال للطفل الميّت: الّلهمّ اجعله فرطا، أى أجرا متقدّما، و يقال رجل فارط و قوم فرّاط، و افترط فلان فرطا: إذا مات له أولاد صغار، و فرط منه كلام يفرط من باب قتل: سبق و تقدّم. و تكلّم فراطا: سقط منه بوادر. و فرّط في الأمر تفريطا: قصّر فيه و ضيّعه. و أفرط إفراطا: أسرف و جاوز الحدّ.
مقا- فرط: أصل صحيح يدلّ على ازالة شي‏ء عن مكانه و تنحيته عنه، يقال فرّطت عنه ما كرهه، أى نحيّته. ثمّ يقال أفرط، إذا تجاوز الحدّ في الأمر، و هذا هو القياس، لأنّه إذا جاوز القدر فقد أزال الشي‏ء عن جهته، فكذلك التفريط، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص: 61
لأنّه إذا قصّر فيه فقد قعد به عن رتبته الّتى هي له. و من الباب الفرط و الفارط:
المتقدّم في طلب الماء، و أفرط في الأمر، عجّل، و فرّطت عنه الشي‏ء نحيّته عنه. و فرس فرط: تسبق الخيل. و الماء الفراط، الّذى يكون لمن سبق اليه من الأحياء.
صحا- فرط في الأمر يفرط فرطا: قصّر فيه و ضيّعه حتّى فات، و كذلك التفريط. و فرط عليه، أى عجل وعدا. و فرط اليه منّى قول: أى سبق. و غدير مفرط: أى ملأن. و ما أفرطت من القوم أحدا، أى ما تركت، و منه قوله تعالى- و انّهم مفروطون، أى متروكون.
لسا- فرط- الفارط: المتقدّم السابق. و الفراطة: الماء يكون شرعا بين عدّة أحياء من سبق اليه فهو له، و بئر فراطة: كذلك. و أمر فرط، أى مجاوز فيه الحدّ. و الفرطة: اسم للخروج و التقدّم. و الإفراط: الزيادة على ما أمرت. و الفراط: الترك.
و التحقيق‏
أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو الخروج عن الحدّ المعيّن في العرف. و من مصاديقه: التقدّم و السبق و التجاوز و العدو عن اللَّه المعيّن المقدّر. و الإسراف عن القدر المعروف. و العجلة في أمر و هو خارج عن الحدّ اللازم. و التنحّى و الخروج عن مكان محدود.

و أمّا التفريط بمعنى التقصير و التضييع: قلنا كراراً انّ الإفعال: يلاحظ فيه قيام الفعل بالفاعل و صدوره منه و نسبته أوّلا اليه. و التفعيل يلاحظ فيه جهة الوقوع و النسبة الى المفعول في المرتبة الاولى، فالنظر في صيغة الإفراط الى جهة الخروج و صدوره من الفاعل، فالمفرط من يصدر منه الخروج و من يخرج الأمر عن حدّه. و هذا بخلاف المفرّط فهو من يوجد الخروج في شي‏ء حتّى يخرج عن الحدّ المعيّن، فالنظر الى تعلّق ذلك الفعل الى المفعول، و لا يلاحظ فيه جهة الصدور.
فالتفريط في الشي‏ء: إخراجه عن حدّه و هذا معنى التقصير في حقّه و التضييع بحدوده و عدم رعاية ماله من المقام.
و يقرب منه مفاهيم الترك و التنحيّة و الكفّ و غيرها.
. قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏- 20/ 45 أى أن يخرج عن الحدّ المعيّن المعروف مستوليا علينا، و لا يراعى حقوقنا.
و سبق أنّ الطغيان: ارتفاع مع التجاوز عن الحدود.
فالفرط: اشارة الى خروج فرعون عن الحدّ المعيّن في نفسه في جهة الارتباط بأمر موسى و هارون و في موضوع رعاية حقوقهما.
و الطغيان: إرادة ترفّع في نفسه و تجاوز الى حقوقهما.
. يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ- 39/ 56. وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ- 12/ 80. ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 6/ 38. تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ- 6/ 61 يراد إخراج هذه الموضوعات عن حدودها المعيّنة عرفا، و يعبّر عنها بالتقصير فيها و تضييع حقوقها.
. لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ- 16/ 62 أى و قد أخرجوا أنفسَهم أو أخرجهم الشيطان عن حدودهم المعينّة المقدّرة لهم، فهم المفرطون، أى المخرجون عن الحدود اللازمة.
و هذه القراءةُ أولى من قراءُة الكلمة بصيغة اسم الفاعل- مفرطون، فانّ الإفراط أعمّ من أن يكون في حقّ نفسه أو في غيره، و هكذا في صورة القراءة بصيغة اسم الفاعل من التفعيل (مفرّطون) و أمّا القراءة بصيغة المفعول من التفعيل:
فانّ أحدا لا يفرّط و لا يقصّر في حقّه في جهات معنويّة و آلهيّة.
. وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً- 18/ 28 الهوىّ بمعنى السقوط و منه الهوى. و الفرط و الفرط كالجنب و الحسن:
بمعنى المتّصف بالخروج عن الحدّ المقدّر المعروف.
فانّ من غفل عن ذكر اللَّه، و هو التوجّه بالقلب و اللسان الى الجهة العليا و العالم الروحانىّ الإلهىّ: فهو متمايل الى السقوط و خارج عن الحقّ.
_____________________________
التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص: 63

ادامه ...

قدس شریف;277909 نوشت:
جناب صدرا باعرض سلام و گفتن خدا قوت باید بگم شما منظور مرا نگرفتید. اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم. مثال:
خداوند سبحان میفرماید که نه صدقه ندهید نه زیاد صدقه بدهید. یعنی اعتدال. حال ما موظفیم برای السابقون شدن در اطاعت از این آیه شریفه افراط کنیم. یعنی نه صدقه ندهیم نه این که زیاد زیاد صدقه بدهیم.
شما هرگز نمیتوانید بازدن پوشیه برای زنان مخالفت کنید گرچه افراطی در حجاب است... میتوانید؟
اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم.

جناب قدس شريف حال كه در پست هاي قبلي بصورت مفصل و مشروح معاني كلماتي همچون افراط و اعتدال مشخص گرديد به تبيين اصل بحث مي پردازيم
جناب قدس شريف عزيز هركاري كه از حد اعتدال خارج شود و به افراط گرائيده شود مذموم است و هيچ فرقي نميكند كه آن كار خوب باشد يا بد بلكه هر كاري في حد نفسه از حد اعتدال خارج شود مورد ذم عقلاء واقع مي شود حتي در مثالي كه فرموديد كه البته عملا فرمايشات بعدي خود را نقض كرديد اگر از حد اعتدال خارج شود مذموم هست به آيه ايي از قرآن در اين رابطه توجه فرمائيد

[نهى از افراط و تفريط در انفاق‏]
" وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً"
.
" دست به گردن بستن" كنايه است از خرج نكردن و خسيس بودن و خوددارى از بخشش نمودن، درست مقابل" بسط يد" است كه كنايه از بذل و بخشش مى‏باشد و اين كه هر چه به دستش آيد از دست خود فرو بريزد، بطورى كه هيچ چيز براى خود باقى نمي‏گذارد، مانند كسى كه كاملا دست خود را در مقابل باران گشوده و حتى قطره‏ اى از آن در دست وى باقى نمي ‏ماند، و اين تعبير بليغ‏ ترين و رساترين تعبير در مورد نهى از افراط و تفريط در انفاق است.
و جمله" فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً" فرع جمله" وَ لا تَبْسُطْها ..." است، و كلمه" محسورا" از ماده" حسر" است كه به معناى انقطاع و يا عريان شدن است و در اين آيه اين معنا را مي ‏رساند كه دست خويش تا به آخر مگشاى و بيش از حد دست و دلباز نباش كه ممكن است روزى زانوى غم بغل كرده و دستت از همه جا بريده شود و ديگر نتوانى خود را در اجتماع ظاهر ساخته و با مردم معاشرت كنى.
بعضى گفته ‏اند كه جمله" فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً" متفرع است بر هر دو جمله (" وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ ..." و" وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ") نه تنها به جمله آخرى (وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ) و معنايش اين است كه اگر از خرج كردن خوددارى كنى و بخل بورزى سرانجام ملامت و مذمت شده و در گوشه ‏اى خواهى نشست، و اگر زياده روى كنى حسرت خورده و مغموم و پشيمان خواهى شد.

و يا درباره مثال ديگري كه براي پوشيه نوشتيد نيز به اين آيه توجه فرمائيد

مساله حجاب كه از ويژگى زنان است در ضمن دو جمله اشاره ميشود:
1-" آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است" (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها
).
در اينكه منظور از زينتى كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكارى كه در اظهار آن مجازند چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است.
بعضى زينت پنهان را به معنى زينت طبيعى (اندام زيباى زن) گرفته ‏اند، در حالى كه كلمه" زينت" به اين معنى كمتر اطلاق مي ‏شود.
بعضى ديگر آن را به معنى" محل زينت" گرفته‏ اند، زيرا آشكار كردن خود زينت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهايى مانعى ندارد، اگر ممنوعيتى باشد مربوط به محل اين زينتها است، يعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان.
بعضى ديگر آن را به معنى خود" زينت آلات" گرفته‏اند منتها در حالى كه روى بدن قرار گرفته، و طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توام با آشكار كردن اندامى است كه زينت بر آن قرار دارد.
(اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هر چند از دو راه مساله تعقيب مي ‏شود).
حق اين است كه ما آيه را بدون پيشداورى و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان معنى سوم است و بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى يا چادر مي ‏پوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.
در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت ع نقل شده نيز همين معنى ديده مي ‏شود كه زينت باطن را به" قلاده" (گردنبند)" دملج" (بازوبند)" خلخال"
(پاى برنجن همان زينتى كه زنان عرب در مچ پاها مي ‏كردند) تفسير شده است .
و چون در روايات متعدد ديگرى زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مى‏فهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهايى است كه نهفته و پوشيده است (دقت كنيد).
2- دومين حكمى كه در آيه بيان شده است كه:" آنها بايد خمارهاى خود را بر سينه ‏هاى خود بيفكنند" (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ).
" خمر" جمع" خمار" (بر وزن حجاب) در اصل به معنى پوشش است، ولى معمولا به چيزى گفته مي ‏شود كه زنان با آن سر خود را مى‏پوشانند (روسرى).
" جيوب" جمع" جيب" (بر وزن غيب) به معنى يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مي ‏شود و گاه به قسمت بالاى سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مي ‏گردد.
از اين جمله استفاده مي ‏شود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها يا پشت سر مي ‏افكندند، به طورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مي ‏شد، قرآن دستور مي ‏دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد

___________________
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 440

پس جناب قدس شريف عزيز ديديد كه اسلام نه افراط را قبول دارد نه تفريط را و البته اين دو نمونه از باب مثال بود و الا خود حضرتعالي هم واقف به اين موضوع هستيد ولي در تعيين مصاديق به اشتباه رفتيد كه ما از آيات قرآن اصل و درست مسئله را هم در مصداق و هم در موضوع برايتان آورده ايم :ok::ok:
وفقكم الله في الدارين :Gol:

قدس شریف;277909 نوشت:

اسلام دین اعتدال است و ما باید درین اعتدال افراط کنیم.

با سلام و عرض ادب
دوست بزرگوار یک بار دیگر جواب قبلی ما را مطالعه بفرمائید.
اسلام و تعالیم آن بر اساس اعتدال است؛ یعنی اسلام و دستورات آن هیچ گاه تک بعدی نمی باشند. اما چنین سخنی که اسلام دین اعتدال است و در دین اعتدال باید افراط نمود، سخنی متناقض است؛ زیرا از امر معتدل با حفظ جهات اعتدالش، هیچگاه نمی توان به افراط یاد نمود؛[1] بنابراین چنین برداشتی از اساس اشتباه است.

با نگاهی به دستورات اسلامی می بینیم که احکام اسلامی ناظر به جمیع جهات است و تنها جهت خاصی مورد عنایت و توجه نبوده است وپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام با اینکه در جمیع عبادات فردی و اجتماعی پیشتاز بوده اند با این حال خود را اهل اعتدال معرفی نموده اند:«نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطى‏ بِها يَلْحَقُ التّالِي وَإلَيْها يَرْجِعُ الْغالِي»؛[2]ما تکیه گاه میانه ایم، عقب ماندگان به ما می رسندو پیش تاختگان به ما باز می گردند ودر توصیف بهترین شیعیان نیز فرمودندأَلّا إنَّ خَيْرَ شِيْعَتِي النَّمَطُ الَاْوسَطُ إلَيْهِمْ يَرْجِعُ الْغْالِي وَبِهِمْ يَلْحَقُ الّتالِي»؛[3] بهترين شيعيان‏ من گروه معتدل و ميانه روند، غلوّكننده بايد به سوى آنها باز گردد و مقصر و عقب‏افتاده بايد به آنها ملحق شوند.

نگاهی به عبادات امیر المومنین علیه السلام بیندازید، در عبادت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی به پای عبادت آنحضرت نرسیده؛ اما آیا زندگی امام علی علیه السلام منحصر در عبادت بوده؟پاسخ منفی است، آن حضرت در جمیع جهات یگانه بوده اند همان امامی که عبادات غیر قابل وصف از جهت کمی و کیفی داشته اند در امور جامعه و خانواده و ... باز الگو واسوه بوده اند.
نکته دیگری که باید بدان توجه داشت این است که افراط یعنی تجاوز از حد و اندازه، وچنین عملی ذاتا مورد نکوهش است، لذا این عنوان در مورد افرادی به کار می رود که اعمال آنها ناشی از جهلشان نسبت به حقیقت دین باشد، یعنی آنها تنها به یک بعد از ابعاد دستورات دینی توجه داشته و از معرفت سایر معارف و دستورات به واسطه جهلشان باز مانده اند.
یکی از مصادیق گروه های افراطی در اسلام فرقه خوارج اند، که با عبادت قشری و ظاهری خود به جنگ به میزان اعمال رفتند.

در پایان قسمتی از خطبه 127 نهج البلاغه را تقدیم می نمایم:
«ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَمَنْ رَمى‏ بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ، وَضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ! وَسَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إلَى‏ غَيْرِ الْحَقِّ، وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إلَى‏ غَيْرِ الْحَقِّ، وَخَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، والْزَمُوا السَّوَادَ الأَعْظَم فَإنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَإيَّاكُمْ والْفُرْقَةَ! فَإنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إلَى‏ هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هذِهِ».
شما (خوارج) شرورترين مردم و كسانى هستيد كه شيطان آنها را هدف تيرهاى خود قرار داده، و به سرگردانى كشانده است، (و افكار شيطانى و اعمال ضد انسانى شما، بهترين گواه بر اين معناست).
و به زودى دو گروه درباره من هلاك (و گمراه) مى‏شوند: دوست افراطى كه محبّتش او را به غير حق مى‏كشاند و دشمن افراطى كه از سر دشمنى قدم در غير طريق حق مى‏نهد.
بهترين مردم درباره من، گروه ميانه رو هستند، از آنها جدا نشويد و هميشه همراه جمعيّت‏هاى بزرگ (اكثريت طرفدار حق) باشيد، كه دست خدا با جمعيّت است. از جدايى بپرهيزيد (جدايى از توده‏هاى عظيم و مؤمن) زيرا افراد تنها و جدا، نصيب شيطانند، همان‏گونه كه گوسفند تك رو، طعمه گرگ است.
آگاه باشيد! هر كس به اين شعار (شعار تفرقه‏انگيز خوارج لا حكم إلّاللّه) مردم را دعوت كند او را به قتل برسانيد هر چند زير عمامه من باشد (و به من پناهنده شود).

موفق باشید.

[1]. مثل اینکه کسی بگوید در هوای معتدل امروز درجه برودت هوا به منفی ده درجه رسید.

[2]. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 109.

[3]. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 178.

سلام
ببنید ممکن است یک مرد با داشتن یچند زن با خصوصیت های متفاوت از راه اعتدال خارج نشود ولی یک نفر دیگر در این مورد از عدالت خارج شود. هر کس از توانایی های فردی خود بهتر اطلاع دارد.
نمی توان گفت کسی که اختیار بیش از حد دیگران دارد در دین تفریط کرده!(مثل پیامبر که چندین زن در یک زمان داشت!همین پیامبر نماز شب و روزه ی برخی روزه ها برش واجب بود که بر ما نبود و پیامبر عادل ترین افراد ومیانه رو ترین آنها بود)
اما در مورد پوشیه من نمی دانم افراط محسوب می شود یا خیر؟!
فقط می دانم در زمان پیامبر ، ایشان و بقیه ی مردان زنان را می توانستند بشناسند و این با پوشیه امکان پذیر نبوده است!

افراط یعنی زیاده روی و گذشتن از مرز اعتدال؛
تفریط یعنی کوتاهی و عقب ماندن از مرز اعتدال؛
تفریط مسلماً در دین اسلام وجود ندارد چرا که موجب عمل نکردن به تکالیف و تعالیم اسلامی و یا ناقص عمل کردن به آنها است.
افراط در دین اسلام در موضوعات خاص وجود ندارد به این معنی که انسان مثلا نماز را گرفته و اکثر اوقات خود را به نماز گذرانده و به دیگر کارهای فردی-اجتماعیِ اسلامی خود نرسد؛ طوری رهبانیت پیشه کند که از زندگی خود واماند!!
افراط به این گونه در دین اسلام وجود ندارد؛ بلی از بعضی آیات قرآن استفاده میشود که خداوند امر به زیاده روی(افراط) کرده است ولی آن مربوط به کلیه کارهای انسان دارد و آنها آیاتی هستند که خداوند متعال امر میکند که «خدا را زیاد ذکر کنید» و از خود آیات استفاده میشود که این افراط نباید انسان را از زندگی خود بیندازد این افراط نباید رهبانیت و گوشه نشینی باشد:
در سوره مبارکه جمعه میخوانیم:«فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلوةَ فَانتَشِرُوا فِی الأرضِ وَ ابتَغُوا مِن فَضلِ اللهِ وَ اذکُرُوا اللهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ» (آیه 10) ترجمه: و چون نماز تمام شد در روی زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بطلبید ( ودر پی کار و روزی بروید) و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید.
ودیگر آیاتی که امر میکند «خدا را زیاد یاد کنید» که منظور این است انسان نماز؛ دعا؛ کار؛ تجارت و دیگر کارهایی که معمول است و مخالف دستورات اسلام نیست را انجام بدهد لکن در همه این اعمال هدفش کسب رضایت خداوند باشد و آنها را با یاد و با استعانت از خداوند متعال انجام دهد.
این نوع افراط در اسلام وجود داشته و تنها افراط جاز است ولی اینکه انسان نماز را بگیرد و خود را در نماز به زحمت و مشقت بیندازد و حجاب را بگیرد و خود را بکشتن دهد جایز نیست!
چند سال پیش زنی برنامه ریخت در حجاب خود افراط کند لذا از چادر خیلی بلند و نقاب و ... استفاده کرده و بر اثر دست و پا گیر بودن چادر و ندانستن طریقه استفاده صحیح از نقاب چندین بار در جدول افتاد و موجب آسیب به خود شد!!
این طریقه صحیح نیست بلکه با چادر اندازه و مناسب شأن و دیگر اقلام مناسب انسان به وظیفه خود عمل کرده و رضای خدا را مدّ نظر داشته باشد.

موضوع قفل شده است