آیا این توصیف عمردر مورد خودش صحت دارد؟

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا این توصیف عمردر مورد خودش صحت دارد؟

عمر دروصف خود چنین گفته است طبق منابع اهل سنت

ای کاش من قوچ خانواده‌ام بودم و آن قدر مرا می‌پروراندند که چاق‌ترین قوچان می‌شدم آنگاه هرکس را دوست می داشتند به دیدارشان می‌آمد پس مقداری از مرا می پختند و مقدار دیگری را سرخ می کردند؛ سپس مرا می‌خوردند و از آن‌ها (به شکل نجاست) خارج می‌شدم و بشر نبودم.

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج12 ص619 المؤلف: علاء الدين علي بن حسام الدين ابن قاضي خان القادري الشاذلي الهندي البرهانفوري ثم المدني فالمكي الشهير بالمتقي الهندي (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكري حياني - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م


آیا این مطلب صحیح است؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

اسنا;754788 نوشت:
عمر دروصف خود چنین گفته است طبق منابع اهل سنت
....
آیا این مطلب صحیح است؟

با سلام و عرض ادب
1) سخنان افراد برجسته ی تاریخ اسلام به هنگام وفاتشان بیانگر سیره ی عملی و معرفتی آنان در عمل به دستورات و فرامین الهی بوده است. در این میان اهل بیت(علیهم السلام) که به شهادت قرآن و سنت مطهر از نوع آلودگی ای بودند، بالاترین معرفت را از مرگ داشته و مصداق اتم این آیه ی شریفه بوده اند که:«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً؛ فَادْخُلِي فِي عِبادِي؛ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»؛[1]تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است و در سلك بندگانم داخل شو؛ لذا اوج آرامش و اطمینان نفس را می توان در واپسین گفتار آنان جستجو نمود که چگونه در آن لحظات غرق توجهات توحیدی بوده اند.[2]

2) اهل سنت معتقد به برتری خلفا بعد از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)‌و انبیای الهی(علیهم السلام) بر سایر انسانها می باشند؛همچنان که در روایات فضائل آنان نقل شده است و لازمه ی چنین روایاتی آن است که مقام آنان تالی تلو مقام عصمت بوده باشند که در این صورت آنان نباید هیچ خوف و هراسی از مساله ی مرگ داشته باشند.

احمد بن حنبل در کتاب «فضائل الصحابه» از طریق ابو درداء روایت می کند:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مرا در حالی که در راه رفتن جلوتر از ابوبکر حرکت می کردم مشاهده نمودند و به من فرمودند: ای ابودرداء! آیا جلوی کسی راه می روی که از تو در دنیا و آخرت بهتر است! خورشید بعد از انبیاء و مرسلین بر کسی برتر و افضل از ابوبکر طلوع و غروب ننموده است!!![3]

و یا در مورد خلیفه ی اول و دوم از طریق امام علی(علیه السلام)؟!!روایت نموده اند که آنحضرت فرمودند:
من در نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بودم که ابوبکر و عمر بر آنحضرت وارد شدند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به من فرمودند: ای علی! این دو، دو سید پیر مردان اهل بهشت بعد از انبیاء و مرسلین می باشند!!! [4]که روح کذب و دروغ در این اخبار آشکارتر از آن است که نیازی به توضیح باشد.

3) از حالات و گفتار خلیفه اول و دوم به هنگام مرگ(و قبل از آن در تفکر نسبت به مرگ) تاریخ نکاتی را بیان داشته است. در کتب حدیثی برخی از این اخبار در قسمت موضوعات اخلاقی (کتاب: زهد؛ رقاق) آمده است که برداشت عالمان اهل سنت از این اخبار آن است که این سخنان حاکی از ترس و خشیت نسبت به آخرت بوده و گویا چنین گفتاری خود بیانگر فضلیت آنان در مورد یاد مرگ است؛ در حالی که روح این سخنان حاکی از ترس نسبت به مواخذه در مورد نحوه ی عملکرد این افراد در زندگی دنیوی بوده و نه تنها بوی فضیلتی از این اخبار به مشام نمی رسد؛ بلکه چنین اخباری بیانگر ترس از مرگ و مواخذه در درگاه الهی دارد که ما به دو مورد اشاره می نمائیم:

الف) «بیهقی» در کتاب «شعب الایمان» روایت می کند:
«ابو بكر از جايى مى‌گذشت، پرنده‌اى را ديد كه بر شاخه ی درختى نشسته است، گفت: خوشا به حالت! بر شاخه ی درخت مى‌نشينی، از ميوه درخت مى‌خوری، پرواز مى‌كنى و هيچ حساب و كتابى نداری، اى كاش من هم مثل تو بودم. به خدا سوگند! دوست داشتم خدا مرا بسان درختى بر كناره راه مى‌آفريد تا شترى از كنار من مى‌گذشت و مرا در دهانش مى‌گرفت و مى‌جويد و مى‌بلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج مى‌كرد؛ ولى انسان نبودم!!! عمر نيز گفته است: اى كاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم مى‌كردند و بعضى از بدنم را كباب و بعضى را خشك مى‌كردند و مى‌خوردند، سپس به صورت عذره دفع مى‌كردند و انسان آفريده نمى‌شدم. ابو الدرداء به نقل از او مى‌گويد: اى كاش همانند درختى بودم كه قطع مى‌شود و بشر آفريده نمى‌شدم».[5]

ب) «ابن شبة» در کتاب:«تاریخ المدینة المنورة» از عثمان بن عفان روایت می کند:

«من آخرین کسی بودم که بر بالین عمر حاضر بود. بر او وارد شدم در حالی که سرش بر دامن پسرش بود، به پسرش گفت: صورتم را روی زمین بگذار؛ اما پسرش قبول نکرد. بار دیگر گفت: صورتم را بر زمین بگذار ای بی مادر! پسر هم صورت او را بر روی زمین گذارد. در آن لحظه آن قدر گفت و گفت: وای بر مادرم اگر خدا مرا نیامرزد! تا اینکه جان داد».[6]

موفق باشید.


[/HR] [1].الفجر(89)28.

[2]. همچنان که در گفتار حضرت امیر (علیه السلام)مشاهده می کنیم که به هنگام ضربت خوردن فرمودند: «فزت برب الکعبة»،‌و یا اینکه در خطبه ی پنجم نهج البلاغه فرمودند که: «وَاللَّهِ، لَابْنُ أبى طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ امِّهِ»: به خدا سوگند، انس فرزند ابى طالب [امير المؤمنين عليه السلام‏] نسبت به مرگ از انس كودك به پستان مادرش بيشتر مى باشد.

[3].فضائل الصحابة، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، ح:135، مؤسسة الرسالة بيروت:« حَدَّثَنَا أَحْمَدُ قثنا وَهْبُ بْنُ بَقِيَّةَ الْوَاسِطِيُّ قثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سُفْيَانَ الْوَاسِطِيُّ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ قَالَ: رَآنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْشِي أَمَامَ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ: «يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ، أَتَمْشِي أَمَامَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْكَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ؟ مَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ، وَلَا غَرَبَتْ، عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ أَفْضَلَ مِنْ أَبِي بَكْرٍ».

[4] . همان، ح:141:«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي وَهْبُ بْنُ بَقِيَّةَ الْوَاسِطِيُّ قثنا عُمَرُ بْنُ يُونُسَ الْيَمَامِيُّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ حَسَنٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، فَقَالَ: «يَا عَلِيُّ، هَذَانِ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَشَبَابُهَا بَعْدَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ» .

[5] . شعب الإيمان، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى الخُسْرَوْجِردي الخراساني، أبو بكر البيهقي (المتوفى : 458هـ)، ج2، ص227، ح:728، مكتبة الرشد للنشر والتوزيع بالرياض بالتعاون مع الدار السلفية ببومباي بالهند:« «قَالَ: وَحَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى، أَخْبَرَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ جُوَيْبِرٍ، عَنِ الضَّحَّاكِ قَالَ: مَرَّ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ عَلَى طَيْرٍ قَدْ وَقَعَ عَلَى شَجَرَةٍ فَقَالَ: " طُوبَى لَكَ يَا طَيْرُ تَطِيرُ فَتَقَعُ عَلَى الشَّجَرِ، ثُمَّ تَأْكُلُ مِنَ الثَّمَرِ، ثُمَّ تَطِيرُ لَيْسَ عَلَيْكَ حِسَابٌ وَلَا عَذَابٌ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مِثْلَكَ، وَاللهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ شَجَرَةً إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ فَمَرَّ عَلَيَّ بَعِيرٌ فَأَخَذَنِي فَأَدْخَلَنِي فَاهُ فَلَاكَنِي ، ثُمَّ ازْدَرَدْنِي ثُمَّ أَخْرَجَنِي بَعْرًا وَلَمْ أَكُنْ بَشَرًا قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ حَتَّى إِذَا كُنْتُ كَأَسْمَنِ مَا يَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مَنْ يُحِبُّونَ فَذَبَحُونِي لَهُمْ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضَهُ قَدِيدًا، ثُمَّ أَكَلُونِي وَلَمْ أَكُنْ بَشَرًا قَالَ: وَقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ شَجَرَةً تُعْضَدُ وَتُؤْكَلُ ثَمَرَتِي وَلَمْ أَكُنْ بَشَرًا ».

[6] . تاريخ المدينة لابن شبة(المتوفى: 262هـ)، ج2، ص919،‌طبع على نفقة: السيد حبيب محمود أحمد – جدة:«حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبَانَ بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: " أَنَا آخِرُ النَّاسِ عَهْدًا بِعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَدَخَلْتُ عَلَيْهِ وَرَأْسُهُ فِي حِجْرِ ابْنٍ لَهُ فَقَالَ لَهُ: «ضَعْ خَدِّي بِالْأَرْضِ» ، فَأَبَى، فَقَالَ: «ضَعْ خَدِّي بِالْأَرْضِ لَا أُمَّ لَكَ» ، فَفَعَلَ، فَقَالَ: «الْوَيْلُ لِأُمِّي إِنْ لَمْ يَغْفِرِ اللَّهُ لِي، فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُهَا حَتَّى خَرَجَتْ نَفْسُهُ».

السلام علیکم ورحمه الله

صدرا;757838 نوشت:
در این میان اهل بیت(علیهم السلام) که به شهادت قرآن و سنت مطهر از نوع آلودگی ای بودند، بالاترین معرفت را از مرگ داشته و مصداق اتم این آیه ی شریفه بوده اند که:«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً؛ فَادْخُلِي فِي عِبادِي؛ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»؛[1]تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است و در سلك بندگانم داخل شو

باید گفت که این آیه در مورد بعد از مرگ است، نه قبل از مرگ! پس هر انسانی که در زندگانی خود خوف داشته باشد و از الله بترسد نه تنها دلیلی نیست که از این آیه خارج شود، بلکه خلوص ایمان او را میرساند.

اما با این حال، سند روایتی که ارائه شده است صحیح نیست به دلیل اینکه ضحاک اصلاً معاصر با سیدنا عمر -رضی الله عنه- نمیباشد و در اینجا منقطع میشود.

در تکمیل سخنان استاد صدرا هم مطلبی را از بحارالانوار نقل میکنم که: «فسمع سلمان فقال: يا ليتني كنت كبشا لاهلي فأكلوا لحمي و مزقوا جلدي ولم أسمع بذكر النار» بحارالانوار (43/88)
یعنی دقیقاً سلمان -رضی الله عنه- چنین عبارتی که برای عمر -رضی الله عنه- نقل کردید را دارد! و گفته است ای کاش چنین و چنان میشدم اما از آتش نمیشنیدم.

والحمدلله
با تشکر از شما

Moslem Kurdi;757870 نوشت:
السلام علیکم ورحمه الله



اما با این حال، سند روایتی که ارائه شده است صحیح نیست به دلیل اینکه ضحاک اصلاً معاصر با سیدنا عمر -رضی الله عنه- نمیباشد و در اینجا منقطع میشود.

با تشکر از شما

با سلام

هناد بن سرى متوفاي243 هـ كه از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است، در كتاب الزهد به نقل از ضحاك مى‌نويسد:

عن الضحاك قال مر أبو بكر بطير واقع على شجرة فقال طوبى لك يا طير تقع علي الشجر وتأكل الثمر ثم تطير وليس عليك حساب ولا عذاب ياليتني كنت مثلك والله لوددت أن الله خلقني شجرة إلى جانب الطريق فمر بي بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم ازدردني ثم أخرجني بعرا ولم أك بشرا.قال وقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض ما يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا قال وقال أبو الدرادء يا ليتني كنت شجرة تعضد ولم أك بشرا.

ابو الدرداء مى‌گويد: اى كاش همانند درختى بودم كه قطع مى‌شود و بشر آفريده نمى‌شدم.(الكوفي، هناد بن السري (متوفاي243هـ)، الزهد، ج 1، ص 258، ح 449، باب من قال ليتني لم أخلق، تحقيق: عبد الرحمن عبد الجبار الفريوائي، ناشر: دار الخلفاء للكتاب الإسلامي - الكويت، الطبعة: الأولى، 1406هـ؛/الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 52، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي458هـ) شعب الإيمان، ج 1، ص 485، ح 787، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛/السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 317.)

ابو بكر از جايى مى‌گذشت، پرنده‌اى را ديد كه بر شاخه د0رختى نشسته است، گفت: خوشا به حالت، بر شاخه درخت مى‌نشيني، از ميوه درخت مى‌خوري، پرواز مى‌كنى و هيچ حساب و كتابى نداري، اى كاش من هم مثل تو بودم، به خدا سوگند، دوست داشتم خدا مرا بسان درختى بر كناره راه مى‌آفريد تا شترى از كنار من مى‌گذشت و مرا در دهانش مى‌گرفت و مى‌جويد و مى‌بلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج مى‌كرد؛ ولى انسان نبودم!!! .

عمر نيز گفته است:
اى كاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم مى‌كردند و بعضى از بدنم را كباب و بعضى را خشك مى‌كردند و مى‌خوردند، سپس به صورت عذره دفع مى‌كردند و انسان آفريده نمى‌شدم.

Moslem Kurdi;757870 نوشت:
السلام علیکم ورحمه الله

در تکمیل سخنان استاد صدرا هم مطلبی را از بحارالانوار نقل میکنم که: «فسمع سلمان فقال: يا ليتني كنت كبشا لاهلي فأكلوا لحمي و مزقوا جلدي ولم أسمع بذكر النار» بحارالانوار (43/88)
یعنی دقیقاً سلمان -رضی الله عنه- چنین عبارتی که برای عمر -رضی الله عنه- نقل کردید را دارد! و گفته است ای کاش چنین و چنان میشدم اما از آتش نمیشنیدم.

والحمدلله
با تشکر از شما

محمد بن اسماعيل بخارى به نقل از عمر بن خطاب مى‌نويسد:

عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ.(البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 201، ح3692، كتاب فضائل الصحابة، ب 6، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.)

عمر گفت: اگر براى من زمين پر از طلا شود، پيش از ديدن عذاب الهى آن را براى نجات خويش خرج مى‌كردم.

ابن حجر عسقلانى در توضيح اين روايت مى‌نويسد:

وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم.(العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 43، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.)

اين سخن را عمر به خاطر كوتاهي‌ها در بر آوردن حقوق مردم و هنگامى كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است.:Sham:

با سلام

رضا;757872 نوشت:
عن الضحاك قال مر أبو بكر بطير واقع على شجرة فقال طوبى لك يا طير تقع علي الشجر وتأكل الثمر ثم تطير وليس عليك حساب ولا عذاب ياليتني كنت مثلك والله لوددت أن الله خلقني شجرة إلى جانب الطريق فمر بي بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم ازدردني ثم أخرجني بعرا ولم أك بشرا.قال وقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض ما يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا قال وقال أبو الدرادء يا ليتني كنت شجرة تعضد ولم أك بشرا.

این + 3 مورد بعدی را که قبلاً بررسی کردم، کافیست پست های قبلی را مطالعه میکردید.

رضا;757873 نوشت:
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ.(البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 201، ح3692، كتاب فضائل الصحابة، ب 6، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 هـ – 1987م.)

این کاملاً طبیعی است که هر کسی از عذاب الهی بترسد. آیا نباید از عذاب الله ترسید؟!!
و اگر این ها به منزلۀ گناهکار بودن باشد، پس این روایات را چه میکنید که:

«فسمع سلمان فقال: يا ليتني كنت كبشا لاهلي فأكلوا لحمي و مزقوا جلدي ولم أسمع بذكر النار» بحارالانوار (43/88)
یا
«فسقطت فاطمة (عليها السلام) على وجهها وهي تقول: الويل ثم الويل لمن دخل النار» (همان)
یا
«وقال علي (عليه السلام): يا ليت السباع مزقت لحمي وليت أمي لم تلدني ولم أسمع بذكر النار» (همان)

همچنین زین العابدین -رحمه الله- میگوید: «اي معبودِ من، آيا اقرارم به كارهاي ناپسند در پيشگاه تو، مرا سود مي‌دهد؟ و اعترافم به زشتكاري‌ها مرا از عذاب تو نجات مي‌بخشد؟ يا در همين حال كه هستم خشمِ خود را بر من واجب كرده‌اي، و هم اكنون كه تو را مي‌خوانم غضب خود را دامنگيرم ساخته‌اي اي خداوند پاك، از تو نااميد نخواهم شد، زيرا دَرِ بازگشت به سوي خود را به رويم گشوده‌اي. پس به درگاهت مي‌نالم، چونان بنده‌اي ذليل كه برخود ستم كرده و حُرمت پروردگارِ خود را شكسته است [...] من بر خويشتن جز از عذابِ تو نمي‌ترسم، كه تنها از تو بايد بيم داشت و تنها از تو بايد آمرزش خواست. بر محمد و خاندانش درود فرست و نيازم را برآور و خواسته‌ام را برسان و گناهم را ببخشاي و مرا از ترس در امان دار» صحیفه سجادیه (نیایش 12)
http://www.tebyan-zn.ir/news-papers/Religion_Thoughts/islamic_books/Sahifeh_description/2012/2/25/53297.html

حال آیا اینها از ترس از خداوند بوده است، یا نشانۀ گناهکاری؟!!

yalda solimani;757942 نوشت:
ای کاش خداوند یکی از این خواسته های جناب عمر در مورد خودش رو برآورده میکرد که از صحنه ی روزگار محو میشد اینقدر شیعه داغ نمیدید

خواهش میکنم این حرف را در حین مباحثه نزنید بر روند مباحثه تاثیر منفی دارد بعلاوه وحدت و تفرقه را نیز از بین میبرد در شرایط کنونی اینگونه حرف زدن به مصلحت نیست . چنان که مرجع تقلید شیعیان آیت الله خامنه ای توهین به مقدسات اهل سنت را حرام اعلام کرده اند و همچنین آیت الله مکارم شیرازی در رساله ی اجوبیه خود در پاسخ به سوالی درمورد این مسئله از آن منع نمودند .

بسم الله الرحمن الرحیم
وصلی الله علی نبینا محمد و آله الطاهرین المعصومین و الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیر المومنین و اولاده المعصومین
سلام علیکم

Moslem Kurdi;757870 نوشت:
باید گفت که این آیه در مورد بعد از مرگ است، نه قبل از مرگ!

ضمن سلام و خسته نباشید خدمت شما باید بگویم که برخلاف آنچه شما فکر میکنید این آیه درمورد دوجا است 1. هنگام مرگ 2. هنگام بر انگیختن انسان ها از قبر . چنان که در تفسیر المیزان آمده ((ارجعي الي ربك راضية مرضية بعضي پنداشته‏اند كه اين خطاب بعد از حسابرسي نفوس مطمئنه به ايشان مي‏شود .

و ليكن به نظر ما ظرف اين خطاب از اول تا به آخر روز قيامت است ، يعني از همان لحظه‏اي كه نفوس مطمئنه زنده مي‏شوند ، تا لحظه‏اي كه داخل بهشت مي‏شوند بلكه از لحظه‏اي كه مرگشان مي‏رسد مورد اين خطاب هستند تا وقتي كه به جنت الخلد در مي‏آيند))
چرا که اگر چنین نبود آوردن لفظ ((ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ )) بی معنا بود بلکه این لفظ بیانگر فرمان خداوند برای باز گشت نفس مطمئنه است که بجز در هنگام موت یا حشر معنا ندارد. و همانطور که درهنگام حشر صادق است درهنگام مرگ هم صادق است چون مرگ و آغاز سفر انسان برای بازگشت به سوی خداوند است .


Moslem Kurdi;757870 نوشت:
پس هر انسانی که در زندگانی خود خوف داشته باشد و از الله بترسد نه تنها دلیلی نیست که از این آیه خارج شود، بلکه خلوص ایمان او را میرساند.

بله اما انسانی که در زندگی خود ترس داشته باشد درست است که تمام اخیار و خوبان در طول حیات خود از خدا ترس داشتند اما همه ی آنها در هنگام مرگ راضی و خشنود از بازگشت به سوی پروردگارشان و دریافت پاداش الهی بودند نه ترسان از عذاب چنانکه الفاظ ((راضِيَةً مَرْضِيَّةً)) در آیه ی فوق به خوبی بیانگر این امر است و نیز چنان که امیرالمومنین با آنهمه خوفی که در زمان حیات از خدا داشت درهنگام ضربت خوردن خویش فرمود (( به خدای کعبه قسم که رستگار شدم )) نه اینکه به پسرش بگوید ((صورتم را روی زمین بگذار؛)) و سپس بگوید ((وای بر مادرم اگر خدا مرا نیامرزد! ))


Moslem Kurdi;757870 نوشت:
اما با این حال، سند روایتی که ارائه شده است صحیح نیست به دلیل اینکه ضحاک اصلاً معاصر با سیدنا عمر -رضی الله عنه- نمیباشد و در اینجا منقطع میشود.

اولا هناد ابن سری که این مطلب را از ضحاک نقل کرده مورد وثوق علما و بزرگان اهل سنت میباشد . چنان که در شرح او نوشته اند .
هناد بن سری از علمای عباد و زاهد اهل تسنن است که مسلم و دیگر صاحبان سنن اربعه از او روایت کرده اند و بنابر نقل ذهبی ، عدم نقل روایت بخاری از او سهوا و اتفاقی بوده است .
او را " زین العابدین " می نامند و آنقدر زاهد بود که هرگز ازدواج نکرد و کثیر البکاء و کثیر العباده بود و او را راهب کوفه می نامیدند ( سیر اعلام النبلاء ج 11 ص 465 – 466 رقم 118 الناشر : مؤسسة الرسالة )
او کتابی دارد در " زهد " که به روایات و مصادیق زهد و پارسایی در آن اشاره کرده است .
از کتابی وی تجلیل شده و آن را به نام " کتاب کبیر در زهد و پارسایی " بیان می کنند ( تذکره الحفاظ ج 2 ص 508 رقم 522 الناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت – لبنان )
اهمیت کتاب وی بسیار بالا می باشد تا جایی که کسانی همچون احمد بن حنبل که بعد از او در مورد زهد و پارسایی و اخلاق ، کتاب نوشتند بسیار از کتب هناد استفاده کردند .

ثانیا این روایت از طرق مختلفی به ما رسیده که صحت آنرا اثبات میکند و ما اکنون و به اختصار به نقل برخی از آنها میپردازیم . انساءالله


کتاب المتمنین تالیف ابن ابی الدنیا
ابن ابی الدنیا از علمای مشهور اهل تسنن می باشد و از موالیان بنی امیه و معلم معتضد عباسی بوده است و کمترین آثار تشیع در وی وجود ندارد (سیر اعلام النبلاء ج 13 ص 397 و 400 رقم 192 الناشر : مؤسسة الرسالة )

وی در یکی از کتابهایش به نام " کتاب المتمنین " که در مورد آرزوهای بزرگان اهل تسنن است ، چنین می گوید :



وقال عمر رضی الله عنه لوددت أنی کبش ربانی أهلی حتى إذا کنت کأسمن ما یکون زارهم بعض من یحبونه فذبحونی فجعلوا نصفی شواء ونصفی قدیدا أنی صرت ولم أکن بشرا


عمر می گوید : ای کاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا می پروراندند تا اینکه چاق و پروار می شدم تا وقتی که هر کس دوستانشان به دیدن آنها می آمدند ، نصف گوشت مرا کباب می کردند و نصف دیگر آن را نمک سود می کردند ولی بشر نمی بودم


المتمنین ، ج 1 ص 74 رقم 124 ، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن عبید ابن أبی الدنیا القرشی البغدادی الوفاة: 281هـ ، دار النشر : دار ابن حزم - بیروت - لبنان - 1418هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد خیر رمضان یوسف


قوت القلوب تالیف ابن ابی طالب مکی
ابن ابی طالب مکی از علمای زاهد و عارف اهل تسنن می باشد و در کتاب " قوت القلوب " به این سخن عمر – به طریق ارسال مسلم - چنین اشاره می کند :


وقد کان من فوقهم من علیه الصحابة یتمنون أنهم لم یخلقوا بشرًا وقد بشروا بالجنة یقینًا فی غیر خبر من ذلک .... وقول عمر رضی اللّه عنه : وددت أنی کنت کبشاً ذبحنی أهلی لضیفهم


در راس ایشان ، صحابه ای که آرزو می کردند که هرگز به صورت انسان خلق نمی شدند – در حالی که قطعا – ایشان به بهشت بشارت داده شده اند همانند این سخن عمر که گفته است : آرزو می کنم ای کاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا برای مهمانشان ذبح می کردند ( تا آنها ، او را بخورند )


قوت القلوب فی معاملة المحبوب ووصف طریق المرید إلى مقام التوحید ، ج 1 ص 381 ، اسم المؤلف: محمد بن علی بن عطیة الحارثی المشهور بأبی طالب المکی الوفاة: 286هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت/لبنان - 1426هـ -2005 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : د.عاصم إبراهیم الکیالی


این سخن عمر بن خطاب را شمس الدین محمد حسینی شافعی نیز در مختصر حلیه الاولیاء نیز آورده است .
مجمع الاحباب و تذکره اولی الالباب ، ج 1 ص 252 اسم المؤلف: شریف محمد بن حسن بن عبدالله الحسینی الواسطی الشافعی الوفاة: 776 ه ، دار النشر : دار المنهاج للنشر و التوزیع - جده – 1423 ه / 2002 م ، الطبعة : الأولى


ابن تیمیه در " منهاج السنه " بعد از بیان سخن مرحوم علامه حلی اعلی الله مقامه در مورد همین روایت ابونعیم ، با اینکه در رد کردن واضحات روایی و احادیثی که قاطبه علمای اهل تسنن بر صحت آنها مجمع علیه هستند شهره عام و خاص است ، نه تنها این سخن را رد نمی کند بلکه آن را از مصادیق خوف عمر (!) می داند و در تایید آن به چند روایت استناد کرده و در توجیه خضوع و خشوع مولایش چنین می گوید :

وخشیته من الله لکمال علمه فإن الله تعالى یقول إنما یخشى الله من عباده العلماء

خشیت و ترس عمر از خداوند بخاطر کمال علمش بوده است زیرا خداوند می فرماید : از بندگان خدا تنها دانایانند که از او مى‏ ترسند .

منهاج السنة النبویة ، ج 6 ص 5 - 18 اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم


المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال ، ص 346 ، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی الوفاة: 748هـ ، دار النشر : ، تحقیق : محب الدین الخطیب



تاریخ مدینه دمشق تالیف ابن عساکر
ابن عساکر شافعی در " تاریخ مدینه دمشق " نیز چنین می گوید :
فقال عمر یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم حتى إذا کنت کأسمن ما یکون زارهم بعض من یحبون فذبحونی لهم فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی ولم أکن بشرا


تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 30 ص 331 ، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری


نور الابصار تالیف شبلنجی
شبلنجی شافعی در " نور الابصار " این مطلب را در باب مناقب (!) عمر بن خطاب ، صورت ارسال مسلم بیان می کند :


و کان یقول لیتنی کنت کبش اهلی سمنونی ما بدا لهم ثم ذبحونی فاکلونی و اخرجونی عذره و لم اکن بشرا


نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، ص 66 فصل فی ذکر مناقب سیدنا عمر بن الخطاب - فصل فی ذکر نبذه من کلامه ، اسم المؤلف: السید مومن بن حسن بن مومن الشبلنجی المصری الشافعی الوفاة: ق 14 ، دار النشر : مکتبة و مطبعة الفجر الجدید – القاهره - مصر

وموارد فراوان دیگر که اکنون مجال بیان آن نیست .


Moslem Kurdi;757870 نوشت:
یعنی دقیقاً سلمان -رضی الله عنه- چنین عبارتی که برای عمر -رضی الله عنه- نقل کردید را دارد! و گفته است ای کاش چنین و چنان میشدم اما از آتش نمیشنیدم.

همانطور که ذکر نمودیم برفرض صحت این مسئله این حال برای زمان حیاتشان بوده و اولیاء الله همگی درهنگام جان دادن خوشحال و مشتاق لقای خدا بودند نه هراسان و مضطرب از اعمالشان .

والسلام علی من اتبع الهدی

Moslem Kurdi;757938 نوشت:
با سلام

این + 3 مورد بعدی را که قبلاً بررسی کردم، کافیست پست های قبلی را مطالعه میکردید.

این کاملاً طبیعی است که هر کسی از عذاب الهی بترسد. آیا نباید از عذاب الله ترسید؟!!
و اگر این ها به منزلۀ گناهکار بودن باشد، پس این روایات را چه میکنید که:

«فسمع سلمان فقال: يا ليتني كنت كبشا لاهلي فأكلوا لحمي و مزقوا جلدي ولم أسمع بذكر النار» بحارالانوار (43/88)
یا
«فسقطت فاطمة (عليها السلام) على وجهها وهي تقول: الويل ثم الويل لمن دخل النار» (همان)
یا
«وقال علي (عليه السلام): يا ليت السباع مزقت لحمي وليت أمي لم تلدني ولم أسمع بذكر النار» (همان)

همچنین زین العابدین -رحمه الله- میگوید: «اي معبودِ من، آيا اقرارم به كارهاي ناپسند در پيشگاه تو، مرا سود مي‌دهد؟ و اعترافم به زشتكاري‌ها مرا از عذاب تو نجات مي‌بخشد؟ يا در همين حال كه هستم خشمِ خود را بر من واجب كرده‌اي، و هم اكنون كه تو را مي‌خوانم غضب خود را دامنگيرم ساخته‌اي اي خداوند پاك، از تو نااميد نخواهم شد، زيرا دَرِ بازگشت به سوي خود را به رويم گشوده‌اي. پس به درگاهت مي‌نالم، چونان بنده‌اي ذليل كه برخود ستم كرده و حُرمت پروردگارِ خود را شكسته است [...] من بر خويشتن جز از عذابِ تو نمي‌ترسم، كه تنها از تو بايد بيم داشت و تنها از تو بايد آمرزش خواست. بر محمد و خاندانش درود فرست و نيازم را برآور و خواسته‌ام را برسان و گناهم را ببخشاي و مرا از ترس در امان دار» صحیفه سجادیه (نیایش 12)
http://www.tebyan-zn.ir/news-papers/Religion_Thoughts/islamic_books/Sahifeh_description/2012/2/25/53297.html

حال آیا اینها از ترس از خداوند بوده است، یا نشانۀ گناهکاری؟!!

با سلام
جناب Moslem Kurdi سخن شما زمانی مصداق پیدا میکند که جناب عمر در امر خلافت دچار اشتباه نشده باشند و معصوم باشند
همانطور که خود میدانید در این مورد سخن شما خیلی لنگ میزند
و همانگونه که خود واقفید بارها و بارها عمر این جمله را به زبان آورد
اگر علی ع نبود عمر هلاک میشود
« لو لا علي (ع) لهلک عمر »


لولاعلي در منابع اهل سنت :


تاويل مختلف الحديث ، ابن قتيبه ، ص 152، مواقف ، ايجي ، ج 3 ، ص 627 و 636، شرح مقاصد ، تفتازاني ، ج 2 ، ص 294 ، التفسير الكبير ، فخررازي ، ج 21 ، ص 22،شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ‌، ج 1 ، ص 18و ج 12 ، ص 179، تمهيد الاوائل ، باقلاني ، ص 476 ، مناقب علي ابن ابيطالب ، ابن مردويه اصفهاني ، ص 88، ينابيع المودة ، قندوزي حنفي ، ج 1 ، ص 216و ج 2 ، ص 172و ج 3 ، ص 147 ، تاويل مختلف الحديث ، ابن قتيبه، ج 1 ، ص 162، تمهيد الاوائل في تلخيص الدلائل ، باقلاني ، ج 1 ، ص 476 و 547 ، الحاوي الکبير ، ماوردي شافعي ، ج 12 ، ص 115 و ج 13 ، ص 213 ، تفسير سمعاني ، ج 5 ، ص 154 ، المفصل في صنعه الاعراب ، زمخشري ، ج 1 ، ص 432 ، العواصم من القواصم ، ابوبکر بن عربي ، ج 1 ، ص 203 ، حاشيه الرملي ، رملي ، ج 4 ص 39 ، الجد الحثيث ، سعودي غزي عامري ، ج 1 ، ص 186، بريقه محموديه ، محمد بن محمد خادمي ، ج 2 ص 108، منع الجليل ، محمد عليش ، ج 9 ، ص 648، دستور العلماء ، قاضي عبدالنبي نکري، ج 1 ، ص 80.
ماجراهاي بيان اين مطلب توسط عمر :


1 . قال أحمد ابن زهير حدثنا عبيد الله بن عمر القواريري حدثنا مؤمل بن إسماعيل حدثنا سفيان الثوري عن يحيى بن سعيد عن سعيد بن المسيب قال كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن وقال في المجنونة التي أمر برجمها وفى التي وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى يقول وحملة وفصاله ثلاثون شهرا الحديث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحديث فكان عمر يقول لولا على لهلك عمر.
استيعاب ابن عبدالبر ج 3 ص 1103.
و درباره زن ديوانه اي كه عمر امر به سنگسار او كرد و در مورد زني كه شش ماهه بچه اش به دنيا آمده بود پس عمر خواست كه آنها را سنگسار كند پس حضرت علي به او گفت همانا خداي متعال مي گويد : و حمل زن و شير دادنش سي ماه است ... و همچنين به او گفت : هماا خدا تكليف را از ديوانه برداشته است ... پس عمر مي گفت : ‌اگر علي نبود عمر هلاك مي شد.

حال از شما سوال میکنیم چنین کسی از عذاب الهی بخاطر جهل نسبت به احکام نباید بترسد ؟انهم احکامی به این سادگی؟

اگر واقعاً آن چه كه اهل سنت ادعا مى‌كنند صحت داشت، چه نيازى بود كه خليفه دوم ترس تمام وجودش را فرابگيرد و براى خلاصى از عذاب خداوند، فديه بدهد؟

علي بن جعد در مسندش، الربعى در وصايا العلما، ابونعيم در حلية‌ الأولياء، بغوى در شرح السنة و... مى‌نويسند:


عن ابن عمر: كان رأس عمر على فخذي في مرضه الذي مات فيه، فقال لي: ضع رأسي، قال: فوضعته على الأرض، فقال: ويلي وويل أمي إن لم يرحمني ربي.


فرزند عمر مى‌گويد: سر پدرم در وقت بيماري‌اش كه در همان بيمارى از دنيا رفت، روى زانويم بود، گفت: سرم را روى زمين بگذار، سپس گفت: واى بر من و بر مادرم، اگر خدا بر من رحم نكند.


(الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد أبو الحسن (متوفاي230هـ) مسند ابن الجعد، ج 1، ص 136، : تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410هـ – 1990م؛/الربعي، أبو سليمان محمد بن عبد الله بن أحمد بن زبر (متوفاي379هـ)، وصايا العلماء عند حضور الموت، ج 1، ص 37 ـ 38، تحقيق: صلاح محمد الخيمي والشيخ عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: دار ابن كثير - دمشق - بيروت، الطبعة: الأولى، 1406هـ – 1986م؛/الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 52، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ؛/البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ)، شرح السنة، ج 14، ص 373، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ - 1983م./الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 116.)


اگر واقعاًعمر از رضايت دائمى خداوند مطمئن بودند، چرا چنين سخنانى را بر زبان جارى و چنين آروزهايى كرده اند؟


بگذارید مقایسه ای کنیم !!!


نگاهي به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام:


پس از مطالعه برخى از اعترافات و آرزوهاى خليفه دوم ، بى مناسبت نخواهد بود اگر نگاهى مقايسه آميز به آخرين سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام نيز داشته باشيم.


ابن اثير جزرى در اسد الغابة مى‌نويسد:


عن عمرو ذي مر قال: لما أُصيب علي بالضربة، دخلتُ عليه وقد عَصَب رأْسه، قال قلت: يا أَمير المؤمنين، أَرني ضربتك. قال: فحلَّها، فقلت: خَدْشٌ وليس بشيء. قال: إِني مفارقكم. فبكت أَم كلثوم من وراء الحجاب، فقال لها: اسكتي، فلو ترين ماذا أَرى لما بكيت. قال فقلت: يا أَمير المؤمنين، ما ترى؟ قال: هذه الملائكة وفود، والنبييون، وهذا محمد يقول: يا علي، أَبْشِر، فما تصير إِليه خَيرٌ مما أَنت فيه. (الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 131، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.)


عمرو ذى مر مى‌گويد: هنگامى كه علي عليه السلام ضربت خورد نزد وى رفتم ديدم سرش را بسته است گفتم:اى امير مؤمنان جاى ضربه شمشير را به من نشان بده، دستمال سرش را باز كرد، گفتم: زخم كوچكى است، فرمود: من از جمع شما مى‌روم، امّ‌كلثوم كه پشت پرده بود گريه كرد، فرمود: ساكت و آرام باش، اگر آنچه من مى‌بينم تو مى‌ديدى گريه نمى‌كردي، گفتم: اى امير مؤمنان چه مى‌بينى؟ فرمود: اين‌جا گروهى از فرشتگان و پيامبران جمع شده‌اند و اين هم رسول خدا محمد (صلى الله عليه وآله) است كه مى‌فرمايد: اى علي بشارتت باد، آنچه در انتظار تو است بهتر از چيزى است كه هم اكنون داري.




زمخشرى در ربيع الأبرار مى‌نويسد:


أسماء بنت عميس: أنا لعند علي بن أبي طالب بعد ما ضربه ابن ملجم، إذ شهق شهقة ثم أغمي عليه، ثم أفاق فقال: مرحباً، مرحباً، الحمد لله الذي صدقنا وعده، وأورثنا الجنة، فقيل له: ما ترى؟ قال: هذا رسول الله، وأخي جعفر، وعمي حمزة، وأبواب السماء مفتحة، والملائكة ينزلون يسلمون علي ويبشرون، وهذه فاطمة قد طاف بها وصائفها من الحور، وهذه منازلي في الجنة. لمثل هذا فليعمل العاملون.


(الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 438، طبق برنامه الجامع الكبير، الإصدار الرابع.)


اسماء دختر عميس مى‌گويد: پس از آنكه علي عليه السلام به وسيله ابن ملجم ضربت خورد نزد آن حضرت بودم، ناگهان صيحه‌اى زد و بيهوش شد، سپس به هوش آمد وفرمود: خوش آمديد، خوش آمديد، سپاس خدا را كه وعده اش راست بود و ما را وارث بهشت قرار داد، سؤال شد: چه مى‌بينى؟ فرمود: اين رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) است واين هم برادرم جعفر و عمويم حمزه، درهاى آسمان باز و فرشتگان نازل مى‌شوند و به من سلام مى‌كنند و بشارت مى‌دهند و اين هم فاطمه است كه حور العين او را در بر گرفته‌اند و اين هم جايگاههاى من در بهشت است. برا ى چنين پاداشى كوشندگان بايد بكوشند.

آیا باز هم میخواهید جناب عمر را از ترس معاف کنید؟

آیا عمر گناه کارنبوده؟

یا علی ع

بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به آقای نوید ...
فرمودید: امیرالمومنین با آنهمه خوفی که در زمان حیات از خدا داشت درهنگام ضربت خوردن خویش فرمود (( به خدای کعبه قسم که رستگار شدم )) نه اینکه به پسرش بگوید ((صورتم را روی زمین بگذار؛)) و سپس بگوید ((وای بر مادرم اگر خدا مرا نیامرزد! ))
پاسخ: اولاً بحث ما هم در زمان حیات است، نه در زمانی که فرشتگان عذاب جان را میستانند.
ثانیاً آن «وای بر مدارم اگه خدا مرا نیامرزد» با این سند نقل شده است:

«حدثنا سليمان بن حرب، قال: حدثنا حماد بن زيد، عن يحيى بن سعيد، عن عاصم بن عبيد الله، عن عبد الرحمن بن أبان بن عثمان، عن أبيه، عن عثمان رضي الله عنه ...» تاریخ المدینه (3/919)
عاصم بن عبیدالله ضعیف الحدیث است و به او احتجاج نمیشود. رک: میزان الاعتدال (2/353)

فرمودید: اولا هناد ابن سری که این مطلب را از ضحاک نقل کرده مورد وثوق علما و بزرگان اهل سنت میباشد
پاسخ: انقطاع اصلاً چه ارتباطی به ثقه بودن راوی دارد؟!!!! مگر من از ثقه بودن ضحاک حرفی زدم؟!!!!

سپس مطالبی را از اینجا کپی پیست کرده اید، که میخواهم اسنادی که در این کتب آمده است را ارائه کنید زیرا ممکن است یک مطلب با یک سند واحد در کتب مختلف آمده باشد و شکی نیست که اینگونه هیچ تقویتی در آن صورت نمیپذیرد. این هم از لینک:
http://islamtxt.persianblog.ir/post/27/

سپس گفته اید: همانطور که ذکر نمودیم برفرض صحت این مسئله این حال برای زمان حیاتشان بوده و اولیاء الله همگی درهنگام جان دادن خوشحال و مشتاق لقای خدا بودند نه هراسان و مضطرب از اعمالشان .
پاسخ: در کدام روایت از آنچه آمد گفته شده بود که در هنگام جان دادن چنین وضعیتی بوده است؟! پس شرایط در اینجا یکسان است و میبینیم که یک شخص غیر معصوم به اندازۀ معصوم از خدا میترسد و میخواهد که الله عذابش نکند و گناهش را ببخشد. یعنی خوف و انتظار بخشش گناه از زین العابدین و عمر -رضی الله عنهما- که یکی از نظر شما معصوم و دیگری از نظر ما غیر معصوم است.

=====================

اما در پاسخ به آقای رضا...
فرموده اند: همانطور که خود میدانید در این مورد سخن شما خیلی لنگ میزند و همانگونه که خود واقفید بارها و بارها عمر این جمله را به زبان آورد اگر علی ع نبود عمر هلاک میشود « لو لا علي (ع) لهلک عمر »
پاسخ: اولاً شما که عمر و علی –رضی الله عنهما- را دشمن خونی یکدیگر میدانید که یکی همسر دیگری را به قتل رسانده است! این حدیث در صورت صحت این را ثابت میکند که علی وزیر عمر بوده و همچنین عمر با او مشورت میکرده و برایش احترام قائل بوده است!
ثانیاً این بار ها و بار ها را از کجا آورده اید؟! از اینجا:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=2143
ثالثاً بین عبیدالله و مؤمل بن اسماعیل انقطاع است، و خود مؤمل هم کثیر الخطا و دارای اشکال حافظه بوده است!
رابعاً این چه ارتباطی به موضوع ما داشت؟!

بعد روایتی که آورده اید را هم در پاسخ به آقای نوید بررسی کردم و نیازی به تکرار نیست.

آورده اید که: عمرو ذى مر مى‌گويد: هنگامى كه علي عليه السلام ضربت خورد نزد وى رفتم ديدم سرش را بسته است ...
پاسخ: در سند این روایت فضيل بن الزبير مجهول است.

در آخر گفته اید: اگر واقعاًعمر از رضايت دائمى خداوند مطمئن بودند، چرا چنين سخنانى را بر زبان جارى و چنين آروزهايى كرده اند؟ [...] آیا باز هم میخواهید جناب عمر را از ترس معاف کنید؟ آیا عمر گناه کارنبوده؟
پاسخ: اولاً گناهکار بودن و ترسیدن از عذاب الله را از صحیفه سجادیه آوردم.
ثانیاً مگر زین العابدین از عصمت خود بی خبر بوده که چنین گفته است؟!! همچنین فاطمه و علی -رضی الله عنهما- از عصمت خود بی خبر بوده اند؟!
ثالثاً ثابت نشد که اینها در زمان جان دادن بوده باشد، علاوه بر اینکه تک تک اسناد بررسی سندی شد.

والسلام علیکم وعلی من اتبع الهدی :Sham:
یا الله

با سلام

وقتی فردی انسانیتش رو درک می کنه، و در عین حال خودش رو ملزم می دونه که این مسئولیت رو به درستی به انجام برسونه و آنچنان باشه که خداوند از یک انسان انتظار داره،

در اون صورت طبیعیه که گاهی به غیرانسان ها غبطه بخوره.

بـاران;758283 نوشت:
با سلام
وقتی فردی انسانیتش رو درک می کنه، و در عین حال خودش رو ملزم می دونه که این مسئولیت رو به درستی به انجام برسونه و آنچنان باشه که خداوند از یک انسان انتظار داره،
در اون صورت طبیعیه که گاهی به غیرانسان ها غبطه بخوره.

مشکل شما این است که همه چیز را مطلق میبینید. طبیعی است که امام یک جامعه اسلامی نهایت تلاش خود را انجام دهد و چون مسئولیتش سنگین باشد از دست خود راضی نباشد و بخواهد باز هم عدالت و دقت بیشتری به خرج دهد!

آقای خامنئی که رهبر کنونی ایران است اعتراف میکند در مورد یکی از سیاست های کشوری اشتباه کرده است: «این اشتباه بود. عرض کردم؛ مسئولین کشور در این اشتباه سهیمند، خود بنده‌ی حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خدای متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد...»
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21137

حال آیا شما بر آقای خامنئی ایراد میگیرید که نباید اشتباه میکرد؟
مگر ایشان معصوم هستند؟! و اگر ایشان معصوم نیستند، ما هم امیر المؤمنین عمر بن الخطاب -رضی الله عنه- را معصوم نمیدانیم!!
هر چند به گفتار معصومین هم در مورد اشتباه اشاره شد.

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

با سلام و احترام

مسلم گرامی منظور من عکس چیزی بود که شما برداشت کردید. من از جناب عمر بن الخطاب یا هر فرد دیگری انتظار معصومیت ندارم، و نظرم اینه که این سخنانی که به ایشون منسوب هست (مبنی بر غبطه خوردنشون به غیر انسان ها) نشانه خوبیست مبنی بر درک مسئولیت های انسانی و تلاش برای تعالی و تمایل به کسب رضایت خداوند.

انسان هایی که چنین درکی نداشته باشند و از خودشون انتظار تعالی نداشته باشند، هرگز حاضر نیستند چیزی غیر از انسان باشند.

البته بیان این جملات نمی تونه مساوی با یک اعتقاد جدی فرض بشه، این حرف ها از جنس "ای کاش های گذرایی" هستند که گاهی ممکنه به ذهن خطور کنند. و به این معنا نیست که اون فرد به رضای خدا (مبنی بر انسان آفریده شدنش) راضی نیست.

گذشته از اینها، از نظر من ایجاد چنین تاپیک هایی بسیار اشتباه هست. هر کدوم از ما عزیزانی داریم، از دین و کتاب آسمانی و پیامبران گرفته تا پدر و مادر و سایر خویشاوندان. چه دلیلی داره که بخوایم عزیزان همدیگه رو به نقد بکشیم؟! چه سودی در این کار هست؟!

بـاران;758299 نوشت:
با سلام و احترام
مسلم گرامی منظور من عکس چیزی بود که شما برداشت کردید. من از جناب عمر بن الخطاب یا هر فرد دیگری انتظار معصومیت ندارم، و نظرم اینه که این سخنانی که به ایشون منسوب هست (مبنی بر غبطه خوردنشون به غیر انسان ها) نشانه خوبیست مبنی بر درک مسئولیت های انسانی و تلاش برای تعالی و تمایل به کسب رضایت خداوند.
انسان هایی که چنین درکی نداشته باشند و از خودشون انتظار تعالی نداشته باشند، هرگز حاضر نیستند چیزی غیر از انسان باشند.
البته بیان این جملات نمی تونه مساوی با یک اعتقاد جدی فرض بشه، این حرف ها از جنس "ای کاش های گذرایی" هستند که گاهی ممکنه به ذهن خطور کنند. و به این معنا نیست که اون فرد به رضای خدا (مبنی بر انسان آفریده شدنش) راضی نیست.
گذشته از اینها، از نظر من ایجاد چنین تاپیک هایی بسیار اشتباه هست. هر کدوم از ما عزیزانی داریم، از دین و کتاب آسمانی و پیامبران گرفته تا پدر و مادر و سایر خویشاوندان. چه دلیلی داره که بخوایم عزیزان همدیگه رو به نقد بکشیم؟! چه سودی در این کار هست؟!

وعلیکم السلام ورحمه الله خواهر گرامی
بحث ما هم دقیقاً همین است که اختلافات خود را در سایه قرآن کریم حل کنیم، اما زمانی که عده ای به قصد شبهه پراکنی و سنگ اندازی گوشه و کنار کتاب های مختلف را آنالیز میکنند، ما هم امکان این کار برایمان کاملاً فراهم میباشد، همانگونه که در پست های من در این تاپیک دیدید.

فی امان الرحمن

Moslem Kurdi;758062 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

=====================

اما در پاسخ به آقای رضا...
فرموده اند: همانطور که خود میدانید در این مورد سخن شما خیلی لنگ میزند و همانگونه که خود واقفید بارها و بارها عمر این جمله را به زبان آورد اگر علی ع نبود عمر هلاک میشود « لو لا علي (ع) لهلک عمر »
پاسخ: اولاً شما که عمر و علی –رضی الله عنهما- را دشمن خونی یکدیگر میدانید که یکی همسر دیگری را به قتل رسانده است! این حدیث در صورت صحت این را ثابت میکند که علی وزیر عمر بوده و همچنین عمر با او مشورت میکرده و برایش احترام قائل بوده است!

والسلام علیکم وعلی من اتبع الهدی :Sham:
یا الله

با سلام
گویا شما به تند روی علاقه شدیدی دارید ؟
امام علی ع وزیر عمر بن خطاب ؟

در صحيح مسلم که يکي از بزرگترين کتب اهل سنت روايتي بيان شده است که جناب عمر بن خطاب نظريه علي بن ابيطالب را در مورد خوش چنين مي گويد:
تو در مورد ابوبکر چنين نظريه ايي داشتي: دروغگو- گناهکار- حيله گر و خائن سپس من بعد از او خليفه شدم و نظر تو در مورد من نيز همين هست.(1)

پي نوشت:
(1)صحيح مسلم ج5ص152- دارالفکر





امیر المومنین ع نه تنها از خلیفه دوم که نسبت به ال ابوبکر هم اعتراضات خود را نشان داده اند
انتقاد امام از خلفا را می توان در قالب سخنان و رفتار و پندار آن حضرت مشاهده کرد .
دشمنی های عایشه با امام علی که به اعتراف خود عایشه از همان زمان پیامبر وجود داشته ،می تواند شاهدی بر اختلاف آل ابی بکر با آل علی تلقی شود .
گفته اند ،زمانی که فاطمه رحلت کرد ،همه زنان پیامبر در عزای بنی هاشم شرکت کردند ،اما عایشه خود را به مریضی زد و نیامد و حتی برای علی (ع) چیزی نقل کردند که گویا عایشه اظهار سرور کرده بود . [1]

حمله به خانه امام و حالت قهر حضرت فاطمه و عدم اجازه برای حضور شیخین بر جنازه آن حضرت[2] ،اختلاف را عمیق تر کرد .
امام در نفرین به قریش (کسانی که خلافت را از وی گرفتند ) فرمود : خدایا ! من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند ،یاری می خواهم « فانهم قطعوا رحی ،و صغروا عظیم منزلتی ،و اجمعوا عی منازعتی امرا هو لی » [3]آنان پیوند خویشی مرا بریدند و رتبت والای مرا خرد کردند و در چیزی که حق من بود با من به ستیز برخواستند .
امام در انتقادی آشکار از عمر می گوید : چون زندگانی او به سر آمد ،گروهی را نامزد کرد و مرا در جمله آنان در آورد . خدا من از نخستین چه کم داشتم ، که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان داشتند [4] . عمر امام را متهم کرده بود که « فیه دعابة»[5] ،او مرد شوخی است .

بعدها معاویه و عمرو عاص بر اساس همین سخن عمر،درباره امام گفتند ، فیه تلعابة [6].امام اتهام عمرو عاص را به شدت رد کرد و این در حقیقت رد سخن عمر بود [7].
بزرگترین انتقاد امام به خلفاء در قالب خطبه شقشقیه آمده است .
امام در انتقاد به خلفا می فرمود،انها حقش را غصب کرده اند . امام فرمود من حقی را که از آنم بود خواستم و شما نمی گذارید و مرا از رسیدن به آن باز میدارید .[8]

امام می فرمود ای قریشیان ! آیا ما اهل بیت به این امر [ خلافت ] از شما سزاوار تر نیستیم [9].
و اما اینکه امام در شورای شش نفره در پاسخ به عبدالرحمن بن عوف که گفته بود به سیره خلفای قبلی عمل کن تا خلافت را به تو بسپاریم ،فرمود تنها به سیره رسول و اجتهاد خودعمل می کند ،این رد آشکاری بر سیره شیخین بود .امام در جواب معاویه فرمود : از اینکه بر عثمان به خاطر برخی بدعتها خرده گرفتم ،پوزش نمی خواهم [10]

.امام در توجیه سکوت خود در برابر خلفا به این سخن هارون در برابر موسی استدلال کرد که گفت : انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل [11].


[1] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج9 ،ص 198 .


[2] - المستدرک ،ج3 ، ص 162 ؛ طبقات الکبری ، ج 8 ،صص29- 30 ؛ التنبیه و الاشراف ،ص 250 ؛ وفاء الوفاء ، صص 996 - 995 و 1000


[3] - نهج البلاغه ، خطبه 3


[4] نهج البلاغه ،خطبه 3


[5] - تاریخ مختصر الدول ، ص 103


[6] الامتاع والموانسه ، ج3 ،ص 183 .


[7] - نهج البلاغه ،خطبه 84 ؛انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 127 ،145 ، 151 ؛ نهج السعادة ، ج 2 ، ص 88


[8] -الغارات ،ج 1 ، ص 308 ؛ نهج البلاغه ،خطبه 172 .


[9] - الغارات ، ج 1 ، ص 307


[10] - نهج البلاغه ،نامه 28 ؛ وقعة الصفین ،صص 91- 86 .


[11] - المقتنع ، ص 109 ؛ آیه 94 طه

Moslem Kurdi;758062 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم


ثانیاً این بار ها و بار ها را از کجا آورده اید؟! از اینجا:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=2143
ثالثاً بین عبیدالله و مؤمل بن اسماعیل انقطاع است، و خود مؤمل هم کثیر الخطا و دارای اشکال حافظه بوده است!
رابعاً این چه ارتباطی به موضوع ما داشت؟!

والسلام علیکم وعلی من اتبع الهدی :Sham:
یا الله



ربطش در مورد خطا کار بودن جناب عمر بود
و اینکه ترس او از کوتاهی در حقوق مردم و اسلام و خاندان پیامبر ص
فرمودید روایات مشکل دارد گویا خواب نما شده اید

قال أحمد ابن زهير حدثنا عبيد الله بن عمر القواريري حدثنا مؤمل بن إسماعيل حدثنا سفيان الثوري عن يحيى بن سعيد عن سعيد بن المسيب قال كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن وقال في المجنونة التي أمر برجمها وفى التي وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى يقول وحملة وفصاله ثلاثون شهرا الحديث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحديث فكان عمر يقول لولا على لهلك عمر.
استيعاب ابن عبدالبر ج 3 ص 1103.

و درباره زن ديوانه اي كه عمر امر به سنگسار او كرد و در مورد زني كه شش ماهه بچه اش به دنيا آمده بود پس عمر خواست كه آنها را سنگسار كند پس حضرت علي به او گفت همانا خداي متعال مي گويد : و حمل زن و شير دادنش سي ماه است ... و همچنين به او گفت : هماا خدا تكليف را از ديوانه برداشته است ... پس عمر مي گفت : ‌اگر علي نبود عمر هلاك مي شد.
سند روايت
سعيد بن مسيب (از راويان صحيح بخاري)
سعيد بن المسيب ... أحد العلماء الأثبات الفقهاء الكبار من كبار الثانية اتفقوا على أن مرسلاته أصح المراسيل وقال ابن المديني لا أعلم في التابعين أوسع علما منه.
تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 1 ص 364.
2-يحيي بن سعيد ( از راويان بخاري)
يحيى بن سعيد بن قيس بن عمرو ، الإمام أبو سعيد الأنصاري ، قاضي السفاح ، عن أنس ، وابن المسيب ، وعنه مالك ، والقطان ، حافظ فقيه حجة ، مات 143
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 ص 366.
يحيى بن سعيد بن قيس الأنصاري المدني أبو سعيد القاضي ثقة ثبت ، من الخامسة مات سنة أربع وأربعين أو بعدها / ع .
تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 2 ص 303.
3 . سفيان ثوري (از راويان صحيح بخاري )
وقال شعبة ، وسفيان بن عيينة ، وأبو عاصم النبيل ، ويحيى بن معين ، وغير واحد من العلماء : سفيان أمير المؤمنين في الحديث .
تهذيب الكمال - المزي - ج 11 ص 165.
4 . مومل بن اسماعيل (از روات صحيح بخاري)
مؤمل بن إسماعيل البصري العمري مولاهم ... قال أبو حاتم : صدوق شديد في السنة كثير الخطأ ... مات 206 . ت س ق .
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 2 ص 309.
قال ابن أبي خيثمة عن ابن معين ثقة وقال عثمان الدارمي قلت لابن معين أي شئ حاله فقال ثقة قلت هو أحب إليك أو عبيد الله يعني ابن موسى فلم يفضل وقال أبو حاتم صدوق شديد في السنة كثير الخطأ .
تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 10 ص 340
5 . عبيد الله بن عمر القواريري (از راويان صحيح بخاري)
عبيد الله بن عمر القواريري أبو سعيد البصري الحافظ روى مائة ألف حديث ... مات في ذي الحجة 235 . خ م د س.
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة - الذهبي - ج 1 ص 685.
عبيد الله بن عمر بن ميسرة القواريري أبو سعيد البصري نزيل بغداد ثقة ثبت.
تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 1 ص 637.
6 . احمد بن زهير
احمد بن زهير بن حرب بن شداد ... الحافظ الكبير ابن الحافظ ... قال الخطيب كان ثقة عالما متقنا حافظا بصيرا بأيام الناس وأئمة الأدب.
لسان الميزان - ابن حجر - ج 1 ص 174
بنابر اين اين روايت طبق مباني رجالي اهل سنت صحيح مي باشد.

2 . ان رجلا اتى به إلى عمر كأن قال : في جوابهم لما سألوه كيف أصبحت قال : أصبحت أحب الفتنة ، وأكره الحق ، واصدق اليهود والنصارى ، وآمن بما لم أره وأقر بما لم يخلق ، فأرسل عمر إلى علي ( ع ) فلما جاء اخبره بما قال الرجل فقال : صدق قال الله تعالى : إنما أموالكم وأولادكم فتنة ، ويكره الحق يعني الموت ، قال الله تعالى وجائت سكرة الموت بالحق ، وصدق اليهود والنصارى قال الله تعالى : وقالت اليهود ليست النصارى على شئ وقالت النصارى ليست اليهود على شئ ، ويؤمن بما لم يره يعني الله ، ويقر بما لم يخلق يعني الساعة فقال عمر : لولا علي لهلك عمر .
نظم درر السمطين زرندي حنفي ص 130.
روزي مردي نزد عمر آمد و در پاسخ به اين سوال كه به او گفته شد چگونه صبح كردي گفت : صبح كردم در حاليكه فتنه را دوست داشتم و از حق كراهت داشتم و يهود و نصاري را تصديق مي كردم و به چيزي كه نديدم ايمان داشتم و به چيزي كه خلق نشده اقرار داشتم پس عمر به دنبال حضرت علي عليه السلام فرستاد پس زماني كه حضرت آمد آنها را از حرفهايي كه مرد زده بود با خبر كرد و گفت راست مي گويد زيرا خداي متعال مي گويد : همانا اموال و اولاد شما فتنه است و از حق كراهت دارد يعني مرگ (كه حق است) زيرا خداي متعال مي گويد : و سكره موت به حق آمد و تصديق مي كند يهود و نصاري را خدا ي متعال مي فرمايد: و يهود مي گويد نصاري چيزي نيستند و نصاري مي گويند يهود چيزي نيست و به چيزي كه نديده ايمان دارد يعني خداي عزوجل و به چيزي كه خلق نشده اقرار دارد يعني ساعة (قيامت ) پس عمر گفت : اگر علي نبود عمر هلاك مي شد.
قاضي عضد الدين ايجي از علماي علم مشهور اهل سنت در علم كلام در كتاب كلامي مواقف در بيان ادله در اعلميت حضرت علي عليه السلام در ميان اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم اين روايت را نقل و آن را تاييد مي كند :
3 . وروى أن امرأة أتت بولد لستة أشهر من وقت النكاح في زمان عمر رضي الله عنه فهم عمر برجمها ، فقال علي رضي الله عنه لا سبيل لك عليها ، وتلا قوله تعالى : * ( وحمله وفصاله ثلاثون شهرا ) فقال عمر : لولا علي لهلك عمر .
مواقف ايجي ج 3 ص 636 ، تفسير سمعاني ج 5 ص 154.
روايت شده است كه زني در زمان عمر فرزندش را شش ماه بعد از ازدواج به دنيا آورد پس عمر دستور به سنگسار او داد پس حضرت علي عليه السلام فرمود :‌تو اجازه چنين كاري نداري و آين آيه شريفه را تلاوت كرد (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) پس عمر گفت : اگر علي نبود عمر هلاك شده بود .
خوارزمي بعد از نقل اين ماجرا كلام عمر را به صورت كاملتر بيان مي كند :
عجزت النساء أن تلدن مثل علي بن أبي طالب ، لولا علي لهلك عمر
المناقب موفق خوارزمي ص 81
زنان عاجزند از اينكه مثل علي ابن ابيطالب به دنيا آورند اگر علي نبود عمر هلاك مي شد.

Moslem Kurdi;757870 نوشت:
در تکمیل سخنان استاد صدرا هم مطلبی را از بحارالانوار نقل میکنم که: «فسمع سلمان فقال: يا ليتني كنت كبشا لاهلي فأكلوا لحمي و مزقوا جلدي ولم أسمع بذكر النار» بحارالانوار (43/88)
یعنی دقیقاً سلمان -رضی الله عنه- چنین عبارتی که برای عمر -رضی الله عنه- نقل کردید را دارد! و گفته است ای کاش چنین و چنان میشدم اما از آتش نمیشنیدم.

سلام

مرحوم مجلسی از کتاب این خبر را کامل آورده :

الدروع الواقية.: من
كتاب زهد النبي (صلى الله عليه وآله) لابي جعفر أحمد القمي أنه لما نزلت هذه الاية
على النبي (صلى الله عليه وآله) وإن جهنم لموعدهم أجمعين * لها سبعة أبواب لكل باب
منهم جزء مقسوم " (15) بكى النبي (صلى الله عليه وآله) بكاء شديدا وبكت صحابته
لبكائه

ولم يدروا ما نزل به جبرئيل (عليه السلام)، ولم يستطع أحد من صحابته أن يكلمه. وكان
النبي (صلى الله عليه وآله) إذا رأى فاطمة (عليها السلام) فرح بها، فانطلق بعض
أصحابه إلى باب بيتها، فوجد بين يديها شعيرا وهي تطحن فيه وتقول: (وما عند الله خير
و أبقى) (1) فسلم عليها وأخبرها بخبر النبي (صلى الله عليه وآله) وبكائه. فنهضت
والتفت بشملة لها خلقة قد خيطت في إثني عشر مكانا بسعف النخل، فلما خرجت نظر سلمان
الفارسي إلى الشملة وبكى وقال: واحزناه إن [بنات] قيصر وكسرى لفي السندس والحرير،
وابنة محمد (صلى الله عليه وآله) عليها شملة صوف خلقة قد خيطت في إثنى عشر مكانا.
فلما دخلت فاطمة على النبي (صلى الله عليه وآله) قالت: يا رسول الله إن سلمان تعجب
من لباسي، فو الذي بعثك بالحق ما لي ولعلي منذ خمس سنين إلا مسك كبش نعلف عليها
بالنهار بعيرنا، فإذا كان الليل افترشناه وإن مرفقتنا لمن أدم حشوها ليف فقال النبي
(صلى الله عليه وآله): يا سلمان إن ابنتي لفي الخيل السوابق. ثم قالت: يا أبت فديتك
ما الذي أبكاك ؟ فذكر لها ما نزل به جبرئيل من الايتين المتقدمتين قال: فسقطت فاطمة
(عليها السلام) على وجهها وهي تقول: الويل ثم الويل لمن دخل النار، فسمع سلمان
فقال: يا ليتني كنت كبشا لاهلي فأكلوا لحمي و مزقوا جلدي ولم أسمع بذكر النار
، وقال
أبو ذر: يا ليت أمي كانت عاقرا ولم تلدني ولم أسمع بذكر النار، وقال مقداد: يا
ليتني كنت طائرا في القفار ولم يكن علي حساب ولا عقاب ولم أسمع بذكر النار، وقال
علي (عليه السلام): يا ليت السباع مزقت لحمي وليت أمي لم تلدني ولم أسمع بذكر
النار. ثم وضع علي (عليه السلام) يده على رأسه وجعل يبكي ويقول: وا بعد سفراه ! وا
قلة زاداه في سفر القيامة يذهبون في النار ويتخطفون، مرضى لا يعاد سقيمهم، و جرحى
لا يداوى جريحهم، وأسرى لا يفك أسرهم، من النار يأكلون، ومنها يشربون وبين أطباقها
يتقلبون، وبعد لبس القطن مقطعات النار يلبسون، وبعد معانقة الازواج مع الشياطين مقرنون.

اما ابوبکر وعمر و عائشه هنگام احتضار ومعاینه آنطرف چنین سخنانی را گفتند !

Moslem Kurdi;758062 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

=====================

اما در پاسخ به آقای رضا...


آورده اید که: عمرو ذى مر مى‌گويد: هنگامى كه علي عليه السلام ضربت خورد نزد وى رفتم ديدم سرش را بسته است ...
پاسخ: در سند این روایت فضيل بن الزبير مجهول است.

والسلام علیکم وعلی من اتبع الهدی :Sham:
یا الله

دقت بفرمایید و خود مقایسه کنید فاصله سخنان آخر جناب عمر و امیر المومنین ع
هرچند روایات مشکلی نداشت

[=trebuchet ms]« بِسمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزتُ وَ رَبِّ الکعبَةِ هذا ما وَعَدنا اللّه وَ رَسُولُهُ؛ بنام خدا و بیاری خدا و بردین رسول خدا (از دنیا می روم) رستگار شدم، قسم به پروردگار کعبه این (شهادت) چیزی بود که خدا و رسولش وعده داده بودند».
آری از دیدگاه علی (ع) رستگاری ابدی، آن است که انسان در راه خدا و برای خدا به شهادت برسد، علی آن روز که جای پیامبر خوابید نگفت رستگار شدم، آن روز که همسر زهرای مرضیه گشت این جمله را به زبان نیاورد، آن روز که در بدر و احد و خیبر و خندق فتح های عظیم آفرید نگفت که به رستگاری ابدی رسیدم و آن روز که در غدیرخم دستش به عنوان امیرمؤمنان و ولی و امام مسلمانان بالا رفت نگفت به فیض عظیمی رسیدم... تنها آن زمانی که شمشیر شهادت بر فرقش اصابت نمود ندای «فزت و ربّ الکعبة» سر داد، و آن اشتیاق چندین ساله و انتظار طولانی خویش را آن گونه به تصویر کشید.

آتش عشق امام به شهادت با سوزش زخم شمشیر زهرآلود هرگز فروکش نکرد که شعله ورتر نیز شد، لذا به اطرافیان رو کرد و فرمود: «...وَ ما کنتُ اِلاّ کقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبِ وَجَد...؛
به خدا سوگند همراه مرگ (و شهادت) چیزی به من روی نیاورده که از آن خشنود نباشم، و نشانه های آن را زشت بدانم.

بلکه من چونان جوینده آب (در شب) که ناگهان آن را بیابد، یا کسی که گمشده خود را پیدا کند، از مرگ (و شهادت) خرسندم با این جملات حقیقتاً عشق عمیق خویش را به شهادت که از روز اوّل داشت ثابت کرد، اگر در اوائل زندگی می فرمود: «اِنَّکم اِن لاتَقتُلُوا تَمُوتُوا وَالّذی نَفسُ عَلی بَیدِهِ لاَلفُ ضَربَةٍ بالسَّیفِ عَلَی الرَّأسِ اَیسَرُ مِن مَوتٍ عَلی فَراشٍ؛ بحقیقت اگر شما کشته نشوید(و به شهادت نرسید) خواهید مرد، قسم به کسی که جان علی (ع) در دست اوست، هزار ضربت با شمشیر بر سر من (در مسیر شهادت) آسان تر از (تحمّل مرگی است که)
در بستر باشد» و در لحظات پایانی عمر نیز با چهره خون آلود، و سمّی که به مغز و خون او اثر گذاشته می گوید، شهادت برایم چون آب زلالی است که سالها به دنبال آن بوده ام. این حالت درس بزرگی است برای جامعه ما و جوانان عاشق شهادت که در هیچ حال، سختی ها، گرفتاری ها، رفاهها و رسیدن به مقام ها... شهادت، و شهیدان را از یاد نبرند و برای همیشه و در تمام حالات این روحیه را شاداب و با نشاط نگهدارند.

Moslem Kurdi;758062 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اما در پاسخ به آقای رضا...

در آخر گفته اید: اگر واقعاًعمر از رضايت دائمى خداوند مطمئن بودند، چرا چنين سخنانى را بر زبان جارى و چنين آروزهايى كرده اند؟ [...] آیا باز هم میخواهید جناب عمر را از ترس معاف کنید؟ آیا عمر گناه کارنبوده؟
پاسخ: اولاً گناهکار بودن و ترسیدن از عذاب الله را از صحیفه سجادیه آوردم.
ثانیاً مگر زین العابدین از عصمت خود بی خبر بوده که چنین گفته است؟!! همچنین فاطمه و علی -رضی الله عنهما- از عصمت خود بی خبر بوده اند؟!
ثالثاً ثابت نشد که اینها در زمان جان دادن بوده باشد، علاوه بر اینکه تک تک اسناد بررسی سندی شد.

والسلام علیکم وعلی من اتبع الهدی :Sham:
یا الله

حالالطفا بدون طفره رفتن جواب ما را بدهید
بدون طفره رفتن اگر جوابی دارید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


آیا جناب عمر فردی گناه کار بود,؟
آیا در امور دین و احکام دچار اشتباه شد ؟

بسم الله الرحمن الرحیم
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

در پاسخ به آقای رضا ...

فرموده اند: گویا شما به تند روی علاقه شدیدی دارید ؟ امام علی ع وزیر عمر بن خطاب ؟ در صحيح مسلم که يکي از بزرگترين کتب اهل سنت روايتي بيان شده است که جناب عمر بن خطاب نظريه علي بن ابيطالب را در مورد خوش چنين مي گويد: تو در مورد ابوبکر چنين نظريه ايي داشتي: دروغگو- گناهکار- حيله گر و خائن سپس من بعد از او خليفه شدم و نظر تو در مورد من نيز همين هست.
پاسخ: شما هم گویا به قیچی کردن علاقه شدیدی دارید!!

در صدر این روایت آمده است که عباس به عمر -رضی الله عنهما- گفت: «فقال عباس: يا أمير المؤمنين، اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن، فقال القوم: أجل يا أمير المؤمنين، فاقض بينهم وأرحهم» صحیح مسلم (3/1377)
بنابراین امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب –رضی الله عنه- به سخنان عباس استناد کرده است!!
و هدفش هم این بوده که علی –رضی الله عنه- را از سخنان عباس –رضی الله عنه- تبرئه کند، آن زمان که در مسئله ای مالی با هم اختلاف کرده بودند.
اگر خود شما این مسئله را نقل کرده اید، پس ضروری و واجب است که دلیل این خیانت علمی را توضیح دهید. اگر هم از سایت های شبهه افکن آورده اید، در مورد صداقت آنان تجدید نظر بفرمایید.

در ادامه مطالبی را از اینجا کپی کرده بودید، که خواهان ارائه نص عربی برای روایت مستدرک و طبقات الکبری هستم (با توجه به صداقتتان در نقل قبلی از صحیح مسلم):
http://www.hawzah.net/fa/article/view/8631

بقیه مطالب را هم از نهج البلاغه آورده اید که برای اهل سنت هیچگونه حجیتی ندارد.

اما در مورد اینکه فرموده بودید: امام علی ع وزیر عمر بن خطاب ؟
باید بگویم که این مسئله دیگر جای انکار ندارد، از جمله محققین خودتان هم این مسئله را قبول دارند.

شما اعتراف کرده اید که: «[حضرت علی] به گونه ای غیر مستقیم خلفا را در این پیکار ها [یعنی فتوحات در روم و دولت ساسانی] راهنمایی میکرد و در مجالس مشورتی آنان شرکت میکرد و صادقانه رأی و نظر مشاورانه خود را به خلفا اعلام میکرد.» تاریخ امامت اصغر منتظر القائم (1/45)

یا گفته اند که: «علی علیه السلام نظر مشورتی خود را در باره فتح ایران –همچون شام- با خلوص تمام در اختیار خلیفه قرار می داد.» همان (1/47)

وباز هم گفته اند: «عمر به پیشنهاد علی علیه السلام نعمان بن مقرّن مزنی را فرمانده سپاهیان اسلام کرد [...] از دیگر مشاوره های علی علیه السلام به خلیفه دوم تشویق وی به فتح خراسان بود» همان (1/48)

و در نهایت: «گستردگی سرزمین های خلافت اسلامی و مشکلات بسیار اداری آن، خلیفه را ناگزیر می ساخت تا برای حل آنها با صحابه مشورت نماید. عمر با صحابه مشورت های موردی انجام میداد و بیش از همه از دانش و آگاهی علی علیه السلام درباره فتوح و امور قضایی و اداری سود می جست!» همان (1/49)

بنابراین در مشاور و وزیر بودن علی –رضی الله عنه- در زمان خلافت عمر –رضی الله عنه- جای هیچگونه شک و شبهه ای وجود ندارد و از مسائل ثابت میباشد.

سپس روایت استیعاب را دوباره آورده اید و گفته اید: بنابر اين اين روايت طبق مباني رجالي اهل سنت صحيح مي باشد.
پاسخ: دوست گرامی؛ شما معنی انقطاع را میدانید که رفته اید توثیق راویان را آورده اید؟!! اصلاً انقطاع ارتباطی به ثقه بودن راویان ندارد!
و البته شما در تناقض عجیبی هستید. یکبار میخواهید عدم همکاری علی و عمر –رضی الله عنهما- را انکار میکنید، یکبار تلاش دارید با کپی کردن از اینجا همکاری آنها و مشوره دادن علی به عمر –رضی الله عنهما- را ثابت کنید!!

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=2143

در آخر هم جانب ادب را رها کرده اید، یا شاید بهر است بگویم که ادب شما را رها کرده است: حالالطفا بدون طفره رفتن جواب ما را بدهید بدون طفره رفتن اگر جوابی دارید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آیا جناب عمر فردی گناه کار بود,؟ آیا در امور دین و احکام دچار اشتباه شد ؟
پاسخ: الحمدلله که نیازی به طفره رفتن نداشتم و ندارم و این شما بودید که سؤالات و شبهات مختلف و جور وا جور خود و البته سایت های مختلف اینترنتی را به نزد من آوردید تا رفع شبهه کنم!

در مسئله گناهکار بودن، سوالتان را متوجه این میکنم: «اي معبودِ من، آيا اقرارم به كارهاي ناپسند در پيشگاه تو، مرا سود مي‌دهد؟ و اعترافم به زشتكاري‌ها مرا از عذاب تو نجات مي‌بخشد؟ يا در همين حال كه هستم خشمِ خود را بر من واجب كرده‌اي، و هم اكنون كه تو را مي‌خوانم غضب خود را دامنگيرم ساخته‌اي اي خداوند پاك، از تو نااميد نخواهم شد، زيرا دَرِ بازگشت به سوي خود را به رويم گشوده‌اي. پس به درگاهت مي‌نالم، چونان بنده‌اي ذليل كه برخود ستم كرده و حُرمت پروردگارِ خود را شكسته است [...] من بر خويشتن جز از عذابِ تو نمي‌ترسم، كه تنها از تو بايد بيم داشت و تنها از تو بايد آمرزش خواست. بر محمد و خاندانش درود فرست و نيازم را برآور و خواسته‌ام را برسان و گناهم را ببخشاي و مرا از ترس در امان دار» صحیفه سجادیه (نیایش 12)

آیا زین العابدین ستم کار و گناه کار بوده است؟! از چه چیزی میترسیده است؟! چرا با وجود عصمت نالان بوده و خود را ذلیل میداند؟!

اما در مورد اشتباه، ما ادعای عصمت برای غیر پیامبر –صلی الله علیه وسلم- نکرده ایم تا با این اشکال روبرو شویم. پس اگر هر یک از صحابه اشتباهی کرده باشند، مانند هر انسانی حق توبه داشته اند: «والذين عملوا السيئات ثم تابوا من بعدها وآمنوا إن ربك من بعدها لغفور رحيم» (7:153)
ترجمه: کسانی که کارهای زشت انجام دهند و سپس توبه کنند و ایمان بیاورند، خدای تو بعد از آن بسیار آمرزنده و مهربان است.

«قل إنما أنا بشر مثلكم يوحى إلي أنما إلهكم إله واحد فاستقيموا إليه واستغفروه وويل للمشركين» (41:6)
ترجمه: بگو من فقط و فقط انسانی مثل شما هستم، و به من وحی می‌شود که خداوندگار شما خداوندگار یگانه‌ای بیش نمی‌باشد، پس مستقیماً به سوی او رو کنید و روید و از او آمرزش بخواهید و وای به حال مشرکان!

والحمدلله، والسلام علی من اتبع الهدی

Moslem Kurdi;758426 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

در پاسخ به آقای رضا ...

فرموده اند: گویا شما به تند روی علاقه شدیدی دارید ؟ امام علی ع وزیر عمر بن خطاب ؟ در صحيح مسلم که يکي از بزرگترين کتب اهل سنت روايتي بيان شده است که جناب عمر بن خطاب نظريه علي بن ابيطالب را در مورد خوش چنين مي گويد: تو در مورد ابوبکر چنين نظريه ايي داشتي: دروغگو- گناهکار- حيله گر و خائن سپس من بعد از او خليفه شدم و نظر تو در مورد من نيز همين هست.
پاسخ: شما هم گویا به قیچی کردن علاقه شدیدی دارید!!

در صدر این روایت آمده است که عباس به عمر -رضی الله عنهما- گفت: «فقال عباس: يا أمير المؤمنين، اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن، فقال القوم: أجل يا أمير المؤمنين، فاقض بينهم وأرحهم» صحیح مسلم (3/1377)
بنابراین امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب –رضی الله عنه- به سخنان عباس استناد کرده است!!
و هدفش هم این بوده که علی –رضی الله عنه- را از سخنان عباس –رضی الله عنه- تبرئه کند، آن زمان که در مسئله ای مالی با هم اختلاف کرده بودند.
اگر خود شما این مسئله را نقل کرده اید، پس ضروری و واجب است که دلیل این خیانت علمی را توضیح دهید. اگر هم از سایت های شبهه افکن آورده اید، در مورد صداقت آنان تجدید نظر بفرمایید.

والحمدلله، والسلام علی من اتبع الهدی

با سلام


عجب!!!!!!!!!!!!


نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علي عليه السلام و عباس مى‌گويد:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.
ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود.
پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

من پاسخ دادم که:

نقل قول:
در صدر این روایت آمده است که عباس به عمر -رضی الله عنهما- گفت: «فقال عباس: يا أمير المؤمنين، اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن، فقال القوم: أجل يا أمير المؤمنين، فاقض بينهم وأرحهم» صحیح مسلم (3/1377)
بنابراین امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب –رضی الله عنه- به سخنان عباس استناد کرده است!!
و هدفش هم این بوده که علی –رضی الله عنه- را از سخنان عباس –رضی الله عنه- تبرئه کند، آن زمان که در مسئله ای مالی با هم اختلاف کرده بودند.

من این بار نص کامل این روایت رو برایتان می آورم و بعد از شما میخواهم قبل از سایر مسائل، دلیل این خیانت علمی را بفرمایید.

وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءَ الضُّبَعِيُّ، حَدَّثَنَا جُوَيْرِيَةُ، عَنْ مَالِكٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَنَّ مَالِكَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ، قَالَ: أَرْسَلَ إِلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَجِئْتُهُ حِينَ تَعَالَى النَّهَارُ، قَالَ: فَوَجَدْتُهُ فِي بَيْتِهِ جَالِسًا عَلَى سَرِيرٍ مُفْضِيًا إِلَى رُمَالِهِ، مُتَّكِئًا عَلَى وِسَادَةٍ مِنْ أَدَمٍ، فَقَالَ لِي: يَا مَالُ، إِنَّهُ قَدْ دَفَّ أَهْلُ أَبْيَاتٍ مِنْ قَوْمِكَ، وَقَدْ أَمَرْتُ فِيهِمْ بِرَضْخٍ، فَخُذْهُ فَاقْسِمْهُ بَيْنَهُمْ، قَالَ: قُلْتُ: لَوْ أَمَرْتَ بِهَذَا غَيْرِي، قَالَ: خُذْهُ يَا مَالُ، قَالَ: فَجَاءَ يَرْفَا، فَقَالَ: هَلْ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي عُثْمَانَ، وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، وَالزُّبَيْرِ، وَسَعْدٍ؟ فَقَالَ عُمَرُ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ: هَلْ لَكَ فِي عَبَّاسٍ، وَعَلِيٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمَا، فَقَالَ عَبَّاسٌ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هَذَا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ، فَقَالَ الْقَوْمُ: أَجَلْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَاقْضِ بَيْنَهُمْ وَأَرِحْهُمْ [ص:1378]، فَقَالَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ: يُخَيَّلُ إِلَيَّ أَنَّهُمْ قَدْ كَانُوا قَدَّمُوهُمْ لِذَلِكَ، فَقَالَ عُمَرُ: اتَّئِدَا، أَنْشُدُكُمْ بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»، قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْعَبَّاسِ، وَعَلِيٍّ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمَا بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمَانِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، قَالَا: نَعَمْ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ اللهَ جَلَّ وَعَزَّ كَانَ خَصَّ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِخَاصَّةٍ، لَمْ يُخَصِّصْ بِهَا أَحَدًا غَيْرَهُ، قَالَ: {مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ} [الحشر: 7]- مَا أَدْرِي هَلْ قَرَأَ الْآيَةَ الَّتِي قَبْلَهَا أَمْ لَا - قَالَ: فَقَسَمَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَكُمْ أَمْوَالَ بَنِي النَّضِيرِ، فَوَاللهِ، مَا اسْتَأْثَرَ عَلَيْكُمْ، وَلَا أَخَذَهَا دُونَكُمْ، حَتَّى بَقِيَ هَذَا الْمَالُ، فَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَأْخُذُ مِنْهُ نَفَقَةَ سَنَةٍ، ثُمَّ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ أُسْوَةَ الْمَالِ، ثُمَّ قَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ نَشَدَ عَبَّاسًا، وَعَلِيًّا، بِمِثْلِ مَا نَشَدَ بِهِ الْقَوْمَ، أَتَعْلَمَانِ ذَلِكَ؟ قَالَا: نَعَمْ، قَالَ: فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، فَوَلِيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِي أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ، فَقُلْتُمَا: ادْفَعْهَا إِلَيْنَا، فَقُلْتُ: إِنْ شِئْتُمْ دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا عَلَى أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللهِ أَنْ تَعْمَلَا فِيهَا بِالَّذِي كَانَ يَعْمَلُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخَذْتُمَاهَا بِذَلِكَ، قَالَ: أَكَذَلِكَ؟ قَالَا: نَعَمْ، قَالَ: ثُمَّ جِئْتُمَانِي لِأَقْضِيَ بَيْنَكُمَا، وَلَا وَاللهِ لَا أَقْضِي بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذَلِكَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، فَإِنْ عَجَزْتُمَا عَنْهَا فَرُدَّاهَا إِلَيَّ

Moslem Kurdi;758500 نوشت:
من پاسخ دادم که:

من این بار نص کامل این روایت رو برایتان می آورم و بعد از شما میخواهم قبل از سایر مسائل، دلیل این خیانت علمی را بفرمایید.

وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءَ الضُّبَعِيُّ، حَدَّثَنَا جُوَيْرِيَةُ، عَنْ مَالِكٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَنَّ مَالِكَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ، قَالَ: أَرْسَلَ إِلَيَّ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَجِئْتُهُ حِينَ تَعَالَى النَّهَارُ، قَالَ: فَوَجَدْتُهُ فِي بَيْتِهِ جَالِسًا عَلَى سَرِيرٍ مُفْضِيًا إِلَى رُمَالِهِ، مُتَّكِئًا عَلَى وِسَادَةٍ مِنْ أَدَمٍ، فَقَالَ لِي: يَا مَالُ، إِنَّهُ قَدْ دَفَّ أَهْلُ أَبْيَاتٍ مِنْ قَوْمِكَ، وَقَدْ أَمَرْتُ فِيهِمْ بِرَضْخٍ، فَخُذْهُ فَاقْسِمْهُ بَيْنَهُمْ، قَالَ: قُلْتُ: لَوْ أَمَرْتَ بِهَذَا غَيْرِي، قَالَ: خُذْهُ يَا مَالُ، قَالَ: فَجَاءَ يَرْفَا، فَقَالَ: هَلْ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي عُثْمَانَ، وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، وَالزُّبَيْرِ، وَسَعْدٍ؟ فَقَالَ عُمَرُ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ: هَلْ لَكَ فِي عَبَّاسٍ، وَعَلِيٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَذِنَ لَهُمَا، فَقَالَ عَبَّاسٌ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هَذَا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ، فَقَالَ الْقَوْمُ: أَجَلْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَاقْضِ بَيْنَهُمْ وَأَرِحْهُمْ [ص:1378]، فَقَالَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ: يُخَيَّلُ إِلَيَّ أَنَّهُمْ قَدْ كَانُوا قَدَّمُوهُمْ لِذَلِكَ، فَقَالَ عُمَرُ: اتَّئِدَا، أَنْشُدُكُمْ بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»، قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْعَبَّاسِ، وَعَلِيٍّ، فَقَالَ: أَنْشُدُكُمَا بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمَانِ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، قَالَا: نَعَمْ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ اللهَ جَلَّ وَعَزَّ كَانَ خَصَّ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِخَاصَّةٍ، لَمْ يُخَصِّصْ بِهَا أَحَدًا غَيْرَهُ، قَالَ: {مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ} [الحشر: 7]- مَا أَدْرِي هَلْ قَرَأَ الْآيَةَ الَّتِي قَبْلَهَا أَمْ لَا - قَالَ: فَقَسَمَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَكُمْ أَمْوَالَ بَنِي النَّضِيرِ، فَوَاللهِ، مَا اسْتَأْثَرَ عَلَيْكُمْ، وَلَا أَخَذَهَا دُونَكُمْ، حَتَّى بَقِيَ هَذَا الْمَالُ، فَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَأْخُذُ مِنْهُ نَفَقَةَ سَنَةٍ، ثُمَّ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ أُسْوَةَ الْمَالِ، ثُمَّ قَالَ: أَنْشُدُكُمْ بِاللهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ، أَتَعْلَمُونَ ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، ثُمَّ نَشَدَ عَبَّاسًا، وَعَلِيًّا، بِمِثْلِ مَا نَشَدَ بِهِ الْقَوْمَ، أَتَعْلَمَانِ ذَلِكَ؟ قَالَا: نَعَمْ، قَالَ: فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، فَوَلِيتُهَا ثُمَّ جِئْتَنِي أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ، فَقُلْتُمَا: ادْفَعْهَا إِلَيْنَا، فَقُلْتُ: إِنْ شِئْتُمْ دَفَعْتُهَا إِلَيْكُمَا عَلَى أَنَّ عَلَيْكُمَا عَهْدَ اللهِ أَنْ تَعْمَلَا فِيهَا بِالَّذِي كَانَ يَعْمَلُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخَذْتُمَاهَا بِذَلِكَ، قَالَ: أَكَذَلِكَ؟ قَالَا: نَعَمْ، قَالَ: ثُمَّ جِئْتُمَانِي لِأَقْضِيَ بَيْنَكُمَا، وَلَا وَاللهِ لَا أَقْضِي بَيْنَكُمَا بِغَيْرِ ذَلِكَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، فَإِنْ عَجَزْتُمَا عَنْهَا فَرُدَّاهَا إِلَيَّ

طبق روايات صحيح السندي كه در صحيح ترين كتاب هاي اهل سنت آمده، اميرمؤمنان عليه السلام هيچگاه با خلفاي سه گانه ارتباط دوستانه نداشته است؛ بلكه آن ها را «دروغگو ، بدكار ، حيله گر، خائن، ظالم، فاجر و ...» مي دانسته است.

مسلم نيشابوري در صحيح خود در ضمن يك روايت طولاني از عمر بن خطاب نقل مي كند كه خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:
فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي گذاريم ، آن چه مي ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه كار ، حيله گر و خيانت كار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ، دين دار و پيرو حق بود .
پس از مرگ ابوبكر ، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد
سپس در آخر روايت عمر بن خطاب از اميرمؤمنان عليه السلام و عباس اقرار مي گيرد كه آيا مطالبي را كه گفتم تأييد مي كنيد. هر دو گفتند: بلي .
قَالَ أَكَذَلِكَ قَالاَ نَعَمْ.

صحيح مسلم، كتاب الجهاد والسير، باب حكم الفئ ، ح 1756

همين روايت در ديگر كتاب هاي اهل سنت با تعبير «ظالم وفاجر» نقل شده و حتي الباني وهابي نيز آن را صحيح دانسته است:
قَالَ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ كَانَ فِيهَا ظَالِمًا فَاجِرًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ وُلِّيتُهَا بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ سَنَتَيْنِ مِنْ إِِمَارَتِي فَعَمِلْتُ فِيهَا بِمِثْلِ مَا عَمِلَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَأَبُو بَكْرٍ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّي فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ.
عمر گفت: شما دو نفر اعتقاد داشتيد كه ابوبكر در اين قضيه ظالم و فاجر است؛ در حالي كه خدا مي داند او صادق ، نيكوكار و پيرو حق بود . بعد از ابوبكر دو سال اداره فدك و .. در اختيار من بود و من همان رفتاري را داشتم كه رسول خدا (ص) و ابوبكر داشت ؛ اما شما اعتقاد داشتيد كه من ظالم و فاجر هستم .
الباني در آخر روايت تصريح مي كند كه سند اين روايت صحيح است.
الباني ، محمد ناصر الدين (متوفاي 1420هـ)، التعليقات الحسان علي صحيح إبن حبان ، ج9 ، ص319 ـ 320.



همين روايت در كتاب صحيح إبن حبان با تحقيق شعيب الأرنؤوط وهابي نيز آمده و اين وهابي متعصب نيز سند آن را تصحيح كرده است.




طبق اين دو روايت اميرمؤمنان عليه السلام اعتقاد داشته است كه ابوبكر و عمر «دروغگو، بدكار، حيله گر، خائن، ظالم و فاجر» هستند.

جالب است كه در كتاب صحيح بخاري همين صفات از ويژگي هاي منافقين شمرده شده است. محمد بن اسماعيل در صحيح خود مي نويسد:
33 حدثنا سُلَيْمَانُ أبو الرَّبِيعِ قال حدثنا إِسْمَاعِيلُ بن جَعْفَرٍ قال حدثنا نَافِعُ بن مَالِكِ بن أبي عَامِرٍ أبو سُهَيْلٍ عن أبيه عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَ.

از ابوهريره نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: نشانه هاي منافق سه چيز است: هرگاه سخن مي راند، دروغ مي گويد؛ هر وقت وعده مي دهد، تخلف مي كند و هر وقت امانتي به او سپرده شود، خيانت مي كند.
34 حدثنا قَبِيصَةُ بن عُقْبَةَ قال حدثنا سُفْيَانُ عن الْأَعْمَشِ عن عبد اللَّهِ بن مُرَّةَ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو أَنَّ النبي صلي الله عليه وسلم قال أَرْبَعٌ من كُنَّ فيه كان مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ كانت فيه خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كانت فيه خَصْلَةٌ من النِّفَاقِ حتي يَدَعَهَا إذا أؤتمن خَانَ وإذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا عَاهَدَ غَدَرَ وإذا خَاصَمَ فَجَرَ.
از عبد الله بن عمر نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: چهار ويژگي است كه اگر همه آن ها در شخصي باشد، منافق خالص است و هر گاه يكي از اين ويژگي ها در شخصي باشند، يك خصلت از منافقين را دارد تا زماني كه آن را رها كند : هر گانه امانتي به او سپرده مي شود، خيانت مي كند، هر وقت سخن مي راند، دروغ مي گويد؛ هر زمان تعهد مي دهد نيرنگ مي كند و هر وقت با كسي دشمني مي كند، دست به كارهاي ناشايست مي زند.

صحيح البخاري، كتاب الإيمان، بَاب عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ ، ح33 و 34.


ملاحظه مي فرماييد كه تمام صفات ذكر شد از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره منافقين و حتي بيش از آن ، طبق اعتقاد اميرمؤمنان عليه السلام در ابوبكر و عمر بوده است .

.

من میگویم از خیانت علمی که کردی دفاع کن، میری ترجمه های مختلف از سایت های مختلف کپی پیست میکنید؟

چرا بدون آوردن صدر روایت نتیجه گیری دلخواه کردید؟

فرموده اند: گویا شما به تند روی علاقه شدیدی دارید ؟ امام علی ع وزیر عمر بن خطاب ؟ در صحيح مسلم که يکي از بزرگترين کتب اهل سنت روايتي بيان شده است که جناب عمر بن خطاب نظريه علي بن ابيطالب را در مورد خوش چنين مي گويد: تو در مورد ابوبکر چنين نظريه ايي داشتي: دروغگو- گناهکار- حيله گر و خائن سپس من بعد از او خليفه شدم و نظر تو در مورد من نيز همين هست.
پاسخ: شما هم گویا به قیچی کردن علاقه شدیدی دارید!!

در صدر این روایت آمده است که عباس به عمر -رضی الله عنهما- گفت: «فقال عباس: يا أمير المؤمنين، اقض بيني وبين هذاالكاذب الآثم الغادر الخائن، فقال القوم: أجل يا أمير المؤمنين، فاقض بينهم وأرحهم» صحیح مسلم (3/1377)
بنابراین امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب –رضی الله عنه- به سخنان عباس استناد کرده است!!
و هدفش هم این بوده که علی –رضی الله عنه- را از سخنان عباس –رضی الله عنه- تبرئه کند، آن زمان که در مسئله ای مالی با هم اختلاف کرده بودند.
اگر خود شما این مسئله را نقل کرده اید، پس ضروری و واجب است که دلیل این خیانت علمی را توضیح دهید. اگر هم از سایت های شبهه افکن آورده اید، در مورد صداقت آنان تجدید نظر بفرمایید.

با سلام
مثل اینکه کتابهای خودتان هم قبول ندارید

رضا;758510 نوشت:
طبق روايات صحيح السندي كه در صحيح ترين كتاب هاي اهل سنت آمده، اميرمؤمنان عليه السلام هيچگاه با خلفاي سه گانه ارتباط دوستانه نداشته است؛ بلكه آن ها را «دروغگو ، بدكار ، حيله گر، خائن، ظالم، فاجر و ...» مي دانسته است.

مسلم نيشابوري در صحيح خود در ضمن يك روايت طولاني از عمر بن خطاب نقل مي كند كه خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:
فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي گذاريم ، آن چه مي ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه كار ، حيله گر و خيانت كار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ، دين دار و پيرو حق بود .
پس از مرگ ابوبكر ، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد
سپس در آخر روايت عمر بن خطاب از اميرمؤمنان عليه السلام و عباس اقرار مي گيرد كه آيا مطالبي را كه گفتم تأييد مي كنيد. هر دو گفتند: بلي .
قَالَ أَكَذَلِكَ قَالاَ نَعَمْ.

صحيح مسلم، كتاب الجهاد والسير، باب حكم الفئ ، ح 1756

همين روايت در ديگر كتاب هاي اهل سنت با تعبير «ظالم وفاجر» نقل شده و حتي الباني وهابي نيز آن را صحيح دانسته است:
قَالَ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنَّهُ كَانَ فِيهَا ظَالِمًا فَاجِرًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ صَادِقٌ بَارٌّ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ وُلِّيتُهَا بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ سَنَتَيْنِ مِنْ إِِمَارَتِي فَعَمِلْتُ فِيهَا بِمِثْلِ مَا عَمِلَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَأَبُو بَكْرٍ وَأَنْتُمَا تَزْعُمَانِ أَنِّي فِيهَا ظَالِمٌ فَاجِرٌ.
عمر گفت: شما دو نفر اعتقاد داشتيد كه ابوبكر در اين قضيه ظالم و فاجر است؛ در حالي كه خدا مي داند او صادق ، نيكوكار و پيرو حق بود . بعد از ابوبكر دو سال اداره فدك و .. در اختيار من بود و من همان رفتاري را داشتم كه رسول خدا (ص) و ابوبكر داشت ؛ اما شما اعتقاد داشتيد كه من ظالم و فاجر هستم .
الباني در آخر روايت تصريح مي كند كه سند اين روايت صحيح است.
الباني ، محمد ناصر الدين (متوفاي 1420هـ)، التعليقات الحسان علي صحيح إبن حبان ، ج9 ، ص319 ـ 320.



همين روايت در كتاب صحيح إبن حبان با تحقيق شعيب الأرنؤوط وهابي نيز آمده و اين وهابي متعصب نيز سند آن را تصحيح كرده است.




طبق اين دو روايت اميرمؤمنان عليه السلام اعتقاد داشته است كه ابوبكر و عمر «دروغگو، بدكار، حيله گر، خائن، ظالم و فاجر» هستند.

جالب است كه در كتاب صحيح بخاري همين صفات از ويژگي هاي منافقين شمرده شده است. محمد بن اسماعيل در صحيح خود مي نويسد:
33 حدثنا سُلَيْمَانُ أبو الرَّبِيعِ قال حدثنا إِسْمَاعِيلُ بن جَعْفَرٍ قال حدثنا نَافِعُ بن مَالِكِ بن أبي عَامِرٍ أبو سُهَيْلٍ عن أبيه عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا وَعَدَ أَخْلَفَ وإذا أؤتمن خَانَ.

از ابوهريره نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: نشانه هاي منافق سه چيز است: هرگاه سخن مي راند، دروغ مي گويد؛ هر وقت وعده مي دهد، تخلف مي كند و هر وقت امانتي به او سپرده شود، خيانت مي كند.
34 حدثنا قَبِيصَةُ بن عُقْبَةَ قال حدثنا سُفْيَانُ عن الْأَعْمَشِ عن عبد اللَّهِ بن مُرَّةَ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو أَنَّ النبي صلي الله عليه وسلم قال أَرْبَعٌ من كُنَّ فيه كان مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ كانت فيه خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كانت فيه خَصْلَةٌ من النِّفَاقِ حتي يَدَعَهَا إذا أؤتمن خَانَ وإذا حَدَّثَ كَذَبَ وإذا عَاهَدَ غَدَرَ وإذا خَاصَمَ فَجَرَ.
از عبد الله بن عمر نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: چهار ويژگي است كه اگر همه آن ها در شخصي باشد، منافق خالص است و هر گاه يكي از اين ويژگي ها در شخصي باشند، يك خصلت از منافقين را دارد تا زماني كه آن را رها كند : هر گانه امانتي به او سپرده مي شود، خيانت مي كند، هر وقت سخن مي راند، دروغ مي گويد؛ هر زمان تعهد مي دهد نيرنگ مي كند و هر وقت با كسي دشمني مي كند، دست به كارهاي ناشايست مي زند.

صحيح البخاري، كتاب الإيمان، بَاب عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ ، ح33 و 34.


ملاحظه مي فرماييد كه تمام صفات ذكر شد از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره منافقين و حتي بيش از آن ، طبق اعتقاد اميرمؤمنان عليه السلام در ابوبكر و عمر بوده است .

.

Moslem Kurdi;758515 نوشت:
من میگویم از خیانت علمی که کردی دفاع کن، میری ترجمه های مختلف از سایت های مختلف کپی پیست میکنید؟

چرا بدون آوردن صدر روایت نتیجه گیری دلخواه کردید؟

Moslem Kurdi;758517 نوشت:
فرموده اند: گویا شما به تند روی علاقه شدیدی دارید ؟ امام علی ع وزیر عمر بن خطاب ؟ در صحيح مسلم که يکي از بزرگترين کتب اهل سنت روايتي بيان شده است که جناب عمر بن خطاب نظريه علي بن ابيطالب را در مورد خوش چنين مي گويد: تو در مورد ابوبکر چنين نظريه ايي داشتي: دروغگو- گناهکار- حيله گر و خائن سپس من بعد از او خليفه شدم و نظر تو در مورد من نيز همين هست.
پاسخ: شما هم گویا به قیچی کردن علاقه شدیدی دارید!!

در صدر این روایت آمده است که عباس به عمر -رضی الله عنهما- گفت: «فقال عباس: يا أمير المؤمنين، اقض بيني وبين هذاالكاذب الآثم الغادر الخائن، فقال القوم: أجل يا أمير المؤمنين، فاقض بينهم وأرحهم» صحیح مسلم (3/1377)
بنابراین امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب –رضی الله عنه- به سخنان عباس استناد کرده است!!
و هدفش هم این بوده که علی –رضی الله عنه- را از سخنان عباس –رضی الله عنه- تبرئه کند، آن زمان که در مسئله ای مالی با هم اختلاف کرده بودند.
اگر خود شما این مسئله را نقل کرده اید، پس ضروری و واجب است که دلیل این خیانت علمی را توضیح دهید. اگر هم از سایت های شبهه افکن آورده اید، در مورد صداقت آنان تجدید نظر بفرمایید.

جواب شما با سند داده شده :Nishkhand:

سند علمی (بخوانید خیانت علمی) شما هم کشف شد!
اگر جوابی نبود یا تمایلی به ادامه نداشتید واقعاً نیاز نبود چیزی برای خلط مبحث ارائه بشه که اینقدر دردسر ساز بشه. :ok:
والحمدلله ربّ العالمین

Moslem Kurdi;758532 نوشت:
سند علمی (بخوانید خیانت علمی) شما هم کشف شد!
اگر جوابی نبود یا تمایلی به ادامه نداشتید واقعاً نیاز نبود چیزی برای خلط مبحث ارائه بشه که اینقدر دردسر ساز بشه. :ok:
والحمدلله ربّ العالمین

با سلام
جناب کرد روایات را با سند از کتب خودتان اوردیم
اما بعد ................
برگردیم بر سر جناب عمر و سخنان او

اسنا;754788 نوشت:
عمر دروصف خود چنین گفته است طبق منابع اهل سنت

ای کاش من قوچ خانواده‌ام بودم و آن قدر مرا می‌پروراندند که چاق‌ترین قوچان می‌شدم آنگاه هرکس را دوست می داشتند به دیدارشان می‌آمد پس مقداری از مرا می پختند و مقدار دیگری را سرخ می کردند؛ سپس مرا می‌خوردند و از آن‌ها (به شکل نجاست) خارج می‌شدم و بشر نبودم.

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج12 ص619 المؤلف: علاء الدين علي بن حسام الدين ابن قاضي خان القادري الشاذلي الهندي البرهانفوري ثم المدني فالمكي الشهير بالمتقي الهندي (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكري حياني - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م



آیا این مطلب صحیح است؟

بله ..............!

عمر بن خطاب – هموئی که او را آیت الله الکبری در زهد می دانند – آنچنان زاهد و پارسا بود و آنچنان تواضعی داشت که آرزو می کرد ای کاش گوسفندی بود که مردم او را می خوردند و تبدیل به ....در ....... می شد ولیکن به صورت انسان به دنیا نمی آمد !
منتهای آمال و آرزوی خلیفه ای که خود را جانشین بر حق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می داند ، این است که بجای دارا بودن مقام انسانیت ، ن......یباشد که او را دفع نمایند !

کتاب الزهد (!) تالیف هناد بن سری
هناد بن سری از علمای عباد و زاهد اهل تسنن است که مسلم و دیگر صاحبان سنن اربعه از او روایت کرده اند و بنابر نقل ذهبی ، عدم نقل روایت بخاری از او سهوا و اتفاقی بوده است .
او را " زین العابدین " می نامند و آنقدر زاهد بود که هرگز ازدواج نکرد و کثیر البکاء و کثیر العباده بود و او را راهب کوفه می نامیدند ( سیر اعلام النبلاء ج 11 ص 465 – 466 رقم 118 الناشر : مؤسسة الرسالة )
او کتابی دارد در " زهد " که به روایات و مصادیق زهد و پارسایی در آن اشاره کرده است .
از کتابی وی تجلیل شده و آن را به نام " کتاب کبیر در زهد و پارسایی " بیان می کنند ( تذکره الحفاظ ج 2 ص 508 رقم 522 الناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت – لبنان )
اهمیت کتاب وی بسیار بالا می باشد تا جایی که کسانی همچون احمد بن حنبل که بعد از او در مورد زهد و پارسایی و اخلاق ، کتاب نوشتند بسیار از کتب هناد استفاده کردند .

وی در کتابش به یکی از همین مصادیق زهد – از قضا از قول خلیفه ثانی – اشاره می کند .
قَالَ عُمَرُ: " يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي، سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مَا يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدًا ثُمَّ أَكَلُونِي، فَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُ بَشَرًا "

عمر می گوید : ای کاش گوسفندی بودم در خانواده ام که هر چه می خواستند مرا می پروریدند تا وقتی پروار شدم ، برخی از دوستان ایشان به دیدنشان می آمدند و قسمتی از گوشت مرا کباب کرده و قسمتی دیگر را نمک سود می کردند ، سپس مرا می خوردند و مرا به صورت عذره و مدفوع دفع می کردند ولی بشر نمی بودم .

کتاب الزهد ، ص 258رقم 449 باب 48 : باب من قال : ليتني لم أخلق ، اسم المؤلف: هناد بن السرى بن مصعب بن أبى بكر التميمى الدارمى ، أبو السرى الكوفى الوفاة: 243 هـ ، دار النشر : دار الخلفاء للکتاب الاسلامی - الصباحیه / کویت - 1406 هـ - 1985 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبدالرحمن بن عبدالجبار الفریوائی

زهد خلیفه عادل و پارسا به جایی رسیده است که مقام انسانیت خویش را زیر پا نهاده و بر خلقتش بر اساس آدمیت اعتراض کرده و آرزوی مدفوع بودن و نجاست شدن را دارد !
آیا این امر نشان از پارسایی است یا نشان از خوف از مطلبی که عذابش آنچنان عظیم است که عمر بن خطابی که به نقل عایشه ، حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از او می ترسید (!!!) ، آرزوی مدفوع شدن می کند ؟

فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَمَا زِلْتُ أَهَابُ عُمَرَ لِهَيْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم اياه
عايشه مى‌گويد: از روزى كه ديدم رسول خدا از قيافه و هيبت عمر بن خطاب ترسيد، هميشه از عمر مى‌ترسيدم .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 4 ص 316 ، اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407

البته از قدیم گفته اند که چرا عاقل کند کاری ، که باز آرد پشیمانی !

کتاب المتمنین تالیف ابن ابی الدنیا
ابن ابی الدنیا از علمای مشهور اهل تسنن می باشد و از موالیان بنی امیه و معلم معتضد عباسی بوده است و کمترین آثار تشیع در وی وجود ندارد (سیر اعلام النبلاء ج 13 ص 397 و 400 رقم 192 الناشر : مؤسسة الرسالة )

وی در یکی از کتابهایش به نام " کتاب المتمنین " که در مورد آرزوهای بزرگان اهل تسنن است ، چنین می گوید :
وقال عمر رضي الله عنه لوددت أني كبش رباني أهلي حتى إذا كنت كأسمن ما يكون زارهم بعض من يحبونه فذبحوني فجعلوا نصفي شواء ونصفي قديدا أني صرت ولم أكن بشرا

عمر می گوید : ای کاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا می پروراندند تا اینکه چاق و پروار می شدم تا وقتی که هر کس دوستانشان به دیدن آنها می آمدند ، نصف گوشت مرا کباب می کردند و نصف دیگر آن را نمک سود می کردند ولی بشر نمی بودم

المتمنين ، ج 1 ص 74 رقم 124 ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد ابن أبي الدنيا القرشي البغدادي الوفاة: 281هـ ، دار النشر : دار ابن حزم - بيروت - لبنان - 1418هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد خير رمضان يوسف

این است انتهای آرزوی خلیفه ثانی !

قوت القلوب تالیف ابن ابی طالب مکی
ابن ابی طالب مکی از علمای زاهد و عارف اهل تسنن می باشد و در کتاب " قوت القلوب " به این سخن عمر – به طریق ارسال مسلم - چنین اشاره می کند :
وقد كان من فوقهم من عليه الصحابة يتمنون أنهم لم يخلقوا بشرًا وقد بشروا بالجنة يقينًا في غير خبر من ذلک .... وقول عمر رضي اللّه عنه : وددت أني كنت كبشاً ذبحني أهلي لضيفهم

در راس ایشان ، صحابه ای که آرزو می کردند که هرگز به صورت انسان خلق نمی شدند – در حالی که قطعا – ایشان به بهشت بشارت داده شده اند همانند این سخن عمر که گفته است : آرزو می کنم ای کاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا برای مهمانشان ذبح می کردند ( تا آنها ، او را بخورند )

قوت القلوب في معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلى مقام التوحيد ، ج 1 ص 381 ، اسم المؤلف: محمد بن علي بن عطية الحارثي المشهور بأبي طالب المكي الوفاة: 286هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان - 1426هـ -2005 م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : د.عاصم إبراهيم الكيالي

این سخن وی نشان می دهد که نه تنها عمر بن خطاب چنین آرزویی کرده است بلکه این عمل وی از مصادیق زهد (!) او می باشد در حالی که وی به بهشت نیز بشارت داده شده است !!!!

حلیه الاولیاء تالیف ابونعیم اصفهانی
این عالم مشهور اهل تسنن در کتابی که به بیان اولیاء الله اختصاص داده و از صفات ایشان سخن می گوید ، به این سخن عمر بن خطاب اشاره کرده و می گوید :
عن الضحاك قال قال عمر ليتني كنت كبش أهلي يسمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض من يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا

ضحاک از عمر نقل می کند که می گفت : ای کاش گوسفندی بودم در خانواده ام که هر چه می خواستند مرا می پروریدند تا وقتی پروار شدم ، برخی از دوستان ایشان به دیدنشان می آمدند و قسمتی از گوشت مرا کباب کرده و قسمتی دیگر را نمک سود می کردند ، سپس مرا می خوردند و مرا به صورت عذره و مدفوع دفع می کردند ولی بشر نمی بودم .

حلية الأولياء وطبقات الأصفياء ، ج 1 ص 52 ، اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة

این سخن عمر بن خطاب را شمس الدین محمد حسینی شافعی نیز در مختصر حلیه الاولیاء نیز آورده است .
مجمع الاحباب و تذکره اولی الالباب ، ج 1 ص 252 اسم المؤلف: شریف محمد بن حسن بن عبدالله الحسینی الواسطی الشافعی الوفاة: 776 ه ، دار النشر : دار المنهاج للنشر و التوزیع - جده – 1423 ه / 2002 م ، الطبعة : الأولى
ابن تیمیه در " منهاج السنه " بعد از بیان سخن مرحوم علامه حلی اعلی الله مقامه در مورد همین روایت ابونعیم ، با اینکه در رد کردن واضحات روایی و احادیثی که قاطبه علمای اهل تسنن بر صحت آنها مجمع علیه هستند شهره عام و خاص است ، نه تنها این سخن را رد نمی کند بلکه آن را از مصادیق خوف عمر (!) می داند و در تایید آن به چند روایت استناد کرده و در توجیه خضوع و خشوع مولایش چنین می گوید :

وخشيته من الله لكمال علمه فإن الله تعالى يقول إنما يخشى الله من عباده العلماء
خشیت و ترس عمر از خداوند بخاطر کمال علمش بوده است زیرا خداوند می فرماید : از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى‏ ترسند .
منهاج السنة النبوية ، ج 6 ص 5 - 18 اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال ، ص 346 ، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : ، تحقيق : محب الدين الخطيب

شعب الایمان تالیف بیهقی
عالم معروف اهل تسنن، ابی بکر بیهقی در کتاب " شعب الایمان " چنین می گوید :
فقال عمر رضي الله عنه ياليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت كأسمن ما يكون زارهم بعض من يحبون فذبحوني لهم فجعلوا بعضي شواء وبعضه قديدا ثم أكلوني ولم أكن بشرا

شعب الإيمان ، ج 1 ص 485 - باب الحادی عشر من شعب الایمان ، اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد السعيد بسيوني زغلول

این سخن بیهقی را نیز سیوطی در " تاریخ الخلفاء " ذیل اخبار وی بیان می کند .
تاريخ الخلفاء ، ج 1 ص 142 ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد

البته در سخن بیهقی عبارت " فاخرجونی عذره " ( مرا به صورت مدفوع دفع نمایند ) وجود ندارد و سیوطی نیز آن را نیاورده است ولی متقی هندی در " کنز العمال " و حتی خود سیوطی در " جامع الاحادیث " نیز این روایت را از بیهقی نقل کرده و این عبارت را آورده اند .

عن الضَّحَّاكِ قَالَ : قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ : ( يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ثُمَّ أَكَلُونِيفَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُنْ بَشَرَاً ) ( هناد حل ، هب ) .
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، ج 13 ص 317 رقم 1236 ، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دارالفکر – بیروت – 1414 هـ / 1994 م ، جمع و ترتیب : عباس احمد الصقر – احمد عبدالجواد

عن الضحاك قال : قال عمر : يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم ، حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض من يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أكن بشرا . هناد حل ، هب )
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 12 ص 277 رقم 35912 ، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي

در مقدمه جامع الاحادیث چنین آمده است :
وللبيهقى : (ق) . فإن كان فى السنن أطلقت ، وإلا بَيَّنْتُه . وله فى شعب الإيمان : (هب)

در مقدمه کنز العمال آمده است که " هب " اشاره به شعب الایمان دارد .
هب للبيهقي في شعب الإيمان

محمد خلف سلامه نیز این روایت را در تهذیب کتاب شعب الایمان به نام " بلوغ الأرب بتقريب كتاب الشعب " آورده است . وی در مقدمه کتابش صراحت دارد که به روایاتی از کتاب بیهقی در کتابش اشاره کرده است که فی الجمله صحیح و یا قریب به صحت بوده و یا اصلی صحیح داشته و با شامل مطالبی است که عاقل وقتی در آن تدبر می کند به اشارات آن سخنان پی می برد بلکه این روایاتی که وی آورده است آثاری خوب و با معانی صحیح و با فایده بسیار می باشد .
بلوغ الارب بتقریب کتاب الشعب ، ج 1 ص 76 ، اسم المؤلف: محمد خلف سلامه الوفاة: معاصر ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي

حال این سوال مطرح است که وقتی سیوطی و متقی هندی به وجود این عبارت در کتاب بیهقی اشاره کرده اند ، چرا این عبارت در " شعب الایمان " مطبوع وجود ندارد ؟ و در ضمن چرا خود سیوطی این عبارت را در " تاریخ الخلفاء " نیاورده است ؟!
البته در ادامه نیز به برخی منابع دیگر نیز اشاره خواهیم کرد که به وجود این عبارت محذوف در " شعب الایمان " اشاره کرده اند .

تاریخ مدینه دمشق تالیف ابن عساکر
ابن عساکر شافعی در " تاریخ مدینه دمشق " نیز چنین می گوید :
فقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت كأسمن ما يكون زارهم بعض من يحبون فذبحوني لهم فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني ولم أكن بشرا
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، ج 30 ص 331 ، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

مناقب عمر تالیف ابن جوزی حنبلی
عبدالرحمن بن جوزی حنبلی از علمای بزرگ اهل تسنن و مشهورین آنها می باشد .
وی در کتابی که در مورد سیره و مناقب عمر بن خطاب تالیف کرده است ، به این روایت اشاره نموده است :
عن الضحاک قال : قال عمر بن الخطاب : لیتنی کنت کبش اهلی سمنونی ما بدا لهم حتی اذا کنت اسمن ما اکون زارهم بعض من یحبون فجعلوا بعضی شواء و بعضی قدیدا ثم اکلونی فاخرجونی عذره و لم اک بشراضحاک می گوید : عمر بن خطاب گفت : ایکاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا چاق می کردند تا اینکه آنقدر پروار می شدم که وقتی کسانی که ایشان آنها را دوست دارند می آمدند ، قسمتی از گوشت مرا کباب کرده و قسمتی را نمک سود می کردند و سپس مرا می خوردند و به صورت عذره و مدفوع مرا دفع می کردند ولی بشر نمی بودم .

مناقب امیرالمومنین عمر بن الخطاب ، ص 154 الباب الخمسون – فی ذکر خوفه من الله عزوجل ، اسم المؤلف: ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی القرشی الحنبلی الوفاة: 597 ه ، دار النشر : دار ابن خلدون – اسکندریه ، تحقيق : ابو انس حلمی بن محمد بن اسماعیل المصری السلفی

بیان این سخن در کتاب ابن جوزی متشدد امری جالب و قابل تامل می باشد . ابن جوزی از علمای مشهور اهل تسنن و صاحب نظر در رجال و حدیث می باشد .
وی آنقدر سخت گیر – و بهتر گفته شود : متعصب – می باشد که روایتی همچون روایت نبوی " انا مدینه العلم و علی بابها " را در کتاب " الموضوعات " خویش به 5 سند از امیرالمومنین علیه السلام و 10 سند از ابن عباس بیان کرده و همگی آنها را رد می کند ! و همچنین روایت متواتر ثقلین را نیز در کتابش بیان کرده و آن را رد می کند !!!
حال یک چنین عالم متعصب و سخت گیری ، این روایت و سخن عمر بن خطاب را در کتاب در زمره مناقب (!) عمر بن خطاب بیان می کند !
این عملکرد ابن جوزی نشان از آن دارد که عنایت عمر بن خطاب به خودش در نزد او نیز مقبول بوده بلکه از مناقب او بوده است !

محض الصواب تالیف ابن مبرّد
یوسف بن حسن مبرّد در کتاب " محض الصواب " که در باب مناقب و فضایل عمر بن خطاب تالیف کرده است چنین می گوید :
وعن الضّحاک، قال: قال عمر رضي الله عنه: "ليتني كنت كبش أهلي، سمنوني ما بدا لهم، حتى إذا كنت آمن ما يكون زارهم بعض من يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديداً، ثم أكلونيفأخرجوني عذرة ولم أك بشراً"

محض الصواب في فضائل أمير المؤمنين عمر بن الخطاب ، ج 2 ص 623 باب السابع و الخمسون ، اسم المؤلف : جمال الدین یوسف بن حسن بن عبدالهادی الصالحی الدمشقی الحنبلی المشهور بابن المبرّد الوفاة: 909 ه ، دار النشر : الضواء السلف - ریاض – 1420 ه / 2000 م ، الطبعة : الاولی ، تحقيق : عبدالعزیز بن محمد بن عبدالمحسن الفریح

دکتر عبدالعزیز فریح در مقدمه اش بر این کتاب بیان می کند که از دلایل اهتمام او به تحقیق این کتاب ابن مبرّد ، تلاش مولف در بیان روایات صحیح و گزینش آنها می باشد .


لواقح الانوار تالیف شعرانی
شعرانی در " الطبقات الکبری " در شرح حال عمر بن خطاب چنین می گوید :
وكان رضي الله عنه يقول : ليتني كنت كبشاً أهلي سمنوني ما بدا لهم ثم ذبحوني ، فأكلوني وأخرجوني عذرة ، ولم أكن بشراً
عمر همواره می گفت : ایکاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا چاق و پروار می کردند سپس مرا ذبح می کردند و مرا می خوردند و به صورت مدفوع و عذره مرا دفع می کردند و بشر نمی بودم .

الطبقات الكبرى المسماة بلواقح الأنوار في طبقات الأخيار ، ج 1 ص 30 ، اسم المؤلف: أبو المواهب عبد الوهاب بن أحمد بن علي المعروف بالشعراني الوفاة: 973هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ-1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : خليل المنصور

شعرانی در ابتدای کتابش چنین می گوید :
فهذا كتاب لخصت فيه طبقات جماعة من الأولياء الذي يقتدي بهم في طريق الله عزوجل من الصحابة والتابعين إلى آخر القرن التاسع وبعض العاشر .... ولم أذكر من كلامهم إلا عيونه وجواهره دون ما شاركهم غيرهم فيه مما هو مسطور في كتب أئمة الشريعة .
در این کتاب ملخص طبقات گروهی از اولیاء الهی که در طریق خداوند متعال به ایشان اقتدا می شود – از صحابه و تابعین – تا قرن 9 و قسمتی از قرن 10 را بیان کرده ام و از کلام ایشان بیان نکرده ام مگر مطالب مهم و ارزشمندی که کسی غیر از آنها بیان نکرده اند و در کتب ائمه شریعت موجود می باشد.

الفتوحات الاسلامیه تالیف احمد بن زینی دحلان
احمد بن زینی دحلان مفتی شافعی مکه مکرمه در کتاب تاریخی " الفتوحات الاسلامیه " ذیل بیان مناقب عمر بن خطاب چنین می گوید :
و کان رضی الله عنه یقول کنت کبشا اهلی سمنونی مابدا لهم ثم ذبحونی فاکلونی فاخرجونی عذره و لم اکن بشر
عمر همواره می گفت : ای کاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا چاق می کردند سپس مرا ذبح می کردند و مرا می خوردند وبه صورت مدفوع وعذره مرا دفع می کردند ولی بشر نمی بودم .
الفتوحات الاسلامیه بعد مضی الفتوحات النبویه ، ج 2 ص 422 ، اسم المؤلف: احمد بن زینی دحلان الشافعی الوفاة: 1304 ه ، دار النشر : المکتبه التجاریه الکبری ، مطبعه مصطفی محمد 1354 هـ

الفتوحات الاسلامیه بعد مضی الفتوحات النبویه ، ج 2 ص 271 ، اسم المؤلف: احمد بن زینی دحلان الشافعی الوفاة: 1304 ه ، دار النشر : العامره الشرقیه – مصر – 1323 هـ

حیاة الصحابه تالیف کاندهلوی
محمد یوسف کاندهلوی در کتاب " حیاة الصحابه " که در مورد اخبار و سیره و قصص و حکایات اصحاب می باشد ، چنین نقل میکند :
حديث الضحاك في خوف عمر رضي الله عنه
وأخرج هنَّاد، وأبو نُعيم في الحلية ، والبيهقي عن الضحاك قال: قال عمر رضي الله عنه: يا ليتني كنت كبش أهلي، يسمِّنوني ما بدا لهم، حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض من يحبون، فجعلوا بعضي شِواء، وبعضي قديداً، ثم أكلوني، فأخرجوني عَذِرَةً، ولم أكن بشراً.
حدیث ضحاک در مورد خوف عمر
هنّاد و ابونعیم در حلیه الاولیاء و بیهقی از ضحاک نقل کرده اند : عمر گفت : ای کاش گوسفندی بودم در نزد خانواده ام که مرا پروار می کردند تا وقتی کسانی که دوستشان داشتند به زیارتشان می آمدند ، قسمتی از گوشت مرا کباب می کردند و قسمتی دیگر را نمک سود می کردند و سپس مرا می خوردند و مرا به صورت عذره و مدفوع دفع می کردند ولی بشر نمی بودم

حیاة الصحابة ، ج 2 ص 99 الباب السابع ، باب اهتمام الصحابه باجتماع الکلمه و اتحاد الاحکام ، اسم المؤلف: محمد یوسف بن محمد الیاس الکاندهلوی الوفاة: 1384 ه ، دار النشر : دارالقلم - دمشق - 1388هـ-1968م

این سخن کاندهلوی گذشته از تایید مطالب قبلی ما ، بیان می کند که واژه " فاخرجونی عذره " در کتاب بیهقی نیز بوده است ولی هم اکنون این عبارت حذف شده است !!! و البته نشان دادیم این تحریف لااقل در زمان خود سیوطی نیز انجام شده و او با اینکه این عبارت را در جامع الاحادیث آورده ، ولی در تاریخ الخلفاء آن را نیاورده است !!

نور الابصار تالیف شبلنجی
شبلنجی شافعی در " نور الابصار " این مطلب را در باب مناقب (!) عمر بن خطاب ، صورت ارسال مسلم بیان می کند :
و کان یقول لیتنی کنت کبش اهلی سمنونی ما بدا لهم ثم ذبحونی فاکلونی و اخرجونی عذره و لم اکن بشرا
نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، ص 66 فصل فی ذکر مناقب سیدنا عمر بن الخطاب - فصل فی ذکر نبذه من کلامه ، اسم المؤلف: السید مومن بن حسن بن مومن الشبلنجی المصری الشافعی الوفاة: ق 14 ، دار النشر : مکتبة و مطبعة الفجر الجدید – القاهره - مصر

مطالب بیان شده تنها اشاره ای کوچک به گروهی از منابعی است که این سخن عمر بن خطاب در آنها آمده است .
در منابع اهل تسنن تصریح شده است که عمر بن خطاب آرزو داشت که موی سینه ابی بکر بشود !
وعن عمر ، رضي الله عنه ، أنه قال : وددت أني شعرة في صدر أبي بكر ، رضي الله عنه

از عمر روایت شده است که گفت : آرزو می کنم مویی بر روی سینه ابی بکر بودم

المحاسن والمساوئ ، ص 32 ، اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد البيهقي الوفاة: بعد 320هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عدنان علي

ولی این در حالی است که خود ابی بکر در آرزوی دیگری است و می خواهد همانند رفیقش ( عمر بن خطاب ) نجاستی باشد در باغ !

قَالَ أَبُو بَكْرٍ الصديقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَنَظَرَ إِلاى عُصْفُورٍ : ( طُوبَى لَكَ يَا عُصْفُورُ تَأْكُلُ مِنَ الثمَارِ ، وَتَطِيرُ فِي الأَشْجَارِ ، لاَ حِسَابَ عَلَيْكَ وَلاَ عَذَابَ ، وَاللَّهِ لَوَدَدْتُ أَني كَبْشٌ يُسَمنُنِي أَهْلِي ، فَإِذا كُنْتُ أَعْظَمَ مَا كُنْتُ وَأَسْمَنَهُ يَذْبَحُونِي فَيَجْعَلُونِي بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ، ثُمَّ أَكَلُونِي ثُمَّ أَلْقُونِي عَذِرَةً فِي الْحَش ، وَأَني لَمْ أَكُنْ خُلِقْتُ بَشَرَاً ) ( ابن زنجويه في الْوجل ) .
ابوبکر در حالی که به گنجشکی نگاه می کرد گفت : خوشا به حالت ای گنجشک ! از میوه ها می خوری و در میان درختان پرواز می کنی ! نه حسابی دارد و نه عذاب و عِقابی ! به خدا قسم آرزو می کنم که ای کاش گوسفندی بودم که خانواده ام مرا پروار و چاق می کردند و وقتی به اندازه کافی چاق شدم مرا ذبح کنند و قسمتی از گوشت مرا کباب کنند و قسمت دیگر را نمک سود ! سپس مرا بخورند و همچون عذره و مدفوعی مرا در باغ ( کنایه از مستراح ) دفع کنند ولی هرگز بشز آفریده نمی شدم .

جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، ج 13 ص 51 رقم 175 ، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دارالفکر – بیروت – 1414 هـ / 1994 م ، جمع و ترتیب : عباس احمد الصقر – احمد عبدالجواد

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 12 ص 238 رقم 35703 ، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي

آری ! هر دو دوست و رفیق و همکار ، آرزویی مشابه دارند و آن این است که هر چیزی باشند – ولو نجاستی در مستراح – ولی بشر نباشند ؟
آیا این نشان از خضوع و خشوع و خشیت من الله دارد یا امری دیگر ؟!

برخی جهله میان این سخنان خلیفه دوم و برخی سخنان امیرالمومنین علیه السلام از ترس الهی و آتش جهنم ، خلط مضحک کرده و هر دو را یکسان می دانند ! ولی گویا نمی دانند که ترس از خداوند متعال و بیان عباراتی همانند " ای کاش مادر مرا نمی زایید تا سخن از آتش جهنم نمی شنیدم " کجا و عباراتی همچون " ای کاش گوسفندی بودم که مردم مرا می خوردند " کجا !



العبد الاحقر

Moslem Kurdi;758426 نوشت:
پاسخ: شما هم گویا به قیچی کردن علاقه شدیدی دارید!!

سلام

ظاهرا شما هنوز صحيح بخاري ومسلمتان را نخوانده ايد ؟!

اگر بقول شما اين حديث بار منفي براي ابوبكر و عمر نداشته وايشان دروغگو وخائن وگناهكار عهدشكن نبودند پس چرا امام بخاريتان كلمات ركيكش را قيچي كرده وبجايش نوشته كذا وكذا ؟!

مانند حذف نام عمر از صحيح بخاري در بحث متعه ؟!

ويا بياض گذاشتن بجاي كلمه دبر تا زشتي كار خليفه روشن نشود و..... اينهمه خيانت وسانسور براي چي واز ترس كي ؟!

لطفا بدون حاشيه جواب دهيد ؟

Moslem Kurdi;758062 نوشت:
در کدام روایت از آنچه آمد گفته شده بود که در هنگام جان دادن چنین وضعیتی بوده است؟!

ثالثاً ثابت نشد که اینها در زمان جان دادن بوده باشد، علاوه بر اینکه تک تک اسناد بررسی سندی شد.

اتفاقا همه اين افراد يعني ابوبكر وعمر وعائشه در حال احتضار اظهار ندامت و چنين تمنايي كرده اند :

گفتم كه شما ابتدا صحاح وكتب خودتان را بخوانيد بعد بياييد براي مناظره اينهم سند از كتب خودتان مبني بر هنگام جان دادن عمر كه شراب خورد و از شكمش بيرون ريخت و چنين سخني گفت وارزويي كرد ....

وفي رواية بن شهاب قال فأخبرني سالم قال سمعت بن عمر يقول فقال عمر ارسلوا الي طبيب ينظر إلى جرحي قال فأرسلوا إلى طبيب من العرب فسقاه نبيذا فشبه النبيذ بالدم حين خرج من الطعنة التي تحت السرة قال فدعوت طبيبا اخر من الأنصار فسقاه لبنا فخرج اللبن من الطعنة أبيض فقال اعهد يا أمير المؤمنين فقال عمر صدقني ولو قال غير ذلك لكذبته وفي رواية مبارك بن فضالة ثم دعا بشربة من لبن فشربها فخرج مشاش اللبن من الجرحين فعرف انه الموت فقال الان لو ان لي الدنيا كلها لافتديت به من هول المطلع وما ذاك والحمد لله ان اكون رأيت الا خيرا تنبيه المراد بالنبيذ المذكور تمرات نبذت في ماء أي نقعت فيه كانوا يصنعون ذلك لا ستعذاب الماء وسيأتي بسط القول فيه في الأشربة قوله وجاء الناس يثنون عليه. فتح الباري

حدثنا ابن أبي عَدي، عن داود، عن عامر قال: لما طعن عمر رضي الله عنه دخل عليه ابن عباس رضي اللّه عنهما فقال: أبشر يا أمير المؤمنين بالجنة، فرفع رأسه ننظر إليه. ثم قال: اللهم نَعَم، أسلمتَ حين كفر الناس، وجاهدتَ مع رسول الله صلى الله عليه وسلم وقُتِلْتَ شهيداً، قال: أعِد فأعاد ثلاث مَرَّات، فقال عمر رضي اللّه عنه: إن الغَرُورَ لَمَنْ غَرَرْتُمُوه، لو أن لي ما على الأرض من صفراء وبيضاء لافتديت بها من هول المطلع.

حدثنا أحمد بن عيسى قال، حدثنا عبد الله بن وهب قال، حدثنا عمرو بن الحارث، أن أبا النصر حدثه، عن سليمان بن يسار: أن عمر رضي الله عنه حين حضرته الوفاة قال له المغيرة بن شعبة: هنيئاً لك يا أمير المؤمنين الجنة. قال: يا ابن أُم المغيرة، وما يدريك? والذي نفسي بيده لو كان لي ما بين المشرق والمغرب لافتديت به من هول المطلع.
تاريخ مدينه

الحسن بن سعيد بن مهران أبو علي الصفار المقرئ: من أهل الموصل قدم بغداد وحدث بها عن غسان بن الربيع ومعلي بن مهدي وإبراهيم بن حيان روى عنه محمد بن مخلد وعبد الصمد بن علي الطستي وأحمد بن الفضل بن خزيمة وأبو بكر الشافعي وأبو زكريا يزيد بن محمد بن إياس الموصلي أخبرنا الحسن بن أبي بكر وعثمان بن محمد بن يوسف قالا: أخبرنا محمد بن عبد الله الشافعي حدثنا الحسن بن سعيد أبو علي الموصلي في الرصافة سنة سبع وثمانين قال: حدثنا غسان بن الربيع حدثنا ثابت بن يزيد عن داود بن أبي هند عن الشعبي عن ابن عباس أنه دخل على عمر حين طعن فقال: أبشر يا أمير المؤمنين أسلمت مع رسول الله صلى الله عليه وسلم حين كفر الناس وقاتلت مع رسول الله صلى الله عليه وسلم حين خذله يعني الناس وتوفي رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو عنك راض ولم يختلف في خلافتك رجلان فقال عمر: أعد فأعدت فقال عمر: المغرور من غررتموه لو أن لي ما على ظهرها من بيضاء وصفراء لافتديت به من هول المطلع.تاريخ بغداد

موضوع قفل شده است