جمع بندی یک حدیث از حضرت علی (ع) در مورد وضعیت ظاهری و جسمی ایشان

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یک حدیث از حضرت علی (ع) در مورد وضعیت ظاهری و جسمی ایشان

این حدیث به چه معنیه؟آیا خنده دار نیست؟

مَردی از امیرالمؤمنان درمورد دلیل کوتاهی قدش و بزرگی شکمش و کچلی سرش پرسید، امیرالمؤمنین پاسخ داد: الله عزوجل مرا نه قد بلند آفرید و نه کوتاه، مرا متوسط آفرید، قدکوتاه‌ها را دو نیم می‌کنم و بلند قد را (از کمر) تقسیم می کنم؛ اما دلیل بزرگی شکمم؛ در حقیقت رسول الله (ص) مرا دروازه‌ای از علم آموخت و از آن دروازه هزار در باز شد؛ پس (این علمها) در شکمم جمع شدند که از راه دنده‌‌هایم باد شده.

http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%B9%D9%84%D9%84%20%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%B9%20%D8%AC%D9%84%D8%AF%201&option=com_mtree&task=readonline&link_id=3572&page=264&chkhashk=F185BDCA82&Itemid=214&lang=fa

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد تذکره

کتاب «علل الشرائع» دارای سه ویژگی است :
1. این کتاب مانند دیگر کتاب‌هاى شیخ صدوق پیوسته مورد توجه علما و فقهاى شیعه قرار داشته و از معتبرترین اصول روایى شیعه می‌باشد .
2. علل الشرایع از جمله کتاب‌هاى روایى معتبرى است که علماى شیعه در اجازات خود، روایت آن‌را به یکدیگر اجازه می‌داده‌اند.
3. روایات آن، با اسناد کامل و بیشتر با واسطه على بن بابویه پدر مؤلّف، ابن ولید و ابن ماجیلویه نقل شده است. این کتاب افزون بر ارزش حدیثى، تاریخى، فقهى، تفسیرى، کلامى و اخلاقى، در زمینه فقه الحدیث نیز ارزش‌مند است.
اما درباره اعتبار یا عدم اعتبار تک تک روایات این کتاب باید گفت:
اگر چه خود شیخ صدوق فردی است موثّق و مورد اعتماد و سخنانش از اعتبار لازم برخوردار است، اما روایاتی را که ایشان در این کتاب نقل می‌کند، دارای چند واسطه است تا به پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ختم شود.
در مجموع، علل الشرایع کتابى ارزش‌مند و قابل توجه می‌باشد که با توجه به روایات اهل بیت رسول خدا، که تنها راه شناخت معارف و احکام اسلامى است، نگاشته شده است. و تمام تلاش شیخ صدوق(ره) بر این بوده که احادیث مستند را ذکر نماید.
اما اعتبار روایات به این است که تمامی راویان سلسله سند، شرایط لازم را داشته باشند. طبیعی است که بین راویان و سلسله سند روایات مندرج در هر کتابی از جمله کتاب علل الشرائع، کما بیش ضعف‌هایی وجود داشته باشد. بنابراین، به طور مطلق روایات این کتاب را نه می‌توان پذیرفت و نه طرد کرد، بلکه می‌بایست با بهره‌گیری از علم حدیث، رجال و تراجم از یک جهت و عدم مخالفت با قرآن وروایات و عقل از جهت دیگر، تک تک روایات را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد و آن‌گاه در مورد هر کدام جداگانه قضاوت نمود.

در علل الشرایع در مورد عبارت الانزع البطین دو روایت نقل شده است:
روایت اول:
حدثنا محمد بن إبراهیم بن اسحاق الطالقانی رضى الله عنه قال: حدثنا الحسن بن على العدوی، عن عباد بن صهیب، عن أبیه، عن جده، عن جعفر بن محمد ” ع ” قال: سأل رجل أمیر المؤمنین ” ع ” فقال: أسألک عن ثلاث هن فیک أسألک عن قصر خلقک، وکبر بطنک، وعن صلع رأسک؟ فقال أمیر المؤمنین ” ع ” ان الله تبارک وتعالى لم یخلقنی طویلا ولم یخلقنی قصیرا ولکن خلقنی معتدلا أضرب القصیر فأقده وأضرب الطویل فاقطه، وأما کبر بطنی فان رسول الله صلى الله علیه وآله علمنی بابا من العلم ففتح ذلک الباب الف باب فازدحم فی بطنی فنفخت عن ضلوعی.
در این روایت آقای الحسن العدوی مجهول است:
المفید من معجم رجال الحدیث – محمد الجواهری – ص ۱۵۰-چاپ : الثانیه-سال چاپ : ۱۴۲۴-چاپخانه : العلمیه-ناشر : مکتبه المحلاتی – قم – ایران
الحسن بن علی العدوی : أبو سعید ، روى فی مشیخه الفقیه فی طریقه إلى أبی سعید الخدری – مجهول –
مستدرکات علم رجال الحدیث – الشیخ علی النمازی الشاهرودی – ج ۳ – ص ۵
۳۷۹۴ – الحسن بن علی العدوی أبو سعید البصری :
لم یذکروه . روى الصدوق عن محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی ، عنه
پس این روایت اول از جهت سند ضعیف است و ارزشی ندارد و به آن نمی شود استناد نمود
روایت دوم:
در این روایت ابن عباس صحابی پیامبر مراد از انزع البطین را توضیح می دهد:
حدثنا احمد بن الحسن القطان قال: حدثنا احمد بن یحیى بن زکریا القطان قال: حدثنا بکر بن عبد الله بن حبیب عن تمیم بن بهلول عن عبایه بن ربعی قال: جاء رجل إلى ابن عباس فقال له: اخبرنی عن الانزع البطین علی بن أبى طالب فقد اختلف الناس فیه؟ فقال له ابن عباس: أیها الرجل والله لقد سألت عن رجل ما وطئ الحصى بعد رسول الله صلى الله علیه وآله أفضل منه وانه لاخو رسول الله وابن عمه ووصیه وخلیفته على أمته وانه الانزع من الشرک، بطین من العلم، ولقد سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول: من أراد النجاه غدا فلیأخذ بحجزه هذا الانزع یعنی علیا علیه السلام.
مردى نزد ابن عباس رفت و به او گفت: مرا از انزع بطين على بن ابى طالب عليه‌السلام خبر ده، مردم درباره اش اختلاف دارند؟
ابن عباس گفت: اى مرد به خدا از مردى سؤال نمودى كه بعد از رسول خدا روى ريگ ها احدى از او برتر و افضل قدم نگذارده او برادر رسول خدا صلى الله عليه و آله و پسر عمو وصى و خليفه آن حضرت بر امتش مى باشد، او انزع و بركنار از شرك و بطين و پر از علم مى باشد، از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمودند: كسى كه مى خواهد در روز فرداى قیامت اهل نجات باشد بايد دامن اين انزع يعنى على عليه‌السلام را بگيرد
همانگونه که می بینید صحابه چیزی را که از این روایت ها متوجه شدند غیر از آنچه مردم عوام و خوارج زمان فهمیدن.
همچنان پیامبر حدیثی را در مورد این عبارت نیز دارند:
یا علی, ان الله قد غفر لک و لذریتک ولشیعتک و المحبی شیعتک, و المحبی محبی شیعتک, فابشر فإنک الانزع البطین, منزوع من الشرک, مبطون من العلم
یعنی ای علی همانا خداوند تو و خاندانت و شیعه ات و محبین تو و محبین محبین تو را آمرزیده است.پس بدان ای علی که تو انزع البطین هستی انزع از شرک و بطین از علم
الجوینی فی فرائد السمطین ۱/۳۰۸, ابن المغازلی فی مناقبه ۴۰۰, الصدوق فی عیون اخبار الرضا ۱/۵۲, مسند زید بن علی ۴۵۶
پس این روایت دوم هم از جهت محتوا و مضمون ضعیف است و ارزشی ندارد و به آن نمی شود استناد نمود
نتیجه:
۱.طبق روایات عامه و خاصه امیرالمومنین چهره ی زیبایی داشتند.
۲.روایتی که وهابیان به آن استناد می کنند ضعیف است.
۳.منظور از النزع البطین طبق فرموده ی پیامبر و صحابه انزع از شرک و بطین از علم است و خلاف آن چیزی است که عوام تفسیرش می کند

ممنون از پاسختون.اما تا اونجا که من میدونم مسئله ی سندیت روایات در مسائل فقهی مورد بررسی قرار میگیره و در مسائل دیگه مثل اخلاق و اعتقادات و... اون حدیث که ضعیفه میتونه مورد قبول باشه یا اگر سند صحیحه میتونه رد بشه.
اگر این حرف بنده صحیح هست پس مسئله ی سندیت برای این روایات نمیتونه دلیل بر ردش بشه.

در مورد روایت دوم هم بنده منظور شما رو متوجه نشدم.

با سلام
از نظر من که اینها خرافه ای بیش نیست. اما گفتم با توجه به اینکه طرفداران خرافات زیاد است یکبار هم به نفع خرافات مطلبی بنویسم.

یکی از مطالبی که علاقه مندان به این گونه احادیث ضعیف می توانند برای توجیه از آن استفاده کنند . موضوع (( مغز شکمی)) است که یکی از کشفیات اخیر پزشکی است.

در اینترنت اگر کلمه (( مغز شکمی )) یا به انگلیسی (( second brain)) را سرچ کنید. مطالب زیادی در این باره برای شما می آید. من یکی از مطالب را اینجا کپی پیست می کنم:

مغز دوم شما کلید درک درمان بسیاری از بیماری هاست. بسیاری از مردم متوجه داشتن دو مغز در درون خود نیستند. مغز دوم انسان حائز اهمیت بسیار بیشتری، از آنچه ما در مورد سلامتی خود فکر می کنیم، است. ما فکر می کنیم که مغز حاکم و فرمانده فیزیولوژیکی انداممان است ولی اطلاعات دیگری در بدن انسان موجود است که احتمالاً ما در مورد آنها چیزی نمی دانیم و این بسیار حائز اهمیت است که بدانیم؛ کلید سلامتی ما در پی بردن به علت بیماری ها و مسائل مربوط به سلامتی جسمی، روحی و روانی ما در گرو مغز دوممان است. هنگامی که ما افراد دیگر را در شرایط ظاهری و ویژۀ خودشان مشاهده می کنیم، در مورد احساسات درونی آنها و عللی که باعث بوجود آمدن آن شرایط ظاهری و ویژه شده است، توجهی نداریم.
«مغز دوم» یا مغز شکمی، متفاوت از مغزی است که در داخل جمجمۀ خود داریم. درحالی که مغز داخل جمجمه مشغول عملکردهای پیچیدۀ شناختی ما، از قبیل؛ پردازش اطلاعات، تغییر تنظیمات، دانش پروری و ... است، مغز شکمی ما شهودی عمل می کند و سیگنال و پیام های بدن و محیط زندگی را به مغز داخل جمجمه می فرستد و پاسخ آن را دریافت می کند.
درک مغز شکمی و فعالیت های آن در پاسخ به بسیاری از مشکلات ما که توسط پزشکان سنتی رد می شود، کمک بسزایی می کند. مغز شکمی انسان توسط دانشمندان به عنوان یک سیستم اعصاب و احساسات که با مغز درون جمجمه از راه «عصب واگ» مرتبط می باشد، شناخته شده است. هورمون ها و انتقال دهندگان عصبی یا همان مواد شیمیایی که تنظیم کنندۀ بدن هستند و در مغز درون جمجمه وجود دارد، در مغز شکمی ما نیز یافت می شوند. یکصد میلیون انتقال دهندۀ عصبی در طول خطوط مغز شکمی وجود دارد که این همان تعداد موجود در مغز درون جمجه است.
عصب واگ یا واگوس (پنوموگاستریک) طولانی ترین عصب مغزی و دهمین زوج اعصاب مغزی از ۱۲ جفت عصب مغز است که در بلعیدن غذا، صحبت کردن، فعالیتهای پاراسمپاتیک و هاضمه نقش دارد. این عصب مانند بیشتر اعصاب مغزی از ساقه مغزآغاز می‌شود و به شاخه‌های متعددی تقسیم می‌شود که عصب دهی اغلب عضلات حلق و حنجره، مری، معده و پاراسمپاتیک قلب، ریه، کبد، طحال و... را انجام می دهد. عصب شماره ۱۰ اطلاعات حسی درونی را از شکم و سینه دریافت می‌کند. در گذشته واگوتومی(قطع شاخه‌های انتهایی عصب واگ) یکی از روشهای درمان زخم پپتیک مقاوم به درمان بود.
مغز شکمی همچمین، تولیدی کنندۀ 95 درصد از سروتونین و دوپامین در بدن ماست. یدون سطح کافی این دو مادۀ شیمیایی در بدن انسان، «احساس خوب» ما به افسردگی، بی خوابی و دیگر ناراحتی های عاصفی می انجامد. ما باید برای شناخت این علائم بسیار خوشحال باشیم و باید به سادگی به فرمان مغز شکمی خود گوش فرا دهیم.
مغز شکمی ما نه تنها خلق و خوی ما را تحت کنترل دارد بلکه کلید درک بسیاری از بیماری هاست. اگر به این امر که 70 درصد از سیستم ایمنی بدن انسان در دستگاه گوارشی وی قرار دارد توجه کنیم، درک این موضوع نیز بسیار آسان تر می شود و مراقبت از هر دو مغز در بسیاری از موارد به بهداشت تمامی مناطق بدن کمک می کند.

معروف بوده است که شکم مبارک حضرت امیر ، مقداری برجسته بوده است و موهای جلوی سرشان کمی ریخته بوده است.

بزرگی شکم ، چیز عجیبی نیست و ما در مورد اکثر روحانیون زمان خودمان هم این را مشاهده می کنیم.

بد نیست این را هم بگم:
دوستی مذهبی و مسجدی داشتم. ایشان وارد فعالیت سیاسی شد. اما ظرفیت تحمل مشکلات این مسیر را نداشت. از بس در این مسیر به او فشار وارد شد ، پس از مدتی دچار مشکل شد به این صورت که مثلا پیش ما نشسته بود و میخندید اما ناگهان چشمانش به نقظه ای خیره و بی حرکت می ماند و انگار دیگر در این دنیا نبود... ما او را داخل پتو می گذاشتیم و سریعا به دکتر می رساندیم.

ایشان با وجودیکه قبل از وردود به حوزه سیاست ، فردی ورزشکار و ژیمناستیک کار بودند ، اما پس از دچار شدن به این مشکل پزشکی ، شکمش برجسته شد. طوریکه ما با او شوخی می کردیم و می گفتیم: مگر کره زمین را قورت داده ای؟

نتیجه: بزرگی شکم می تواند تحت اثر استرس و نگرانی ها و ناراحتی ها ایجاد شود.
حضرت امیر (ع) هم زیاد از خوف خدا می گریستند و زیاد غم بینوایان و ضعفا را می خوردند. ممکن است این عاملی برای بزرگ شدن شکم مبارک حضرت بوده باشد.

تجربه دیگر:
در زمان دانشجویی که نسبت به قبل از آن ، وضعیت تغذیه خوبی نداشتیم و بیشتر شکممان را با نان پر می کردیم ، دچار برآمدگی شکم می شدیم. (نه فقط پس از غذا ، بلکه طوری که این مساله همیشه برای ما می ماند).
حضرت امیر (ع) هم که اهل زهد و نان خشک خوردن بوده اند ، ممکن است در اینجا هم همین مساله ایجاد شده باشد.

نالان;878618 نوشت:
ممنون از پاسختون.اما تا اونجا که من میدونم مسئله ی سندیت روایات در مسائل فقهی مورد بررسی قرار میگیره و در مسائل دیگه مثل اخلاق و اعتقادات و... اون حدیث که ضعیفه میتونه مورد قبول باشه یا اگر سند صحیحه میتونه رد بشه.
اگر این حرف بنده صحیح هست پس مسئله ی سندیت برای این روایات نمیتونه دلیل بر ردش بشه.

سلام و تشکر از همراهی شما
اما دو نکته عرض می کنم :
1- ولو سندیت در مساله اخلاقی مطرح نباشد دلیل دوم که از جهت محتوا و مضمونقابلیت دارد لذا قابل استناد نیست.
2-درست است که در مساله فقهی سندیت مهم است و این مساله فقهی نیست اما در این مسله بحث آبرو و حیثت مطرح می شود و آیا شرعا این کار درست است پس بنوعی باز نگاه شرعی و فقهی به خود می گیرد لذا سندیت باید بحث شود لذا با ضعف سند این حدیث معتبر نیست

عصران;878638 نوشت:
از نظر من که اینها خرافه ای بیش نیست. اما گفتم با توجه به اینکه طرفداران خرافات زیاد است یکبار هم به نفع خرافات مطلبی بنویسم.

خلاصه همین است که دوستمان گفت

سلام.

بنده مطالبی از وبلاگ آقای سید محمد تقی حسینی ورجانی قرار می دهم :(لزوما دیدگاه زیر دیدگاه بنده نیست و فقط منتقل دهنده این دیدگاه هستم)

[=B Koodak]

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی و نقد کتاب " نقد کتب حدیث "



نوشته مصطفی حسینی طباطبائی



قسمت دوم


آقای طباطبائی روایتی را از کتاب " الخصال " نقل کرده و در کتاب خود چنین می نویسد :



" شيخ صدوق در کتاب «الخصال» در «باب الثلاثه» روايتي خرافي تحت عنوان «ثلاث کن في امير المومنين - عليه السلام-» آورده است و مي ‌نويسد: «حدثنا محمد بن ابراهيم بن اسحاق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن علي العدوي عن عباد بن صهيب [بن عباد] عن أبيه عن جده عن جعفر بن محمد - عليه السلام- قال سأل رجل أمير المؤمنين -عليه السلام- فقال له: أسئلک عن ثلاث هن فيک: أسألک عن قصر خلقک، و عن کبر بطنک، و عن صلع رأسک! فقال امير المؤمنين -عليه السلام- إن الله تبارک و تعالي لم يخلقني طويلا، و لم يخلقني قصيرا، و لکن خلقني معتدلا، أضرب القصير فأقده، و أضرب الطويل فأقطه. و أما کبر بطني فإن رسول الله -صلى الله عليه وسلم- علمني بابا من العلم ففتح لي ذلک الباب ألف باب فازدحم العلم في بطني فنفجت عنه عضوي و أما صلع رأسي فمن إدمان لبس البيض و مجالدة الأقران» [1] !
يعني: «خبر داد به ما محمّد بن ابراهيم بن اسحاق طالقاني – که خدا از او خشنود باد – گفت خبر داد به ما، حسن بن علي عدوي، از عباد بن صهيب بن عباد، از پدرش، از جدش، از جعفر بن محمّد -عليه السلام- که گفت مردي از اميرمؤمنان - عليه السلام- سؤال کرد و بدو گفت دربارة سه چيز که در تو است از تو مي‌پرسم: (يکي) از کوتاهي پيکرت مي‌پرسم و (دوّم) از بزرگي شکمت و (سوّم) از ريخته شدن موي جلوي سرت! امير مؤمنان -عليه السلام- پاسخ داد: خداوند تبارک و تعالي مرا دراز نيافريد و نيز کوتاه خلق نکرد بلکه معتدل آفريد (در نتيجه) بر کوتاه قامت ضربه مي‌زنم و او را از طول به دو نيم مي‌کنم و بر دراز قامت ضربه مي‌زنم و او را از عرض به دو نيم مي‌کنم! و امّا بزرگي شکمم (علّتش اينست که) رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- به من بابي از علم آموخت و آن باب، هزار باب را براي من گشود و علم در شکم من ازدحام کرد و از اين‌رو شکمم برآمد! و امّا ريخته شدن موي جلوي سرم، بعلّت بر سر نهادن کلاه خود بمدّت دراز و کارزار با رقيبان است»!
نویسنده در بررسی سند حدیث می نویسد :
" اولاً : در سند اين حديث، حسن بن علي عدوي، احوالش مجهول است و نام و نشان وي در کتب رجال ديده نمي‌شود. بعلاوه، عباد بن صهيب چنانکه علاّمة حلّي در «خلاصه الأقوال» آورده «بتري مذهب» بوده است [2] و برخي او را توثيق نموده و بعضي تضعيفش کرده‌اند چنانکه فاضل مقداد در «التنقيح» بر قول اخير رفته است [3] . احوال پدر و جدّ وي هم معلوم نيست . لذا خبر مزبور به لحاظ سند، مورد اعتماد و وثوق نمي ‌باشد."
نقد و بررسی سند حدیث :
اگر فاضل مقداد هم بر تضعیف عباد بن صهیب رفته باشد ، نوشته آقای طباطبایی قابل دفاع نخواهد بود؛ چرا که وثاقت راوی ، اجتهاد رجالی می خواهد و جای چنین سخنی در کتب عمومی نیست.
افزون بر این ، تضعیف سندی روایت ، دلیل بر جعلی بودن روایت نیست و نهایت روایت ، از حجیت فقهی و اعتقادی می افتد نه بیشتر. مرحوم آقای خویی نیز در خصوص عباد بن صهیب (4) می نویسند که در سنی بودن و وثاقتش سخنی نیست.
آقای طباطبائی در رابطه با محتوای حدیث می گوید :
" ثانياً : متن خبر، شاهکار خرافه‌پردازي است! بلکه نوعي اهانت و اسائة ادب و امير مؤمنان علي -عليه السلام- در خلال آن صورت گرفته است. آيا حکمت و دانش در شکم آدمي جاي مي‌گيرد که هر کس از علم بيشتري برخوردار باشد شکمش بزرگتر شود؟ شگفت‌آور، توجيه يکي از شارحان حديث است که مي‌گويد: چون دانش و حکمت لذّت‌آور مي‌باشد از اين‌رو علي -عليه السلام- از لذّت علم، چاق مي‌شد، هر چند تن را به رياضت و عبادت‌هاي بسيار وا مي‌داشته است! جناب شارح توجه نداشته که اگر قرار باشد کسي از لذت دانش فربه شود، در آن صورت همة اعضاي بدن وي فربه خواهد شد و پيکري متناسب پيدا مي‌کند نه آنکه تنها شکمش بزرگ گردد! بعلاوه روايت مي‌گويد که علّت بزرگي شکم، ازدحام علوم در آن بوده است نه لذّت روحاني از دانش! راستي چه لزومي دارد که ما اين قبيل احاديث نابخردانه و خرافي را تأويل و توجيه کنيم؟!
بررسی متن حدیث :
آن چه در متن پرسش پرسشگر هوایداست ، نوعی تمسخر است که در قالب سؤالاتی شکل گرفته است. وی به طعنه می پرسد که چرا قد حضرت کوتاه، موی سرش ریخته و چاق است؟ (5)
با این گونه پرسش ها به طرق متفاوتی می توان برخورد کرد. برخی با پرخاشگری و درشتخویی پرسشگر را به باد اعتراض می گیرند. برخی سخن را نشنیده می گیرند و او را رها می کنند. قطعا روشهای دیگری نیز برای مواجهه با این سخنان نسنجیده هست. امام در پاسخ ، اگر چه اسکات خصم می کند، اما هوشمندانه سخن میگوید. حضرت با ظرافت هرچه تمام تر به روایت پیامبر اکرم اشاره می کنند و پاسخ را به حقیقت دیگری ارجاع می دهند. این به مانند آن است که شخصی به سخره از کوری علت کوری اش را بپرسد. ممکن است پاسخ کور خموشی باشد که جواب ابلهان خاموشی است و ممکن است او سخره را با دشنام پاسخ گوید. اما اگر این کورپاسخ داد کورم تا هیچگاه چشمم به گناه آلوده نشود ، پاسخ حکیمانه است. ما در ادامه به بررسی پاسخ حکیمانه امام می پردازیم.
پاسخ هوشمندانه :
پرسش پرسشگر شامل سه بخش است. وی از 1 - كوچك بودن جثّه و کوتاهی قد ، 2 - بزرگى شكم و 3 - ريخته شدن موى جلو ی سر حضرت سؤال می کند .
امام عليه السّلام کوتاهی قد را با ظرافت ، رد و فایده قد متوسط خود را ذکر می کنند. ایشان می فرمایند:"خداوند تبارك و تعالى نه مرا بلند آفريد و نه كوتاه ؛ بلكه معتدل و ميانه بالا خلق کرد. لذا در جنگ‏ها وقتى به افراد كوتاه ضربت می زنم آنها را از قد دو نیم می كنم و چون به بلند قامتان می رسم از كمر دو نيم می نمايم."
این گونه پاسخ دادن ، نا دیده گرفتن تمسخر و ذکر فایده است که البته در حاضر جوابی ها به وفور به کار می رود.
اما امام درپاسخ به پرسش دوم سائل به گونه ای متفاوت سخن می گویند. ایشان بطن را که هم در معنای شکم و نیز به معنای باطن به کار رفته است (6) توضیح می دهند .حضرت مولی الموحدین کلمه بطن را از معنای مورد نظر راوی به معنای دوم می برند و با عنایت به روایت رسول خدا ، پاسخی عمیق ارائه می دهند.امام واژه بطن را به کاربرد دیگر آن انتقال می دهند و می فرمایند: رسول خدا بابي از علم را به من آموخت و آن باب، هزار باب را براي من گشود و حقیقت علم در باطن من ازدحام کرد و از اين ‌رو باطنم گشاده گشت .
در اینجا مناسب است که ما به چند روایت اشاره کنیم که نشان می دهد رسول خدا مقام علمی امیر المؤمنین را با الفاظی مشابه ستوده اند. امام رضا علیه السلام می فرمایند
1 - قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَكَ وَ لِأَهْلِكَ وَ لِشِيعَتِكَ وَ مُحِبِّي شِيعَتِكَ وَمُحِبِّي مُحِبِّي شِيعَتِكَ فَأَبْشِرْ فَإِنَّكَ الْأَنْزَعُ الْبَطِينُ مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْكِ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ (7)
ترجمه :
رسول خدا فرمود: اى على، همانا خدا تو و شيعه‏ ى تو و دوستان شيعيان و دوستان دوستان شيعيانت را مى‏ آمرزد. مژده باد بر تو که تو انزع بطین هستی. یعنی شرك از تو كنده شده و حقیقت علم در درون تو جای گرفته است.‏
معنای انزع و بطین :
برای فهم روایت ، ناچاریم به الفاظ آن نظر کنیم. رسول خدا به امیر المؤمنین می فرمایند تو انزع بطینی. ریشه نزع به معنای چیزی را از جا کندن است و یک کاربرد رایج انزع به معنای مرد طاس است. رسول خدا این صفت را برای امام به کار می برند ، اما توضیح می دهند که مقصودشان این است که شرک از تو کنده شده است. به این نحوه استفاده از لغت ایهام می گوییم.
واژه دیگری که رسول خدا به کار می برند بطین است که به معنای شخصی با شکم بزرگ است. اما پیامبر توضیح می دهند که مقصودشان از بطین این جهت نیست و ایشان جا گرفتن علم در درون امام را اراده کرده اند. توجه داشته باشیم واژه بطن و بطین در این روایت و روایت پیشین هردو دارای همان ایهام است و در هر دو روایت ، این واژه برای حضور علم در درون امام به کار رفته است. پس امام به روشنی در پاسخ تمسخر آمیز پرسشگر ، آن را به روایت پیامبر ارجاع داده و پاسخ حقیقی به او داده اند. این گونه پاسخ نه تنها شنونده را ساکت می کند بلکه امام را از موضعی که او را به سخره گرفته بودند به مقام شامخ علمی و دست نیافتنی ارتقا می دهد.
2 - ع، علل الشرائع‏ مع، معاني الأخبار الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِيبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الْأَنْزَعِ الْبَطِينِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَيُّهَا الرَّجُلُ وَ اللَّهِ لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ رَجُلٍ مَا وَطِئَ الْحَصَى بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَفْضَلُ مِنْهُ وَ إِنَّهُ لَأَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى أُمَّتِهِ وَ إِنَّهُ لَأَنْزَعُ مِنَ الشِّرْكِ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ أَرَادَ النَّجَاةَ غَداً فَلْيَأْخُذْ بِحُجْزَةِ هَذَا الْأَنْزَعِ يَعْنِي عَلِيّاً
ترجمه :
احمد بن الحسن القطّان مى‏گويد: احمد بن يحيى بن زكريا قطان از بكر بن عبد اللَّه بن حبيب، از تميم بن بهلول، از عباية بن ربعى، وى مى‏گويد: مردى نزد ابن عباس رفت و به او گفت: مرا از انزع بطين على بن ابى طالب عليه السّلام خبر ده، مردم در باره‏اش اختلاف دارند؟
ابن عباس گفت: اى مرد به خدا از مردى سؤال نمودى كه بعد از رسول خدا روى ريگ‏ها احدى از او برتر و افضل قدم نگذارده او برادر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و پسر عمو وصىّ و خليفه آن حضرت بر امّتش مى‏باشد، او انزع و بركنار از شرك و بطين و پر از علم مى‏باشد، از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مى‏فرمودند: كسى كه مى‏خواهد در روز فرداى قيامت اهل نجات باشد بايد دامن اين انزع يعنى على عليه السّلام را بگيرد.
گفتنی است که مرحوم تستری در کتاب احقاق الحق ج 7 ص 37 نظیر این روایت را از نسخ خطی مناقب ابن مغازلی و مناقب خوارزمی و فرائد السمطین علامه حموینی نقل کرده است.

قلب در قرآن :
اعضای بدن در قرآن و دیگر متون دینی به تعدد در معنایی غیر متفاهم عرفی به کار رفته است . واژه هایی نظیر قلب، دست، پا، چشم ،گوش و نیز صفاتی نظیر رؤیت، نظر و دیگر لغاتی از این دست فراوانند و شارع مقدس به حکمتی این لغات را در غیر کاربرد رایج آن به کار برده است. گفتنی است که گاه مراد شارع از به کار بردن این لغات ، معانی غیر متداول این لغات بوده است ، هرچند مردم به طور معمول چنین لغتی را در این مقام کمتر به کار می برده اند ما معتقدیم بطن در روایت فوق نیز این گونه است. در این جا به عنوان نمونه به بررسی واژه قلب می پردازیم: خدا در قران میفرماید :
سَنُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّه
به زودى در دل كافران رعب و هراس خواهيم افكند،
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ
او كسى است كه آرامش را در دل‏هاى مؤمنان نازل كرد
وَ جَعَلْنا في‏ قُلُوبِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً
و در دل‏هاى كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت نهاديم
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها
آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند يا بر دل‏ها يشان‏ قفل‏هاى عناد است؟
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرينَ
اين گونه خداوند بر دل‏هاى كافران مهر مى‏ نهد
كَذلِكَ نَسْلُكُهُ في‏ قُلُوبِ الْمُجْرِمين
بدين سان قرآن را در دل‏هاى گناهكاران راه داديم
كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ
اين گونه، خدا بر دل‏هاى كسانى كه جاهلند مهر مى‏ نهد.
كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها
بسيارى از جنيان و آدميان را گويى‏ براى دوزخ آفريده‏ ايم، چرا كه دل‏هايى دارند كه با آن فهم نمى‏ كنند
فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ
پس او ميان دل‏هاى شما الفت داد
وَ لِيُمَحِّصَ ما في‏ قُلُوبِكُم
و آنچه در دل داريد تصفيه كند
وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُم
و دل‏هايتان را محكم‏ ساخت
وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُم
و هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است.
روشن است که ترجمه قلب به همان دل گوشتی صحیح نیست و اگر این قلب گوشتی را بشکافند واقعا رعب ، مهر الهی ، قران ، آرامش ، رافت ، قفل ، فهم ، الفت ، ایمان در آن هویدا نیست.
مثال روشن تر این بحث پا است . در قرآن آمده است که یوم یکشف بالساق. آیا در قیامت خداوند از ساق پای خود لباس بر می گیرد!؟ در قرآن ذکر شده است که
وجوه یومئذ ناظره الی ربها ناظره
آیا در روز قیامت مردم به چشم سر به خدا می نگرند!؟
روشن است که در این آیات نباید واژه ها را به اعضای بدن و صفات مربوط به آن تفسیر کرد که در این صورت به خطای فاحشی دچار شده ایم.
بی توجهی به قران و خرافه پردازی و اهانت آقای طباطبائی به ساحت خداوند در سایه ترجمه نا مناسب :
آقای طباطبائی می نویسد: متن خبر، شاهکار خرافه‌پردازي است! بلکه نوعي اهانت و اسائة ادب و امير مؤمنان علي -عليه السلام- در خلال آن صورت گرفته است.
باید توجه داشت ترجمه نامناسب آیات فوق نیز جز خرافه پردازی و نوعی اهانت و اسائة ادب به ساحت ربوبی نیست. جالب آن که برخی از فقها و متکلمین اهل تسنن نیز همین معنای ظاهری و نادرست آن را به عنوان قول درست اخذ کرده اند. یعنی خداوند در این آیات از تعابیری استفاده کرده است که جمع قابل توجهی از اهل تسنن به واسطه آن به اشتباه افتاده اند.:
آقای طباطبایی در ادامه می نویسد: راستي چه لزومي دارد که ما اين قبيل احاديث نابخردانه و خرافي را تأويل و توجيه کنيم؟!
پاسخ ما در این بحث مشابه پاسخی است که در آیات داده می شود. قرآن چنین تعبیراتی را به کار برده است و ما به طور قطع می دانیم که کار خدا حکیمانه است. از این رو به دقت و موشکافی معانی درست آیات می پردازیم و به صرف نا درستی ظاهری حکم به دروغ بودن آیه نمی کنیم.
مناسب است که به مناظره حضرت موسی با فرعون دقت کنیم.
قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمينَ (23) الشعراء



فرعون گفت: «و پروردگار جهانيان چيست؟»

قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنينَ (24)
گفت: « پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است- اگر اهل يقين باشيد.»

برخی مفسران بر این قول رفته اند که در حقیقت پرسش فرعون انکار وجود ربوبیت برای غیر فرعون بود. ظاهر پرسش فرعون چیستی خداست اما پاسخ حضرت موسی به گونه ای است که تعجب حاضران را برمی انگیزد. چرا که به جای توضیح چیستی خدا به حوزه ربوبیت خدا اشاره می کند. پاسخی که موجب تعجب حاضران و طنز فرعون است (ر.ک. تفسیر کشاف ج3 ص 307)
قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25)

فرعون‏ به كسانى كه پيرامونش بودند گفت: «آيا نمى ‏شنويد؟»

قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلينَ (26)
موسى دوباره‏ گفت: « پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما.»

قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ (27)
فرعون‏ گفت: «واقعاً اين پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده، سخت ديوانه است.»

قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28)
موسى‏ گفت: « پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است- اگر تعقّل كنيد.»

قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْري لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونينَ (29)
فرعون‏ گفت: «اگر خدايى غير از من اختيار كنى قطعاً تو را از جمله‏ زندانيان خواهم ساخت.»
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ‏ءٍ مُبينٍ (30)

گفت: « گر چه براى تو چيزى آشكار بياورم؟»

ما در کاربرد عرفی خود نیز می بینیم که گاه پرسش شونده به صلاحدید خود از پاسخ به مقصود سوال کننده طفره می رود و به ظرافت به توضیح بحث دیگری می پردازد. در اینجا هم امام به حکمت چنین کرده اند. البته زیبایی کلام در این است امام الفاظ را به معانی درست و دقیقی سمت و سو داده اند. و از تناسب الفاظ نیز به حد وفور بهره برده اند
چنین روایتی نیز اگر از معصوم صادر شده باشد قطعا به حکمت بوده است و در مراجعه نیز دیدیم که در احادیث نبوی ، بطین من العلم را درباره اامیرالمؤمنین به کار برده اند. همین دقت بود که ما را به معنای دیگر واژه بطن رهنمون کرد.
شایسته است که اهل خرد در مواجهه با اشخاص بزرگ و کتب ارزشمند جانب احتیاط را نگهدارند. در این جا به مناسبت به یکی از روایات مشابه اشاره می کنیم:
شخصی از امیرالمؤمنین احوال او را می پرسد. امام علیه السلام در پاسخ صفات بسیار عظیمی برای خود می فرمایند که برای آن اعرابی عجیب است. می گویند که صبح کردند در حالی که اول بودند و آخر، باطن بودند و ظاهر، به هر چیز آگاه بودند و زنده می کنند و می میرانند و خود نمی میرند. امام صفات فراوانی را به کار می برند که هر یک بر تعجب اعرابی افزون می کند. سپس خود توضیح می دهند که اول بودم چون نخستین ایمان آورنده به رسول بودم. آخر بودم چون آخرین کسی بودم که وجود نازنین رسول را در قبر مشاهده کردم. امام علیه السلام در ادامه روایت یکایک صفات را توضیح می دهند:
المناقب لابن شهرآشوب‏: سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَيْفَ أَصْبَحْتَ فَقَالَ أَصْبَحْتُ وَ أَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ أَنَا وَصِيُّ خَيْرِ الْبَشَرِ وَ أَنَا الْأَوَّلُ وَ أَنَا الْآخِرُ وَ أَنَا الْبَاطِنُ وَ أَنَا الظَّاهِرُ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ وَ أَنَا عَيْنُ اللَّهِ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا أَمِينُ اللَّهِ عَلَى الْمُرْسَلِينَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ نَحْنُ خُزَّانُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ وَ أَنَا أُحْيِي وَ أَنَا أُمِيتُ وَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ فَتَعَجَّبَ الْأَعْرَابِيُّ مِنْ قَوْلِهِ فَقَالَ ع أَنَا الْأَوَّلُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنَا الْآخِرُ آخِرُ مَنْ نَظَرَ فِيهِ لَمَّا كَانَ فِي لَحْدِهِ وَ أَنَا الظَّاهِرُ ظَاهِرُ الْإِسْلَامِ وَ أَنَا الْبَاطِنُ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ وَ أَنَا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ فَإِنِّي عَلِيمٌ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ أَخْبَرَ اللَّهُ بِهِ نَبِيَّهُ فَأَخْبَرَنِي بِهِ فَأَمَّا عَيْنُ اللَّهِ فَأَنَا عَيْنُهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْكَفَرَةِ وَ أَمَّا جَنْبُ اللَّهِ فَ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ مَنْ فَرَّطَ فِيَّ فَقَدْ فَرَّطَ فِي اللَّهِ وَ لَمْ يَجُزْ لِنَبِيٍّ نُبُوَّةً حَتَّى يَأْخُذَ خَاتَماً مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَلِذَلِكَ سُمِّيَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَمَّا خُزَّانُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ فَقَدْ عَلِمْنَا مَا عَلَّمَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِقَوْلٍ صَادِقٍ وَ أَنَا أُحْيِي أُحْيِي سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا أُمِيتُ أُمِيتُ الْبِدْعَةَ وَ أَنَا حَيٌّ لَا أَمُوتُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‏
در این روایت نیز در توضیحباطن بودن خویش ، بطین من العلم را به کار می برند. به بیان دیگر مقصود از بطن و بطین در این گونه روایت شکم نیست و لازم نیست اشکال کننده برای به سخره گرفتن عبارت امام اینقدر با عجله و بدون مطالعه دست به قلم برد.
[1] . الخصال، اثر شيخ صدوق، باب الثلاثة، ص 189 از منشورات جماعة المدرّسين.
[2] . خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 380.
[3] . به تنقيح المقال، ج 2، ص 121 نگاه کنيد. "
(4)نجاشی 791 - عباد بن صهيب أبو بكر التميمي الكليبي اليربوعي بصري ثقة روى عن أبي عبد الله عليه السلام كتابا. أخبرنا أبو عبد الله بن شاذان قال: حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى قال: حدثنا عبد الله بن جعفر قال: حدثنا هارون بن مسلم عن عباد بالكتاب.
رجال الکشی ص391 في عباد بن صهيب :
736 - محمد بن مسعود قال حدثني عبد الله بن محمد قال حدثني الحسن بن علي الوشاء عن ابن سنان قال سمعت أبا عبد الله (ع) يقول: بينا أنا في الطواف إذا رجل يجذب ثوبي فالتفت فإذا عباد البصري قال يا جعفر بن محمد تلبس مثل هذا الثوب و أنت في الموضع الذي أنت فيه من علي صلوات الله عليه قال قلت: ويلك هذا ثوب قوهي أشتر بدينار و كسر و كان علي (ع) في زمان يستقيم له ما لبس فيه و لو لبست مثل ذلك اللباس في زماننا لقال الناس هذا مراء مثل عباد. قال نصر: عباد بتري.
737 - محمد بن مسعود قال حدثني الحسين بن إشكيب قال أخبرنا الحسن بن الحسين عن يونس عن حسين بن المختار قال دخل عباد بن كثير البصري على أبي عبد الله (ع) و عليه ثياب شهرة غلاظ فقال: يا عباد ما هذه الثياب؟ فقال يا أبا عبد الله تعيب هذا علي قال نعم قال رسول الله (ص) من لبس ثياب شهرة في الدنيا ألبسه الله ثياب الذل يوم القيامة قال عباد من حدثك بهذا قال يا عباد تتهمني حدثني آبائي عن رسول الله (ص).
(5) ما در تبیین سخن پرسشگر از الفاظ فارسی مشابه که گویاتر و در عین حال زشت تر است خودداری کردیم؛ اما در واقع پرسش او زشت ، پرکنایه و تمسخر انگیز است.
(6) ریشه بطن در معانی پنهان شدن، حقیقت و باطن امری را دریافتن و نیز برآمدن شکم به کار رفته است‏
(7) بحارالأنوار ج : 35 ص 52 به نقل از عيون أخبار الرضا عليه السلام
بحارالأنوار ج : 35 ص : 53 و في صفة علي الأنزع البطين كان أنزع الشعر له بطن و قيل معناه الأنزع من الشرك المملوء البطن من العلم و الإيمان

رحمت;878835 نوشت:
«حدثنا محمد بن ابراهيم بن اسحاق الطالقاني قال: حدثنا الحسن بن علي العدوي عن عباد بن صهيب [بن عباد] عن أبيه عن جده عن جعفر بن محمد - عليه السلام- قال سأل رجل أمير المؤمنين -عليه السلام- فقال له: أسئلک عن ثلاث هن فيک: أسألک عن قصر خلقک، و عن کبر بطنک، و عن صلع رأسک! فقال امير المؤمنين -عليه السلام

سلام.
البته الان که خودم سند را بررسی کردم متوجه شدم که حدیث موضوع است یکی از راویان این روایت که الحسن بن علی العدوی است شخصی کذاب و جاعل بوده و حتی در کتب عامه احادیث دروغین در فضیلت ابوبکر و عمر و در لعن مخالفین این دو جعل کرده که نشان از دشمنی او با امیر المومنین دارد و جعل این روایت مذکور برای طعن به امیر المومنین از او بعید نیست هرچند که ما در هر صورت روایت را به احسن وجه تاویل می کنیم به تعبير قرآن يريدون أن يطفئوا نور الله بأفواههم ويأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره الكافرون!

علامه امینی در کتاب الوضاعون و احادیثهم (حعل کنندگان حدیث و روایت های آنها) ص 358 مطلبی دارند که می آید:
عن أبي هريرة مرفوعا : إن في السماء الدنيا ثمانين ألف ملك
يستغفرون الله لمن أحب أبا بكر وعمر ، وفي السماء الثانية ثمانون ألف
ملك يلعنون من أبغض أبا بكر وعمر .

من وضع أبي سعيد الحسن بن علي العدوي البصري ، أخرجه
الخطيب ( 3 ) وقال : هذا الحديث وضعه العدوي على كامل بن طلحة ، وإنما
يرويه عبد الرزاق بن منصور البندار ، عن أبي عبد الله الزاهد السمرقندي ،
عن ابن لهيعة ، وأبو عبد الله الزاهد مجهول فألزقه العدوي على كامل ،
وكامل ثقة ، والحديث ليس بمحفوظ عن ابن لهيعة . ثم ذكره بطريق آخر ،
فقال : هذا الإسناد صحيح ، ورجاله كلهم ثقات ، وقد أتى العدوي أمرا
عظيما وارتكب أمرا قبيحا في الجرأة بوضعه أعظم من جرأته في حديث
ابن لهيعة .

وأخرجه الديلمي ( 1 ) وزاد فيه : ومن أحب الصحابة جميعا فقد برئ
من النفاق ، وحكم الذهبي ( 2 ) بوضعه أيضا ، وذكره ابن حجر من طريق آخر
عن أنس في لسان الميزان ( 3 ) ( 4 / 107 ) فقال : هذا بهذا الإسناد باطل .

نالان;878618 نوشت:
ممنون از پاسختون.اما تا اونجا که من میدونم مسئله ی سندیت روایات در مسائل فقهی مورد بررسی قرار میگیره و در مسائل دیگه مثل اخلاق و اعتقادات و... اون حدیث که ضعیفه میتونه مورد قبول باشه یا اگر سند صحیحه میتونه رد بشه.
اگر این حرف بنده صحیح هست پس مسئله ی سندیت برای این روایات نمیتونه دلیل بر ردش بشه.

اگر روایتی ضعیف باشد و شواهدی بر آن وارد شده باشد در مسائل اخلاقی و ... حتی در مستحبات و مکروهات تسامحا فی ادلة السنن مورد استفاده قرار می گیرد!
اما سند این روایت موضوع است و نه ضعیف،پایینترین درجه روایت موضوع (=وضع شده) بوده و بالاترین درجه روایت صحیح می باشد و روایت ضعیف از نظر اعتبار یک درجه از روایت موضوع بالاتر است اما روایتی که جعل شده است و راوی آن شخص کذابی مثل الحسن بن علی العدوی است به هیچ طریقی نمی شود به روایت اعتماد کرد! (علامه امینی هم اسم این شخص را در کتاب الوضاعون و احادیثهم آورده است)

ببینید درباره این شخص علمای جرح و تعدیل عامه چه گفته اند:
قال أبو أحمد بن عدي الجرجاني فیه:
يضع الحديث ويسرق الحديث ويلزقه على قوم آخرين ويحدث عن قوم لا يعرفون وهو متهم فيهم أن الله لم يخلقهم، حدث عن الثقات بالبواطيل، وللعدوي على أهل البيت أحاديث قد وضعها غير ما ذكرت وعامة ما حدث به العدوي الا القليل موضوعات وكنا نتهمه بل نتيقنه أنه هو الذي وضعه

قال أبو حاتم بن حبان البستي فیه:
لا يشك أن حديثه موضوع، فلم أذهب إلى هذا الشيخ ولا سمعت منه شيئا ثم تتبعت عليه ما حدث به فلقيته قد حدث عن الثقات بالأشياء الموضوعات ما تزيد على ألف حديث سوى المقلوبات يروي عن شيوخ لم يرهم ويضع على من رآهم الحديث، كان ببغداد في أحياء أيامنا فأردت السماع منه

قال أبو علي الحسن بن علي الطوسي فیه:
كذاب على رسول الله صلى الله عليه[و اله]سلم يقول على النبي ما لم يقل زعم لنا أن خراشا حدثه عن أنس بن مالك أحاديث فوق العشرة وزعم لنا أن عروة بن سعيد حدثه عن ابن عون نسخة ومما حدث به لا جزاه الله خيرا عن شيخ قد سماه لنا عن شعبة عن توبة العنبري عن أنس رفعه الى ال

قال عبد الحي بن العماد الحنبلي فیه:
كذاب

اگر که جعلی باشد که جعلی است
اما ناقلین حدیث از این حدیث توهین برداشت نکردند بلکه تکریم برداشت کردند و احتمالا هر کسی قبل از انها...

معنای بنده هر چند قابل بحث

کسی فکر میکند قد امیر المومنین کوتاه است
اما ایشان میفرماید خیر زیرا در جهاد فی سبیل الله به گونه ای است که بهترین کارایی را در نبرد با کوتاه قد و بلند قد دارد....
چه اینکه به خاطر دستان نسبتا بلند ، در جنگ دست برتر را داشتند ان طور که به یاد دارم.
و علت برجستگی شکم را امری الهی دانستند نه احیانا پرخوری و ...
چنانکه ناقه و شتر پیامبر از سنگینی وحی کمر خم میکرد ان طور که به یاد دارم.

و علت تاسی سر نیز جهاد یا مانند ان بوده است مثلا کلاه خود یا ...

در این روایت نگاه کفار به عالم با نگاه مومنان شاخ به شاخ شده است!

[="Blue"]

یاقوت احمر;878722 نوشت:
معروف بوده است که شکم مبارک حضرت امیر ، مقداری برجسته بوده است و موهای جلوی سرشان کمی ریخته بوده است.

معروف بوده است؟!
پس این را هم شنیده اید که ابوبکر و عمر سرور پیران اهل بهشتند؟ این هم معروف بوده است!
در حالی که این روایت جعلی را ساخته اند در مقابل روایت حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند ما برای رسیدن به حقایق به آنچه که هیچ دلیل و سند محکمی ندارد استناد نمی کنیم بر چه اساس شما این را قبول کرده اید و حتی از آن دفاع می کنید ؟

یاقوت احمر;878722 نوشت:
نتیجه: بزرگی شکم می تواند تحت اثر استرس و نگرانی ها و ناراحتی ها ایجاد شود.
حضرت امیر (ع) هم زیاد از خوف خدا می گریستند و زیاد غم بینوایان و ضعفا را می خوردند. ممکن است این عاملی برای بزرگ شدن شکم مبارک حضرت بوده باشد.

خوف از خدا یک چیز است و استرس چیز دیگر، انسان ها هر چه مومن تر باشند آرام ترند و از استرس دورترند

یاقوت احمر;878722 نوشت:
تجربه دیگر:
در زمان دانشجویی که نسبت به قبل از آن ، وضعیت تغذیه خوبی نداشتیم و بیشتر شکممان را با نان پر می کردیم ، دچار برآمدگی شکم می شدیم. (نه فقط پس از غذا ، بلکه طوری که این مساله همیشه برای ما می ماند).
حضرت امیر (ع) هم که اهل زهد و نان خشک خوردن بوده اند ، ممکن است در اینجا هم همین مساله ایجاد شده باشد.

خب این تجربه شخصی شما است و به حضرت امیر علیه السلام ربطی ندارد که یک طبیب هم بوده اند و طب اهل بیت مشهور است و روایات زیادی از اهل بیت در این زمینه رسیده

اما بگذارید با هم ببینیم چه کسی اهل شکم پروری بوده
خطبه سوم نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه
.............. تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه‏اى كه بجان گياه بهارى بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت...............[/]

برایم جالب است آنهایی که شکم بزرگ دارند ، موهای کمی دارند و قد کوتاه خیلی از این روایت دفاع می کنند گویی می خواهند از خودشان دفاع کنند در حالی که این برای بی احترامی به حضرت امیر ساخته شده و سندی هم ندارد!

زینبیون;884409 نوشت:
برایم جالب است آنهایی که شکم بزرگ دارند ، موهای کمی دارند و قد کوتاه خیلی از این روایت دفاع می کنند

اگر کسی این صفات را نداشته باشد با کسی که داشته باشد افضلیتی دارد در نزد شما؟

نالان;877256 نوشت:
این حدیث به چه معنیه؟آیا خنده دار نیست؟

مَردی از امیرالمؤمنان درمورد دلیل کوتاهی قدش و بزرگی شکمش و کچلی سرش پرسید، امیرالمؤمنین پاسخ داد: الله عزوجل مرا نه قد بلند آفرید و نه کوتاه، مرا متوسط آفرید، قدکوتاه‌ها را دو نیم می‌کنم و بلند قد را (از کمر) تقسیم می کنم؛ اما دلیل بزرگی شکمم؛ در حقیقت رسول الله (ص) مرا دروازه‌ای از علم آموخت و از آن دروازه هزار در باز شد؛ پس (این علمها) در شکمم جمع شدند که از راه دنده‌‌هایم باد شده.

http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%B9%D9%84%D9%84%20%D8%A7%D9%84%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%B9%20%D8%AC%D9%84%D8%AF%201&option=com_mtree&task=readonline&link_id=3572&page=264&chkhashk=F185BDCA82&Itemid=214&lang=fa

إن الله تبارک و تعالی لم یخلقنی طویلا و لم یخلقنی قصیرا ولکن خلقنی معتدلا أضرب القصیر فأقده وأضرب الطویل فأقطه و أماکبر بطنی فإن رسول الله ص علمنی بابا من العلم ففتح ذلک الباب ألف باب فازدحم فی بطنی فنفخت عن ضلوعی

صد درصد جعلی است! بنده چند مورد دیگر هم دیدم که اینگونه ائمه نازنین را مورد تمسخر و تحقیر قرار میدهند! متاسفانه فقهایی هم اینها را نقل کرده اند در حالیکه جعلی بودن آن تابلوست! حتی شنیدم بعضی مواقع این جور احادیث رو بالای منبر هم میگن!!!!!!!!

این از جهالت آن فقهایی بوده که این احادیث را نقل کردند و میکنند. کسانیکه نمیدانند شهر علم چیست؟ نمیدانند علم نور است و در قلب قرار میگیرد نه در شکم! علم مگر ماده است که باعث گشادی شکم یا باطن یا قلب شود؟!!!!!!!

علم و معرفت ائمه نازنین هم از نور علم و هم از طریق روح القدس بوده و در واقع میتوان گفت نور علم و روح القدس در حقیقت یک چیزند! اما در ظاهر عناوین مختلف برایش ذکر شده!

اگر پیامبر و بقیه ائمه نازنین شکم بزرگ داشتند روایاتی که در مورد بزرگی شکم حضرت هست میتونست صحیح باشه! چون بزرگی شکم فقط از پرخوری نیست و میتواند بخاطر تنفس شکمی هم بوجود آید و کمی شکم جلوتر بیاید! شما اگر دقت کنید نوزادان تنفس شکمی دارند و بخاطر قنداق کردن و... بمرور تنفس شکمی شان به تنفس قفسه ای تبدیل میشود!

روایت جعلی دیگر: اينها 313 نفر، به تعداد جنگجويان بدر هستند . خدا در يك شب ، شب جمعه ، آنها را در مكه جمع مى كند كه در صبح روز بعد در مسجد الحرام گرد هم مى آيند . حتى يك مرد از آنان باز نمى ماند . در محله هاى مكه پخش مى شوند و از اهالى درخواست منزل براى اقامت مى كنند ، اما اهالى مكه نمى پذيرند و به آنها جا نمى دهند ، چون آنها را از كسانى نمى دانند كه براى حج يا عمره و يا تجارت ، به آنجا آمده باشند . برخى از اهالى مكه به ديگران مى گويند : اين روزها كسانى را مى بينيم كه پيش از اين نديده بوديم ، اهل يك شهر نبوده ، بيابان نشين هم نيستند و شتر و چهارپا ندارند ! و..... ابو بصير مى گويد كه پرسيدم : قربانت شوم ! آيا در آن روز ، جز آنها ، مؤمنى روى زمين نيست ؟ فرمود : هست اما خدا مى خواهد از بين اين گروه ، قائم قيام كند . اينان نجيبان و قاضيان و حاكمان و فقيهان دين اند . خدا بر شكم و پشت شان دست مى كشد ، پس در حكم و قضاوت دچار اشتباه نمى شوند .

سلام

رحمت;878835 نوشت:
فاحشی دچار شده ایم.
بی توجهی به قران و خرافه پردازی و اهانت آقای طباطبائی به ساحت خداوند در سایه

با احترام فروان به شما

ولی این دقیقا همون کاری هست که خود شما در این پست انجام دادید

طباطبایی هیچ توهینی نکرده.

شما مثالهای قران از مثلا دست خدا و ... رو با این حرفهای حدیث یکی میکنید و میگید این حدیث هم مثل مثالهای خدا در قران هست.و سبکشون یکیه

دها خط نوشتید فقط توجیه بود.

رحمت;878835 نوشت:
یکی از راویان این روایت که الحسن بن علی العدوی است شخصی کذاب و

بهتر نبود قبل از نوشتن اون پست طولانی اول خوب تحقیق میکردید و به این میرسیدین که کلا این نقل راجب سوال از حضرت رو هواست!

اما نظر شخصی بنده

حضرت علی همیشه از پر خورها وشکم پرست ها انتقاد داشتن ( بی شک درصد بالای از چاق شدن و بزرگ شدن شکم بخاطر پر خوریه) بخصوص از حاکمان و مال مردم خورها ی اون زمانه.

پس مشخصه اونا و طرفداراشون هم بعدا براش در بیارن که علی شکم گنده و شکم پروربوده!

به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
من احادیث دقیقا یادم نیست
ولی اینطور من یادم هست (یعنی احادیث یادمه) که قضیه اینه که پیامبر (ص) حضرت علی رو به این خصلت‌ها خطاب می‌کنه, در حالی که به صورت ظاهری نه حضرت علی (ص) کچل بود نه چاقال نه کوتاه قد!
به قول معروف, صحابه تعجب کردند و چون دیدند حضرت علی (ص) اصلا ظاهرشون اونطوری نیست, از حضرت علی یا پیامبر پرسیدن که منظورتون چیه؟ و ایشون هم توضیح دادن که منظورشون چی هست
لطفا به چیزی که گفتم فکر کنید
حضرت علی ظاهرشون اینطور نبوده و پیامبر یه ظاهر مثالی برای او مطرح کرده‌اند که مثالشون رو هم خودشون توضیح داده‌اند و بعدا هم از خود حضرت علی (ص) پرسیدند که (مضمونش البته اینه) وقتی ظاهرت اینطوری نیست چطور پیامبر (یا خودت) می‌گی که اینطوری هستی؟ ایشون هم توضیح می‌دهند!
مثلا کچل بودن, کنایه از زیاد فکر کردن هست (چنانکه امروز هم همین معنا رو می‌ده) شکم‌گنده بودن هم به این معناست که طرف درونش پر هست, یعنی پر از علم و دانش و این حرف‌ها قدر کوتاه هم شاید به معنای این باشه که شخص فروتن و افتاده هست.

این روایت اول از جهت سند ضعیف است و ارزشی ندارد و به آن نمی شود استناد نمود چون در این روایت آقای الحسن العدوی مجهول است :
حدثنا محمد بن إبراهیم بن اسحاق الطالقانی رضى الله عنه قال: حدثنا الحسن بن على العدوی، عن عباد بن صهیب، عن أبیه، عن جده، عن جعفر بن محمد ” ع ” قال: سأل رجل أمیر المؤمنین ” ع ” فقال: أسألک عن ثلاث هن فیک أسألک عن قصر خلقک، وکبر بطنک، وعن صلع رأسک؟ فقال أمیر المؤمنین ” ع ” ان الله تبارک وتعالى لم یخلقنی طویلا ولم یخلقنی قصیرا ولکن خلقنی معتدلا أضرب القصیر فأقده وأضرب الطویل فاقطه، وأما کبر بطنی فان رسول الله صلى الله علیه وآله علمنی بابا من العلم ففتح ذلک الباب الف باب فازدحم فی بطنی فنفخت عن ضلوعی.
پس این روایت دوم هم از جهت محتوا و مضمون ضعیف است و ارزشی ندارد و به آن نمی شود استناد نمود
حدثنا احمد بن الحسن القطان قال: حدثنا احمد بن یحیى بن زکریا القطان قال: حدثنا بکر بن عبد الله بن حبیب عن تمیم بن بهلول عن عبایه بن ربعی قال: جاء رجل إلى ابن عباس فقال له: اخبرنی عن الانزع البطین علی بن أبى طالب فقد اختلف الناس فیه؟ فقال له ابن عباس: أیها الرجل والله لقد سألت عن رجل ما وطئ الحصى بعد رسول الله صلى الله علیه وآله أفضل منه وانه لاخو رسول الله وابن عمه ووصیه وخلیفته على أمته وانه الانزع من الشرک، بطین من العلم، ولقد سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول: من أراد النجاه غدا فلیأخذ بحجزه هذا الانزع یعنی علیا علیه السلام.
پس :
۱.طبق روایات عامه و خاصه امیرالمومنین چهره ی زیبایی داشتند.
2.منظور از النزع البطین طبق فرموده ی پیامبر و صحابه انزع از شرک و بطین از علم است و خلاف آن چیزی است که عوام تفسیرش می کند

Zillax;884559 نوشت:
مثلا کچل بودن, کنایه از زیاد فکر کردن هست (چنانکه امروز هم همین معنا رو می‌ده) شکم‌گنده بودن هم به این معناست که طرف درونش پر هست, یعنی پر از علم و دانش و این حرف‌ها قدر کوتاه هم شاید به معنای این باشه که شخص فروتن و افتاده هست.

پس در واقع کچل بودنی در کار نیست چون این نوع گفتن عیب و نقص محسوب می گردد لذ این تفسیر درست نیست.
اما تفسیر دوم قابل پذیرش است اگر مراد جسمی نباشد

پرسش :
این حدیث به چه معنی است؟آیا خنده دار نیست؟
مَردی از امیرالمؤمنان درمورد دلیل کوتاهی قدش و بزرگی شکمش و کچلی سرش پرسید، امیرالمؤمنین پاسخ داد: الله عزوجل مرا نه قد بلند آفرید و نه کوتاه، مرا متوسط آفرید، قدکوتاه‌ها را دو نیم می‌کنم و بلند قد را (از کمر) تقسیم می کنم؛ اما دلیل بزرگی شکمم؛ در حقیقت رسول الله (ص) مرا دروازه‌ای از علم آموخت و از آن دروازه هزار در باز شد؛ پس (این علمها) در شکمم جمع شدند که از راه دنده‌‌هایم باد شده.
http://www.ghbook.ir/index.php?name=...id=214&lang=fa
پاسخ :
این روایت اول از جهت سند ضعیف است و ارزشی ندارد و به آن نمی شود استناد نمود چون در این روایت آقای الحسن العدوی مجهول است :
حدثنا محمد بن إبراهیم بن اسحاق الطالقانی رضى الله عنه قال: حدثنا الحسن بن على العدوی، عن عباد بن صهیب، عن أبیه، عن جده، عن جعفر بن محمد ” ع ” قال: سأل رجل أمیر المؤمنین ” ع ” فقال: أسألک عن ثلاث هن فیک أسألک عن قصر خلقک، وکبر بطنک، وعن صلع رأسک؟ فقال أمیر المؤمنین ” ع ” ان الله تبارک وتعالى لم یخلقنی طویلا ولم یخلقنی قصیرا ولکن خلقنی معتدلا أضرب القصیر فأقده وأضرب الطویل فاقطه، وأما کبر بطنی فان رسول الله صلى الله علیه وآله علمنی بابا من العلم ففتح ذلک الباب الف باب فازدحم فی بطنی فنفخت عن ضلوعی.
پس این روایت دوم هم از جهت محتوا و مضمون ضعیف است و ارزشی ندارد و به آن نمی شود استناد نمود
حدثنا احمد بن الحسن القطان قال: حدثنا احمد بن یحیى بن زکریا القطان قال: حدثنا بکر بن عبد الله بن حبیب عن تمیم بن بهلول عن عبایه بن ربعی قال: جاء رجل إلى ابن عباس فقال له: اخبرنی عن الانزع البطین علی بن أبى طالب فقد اختلف الناس فیه؟ فقال له ابن عباس: أیها الرجل والله لقد سألت عن رجل ما وطئ الحصى بعد رسول الله صلى الله علیه وآله أفضل منه وانه لاخو رسول الله وابن عمه ووصیه وخلیفته على أمته وانه الانزع من الشرک، بطین من العلم، ولقد سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول: من أراد النجاه غدا فلیأخذ بحجزه هذا الانزع یعنی علیا علیه السلام.
پس :
۱.طبق روایات عامه و خاصه امیرالمومنین چهره ی زیبایی داشتند.
2.منظور از النزع البطین طبق فرموده ی پیامبر و صحابه انزع از شرک و بطین از علم است و خلاف آن چیزی است که عوام تفسیرش می کند

موضوع قفل شده است