شب یک طلبه با دختر فراری

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شب یک طلبه با دختر فراری

شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.

از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند. قران کریم می فرماید: نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند «سوره یوسف آیه 53» انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند.

منبع: کتاب آموزه های وحی در قصه های تربیتی، مولف عبدالکریم پاک نیا، انتشارات فرهنگ اهل بیت

دمش گرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

واقعا ایول داره
خوشا بحال کسانی که می توانند اینجوری با نفس خودشون مقابله کنند.

سلام به عزيزان اسك ديني:Gol:
دست شما درد نكنه maryam خانم واقعاً زيبا بود:Kaf:
من اين ماجرا رو نصفه و نيمه شنيده بودم و اصلاً هم نمي دونستم كه اين شخص ميرداماد بوده
واقعاً تشكر

تکراری بود!


حالا یک بار اتفاق افتاده ! پیراهن عثمان نکنید !

اگر به خودمون نگاه كنيم كه در برابر كوچكترين وسوسه ها كم مياريم اعتراف ميكنيم كه كه كار بزرگي بوده و البته امتحان سختي كه هر كسي نمره قبولي نميگيره پس منصف باشيم. ان شاء الله خداوند ما را نيز كمك كند تا از آزمايشات سربلند بيرون بياييم.

بعد از اینکه خدا شیطان را از در گاه خودش میرونه ، بهش تا قیامت مهلت میده ، شیطان هم به خدا میگه :

قسم میخورم که تا روز قیامت تمام بندگانت را به گمراهی بکشانم مگر بندگان خالص تو را:Sham:
سوره حجر آیه 40

خودمو میگما.همین میشه یکی میشه میرداماد یا شیخ رجبعلی.یکی هم میشه من مگه با عزاداری امام حسین بهشتیم کنن به قول شاعر
در روز محشر حق چو بگوید چه داشتی
سر برکشد حسین بگوید حساب شد
انشاالله

madanchi11;85176 نوشت:
تکراری بود!

حالا یک بار اتفاق افتاده ! پیراهن عثمان نکنید !


سلام علیکم
ممنون از دقت معدن چی گرامی
این داستان برای شما تکراری بود خوب خدا روشکر چون من و خیلی های دیگه دفعه اولمون بود اینو میشنیدیم.شخصا برام سوال بود که چرا اسم میرداماد اینه
این یه طرف قضیه
طرف دوم:پیراهن عثمان کردن یه قضیه اصلا ربطی به این ماجرا نداره(مفهمومش چیز دیگه ایه)
من داستان یک جوانی رو براتون زدم که بساط گناه راحت براش فراهم بود ولی طرفش نرفت.مهم نیست این جوون طلبه است یا دانشجو.چه بسا میرداماد اون موقع طالب علم بود و لقبش هم خیلی مهم نبوده
بعد هم یه بار هم اتفاق نیفتاده.
من نمیدونم تحصیلات شما چقدره ولی وقتی دانشجو بودم بسیار بسیار پسر دیدم که خیلی جلوی خودشون رو گرفتن در حالی که طرف التماسشون میکرد و حتی دخترانی که میتونستن خیلی کارها بکنن و نازشون هم خریدار داشت ولی گناه نکردن
1بار اتفاق نیفتاده.هزاران بار توی این شهرهایی که منو شما توی خیابوناش عبور میکنیم جوونایی بودن که جلوی نفسشون رو گرفتن ولی متاسفانه ما فقط کثیفی هاشو میبینیم و نسل امروز رو متهم میکنیم به بی دینی
دانشجو،طلبه،کارمند،رییس،معلم،جوشکار،استاد،...همه صنفی خوب و بد داره.هر عقل سلیمی که معتقد به اختیار انسان باشه اینو میپذیره مهم نیروی ماست که چه جوری پرورشش بدیم

maryam;89024 نوشت:
جوونایی بودن که جلوی نفسشون رو گرفتن ولی متاسفانه ما فقط کثیفی هاشو میبینیم و نسل امروز رو متهم میکنیم به بی دینی

سلام

خوب خواهرم من هم همین میگم!!!!!

من جونی دیدیم همه به اون تهمت زنا کاری با دختری را میزدن !!! بعد از مدتی جون بر اثر تصادف می کنه ! وقتی داشتن دفنش می کردن ! یک دختری با صدای گریه می گفت مردی رضا !!!!

تمام مردم نگاهش می کردن! چی میگه این دختره !! حالا فهمیدیم که آقا رضا ی ما به این دختره کلیه شو اهدا کرده !

واقعاً دمش گرم ! روحش شاد!

این به کجا رفتش من داریم به کجا میریم!

:Sham::Moteajeb!::Kaf::Hedye:

سلام و درود:Gol:

maryam;53105 نوشت:
چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.

ببخشید :Gol:

دیروز بحثی مطرح شد

که دوستان داستان را اینطوری بیان میکردن:

که هر وقت نفس اماره ایشان را وسوسه میکرده یکی از انگشتانشون را با تیغ میزدن

وقتی 10 انگشت را با تیغ زدن

نمک ریختن روی زخم ها!

حالا کدون ها درسته؟؟!!

علی یارتان:Gol:

po0neh;99784 نوشت:
که هر وقت نفس اماره ایشان را وسوسه میکرده یکی از انگشتانشون را با تیغ میزدن وقتی 10 انگشت را با تیغ زدن نمک ریختن روی زخم ها!

سلام
من فکر نکنم فرقی داشته باشه و مهم اصل مطلبه....
با تشکر

اوه اوه اوه ... عجب کار خارق العاده ای انجام داده :khandeh!:
یعنی یه شب تا صب تونسته در یک اتاق کنار دختر باشه بدون اینکه بهش تجاوز کنه ؟! الان باید ازشون تقدیر کنیم ؟:khaneh:

0mid;123804 نوشت:
اوه اوه اوه ... عجب کار خارق العاده ای انجام داده :khandeh!:
یعنی یه شب تا صب تونسته در یک اتاق کنار دختر باشه بدون اینکه بهش تجاوز کنه ؟! الان باید ازشون تقدیر کنیم ؟:khaneh:

سلام
بله تا صب باهاش بوده
برای تقدیر هم،...:Gig: نه فکر نمیکنم نیازی باشه شما زحمت بکشید

به نظر من بیشتر خوش به حال دختره.
خدا دختررو خیلی دوست داشته که گیر این جور آدمی انداخته.
دم خدا گرم...

عجب! پس میرداماد چنین ماجرایی داشته است؟

حَىَّ عَلی خیر العمل

سلام.

یک سئوال:
آیا این کار (شب تا صبح با یک دختر در یک اتاق تنها بودن و خطایی نکردن) ، در زمان ما هم عملی خارق العاده محسوب می شود؟
ظاهراً اینطور نیست.
(البته اصلا نباید همچون خلوتهایی پیش بیاید).

چرا در زمان میرداماد این یک عمل خارق العاده محسوب می شده که پادشاه تعجب کرده و چنین جایزه ای به او داده؟

سلام.
اول فک کردم شایدم دختر شاه از اون واقعه به بعد ؛ جوری بد نام شده !!! که میرداماد رو مجبور میکنن باش ازدواج کنه که آبروی شاه حفظ بشه!! :khandeh!:
الله اعلم!!!
بهدش دیدم که راجع به چرایی نام "میرداماد" اینجوری نوشتن:
.............................................................................
غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، طرح نو، ص ۳۰۱:

میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، معلم ثالث و متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه و از ارکان مکتب فلسفی اصفهان است. میرداماد فرزند میر شمس الدین محمد استرآبادی مشهور به داماد و از سادات حسینی گرگان است. محمد استرآبادی با دختر علی بن عبد العالی معروف به محقق کرکی ازدواج نمود و به همین خاطر او را داماد نامیدند. میرداماد این لقب را از پدر خود به ارث برده‌است. درباره سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست؛ ولی کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال» تولد او را سال ۹۶۹ ذکر کرده‌است.

http://fa.wikipedia.org/wiki/میرداماد
...............................................
باز ...... الله اعلم و انه یتعلم

در کل داستان آموزنده ای بود؛نه فقط راجع به حرکت انتحاری معلم سوم. :ok:

خدا خودش به همه ی ما رحم کنه

همیشه همینه

خدا آزمایشت میکنه تا ببینه لیاقت چیزی رو که میخواد بهت بده رو داری یا نه؟

جالب هم اینه که خودت میفهمی که لیاقت اون چیزی رو که از خدا میخواستی رو نداشتی

سلام.
اول اینکه گویا داستان خیلی هم واقعی نبوده و ایشون داماد شاه نبوده! و داستان در ژانر علمی تخیلی جا میگیره و دوم منظور سرکار از این چیه؟؟

nakisa;137438 نوشت:
جالب هم اینه که خودت میفهمی که لیاقت اون چیزی رو که از خدا میخواستی رو نداشتی

مرسی:Gol:

مهندس a;137482 نوشت:
سلام.
اول اینکه گویا داستان خیلی هم واقعی نبوده و ایشون داماد شاه نبوده! و داستان در ژانر علمی تخیلی جا میگیره و دوم منظور سرکار از این چیه؟؟

مرسی:gol:

مثلا
از خدا میخوای یه چیزی بهت بده . حالا هر چیزی ( پول ، مقام ،یه مرتبه ی علمی یا دینی ، بخوای یه پله بری بالاتر تو کمال و ...)
بعد بدون اینکه بفهمی در معرض امتحان الهی قرار میگیری. بعد که آلوده شدی و احساس گناه تمام وجودتو گرفت ، تازه میفهمی که تو آدم اون پله بالایی نبودی .
گرفتین؟ یا بیشتر توضیح بدم

nakisa;138043 نوشت:
ی در معرض امتحان الهی قرار میگیری. بعد که آلوده شدی

گرفتیم.
امیدوارم شما و من آلوده نشیم و امیدوارم دوستانی که این طرز فکر رو دارن نترسند و از خدا بخواهند انشالله که سربلند بیرون بیان.

مهندس a;137482 نوشت:
سلام.
اول اینکه گویا داستان خیلی هم واقعی نبوده و ایشون داماد شاه نبوده! و داستان در ژانر علمی تخیلی جا میگیره و دوم منظور سرکار از این چیه؟؟

مرسی:gol:

دوست عزیز
حالا این نوشته دوستمان، داستان باشد یا حکایت - واقعی باشد یا تخیلی چه فرقی دارد !!!؟؟؟
مهم این است که این داستان و یا حکایت ، دارد به ما آموزش میدهد به ما راهنمایی می دهد ، به ما درس می دهد
اینها مواردی هستند که دلیل بر ارسال این داستان از سوی دوست بزرگوارمان شده است .

متاسفانه ما همشه به جای متن کتاب به طراحی جلد کتاب دقت میکنیم و توجه داریم و از ماهیت کتاب و هدف کتاب غافل میشیم

nakisa;138043 نوشت:
مثلا
از خدا میخوای یه چیزی بهت بده . حالا هر چیزی ( پول ، مقام ،یه مرتبه ی علمی یا دینی ، بخوای یه پله بری بالاتر تو کمال و ...)
بعد بدون اینکه بفهمی در معرض امتحان الهی قرار میگیری. بعد که آلوده شدی و احساس گناه تمام وجودتو گرفت ، تازه میفهمی که تو آدم اون پله بالایی نبودی .
گرفتین؟ یا بیشتر توضیح بدم

دوست گرامی اینکه فرمودید گرفتین ، منظورتون چی بود . من که متوجه نشدم !

یه سوال
اگه قرار باشه یه گوشی موبایل داشته باشی ، یک لباس ، یک ماشین و یا هرچیزی
بنظرتون اگه پیش گوشی فروشی موبایل بریم و بهش بگیم اون گوشی رو من دوست دارم . فروشنده گوشی آیا فقط به دلیل اینکه ما از اون گوشی خوشمون میاد ، اون رو به ما مفت و مجانی میده
حالا ما هی گریه کنیم ، هی زاری کنیم ، التماس کنیم
اون تا پول گوشی رو بهش ندیم ، گوشی رو عمرا به دست ما نمیده

خداوند بخشنده است در این شکی نیست...ولی بخشش خدا هم مفت و مجانی نیست...

لطفا خودتان در این مورد بیشتر فکر کنید

quester;138183 نوشت:
دوست عزیز
حالا این نوشته دوستمان، داستان باشد یا حکایت - واقعی باشد یا تخیلی چه فرقی دارد !!!؟؟؟

[="Green"]سلام دوست گلم.:Gol:
نشر اکاذیب :ajab: جرم است! حتی اگر خوشمان بیاید از آن اکاذیب.
شایسته بود اینگونه بیان نمیفرمودند.
میفرمودند داستان تخیلی :khoshali:
[/]

مهندس a;138185 نوشت:
سلام دوست گلم.:gol:
نشر اکاذیب :ajab: جرم است! حتی اگر خوشمان بیاید از آن اکاذیب.
شایسته بود اینگونه بیان نمیفرمودند.
میفرمودند داستان تخیلی :khoshali:

دوست گرامی
این داستان یک داستان آموزنده است

کسی را به جرم ترویج آداب و اخلاقی که سفارش شده خداوند و پیامبر (ص) و ائمه (ع) است را مجرم نمیدانند مگر اینکه قانون تعیین مجرمیت یک قانون خلاف دین اسلام باشد

در ضمن این حکایت ممکن است در واقعیت بارها و بارها اتفاق افتاده باشد....و همین حکایت هم واقعی باشد...

سلام.
تشکر

maryam;53105 نوشت:
هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم ..... شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.

بسیار تکان دهنده بود.
به راستی که شیطان، سوزاننده ایمان و شخصیت است.
مواردی از این دست بسیار شنیده ام. که کسانی که به خاطر خدا از وسوسه های شیطان با تمام سختی هایش فرار می کنند، خدا به نیکی برایشان جبران می کند.

در پناه حق- موفق باشید

چه جالب من نمیدونستم که ایشون میرداوادند
و
تازه به لقبشون و علتش فکر کردم
خدا همه رو از امتحاناش سر بلند بیرون بیاره
آمین

سلام- از دیشب که این مطلب رو خووندم. هم برای دیگران تعریف کردم و هم خودم بهش فکر کردم. ممنون

آفرین مریم خیلی جالب بود

در خاطرات یک از علماء (اسمش یادم رفته)هست که ایشون وقتی سنشون پایین بود بعد از اتمام تعطیلات، برای شروع درس به مدرسه هایی در نجف مراجعه میکنه ولی به دلیل اینکه دیر اومده بود حجره ایی پیدا نمیکنه تا اینکه به زحمت در یه مدرسه یه حجره پیدا میکنه

خادم مدرسه اول حجره رو به این روحانی جوان نمیداد ولی بعد به اصرار او حاضر شد که حجره رو بهش بده

قبل از اینکه کلید حجره رو بهش بده برای اتمام حجت بهش گفت که این اتاق تا به حال جون چند نفر رو گرفته و من مطمئنم که فردا صبح شما هم از این دنیا میرید و خونتون گردن خودتونه

طلبه جوان با این احوال باز هم اصرار داشت که حجره رو بهش تحویل بدن

شب که شد طلبه جوان وضو گرفت و رفت توی حجره کنار کتابهایش تا برای فردا کمی مطالعه کند...

هر چه بود آن شب به سحر رسید و فردا صبح خادم و چند تا از طلبه های باسابقه آنجا ،چون قطع به فوت این جوان داشتند، وارد حجره شدند برای تجهیز و تدفینش؛ ولی با کمال تعجب او را سالم و سرحال دیدند...

ادامه دارد....

قسمت دوم

بعد از آن دیگر این حجره به این طلبه جوان تعلق گرفت و همه در مدرسه به چشم یک آدم عجیب به او نگاه میکردند ولی هیچگاه این طلبه جوان ،راز آن اتاق و اینکه در آن شب در آن اتاق چه گذشت را فاش نکرد تا اینکه بعد از گشت مدتهای زیاد به اصرار بعضی ها راز آن حجره را فاش کرد...

ایشان اینطور گفتند:

شب که وضو گرفتم و وارد حجره شدم برای مطالعه ؛ هنوز ساعتی از شروع مطالعه ام نگذشته بود که دیدم حجره تبدیل به یک بستان زیبا شد پر از گل و گیاه و درختان سر سبز...

بعد از مدتی زنی زیبا رو وارد باغ شد و به عشوه و تنازی پرداخت و خودش را به من عرضه کرد آمد سمت راستم نشست، من به خدا پناه بردم از اینکه به حرام بیفتم و توجهی نکردم ؛بعد آدم طرف چپم نشست من رو برگرداندم تا اینکه خسته شد و رفت و بعد از رفتن او ،حجره به همان حالت طبیعیش باز گشت

بعدها که خوب دقت کردم فهمیدم، او زنی از طایفه جنیان بوده که هرکه را میفریفته، وقتی که به او نزدیک میشده جانش را میستانده و میرفته ولی او آن شب با همه زیبایی دل فریبش، نتوانست بر من چیره شود و ناامیدانه برای همیشه بساطش را از این حجره جمع کرد و رفت...

boroamoo;89017 نوشت:
خودمو میگما.همین میشه یکی میشه میرداماد یا شیخ رجبعلی.یکی هم میشه من مگه با عزاداری امام حسین بهشتیم کنن به قول شاعر
در روز محشر حق چو بگوید چه داشتی
سر برکشد حسین بگوید حساب شد
انشاالله

اره برو هر گناه و هر کاری دوست داشتی بکن از اون ور هم امام حسین میگه باشه حساب شد

طوری نوشتی که خودت هم قبول داری

maryam;53105 نوشت:
شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.

از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.


شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند. قران کریم می فرماید: نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند «سوره یوسف آیه 53» انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند.

منبع: کتاب آموزه های وحی در قصه های تربیتی، مولف عبدالکریم پاک نیا، انتشارات فرهنگ اهل بیت

من یه چیزهای دیدم که از این بدتر بوده

من که یه دختر میومد خونمون فراری بود یا هر چی

یه تخت خواب براش ردیف میکردم.

میرفتم راحت میخوابیدم تو اتاق خودم

یه بار یه دختره دیدم گوشی موبالیشو دزدیده بودن توی پارک ازادی حیران امد سمت من کنارم نشست باهاش زیاد حرف زدم و کمکش کردم تا دزده رو بگیرن

نمیگم پسر پاکیم اما این که یه دختر شب تو خونت باشه کاری نکنی همچین چیز عجیبی نیست !

سلام.
شاید این تاپیک مفید باشه:
داستان گرفتاری و رهایی من(خودارضایی)

علیه;85273 نوشت:
بعد از اینکه خدا شیطان را از در گاه خودش میرونه ، بهش تا قیامت مهلت میده ،

کی گفت خدا به شیطان تا قیامت مهلت داده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شیطان از خدا خواست که تا قیمت بهش فرصت بده اما خدا گفت تا موقعی معلوم که منظورش غیر قیامته به تو فرصت می دم

hadihama1360;163136 نوشت:
اره برو هر گناه و هر کاری دوست داشتی بکن از اون ور هم امام حسین میگه باشه حساب شد

کسی که همچین تفکری داره یعنی عدل خدا رو قبول نداره. امام حسین (ع) هرکسی رو شفاعت نمی کنه. فقط کسانی که خداوند اذن بده..
به همین خیال باشن ببینن اون طرف چه به سرشون میاد!!

mr.programmer;163230 نوشت:
من یه چیزهای دیدم که از این بدتر بوده

من که یه دختر میومد خونمون فراری بود یا هر چی

یه تخت خواب براش ردیف میکردم.

میرفتم راحت میخوابیدم تو اتاق خودم

یه بار یه دختره دیدم گوشی موبالیشو دزدیده بودن توی پارک ازادی حیران امد سمت من کنارم نشست باهاش زیاد حرف زدم و کمکش کردم تا دزده رو بگیرن

نمیگم پسر پاکیم اما این که یه دختر شب تو خونت باشه کاری نکنی همچین چیز عجیبی نیست !


جدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابا میر داماد

hush dragon;163271 نوشت:
جدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابا میر داماد

از این میردامادها توی جامعه کم نداریم
میرداماد بودن لیاقت میخواهد که نصیب هر کس نمیشود
خداوند هم خودش اجرشو بهشون میده

madanchi11;85176 نوشت:
تکراری بود!

حالا یک بار اتفاق افتاده ! پیراهن عثمان نکنید !


نخــــــــــیر استاد
ازین اتفاقا خیلی افتاده

شاهکــــــــارکرده میــــــــرداماد.شنیدی ماجرای عارف یهودی رو که دست شفــا داشت به دلیل پاکدامنی,نتونست جلوی شهوتــــــــش رو بگیره ,به فجیهترین شکل مـــــــــرد؟

بر عکـــــــــس همون,پارچه فروشه(عزیل اگه اشتباه نکنم) که برای فرار از دامـــــــــ اون خریدار مجبـــــــور شد خودش رو با مدفون کثافت مال کنه!!!

ماجـــــــــرای یوسف (ع) همـــــ که خودتون بهــــــــــــــتر از من میدونین

اینا که تکـــــــراری نبودن!!؟:khandeh!:

سلام علیکم

mr.programmer;163230 نوشت:
نمیگم پسر پاکیم اما این که یه دختر شب تو خونت باشه کاری نکنی همچین چیز عجیبی نیست !

یک ذره انگار مسله بر عده ای از دوستان مشتبه شده.

ما این قصه میرداماد رو ننوشتیم که بگیم از ازل تا ابد هیچ کسی غیر از میرداماد نمیتونه این کار رو بکنه. خیر اصلا اینطور نیست.

چه بسیارند امثال شهید بابایی که در امریکا تحصیل میکنند و در شب سرد با کمترین پوشش دور پادگان میدونند تا آتش شهوتشون رو خاموش کنند در حالی که آب به وفور اطرافشون هست. و همچنین این دوستی که کار خودشون رو گفتند.

بیان داستان میرداماد بخاطر این بود که به خودمون یادآوری کنیم که ما میتونیم در مقابل نیروهای درونیمون بایستیم و نباید همه تقصیرات رو گردن شیطان بندازیم و از سویی هم بدانیم که خدا در مقابل کارهایی که ما میکنیم عالم هست و حتما اجر ما نزدش محفوظ خواهد بود. حال چه دنیوی چه اخروی

وااقعا زيبا بود
خوش به حال دختر
و خوش به حال اين مرد كه اينقدر با ايمان است

اي كاش من هم مثل ميرداماد بودم

از یه طلبه بعید نیست

یا حسین
عجب مردانی هستند

با سلام
از دوستان گرامی بنده هرچه گشتم سندی در مورد این داستان پیدا نکردم اگر کسی از دوستان اطلاع دارد راهنمایی کند تشکر میکنم البته منظورم کتابی که این داستان در ان آمده نیست !
منابع تاریخیست!
میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی معروف به میرداماد، معلم ثالث و متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه و از ارکان مکتب فلسفی اصفهان است. مهم‌ترین شاگرد او ملاصدرا بوده‌است.
میرداماد فرزند میر شمس‌الدین محمد استرآبادی مشهور به داماد و از سادات حسینی گرگان است. محمد استرآبادی با دختر علی بن عبد العالی معروف به محقق کرکی ازدواج نمود و به همین خاطر او را داماد نامیدند. میرداماد این لقب را از پدر خود به ارث برده‌است.
میرداماد تحصیلات خود در علوم عقلی و نقلی را به ترتیب در شهرهای مشهد، قزوین، کاشان و اصفهان تکمیل نموده‌است. میرداماد در سال ۱۰۴۱ هجری قمری در نجف وفات نمود و همانجا مدفون گشت.

با سلام ...
من نمیدونم چرا حالا دستش رو سوزونده ... حالا نمیسوزوند نمیشد ... در ضمن اینجور که از داستان مشخص هست جناب میرداماد ( به صرف وجود جهنم و بهشت و خدا و پیغمبر ) جلوی شهوت خودش رو گرفته ... در صورتی که به نظر من آدمایی هستند که به این چیزا یا اعتقاد ندارن یا اعتقاد کمی دارند ولی به علت اخلاقیات جلوی شهوتشون رو میگیرن . فکر میکنم این اتفاق و سوزوندن دست بیشتر یه داستان باشه و ...
به نظر من کسی که برای رعایت اخلاقیات جلوی شهوتش رو میگیره ... ارزشمند تر از کسی هست که بابت بهشت و جهنم جلوی شهوتش رو میگیره ...

محسن ایلخانی;207961 نوشت:
به نظر من کسی که برای رعایت اخلاقیات جلوی شهوتش رو میگیره ... ارزشمند تر از کسی هست که بابت بهشت و جهنم جلوی شهوتش رو میگیره ...

سلام
ولی نظر خداوند با شما فرق می کنه!!!
خداوند به کسی که به خاطر بهشت و جهنم گناه نکرده در آخرت پاداش می ده ولی کسی که به خاطر اخلاقیات(به قول شما) گناه نکرده جوابش رو در همین دنیا می گیره و در آخرت بهره ای نداره. چون ایمان نداره. «ان الاعمال بالنیات»
خداوند در قرآن فرموده اعمال رو از متقین می پذیره.. و متقین هم برای رضای خدا گناه نمی کنن.
osaky;182254 نوشت:
بر عکـــــــــس همون,پارچه فروشه(عزیل اگه اشتباه نکنم) که برای فرار از دامـــــــــ اون خریدار مجبـــــــور شد خودش رو با مدفون کثافت مال کنه!!!

ابن سیرین بود.
خیلی وقته این برام سواله. یعنی واقعا گناه نکردن اینـــــــــقدر سخته؟
موضوع قفل شده است