تعارض جنگهای پیامبر(ص) با لا اکراه فی الدین بر اساس نقل اهل سنت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعارض جنگهای پیامبر(ص) با لا اکراه فی الدین بر اساس نقل اهل سنت

با سلام
در مورد حدیث:
أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ ‏"‏‏.‏
که در منابع سنی روایت شده است و آنها این را صحیح میدانند چند سوال مطرح است:
1- آیا این حدیث یا مشابه آن در منابع شیعه وجود دارد؟
2- آیا این حدیث از نظر شیعه معتبر است؟
3- اگر از نظر شیعه معتبر است لطفا بفرمائید آیا با این آیه تناقض ندارد؟:
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ [١٠:٩٩] و همچنین با آیه لااکراه فی الدین
4- اگر از نظر شیعه معتبر نیست لطفا دلایل معتبر نبودن آن را بصورتی که برای یک سنی منطقی قابل پذیرش باشد ذکر بفرمائید.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدرا


با سلام و عرض ادب

1) یکی از صحیحترین روایات موجود در کتب صحیحین(بخاری-مسلم) از نظر صحت سند[1]، روایتی است که بخاری و مسلم آنرا در کتب خود روایت نموده اند. بخاری در هفت باب که اولین آن در کتاب الایمان، باب 17(فان تابوا واقامواالصلاة)،حدیث 25؛ و مسلم در صحیح خود در باب 9(باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا...) با هفت سند[2] آنرا روایت نموده اند.

متن روایت صحیح بخاری در سند اول بدین شکل است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذلک عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الاسلام وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ». من مامور شده ام که تا زمانی با مردم به جنگ بپردازیم که گواهی دهند بر اینکه خدایی جز الله نیست و محمد رسول و فرستاده ی اوست و اینکه نماز به پای دارند و زکات بپردازند که هر گاه چنین کنند خونها و مالهای ایشان را از من بازداشته اند، مگر در مورد حقوق اسلام و حساب(نهان) آنها با خداست.

2)روایت فوق در برخی از اسناد شیعه نیز آمده است، از جمله در تفسیر قمی با این توضیح که این روایت از سکونی است که خود عامی مذهب است نقل شده است:«و إني أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها فقد عصموا مني دماءهم و أموالهم إلا بحقها و حسابهم على الله».[3]

همچنین مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام از امام علی علیه السلام روایت می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:«‏أُمِرْتُ‏ أَنْ أُقَاتِلَ‏ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ حُرِّمَ عَلَيَّ دِمَاؤُهُمْ وَ أَمْوَالُهُمْ».[4] من مأمور شدم كه با مردم بجنگم تا بگويند «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏» و چون اين كلام را بر زبان آوردند جان و مالشان بر من حرام است.

3) در اغلب کتب فقهی شیعه در ابواب کتاب الجهاد فقها به این روایت استدلال و یا استشهاد نموده اند، به عنوان نمونه مرحوم علامه ی حلی، در تذکرة الفقهاء،ج9،ص161؛ و مرحوم صاحب جواهر در ج21،ص116و124؛ و مرحوم سید علی طباطبائی در ریاض المسائل،ج8،ص99؛و مرحوم بحرانی درالحدائق الناضرة،ج12،ص8و...

4) ممکن است با توجه به آیه ی شریفه ی:« لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي...»؛[5] گفته شود که میان آیه ی شریفه و این روایت تعارضی آشکار واقع شده؛ زیرا وقتی که حقیقت دین اکراه پذیر نیست؛ چگونه می توان پذیرفت که پیامبر صلی الله علیه وآله مامور به اجبار مردم به پذیرش اسلام بوده باشند؟ زیرا بدیهی است که این نوع اسلام آوردن از روی اختیار نمی باشد؛ بلکه مردم از روی ترس و برای حفظ جانشان مجبور به گفتن شهادتین شده اند و این امر با روح این آیه در تعارض است.

برخی از شارحین حدیث اهل سنت که متوجه این اشکال بوده اند برای رفع چنین تعارضی قائل به نسخ آیه ی شریفه شده اند، و معتقد شده اند آیه ی شریفه مربوط به ابتدای اسلام بوده که به واسطه ی این حدیث نسخ گردیده است؟! [6] که البته در میان اهل سنت در اینکه بتوان با سنت قطعی چه رسد به سنتی که با خبر واحد حکایت شده حکم قرآنی را نسخ نمود اختلاف دیدگاه وجود دارد.[7]

برخی دیگر قائل به نسخ آیه ی شریفه با آیات قتال با مشرکین شده اند؛[8] و برخی دیگر گفته اند عدم اکراه در صورت دادن جزیه است. [9] وبرخی دیگر آیه ی شریفه را مربوط به اهل کتاب می دانند که آنها مجبور به ورود به اسلام نمی گردند؛[10] لذا در روایت محل بحث مراد از «الناس» تنها مشرکین خواهد شد.

5) آنچه به نظر در جمع بین آیه ی شریفه :«لا اکراه فی الدین»، و آیات جهاد و روایت مورد نظر می توان گفت آن است که آیه ی نفی اکراه بیانگر نفی اکراه قلبی می باشد و نفی اکراه قلبی ملازمه ای با نفی اکراه ظاهری و جوارحی ندارد. بنابراین هر چند اكراه عقيده امری ناممكن است، ولى اظهار و پذيرش ظاهرى اسلام به اكراه و اجبار امری ممكن می باشد.

از اين رو مفهوم آيه ی شریفه که تحميل عقيده را ناممكن مى ‏شمارد، ناممكن بودن تحميل ايمان قلبى را بیان می دارد و نه اظهار ظاهرى اسلام، و مراد از روایت تحمیل ظاهری اسلام است که به واسطه ی اقرار به آن احکام ظاهری اسلام برآن جاری می گردد؛ همچنان که در صدر اسلام مشرکینی اسلام آوردند، اما نه اسلام واقعی بلکه اسلامی ظاهری تا جان خویش را حفظ نمایند؛ همچنان که در دعای ابو حمزه ی ثمالی می خوانیم:« فَإِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ‏ لِيَحْقِنُوا بِهِ دِمَاءَهُم».‏[11]

با نگاهی به انتهای روایت مذکور این حقیقت بیشتر آشکار می گردد آنجا که آمدهوَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»،که این امر بعد از قبول اسلام ظاهری است؛ یعنی هر چند که احکام ظاهری اسلام با گفتن شهادتین جاری می گردد؛ اما اگر شخصی به ظاهر مقرّ به شهادتین باشد اما در باطن نپذیرفته باشد در روز واپسین به مجازات خویش خواهد رسید.

بنابراین اگر لسان نفی در آیه ی شریفه:«لااکراه فی الدین»، نظير «لا جبر ولاتفويض»باشد، این قسمت از آیه ناظر به مساله ی كلامي بوده که از امري تكويني خبر مي‏ دهد؛ لذا حكم متفرع بر آن ارشادي خواهد بود و بیانگر آن است که در خارج اکراه در دین تحقق نمی یابد. در این صورت این فقره بیانگر امری تکوینی است، در حالی که آیات جهاد و روایت مد نظر سخن از حکم تشریعی دارند؛ لذا حوزه ی بحث جدا خواهد بود یکی مربوط به تکوین و دیگری مربوط به تشریع می باشد.[12]

موفق باشید.


[/HR] [1]. زیرا که این روایت با چند سند در صحیح بخاری و مسلم آمده است و حدیثی که این ویژگی را داشته باشد جزو متفقات شیخین خواهد بود که از جهت اعتبار در رتبه ی اول قرار می گیرند.

[2]. حدیث شماره ی :33الی39.

[3]. تفسیر القمی،ج1،ص171.

[4] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ابن بابويه، ج2،ص64.

[5]. البقرة/256: در (اصول اعتقادات) دين اكراه نيست (زيرا اذعان و باورهاى باطنى اكراه ‏پذير نيست بلكه تابع دليل و برهان است، و) بى‏ ترديد راه هدايت از گمراهى (به واسطه اين قرآن) روشن شده است.

[6]. مجلة البحوث الإسلامية،ج54،ص122:« وقال آخرون من أهل العلم: إنها كانت في أول الأمر ، ثم نسخت بأمر الله سبحانه بالقتال والجهاد».

[7]. اصول السرخسی، ص341، فی بیان الناسخ.

[8] . المفصل في شرح آية لا إكراه في الدين، علي بن نايف الشحود،ج3،ص99.

[9] . المفصل في شرح آية لا إكراه في الدين، علي بن نايف الشحود،ج1،ص32:«وقال العز بن عبد السلام ، تفسير ابن عبد السلام - (ج 1 / ص 215)،{ لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ } في الكتابي إذا بذل الجزية ، أو نسخت بفرض القتال».

[10]. المفصل في شرح آية لا إكراه في الدين، علي بن نايف الشحود،ج3،ص98: لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ وهذه لا حجة فيها؛ لأنها على الأصح مخصوصة بأهل الكتاب والمجوس وأشباههم ، فإنهم لا يكرهون على الدخول في الإسلام إذا بذلوا الجزية ، هذا هو أحد القولين في معناها .

[11] مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد،شیخ طوسى، ج2،ص590.

[12]. آیت الله جوادی آملی در تفسیر خویش قائل به نظریه تشریع اند و نه تکوین.(ر.ک: تفسیر تسنیم،ج12،ص168).

فکر میکنم جواب اینکه آیا این حدیث از نظر شیعه معتبر هست یا نیست به درستی داده نشد. شما فقط گفتید در فلان کتاب شیعه ذکر شده ولی سوال در مورد اعتبار سنجی آن است. نه فقط اینکه در کتب شیعه آمده یا نه. هر حدیثی که در کتب شیعه بیاید معتبر نیست که.

در ضمن در رفع تناقض چرا نظرات اهل سنت را آورده اید؟ کی نظرات آنها را خواست؟ ما چه کار به شارحین اهل سنت داریم؟ آیا سوال نظر آنها را خواسته است؟ لطفا نظرات شیعه را بیاورید.

در ضمن این حدیث هم در امالی طوسی هست:

817 / 68 - أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد بن عمر بن حفص المقرئ المعروف بابن الحمامي قراءة عليه ، قال : أخبرنا أبو بكر أحمد بن سلمان - بن الحسن الفقيه قراءة عليه قال : حدثنا معاذ بن المثنى ، قال : حدثنا مسدد ، قال : حدثنا أبوعوانة ، عن سهيل ، عن أبيه ، عن أبي هريرة ، قال . قال رسول الله : لأعطين الراية غدا رجلا يحب الله ورسوله ، ويحبه الله ورسوله ، لا يرجع حتى يفتح الله عليه . قال عمر : ما أحببت الامارة قبل يومئذ ، فدعا عليا ( عليه السلام ) فبعثه ، فقال : اذهب . فقاتل : حتى يفتح الله ( عز وجل ) عليك ، ولا تلتفت ؟ فمشى ساعة - أو قال : قليلا - ثم وقف ولم يلتفت ، فقال : يا رسول الله ، على ما أقاتل الناس ؟ قال : قاتلهم حتى يشهدوا ( أن لا إله إلا الله ، وأن محمدا رسول الله ) ، فإذا فعلوا ذلك فقد منعوا منك دماءهم وأموالهم إلا بحقها ، وحسابهم على الله ( عز وجل ) .

صدور انقلاب;520174 نوشت:
فکر میکنم جواب اینکه آیا این حدیث از نظر شیعه معتبر هست یا نیست به درستی داده نشد. شما فقط گفتید در فلان کتاب شیعه ذکر شده ولی سوال در مورد اعتبار سنجی آن است. نه فقط اینکه در کتب شیعه آمده یا نه. هر حدیثی که در کتب شیعه بیاید معتبر نیست که.

در ضمن در رفع تناقض چرا نظرات اهل سنت را آورده اید؟ کی نظرات آنها را خواست؟ ما چه کار به شارحین اهل سنت داریم؟ آیا سوال نظر آنها را خواسته است؟ لطفا نظرات شیعه را بیاورید.

در ضمن این حدیث هم در امالی طوسی هست:

817 / 68 - أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد بن عمر بن حفص المقرئ المعروف بابن الحمامي قراءة عليه ، قال : أخبرنا أبو بكر أحمد بن سلمان - بن الحسن الفقيه قراءة عليه قال : حدثنا معاذ بن المثنى ، قال : حدثنا مسدد ، قال : حدثنا أبوعوانة ، عن سهيل ، عن أبيه ، عن أبي هريرة ، قال . قال رسول الله : لأعطين الراية غدا رجلا يحب الله ورسوله ، ويحبه الله ورسوله ، لا يرجع حتى يفتح الله عليه . قال عمر : ما أحببت الامارة قبل يومئذ ، فدعا عليا ( عليه السلام ) فبعثه ، فقال : اذهب . فقاتل : حتى يفتح الله ( عز وجل ) عليك ، ولا تلتفت ؟ فمشى ساعة - أو قال : قليلا - ثم وقف ولم يلتفت ، فقال : يا رسول الله ، على ما أقاتل الناس ؟ قال : قاتلهم حتى يشهدوا ( أن لا إله إلا الله ، وأن محمدا رسول الله ) ، فإذا فعلوا ذلك فقد منعوا منك دماءهم وأموالهم إلا بحقها ، وحسابهم على الله ( عز وجل ) .

با سلام و عرض ادب
1) از آنجا که متن اصلی این روایت مربوط به منابع عامه است، ما هم بر همین محور سؤال شما را ارزیابی نمودیم؛ وباید این توجه را داشت که در حدیثی که اصل آن عامی می باشد نمی توان بدون توجه به منبع اصلی آنرا تبیین نمود؛ علاوه بر اینکه شما فرمودید:«لطفا دلایل معتبر نبودن آن را بصورتی که برای یک سنی منطقی قابل پذیرش باشد ذکر بفرمائید»، وما بر اساس فرمایش شما وراد بحث شدیم که البته مورد ناسپاسی شما واقع گردید.

2) در مورد اعتبار سند هم عرض شد که فقها بدان احتجاج نموده اند، واین احتجاج و یا استشهاد متفرع بر قبول متن روایت می باشد.

3) در مورد سؤال آخر (حدیث رایت) متوجه منظور شما نشدم.

موفق باشید.

موضوع قفل شده است