سرگردانی بین دو راهی تحصیل در حوزه یا دانشگاه؟

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرگردانی بین دو راهی تحصیل در حوزه یا دانشگاه؟

سلام

من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم
قبول شدنم در این رشته تقریبا یک معجزه بود
بعد از کنکور خیلی برایم مهم بود که در شهر محل زندگیم قبول شوم به همین دلیل برای ارامش خاطرم تصمیم گرفتم به زیارت امام رضا بروم در انجا از اقا خواستم که در شهر خودم و در دانشگاه و رشته ای قبول شوم که ایمانم حفظ شود چون خیلی میشنیدم خیلی از افراد وقتی وارد دانشگاه میشوندمحیط انجا تاثیر منفی روی انها گذاشته در کنار این خواسته ام رشته های مورد علاقه خودم را که داروسازی-شیمی کاربردی و صنایع غذایی بود را به امام رضا گفتم بعد از مدتی هم نتیجه امد ومن صنایع غذایی قبول شدم
از نظر درسی ترم اول را با معدل 13 گذراندم ترم دو را هم با معدل12. اگر شما با سیستم پیام نور اشنا باشید میدانید که زمان تدریس مثلا یک کتاب 200 صفحه ای خیلی محدود است هفته ای یک بار و تقریبا در عرض دو ماه به همین دلیل از لحاظ درسی اگر بخواهم نهایت تلاشم را بکنم معدلم بیشتر از 13 نمیشود در بین تمام کتاب هایی که در این دو ترم خواندم فقط درس معارف اسلامی بود که با وجود خودخوان بودن و باتوجه به علاقه ای که به دروس مذهبی داشتم توانستم در این درس نمره17 کسب کنم برای روشن شدن وضعیت معنوی من در طول این دو ترم موقعیت هایی که برای من پیش امد را برایتان میگویم
بین تمام همکلاسی هایم فقط یک نفر را از لحاظ ظاهری و رفتاری مناسب دوستی دیدم اما در ماه محرم دو سال پیش با شرکت در مراسم و قرار گرفتن در فضای معنوی تصمیم گرفتم که حجابم را بیشتر کنم(البته من چادر میگذارم و حجابم کامل است منظورم این است که چادرم را کمی پایین بکشم تا پیشانیم را بپوشاند)وقتی که با این ظاهر تقریبا جدید با دوستم مواجه شدم او بعد از مدتی از من انتقاد کرد که بهتر است که چادرم را کمی بالا بکشم( البته دوستم چادر سر میکند و حجابش کامل است) من هم کم کم تحت تاثیر حرف های او قرار گرفتم و دوباره برگشتم سر خانه اول. من اصولا ادم کم حرفی هستم نه به خاطر ضعف نفس و یا چیز دیگر اصولا اهل این حرف هایی که گفتنش برای من و طرف مقابلم سود و منفعت ندارد نیستم و این بهانه ای شده برای دوستم که از من گله کند که چرا اینقدر کم حرف هستی البته من این روش را با مطالعه کتاب معراج السعاده در پیش گرفتم و بشخصه کاملا راضی هستم ولی دوستم میگوید که من هم وقتی هم سن تو بودم یک دوره به همین شکل بودم چون درباره سکوت و جاری شدن حکمت بر زبان شنیده بودم ولی اطرافیانم از این بابت برداشت کردند که چرا خودت را برای ما میگیری؟ - دوستم گفت که این کار یک نوع دیوانگی است و باید با همدیگر صحبت کرد تا صمیمیت ایجاد شود. مثلا در سفری که با هم از طرف دانشگاه به مناطق جنگی داشتیم من با خودم کتاب اورده بودم که در طول مسیر مطالعه کنم او هم به من گفت که این کار تو شبیه به گوشه نشینی است و من هم تحت تاثیر حرف او قرار گرفتم و کتابم را نخواندم.

من اکنون دچار سرگردانی شده ام واقعا در تنگنا قرار گرفتم مگر نه اینکه تقریبا تمام عالمان و اولیا خدا به سکوت و تفکر توصیه میکردند مگر این کتاب چهل حدیث امام خمینی و معراج السعاده و روش ایت الله بهجت این نبود که باید از حرف های بیهوده و لغو دوری کرد؟مگر نه اینکه نخستین مرحله عبادت خاموشی است؟ولی شما میبینید که دوستانم این واکنش را در قبال روش من انجام میدهند. وقتی این حرف ها را از انها میشنوم در درستی روشی که در پیش گرفتم دچار شک و تردید میشوم. ارامش روحی من درباره این موضوع وقتی حاصل میشود که به یک اطمینان قلبی برسم ایا باید سخن بزرگان دین درباره پرهیز از بیهوده گویی را قبول کنم یا انگونه باشم که دوستانم میخواهند؟( شما ادامه دوستی با چنین شخصی را جایز میدانید؟)-
این یک قسمت از سوالی بود که میخواستم از شما بپرسم اما ادامه سوالم درباره تحصیل در دانشگاه است. در ماه رمضان سال گذشته وقتی که از فضای دانشگاه دور بودم و به دلیل قرار گرفتن در یک فضای خاص معنوی که تاکنون ان را تجربه نکرده بودم و با دور بودن از فضای دانشگاه و مطالعه کتاب های مذهبی- باعث شد با دید بازتری به وضعیتم نگاه کنم و متوجه بشوم که خیلی در غفلت به سر میبرم با حقیقت واقعی این دنیا و عالم اخرت بیشتراشنا شدم یک عطش وصف ناپذیری در قلبم ایجاد شدکه تمایل من را برای قدم گذاشتن در مسیر سیر وسلوک و مطالعه سیره امامان و اولیا خدا صد چندان کرد در این ماه از لحاظ معنوی دچار تحول بزرگی شدم که تابحال ان را تجربه نکرده بودم به طوریکه این حال معنوی ابتدا در ظاهرم اثر گذاشت ومن برای اولین بار در صورتی که قبلا هنگام خروج از خانه گردی صورتم را باز میگذاشتم روی خود را گرفتم و پوشش چهره ام را بیشتر کردم این عمل من باعث شد قلبم به یک ارامش عجیبی دست پیدا کند در باطن هم شروع کردم به کمک خدا به تزکیه و مراقبه- نمیدانم شاید این توفیقات به خاطر مناجات های ابوحمزه در دل شب بود یا... نمیدانم ولی یک تصمیم در این ماه در قلبم قوت گرفت و ان ترک دانشگاه و رفتن به حوزه بود چون دیدم بازتر شده بود و این علمی که در دانشگاه برای ان تلاش میکنم به جای اینکه من را به خدا نزدیکتر کند ومن را به یاد او بیندازد فاصله ام را از او بیشتر کرده مشاهده کردم که جوانیم را- عمر گرانبهای خود را در دانشگاه تلف میکنم و بار معرفتی من نه تنها در دانشگاه زیاد نمیشود بلکه غفلت من را زیادتر میکند.

برای حوزه ثبت نام کردم و همزمان برای دوری از بیکار بودن به دانشگاه هم میرفتم چند روز قبل نتیجه ثبت نام را در اینترنت زدند ومن با رتبه علمی 87 قبول شدم اما بعد از چند ماه که از تصمیم قاطع من برای رفتن به حوزه میگذرد اکنون یک چیز تغییر پیدا کرده و ان اینکه اراده من برای رفتن به حوزه ضعیف شده احساس میکنم رفتن به دانشگاه دوباره در من تاثیر منفی گذاشته و گرایش من به معنویات ضعیف شده اطرافیانم به من توصیه میکنند که به حوز بروم و انجا را برای من مناسب میبینند ولی متاسفانه بین حوزه و دانشگاه دچار سرگردانی شدم با توجه به شرایطی که برای شما گفتم تحصیل در کدام را مناسب من میدانید؟

توضیح بیشتر(من بعد از ماه رمضان یک ترم برای مطالعه بیشتر در زمینه شناخت نفس و سیر وسلوک و خواندن زندگینامه اولیا خدا مرخصی گرفتم به طور کلی علاقه شدیدی در من ایجاد شد که به خدا نزدیکتر شوم و در مسیر سیر وسلوک قدم بگذارم به همین دلیل از جمله کارهایی که انجام دادم این بود که از اعمالی که موجب غفلت من میشد پرهیز کردم مثلا من به دیدن فیلم های تخیلی خیلی علاقه داشتم ولی چون دوست داشتم که فقط علاقه و محبت خدا در قلب من باشد از دیدن این فیلم ها صرف نظر کردم و یا من به خواندن کتاب های به سبک کاراگاهی هم علاقه داشتم که از ان هم صرف نظر کردم همنین در یک کتاب که نویسنده ان ایت الله دستغیب است خواندم که باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم همچنین به کتاب های مذهبی خیلی علاقه پیدا کردم به طوری که در این دوره شاید بالای 30 کتاب تهیه کردم هرشب رمضان وقتی قبل از خواب چند ایه را با تفکر میخواندم رقت قلب عجیبی احساس میکردم و سخت گریه میکردم

در این ماه هم کتاب تصویری از بهشت و جهنم را مطالعه کردم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت به طوریکه اعتقادم به مراتب بیشتر شد و میشود گفت با خواندن این کتاب بود که تصمیم گرفتم به خدا بیشتر نزدیک شوم. بعد از ماه رمضان هم شروع کردم به خواندن نماز شب تقریبا یک ساعت قبل اذان بلند میشدم و نماز و دعا میخواندم تمام این کارهای من فقط به این نیت بود که محبت خدا بیشتر در قلبم جای بگیرد اما بعد از یک مدت کوتاه دچار یک حالت خاصی شدم قلبم لبریز از غم و اندوه شده بود که اصلا دلیلش را نمیدانستم دیگر از خواندن قران و نماز و مناجات و حتی خواندن کتاب های دینی لذت نمیبردم بعد از یک مدت دیگر این احساس غم از بین رفت و قلبم دچار یک بی احساسی شدید شد یعنی در قلبم دیگر هیچ احساس محبت به خدا و امامان و یا به دعا... نداشتم
من به امام حسین خیلی علاقه داشتم و هرسال ماه محرم در قلبم محبت شدید و اندوه زیادی نسبت به امام احساس میکردم و در مجلس عزای امام حسین خیلی اشک میریختم اما محرم سال گذشته برای من با سایر روزهای سال تفاوتی نمیکرد یعنی دیگر محبتی به امام حسین در قلبم احساس نمیکردم دیگر نمیتوانستم اشک بریزم چون قلبم به خاطر امام حسین نلرزید( این احساس را نه فقط درباره امام حسین بلکه نسبت به خدا و سایر امامان هم داشتم) دیگر حال مناجات و راز ونیاز نداشتم احساس میکردم دچار قساوت و افسردگی شده ام به همین دلیل برای فرار از این حالت معاشرتم و تفریحاتم را زیاد کردم- به فیلم های تلویزیون رو اردم فقط به خاطر فرار از این حالتی که به ان دچار شدم با اینکه تصمیم نداشتم به دانشگاه بروم این ترم واحد برداشتم تمام این کارها را انجام دادم به این دلیل که ترسیدم وضعم بیشتر بحرانی شود
با اینکه چند ماه از این حالت میگذرد ولی هنوز از نماز و دعا... لذت نمیبرم احساس میکنم قلبی دیگر در سینه ندارم تا به تپش در بیاید دیگر هیچ احساسی از غم و شادی و شوق رسیدن به خدا در من وجود ندارد ان عطشی که در ماه رمضان در قلبم ایجاد شده بود به کلی از بین رفت به همین دلیل تصمیم من برای رفتن به حوزه سست شده و تقریبا دیگر تمایلی به رفتن ندارم میترسم که اگر به حوزه بروم با این احساسی که دست به گریبانم شده نتوانم درس بخوانم و بیشتر از خدا دور شوم میترسم که اگر به حوزه بروم پشیمان شوم و نتوانم درس های ان را باعلاقه بخوانم تصمیم من برای رفتن به حوزه خیلی قوی بود در واقع نیت من از رفتن به حوزه این بود که با قرار گرفتن در چنین محیط مذهبی و بدون اختلاط دختر وپسر و خواندن دردس مذهبی ان به خدا نزدیکتر شوم و افرادی را پیدا کنم که من را در رسیدن به خدا کمک کنند از زمانی که این حالت به من دست داده تمایلاتم به معنویات خیلی کم شده پایم برای ترک دانشگاه میلرزد احساس میکنم یک پرده ای روی قلبم قرار گرفته که اجازه نمیدهد چیزی از ان داخل و یا چیزی از ان خارج شود . در جایی خواندم کسی که میخواهد قدم در راه سیر وسلوک بگذارد باید با راهنمایی استاد باشد وگرنه خطرناک است وسقوط میکند احساس میکنم من سقوط کرده تم و هه چیز را از دست داده ام در حال حاظر بیشتر از اینکه علاقه داشته باشم که معنویت را دنبال کنم و برای تهذیب تلاش کنم علاقه دارم که به دانشگاه بروم .

لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-

ایا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من میدانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی
بخشی از فرمایشات شما جنبه اخلاقی دارد که طبعا لازم است با کارشناسان محترم اخلاق تبادل نظر صورت بگیرد...

اما در بخش روانشناختی موضوع عنایت بفرمایید؛

اشتیاق حضرتعالی برای رسیدن به کمالات معنوی درخور تحسین است و ستودنی، لکن از مجموع فرمایشات شما استنباط می شود که حضرتعالی گرفتار خودسرزنشگری و احیانا وسواس هستید.
لازم است در سبک زندگی تعادل را مراعات کنید و از افراط و تفریط فاصله بگیرید، بزرگان را الگو قرار دهید اما تفاوتهای فردی را هیچگاه از یاد مبرید.
به اقتضای سنتان شما نیازمند تفریح، ورزش، شوخی، گفتگو و تعامل با دوستان و بستگان و...هستید، محروم کردن خود از گفتگو و...ممکن است منجر به افسردگی شما شود. پس به فرموده بزرگان راه کمال را در انجام واجبات و ترک محرمات جستجو کنید و نه در انزوا و گوشه گیری...
پیشرفت شما در گرو این است که به صورت متناسب به نیازهای مادی و معنوی اهتمام داشته باشد و یکی را فدای دیگری نکنید

در صورتی که خود و یا یکی از نزدیکان مبتلا به وسواس و یا افسردگی هستید، از دنبال نمودن مسیری که در پیش گرفته اید خودداری بفرمایید و توجه داشته باشید که میان تقیدات مذهبی و اینکه خود را از علاقمندیهایتان محروم نکنید منافاتی نیست.

در مورد ادامه تحصیل نیز لازم است بر مبنای استعداد، علاقه و نیز شرایط و موقعیت تصمیم بگیرید. به نظر می رسد شما برای تصمیم درست به آرامش و نیز ثبات هیجانی بیشتری نیاز دارید، لذا بهتر است در عین حالی که به تحصیل در دانشگاه ادامه می دهید، تصمیم نهایی را به فرصتی دیگر موکول نمایید.

از خداوند متعال توفیق حضرتعالی را مسئلت دارم

و اخر دعوانما ان الحمدالله رب العالمین

[="RoyalBlue"]سلام
من معمولا توی این طور بحثا وارد نمیشم و نظر نمیذارم اما چون خودم دوره ای این طوری شده بودم گفتم تجربه خودم رو بهتون بگم!
به نظر من شما توی دوره ای زیادی به خودتون سخت گرفتید، نمازها و اعمال مستحبی سخت و پشت سرهم، کتابهای سنگین به لحاظ معنوی (مثل کتابهای شهید دستغیب که فوق العاده سنگین هستند و بیشتر به درد کسانی میخوره که به مراتبی بالاتر رسیده اند ؛ نه افرادی مثل من که تازه اول راه هستیم!) و ... باعث شده شما اینطوری بشید.
مدتی اعمال مستحبی سخت و سنگین رو انجام ندید کتابهای سنگین عرفانی و مذهبی رو نخونید. برنامه تون رو سبک کنید! واجبات باشه، بعضی مستحباتی که براتون لذت بخشه رو انجام بدید!
چه اشکالی داره کتابایی که مورد علاقه تون هست رو بخونید؟

در مورد تحصیل در حوزه و دانشگاه هم ببینید واقعا حوزه رو برای چی میخواید بخونید؟! اگر فکر می کنید برید اونجا تا دو سال دیگه یه عارف عالم کامل میشید و به مقامات و کرامات بالایی دست پیدا می کنید و فکر می کنید توی حوزه به تمام سؤالاتتون به طور کامل جواب داده میشه و دیگه هیچ مشکل اعتقادی براتون باقی نمی مونه و ... به نظرم نرید بهتره!
اما اگر میخواید برید اونجا با مبانی اعتقادی صحیح آشنا بشید، به تدریچ (و نه دفعی) به خودسازی بپردازید؛ و همچنین اگر شما از روحانیون و طلبه ها و اساتید و طلاب حوزه، برای خودتون تابو نساخته اید، و فکر نمیکنید که الان با یه عده فرشته روبرو هستید، برید حوزه!
در ضمن یه مطلب دیگه اینکه:
شما که دارید پیام نور میخونید، خوب اگر شهر شما حوزه خواهران داره! چرا همزمان با هم نمیخونید؟
من دیدم کسایی که هم حوزه می خوندند و هم دانشگاه (پیام نور) چون پیام نور آخرای هفته بود درطول روز به درسهای حوزه می رفتن و آخر هفته کلاسای پیام نور رو!

البته توی امتحانات یه مقدار سختتون مییشه! اما با توکل به خدا و کوشش خودتون میتونید این کارو انجام بدید.
موفق باشیدی و پیروز[/]

[="DarkGreen"]

diamond;506009 نوشت:
سلام

من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم
قبول شدنم در این رشته تقریبا یک معجزه بود
بعد از کنکور ....

لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-

ایا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من میدانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

سلام و عرض ادب

اجازه بدید حرفم رو با یک حدیث شروع کنم که کمی آرومتون کنه

امام علی علیه السلام میفرمایند:

«اِنَّ لِلْقُلوُبِ شَهْوَةً وَ اِقبالاً وَ اِدْباراً فَأتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَ اِقبالِها فَاِنَّ القَلْبَ اِذا اُکْرِهَ عَمِىَ»

دلها را حالتِ خواستن و ناخواستن و روى آوردن و پشت کردن است. از راه خواسته ها و تمایلات سراغ قلبها بروید، چرا که اگر دل را به کارى مجبور کنند، کور مى شود.

نهج البلاغه، حکمت ۱۹۳

این حالت که تقریبا برای همه پیش میاد یک حالت طبیعیه که اگر بخواید خیلی بزرگش کنید براتون ایجاد مشکل میکنه.

اما اینکه شما در این وضعیت باید چه کار کنید وظیفه شما اینه که هر وقت قلبتون اقبال داره وتمایل به افعال مستحبی و ... دارید حتما از فرصت استفاده کنید و این افعال رو انجام بدید و هر وقت قلبتون دچار ادبار شد و احساس بی میلی کردید به حداقل ها (انجام واجبات و ترک محرمات) اکتفاء کنید.

چرا که اگر در اون حالت بخواید نفستون رو به چیزی که مایل نیست مجبور کنید به فرموده حضرت قلبتان کور میشود.

مطالعه این تاپیک میتونه براتون مفید باشه

http://www.askdin.com/thread20873.html

diamond;506009 نوشت:
میترسم که اگر به حوزه بروم با این احساسی که دست به گریبانم شده نتوانم درس بخوانم و بیشتر از خدا دور شوم میترسم که اگر به حوزه بروم پشیمان شوم و نتوانم درس های ان را باعلاقه بخوانم

و باز اجازه بدید حدیث دیگری برای شما از نهج البلاغه نقل کنم که تمامی پیشرفت هامو چه در حیطه تحصیلی و چه شغلی و حتی در حیطه خانواده مدیون این حدیث هستم.

امام علی علیه السلام فرمودند

إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ.

هنگامى كه از چيزى (زياد) مى ترسى خود را در آن بيفكن، چرا كه سختى پرهيز از آن از آنچه مى ترسى بيشتر است.

امیدوارم بتونید از این احادیث بهره ببرید

اما یک چیز دیگه رو فراموش نکنید

اونم اینکه

رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود

رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود.
[/]

[="DarkGreen"]

shirinbanoo;510016 نوشت:
کتابهای شهید دستغیب که فوق العاده سنگین هستند

!!!!!!

diamond;506009 نوشت:
باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم

میدونید عیب ما ها چیه؟

اینکه برای رسیدن به مقصودمون لقمه رو دور سرمون میچرخونیم و چون دستمون نمیرسه بذاریم دهنمون میگیم لقمه برای دهنم بزرگه

نقل قول:
گویا علّت عقب ماندگی ما، ترک مستحبّات است! علمای سابق، بدان ملتزم بودند؛ از قبیل زیارت و دعا و تلاوت قرآن و یا نماز اول وقت و ترک مکروهات، مانند خواب بین الطلوعین. [در محضر بهجت:2/344]

نقل قول:

280. سؤال: برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد؟
جواب: در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبّه شوید، و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نمایید! [به سوی محبوب:70]
[/]

[="DarkGreen"]شما اول رو نمازتون کار کنید بقیه ش به لطف خدا درست میشه

http://bahjat.ir/[/]

بسمه تعالی
با سلام و عرض تحیت

diamond;506009 نوشت:
در یک کتاب که نویسنده ان ایت الله دستغیب است خواندم که باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم

:Gig:!!
بنده با این مطلب مواجه نشدم اما برحسب شواهد، گمان می کنم منظور شهید دستغیب چیزی غیر از برداشت شماست. اینکه ایشان فرموده اند از خوردن شیرینی و غذاهای چرب خودداری کنید می تواند کنایه از شکم باره گی و اسیر شهوات شدن باشد و نه اینکه غذاهای شیرین خصوصیتی برای ممانعت از رشد معنوی داشته باشند!

تا ساحل آرامش;510064 نوشت:
کتابهای شهید دستغیب که فوق العاده سنگین هستند
!!!!!!

تعجب نداره که! متن بیشتر کتابای شهید دستغیب به لحاظ عرفانی و اخلاقی خیلی سنگین هستند! منظورم برای انجام دادنه نه الفاظ کتاب!
من کتاب گناهان کبیره ایشونو خوندم، هنگ کردم! تا یه مدتی دچار بحران شده بودم که یعنی من الان چقدر گناهکارم؟! چکار کنم؟ و ... اصلا یه وضعی!!
یه کتاب دیگه هم داشتن در مورد قیامت! اونو که اصلا یه مقدار که خوندم شبا تا مدتها از ترس خوابم نمی برد و همش به قیامت فکر می کردم و اینکه اونجا چه بلایی سرم میاد!! و ... .
این کتابا رو که خوندم باور کردم این قضیه رو که کسانی بودن که وقتی حضرت علی یا پیامبر (الان یادم نمیاد) در مورد قیامت یا مؤمنان و ... صحبت می کردن براشون و اونا غش می کردن یا می مردن!

سلام
از راهنمایی های شما بزرگواران نهایت تشکر را دارم
به توصیه هایی که شما درباره سختگیری کمتر در اعمال عبادی اشاره کردید عمل میکنم اما هنوز سر دوراهی حوزه و دانشگاه مانده ام یکی از بزرگواران فرمودند همزمان با حوزه به تحصیلاتم در دانشگاه ادامه دهم اما این کار برایم خیلی مشکل است من باید تمام فکرم را متوجه یک موضوع کنم تا بتوانم در آن حیطه موفق شوم. وقتی میخواهم بین این دو یکی را انتخاب کنم این افکار در سرم میپیچد مثلا در مورد دانشگاه میگویم همزمان با دانشگاه در کلاس حفظ قرآن و زبان شرکت میکنم و در آینده وقتی شاغل شدم از درآمدم به نیازمندان کمک میکنم از طرف دیگر افکار دیگری به من هجوم می آورد و ویژگی های مثبت حوزه مثلا فضای معنوی , دوستان خوب , شرایط بهتر برای تهذیب اخلاق و خودسازی ( از نظر من دانشگاهی که در آن هستم فاقد این خصوصیات است ) را یادآوری میکند این افکاری که به ذهنم خطور میکند جنبه معنوی موضوع است اما نوع دیگری از افکار هستند که جنبه مادیت دارند مثلا با خودم میگویم دانشگاه آینده شغلی بهتری نسبت به حوزه دارد و درآمدی که از شاغل شدنم بعد از اتمام تحصیلات در دانشگاه بدست می آورم به مراتب بهتر از شغل های مربوط به حوزه است ( العان که این جمله ها را تایپ میکنم تمام دستانم از شرم این افکار عرق کرده و قلبم منقبض شده واقعا از خدا به خاطر این افکارم خجالت میکشم ) حالا شما متوجه شدید که افکارم بین دو موضوع میچرخد معنویت و مادیت!

2_اگر شما پست اول را با دقت خوانده باشید متوجه شدید در بین آن یک سوالی درباره ادامه دوستی با آن شخصی که ویژگی هایش را گفته ام مطرح کردم اگر میشود در این زمینه راهنماییم کنید.

3_ شما چه توصیه ای میکنید? آیا به گفته های ملا احمد نراقی که درباره فایده خاموشی و ترک سخنان بی فایده در کتابش آورده عمل کنم یا نه?( ببخشید که دوباره مطرح کردم فقط برای اطمینان )

سلام
از راهنمایی های شما بزرگواران نهایت تشکر را دارم
به توصیه هایی که شما درباره سختگیری کمتر در اعمال عبادی اشاره کردید عمل میکنم اما هنوز سر دوراهی حوزه و دانشگاه مانده ام یکی از بزرگواران فرمودند همزمان با حوزه به تحصیلاتم در دانشگاه ادامه دهم اما این کار برایم خیلی مشکل است من باید تمام فکرم را متوجه یک موضوع کنم تا بتوانم در آن حیطه موفق شوم. وقتی میخواهم بین این دو یکی را انتخاب کنم این افکار در سرم میپیچد مثلا در مورد دانشگاه میگویم همزمان با دانشگاه در کلاس حفظ قرآن و زبان شرکت میکنم و در آینده وقتی شاغل شدم از درآمدم به نیازمندان کمک میکنم از طرف دیگر افکار دیگری به من هجوم می آورد و ویژگی های مثبت حوزه مثلا فضای معنوی , دوستان خوب , شرایط بهتر برای تهذیب اخلاق و خودسازی ( از نظر من دانشگاهی که در آن هستم فاقد این خصوصیات است ) را یادآوری میکند این افکاری که به ذهنم خطور میکند جنبه معنوی موضوع است اما نوع دیگری از افکار هستند که جنبه مادیت دارند مثلا با خودم میگویم دانشگاه آینده شغلی بهتری نسبت به حوزه دارد و درآمدی که از شاغل شدنم بعد از اتمام تحصیلات در دانشگاه بدست می آورم به مراتب بهتر از شغل های مربوط به حوزه است ( العان که این جمله ها را تایپ میکنم تمام دستانم از شرم این افکار عرق کرده و قلبم منقبض شده واقعا از خدا به خاطر این افکارم خجالت میکشم ) حالا شما متوجه شدید که افکارم بین دو موضوع میچرخد معنویت و مادیت!

2_اگر شما پست اول را با دقت خوانده باشید متوجه شدید در بین آن یک سوالی درباره ادامه دوستی با آن شخصی که ویژگی هایش را گفته ام مطرح کردم اگر میشود در این زمینه راهنماییم کنید.

3_ شما چه توصیه ای میکنید? آیا به گفته های ملا احمد نراقی که درباره فایده خاموشی و ترک سخنان بی فایده در کتابش آورده عمل کنم یا نه?( ببخشید که دوباره مطرح کردم فقط برای اطمینان )

[="DarkOrchid"]با سلام و عرض ادب خدمت شما سالک راه حضرت حق و امام عشق حسین ( ع )
خدمت شما عرض کنم بسیار زیباست که در راه خود سازی وارد شدید اما چند نکته به شما عرض کنم :
در مورد دوست به شما عرض کنم حقیر رابطمو با خیلی ها قطع کردم و واقعا خوشحال هستم که رابطمو با بعضی دوستان قدیمی قطع کردم و در عوض امام حسین دوستانی اهل راه و محب اهل بیت رو جلوی پام قرار داد
به خدمت شما عرض کنم : هیچ چیز مثل دوست بد برای آدم قساوت قلب نمیاره ....
حقیر وقتم خیلی خیلی کم با دوستم میگذره چون با کتاب خوندن و ... وقتم میگذره....
شما اگه وقتتون رو با مطالعه ( فقط در مورد اخلاقیات علما کتاب نخونید ) بگذرونید دیگه نیازی به کسی ندارید حقیر پیشنهاد میدم شروع به خوندن فلسفه بکنید از کتاب های سبک شروع کنید ...
و اگر دوست با ایمانی رو پیدا کردید که اهل راه بود همیشه دوستی رو پایدار نگه دارید. امام صادق میفرمایند :
هموراه در جستجوی دوستی با ایمان باش ...
_______________
در مورد سکوت و اعمال عبادی به شما عرض کنم :
همیشه توجه شما به نفستون باشه اگه خودتون رو تشنه ی عبادت میدونید قبل از سیرآب شدن دست بکیشید مثال میزنم : مثلا وقتی غذا میخورید باید قبل از سیر شدن دست کشید اعمال عبادی هم همینطور هست زیاده از حد به نفستون فشار نیارید یعنی فاصله بندازید توی عبادات و اعمالی که توی توانتون نیست انجام ندید تو این مورد هم حیدث داریم و به این جمله توجه کنید:
عمل عبادی که بسیار کوچک باشید و همیشه استمرار داشته باشید خیلی بهتر از عمل عبادی سنگینیست که ادامه نداشته باشد...
و به شما توصیه میکنم :
ذکر سر خود نگید ... ذکر سر خود نگید ....ذکر سر خود نگید ...
مبادا اشتیاق پیدا کنید و شروع به انجام بعضی اذکار بکنید ! جز صلوات و استغفار ذکر دیگه ای نگید ...
نماز شبتون رو اصلا ترک نکیند !
طریق اولیا الله ریزه کاری هایی داره که اگه انجام بشه مقام انسانی که این اعمال رو انجام میده رو از شخص ریاضت کشی بالاتر میبره مثل چی ؟ مثل اینکه آدم توی کار های خونه با مادرش کمک کنه... مثل غذا ریختن برای پرنده ای ...مثل شستن ظرف های مادر... مثل جفت کردن کفش های گریه کن امام حسین ...
فکر نکنید مثلا بعضی چیز ها منافات داره برای تزکیه نفس : مثلا من یکی از اولیا خدا رو میشناسم که ورزشکار هستن !
____________________
و در مورد حوزه : جرا فکر میکنید معنویات رو توی حوزه باید پیدا کرد ؟ چرا فکر میکنید آدم های خوب توی حوزه هستند ؟ چرا فکر میکنید علم دینی رو توی حوزه باید پیدا کرد ؟!
کلی از اولیا خدا هستند الانم که درس حوزه نخوندند !!
اما اگر واقعا میخواید برید حوزه باید یک سری مسائل خوب در موردش تحقیق کرده باشید بعد وارد شد !
رفیقی دارم معلم فیزیک هستن بعضی از طلبه ها در علم و معنویات بشتر قبولش دارم ...
آقای انصاری میفرمایند :
کسی که در جایی که وضع معنوی آن جا خوب نیست مثل دانشگاه و ... توانست خودش را نگه دارد زود تر به مقصد میرسد تا کسی که بخواهد انزوا بگیرد !!!!
____________
در کل در این راه یک نکته ای به شما عرض میکنم :
کل احمد رفت پیش یه نفر اهل ریاضت بود !
کل احمد دید این شبا نیمخوابه و عبادت اینا میکنه .... خوشش اومد کل احمد هم شروع به عبادت اینا کرد تا صبح!!!
اهل ریاضته وقتی خوابید توی خواب امام حسین رو دید....
امام عرض کرد : اگه میخوای با این ریاضت ها حرکت کنی مشکلی نیست حرکت کن !
(( اما کار با محب های ما نداشته باش که اینا با محبت داشتن به ما اهل بیت تمام این مراحل رو طی میکنند ))
[/]

سلام جناب عقل فعال ازشما ممنونم راهنمایی های شما خیلی برای من ارزشمند بود متاسفانه از وقتی که تصمیم به طی این مسیر گرفتم بعد از یک مدتی خودم را خیلی تنها احساس کردم چون دیدم کسی من را و هدفم را درک نمیکند برای درست قدم گذاشتن نیاز به دوستی , استادی یا بزرگی داشتم که در این مسیر همراهم باشد و من را با حضورش و راهنمایی هایش در طی راه یاری دهد ولی فقدان همه اینها باعث شد غم عجیبی قلبم را پر کند و ادامه مسیر برایم مشکل باشد من به حال شما غبطه میخورم چون خدا و امام حسین شما را تنها نگذاشتند و در این راه دوستان خوبی برایتان قرار دادند و انگیزه شما را برای ادامه مسیر حفظ کردند...من متاسفانه به مدت طولانی یک ذکری که شیخ رجبعلی خیاط در کتاب کیمیای محبت از آن نام برده میگفتم آن ذکر این بود ( یا زکی الطاهر من کل آفة بقدسه) بعد از مدتی هم آن را ترک کردم در حال حاظر در بعضی از سحرها در سجده این ذکر را میگویم ( لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین) به نظرتان اشکال دارد? _ فرمودید باید درمورد یک سری مسائل مربوط به حوزه تحقیق کنم اگر مسئله خاصی مد نظرتان است که باید درباره اش بدانم ممنون میشوم درمیان بگذارید_ از این سوالم تعبیر بد نکنید فقط تمایل دارم بدانم شما که وارد این مسیر شدید فقط مشغول مطالعه و عبادت هستید یا به تحصیل هم مشغولید? ( حوزه یا دانشگاه?)_بله قبول دارم که معنویات فقط در حوزه نیست اما یکی از دلائل اساسی من برای رفتن به حوزه پیدا کردن دوستانی بود که بتوانند در این راه همراهم باشند ومن را درک کنند که متاسفانه در دانشگاه از چنین موهبتی برخوردار نیستم .( از دیگر بزرگواران هم تقاضا دارم من را نسبت به برخی از دغدغه های این پست راهنمایی کنند)

عقل فعال;510194 نوشت:
ذکر سر خود نگید ... ذکر سر خود نگید ....ذکر سر خود نگید ...
مبادا اشتیاق پیدا کنید و شروع به انجام بعضی اذکار بکنید ! جز صلوات و استغفار ذکر دیگه ای نگید ...

استاد من هم همین رو گفتند. اما دلیلش رو نفهمیدم. امکان داره توضیح بدید؟

[="DarkOrchid"]

diamond;510245 نوشت:
تنها احساس کردم چون دیدم کسی من را و هدفم را درک نمیکند برای درست قدم گذاشتن نیاز به دوستی , استادی یا بزرگی داشتم که در این مسیر همراهم باشد و من را با حضورش و راهنمایی هایش در طی راه یاری دهد ولی فقدان همه اینها باعث شد غم عجیبی قلبم را پر کند و ادامه مسیر برایم مشکل باشد من به حال شما غبطه میخورم چون خدا و امام حسین شما را تنها نگذاشتند و در این راه دوستان خوبی برایتان قرار دادند و انگیزه شما را برای ادامه مسیر حفظ کردند...

با سلام مجدد
امام رضا رفیق راه رو معرفی میکنند اما اکثر کسانی که وارد راه میشن تنها میشن یعنی همه ی ما اینطور هستیم...
اما به خدا قسم امام حسین همه ی دلگرمی ماهاست...
آقای انصاری میفرمایند : اگر کسی شرایط تقوا رو توی خودش رعایت کرد خداوند استاد را میرساند... حتی اگر آنطرف دنیا باشد... برای استاد باید به امام زمان توصل کرد مخصوصا نماز امام زمان...

diamond;510245 نوشت:
یا زکی الطاهر من کل آفة بقدسه

این ذکر از اذکار ادریسیه هستش و اذن استاد میخواند..

diamond;510245 نوشت:
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

از یکی از سالکان خدا که شاگرد یکی از بزرگان هستند فرمودند من بعد از 7 سال ذکر گفتن تازه شروع به ذکر یونسیه کردم و اذن استاد میخواد...
و شما توی سحر ها بهتره بعد از نماز صبح بعد از ذکر 70 تا استغفار و 100 تا صلوات و یا بیشتر و دعای عهد و بعدش سوره ی یاسین استفاده کنید . نثار روح هریک از اماما بکنید مصلا اگه شنبه روز پیامبر هست نثار پیامبر هر رزو مخصوص یک امام هست...

diamond;510245 نوشت:
فرمودید باید درمورد یک سری مسائل مربوط به حوزه تحقیق کنم اگر مسئله خاصی مد نظرتان است که باید درباره اش بدانم ممنون میشوم درمیان بگذارید

تو جو حوزه عقاید مختلفی هستند که از مخالف عرفان فلسفه گرفته تا موافق و .... خودم قصد حوزه داشتم اما با دوستی صحبت کردم و واقعا فهمیدم معنویات و علوم دینی رو بیرون از حوزه میشه پیگیری کرد شما رفتید حوزه به شدت باید عربی بخونید ! این رو همیشه به یاد داشته باشید : شیطان توی هیچ جا بیکار واینمسته ! توی حوزه هم شیطان وارد میشه ! پیشنها منو بخواید حوزرو بعد دانشگاه هم میشه رفت و توی این چند وقت روی خودتون کار کنید هم از لحاظ دینی و هم علمی بعد وارد حوزه بشید .... خود من هم توی دانشگاه با کسی رفت آمد نمیکنم مگر با یکی از دوستانم که شاید خیلی مختصر یک حرفی بزنیم و تموم ... برای دوست از امام رضا بخواید انشا ء الله پیدا میشه....[/]

[="DarkOrchid"]

شُکر;510259 نوشت:
استاد من هم همین رو گفتند. اما دلیلش رو نفهمیدم. امکان داره توضیح بدید؟

شخص باید به ترتیب از اذکار صغیره شروع کنه مثل یا علیم و یا قدوس و .. و به اذکار عظیم و اعظم و اکبر برسه مثل لا اله الا الله و لا هو الا هو...
و باید استاد کاملا راه رفته باشه و همچنین ذکری که به شخصی میخواد گفته بشه استاد باید در وقتی خاص گوش بعضی موجودات رو کر کنه بعد ذکر رو به فرد بده... و کسی هم از این ذکر جز شاگر و استاد با خبر نشه..
و اگه ذکر رو سر خود بگی مثل سبوح قدوس توی سحر ها و ... توی کارت مشکل میندازن و ممکن مریض بشید و یا ممکنه مکاشفه ای به وجود بیاره که شخص توانایی اون مکاشفرو نداشته باشه...
[/]

diamond;506009 نوشت:
سلام

من دانشجوی رشته صنایع غذایی پیام نور هستم
قبول شدنم در این رشته تقریبا یک معجزه بود
بعد از کنکور خیلی برایم مهم بود که در شهر محل زندگیم قبول شوم به همین دلیل برای ارامش خاطرم تصمیم گرفتم به زیارت امام رضا بروم در انجا از اقا خواستم که در شهر خودم و در دانشگاه و رشته ای قبول شوم که ایمانم حفظ شود چون خیلی میشنیدم خیلی از افراد وقتی وارد دانشگاه میشوندمحیط انجا تاثیر منفی روی انها گذاشته در کنار این خواسته ام رشته های مورد علاقه خودم را که داروسازی-شیمی کاربردی و صنایع غذایی بود را به امام رضا گفتم بعد از مدتی هم نتیجه امد ومن صنایع غذایی قبول شدم
از نظر درسی ترم اول را با معدل 13 گذراندم ترم دو را هم با معدل12. اگر شما با سیستم پیام نور اشنا باشید میدانید که زمان تدریس مثلا یک کتاب 200 صفحه ای خیلی محدود است هفته ای یک بار و تقریبا در عرض دو ماه به همین دلیل از لحاظ درسی اگر بخواهم نهایت تلاشم را بکنم معدلم بیشتر از 13 نمیشود در بین تمام کتاب هایی که در این دو ترم خواندم فقط درس معارف اسلامی بود که با وجود خودخوان بودن و باتوجه به علاقه ای که به دروس مذهبی داشتم توانستم در این درس نمره17 کسب کنم برای روشن شدن وضعیت معنوی من در طول این دو ترم موقعیت هایی که برای من پیش امد را برایتان میگویم
بین تمام همکلاسی هایم فقط یک نفر را از لحاظ ظاهری و رفتاری مناسب دوستی دیدم اما در ماه محرم دو سال پیش با شرکت در مراسم و قرار گرفتن در فضای معنوی تصمیم گرفتم که حجابم را بیشتر کنم(البته من چادر میگذارم و حجابم کامل است منظورم این است که چادرم را کمی پایین بکشم تا پیشانیم را بپوشاند)وقتی که با این ظاهر تقریبا جدید با دوستم مواجه شدم او بعد از مدتی از من انتقاد کرد که بهتر است که چادرم را کمی بالا بکشم( البته دوستم چادر سر میکند و حجابش کامل است) من هم کم کم تحت تاثیر حرف های او قرار گرفتم و دوباره برگشتم سر خانه اول. من اصولا ادم کم حرفی هستم نه به خاطر ضعف نفس و یا چیز دیگر اصولا اهل این حرف هایی که گفتنش برای من و طرف مقابلم سود و منفعت ندارد نیستم و این بهانه ای شده برای دوستم که از من گله کند که چرا اینقدر کم حرف هستی البته من این روش را با مطالعه کتاب معراج السعاده در پیش گرفتم و بشخصه کاملا راضی هستم ولی دوستم میگوید که من هم وقتی هم سن تو بودم یک دوره به همین شکل بودم چون درباره سکوت و جاری شدن حکمت بر زبان شنیده بودم ولی اطرافیانم از این بابت برداشت کردند که چرا خودت را برای ما میگیری؟ - دوستم گفت که این کار یک نوع دیوانگی است و باید با همدیگر صحبت کرد تا صمیمیت ایجاد شود. مثلا در سفری که با هم از طرف دانشگاه به مناطق جنگی داشتیم من با خودم کتاب اورده بودم که در طول مسیر مطالعه کنم او هم به من گفت که این کار تو شبیه به گوشه نشینی است و من هم تحت تاثیر حرف او قرار گرفتم و کتابم را نخواندم.

من اکنون دچار سرگردانی شده ام واقعا در تنگنا قرار گرفتم مگر نه اینکه تقریبا تمام عالمان و اولیا خدا به سکوت و تفکر توصیه میکردند مگر این کتاب چهل حدیث امام خمینی و معراج السعاده و روش ایت الله بهجت این نبود که باید از حرف های بیهوده و لغو دوری کرد؟مگر نه اینکه نخستین مرحله عبادت خاموشی است؟ولی شما میبینید که دوستانم این واکنش را در قبال روش من انجام میدهند. وقتی این حرف ها را از انها میشنوم در درستی روشی که در پیش گرفتم دچار شک و تردید میشوم. ارامش روحی من درباره این موضوع وقتی حاصل میشود که به یک اطمینان قلبی برسم ایا باید سخن بزرگان دین درباره پرهیز از بیهوده گویی را قبول کنم یا انگونه باشم که دوستانم میخواهند؟( شما ادامه دوستی با چنین شخصی را جایز میدانید؟)-
این یک قسمت از سوالی بود که میخواستم از شما بپرسم اما ادامه سوالم درباره تحصیل در دانشگاه است. در ماه رمضان سال گذشته وقتی که از فضای دانشگاه دور بودم و به دلیل قرار گرفتن در یک فضای خاص معنوی که تاکنون ان را تجربه نکرده بودم و با دور بودن از فضای دانشگاه و مطالعه کتاب های مذهبی- باعث شد با دید بازتری به وضعیتم نگاه کنم و متوجه بشوم که خیلی در غفلت به سر میبرم با حقیقت واقعی این دنیا و عالم اخرت بیشتراشنا شدم یک عطش وصف ناپذیری در قلبم ایجاد شدکه تمایل من را برای قدم گذاشتن در مسیر سیر وسلوک و مطالعه سیره امامان و اولیا خدا صد چندان کرد در این ماه از لحاظ معنوی دچار تحول بزرگی شدم که تابحال ان را تجربه نکرده بودم به طوریکه این حال معنوی ابتدا در ظاهرم اثر گذاشت ومن برای اولین بار در صورتی که قبلا هنگام خروج از خانه گردی صورتم را باز میگذاشتم روی خود را گرفتم و پوشش چهره ام را بیشتر کردم این عمل من باعث شد قلبم به یک ارامش عجیبی دست پیدا کند در باطن هم شروع کردم به کمک خدا به تزکیه و مراقبه- نمیدانم شاید این توفیقات به خاطر مناجات های ابوحمزه در دل شب بود یا... نمیدانم ولی یک تصمیم در این ماه در قلبم قوت گرفت و ان ترک دانشگاه و رفتن به حوزه بود چون دیدم بازتر شده بود و این علمی که در دانشگاه برای ان تلاش میکنم به جای اینکه من را به خدا نزدیکتر کند ومن را به یاد او بیندازد فاصله ام را از او بیشتر کرده مشاهده کردم که جوانیم را- عمر گرانبهای خود را در دانشگاه تلف میکنم و بار معرفتی من نه تنها در دانشگاه زیاد نمیشود بلکه غفلت من را زیادتر میکند.

برای حوزه ثبت نام کردم و همزمان برای دوری از بیکار بودن به دانشگاه هم میرفتم چند روز قبل نتیجه ثبت نام را در اینترنت زدند ومن با رتبه علمی 87 قبول شدم اما بعد از چند ماه که از تصمیم قاطع من برای رفتن به حوزه میگذرد اکنون یک چیز تغییر پیدا کرده و ان اینکه اراده من برای رفتن به حوزه ضعیف شده احساس میکنم رفتن به دانشگاه دوباره در من تاثیر منفی گذاشته و گرایش من به معنویات ضعیف شده اطرافیانم به من توصیه میکنند که به حوز بروم و انجا را برای من مناسب میبینند ولی متاسفانه بین حوزه و دانشگاه دچار سرگردانی شدم با توجه به شرایطی که برای شما گفتم تحصیل در کدام را مناسب من میدانید؟

توضیح بیشتر(من بعد از ماه رمضان یک ترم برای مطالعه بیشتر در زمینه شناخت نفس و سیر وسلوک و خواندن زندگینامه اولیا خدا مرخصی گرفتم به طور کلی علاقه شدیدی در من ایجاد شد که به خدا نزدیکتر شوم و در مسیر سیر وسلوک قدم بگذارم به همین دلیل از جمله کارهایی که انجام دادم این بود که از اعمالی که موجب غفلت من میشد پرهیز کردم مثلا من به دیدن فیلم های تخیلی خیلی علاقه داشتم ولی چون دوست داشتم که فقط علاقه و محبت خدا در قلب من باشد از دیدن این فیلم ها صرف نظر کردم و یا من به خواندن کتاب های به سبک کاراگاهی هم علاقه داشتم که از ان هم صرف نظر کردم همنین در یک کتاب که نویسنده ان ایت الله دستغیب است خواندم که باید برای رسیدن به خدا از خوردن غذاهای چرب و شیرین پرهیز کرد ومن هم دیگر تنقلات و شیرینیجات نخوردم همچنین به کتاب های مذهبی خیلی علاقه پیدا کردم به طوری که در این دوره شاید بالای 30 کتاب تهیه کردم هرشب رمضان وقتی قبل از خواب چند ایه را با تفکر میخواندم رقت قلب عجیبی احساس میکردم و سخت گریه میکردم

در این ماه هم کتاب تصویری از بهشت و جهنم را مطالعه کردم که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت به طوریکه اعتقادم به مراتب بیشتر شد و میشود گفت با خواندن این کتاب بود که تصمیم گرفتم به خدا بیشتر نزدیک شوم. بعد از ماه رمضان هم شروع کردم به خواندن نماز شب تقریبا یک ساعت قبل اذان بلند میشدم و نماز و دعا میخواندم تمام این کارهای من فقط به این نیت بود که محبت خدا بیشتر در قلبم جای بگیرد اما بعد از یک مدت کوتاه دچار یک حالت خاصی شدم قلبم لبریز از غم و اندوه شده بود که اصلا دلیلش را نمیدانستم دیگر از خواندن قران و نماز و مناجات و حتی خواندن کتاب های دینی لذت نمیبردم بعد از یک مدت دیگر این احساس غم از بین رفت و قلبم دچار یک بی احساسی شدید شد یعنی در قلبم دیگر هیچ احساس محبت به خدا و امامان و یا به دعا... نداشتم
من به امام حسین خیلی علاقه داشتم و هرسال ماه محرم در قلبم محبت شدید و اندوه زیادی نسبت به امام احساس میکردم و در مجلس عزای امام حسین خیلی اشک میریختم اما محرم سال گذشته برای من با سایر روزهای سال تفاوتی نمیکرد یعنی دیگر محبتی به امام حسین در قلبم احساس نمیکردم دیگر نمیتوانستم اشک بریزم چون قلبم به خاطر امام حسین نلرزید( این احساس را نه فقط درباره امام حسین بلکه نسبت به خدا و سایر امامان هم داشتم) دیگر حال مناجات و راز ونیاز نداشتم احساس میکردم دچار قساوت و افسردگی شده ام به همین دلیل برای فرار از این حالت معاشرتم و تفریحاتم را زیاد کردم- به فیلم های تلویزیون رو اردم فقط به خاطر فرار از این حالتی که به ان دچار شدم با اینکه تصمیم نداشتم به دانشگاه بروم این ترم واحد برداشتم تمام این کارها را انجام دادم به این دلیل که ترسیدم وضعم بیشتر بحرانی شود
با اینکه چند ماه از این حالت میگذرد ولی هنوز از نماز و دعا... لذت نمیبرم احساس میکنم قلبی دیگر در سینه ندارم تا به تپش در بیاید دیگر هیچ احساسی از غم و شادی و شوق رسیدن به خدا در من وجود ندارد ان عطشی که در ماه رمضان در قلبم ایجاد شده بود به کلی از بین رفت به همین دلیل تصمیم من برای رفتن به حوزه سست شده و تقریبا دیگر تمایلی به رفتن ندارم میترسم که اگر به حوزه بروم با این احساسی که دست به گریبانم شده نتوانم درس بخوانم و بیشتر از خدا دور شوم میترسم که اگر به حوزه بروم پشیمان شوم و نتوانم درس های ان را باعلاقه بخوانم تصمیم من برای رفتن به حوزه خیلی قوی بود در واقع نیت من از رفتن به حوزه این بود که با قرار گرفتن در چنین محیط مذهبی و بدون اختلاط دختر وپسر و خواندن دردس مذهبی ان به خدا نزدیکتر شوم و افرادی را پیدا کنم که من را در رسیدن به خدا کمک کنند از زمانی که این حالت به من دست داده تمایلاتم به معنویات خیلی کم شده پایم برای ترک دانشگاه میلرزد احساس میکنم یک پرده ای روی قلبم قرار گرفته که اجازه نمیدهد چیزی از ان داخل و یا چیزی از ان خارج شود . در جایی خواندم کسی که میخواهد قدم در راه سیر وسلوک بگذارد باید با راهنمایی استاد باشد وگرنه خطرناک است وسقوط میکند احساس میکنم من سقوط کرده تم و هه چیز را از دست داده ام در حال حاظر بیشتر از اینکه علاقه داشته باشم که معنویت را دنبال کنم و برای تهذیب تلاش کنم علاقه دارم که به دانشگاه بروم .

لطفا من را راهنمایی کنید با شرایطی که در دانشگاه برای من وجود دارد چه از لحاظ معنوی ان و چه از لحاظ نمراتی که کسب میکنم و با توجه به وضعیت رشته من( رشته من به گونه ای است که امکان اشتغال برای من فقط در محیط کارخانه جات وجود دارد( اصلا با این وضعیت نمرات من امکان اشتغال برایم وجود دارد؟)) و این احساسی که مانند یک پرده قلبم را پوشانده و نمیگذارد درست و قاطعانه در این مورد تصمیم گیری کنم-

ایا شما ادامه تحصیل در دانشگاه را به صلاح من میدانید یا بهتر است که برای تحصیل به حوزه بروم؟

دوست عزیز سلام. باورم نمیشه چقدر تجربه هایی که گفتی شبیه تجربه های منه. البته با این تفاوت که من رو استاد عزیزم وارد این وادی کرد و قبل از اون من بی دین بودم و دینداران رو مسخره میکردم. من هم مثل شما دیگه علاقه ای به دانشگاه در خودم احساس نمیکنم و فکر میکنم منو پایین تر میبره و هیچ سودی نداره که هیچ با اون محیطی که داره ضرر هم داره متاسفانه. من هم مثل شما دوست دارم برم حوزه. من هم مثل شما سکوت پیشه کردم، البته عمدا نیست ناخودآگاه وقتی دوستانِ دوران جاهلی! ام از دورم کنار رفتند (الحمدلله) دیگر کسی نبود که بخواهم با او به بیهوده گویی بپردازم. من هم مثل شما مدتی سخت دلم میلرزید و گریه میکردم اما الان کمی سرد شدم. من هم مثل شما گاهی در ذهنم برنامه ریزی برای درآمدزایی میکنم اما گاهی توبه میکنم و میگم در این راه نباید به مادیات اندیشید. من هم مثل شما مدتی تنقلات و شیرینی نخوردم. من هم مثل شما دوستی دارم که از معاشرتی نبودن من گله میکند. من هم مثل شما حجابم رو تغییر دادم. من هم مثل شما خودم رو تنها میبینم و کسی رو پیدا نمیکنم که درکم کنه. اما خیلی برام عجیبه که چطور یک نفر بدون استاد یا راهنما وارد این راه شده. آخر من مذهبی کم ندیدم اما هیچ کدوم دم از وادی سیر و سلوک نمیزنند. ممکنه نماز شب هم بخونند یا مدام ذکر بگند و دعا بخونند اما هیچ کدوم از مذهبی هایی که من دیدم نمیدونند که معنای انسان واقعی اینی نیست که ما فکر میکنیم. هیچکدوم نمیدونند که ماها همگی مریضیم. انسان که نباید بخوابد و بخورد و دستشویی کند و حیوانات را به قتل برساند تا خودش زنده بماند. البته اینها را نمیشود همه جا گفت و من احتمالا اشتباه بزرگی میکنم که دارم مینویسم. اما کمی فکر کنیم میبینیم واقعا اینکارها از شأن انسان به دور است. اما ما انقدر به آنها خو گرفته ایم که همه را عادی میشماریم. اما اینکه شما همگی اینها رو خودت فهمیدی و خود به خود به کتب عرفانی علاقه مند هستی بسیار جای اول تحسین و دوم تعجب داره و صد البته که لطف خدا حد و حساب نداره. خودم رو در جایگاهی نمیبینم که بخوام راهنمایی ات کنم. اما این کاریه که خودم انجام میدم: معاشرت با کسانی که هدف من رو درک نمیکنند رو در صورت لزوم و ضرورت ادامه میدم اما اصلا به خودم اجازه نمیدم نظرات اونها روی من تاثیر بذاره. در مورد حوزه رفتن هم، من با توجه به اینکه اصول تحقیق و خود خوانی رو نمیدونم و کسی هم اطرافم نیست که حتی مبانی اولیۀ علوم دینی رو بهم یاد بده در خودم این نیاز شدید رو حس میکنم که حتما به حوزه بروم و حتما از این تابستان اقدام خواهم کرد، واگرنه حوزه جایی نیست که لزوما با ورود بهش بشه به درجات بالایی رسید و اینکه چه بسیار هستند و بودن اولیاء الله ای که از کنار حوزه هم رد نشدند. اما اینطور که از نوشته های شما به نظر میرسه از خانواده ای بسیار والا هستی و خودت اهل مطالعه و تحقیق. امکان اینکه خود شما بتونی به همون دروسی که در حوزه داده میشه با مطالعه برسی بسیار بالاست. و اسلام هم انسان رو از درآمد زایی منع نکرده، اما در اینکه ذهن رو درگیر خودش میکنه شکی نیست. اما میشه به دانشگاه رفتن اینطور نگاه کنی که سالک الی الله نباید از علوم روز غافل بشه. یعنی در واقع نیتت از رفتن به دانشگاه اگه آشنایی با علوم روز باشه برای نزدیک شدن به خدا و شناخت بیشتر خلقتش دیگه دانشگاه یک مانع نیست بلکه عامل پیشرفت هم میتونه باشه. البته در مورد من اینطور نیست چون از وقتی استاد گرامی بنده با علوم جدید و منطق باعث اعتقاد عمیق من شدند فهمیدم که چقدر استادان دانشگاهم در مقابل ایشون بیسوادند! اگر امکانش رو داشتی خیلی عالی میشد که بیای سر کلاس ایشون. ایشون مطمئنن کمکت میکردن. (اگر هم امکانش رو نداشتی که بیای سر کلاسش این رو تو ذهنت داشته باش که حداقل یه سفر بیای و ببینیش. در این راه برای هدف سفر بسیار باید کرد. البته این بیشتر مربوط به آقایونه. متاسفانه من هیچ منبعی رو ندیدم که از سیر و سلوک یک خانم صحبت کرده باشه. هر چی هم هست فقط دربارۀ آقایونه. مثلا از زندگی سیندخت هیچی وجود نداره هرچه که هست مربوط به خود شیخ اشراقه. اگر شما اطلاعی داری ممنون میشم راهنمایی کنی.) در آخر بابت پرحرفی عذرخواهم و از آشنایی با شما بسیار خوشحالم و برای شما و خودم دعا میکنم که ان شاءالله حصرت حق خودش همونطور که اول راه رو نشونمون داد از آفات و گزندهای راه که همین دودلی ها هستند حفظمون کنه و لیاقت توکل و اختصاص تمام قلبمون به خودش رو بهمون بده و قساوت قلبمون رو ازمون بگیره. آمین یا رب العالمین.

[="DarkOrchid"]

شُکر;510281 نوشت:
من هیچ منبعی رو ندیدم که از سیر و سلوک یک خانم صحبت کرده باشه. هر چی هم هست فقط دربارۀ آقایونه

با سلام یک خاونمی رو میشناسم ایشون بر اساس یک سری مشکلات به مسجد جمکران میرن و متوصل میشن و شب که به هتل و مسافر خانه ای میرن پولشون تموم میشه و توی اتاق هتل بودند که صاحب هتل به ایشون میگن مردی با شما کار داره.. ایشون پایین که میرن مردی رو میبینند و میفرمایند آقا این پول رو فرستادند و میگن که مشکل شما حل شد و این هم شماره ی بنده ... ایشون از 10 سال پیش شاگرد ایشون میشن و خدا حفظشون کنه الان تحت تربیت این مرد هستند... شما از امام زمان بخواید زن و مرد نداره...
[/]

عقل فعال;510294 نوشت:
زن و مرد نداره...

ممنون از راهنمایی شما.
درسته اما طریقۀ طی کردن راهشون متفاوته اگر چنین نبود خداوند دوجنس نمی آفرید.

جناب عقل فعال لطفا از سوال های زیاد من خسته نشوید با توصیه های شما عزم و اراده ام برای طی کردن راه قوی شده کم کم دارم به این نتیجه میرسم که دانشگاهم را ادامه دهم اما در این زمینه از شما سوالاتی دارم...اگر پست اول را به دقت مطالعه کرده باشید متوجه شده اید که در رشته صنایع غذایی تحصیل میکنم با مطالعه کتاب های مربوط به این رشته احساس میکنم که وقتم صرف امور بیهوده میشود فکر میکنم آن زمانی را که صرف مطالعه کتاب های دانشگاهیم میکنم میتوانم صرف مطالعه کتاب هایی درباب شناخت خدا و ... بکنم و به همین دلیل احساس میکنم تحصیل در رشته ای که من را به خدا نزدیک نمیکند جز تلف کردن عمر سودی ندارد به نظر شما رشته من و زمانی که صرف مطالعه کتاب ها میکنم با خداشناسی و کسب معرفت منافات ندارد? آیا عمرم در امور بیهوده تلف نمیشود?_شناختی که شما از این راه دارید به وسیله استاد دریافت کردید یا فقط این شناخت با مطالعه بدست آمده? اگر استاد دارید میخواستم بدانم چطور توانستید او را پیدا کنید? با توسل به امام رضا و امام زمان و رعایت تقوا یا ..._شما فرمودید در دانشگاه با کسی رفت وآمد نمیکنید مگر با یک نفر آن هم به طور مختصر , آیا این اتفاق برای شما افتاده که از طرف دوستتان یا همکلاسیهایتان مورد سرزنش قرار بگیرید?

سلام شکر عزیز
خیلی خوشحالم که یکی درست مثل خودم پیدا شده است ولی من مثل شما قوی نیستم که اجازه ندهم رفتار و گفتار آنها روی من تاثیر بگذارد متاسفانه رفتار وگفتار آنها به رفتار وگفتار من بدون اینکه. خودم بخواهم ناخوداگاه جهت میدهد اما درباره خانواده ام همینقدر را بگویم که با نوع حجاب و رفتاری که در پیش گرفتم مخالفند البته به طور خفیف به طوریکه بازدارنده نبست . خوش به حال شما میبینم که شما هم در این مسیر تنها نیستید و یک استاد راه دارید به موقعیت شما غبطه میخورم لطفا برابم دعا کنید که از این تهایی نجات پیدا کنم . پیشنهاد دادید که سرکلاس استادتان شرکت کنم شما ساکن کدام شهر هستید خدا را چه دیدید شاید سری به آنجا بزنم. , در ضمن فعلا میخواهید درستان را ادامه بدهید یا به حوزه میروید?

diamond;510171 نوشت:
سلام
از راهنمایی های شما بزرگواران نهایت تشکر را دارم
به توصیه هایی که شما درباره سختگیری کمتر در اعمال عبادی اشاره کردید عمل میکنم اما هنوز سر دوراهی حوزه و دانشگاه مانده ام یکی از بزرگواران فرمودند همزمان با حوزه به تحصیلاتم در دانشگاه ادامه دهم اما این کار برایم خیلی مشکل است من باید تمام فکرم را متوجه یک موضوع کنم تا بتوانم در آن حیطه موفق شوم. وقتی میخواهم بین این دو یکی را انتخاب کنم این افکار در سرم میپیچد مثلا در مورد دانشگاه میگویم همزمان با دانشگاه در کلاس حفظ قرآن و زبان شرکت میکنم و در آینده وقتی شاغل شدم از درآمدم به نیازمندان کمک میکنم از طرف دیگر افکار دیگری به من هجوم می آورد و ویژگی های مثبت حوزه مثلا فضای معنوی , دوستان خوب , شرایط بهتر برای تهذیب اخلاق و خودسازی ( از نظر من دانشگاهی که در آن هستم فاقد این خصوصیات است ) را یادآوری میکند این افکاری که به ذهنم خطور میکند جنبه معنوی موضوع است اما نوع دیگری از افکار هستند که جنبه مادیت دارند مثلا با خودم میگویم دانشگاه آینده شغلی بهتری نسبت به حوزه دارد و درآمدی که از شاغل شدنم بعد از اتمام تحصیلات در دانشگاه بدست می آورم به مراتب بهتر از شغل های مربوط به حوزه است ( العان که این جمله ها را تایپ میکنم تمام دستانم از شرم این افکار عرق کرده و قلبم منقبض شده واقعا از خدا به خاطر این افکارم خجالت میکشم ) حالا شما متوجه شدید که افکارم بین دو موضوع میچرخد معنویت و مادیت!

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت
متاسفانه برداشت بنده نسبت به شما درست است و جنابعالی گرفتار خودسرزنشگری و مستعد وسواس هستید. فاجعه سازی به نفع شما نیست و آینده مادی و معنوی شما را با آسیب مواجه خواهد کرد. اینکه تا این اندازه خود را به خاطر این فکر " که اگر به دانشگاه بروید از لحاظ مادی رشد می کنید" سرزنش می کنید اصلا چیز خوبی نیست و بیانگر ذهن فاجعه ساز شماست!

diamond;510171 نوشت:
3_ شما چه توصیه ای میکنید? آیا به گفته های ملا احمد نراقی که درباره فایده خاموشی و ترک سخنان بی فایده در کتابش آورده عمل کنم یا نه?( ببخشید که دوباره مطرح کردم فقط برای اطمینان )

همانطور که قبلا عرض کردم لازمه بعد اخلاقی مسئله رو از کارشناسان محترم اخلاق پیگیری نمایید، اما از منظر روان شناختی بنده می تونم بگم با توجه به استعداد سختگیری و تیپ شخصیتی جنابعالی چنین رویه ای به صلاح شما نیست و افسردگی جنابعالی را به دنبال خواهد داشت.

diamond;510171 نوشت:
_اگر شما پست اول را با دقت خوانده باشید متوجه شدید در بین آن یک سوالی درباره ادامه دوستی با آن شخصی که ویژگی هایش را گفته ام مطرح کردم اگر میشود در این زمینه راهنماییم کنید.

نقش دوست در تعیین مسیر زندگی قابل انکار نیست، اما به یاد داشته باشید دوست شما، شما را به خلاف شرع و یا معصیتی دعوت نکرده اند که شما بخواهید ارتباطتان را با وی قطع کنید. ضمن اینکه نباید توقع داشته باشید افراد پیرامون و دوستان شما هیچ نقطه ضعفی نداشته باشند.

در پناه خدای متعال موفق باشید

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

[="DarkOrchid"]

diamond;510355 نوشت:
وقتم صرف امور بیهوده میشود فکر میکنم آن زمانی را که صرف مطالعه کتاب های دانشگاهیم میکنم میتوانم صرف مطالعه کتاب هایی درباب شناخت خدا و ... بکنم و به همین دلیل احساس میکنم تحصیل در رشته ای که من را به خدا نزدیک نمیکند جز تلف کردن عمر سودی ندارد به نظر شما رشته من و زمانی که صرف مطالعه کتاب ها میکنم با خداشناسی و کسب معرفت منافات ندارد

با سلام و عرض ادب...
قرآن و احادیث انسان رو دعوت به ذات علم کردند و ذات علم یعنی فیزیک ... فلسفه...علوم صنایع غذایی و ... حسابداری و خیلی های دیگه و تحصیل علم نه تنها مشکلی ایجاد نمیکنه بلکه علم روی روان آدمی تاثیر مثبتی میزاره... و اگر برای خدا درس بخونید بسیار تاثیر گذار هست توی راه شما .. و خوب درس بخونید تا بتونید شغلی هم داشته باشید که به مردم یا فقرا کمک کنید.. در کنارشم مطالعات فلسفی و عرفانی رو داشته باشید...

diamond;510355 نوشت:
اگر استاد دارید میخواستم بدانم چطور توانستید او را پیدا کنید? با توسل به امام رضا و امام زمان و رعایت تقوا یا ..._

راستش من توی خودم شرایط تقوا رو رعایت کردم و از خدا هم خواستم و توی این راه واقعا این حرف آقای بهجت درسته اگه شرایط تقوا رو رعایت کنید خداوند در و دیوار رو استاد شما میکنه... من از هر متنی یا کتابی میخونم و یا حرف بزرگانی که توی شهرمون هستند رو میشنم تلاش رو میکنم انجامش بدم نه اینکه فقط این رو بدونم که شیخ رجبعلی خیاط رمز موفقیت چی بوده رمز موفقیتش این بوده که توی جوونیش با پای برهنه میرفته روی برفا سینه زنی برای امام حسین... این چیزا رو که میبینم میفهمم توی سخت ترین شراط هم شده هیءت هفتگیمو از دست ندم... و مطمئن باشید راهنمایی میشید اگه تقوا رعایت بشه.... و توی این راه از امامان و اولیا خدا بخواید ...

diamond;510355 نوشت:
_شما فرمودید در دانشگاه با کسی رفت وآمد نمیکنید مگر با یک نفر آن هم به طور مختصر , آیا این اتفاق برای شما افتاده که از طرف دوستتان یا همکلاسیهایتان مورد سرزنش قرار بگیرید?

در این مورد من قبلا هم ورزش میکردم و وقتی خواستم مراقبه خودم رو بیشتر کنم ورزشم رو ول کردم چون یه جورایی ورزشی که میکردم منافات داشت با تذکیه نفس ... و به شدت لاغر شدم و هرکس از دوستانم منو میدید هی میگفت چقدر لاغر شدی ... منم به شدت ناراحت میشدم .... اما جناب شیخ شبستری میفرمایند : مورد تایید قرار گرفتن سالک در مقابل دیگران یکی از بند هاست که باید ازش رهایی پیدا کنه.... و الان دیگه قوی شدم اولش یکم سخته اما کم کم قوی میشید کار با حرف مردم نداشته باشید... راه اهل بیت رو طی کنید ... شرایط تقوا رو رعایت کنید...تفریح سالم بکنید... با پدر مادر و ... صحبت کنید پدر مادر رو شاد کنید ... و این رو بدونید این راه همش محبت و عشق هست و باید با محبت طی بشه ... و این نکته رو همیشیه و همیشه یادتون باشه که من تازگی بهش رسیدم : (( همیشه قوی باشید )) چه توی دانشگاه و چه سر کار و چه توی این زندگی... رمز پیروزی آقای قاضی قوی بودنش بود که همه سرزنش میکردن ... پول نداشت... سجاده از زیر پاش میکشیدن... کلی زن و بچه داشت.... 40 سال میگه من نه دوستی داشتم نه رفیق راهی نه مکاشفه ای و نه خوابی .... به این میگن قوی بودن ....

[/]

جناب عقل فعال ضمن تشکر از راهنمایی های شما...اگر پست مربوط به استاد امیدوار را خوانده باشید متوجه شده اید که ایشان من را از ادامه روش رفتاری که در پیش گرفتم منع کردند چون اعتقاد دارند باعث افسردگی من میشود نمیدانم شما کتاب معراج السعاده , کتاب توصیه شده آیت الله بهجت که به عنوان یک برنامه سیر وسلوک توصیه کرده اند را مطالعه کرده اید یانه ( اگر مطالعه نکرده اید این کتاب در اینترنت موجود است میتوانید دانلود کنید ) یا با روش رفتاری خود آیت الله بهجت که در سایت ها درباره اش زده اند آشنایی دارید( درباره سکوت آیت الله بهجت اگر در اینترنت جستجو کنید مطالب جالبی پیدا میکنید) میخواستم توصیه شما را در این باره درمورد خودم بدانم

[="DarkOrchid"]

diamond;510564 نوشت:
.اگر پست مربوط به استاد امیدوار را خوانده باشید متوجه شده اید که ایشان من را از ادامه روش رفتاری که در پیش گرفتم منع کردند چون اعتقاد دارند باعث افسردگی

با سلامی مجدد ...
بله کتاب معراج السعاده یکی از کتاب های بسیار کاربردی هستند و خود آقای بهجت هم توصیه کردند روزانه 1 صفحه بخونید و عمل کنید...
اما یک نکته رو توجه کنید : در بعضی قسمت ها مطالبی مانند گرسنگی کشیدن و ... رو مطرح کردند و اگه شخصی این مطالب رو بخونه نفسش استعداد این کارارو نداشته باشه و یا افراط در نخوردن و نخوابیدن بکنه یا ممکنه از راه باز بمونه و یا ممکنه از شدت ضعف بیمار بشه...
این نکترو توجه کنید : با یکی توی مشهد مقدس آشنا شدم توی سفر زیارتی به من گفت من مدتی شروع کرردم به خوندن کتب علما و بزرگان تصوف ... شروع کردم خودم رو مثل اونا کردم عذا کم میخوردمو و ... و بعد پیش خودشون گفتند این درس مدرسه ای که میخونم نمیتونه به من توی دینم کمک کنه ... رفتند حوزه و اونجا غذا درست حسابی بشون نمیدادند و ایشون هم ریاضت میکشیدن .... در مدت زمان کمی ایشون مریض میشن و هم حوزه رو از دست میدن هم مدرسرو....
این رو مد نظر داشته باشید (( اسلام دین اعتدال است )) درسته بزرگانی مثل آقای حداد و آقای بهجت و ... ریاضت های زیادی کشیدن اما زیر نظر استاد بودند و بعضی چیز هارو رعایت میکردن... مثلا آقای قوچانی قبل از اینکه به آقای قاضی برسه 3 سال روزه گرفتن و بیمار میشن روزه واجبشونو تا 2 سال نمیتونن بگیرن...
در مورد سکوت به شما عرض کنم خود خداوند توی حدیث قدسی فرمودند هیچ عبادتی نزد من مثل روزه و سکوت نیست...
اما متوجه باشید سکوت یک فشار خاصی به آدم میاره و ممکنه نفس قدرت تحملش رو نداشته باشه پس بزنه...
شما اگه روش اعتدال رو توی این راه پیگیری کنید و از حرف های لغو دوری کنید و در سخنانتون نه افراط پیشه کنید و نه تفریط مشکلی برای شما به وجود نمیاد و اگه از حرف های خوب استفاده بشه و مومنی رو شاد کنید و یا برادردی و خواهری و یا پدر مادری رو به جای اینکه بد باشه مفید هم هست.... و آقای بهجت و ... بعد از سالها مجاهده و تربیت شدن زیر نظر آقای قاضی و آقای کمپانی ظرفیت نفس خودشون رو بالا بردن و میتونن این اعمال رو تحمل کنند ولی اگر شخصی تازه وارد راه شده مثل من بخواد شروع به ریاضت ها سخت و اذکار سنگین بکنه میل توی راه براش نمونه و ممکنه از راه باز بمونه...
این سخن آیت الله شوشتری توجه کنید :
در راه خدا باید مثل شترسواران رفت نه مانند اسب سواران ...صبور باید بود....
به چشم خویش دیدم در بیابان....که آهسته سبق برد از شتابان.....
سمند تیز پای از تک فرو ماند....شتربان همچنان آهسته میراند....
این راهی نیست که یک شبه و شتابان طی کرد....
اوحدی 60 سال سختی دید.....تا شبی روی نیکبختی دید....
و سخنی دیگر از آیت الله شوشتری :
زیر عبادت های سخت و دشوار نروید .... شما جوانان باید به کارهای تحصیلی...ورزش...و خواب و خوراک خود برسید...
[/]

سلام. حرف شما را قبول دارم من در مدت تقریبا دو ماه با مطالعه کتاب معراج السعاده میخواستم تمام آن ویژگی ها را در خودم پیاده کنم به خودم خیلی فشار آوردم نفسم نسبت به این اعمال فشارها واکنش نشان داد اما حالا میخواهماعتدال را رعایت کنم از ابتدا هم میخواستم مسیر را درست بروم اما کسی را نداشتم که من را راهنمایی کند اما چون شما به نظرم با شناخت کامل وارد این مسیر شدید میخواهم اگر اجازه بدهید برنامه های عبادی روزانه خودم را برایتان خصوصی کنم اگر این برنامه ریزی برای تازه کاری مثل من خیلی سنگین است یا به گونه ای است که دوباره به نفسم فشار وارد میکند خواهشا اصلاحش کنید

موضوع قفل شده است