برای همانندی مانند قرآن بالاخره آیه،سوره ای، کتاب، می خواهید؟

تب‌های اولیه

68 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برای همانندی مانند قرآن بالاخره آیه،سوره ای، کتاب، می خواهید؟

این متن به صورت پیوسته می باشد و برای اینکه از هم گسیختگی و دارای سوالات گوناگون نباشد به صورت موضوعات جداگانه مطرح می شود.
بخش اول
------------------------------
سوره ای مثل قرآن بیاورید!

سوره ماده گوساله آیه 23، 24

وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ؛ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ.

و اگر در آنچه بر بنده خويش نازل کرده ايم در ترديد هستيد ، سوره ای همانند آن بياوريد و جز خدای همه حاضرانتان را فرا خوانيد اگر راست می گوييد؛ و هرگاه چنین نکردید و هرگز نتوانید کرد، پس بترسید از آتشی که برای کافران مهیا شده و هیزم آن مردم و سنگها هستند.
-1
این ادعای محمد در چند جای دیگر قرآن از جمله سوره یونس آیه 38، سوره هود آیه 13، سوره الاسراء آیه 88 و سوره الطور آیه 33 و 34 بصورتهای مشابه با تفاوت های جزئی از قبیل اینکه بجای اینکه بگوید "سوره ای بیاورید" میگوید "کتابی بیاورید" آمده است. بالاخره معلوم نیست قرآن مخالفان خود را به سرودن آیه میطلبد و یا به سرودن سوره و یا کتاب؟ این خود تناقضی آشکار در قرآن است.

-2
از اینها گذشته باید دید واقعا "مثل قرآن" یعنی چی؟ آیا منظور این است که سوره ای بیاورید که در آن از افسانه هایی مثل یوسف و موسی و غیره سخن گفته باشد؟ خوب کتابهای عربی داستانوار بسیار زیاد هستند، داستانهایی که در آنها الله وجود دارد و از وجود الله در آنها استفاده میشود. آیا منظور این است که سوره هایی مانند قرآن بیاورید که هم آهنگ و هم شکل سوره ه ای قرآن باشند؟ خوب اگر اینطور است میتوان بسیاری از آیه های جنایی و زشت قرآن را به آیه هایی زیباتر تغییر داد مثلا،

آیه الهی:

سوره توبه آیه 123

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.

ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!

آیه زمینی:

يا ايها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفين وليجدوا فيكم رحمة و الانسانیه واعلموا ان الله مع العادلين.

ای خردمندان، کسانی از مخالفان که در نزد شمایند را نکشید! تا در شما ترحم و انسانیت را بیابند. و بدانید که خداوند با عدالت پیشگان است!

آیه الهی:

سوره مائده 38

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَيْدِيَهُمَا جَزَاء بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.

و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه كرده‏اند دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خداببريد و خداوند توانا و حكيم است.

آیه زمینی:

دست هیچ کس را به هیچ عنوان نبرید، با فقر مبارزه کنید و حکومت های عقل محور و انسان محور ایجاد کنید تا کسی دزدی نکند.

خوب تمام اینها را میتوان آیاتی مثل قرآن دانست، یا حتی سوره های کاملی میتوان "مثل" قرآن آورد مثلا:

سوره العصر (زمان(

وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.

سوگند به این زمان، که آدمی در خسران است، مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و یکدیگر را به صبر سفارش کردند.

سوره خرد:

سوگند به خرد انسان، که آدمی در پیشرفت است، مگر آن انسانهایی که مذهبی هستند و به خدا اعتقاد دارند و یکدیگر را به کارهای بیهوده ای چون حج و نماز و تقلید سفارش کردند.

همانطور که میبینید میتوان به این سبک هزاران سوره و آیه نه تنها مثل قرآن بلکه بهتر و زیباتر از قرآن آورد. معمولا وقتی من با این ادعا روبرو میشوم میگویم من یک آیه مثل قرآن می آورم و همان لحظه یک آیه از قرآن را که در ذهن دارم بصورت تصادفی انتخاب میکنم و برای شخص میخوانم. بعد آن شخص از روی جهالت و تعصب شروع به ایراد گیری میکند که این چه آیه مسخره ای است و اینجایش غلط صرف و نحوی دارد و من بعد از مدتی به او میگویم که این آیه ای که من انتخاب کردم از خود قرآن بوده

کارشناس بحث : عمار

با سلام
این سوال شما قبلا بحث مفصلی در مورد آن مطرح شده و چون کارشناسان هم جواب های خوب وکاملی دادند لینک بحث رو خدمت شما میدم مطالعه کنید و اگر سوالی بود در خدمت خستم:
http://www.askdin.com/thread17218.html
موفق باشید.

نقل قول:

آیه الهی:

سوره توبه آیه 123

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.

ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!


اولا محمد نه حضرت محمد(ص)

دوم

يَلُونَكُم
کافرانی که در مقابل شما قرار دارند نه نزد شما هستند . کافری که نزد ما است تا جرمش در دادگاه عادل اثبات نشه قتل نمیشه . موفق باشید .


عمار;284851 نوشت:
با سلام
این سوال شما قبلا بحث مفصلی در مورد آن مطرح شده و چون کارشناسان هم جواب های خوب وکاملی دادند لینک بحث رو خدمت شما میدم مطالعه کنید و اگر سوالی بود در خدمت خستم:
http://www.askdin.com/thread17218.html
موفق باشید.

با سلام
جناب عمار بعد از 3 روز پاسخگویی احتمالا یا این مطلب من را نخوانده اید یا مطب منظور از مثل قرآن آوردن را؟
1.من کامل قبلا مطلب منظور از مثل قرآن را یعنی ... را خواندم و متاسفانه آن مطلب هم بسته شده و از آن مطلب هم همچنان شبهاتی برایم باقی مانده است
2.ولی فکر نمی کنم در آنجا اصلا صحبتی در مورد اینکه
چرا یک جا در قرآن گفته شده سوره بیاورید
یکجا گفته شده آیه بیاورید
یکجا گفته شده کتاب بیاورید
شده باشد
3. اشکلال این آیات جدید را بفرمایید(اصلا در موضوع مثل .... این آیات جدید نیست!)

======================================
شبهاتی که از موضوع منظور از مثل قرآن .... برایم باقی مانده(خواهشند بهم برچسب نزنید که انصاف ندارد، اعناد دارید و حرف حق را نمی پذیرید خواهشا راهنمایی کنید بعد از 3 روز انتظار حداقل یک ساعت لطف کنید و زمان بگذارید و پاسخ اینها را بفرمایید، شاید نظر شما باشد که در همان موضوع پاسخگویی شده ولی واقعا یا پاسخ داده نشده یا به شخصا متوجه نشدم و آن موضوع هم که بسته شده)

1. منظور از مثل آوردن چیست؟ و آیا این مفهوم گنگ و نامشخص نیست؟
اشکال اول:
مشکل این مبنا این است که نسبی است یعنی برای یکی یک کلامی روشن است برای دیگری چنین نیست :
من برای تقریب ذهن یک جمله فارسی دهم هجری وو همون مفهوم را در زمان معاصر می گذارم ببین کدام برای تو فصیح است و کدام برای
فارس دهم هجری؟؟؟؟؟
ترجمه آیه 13 سوره بقره:
1.دهم هجری: و چون كه گفته شود مر ايشان را كه گرويد به دل چنانكه كه گرويد گرويدند به دل اين مردمان صحابه گويند كه اگرويم چنانكه...
2.ترجمه مکارم:و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مى‏گويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمى‏دانند
اشکال دوم:
اصلا مبانی فصاحت روشن نیست و هرکسی در این که کدام کلام فصیح است یک مبنایی دارد برای اطلاع بیشتر در خواست می کنم این مقاله را بخوانید:نقد مبانی فصاحت(در گوگل سرچ کنید در پایگاه نورمگ مجله کیهان اندیشه شماره64 چاپ شده است)

2.القصص : 49 قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ
تو به ايشان بگو پس شما از ناحيه خدا كتابى بياوريد كه از تورات و قرآن راهنماتر باشد تا من آن را پيروى كنم اگر راست مى‏گوييد.
منظور این است که تورات مثل قرآن است؟

3. قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً
منظور خدا این بود که اگر عرب ها جمه شوند نمی توانند مثل قران را بیاورند و اگر همه جن و انس هم عربی یاد بگیرند نمی توانند مثل قرآن را بیاورند یعنی خدا به به قوه افراد تحدی کرده نه به فعلیت انها
یعنی خداوند خواسته بگوید که هرگز نمی توانند مثل قرآن بیاورند و منظور این آیه تحدی نیست ؟ این درست است

4.من برای اثبات اینکه مثل اوری ابهام دارد یک سوال را مطرح کردم و گفتم شما که می گویید چون قران خیلی درجه فصاحت و بلاغت و معنایش بالاست نمی شود مثلش آورده شود ما می گوییم شما این عبارت ساده را مثل اوری کنید:ضرب زید عمرا
مثل آوری نه برتر از این
مثل این چه می شود؟

5.داور برای اینکه داوری کند این کتاب بهتر از کتاب دیگر است کیست؟فرض کنيد يک مسيحی عرب‌زبان در پاسخ به تحدی قرآن متنی زيبا، بليغ، فصيح و حاوی مضامين عالی اخلاقی و عرفانی ارائه می‌دهد و مدعی می‌شود که اين متن، حتی از قرآن هم بهتر است، اکنون داوری در اين مورد را به عهدة چه کسی بايد گذاشت؟ پيداست که داور نبايد از ميان طرفين دعوا باشد. بنابراين دو حالت می‌ماند: يا بايد يکی از پيروان اديان ديگر (مثلاً: يک يهودی) دراين مورد داوری کند و يا شخصی بی‌دين و لائيک. اما اولاً اين دو نيز هيچکدام نمی‌توانند بی‌طرفانه قضاوت کنند، زيرا هر دو به دليلی با قرآن مخالفند و آن را ساختة دست بشر می‌دانند و ثانياً افراد منصف و بی‌غرض هم، ممکن است قضاوت‌های مختلف داشته باشند و اين نکته‌ای فوق‌العاده مهم و قابل‌تأمل است.
اگر داور گوینده بهتر یا بد ترین بودن کلامی بر کلام دیگر مسلمان است که بهتر بودن قران را از کلامهای دیگر قبول دارد و اگر غیر مسلمان است که بهتر بودن کلام دیگری را نسبت به قران قبول دارد
بر فرض قبول حرف شما اگر از 80 زبان دنیا هر زبانی یکی مدعی شود که مثل من را نمی توانید بیاورید آیا شما حاضرید بروید تمام این زبان ها را یاد بگیرید تا بفهمید کدام مورد معجزه است و کدام مورد معجزه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در این صورت تا آخر عمر باید زبان یاد بگیرید

5.1.داور مسلمانان هستند غیر مسلمانان
5.2.اگر مسلمانان هستند باید تمام زبانها را فرا بگیرند یعنی کل عمر در حال فرا گیری زبانها باید باشند

6.اگر آیات تحدی مطلق اسست پس یعنی مثل اوری از همه جهات دیگر خب پس یعنی مثل اوری از جهت تعداد کلمات ،تعداد حروف ترتیب حروف و کلمات و معنا و فصاحت و بلاغت و... اینکه شد خود قران!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آیات تحدی مطلق است یا خیر؟

7.مگر حروف مقطعه جزو قرآن نیست؛ چگونه قرآن فصیح و بلیغ باشد، در حالی که جمله قوم پیامبر و نسل‏های بعد از فهم مقاصد آنها عاجزند؟
من آیه ای مثل قرآن می آورم==> ع ض ج این آیه مثل حرف مقطعه قرآ
است یا خیر؟

8.این هم ربطی به مثل آوری ندارد ولی در همان موضوع مطرح شد و پاسخی ارائه نشد اگر زمان دارید و این را هم پاسخ دادید ممنون می شوم
1.خدا وجود دارد. (فرض اولیه)
2.خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا)
3.خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا)
4.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقا مخالف است. (تعریف مهربان مطلق)
5.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴)
6.خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴)
7.خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)
1.نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)
2.خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱)
3.خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵)
خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳) شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه) گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.و چون شر وجود دارد پس خدا وجود ندارد.

======================================
لطفا به همین ترتیب شماره گذاری پاسخ بدهید
از این که زمان می گذارید برای پاسخ به سوالات و رفع مشکلم پیشاپیش تشکر می کنم:Gol:

با سلام مجدد
جناب smay1900 این اشکالات شما چیز جدیدی نیست و دقیقا همین سوال ها در دیگر سایت های معاند وجود دارد که حتما شما هم با دیدن آنها برایتان این سوالات پیش آمده است.
بنده آدرسی که دادم اشاره ای به این بحث شده بود که مطالعه اش لازم بود و حال تاپیکی رو معرفی می کنم که دقیقا همین سوالات بالا اونجا هم مطرح شده و کارشناس محترم ما در 10 صفحه کامل بحث کردند.
این لینک بحث هست:
http://www.askquran.ir/thread30402.html

و اشکال اون تاپیک رو مینویسم تا برای دوستان هم آشکار بشه که این ارجاعات جهت اتلاف نشدن وقت است.چون وقتی بحثی شده لزومی نداره ما دوباره این مقدار زمان بزاریم و مجدد بحث کنیم:

ahlobit;526501 نوشت:
سوالات درباره مثل آوری قرآن و مبهم بودن آن
اشکال1:
در قرآن ذکر نشه شباهت آیه آورده شده به چه شکل و نظمی باشد
اشکال2:
در قران ذکر نشده که تحدی از برابری با کدام بخش از قرآن آورده شود
اشکال3:
3.لفط "همانندی" به خوبی توجیه نشده که از چه سویی و چگونه باشد
اشکال1:
4.با چه موردی باید مقابله کند علمی باشد یا اخلاقی یا اجتماعی یا اقتصادی یا....
اشکال4:
5.سوال فصاحت وبلاغت مانند زیبایی نسبی است پس معیاری نداریم که بگوییم این کلام فصیح تر از کلام دیگر است یا فصاحتش مانند کلام دیگر است چون مثلا یکی می گوید این کلام فصیح و بلیغ است و دیگری می گوید فصیح نیست؟
اشکال5:
6.داور برای اینکه داوری کند این کتاب بهتر از کتاب دیگر است کیست؟فرض کنيد يک مسيحی عرب‌زبان در پاسخ به تحدی قرآن متنی زيبا، بليغ، فصيح و حاوی مضامين عالی اخلاقی و عرفانی ارائه می‌دهد و مدعی می‌شود که اين متن، حتی از قرآن هم بهتر است، اکنون داوری در اين مورد را به عهدة چه کسی بايد گذاشت؟ پيداست که داور نبايد از ميان طرفين دعوا باشد. بنابراين دو حالت می‌ماند: يا بايد يکی از پيروان اديان ديگر (مثلاً: يک يهودی) دراين مورد داوری کند و يا شخصی بی‌دين و لائيک. اما اولاً اين دو نيز هيچکدام نمی‌توانند بی‌طرفانه قضاوت کنند، زيرا هر دو به دليلی با قرآن مخالفند و آن را ساختة دست بشر می‌دانند و ثانياً افراد منصف و بی‌غرض هم، ممکن است قضاوت‌های مختلف داشته باشند و اين نکته‌ای فوق‌العاده مهم و قابل‌تأمل است.
اشکال6:
7.در همة اين آيات از مخالفان خواسته شده است تا متنی «مثل» قرآن بياورند، اما معنای دقيق واژه «مثل» در اين تحدی نامعلوم است. قرآن نگفته است که منظورش از «مثل» چيست، بنابراين دعوت به رقابت و مبارزه‌ای کرده که معيار و ميزان داوری آن مشخص نيست. مخالفان هرچقدر هم متن‌های زيبا و فصيح و بليغ و با مضامين عالی اخلاقی، اجتماعی و … بياورند، پيروان قرآن به‌راحتی می‌گويند هيچکدام از اين متن‌ها «مثل» قرآن نيستند.
اشکال7:
8.همان طور که می بینیم افرادی ادعا می کنند که مثل قران را اورده اند و مسلمانان با دلایل مختلف آنها را رد می کنند اما باید دقت کرد حتی اگر نقدهای مسلمانان به اين متن‌ها درست بوده و مورد قبول واقع شوند، رقيب به معنای واقعی شکست نخورده و می‌تواند با رفع اشکالات (مطابق نظر مسلمانان) به متن‌های ديگری برسد که ديگر جای چون و چرا نداشته باشند. در اين صورت متن‌هايی بدست می‌آيد که بنا به فرض «مثل» قرآن است و تحدی قرآن با شکست مواجه می‌شود. به عنوان مثال فرض کنيد يکی از مخالفان متنی را در رقابت با قرآن خلق می‌کند. آنگاه علمای اسلام برای اينکه نشان دهند اين متن مثل قرآن نيست و توان رقابت با آن را ندارد، به نقد و بررسی آن می‌پردازند و می‌گويند :الف) در فلان قسمت از متن، فلان اشکال دستور زبانی وجود دارد.
ب) در فلان قسمت ديگر، فلان قاعده فصاحت يا بلاغت رعايت نشده است.
ج) در فلان قسمت، مطلبی آمده که به لحاظ علمی يا عقلی نادرست است.
د) فلان جمله متن با فلان جمله ديگرش در تناقض است.
ه) فلان تشبيه که در متن آمده، نادرست و يا نارسا است.
و) فلان قسمت متن، نامفهوم و يا دچار ابهام است.
بسيار خوب، فرض کنيم همه اين ايرادات و اشکالات وارد باشند. اما مسلم است که همه آنها قابل اصلاح‌اند و پس از اصلاح اين موارد (خصوصاً طبق نظر مسلمانان) ديگر بهانه‌ای برای رد اين متن باقی نمی‌ماند و اين يعنی پايان ماجرا.
از موارد فوق پیداست که تحدی قرآن هیچگاه قابل پاسخگویی نیست چون نوع طرح مقابله مبهم است و مسلمانان در مقابله دست بالا را داردند چون میتوانند با بهانه های مختلف توجیه مقابل را باطل کنند که شامل مشخص نبودن 4 مورد فوق است.

[=&quot]سلام مجدد [/]

[=&quot]من مطالب این موضوع که ارجاع دادید را خواندم البته به جز مطالب مربوط به یقین و ظن [/]

[=&quot]شبهاتی که نه در این مطلب و نه در مطلب قبلی موجود نبود [/]

[=&quot]لطفا پاسخ بدهید یا اگر قبلا در جایی مطرح شده ارجاع بدهید ممنون می شوم[/]

[=&quot]1.بالاخره عنوان این بحث پاسخی داده نشد که بالاخره سوره یا آیه یا ... باید آورده شود؟[/]

[=&quot]2.یکی از جواب های زیبا کارشناس اسک قرآن این بود که [/]

[=&quot] مثل قرآن یعنی باید خصوصیات قرآن را داشته باشد و یکی از خصوصیات قرآن این است که آورنده آن امی بوده است بنابراین کسی که می خواهد مثل قرآن را بیاورد باید امی باشد [/]

[=&quot]به نظرم این اساسی ترین و بهترین جواب برای مثل آوری است.[/]

[=&quot]3.[/][=&quot]القصص : 49 قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ[/][=&quot]
[/]
[=&quot]تو به ايشان بگو پس شما از ناحيه خدا كتابى بياوريد كه از تورات و قرآن راهنماتر باشد تا من آن را پيروى كنم اگر راست مى‏گوييد[/][=&quot].
[/]
[=&quot]منظور این است که تورات مثل قرآن است؟[/]

[=&quot]4.[/][=&quot].[/][=&quot]مگر حروف مقطعه جزو قرآن نیست؛ چگونه قرآن فصیح و بلیغ باشد، در حالی که جمله قوم پیامبر و نسل‏های بعد از فهم مقاصد آنها عاجزند؟[/][=&quot]
[/]
[=&quot]من آیه ای مثل قرآن می آورم[/][=&quot]==> [/][=&quot]ع ض ج این آیه مثل حرف مقطعه قرآن [/][=&quot]
[/]
[=&quot]است یا خیر؟

[/]

smay1900;286326 نوشت:
1.بالاخره عنوان این بحث پاسخی داده نشد که بالاخره سوره یا آیه یا ... باید آورده شود؟

با سلام
ظاهرا دقت نکردید چون چند پست ابتدایی همون لینک جواب همین پرسش شماست،منظور سوره است.
پاسخگوی اعتقادی 1;531552 نوشت:
(و «مثله» بدون «من» آمده) مانند: ْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ، سوره یونس آیه 38، ْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِه‏ سوره هود آیه 13، قرآنی که محتوی 114 سوره است از منکرین خواسته 10 سوره یا حداقل یک سوره بیاورید،‌ قطعا این یک سوره باید حاوی تمام مشخصاتی که قرآن برای خودش بیان می کند، باشد.

smay1900;286326 نوشت:
منظور این است که تورات مثل قرآن است؟

منظور تشابه کامل نیست بلکه می فرماید کتابی که مثل این دو دارای هدایت بشر باشد و به سعادت هم در دنیا و هم آخرت برساند معرفی کنند و بیاورند.
smay1900;286326 نوشت:
4..مگر حروف مقطعه جزو قرآن نیست؛ چگونه قرآن فصیح و بلیغ باشد، در حالی که جمله قوم پیامبر و نسل‏های بعد از فهم مقاصد آنها عاجزند؟ من آیه ای مثل قرآن می آورم==> ع ض ج این آیه مثل حرف مقطعه قرآن است یا خیر؟

با توجه به جواب اول این جواب هم مشخص شد.
smay1900;286326 نوشت:
5. محمد بنابر تمام مستندات تاریخی کاتبانی داشته است که قرآن را برای آنها دیکته میکرده است و آنها از روی گفتارهای محمد قرآن را مینوشتند

متوجه این سوالتون نشدم.

smay1900;284110 نوشت:
سوگند به خرد انسان، که آدمی در پیشرفت است، مگر آن انسانهایی که مذهبی هستند و به خدا اعتقاد دارند و یکدیگر را به کارهای بیهوده ای چون حج و نماز و تقلید سفارش کردند.

سلام
اگر به این سبک از یک داستان تقلید کنید شما را به سرقت ادبی متهم می کنند چه رسد به آوردن مثل قرآن
والله الهادی الموفق

عمار;287026 نوشت:
[=arial]با سلام
ظاهرا دقت نکردید چون چند پست ابتدایی همون لینک جواب همین پرسش شماست،منظور سوره است.

[=arial]منظور تشابه کامل نیست بلکه می فرماید کتابی که مثل این دو دارای هدایت بشر باشد و به سعادت هم در دنیا و هم آخرت برساند معرفی کنند و بیاورند.

[=arial]با توجه به جواب اول این جواب هم مشخص شد.

[=arial]متوجه این سوالتون نشدم.


سلام
در مورد اون بازهم متوجه نشدم!ببخشید منظورتون این است؟
1.منظور از این که یک جا در قرآن گفته شده کتابی بیاورید در جایی دیگر گفته شده سوره ای بیاورید و در جای دیگر گفته شده آیه بیاورید
منظور این است که خدا به کافران تخفیف داده و خواسته عجز آنها را بیان کند؟
2.یعنی تورات با تحریف که در آن شده را هنوز خدا با قرآن مقایسه می کند؟
تورات باعث "[=arial]هدایت بشر باشد و به سعادت هم در دنیا و هم آخرت برساند"؟؟
مثل تورات می توان شبیه داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا را آورد؟ آین آیه نقض نمی شود؟
یعنی نمی توان مثل تورات هم آورد؟ آیا تورات هم تحدی کرده است یا نه؟
3.همان طور که گفته شده یک آیه مانند قرآن بیاورید.اون حروف مقطعه هم که گفته شده می توان چند ین مورد تفسیر بی ربط مانند تفاسیری که از حروف مقطعه می دهد آورد هیچ کسی هم نمی تواند منکر شود و رد کند؟
ع ض ج
ع آن به این معنی است که من خیلی بزرگ و عظیم هستم و چون ع اول نام علی است یعنی علی حق است و الی آخر....
تا صبح می شود فضیلت و ... از این حروف درآورد
4.نظرتون در مورد سوره هایی که مسیحیان آوردند مثل این
http://www.askquran.ir/thread30402-8.html
یا فرقان الحق یا ... چیست؟
به خصوص همان لینک بالا
5.آخرین مطلب هم اشتباهی شده بود معذرت

با سلام خدمت شما بزرگوار

smay1900;287120 نوشت:
1.منظور از این که یک جا در قرآن گفته شده کتابی بیاورید در جایی دیگر گفته شده سوره ای بیاورید و در جای دیگر گفته شده آیه بیاورید منظور این است که خدا به کافران تخفیف داده و خواسته عجز آنها را بیان کند؟

بله،این نشان از این است که حتی از آوردن کل قرآن که هیچ بلکه یک سوره مثل قرآن هم عاجز می باشند و هرگز چنین توانایی را نخواهد داشت.
البته همانطور که گفتیم آیه در قرآن نیست و سوره مد نظر است.تحدی قرآن سه مرحله یا سه مرتبه داشته است:
1- آوردن قرآنی مثل این قرآن، چنان که می فرماید: بگو: «اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند." (1)

2- آوردن ده سوره مثل سوره های این قرآن، خدای متعال می فرماید: " آنها مى‏ گویند: او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)! بگو: اگر راست مى‏ گویید، شما هم ده سوره ساختگى همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانى را که مى‏ توانید- غیر از خدا- (براى این کار) دعوت کنید! (2)

3- آوردن یک سوره مثل سوره های این قرآن،خدای متعال می فر ماید: "و اگر در باره آن چه بر بنده خود [پیامبر] نازل کرده ‏ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- براى این کار، فرا خوانید اگر راست مى‏ گویید!"(3) .

علامه طباطبایی (ره) در این باره می فرماید: آیات مشتمله بر این تحدی ها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضى ‏ها در باره یک سوره تحدى کرده ‏اند، نظیر آیه سوره بقره، و بعضى بر ده سوره، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن، و بعضى بر همه جهات آن.(4)
بنا بر این قرآن مجید هیچ گاه با یک آیه با دشمنان خود تحدی نکرده و نفرموده است که یک آیه مثل یکی از آیات قران بیاورید تا بحث کنیم که آیا این آیه شامل حروف مقطعه هم می شود یا نه؟


smay1900;287120 نوشت:
2.یعنی تورات با تحریف که در آن شده را هنوز خدا با قرآن مقایسه می کند؟ تورات باعث "هدایت بشر باشد و به سعادت هم در دنیا و هم آخرت برساند"؟؟ مثل تورات می توان شبیه داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا را آورد؟ آین آیه نقض نمی شود؟ یعنی نمی توان مثل تورات هم آورد؟ آیا تورات هم تحدی کرده است یا نه؟

منظور تورات بدون تحریف است و تورات با تحریف که هدایتی ندارد.
smay1900;287120 نوشت:
3.همان طور که گفته شده یک آیه مانند قرآن بیاورید.اون حروف مقطعه هم که گفته شده می توان چند ین مورد تفسیر بی ربط مانند تفاسیری که از حروف مقطعه می دهد آورد هیچ کسی هم نمی تواند منکر شود و رد کند؟ ع ض ج ع آن به این معنی است که من خیلی بزرگ و عظیم هستم و چون ع اول نام علی است یعنی علی حق است و الی آخر.... تا صبح می شود فضیلت و ... از این حروف درآورد

جواب در بالا عرض شد.
smay1900;287120 نوشت:
نظرتون در مورد سوره هایی که مسیحیان آوردند مثل این http://www.askquran.ir/thread30402-8.html یا فرقان الحق یا ... چیست؟ به خصوص همان لینک بالا

این سوره و مشابه آن ایرادهای زیادی گرفته شده از آنها که ظاهرا در همان پست هم اشاره شده است و نمی تواند با سوره های قرآن همانندی کند.

سلام خدمت کارشناس محترم.
بنده هم تمام اشکالات و پاسخ ها را در لینک ارجاعی و همچنین گفتگوهای انجام شده در اینجا خواندم و در مواردی قانع نشدم. لطفا به موارد زیر پاسخ گویید :
1. اینکه خداوند یک عده انسان های بی سواد را به مبارزه طلبیده به نظر شما اعجاز است؟!!!!! اگر خداوند قادر مطلق است می توانست با یک انسان بی سواد ( حضرت محمد (ص)) به مبارزه با علما و فضلا و دانشمندان برخیزد. نمی توانست؟!!!
2. اصلا اگر خداوند بوسیله پیامبر و قرآن قصد اعجاز داشت چرا به پیامبر خود سواد خواندن و نوشتن یاد نداد تا حجت به طور کامل بر کفار تمام شود و پیامبر هم محتوای پیامش را و رسالتش را و وحی الهی را خود به رشته تحریر دراورد تا مسلمانان مجبور نباشد در زمان عمر و عثمان سینه به سینه و از زبان انسان های غیر معصوم قرآن را جمع آوری کنند.
3. مسئله داوری هم برایم حل نشده. اگر قرار است کفار از جانب خود گواهی بیاورند خوب آوردند. مگر اولین نفر مسیلمه کذاب نبود که به مقابله به قرآن پرداخت و اتفاقا گواهانی هم داشت که او را تایید می کردند. از جانب مسلمانان چه پاسخی دریافت کرد؟ بله او را کشتند. یعنی اگر بنده کلامی را به یک انسان بی سواد آموزش دهم و داوری هم از جانب خود انتخاب کنم که بین من و پیامبر اسلام داوری کند و بنده را پیروز معرفی کند ثابت می شود که پیامبر از جانب خداوند نیست؟ و قرآن اعجاز نیست؟
4. از اینکه یک نفر کاری را انجام دهد که از عهده هیچ کس بر نیاید چگونه اثبات می شود که از جانب خداست. انسان های زیادی در روی کره زمین وجود دارند که می توانند کاری انجام دهند که کس دیگری نتواند انجام دهد آیا این نشانه دستی غیبی و قدرتی فرا انسانی است؟ آمار این انسان ها در رکورد های گینس ثبت است.
5. در مورد صداقت و درستکاری و امانتداری پیامبر صحبت شد. بله بنده هم معتقدم پیامبر اسلام هرگز انسان فریبکار و دغل بازی نبود. در پاک بودن نیت ایشان شکی نیست. ولی دقت شود بین صدق و کذب منطقی و اخلاقی فرق است. یعنی ممکن است کسی ادعایی بکند که واقعا به آن ایمان دارد ولی این ادعا منطقا درست نباشد. یعنی گمان کند که پیامبر شده. که از جانب خدا انتخاب شده. بنده خود شخصی را از نزدیک می شناسم که هیچ گونه تحصیلاتی در زمینه های دینی نداشته و مهندس بوده ولی یک دفعه حالتی به او دست داده و متحول گشته و گمان کرده که از جانب خداوند بالاخص انتخاب شده تا اصلاحاتی را در روی زمین انجام دهد و از خانواده باید شروع کند و از خانواده شروع کرده و به محله و منطقه و شهر و استان هم رسیده. سختی های بسیاری هم کشیده و از زن و زندگی اش هم گذشته. نیتش اصلاح است. معتقد است تا پیروز نشود امام زمان ظهور نمی کند. درطی این تلاشها موفقیت های زیادی هم کسب کرده. مکاشفاتی هم داشته و امدادهای غیبی فراوانی هم به او رسیده که به همین دلیل خود را حق می داند. افراد بسیاری را هم دور خود جمع کرده است. از این نمونه افراد بسیارند که نیتشان پاک است. چون بنده او را از نزدیک می شناسم می گویم که به هیچ وجه قصد سوء استفاده از افراد را ندارد. اموالش از زمانی که شروع به این حرکت کرده بسیار کم شده. به خاطر اعتقاداتش او را از کارش هم بیرون کرده اند. در جامعه نمونه چنین افرادی که خیال می کنند حق هستند و از جانب خدا انتخاب شده اند بسیار است. آیا پاکی و صداقت و نیت پاک آنها دلیل بر صدق منطقی ادعاهایشان است؟
6. آیا در زمان پیامبر کسانی اقدام به مبارزه با قرآن را نگرفته اند؟ بله. مسیلمه کذاب که در بالا ذکر شد. آیا ایشان امی بود؟ گمان نمی کنم. نتیجه می شود که اعراب آن زمان به هیچ عنوان از آیه قرآن این برداشت را نکرده اند که مبارزه کننده باید امی باشد. این باور که حتما باید مبارزه کننده امی باشد از چه زمانی جزو شرایط مبارزه کننده قرار گرفت؟ آیا خود پیامبر گفت که مثلا مرجع ضمیر ه در مثله بنده هستم و باید مبارزه کننده مثل من امی باشد. آیا این تفسیر از آیه تحدی توسط خود پیامبر انجام شد یا پیروانش؟
7. در سایت گفتگوی قرآنی کارشناس محترم شرایط متنی که می بایست به مبارزه با قرآن گذاشته شود را لیست کرد. مگر ایشان از جانب قرآن انتخاب شده. مگر ایشان داور هستند. در قرآن که مستقیما به آن اشاره نشده. این مسلمانان بودند که قرآن را تفسیر کردند و شرایط مسابقه را عنوان نمودند. شرایط مسابفه باید از جانب گواهان ( والدعوا شهدادکم ) که از جانب قرآن دعوت شده اند تعیین شوند نه از جانب طرف ادعا کننده.
8. بنده آخر متوجه نشدم متنی که باید در مبارزه با قرآن آورده شود باید عربی باشد یا می تواند به زبانی دیگر باشد؟ اگر می بایست به زبان عربی باشد که خداوند در واقع هنر نکرده که یک عده عرب بیابان نشین را به مبارزه طلبیده. چراکه به مبارزه طلبیدن انسان های غیر عرب که از زبان عربی چیزی نمی دانند هنر بزرگی نیست. بنده هم می توانم به میان اروپاییان بروم و متنی فارسی را به مبارزه بگذارم. آیا این هنر است. آنهم آن دسته از اعراب که بی سواد هستند!!!!!! به قول معروف مورچه چیه که کله پاچش چی باشه. خود اعراب در آن زمان از جایگاه فرهنگی و اجتماعی بالایی در جهان برخوردار نبودند و الان هم همین طور است حال بی سوادانشان که جای خود دارند. اگر هم متن می تواند غیر عربی باشد باز این اشکال مطرح است که چگونه می توان دو متن با دو زبان متفاوت را مثلا از لحاظ فصاحت و بلاغت با هم مقایسه کرد؟
فعلا این سوالات علی الحساب باشد تا بعد.
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

شریعت عقلانی;287430 نوشت:
1. اینکه خداوند یک عده انسان های بی سواد را به مبارزه طلبیده به نظر شما اعجاز است؟!!!!! اگر خداوند قادر مطلق است می توانست با یک انسان بی سواد ( حضرت محمد (ص)) به مبارزه با علما و فضلا و دانشمندان برخیزد. نمی توانست؟!!!

برادر بزرگوار :

این آیاتی که در مورد آوردن مثل قرآن است , مربوط به همه افراد بشر می باشد و فرقی را بین فقیر و غنی نمی گذارد. لذا باید به شما گفت که هیچ محدودیتی در این مورد وجود ندارد , حتی برای شما دوست عزیز!!!

شریعت عقلانی;287430 نوشت:
2. اصلا اگر خداوند بوسیله پیامبر و قرآن قصد اعجاز داشت چرا به پیامبر خود سواد خواندن و نوشتن یاد نداد تا حجت به طور کامل بر کفار تمام شود


(( وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ))

ببینید برادر بزرگوار , امی بودن پیامبر صلوات الله علیه و آله خود دلیل دیگر بر اعجاز قرآن کریم است. در این آیه خداوند صراحتا اعلام می کند که اگر تو ( ای محمد ) پیش از نزول قرآن درس می خواندی و با سواد می بودی , کج اندیشان ظن و گمان های باطل می کردند. هر چند که همین الان هم عده ای در نهایت عقل !!! ابراز می کنند که حضرت رسول از ورقه بن نوفل و سایر علما مطالب خود را فرا می گرفته است.
اینکه پیامبر درس نخوانده بود , خود دلیلی است محکم بر اثبات حقانیت الهی بودن قرآن کریم.

شریعت عقلانی;287430 نوشت:
یامبر هم محتوای پیامش را و رسالتش را و وحی الهی را خود به رشته تحریر دراورد تا مسلمانان مجبور نباشد در زمان عمر و عثمان سینه به سینه و از زبان انسان های غیر معصوم قرآن را جمع آوری کنند.

ببنید برادر بزرگوار , بنابر آیه 59 سوره نساء مرجع رفع امور برای مومنان قرآن کریم و سنت صحیح پیامبر است. بنابر نص صریح قرآن کریم (( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى‏ )).
ما در روایات معتبر و صحیحی هم از فرقین داریم که (( علاوه بر قرآن , سنت نیز بر پیامبر نازل می شد)) که این سخن با توجه به قول خداوند در بالا کاملا همخوان است.
ابن حجر عسقلانی از بزرگان اهل سنت می گوید (( همانطور قرآن بر پیامبر نازل می شد , جبرئیل سنت را هم بر ایشان نازل می کرد.

مرجع دسترسی به سخنان پیامبر هم روایات صحیحی است که بنابر اصول و قواعد خاص خود تمیز داده می شوند.

همین قرآن مکتوب هم برای بستن دهان بسیاری کافی است. اگر سخنان پیامبر و معصومین را هم نادیده بگیریم.

اما در مورد اینکه قرآن به دست غیر معصوم جمع شده این سخن درست نیست. طبق روایات فراوانی قرآن بر اساس شان نزول و همراه با تفسیرات پیامبر در دست آل علی بن ابیطالب قرار دارد.

ولیکن مطلب مهم آنست که خود پیامبر بسیاری از آیات مکی را در دل سور مکی و بالعکس قرار می دادند که این مهم نشاندهنده آنست که قرآن در زمان پیامبر جمع آوری شده است.

ولیکن سخن شما که فرمودید (( قرآن از زبان غیر معصوم جمع آوری شده است )) این مطلب کذب محض می باشد. ما مسلمانان اعتقاد داریم که قرآن کتابی الهی است و خود خداوند وعده محافظت از آنرا داده است و به این سخن خود عمل کرده است. هیچ کس قرآن را از زبان خود نگفته است. بلکه روایاتی وجود دارند که بیان دارند , قرآن پراکنده در زمان عثمان جمع آوری شد که خود این روایات هم قابل تامل هستند و اینجا محل بحث آن ها نیست.

شریعت عقلانی;287430 نوشت:
از اینکه یک نفر کاری را انجام دهد که از عهده هیچ کس بر نیاید چگونه اثبات می شود که از جانب خداست. انسان های زیادی در روی کره زمین وجود دارند که می توانند کاری انجام دهند که کس دیگری نتواند انجام دهد آیا این نشانه دستی غیبی و قدرتی فرا انسانی است؟ آمار این انسان ها در رکورد های گینس ثبت است.

تفاوت معجزه و تردستی و یا اختراع در اینست که سایر افراد ولو عادی هم می توانند با در اختبار داشتن اصول کار , مشابه آنرا انجام دهند. اما آیا کسی می تواند صرفا با گفتن (( بسم الله الرحمن الرحیم )) همچون حضرت عیسی روی آب راه برود و یا ماه را به دو قسمت تقسیم کند و یا .... .

شریعت عقلانی;287430 نوشت:

در مورد صداقت و درستکاری و امانتداری پیامبر صحبت شد. بله بنده هم معتقدم پیامبر اسلام هرگز انسان فریبکار و دغل بازی نبود. در پاک بودن نیت ایشان شکی نیست. ولی دقت شود بین صدق و کذب منطقی و اخلاقی فرق است. یعنی ممکن است کسی ادعایی بکند که واقعا به آن ایمان دارد ولی این ادعا منطقا درست نباشد. یعنی گمان کند که پیامبر شده. که از جانب خدا انتخاب شده. بنده خود شخصی را از نزدیک می شناسم که هیچ گونه تحصیلاتی در زمینه های دینی نداشته و مهندس بوده ولی یک دفعه حالتی به او دست داده و متحول گشته و گمان کرده که از جانب خداوند بالاخص انتخاب شده تا اصلاحاتی را در روی زمین انجام دهد و از خانواده باید شروع کند و از خانواده شروع کرده و به محله و منطقه و شهر و استان هم رسیده. سختی های بسیاری هم کشیده و از زن و زندگی اش هم گذشته. نیتش اصلاح است. معتقد است تا پیروز نشود امام زمان ظهور نمی کند. درطی این تلاشها موفقیت های زیادی هم کسب کرده. مکاشفاتی هم داشته و امدادهای غیبی فراوانی هم به او رسیده که به همین دلیل خود را حق می داند. افراد بسیاری را هم دور خود جمع کرده است. از این نمونه افراد بسیارند که نیتشان پاک است. چون بنده او را از نزدیک می شناسم می گویم که به هیچ وجه قصد سوء استفاده از افراد را ندارد. اموالش از زمانی که شروع به این حرکت کرده بسیار کم شده. به خاطر اعتقاداتش او را از کارش هم بیرون کرده اند. در جامعه نمونه چنین افرادی که خیال می کنند حق هستند و از جانب خدا انتخاب شده اند بسیار است. آیا پاکی و صداقت و نیت پاک آنها دلیل بر صدق منطقی ادعاهایشان است؟

از داستانی که فرمودید متشکرم. اما اینکه کسی در نزد خود صادق باشد و یا هدفش خیر و حسن باشد دلیل بر خدایی بودنش نیست. خداوند هر پیامبری که فرستاده است , نشانه ها و علاماتی که نشاندهنده ارتباط آن با خدا بوده را در اختیارش قرار داده است. چین شخصی که فرمودید نیتش شاید خیر باشد , اما نیت خیر دلیل بر الهی بودن نیست. شما که می فرمایید امداد غیبی داشته , چه نوعی بوده است ؟ اصلا چه بوده ؟ آیا نظر شخصی شما اینست یا نه واقعا شرایط ایجاب می کند ؟
همه این ها سوالاتی است که مطرح می شود , و باید به آنها پاسخ داد ,

شریعت عقلانی;287430 نوشت:
بنده آخر متوجه نشدم متنی که باید در مبارزه با قرآن آورده شود باید عربی باشد یا می تواند به زبانی دیگر باشد؟ اگر می بایست به زبان عربی باشد که خداوند در واقع هنر نکرده که یک عده عرب بیابان نشین را به مبارزه طلبیده. چراکه به مبارزه طلبیدن انسان های غیر عرب که از زبان عربی چیزی نمی دانند هنر بزرگی نیست. بنده هم می توانم به میان اروپاییان بروم و متنی فارسی را به مبارزه بگذارم. آیا این هنر است. آنهم آن دسته از اعراب که بی سواد هستند!!!!!! به قول معروف مورچه چیه که کله پاچش چی باشه. خود اعراب در آن زمان از جایگاه فرهنگی و اجتماعی بالایی در جهان برخوردار نبودند و الان هم همین طور است حال بی سوادانشان که جای خود دارند. اگر هم متن می تواند غیر عربی باشد باز این اشکال مطرح است که چگونه می توان دو متن با دو زبان متفاوت را مثلا از لحاظ فصاحت و بلاغت با هم مقایسه کرد؟

اعجاز قرآن دو گونه است : لفظی و محتوایی - معنایی.

کسی که می خواهد مبارزه کند می تواند از هر طریقی که خواست وارد شود. از راه لفظ و یا از راه معانی.

هر کدام را که خواستید برایتان توضیح می دهم.

در آخر از شما می خواهم که یک بار کتاب (( قرآن از دیدگاه 114 دانشمند )) را بخوانید.

بزرگان علم و ادب هم در این کتاب به اعجاز قرآن معترف اند.

آیا شما سخنان یوری فیالکوف نابغه عصر در مورد پلی تکنیک قرآنی را شنیده اید ؟

آیا شما سخنان پروفسور کیت مور را در مورد جنین شناسی قرآنی شنیده اید ؟

مو فق باشید

و من الله التوفیق

عبدالرسول;287493 نوشت:
این آیاتی که در مورد آوردن مثل قرآن است , مربوط به همه افراد بشر می باشد و فرقی را بین فقیر و غنی نمی گذارد. لذا باید به شما گفت که هیچ محدودیتی در این مورد وجود ندارد , حتی برای شما دوست عزیز!!!

سلام بر عبدالرسول عزیز.
به جنابعالی توصیه می کنم هم مطالب همین تاپیک و لینک های ارجاعی را که توسط کارشناسان سایت معرفی شده کامل بخوانید سپس در مورد مطالب بنده اظهار نظر کنید. مطلب ارجاعی گفتگویی است در 10 صفحه در سایت گقتگوی قرآنی.
بخشی از مطالب کارشناس سایت را در زیر می آورم :
مشخصات قرآن چیست؟
مشخصات قرآن را از خود قرآن می طلبیم، قرآن خودش را توصیف می کند به:
1- آورنده قرآن مکتب نرفته است،‌ طبیعی است کسی که می خواهد مثل این قرآن بیاورد نباید هیچ سابقه ای از تحصیل و تعلیم داشته باشد، قرآن کریم می فرماید:
وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه‏، سوره بقره آیه 23،‌ و اگر شک دارید به آنچه بر بنده مان نازل کردیم پس یک سوره از همانند او بیاورید.
به کلمه «من» دقت کنید که در دو آیه بعدی وجود ندارد.
بنابراین آورنده مثل قرآن نباید مکتب رفته باشد، و چنین اتفاقی اگر افتاده بود قطعا در تاریخ ثبت می شد و شاید چیزی از اسلام نمی ماند.

ان شاء الله که متوجه شده باشید.

عبدالرسول;287493 نوشت:

نقل نوشته اصلی توسط : شریعت عقلانی
2. اصلا اگر خداوند بوسیله پیامبر و قرآن قصد اعجاز داشت چرا به پیامبر خود سواد خواندن و نوشتن یاد نداد تا حجت به طور کامل بر کفار تمام شود
(( وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ )) ببینید برادر بزرگوار , امی بودن پیامبر صلوات الله علیه و آله خود دلیل دیگر بر اعجاز قرآن کریم است. در این آیه خداوند صراحتا اعلام می کند که اگر تو ( ای محمد ) پیش از نزول قرآن درس می خواندی و با سواد می بودی , کج اندیشان ظن و گمان های باطل می کردند. هر چند که همین الان هم عده ای در نهایت عقل !!! ابراز می کنند که حضرت رسول از ورقه بن نوفل و سایر علما مطالب خود را فرا می گرفته است. اینکه پیامبر درس نخوانده بود , خود دلیلی است محکم بر اثبات حقانیت الهی بودن قرآن کریم.

شما منظور بنده را خوب متوجه نشدید. گفتم چرا خداوند فقط توانایی انشا کردن معارف عالی وحی را به پیامبر آموخت و چرا توانایی خواندن و نوشتن را به وی به صورت معجزه نیاموخت تا هم اعجاز بالاتری صورت گیرد و هم جمع آوری قرآن برای پیامبر راحت تر گردد که نیاز به کاتبان وحی نباشد. یعنی سواد خواندن و نوشتن پس از مبعوث شدن و نزول قرآن نه قبل از آن.

جناب عمار
1.لطفا در مورد حروف مقطعه توضیح بدهید دو مرتبه سوال کردم و هر دو مرتبه ارجاع دادید به مطلب اول
من متوجه نشدم یک مقدار توضیح بدهید ممنون می شوم
این درحالی است که فردی بی سواد و مکتب نرفته ادعا می کند که من مثل قرآن را با این حروف مقطعه می آورم.
شایدهم منظور شما این است که باید یک سوره بیاورد و یک آیه شامل حروف مقطعه باشد قبول نیست؟

2.در مورد سوره هایی که آورده شده اگر تمامی مشکلات و عیب های آن را رفع کنند آنگاه ؟
لطفا توضیح بدهید

عبدالرسول;287493 نوشت:
ببنید برادر بزرگوار , بنابر آیه 59 سوره نساء مرجع رفع امور برای مومنان قرآن کریم و سنت صحیح پیامبر است. بنابر نص صریح قرآن کریم (( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى‏ )). ما در روایات معتبر و صحیحی هم از فرقین داریم که (( علاوه بر قرآن , سنت نیز بر پیامبر نازل می شد)) که این سخن با توجه به قول خداوند در بالا کاملا همخوان است. ابن حجر عسقلانی از بزرگان اهل سنت می گوید (( همانطور قرآن بر پیامبر نازل می شد , جبرئیل سنت را هم بر ایشان نازل می کرد. مرجع دسترسی به سخنان پیامبر هم روایات صحیحی است که بنابر اصول و قواعد خاص خود تمیز داده می شوند. همین قرآن مکتوب هم برای بستن دهان بسیاری کافی است. اگر سخنان پیامبر و معصومین را هم نادیده بگیریم. اما در مورد اینکه قرآن به دست غیر معصوم جمع شده این سخن درست نیست. طبق روایات فراوانی قرآن بر اساس شان نزول و همراه با تفسیرات پیامبر در دست آل علی بن ابیطالب قرار دارد. ولیکن مطلب مهم آنست که خود پیامبر بسیاری از آیات مکی را در دل سور مکی و بالعکس قرار می دادند که این مهم نشاندهنده آنست که قرآن در زمان پیامبر جمع آوری شده است. ولیکن سخن شما که فرمودید (( قرآن از زبان غیر معصوم جمع آوری شده است )) این مطلب کذب محض می باشد. ما مسلمانان اعتقاد داریم که قرآن کتابی الهی است و خود خداوند وعده محافظت از آنرا داده است و به این سخن خود عمل کرده است. هیچ کس قرآن را از زبان خود نگفته است. بلکه روایاتی وجود دارند که بیان دارند , قرآن پراکنده در زمان عثمان جمع آوری شد که خود این روایات هم قابل تامل هستند و اینجا محل بحث آن ها نیست.

بله . ربطی به بحث ندارد. ممنون.

شریعت عقلانی;287569 نوشت:
شما منظور بنده را خوب متوجه نشدید. گفتم چرا خداوند فقط توانایی انشا کردن معارف عالی وحی را به پیامبر آموخت و چرا توانایی خواندن و نوشتن را به وی به صورت معجزه نیاموخت تا هم اعجاز بالاتری صورت گیرد و هم جمع آوری قرآن برای پیامبر راحت تر گردد که نیاز به کاتبان وحی نباشد. یعنی سواد خواندن و نوشتن پس از مبعوث شدن و نزول قرآن نه قبل از آن.

سلام
بی سواد با امی تفاوت دارد.
بی سواد یعنی کلا نه می تواند بخواند نه می تواند بنویسد اما
امی یعنی فردی که بدون این که مکتب رفته باشد به طور مادرزاده توانایی خواندن و نوشتن داشته باشد
پیامبر امی بود یعنی خواندن و نوشتن می دانست مانند نامه هایی که به پادشاهان ایران و ... نوشت
یا اینکه در آخر عمر خود گفت که قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بگویم که هر گز گمراه نشوید
یا...
در کل پیامبر خواندن و نوشتن می دانستند اما هیچ استادی نداشتند
نمی دانم درست متوجه منظور شما شدم یا نه

عبدالرسول;287493 نوشت:
تفاوت معجزه و تردستی و یا اختراع در اینست که سایر افراد ولو عادی هم می توانند با در اختبار داشتن اصول کار , مشابه آنرا انجام دهند. اما آیا کسی می تواند صرفا با گفتن (( بسم الله الرحمن الرحیم )) همچون حضرت عیسی روی آب راه برود و یا ماه را به دو قسمت تقسیم کند و یا .... .

بحث در مورد اعجاز قرآن است ومبارزه طلبی و تحدی آن نه معجزه حضرت عیسی یا موارد دیگر. هر چند که مدعیات شما هم باید اثیات شود.
اینها همه داستان هایی است در کتب مسلمانان و در قرآن است و قابل استناد نیست.
در ضمن مرتاض هایی هم هستند که می توانند کارهای خارق العاده بکنند.

smay1900;287577 نوشت:
سلام بی سواد با امی تفاوت دارد. بی سواد یعنی کلا نه می تواند بخواند نه می تواند بنویسد اما امی یعنی فردی که بدون این که مکتب رفته باشد به طور مادرزاده توانایی خواندن و نوشتن داشته باشد پیامبر امی بود یعنی خواندن و نوشتن می دانست مانند نامه هایی که به پادشاهان ایران و ... نوشت یا اینکه در آخر عمر خود گفت که قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بگویم که هر گز گمراه نشوید یا... در کل پیامبر خواندن و نوشتن می دانستند اما هیچ استادی نداشتند نمی دانم درست متوجه منظور شما شدم یا نه

اگر پیامبر به طور مادرزاد توانایی خواندن و نوشتن داشت که می شود گفت معجزه در بدو تولدش صورت گرفته نه در چهل سالگی.
فکر می کنم شما اشتباه می کنید. در ضمن اگر می توانست بخواند و بنویسد خوب می توانست بدون اینکه مکتب برود کتاب های تورات و انجیل و کتاب های دیگر را بخواند و سطح سواد خود را بالا ببرد. بعد ادعای نبوت کند.

عبدالرسول;287493 نوشت:
از داستانی که فرمودید متشکرم. اما اینکه کسی در نزد خود صادق باشد و یا هدفش خیر و حسن باشد دلیل بر خدایی بودنش نیست. خداوند هر پیامبری که فرستاده است , نشانه ها و علاماتی که نشاندهنده ارتباط آن با خدا بوده را در اختیارش قرار داده است. چین شخصی که فرمودید نیتش شاید خیر باشد , اما نیت خیر دلیل بر الهی بودن نیست. شما که می فرمایید امداد غیبی داشته , چه نوعی بوده است ؟ اصلا چه بوده ؟ آیا نظر شخصی شما اینست یا نه واقعا شرایط ایجاب می کند ؟ همه این ها سوالاتی است که مطرح می شود , و باید به آنها پاسخ داد ,

اولا داستان نیست و واقعیت است.
ثانیا باز شما را به لینک ارجاعی کارشناس سایت ارجاع می دهم تا منظور مرا خوب متوجه شوید. در آن لینک بحث زیادی سر این بود که چون پیامبر انسان راستگو و امینی بود نمی توانست ادعای دروغین بکند و مخالف هم می گفت که پیامبر قصد فریب کاری داشت یک عمر خود را راستگو معرفی کرد تا در موعد مقرر زهر خود را بریزد و با ادعای دروغینش پیروانی را دور خود جمع کند. مطلب بنده هم در ادامه همین بحث بود. بروید و بخوانید.
ثالثا جای پاسخ سوالات شما اینجا نیست و نیازی به پاسخ ندارد. چون ربطی به بحث ندارد.

شریعت عقلانی;287583 نوشت:
اگر پیامبر به طور مادرزاد توانایی خواندن و نوشتن داشت که می شود گفت معجزه در بدو تولدش صورت گرفته نه در چهل سالگی.
فکر می کنم شما اشتباه می کنید. در ضمن اگر می توانست بخواند و بنویسد خوب می توانست بدون اینکه مکتب برود کتاب های تورات و انجیل و کتاب های دیگر را بخواند و سطح سواد خود را بالا ببرد. بعد ادعای نبوت کند.

اگر این را مطالعه کنید فکر کنم مناسب باشد
http://www.askdin.com/thread11161.html

شریعت عقلانی;287584 نوشت:
اولا داستان نیست و واقعیت است.
ثانیا باز شما را به لینک ارجاعی کارشناس سایت ارجاع می دهم تا منظور مرا خوب متوجه شوید. در آن لینک بحث زیادی سر این بود که چون پیامبر انسان راستگو و امینی بود نمی توانست ادعای دروغین بکند و مخالف هم می گفت که پیامبر قصد فریب کاری داشت یک عمر خود را راستگو معرفی کرد تا در موعد مقرر زهر خود را بریزد و با ادعای دروغینش پیروانی را دور خود جمع کند. مطلب بنده هم در ادامه همین بحث بود. بروید و بخوانید.
ثالثا جای پاسخ سوالات شما اینجا نیست و نیازی به پاسخ ندارد. چون ربطی به بحث ندارد.

شما هم مانند اون دوست عزیز
محکمات و چیزهای اصلی را رها کرده اید و احتمال های ضعیف را در نظر می گیرد؟
هر چند در مور تاریخ می تواند هر احتمالی را داد و هیچ گاه هیچ مطلبی 100% نیست؟
شما می توانید یک مطلب تاریخی اعلام کنید که به صورت 100% درست باشد ولی این دلیل نمی شود
92% درصد راستگویی پیامبر را رها کرد
و 2% احتمال دروغ گویی و ریاست طلبی او را در نظر گرفت

smay1900;287588 نوشت:
اگر این را مطالعه کنید فکر کنم مناسب باشد او بی سواد نبود

منظور بنده را خوب متوجه نشدید. بنده گفتم اگر می توانست بخواند و بنویسد درجه اعجاز قرآن پایین تر می آید. بنده اصراری به بی سواد جلوه دادن پیامبر ندارم. ممنون از لینکی که ارجاع دادید. اطلاعاتم بیشتر شد.

smay1900;287589 نوشت:
شما هم مانند اون دوست عزیز محکمات و چیزهای اصلی را رها کرده اید و احتمال های ضعیف را در نظر می گیرد؟ هر چند در مور تاریخ می تواند هر احتمالی را داد و هیچ گاه هیچ مطلبی 100% نیست؟ شما می توانید یک مطلب تاریخی اعلام کنید که به صورت 100% درست باشد ولی این دلیل نمی شود 92% درصد راستگویی پیامبر را رها کرد و 2% احتمال دروغ گویی و ریاست طلبی او را در نظر گرفت

اشتباه می کنید. بنده اتفاقا راستگویی و درستکاری پیامبر را تایید کردم و به آن اعتقاد دارم. بیشتر دقت کنید. مطالبم را از اول دوباره بخوانید.

سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا خود پیامبر قرآن را نمی نوشت و کاتبان وحی داشت که برایش می نوشتند؟
یکی دیگر از معانی امی یعنی کسی که اهل مکه است. ام القری. و اگر به این قایل باشیم یعنی فقط اهل مکه به مبارزه طلبیده شدند که این با اعجاز برای همه زمان ها و مکان ها مطابقت ندارد و البته اصلا اعجاز نیست.

بخشی از تفسیر المیزان ذیل آیه مذکور :
و معناي آيه اين است كه : عادت تو قبل از نزول قرآن چنين نبود كه كتابي را بخواني ، و نيز اين نبود كه كتابي را با دست خود بنويسي - خلاصه تو نه مسلط بر خواندن بودي ، و نه مسلط بر نوشتن ، چون امي و بي سواد بودي - و اگر غير اين بود يعني بر خواندن و نوشتن مسلط مي‏بودي ، مبطلان كه همواره مي‏خواهند حق را باطل معرفي كنند بهانه به دست آورده ، براستي در حقانيت دعوت تو به شك مي‏افتادند ، ليكن از آنجايي كه خوب نمي‏توانستي بخواني و بنويسي ، و سالها است كه مردم تو را به اين صفت مي‏شناسند ، چون با تو معاشرت دارند ، ديگر هيچ جاي شكي برايشان باقي نمي‏ماند ، كه اين قرآن كتاب خدا است ، و خدا آن را بر تو نازل كرده ، از بافته‏هاي خودت نيست ، و چنين نيست كه از كتابهاي قديمي ، داستانها و مطالبي اقتباس كرده ، و به اين صورت درآورده باشي ، و ديگر مبطلان نمي‏توانند آن را ابطال نموده ، و به اين عذر اعتذار جويند .

شریعت عقلانی;287607 نوشت:
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا خود پیامبر قرآن را نمی نوشت و کاتبان وحی داشت که برایش می نوشتند؟

سلام علیکم
ممکن است :
1- دستوری از جانب خدا بوده و یا مصلحتی در این دست به قلم نشدن بوده.
2-اگر پیامبر ص همانند سایرین می نوشتند, برداشت های غلطی و یا شک و شبهه هایی از سوی دشمنان به این جهت که پیامبر باسواد بوده و این سخنان قرآن و احکام و دستورات آن, از جانب پیامبر و یا آنهایی که پیامبر, سواد را از آنها آموخته هست , است و از جانب خدا نیست و پیامبر ص متوجه ی این موضوع هستند که مسئله ی امی بودن ایشان , بسیار حائز اهمیت بوده - چرا که آودن کتابی با آن عظمت که در زمینه های مختلف اقتصادی اجتماعی فرهنگی و... از یک فرد امی غیر ممکن است, لذا فعلی انجام نمی دهند که باعث شک و تردید و شبهه شود.
طبق سوره مبارکه عنکبوت آیه 48 :
تو پيش از قرآن هيچ كتابى را نتوانستى بخوانى و نيز خودت آن را ننوشتى و گرنه مبطلان در نبوتت به شك مى افتادند.

baghiatollah;287642 نوشت:
1- دستوری از جانب خدا بوده و یا مصلحتی در این دست به قلم نشدن بوده.

سلام دوست عزیز
فعلا از جانب خدا بودن قرآن اثبات نشده که شما متوسل به مصلحت و .... می شوید.
baghiatollah;287642 نوشت:
1- 2-اگر پیامبر ص همانند سایرین می نوشتند, برداشت های غلطی و یا شک و شبهه هایی از سوی دشمنان به این جهت که پیامبر باسواد بوده و این سخنان قرآن و احکام و دستورات آن, از جانب پیامبر و یا آنهایی که پیامبر, سواد را از آنها آموخته هست , است و از جانب خدا نیست و پیامبر ص متوجه ی این موضوع هستند که مسئله ی امی بودن ایشان , بسیار حائز اهمیت بوده - چرا که آودن کتابی با آن عظمت که در زمینه های مختلف اقتصادی اجتماعی فرهنگی و... از یک فرد امی غیر ممکن است, لذا فعلی انجام نمی دهند که باعث شک و تردید و شبهه شود..

در مکتب نرفتن پیامبر هیچ شکی نیست و کفار هم به آن باور داشتند. در این پیامبر قبل از رسالت هیچ چیر نخواند و نه نوشت شکی نیست و همین امر می توانست در اعجاز بودن خواندن و نوشتن او پس از رسالت کمک کند.

شریعت عقلانی;287595 نوشت:
منظور بنده را خوب متوجه نشدید. بنده گفتم اگر می توانست بخواند و بنویسد درجه اعجاز قرآن پایین تر می آید. بنده اصراری به بی سواد جلوه دادن پیامبر ندارم. ممنون از لینکی که ارجاع دادید. اطلاعاتم بیشتر شد.

باز هم من متوجه نشدم!؟
1.در نهایت شما می فرمایید که پیامبر باسود بوده یا بی سواد یا امی؟
2.آیا امی بودن خوب است یا خیر (در مورد آوردن قرآن)؟
3.آیا بی سواد بودن خوب است یا خیر(در مورد آوردن قرآن)؟
4.آیا با توانایی خواندن و نوشتن مادرزاد اعتبار قرآن پایین می آید ؟ چرا؟
دلیل Baghiatollah برای کاتبان وحی واقعا خوب و عالی بود

در کتاب قرآن یک سری معجزه هست و در سوره ها یک سری معجزه دیگر!اینها با هم فرق دارند.مثلا در آوردن کتاب،از معجزات این است که قرآن کتابی است جامع که درباره همه علوم لازم برای کمال بشر سخن میگوید.شما هیچ کتابی مانند نمیبینید که قرنها مورد تحقیق دانشمندان مختلف قرار گرفته و اینقدر پژوهش و تفسیر در آن پویا باشد(این معجزه در مورد سوره ها هم صادق است).شما هیچ کتابی نمیبینید که بتوان آن را چنین آهنگین و با آهنگهای مختلف خواند و قرائت و ترتیل آن یک علم پویا باشد(اصلا هیچ کتاب دیگری قرائت و ترتیل ندارد،حتی نهج البلاغه).جالب آنکه آیات مختلف در مایه ها و دستگاههای مربوط به موضوعشان خیلی زیباتر خوانده میشوند.

هیچ کتابی جز قرآن نمیبینید که اینهمه علوم مختلف از آن مشتق شودو در دانشگاههای مختلف دنیا تدریس شود.شما هیچ کتابی جز قرآن نمیبینید که با مطالبش انسان را آزمایش کند.ممکن است آیه مربوط به قطع دست سارق را بخوانید و بدتان بیاید.اما اگر عقل را بکار اندازید میبینید چقدر قرآن درباره مغفرت خداوند و نیز تشویق انسان به گذشت و دفع بدی با خوبی به بهترین شکل و کلا اخلاقیات سخن به میان آورده.این باعث میشود بیشتر مطالعه کنید و سراغ حدیث بروید و ببینید شرایط این قطع دست چیست.این هم باعث میشود بیشتر مطالعه کنید و هم تا حدی ممکن است دافعه ایجاد کند تا هم آزمایش شوید و هم شاید بعد ایمانتان محکم تر شود(آزمایش انسان با خود قرآن نیاز به مبحث جداگانه ای دارد).

اعجازهای عددی قرآن هم که مبحث جداگانه ای دارد.مثلا شما ببینید آیات مختلف سوره ها در شرایط مختلف نازل میشوند.یک جریانی پیش می آید و یک آیه ای نازل میشود.اما وقتی قرآن را جمع میکنی میبینی اعازهای عددی حفظ شده اند(مثلا حروف مقطعه)


بحث مبارزه طلبی قرآن این نیست که بیایید یک دادگاه تشکیل دهید و قاضی هرچه گفت آن را در جهان اعلام کنید...قاضی این دادگاه عقل و وجدان است.

قرآن ادعا کرده کسی نمیتواند مانند آن را بیاورد.علاوه بر اینکه مدعی در دادگاه عقل و وجدان شکست میخورد،این سوال پیش میآید که چرا قرآن چنین ادعایی دارد؟اگر مسلمان نباشد میگوید با چه اعتماد بنفسی این ادعا را کرده؟درست است تا حالا کسی نتوانسته،اما اگر همه مردم را جمع کنیم شاید بتوانیم!این مخاطب را به تفحص و مطالعه بیشتر ترغیب میکندوباعث میشود مطالب بیشتری یاد بگیرد.و اگر آن شخص به اسلام ایمان آورد،میفهمد قرآن از آنچه او فکر میکرده خیلی عظیمتر است.چون خودش گفته نمیتوانید با آورد کل انس و جن مانند آن را بیاورید!

smay1900;284110 نوشت:
خوب اگر اینطور است میتوان بسیاری از آیه های جنایی و زشت قرآن را به آیه هایی زیباتر تغییر داد مثلا،

شما اینجا را با فیس بوک اشتباه گرفته اید.متاسفانه عده ای در فیس بوک کارشان شده توهین به عقاید،شکل ظاهری و نژاد یکدیگر.برای بعضی فیس بوک جایی شده برای توهین،تمسخر و هتک حرمت یکدیگر.الآن هم میبینیم شما این شیوه را پیش گرفته اید.در سایتی که میبینید همه مسلمان هستند بکار بردن این الفاظ در مورد قرآن توهین به ما بوده و نشان از بی فرهنگی یا بی سیاستی شماست.درست است که عقاید شما این است،اما انسان باید با ادب و سیاست پیش برود.بجای این جمله میتوانستید بنویسید ....بسیاری از آیه های (العیاذ بالله) خشن قرآن که هیچ زیبایی ندارند...

سعی کنید همه پلها را پشت سر خود خراب نکنید.سعی کنید ادب داشته باشید و به این دین (که احتمالا دین پدر و مادرتان است)احترام بگذارید
از خدا جوییم توفیق ادب/بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد/بلکه اتش در همه افاق زد

smay1900;287570 نوشت:
1.لطفا در مورد حروف مقطعه توضیح بدهید دو مرتبه سوال کردم و هر دو مرتبه ارجاع دادید به مطلب اول من متوجه نشدم یک مقدار توضیح بدهید ممنون می شوم این درحالی است که فردی بی سواد و مکتب نرفته ادعا می کند که من مثل قرآن را با این حروف مقطعه می آورم. شایدهم منظور شما این است که باید یک سوره بیاورد و یک آیه شامل حروف مقطعه باشد قبول نیست؟

با سلام و عرض ادب
بنده عرض کردم بزرگوار تحدی به سوره است و نه آیه چند بار هم تو نوشته ها متذکر شدم.یعنی اگر مثل حروف مقطعه هم آورده شود مثل آوری صدق نمی کند.

smay1900;287570 نوشت:
2.در مورد سوره هایی که آورده شده اگر تمامی مشکلات و عیب های آن را رفع کنند آنگاه ؟

ببنید این فرض محاله و تا حال هر کس ادعا کرده نتوانسته است چون مواردی که در اعجاز قرآن است در نوشته های اینها نیست.

با سلام خدمت دوست عزیز شریعت عقلانی
بنده متوجه بحث نبودم و تعدادی پست گذشته که دیدم بحث ها مختلف مطرح شده و سوال ابتدایی شما هم چند مورد بود که هر کدام بحث مفصلی دارد حال از اینجا به بعد سوالات رو یکی یکی مطرح کنید و تا بحث کنیم یعنی تا حال که با دوستان بحث کردید و به نتیجه نرسید رو بفرمایید تا ادامه بدیم.

عمار;287685 نوشت:
با سلام خدمت دوست عزیز شریعت عقلانی بنده متوجه بحث نبودم و تعدادی پست گذشته که دیدم بحث ها مختلف مطرح شده و سوال ابتدایی شما هم چند مورد بود که هر کدام بحث مفصلی دارد حال از اینجا به بعد سوالات رو یکی یکی مطرح کنید و تا بحث کنیم یعنی تا حال که با دوستان بحث کردید و به نتیجه نرسید رو بفرمایید تا ادامه بدیم.

باسلام و تشکر فراوان از وقتی که می گذارید.
سوال اول : معنای دقیق امی چیست؟ پیامبر واقعا نمی توانست بخواند و بنویسد؟ ( قبل از رسالت ) اگر می توانست از کجا آموخته بود؟ چه کسانی دقیقا مخاطب تحدی قرآن هستند؟ مثل پیامبر یعنی چه؟
و من الله توفیق

smay1900;284948 نوشت:

[/][/][/]1.خدا وجود دارد. (فرض اولیه)
2.خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا)
3.خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا)
4.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقا مخالف است. (تعریف مهربان مطلق)
5.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴)
6.خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴)
7.خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)
1.نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲)
2.خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱)
3.خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵)
خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳) شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه) گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.و چون شر وجود دارد پس خدا وجود ندارد.

======================================
لطفا به همین ترتیب شماره گذاری پاسخ بدهید
از این که زمان می گذارید برای پاسخ به سوالات و رفع مشکلم پیشاپیش تشکر می کنم:gol:

سلام علیکم
لازم است به یک آیه از این سوره مبارکه فلق توجهی کنیم :
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ( 1 )
بگو: پناه می‌برم به پروردگار سپیده صبح،
مِن [="red"]شَرِّ [/]مَا خَلَقَ ( 2 )
از [="red"]شرّ [/]تمام آنچه آفریده است.
خوب دقت بفرمایید به آیه دوم :
اولین نکته ای که دیده می شود شاید در ذهن ما سوال بیاید خوب آیه خیلی گسترده است : من پناه می برم به خداوند رب الفلق از همه ی شروری که در پدیده ها وجود دارد.ممکنه سریعا در ذهن ما بیاید که "من شر ما خلق " مگر خلقت الهی قرین با "شر" است.آیا در آفرینش خداوند " شر " جایگاهی دارد ؟ یعنی در موضوع خلقت شرور هم لحاظ شده است یا نه ؟
خوب توضیح می دهیم :
این شری که در اینجا مطرح می شود , دو شیوه ی نگاه به این شر وجود دارد. گاهی این شر رو از زاویه ی مداخله ی انسان در طبیعت می بینیم و گاه عاری از آن.به بیانی شروری که سر نخ آن به ما آدمیان باز می گردد کاملا روشن است برای خود ما در این پدیده های خلقت.در ذات آفرینش الهی "شری " وجود ندارد. حکما , فلاسفه , متفکران و متکلمان در باب شرور خلقت سخن ها گفتند کتاب ها نوشته اند مباحث عمیق جدی داشتند از گذشته تا به امروز در ذات خقلت که أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ ( هر چه را آفرید نیکو آفرید ) در ذات خلقت جز حُسن نیست , "پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت. آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد", در ذات خلقت شری نیست.اما ما آدمیان هنگامی که از اصول و موازین تعامل با وجود و هستی , پای را آن سو می گذاریم گاه مواهب خلقت برای ما تبدیل به "شر " می شود.یعنی "شری" که در ارتباط با انسان وجود داره در تصرفات پیرامون خودش سوء بهرهبرداری ما از مواهب خلقت و آفرینش ما را دچار شروری می کند و یه آفاتی جان ما را زندگی مارا درون و برون ما را به مخاطره می کشد و تهدید می کند, این دیگه شاید خیلی نیازی به توضیح دادن نداشته باشد, شما هر پدیده ای پیرامون خودمون که ببینید کاملا دو سویِ است یعنی حسن استفاده و سوء استفاده را, بفرمایید از چه چیزی شما نمی تونید داشته باشید ؟ هرچیزی در خلقت اگر درون مجرای درست الهی باشد همانی که در ادبیات دینی شما تعبیر به "شکر" یعنی معرفت نعمت شناخت ماهیت پدیده های خلقت یافتن راه درست بهرهبداری از آن و در همان مسیر نهادینه کردن استفاده و بهره برداری - این می شود "شکر " . نهایت آن چیست ؟ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ - این زیاده به نعمت نمی خوره به خودتون می خوره , خودتون رشد پیدا می کنید , خودتون با حسن استفاده و بهره برداری صحیح , در مسیر تکامل قرار می گیرید. اما اگر سوء استفاده باشد اسم آن کفر و کفران است لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذ ابِى لَشـَدِيـدٌ یعنی عوارض و عواقب شرور دامَنِتان را می گیرد.
پس
1-"شر " هنگامی که در ارتباط با انسان است از نقطه ی آغاز آن که نگاه کنیم جایست که ما حسن تعاملمون با خودمون , وجود و طبیعت به سوء تعامل منتهی و تبدیل می شود.
2-در بقیه ی موجودات وقتی به پدیده های خلقت نگاه می کنیم ما احساس بدی داریم نسبت به بعضی از موجودات مثلا : ما نیش عقرب رو شر می دانیم , همینطور مار , سیل ,زلزله , طوفان و غیره...این ها در ذهن ما تداعی شر می کند و درست است , اما این شری که ما تصور می کنیم این "شر" به تعبیر دقیق علمی , یک عمر نسبی است. یعنی هیچ پدیده ای در خلقت امکان ندارد که ماهیتا "شر" آفریده شده باشد اما در تناسب و تعامل پدیده ها با هم گاه این پدیده در حوزه ی زندگی ما انسان ها به این شیوه نقش دارد در حوزه های دیگر خلقت به جور دیگری. یعنی شرور نسبی اند " پس بَدِ مطلق نبود در جهان - بد به نسبت باشد این بدان ". این پدیده هایی که ما گمان می کنیم شر هستند مثل عقرب مار و غیره...گمان می کنیم با ما تناسبی ندارد , اما چه می کند این حیوان در عرصه خلقت و آفرینش چه نقش های مفید و سازنده ای برای این عقرب شَرار در وجود طبیعت نهفته است و چه راز ها که در پس وجود این است.
" من نمی دانم
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است
و کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شَبدَر چه کم از لالهء قرمز دارد
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست" سهراب.
هنگامی این پدیده ها شناخته می شود حُسن آن سوئی و به نسبه وقتی مقایسه می کنیم گاه ممکنه احساس شر می کنیم واِلا شر مطلقی وجود ندارد.
چه بسا خیری که در پس آن شری است و چه بسا شری که در پس آن خیری.
این از اون.
_______________________________
[="blue"]حال برسیم سر برسی این پارادوکس ( از نظر من به اندازه ی من و البته توضیحات مرتبط و نتیجه گیری با شما) :
دوستان من گشتم اما ندیدم کسی به این سوال اینطوری جواب داده باشه ضمنا اگر قبلا جواب داده شده این موضوع پوزش می خوام و البته لینکش رو بدید اطلاع من هم بالاتر بره.[/]
_____

1.خدا وجود دارد. (فرض اولیه) = [="red"]درست[/]
2.خدا قادر و عالم مطلق است. (تعریف خدا) = [="red"]درست[/]
3.خدا کریم و مهربان مطلق است. (تعریف خدا) = [="red"]درست[/]
4.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقا مخالف است. (تعریف مهربان مطلق) =[="red"] درست در صورتی که شر به معنای واقعی باشد که شر توضیح داده شد. شما ثابت کن "شر " نسبی نیست ؟گفتیم اصلا شری وجود نداره دیگه.[/]
5.موجودی که مطلقا کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴)
[="red"]
= (ما اول باید بفهمیم "شر" چی هست و بعد نابودش کنیم. در مثال پایین متوجه این موضوع می شیم انشالله )
روی چه حسابی ؟ توجه کنید :
کسی که مطلقا کریم و مهربان هست طبق گفته ی ایشون و نتیجه ی 4 ( که توضیحی جلوش ذکر شد) آن شر را بلافاصله نابود می‌کند .
خوب شما کریم و مهربان مطلق رو بذارید کنار و بیاید روی کسی که کریم و مهربان مطلق نیست یک مثالی بزنیم :
ما انسان ها کریم و مهربان مطلق نیستیم پس وقتی یک آمپول پزشکی و درد های آن وقتی که وارد بدن می شود و اینکه گاهی حال انسان را دگرگون می کند, وقتی با این مواجه می شویم در نگاه اول "شر " می دونیم برا خودمون پس آیا نابودش می کنیم و آمپول نمی زنیم؟ درواقع وقتی برای ما روشن می شود که این آمپول برای نجات شما از یک بیماری و یا مرگ است دید ما نسبت به این "شر " دگرگون می شود. حال اگر آن را نابود کنیم و بعد متخصصی بیاد و برای ما توضیح کامل راجعبه این آمپول و اثراتش بده چه می شود ؟ ( دقت کردید)؟ این درحالی هست که ما مهربان و کریم مطلق و مثل خدا در همه ی زمینه ها کامل نیستیم , حال دیگر چه برسد به خدا که کامل مطلق است و چنین عملی از خدا مضحک است.ما که مطلق نیستیم نتیجه شد اون ,حالا خدا که دیگه جای خود دارد.[/]
6.خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴) = [="red"]درست - در 4 توضیحی داده شد.[/]
7-خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲) = [="red"]درست[/]
1.نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲) = [="red"]خوب[/]
2.خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱) = [="red"]اول اینکه توضیح دادیم که اساسا "شر " نسبی است و روشن شد که کاملا دلیل دارد.[/]
3.خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵) = [="red"]باز هم توضیح داده شد و مرتبط با توضیحات قبلی است و دلیل داره.[/]
خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳) شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه) = [="red"]"شر" به اون تعبیری که شما می گید از کجا معلوم در آینده "شر " وجود خواهد داشت ؟(هرچند که دیگه اهمیتی هم نداره)[/]
گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.و چون شر وجود دارد پس خدا وجود ندارد.

[="red"]خوب نتیجه مشخص شد و پاسخ داده شد "شر" نسبی است + توضیحاتی که داده شد و خدا وجود دارد و اصلا "شر"ی وجود ندارد.[/]
_________________
برای معتقدین به قرآن می تونه داستان حضرت خضر علیه السلام و موسی علیه السلام مفید باشه.

موسی علیه السلام:
«آيا من از تو پيروي كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده است و ماية رشد و صلاح است به من بياموزي؟»
خضر: تو هرگز نميغتواني همراه من صبر و تحمّل كني، و چگونه مي‎تواني در مورد رموز و اسراري كه به آن آگاهي نداري شكيبا باشي؟
موسي: به خواست خدا مرا شكيبا خواهي يافت، و در هيچ كاري مخالفت فرمان تو را نخواهم كرد.
خضر: پس اگر مي‎خواهي به دنبال من بيايي از هيچ چيز سؤال نكن، تا خودم به موقع، آن را براي تو بازگو كنم.
موسي ـ عليه السلام ـ مجدّداً اين تعهّد را داد كه با صبر و تحمّل همراه استاد حركت كند و به اين ترتيب همراه خضر ـ عليه السلام ـ به راه افتاد.[4]
ديدار موسي از سه حادثة عجيب

موسي و يوشع و خضر ـ عليه السلام ـ با هم به كنار دريا آمدند و در آنجا سوار كشتي شدند آن كشتي پر از مسافر بود، در عين حال صاحبان كشتي آنها را سوار كردند. پس از آنكه كشتي مقداري حركت كرد، خضر ـ عليه السلام ـ برخاست و گوشه‎اي از كشتي را سوراخ كرد و آن قسمت را شكست و سپس آن قسمت ويران شده را با پارچه و گل محكم نمود كه آب وارد كشتي نشود.
موسي ـ عليه السلام ـ وقتي اين منظرة نامناسب را كه موجب خطر جان مسافران مي‎شد ديد، بسيار خشمگين شد و به خضر گفت: «آيا كشتي را سوراخ كردي كه اهلش را غرق كني، راستي چه كار بدي انجام دادي؟»
حضرت خضر ـ عليه السلام ـ گفت: «آيا نگفتم كه تو نمي‎تواني همراه من صبر و تحمّل كني؟!»
موسي گفت: مرا به خاطر اين فراموشكاري، بازخواست نكن و بر من به خاطر اين اعتراض سخت نگير.
از آنجا گذشتند و از كشتي پياده شدند به راه خود ادامه دادند، در مسير راه خضر ـ عليه السلام ـ كودكي را ديد كه همراه خردسالان بازي مي‎كرد، خضر به سوي او حمله كرد و او را گرفت و كشت.
موسي ـ عليه السلام ـ با ديدن اين منظرة وحشتناك تاب نياورد و با خشم به خضر ـ عليه السلام ـ گفت: «آيا انسان پاك را بي‎آنكه قتلي كرده باشد كشتي؟ به راستي كار زشتي انجام دادي.» حتّي موسي ـ عليه السلام ـ بر اثر شدّت ناراحتي به خضر ـ عليه السلام ـ حمله كرد و او را گرفت و به زمين كوبيد كه چرا اين كار را كردي؟
خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانايي نداري با من صبر كني؟
موسي ـ عليه السلام ـ گفت: اگر بعد از اين از تو دربارة چيزي سؤال كنم، ديگر با من مصاحبت نكن، چرا كه از ناحية من معذور خواهي بود.
از آنجا حركت كردند تا اينكه شب به قريه‎اي به نام ناصره رسيدند، آنها از مردم آنجا غذا و آب خواستند، مردم ناصره، غذايي به آنها ندادند و آنها را مهمان خود ننمودند، در اين هنگام خضر ـ عليه السلام ـ به ديواري كه در حال ويران شدن بود نگاه كرد و به موسي ـ عليه السلام ـ گفت: به اذن خدا برخيز تا اين ديوار را تعمير و استوار كنيم تا خراب نشود. خضر ـ عليه السلام ـ مشغول تعمير شد.
موسي ـ عليه السلام ـ كه خسته و كوفته و گرسنه بود، و از همه مهمتر احساس مي‎كرد شخصيت والاي او و استادش به خاطر عمل نامناسب اهل آن آبادي سخت جريحه‎دار شده و در عين حال خضر ـ عليه السلام ـ به تعمير ديوار آن آبادي مي‎پردازد، بار ديگر تعهّد خود را به كلّي فراموش كرد و زبان به اعتراض گشود، اما اعتراضي سبكتر و ملايمتر از گذشته، گفت: «مي‎خواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟» اينجا بود كه خضر ـ عليه السلام ـ به موسي ـ عليه السلام ـ گفت:
«هذا فِراقُ بَينِي وَ بَينِكَ...؛ اينك وقت جدايي من و تو است، اما به زودي راز آنچه را كه نتوانستي بر آن صبر كني، براي تو بازگو مي‎كنم.»
موسي ـ عليه السلام ـ سخني نگفت، و دريافت كه نمي‎تواند همراه خضر ـ عليه السلام ـ باشد و دربرابر كارهاي عجيب او صبر و تحمّل داشته باشد.
توضيحات خضر ـ عليه السلام ـ در مورد سه حادثة عجيب

حضرت خضر ـ عليه السلام ـ راز سه حادثة شگفت‎انگيز فوق را براي موسي ـ عليه السلام ـ چنين توضيح داد:
اما آن كشتي مال گروهي از مستمندان بود كه با آن در دريا كار مي‎كردند، و من خواستم آن را معيوب كنم و به اين وسيله آن كشتي را از غصب ستمگر زمان برهانم. چرا كه پشت سرشان پادشاه ستمگري بود كه هر كشتي سالمي را به زور مي‎گرفت. معيوب كردن من، براي نگهداري كشتي براي صاحبانش بود.
و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ايمان بودند و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وادارد، از اين رو خواستيم كه پروردگارشان به جاي او فرزندي پاك‎سرشت و با محبّت به آن دو بدهد.
و امّا آن ديوار از آنِ دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، گنجي متعلّق به آن يتيمان در زير ديوار وجد داشت، و پدرشان مرد صالحي بود، و پروردگار تو مي‎خواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند. اين رحمتي از پروردگار تو بود، من آن كارها را انجام دادم تا زير ديوار محفوظ بماند و آن گنج خارج نشود و به دست بيگانه نيفتد، من اين كارها را خودسرانه انجام ندادم. اين بود راز كارهايي كه نتوانستي در برابر آنها تحمّل كني.
موسي ـ عليه السلام ـ از توضيحات حضرت خضر ـ عليه السلام ـ قانع شد.
توصية خضر ـ عليه السلام ـ و نوشتة لوح گنج

هنگام جدايي خضر ـ عليه السلام ـ از موسي ـ عليه السلام ـ، موسي به او گفت: مرا سفارش و موعظه كن، خضر مطالبي فرمود از جمله گفت: «از سه چيز بپرهيز و دوري كن: 1. لجاجت 2. و از راه رفتن بي‎هدف و بدون نياز 3. و از خندة بدون تعجّب، خطاهايت را بياد بياور و از تجسّس در خطاهاي مردم پرهيز كن.»
از حضرت رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده آن گنجي كه زير ديوار مخفي بود، لوح طلايي بود كه در آن چنين نوشته شده بود:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ، عَجِبْتُ لِمَنْ اَيقَنَ بِالمَوْتِ كَيفَ يفْرَحُ، عَجِبْتُ لِمَنْ اَيقَنَ بِالْقَدَرِ كَيفَ يحْزَنُ؟ و عَجِبْتُ لِمَنْ رأي الدُّنيا و تَقَلُّبَها بِاَهْلِها كيفَ يرْكَنُ اِلَيها، و ينْبَغِي لِمَنْ غَفَلَ عَنِ اللهِ اَلّا يتَّهَمَ اللهُ تَبارَكَ و تَعالي في قَضائِهِ و لا يسْتَبْطِئَهُ فِي رِزْقِهِ؛ به نام خداوند بخشندة مهربان ـ تعجّب مي‎كنم براي كسي كه يقين به مرگ دارد چگونه شادي مستانه مي ‎كند؟ تعجّب مي‎كنم براي كسي كه يقين به قضا و قدر الهي دارد، چگونه اندوهگين مي‎شود، تعجّب مي‎كنم براي كسي كه دنيا و دگرگونيهاي آن را با اهلش مي‎نگرد، چگونه بر آن اعتماد مي‎كند؟ و سزاوار است آن كسي كه از خداوند غافل مي‎گردد، خداوند متعال را در قضاوتش متّهم نكند، و در رزق و روزي رساندن او را به كندي و تأخير ياد ننمايد.»
___________________________
یک دهان خواهم به پهنای فَلَک - تا بگویم وصف آن رشک مَلک
ور دهان یابم چنین و صد چنین - تنگ آید در بیان آن امین
اینقَدَر گر هم نگویم ای سَنَد - [="red"]شیشه ی دل از ضعیفی بشکند[/]
[="red"]تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمَل[/]

___________________________

شریعت عقلانی;287726 نوشت:
سوال اول : معنای دقیق امی چیست؟

با سلام
امي از ماده ام به معناي مادر يا امت به معناي جمعيت گرفته شده است در ميان دانشمندان مورد گفتگو است جمعي آن را به معناي درس نخوانده مي‌دانند يعني به همان حالتي كه از مادر متولد شده باقي مانده و مكتب و استادي را نديده است. و بعضي آن را به معناي كسي كه از ميان امت و توده برخاسته نه از ميان اشراف و مترفين و جباران. و بالاخره بعضي به مناسبت اينكه مكّه را ام‌القري مي‌گويند اين كلمه را مرادف مكّي دانسته‌اند.
اما مناسب با معناي امي همان معناي اول است كه با موارد استعمال اين كلمه نيز سازگارتر مي‌باشد و شايد هم هر سه معنا با هم مراد باشد(1)
شریعت عقلانی;287726 نوشت:
پیامبر واقعا نمی توانست بخواند و بنویسد؟ ( قبل از رسالت ) اگر می توانست از کجا آموخته بود؟

يكي از نكات روشن زندگي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ اين است كه آن حضرت به مكتب نرفته و درس نخوانده و نزد هيچ استاد و معلمي، تلمذ و شاگردي نكرده است و با هيچ نوشته و كتابي آشنا نبوده است. و احدي از مورخان مسلمان و غيرمسلمان مدعي نشده است كه آن حضرت در دوران كودكي يا جواني چه رسد به دوران كهولت و پيري كه دوره رسالت است نزد كسي خواندن يا نوشتن آموخته است و همچنين احدي ادعا نكرده و موردي را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است. مردم عرب و بالاخص عرب حجاز در آن عصر و عهد به طور كلي بي‌سواد بودند و افرادي از آنها كه مي‌توانستند بخوانند و بنويسند انگشت شمار و انگشت‌نما بودند ممكن نيست كه شخصي در آن محيط اين فن را بياموزد و در ميان مردم به اين صفت معروف نشود.(2)
در قرآن كريم نيز امي بودن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ يعني درس نخواندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ قبل از بعثت را تأييد مي‌كند در سورة عنكبوت مي‌فرمايد: و ماكنت تتلوا من قبله من كتابٍ و لاتخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون.(3)
پيش از اين نه كتابي مي‌خواندي و نه با دست خود چيزي مي‌نوشتي تا موجب ترديد دشمناني كه مي‌خواهند سخنان تو را ابطال كنند گردد.
در مكه در زماني كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در آنجا مي‌زيست تعداد باسواد مكه بسيار اندك و انگشت‌شمار بودند كه آنچه در تاريخ آمده است تعداد مرداني كه خواندن و نوشتن مي‌دانستند فقط 17 نفر بودند و از ميان زناني كه خواندن و نوشتن مي‌دانستند فقط يك نفر بود كه اسامي تمام آنها در تاريخ آمده است و پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ جزء آن جمله نيست. مسلماً در چنين محيطي اگر پيامبر اكرم خواندن و نوشتن مي‌دانست كاملاً معروف و مشهور مي‌شد. و اگر پيامبر خواندن و نوشتن مي‌دانست با اين صراحت كه قرآن كريم مي‌فرمايد كه او خواندن و نوشتن نمي‌دانست مردم به او اعتراض مي‌كردند كه تو خواندن و نوشتن مي‌داني اين نيز خود تأييد بر اين مطلب است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به خواندن و نوشتن آشنايي نداشته است.

1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج 6، ص 395.
2. مطهري، مرتضي، پيامبر امي، انتشارات صدرا، ص 9.
3. سوره مباركه، عنكبوت، آيه 48.

شریعت عقلانی;287726 نوشت:
چه کسانی دقیقا مخاطب تحدی قرآن هستند؟

خداوند همه مخلوقاتي را كه داراي شعور و عقل هستند، دعوت به تحدي و مبارزه كرده تا همانند قرآن بياورند، نه فقط كفار و دشمنان ،چرا كه از تعابير «الانس»، «الجنّ» «و ادعوا من استطعتم من دون الله»، «وادعوا شهداءكم من دون الله» (و خلاصه تعبير به: هر كسي غير از خدا)، در مي‌يابيم كه گروه خاصي مراد نيست؛ بلكه همة اقوامي كه داراي عقل و شعورند مي‌توانند مخاطب آيه باشند؛ زيرا اين آيات، احتجاج و معجزه خداوند براي پيامبرش محمد(ص) در برابر مشركان عرب و منافقان و همة كفار ـ چه اهل كتاب و غير آن‌ها ـ و حتي آنهايي كه اسلام را پذيرفته‌اند تا اگر شكي در قرآن يا وحي بر رسول خدا دارند، مي‌توانند امتحان كنند.
علامه شعراني در اين مورد بيان جالبي دارد، وي مي‌نويسد:
خداوندِ عالم نفرمود يك تن مانند قرآن نمي‌تواند آورد، بلكه فرمود اگر همة جهان به يكديگر ياري برسانند باز مانند قرآن نياورند. يك تن عالِم است و فصيح نيست و ديگر فصيح است و عالم نيست و يكي تاريخ داند و ديگري از علوم اجتماعي باخبر است و ديگري از حساب آگاه است و يكي از رموز جنگ و يكي تجارب آموخته، اگر همه با هم يار شوند و بخواهند به ياري يكديگر قرآني بسازند باز عاجز شوند و فرو مانند و اگر قرآن تأليف يك تن بشر باشد آيا ممكن است تمام مردم جهان از معارضة با او و نوشتن يك فصل مانند فصلي از كتاب او عاجز شوند و همه گونه كوشش نمايند و رنج به خود دهند و راضي به كشته شدن و اسيري شوند و مال خويش را به تاراج دهند و يك آيت (سوره) مانند قرآن نياورند؟!... پس از آن حضرت تا امروز هم كه هزار (و چند صد) سال مي‌گذرد، اين همه دشمنان اسلام نتوانستند يك سوره مانند قرآن بياورند با آن (همه) حرص و ولع كه به اضمحلال اين دين حنيف دارند!
ابوالحسن شعراني: ردّ شبهات اثبات نبوت، كتابخانة صدوق چاپ سوم، تهران، 1363 ش، ص 30 و 31.

جناب Baghiatollah من زیاد از مطالب شما و شر نسبی اینها سر در نیاوردم:khandeh!:
ولی این را بخوانید بدک نیست
http://www.askdin.com/thread24003.html

عمار;287778 نوشت:

با سلام
امي از ماده ام به معناي مادر يا امت به معناي جمعيت گرفته شده است در ميان دانشمندان مورد گفتگو است جمعي آن را به معناي درس نخوانده مي‌دانند يعني به همان حالتي كه از مادر متولد شده باقي مانده و مكتب و استادي را نديده است. و بعضي آن را به معناي كسي كه از ميان امت و توده برخاسته نه از ميان اشراف و مترفين و جباران. و بالاخره بعضي به مناسبت اينكه مكّه را ام‌القري مي‌گويند اين كلمه را مرادف مكّي دانسته‌اند.
اما مناسب با معناي امي همان معناي اول است كه با موارد استعمال اين كلمه نيز سازگارتر مي‌باشد و شايد هم هر سه معنا با هم مراد باشد(1)

يكي از نكات روشن زندگي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ اين است كه آن حضرت به مكتب نرفته و درس نخوانده و نزد هيچ استاد و معلمي، تلمذ و شاگردي نكرده است و با هيچ نوشته و كتابي آشنا نبوده است. و احدي از مورخان مسلمان و غيرمسلمان مدعي نشده است كه آن حضرت در دوران كودكي يا جواني چه رسد به دوران كهولت و پيري كه دوره رسالت است نزد كسي خواندن يا نوشتن آموخته است و همچنين احدي ادعا نكرده و موردي را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است. مردم عرب و بالاخص عرب حجاز در آن عصر و عهد به طور كلي بي‌سواد بودند و افرادي از آنها كه مي‌توانستند بخوانند و بنويسند انگشت شمار و انگشت‌نما بودند ممكن نيست كه شخصي در آن محيط اين فن را بياموزد و در ميان مردم به اين صفت معروف نشود.(2)
در قرآن كريم نيز امي بودن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ يعني درس نخواندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ قبل از بعثت را تأييد مي‌كند در سورة عنكبوت مي‌فرمايد: و ماكنت تتلوا من قبله من كتابٍ و لاتخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون.(3)
پيش از اين نه كتابي مي‌خواندي و نه با دست خود چيزي مي‌نوشتي تا موجب ترديد دشمناني كه مي‌خواهند سخنان تو را ابطال كنند گردد.
در مكه در زماني كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در آنجا مي‌زيست تعداد باسواد مكه بسيار اندك و انگشت‌شمار بودند كه آنچه در تاريخ آمده است تعداد مرداني كه خواندن و نوشتن مي‌دانستند فقط 17 نفر بودند و از ميان زناني كه خواندن و نوشتن مي‌دانستند فقط يك نفر بود كه اسامي تمام آنها در تاريخ آمده است و پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ جزء آن جمله نيست. مسلماً در چنين محيطي اگر پيامبر اكرم خواندن و نوشتن مي‌دانست كاملاً معروف و مشهور مي‌شد. و اگر پيامبر خواندن و نوشتن مي‌دانست با اين صراحت كه قرآن كريم مي‌فرمايد كه او خواندن و نوشتن نمي‌دانست مردم به او اعتراض مي‌كردند كه تو خواندن و نوشتن مي‌داني اين نيز خود تأييد بر اين مطلب است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به خواندن و نوشتن آشنايي نداشته است.

1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج 6، ص 395.
2. مطهري، مرتضي، پيامبر امي، انتشارات صدرا، ص 9.
3. سوره مباركه، عنكبوت، آيه 48.


آیا بعد از رسالت می خواندند و می نوشتن؟
آیا نامه به پادشاهان ایران و ... را خود می نوشتد؟
یا اینکه گفته می شود در آخر عمر خود گفتند قلم و کاغذ بیاورید...
اگر بله
دلیل وجود کاتبان قرآن چه بود؟

با تشکر فراوان از کارشناس سایت سوال جناب smay1900 سوال بنده هم هست.
ضمنا مسئله داوری هم برایم حل نشده. اگر قرار است کفار از جانب خود گواهی بیاورند خوب آوردند. مگر اولین نفر مسیلمه کذاب نبود که به مقابله به قرآن پرداخت و اتفاقا گواهانی هم داشت که او را تایید می کردند. از جانب مسلمانان چه پاسخی دریافت کرد؟ بله او را کشتند. یعنی اگر بنده کلامی را به مقابله با قرآن بیاورم و داوری هم از جانب خود انتخاب کنم که بین من و پیامبر اسلام داوری کند و بنده را پیروز معرفی کند ثابت می شود که پیامبر از جانب خداوند نیست؟ و قرآن اعجاز نیست؟ و تحدی شکست خورده است؟
از وقتی که می گذارید متشکرم.
و من الله توفیق

smay1900;287845 نوشت:
جناب baghiatollah من زیاد از مطالب شما و شر نسبی اینها سر در نیاوردم:khandeh!:

سلام علیکم دوست عزیز

گاه منظور از نسبی بودن یک حکم این است که آن حکم نسبت به شرائط و قیود واقعی موضوع خود متفاوت و تغییر پذیر است. مثلاً می­گوییم جوش آمدن آب در دمای صد درجه نسبی است یعنی نسبت به اینکه آب خالص باشد یا نه و فشار هوا یک اتمسفر باشد یا کمتر یا بیشتر، دمای جوش آمدن آب تغییر میکند. بنابراین همه‌ی احکام ویژه واقعیّات چنین هستند که در همه یا برخی از شرائط واقعی ثابت مطلق و تغییر ناپذیرند.

گاهی منظور از نسبی بودن یک حکم آن است که آن حکم در هیچ شرائط واقعی ثابت و تغییر ناپذیر نیستند به عبارتی دیگر حکم نسبی به حکمی گفته می شود که هیچ ارتباطی با واقعیّت ندارد تا در همه یا برخی از شرائط واقعی ثابت باشد که وابسته به سلیقه‌ی افراد یا قراردادهای خود آنهاست.

smay1900;287851 نوشت:
آیا بعد از رسالت می خواندند و می نوشتن؟ آیا نامه به پادشاهان ایران و ... را خود می نوشتد؟ یا اینکه گفته می شود در آخر عمر خود گفتند قلم و کاغذ بیاورید... اگر بله دلیل وجود کاتبان قرآن چه بود؟

با سلام
نسبت به دوران بعد از رسالت او چه دوران سيزده ساله‌اي كه در مكه زندگي كرد و چه دوران ده ساله زندگي كه در مدينه بود نيز هيچ‌يك از مورخان ننوشته‌اند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ خواندن و نوشتن را از كسي فراگرفته باشد، بنابراين به همان حال امي بودن تا پايان عمر باقي مانده است.
بنابراين پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ چه در مدينه و چه در مكه نزد هيچ انساني تحصيل ننموده و به فراگيري خواندن و نوشتن نپرداخته است. چنانكه بيان گرديد تعداد افراد باسواد در مكه در زماني كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن محيط زندگي مي‌كرد فقط 17 نفر مرد و يك نفر زن بوده است و در آن زمان تعداد افراد باسواد در مدينه از ميان دو قبيله اوس و خزرج كه دو قبيله معروف ساكنان مدينه بودند نيز فقط يازده نفر بودند كه بلاذري در تاريخ خود نام آنها را بيان نموده است و نيز نام كساني را كه سمت دبيري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را داشتند بيان مي‌كند و مشخص و روشن مي‌شود كه خط و فن خواندن و نوشتن تازه وارد حجاز گرديده بوده است و از آن جهت اگر كسي خواندن و نوشتن مي‌دانست معروف و زبانزد خاص و عام مي‌شد. و از اينكه اسم آن حضرت جزء آن افراد ثبت نشده است روشن مي‌شود كه آن حضرت در مدينه هم درس نخوانده است و اين فن را فرا نگرفته است.(1)
از مجموع قرائن به دست مي‌آيد كه آن حضرت در دوران رسالت نيز نه خواند و نه نوشت و اين مطلب مورد اتفاق تمام دانشمندان شيعه و سني مي‌باشد.
و از نصوص و تواريخ معتبر قديمي به دست مي‌آيد كه رسول خدا در مدينه گروهي (دبير) داشته است اين دبيران وحي خدا، سخنان پيامبر اكرم، عقود و معاملات مردم عهدها و پيمان نامه‌هاي رسول خدا با مشركين و اهل كتاب، دفاتر صدقات و مالياتها و اخماس، و نامه‌هاي فراوان آن حضرت را به اطراف و اكناف مي‌نوشتند.
علاوه بر وحي و سخنان حضرت كه نوشته شده و باقي است عهدنامه‌ها و بسياري از نامه‌ها از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز در متن تاريخ ثبت شده و باقي است كه محمد بن سعد در طبقات‌الكبري در حدود صدنامه از آن را آورده است.(2)و از اين نامه و سخنان حضرت كه در تاريخ آمده است هيچ كدام به خط خود حضرت نيست و اگر حضرت در دوران بعد از رسالت به فراگيري خواندن و نوشتن پرداخته بود لااقل يك نامه يا يك آيه يا سخن از خود حضرت به خط خود آن حضرت نوشته مي‌شد بنابراين امي كه در آيه قرآن كريم يا در احاديث آمده است همان درس نخوانده و مكتب نديده است و چنانچه بيان گرديد درس نخواندن با بي‌سواد فرق مي‌كند.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد .

1. طباطبائي، ترجمه، الميزان، ج 1، 337.
2. پيامبر امي، ص 18-21.

شریعت عقلانی;287890 نوشت:
ضمنا مسئله داوری هم برایم حل نشده. اگر قرار است کفار از جانب خود گواهی بیاورند خوب آوردند. مگر اولین نفر مسیلمه کذاب نبود که به مقابله به قرآن پرداخت و اتفاقا گواهانی هم داشت که او را تایید می کردند. از جانب مسلمانان چه پاسخی دریافت کرد؟ بله او را کشتند. یعنی اگر بنده کلامی را به مقابله با قرآن بیاورم و داوری هم از جانب خود انتخاب کنم که بین من و پیامبر اسلام داوری کند و بنده را پیروز معرفی کند ثابت می شود که پیامبر از جانب خداوند نیست؟ و قرآن اعجاز نیست؟ و تحدی شکست خورده است؟ از وقتی که می گذارید متشکرم. و من الله توفیق

با سلام
ابتدا من توضیحی در مورد شخصیت و ادعای مسیلمه بدم تا جواب روشن شود.
در برخی از منابع آمده است: «فرستادگان بنی حنیفه وقتی نزد رسول­خدا(ص) آمدند، مسیلمه را پیش بارهای خود گذاشتند، آنها وقتی مسلمان شدند به پیامبر عرض كردند: ما یكی از یاران خویش را پیش بارها و مركب­های خویش نهادیم تا مراقب آنان باشد. پیامبراكرم(ص) كه معمولا به این نمایندگان هدیه­ ای می­داد، به كسی كه مسئول اعطاء هدایا بود دستور فرمود: تا هر چه به نمایندگان دادید به مسیلمه نیز بدهید. و فرمود: او(مسیلمه) بدتر از شما نیست. نمایندگان وقتی نزد مسیلمه رفتند، هدیه او را دادند و سخن رسول ­خدا(ص) را به او گفتند.(1) قبیله بنی حنیفه به یمامه باز گشتند و مسیلمه وقتی به آن جا رسید ادعای پیامبری كرد.»(2)

منابع می ­نویسند: «مسیلمه وقتی به یمامه رسید به دورغ مدعی شد كه من در كار پیامبری با محمد شریكم و به همراهیان خویش می­گفت: «مگر وقتی نام مرا پیش محمد یاد كردید نگفت كه او بدتر از شما نیست؟ محمد این سخن را از این جهت گفت كه می­دانست من شریك پیامبری او هستم.»(3)طبق نقلی پیامبر(ص) فرموده بود: «منزلت او (طلیحه) كمتر از شما نیست.»(4)طلیحه با سوء استفاده از این سخن می­گفت: مثل این كه محمّد خودش می­ داند كه فرمانروایی پس از او با من است.(5) «رحّال بن عُنْفَوَه مردی از بنی حنیفه كه به مدینه آمده بود و اسلام آورده بود، وقتی به یمامه آمد شهادت داد كه پیامبراكرم(ص) مسیلمه را در كار پیامبری، شریك خود ساخته است.»(6)بدون شك این شهادت دروغ در گرایش مردم به مسیلمه تاثیر زیادی داشت.(7) مسیلمه به منظور جلب بنی حنیفه می­گفت: «چگونه قریش نسبت به خلافت و امامت از شما سزاوارترند؟ به خدا سوگند كه جمعیت آنان افزون­تر از شما نیست، چنان كه شجاع تر از شما هم نیستند. سرزمین و اموال شما هم از آنها زیادتر است.»(8)

مسیلمه كه به دروغ مدعی بود در پیامبری با حضرت محمد(ص) شریك است، در نامه ­ای به رسول ­خدا(ص) نوشت: «من با تو در امر نبوت شریك شده ­ام. پس نیمی از زمین از تو است و نیمی از من. لیكن قریش مردمی بیداد گرند.(9) نامه مسیلمه را دو نفر از فرستادگان او نزد رسول­خدا(ص) آوردند. آن حضرت از عقیده آنها درباره مسیلمه سؤال كرد. آنها گفتند عقیده ما همان است كه در این نامه نوشته شده است. پیامبر(ص) فرمود: «به خدا سوگند اگر ناپسند نبود كه فرستادگان را به قتل برسانند، اكنون گردنتان را می­زدم.(10)

سپس آن حضرت در جواب نامه مسیلمه نوشت:
«مِنْ محمد رسول­الله الی مسیلمه كذاب، فان الارض­لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین»(11)
از محمد رسول­ خدا(ص) به مسیلمه كذاب، زمین برای خداست و آن را به هر كه از بندگانش بخواهد میراث دهد و سرانجام نیك برای پرهیزكاران است.
سپس پیامبراكرم(ص) به مسلمانان فرمود: «او را لعنت كنید كه خدایش لعنت كند.»(12)

ابن سعد می ­نویسد: «زمانی كه مسیلمه در یمامه ادعاى پیامبرى كرد، ثمامة بن اثال(13)قومِ خویش را نصیحت كرد و گفت: ... محمد(ص) پیامبر خداست و نه تنها پس از او پیامبرى نیست كه هیچ پیامبر دیگرى هم با او شریك نیست. سپس آیات اول تا سوم سوره غافر را بر ایشان خواند كه خداوند مى ‏فرماید:
حم، تَنْزِیلُ الْكِتابِ من الله الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ. غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ، شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیهِ الْمَصِیرُ.(14)
«حم. این كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است. خداوندى كه آمرزنده گناه، پذیرنده توبه، داراى مجازات سخت، و صاحب نعمت فراوان است هیچ معبودى جز او نیست و بازگشت (همه شما) تنها بسوى اوست.(15) و گفت: این سخن، سخن خداست. این كجا و آن كجا كه مى‏گوید. «یا ضفدع نقىّ، لا الشراب تمنعین و لا الماء تكدّرین»(16) «اى قورباغه! آواز بخوان، نه آب را تیره مى‏سازى و نه آشامیدن را باز مى‏ دارى» به خدا سوگند كه خود مى‏ بینید كه این گفتار از دهان هیچ خدایى بیرون نیامده است.»(17)
علاوه بر این سخنان سجع گونه كه ثمامه به آنها اشاره كرده است، مسیلمه برای جذب حامیان بیشتر، كلماتی به خیال خودش هم طراز با قرآن می­گفت. از جمله سخنان او این بود: «لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی….»(18)خداوند به زن باردار نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد... . او شراب و زنا را حلال كرد.(19)«قوم مسیلمه از او درخواست كردند همان­گونه كه پیامبر(ص) در چاهی آب دهان انداخته بود و به بركت این آب دهان آب چاه بالا آمده بود، او نیز این كار را انجام دهد. مسیلمه در چاه آب دهان انداخت؛ اما آب چاه، شور و بد مزه شد.»(20)
و....
حال دوست عزیز شما ادعای مسیلمه و شواهد نبوت او را با پیامبر اکرم یکسان می دانید؟

1. ابن سعد، پیشین، ج1، ص303-304 و طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
2. طبری، پیشین، ج4، ص1266 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص7.
3. طبری، پیشین، ج4، ص1266.
4. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
5. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
6. طبری، پیشین، ج4، ص1421-1422 و ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
7. ابن سعد، پیشین، ج1، ص304.
8. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372، ص 20.
9. ابن هشام، پیشین، ج2، ص327 و یعقوبی، پیشین، ج2، ص7 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
10. ابن هشام، پیشین، ج2، ص327 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
11. یعقوبی، پیشین، ج2، ص7 و طبری، پیشین، ج4، ص1273.
12. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفكر، 1417، اول، ج4، ص293.
13. از اصحاب پیامبر كه در یمامه ساكن بود. ابن عبد البر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول، ج1، 215.
14. قرآن كریم، سوره غافر، آیات 1 تا 3.
15. ترجمه، آیت الله مكارم شیرازی.
16. اشاره به یكی از سخنان سجع گونه مسیلمه كذاب.
17. ابن سعد، پیشین، ج‏6، ص:434.
18. طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
19. طبری، پیشین، ج4، ص1265 -1266.
20. طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت، 1417، اول، ج1، ص82.

عمار;288213 نوشت:
[=arial]با سلام
نسبت به دوران بعد از رسالت او چه دوران سيزده ساله‌اي كه در مكه زندگي كرد و چه دوران ده ساله زندگي كه در مدينه بود نيز هيچ‌يك از مورخان ننوشته‌اند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ خواندن و نوشتن را از كسي فراگرفته باشد، بنابراين به همان حال امي بودن تا پايان عمر باقي مانده است.
بنابراين پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ چه در مدينه و چه در مكه نزد هيچ انساني تحصيل ننموده و به فراگيري خواندن و نوشتن نپرداخته است. چنانكه بيان گرديد تعداد افراد باسواد در مكه در زماني كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن محيط زندگي مي‌كرد فقط 17 نفر مرد و يك نفر زن بوده است و در آن زمان تعداد افراد باسواد در مدينه از ميان دو قبيله اوس و خزرج كه دو قبيله معروف ساكنان مدينه بودند نيز فقط يازده نفر بودند كه بلاذري در تاريخ خود نام آنها را بيان نموده است و نيز نام كساني را كه سمت دبيري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ را داشتند بيان مي‌كند و مشخص و روشن مي‌شود كه خط و فن خواندن و نوشتن تازه وارد حجاز گرديده بوده است و از آن جهت اگر كسي خواندن و نوشتن مي‌دانست معروف و زبانزد خاص و عام مي‌شد. و از اينكه اسم آن حضرت جزء آن افراد ثبت نشده است روشن مي‌شود كه آن حضرت در مدينه هم درس نخوانده است و اين فن را فرا نگرفته است.(1)
از مجموع قرائن به دست مي‌آيد كه آن حضرت در دوران رسالت نيز نه خواند و نه نوشت و اين مطلب مورد اتفاق تمام دانشمندان شيعه و سني مي‌باشد.
و از نصوص و تواريخ معتبر قديمي به دست مي‌آيد كه رسول خدا در مدينه گروهي (دبير) داشته است اين دبيران وحي خدا، سخنان پيامبر اكرم، عقود و معاملات مردم عهدها و پيمان نامه‌هاي رسول خدا با مشركين و اهل كتاب، دفاتر صدقات و مالياتها و اخماس، و نامه‌هاي فراوان آن حضرت را به اطراف و اكناف مي‌نوشتند.
علاوه بر وحي و سخنان حضرت كه نوشته شده و باقي است عهدنامه‌ها و بسياري از نامه‌ها از رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز در متن تاريخ ثبت شده و باقي است كه محمد بن سعد در طبقات‌الكبري در حدود صدنامه از آن را آورده است.(2)و از اين نامه و سخنان حضرت كه در تاريخ آمده است هيچ كدام به خط خود حضرت نيست و اگر حضرت در دوران بعد از رسالت به فراگيري خواندن و نوشتن پرداخته بود لااقل يك نامه يا يك آيه يا سخن از خود حضرت به خط خود آن حضرت نوشته مي‌شد بنابراين امي كه در آيه قرآن كريم يا در احاديث آمده است همان درس نخوانده و مكتب نديده است و چنانچه بيان گرديد درس نخواندن با بي‌سواد فرق مي‌كند.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد .

1. طباطبائي، ترجمه، الميزان، ج 1، 337.
2. پيامبر امي، ص 18-21.


اگر این تاریخ و شواهد جز حقایق باشند و تحریف صورت نگرفته باشد واقعا فوق العاده است حتی اگر بعضی از شبهات و ادعای تناقضات در قرآن و ... را هم قبول کنیم حقا معحزه از طرف خدا و خدا هم حق دارد که بقیه افراد را به مبارزه بطلبد :shadi: :solh: :god:

با تشکر از کارشناس محترم.
نه بنده ایشان را پیامبر یکی نمی دانم. فقط خواستم مثالی بزنم. ممنون از اطلاعات مفیدتان.
ولی مسئله داوری حل نشد. غیر از مسیلمه افراد زیاد دیگری هم بودند که در سایت گفتگوی قرآنی نمونه ای از مبارزه طلبی ایشان را یکی از کاربران گذاشته است. حال چه کسی باید این مطلب را با قرآن مقایسه کند؟ خود قرآن که گفته از جانب خودشان داور تعیین کنند. خوب مسلما آنها از جانب خودشان کسانی را داشتند که آنها را تایید کند نداشتند؟
در مورد پاسخ اولتان که چه کسانی مخاطب آیه تحدی هستند هم باید گفت که کارشناس سایت گفتگوی قرآنی در لینکی که خودتان ارجاع دادید غیر از این گفت و فرمودند که مخاطب فقط انسان های امی هستند نه همه مردم. یعنی مرجع ضمیر ه در مثله پیامبر است که امی است پس رقیب هم باید امی باشد. این با جواب شما نمی خواند.
( مراجعه شود به پست شماره 3 این لینک http://www.askquran.ir/thread30402.html . )
ممنون از پاسخ گوییتان.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;288337 نوشت:
با تشکر از کارشناس محترم.
شریعت عقلانی;288337 نوشت:

نه بنده ایشان را پیامبر یکی نمی دانم. فقط خواستم مثالی بزنم. ممنون از اطلاعات مفیدتان.
ولی مسئله داوری حل نشد. غیر از مسیلمه افراد زیاد دیگری هم بودند که در سایت گفتگوی قرآنی نمونه ای از مبارزه طلبی ایشان را یکی از کاربران گذاشته است. حال چه کسی باید این مطلب را با قرآن مقایسه کند؟ خود قرآن که گفته از جانب خودشان داور تعیین کنند. خوب مسلما آنها از جانب خودشان کسانی را داشتند که آنها را تایید کند نداشتند؟
در مورد پاسخ اولتان که چه کسانی مخاطب آیه تحدی هستند هم باید گفت که کارشناس سایت گفتگوی قرآنی در لینکی که خودتان ارجاع دادید غیر از این گفت و فرمودند که مخاطب فقط انسان های امی هستند نه همه مردم. یعنی مرجع ضمیر ه در مثله پیامبر است که امی است پس رقیب هم باید امی باشد. این با جواب شما نمی خواند.
( مراجعه شود به پست شماره 3 این لینک http://www.askquran.ir/thread30402.html . )
ممنون از پاسخ گوییتان.
و من الله توفیق

سلام
اونچه که از ظاهر کلام برمیاد اینه که چیزی در حد قرآن رو تموم بنی بشر با هم جمع بشن، اگه تونستن بگن اونوقت قرآن از اعجازش می افته. داوری هم مسلماً باید به عهده ی اهل فن و معرفت باشه.
کسایی که هم زیبایی ظاهری و هم زیبایی باطنی قرآن و کتابای دیگه رو بخوبی درک کنن.
مسلماً یه عقل ناقص و طبع عاجز از درک کُنه زیبایی ها، نمی تونه بین ظاهر کلام قرآنی و ظاهر کلام یک آدم عادی، تفاوت چندانی بذاره.
اما اگه این عقل، با تزکیه بارور شد، اگه اون طبع با خالص سازی روح، زیبا بین و زیبا خواه شد، اونوقته که همچو ادواردو آنیلی هایی می سازه که ترجمه ی قرآن رو به زبون دیگه ای می خونن و درک می کنن که این کلام، جنسش فرق داره! این کلام از جنس نوره نه حاصل ذهن بشر.

م. خواهنده;288472 نوشت:
سلام اونچه که از ظاهر کلام برمیاد اینه که چیزی در حد قرآن رو تموم بنی بشر با هم جمع بشن، اگه تونستن بگن اونوقت قرآن از اعجازش می افته. داوری هم مسلماً باید به عهده ی اهل فن و معرفت باشه. کسایی که هم زیبایی ظاهری و هم زیبایی باطنی قرآن و کتابای دیگه رو بخوبی درک کنن. مسلماً یه عقل ناقص و طبع عاجز از درک کُنه زیبایی ها، نمی تونه بین ظاهر کلام قرآنی و ظاهر کلام یک آدم عادی، تفاوت چندانی بذاره. اما اگه این عقل، با تزکیه بارور شد، اگه اون طبع با خالص سازی روح، زیبا بین و زیبا خواه شد، اونوقته که همچو ادواردو آنیلی هایی می سازه که ترجمه ی قرآن رو به زبون دیگه ای می خونن و درک می کنن که این کلام، جنسش فرق داره! این کلام از جنس نوره نه حاصل ذهن بشر.

سلام خدمت جناب م. خواهنده؛
آیا این اهل فن که شما فرمودید فقط از میان مسلمانان باید باشد؟ آیا این ادواردو که فرمودید اهل فن بود؟ آیا در میان پیروان ادیان دیگر اهل فن پیدا نمی شود؟ قرآن خود به این سوال جواب داده : ( والدعوا شهدائکم )
یعنی داوران و شاهدان را از میان خود انتخاب کنید. حال اگر مبارزه کننده ای بیاید و از طرف خود شاهدی انتخاب کند که او را تایید کند آیا قرآن در تحدی شکست نمی خورد؟ آیا این گونه مبارزه طلبی منطقی و معقول است؟

[="Tahoma"][="SeaGreen"]اهل فن بودن ربطی به مسلمون بودن و نبودن خیلی نداره.
اتفاقاً جالبی قضیه اینجاس که امثال شهید ادواردو ها اصلاً مسلمون نبودن و فصاحت عرب رو هم شاید خیلی درک نمی کردن اما بخاطر سلامت عقل و نفسشون و پاک موندن فطرتشون خب درک کردن اعجاز این کلامو.
حالا از این مثال بگذریم.
جوابتون به حرفم یه جوریه ؛ خودتون جواب خودتونو می گین اما باز می خواین سر حرفای خودتون پافشاری کنین.
بله مسلما خدا با همین آدمای مث من و شما و کله گنده تر از من و شما تحدی کرده که برین یه آیه شبیه قرآن بیارین.
در مورد میزان شباهت و چگونگی تشخیص شباهت، هم عقل حکم می کنه که تشخیصش به عهده ی من و شما نیس. چون قرآن یه کلام عادی ای نیس که عقل اسیر هوای نفس من و شما بتونه به کُنه زیبایی اش پی ببره و اونو به شایستگی با بقیه ی کتابا مقایسه کنه.
تشخیصش به عهده ی کسیه که لااقل دو ویژگی مهم داشته باشه
1-نفسش از قضاوت های یکسویه خالی شده باشه و مغرضانه حرف نزنه؛ و 2-بتونه زیبایی ظاهری و باطنی کلام رو درک کنه و بعد کلام قرآن رو با چیزی که در برابر اون عرضه شده مقایسه کنه.
البته جدیداً نمونه هایی در برابر قرآن اورده میشه که عقل خود من تصدیق می کنه برتری آشکار قرآن رو بهش.
والا تو همین سایت به یه مورد برخوردم خیلی واسم جالب بود اعتماد به نفس اون بنده خدایی که فک کرده بود تراوشات ذهنی اون و همراهانش، با اعجاز کلام قرآنی برابری می کنه!!!
[/]

م. خواهنده;288731 نوشت:
در مورد میزان شباهت و چگونگی تشخیص شباهت، هم عقل حکم می کنه که تشخیصش به عهده ی من و شما نیس. چون قرآن یه کلام عادی ای نیس که عقل اسیر هوای نفس من و شما بتونه به کُنه زیبایی اش پی ببره و اونو به شایستگی با بقیه ی کتابا مقایسه کنه.

بنده هم می توانم کلامی بیاورم و ادعا کنم عقل هیچ انسانی نمی تواند به کنه زیبایی اش پی ببره. عزیز من این فقط یک ادعا است که باید اثبات شود.

م. خواهنده;288731 نوشت:
تشخیصش به عهده ی کسیه که لااقل دو ویژگی مهم داشته باشه 1-نفسش از قضاوت های یکسویه خالی شده باشه و مغرضانه حرف نزنه؛ و 2-بتونه زیبایی ظاهری و باطنی کلام رو درک کنه و بعد کلام قرآن رو با چیزی که در برابر اون عرضه شده مقایسه کنه.

خوب حالا چه کسی باید این مشخصات رو که گفتید بر کسی که باید داوری کنه و دو کلام رو با هم مقایسه کنه منطبق کنه؟ خودتان بهتر می دانید که تحدی که در قرآن آورده شده منطقا نمی توان از آن اعجاز بیرون آورد و بوسیل آن نبوت پیامبر و کلام الله بودن قرآن را اثبات کرد.
البته بنده نه می گویم که قرآن کلام خدا نیست و نه می گویم هست.
بنده نه می گویم حضرت محمد (ص) از جانب خدا هست و نه می گویم نیست.
برای اثبات این موارد باید به دلایل عقلی دیگری رجوع کرد که موضوع تاپیک نیست.
بحث تاپیک پیرامون این است که آیا مثل آوری و تحدی قرآن اعجاز است یا خیر؟
البته خود جوابی برای آن دارم. بحث تحدی و مبارزه طلبی از سنت های مرسوم آن زمان بوده است. اعراب در جنگ ها یکدیگر را به مبارزه می طلبیدند. قرآن هم که سراسر متاثر از سنت های اجتماعی و فرهنگی اعراب جاهلیت آن زمان است. به عنوان یک نمونه کوچک بحث تصویرهای قرآن از بهشت و جهنم است. تمام این تصویرها متناسب با فهم اعراب آن زمان بوده. حتی سلیقه های آنان هم در این تصویرسازی مشهود است. به کلمه حورالعین توجه کنید. معنای آنان یعنی زنان سیاه چشم. حال چرا نگفت زنان چشم آبی یا چشم سبز؟ آیا به نظر شما از منظر سلیقه انسانهای امروزی در ایران چشم آبی ها و یا چشم سبزها زیباتر نیستند؟ به خوبی مشخص می شود مبارزه طلبی یک سنت حاکم بر جامعه عربستان بوده و قرآن هم از آن تاثیر پذیرفته است.

شریعت عقلانی;288337 نوشت:
ولی مسئله داوری حل نشد. غیر از مسیلمه افراد زیاد دیگری هم بودند که در سایت گفتگوی قرآنی نمونه ای از مبارزه طلبی ایشان را یکی از کاربران گذاشته است. حال چه کسی باید این مطلب را با قرآن مقایسه کند؟ خود قرآن که گفته از جانب خودشان داور تعیین کنند. خوب مسلما آنها از جانب خودشان کسانی را داشتند که آنها را تایید کند نداشتند؟

با سلام
ببینید هر سوره ای که ادعا کردند عرب و عجم هم که بودند راهنمایانی از خود آنها ایرادات فراوانی گرفته اند و همه آنها هم ذکر شده است.دوست عزیز اگر اینچنین که شما می فرمایید حداقل یک مصداق ذکر کنید که اشکالی نگرفتند.
اینکه می فرمایید داوران و شاهدان از بین خودشون باشد رو بر چه اساسی استنباط می کنید؟سند؟
این ترجمه آقای انصاریان گویای مطلب است:
و اگر در آنچه ما بر بنده خود [ محمّد صلی الله علیه و آله ] نازل کرده ایم ، شک دارید [ که وحی الهی است یا ساخته بشر ] پس سوره ای مانند آن رابیاورید ، و [ برای این کار ] غیر از خدا ، شاهدان و گواهان خود را [ از فُصحا و بُلغای بزرگ عرب به یاری ] فرا خوانید ، اگر [ در گفتار خود که این قرآن ساخته بشر است نه وحی الهی ] راستگویید.

شریعت عقلانی;288337 نوشت:
در مورد پاسخ اولتان که چه کسانی مخاطب آیه تحدی هستند هم باید گفت که کارشناس سایت گفتگوی قرآنی در لینکی که خودتان ارجاع دادید غیر از این گفت و فرمودند که مخاطب فقط انسان های امی هستند نه همه مردم. یعنی مرجع ضمیر ه در مثله پیامبر است که امی است پس رقیب هم باید امی باشد. این با جواب شما نمی خواند. ( مراجعه شود به پست شماره 3 این لینک http://www.askquran.ir/thread30402.html . )

کارشناس محترم غیر حرف ما رو نگفته است بلکه یکی از نظریات را مطرح کردند چرا که در مورد مرجع ضمير غايب « مثله» چند احتمال می شود مطرح کرد: 1ـ مرجع ضمير قرآن (مانزّلنا) باشد يعني: « پس سوره اي از جنس (از مثل) قرآن بياوريد.»
از ظاهر آيه همين معنا استفاده مي شود و مشهور در زبان ها هم همين است و علامه طباطبائي (ره) در الميزان نيز اين احتمال را ذكر مي كند. (1)
2ـ مرجع ضمير خدا باشد يعني : « اگر مي توانيد سوره اي از مثل خدا بياوريد» اين مطلب در كلام الزملكاني (م 651 ق) به عنوان يك احتمال نقل شده كه ضعيف است چرا كه سياق اين آيه با آيه «قل فأتوا بعشر سور مثله » (2) واحد است در حالي كه ضمير در اين آيه به خدا بر نمي گردد.(3)
3ـ مرجع ضمير به عبد (پيامبر (ص)) برمي گردد، يعني : « پس سوره اي از مثل پيامبر (ص) ( كه امي است) بياوريد.» يعني صدور يك سوره مثل سوره هاي قرآن از فردي درس نخوانده مثل پيامبر (ص) ممكن نيست. اين احتمال را علامه طباطبائي در الميزان (4) بيان مي كند.

حال هر کدام که باشد بسم الله بیاورند.


1. الميزان، ج 1، ص 58.
2. هود، 13 بگو پس ده سوره مانند آن (قرآن) بياوريد.
3. التمهيد، ج 4، ص 77.
4. الميزان، ج 1، ص 58.
موضوع قفل شده است