آیا خداوند می تواند صفات فعلی داشته باشد؟؟؟

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا خداوند می تواند صفات فعلی داشته باشد؟؟؟

با سلام خدمت شما خواننده گرامی
در ابتدای بحث تعریفی از صفات فعلی و ذاتی خدا لازم است:
تعریف صفات فعلی خداوند:
صفاتي است که به افعال خداوند بستگي دارد يعني تا آن فعل از او صادر نشود آن وصف بر او اطلاق نمي گردد مانند خالق و رازق و امثال آن که گاه خداوند به آنها متصف مي شود و گاهي هم از او سلب مي شود مانند: کان الله و لم يخلق شيئا ثم خلق ـ اراد الله شيئا و لم يرد شيئا آخر ـ شاء و لم يشاء يعني خداوند بود و خلق نکرده بود و سپس خلق کرد ـ خداوند چيزي را اراده کرد و چيز ديگري را اراده نکرد ـ خواست و نخواست، تکلم مع موسي و لم يتکلم مع فرعون ـ يحب من اطاعه و لا يحب من عصاه با موسي عليه السلام تکلم کرد و با فرعون تکلم نکرد ـ دوست مي دارد هر کس که اطاعتش کند و دوست نمي دارد ه رکس را که معصيتش کند. در صفات فعل اذا و ان داخل مي شود مانند اذا اراد شيئا و ان شاء الله و در صفات ذات نمي توان گفت اذا علم الله يا ان علم.منبع:اصول اعتقادات آقای قائمی،درس8
تعریف صفات ذاتی:هر صفتی که فعلی نباشد ذاتی است.
یا به قولی:
(صفات ذاتيّه را به اين صورت، تعريف مى كنند: «صفاتى كه از مقام ذات، انتزاع مى شود» و صفات فعليّه را به اين صورت: «صفاتى كه از مقام فعل، انتزاع مى شود».)آموزش فلسفه،ج2،درس65
یا به قول دیگری:
(صفاتى كه به خداى متعال، نسبت داده مى شود يا مفاهيمى است كه از ذات الهى با توجّه به نوعى از كمال وجودى، انتزاع مى شود مانند علم و قدرت و حيات، و يا مفاهيمى است كه عقل از مقايسه بين ذات الهى و مخلوقاتش با توجّه به نوعى رابطه وجودى، انتزاع مى كند مانند خالقيت و ربوبيّت. دسته اوّل را صفات ذاتيّه، و دسته دوم را صفات فعليّه مى نامند.)همان

مقدمه:
در حقیقت مقوم صفات فعلی خدا متوقف بودن آنها بر فعل خداست یعنی اگر خدا آن فعل مثلا خالقیت را انجام داد به آن متصف می شود و گرنه ،نه
اما سؤال اصلی من این است که آیا معنا دارد خدا متصف فعلی را انجام دهد تا بتبع متصف به اوصاف فعلیه شود؟
اثبات محال بودن انجام فعل توسط خدا:
پیش فرضها:
خداموجود و نامحدود است
اما چرا معنا ندارد خدا فعلی را انجام دهد؟
صغری:انجام فعل توسط خدا مستلزم تغیّر خداست
کبری :تغیّر در خدا محال است
نتیجه:پس انجام فعل توسط خدا محال است
اثبات صغری:
وقتی کسی فعلی را انجام می دهد یعنی قبلا فعلی را انجام نداده و سپس انجام می دهد یا به صورت دیگر یعنی در t1 این فعل را انجام نمی داده و سپس در t2 دارد انجام می دهد و اساس فعل یعنی یاین یعنی مثلا بود را نبود کنی خب این مستلزم زمان مندی و تغیّر در خداست یعنی در t1:خدا - فعل اما در t2 :خدا + فعل وجود داشت و این یعنی تغیّر و زمان مندی در خدا
اثبات کبری:
مورد اتفاق همه فلاسفه و متکلمین است چون تغیّر در خدا مستلزم محدودیت و زمان مندی خداست و طبق نظر متکلمین و لاسفه متصف شدن خدا به این اوصاف محال است.
بررسی بعضی از اوصاف در متون مقدس:
مؤمن:اطمینان دهنده = اطمینان دادن یک فعل است
خالق=آفریدن یک فعل است
مهیمن:نگهدارنده=نگهداری یک فعل است
مصور:تصویر کننده=تصویر گری یک فعل است
غفار:بخشیدن یک فعل است
غضب یا انتقام= هر دو فعل و اولی اساسا انفعالی نفسانی است
رزاق
فتاح
قابض:بیرون کشنده جانها
باسط:فراخ کننده روزی
معز:عزیز کننده
المحیی و الممیت
و...

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب

کسی منکر این نیست که تغیر در ذات خداوند محال است دلایل عقلی و نقلی هم موید این مطلب هستند ، اما باید ببینیم صفات فعلی خداوند از قبیل خالقیت ، رازقیت و ... موجب تغیر در ذات می شوند یا نه؟
برای توضیح و تبیین این موضوع ذکر چند نکته الزامی است:
الف:
رد صغرای قیاس که فرمودید « انجام فعل توسط خدا مستلزم تغیّر خداست»
صفات فعلی خدا ، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع می شوند . همچنانکه در انسان نیز صفات فعلی اش از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع می شود .
برای مثال هنرمندی که یک اثر هنری را ایجاد می کند به اعتبار فعلی که انجام می دهند به او هنرمند می گویند ، وقتی خوشنویس یک تابلوی خوشنویسی را ایجاد می کند به اعتبار فعلی که انجام می دهد به او خوش نویس می گویند اما خوشنویس بودن جزء ذات انسان نیست ، نسبت به خداوند هم خالقیت و رازقیت جزو ذات خداوند نیست تا انجام فعل(خلق کردن) توسط خداوند مستلزم تغیر در ذات خداوند باشد.(به اقتباس از طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 376)

ب: در اثبات صغری فرمودید : « وقتی کسی فعلی را انجام می دهد یعنی قبلا فعلی را انجام نداده و سپس انجام می دهد»
مسلما خداوند قابل قیاس با انسان نیست لذا قیاس کردن حضرت احدیت با انسان باطل بوده و موجب گمراهی خواهد شد ، بله انسان وقتی قصد فعلی را کرد و آن را انجام داد قبلا انجام نداده بود سپس به انجام رسانید ؛ اما آیا در ارتباط با خداوند هم می توان چنین سخنی را تایید کرد ؟ مثلا آیا می توان گفت خدواند زمانی خالق نبوده سپس فعل خلق را انجام داده است؟ یا خداوند زمانی غفار نبوده سپس به صفت غفارت متصف شده است؟

میان متکلمین اسلامی و فلاسفه اسلامی در این رابطه نزاع و درگیری رخ داده است ؛ متکلمین بر این عقیده هستند که چنین امری ممکن است فلذا عالم را حادث می دانند، يعني «زماني» بوده است كه عالم در آن نبوده و بعد موجود گرديده است ( گوهر مراد، مقاله دوّم، فصل ششم، ص231) اما فلاسفه بر متکلمین ایراد می گیرند و بر این عقیده اند که محال است خداوند حتی یک لحظه فاقد یکی صفات کمالی باشد لذا عالم را قدیم زمانی و بالتبع صفات کمالی خداوند از قبیل رزاقیت ، غفاریت و... را قدیم زمانی می دانند یعنی عالم هستی از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود و خداوند از ازل رازق و غفار بوده و خواهد بود. ( الاسفار، ج3، المرحلة التاسعة، فصل(9)، ص275)

برای ذات مبارک خداوند قبل و بعد مفهومی ندارد ، قبل و بعد برای موجودات مادی است که داخل در زمان هستند خدا خارج از زمان بلکه زمان آفرین است لذا قبل و بعدی برای خداوند وجود ندارد تا بگویید قبلا فعلی را (خلق) انجام نداده بود سپس انجام می دهد . خداوند از ازل خالق بوده و تا ابد هم خالق خواهد بود (1) در این صورت نیز چون صفات خداوند قدیم هستند و زمانی نبوده که خداوند بدان ها متصف نشده باشد و از ازل متصف به همه صفات کمالی بوده است هیچ تغیر و انفعالی در ذات الهی صورت نگرفته است ، چون تغیر در صورتی حاصل می شود که صفتی قبلا در خدا نبود و سپس بود شده است در صورتی که دلایل عقلی و نقلی که برخی بزرگان مانند علامه طباطبایی نقل فرموده اند اثبات می کنند که خداوند از ازل دارای همه صفات کمالی بوده است چرا که عدم وجود یکی از کمالات نقص در ذات الهی است در صورتی که خداوند از نقصان و نیستی مبری است.

.................................................................................................................

1. عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَفَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ». فَقَالَ: يَا جَابِرُ تَأْوِيلُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ سَكَنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ يَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً غَيْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَيْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ أَوْ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَخْلُقْ بَشَراً غَيْرَكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ وَ أَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ الْآدَمِيِّينَ»
جابر بن يزيد، گفت:
از امام باقر(ع) تفسير قول خداي عز و جل را پرسيدم که مي فرمايد: «پس آيا در آفرينش نخستين درمانده شديم؟! بلكه آنها در آفرينش جديد در شك اند.» امام فرمودند: اى جابر تاويلش اينست كه چون خداي عزّ و جلّ اين خلق و اين عالم را پايان دهد، و اهل بهشت در بهشت جا كنند، و اهل آتش در آتش ، خداي عزّ و جلّ تجديد مي کند عالمي غير از اين عالم را. و تجديد مي کند عالمي را از غير مذکّر و مؤنّثي که او را بپرستند و يگانه اش شناسند. و زمينى جز اين زمين براى آنها مي آفريند كه آنها را حمل نمايد؛ و آسمانى جز اين آسمان كه بر آنها سايه افكند. شايد تو چنين مي پندارى كه خداي عزّ و جلّ فقط همين يك عالم را آفريده است، يا اينكه خداي عزّ و جلّ آدمى جز شما نيافريده است. آرى به خدا سوگند که خداوند تبارك و تعالى هزار هزار عالم و هزار هزار آدم (ابو البشر) آفريده و تو در آخر اين همه عالم ها و اين همه آدميانى .» (بحار الأنوار، ج 54، ص 321)

ج: صفاتی که در انتهای فرمایشات خود آورده و فرمودید همه این صفات، فعل خدا بوده و در نتیجه تغیر در ذات الهی حاصل می شود ، با مطلب اول نقض می شود چون همان طور که در مطلب اول عرض شد صفاتی مانند غفار ، منتقم ،رزاق و ... جزو ذات الهی نیستند تا اینکه تغیر در ذات حاصل گردد همچنان که فعل شما مثلا تایپ کردن از ذات شما جدا بوده و جزو ذات شما نیست (ذات شما تایپ کردن نیست) همچنین فعل خداوند نیز جزو ذاتش نیست لذا تغیری در ذات پدید نمی آید .

توجه: این مطلب ، گفته قبلی را نقض نمی کند چون اگر چه صفات کمالی از قبیل خالقیت ، رازقیت ، غفاریت و ... از دیدگاه حکمای اسلامی قدیم زمانی است اما لازمه چنین مطلبی این نیست که صفات مزبور جزو ذات الهی باشند ؛ بلکه می توانند بازگشت به صفات ذات داشته باشند مثلا صفت خالقیت که از صفات فعل است می تواند به قدرت (که از صفات ذات است) برگردد.

د: متاسفانه جمله زیر برای بنده نامفهوم بود:
«اما سؤال اصلی من این است که آیا معنا دارد خدا متصف فعلی را انجام دهد تا بتبع متصف به اوصاف فعلیه شود؟»

در آخر عرایضم نکته ای را خدمت شما دوست بزرگوارم عرض کنم و آن اینکه شناخت خداوند و معرفت نسبت به افعال خداوند سبحان آنگونه که هست برای انسان های عادی ممکن پذیر نیست لذا برای درک چنین ابهاماتی ماناگزیر هستیم از بیانات معصومین علیهم السلام در این رهگذر بهره ببریم :
امیر المومنین علی (علیه السلام) در خطبه اوّل نهج البلاغة مي‌فرمايد: الذي لا يدركه بُعد الهمم و لا يناله غوص الفطن «همّتها هر اندازه دورپروازي كنند، او را نمي يابند و زيركي ها هر اندازه در ژرفاي درياي انديشه فرو روند، به او نائل نمي گردند.( نهج البلاغة، خطبه 1، ص 40)
خداوند سبحان مي‌داند نه با ابزار علم؛ مي‌بيند نه با چشم؛ مي‌شنود نه با گوش؛ مي‌خواهد نه با خواست فكري؛ محيط است نه با احاطه جسماني؛ در همه چيز هست نه بطور آميزش؛ و از هر چيز جداست نه با مسافت و فاصله، زيرا همه اين كمالات، مقارن محدوديّتهايي است و او در ذات خود محدوديّت ندارد.لذا برای درک چنین ابهاماتی باید از جان مایه گذاشت و با توکل و توسل سیر الی الله را آغاز کرد ، تنها در این صورت است که برخی حقایق برای سالک روشن خواهد شد .

هادی;389281 نوشت:
صفات فعلی خدا ، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع می شوند . همچنانکه در انسان نیز صفات فعلی اش از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع می شود .
برای مثال هنرمندی که یک اثر هنری را ایجاد می کند به اعتبار فعلی که انجام می دهند به او هنرمند می گویند ، وقتی خوشنویس یک تابلوی خوشنویسی را ایجاد می کند به اعتبار فعلی که انجام می دهد به او خوش نویس می گویند اما خوشنویس بودن جزء ذات انسان نیست ، نسبت به خداوند هم خالقیت و رازقیت جزو ذات خداوند نیست تا انجام فعل(خلق کردن) توسط خداوند مستلزم تغیر در ذات خداوند باشد.(به اقتباس از طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏9، ص 376)

اگر این چنین باشد که در انسان هیچ صفتی از او جز ذاتش نیست و به اعتبارات مختلف به او نسبت داده می شود
اما به هر حال به اعتبار نوع فعل اوصاف مختلفی به او گفته می شود خوشنویس بد نویس یا...
اما به هر حال ذات انسان آن افعال را انجام می دهد نه دیگری و آن افعال عرض بر ذات انسان است و مستلزم تغیر در انسان و اساسا نشانه تغیر چون قبلا متصف به فعل الف نبود و آن را انجام نداده بود و بعدش انجام داده

هادی;389282 نوشت:
مسلما خداوند قابل قیاس با انسان نیست لذا قیاس کردن حضرت احدیت با انسان باطل بوده و موجب گمراهی خواهد شد ، بله انسان وقتی قصد فعلی را کرد و آن را انجام داد قبلا انجام نداده بود سپس به انجام رسانید ؛ اما آیا در ارتباط با خداوند هم می توان چنین سخنی را تایید کرد ؟ مثلا آیا می توان گفت خدواند زمانی خالق نبوده سپس فعل خلق را انجام داده است؟ یا خداوند زمانی غفار نبوده سپس به صفت غفارت متصف شده است؟

ما هم چنین تصوری از فعل داریم و ذاتی فعل و انجام فعل را تغیر و زمان مندی می دانیم اگر اینگونه تصورات قیاس با انسان است پس ما باید قائل به نظر تعطیل شویم چون همه تصورات ما از اوصاف مختلف این چنین است
و اساسا انسان نمی تواند تصور از فعلی بکند بدون تغیر و زمان مندی .
و چیزی هم که تصور نشه تصدیق نمی شه.

هادی;389282 نوشت:
میان متکلمین اسلامی و فلاسفه اسلامی در این رابطه نزاع و درگیری رخ داده است ؛ متکلمین بر این عقیده هستند که چنین امری ممکن است فلذا عالم را حادث می دانند، يعني «زماني» بوده است كه عالم در آن نبوده و بعد موجود گرديده است ( گوهر مراد، مقاله دوّم، فصل ششم، ص231) اما فلاسفه بر متکلمین ایراد می گیرند و بر این عقیده اند که محال است خداوند حتی یک لحظه فاقد یکی صفات کمالی باشد لذا عالم را قدیم زمانی و بالتبع صفات کمالی خداوند از قبیل رزاقیت ، غفاریت و... را قدیم زمانی می دانند یعنی عالم هستی از ازل بوده و تا ابد نیز خواهد بود و خداوند از ازل رازق و غفار بوده و خواهد بود. ( الاسفار، ج3، المرحلة التاسعة، فصل(9)، ص275)

خب فلاسفه غلط می گن
مگه خودتان نمی گویید صفت فعلی (جز ذات)ذاتی خدا نیست
وقتی ذاتی خدا نیست پس می تواند از او منسلخ شود
در ضمن مصلحت خدا چه؟
خدا می تواند بنابر مصلحتی خلق نکند .
واساسا این سخن با 90 درصد روایات ما در تضاد است آدم که نمی شه خودش را گول بزنه.میشه؟

هادی;389282 نوشت:
برای ذات مبارک خداوند قبل و بعد مفهومی ندارد ، قبل و بعد برای موجودات مادی است که داخل در زمان هستند خدا خارج از زمان بلکه زمان آفرین است لذا قبل و بعدی برای خداوند وجود ندارد تا بگویید قبلا فعلی را (خلق) انجام نداده بود سپس انجام می دهد . خداوند از ازل خالق بوده و تا ابد هم خالق خواهد بود (1) در این صورت نیز چون صفات خداوند قدیم هستند و زمانی نبوده که خداوند بدان ها متصف نشده باشد و از ازل متصف به همه صفات کمالی بوده است هیچ تغیر و انفعالی در ذات الهی صورت نگرفته است ، چون تغیر در صورتی حاصل می شود که صفتی قبلا در خدا نبود و سپس بود شده است در صورتی که دلایل عقلی و نقلی که برخی بزرگان

خب من به همین خاطر می گم خدا نباید صفات فعلی داشته باشد دیگر عزیز
ترابه خدا دقت کنید

هادی;389283 نوشت:
این مطلب ، گفته قبلی را نقض نمی کند چون اگر چه صفات کمالی از قبیل خالقیت ، رازقیت ، غفاریت و ... از دیدگاه حکمای اسلامی قدیم زمانی است اما لازمه چنین مطلبی این نیست که صفات مزبور جزو ذات الهی باشند ؛ بلکه می توانند بازگشت به صفات ذات داشته باشند مثلا صفت خالقیت که از صفات فعل است می تواند به قدرت (که از صفات ذات است) برگردد.

خسته نباشید خلق یک چیز است و قدرت بر خلق چیز دیگر
این دو بر هم منطبق نیستند تا یکی را بر دیگری بازگردانیم

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام برادر عزیز ولایت
راستش می خواستم بگم با شما کاملا موافقم که صفات فعلی عین ذات خدا نیستند و برای همین معتقدم حتی مخلوق و حادث هستند و این صفت را تنها به خدا نسبت می دهیم به عنوان وسیله یا اسمی که خدا پسندیده که با این اسم او را بخوانیم
حالا چطور همچنین چیزی امکان داره . خب دوستم ابراهیمی از خودش و از جملات من چیزایی نوشته که فکر می کنم لینک زیر برای همچنین موضوعی مناسب باشه

http://www.askdin.com/thread30042.html

اما توضیحی کوتاه اینست که مشیت یا اراده وقتی موجود می شود در عرصه زمان و مکان تعریف می شود چون تعریف فعل در نظر ائمه چیزی است که به حرکت مسمی خبر بدهد. پس باید حرکت باشد تا فعلی باشد و با بودن حرکت تغییر و زمان و مکان تعریف می شوند.

اما در مورد اینکه این اراده قدیم است یا حادث باید بگویم اراده حادث است ولی تعریف حادث و قدیم بنده فرق می کند و براساس تعریف بعضی از عرفای پنهان است که از قدیم الایام تا کنون هستند و آنها از حدیث حضرت صادق به مفضل در جلسه پنجم این تعریف را فهمدیدند، تعریف قدیم این است که چیزی احتیاجی به غیر نداشته باشد و تعریف حادث این است که چیزی احتیاج به غیر داشته باشد. یا اینکه دارای اجزایی باشد که اجزایش به همدیگر نیازمند باشند .
ذاتی که اراده از آن ایجاد می شود اگر چه بکینونیت خدا موجود بود ولی خود دارای اجزایی سی و سه گانه است طبق حدیث که این اجزا اساسا اصل برای فعل ها هستند و وقتی دو جزء یا سه جزء یا بیشتر از این اجزاء بهم وصل می شوند فعلی مختص به اتصال آن اجزاء بوجود می آید . در حقیقت ایجاد اراده بدلیل ذاتی است که خود دارای اجزاء است و این ذات با بودن خدا بوده است یعنی زمان برای آن ذات حادث تعریف نمی شود . پس حادث را تعریف کردیم که چیزی دارای اجزائی باشد که بهمدیگر نیازمند باشند . که این البته مقصود آل محمد بوده است که در همان لینک حدیثی طولانی از حضرت صادق به مفضل آوردیم که جلسه پنجم توحید مفضل است و این موضوع از حضرت صادق تفسیر شده است .

پس ذاتی بوده است که وجودش نیاز به اراده ای نبوده ولی حادث است زیرا اجزاء نیازمند دارد و خدا هم قادر است آن ذات اولیه را نابود کند و در درون این ذات اجزائی بوده که اثر این اجزاء با همدیگر اراده را بوجود می آورد و اراده باید حتما در عرصه زمان و مکان باشد .

البته متوجه هستم توضیحات این پستم خیلی ناقص است و فقط خواستم یکم با نگاهم آشنا بشوید که ما معتقدیم خداوند قوانینی قرار داده که خلق خود به خودی باشد و این نه جبر است و نه تفویض و خدا قادر است این قوانین را بردارد و همه چیز را نابود کند ولی این طور قرار داده که هر چیز بر اسباب باشد و خداوند مرید و حکیم و عزیز است دقت کنید مرید را اگر صفتی مخلوق دانستیم باید بدانیم موصوفی هم دارد که همان ذات اولیه موصوف است رجوع کنید به همان لینک کاملا دوستم ابراهیمی توضیح داده اند که بسیاری از جملات بنده هم آنجا کپی شده است.

حدیثی در تعریف حقیقی قدیم و حادث( البته گفتیم که تفسیر این موضوع در حدیث جلسه پنجم مفضل است)

[=arial]الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 26[=arial]
[=arial]ْ قَالَ رسول الله لَهُمْ أَ قُلْتُمْ إِنَّ الْعَالَمَ قَدِيمٌ غَيْرُ مُحْدَثٍ وَ أَنْتُمْ عَارِفُونَ بِمَعْنَى مَا أَقْرَرْتُمْ بِهِ وَ بِمَعْنَى مَا جَحَدْتُمُوهُ؟ قَالُوا نَعَمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهَذَا الَّذِي تُشَاهِدُونَهُ مِنَ الْأَشْيَاءِ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ يَفْتَقِرُ لِأَنَّهُ لَا قِوَامَ لِلْبَعْضِ إِلَّا بِمَا يَتَّصِلُ بِهِ كَمَا نَرَى الْبِنَاءَ مُحْتَاجاً بَعْضُ أَجْزَائِهِ إِلَى بَعْضٍ وَ إِلَّا لَمْ يَتَّسِقْ وَ لَمْ يَسْتَحْكِمْ وَ كَذَلِكَ سَائِرُ مَا نَرَى وَ قَالَ أَيْضاً فَإِذَا كَانَ هَذَا الْمُحْتَاجُ بَعْضُهُ إِلَى بَعْضٍ لِقُوَّتِهِ وَ تَمَامِهِ هُوَ الْقَدِيمَ فَأَخْبِرُونِي أَنْ لَوْ كَانَ مُحْدَثاً كَيْفَ كَانَ يَكُونُ وَ مَا ذَا كَانَتْ تَكُونُ صِفَتُهُ- قَالَ فَبُهِتُوا وَ عَلِمُوا أَنَّهُمْ لَا يَجِدُونَ لِلْمُحْدَثِ صِفَةً يَصِفُونَهُ بِهَا إِلَّا وَ هِيَ مَوْجُودَةٌ فِي هَذَا الَّذِي زَعَمُوا أَنَّهُ قَدِيمٌ فَوَجَمُوا وَ قَالُوا سَنَنْظُرُ فِي أَمْرِنَا[=arial]

[=arial]
و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

afzali.polaris;389545 نوشت:
پس حادث را تعریف کردیم که چیزی دارای اجزائی باشد که بهمدیگر نیازمند باشند .
من این حرف شما را قبول ندارم
و طبق تعریف سما کاملا متصور است خدا هم حادث باشد
یعنی واجب جز دار پارادوکسیکال نیست

afzali.polaris;389545 نوشت:
پس ذاتی بوده است که وجودش نیاز به اراده ای نبوده ولی حادث است زیرا اجزاء نیازمند دارد و خدا هم قادر است آن ذات اولیه را نابود کند و در درون این ذات اجزائی بوده که اثر این اجزاء با همدیگر اراده را بوجود می آورد و اراده باید حتما در عرصه زمان و مکان باشد .
خب قبول این ذات نیازمند اما چه ربطی داره به اینکه خدا خلقشان کرده
تصور خلق و اراده آنها توسط خدا متوقف بر زمانمندی خداست
چون به هر حال سوال می شود علت وجود حادث چیست؟
خدا یا...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

velayat;389684 نوشت:
من این حرف شما را قبول ندارم
و طبق تعریف سما کاملا متصور است خدا هم حادث باشد
یعنی واجب جز دار پارادوکسیکال نیست

ببینید وقتی خدا را دارای اجزا ندانم و وقتی خدا را بی نیاز مطلق بدانم قدیم است البته اگر منظور شما را درست فهمیده باشم . دقیقا منظورتون را میشه بیان کنید که چرا حرفم را قبول ندارید و چرا خدا با تعریف من حادث می شود ؟

velayat;389684 نوشت:
خب قبول این ذات نیازمند اما چه ربطی داره به اینکه خدا خلقشان کرده
تصور خلق و اراده آنها توسط خدا متوقف بر زمانمندی خداست
چون به هر حال سوال می شود علت وجود حادث چیست؟
خدا یا...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وجود اولین ذات حادث و وجود قدیم با هم دیگه بودند و هیچ سبقتی زمانی نداشته اند مگر اینکه ذات اولیه حادث نیازمند است و همینطور توسط خدا می شود که نابود شود . و بدین لحاظ می شود بطور اعتباری بگوییم که ذات خدا پیشی بر آن دارد مثل اینکه می گوییم منیر (نور دهنده ) بر نور پیشی دارد بطور اعتباری در حالی نور دهنده بدون نور بی معنی است . اما قانون علیت را بنده قبول ندارم و معتقدم ذات قدیم علت هیچ چیز نیست . و اگر ذات قدیم خدا علت چیزی بشود تغییر در ذات قدیم اتفاق می افتد و هر تغییری هم نشان عوض شدن چیزی است پس خدا به چیز دیگه تبدیل می شود که این اشتباه است . اصلا اینطور بگویم که علیت و زمان و مکان برای ذات قدیم خدا بی معنی و بی تعریف است و خدا اینها را بتعریف در آورده بدون نیاز به علت و اراده و زمان و مکان. پس اینکه خدا را مرید و خالق دانستم این دلیلش این که خدا تعریف کننده قوانین است ولی این قوانین را در ذات خودش قرار نداده بلکه در همان اولین ذات حادث قرار داده یا دیگر ذاتها . مثل اینکه خداوند روشن کننده آسمان و زمین است توسط خورشید ، خداوند زنده کننده و میراننده است توسط اسرافیل و عزرائیل و خداوند خالق و رازق است توسط ذات اولیه حادث که در لینک توحید حقیقی دوستم اثبات کرده این ذات اولیه حادث اسمش سدره المنتهی است. و ذات اولیه چون به اجزائش نیازمند است و چون این اجزاء را خدا تعریف کرده بطور اعتباری می گوییم خدا خالقش است ( حدیث است که اسما خدا تعبیر و افعالش تفهیمی است )ولی در کل بخودی خودش موجود بوده است . و احادیث هم به این گواه هستند که خدا مشیت را بخود مشیت خلق کرد( خلق خود به خودی با قوانینی که خدا قرار داده ) و بقیه اشیاء را از مشیت خلق کرد.

با سلام و با اجازه اساتید

گمان کنم تعبیر حضرت عالی از فعل به گونه ای است که باعث این شبهه می شود. در حقیقت افعال ظاهری و خارجی انسان را که زمانمند است با افعال حق مقایسه می فرمایید. در حالی که من فکر می کنم نسبت دادن فعل به خداوند اندکی با تسامح همراه است و منظور فعل از جنس افعال ظاهری انسان نیست که فاعلی بالقصد است و از هر فعلی غرضی دارد. به جای غرض من فکر میکنم درباره خداوند واژه حکمت حق مسئله را بیشتر ادا نماید چرا که

حامد;316471 نوشت:
فعل خدای تعالی تمامی آفرینش است و حکمت او در دایره فعلش مفهوم دارد و نه در ارتباط ذات با فعل لذا صدور افعال از ذات باریتعالی تحت حکمت قرار نمیگیرد اما در عین حال عقلانی است یعنی تجلی حقیقت بسیط در صور موجودات محدود معقول است


فعل خداوند در ارتباط با ذات متفاوت از فعل خداوند در منظر دایره افعال است. در مرتبه صادر اول وجود اشیا در آن مرتبه به گونه­ای نیست که بتوان زمان ماضی، مضارع و حال در آن فرض کرد؛ بلکه حالی است که دائم است. به عبارت دیگر، ازل و ابد در آن‌جا متحد است و همه در «حال» و «آن» حاضر هستند. و از آن به آن دائم هم تعبیر می شود. یعنی اینگونه نیست که زمانی این فعل را انجام نداده باشد و بعد انجام شده باشد و این فعل به صورت تجلی و صدور دائم است.

تا آنجا که من می دانم تجلی ذات، شامل مراتبی است که احکامشان با هم متفاوت است و این ظهور تجلی به فعل خداوندی تعبیر می شود:

مرتبه احدیت ذات و غیب الغیوب که در آن مرتبه برای احدی توان درک حد، رسم، تعریف، نام و نشانی از خداوند نیست، این همان مرتبه بطون و وحدت حقه حقیقیه است که از دسترس هر فکر و اندیشه ای بیرون است.

مرتبه

واحدیت که مرتبه تجلی ذاتبرای ذاتاست که در این مرتبه اسما و صفات بنحو وحدت و بساطت و به وجود جمعی حضور دارند و کثرتی در آن جا نیست و در این مرتبه است که "خداوند هم ظاهر است و هم باطن، هم اول است و
هم آخر"

مرتبه تجلی

اسماء و صفات برای ذات که به این مرتبه "فیض اقدس" می گویند.

مرتبه تجلی

ذات در مرحله کن که موجودات در عالم خلق می شوند که به این مرحله "فیض مقدس" می گویند.

موفق باشید

منابع:

http://islamquest.net/fa/archive/question/fa24847

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa18651

http://islamquest.net/fa/archive/question/fa26464

velayat;389451 نوشت:
اگر این چنین باشد که در انسان هیچ صفتی از او جز ذاتش نیست و به اعتبارات مختلف به او نسبت داده می شود
اما به هر حال به اعتبار نوع فعل اوصاف مختلفی به او گفته می شود خوشنویس بد نویس یا...
اما به هر حال ذات انسان آن افعال را انجام می دهد نه دیگری و آن افعال عرض بر ذات انسان است و مستلزم تغیر در انسان و اساسا نشانه تغیر چون قبلا متصف به فعل الف نبود و آن را انجام نداده بود و بعدش انجام داده

با سلام و عرض ادب

[=&quot]همچنانکه که در مطالب قبلی نیز عرض کردم ، خداوند سبحان از ازل خالق بوده و زمانی نبوده که خداوند فاقد صفت کمالی خالقیت باشد .

[=&quot]اگر در فرمایش خود دقت کافی را مبذول بدارید ، وقتی حضرت عالی در مورد خداوند قبل و بعد بکار می برید یعنی خداوند را محدود به زمان کرده اید در صورتی که خداوند به اصطلاح فلاسفه واجب الوجود بوده و مقید به هیچ حدی نیست .

[=&quot]واژه‏ هاى، پيش، پس، بود و سپس كه معنى زمان دارند ولى چون گوئيم خدا تعالى پيش از آفرينش بود سپس آفريده‏ها را موجود كرد اين تقديم و تاخير معنى زمان ندارد.( آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏1، ص: 218)

[=&quot]در مباحث قبلی اشاره ای به نزاع مابین متکلمین و فلاسفه کردم ؛ که متکلمین ماسوی الله را حادث می دانند ولی فلاسفه عالم را قدیم می دانند ، با این بیان خداوند سبحان از ازل متصف به صفت خالقیت بوده لذا جملاتی همچون قبل از خلقت و بعد از خلقت که خداوند را محدود به زمان می کنند از منظر فلاسفه مردود است .

[=&quot]قرآن کریم می فرماید :«الله نور السماوات و الارض» خدا نور آسمانها و زمين است‏ (نور 35) در واقع این یک مثال ملموس برای ماست که بدانیم همچنانکه شعاع خورشید دائما با خورشید بوده و این شعاع نمی تواند جدای از خورشید باشد، مخلوقات خدا نیز از ازل بوده اند و فرض ندارد که زمانی خداوند مخلوق نداشته است؛ اگر فرض شود که خورشید از ازل بوده است شعاع او نیز از ازل همراه با او بوده است .( شيرازي، صدرالدين محمد (ملاصدرا)الحكمة المتعالية في الاسفار الاربعة العقلية، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1419ه‍، چاپ پنجم، ج 3) [=&quot]

velayat;389451 نوشت:
ا هم چنین تصوری از فعل داریم و ذاتی فعل و انجام فعل را تغیر و زمان مندی می دانیم اگر اینگونه تصورات قیاس با انسان است پس ما باید قائل به نظر تعطیل شویم چون همه تصورات ما از اوصاف مختلف این چنین است
و اساسا انسان نمی تواند تصور از فعلی بکند بدون تغیر و زمان مندی .
و چیزی هم که تصور نشه تصدیق نمی شه.

امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:

« الْأَوَّلُ لَا شَيْ‏ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ لَا غَايَةَ لَهُ لَا تَقَعُ الْأَوْهَامُ لَهُ عَلَى صِفَةٍ وَ لَا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَى كَيْفِيَّةٍ و... »‏. (نهج البلاغه، خطبه ى 85) آغاز ، اوست که پیش از او چیزی نیست ، و پایان همه اوست که بی نهایت است . پندارها برای او صفتی نمی توانند فراهم آورند ، و عقل ها از درک کیفیت او درمانده اند...
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: «لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ» خداوند با حواس ظاهری درک نمی شود و با مردم قیاس نمی شود .
طبق فرمایش حجت بالغه خداوند تبارک و تعالی « وهم و خيال بشر به هيچيك از صفات او نمى رسند» انسان فقط می تواندمفاهیم صفات الهی را در مخیلیه و تعقل خود بگنجاند اما حقیقت این صفات چیست و کیفیتش چگونه است در تعقل و مخیلیه کسی به جز معصومین علیهم السلام نمی گنجد .
خداوند در کتاب شریف قرآن و ائمه علیهم السلام در روایات برای اینکه ما درماندگان را با صفات الهی آشنا کنند به تمثیل و تشبیه تمسک جسته اند، حقایق هستی را برای درک انسان تنزل داده و در قالب مثال بیان داشتند تا انسان بتواند حداقل تصوری هر چند ناقص از صفات الهی داشته باشد .
قرآن کریم خداوند را نور معرفی می کند و می فرماید: «للَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خداوند نور آسمانها و زمين است (نور- 35)
امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم می‏فرماید :
« و بنورِ وّجهِک الّذی اضاء لَه کلّ شَی‏ء » تو را سوگند به نور چهره‏ات که همه چیز به آن روشن است .
پس اگر خداوند نور است انسان می تواند با تفکر و تعمق در همین نورهای ظاهری توشه ای از معرفت را برچیند ، شعاع خورشید (که نور است) دائما با خورشید همراه بوده و تا خورشید هست شعاع آن هم خواهد بود ، اتفاقا بر عکس فرمایش شما می شود فعلی را بدون زمانبدی تصور بکنیم ، شخصی را فرض بفرمایید که انگشتری در دست دارد این شخص دست خود را حرکت می دهد و همزمان با حرکت دست وی، انگشتر نیز حرکت می کند ؛ ابتدائا دست حرکت کرد و سپس انگشتر لذا در این جا تقدم رتبی مطرح است نه تقدم زمانی با این بیان ما می توانیم فعلی را (حرکت انگشتر) بدون زمان بندی تصور کنیم.

velayat;389451 نوشت:
خب فلاسفه غلط می گن
مگه خودتان نمی گویید صفت فعلی (جز ذات)ذاتی خدا نیست
وقتی ذاتی خدا نیست پس می تواند از او منسلخ شود
در ضمن مصلحت خدا چه؟
خدا می تواند بنابر مصلحتی خلق نکند .
واساسا این سخن با 90 درصد روایات ما در تضاد است آدم که نمی شه خودش را گول بزنه.میشه؟

[=&quot]

[=&quot]خداوند فیاض علی الاطلاق است و ممکن نیست خلق نکند اگر چه در قدرت ذات احدیت شکی نیست و عالم هستی را به اختیار خلق فرموده است اما صفات کمالی به هیچ وجه جدای از خداوند نبوده و نخواهد بود چون اگر یکی از صفات کمالی از خداوند جدا شود نعوذ بالله خداوند حی لایموت فاقد یکی ازکمالات بوده در نتیجه نقص در وجودش راه خواهد یافت .

[=&quot]اگر چه صفت خالقیت طبق نظر متکلمان ذاتی خداوند نیست و از جمله صفات فعلی است ، اما طبق حکمای الهی خالقیت هم جزو صفات ذاتی باری تعالی است علامه طباطبایی می فرماید: «منشاء حقيقي صفات فعلي همان ذات الهي است» (نهايه الحكمه، مرحله 12، فصل 10)

velayat;389451 نوشت:
خب من به همین خاطر می گم خدا نباید صفات فعلی داشته باشد دیگر عزیز

اگر سخن شما بیان همین مطلب بود با همدیگر نزاعی نداریم ، چون همچنانکه عرض کردم مطابق نظر حکمای الهی صفات فعل الهی بازگشت به صفات ذات دارند و صفاتی همچون خالقیت ، رازقیت ، غفار و ... را از جمله صفات ذاتی می دانند .
خلاصه در این مسئله میان اندیشمندان بزرگ نزاع فراوان وجود دارد برخی صفات فعل را جدای از ذات دانسته برخی نیز منشاء صفات فعلی را ذات الهی می دانند.

هادی;389796 نوشت:
اگر در فرمایش خود دقت کافی را مبذول بدارید ، وقتی حضرت عالی در مورد خداوند قبل و بعد بکار می برید یعنی خداوند را محدود به زمان کرده اید در صورتی که خداوند به اصطلاح فلاسفه واجب الوجود بوده و مقید به هیچ حدی نیست .

واژه‏ هاى، پيش، پس، بود و سپس كه معنى زمان دارند ولى چون گوئيم خدا تعالى پيش از آفرينش بود سپس آفريده‏ها را موجود كرد اين تقديم و تاخير معنى زمان ندارد.( آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏1، ص: 218)
در مباحث قبلی اشاره ای به نزاع مابین متکلمین و فلاسفه کردم ؛ که متکلمین ماسوی الله را حادث می دانند ولی فلاسفه عالم را قدیم می دانند ، با این بیان خداوند سبحان از ازل متصف به صفت خالقیت بوده لذا جملاتی همچون قبل از خلقت و بعد از خلقت که خداوند را محدود به زمان می کنند از منظر فلاسفه مردود است .

سلام
نگاه کنید من نمی خواهم خدا را زمانمند کنم اما می خواهم بگویم که انجام فعل یا حتی خلق بدون زمانمندی امکان و تصور عقلی ندارد .دست من که نیست
فلذا معنا ندارد خدا از ازل خالق باید یا خلق قدیم باشد
البته بحث من گسترده تر از بحث حدوث و قدم است می گویم خدا هیچ صفت فعلی ای ندارد

هادی;389799 نوشت:
پس اگر خداوند نور است انسان می تواند با تفکر و تعمق در همین نورهای ظاهری توشه ای از معرفت را برچیند ، شعاع خورشید (که نور است) دائما با خورشید همراه بوده و تا خورشید هست شعاع آن هم خواهد بود ، اتفاقا بر عکس فرمایش شما می شود فعلی را بدون زمانبدی تصور بکنیم ، شخصی را فرض بفرمایید که انگشتری در دست دارد این شخص دست خود را حرکت می دهد و همزمان با حرکت دست وی، انگشتر نیز حرکت می کند ؛ ابتدائا دست حرکت کرد و سپس انگشتر لذا در این جا تقدم رتبی مطرح است نه تقدم زمانی با این بیان ما می توانیم فعلی را (حرکت انگشتر) بدون زمان بندی تصور کنیم.

نگاه کنید بحث ما سر تقدم زمانی یا رتبی معلول بر علت نیست بحث من درباره خود فعل خداست
یعنی نمی گوید چون علت باید از معلول تقدم زمانی ای داشته باشد پس باید خدا بود و لم یکن معه شی هم محق شود
بلکه می گویم چون علت برای خلق باید فعلی انجام دهد و انجام فعل مستلزم زمانمندی است پس اصلا خدا فعل انجام نمی دهد نه که با تقدم زمانی فعل انجام می دهد.
هادی;389800 نوشت:
خداوند فیاض علی الاطلاق است و ممکن نیست خلق نکند اگر چه در قدرت ذات احدیت شکی نیست و عالم هستی را به اختیار خلق فرموده است اما صفات کمالی به هیچ وجه جدای از خداوند نبوده و نخواهد بود چون اگر یکی از صفات کمالی از خداوند جدا شود نعوذ بالله خداوند حی لایموت فاقد یکی ازکمالات بوده در نتیجه نقص در وجودش راه خواهد یافت .

فیاض بودن در صورتی معنا دارد که مستلزم محال نباشد وگرنه چرا خدا یکی مثل خودش نمی آفریند؟چون محال است
من هم می گویم اطلاق صفات فعلی به خداوند مال است
یا باید بگویم خدای خالق زمانمند
یا خدا غیر زمانمند غیر خالق

هادی;389803 نوشت:
اگر سخن شما بیان همین مطلب بود با همدیگر نزاعی نداریم ، چون همچنانکه عرض کردم مطابق نظر حکمای الهی صفات فعل الهی بازگشت به صفات ذات دارند و صفاتی همچون خالقیت ، رازقیت ، غفار و ... را از جمله صفات ذاتی می دانند .

خب اشتباه می گن همانطوری که گفتم بازگشت را به معنای قدرت بر خلق می دانند خب ما هم می گوییم سلمنا اما مشکل این است ه خدا علاوه بر قدرت بر خلق خلق هم یم ند و همه اتفاق دارند دیگر خل کردن ذاتی نیست.
باتشکر

با سلام

velayat;390173 نوشت:
بلکه می گویم چون علت برای خلق باید فعلی انجام دهد و
انجام فعل مستلزم زمانمندی است پس اصلا خدا فعل انجام نمی دهد نه که با
تقدم زمانی فعل انجام می دهد.

من احساس می کنم سوال شما در اصل برمیگردد به یک سوال دیگر که در تاپیک دیگری مطرح شده بود:

"آیا علیت بدون زمان ممکن است؟"

این که فعل مستلزم زمانمندی است را باید اثبات کنید. در پست قبلیم در همین تاپیک عرض شد که تعریف شما از فعل به گونه ای است که این شبهه برای شما ایجاد شده است وگرنه فعل خداوندی از نوع افعال زمانمند تجربه شده در طبیعت نیست. فعل خداوند از ازل تا ابد همواره با خداوند همراه است البته در مرتبه ای پایینتر.
- اگر بناست فعل را فقط در صورتی فعل بنامیم که با تعریف شما از فعل سازگار باشد نظر من هم همین است که خداوند فعل انجام نمی دهد.
- اگر بناست هوشمندی را به معنای آنچه ادراک مسبوق به آن است تعبیر کنیم چون خداوند علم مطلق است پس درک برایش معنا ندارد پس هوشمند هم نیست.
- اگر بناست حکمت را به این صورت که انسان حكيم انسانى است كه كارى را براى رسيدن به غايتى انجام مى‏دهد، افضل كارها را براى افضل مقاصد انجام مى‏دهد. پس خدا به این معنا حکیم هم نیست.

و .....

موفق باشید.

کنکاش;390234 نوشت:
این که فعل مستلزم زمانمندی است را باید اثبات کنید. در پست قبلیم در همین تاپیک عرض شد که تعریف شما از فعل به گونه ای است که این شبهه برای شما ایجاد شده است وگرنه فعل خداوندی از نوع افعال زمانمند تجربه شده در طبیعت نیست. فعل خداوند از ازل تا ابد همواره با خداوند همراه است البته در مرتبه ای پایینتر.
سلام
نباید الکی خودمان را گول بزنیم
تعریف من ار قعل اختصاصی به من ندارد /اساسا انسان نمی تواند از قعل بی زمان تصوری داشته باشد چون پارادوکسیکال است همانطور که نمی تواند از دست بی نهایت یا جسم بی نهایت تصوری داشته باشد و پارادوکسکال است.

velayat;390173 نوشت:
نگاه کنید بحث ما سر تقدم زمانی یا رتبی معلول بر علت نیست بحث من درباره خود فعل خداست
یعنی نمی گوید چون علت باید از معلول تقدم زمانی ای داشته باشد پس باید خدا بود و لم یکن معه شی هم محق شود
بلکه می گویم چون علت برای خلق باید فعلی انجام دهد و انجام فعل مستلزم زمانمندی است پس اصلا خدا فعل انجام نمی دهد نه که با تقدم زمانی فعل انجام می دهد.

دوست بزرگوار با سلام

از یک مورچه بپرسی خدایت را توصیف کن می گوید خدا دو تا شاخ بزرگ دارد ؛ هر موجودی خداوند را با اوصاف و افعال خودش مقایسه می کند که اگر خاطر شریف باشد در پست های قبلی چند روایت آوردم که قیاس انسان با خدا را باطل می دانند ، در نظر بنده و امثال بنده که با مادیات انس داریم خیال می کنیم افعال الهی هم مثل افعال انسان مستلزم زمان بندی است در صورتی که چنین قیاسی بطلانش از بدیهایت است .

طبق فرمایشان بزرگان و عرفای الهی و به تعبیر حضرت امام خمینی قدس سره الشریف همچنانکه اسم جدا نيست از مسمى‏ و اسم ظهور مسمى‏ است(تفسیر سوره حمد ص 189) عالم هستی نیز ظهور ذات خداوند یکتا و تجلی حضرت احدیت است؛ و به تعبیر مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه اسلام «داخل في الاشياء لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمفارقه؛ خداوند داخل همه چيز است نه به آميختگي و خارج از همه چيز است نه به جدايي» (خطبه اول نهج البلاغه)

منشاء ابهام حضرت عالی در این است که مخلوقات خداوند را در عرض خداوند تبارک و تعالی می دانید لذا این ابهام برای شما پیش آمده که انجام فعل مستلزم زمان بندی است در صورتی مطابق فرمایش معصومین علیهم السلام خداوند سبحان «داخل في الاشياء لا بالممازجه»(حکمای بزرگی همچون جناب ملاصدرا علی الظلاهر از این نوع روایات قائل به وحدت تشکیکی وجود شدند )

البته فهم چنین حقایقی برای انسان های عادی بسیار مشکل و در برخی اوقات از محالات است ، لذا بزرگان دین سفارش می فرمودند که این روایات را دریابید و منع نکنید ؛ علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان می فرماید:

«زنهار وقتى باين اخبار بر ميخورى، بايد در نظر داشته باشى كه بآثارى از معادن علم و منابع حكمت بر خورده‏اى، فورى مگو كه اينها از جعليات صوفى مآبان، و اوهام خرافه‏پرستان است، براى اينكه براى عالم خلقت اسرارى است، كه اينك مى‏بينيم طبقاتى از اقوام مختلف انسانى هنوز هم كه هنوز است لحظه‏اى از جستجو و بحث پيرامون اسرار خلقت نمى‏آسايند، هم چنان كه از روز نخست كه بشر در زمين منتشر گرديد، هر مجهولى كه برايش كشف شد، پى به مجهول هاى بسيارى ديگر برد، با اينكه همه بحث ها كه تا كنون پى گيرى شده، در چار ديوارى عالم طبيعت بوده، كه پست‏ترين و تنگ‏ترين عوالم است. اين كجا و عالم ما وراى طبيعت كجا؟ كه عوالم نور و وسعت است»( ترجمه الميزان، ج‏1، ص: 186)

حضرت امام خمینی قدس سره الشریف نیز در تفسیر سوره حمد می فرماید:

«همان طور كه خداى تبارك و تعالى اجلِّ از اين است كه مخلوط شى‏ء يا مربوط به شى‏ء، به اين معنى که ما می فهمیم باشد، اجلِّ از اين است كه ما حتى جلوه‏اش را هم [بتوانيم‏] بفهميم چطورى است. حتى جلوه‏اش هم مجهول است پيش ما؛ اما ما ايمان داريم به اينكه چنين مسائلى هست، ردش نمى‏كنيم؛ و ما اميدواريم كه وقتى اعتقاد به اين داشته باشيم كه چنين مسائلى هست، چنين چيزهايى هست، اينكه در كتاب و سنت واقع شده است، يك واقعيتى است [ديگر انكار نكنيم آن را]. قرآن، آنجايى كه راجع به جلوه حق نسبت به خلق مى‏گويد، ظهور [تعبير مى‏كند]: هو الظاهر و الباطن؛ و اين ظاهراً در سوره حديد است. در روايت وارد شده است كه شش آيه اول سوره حديد مال كسانى است كه در آخر الزمان مى‏آيند، آنها مى‏فهمند؛ و در آن واقع شده است كيفيت خلقت و [غير آن‏].
در آنجا هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْاخِرُ وَ الظَّهِرُ وَ الْبَاطِنُ، هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ در آخر الزمان هم به اين سادگى نمى‏تواند كسى بفهمد، يكى- دو تا شايد در عالم بفهمند ». (تفسير سوره حمد ص 189)

هادی;390781 نوشت:
از یک مورچه بپرسی خدایت را توصیف کن می گوید خدا دو تا شاخ بزرگ دارد ؛ هر موجودی خداوند را با اوصاف و افعال خودش مقایسه می کند که اگر خاطر شریف باشد در پست های قبلی چند روایت آوردم که قیاس انسان با خدا را باطل می دانند ، در نظر بنده و امثال بنده که با مادیات انس داریم خیال می کنیم افعال الهی هم مثل افعال انسان مستلزم زمان بندی است در صورتی که چنین قیاسی بطلانش از بدیهایت است .

طبق فرمایشان بزرگان و عرفای الهی و به تعبیر حضرت امام خمینی قدس سره الشریف همچنانکه اسم جدا نيست از مسمى‏ و اسم ظهور مسمى‏ است(تفسیر سوره حمد ص 189) عالم هستی نیز ظهور ذات خداوند یکتا و تجلی حضرت احدیت است؛ و به تعبیر مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه اسلام «داخل في الاشياء لا بالممازجه و خارج عنها لا بالمفارقه؛ خداوند داخل همه چيز است نه به آميختگي و خارج از همه چيز است نه به جدايي» (خطبه اول نهج البلاغه)

منشاء ابهام حضرت عالی در این است که مخلوقات خداوند را در عرض خداوند تبارک و تعالی می دانید لذا این ابهام برای شما پیش آمده که انجام فعل مستلزم زمان بندی است در صورتی مطابق فرمایش معصومین علیهم السلام خداوند سبحان «داخل في الاشياء لا بالممازجه»(حکمای بزرگی همچون جناب ملاصدرا علی الظلاهر از این نوع روایات قائل به وحدت تشکیکی وجود شدند )


با سلام
نه نگاه کنید مساله این جوری که شما تصویر می کنین نیست
طبق نظریه الهیات تنزیهی باید برای اطلاق صفات به خدا انها را از نقص مبرا کنیم
بعد به خدا نسبت دهیم
مثلا صفت بخشش را از انفعال درونی که در انسان رخ می دهد خالی و سپس به خدا نسبت دهیم
من فعلا تو این نظر حرفی ندارم
اما می گم بعضی از صفات اصلا بدون زمان تصورناپذیرند یا کلا بعضی صفات بدون در نظر گرفتن نقص یا زمانمندی اصلا قابل تصور نیستند
چیزی که در بخشش نیست مثلا
من هم می گویم در مورد فعل خدا چنین است مثلا شما نمی توانید ناراحتی را به خدا نسبت بدهید چرا؟چون ناراحتی تنها یک انفعال نفسانی است و معنا ندارد بگوییم آن را از امور ناقص مبرا کن
همین طور است در مورد افعال الهی
موضوع قفل شده است