جمع بندی برهانی ناگفته در اثبات خدا!

تب‌های اولیه

101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلمان14;370881 نوشت:
اینجانب دلایل شما در آن تایپک را متقن نمی دانم،
اگر چیزی رو هم پذیرفتم، بیشتر روی استدلالهای شخصی خودم بود.

تا جایی که به یاد دارم، مدتی نبودم، بعد که آمدم بلافاصله پیغام تاپیک جمع شد را زدید.

به هر حال این نظر شماست و محترم. اما وظیفه بنده به عنوان کارشناس این است که زمانی که دیدم مطلب جدیدی ردو بدل نمیشود و بحثها حالت جدل به خود گرفته و البته با توجه به مهلت ده روزه از شروع یک تاپیک، آنرا به مسئول اجرائی اطلاع دهم.

صدیق;371137 نوشت:
دلیل متقن همان است که جناب رضا حسینی و خود شما در تقریر این دلیل به عنوان مقدمه دوم آوردید. یعنی اولین موجود این سلسله - که به نظر شما متناهی است و به نظر بنده و مشهور فلاسفه غیر متناهی است- وجودش از خودش نیست و برای موجود بودن نیاز به دلیل و مرجحی دارد که وجودش را بر عدمش ترجیح دهد و به وجود او ضرورت ببخشد. به بیان دیگر، چون این اولین موجود ممکن الوجود است-چه حادث زمانی باشد به بیان شما و چه حادث ذاتی به بیان فلاسفه- نیازمند به علت است و صرف قدیم زمانی بودن نشانه بی نیازی از علت نیست بلکه بی نیازی از علت هستی بخش، به خاطر فقر ذات انها و امکان ذاتی یا فقری انهاست.

جناب صدیق
ببین شما همه چیز رو فرض کردی، امکان، واجب الوجود، ممکن الوجود، بزرگوار این برهان را برای کسی آورده اند، که هیچ چیز نمی داند و نمی بیند، به جز اینکه وقایعی رخ میدهد، حالا شما بلافاصله همه چیز رو فرض کردید.
وقتی می فرمایید، متناهی نیست، یعنی اولین واقعه ای نیست.

سلمان14;370890 نوشت:
چرا؟ شی باید بر خودش مقدم باشد؟

مثلاً اول کامپیوتر بوده و بعد کامپیوتر ساخته شده؟
این درست است؟

تقدم الشیء علی نفسه، لازمه حادث زمانی دانستن عالم مادی است. به همان بیانی که گفتم. به بیان علامه در بحث ملاک نیازمندی به علت که در بدایه و نهایه امده توجه کنید.

سلمان14;370890 نوشت:
اگر کسی بگوید بدیهی نیست، چه می فرمایید؟(به تاپیک چرا نگوییم عالم علت ندارد، مراجعه کنید)

راه های متفاوتی برای رسیدن و تصور علیت وجود دارد. بداهت تنها یکی از این راههاست. بحث ما فعلا با فرض قبول قاعده علیت است و با فرض قبول این قاعده و اصل به دنبال بررسی دلیل جناب حسینی هستیم. بحث از علیت باید در تاپیکی مستقل مطرح شود و پرداختن به ان در این مبحث، بحث را منحرف میکند.

سلمان14;370890 نوشت:
یعنی شما میفرمایی، ممکن است که سلسله وقایع از ابتدا، سلسله جنبانی داشته باشد، و فاصله ما تا آن سلسله جنبان بینهایت اتفاق باشد؟
البته سلسله، وقایع را میگویم و نه سلسله علت و معلول هستی بخش،
مثلاً:
.... → بیگ بنگ → تشکیل ستارگان → تشکیل خورشید → تشکیل کره زمین → بوجود آمدن موجودات روی کره زمین
خواهشاً صحبتی از علت و معلول هستی بخش نفرمایید
صحبت این است که این وقایع به هم ربط دارند یا نه؟
اگر به هم ربط دارند، آیا میتواند ابتدایی نداشته باشد؟
اگر ابتدایی دارد، آیا می تواند بین آن ابتدا و انتها(واقعه کنونی) بینهایت رخداد باشد؟
با تشکر.

بله این چه بعدی دارد؟ بر اساس بیانی که ملاصدرا در حدوث عالم و حرکت جوهری ماده دارد، اجزای مادی عالم لحظه به لحظه در حال نو شدن است و هر موجودمادی که تصور کنید، حالت سابقی در زمان قبلی دارد و همان حالت سابق نیز مسبوق به حالت سابق دیگری است و همینطور تا بی نهایت. یعنی شما نمیتوانید زمانی را فرض کنید که قبل از ان زمان، زمان باشد ولی جسمی وجود نداشته باشد.
بنابراین، سلسله وقایع و حوادث عالم، از ابتدا سلسله جنبانی دارند- البته از ابتدای ذاتی نه ابتدای زمانی- و فاصله ما که در این سلسله حوادث قرار داریم، ولی ان موجود اولی در ابتدای زمانی قرار ندارد آن سلسله جنبان نیز در محدوه زمان قرار نمیگیرد تا بتوان گفت فاصله ما تا ان سلسله جنبان چقدر است. بله میتوان گفت فاصله ما تا اولین موجود فرضی درعالم ماده- هرچه میخواهد باشد ماده اولی یا غیر ان- بی نهایت است. زیرا لازمه اینکه سلسله موجودات مادی، ابتدای زمانی ندارد همین است که فاصله هر فردی که در نظر گرفته شود با ابتدای سلسله بی نهایت است.

صدیق;371144 نوشت:
تقدم الشیء علی نفسه، لازمه حادث زمانی دانستن عالم مادی است. به همان بیانی که گفتم. به بیان علامه در بحث ملاک نیازمندی به علت که در بدایه و نهایه امده توجه کنید.

حقیر که بیان شما را متوجه نشدم.
میگم اگر ما به عنوان ممکنات میتوانیم، صنعتی داشته باشیم که قبلاً نبوده، چطور جهان نیمتواند حادثی باشد که قبلاً نبوده؟

صدیق;371144 نوشت:
بله این چه بعدی دارد؟ بر اساس بیانی که ملاصدرا در حدوث عالم و حرکت جوهری ماده دارد، اجزای مادی عالم لحظه به لحظه در حال نو شدن است و هر موجودمادی که تصور کنید، حالت سابقی در زمان قبلی دارد و همان حالت سابق نیز مسبوق به حالت سابق دیگری است و همینطور تا بی نهایت. یعنی شما نمیتوانید زمانی را فرض کنید که قبل از ان زمان، زمان باشد ولی جسمی وجود نداشته باشد.
بنابراین، سلسله وقایع و حوادث عالم، از ابتدا سلسله جنبانی دارند- البته از ابتدای ذاتی نه ابتدای زمانی- و فاصله ما که در این سلسله حوادث قرار داریم، ولی ان موجود اولی در ابتدای زمانی قرار ندارد آن سلسله جنبان نیز در محدوه زمان قرار نمیگیرد تا بتوان گفت فاصله ما تا ان سلسله جنبان چقدر است. بله میتوان گفت فاصله ما تا اولین موجود فرضی درعالم ماده- هرچه میخواهد باشد ماده اولی یا غیر ان- بی نهایت است. زیرا لازمه اینکه سلسله موجودات مادی، ابتدای زمانی ندارد همین است که فاصله هر فردی که در نظر گرفته شود با ابتدای سلسله بی نهایت است.

خب اگر فاصله ما میتواند بینهایت باشد، پس استدلال باطل است.

سلمان14;371139 نوشت:
جناب صدیق
ببین شما همه چیز رو فرض کردی، امکان، واجب الوجود، ممکن الوجود، بزرگوار این برهان را برای کسی آورده اند، که هیچ چیز نمی داند و نمی بیند، به جز اینکه وقایعی رخ میدهد، حالا شما بلافاصله همه چیز رو فرض کردید.
وقتی می فرمایید، متناهی نیست، یعنی اولین واقعه ای نیست.

دوست عزیز
اینکه شما از راه حدوث یا متناهی بودن عالم ماده و اجزای ان حرکت کنید، بالاخره سوال میشودکه چرا نیاز به علت دارد. حدوث که نمیتواند دلیل نیازمندی به علت باشد زیرا حدوث بعد از وجود است. پس برای توجیه نیازمندی به علت باید دنبال دلیلی دیگری بود که همان امکان فقری یا ذاتی است.
اگر این برهان قرار نیست مورد مداقه قرار بگیرد و تنها قرار است ایجاد ارامش روانی بکند، اشکالی ندارد ولی اگر قرار است برهانی اورده شود که بتوان ازان دفاع کرد و بر اساس ان استدلال کرد. در صورت دوم، اینکه بعضی متوجه مباحث و اصطلاحات نشوند نشانه ضعف استدلال نیست بلکه نشانه این است که این استدلال از سطح بالاتری برخوردار است و این اشخاص مخاطب ان بحث نیست.
موجود غیر متناهی اولین واقعه است اما نه اولین واقعه زمانی. یعنی این اولین موجود یا اولین واقعه مادی به این صورت نیست که قبل ان زمانی باشد که این موجود در ان زمان نبوده باشد بلکه ایجاد ان اولین موجود همزمان با عالم ماده است و چون زمان بعد چهارم جسم و مقدار حرکت اجسام است، پس با خلق اولین جزء زمانی عالم، زمان نیز شروع میشود و قبل از این زمان دیگر زمان نبوده است و قبلیتی نیز اگر هست قبلیت رتبی است نه قبلیت زمانی. پس این اولین موجود اولین موجود است که همزمان با زمان خلق شده.( البته خلق زمان به تبع خلق ماده و عالم ماده است و وجود مستقلی ندارد.)

با عرض پوزش از اینکه بحث تا این حد فنی شده است چاره ای نیست زیرا مبحث حدوث و قدم زمانی عالم یکی از پیچیده ترین مباحث فلسفی است و پر از اصطلاحات فلسفی است و فهم و تصورآن مستلزم اشنایی با این اصطلاحات و مباحث است.

صدیق;371151 نوشت:
اینکه شما از راه حدوث یا متناهی بودن عالم ماده و اجزای ان حرکت کنید، بالاخره سوال میشودکه چرا نیاز به علت دارد. حدوث که نمیتواند دلیل نیازمندی به علت باشد زیرا حدوث بعد از وجود است. پس برای توجیه نیازمندی به علت باید دنبال دلیلی دیگری بود که همان امکان فقری یا ذاتی است.
اگر این برهان قرار نیست مورد مداقه قرار بگیرد و تنها قرار است ایجاد ارامش روانی بکند، اشکالی ندارد ولی اگر قرار است برهانی اورده شود که بتوان ازان دفاع کرد و بر اساس ان استدلال کرد. در صورت دوم، اینکه بعضی متوجه مباحث و اصطلاحات نشوند نشانه ضعف استدلال نیست بلکه نشانه این است که این استدلال از سطح بالاتری برخوردار است و این اشخاص مخاطب ان بحث نیست.

اگر قرار است هر حرفی می زنیم بر اساس وجود و اینها مورد بررسی قرار بگیرد، خب فایده ندارد!

مورد مداقه قرار بگیرد، ولی به ترتیب.

صدیق;371151 نوشت:
موجود غیر متناهی اولین واقعه است اما نه اولین واقعه زمانی. یعنی این اولین موجود یا اولین واقعه مادی به این صورت نیست که قبل ان زمانی باشد که این موجود در ان زمان نبوده باشد بلکه ایجاد ان اولین موجود همزمان با عالم ماده است و چون زمان بعد چهارم جسم و مقدار حرکت اجسام است، پس با خلق اولین جزء زمانی عالم، زمان نیز شروع میشود و قبل از این زمان دیگر زمان نبوده است و قبلیتی نیز اگر هست قبلیت رتبی است نه قبلیت زمانی. پس این اولین موجود اولین موجود است که همزمان با زمان خلق شده.( البته خلق زمان به تبع خلق ماده و عالم ماده است و وجود مستقلی ندارد.)

منظور حقیر هم این است که اولین واقعه زمانی است، صفر زمانی است، قبل از آن زمانی نبوده، اگر هم بوده به او ربطی نداشته، فرض کنید، به موجود زمانی دیگری ربط داشته باشد؟ ایرادی دارد؟

ببینید، حقیر کاری به اصطلاحات اصالت وجود و .... ندارم

اگر فاصله ما تا اولین واقعه(صفر زمانی یا هر چه) میتواند بینهایت باشد، استدلال باطل است.

سلمان14;371154 نوشت:
منظور حقیر هم این است که اولین واقعه زمانی است، صفر زمانی است، قبل از آن زمانی نبوده، اگر هم بوده به او ربطی نداشته، فرض کنید، به موجود زمانی دیگری ربط داشته باشد؟ ایرادی دارد؟

دقت کنید. اولین واقعه زمانی، اولین موجودی است که در زمان بوجودامده. قبل از ان زمان نبوده نه اینکه زمان بوده و ربطی به ان نداشته. قبلیت ان نیز قبلیت زمانی نیست بلکه قبلیت رتبی است.
این موجود زمانی دیگر، قبل از این اولین موجود است یا بعد از ان. قبل از ان نمی تواند باشد چون قبل از اولین موجود زمانی، زمان وجود ندارد. پس بعد از ان است. ولی این اشکالی ندارد و حتما رابطه دارد ولی رابطه ان به نحو علیت هستی بخش نیست.

سلمان14;371155 نوشت:
اگر فاصله ما تا اولین واقعه(صفر زمانی یا هر چه) میتواند بینهایت باشد، استدلال باطل است.

کدام استدلال؟ استدلال جناب حسینی؟ خب!!!!

سلمان14;371149 نوشت:
حقیر که بیان شما را متوجه نشدم.
میگم اگر ما به عنوان ممکنات میتوانیم، صنعتی داشته باشیم که قبلاً نبوده، چطور جهان نیمتواند حادثی باشد که قبلاً نبوده؟

چون بر اساس حرکت جوهری، هر موجود مادی و متغیر دائما در حال نو شدن است. پس هر زمانی دست روی موجودات مادی بگذارید، حالت قبلی دارد که در ان به این صورت نبوده است و قبلی دارد.

صدیق;371165 نوشت:
کدام استدلال؟ استدلال جناب حسینی؟ خب!!!!

بله خب، داریم در مورد همین صحبت می کنیم

صدیق;371166 نوشت:
چون بر اساس حرکت جوهری، هر موجود مادی و متغیر دائما در حال نو شدن است. پس هر زمانی دست روی موجودات مادی بگذارید، حالت قبلی دارد که در ان به این صورت نبوده است و قبلی دارد.

1- وقتی اینها را می فرمایید، یعنی، زمان از ابتدا بی نهایت است، لذا بینهایت اتفاق افتاده است، لذا استدلال باطل است(البته این نتایج مبتنی بر اظهارات شما و گفتار فلاسفه است).

2- مطابق با این نظر شما، ماده هیچگاه از بین هم نخواهد رفت، درست است؟! ازلی و ابدی

3- آیا از فلسفه صدرایی این استنباط نمی شود که حرکت در موجودات مادی ناشی از برخورد و اندرکنش میان آنها نیست، بلکه ناشی از علت وجودی آنهاست و اگر اینطور باشد، آیا وقایع مادی به هم ربط دارند؟ مثلاً اگر با پا به توپی ضربه بزنیم، آیا واقعاً نیروی پای ما موجب ضربه زدن به توپ شده یا حرکت توپ ربطی به حرکت پای ما ندارد؟ بلکه علت العلل چنین اراده کرده که ما خیال کنیم ربطی دارد؟

4- می فرمایید: «هر موجود مادی و متغییر دائماً در حال نو شدن است»، آیا به این معنی است که، موجود هست، برای لحظه ای هر چند بسیار اندک نیست میشود، سپس با خلقتی دیگر هست میشود، آیا این سابقه عدم این موجود را نمی رساند؟؟!!
این حرف شما این معنی را می رساند، البته معنی دیگر هم متصور است، آنهم اینکه اجزای ثابتی برای عالم مادی قایل باشید، و بگویید که هرگاه انتقالی در اجزای یک موجود مادی پیش آید، تغییر صورت گرفته است.

5- آیا از نظر فلاسفه، ممکنی هست که(سابقه عدم ندارد یا نخواهد داشت)؟ یعنی آیا همواره حداقل یک ممکن وجود دارد؟

صدیق;371136 نوشت:
اما به هیچ وجه به ابطال غیر متناهی بالقوه بودن سلسله حوادث که اجتماع د روجود ندارند را نمی پردازد.

باز هم تاکید میکنم بحث ما در بالفعل هاست چه کار دارم به بالقوه ها که شما اینقدر در عباراتتون میارین!!! پس تنها میماند که آیا اگر مجموعه بالفعلی که اعضایش اجتماع ندارند میتواند بینهایت باشد یا نه؟ باز هم پاسخ منفی است. زیرا بالاخره چون این مجموعه یک مجموعه عددی است، تعداد اعضای اینچنین مچجموعه هایی مسلما یک عددی از مجموعه اعداد طبیعی است(1 تا بینهایت). حالا سوال میکنم: اگر تا بحال n تا از اعضای این مجموعه آمده و رفته اند، آیا این عدد قابل زیاد شدن است یا نه؟ مسلما جوا ب مثبت است چون هر روز دارد یکی به تعداد این مجموعه افزوده میشود. و این یعنی n بینهایت نبوده که عددی بزرگتر از آن پیدا شده. خیلی واضحه!

صدیق;371137 نوشت:
اولین موجود این سلسله - که به نظر شما متناهی است و به نظر بنده و مشهور فلاسفه غیر متناهی است

1- ما اصلا نگفتیم اولین موجود این سلسله متناهی است. اصلا این حرف بی معناست چون اولین موجود یکی است دیگه نه چند تا تا بحث کنیم متناهیه یا نا متناهی.
2- عجیبتر از این حرف شما ست که اولین موجود این سلسله، نا متناهیه!!! اگه اولینه که یکیه و اگه نامتناهیه چرا میگین اولین؟ خوب بگین بینهایت موجود اول.
3- ببخشید ها ولی فکرمیکتم این غولی که از فلسفه برامون ساختن ما رو به این حرف ای عجیب و غریب و نپذیرفتن ادله روشن و اضح کشونده. خواهش میکنم ناراحت نشین!

صدیق;371151 نوشت:
اینکه شما از راه حدوث یا متناهی بودن عالم ماده و اجزای ان حرکت کنید، بالاخره سوال میشودکه چرا نیاز به علت دارد. حدوث که نمیتواند دلیل نیازمندی به علت باشد زیرا
حدوث بعد از وجود است. پس برای توجیه نیازمندی به علت باید دنبال دلیلی دیگری بود که همان امکان فقری یا ذاتی است.

قبلا بیان اینکه چرا حدوث بهترین دلیل نیاز به علته رو آوردم و جوابی نشنیدم!
صدیق;371151 نوشت:
در صورت دوم، اینکه بعضی متوجه مباحث و اصطلاحات نشوند نشانه ضعف استدلال نیست بلکه نشانه این است که این استدلال از سطح بالاتری برخوردار است و این اشخاص مخاطب ان بحث نیست.

خواهش میکنم یه برهان متقن که همه فهم باشه بگین. خیلی وقته دنبالشم و برای همین این تاپیک رو مطرح کردم. بالاخره دین برای همه است و خیلیها هم این شبهاتو دارند. آیا باید هرکی چنین شبهاتی داره، 30 سال فلسفه بخونه؟ آخه برخی اساتید که اگه خواستین نام میبرم میفرمودند: اجتهاد در فلسفه 30 سال لااقل زمان میخواد.
صدیق;371151 نوشت:
پس این اولین موجود اولین موجود است که همزمان با زمان خلق شده

دقیقترش اینه که بگیم اصلا خلقی در کار نبوده! چون همیشه بوده البته نیاز مند و الا هر وقت خدا خواسته خلقش کنه دیده که هست! پس خلق به معنای واقعیش نیست. البته به نظر شما.

صدیق;371164 نوشت:
اولین واقعه زمانی، اولین موجودی است که در زمان بوجودامده

سلسله ای که اولش بینهایت است معنی ندارد اولین موجودش را بحث کنیم. خواهش میکنم خوب دقت کنید. از یک طرف میگویید این سلسله بینهایت است یعنی ابتدا ندارد واز طرفی میگویید اولین موجودش فلان، و این یعنی ابتدا دارد!

صدیق;371164 نوشت:
قبل از ان زمان نبوده نه اینکه زمان بوده و ربطی به ان نداشته

بزرگوارا! این که حرف ماست! ما میگیم زمان ابتدا داره و قبلش زمانی نبوده پس موجودات زمانی حادثند. ولی ادعای قبلی شما این بود که حادث نیستند چون همیشه قبل از هز زمانی زمان دیگری است...

صدیق;371165 نوشت:
کدام استدلال؟ استدلال جناب حسینی؟ خب!!!!

از شما بعیده که با هوو کردن بخواهید حرفی را رد کنید اون هم حرف به این واضحی!!!
صدیق;371166 نوشت:
چون بر اساس حرکت جوهری، هر موجود مادی و متغیر دائما در حال نو شدن است. پس هر زمانی دست روی موجودات مادی بگذارید، حالت قبلی دارد که در ان به این صورت نبوده است و قبلی دارد.

شما تا حرف حقیرو رد نکنین حرکت جوهری هم زیر سواله زیرا مستلزم وجود بینهایت عددیه!!! پس خواهش میکنم تا تاپیک بسته نشده بریم سراغ اصل مطلب که اشکالتون به آخرین پست بنده در استدلال رد بینهایت چیه؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

رضا حسینی;371264 نوشت:
باز هم تاکید میکنم بحث ما در بالفعل هاست چه کار دارم به بالقوه ها که شما اینقدر در عباراتتون میارین!!! پس تنها میماند که آیا اگر مجموعه بالفعلی که اعضایش اجتماع ندارند میتواند بینهایت باشد یا نه؟ باز هم پاسخ منفی است. زیرا بالاخره چون این مجموعه یک مجموعه عددی است، تعداد اعضای اینچنین مچجموعه هایی مسلما یک عددی از مجموعه اعداد طبیعی است(1 تا بینهایت). حالا سوال میکنم: اگر تا بحال n تا از اعضای این مجموعه آمده و رفته اند، آیا این عدد قابل زیاد شدن است یا نه؟ مسلما جوا ب مثبت است چون هر روز دارد یکی به تعداد این مجموعه افزوده میشود. و این یعنی n بینهایت نبوده که عددی بزرگتر از آن پیدا شده. خیلی واضحه!

صحبت اصلی همینجاست، اگر این n تا معادل بینهایت باشد، به هر تعداد که به وقایع اضافه شود، بازهم بینهایت خواهد بود.

یعنی شما وقوع بینهایت را محال فرض کرده اید

جناب صدیق هم وقوع بینهایت را غیرمحال فرض کرده است.

با عرض پوزش هر دو با فرض کردن پیش رفته است. هر چند فرض شما درست تر به نظر می رسد.


[/HR]موضوع دیگر، پیوسته یا گسسته بودن، این تغییرات است، اگر تغییرات پیوسته باشند، امکان وقوع بینهایت وجود دارد، چون در این صورت برداشت ما از گسسته بودن وقایع بوده است که آن را بینهایت جلوه داده است، و اگر تغییرات گسسته باشد، شدیداً احتمال دارد که بینهایت رخ نداده باشد.

مثلاً برداشت ما از نقطه ای بودن خط است، که موجب میشود فرض کنیم بینهایت نقطه دارد. در صورتی که خط پیوسته است.

همینطور اگر وقایع پیوسته باشند، برداشت ماست که آنها را گسسته و تکه تکه می بیند.

البته در این صورت هم میتوانیم، برای وقایع واحد تعریف کنیم، مثل واحد سانتیمتر برای خط، که باز هم صحبت بینهایت پیش خواهد آمد و اشکال شما وارد خواهد شد.

سلمان14;371277 نوشت:
اگر این n تا معادل بینهایت باشد، به هر تعداد که به وقایع اضافه شود، بازهم بینهایت خواهد بود.

حرف من اینه که مجموعه سالهای ابتدای خلقت تا الان بالاخره یک عددی روی محور اعداد طبیعی هست یا نه(1 تا بینهایت)؟
خوب وقتی به این عدد داره اضافه میشه یعنی داریم روی محور اعداد طبیعی بالا میریم و این یعنی به بینهایت نرسیدیم. (فکر کنم با این بیان دیگه شبهه اینکه استحاله بینهایتو پیش فرض قرار دادم منتفی باشه)

سلمان14;371277 نوشت:
اگر تغییرات پیوسته باشند، امکان وقوع بینهایت وجود دارد،

دوباره تاکید میکنم من به تغییرات کار ندارم. آیا امروز یک چیزی جدای از دیروزه یا نه؟ خوب یعنی یک هفته 7 عضو مجزا دارد یک قرن 100 عضو مجزا(و اصلا کار ندارم که بین این سال و اون سال پیوسته است یا گسسته) حرف اینه که تعداد این سالها که عددی روی محور اعداده، محاله بینهایت باشه به همین بیان اخیر.

سلمان14;371277 نوشت:
همینطور اگر وقایع پیوسته باشند، برداشت ماست که آنها را گسسته و تکه تکه می بیند.

البته در این صورت هم میتوانیم، برای وقایع واحد تعریف کنیم، مثل واحد سانتیمتر برای خط، که باز هم صحبت بینهایت پیش خواهد آمد و اشکال شما وارد خواهد شد.


آفرین.

رضا حسینی;371327 نوشت:
حرف من اینه که مجموعه سالهای ابتدای خلقت تا الان بالاخره یک عددی روی محور اعداد طبیعی هست یا نه(1 تا بینهایت)؟
خوب وقتی به این عدد داره اضافه میشه یعنی داریم روی محور اعداد طبیعی بالا میریم و این یعنی به بینهایت نرسیدیم. (فکر کنم با این بیان دیگه شبهه اینکه استحاله بینهایتو پیش فرض قرار دادم منتفی باشه)

اگر این عدد تا الان بینهایت را گذرانده است، میتواند باز هم اضافه شود و مشکلی ندارد.

تمام مشکل از اینجاست که ابتدایی برای خلقت قائلید، اگر ابتدایی باشد، شما به طور قطع و یقین ثابت کنید، ابتدایی هست، احتمالاً حقیر بتونم به طور قطع و یقین ثابت کنم که فاصله ما از این ابتدا نمی تواند، بینهایت باشد.

یا فرقی نمیکند، جناب صدیق ثابت کنند که خلقت ابتدایی ندارد، تا ما موجودی ازلی و ابدی را ثابت کنیم و از اینجا، ثابت کنیم که موجودی هست که سابقه عدم ندارد، و علت مندی عالم را ثبات کنیم

در هر دو صورت نتیجه ای عاید ما می شود، ولی باید ادعاها ثابت شود.

مجموعه سالهای عمر جهان دارای n عضوه که یا بینهایته یا محدود. (تا حالا که پیش فرضی نگرفتیم درسته؟ از این به بعد هم هرجا پیشفرض داشت بگین) و این n قطعا روی نمودار محور اعداده، چون محور اعداد 1 تا بینهایت رو پوشش میده(و الا باید بگین مجموعه اعداد متناهیه!) اگر تحت یک شرایطی ثابت شد که n در حال زیاد شدنه نتیجه میگیریم(نه این که پیشفرض باشه) n بینهایت نبوده چون عددی بالاتر از اون هست. یعنی شما به انتهای محور اعداد نرسیدی و تا وقتی به انتهاش نرسیدی معنا نداره بگی در بینهایتم.
هر چی فکر میکنم نمیفهمم شبهه شما کجاست. بابا شما فرض کن سنگی بینهایت در بینهایت در بینهایته، دیگه ممکن نیست بزرگتر بشه!!! چون دیگه به کجاش میخوای یه تیکه اضافه کنی؟؟؟ هر جاش دست بذاری بعدشم پره و اصلا جای خالی نداره. حالا اگه ثابت شد یه نفر یه تیکه به یه سنگی اضافه کرده، نتیجه میگیریم اون سنگه بینهایت نبوده.

صدیق;371164 نوشت:
دقت کنید. اولین واقعه زمانی، اولین موجودی است که در زمان بوجودامده. قبل از ان زمان نبوده نه اینکه زمان بوده و ربطی به ان نداشته. قبلیت ان نیز قبلیت زمانی نیست بلکه قبلیت رتبی است.

یعنی چه قبل از آن؟

رضا حسینی;371370 نوشت:
مجموعه سالهای عمر جهان دارای n عضوه که یا بینهایته یا محدود. (تا حالا که پیش فرضی نگرفتیم درسته؟ از این به بعد هم هرجا پیشفرض داشت بگین) و این n قطعا روی نمودار محور اعداده، چون محور اعداد 1 تا بینهایت رو پوشش میده(و الا باید بگین مجموعه اعداد متناهیه!) اگر تحت یک شرایطی ثابت شد که n در حال زیاد شدنه نتیجه میگیریم(نه این که پیشفرض باشه) n بینهایت نبوده چون عددی بالاتر از اون هست. یعنی شما به انتهای محور اعداد نرسیدی و تا وقتی به انتهاش نرسیدی معنا نداره بگی در بینهایتم.

حرف شما ادعای مکرر است، بینهایت میتواند زیاد شونده باشد، به مباحث ریاضی مراجعه کنید.

سلمان14;371415 نوشت:
بینهایت میتواند زیاد شونده باشد، به مباحث ریاضی مراجعه کنید

1- بینهایت بالقوه که در باب اعداد است در ریاضیات بررسی میشود ولی ما در عالم خارج بحث میکنیم. اگه دلیلی بر امکانش در عالم خارج دارن بگبن.
2- مثال سنگی که گفتم چه اشکالی داره؟

رضا حسینی;371370 نوشت:
هر چی فکر میکنم نمیفهمم شبهه شما کجاست. بابا شما فرض کن سنگی بینهایت در بینهایت در بینهایته، دیگه ممکن نیست بزرگتر بشه!!! چون دیگه به کجاش میخوای یه تیکه اضافه کنی؟؟؟ هر جاش دست بذاری بعدشم پره و اصلا جای خالی نداره. حالا اگه ثابت شد یه نفر یه تیکه به یه سنگی اضافه کرده، نتیجه میگیریم اون سنگه بینهایت نبوده.

طرف حساب شما جناب صدیق به نمایندگی از فلاسفه است.

حقیر همانطور که گفتم، هر دو طرف معادله را برای خودم فرض میکنم و به نتیجه ای مناسب می رسم، ....

سلمان14;371444 نوشت:
حقیر همانطور که گفتم، هر دو طرف معادله را برای خودم فرض میکنم و به نتیجه ای مناسب می رسم،

مثال سنگ چه مشکلی داره؟

رضا حسینی;371448 نوشت:
مثال سنگ چه مشکلی داره؟

نمی دونم آقا بنده پاسخگوی شما نیستم

بفرمایید از جناب صدیق بپرسید.

رضا حسینی;365327 نوشت:
همینکه ما الان وجود داریم یعنی سلسله خالق های ما بینهایت نیست. پس به یک موجودی باید برسیم که اون خالقی قبلش نباشه.

من همیشه همین حرف رو توی ذهنم مرور میکردم.به نظرم هرچیزی رو که بگیری آخرش میرسه به خدا.مثل خودم.من بچه کی هستم؟بچه بابام.بابام بچه کیه؟بچه باباش! و همین طور میره جلو تا برسه به حضرت آدم(ع)که ایشون رو خدا خلق کرده.-خداییش تا الآن هم نمیدونستیم همه
پیغمبر زاده ایم.قدر خودمون رو بدونیم.چش نخوریم!:khandeh!:-
یا مثلا بگیم این آجر از کجا اومده از کوره . اصلش از معدن آوردن.بعد این معدن خاک یه زمانی ماده مذاب بوده با نه رسوبات آب بوده.خلاصه از زمین اومده دیگه.زمین هم مثلا از انفجار میلیاردها سال پیش به وجود اومده.بعد اون انفجار چی بود؟ حجم بسیار زیاد و فشرده ای از گاز اون گاز رو کی خلق کرده؟خدا
البته همون طور که جناب صدیق گفتن این برهان ناقصه و اشکال داره .بیشتر ما مسلمون ها میتونیم درک کنیم و قبول کنیم .ممنون که خوندید.
یاعلی

سلمان14;371414 نوشت:
یعنی چه قبل از آن؟

یعنی قبل رتبی. تقدم و تأخر تنها تقدم و تأخیر زمانی نیست. انواع و اقسامی دارد. تقدم و تاخر بالطبع، بالشرف، بالزمان، بالرتبة، بالدهر، بالحق، بالحقيقة و المجاز، بالجوهر، بالعلية اقسام این است و به اعتبار هر یک از این اقسام، یکی قبلی میشود و دیگری بعدی.

رضا حسینی;371435 نوشت:
بینهایت بالقوه که در باب اعداد است در ریاضیات بررسی میشود ولی ما در عالم خارج بحث میکنیم. اگه دلیلی بر امکانش در عالم خارج دارن بگبن.

در عالم خارج نیز بر اساس حرکت جوهری صدرایی هر شیء در هر لحظه در حال حرکت است و هیچ موقع ایستایی ندارد. توجیه ان نیز توجه به حرکت جوهری است. ذات اشیاء دائما درحال حرکت و نو شدن است و حرکت در کمیت و کیفیت اشیاء مانند رنگ و شکل و .. نشانه حرکت در ذات و جوهر اشیاء است.

رضا حسینی;371370 نوشت:
هر چی فکر میکنم نمیفهمم شبهه شما کجاست. بابا شما فرض کن سنگی بینهایت در بینهایت در بینهایته، دیگه ممکن نیست بزرگتر بشه!!! چون دیگه به کجاش میخوای یه تیکه اضافه کنی؟؟؟ هر جاش دست بذاری بعدشم پره و اصلا جای خالی نداره. حالا اگه ثابت شد یه نفر یه تیکه به یه سنگی اضافه کرده، نتیجه میگیریم اون سنگه بینهایت نبوده.

یعنی چه؟ بی نهایت بالفعل که تمام اجزای ان بالفعل باشند اصلا بی نهایت نیست. بی نهایت موجودی است که اصلا نمیتوان فرض کرد که اول و اخر دارد و هر جزیی به عنوان اولین و آخرین جزء را در نظر بگیرید، چون بی نهایت است، پس ان جزء نهایت ان نیست بلکه جزیی قبل تر و بعد تر از خودش هم دارد و همینطور تا بی نهایت.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

صدیق;371728 نوشت:
یعنی قبل رتبی. تقدم و تأخر تنها تقدم و تأخیر زمانی نیست. انواع و اقسامی دارد. تقدم و تاخر بالطبع، بالشرف، بالزمان، بالرتبة، بالدهر، بالحق، بالحقيقة و المجاز، بالجوهر، بالعلية اقسام این است و به اعتبار هر یک از این اقسام، یکی قبلی میشود و دیگری بعدی.

عذر میخوام بزرگوار
صحبت حقیر کاری به تقدم رتی و شرفی و .... ندارد.
فقط و فقط یک موضوع: آیا تقدم زمانی ابتدا دارد یا نه؟اگر بله، چرا؟
اگر خیر، چرا؟

کاری به اولین موجود ندارم.
اولین واقعه را مد نظرم هست.
با تشکر

ضمناً اگر امکان دارد، سوالات 2،3 و 4 را در http://www.askdin.com/thread28854-7.html#post371179 پاسخ بدید، ممنونم.

سلمان14;371736 نوشت:
فقط و فقط یک موضوع: آیا تقدم زمانی ابتدا دارد یا نه؟
کاری به اولین موجود ندارم.
اولین واقعه را مد نظرم هست.

بزرگوار. بنده نیز چند بار گفتم اولین واقعه مادیف ابتدای زمانی به این معنا که قبلش نیز زمانی باشد که این موجود در ان نبوده باشد ندارد. زیرا زمان از حرکت همین موجود مادی و جسمانی حادث شده و انتزاع میشود.

سلمان14;371179 نوشت:
مطابق با این نظر شما، ماده هیچگاه از بین هم نخواهد رفت، درست است؟! ازلی و ابدی

بله ماده هیچگاه در ظرف زمانی از بین نخواهد رفت. یعنی نمیتوان برای ان انتهای زمانی در نظر گرفت به این معنا که زمانی باشد که ماده ای نباشد ولی زمان باشد. پس ماده ازلی و ابدی زمانی است البته به معنایی که ذکر شد.

سلمان14;371179 نوشت:
آیا از فلسفه صدرایی این استنباط نمی شود که حرکت در موجودات مادی ناشی از برخورد و اندرکنش میان آنها نیست، بلکه ناشی از علت وجودی آنهاست و اگر اینطور باشد، آیا وقایع مادی به هم ربط دارند؟ مثلاً اگر با پا به توپی ضربه بزنیم، آیا واقعاً نیروی پای ما موجب ضربه زدن به توپ شده یا حرکت توپ ربطی به حرکت پای ما ندارد؟ بلکه علت العلل چنین اراده کرده که ما خیال کنیم ربطی دارد؟

حرکت در موجودات مادی اقسام مختلفی دارد. در یک دسته بندی کلی تر، حرکت در اشیای مادی بر دو قسم حرکت در جوهر و حرکت در اعراض است. حرکت در جوهر، همراه با ذات و جوهر اشیای مادی خلق شده و هیچ زمانی نبوده که ماده و موجود مادی باشد ولی حرکت در جوهر نداشته باشد. اما حرکت در اعراض در اثر کنش میان اشیای مادی و تأثیر و تأثر میان انهاست.

سلمان14;371179 نوشت:
می فرمایید: «هر موجود مادی و متغییر دائماً در حال نو شدن است»، آیا به این معنی است که، موجود هست، برای لحظه ای هر چند بسیار اندک نیست میشود، سپس با خلقتی دیگر هست میشود، آیا این سابقه عدم این موجود را نمی رساند؟؟!!

بله این تفسیر جناب صدرا از حدوث عالم است. یعنی به این اعتبار که موجودات مادی دائما در حال نو شدن هستند پس هر لحظه در نظر گرفته شوند، در لحظه قبل به ان شکل نبوده اند و جوهر زمان x انها در لحظه ای قبل از ان وجود نداشته است. به همین جهت اندیشمندان معتقدند که جناب صدرا، توجیه و بیان جدیدی برای حدوث عالم ارائه دهد که بر اساس نظر وی، اگرچه عالم ماده دارای ابتدای زمانی نیست ولی با این حال نمیتوان گفت که قدیم زمانی است. و همین وجه تفاوت ایشان با فلاسفه قبلی خودشان است.
البته نظریه صدرا دقیقا نظریه حدوث زمانی مورد نظر متکلمان نیست بلکه حد وسطی میان حدوث زمانی متکلمان و قدم زمانی فلاسفه است. زیرا از یک طرف این موجود مادی دارای ابتدای زمانی نیست زیرا هر لحظه به عنوان اولین زمان موجودات مادی در نظر گرفته شود، باز هم در زمان قبل نبوده و در زمان قبل دارای جوهر دیگری متفاوت با این جوهر فعلی بوده است. و از طرف دیگر با نظر فلاسفه نیز متفاوت دانسته شده است زیرا تصریح به عدم قدم زمانی عالم مادی کرده است.
با این حال به نظرم نظریه صدرا در مورد حدوث عالم، نیاز به بررسی دیگری دارد و با دقت نظر معلوم میشود که این نظریه تعبیر دیگری از قدم زمانی عالم است. زیرا همانطور که خود ایشان تصریح دارد، هر زمانی در نظر گرفته شود ماده در زمان قبل به شکل دیگری بوده است. پس نیمتوان برای موجود مادی ظرف زمانی را در نظر گرفت که زمان باشد ولی ماده نباشد. بنابراین اگرچه هر فرد مادی در نظر گرفته شود، مسبوق به عدم زمانی است، اما برای مجموعه عالم ماده ولو به اعتبار یک فرد ان که به تصور هم در نیمیاید، سبقت زمانی نمیتوان در نظر گرفت. یعنی نمیتوان زمانی را در نظر گرفت که زمان باشد ولی هیچ فردی از موجودات مادی یافت نشود.

سلمان14;371179 نوشت:
این حرف شما این معنی را می رساند، البته معنی دیگر هم متصور است، آنهم اینکه اجزای ثابتی برای عالم مادی قایل باشید، و بگویید که هرگاه انتقالی در اجزای یک موجود مادی پیش آید، تغییر صورت گرفته است.

با توضیحی که در نکته قبل دادم، جواب این قسمت بحث شما نیز روشن میشود. اینکه سابقه عدم دارد به معنای این نیست که حالت ثباتی برای موجود مادی وجود دارد بلکه به این معناست که هر جوهری در لحظه قبل خود به این صورت نبوده هرچند به صورت دیگری بوده و همان جوهر در زمان قبل نیز به همین صورت. پس اصلا حالت سابقی وجود ندارد که جوهر مادی باشد ولی تغییر و حرکت در ذات ان نباشد. به قول ابن سینا، ما جعل الله المشمشه مشمشه بل اوجدها، در این بحث نیز اینطور نیست که خداوند موجود مادی راافریده باشد وسپس حرکت در ذات ان جاری و عارض شده باشد بلکه طبق حرکت جوهری از ابتدا به صورت متغیر و متحرک خلق شده و حرکت در جوهر ذاتی ان است.

سلمان14;371179 نوشت:
آیا از نظر فلاسفه، ممکنی هست که(سابقه عدم ندارد یا نخواهد داشت)؟ یعنی آیا همواره حداقل یک ممکن وجود دارد؟

بله. نه تنها در میان ممکنات بلکه ادعای فلاسفه(البته غیر از نظر صدرا بنابر تفسیر رایج از نظریه ایشان) این است که در میان موجودات مادی نیز حداقل یک موجود مادی هست که سابقه عدم زمانی ندارد.

صدیق;371733 نوشت:
یعنی چه؟ بی نهایت بالفعل که تمام اجزای ان بالفعل باشند اصلا بی نهایت نیست. بی نهایت موجودی است که اصلا نمیتوان فرض کرد که اول و اخر دارد و هر جزیی به عنوان اولین و آخرین جزء را در نظر بگیرید، چون بی نهایت است، پس ان جزء نهایت ان نیست بلکه جزیی قبل تر و بعد تر از خودش هم دارد و همینطور تا

1- عرض بنده هم همینه که اگه واقعا تعداد سالهای عمر جهان تا الان بینهایت باشه (همانطور که ادعا میکنید) نباید قابل زیاد شدن باشه در حالیکه مسلما داره میشه. همچنین نباید عضو آخری داشته باشه در حالیکه همین سالی که درش هستیم، عضو آخرشه.
2- گفتم تا وقتی بیان حقیرو برای استحاله بینهایت عددی رد نکنید، حرکت جوهری هم اشکال بر میخوره. پس بریم سر اصل مطلب.
3- خواهش میکنم به محور اعدادی که گفتم توجه کنین. تعداد سالهای عمر جهان چه محدود و چه نامحدود، یک جایی روی محور اعداده(چوه محور اعداد 1 تا بینهایتو پوشش میده) وقتی عمر جهان در حال ازدیاده یعنی سال بعد روی محور اعداد، یک شماره بالا میره و این یعنی به بینهایت هنوز نرسیده.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سالم و خداقوت

رضا حسینی;371435 نوشت:

1- بینهایت بالقوه که در باب اعداد است در ریاضیات بررسی میشود ولی ما در عالم خارج بحث میکنیم. اگه دلیلی بر امکانش در عالم خارج دارن بگبن.
2- مثال سنگی که گفتم چه اشکالی داره؟

دلیلی بر امکان بینهایت در خارج ندارم، دلیلی هم بر ردش فعلاً ندارم(منهای اون استدلال اگر مگر با شرایط خاص) ، اما به طور شهودی میگم بی نهایت اتفاق نیفتاده.

مثال سنگی که فرمودید:

فرمودید، اگه سنگی بینهایت باشه، دیگه قابل ازدیاد نیست، چند مسئله وجود دارد:

- سنگ مورد نظر موجودی فیزیکی است، اما مسئله در مورد زمان فیزیکی نیست، ریاضی است، چون با شمارش سروکار دارد. در باب ریاضیات هم که عرض شد میگن بینهایت میتونه زیاد شود، حتی معتقدند که بینهایت های مختلفی داریم!!! و بینهایتی هست که دربردارنده تمام بینهایت هاست،
عرض کردم خدمتتان، یک نوع بینهایت، تعداد نقاط روی یک خط است، تعداد نقاط داخل یک مربع، تعداد نقاط داخل یک حجم، همه بینهایت هستند و همه علی الضاهر هم اندازه!!!!(خودمم فعلاً اینها را دل و درست قبول ندارم)
یعنی آمده اند گفته اند بینهایت آلفای 1 داریم، آلفای 2 داریم و .....

- گفتم اگر زمان ابتدایی داشته باشد، یعنی اولین واقعه ای وجود داشته باشد که همراه با آن زمان زاده شده باشد، بینهایت رخ نداده است.

- بینهایت در اعداد را در نظر بگیرید، یک طرفش مشخص است، پس میتواند که بینهایت زمانی ما هم یک طرفش(از طرف انتها مشخص باشد و از ابتدا نامشخص) ایراد اصلی این است، که گفتیم اگر دلیلی بر داشتن واقعه ابتدایی باشد، این موضوع هم رفع میشود.

رضا حسینی;372393 نوشت:
تعداد سالهای عمر جهان چه محدود و چه نامحدود، یک جایی روی محور اعداده(چوه محور اعداد 1 تا بینهایتو پوشش میده) وقتی عمر جهان در حال ازدیاده یعنی سال بعد روی محور اعداد، یک شماره بالا میره و این یعنی به بینهایت هنوز نرسیده

اینکه میفرمایید بینهایت هنوز نرسیده یعنی ابتدایی قائلید و از اون ابتدا شمردید اومدید جلو، اگر ابتدایی نباشد چه؟
اما به طور شهودی حرف شما را می پذیرم.

[/HR]جالب توجه: دعای جوشن کبیر: « 80 یَا ذَا الْجُودِ وَ النِّعَمِ یَا ذَا الْفَضْلِ وَ الْکَرَمِ یَا خَالِقَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ یَا بَارِئَ الذَّرِّ وَ النَّسَمِ یَا ذَا الْبَاْسِ وَ النِّقَمِ یَا مُلْهِمَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ وَ الْاَلَمِ یَا عَالِمَ السِّرِّ وَ الْهِمَمِ یَا رَبَّ الْبَیْتِ وَ الْحَرَمِ یَا مَنْ خَلَقَ الْاَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَمِ»
بنابراین مشکوک است که موجودی ممکن ازلی و ابدی باشد
منهای اراده الهی که جای بحث اساسی دارد.

با سلام و تشکر

سلمان14;372933 نوشت:
- سنگ مورد نظر موجودی فیزیکی است، اما مسئله در مورد زمان فیزیکی نیست، ریاضی است،

خوب الحمد لله اگه مثال سنگو قبول کنین لا اقل عدم بینهایت بودن مکان حل میشه. بله فعلا محل بحثمون نیست. اما اگه به نکته استحاله این مثال دقت میکردین متوجه میشین که همون نکته در هر مجموعه ای هست. هر مجموعه ای اگر بینهایت باشد، هر وقت بخواهی یک عضو به انتهایش اضافه کنی، دچار مشکل میشی. زمان هم همینطوره و هر سال داره یک عضو به انتهاش اضافه میشه.

سلمان14;372933 نوشت:
در باب ریاضیات هم که عرض شد میگن بینهایت میتونه زیاد شود، حتی معتقدند که بینهایت های مختلفی داریم!!! و بینهایتی هست که دربردارنده تمام بینهایت هاست،
عرض کردم خدمتتان، یک نوع بینهایت، تعداد نقاط روی یک خط است، تعداد نقاط داخل یک مربع، تعداد نقاط داخل یک حجم، همه بینهایت هستند و همه علی الضاهر هم اندازه!!!!(خودمم فعلاً اینها را دل و درست قبول ندارم)
یعنی آمده اند گفته اند بینهایت آلفای 1 داریم، آلفای 2 داریم و .....

قرار نیست با اینکه دیگران چه گفته اند جلو برویم.
در مورد نقاط روی یک خط هم، اگر واقعا این شبهه را بپذیریم همان شبهه زنون میاید که مسلما درست نیست. علاوه بر این نقطه اگر طول دارد پس مسلما تعداد محدودی از آن میتواند یک خط را درست کند و اگر طول ندارد، هر چقدر هم زیاد باشد، خطی درست نخواهد شد زیرا نقطه بعدی روی نقطه قبلی قرار میگرد و همینطور بعدیها.....و هیچ وقت از ابتدا به انتهای خطی نخواهیم رسید. این مطالب خیلی واضحه، خواهش میکنم دقت کنید. با این بیانی که الان گفتم دیگه کسی نمیتونه ادعا کنه که شاید بینهایت نقطه بتونن یک خط بسازند!!! (ولی ماسفانه چون در ذهن ما از بینهایت، حقیقتش نیست بلکه یا بسیار بسیار ریز و یا بسیار بسیار بزرگه، این شبهات برامون پیش میاد .) پس بینهایت نقطه روی خط در واقع بالقوه اند نه بالفعل. و از محل بحث خارجه.
سلمان14;372933 نوشت:
- بینهایت در اعداد را در نظر بگیرید، یک طرفش مشخص است، پس میتواند که بینهایت زمانی ما هم یک طرفش(از طرف انتها مشخص باشد و از ابتدا نامشخص) ایراد اصلی این است، که گفتیم اگر دلیلی بر داشتن واقعه ابتدایی باشد، این موضوع هم رفع میشود.

بینهایت اعداد بالفعل نیستند. شما یک مجموعه بینهایت بالفعل که یک طرفش مشخص باشد بیاورید.
سلمان14;372933 نوشت:
اینکه میفرمایید بینهایت هنوز نرسیده یعنی ابتدایی قائلید و از اون ابتدا شمردید اومدید جلو، اگر ابتدایی نباشد چه؟

نه من فرض نکردم که ابتدایی برای زمان هست. سوال من اینه : این جهان ابتدا داشته باشه یا نه آیا تعداد سالهایش روی محور اعداد هست یا نه؟ مسلما هست چون بالاخره محدود یا نامحدود(با فرض عدم ابتدا برای زمان)، یک عدد طبیعیه. همین که یک سال بعد یک پله روی محور اعداد باید بالاتر برویم یعنی پارسال در نقطه بینهایت نبوده ایم.
حالا ریاضیدانان و ... قایل به بینهایت باشند یا نباشند، به خاطر حرف آنها که نمیتوانم مساله به این واضحی رو انکار کنم؟!

سلمان14;372933 نوشت:
جالب توجه: دعای جوشن کبیر: « 80 یَا ذَا الْجُودِ وَ النِّعَمِ یَا ذَا الْفَضْلِ وَ الْکَرَمِ یَا خَالِقَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ یَا بَارِئَ الذَّرِّ وَ النَّسَمِ یَا ذَا الْبَاْسِ وَ النِّقَمِ یَا مُلْهِمَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ وَ الْاَلَمِ یَا عَالِمَ السِّرِّ وَ الْهِمَمِ یَا رَبَّ الْبَیْتِ وَ الْحَرَمِ یَا مَنْ خَلَقَ الْاَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَمِ»

سلام. چون عازم سفرمو شاید چند روزی نشه بیام، 2نکته رو سریع عرض کنم:
نکته 1- شما که قبول دارین بینهایت موجود بالفعل به شرط اجتماع محاله(اولا چرا این شرطو گذاشتین؟ ثانیا:)، باید بدون این شرط هم قبول کنین. چون فرض کنین خداوند در هر سال یک سنگ آفریده باشد و نابودش هم نکرده باشد(اینکه محال نیست) الان باید بینهایت سنگ داشته باشیم و این خلاف فرض شماست که بینهایت موجود نمیتواند اجتماع داشته باشد.
(به عبارت دیگه، هر مجموعه ای که اعضاش یکی پس از دیگری بوجود میان و از بین میرن، مثل همین زمان که محل بحث ماست، قابل مدلسازی با یک مجموعه ایست به همان تعداد عضو که همه اعضاء همزمان موجودند. )
(البته بازم میگم اگه خوب روی بینهایت دقت کنین نیازی به این بحثا نیست. چون چیزی که داره بزرگ میشه مسلما بینهایت نبوده. همین بزرگ شدن یعنی اندازه قبلیش محدود به اندازه بعدیه و این با نامحدودی نمیسازه. اندازه دوم هم چون به مقدار محدودی، بیشتر از اندازه اوله، پس اونم محدوده)

نکته 2- روایات زیادی دلالت بر حدوث زمانی عالم میکنه. اینا رو بعنوان دلیل نمیارم فقط میخوام بدونم اونایی که ائمه رو قبول دارن، جوابشون چیه؟
فعلا وقت ندارم خیلی بحث سندی و دلالی بکنم. میارم که خودتون یه تأملی بکنین. فقط به دو نکته هم توجه کنین:1- اینقدر این روایات زیاده که اگه ادعای تواتر اجمالی بشه بعید نیست. 2- تأویلشون به حدوث ذاتی و عدم مقارن و از این جور حرفها بر اساس قواعد زبانی جایز نیست چون این حرفها اون زمان مطرح نبوده و مسلما مخاطبین، حدوث زمانی برداشت میکردند(مگه ملتزم بشین ائمه علیهم السلام براشون مهم نبوده که قرنها مردمو اغراء به جهل کردن!!!العیاذ بالله)
[h=2]دسته اول: روایات دال بر سبق عدم مخلوقات بر وجودشان[/h]252- 2 الكافي، 1/ 74/ 2/ 1 العدة عن البرقي عن محمد بن علي عن عبد الرحمن بن محمد بن أبي هاشم عن محمد «1» بن محسن الميثمي قال‏ كنت عند أبي منصور المتطبب فقال أخبرني رجل من أصحابي قال كنت أنا و ابن أبي العوجاء و عبد اللَّه بن المقفع في المسجد الحرام . . . .
قال فاغتنمتها منه فقلت له ما منعه إن كان الأمر كما يقولون أن يظهر لخلقه و يدعوهم إلى عبادته حتى لا يختلف منهم اثنان و لم احتجب عنهم و أرسل إليهم الرسل و لو باشرهم بنفسه كان أقرب إلى الإيمان به فقال لي ويلك- و كيف احتجب عنك من أراك قدرته في نفسك نشؤك و لم تكن. . .
{... چگونه خداوند از تو محجوب و پنهان است در حالیکه قدرتش را در نفست به تو نشان داده است: این که وجود یافته ای در حالی که نبوده ای، ...}
359- 7 الكافي، 1/ 141/ 7/ 1 العدة عن البرقي عن أبيه عن أحمد بن النضر و غيره عمن ذكره عن عمرو بن ثابت عن رجل سماه عن أبي إسحاق السبيعي عن الحارث الأعور قال‏ خطب أمير المؤمنين ع يوما خطبة بعد العصر فعجب الناس من حسن صفته و ما ذكره من تعظيم اللَّه تعالى- قال أبو إسحاق فقلت للحارث أ و ما حفظتها قال قد كتبتها فأملاها علينا من كتابه- الحمد لله الذي لا يموت و لا تنقضي عجائبه لأن‏ «1» كل يوم في شأن من أحداث بديع لم يكن . . .
{... چراکه هر روز پروردگارت در شأنی است: که بیان باشد از احداث موجود تازه و نویی که نبوده است و ....}

[h=2]دسته دوم: روایات دال بر اینکه خدا بوده است در حالیکه هیچ چیز دیگر نبوده[/h]279- 8 الكافي، 1/ 90/ 7/ 1 عنه رفعه عن زرارة قال‏ قلت لأبي جعفر ع أ كان اللَّه و لا شي‏ء قال نعم‏ «1» كان و لا شي‏ء قلت فأين كان يكون قال و كان ع متكئا «2» فاستوى جالسا و قال أحلت يا زرارة و سألت عن المكان إذ لا مكان‏
{زراره میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا خدا بوده است و هیچ چیزی نبوده؟ حضرت فرمود: بله بوده است و هیچ چیزی نبوده. گفتم: پس خدا کجا بوده است؟ حضرت که تکیه داده بود، بلند شد و نشست و فرمود: حرف محالی زدی ای زراره، از مکان پرسیدی در حالیکه مکانی نبوده!}

[h=2]دسته سوم: روایات دال بر اینکه خداوند مکان و زمان و کیفیات را آفرید درحالیکه هیچ کدام نبودند[/h]273- 2 الكافي، 1/ 88/ 2/ 1 العدة عن البرقي عن البزنطي قال‏ جاء رجل إلى أبي الحسن الرضا ع من وراء نهر بلخ فقال إني أسألك عن مسألة- فإن أجبتني‏ «1» فيها بما عندي قلت بإمامتك فقال أبو الحسن ع سل عما شئت فقال أخبرني عن ربك متى كان و كيف كان و على أي شي‏ء كان اعتماده فقال أبو الحسن ع إن اللَّه تبارك و تعالى أين الأين بلا أين و كيف الكيف بلا كيف و كان اعتماده على قدرته فقام إليه الرجل فقبل رأسه و قال- أشهد أن لا إله إلا اللَّه و أن محمدا رسول اللَّه و أن عليا وصي رسول اللَّه و القيم بعده‏ «2» بما أتى به رسول اللَّه و أنكم الأئمة الصادقون و أنك الخلف من بعدهم‏.
{...خداوند تبارک وتعالی مکان را آفرید بدون اینکه مکانی باشد، و کیفیت را آفرید بدون اینکه کیفیتی وجود داشته باشد...}
و بسیاری دیگر از روایات نفی مکان و زمان و کیفیت از خدای متعال که لسانشان همین است که : كان اللَّه و لا مكان

[h=2]دسته چهارم: روایات دال بر اینکه خداوند عالم و سمیع و بصیر و قدیر بوده در حالیکه معلوم و مسموع و مبصر و مقدوری هنوز نبوده[/h]361- 1 الكافي، 1/ 107/ 1/ 1 علي عن الطيالسي عن صفوان بن يحيى عن ابن مسكان عن أبي بصير قال سمعت أبا عبد اللَّه ع يقول‏ لم يزل اللَّه تعالى ربنا و العلم ذاته و لا معلوم‏ «1» و السمع ذاته و لا مسموع و البصر ذاته و لا مبصر- و القدرة ذاته و لا مقدور فلما أحدث الأشياء و كان المعلوم وقع العلم منه على‏ المعلوم و السمع على المسموع و البصر على المبصر و القدرة على المقدور قال قلت فلم يزل اللَّه متحركا قال فقال تعالى اللَّه‏ «1» إن الحركة صفة محدثة بالفعل- قال قلت فلم يزل اللَّه متكلما قال فقال إن الكلام صفة محدثة ليست بأزلية كان اللَّه عز و جل و لا متكلم‏
{... ازلا خداوند متعال پروردگار ما بوده و علم، ذاتش بوده در حالیکه معلومی نبوده است. و سمع، ذاتش بوده در حالیکه مسموعی نبوده و ....}

[h=2]دسته پنجم: روایاتی که لفظ حدوث و حادث در آنها بکار رفته (و همانطور که گفتم تفسیرشان به حدوث ذاتی درست نیست) مثل این روایت:[/h]357- 5 الكافي، 1/ 139/ 5/ 1 علي بن محمد عن سهل عن شباب الصيرفي و اسمه محمد بن الوليد عن علي بن سيف بن عميرة «2» عن إسماعيل بن قتيبة قال‏ دخلت أنا و عيسى شلقان على أبي عبد اللَّه ع فابتدأنا فقال عجبا لأقوام يدعون على أمير المؤمنين ع ما لم يتكلم به قط- خطب أمير المؤمنين ع الناس بالكوفة فقال الحمد لله الملهم عباده حمده و فاطرهم على معرفة ربوبيته الدال على وجوده بخلقه و بحدوث خلقه على أزله و باشتباههم على أن لا شبه له المستشهد بآياته على قدرته الممتنعة من الصفات ذاته و من الأبصار رؤيته و من الأوهام الإحاطة به . . .
{... آن خدایی که بوسیله مخلوقاتش (ما را) به وجود خودش دلالت کرده و بوسیله حدوث مخلوقاتش، بر ازلیت خویش دلیل آورده است... }
256- 1 الكافي، 1/ 80/ 5/ 1 علي عن أبيه عن عباس بن عمرو الفقيمي‏ «1» عن هشام بن الحكم‏ في حديث الزنديق الذي أتى أبا عبد اللَّه ع....... فلم يكن بد من إثبات الصانع لوجود المصنوعين و الاضطرار إليهم أنهم مصنوعون و أن صانعهم غيرهم و ليس مثلهم إذ كان مثلهم شبيها بهم في ظاهر التركيب و التأليف و فيما يجري عليهم من حدوثهم بعد إذ لم يكونوا و تنقلهم من صغر إلى كبر و سواد إلى بياض و قوة إلى ضعف و أحوال موجودة لا حاجة بنا إلى تفسيرها لبيانها «3» و وجودها . . .
{... از حدوث مخلوقات بعد از اینکه نبوده اند...}
359- 7 الكافي، 1/ 141/ 7/ 1 العدة عن البرقي عن أبيه عن أحمد بن النضر و غيره عمن ذكره عن عمرو بن ثابت عن رجل سماه عن أبي إسحاق السبيعي عن الحارث الأعور قال‏ خطب أمير المؤمنين ع يوما خطبة بعد العصر فعجب الناس من حسن صفته و ما ذكره من تعظيم اللَّه تعالى- قال أبو إسحاق فقلت للحارث أ و ما حفظتها قال قد كتبتها فأملاها علينا من كتابه- الحمد لله الذي لا يموت و لا تنقضي عجائبه لأن‏ «1» كل يوم في شأن من أحداث بديع لم يكن...
{... از احداث موجود تازه ای که نبوده است... }
و وقت کمم اجازه نداد بیشتر بگردم. اینها فقط بخشی از روایات اصول کافی بود و مسلما اگر بحارالانوارو بگردید چند برابر اینا روایت پیدا میکنید. بماند که ضرورت همه ادیان الهی(لا اقل قبل از ابداع تفکر حدوث ذاتی) اینه که عالم نبوده و خدا خلقش کرده.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

حقیر عرض کردم، به لحاظ شهودی وقوع بینهایت به نظر محال میرسد.

اما اینکه فرمودید: «یک عضو به انتهایش اضافه کنی، دچار مشکل میشی، ...»
اگر یک عضو به ابتدایش اضافه کنی، چه؟

مسئله رو بیاریم در عالم ذهن طرح کنیم
یک مستطیل رو فرض کنید، بینهایت نقطه دارد. بالفعل هم دارد.
پس امکان وقوع بینهایت هست. منظور از نقطه هم شی فیزیکی نیست، منظور همان نقطه است: نقطه (2،3، 4.3، 5.1 و ....)

حقیر میگم، بینهایت در هر مسئله ای شکل خاصی دارد، ممکن است در مورد موجودات نیز معنی خاصی داشته باشه، بهتره اول اون معنا کشف شود.
مثلاً یک نظر در مورد بینهایت بودن دنیای فیزیکی این است که به گونه ای است که سروته ندارد، سروتهش یکی شده است، از هر جایی که بری به انتها نیمرسی بلکه داری درونش میچرخی. البته برخی نظریات فیزیکی این رو رد کردن برخی هم قبول کردن(آخرین نطریات رد کرده بودن)
حالا در مورد زمان اگر شکل خاص بینهایت را بیابیم شاید مشکل تا حدی حل شود.

رضا حسینی;373376 نوشت:
این جهان ابتدا داشته باشه یا نه

قضیه همین است که اگر ابتدا نداشته باشد، چه؟
ما به حکم بدیهیات شاید بگیم نه.
به حکم مسایل دینی میگیم، نه.
ولی مسئله علمیش رو اگر بتوانیم باید حل کنیم.
تمام مثالهایی که شما میآوری، مربوط به چیزهایی است که ایتدا داشته اند، حقیر هم گفتم شما ابتدای زمانی رو ثابت کن، مابقی قبول.

شما باید ثابت کنید که رسیدن به انتهای چیزی که ابتدا ندارد محال است،
نه رسیدن به انتهای بینهایتی که ابتدا دارد.

رضا حسینی;372393 نوشت:
1- عرض بنده هم همینه که اگه واقعا تعداد سالهای عمر جهان تا الان بینهایت باشه (همانطور که ادعا میکنید) نباید قابل زیاد شدن باشه در حالیکه مسلما داره میشه. همچنین نباید عضو آخری داشته باشه در حالیکه همین سالی که درش هستیم، عضو آخرشه.

چرا نباید زیاد بشه. بی نهایت بودن چه ربطی به اضافه شدن دارد. اشکال این است که خیال میشه بی نهایت یعنی مجموعه ای دارای اجزای بالفعل بی نهایت. در حالیکه این دو با هم ناسازگارند و مجموعه بی نهایت دارای اجزای بالفعل اصطلاحی خود متناقض است. بی نهایت یعنی قابل شمارش نیست و هر چقدر از طرف بی نهایت شمرده شود به انتهایش نمی رسیم. این بحث با بحث بی نهایت از اجزا د راجسام نیز تفاوت دارد. بی نهایت بودن اجزا به معنای این است که چون هر جزیی از جسم در نظر گرفته شود خودش جسم است و جسم هم نمیتواند اجزایش لایتجزا باشد بنابراین نیمتواند قابل تقسیم و تجزیه نباشد ولو این تقسیم با وهم و عقل انجام شود

رضا حسینی;372393 نوشت:
گفتم تا وقتی بیان حقیرو برای استحاله بینهایت عددی رد نکنید، حرکت جوهری هم اشکال بر میخوره. پس بریم سر اصل مطلب.

گنه کرد در بلخ اهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
اینطوری اگر بخواهیم هر چیزی رو به هر جیزی ربط بدیم سنگ رو سنگ بند نمیشه.
اولا: بی نهایت بودن اجسام به معنای این است که هر جزیی از ابتدا و انتها در نظر گرفته شود اولین و اخرین جزء زمانی مجموعه اجسام نیست.
ثانیا: این بحث چه ربطی به حرکت جوهری دارد. حرکت جوهری خودش ادله ای دارد که باید انها بررسی و نقد شود. برفرض مجموعه اعداد بی نهایت نباشد، این ربطی به استحاله بی نهایت زمانی بودن عالم جسمانی ندارد.

رضا حسینی;372393 نوشت:
خواهش میکنم به محور اعدادی که گفتم توجه کنین. تعداد سالهای عمر جهان چه محدود و چه نامحدود، یک جایی روی محور اعداده(چوه محور اعداد 1 تا بینهایتو پوشش میده) وقتی عمر جهان در حال ازدیاده یعنی سال بعد روی محور اعداد، یک شماره بالا میره و این یعنی به بینهایت هنوز نرسیده.

این دهم تکرار مدعاست.
چند بار تکرار شد که بی نهایت بودن منافاتی با اضافه شدن ندارد و اصلا لازمه بی نهایت بودن این است که تمام اجزای مجموعه بالفعل نباشد وگرنه بی نهایت نیست و اگر بالفعل نیست پس حتما اجزا نو به نو ایجاد می شوند.

[=&quot]بسم الله الرحمن الرحیم
[=&quot]با سلام و خداقوت

اگر جای مطلب اشتباه است، بگید تا تاپیک دیگری بازکنیم، صحبت بر روی این است که منشأ نیازمندی به علت، حدوث است یا امکان.

این گفتار علامه(ره) در بدایه را درست متوجه نمیشم:


[=&quot]«حکما برای اثبات مدعای خویش گفته اند: ماهیت به لحاظ وجودش ضرورتاً موجود است و به لحاظ عدمش ضرورتاً معدوم می باشد. و این دو ضرورت، ضرورت به شرط محمولند. از طرف دیگر [=&quot]«حدوث» و پیدایش، چیزی جز آن نیست که یکی از این دو ضرورت پس از دیگری قرار گیرد،[=&quot] زیرا حدوث عبارت است از آنکه [=&quot]یک شیء بعد از معدوم بودنش موجود شود، و روشن است که ضرورت، ملاک و منشأ غنای از سبب است نه نیازمندی به آن[=&quot]، [=&quot]بنابراین، تا ماهیت را با امکانش مورد توجه قرار ندهیم، وجود و ضرورت برطرف نشده و نیاز به علت حاصل نمی گردد[=&quot]».

[=&quot]ضرورت عدمی[=&quot] هم نداریم، به نظر حقیر باید بگیم، [=&quot]نداشتن ضرورت وجودی[=&quot]، چون «عدم» یک اعتبار است، «نبود وجود» است. وقتی میگیم ضرورت عدم، این شبهه پیش می آید که «ضرورت عدم» هم چیزی است، در صورتی که «نبود ضرورت وجود» است.

[=&quot]اینکه حدوث یعنی ضرورتی پس از ضرورتی دیگر، چه ربطی به [=&quot]بنابراین[=&quot] دارد؟

عبارت سبز رنگ هم مشکل دارد: شیء پس از نبودنش، [=&quot]بوجود آورده میشود[=&quot]، نه موجود می‌شود. «موجود میشود»، عبارت ناقصی است، کل ماجرا را بیان نمی کند، اما «بوجود آورده میشود»، عبارت کاملی است.

با تشکر.

سلمان14;372933 نوشت:
عرض کردم خدمتتان، یک نوع بینهایت، تعداد نقاط روی یک خط است، تعداد نقاط داخل یک مربع، تعداد نقاط داخل یک حجم، همه بینهایت هستند و همه علی الضاهر هم اندازه!!!!(خودمم فعلاً اینها را دل و درست قبول ندارم)

نقطه ای که شما در این بحث به دردتان میخورد، نقطه فلسفی است در حالیکه در این عبارت نقطه فیزیکی را آوردید. نقطه فلسفی انتهای خط است و اصلا واقعیتی ندارد و صرف فرض و اعتبار است درحالیکه داخل مربع خطی نیست تا بخواهد نقطه داشته باشد. نقطه های داخل مربع، نقطه فیزیکی است که چون داخل مربع قطعا جسمانی است پس از بی نهایت جزء بالقوه تشکیل شده ولی این ربطی به نقطه فلسفی ندارد و بالقوه بودن ان ربطی به بحث عالم ندارد که بی نهایت ان زمانی است.

سلمان14;372933 نوشت:
گفتم اگر زمان ابتدایی داشته باشد، یعنی اولین واقعه ای وجود داشته باشد که همراه با آن زمان زاده شده باشد، بینهایت رخ نداده است.

اصلا این ادعای فلاسفه نیز هست. قدیم زمانی یعنی اولین جزء زمانی که قبل از ان دیگر هیچ زمانی نباشد. بنابراین اگر اولین واقعه ای باشد که همراه با ان زمان زاده شده باشد، یعنی دیگر ابتدای زمانی ندارد به این معنا که قبل از ان دیگر هیچ زمانی وجود ندارد که جزیی از عالم جسمانی در ان نباشد.

سلمان14;372933 نوشت:
ایراد اصلی این است، که گفتیم اگر دلیلی بر داشتن واقعه ابتدایی باشد، این موضوع هم رفع میشود.

این جمله یعنی چه؟ یعنی به نظر شما ایراد اصلی اینجاست که دلیلی بر وجود داشتن عالم بی نهایت وجود ندارد یا به عبارت دیگر، بی نهایت بالفعل را محال میدانید؟
اگر منظور شما و ااقای حسینی این است، برای جواب تنها کافی است که امکان ان اثبات شود. امکان وجود یافتن مجموعه ای که متصف به بی نهایت زمانی است، با دلیل دوام فیض الهی نیز اثبات میشود.

سلمان14;372933 نوشت:
اما به طور شهودی حرف شما را می پذیرم.

مجموعه بی نهایتی که تمام اجزایش بالفعل باشد نه تنها قابل شهود حسی نیست بلکه اصلا امکان وجود ندارد. بی نهایت وجود دارد ولی اجزایش بالقوه است.

سلمان14;372933 نوشت:
یَا مَنْ خَلَقَ الْاَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَمِ»

خلقت از عدم، ربطی به حدوث و قدم زمانی ندارد. اینکه از عدم است میتواند به معنای عدم ذاتی باشد نه عدم زمانی. اینگونه تعابیر در ادله و روایات هم با قدم زمانی میسازد و هم با حدوث زمانی و منافاتی با هیچکدام ندارد. پس باید سراغ ادله بیرونی رفت یا ادله نقلی قطعی که صریح باشد. اما از سوی دیگر، حدوث زمانی عالم ایراد دارد.
چون
#اگر جهان بخواهد حادث زمانی باشد پس باید زمانی باشد که هیچ جزء جسمانی وجود نداشته باشد.
# زمان، بعد چهارم جسم است و وجود مستقلی از جسم ندارد و با جسم خلق میشود
با توجه به این دو مقدمه، اولین جزء زمانی عالم در اولین جزء از زمان خلق شده است و قبل زمانی بر عالم جسمانی قابل تصور نیست مگر این که اصطلاحات و پیش فرض های بحث عوض شود.

سلمان14;373636 نوشت:
شما باید ثابت کنید که رسیدن به انتهای چیزی که ابتدا ندارد محال است،
نه رسیدن به انتهای بینهایتی که ابتدا دارد.

مجموعه ای که ابتدای زمانی ندارد یعنی هر چه شما جلو بروید به اولین جزء ان نمی رسید وگرنه حتما ابتدای زمانی دارد که شما در مسیر زمانی خود به ابتدای ان رسیده اید.
مشکل از اینجا نیست، بلکه مشکل اصلی در تصور صحیح بی نهایت زمانی است. بی نهایت زمانی به معنای مجموعه ای است متشکل از اجزایی که از ابتدا یا انتها یا از هر دو طرف نهایت ندارد. و این یعنی اجزای ان از ابتدا و انتها بالفعل و مجتمع در زمان نیست.

با سلام

صدیق;374171 نوشت:
اصلا این ادعای فلاسفه نیز هست. قدیم زمانی یعنی اولین جزء زمانی که قبل از ان دیگر هیچ زمانی نباشد. بنابراین اگر اولین واقعه ای باشد که همراه با ان زمان زاده شده باشد، یعنی دیگر ابتدای زمانی ندارد به این معنا که قبل از ان دیگر هیچ زمانی وجود ندارد که جزیی از عالم جسمانی در ان نباشد.

جناب شما دو سه بار این مطلب را فرمودی،
لزومی ندارد وقتی میفرمایید، اولین واقعه است، پشت سرش بگید، ابتدای زمانی ندارد!!!!!!!!
هر کسی می فهمد که ابتدا یعنی قبل از آن دیگه از همان جنس، چیزی نبوده(حالا جنس هر چه میخواهد باشد، خط، زمان، صفحه و ....)
این گفتار شما متناقض است

به هرحال
اگر همچین چیزی قطعی باشد(وقایع ابتدایی داشته باشند)، به طور قطع و یقین فاصله ما با آن نقطه بی نهایت نیست،

ببینید، برای هر سلسله از تغییرات که هر واقعه به واقعه بعدی و قبلی ربط داشته باشد(ولو اندک)
ما از هر نقطه واقعه که شروع کنیم، هیچگاه به بی نهایت نقطه بعد از اون نمی رسیم،
لذا عمر جهان حادث، بی نهایت نیست.

عبارت دقیقش اینطروی است که:
اگر اجزای یک سلسله به هم ربط داشته باشند آنگاه بعد از یک واقعه خاص هر چند زمان که داشته باشیم، بینهایت واقعه رخ نخواهد دارد
هم ارز: اگر بعد از مدت زمانی خاص و پس از یک واقعه خاص، بینهایت واقعه رخ داده است آنگاه اجزای آن سلسله به هم ربط نداشته اند.

1-عبارت، اول، به لحاظ منطقی درست است.
2-پس هم ارز آن هم درست، است،
3- هم ارز(عکس نقیض) وقتی درست است که:3-1- یا قسمت آنگاه درست باشد.

[INDENT=2]در نتیجه اجزای سلسله به هم ربط نداشته اند.
[/INDENT]
3-2- یا قسمت اگر اشتباه باشد،

[INDENT=2]قسمت اگر اشتباه باشد، پس بینهایت رخ نداده
[/INDENT]
3-3- بنابراین اگر به طور یقینی بدانیم که در وقایع مادی، هر واقعه به قبلی و بعدی ربط دارد، لذا تنها راهی که باقی می ماند تا هم ارز درست باشد، این است که قسمت اگر اشتباه باشد، و این هم یعنی بعد از آن واقعه ابتدایی، هیچگاه بینهایت رخ نداده است.

صحبت حقیر این است که ادله کافی برای، همچین ابتدایی ندارم، منظور سوال کنندگان این نیست،
پرسش کننده ها این سوال را دارند، که اصلاً شما وقایع را بی ابتدا در نظر بگیر: اصلاً موجودی نیست که همراه او زمان زاده شده باشد.
زمان قبل از هر موجودی، بوده، هست، خواهد بود!!!!!!
اگر اینطوری نیست چرا؟

سلمان14;374179 نوشت:
لزومی ندارد وقتی میفرمایید، اولین واقعه است، پشت سرش بگید، ابتدای زمانی ندارد!!!!!!!!
هر کسی می فهمد که ابتدا یعنی قبل از آن دیگه از همان جنس، چیزی نبوده(حالا جنس هر چه میخواهد باشد، خط، زمان، صفحه و ....)
این گفتار شما متناقض است

مشکل کار اینجاست که من مدام مجبور میشوم بحثها را با تعابیر مختلف تکرار کنم و برای خودم نیز گاهی خسته کننده میشود. قبلا نیز چند مرتبه گفتم، ابتدا منحصر به ابتدای زمانی نیست. همانطور که تقدم و تأخر منحصر به تقدم و تآخر زمانی نیست. این چه تناقضی است من که نمیفهمم.

سلمان14;374179 نوشت:
گر همچین چیزی قطعی باشد(وقایع ابتدایی داشته باشند)، به طور قطع و یقین فاصله ما با آن نقطه بی نهایت نیست،

دوباره اشتباه و خلط اصطلاح. وقایع ابتدای زمانی ندارند. این تعابیر به خاطر کم داشتن تعابیر است. مجبوریم با قیود مختلف منظورمان را مشخص کنیم. ابتدای زمانی نداریم بلکه اولین جزیی که قبل از ان زمان وجود ندارد داریم. عالم جسمانی، مسبوق به عدم زمانی خود نیست. یعنی اولین جزیی که قبل از خود زمانا نبوده باشد ندارد.

سلمان14;374179 نوشت:
اگر اجزای یک سلسله به هم ربط داشته باشند آنگاه بعد از یک واقعه خاص هر چند زمان که داشته باشیم، بینهایت واقعه رخ نخواهد دارد

اجزای سلسله به هم ربط دارند ولی این ربطی به استحاله وجود بی نهایت واقعه بعد یا قبل از هر حادثه ای ندارد. مشکل اصلی عدم درک درست از مفهوم بی نهایت و خلط ان با بی نهایت بالفعل و نیز عدم درک صحیح از دوام فیض الهی است.
لطفا اگر بحث جدیدی مانده مطرح نمایید. وگرنه بحث دارد به جدل و مراء نزدیک میشود.
باتشکر

سلمان14;374168 نوشت:
گر جای مطلب اشتباه است، بگید تا تاپیک دیگری بازکنیم، صحبت بر روی این است که منشأ نیازمندی به علت، حدوث است یا امکان.

باسلام
لطفا این بحث را در تاپیک مستقلی مطرح کنید تا بحث خلط نشود.

جناب صدیق

ابتدای مورد نظر حقیر که روی آن استدلال میکنم، وقایع زمانی است، اصلاً کاری ندارم به اینکه وقایع رتبی شرفی و .... بوده یا نبوده
فعلاً اینکه آیا وقایع زمانی ابتدایی داشته؟
- بله
حالا این دیگه بیمورد باز بیایم بگیم، ابتدا داشته نه ابتدایی که قبل از آن زمانی باشد، همین جمله یعنی چه؟ یعنی ابتدایی دارد و قبل از آن زمانی نبوده، حقیر همین را میخواهم، ولی همین هم گفته است، اثبات نیست.

اون استدلالی که نوشتم، بر اساس وقایع زمانی است کاری به بقیه اش نداریم، میخواهیم ببینیم، این دنیای وقایع مادی، ابتدا زمانی دارد یا نه.

اون استدلال هم درست بود. فکر میکنم درکم از بینهایت واقعه در این مورد به اندازه کافی درست است.

سلمان14;374389 نوشت:
حقیر همین را میخواهم، ولی همین هم گفته است، اثبات نیست.

دوست عزیز. استدلال این بحث، دوام فیض الهی و نیز حرکت جوهری عالم جسمانی است.اینکه مدام بگیم طرف مقابل استدلال ندارد و به استدلال او گوش ندهیم که بحث علمی نیست بلکه شبیه جدل است.

سلمان14;374389 نوشت:
اون استدلالی که نوشتم، بر اساس وقایع زمانی است کاری به بقیه اش نداریم، میخواهیم ببینیم، این دنیای وقایع مادی، ابتدا زمانی دارد یا نه.

چند بار گفتم. مشکل خلط اصطلاحات است. وقتی میخواهیم بحث علمی و فلسفی کنیم باید از اصطلاحات فلسفی استفاده کنیم. نمیشود بحث فلسفی داشته باشیم ولی از اصطلاحات ان به درستی استفاده نکنیم. طبق استدلال فلاسفه، فرض ابتدای زمانی برای عالم جسمانی به این معنا که عالم قبل از ان نباشد ولی زمان باشد ممکن نیست. این عبارت تعبیر دیگری از قدیم زمانی است. یعنی نمیتوان برای عالم نقطه ای را در زمان در نظر گرفت که قبل از ان عالم نبوده باشد. یعنی از زمانی که زمان بوجود امد عالم بوده است. یا بهتر و فنی تر بگیم، از زمانی که عالم بوجود امد زمان نیز بوجود امد. خلط بحث دراینجاست که زمان را جدای ازعالم در نظر میگیریم. در حالیکه زمان ظرف اندازه گیری تغییر و حرکت متغیرات است و ظرف نسبت متغیرات به متغیرات.

سوال:
چه اشکالاتی بر برهان حدوث عالم وارد است؟

پاسخ
این برهان، شکل ساده و بیانی ساده از برهان حدوث متکلمان است که از قدیم در میان انان طرفداران زیادی داشته است. این برهان از راه حادث بودن پدیده های عالم پی به حدوث ان می برند و از راه حدوث ان، به نیازمندی ان به مُحدِث پی می برند.
شکل برهان مرکب انان برای اثبات واجب به صورت قیاس منطقی به این صورت است:

قیاس اول:
صغری: جهان متغیر و متحول است.(مشاهدات ما از جهان)
کبری: آنچه متغیر و متحول است، حادث است.(بدیهی)
نتیجه اول: جهان حادث است.
قیاس دوم
صغری: جهان حادث است.(بر اساس نتیجه اول)
کبری: هر چه حادث است به پدید آورنده نیاز دارد.(بدیهی)
نتیجه نهایی: جهان به پدید آورنده نیاز دارد.[۱]

اما این برهان با وجود شکل زیبا و سادگی اش، دو ایراد عمده دارد.
اولا: مستلزم تقدم الشیء علی نفسه است.
توضیح اینکه بر خلاف آنچه که متکلمان ادعا میکنند، ملاک نیازمندی موجودات ممکن به علت، حدوث آنها نیست، بلکه همانطور که فلاسفه معتقدند ملاک نیازمندی آنها، ممکن بودن این موجودات است. دلیل بطلان ادعای متکلمان آن است که لازمه ادعای آنها این است که یک شیء بر خودش مقدم باشد؛ چون حدوث صفتی است که به شیء به وجود آمده از عدم اطلاق می-شود،
پس رتبه آن بعد از وجود شیء خواهد بود. از طرف دیگر تا علت یک شیء، آن شیء را ایجاد نکند، آن شیء به وجود نمی آید و برای این که آن را ایجاد کند اول باید آن شیء واجب باشد تا بعد، وجود به آن تعلق بگیرد. و چون شیء ذاتا دارای وجوب وضرورت نیست پس علت، باید او را به مرحله وجوب و ضرورت برساند تا بعد ایجاد کند. از سوی دیگر زمانی علت می¬تواند وجوب و ضرورت را به شیء بدهد که آن شیء نیازمند آن باشد و شیء زمانی نیازمند خواهد بود که ممکن باشد؛ یعنی نسبت به وجود و عدم هیچ گونه اقتضایی نداشته باشد. حال اگر علاوه بر امکان، حدوث شیء نیز دخالت در نیازمندی شیء به علت داشته باشد، در این صورت لازم می آید که حدوث که صفت شیء بعد از به وجود آمدن شیء است، در مرحله قبل از به وجود آمدن شیء وجود داشته باشد و این امری محال است.(1)

ثانیا: غیرکافی بودن این برهان برای اثبات واجب الوجود
اشکال دیگری که بر برهان حدوث گرفته می¬شود این است که برهان مذکور بدون استفاده از برهان امکان و وجوب قادر به اثبات ذات واجب تعالی نیست؛ به دلیل این که محدِث اشیای طبیعی می-تواند یک موجود مجرد و غیر مادی و یا قدیم و در عین حال امری ممکن و محتاج باشد. بنابر این تا زمانی که از برهان امکان و وجوب کمک گرفته نشود، استدلال به واسطه برهان حدوث به واقعیتی که در ذات خود واجب و بی¬نیاز از غیر باشد، ختم نمی¬شود.(2)

ثالثا: خلط بی نهایت با تسلسل در سلسله علل.
در این استدلال میان بی نهایت به معنای عدم ابتدای زمانی و عدم انتهای زمانی با بی نهایت به معنای عدم ابتدای سلسله علت و معلول وعدم ختم این سلسله به علتی که معلول نباشد خلط شده است. انچه محال است تسلسل است یعنی محال است که سلسله علتها، به علتی ختم نشود که خودش معلول نیست. البته این ختم شدن به معنای ختم شدن در گستره زمان نیست. یعنی این مطلب به این معنا نیست که حتما باید سلسله علل، از نظر زمانی به علتی برسد که خودش معلول نیست. بلکه اصولا چنین چیزی ممکن نیست و عله العلل خودش در زمان نیست.

اما بی نهایت به معنای اینکه ابتدای زمانی برای موجودات وجود نداشته باشد حتی برای موجودات ممکن الوجود، اگر به معنای بی نهایت بالقوه باشد که به مرور ایجاد شده هیچ اشکالی ندارد و از نظر عقلی محال نیست. بنابراین نیمتوان گفت که همه موجودات غیر از خدا حتما باید ابتدای زمانی داشته باشند و گرنه با اثبات خدا منافات دارد.

اشکال1:

ممکن است گفته شود که این برهان تنها در ظاهر شبیه برهان حدوث متکلمین است ولی چون از تغییر عالم استفاده ای نکرده پس با ان متفاوت است. زیرا ممکن است یکی بگوید ماده اولیه ای که در بیگ بنگ منفجر شد، شاید بدون هیچ تغییری ازلا بوده و ناگهان منفجر شده پس میتواند قدیم باشد چون قبل از انفجار بزرگ تغییری نداشته.
در جواب میتوان گفت که در این صورت، استدلال ناقص میشود و به درد اثبات صانع نمیخورد. زیرا این موجودی که ازلا بوده و قدیم است را چرا باید مخلوق بدانیم؟ چرا نیاز به خالق دارد؟ چرا خودش واجب الوجود بالذات نباشد؟ شما یا باید یا مانند متکلمان بگویید چون حادث است و یا مثل فلاسفه بگویید چون ممکن است.

اشکال2:
ممکن است باز هم اشکال شود که وقوع بی نهایت در عالم خارج ممکن نیست و بر این اساس بگوید:
اگر ما در صف می بودیم آنگاه هیچگاه به انتهای یک صف با بی نهایت واقعه نمی رسیدیم پس اگر به انتهای یک صف با بی نهایت واقعه رسیده ایم آنگاه درصف نبوده ایم.
از سوی دیگر؛ چون فرض فلاسفه بر این است که ابتدای زمانی برای خلقت نبوده، لذا ما به انتهای یک صف با بی نهایت واقعه رسیده ایم. پس وقتی به انتهای یک صف بی نهایت رسیده ایم، در نتیجه در صف ممکنات زمانی نبوده ایم در حالیکه ما در صف ممکنات قرار داریم و در زمان خاصی به وجود آمده ایم و این باطل است. پس فرض فلاسفه( ازلی بودن عالم) باطل بوده است و ابتدایی برای خلقت(خلقت مرتبط با نظامی که ما در آن هستیم) وجود دارد.

پاسخ به این سوال و اشکال این است که
اولا: شما دو مطلب را باید توضیح دهید تا مطلبتان روشن شود. اول اینکه منظور از عالم خارج چیست؟ ایا عالم مادیات است یا کل عالم ممکنات یا عالمی که شامل خدا ومجردات نیز میشود.
و دوم هم اینکه مراد از بی نهایت را مشخص نکردید. ایا بی نهایت از نظر ابتدای و انتهای زمانی منظورتان است.( ازلی و ابدی) یا اینکه مفهومی است که شامل اجزای شمارش نشده هم میشود.

اگر منظور، عالم مادیات است و مراد از بی نهایت ابتدا و انتهای زمانی است، وقوع بی نهایت چه مانع عقلی دارد؟ اینکه ابتدای زمانی برای عالم نباشد چه بّعدی دارد؟ اگر عالم انتهای زمانی نداشته باشد چه اشکال عقلی دارد؟ اشکال تنها در صورتی در این بحث پیش می اید که سلسله علت و معلول، ابتدایی نداشته باشد، یعنی ابتدای ان به علتی که معلول نباشد ختم نشود( فارغ از اینکه این موجود ابتدایی، از نظر زمانی نیز در ابتدا باشد یا نباشد)

اگر منظور، عالم ممکنات است و مراد از بی نهایت، بی نهایت زمانی است، این نیز اشکال عقلی ندارد و موجودات ممکن میتوانند به صورت متوالی موجود شوند. چیزی که مشکل دارد این است که این موجودات بی نهایت بخواهند به صورت مجتمع در زمان با هم موجود شوند که در این صورت بینهایت زمانی معنی پیدا نمیکند. یعنی نمی توان بی نهایت موجود ممکن را در یک زمان جمع کرد. ولی اگر بی نهایت در طول زمان باشد و مجتمع در زمان نباشد(معیت زمانی نداشته باشند) و از سوی دیگر رابطه علی نیز بین انها برقرار نباشد، بی نهایت بودن اشکال ندارد. اصولا اگر ممکنات باید ابتدای زمانی داشته باشند، یکی از همین ممکنات، زمان است وپس باید زمانی باشد که هیج موجودی نباشد و این خود پارادوکسیکال است. نمیتوان زمانی را فرض کرد که هیچ ممکنی نباشد حتی خود زمان.

در مورد فرض سوم که شامل واجب الوجود بالذات نیز میشود، وقوع بی نهایت در این مجموعه نه تنها مشکلی ندارد بلکه با ادبیات دینی نیز سازگار است. خداوند متعال ابتدا و انتهای زمانی ندارد. زمان نیز مخلوق خود خداست و نمیتواند خدا را در ظرف خود نگهدارد. خداوند بی نهایت در بی نهایت است. یعنی در بی نهایت بودنش نیز نهایتی ندارد.

ثانیا: این فرض شما که اگر ما قائل به ابتدای زمانی برای عالم نباشیم، پس در صف زمانی ممکنات قرار نگرفته ایم و به ابتدای صف رسیده ایم، درست نیست؛ زیرا ازلی بودن عالم به این معنا نیست که تمام پدیده های عالم ازلی هستند بلکه به این معناست که وقتی مجموع اجزای عالم مادی در نظر گرفته میشود، شما هیچ جزیی را نمیتوانید بیابید که در ابتدای سلسله قرار داشته باشد و در زمان خاصی بوجود آمده باشد.

دلیل این مطلب نیز این است که اصولا زمان، واحد اندازه گیری حرکت است و تا ماده ای نباشد که حرکت کند زمانی وجود ندارد. پس قاعدتا زمان به دنبال خلقت عالم پیدا میشود و تا خلقت صورت نگیرد زمانی وجود نخواهد داشت. پس زمان با خلقت اولین موجود عالم ماده بوجود می آید نه اینکه قبل از بوجود آمدن این جزء اول، زمان باشد و این جزء در قسمتی از آن زمان حادث شده باشد. بلکه زمان مصادف است با خلقت اولین جزء عالم ماده وگرنه مجردات که زمان ندارند و در طول زمان قرار نمیگیرند.
بنابراین اگر قائل به ازلیت عالم ماده بشویم، به این معنا نیست که ما به ابتدای آن رسیده ایم و به قول معروف سلسله را طی کرده ایم و به ابتدا رسیده ایم بلکه به این معناست که ما به ابتدای زمانی آن نمیتوانیم برسیم و هر موجود مادی را به عنوان اولین موجود در نظر بگیریم، باز هم نمیتوان گفت که آن موجود اولین موجود مادی است بلکه قبل از آن نیز موجوددیگری خواهد بودو این مطلب با توجه به حرکت جوهری صدرا واضح تر است.

منابع:
1.(علامه طباطبایی، بدایه الحکمه، ص 66)
2. ( براهین اثبات خدا، جوادی آملی، ص 174)

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق
موضوع قفل شده است