آیا تمام احادیث کتاب نوادر راوندی صحیح است ؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا تمام احادیث کتاب نوادر راوندی صحیح است ؟

سلام
آیا تمام احادیث نوادر راوندی صحیح است؟

النوادر للراوندى‏

معرفى اجمالى‏

النوادر للراوندى نوشته سيد جليل، ابو الرضا، ضياء الدين، فضل الله بن على بن عبيد الله حسينى راوندى، از علماى نام آور و از مشايخ بزرگ شيعه در قرن ششم هجرى.

موضوع‏

روايات اخلاقى، مواعظ و مستحبات.

مؤلف در اين كتاب مجموعه رواياتى كه از طريق ائمه عليهم السلام از حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده را آورده است.

اين روايات شامل موضوعات گوناگونى است مانند صدقه، حسن خلق، جهاد، صفات حسنه، امر به معروف و نهى از منكر و بسيارى از مستحبات شرعى.

انگيزه نگارش‏

سيد فضل الله راوندى از علماى بزرگ اخلاق در دوران خود بود است.

وى در آن زمان در مدرسه مجديه كاشان جلسات موعظه و درس اخلاق داشته كه بسيار مورد توجه عموم و علماى آن شهر قرار گرفته بود.

وى اين كتاب را براى نشر سخنان موعظه آميز و حكمت آموز حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله نگاشته است، تا ديگران با خواندن آن با معارف عميق و دستورات اخلاقى و روايات اهل بيت عصمت و طهارت بهتر آشنا گردند.

شيوه نگارش‏

راوندى در آغاز اين كتاب سند خود را به روايات كتاب كه يك سند بيشتر نيست مى‏آورد، سپس با اشاره به آن سند متن روايات را نقل مى‏كند.

وى با اين شيوه خواننده را از خواندن اسناد طولانى و تكرارى آسوده ساخته، بدون آنكه از اعتبار و استناد آن روايات چيزى كاسته و يا آنها را به روايات مرسله مبدل سازد.

كتاب حاضر داراى حجم كمى است و در 56 صفحه منتشر گشته است.

سند كتاب‏

راوندى روايات كتاب را با اين سند روايت مى‏كند:

ابو المحاسن عبد الواحد بن اسماعيل بن احمد رويانى، از ابو عبد الله محمد بن حسن تميمى بكرى حاجى، از ابو محمد سهل بن احمد ديباجى، از ابو على محمد بن محمد بن اشعث كوفى، از موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليهما السلام، از اسماعيل بن موسى بن جعفر عليهما السلام و او نيز از پدر بزرگوارش موسى بن جعفر عليهما السلام.

امام هفتم نيز از پدرانش نقل نموده و آنان از حضرت رسول خدا صلوات الله و سلامه عليه نقل كرده‏اند.

بررسى سند

اين سند سندى مشهور است و همان سند كتاب الأشعثيات يا الجعفريات مى‏باشد.

كتاب الأشعثيات شامل هزار روايت از پيامبر و پانصد روايت از ديگر معصومين است كه محمد بن اشعث از طرق ديگر به آنها اضافه كرده است.

اين كتاب و روايات آن در ميان علماى شيعه و سنى مورد قبول بوده و سند آن نيز معتبر است و از طرق گوناگونى نقل شده است.

با توجه به اينكه اين روايات همه از طريق محمد بن اشعث روايت شده به آن كتاب الأشعثيات مى‏گويند و با توجه به اينكه اين روايات همه از طريق امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده به آن كتاب الجعفريات مى‏گويند.

سيد فضل الله راوندى بيشتر روايات كتاب نوادر را از همين طريق و با سه واسطه از محمد بن اشعث نقل كرده است.

در حقيقت روايات اين كتاب، بجز بخش كوچكى از آخر آن، گلچينى از روايات اخلاقى كتاب اشعثيات است.

علامه مجلسى نيز اين مطلب را تأييد نموده و مى‏گويد:« أخبارُهُ مَأخوذَةٌ مِن الجَعفَريَّاتِ إلاَّ قَليلٌ مِن آخِرِه»، روايات كتاب نوادر راوندى همه از كتاب جعفريات گرفته شده بجز بخش كوچكى از آخر آن.

ارزش و اعتبار

با توجه به آنچه بيان شد كه نوادر تقريبا به عنوان گلچين اشعثيات است، با بررسى اعتبار اشعثيات، ارزش واعتبار نوادر نيز روشن مى‏گردد.

كتاب اشعثيات يا جعفريات از كتابهاى قديمى و معتبر شيعه است. اصحاب و علماى شيعه نيز بسيار بر روايات آن استناد و اعتماد كرده‏اند.

اين كتاب از اصول اوليه شيعه به شمار مى‏آيد و علماى بزرگ شيعه در طول تاريخ در اجازات روايى روايت آن را نيز به يكديگر اجازه داده‏اند.

اين كتاب در طول هزار سال پيوسته مورد توجه علما و بزرگان شيعه و سنى قرار گرفته و از ارزش و اعتبار خاصى برخوردار بوده است.

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدیقین

سلام به شما پرسشگر گرامی

همانطور که خودتان هم اشاره داشتید، نوادر راوندی در واقع گلچین الاشعثیات است، به علاوه ی روایات دیگر.

معمولا وقتی گفته می شود "فلان کتاب روایی، معتبر است"، منظور اینست که اولا انتساب آن کتاب به نویسنده اش اطمینانی است، و دیگر اینکه، روایات با سندهای روشن تا منبع اصلی نگاشته شده است.

اما این بدان معنا نیست که بگوییم تمام روایات آن کتاب که حالا از این نظر معتبر قلمداد شده، صد در صد درست و بی نقص باشد! در بحث آسیب شناسی حدیث، به خوبی ثابت می شود که معمولا روایات از گزند آفت های نقل _که در طول قرن ها با آن گزندها مواجه بوده اند_ ایمن نبوده و ممکن است برخی روایات به آفات آشکار یا پنهانی در متن یا سند گرفتار شوند و اینجا محل ورود یک محدث خبره است که پس از سال ها ممارست های طولانی ای که با روایات داشته و در دانش فقه الحدیث تسلط یافته و ملاک های تشخیص آسیب روایات را به خوبی فرا گرفته، اینجا او می تواند با این پشتوانه علمی، در روایات ورود کند و درباره آنها اظهار نظر نماید و درستی و نادرستی و ضعف و آسیب هایشان را به صورت محققانه بیان نماید.

خلاصه اینکه، وقتی می گوییم فلان کتاب معتبر است، بدین معنا نیست که صد در صد روایاتش درست است و دربست باید به همه آنها عمل کرد یا معتقد شد، بلکه باید مانند همه کتب روایی دیگر، دانه به دانه روایاتش بررسی و تحلیل شود و با روایات معتبر دیگر و آیات کریمه قرآن و سایر ادله فقه الحدیثی، مورد سنجش قرار گیرد.

صدیقین;468459 نوشت:
سلام به شما پرسشگر گرامی

همانطور که خودتان هم اشاره داشتید، نوادر راوندی در واقع گلچین الاشعثیات است، به علاوه ی روایات دیگر.

معمولا وقتی گفته می شود "فلان کتاب روایی، معتبر است"، منظور اینست که اولا انتساب آن کتاب به نویسنده اش اطمینانی است، و دیگر اینکه، روایات با سندهای روشن تا منبع اصلی نگاشته شده است.

اما این بدان معنا نیست که بگوییم تمام روایات آن کتاب که حالا از این نظر معتبر قلمداد شده، صد در صد درست و بی نقص باشد! در بحث آسیب شناسی حدیث، به خوبی ثابت می شود که معمولا روایات از گزند آفت های نقل _که در طول قرن ها با آن گزندها مواجه بوده اند_ ایمن نبوده و ممکن است برخی روایات به آفات آشکار یا پنهانی در متن یا سند گرفتار شوند و اینجا محل ورود یک محدث خبره است که پس از سال ها ممارست های طولانی ای که با روایات داشته و در دانش فقه الحدیث تسلط یافته و ملاک های تشخیص آسیب روایات را به خوبی فرا گرفته، اینجا او می تواند با این پشتوانه علمی، در روایات ورود کند و درباره آنها اظهار نظر نماید و درستی و نادرستی و ضعف و آسیب هایشان را به صورت محققانه بیان نماید.

خلاصه اینکه، وقتی می گوییم فلان کتاب معتبر است، بدین معنا نیست که صد در صد روایاتش درست است و دربست باید به همه آنها عمل کرد یا معتقد شد، بلکه باید مانند همه کتب روایی دیگر، دانه به دانه روایاتش بررسی و تحلیل شود و با روایات معتبر دیگر و آیات کریمه قرآن و سایر ادله فقه الحدیثی، مورد سنجش قرار گیرد.


سلام
منظور بنده متن روایات نبود که اشکال داشته باشد بلکه منظور از صحیح بودن رجالی بود که متصل بودن سلسله سند روایان و موثق بودن تمام راوایات آن حدیث بود که در کتاب نوادر راوندی ابتدا چند سند نقل کرده و در ادامه گفته بهذا الاسناد بقیه روایات را نقل کرده.یعنی کل احادیث کتاب سندش این است:
أَخْبَرَنِي السَّيِّدُ الْإِمَامُ ضِيَاءُ الدِّينِ سَيِّدُ الْأَئِمَّةِ شَمْسُ الْإِسْلَامِ تَاجُ الطَّالِبِيَّةِ ذُو الْفَخْرَيْنِ جَمَالُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَبُو الرِّضَا فَضْلُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِيُّ الرَّاوَنْدِيُّ حَرَسَ اللَّهُ جَمَالَهُ وَ أَدَامَ فَضْلَهُ قَالَ أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ الشَّهِيدُ أَبُو الْمَحَاسِنِ عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَحْمَدَ الرُّويَانِيُّ إِجَازَةً وَ سَمَاعاً أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ التَّيْمِيُّ الْبَكْرِيُّ الْحَاجِي إِجَازَةً وَ سَمَاعاً حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ سَهْلُ بْنُ أَحْمَدَ الدِّيبَاجِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ الْكُوفِيُّ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع حَدَّثَنَا أَبِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ ...

آیا این سلسله راویان حدیث از نظر علم رجال صحیح است؟؟ اگر صحیح باشد یعنی کل کتاب از نظر علم رجال صحیح است.

دو نکته خدمت شما عرض کنم:

اول اینکه:
درباره سهل بن احمد دیباجی که در سند آمده نکته جالبی وجود دارد و آن مطلبی است که ابن غضائری درباره او گفته. ابن غضائری به راحتی کسی را توثیق نمی کند و معمولا روات از تیغ تضعیف او در امان نمی مانند! وی، در عین حال که سهل را از برخی جهات تضعیف می کند، اما روایات اشعثیات او را استثنا می نماید و ظاهرا قابل اعتماد می داند:

سهل بن أحمد بن عبد الله [بن احمد] بن سهل الديباجي
أبو محمد. كان ضعيفا يضع الأحاديث. و يروي عن المجاهيل. و لا بأس بما رواه من الأشعثيات و بما يجري مجراها مما روى غيره.

البته جناب نجاشی منقولات سهل را بدون ایراد می داند:

سهل بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن سهل الديباجي
أبو محمد لا بأس به كان يخفي أمره كثيرا ثم ظاهر بالدين في آخر عمره له كتاب إيمان أبي طالب رضي الله عنه. أخبرني به عدة من أصحابنا و أحمد بن عبد الواحد.

دوم اینکه:
سید بن طاووس در اقبال الاعمال، تعبیری خاص از سند روایات اشعثیات دارد و سند آن را با وصف «عظیم الشأن» می ستاید و می گوید:

فصل في تعظيم التلفظ بشهر رمضان
رأيت و رويت في [من‏] كتاب الجعفريات و هي ألف حديث بإسناد واحد عظيم الشأن إلى مولانا موسى بن جعفر ع ... (إقبال‏ الأعمال، ص 3)

ظاهرا از محدثان، کسی که خیلی به کتاب جعفریات توجه خاصی نشان داده، محدث نوری در المستدرک الوسائل است که روایات بسیاری از این کتاب نقل می کند. شما اگر در نرم افزار جامع الاحادیث، واژه «الجعفریات» را جستجو کنید، عمده ی نتایج، کتاب مستدرک الوسائل است که روایات آن را نقل نموده!

این در حالی است که از برخی علما نظرات دیگری درباره کتاب الجعفریات نقل شده مانند آنچه که از مرحوم صاحب جواهر در ابتدای کتاب امر به معروف و نهی از منکر نقل شده. البته چون به جواهر الکلام دسترسی ندارم کلامی از ایشان نقل نمی کنم و ان شاء الله خود مراجعه می فرمایید.

صدیقین;468708 نوشت:
این در حالی است که از برخی علما نظرات دیگری درباره کتاب الجعفریات نقل شده مانند آنچه که از مرحوم صاحب جواهر در ابتدای کتاب امر به معروف و نهی از منکر نقل شده. البته چون به جواهر الکلام دسترسی ندارم کلامی از ایشان نقل نمی کنم و ان شاء الله خود مراجعه می فرمایید.

سلام
بله ایشان چنین می فرمایند:
وببعض النصوص الدالة علی ان الحدود للامام علیه السلام خصوصا المروی[HL] عن کتاب الاشعثیات[/HL] لمحمد بن محمد بن الاشعث باسناده عن الصادق عن ابیه عن آبائه عن علی علیهم السلام «لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة الا بامام » الضعیف سندا،[HL] بل الکتاب المزبور علی ما حکی عن بعض الافاضل لیس من الاصول المشهورة، بل ولا المعتبرة ، ولم یحکم احد بصحته من اصحابنا، بل لم تتواتر نسبته الی مصنفه، بل ولم تصح علی وجه تطمئن النفس بها، و لذا لم ینقل عن الحر فی الوسائل و لا المجلسی فی البحار مع شدة حرصهما، - خصوصا الثانی - علی کتب الحدیث ، ومن البعید عدم عثورهما علیه . و الشیخ و النجاشی و ان ذکرا ان مصنفه من اصحاب الکتب الا انهما لم یذکرا الکتاب المزبور بعبارة تشعر بتعیینه [/HL]

البته استاد شب زنده دار هم مطالبی در خارج اصولشون دارند در اثبات اینکه این کتاب از راوندی است که در پست های بعدی قرار می دهم

[="Navy"]جواب به اشکال اول(ثابت نبودن کتاب راوندی):
برای اثبات اینکه این کتاب از قطب راوندی باشد راههایی وجود دارد که برخی از آنها را بیان می کنیم:
راه اول: درست است این کتاب از قطب راوندی تواتر و شیوع ندارد اما راه اثبات کتاب که منحصر در این دو راه نیست چون بزرگانی شهادت داده اند که این کتاب از قطب راوندی است، آخرین این بزرگان صاحب وسائل است ولی قبل از او افراد دیگری نیز شهادت داده اند که این رساله از قطب الدین می باشد یکی از بزرگان مولی محمد امین استرآبادی در الفوائد المدنیه متوفای سال1033 می باشد ایشان می گوید:
الفوائد المدنیة ص381:
«و ذكر الشيخ السعيد قطب الدين شيخ الإسلام أبو الحسين سعيد بن هبة اللّه الراوندي قدّس سرّه في الرسالة الّتي صنّفها في بيان أحوال أحاديث أصحابنا و إثبات صحّتها:
أخبرنا الشيخان محمّد و عليّ ابنا عليّ بن عبد الصمد، عن أبيهما، عن أبي البركات عليّ بن الحسين، عن أبي جعفر بن بابويه: أخبرنا أبي، أخبرنا سعد بن عبد اللّه، عن أيّوب بن نوح، عن محمّد بن أبي عمير، عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه، قال الصادق عليه السّلام:...».
مرحوم استرآبادی کیفیت نقل سندش هم با صاحب وسائل فرق می کند پس اولین شخصی که سراغ داریم ایشان است که شاید قبل از تولد صاحب وسائل فوت شده باشد.
شخص دوم مولی محمد تقی مجلسی است متوفای 1070:
روضة المتقین ج6 ص42:
«و ذكر الشيخ قطب الدين سعيد بن هبة الله الراوندي رضي الله عنه في الرسالة التي صنفها في بيان أحوال أحاديث أصحابنا و صحتها: أخبرنا الشيخان محمد و علي ابنا عبد الصمد، عن أبيهما، عن أبي البركات علي بن الحسين، عن أبي جعفر بن بابويه، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أيوب بن نوح، عن محمد بن أبي عمير عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله في الصحيح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:...».
نفر سوم فاضل مدقق مرحوم تونی صاحب وافیه است، ایشان متوفای 1071 است که در بحث تعادل و تراجیح چند حدیث از قطب راوندی نقل می کند که یکی از آنها همین است. چهارم صاحب کتاب هدایة الابرار است.

ادامه راه اول در اثبات کتاب قطب راوندی:
راه اول در اثبات کتاب قطب راوندی این بود که غیر واحدی از بزرگان این کتاب را به راوندی نسبت داده اند افرادی مانند مرحوم استرآبادی، مولی محمد تقی مجلسی، فاضل تونی و صاحب هدایة الابرار این شهادت را داده اند.
محقق سیستانی در دوره اول فکر کرده فقط صاحب وسائل این کتاب را به راوندی نسبت داده ولی در دوره بعد می گوید در کتاب دو نفر دیگر از بزرگان این مطلب وجود دارد، یکی از آنها کتاب روضة المتقین مرحوم مجلسی است و دیگری همین کتاب هدایة الابرار ص90 می باشد.
نفر پنجم خود صاحب وسائل است، ایشان در دو جا این نسبت را داده است:
جای اول کتاب وسائل باب 9 از ابواب صفات قاضی حدیث 34 است که گفته است:
وسائل الشيعة، ج‏27، ص118:
«سَعِيدُ بْنُ‏ هِبَةِ اللَّهِ‏ الرَّاوَنْدِيُ‏ فِي رِسَالَتِهِ الَّتِي أَلَّفَهَا فِي أَحْوَالِ أَحَادِيثِ أَصْحَابِنَا وَ إِثْبَاتِ صِحَّتِهَا عَنْ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ابْنَيْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ أَبِي الْبَرَكَات‏...»
جای دومی که ایشان نسبت داده در کتاب امل الآمل می باشد این کتاب تراجمی است که مرحوم شیخ حر در مورد علما نوشته است ایشان بعد از اینکه کتاب هایی که منتجب الدین و ابن شهرآشوب برای راوندی ذکر کرده اند را نقل می کند می گوید:
أمل الآمل ج2 ص127:
«اقول و قد رایت له کتاب قصص الانبیاء ایضا و کتاب فقه القرآن و رسالة احوال اصحابنا و اثبات صحتها»، یعنی این سه کتاب هم از کتاب های راوندی است که آن دو شیخ بزرگوار ذکر نکرده اند.
نفر ششم از افرادی که این کتاب را به راوندی نسبت داده علامه مجلسی«ره» می باشد که متوفای 1111 قمری می باشد، ایشان بعد از اینکه این کتاب را به راوندی نسبت می دهد روایاتی را از آن کتاب نقل می کند که یکی از این روایات همین روایت مورد بحث می باشد؛
بحار الأنوار، ج‏2، ص: 235
«أَقُولُ رَوَى الشَّيْخُ قُطْبُ الدِّينِ الرَّاوَنْدِيُّ فِي‏ رِسَالَةِ الْفُقَهَاءِ عَلَى مَا نَقَلَ عَنْهُ بَعْضُ الثِّقَات‏...».
البته بزرگان قبل می گفتند «فی رسالة» ولی ایشان تعبیر به رسالة الفقها می کند و ظاهرا اینها یک کتاب می باشند.
اشکال:
اینجا ممکن است کسی بگوید مرحوم مجلسی در اینجا خودش نسبت نمی دهد و می گوید: «علی ما نقل عنه بعض الثقات»، و ممکن است مراد از بعض الثقات مرحوم صاحب وسائل باشد چون ایشان با علامه مجلسی ملاقات کرده است و حتی به همدیگر اجازه نقل روایت داده اند، پس ممکن است علامه مجلسی به دلیل اعتماد به صاحب وسائل این کتاب را به راوندی نسبت داده باشد.
جواب به اشکال فوق:
جواب این است که علامه مجلسی«ره» با این عبارت می خواهد بفرماید نسبت این کتاب به راوندی برای من ثابت بوده و من این رساله را به راوندی نسبت می دهم اما به تک تک روایات آن مراجعه نکرده ام بلکه در نقل روایات این کتاب به نقل برخی از ثقات اعتماد کرده ام چون می گوید: «روی الشیخ قطب الدین راوندی»، بنابراین اشکال مرتفع می شود.
تقریب استدلال از طریق راه اول:
حال استدلال این است که اسناد این بزرگان یک شهادت محتمل الحس و الحدس است چون این بزرگان یا طریق داشته اند به این کتاب و یا نوشته و خطوط مرحوم راوندی نزد آنها بوده است بنابراین احتمال حسیت قوی می باشد، و اما شهادت امثال فاضل نراقی نیز شهادت به عدم نیست بلکه عدم شهادت است چون اینان می گویند: «اسناد این کتاب به راوندی برای ما ثابت نشده»، نه اینکه بگویند: «برای ما ثابت است که این کتاب از راوندی نیست»، در نتیجه با شهادت کسانی که این کتاب را به راوندی نسبت می دهند منافاتی ندارد.
اشکال:
ممکن است کسی بگوید فاصله این بزرگان با قطب راوندی 500 یا 600 سال است و این فاصله زمانی ممتد احتمال حسی بودن را ضعیف می کند.
جواب:
همان مطالبی که در توضیح تقریب استدلال بیان کردیم در جواب به این اشکال کافی است، لکن علاوه بر آن مطالب نکته دیگری را نیز می گوییم که شهید صدر به آن اشاره کرده است، ایشان در ذیل همین روایت مورد بحث وقتی به بررسی وثاقت ابوالبرکات می پردازد و توثیق مرحوم صاحب وسائل را در مورد او نقل می کند به اشکالی اشاره می کند که در جواب به آن اشکال توضیحاتی می دهد که در پاسخ به اشکال فوق نیز می توانیم آن پاسخ را مطرح نماییم، ایشان می گوید اشکالی که به توثیق صاحب وسائل وارد شده این است که 700سال بین صاحب وسائل و ابوالبرکات فاصله است لذا احتمال حسی بودن توثیق ایشان ضعیف می شود؛
بحوث في علم الأصول، ج‏7، ص356:
«الخامس- أبو البركات علي بن الحسين العلوي الخوزي الّذي يروي عنه الراوندي لا يوجد دليل على توثيقه عدا شهادة صاحب الوسائل- قده- بوثاقته و هي لا تفيد في التوثيق، لأنها لا يحتمل فيها أن تكون عن حسٍّ مع هذا البعد الزمني الممتد بينهما و هو قرابة سبعمائة عام فلو فرض وجود احتمال الحسيّة لشهادات الشيخ الطوسي- قده- في حق الرّواة غير المعاصرين له- و لذلك يؤخذ بها- فذلك من جهة عدم وجود هذا المقدار من البعد الزمني‏ بينه و بين أبعد راوٍ يفرض من أولئك الرّواة».
سپس ایشان در مقام جواب به این اشکال می گوید: ملاک حسی بودن یک شهادت طولانی بودن و کوتاه بودن زمان نیست بلکه ملاک این است که آیا وسائلی که باعث حسیت می شود متوافر بوده یا نبوده مثلا در انساب جد چهارم به بعد معلوم نیست ولی سادات که معمولا مراقبت بر انساب می کنند ممکن است واسطه سیم خود را نیز بدانند در غیر سادات اگرچه فاصله کم است ولی چون اهتمام نبوده فلذا نسب معلوم نیست به خلاف سادات که اهتمام داشته اند به حفظ انساب؛
«و فيه: أن المقياس في نشوء احتمال الاستناد إلى الحس في مقابل الحدس و الاجتهاد ليس هو طول الزمان و قصره فحسب، و إنما تتحكم فيه أيضا ملابسات ذلك الفاصل الزمني و ظروفه، فقد يكون الفاصل قصيراً و لكنه قد مضى بنحو لا يوفر للباحث ما يحتاجه من المدارك الواضحة التي تستوجب حسية شهادته بالتوثيق أو الجرح، و قد تطول الفاصل الزمني دون أن يضر بما تطلبه حسية الشهادة من مدارك و مستندات، فمثلًا ترى أن التسلسل النسبي لأسرة علوية قد يكون محفوظاً عبر مئات السنين فيستطيع أي فرد منها أن ينسب نفسه إلى أبيه ثم إلى جده و جد جده و هكذا إلى أزمنة سحيقة من تاريخ آبائه و أجداده نتيجة الاهتمام الموجود تجاه هذا النسب المبارك، بينما لا يتأتى ذلك في حق الأنساب الأخرى و لو لأزمنة قصيرة من تاريخ الآباء و الأجداد».
حال در اینجا ایشان می گوید در باب روایات چون محدثین و علما اهتمام به روایات و کتب روایی داشته اند لذا امکان اینکه از طریق حس به راویان و صاحبان کتب برسند زیاد می باشد. البته ایشان می گوید احتمال حسیت در زمان صاحب وسائل نسبت به زمان شیخ طوسی نسبت به روات اوفر است چون قبل از شیخ طوسی فقط یک کتاب فهرست نوشته شده بود در عین حال می گوییم شهادات او حسی است ولی از زمان شیخ طوسی به بعد کتاب های رجالی زیادی نوشته شده است(البته این فرمایش مقبول نیست که زمان بعد از شیخ اوفر است بلکه بهتر است بگوییم هم زمان شیخ احتمال حسیت خوب بوده و هم زمان قبل از آن) .
«و على هذا الأساس، لو لاحظنا السنين التي تفصل بين الشيخ الطوسي- قده- و بين الرّواة الذين شهد بوثاقتهم و التي هي أقصر بكثير من الفاصل الزمني بين صاحب الوسائل- قده- و العلماء الذين يشهد بوثاقتهم- كأبي البركات مثلًا- نرى فارقاً كيفياً كبيراً بين الزمانين يميز الفاصل الزمني بين صاحب الوسائل و أبي البركات من ناحية إمكانية الحصول فيه على مدارك حسية للشهادة بوثاقته. و ذلك الفارق الكيفي يتمثل في توفر الضبط في النقل و شدة الاهتمام بمدارك التوثيق و الجرح و التعديل و شيوع كتب الرّجال و الإجازات و الإسناد التي هي منفذ اطلاع الباحث على معرفة أحوال الرّجال عادة و عدم توفر مثل هذه المدارك و إمكانات البحث و الاطلاع في الفترة الزمنية بين الشيخ الطوسي و أصحاب الأئمة حتى أنه لم ينقل فهرست لأحد من الأصحاب في هذه الفترة غير البرقي- قده-».
پس احتمال حسیت در شهادت این بزرگان وجود دارد همانگونه که شهید صدر نسبت به توثیق صاحب وسائل اشاره می کند.

راه دوم در اثبات کتاب راوندی:
صاحب وسائل طریق معنعن به قطب راوندی دارد و درست است این رساله را در خاتمه وسائل نام نبرده (چون ایشان در فائده چهارم یا پنجم در خاتمه وسائل کتابهایی که بی واسطه از آنها نقل روایت می کند را نام می برد که تعداد آنها به 82 کتاب می رسد و از ان جمله به کتاب خرائج و جرائح و قصص الانبیاء قطب راوندی را نام می برد اما نامی از این کتاب نمی برد سپس کتاب هایی را که باواسطه نقل می کند را نیز ذکر می کند و در فائده بعد راههای مراجعه به این کتاب ها را نیز نقل می کند و می گوید ما تیمنا و تبرکا طریق این کتاب ها را نقل می کنیم.
«و نروي كتاب الخرائج و الجرائح و كتاب قصص الأنبياء لسعيد بن هبة اللّه الرّاونديبالإسنادالسّابق‏عن‏العلّامة الحسن بن المطهّر عن والده عن الشّيخ مهذّب الدّين الحسين بن ردّة عن القاضي أحمد بن عليّ بن عبد الجبار الطّبرسي عن سعيد بن هبة اللّه الراونديّ».

سپس در پایان فائده پنجم می گوید:
«ونروي‏باقي‏الكتب‏، بالطرق المشار إليها و الطرق المذكورة، عن مشايخنا و علمائنا، رضي الله تعالى عنهم جميعا، و جزاهم عنا، و عن الإسلام خيرا».
قهرا آن طریقهای دیگر به تناسب همین طریقی است که برای قصص الانبیاء ایشان آورده است و موید این مطلب که طریق صاحب وسائل به این کتاب همین است این است که در ج107ص83 علامه در اجازه کبیره به ابن حمزه که طرق خود را به اصحاب ذکر می کند می گوید جمیع مصنفات الشیخ....
پس این کتاب مثل روایتی است که دارای سند است و راویان آن ثقه هستند
پس راه دوم این است که صاحب وسائل طریق معنعن معتبر دارد با این بیان طریق دیگران نیز مشخص می شود.
و این آن راه اول را هم تایید می کند چون وقتی طریق معنعن دارد احتمال حسیت را هم تقویت می کند.
این راه اشکالاتی دارد که در جلسه بعد بیان می شود.[/]


اشکالات راه دوم در اثبات کتاب راوندی:
به راه دوم اشکالاتی وارد شده است:
اشکال اول:
اشکال اول مبتنی بر مقدماتی می باشد:
مقدمه اول(تردید علامه مجلسی در اینکه این کتاب از راوندی باشد):
علامه مجلسی در رابطه با کتاب قصص الانبیاء مرحوم قطب راوندی در کتاب بحار می گوید:
بحار الانوار ج1ص12:
«و كتاب الخرائج و الجرائح للشيخ الإمام قطب الدين أبي الحسن سعيد بن هبة الله بن حسن الراوندي. و كتاب‏ قصص‏ الأنبياء له‏ أيضا على ما يظهر من أسانيد الكتاب و اشتهر أيضا و لا يبعد أن يكون تأليف فضل الله بن علي بن عبيد الله الحسني الراوندي كما يظهر من بعض أسانيد السيد بن طاوس و قد صرح بكونه منه‏ في رسالة النجوم و كتاب فلاح السائل و الأمر فيه هين لكونه مقصورا على القصص و أخباره جلها مأخوذة من كتب الصدوق رحمه الله».
ایشان در ابتدا می گوید بعید نیست کتاب قصص الانبیاء که منسوب به هبة الله راوندی است از فضل الله راوندی باشد نه هبة الله راوندی لکن بعد از آن می گوید این احتمال مضر نیست چون اولا این کتب مشتمل بر داستان های انبیاء است که مباحث سندی در آن مهم نیست و ثانیا همه آن روایات از کتب مرحوم صدوق گرفته شده است، البته خوب بود ایشان دلیل سومی هم بر مضر نبودن این احتمال بیان کند و آن اینکه این تردید مهم نیست چون هم هبة الله راوندی و هم فضل الله راوندی هر دو ثقه هستند.
ایشان در صفحه31 نیز به این مطلب اشاره می کند و می گوید:
«و كتاب القصص قد عرفت حاله و عرضناه على نسخة كان عليها خط الشهيد الثاني رحمه الله و تصحيحه».
البته نکته ای که در اینجا مورد توجه است این است که مراد مرحوم مجلسی از جمله«و قد صرح بكونه منه‏ في رسالة النجوم و كتاب فلاح السائل» چیست؟
ظاهر این عبارت این است که سید بن طاووس از ظاهر عباراتش استفاده می شود که کتاب قصص الانبیاء را از قطب الدین راوندی نمی داند همانگونه که در دو کتاب رسالة النجوم و فلاح السائل مرحوم سید، تصریح کرده که کتاب قصص الانبیاء از فضل الله راوندی است، لکن به نظر می رسد معنای عبارت اینگونه نباشد چون همانگونه که محقق بحار در پاورقی از کتاب فرج المهموم(رسالة النجوم) بیان کرده گفته:
«ای من ابی الحسن بن هبة الله قال فی کتاب فرج المهموم ص37 ورواه سعید بن هبة الله راوندی فی کتاب قصص الانبیاء»[1].
بنابراین مطابق این مطلب باید گفت سید بن طاووس در فرج المهموم کتاب قصص الانبیاء را به هبة الله راوندی نسبت داده نه به فضل الله راوندی.
البته در پاورقی بحار ایشان از کتاب فلاح السائل سخنی نگفته ولی در آن کتاب نیز مرحوم سید بن طاووس کتاب قصص الانبیاء را صراحتا به هبة الله راوندی نسبت می دهد:
فلاح السائل و نجاح المسائل، ص: 194و 195:
«و من أحسن ما رأيته من دعائه في الجب‏ مَا رَوَيْتُهُ‏ بِإِسْنَادِيَ‏ الْمُتَقَدِّمِ‏
فِي الْجُزْءِ الْأَوَّلِ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ إِلَى سَعِيدِ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِيمَا ذَكَرَهُ مِنْ كِتَابِ قِصَصِ الْأَنْبِيَاءِ ع‏...».
پس مقدمه اولی این است که مرحوم مجلسی قائل به این است که این کتاب از فضل الله راوندی است نه از قطب الدین راوندی، و یا حداقل تردید دارد که این کتاب از هبة الله باشد.
مقدمه دوم:
طریق مرحوم صاحب وسائل به کتاب قطب الدین راوندی از طریق مرحوم مجلسی و مرحوم استرآبادی است.
حال ما از ضم این دو مقدمه می فهمیم که مجلسی نه به عنوان این رساله به صاحب وسائل اخبار کرده و نه به مصداق و نسخه اخبار نموده است، چون اگر مرحوم مجلسی این رساله را برای صاحب وسائل اخبار کرده بود معنا نداشت در بحار تردید کند که این کتاب از هبة الله راوندی است یا فضل الله راوندی، و اما علت اینکه صاحب وسائل طریق خود را به مرحوم مجلسی می رساند این بوده که مرحوم مجلسی به صورت کلی کتاب های راوندی را اخبار کرده مثلا اینگونه فرموده که من مولَّفات قطب راوندی را با این طریق نقل می کنم و مرحوم صاحب وسائل چون دیده این رساله به قرائنی از قطب الدین راوندی است لذا اینگونه نتیجه گرفته که طریق این کتاب نیز با همان طریقی است که مرحوم مجلسی گزارش کرده است(یعنی خودش ضم صغری به کبری کرده است).
در نتیجه نمی توان به طریق معنعن صاحب وسائل اطمینان نمود.
محقق سیستانی در اینجا اینگونه خواسته استفاده کند که بسیاری از موارد وجاده ها به همین شکل است یعنی به عنوان کلی اجازه داشته اند اما تطبیق روایات را خود بر عهده می گرفته اند، همانگونه که بسیاری از فرمایشات صاحب وسائل و مرحوم مجلسی اینگونه است.
جواب اشکال اول:
مرحوم حر عاملی از طریق مجلسی اول، مجلسی دوم، مرحوم استرآبادی و دیگر مشابخ خود این کتاب را نقل کرده است تا شهیدین و از شهیدین تا علامه حلی، علامه حلی نیز صاحب طریق های عدیده ای است تا مرحوم شیخ طوسی، از شیخ نیز تا مرحوم کلینی و شیخ صدوق و از ایشان تا اصحاب کتب طریق های متعدد وجود دارد.
پس اگر هم که طریق صاحب وسائل از طریق مرحوم مجلسی مورد تردید واقع شود اما طریق های دیگر ایشان ثابت است و مورد خدشه قرار نمی گیرد بنابراین طبق ظاهر عبارت صاحب وسائل که طریق معنعن ذکر می کند می توانیم نسبت این کتاب به مرحوم راوندی را ثابت نماییم، (البته در صورتی این دلیل تمام می شود که ظاهر کلام ایشان این باشد که این بزرگان به عناوین و نسخ رساله قطب راوندی اخبار داده اند).
پس از باب حجیت ظواهر ما می توانیم به ظاهر عبارت صاحب وسائل استناد کنیم و بگوییم طرق معنعنه غیر از مجلسی اول نسبت این رساله به راوندی ثابت می شود.
لکن اشکال دیگری در اینجا وجود دارد و آن اینکه ظاهر این عبارت این است که این بزرگان کتاب راوندی را به عنوان کلی اخبار داده اند نه اینکه اِخبار به نسخه و مصداق داده باشند، و مرحوم صاحب وسائل خودش آن اِخبار کلی را تطبیق بر مصداق داده است.


[/HR][1]- اقول: در کتاب فرج المهموم اینگونه آمده است:
فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، النص، ص: 27
«... وَ رَوَاهُ سَعِيدُ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ الرَّاوَنْدِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي‏ كِتَابِ‏ قِصَصِ‏ الْأَنْبِيَاء...».


اشکال دوم به راه دوم اثبات کتاب راوندی:
در طریق مرحوم شیخ حر عاملی و مجلسی اول و دوم، بزرگانی مانند علامه و صاحب شرایع واقع شده اند در حالیکه علامه(که کتب متعدد اصولی دارد) و صاحب شرایع اصلا این اَخبار را ذکر نکرده اند پس معلوم می شود چنین رساله ای به دستشان نرسیده و از اخبار آن اطلاع نداشته اند لکن چون طریق کلی به مرحوم قطب راوندی ارائه نموده اند صاحب وسائل در مقام تطبیق فکر کرده این طریق برای تمام کتب راوندی وجود دارد لذا در طریق این کتاب نیز از همان طریق استفاده نموده است. این اشکال را بعضی از بزرگان از جمله شهید صدر بیان کرده اند.
بحوث في علم الأصول، ج‏7، ص: 352
«الثالث- أن هذه الرسالة لو كان ينقلها صاحب الوسائل عن العلامة بالطريق المتقدم فكيف لا نجد له عيناً و لا أثر في كلمات العلامة و مشايخه فإن من يراجع كتاب التهذيب الّذي ألّفه العلامة في علم الأصول أو كتاب المعتبر للمحقق أو المراجع الأخرى لمشايخنا المتقدمين لا يرى أنهم استدلوا بهذه الرواية على الترجيح أصلًا، مما يوجب الوثوق بأن هذه الرسالة لم يكن يطلع عليها العلامة أو المحقق وقتئذٍ».
جواب به اشکال دوم:
منهج این بزرگان در اصول این نیست که روایات را ذکر کنند چون بسیاری از این روایات در کافی وجود دارد در حالیکه هیچکدام را نقل نمی کنند همانگونه که شهید صدر نمونه ای از مباحث اصولی را از کتاب معارج نقل می کند که مرحوم محقق قاعده اصولی را بیان می کند اما روایات آنرا ذکر نمی کند بنابراین از عدم ذکر روایات توسط این بزرگان نمی توانیم نتیجه بگیریم که آن روایات به دست اینان نرسیده است؛
بحوث في علم الأصول، ج‏7، ص352 و353:
و فيه: أن عدم استدلال العلامة أو المحقق في كتبهم الأصولية بهذه الرواية لا يدل على عدم وجود الرسالة بأيديهم، لأنهما لم يذكرا أكثر روايات الباب. و قد اقتصر شيخنا المحقق- قده- في كتاب المعارج على قوله «إذا كان أحد الخبرين المتعارضين مخالفاً للكتاب دون الآخر قدم ما كان غير مخالف على ما كان مخالفاً لأن المخالف لو لم يكن له معارض لا يكون حجة فكيف مع وجود المعارض، و أما إذا كان‏ أحدهما مخالفاً للعامة دون الآخر فقد قال شيخنا أبو جعفر- يعني الشيخ الطوسي- قده- أنه يقدم ما خالف العامة على ما وافق العامة عملًا منه بأخبار الآحاد في المقام و إثباتاً منه للمسألة العلمية بأخبار الآحاد».
همانطور که میبینیم در این مساله مرحوم محقق هیچ روایتی را ذکر نمی کند در حالیکه روایات زیادی در این زمینه داریم، چون شیوه آنها در مباحث اصولی این نبوده که روایات را ذکر نمایند. نمی توانیم بگوییم این کتاب به دست آنها نرسیده است.
اشکال سوم به راه دوم اثبات کتاب راوندی(محقق سیستانی):
فرض کنید صاحب وسائل طریق معنعن معتبر داشته باشد لکن مجرد خبر ثقه نزد ما حجت نیست بلکه خبری حجت است که موثوق به باشد در اینجا این رساله مفقود است و ما نمی توانیم قرائنی پیدا کنیم که وثوق به این کتاب پیدا کنیم.
جواب به اشکال سوم:
این اشکال مبنایی است و طبق مبنایی که می گوید خبر ثقه کافی نیست و باید خبر موثوق باشد وارد می شود ولی این مبنا مرضی بسیاری از بزرگان نیست و جای تعجب است که قائلین به این مبنا در فقه چگونه فتوا می دهند چون باید در فتوا دادن به روایاتی استناد کنند که به صدور آن اطمینان پیدا می کنند.
نتیجه: ظاهرا راه دوم در اثبات کتاب راوندی نیز تمام است چون به اشکالات ثلاثه آن جواب داده شد.

راه سوم برای اثبات رساله قطب راوندی:
ضم چند امر به همدیگر موجب اطمینان به این کتاب می شود؛
اولا شش نفر از بزرگان متخصص و مورد اطمینان این کتاب را به راوندی نسبت داده اند.
ثانیا وسائل و مجلسی اول و دوم طریق معنعن به این کتاب دارند.
ثالثا طریقی که در این روایت نقل شده از طرق معروف بین راوندی و صدوق است.
از ضمیمه این سه امر به یکدیگر اطمینان پیدا می کنیم به این که این کتاب از قطب راوندی است خصوصا که معارضی هم وجود ندارد چون دیگران می گویند ثابت نیست این کتاب از راوندی باشد نه اینکه بگویند ثابت است این کتاب از راوندی نیست.

راه چهارم برای اثبات رساله راوندی(محقق سیستانی):
کسانی که این کتاب را به راوندی نسبت داده اند همگی اهل خبره هستند چون این بزرگان هم آشنا به رجال و هم آشنا به کتاب شناسی هستند در اینصورت از باب حجیت قول اهل خبره می گوییم شهادت اینان حجت است.
اشکال راه چهارم:
محقق سیستانی خودش اشکال کرده که صاحب وسائل اهل خبره در این فن نیست و شواهدی هم برای این مطلب اقامه می کنند؛
«و قد یتامل فی کون صاحب الوسائل من ذوی الخبرة و الاختصاص فی فن معرفة الکتب فانّ بعض علماء هذا الفن ذکروا بانه کثیرا ما یعتمد فی مجال الاعتماد علی الکتب و نسبتها الی اصحابها علی وجوه ضعیفظ و قرائن خفیة».
ایشان حاجی نوری را به عنوان کتاب شناس قبول دارد، حال حاجی نوری در این زمینه صاحب وسائل را قبول ندارد؛
«فمثلا المحدث النوری یقول فی رده علی صاحب الجواهر الذی أیّد عدم صحت الکتاب الجعفریات بعدم نقل الحر فی الوسائل...».
کتابی داریم به نام جعفریات احادیثی دارد که جای دیگری وجود ندارد صاحب جواهر می گوید این کتاب حجت نیست چون صاحب وسائل آنرا در وسائل ذکر نکرده حال حاجی نوری به صاحب جواهر اشکال می کند که صاحب وسائل خبره به این کار نیست پس روایات آن کتاب درست است، سپس محقق سیستانی در بیان اینکه صاحب وائل از اهل خبره نیست چنین می گوید:
«مع انه یتشبث فی الاعتماد او النسبه بوجوه ضعیفة و قرائن خفیة فهذا النص من محدث خبیر فی هذا الفن و صاحب ذوق فی مجال معرفة الکتب عن طریقة حر العاملی فی هذا المجال، و یحدثنا الشیخ الحر العاملی بنفسه عن طریقته فی اثبات نسبة الکتب الی اصحابنا».
دلیل دوم ایشان کلام خود شیخ حر است، مرحوم صاحب وسائل در فائده چهارم خود در وسائل ملاک هایی را برای استناد کتب اصحاب به مولفینشان ذکر می کند؛
وسائل الشيعة، ج‌30، ص151‌و 152:
«الفائدة الرابعة‌[في ذكر مصادر هذا الكتاب]:
في ذكر الكتب المعتمدة التي نقلت منها أحاديث هذا الكتاب، و شهد بصحتها مؤلفوها و غيرهم، و قامت القرائن على ثبوتها، و تواترت عن مؤلفيها، أو علمت صحة نسبتها إليهم، بحيث لم يبق فيها شكّ و لا ريب. كوجودها بخطوط أكابر العلماء.و تكرر ذكرها في مصنفاتهم. و شهادتهم بنسبتها.و موافقة مضامينها لروايات الكتب المتواترة.
أو نقلها بخبر واحد محفوف بالقرينة و غير ذلك».
اشکال محقق سیستانی به فراز«لم یبق فیها شک و لاریب» می باشد ایشان می گوید با این امور نمی توان به این راحتی به یقین رسید به همین دلیل نمی توان به کلام صاحب وسائل اعتماد نمود.
پس از آن محقق سیستانی می گوید صاحب وسائل به کمتر از این امور نیز کفایت می کند و مثالهایی نیز برای آن بیان می نماید که آنها را ذکر نمی کنیم؛ «بل الظاهر انه یکتفی لذالک بما هو دون هذه المسانید و تراه مثلا...».
جواب به اشکال محقق سیستانی:
انصاف در این است که این معیارهایی که صاحب وسائل بیان می کند معیارهای خوبی در تشخیص کتب اصحاب می باشد و بیان این معیارها در کلام صاحب وسائل خود دلیل بر خبرویت ایشان می باشد و جای تعجب است که محقق سیستانی اموری مانند تواتر داشتن نسبت کتب به مولفین آن کتب و یا شهادت خود صاحبان کتب را از اموری که اطمینان آور باشند نمی داند، علاوه بر اینکه حاجی نوری خود اوسع مسلکا است از صاحب وسائل ایشان همینکه ثقه ای نقل کند می گوید کافی است و نمی توان گفت ایشان خبره تر از صاحب وسائل است.

[="Navy"]ادامه بررسی راه چهارم در اثبات رساله راوندی:
اشکالی که جلسه قبل از محقق سیستانی به راه چهارم نقل شد اشکال صغروی بود که به آن جواب دادیم و گفتیم صاحب وسائل نیز از کسانی است که اهل خبره است بنابراین شهادت او به اینکه این رساله از راوندی است برای ما اطمینان می آورد، علاوه بر اینکه به غیر از صاحب وسائل بزرگان دیگری مانند مجلسی اول و دوم و مرحوم استرآبادی نیز این رساله را به راوندی نسبت داده اند.
اشکال دوم به راه چهارم(اشکال کبروی):
ممکن است گفته شود این امور(معین نمودن مولّفین کتب) از اموری نیست که در آن خبرویت وجود داشته باشد بنابراین قول اهل خبره در آن به تنهایی حجت نیست مانند همان اشکالی که برخی در حجیت قول لغوی گفته اند چون قائلین به حجیت قول لغوی گفته اند در مباحث لغوی اخبار یک لغوی از باب اهل خبره است و قول اهل خبره اطمینان آور است به همین دلیل حجت است و نیاز به بینه ندارد، لکن در آنجا برخی مثل شیخ اعظم اشکال کرده اند که لغت نیاز به خبرویت ندارد چون در مباحث لغوی محاسبه وجود ندارد بلکه دیدنی یا شنیدنی است پس قول لغوی به خودی خود حجت نیست.
جواب به اشکال دوم:
حق در اینجا این است که در باب کتاب شناسی که در مورد کتاب های قدیمی وجود دارد و راههای حسی واضحه امکان ندارد در اینصورت اثبات چنین چیزی نیاز به محاسبه و خبرویت دارد، حتی ممکن است این کارشناسی تبدیل به یک رشته علمی بشود. بله در مورد کتاب های جدید که قرائن جلیه حسیه در مورد خصوصیات آن وجود دارد چون نیازی به تخصص و خبرویت نیست می توان گفت قول خبره حجت نیست اما در مورد کتاب هایی که به راحتی نمی توان خصوصیات آنرا شناخت قول اهل خبره حجت است. در قول لغوی نیز همینگونه است چون اولا برای صاحبان زبانهای دیگر و ثانیا حدود و ثغور معانی لغوی یک امر تخصصی است که نیاز به خبرویت دارد.
نتیجه: ثابت شد این کتاب از قطب راوندی است
[/]

[="Navy"]نتیجه بحث اینکه:

اولا ثابت شد که کتاب نوادر راوندی از خود وی می باشد

ثانیا تمام روایات وارده تماما دارای سندی بوده که در اول کتاب می باشد و این سند صحیح است

پس کل کتاب از نظر رجالی صحیح است.[/]

موضوع قفل شده است