جمع بندی چرا باید دین داشته باشیم؟ اهمیت داشتن دین چیست؟

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا باید دین داشته باشیم؟ اهمیت داشتن دین چیست؟

سلام خدمت دوستان وکارشناسان عزیز...

دوستان من اخیرا" ب مشکل جدی برخوردم....از اول اعتقاداتم سست بود اخیرا بدترم شده تا جایی که همه مشکلاتمو از جانب خدا میبینم.....

بگذریم که دردهام خ زیادن..

حالا که ب مشکل برخوردم و با خدا لج کردمو زندگیم روزبروز داغون تر میشه میخام واقعن خدارو بشناسم..چون همه میگن عادله و فلان ولی من هیچ خوبی ندیدم..

نمیدونستم از کجا شرو کنم..گفتم اول از این سوال ها شرو کنم..که چرا باید هر انسانی ی دینی داشه باشه..دین ایرانیا اسلام ..بعضیا یهودی مسیحی و ....

دین واقعن لازمه برای زندگی؟اگه لازمه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا باید تابع دینی باشیم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و بین همه ادیان چرا اسلام؟؟

من واقعن نیاز دارم ب راهنمایی هاتون....حالم خیلی بده لطفا کمکم کنید...

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد مسلم

پائیز;706030 نوشت:
سلام خدمت دوستان وکارشناسان عزیز...

دوستان من اخیرا" ب مشکل جدی برخوردم....از اول اعتقاداتم سست بود اخیرا بدترم شده تا جایی که همه مشکلاتمو از جانب خدا میبینم.....

بگذریم که دردهام خ زیادن..

حالا که ب مشکل برخوردم و با خدا لج کردمو زندگیم روزبروز داغون تر میشه میخام واقعن خدارو بشناسم..چون همه میگن عادله و فلان ولی من هیچ خوبی ندیدم..

نمیدونستم از کجا شرو کنم..گفتم اول از این سوال ها شرو کنم..که چرا باید هر انسانی ی دینی داشه باشه..دین ایرانیا اسلام ..بعضیا یهودی مسیحی و ....

دین واقعن لازمه برای زندگی؟اگه لازمه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا باید تابع دینی باشیم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و بین همه ادیان چرا اسلام؟؟

من واقعن نیاز دارم ب راهنمایی هاتون....حالم خیلی بده لطفا کمکم کنید...

با سلام و احترام

نمی دانم به خاطر مشکلات و سختی های زندگی است یا نه اما از لحن کلام شما روشن است که کاملا احساساتی وارد گفتگو شده اید، از خدا کینه به دل گرفته اید، و نعمتهای فراوانی که خداوند به شما داده است را نمی بینید و او را به بی عدالتی محاکمه می نمایید، خدایی که نعمت هایش قابل شمارش نیست:
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»؛ . و اگر نعمت هاى خدا را شماره كنيد، هرگز نمى‏توانيد آنها را به شماره آوريد. مسلماً انسان بسيار ستمكار و ناسپاس است‏ (ابراهیم-34)
و علی رغم ناسپاسی انسان در آیه مشابه، خود را در مقابل این ناسپاسی آمرزنده و مهربان معرفی می کند:

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ»؛ و اگر نعمت هاى خدا را شماره كنيد، هرگز نمى‏توانيد آنها را به شمار آوريد يقيناً خدا بسيار آمرزنده و مهربان است‏ (نحل-18)

و اگر سختی هم هست به خاطر ساختار دنیاست که به خوبی هایش جز با تحمل مشکلات نتوان رسید:
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»، بى‏ترديد با هر سختی، آسانى است‏.(شرح-5 و 6)

من از شما خواهش می کنم که با نگرش کنجکاوانه اما منطقی به بحث ادامه بدهیم، و نگذارید احساسات و عواطف احتمالی که به هر دلیلی علیه خداوند و دین شکل گرفته در تصمیم گیری عقلانی شما دخالتی داشته باشد، همچنین اگر موافق باشید ابتدا به اصل ضرورت دین بپردازیم و پس از حصول نتیجه مشترک به این مسئله بپردازیم که چرا در میان ادیان مختلف، اسلام را دین حق می دانیم.
پیشاپیش از بذل لطف و عنایت شما ممنونم.

در مورد اصل نیاز بشر به دین باید بگویم، دین از جهات مختلف ضرورت دارد:

اول: بیان آنچه که دست عقل به آن نمی رسد

عقل تمام خوبی ها را درک نمی کند، مثلا سمیع و بصیر بودن خداوند را درک نمی کند، یا با توجه به ضرورت معاد اگرچه عقل اصل وجود آن را درک می کند، اما نمی تواند از جزئیات آن، و راه سعادت در آن به طور کامل مطلع شود، شکی نیست که توصیف جزئیات بهشت و جهنم که عقل بدان دسترسی ندارد نقش اساسی در تعدیل رفتار انسان و صدور اعمال نیک از او دارد.
علاوه بر اینکه اگر بشر بخواهد زندگى متعادلى داشته باشد، نياز به قانونى دارد كه در آن حقوق همه انسان ها رعايت شده باشد. هيچ جامعه اى نمى تواند بدون قانون، بطور متعادل زندگى كند، و اين قانون را بشر نمى تواند تعيين كند، زيرا بشر از اين قانون سود مى برد و به سود خود و اقوام و قبيله و طبقه و. . . گرايش بيشترى دارد.
اگر بشر، واقعاً بخواهد يك قانون جهانى وضع كند بايد اين قانون از دو شرط برخوردار باشد:
اول: قانون گذار، شناخت کامل از انسان داشته باشد.
دوم: هیچ سود و منفعت شخصى از این قانون نبرد.
اين دو شرط در دين موجود است، اما در قوانين بشرى نيست. به سازمان ملل كه نمايندگان صد و نود و چهار كشور در آنجا جمع شده اند، بنگريد. همه كشورها، عاقل ترين افراد خود را به آن جا مى فرستند، ولى تا به حال نتوانسته اند يك گره از مشكلات بشر باز كنند. چون اولا انسان شناس نيستند و ثانیا هر كدام مى خواهند به نفع دولت خود كار كنند نه به نفع بشريت و انسانيت.(پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله سبحانی)

دوم: تقویت آنچه دست عقل به آن می رسد
حتی اگر عقل برای بشر کافی باشد باز آمدن انبیائی که با گفتار و آموزه های خود، مردم را به سوی آنچه عقلشان درک می کند سوق می دهند (اگر نگوییم ضرورت دارد) حداقل بهتر از نیامدن آنهاست، پس خداوند حکیمی که عقل بر وجود و حکمت او گواهی می دهد هرگز آمدن انبیاء و آموزه های آنها را مغفول نمی گذارد و نسبت به آن بی تفاوت نمی شود. به همین خاطر است که متکلمین اسلامی تکالیف شرعیه را لطف و یاری کننده تکالیف عقلیه می دانند.(کشف المراد، علامه حلی، ص348)
امام علی(ع) نیز می فرمایند: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ ... يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ‏ الْعُقُول‏»؛(نهج البلاغه(صبحی صالح)، خطبه اول، ص43) خداوند پیامبرانش را فرستاد تا گنجینه های مدفون شده عقل را آشکار سازند.
علاوه بر این که همین قوانین اجتماعی بشر که حاصل عقل و تفکر خود انسان ها است، بدون دین ضمانت اجرایی ندارد، قوای نظامی و حکومت مى تواند جلوى قانون شكنى های آشکارا را بگيرد. اما جلوگيرى از قانون شكنى هاى پنهان، كار این قوا نيست بلكه كار مذهب و اعتقاد به خدا است. اعتقاد به دين، بخشى از قوانين را در نهان اجرا مى كند. مثلا اگر سيم لختى كه نيروى برق در آن جريان دارد در اينجا باشد، چه كسى حاضر است دستش را به آن بزند؟ هيچ كس. چرا؟ چون مى داند دست زدن همان و مرگ هم همان.
اگر انسان يقين كند كه اين عمل، ظاهر و باطن دارد; اگر بداند دزدی، ظاهر آن طلا و نقره است و باطن آن آتش است، هرگز مال مردم را نمى خورد؛(پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله سبحانی) این دین است که به بشر میگوید:
«انّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْم أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ»؛ تنها آنها كه ايمان آوردند، و ايمان خود را به ظلم و ستم آلوده نکردند (در قیامت) امنیت خواهند داشت و آنها هدايت‏يافتگانند.(انعام-82)

سوم: تربیت و پرورش در کنار تعلیم و آموزش
روشن است که مسئله تربیت و پرورش در کنار آموزش اهمیت بسزایی دارد، فضايل انسانى در سايه اعتقاد به خدا، وابستگى انسان به خدا و اعتقاد به اين كه بعد از دنيا، زندگى ديگرى هست پرورش مى يابد.
چرا بشر مى خواهد سقط جنين را قانونى كند؟! چون دچار بى عفتى است. عفت گلى است كه بستر آن، نفس دخترى است كه از خدا بترسد. اگر ترس از خدا داشته باشد عفت در گلستان او رشد مى كند. آدم ثروتمند نيز هر روز بر ثروت خود نمى افزايد; بلكه مقدارى به ديگران مى دهد.( پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله سبحانی)
این پرورش نیاز به مربی پرورش یافته و برنامه بدون نقص دارد، لذا پیامبر(ص) می فرمایند:
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق‏»؛ برانگيخته شدم براى تکمیل اخلاق نيك‏.(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج16، ص210)
بشر که از دین جدا شد دیگر ترمزی ندارد، برای رسیدن به شهوات و امیال درونی اش دست به هر کاری می زند، از زنده به گور کردن دختران، تا تصویب قانون برای هم جنس بازی و...
تنها دین است که می تواند با آموزش و پرورش اخلاقی بشر را در مسیر درست قرار داده و از چنین انحرافاتی باز دارد.

چهارم: معنا بخشیدن به زندگی

یکی دیگر از مهم‏ترين كاركردهاى اساسى دين تبيين معناى زندگى است. هر انسانى از خود مى‏پرسد كه اين زندگى براى چيست؟ درد و رنج و مرگ و ميرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آيا جهان ارزش زيستن دارد يا نه؟ يافتن پاسخى صحيح در برابر اين پرسش‏ها زندگى‏ساز است و ناكامى در برابر آن زندگى سوز. دين با تبيين جاودانگى، حكمت و هدفمندى هستى و جهت گيرى رو به خير و كمال و تعالى آن، در پرتو تدبير خداوند حكيم و رحمان و رحيم، خرد پذيرترين و دلپسندترين معنا از حيات انسان و جهان را به دست مى‏دهد.
امروزه نقش دین در بهداشت و سلامت روان مورد تاکید بسیاری از اندیشمندان در این حوزه شده است، به عنوان مثال «كارل يوستاويونگ» در اهميت اين مسأله مى‏نويسد: «در ميان همه بيمارانى كه در نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بوده‏ام، يكى هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزى جز مشكل يافتن يك نگرش نسبت به حيات باشد. با اطمينان مى‏توان گفت كه همه آنان از آن رو احساس بيمارى مى‏كرده‏اند كه چيزى را كه اديان زنده هر عصر، به پيروان خود، عرضه مى‏دارند، از دست داده‏اند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن بينش دينى خود، شفاى واقعى نيافته است». (دين و چشم اندازهاى نو، پيير آلستون، ملتون يينگر، محمد لگنهاوزن، ترجمه غلامحسين توكلى، ص 163، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، بوستان كتاب قم،. 1376 به نقل از پرسمان)
همچنین «ويلر» معتقد است كه فرد مذهبى از طريق اعتقادات دينى بر مشكلات چيره مى‏شود و از طريق اعمال مذهبى و شركت در مراسم دينى به شبكه وسيع حمايت‏هاى اجتماعى متصل مى‏شود. «ميدور» نيز اظهار مى‏دارد كه وابستگى دينى چون بديل ديگر متغيرهاى مؤثر بر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادى و حمايت‏هاى اجتماعى عمل مى‏كند و منجر به كاهش شيوع افسردگى مى‏شود. (شواهد پژوهشى در رابطه بين وابستگى مذهبى و افسردگى، دكتراحمدعلى نوربالا، (مقاله) اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 20- 17، معارف، چاپ اول، قم، 1382، به نقل از پرسمان)
ویلیام جیمز نیز میگوید: « «ايمان يكى از قوايى است كه بشر به مدد آن زندگى مى كند، فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است» (آرامش روانى و مذهب، دكتر صفدر صانعى، ص 6، پيام اسلام، چاپ ششم، قم، 1350 به نقل از پرسمان)

در پایان عرض می کنم حقیقتا از بابت مشکلاتی که عرض می کنید در زندگی دارید متاسفم و امیدوارم ضمن برطرف شدن آنها، بتوانیم با صحبت متقابل از نظر اعتقادی هم به نتیجه قابل قبول دست پیدا کنیم.
با تشکر

پائیز;706030 نوشت:
سلام خدمت دوستان وکارشناسان عزیز...

دوستان من اخیرا" ب مشکل جدی برخوردم....از اول اعتقاداتم سست بود اخیرا بدترم شده تا جایی که همه مشکلاتمو از جانب خدا میبینم.....

بگذریم که دردهام خ زیادن..

حالا که ب مشکل برخوردم و با خدا لج کردمو زندگیم روزبروز داغون تر میشه میخام واقعن خدارو بشناسم..چون همه میگن عادله و فلان ولی من هیچ خوبی ندیدم..

نمیدونستم از کجا شرو کنم..گفتم اول از این سوال ها شرو کنم..که چرا باید هر انسانی ی دینی داشه باشه..دین ایرانیا اسلام ..بعضیا یهودی مسیحی و ....

دین واقعن لازمه برای زندگی؟اگه لازمه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا باید تابع دینی باشیم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و بین همه ادیان چرا اسلام؟؟

من واقعن نیاز دارم ب راهنمایی هاتون....حالم خیلی بده لطفا کمکم کنید...

سلام
دوست عزیز سعی میکنم خیلی روان توضیح بدم ...
:Narahat az:
ببینید شما وقتی میخوای درس بخونی برای درست و زمان و همه چی برنامه ریزی میکنی .. وقتی میخوای ازدواج کنی یا
زندگی با نظمی داشته باشی برنامه ریزی میکنی ... پس یک برنامه باعث میشه کارت با نظم و خیلی لذتبخش باشه و نتیجه بهتری میگیری ...
:ok::Gol:

خب ادیانی که شما گفتی هرکدوم یه سری برنامه دارن برای اینکه تو زندگیت نظم داشته باشی ... برای اینکه زندگی آرامش بخشی داشته باشی...

پس فهمیدیم که برای اینکه یه زندگی خوب و آرامش بخشی داشته باشیم به برنامه نیاز داریم ... ادیان یه سری برنامه آوردن باید ببینیم کدوم یک از برنامه ها کاملترن...:Narahat az:
طبق تحقیقات که بحثشم مفصله چون باید یک یک ادیان مورد بحث قرار بگیره به این نتیجه رسیدیم که ادیان غیر از اسلام تحریف شده و اصل اونها کامل نیستن...
:ok:

برنامه ی اسلام بهترین برنامه اس نسبت به برنامه ی ادیان دیگر...کامل تره ...:Sokhan:
اگه دوس داشتید اثبات این که ادیان دیگه تحریف شده و ناکامل هستش رو در پروفایلتون ادامه میدم ..
:ok:
من فقط اینجا خواستم اثبات کنم ما به برنامه و دین نیاز داریم برای اینکه زندگی شاد و سالم و آرومی داشته باشیم ...
:Gol:

سلام خیلی ممنون
متشکرم..

مسلم عزیز یکم خلاصه توضیح بده ..من از لحاظ روحی روانی تمرکز ندارم داغونم نمیتونم متن هارو کامل بخونم...مثل اناالعبد روانتر بفرمایی ممنون میشم...ببخشید

پس دین هست تا چیزایی که عقل بهشون نمیرسه رو بگه..ب زندگیمون معنا ونظ_____م ببخشه.چیزایی که عقل درکشون میکنه رو روشنتر بکنه...اموزش رفتارهای درست...

درسته تا اینجاش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله اینو شنیدم که اسلا م از بقیه ادیان کاملتره..تا حدودی قبول هم دارم.نمیونم چرا!!!!!!!!!!!

من الات 7 ماهم مونده از سربازی..میخام تو این مدت..البته کمتر ب ی چیزایی برسم ..حداقلش این باشه که بتونم خدا رو بشناسم دوسش داشته باشم و بدبینیم نسبت ب خدا ازبین بره..چون میخام بعد حدمت زندگی کنم..

پائیز;708204 نوشت:
سلام خیلی ممنون
متشکرم..

مسلم عزیز یکم خلاصه توضیح بده ..من از لحاظ روحی روانی تمرکز ندارم داغونم نمیتونم متن هارو کامل بخونم...مثل اناالعبد روانتر بفرمایی ممنون میشم...ببخشید

پس دین هست تا چیزایی که عقل بهشون نمیرسه رو بگه..ب زندگیمون معنا ونظ_____م ببخشه.چیزایی که عقل درکشون میکنه رو روشنتر بکنه...اموزش رفتارهای درست...

درسته تا اینجاش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله اینو شنیدم که اسلا م از بقیه ادیان کاملتره..تا حدودی قبول هم دارم.نمیونم چرا!!!!!!!!!!!

من الات 7 ماهم مونده از سربازی..میخام تو این مدت..البته کمتر ب ی چیزایی برسم ..حداقلش این باشه که بتونم خدا رو بشناسم دوسش داشته باشم و بدبینیم نسبت ب خدا ازبین بره..چون میخام بعد حدمت زندگی کنم..

سلام مجدد
خدا رو شکر که دنبال حق هستی ... خیلی خوبه ...
:hamdel::Gol:
بله تا اونجاشو درست گفتین ...
:ok:
من سعی میکنم تا اونجایی که امکان داره همه چیز و ساده و روان بگم هرجاشو مشکل داشتین وارد جزییات میشیم ...
:frind:

خب ... از کجا شروع کنیم؟:okey:
اثبات خدا ؟... اثبات یگانه بودن خدا ؟... چرا نماز؟ .... چرا روزه؟ .... اصلا ما برای چی آفریده شدیم؟ .... اثبات معاد؟ ....اثبات پیامبران و امامان؟....اثبات قرآن؟... در مورد کدومش صحبت کنیم؟
سوالاتون رو بپرسین:ok::Gol:

ممنونم...تشکر از راهنمایی هاتون....

پیامبر و امامان نه اصلن..فعلا نه

ما برای چی آفریده شدیم؟

اثبات خدا ؟.

البته نمیدونم چرا اما خودم میدونم خدا هست وجود داره..حس میکنم یکی هست..شاید چون مشکلاتمو از خدا میبینم میگم هس که بدبختم کرده..نیدونم....

میخام بدونم چرا باید اسلام رو انتخاب کرد.انجام اعمال گفته شده در ادیان مختلف مخصووووصا" اسلام سخته..وقت میخاد

چرا باید وقت بذاریم....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چون نیاز به نظم و برنامه داریم باید تابع دینی باشیم درسته؟؟؟؟

پائیز;708620 نوشت:
شاید چون مشکلاتمو از خدا میبینم میگم هست

سلام
از شما ممنونم چون شما باعث شدید معنای این جمله از قرآن رو بهتر بفهمم:
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا = به درستی که همراه با سختی ، گشایش است

پائیز;706030 نوشت:
همه مشکلاتمو از جانب خدا میبینم.....

بگذریم که دردهام خ زیادن..

همه میگن عادله و فلان ولی من هیچ خوبی ندیدم..

متاسف شدم
میفهممت چون منم دقیقا مثل شمام
پس حدس میزنم بدونم مشکلت چیه

به نام خدا

با سلام

بیشتر این مشکلات فکری مربوط به عقاید غلطی است که راجع به تقدیر و سرنوشت و رابطه اراده و اختیار انسان

با زندگیش و با خداوند،در ذهن ما تزریق شده است.

ابتدا باید گفت چرا همه ی مشکلاتتان را از ناحیه خدا می بینید؟

این عقیده که همه ی بدبختی های زندگی از او ناشی می شود چیست؟

این عقیده را با چه استدلالی با چه زمینه ای به دست آوردید؟

تا این مشکل حل نشود...........

پائیز;706030 نوشت:
سلام خدمت دوستان وکارشناسان عزیز...
دوستان من اخیرا" ب مشکل جدی برخوردم....از اول اعتقاداتم سست بود اخیرا بدترم شده تا جایی که همه مشکلاتمو از جانب خدا میبینم.....
بگذریم که دردهام خ زیادن..
حالا که ب مشکل برخوردم و با خدا لج کردمو زندگیم روزبروز داغون تر میشه میخام واقعن خدارو بشناسم..چون همه میگن عادله و فلان ولی من هیچ خوبی ندیدم..
نمیدونستم از کجا شرو کنم..گفتم اول از این سوال ها شرو کنم..که چرا باید هر انسانی ی دینی داشه باشه..دین ایرانیا اسلام ..بعضیا یهودی مسیحی و ....
دین واقعن لازمه برای زندگی؟اگه لازمه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا باید تابع دینی باشیم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و بین همه ادیان چرا اسلام؟؟
من واقعن نیاز دارم ب راهنمایی هاتون....حالم خیلی بده لطفا کمکم کنید...

سلام.
من خودم زندگی خیلی خوبی دارم. برا همین حال شما رو درک نمیکنم که کمک کنم.
البته همیشه داشتم عرق می ریختم. ولی هیچ بلا و بدبیاری و بدبختی و مصیبت سرم نباریده.
لطفا یه کم توضیح بدید چه فاجعه‌ای براتون پیش اومده.

در مورد اینکه دارید دین رو از دست می‌دید، درکتون می‌کنم.
چون منم وقتی فهمیدم وجود خدا اثبات نشده تقریبا دینمو از دست دادم. منم اعصابم خرد بود.
رفتم پیش مشاور و روان‌پزشک، درست شد. هنوزم دارم میرم.

تسنیـم;708632 نوشت:
متاسف شدم
میفهممت چون منم دقیقا مثل شمام
پس حدس میزنم بدونم مشکلت چیه

ممنون

خوب بگید..خصوصی هم هستم....

سلام.....

ممنون از توجهتون....

حبیبه;708740 نوشت:
به نام خدا

با سلام

بیشتر این مشکلات فکری مربوط به عقاید غلطی است که راجع به تقدیر و سرنوشت و رابطه اراده و اختیار انسان

با زندگیش و با خداوند،در ذهن ما تزریق شده است.

ابتدا باید گفت چرا همه ی مشکلاتتان را از ناحیه خدا می بینید؟
نمیدونم..شاید چون ب قدرتش ایمان دارم اینم نمیدونم چرا ولی میدونم هرکاری بخاد میکنه..اخه من از بچگی مشکل دارم..لکنت دارم که همه زندگیمو تحت تاثیر قرار داه..نگید مهم نیس نگید قابل درمانه اینارو همه میگنن ولی رو من تاثیر منفی شدید گذاشته ...جلو همه کوچیک شدم ضایع شدم..اینا اعتماد ب نفسمو خراب کرد.....وسواس گرفتم از حدود 12 سال پیش..تا جایی که همش ب مرگ فک میکنم میگم خدا بکش راحتم کن..اما از دیروز یکم بهترم....

خومو گم کردم برای همین الان که 7 ماه از خدمتم مونده میخام این 7 ماه و حالم بهتر بشه تا بتونم ی شغل انتخاب کنم..میخام زندگی کنم منم دوس دارم زندگی کنم..:(

این عقیده که همه ی بدبختی های زندگی از او ناشی می شود چیست؟نمیدونم.فقط از خدا ی قدرت تو ذهنم ساختم که همه نوع اذیتم میکنه وشکنجم میده جتی تو بازی فوتبال با رایانه هم که داداشم قویه میگم خدا نمیخاد من ببرم شاد بشم...

این عقیده را با چه استدلالی با چه زمینه ای به دست آوردید؟ تحقیق خاصی نگردم....
والا من خودم که لکنت نگرفتم از وقتی یام میاد داشتم میگم پس خدا اینو بهم داده..پس خدا بده. مقصره ..چون لکنت خیلی جاها زندگیمو نابود کرده میشه گفت خدا با لکنت همه چیمو داغون کرد

بعدشم باعث وسواسم هم داداشم و خونوادم بعد خودمم ...

تا این مشکل حل نشود...........

armandaneshjoo;708817 نوشت:
سلام.
من خودم زندگی خیلی خوبی دارم. برا همین حال شما رو درک نمیکنم که کمک کنم.
البته همیشه داشتم عرق می ریختم. ولی هیچ بلا و بدبیاری و بدبختی و مصیبت سرم نباریده.
لطفا یه کم توضیح بدید چه فاجعه‌ای براتون پیش اومده.

در مورد اینکه دارید دین رو از دست می‌دید، درکتون می‌کنم.
چون منم وقتی فهمیدم وجود خدا اثبات نشده تقریبا دینمو از دست دادم. منم اعصابم خرد بود.
رفتم پیش مشاور و روان‌پزشک، درست شد. هنوزم دارم میرم.

ممنون وقت کاشتی و جواب دادی....

خوب خداروشکر ..که زندگیتون عالیه:)

همین زندگی شما..مثلا خیلی هارو میبینم مث شمااز زندگیشمون راضین..میگم پس چرا من انقد مشکل دارم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.حسودم شاید.....ولی منم میتونستم خوب زندگی کنم...اما نشد....

از وقتی یادم میاد لکنت دارم..وسواس دارم....پول ندارم برم روانشناسو اینا...اگاهی وفهم خونوادم کمه و مخالف با هزینه کردن تو گفتادررمانی و.. من حتی نشده باهاشون راجب لکنت حرف بزنم..جو تو خونه ما بده....

وسواس همه چیمو داغون کرده...وسواس و لکنت مکمل هم شدن و دارن نابود میکنن

پائیز;708820 نوشت:
سلام.....

ممنون از توجهتون....[/quote

با سلام

ببینید دقیقا همین طرز تفکر غلط بیشتر ما را در مقابل آنچه اسم آن را تقدیر می گذاریم خلع سلاح کرده و باعث تخدیر و رخوت

و به قول شما وسواس می شود.خب چرا فکر نمی کنید لکنت هم مثل هر چیز دیگر یک علت طبیعی دارد و مسلما آثاری

در زندگی شما،حالا این شمائید با هزاران توانمندی و قدرت و این مشکل،دنیا به آخر نرسیده ان شاالله

می روید سر کار و با در آمدتان درمانتان را هم شروع می کنید،خداوند قدرتش را در طبیعت و با اسباب و علل طبیعی به

انسان نشان می دهد و در وجود خود شما،اگر علتی در طبیعت وجود دارد که باعث لکنت می شود (علل مختلف) علل

طبیعی دیگری هم برای کنترل-کم کردن- یا درمان آن وجود دارد.

ما باید یاد بگیریم و فکر خودمان را در این جهت تربیت کنیم که هر گرفتاری را فورا به خدا نسبت ندهیم،در مواجهه با مشکلات

بگوئیم خیلی خوب این مشکل را دارم علل پدید آمدنش این است،علل رفعش هم این،حالا خدایا کمکم کن رفعش کنم!

اما رفتار خیلی از ما:خدایا این تویی که می خواهی من بدبخت باشم و می خواهی این بدبختی ادامه داشته باشد،تو با

من بدی،من مورد بی مهری تو هستم هیچوقت نمی تونم از این بدبختی ها نجات پیدا کنم چون تو می خواهی!

خدا با این تصویر خدا نیست،معاذالله این تصویر ابلیسه!موجود شرّ،آزار رسان که بویی از خیر نبرده و کارش اذیت است.

دنیا صحنه به کمال رسیدن انسان است با تلاش و اراده و توکل خودش،هزاران مشکل تا آخر عمر سر راه انسان قرار می گیرد

بسیار بزرگتر از لکنتی که می فرمائید،یکی از دوستانم پسرش(خردسال بود) شکاف لب داشت،و این بزرگترین

معضل زندگی مادرش و بزرگترین غمش بود،پارسال تحت یک عمل جراحی ساده قرار گرفت و زیر عمل مرگ مغزی شد و بعد این مادر

رضایت داد که اعضاء جگر گوشه اش اهداء شود.الان آرزو می کند ای کاش بود حتی با مشکلاتی بدتر از آن.

همیشه مشکلات ما بزرگترین مشکلات عالم نیستند،نوع برخورد ما با مشکلاتمان آن ها را بزرگ و غیر قابل حل یا طبیعی و قابل

اصلاح می کنند.

ما باید خودمان را از درون قوی کنیم و ایمان داشته باشیم که خداوند بندگانش را دوست دارد،اگر اراده کنند کمکشون می کند کوهی

از مشکلات را حل کنند و اصلا انسان به اراده اش انسان است.

"المؤمن کالجبل الراسخ لا یتحرکه العواصف"مؤمن مثل کوه است بادها نمی توانند او را تکان دهند.

مشکلات زندگی که همه هم دارند مثل همان بادهایی هستند که در مقابل اراده مستحکم انسان سر تسلیم فرو می آورند.

تجربه ی شخصی من میگوید
دین برای بعضی نجات و نعمته
درحالیکه همین دین برای بعضی (مشابه شخصیت پرسشگر محترم) موجب سلب آرامش میشه و عذاب و نقمته

من شما رو میفهمم برادر اصلا اصلا اصلا بخودت سخت نگیر
خودتو اذیت نکن
گناهکار ندان
هرچند میدونم با عقایدی که از بدو تولد تو مغز ما چپاندن، اونم از راه های مختلف این تغییر واقعا سخته
و به این راحتی هم نیست

فقط میگم خودتو دوست داشته باش:hamdel:

تسنیـم;708838 نوشت:
دین برای بعضی نجات و نعمته
درحالیکه همین دین برای بعضی (مشابه شخصیت پرسشگر محترم) موجب سلب آرامش میشه و عذاب و نغمته

با سلام

این دین نیست که موجب عذاب و نقمت است

بلکه برداشت غلط از دین ،بدعت در دین یا سر فرو نیاوردن

در مقابل دین است که موجب نقمت و عذاب است.

سلام علیکم
الان دقیقا نمی دونم در چه حالی هستین؟
نظر من اینکه انسان اگر یه ذره فکر کنه می توننه بفهمه همین جوری بوجود نیامده
[h=4]چرا دین داریم؟ خیلی ها دین ندارند؛ ولی زندگی خوبی دارند؛ پس چرا می گویند که با دین، آدم کامل می شود؟[/h]هر پدیده ای، برای کاری ساخته شده و به سوی نقطه ای در حرکت است که اگر برای کار مناسبش به کار گرفته شود و یا به نقطه مطلوبش برسد، مسیر خردمندانه را طی کرده است؛ به طور مثال، قلم برای نوشتن است و استفاده پیچ گوشتی از آن، نامناسب است. گوشت و میوه، برای خوردن و انرژی پیدا کردن انسان است و راکد ماندن و عدم استفاده از آنها، منجر به فساد آنها می شود. آب رودخانه ها نیز باید جریان یابد و به استفاده صحیح برسد و به حرکت خود ادامه دهد تا به دریا برسد و در غیر این صورت، راکد و بدبو می شود. از این رو، اگر آب ایستا و بدون حرکت بود، برای هر خردمندی علامت سوءال خواهد بود؛ اما اگر آب در حرکت بود تا به دریا برسد، هر خردمندی به زیبایی و هدف مندی این حرکت، گواهی می دهد. داستان انسان و مسیر کمال او تا رسیدن به صفات بی نهایت خداوند، از این قرار است. در این حرکت، هدف مندی و پویایی، آشکار است و زیبایی و نشاط، نمایان است؛ همچنان که رسیدن به دریا، آخر خط نیست؛ بلکه ابتدا نجات از نابودی است و پیوستن به منبعی است که بی پایان است و دارای زیبایی های فراوان است و سوءال «خوب بعد چی؟»، بی معنا خواهد بود؛ بلکه «همه چی» خواهد شد و احساس خستگی و نابودی، از وجود انسان رخت بر می بندد.
برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم.
خدای متعال، انسان را برای تکامل اختیاری آفریده است و هدف این است که انسان با افعال اختیاری خودش، مستحق رحمت گردد و به بالاترین درجه کمال ممکن برسد. کمال طلبی، فطری انسان است و در سرشت هر کسی، میل به کمال نهفته است، بنابراین، نمی توان گفت که من نمی خواهم به کمال برسم؛ چون مخالفت با فطرت و سرشت انسانی پیش می آید و نوعی نفی خود است و علاوه بر این، تمام آفرینش به سوی کمال در حرکت است و انسان هم به عنوان جزئی از این آفرینش و همگام با آن، قادر است که با اختیار خود، به سمت کمال حرکت کند و در این مسیر، باید به این نکته توجه کند که تخلف از این حرکت، خلاف جریان فطرت و خروج از نظام آفرینش است که امری ناپسند و غیرمعقول است.
ما خیال می کنیم که کشورهای پیشرفته با این که دین درستی ندارند، ولی زندگی خوبی دارند؛ در صورتی که در یک تعریف حقیقی، زندگی خوب، زندگی ای است که حقیقت روحانی انسان به عنوان یک موجود فراطبیعی، بتواند به کمال و سعادت نهایی و معنوی خود برسد و این، تنها از طریق دین داری ممکن است و آنها از این ویژگی محروم هستند.
وقتی از سود و فایده دین سخن به میان می آید، باید معنای عام آن مورد نظر باشد؛ یعنی در ارزیابی کارکردهای دینی، باید به کارکردهای فردی و اجتماعی، فواید حسی و معنوی، فایده های دنیوی و ثمرات اخروی آن توجه داشت تا بتوان از برآیند آن، به یک ایده مشخص و مطمئن در مورد دین و کارکردهای آن نایل آمد.
[h=3]ویژگی دین[/h]برای فهم درست حقیقت دین باید به این نکته توجه داشت که در میان مجموعه نظام مند هستی، انسان پدیده ای مستقل نیست و حقیقت انسانیِ او و روش زندگی اش، تنها در تناسب و تعامل او با هر آن چه که با او مرتبط است، مفهوم پیدا می کند؛ یعنی راه و رسمی که برای انسان برگزیده می شود، نمی تواند از هست های پیرامونی اش فارغ باشد. نقشه زندگی و حیات واقعی، در گرو شناخت درست جغرافیای هستی و جایگاه انسان در آن جغرافیاست. بر این اساس، باید روشی که برای انسان به عنوان دین و روش زندگی نگاشته می شود، همگنی در نظام هستی و نظام وجودی انسان را از بین نبرد و با یک سونگری، هویت انسانی را مسخ نسازد؛ یعنی در این برنامه زندگی، هم باید همه ابعاد انسان مورد توجه قرار گیرد و هم این که دیگر حقایق هستی و شاهراه های صعود به سوی کمال، شناسایی گردند تا برنامه ای جامع و بدون هیچ نقصی، در اختیار انسان گذاشته شود و فلسفه خلقت که همان معرفت باری تعالی است، به درستی تحقق یابد و خلقت، به پوچی و عبث منتهی نشود. تدوین این برنامه زندگی، تنها شایسته خدایی است که به نظام هستی و تمام آن چه در آن وجود دارد، احاطه علمی و تکوینی دارد و راه سعادت انسان را به خوبی می شناسد و برای هدایت انسان گم گشته در مسیر زندگی، توان مند است. فیلسوف شهیر، علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
«خدای متعال، هر یک از آفریده های خود و از آن جمله انسان را به سوی سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش، از راه آفرینش خودش راهنمایی می فرماید و راه واقعی برای انسان، در مسیر زندگی، همان است که آفرینش ویژه وی، به سوی آن دعوت می کند و مقرراتی را در زندگی فردی و اجتماعی خود باید به کار ببندد که طبیعت یک انسان فطری، به سوی آنها هدایت می کند؛ نه انسان هایی که به هوا و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات، دست بسته می باشند. مقتضای دین فطری، این است که تجهیزات وجودی انسان، الغا نشود و حق هر یک از آنها ادا شود و جهات مختلف و متضاد، مانند قوای گوناگون عاطفی و احساسی که در هیکل وی به ودیعه گذارده شده، تعدیل شده، به هر کدام از آنها تا اندازه ای که مزاحم حال دیگران نشود، رخصت عمل داده شود... از بحث بالا نتیجه گرفته می شود... که زمام حکم در تشریع، تنها به دست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید؛ لذا چنان که روشن شد، تنها مقررات و قوانینی در صراط زندگی به درد می خورد که از راه آفرینش برای او تعیین شده باشند؛ یعنی علل و عوامل بیرونی و درونی، انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا کنند».1
بنابراین، دین روشی برای زندگی کردن است که تمام ابعاد روحی، جسمی، فردی و اجتماعی انسان را شامل می شود و برای کمال بخشی به انسان، در هر یک از بسترهای زندگی، او را به هر آن چه که آفرینش انسانی اش اقتضا می کند، رهنمون می شود.
آن چه از ماهیت انسان برای فهم نیاز انسانِ مدرن به دین گفتنی است، این نکته است که انسان به عنوان پدیده ای که همواره هویت انسانی اش ثابت بوده است، عناصری ثابت و اصیل در وجود خود دارد که هرگز و در هیچ زمانی نمی تواند خود را فارغ از آن سازد؛ مگر آن که هویت انسانی اش را از دست دهد. این ذاتیات انسانی که همواره بوده است و هویت انسانی با آنها عینیت می یابد، همان امور فطری ای هستند که در وجود همه انسان ها، در طول تاریخ، وجود داشته است. اگر نتوان اصالتی مشترک میان همه انسان ها در یک زمان و در طول تاریخ پیدا کرد، هرگز نمی توان از پیشرفت و تکامل انسان در طول تاریخ و یا حتی در یک عصر تاریخی، سخن به میان آورد.2
آیا مقوله دین از عناصری است که از امور اصیل انسانی و یا امری مربوط به دوران جهل بشری و زاییده نادانی های روزگاران گذشته بشریت است؟
برای پاسخ به این پرسش، دو روش می توان پیش گرفت؛ روش هایی که هر کدام از آنها برای دریافت یک پاسخ مطمئن، کافی می نماید. نخست می توان با رویکردی تاریخی، دین را در بستر تاریخ جست وجو کرد و به دقت دریافت که آیا دین همواره در گذشته حضور داشته و همواره میان انسان های نادان بوده است یا آن که دین در بستر علم نیز رخ نموده، بسیاری از دانشمندان، در شمار موءمنان جای داشته اند؟ آن چه از مطالعات تاریخ برمی آید، روشن گر این معناست که هیچ زمانی از دین تهی نبوده و آدمی همواره با دین زندگی کرده است. گاهی دین در مسائل اجتماعی نیز حضور داشته و گاهی در حوزه زندگی فردی محدود و محصور گشته است. در این میان، سخن ویل دورانت «دین صد جان دارد؛ هر چه آن را بکشی، دو مرتبه زنده می شود»3، می تواند از بُعد تاریخی اطمینان بخش باشد.
رویکرد دیگری که در پاسخ به این سوءال می توان در نظر داشت، روش فلسفی و عقلی است که باید آن را در فلسفه یا کلام به نتیجه رساند. در این رویکرد، اثبات می شود که دین با هویت همگامی که با نظام آفرینش انسانی دارد، برای انسانی که هدف از خلقتش معرفت حق و نیل به کمالات حقانی است، امری عقلانی و ضروری است و بدون آن، نه نظام آفرینش معنا پیدا می کند و نه نیل انسان به کمال انسانی و غایت وجودی اش، امکان می یابد و با حکمت الهی، هیچ تناسبی نخواهد داشت که انسان برای معرفت حق و حقانی شدن خلق گردد؛ بدون آن که زمینه چنین امکانی فراهم آمده باشد.
[h=3]دنیای مدرن[/h]آن چه از دنیای مدرن باید متذکر شد، دو نکته زیر است:
1. نخست این که به فرض پیشرفت موزون دنیای جدید با محوریت علوم طبیعی، نمی توان از علوم طبیعی انتظار برآورده شدن نیازهای غیرطبیعی و ماورای طبیعی را داشت. علامه طباطبایی در این باره نوشته است:
«پیشرفت انسان در یک قسمت از معلومات، کافی برای قسمت دیگر نیست و مجهولات دیگر انسان را حل نمی نماید. درست که علوم طبیعی، چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی درآورده و برای انسان معلوم می سازد، ولی چراغی است که برای رفع هر تاریکی، سودی نمی بخشد. از فن روان شناسی، حل مسائل فلکی را نمی توان توقع داشت. از یک پزشک، حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمی آید و بالاخره علومی که از طبیعت بحث می نماید، اصلاً از مسائل ماوراء الطبیعه و مطالب معنوی و روحی، بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی [را] که انسان با نهاد و فطرت خدادادی خود خواستار کشف آنهاست، ندارد. خلاصه هر مسئله ای مربوط به ماوراء الطبیعه [که] از یک فن از فنون طبیعی سوءال شود، جوابش سکوت است؛ نه مبادرت به نفی و انکار؛ زیرا فنی که موضوع بحث آن ماده است، هر امر غیرمادی فرض شود، در آن مسکوت عنه می باشد و فنی که در موضوعی بحث نمی کند، حق هیچ گونه اظهارنظر مثبت و منفی را در آن ندارد».4
2. کاستی های دنیای مدرن، خیلی جدی است و بسیاری از متفکران غربی را نیز نگران ساخته است. در این قسمت، تنها به گزارشی از تحلیل هایی که برخی از متفکران غرب، همچون هایدگر، در مورد دنیای مدرن و پیامدهای فرهنگی آن مطرح کرده اند، بسنده می کنیم و خواننده محترم را به کتاب های مبسوطی که در این باره تألیف شده، ارجاع می دهیم.
«آدمی به گفته مارتین هایدگر، تصویری بود که از چشم خداوند یا خدایان دیده می شد و هویت او، محصول کارکرد یک نظام مقتدر و از پیش تعیین شده باورهای دینی و آیینی و اسطوره ای بود. انسان، در نظامی نمادین جای داشت که هم شناخته شده و هم روشن گر و گشاینده امکانات و جهت گیری ها بود. شخص به عنوان عضو یک کلان، یک قبیله، یک نظام خاص خویشاوندی و تعلق، گستره ای از زندگی، یعنی در موقعیت های اجتماعی و فرهنگی کاملاً مشخص و تثبیت شده ای، به دنیا می آمد و به ندرت می توانست از سرنوشت محتوم خود، یعنی از جایگاه پیشاپش تعیین شده اش، بگریزد و برای خود، جایی تازه دست و پا کند...؛ [اما [مدرنیته فراهم شده، هرگز پایان نیافتنی ای از گسست های درونی و قطعه قطعه شدن هاست. شکل نامتمرکزی است که به گونه ای نامنظم و محاسبه ناپذیر، تغییر مکان می دهد؛ شکلی که شالوده ندارد؛ مفصل بندی نمی شود؛ براساس یک دلیل، یک علت و یک قانون، شکل نمی گیرد. تعریف های ثابت هویت نیز در این میان منفجر می شوند. هویت جامعه و هویت فرد، آن کلیت خوش ساختی که در راه دگرگونی تکاملی پیش می روند، نخواهند بود. جامعه و فرد، بی قواره و بی مرکز هستند؛ آماده دگرگونی هایی که در هر لحظه روی می نمایند؛ چیزهایی انعطاف پذیر که گوهر ندارند؛ فراهم آمده از تفاوت ها، محصول تقسیم های متعدد عناصر نامتعین و متکی بر موقعیت های هر دم دگرگون شونده و پیش بینی ناپذیر. در درون یک فرد، هویت های گوناگونی که او برای خود قایل شده یا بهتر است بگوییم تابع آنها شده، با یکدیگر، به تعارض در می آیند؛ هر یک دیگری را بی مرکز می کنند. تضادها نه فقط در «بیرون»، یعنی در جامعه، بل در «درون»، یعنی در یک فرد موجود، در حال کارند. از این رو، هویت فرضی، نمی تواند پاسخ گوی کنش ها، اندیشه ها، خواست ها و واپس زدن های روانی فرد باشد. نمی توان کسی را بر اساس یکی از تعلق های او شناخت یا کنش ها و خواست ها و اندیشه هایش را پیش بینی کرد. هیچ هویت ساخته و پرداخته ای، مسلط و تعیین کننده نیست. منافع اجتماعی افراد و مبارزه عینی آنها برای این منافع، برداشت های ذهنی آنها از این منافع، دیگر به سادگی در محدوده کنش و آگاهی های طبقاتی نمی گنجد... هویت از هویت سیاسی یا طبقاتی جدا شده و تا حدودی می توان آن را در چارچوب موقعیت های به سرعت تحلیل رونده «سیاست تفاوت ها» بازشناخت. این شناخت، از امری معلوم و معین نیست؛ بل شناخت از چیزی است فرّار و گریزنده».5
در همین کتاب، در مورد بحران علوم اروپایی و بن بست حاصل از آن علوم، از زبان «هوسرل»، استاد هایدگر، چنین آمده است:
«در همان دهه ای که هیدگر به نیهیلیسم اروپایی می اندیشد، استاد قدیمش، ادموند هوسرل نیز درباره «بحران علوم اروپایی» می نوشت و بن بست فرهنگ و اندیشه روزگار را در خرد حساب گر و منطق کمی مدرنیته، می یافت. هیدگر و هوسرل، یگانه اندیش گرانی نبودند که خطر را می دیدند و از آن حرف می زدند؛ بسیاری از انتقادهای هیدگر به مدرنیته، در آثار شماری از اندیش گران هم نسل او نیز یافت می شوند. آن چه در کار هیدگر تازه است، قرار دادن آن همه در بنیاد متافیزیکی فراموشی هستی است. اگر او از انسان گرایی یاد می کرد، آن را نه علت مصیبت های مدرنیته، بل یکی از معلول ها به شمار می آورد و علت را در فراموشی هستی می جست. او می گفت که خرد مدرن، سرسخت ترین دشمن اندیشیدن است؛ زیرا راه را می گشاید تا فراموشی اندیشه به هستی توجیه و حتی ضرورت فکر، انکار شود. این خرد، با تکیه به دستاوردهای تکنولوژی و تسهیل زندگی هر روزه که هدف مدرنیته است، وانمود می کند که سخن گفتن از هستی، عمل نابخردانه ای است».6
و بالاخره در همین کتاب، علاوه بر بسیاری از کاستی ها و خلأ دنیای مدرن، به مسئله سلطه ارزش های پولی بر ارزش های انسانی و اخلاقی، چنین اشاره شده است:
«آن چه نخست... به چشم می آید، قدرت عظیم بازار، در زندگی درونی آدمی است. آدمیان با نگریستن به فهرست قیمت ها، می خواهند پاسخ پرسش هایی از این قبیل را که چه چیز ارزشمند است و چه چیز دارای حیثیت است و حتی چه چیز واقعی است... بنابراین، هر نوع رفتار انسانی، زمانی از نظر اخلاقی، مقبول واقع می شود که از نظر اقتصادی، امکان بروز بیابد و دارای قیمت و ارزش باشد. هر چیزی سودآور باشد، بقا می یابد. نیهیلیسم مدرن، چیزی جز این نیست. داستایفسکی و نیچه و اخلاف قرن بیستمی آنها، این سرنوشت را ناشی از علم و عقل گرایی و «مرگ خداوند» می دانند. مارکس می گوید که بنیان این نیهیلیسم، چیزی به مراتب انضمامی تر و زمینی تر است [و] فرمان این سرنوشت را کارکردهای پیش پا افتاده و روزانه نظام اقتصاد بورژوایی صادر کرده اند؛ نظامی که ارزش انسانی را مساوی قیمت ما در بازار می داند؛ نه بیش و نه کم و ما را وا می دارد که با بالا بردن قیمتمان تا آن جا که توان داریم، خودمان را وسعت بخشیم».7
[h=3]نتیجه[/h]با توجه به این واقعیت و هزاران واقعیت تلخ گفته یا ناگفته دیگر در مورد دنیای مدرن، آیا ساده لوحانه نخواهد بود که پایگاه ثابت و اطمینان بخش دین را به آسانی از دست داده، خود را در دام فرهنگی قرار دهیم که بحران اضطراب در درون آن نهفته و با رسوخ فرهنگی نسبیت در زندگی، هیچ نوع ثبات و آرامش و هیچ افقی روشن در ورای آن به چشم نمی آید؟ آیا شایسته نیست کاستی ها و خلأهای زندگی خود را نه در اصل دین، بلکه در معرفت کامل به دین، ایمان به دین و التزام رفتاری به آن جست وجو نماییم؟
این که انسان در زندگی فردی خود، گستره وجودی خود را در سایه تعلیمات دینی به خوبی می شناسد و می داند که در وجود محدود او، عالمی نهفته است و در عین حال می داند که او همه کاره نیست و محدودیت هایی نیز در زندگانی فراروی او قرار دارد و این که انسان یک وجود برین و شعورمند را در نظام هستی، به عنوان تدبیرکننده همه حوادث و وقایع باور دارد و می داند که می تواند با یاد او و استعانت از او، از امدادهای غیبی و پنهانش مدد گیرد و این که انسان در عین قبول محدودیت وجودی خود، خود را بر سرنوشت و آینده خویش مسلط می داند و هرگز اجتماع و مسائل ژنتیکی و غیره را به عنوان عوامل تعیین کننده شخصیت خود نمی شناسد و خود را تا این اندازه قادر می داند که می تواند با تکیه بر امداد الهی از همه محدودیت های پیرامون خود رهیده و راه سعادت و نیکبختی را پیشه کند، همه و همه و هزاران راز زندگیِ حقیقی و رهایی از زندگی های پوشالین و تکراری، از تعلیماتی است که انسان در سایه نزول پیامبران و بزرگان دین آموخته است.
در بعد اجتماعی نیز می توان مهم ترین کارکرد دین را غیر از بسترسازی برای رشد و پرورش انسان در همه ابعاد وجودی اش، برچیده شدن اختلافات اجتماعی دانست. با محوریت یافتن توحید - که همان مفاد دین فطری است - در حوزه اخلاق، اعتقادات و قوانین، می توان اختلافات برآمده از خودپرستی و شرک را از میان برداشت و زمینه را برای وفاق اجتماعی، در جهتی واحد، برای تشکیل امتی واحد، فراهم آورد.8
گفتنی است که پس از دریافت عقلانی ضرورت وجود دین، می توان با ایجاد باور در درون که با نوعی تلقین صورت می گیرد، کارکردهای بیشتر و عینی تر دین را در زندگی فردی و اجتماعی انسان حس کرد. نکته دیگر، این است که همواره باید از یک سونگری به دین، به شدت دوری جست و ابعاد فقهی آن را در کنار ابعاد اخلاقی و عرفانی9 و جهات اخلاقی و عرفانی را در کنار ابعاد جامعه شناختی آن مورد توجه قرار داد تا در ارزیابی دین، از قضاوت های نادرست و یک سویه مصون ماند.


چرا باید اسلام قبول داشته باشیم؟

دین اسلام جامع ترین و کامل ترین دین الهی برای رسیدن به تکامل و سعادت ابدی است که از سوی خدای متعال برای هدایت انسان آمده است. آنچه که باعث می شود ما دین اسلام را بپذیریم، دلایل زیر است:
1. جامعیت دین اسلام.
2. هماهنگی تعالیم اسلام با عقل سلیم.
3. نارسایی ادیان غیر از اسلام.
4. به سر آمدن تاریخ دیگر ادیان و تحریف آنها در گذر زمان.
اینها برخی از دلایل ما در پذیرش اسلام به عنوان دین برگزیده است.
پاسخ تفصیلی

واژه "اسلام" مصدر باب افعال از "س ل م" به معنای صحت، عافیت و دوری از هر گونه عیب، نقص و فساد است و در باب افعال دارای معانی زیر است: انقیاد، اطاعت و امتثال امر و نهی بدون هیچ گونه اعتراض.[1] دین اسلام جامع ترین و کامل ترین دین الهی در سلسله ادیان، برای رسیدن به تکامل و سعادت ابدی است که از سوی خدای متعال برای هدایت انسان آمده است. آنچه که باعث می شود ما دین اسلام را بپذیریم، دلایل زیر است: الف: دین حق در هر زمانی همواره یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است با شناسایی کامل از آن پیروی کنند. از نگاه قرآن دین صحیح دین اسلام بوده، و انتخاب آن ضرورت دارد ؛ قرآن کریم می‏فرماید: « هر که جز دین اسلام دین دیگری را بخواهد، هرگز از وی پذیرفته نشود و در آخرت، اهل نجات نخواهد بود».[2] استاد مطهری (ره) ضمن تأکید بر این نکته، چنین می‏‌نویسد: «... دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیراً رایج شده است که می‌‏گویند: همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند، اندیشه ی نادرستی است. البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد...، ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعاً انسان می‌‏تواند در هر زمانی هر دینی را که می‏خواهد بپذیرد. برعکس، معنای این سخن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق، مبشّر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بوده‌‏اند و پیامبران حق، مصدق پیامبران سابق بوده‏اند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست. و قهراً لازم است در دوره ختمیة، به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیله ی آخرین پیامبر رسیده است، عمل کنیم و این لازمه اسلام؛ یعنی تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالت های فرستادگان اوست.... درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست: «لا اکراه فی الدین»[3] ولی این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم، انتخاب کنیم... در هر زمانی یک دین حق، وجود دارد و بس. هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده مردم موظف بوده‏اند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فرا گیرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبیا رسیده است. در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید، باید از دستورات دین او [خاتم الانبیاء(ص)] راهنمایی بجوید «قرآن کریم می‏فرماید: « و هر کس غیر از اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود ».[4] اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است، پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان دین گرانمایه‏ای است که به دست حضرت خاتم الانبیاء ظهور یافته است و قهراً کلمه اسلام بر آن منطبق می‏گردد و بس. به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهای او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده است».[5] ب: نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام). دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز: قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، توجه شما را به دو نکته جلب می کنیم: نکته اوّل؛ منظور ما این نیست که همه ی آنچه در ادیان دیگر الهی موجود است باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمی شود، بلکه مقصود این است که در این ادیان مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمی توانند بیان کننده ی چهره کامل دین باشند. نکته دوم: این که ما در این بررسی کوتاه به گوشه هایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز؛ یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره می کنیم و ارزش و اعتبار بقیه ی ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو دین پایین تر هستند معلوم می شود. اما ادله ای که اثبات می کند دین مسیحیت امروز نمی تواند چهره کامل حقیقت باشد: 1. انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد. حضرت عیسی (ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبرانی و در بیت المقدس ادعای نبوت کرد و مردم آن سرزمین هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند، مگر عده ی اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی می دانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتاب هایی به زبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را می دانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی (ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایت هایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را می دانستند و اگر داستان هایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب. مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشان یهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی (ع) در آن خانه بود بایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است در انجیل نوشتند و باک از رسوایی نداشتند، برای آن که به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد، و ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستاره ای پیدا می شود . بالای سر او حرکت می کند نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. و نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند و در بعضی اناجیل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آن که اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور مخفی نمی ماند. خصوصاً به دار آویختن، اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آن حضرت آگاه باشند نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت دانستند نوشتند و باک نداشتند و سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت رأیشان بر این شد که از میان انجیل ها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آن حضرت در انجیل ها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[6] 2. دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتاب های راه سعادت تألیف علامه شعرانی[7] و اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبة الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتاب های آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید. ج: دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است مانند این که معتقدند: خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود می گیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان می گردد. در انجیل یوحنا چنین می خوانیم: «زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[8] در مورد دین یهودیت نیز این سه اشکال مهم وجود دارد. چون اوّلا: تورات دارای سه نسخه است. 1. نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است. 2. نسخه سامری که نزد سامریین (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است. 3. نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر می شمارند. نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی(ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمی شمارد. و مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول 1656 سال و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال است. پس هر سه نسخه نمی توانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[9] ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست. مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه می رود، آواز می خواند دروغگو و فریب کار است. زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[10] و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[11] ج: برتری اسلام یکی ازدلایل ما برای پذیرش دین اسلام برتری آن است. و بر تری اسلام از زوایای مختلف قابل بررسی است؛ 1. زنده و جاوید بودن معجزه ی دین اسلام؛ چون معجزه ی اصلی این دین «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همین جهت همیشه زنده است و متکی بر خودش می باشد و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام (ص) نیست و به همین جهت معجزه اسلام جاودانی و ابدی است. علاوه بر این که قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام می نماید: «و اگر درباره آنچه بر بنده ی خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید».[12] 2. تحریف نشدن کتاب آسمانی اسلام( قرآن)؛ یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است. چون علاوه بر وعده ی خداوند که فرمود: «من قرآن را حفظ می کنم»،[13] شخص پیامبر (ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته اوّلاً: به عده ای که به کاتبان وحی معروف اند دستور می دادند تا آیات و سوره ها را مکتوب نمایند. ثانیاً: تشویق فراوان اصحاب و یاران خود که قرآن را حفظ نمایند، لذا عده ی زیادی در زمان پیامبر (ص) به حافظین قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغیب به قرائت آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد، نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[14] و این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند. 3. سومین راه برای اثبات برتری اسلام، توجه به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) است چون متون دینی اسلام[15] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد. و در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار می گیرد و لازم الاجرا خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جدید، قبلی ها خود به خود ملغی می شوند. و در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی؛ بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود داده اند؛[16] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نموده اند. 4 . مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسئله جامعیت اسلام است، اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بستر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسه ای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد و در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی؛ حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و ... آشکار و روشن می شود. 5. نکته پنجم: در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیه ی ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند و به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی(ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمان ها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمی کرد، شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند

حبیبه;708915 نوشت:
با سلام

این دین نیست که موجب عذاب و نقمت است

بلکه برداشت غلط از دین ،بدعت در دین یا سر فرو نیاوردن

در مقابل دین است که موجب نقمت و عذاب است.


متاسفانه
من نتونستم منظورمو به شما برسونم
شما هم عرض بنده رو نگرفتید

فکرم نمیکنم بتونم منظورمو برسانم حداقل فعلا:Ghamgin:

پائیز;708821 نوشت:
ممنون وقت کاشتی و جواب دادی....
خوب خداروشکر ..که زندگیتون عالیه:)
همین زندگی شما..مثلا خیلی هارو میبینم مث شمااز زندگیشمون راضین..میگم پس چرا من انقد مشکل دارم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.حسودم شاید.....ولی منم میتونستم خوب زندگی کنم...اما نشد....
از وقتی یادم میاد لکنت دارم..وسواس دارم....پول ندارم برم روانشناسو اینا...اگاهی وفهم خونوادم کمه و مخالف با هزینه کردن تو گفتادررمانی و.. من حتی نشده باهاشون راجب لکنت حرف بزنم..جو تو خونه ما بده....
وسواس همه چیمو داغون کرده...وسواس و لکنت مکمل هم شدن و دارن نابود میکنن

راجع به من
ببین مورد من خیلی خاص بود که رفتم پیش مشاور. برا اطلاعت قبلش از حداقل 5 تا آدم چیزفهم و 20 تا دوست نزدیک مشورت گرفتم. این دوستا رو نداشتم. برای خودم ساختم. توی کار. رفتم براشون ارزون کار کردم و زیاد مایه گذاشتم و باهام رفیق شدن در مورد مشکلات زننده‌ی رفتاریم بهم مشورت دادن. 4 سال طول کشید. تازه تو اون 4 سال به جای تفریح فقط کتاب می‌خوندم. هر چی کتاب روانشناسی بود خوندم. 90% آشغال بودن ولی همون 10% رو پیدا کردم کشیدم بیرون با روش های خیلی پیشرفته نویسندگی و نت برداری که مجبور شدم یاد بگیرم. اون 10% رو زدم به زخمم. بیشتر مشکلات حل شد. موند یه مشکل حاد که خودم از پسش بر نمی اومدم. با پول همون کارایی که برا دوستام انجام داده بودم رفتم روانشناس. وگرنه خونواده‌ی من با وجود این که آدم‌های با فهمی هستن حتی نمی دونن چی به سر من اومده.

اعتماد به نفس من صفره. وسواس هم دارم. قرص می‌خورم هنوز هم درمان نشده.لکنت ندارم. ولی شدیدا پرخاش گرم. برا همین به جای حرف زدن سکوت می‌کنم، زیاد گوش می‌کنم، زیاد یاد می‌گیرم و مخصوصا اگه حرفی داشته باشم می‌نویسم. تا حالا کلی نویسندگی کردم. چاپ نشده ولی فکرمو باهاش ساختم و آروم کردم. تو هم شروع کن به جای حرف زدن بنویس. خوب و قشنگ بنویس.

راجع به تو
تو یا یه آدم عادی هستی که در این صورت تو زندگیت هم خوش شانسی میاری هم بدشانسی.
از خوش شانسیتات درست استفاده کن تا باهاش بدشانسیاتو جبران کنی. اگه نمی‌شه فقط صبر داشته باش تا خوش شانسیاتو از دست ندی.

یا این که تو واقعا یه آدم بدبخت تر از دیگرانی که هیچ وقت زندگیت به پای متوسط مردم نمی رسه.
در این صورت خوشحال باش که می‌تونی آدمای رنج کشیده رو درک کنی. کافیه جلوی مشکلات تسلیم نشی و وا ندی. قوی میشی و آدمای مثل خودتو پیدا می کنی.
بعدش به جای تکیه به شانست با اراده ی خودت و کمک اون آدما زندگی خودت و زندگی اونا رو می سازی.

در هر دو حالت قائدتا باید در نهایت خوشبخت بشی.

ضمنا تو اینقدرها هم بدشانس به نظر نمی رسی. سواد داری کلی کتاب منتظرته. تو سربازی وقت داری خودتو بسازی. مشورت یه عالمه آدم تو اینترنت در اختیارته. هنوز جوونی نیروی جوونی رو داری. من دیگه جوون نیستم ولی تو این 10 سال ناامیدی و سختی انرژیمو حفظ کرده ام.

armandaneshjoo;709065 نوشت:
راجع به من
ببین مورد من خیلی خاص بود که رفتم پیش مشاور. برا اطلاعت قبلش از حداقل 5 تا آدم چیزفهم و 20 تا دوست نزدیک مشورت گرفتم. این دوستا رو نداشتم. برای خودم ساختم. توی کار. رفتم براشون ارزون کار کردم و زیاد مایه گذاشتم و باهام رفیق شدن در مورد مشکلات زننده‌ی رفتاریم بهم مشورت دادن. 4 سال طول کشید. تازه تو اون 4 سال به جای تفریح فقط کتاب می‌خوندم. هر چی کتاب روانشناسی بود خوندم. 90% آشغال بودن ولی همون 10% رو پیدا کردم کشیدم بیرون با روش های خیلی پیشرفته نویسندگی و نت برداری که مجبور شدم یاد بگیرم. اون 10% رو زدم به زخمم. بیشتر مشکلات حل شد. موند یه مشکل حاد که خودم از پسش بر نمی اومدم. با پول همون کارایی که برا دوستام انجام داده بودم رفتم روانشناس. وگرنه خونواده‌ی من با وجود این که آدم‌های با فهمی هستن حتی نمی دونن چی به سر من اومده.

اعتماد به نفس من صفره. وسواس هم دارم. قرص می‌خورم هنوز هم درمان نشده.لکنت ندارم. ولی شدیدا پرخاش گرم. برا همین به جای حرف زدن سکوت می‌کنم، زیاد گوش می‌کنم، زیاد یاد می‌گیرم و مخصوصا اگه حرفی داشته باشم می‌نویسم. تا حالا کلی نویسندگی کردم. چاپ نشده ولی فکرمو باهاش ساختم و آروم کردم. تو هم شروع کن به جای حرف زدن بنویس. خوب و قشنگ بنویس.

راجع به تو
تو یا یه آدم عادی هستی که در این صورت تو زندگیت هم خوش شانسی میاری هم بدشانسی.
از خوش شانسیتات درست استفاده کن تا باهاش بدشانسیاتو جبران کنی. اگه نمی‌شه فقط صبر داشته باش تا خوش شانسیاتو از دست ندی.

یا این که تو واقعا یه آدم بدبخت تر از دیگرانی که هیچ وقت زندگیت به پای متوسط مردم نمی رسه.
در این صورت خوشحال باش که می‌تونی آدمای رنج کشیده رو درک کنی. کافیه جلوی مشکلات تسلیم نشی و وا ندی. قوی میشی و آدمای مثل خودتو پیدا می کنی.
بعدش به جای تکیه به شانست با اراده ی خودت و کمک اون آدما زندگی خودت و زندگی اونا رو می سازی.

در هر دو حالت قائدتا باید در نهایت خوشبخت بشی.

ضمنا تو اینقدرها هم بدشانس به نظر نمی رسی. سواد داری کلی کتاب منتظرته. تو سربازی وقت داری خودتو بسازی. مشورت یه عالمه آدم تو اینترنت در اختیارته. هنوز جوونی نیروی جوونی رو داری. من دیگه جوون نیستم ولی تو این 10 سال ناامیدی و سختی انرژیمو حفظ کرده ام.


با سلام و ادب
تقریبا پنج ماه دیگر دقیقا 29 سال میشود که من به وجود خدا شک کردم در آن موقع وضعیت زندگی من ایده آل بود اما این فکر توی این 29سال مرا بیچاره کرد حتی یک مدتی فکر کردم این یک اختلال وسواسی است و درمان وسواس را شروع کردم ولی هیچ اثری نداشت چون بنظرم اصلا وسواس نیست و من هیچگونه افکار وسواسی دیگری ندارم در این مدت تمام راهها را رفتم ولی هیچکدام کمکم نکردند تا جایی که میتوانستم مطالعه کتب فلسفی داشتم ولی هیچکدام به دردم نخورد الان به جایی رسیده ام که واقعا درمانده شده ام دیگر انرژیم تمام شده و سعی میکنم دیگر به این موضوع فکر نکنم.اگر هم خدایی بود و روزی حسابی آن خدا حتما منطقی و عاذل است میگویم تو خودت شاهد بودی من تا جایی که میتوانستم تلاشم را کردم خدایا تو بگذار به حساب استضعاف فکریم.

سلام و عرض ادب

armandaneshjoo;709065 نوشت:
اعتماد به نفس من صفره. وسواس هم دارم

میرشکاک;709130 نوشت:
تقریبا پنج ماه دیگر دقیقا 29 سال میشود که من به وجود خدا شک کردم

دوست عزیز چرا احساس ناراحتی میکنید گر چه در اوایل من هم احساس یتیمی و بی سرپرستی داشتن ولی رفته رفته اعتماد به نفس و عزت نفسم بالا گرفت چرا که اگر خدا یا دین منتسب به او بود دلایل و نشانه های روشنتر و عقل پسندانه ای از خود برای ما در این جهان به یادگار میگذاشت
من تقریبا مطمئن هستم که نا بحال هیچ اثبات روشن و بدون خدشه ای برای اثبات آفریدگار ارائه نشده چه رسد به خدای دست ساز و پرورده اوهام بشر (خدای ادیان)
و از طرفی تا بحال هم هیچ انکار مستجکمی بر رد احتمال وجود آفریدگار تا بحال ارائه نشده کما اینکه برای رد هر ادعایی مانند قوری راسل یا هیولای اسپاگنی پرنده، انکار محکمی در دست نیست
پس شک ندارم که که نه خدای ادیانی وجود دارد و نه بالتبع دین و ایینی منتسب به خدا
ولی احتمال وجود آفریدگار را رد نمیکنم
و از زمانی که خود را از قید و بند دین رها یافته دیدم زندگی و حال و احوال بهتری دارم اسباب شر برای خود و دیگران نمیشوم نه از ترس جهنم و غضب خدای خیالی بلکه با امید به بهتر کردن زندگی خود و دیگران
و نیکی و محبت به خود و اطرافیانم دارم بدور از چشمداشت بهشت زیرا که نیکی کردن احساس بهتر و شادتری برای من به ارمغان می آورد
این شیوه که برگزیده ام برایم احساس بهتری از زنده بودن دارد و به خودم افتخار میکنم
مسلم اگر به فرض خدایی باشد که مترصد واکاوی حال و احوال من باشد من خود را شایسته و سزاوازتر از دیگرانی می بینم که بدون هیچ دلیل واضح و روشن به خدایی خیالی رو آورده اند و به سبب ترس و جلب رضایت خدا زندگانی میگذرانند انهم برای خدایی که برای همیشه خود را نه تنها از چشم بلکه از کمند اثبات توسط برهانهای روشن رهانده

پائیز;706030 نوشت:
سلام خدمت دوستان وکارشناسان عزیز...

دوستان من اخیرا" ب مشکل جدی برخوردم....از اول اعتقاداتم سست بود اخیرا بدترم شده تا جایی که همه مشکلاتمو از جانب خدا میبینم.....

بگذریم که دردهام خ زیادن..

حالا که ب مشکل برخوردم و با خدا لج کردمو زندگیم روزبروز داغون تر میشه میخام واقعن خدارو بشناسم..چون همه میگن عادله و فلان ولی من هیچ خوبی ندیدم..

نمیدونستم از کجا شرو کنم..گفتم اول از این سوال ها شرو کنم..که چرا باید هر انسانی ی دینی داشه باشه..دین ایرانیا اسلام ..بعضیا یهودی مسیحی و ....

دین واقعن لازمه برای زندگی؟اگه لازمه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا باید تابع دینی باشیم...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و بین همه ادیان چرا اسلام؟؟

من واقعن نیاز دارم ب راهنمایی هاتون....حالم خیلی بده لطفا کمکم کنید...

سلام علیکم و رحمه الله

برادر عزیزم و گرامیم

گفتگو با پاسخگویان انجمن مشاوره روانشناسی هم خیلی میتواند مفید باشد .

موفق و موید باشید در پناه حق

متحیر;709170 نوشت:
من تقریبا مطمئن هستم که نا بحال هیچ اثبات روشن و بدون خدشه ای برای اثبات آفریدگار ارائه نشده چه رسد به خدای دست ساز و پرورده اوهام بشر (خدای ادیان)
و از طرفی تا بحال هم هیچ انکار مستجکمی بر رد احتمال وجود آفریدگار تا بحال ارائه نشده کما اینکه برای رد هر ادعایی مانند قوری راسل یا هیولای اسپاگنی پرنده، انکار محکمی در دست نیست

عرض سلام و ادب

متحیر گرامی خدائی که من و شما را حتی راهنمائی نکند که چه چیز برایمان خوب است و چه چیز بد باور داشتن یا نداشتنش به چه درد میخورد ؟

اما بعد

در یکی از جلسات فلسفی خارج از کشور یکی از فلاسفه حوزه دین که با معلم فقید علامه محمد تقی جعفری آشنا شده بود سوالی را مکتوب کرد و ارسال کرد و دغدغه فلاسفه دین است

سوال این بود که نقش دین در زندگی انسان چیست . استاد پاسخی با این مضمون دادند که کتابی را روبروشان باز کنند و دستشان را روی کلمه ای بگذارند و آن کلمه را بخوانند و معنی اش را در ذهن بسپارند

سپس اگر از خواندن آن کلمه راضی شدند و اقناعشان کرد ونیاز نداشتند معنی کلمه را بفهمند که هیچ
ولی اگر نیاز به فهمیدن معنای آن کلمه پیدا کردند معنای آن را ببینند و اگر اقناعشان کرد که باز هیچ
ولی اگر احساس کردند که برای فهمیدن معنای کلمه بهتر است که جمله را بشناسند پس جمله را بخوانند و اگر اقناع شدند که هیچ و الا
اگر خواستند جملات دیگر را بخوانند تا درک درستی از آن جمله داشته باشند که بخوانند ولی اگر برایشان مهم نود باز که هیچ

و اگر خواستند موضوع فصل را ببینند و یا این سوال برایشان پیشآمد که اصلا موضوع این کتاب چیست بروند عنوان کتاب را بخوانند ولی اگر این سوال برایشان مطرح نبود که هیچ

پس اگر من فقط بخواهم بدنبال نیازهایم بروم و به هیچ چیز دیگری فکر نکنم پس همان کلمه ام بدون معنی

و اگر خواستم در مورد نیازهایم کمی فکر کنم پس همان کلمه ام در جهان هستی که بدنبال مفهوم زندگی اش رفته تا بفهمد

و اگر رابطه ام را با اطرافیانم را خواستم بفهمم و جایگاه خود را درک کنم پس کلمه ای هستم که نه تنها خودش را فهمیده بدنبال فهمیدن جایگاه خود و اطرافیانش خود است

و ..

و نهایتا زمانی که با موضوع کتاب آشنا شوم دلیل وجودم را میفهمم. د

مخلص کلام اینکه فایده دین در زندگی انسان این است که از خواندن کلمه تا رسیدن سرفصل کتاب ما را راهنمائی میکند.

...

دین به ما چه می آموزد ؟

آموختن چگونه درست زندگی کردن و منفعت بردن .

آموزه دین این است که اعتدال در جنبه های مختلف زندگی را معرفی میکند . و حدود خروج از اعتدال بسوی افراط و یا تفریط را هم مشخص می نماید.

اگر کسی از این حدود خارج شود آسیب میبیند.
آیات قرآن و دین اسلام برای کسانی است که اهل تفکر و تدبرند و نه کسانی که کلمه ای هستند که نیازی به فهم مفهوم خود ندارند و یا اگر چیزی از خود فهمیده اند تنها محدود به همان نیازهایشان بوده وو لاغیر.

متحیر;709170 نوشت:
سلام و عرض ادب

دوست عزیز چرا احساس ناراحتی میکنید گر چه در اوایل من هم احساس یتیمی و بی سرپرستی داشتن ولی رفته رفته اعتماد به نفس و عزت نفسم بالا گرفت چرا که اگر خدا یا دین منتسب به او بود دلایل و نشانه های روشنتر و عقل پسندانه ای از خود برای ما در این جهان به یادگار میگذاشت
من تقریبا مطمئن هستم که نا بحال هیچ اثبات روشن و بدون خدشه ای برای اثبات آفریدگار ارائه نشده چه رسد به خدای دست ساز و پرورده اوهام بشر (خدای ادیان)
و از طرفی تا بحال هم هیچ انکار مستجکمی بر رد احتمال وجود آفریدگار تا بحال ارائه نشده کما اینکه برای رد هر ادعایی مانند قوری راسل یا هیولای اسپاگنی پرنده، انکار محکمی در دست نیست
پس شک ندارم که که نه خدای ادیانی وجود دارد و نه بالتبع دین و ایینی منتسب به خدا
ولی احتمال وجود آفریدگار را رد نمیکنم
و از زمانی که خود را از قید و بند دین رها یافته دیدم زندگی و حال و احوال بهتری دارم اسباب شر برای خود و دیگران نمیشوم نه از ترس جهنم و غضب خدای خیالی بلکه با امید به بهتر کردن زندگی خود و دیگران
و نیکی و محبت به خود و اطرافیانم دارم بدور از چشمداشت بهشت زیرا که نیکی کردن احساس بهتر و شادتری برای من به ارمغان می آورد
این شیوه که برگزیده ام برایم احساس بهتری از زنده بودن دارد و به خودم افتخار میکنم
مسلم اگر به فرض خدایی باشد که مترصد واکاوی حال و احوال من باشد من خود را شایسته و سزاوازتر از دیگرانی می بینم که بدون هیچ دلیل واضح و روشن به خدایی خیالی رو آورده اند و به سبب ترس و جلب رضایت خدا زندگانی میگذرانند انهم برای خدایی که برای همیشه خود را نه تنها از چشم بلکه از کمند اثبات توسط برهانهای روشن رهانده


اگر شما نتونستی به این یقین بررسی و اگر واقعا شخصیت شما همون طور هست که گفتی پس نباید به دیگرا تهمت بزنی که اونها از روی ندانستن و به قول خودتونایمان از سر وهم خیال ...
ما هم مثل شما انسانیم و تفکر و عقلانیت اهمیت میدیم و این عقل ما بود که ما رو به طرف دین سوق داد...

پائیز;708620 نوشت:
البته نمیدونم چرا اما خودم میدونم خدا هست وجود داره..حس میکنم یکی هست..شاید چون مشکلاتمو از خدا میبینم میگم هس که بدبختم کرده..نیدونم....

ببین پاییز عزیز
قبل از ورود به حقانیت اسلام لازم است نکته ای را بگویم، ببینید خداوند دنیا را باید قاعده مند و منظم و درچارچوب علت و معلول می آفرید در غیر اینصورت هرگز دنیا نمی توانست نظامی پایدار و قابل اعتماد باشد، لذا امروز هر کسی می داند برای تحقق یک معلول مثل سلامتی، مثل دارایی، و... باید به دنبال علت آن باشد، و این نقطه مثبت این جهان است، اما اگر هر کسی دارا می بود، چه با تلاش ، چه بی تلاش، هر بچه ای سالم به دنیا می آمد، و سالم می ماند، چه با مراعات،و چه بی مراعات! دنیا بی معنا و یکسان و خسته کننده می بود. روشن است که مولفه هایی چون تلاش و پویایی، امید، انتظار، رشد و تکامل و... در سایه همین اختلافات و قاعده های تکامل شکل می گیرد.
پس در اصل خلقت جهان به شکل موجود نمی توان ایرادی گرفت، اما خب عدالت خداوند اقتضاء می کند کسانی که به خاطر این قاعده های ضروری دچار مشکل شده و خسارت خورده اند و در این مسیر مقصر نبوده اند را راضی نموده و سختی هایشان را جبران نماید، که این امر به خوبی در روایات آمده است:

در باب سلامتی جسمانی، امام صادق(ع) می فرمایند:
«لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِي الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِيض‏» (الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص255)
اگر مومن بداند در مقابل مصیبت ها چه اجر و پاداشی دارد، آرزو می کند در دنیا گوشت بدنش با قیچی چیده شود.

در باب فقر و نداری امام صادق(ع) به محمد بن حسین کزاز می فرماید:
«قَالَ لِي أَ مَا تَدْخُلُ السُّوقَ أَمَا تَرَى الْفَاكِهَةَ تُبَاعُ وَ الشَّيْ‏ءَ مِمَّا تَشْتَهِيهِ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ أَمَا إِنَّ لَكَ بِكُلِّ مَا تَرَاهُ فَلَا تَقْدِرُ عَلَى شِرَاهُ حَسَنَة»(بحارالانوار، ج69، 25)
امام(ع) به من فرمودند: آیا داخل بازار نشده ای و ندیدی میوه یا چیزی که دوست داری خرید و فروش می شود؟ گفتم: بله؛ فرمود: برای توبه ازاء هر چیزی که دیده ای و قدرت بر خرید نداشته ای پاداشی است.

نکته ای دیگر این که افکارتان منفی است، همیین نام پاییز که انتخاب کردید هم به نظرم نشان دهنده روحیه منفی گرای شماست، سنت الهی بر این قرار گرفته است که افکار منفی زندگی را بر انسان سخت می کند:

امام علی(ع) می فرماید:
«مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا»؛ هر کس مصائب کوچک را بززرگ بشمارد خداوند او را به مصائب بزرگ تر مبتلا می کند. (نهج البلاغه(صبحی صالح)، کلمات قصار، ش448، ص555)
و در مقابل افکار مثبت و اعتماد بر خدا در زندگی انسان گره گشایی می کند:

امام رضا(ع) می فرمایند:
«أَحْسِنِ‏ الظَّنَ‏ بِاللَّهِ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً» (الکافی،(نشر الاسلامیة)، شیخ کلینی، ج2، ص72)
گمانت را به خداود نیکو کن، به درستی که خداوند می فرماید: من نزد گمان بنده ام هستم، اگر به من گمان خیر داشته باشد پس خیر به او خواهد رسید، و اگر گمان او به من شر باشد، به او شر خواهد رسید.

پیامبر(ص) نیز می فرمایند:
«وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْكَفِّ عَنِ اغْتِيَابِ الْمُؤْمِنِين‏»(وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج15، ص230)
قسم به آن کس که خدایی جز او نیست، خیر دنیا و آخرت به مومن داده نمی شود مگر به خاطر حسن ظن و امید او به خدا، خوش اخلاقی، و ترک غیبت دیگران.
پس مثبت اندیش باشید، اهل ورزش باشید و گمان نکنید به خاطر مشکلاتتان از اطرافیان عقب افتاده و چیزی را از دست داده اید، تمام این سختی ها رای شما ذخیره می شود، مانند کسی که بر خود سخت می گیرد و بیشتر درآمدش را سپرده می کند.
نگاه درست به دنیا و آخرت و حقیقت انسان مشکل شما را حل می کند، خداوند در خلقت اولیه انسان، او را برای یک زندگی موقت متناسب با عوامل ژنتیکی، زیست محیطی، و... آفریده است، اما به انسان این فرصت را داده است که برای زندگی ابدی در یک خلقت ثانویه خودش را بیافریند، لذا روز قیامت انسان ها با بدن هایی محشور میشوند که خودشان آنها را ساخته اند.
عمده نا امیدی های بشر به خاطر نگرش دنیاگرایانه اوست، دنیا برای ما در حکم یک مسافر خانه است، همان طور که انسان در یک مسافرخانه برای مدتی کوتاه اقامت می کند و همه وسایل آن را رها کرده و به خانه خودش برمی گردد، دنیا هم برای مدتی اقامت کوتاه است و سپس انسان آن را رها کرده و به دیار ابدی می رود.
پس شما در دنیا با افکار مثبت قدم برارید، هرگز به خودتان تلقین نکنید که بدبخت هستید و از این حرفها، و مطمئن باشید هرگز با نداری های دنیوی چیزی را از دست نخواهید داد.

سلام....
تشکر از همه دوستان..

خواهش میکنم وارد مسایل فلسفی نشید..من ذهنم اشفتس و سوادم و اطلاعاتم کمه..بهم میریزم...از خیلی ازحرفاتونم سردر نیاوردم..

فقط ی نکته مشترکی که بود اینه که خدا هست و دین هم لازمه و خدا عادله وغیره....

من سوالم اینه چرا باید دینی داشته باشیم؟؟؟؟؟؟

فقط ب این جواب دهید تا سوالامو بعدا بپرسم....

از امام و پیامبران هم زیاد حدیث نگید..چون زیاد قبولشون ندارم..در پستهای بعدی میگم چرا و چجوری...

پائیز;709428 نوشت:
من سوالم اینه چرا باید دینی داشته باشیم؟؟؟؟؟؟

فقط ب این جواب دهید تا سوالامو بعدا بپرسم....

از امام و پیامبران هم زیاد حدیث نگید..چون زیاد قبولشون ندارم..در پستهای بعدی میگم چرا و چجوری...

با سلام

اگر دین نداشته باشیم زندگی ما به هیچ بند است،به هر حال شما باید در زندگی

از یک الگوی فکری پیروی کنید،شما آنطوری زندگی می کنید که فکر می کنید.

خیلی خوب حالا ساختمان فکر شما برای اینکه درست چینش شود باید مهندسی شود

بر چه مبنا؟ با کدام نقشه؟

نقشه های انسانی که فکرش از تامین نیازهای اولیه اش فراتر نمی رود و برای به دست

آوردن آنها و در میدان رقابت با دیگران دنیا را جنگلی می بیند که هر که قوی تر است پیروز است

بنابراین می تواند ضعیفتر ها را بدرد-بسوزد -فدای منافع خودش بکند؟(تفکر مادی)

دنیای کسانی را که دین ندارند ببینید.و دنیای زیبای کسانی که حقیقتا دین دارند و زندگی پیشوایان دین را

هم ببینید و با هم مقایسه کنید.پیروی از کدامیک سعادت حقیقی شما را رقم می زند؟

کدامیک ارامش بیشتری به شما می دهد؟

کدامیک شما را بهتر و انسان تر تربیت می کند؟

من می گویم دین.شما هم می توانید فکر کنید خیلی هم عجله نداشته باشید.

موفق باشید.

مرسی حبیبه

من خودمم دین و اسلامو دوس دارم..اما زیاد نمیتونم فک کنم...تحقیق کنم..چجوری بگم..وقت وتمرکز ندارم..
عجله هم که دارم توهمه کارام..:(

خوب قبول میکنم که باید دین داشته باشم..تا با برنامه پیش برم..اما میدونم من اونی نیستم که بتونم ب برنامه های دینم عمل کنم..اما هرچی باشه بهتر از بی دینیه...

سوال دیگم اینه که چرا اسلام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا کاملتره؟؟؟؟؟؟؟؟

من تا الان که 22 سالمه یادم نمیاد جایی یا پیش کسی با ی سری برنامه هایی بگم من مسلمانم فقط چون ایرانی ام و مادر پدرم مسلمان من مسلمانی رو یدک میکشم..

چجوری میشه ی کسی بگه دینش چبه؟؟مثلا من چجوری بگم و اعلام کنم که مسلمانم یا مسیحی یا هرچی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پائیز;709445 نوشت:
اما میدونم من اونی نیستم که بتونم ب برنامه های دینم عمل کنم

با سلام

سنگ بزرگ نشانه ی نزدن است،به تدریج شروع کنید لازم نیست همین الان آیت الله العظمی بشوید.

مثل یک بچه ای که تازه پا به مدرسه گذاشته است و می خواهد نوشتن بیاموزد،هر کاری ابتدا سخت به نظر

می رسد ولی به تدریج که توانمند شدیم آسان می شود.

پائیز;709445 نوشت:
سوال دیگم اینه که چرا اسلام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا کاملتره؟؟؟؟؟؟؟؟

برای اینکه آخرین دین است،رسول خدا صلی الله علیه و آله آخرین فرستاده خداوند است

و بعد از ایشان قرار نیست پیامبر دیگری بیاید بنابراین خداوند تعالیم آن حضرت را جامع همه ی تعالیم پیامبران قبل از او قرار داد

به قول مولانا:نام احمد نام جمله ی انبیا است/چونکه صد آید نود هم پیش ماست

متحیر;709170 نوشت:
سلام و عرض ادب

دوست عزیز چرا احساس ناراحتی میکنید گر چه در اوایل من هم احساس یتیمی و بی سرپرستی داشتن ولی رفته رفته اعتماد به نفس و عزت نفسم بالا گرفت چرا که اگر خدا یا دین منتسب به او بود دلایل و نشانه های روشنتر و عقل پسندانه ای از خود برای ما در این جهان به یادگار میگذاشت
من تقریبا مطمئن هستم که نا بحال هیچ اثبات روشن و بدون خدشه ای برای اثبات آفریدگار ارائه نشده چه رسد به خدای دست ساز و پرورده اوهام بشر (خدای ادیان)
و از طرفی تا بحال هم هیچ انکار مستجکمی بر رد احتمال وجود آفریدگار تا بحال ارائه نشده کما اینکه برای رد هر ادعایی مانند قوری راسل یا هیولای اسپاگنی پرنده، انکار محکمی در دست نیست
پس شک ندارم که که نه خدای ادیانی وجود دارد و نه بالتبع دین و ایینی منتسب به خدا
ولی احتمال وجود آفریدگار را رد نمیکنم
و از زمانی که خود را از قید و بند دین رها یافته دیدم زندگی و حال و احوال بهتری دارم اسباب شر برای خود و دیگران نمیشوم نه از ترس جهنم و غضب خدای خیالی بلکه با امید به بهتر کردن زندگی خود و دیگران
و نیکی و محبت به خود و اطرافیانم دارم بدور از چشمداشت بهشت زیرا که نیکی کردن احساس بهتر و شادتری برای من به ارمغان می آورد
این شیوه که برگزیده ام برایم احساس بهتری از زنده بودن دارد و به خودم افتخار میکنم
مسلم اگر به فرض خدایی باشد که مترصد واکاوی حال و احوال من باشد من خود را شایسته و سزاوازتر از دیگرانی می بینم که بدون هیچ دلیل واضح و روشن به خدایی خیالی رو آورده اند و به سبب ترس و جلب رضایت خدا زندگانی میگذرانند انهم برای خدایی که برای همیشه خود را نه تنها از چشم بلکه از کمند اثبات توسط برهانهای روشن رهانده

باسلام و ادب
دوست گرامی جناب متحیر عزیز ممنون و متشکر از مطلبی که زحمت کشیده بودید. حرفهایتان بنظر من کاملا متین و منطقیست. احساس بی پناهی و یتیم بودن را من دقیقا احساس کرده ام . اما حتما شما هم همین احساس را دارید که تنها راه رسیدن به آرامش واقعی درک واقعیت است. من که متاسفانه نتوانستم خودم را تا حالا قانع کنم که امکان رسیدن به واقعیت وجود ندارد. موفق و شاد باشید

جناب میر شکاک خدا وجود دارد ومن هم به شک افتاده بودم ولی با کمی تحقیق معجزات علمی قران را یافتم و از شک در امدم مثل(ستاره ی کوبنده ی شب در قران)من پس از چند بار کافر شدن ایمان اوردم اما در قران امده کسانی که پس از ایمان اوردن کافر شدند و سپس به کفر خویش افزودند توبه شان پذیرفته نیست و انان گمراهانند متاسفانه طبق این ایه من در دنیای پس از مرگ که واقعیت دارد به جهنم خواهم رفت و الان دارم عذاب میکشم و میگم کاش میشد کاری کرد که نرم جهنم و در ضمن بسیار وحشت زده شده ام :Ghamgin:در ضمن توصیف عذابهای جهنم در قران امده که به شرح زیر است
1- درخت زقوم که بسیار تلخ است و احساس جوشیدن در دل را القائ میکند
2-اب جوش
3- اتش

در ضمن جناب میر شکاک ایمیل من میباشد لطفا ایمیلی از طرف خودتان برای من ارسال کنید تا باهاتون مکاتبه یا چت کنم چون 2 تایی مون متاسفانه جهنمی هستیم

hamoonali;710243 نوشت:
در ضمن جناب میر شکاک ایمیل من میباشد لطفا ایمیلی از طرف خودتان برای من ارسال کنید تا باهاتون مکاتبه یا چت کنم چون 2 تایی مون متاسفانه جهنمی هستیم

با سلام

خوب است که انسان از گناهش بترسد و لی در کنارش آیات رحمت و مغفرت خدا را هم بخوانید.

با سلام
شاید اگر کتاب " المقاصد العلیه فی المطالب السنیه" که اثر علامه امینی رحمه الله علیه هستش تهیه بشه احتمالا مشکل بعضی ها با خوندن این کتاب شاید حل بشه.
و اینجا از جناب پائیز می خوام که علاوه بر این سایت از سایت های زیر هم کمک بگیرند ان شاءالله به نتایج خوبی می رسند:
http://islamquest.net/fa/
http://islampedia.ir/fa/
http://www.soalcity.ir/
موفق باشید.

سلام
کتاب علل الشرایع جلد 1 و 2 رو حتما بخونید ..
:Gol:
تو این کتاب دلیل همه چیز اومده .. دلیل اینکه به حضرت نوح ، نوح گفته میشد و تمام دلیل احکام شرعی:ok:

من کتابشو دارم اگر نتونستین دانلودش کنین بگین تا آپلودش کنم:Gol:

پائیز;706030 نوشت:
و بین همه ادیان چرا اسلام؟؟

پائیز;708204 نوشت:
اینو شنیدم که اسلام از بقیه ادیان کاملتره..تا حدودی قبول هم دارم.نمیونم چرا!!!!!!!!!!!

ملاک های برتری اسلام بر سایر ادیان خیلی گسترده است، چون یک دین بالاخره جنبه های متعددی دارد و به واسطه هر جنبه و جهت قابل مقایسه با سایر ادیان است، ما به چند جهت اشاره می کنیم:

از حیث سازگاری اعتقادات با عقل و منطق:
اسلام همواره مردم را به تعقل فرا خوانده، و از پیروی کورکورانه باز داشته است، علامه طباطبایی(ره) در این‌باره می‌فرماید: «اگر کتاب الهی را کاوش کامل و در آیاتش دقت کنید شاید بیش از سیصد آیه ببینید که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است یا به پیامبر(ص) استدلالی را برای اثبات حقی یا از بین بردن باطلی می‌آموزد یا استدلال‌هایی را از پیامبران و اولیای خود نقل می‌کند. خداوند در قرآن خود، حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده است که نفهمیده به قرآن یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند.(المیزان، ج5، ص255)
ببینید اعتقادات بنیادین اسلام چون توحید در ذات و صفات و افعال و عبادت و... با این دقت عقلی کجا و تثلیث مسیحیان و اعتقادات ادیان شرقی و... کجا!
همچنین جایگاه انبیاء در اسلام کجا و نسبت های ناروایی که به انبیاء الهی در کتاب مقدس وجود دارد کجا، به طوری که زبان از گفتن برخی از این نسبت ها عاجز است، به عنوان نمونه به یک مورد اشاره می کنم، مانند نسبت دادن چشم چرانی، زنا با زن شوهر دار، و مقدمه چینی برای کشتن آن شوهر به حضرت داوود(ع)!(سموئیل 2: باب 11)

از حیث جامعیت
بدون شک در بین ادیان گسترده ترین قلمرو از آن اسلام است، دینی که از نحوه ورود و خروج به دستشویی گرفته تا مسائل کلان حکومتی و اقتصادی و... برای همه موارد برنامه دارد.
همین سکوت حرفی نداشتن ادیانی مثل مسیحیت در خصوص مسائل سیاسی و اجتماعی منجر به بروز و پیدایش پدیده ای به نام سکولاریسم شده است.(نقد مبانی سکولاریسم، علی ربانی گلپایگانی، ص34)

از حیث اعتبار منابع نقلی

همچنین نقل های اسلامی در عین جامعیت از حیث استناد قابل اعتماد هستند، در حالی که کتاب مقدس هرگز قطعی و یقینی نیست، عهد عتیق که از اساس تحریف شده است؛ بخت النصر با نسل کشی یهودیان تواتر نقلی آنها را از بین برد، و ادعای تواتر در خصوص تعالیم یهود پذیرفتنی نیست.(المسلک فی اصول الدین، محقق حلی، ص171) و اناجیل هم علاوه بر همین مشکل، مشکل دیگری دارند، این که به اعتراف خود مسیحیان اناجیل متعددی بعد از عیسی(ع) نوشته شده است که تعداد آنها به بیش از یکصد عدد می رسد و این اناجیل چهارگانه از میان آنها انتخاب شده اند؛(کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه حسین توفیقی، صص43 الی 52) علاوه بر اینکه خود نسخه های اصلی انجیل مفقود شده اند و نسخه هایی که از روی نسخه های اصلی نوشته شده اند نیز در دسترس نیست،(آشنایی با مسیحیت و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ص58) پس علاوه بر اینکه اصل صحت نسخه های اصلی با واقعیت زندگی و کلام عیسی(ع) با تردید روبرو است، در صحت نسخه برداری نیز تردید وجود دارد، و با توجه به اینکه در هیچ کدام از مراتب عصمت از خطایی وجود ندارد، هیچ کدام قابل اعتماد یقینی نیستند، اما کتاب آسمانی اسلام به عنوان محور سنجش هرگز تحریف نشده و در میان تمام فرقه های اسلامی کتابی واد و بدون اختلاف است. و همچنین نقل های روایی نیز با وجود علومی چون رجال و درایه و... و ملاک های اصولی چون عدم تعارض با عقل قطعی و قرآن کریم، قابل تشخیص و اعتماد هستند.

از حیث اعتدال و میانه روی
قرآن کریم امت اسلامی را امتی میانه رو معرفی می کند:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً»(بقره-143)
همان‏گونه (كه قبله شما، يك قبله ميانه است) شما را نيز، امت ميانه‏اى قرار داديم (در حد اعتدال، ميان افراط و تفريط) تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است‏
اسلام هرگز مانند برخی ادیان دنیا گریز نبوده و مانند برخی دیگر دنیاطلب نیست، افراط مسیحیت در فردگرایی و منزوی کردن انسان ها مسحیت آنقدر شدید است که موجب تفریط برخی در خصوص اصل دین شده است، مثلا نیچه فیلسوف آلمانی بارها در آثار خود به مسیحیت و تضعیف انسان حمله می کند اما به جای بازگشت به میانه روی در برابر افراط مسیحیت، از آن طرف افتاده و هدف زندگی را در قدرت های جسمی و مادی و دنیوی خلاصه میکند.

از حیث کارنامه عملی

با پیدایش اسلام در جغرافیای اسلام، و پیروی مردم از آن، شخصیت ها و اندیشمندان بزرگ مسلمان چون جابربن حیان و ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی و... پدیدار گشتند و پیشرفت های چشم گیری در علوم مختلف حاصل شد که دراین باره می توانید به کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون مراجعه کنید، اما پیشرفت در غرب با کنار گذاشتن مسیحیت از عرصه اجتماع حاصل شد، فشار کلیسا بر روی دانشمندان برای همراه کردن آراء آنها با کتاب مقدس مانع پیشرفت علم در غرب بود مانند وادار کردن گالیله به توبه و بازگشت از نظریه اش در خصوص گردش زمین به دور خورشید، که او را در 8 سال آخر عمرش در خانه بازداشت کردند(عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون، ص359) و با انقلاب های سکولار در اروپا و کنار گذاشتن مسیحیت از عرصه حکومت و اجتماع این پیشرفت ها حاصل شد.
همچنین دین باید انسان را از مسیر ضلالت بازدارد، هم از گمراهی هایی که عقل انسان به آن میرسد، و هم از گمراهی هایی که از طریق آسمان باید انسان از آنها آگاه شود، اما این ویژگی تنها در اسلام است که به جدیت دنبال می شود، مثلا مسیحیت هرگز نقش یک دین را در بازدارندگی ایفا نمی کند، دینی که شریعتی ندارد و انسان را از قبائح بازنمی دارد و حتی با قانونی شدن هم جنس بازی در جوامع مسیحی مخالفتی نداشته و با آن کنار آمده است، طبیعتا چنین دینی نمی تواند انسان را به سعادت برساند.

برای اطلاع بیشتر به کتاب های نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، تالیف علی اصغر روانی، راه سعادت تألیف علامه شعرانی، اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبة الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتاب های آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید.

[="Verdana"][="Black"]سلام به دوست و کارشناس گرامی :Gol:

مسلم;717775 نوشت:
اسلام همواره مردم را به تعقل فرا خوانده، و از پیروی کورکورانه باز داشته است، علامه طباطبایی(ره) در این‌باره می‌فرماید: «اگر کتاب الهی را کاوش کامل و در آیاتش دقت کنید شاید بیش از سیصد آیه ببینید که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است یا به پیامبر(ص) استدلالی را برای اثبات حقی یا از بین بردن باطلی می‌آموزد یا استدلال‌هایی را از پیامبران و اولیای خود نقل می‌کند. خداوند در قرآن خود، حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده است که نفهمیده به قرآن یا به هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند یا راهی را کورکورانه بپیمایند.(المیزان، ج5، ص255)

میدانیم که قرآن و اسلام تنها به « علم دین » توصیه کرده اند . شواهدی از قرآن و احادیث برای این موضوع وجود دارد .

از سوی دیگر دین از افراد می خواهد که « ایمان » بیاورند ، « ایمان » نیز در اغلب موارد « پذیرش بدون پرسش » است .

مسلم;717775 نوشت:
از حیث جامعیت
بدون شک در بین ادیان گسترده ترین قلمرو از آن اسلام است، دینی که از نحوه ورود و خروج به دستشویی گرفته تا مسائل کلان حکومتی و اقتصادی و... برای همه موارد برنامه دارد.
همین سکوت حرفی نداشتن ادیانی مثل مسیحیت در خصوص مسائل سیاسی و اجتماعی منجر به بروز و پیدایش پدیده ای به نام سکولاریسم شده است.(نقد مبانی سکولاریسم، علی ربانی گلپایگانی، ص34)

از نگاه دیگر این نه تنها خوب نیست که عاملی اصلی برای عقب ماندگی جوامع اسلامی ست .

مقایسه ای میان جوامع سکولار و جوامع اسلامی گویای همه چیز است .

مسلم;717775 نوشت:
از حیث اعتبار منابع نقلی

1 - هم از شیعیان و هم از اهل سنت کتاب هایی برای « اثبات تحریف قرآن » داریم ، کتاب هایی که از روایات متعدد تاریخی مدد گرفته اند .

2 - جماعتی از علمای شیعه ( از جمله کلینی و علی بن ابراهیم قمی ) به تحریف قرآن معتقد بوده اند و عده ای دیگر به استفاضه و یا تواتر روایات تحریف قرآن اشاره نموده اند ( مانند شیخ مفید و مجلسی ) .

نتیجه : مسئله « عدم تحریف قرآن » چیزی نیست که به طور قطعی همه آنرا پذیرفته باشند .

حال بررسی های عقلی و تاریخی دیگر بماند .

و بر فرض این قرآن همانی باشد که از سوی پیامبر اسلام تبلیغ می شده ، این نمی تواند موضوعی قابل طرح در برابر اندیشه های نوین باشد ،

بله اگر طرف بحث شما فقط مسیحیت است ، من هم می گویم مسلمانان نسبت به مسیحیان در نگهداری قرآن اهتمام بیشتری داشته اند . اما این در دنیای امروز نمی تواند ملاکی بر برتری اسلام نسبت به تفکرات نوین شود ( نامش را دین های زمینی جدید بگذارید ، گرچه من به دین آسمانی معتقد نیستم ! )

راجع به حدیث وضعیت بسیار بدتر است ، شاید اصول علم رجال و درایه الحدیث جز در مواردی انگشت شمار ، هرگز نتوانند عملی شوند . چون در این صورت اثر صحیحی باقی نخواهد ماند ( مطابق قوانین رجال و درایه )

مسلم;717775 نوشت:
از حیث اعتدال و میانه روی

گویند بهشت و حور عین خواهدبود *** آنجا می و شیرانگبین خواهد بود

گر ما می معشوق گزیدیم چه باک *** چون عاقبت کار چنین خواهد بود

« خیام »

مسلم;717775 نوشت:
با پیدایش اسلام در جغرافیای اسلام، و پیروی مردم از آن، شخصیت ها و اندیشمندان بزرگ مسلمان چون جابربن حیان و ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی و... پدیدار گشتند و پیشرفت های چشم گیری در علوم مختلف حاصل شد که دراین باره می توانید به کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون مراجعه کنید،

اغلب این دانشمندانی که امروزه یک نشان « اسلامی » اسلامی به آنها می دهند ، در روزگار خود تکفیر می شده اند !

گرچه هرکسی هم بدون تعصب آثار و عقایدشان را بخواند و از تأویل بپرهیزد ، پی به « نامسلمانیشان » می برد ! نمونه معروف آن نیز پورسینا ست ، غزالی وی را تکفیر کرد . و از عقاید او نیز نمی توان یک مسلمان واقعی را استخراج کرد . او همان کسی است که به شرابخواری علاقه داشت ، و به آن توصیه نیز می کرد . مسلمان با علم به « حرام » بودن شراب ، به مصرف آن « توصیه » نمی کند .

گذشته از اینها ، نمی توان ثابت کرد که این دانشمندان عمدتا ایرانی ، با مطالعه قرآن و حدیث به این نتایج علمی رسیده اند و به گونه ای کارشان را به نفع اسلام مصادره کرد ، بلکه حتی اگر آنها را مسلمان بدانیم ، هیچ گاه مثلا ابوعلی سینا با تفقه در دین به آن دستاورد های پزشکی نرسیده است .

و آخرین نکته اینکه بهتر است اندیشه های قدیمی و کهنه را با تفکرات نوین جایگزین کنیم ، همانطور که قرن ها قبل اروپائی ها این کار را کردند و به نتیجه رسیدند .

موید باشید .[/]

Dahim Darni;718060 نوشت:
و آخرین نکته اینکه بهتر است اندیشه های قدیمی و کهنه را با تفکرات نوین جایگزین کنیم ، همانطور که قرن ها قبل اروپائی ها این کار را کردند و به نتیجه رسیدند .

با سلام

موضوع تاپیک این است که چرا باید دین داشته باشیم نه بر عکس!!!!!!

Dahim Darni;718060 نوشت:
گرچه هرکسی هم بدون تعصب آثار و عقایدشان را بخواند و از تأویل بپرهیزد ، پی به « نامسلمانیشان » می برد !

شما آنقدر به تقابل دین با دانش فکر می کنید که حتی حاضرید اسلام دانشمندان مسلمان را نیز انکار کنید،این برخورد عالمانه و محققانه است؟

Dahim Darni;718060 نوشت:
از سوی دیگر دین از افراد می خواهد که « ایمان » بیاورند ، « ایمان » نیز در اغلب موارد « پذیرش بدون پرسش » است .

می شود ایمان و مقدمات ان را تعریف بفرمائید؟

مقدمه ایمان شناخت و پرسشگری است همین الان ما در اسک دین چه می کنیم؟

اگر در دین و قران پرسش نبود مباحثات ما بر چه مبنایی است؟ ما همه مسلمانیم!!!!!!

معرفت از دو راه تامین می گردد عقل و دل و به هر دو راه هم در قران اشاره شده است.

در قران تعبیر"اولی الالباب" را داریم=صاحبان خرد

که خداوند آنها را به دو صفت می ستاید1-فکر2-ذکر

خداوند در ایه دیگری خردمند را اینگونه توصیف می نماید:"اولئک یستمعون القول فیتبعون احسنه"

کسانی که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند!!!

امثال این ایات فراوانند،این باعث شگفتی است که دین را مقابل تعقل قرار دهید!

[="Verdana"][="Black"]

حبیبه;718064 نوشت:
با سلام

موضوع تاپیک این است که چرا باید دین داشته باشیم نه بر عکس!!!!!!

سلام

« دین » را نمی توان فقط به اسلام محدود کرد ، « نداشتن دین » خودش نوعی دینداریست .

حبیبه;718064 نوشت:
شما آنقدر به تقابل دین با دانش فکر می کنید که حتی حاضرید اسلام دانشمندان مسلمان را نیز انکار کنید،این برخورد عالمانه و محققانه است؟

البته من در این خصوص تنها نیستم . گروهی از علمای اسلام در همان عصر این دانشمندان را تکفیر کردند .

در عین حال پیشرفت های علمی ایرانیان را نمی توان به « اسلام » ارتباط داد . چون ربطی به هم ندارند .

حبیبه;718064 نوشت:
می شود ایمان و مقدمات ان را تعریف بفرمائید؟

مقدمه ایمان شناخت و پرسشگری است همین الان ما در اسک دین چه می کنیم؟

اگر در دین و قران پرسش نبود مباحثات ما بر چه مبنایی است؟ ما همه مسلمانیم!!!!!!

معرفت از دو راه تامین می گردد عقل و دل و به هر دو راه هم در قران اشاره شده است.

در قران تعبیر"اولی الالباب" را داریم=صاحبان خرد

که خداوند آنها را به دو صفت می ستاید1-فکر2-ذکر

خداوند در ایه دیگری خردمند را اینگونه توصیف می نماید:"اولئک یستمعون القول فیتبعون احسنه"

کسانی که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند!!!

امثال این ایات فراوانند،این باعث شگفتی است که دین را مقابل تعقل قرار دهید!



در بسیاری از جنبه های دین سوال پرسیدن بی فایده است . نهایتا به اینجا می رسیم که ما یا به قرآن « ایمان » داریم ، یا نه . اگر « ایمان » داریم باید بپذیریم و اگر نداریم که هیچ ، بحثی ادامه نخواهد یافت .

شما اینجا « ایمان » را چه چیزی جز « پذیرش بدون پرسش » معنا می کنید ؟!

[/]

حبیبه;718064 نوشت:
در قران تعبیر"اولی الالباب" را داریم=صاحبان خرد

که خداوند آنها را به دو صفت می ستاید1-فکر2-ذکر

خداوند در ایه دیگری خردمند را اینگونه توصیف می نماید:"اولئک یستمعون القول فیتبعون احسنه"

کسانی که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند!!!


سلام...اولی الالباب، منظور چه کسانی هستند؟؟صاحبان خرد منظور است؟؟صاحبان خرد چه کسانی هستند؟؟من احساس می کنم، صاحبان خرد کسانی هستند که مسلمان و به خدا ایمان دارند.کسانی که به خدا ایمان ندارند و یا به قرآن ایمان ندارند، کرند و کورند، چهار پا هستند.(البته من با قطعیت سخت نمی گویم.شاید اشتباه می کنم.ولی تا اینجا که اینطور متوجه شده ام.)و پس اگر گفته می شود که صاحبان خرد و الی آخر..منظور اینکه کسانی که ایمان آورده اند و در حوزه و در دایره دین هستند، سخن را می شنود و بهترینش را پیروی می کنند.!!
و نکته بعدی، این است که آیا این سخن و شعار، در عمل انجام می پذیرد و عملی هست به معنای واقعی؟؟متاسفانه تاریخ گویاست که این شعار در حد ادعا بوده و به هیچوجه به تمام معنا عملی نشده.
به نظر می رسد این ادعا یک جنبه تبلیغی و کشش دارد.مثلا به یگ گاو پرست می توانیم، این شعار را مکرر تکرار کنیم تا به دین اسلام جذبش کنیم.که اگر به دین اسلام جذب نشد...دیگر نمی تواند برود سخنان را بر خلاف اسلام بزند تا دیگران سخن را بشنوند و بهترینش را پیروی کنند!!و محکوم است.

دوست گرامی

من به شما توصیه میکنم برای رفع تشویش ذهنیتان کمی وقت و همت برای خواندن چند تا کتاب مناسب بگذارید. سوالاتی که در ذهن شما بوجود آمده جزو مهمترین ارکان وجود ما در این دنیاست، و اگر شما حوصله نداشته باشید که حداقل چند ساعت از زندگیتان را صرف مطالعه، تفکر و تحقیق در مورد آفرینش، انسان و خدا و دین بکنید انتظار نداشته باشید کسی شما را با چند کلمه نصیحت به راه راست هدایت کرده و نگرانیهای شما را بر طرف کند.

بنظرم پرسه زدن در فرومها، وبلاگها و شنیدن نظرات مختلف برای سوالات اساسی که شما دارید بیشتر باعث سردرگمی و تشویش ذهنی شما خواهد شد.

شما نیاز به مطالعه منسجم و سلسه واری دارید تا یکی یکی ابهامات شما به ترتیب زیر برطرف شوند:

۱. هدف از خلقت ما چیست و چه کسی ما را آفریده است
کتب توحید - شهید مطهری
کتاب عقیده یک مسلمان - آیت الله مکارم شیرازی

۲. آیا بشریت برای رسیدن به هدف خلقتش نیاز به را هنمایی یعنی همان دین دارد؟
کتاب انسان و ایمان - شهید مطهری

۳. دلیل نبوت پیامبران چه بوده و چه هدفی را دنبال می کرده اند
کتاب نبوت - شهید مطهری

۴. اثبات نبوت خاتم الانبیاء پیامبر اکرم صلی الله و اعجاز قرآن
کتاب راه سعادت (رد شبهات اثبات نبوت پیامبر اکرم و حقانیت دین اسلام) - علامه ملا ابوالحسن شعرانی
کتاب قرآن و آخرین پیامبر - آیت‌الله مکارم شیرازی

۵. چرا دین اسلام کاملترین دین است و بقیه ادیان که امروز وجود دارند ناقص و تحریف شده هستند.
کتاب مسیحیت در دنیای کنونی - آیت‌الله مکارم شیرازی

۶. چرا نبوت با ظهور پیامبر اکرم به پایان رسید.
کتاب ختم نبوت - شهید مطهری
کتاب خاتمیت - شهید مطهری

کتابهایی که معرفی کردم با زبانی ساده مطالب را بیان می کنند و به خود من نیز در رفع برخی شبهات که شما دارید کمک زیادی کردند. تمام کتابها بغیر از کتاب راه سعادت از سایت ناشران آنها قابل دانلود هستند.

از کاربران محترم دیگر هم اگر کتاب خوبی در این زمینه ها سراغ دارند خواهش میشود اطلاع دهند.

یا علی

پیروز;718073 نوشت:
سلام...اولی الالباب، منظور چه کسانی هستند؟؟صاحبان خرد منظور است؟؟صاحبان خرد چه کسانی هستند؟؟من احساس می کنم، صاحبان خرد کسانی هستند که مسلمان و به خدا ایمان دارند.

اولی الالباب در قران کسانی هیتند که: "در آفرینش تفکر می کنند و حاصل تفکرشان این است که هیچ چیز بیهوده و باطل آفریده نشده است"

(آیات 190-191 ال عمران) البته ایات دیگری هم هست.

پیروز;718073 نوشت:
و نکته بعدی، این است که آیا این سخن و شعار، در عمل انجام می پذیرد و عملی هست به معنای واقعی؟؟متاسفانه تاریخ گویاست که این شعار در حد ادعا بوده و به هیچوجه به تمام معنا عملی نشده.

پیروز;718073 نوشت:
به نظر می رسد این ادعا یک جنبه تبلیغی و کشش دارد.مثلا به یگ گاو پرست می توانیم، این شعار را مکرر تکرار کنیم تا به دین اسلام جذبش کنیم.که اگر به دین اسلام جذب نشد...دیگر نمی تواند برود سخنان را بر خلاف اسلام بزند تا دیگران سخن را بشنوند و بهترینش را پیروی کنند!!و محکوم است.

خب این مطالبی که می فرمائید اگر با مطالعه بیشتری بود قطعا نتیجه ی دیگری در بر داشت.

حالا شما به عنوان یک انسان فهیم و اهل اندیشه به این ایه عمل بفرمائید تا گاو پرستها نمونه عملی این آیه شریفه را داشته و زودتر جذب دین شوند!

Dahim Darni;718060 نوشت:
سلام به دوست و کارشناس گرامی

سلام dahim darni عزیز، از این که دوباره با شما صحبت می کنم خوشحالم:Gol:

Dahim Darni;718060 نوشت:
میدانیم که قرآن و اسلام تنها به « علم دین » توصیه کرده اند . شواهدی از قرآن و احادیث برای این موضوع وجود دارد .

از سوی دیگر دین از افراد می خواهد که « ایمان » بیاورند ، « ایمان » نیز در اغلب موارد « پذیرش بدون پرسش » است .

دین آمده تا در کنار تقویت آنچه که عقل توان دسترسی به آن را دارد، او را در رسیدن به آنچه که به تنهایی توان درک آن را ندارد یاری کند؛(کشف المراد، علامه حلی، ص348) پس نباید توقع داشته باشید به جای تعالیم دینی و ایمانی و مسائل رفتاری فردی و اجتماعی که موجب سعادت دنیوی و اخروی می شود، به بیان مسائل طبیعی و پزشکی و... بپردازد!


Dahim Darni;718060 نوشت:
از نگاه دیگر این نه تنها خوب نیست که عاملی اصلی برای عقب ماندگی جوامع اسلامی ست .

مقایسه ای میان جوامع سکولار و جوامع اسلامی گویای همه چیز است .

در یک نگاه منصفانه خواهید دید که پیشرفت در سرزمین های اسلامی در پرتو ایین اسلام تجلی یافت و حتی مستشرقینی چون گوستاو لوبون هم در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب به آن اقرار نموده است، و همچنین با نگاه منصفانه می توان یافت که حتی پیشرفت در غرب هم در سایه پیروی از تعالیم اسلام محقق شده است، ولو آنها مسلمان نبوده و اسلام را نپذیرفته اند اما مسائلی چون وجدان کاری، تلاش علمی و... از مسلّمات تعالیم اسلامی است که آنقدر بدان سفارش شده است که حتی در برخی روایات از عبادت و سجده بر خداوند نیز بالاتر دانسته شده است، همان طور که پیامبر(ص) بعد از ورود به مسجد اگر دو گروهی را می دیدند که برخی در مسجد مشغول گفتگو بوده و برخی مشغول به نماز هستند همنشینی با کسانی که مشغول گفتگو هستند را ترجیح می دادن و احادیث بسیار که می توانید به کتاب العلم کافی رجوع کنید.

Dahim Darni;718060 نوشت:
هم از شیعیان و هم از اهل سنت کتاب هایی برای « اثبات تحریف قرآن » داریم ، کتاب هایی که از روایات متعدد تاریخی مدد گرفته اند .

2 - جماعتی از علمای شیعه ( از جمله کلینی و علی بن ابراهیم قمی ) به تحریف قرآن معتقد بوده اند و عده ای دیگر به استفاضه و یا تواتر روایات تحریف قرآن اشاره نموده اند ( مانند شیخ مفید و مجلسی ) .


پاسخ تمامی این کتاب ها نوشته شده و چون بحث را به حاشیه می برد و ربطی هم به موضوع تاپیک ندارد وارد آن نمی شوم، می توانید در این رابطه به کتاب افسانه تحرف قرآن نوشته آقای رسول جعفریان، یا تحریف ناپذیری قرآن نوشته آقای نجارزادگان مراجعه بفرمایید.
اما به هر حال بزرگ ترین دلیل عدم تحریف قرآن این است که به غیر از نسخه موجود در میان مسلمانان نسخه مورد توجه دیگری وجود ندارد.

Dahim Darni;718060 نوشت:
و بر فرض این قرآن همانی باشد که از سوی پیامبر اسلام تبلیغ می شده ، این نمی تواند موضوعی قابل طرح در برابر اندیشه های نوین باشد ،
بله اگر طرف بحث شما فقط مسیحیت است

مطالبی که بنده نقل کردم برخی مربوط به همه برتری اسلام بر همه ادیان است و برخی مربوط به برخی ادیان و این مشکلی ایجاد نمی کند؛ بالاخره ما پیروان ادیان آسمانی پذیرفته ایم که ادیان آسمانی مختلفی از طرف خداوند آمده اند اما تنها دینی که منبع آسمانی واحد و تحریف نشده دارد اسلام است.

Dahim Darni;718060 نوشت:
اغلب این دانشمندانی که امروزه یک نشان « اسلامی » اسلامی به آنها می دهند ، در روزگار خود تکفیر می شده اند !
گرچه هرکسی هم بدون تعصب آثار و عقایدشان را بخواند و از تأویل بپرهیزد ، پی به « نامسلمانیشان » می برد ! نمونه معروف آن نیز پورسینا ست ، غزالی وی را تکفیر کرد . و از عقاید او نیز نمی توان یک مسلمان واقعی را استخراج کرد . او همان کسی است که به شرابخواری علاقه داشت ، و به آن توصیه نیز می کرد . مسلمان با علم به « حرام » بودن شراب ، به مصرف آن « توصیه » نمی کند .

بالاخره این رشد افکار که برخی آن را برنمی تابیدند در سایه اسلام ظهور یافت و کسی نمی تواند آن را انکار کند، حالا این که برخی توان درک برخی تعالیم و تطبیق و نگرش صرف عقلانی به آن را نداشتند سخن دیگری است، ضمنا علاقمند بودن ابن سینا به شراب هم دلیل قاطعی می طلبد که بر فرض اثبات نیز ضربه ای به بُعد پرورش دهی و تکامل گر اسلام نمی زند.(دقت کنید)

Dahim Darni;718060 نوشت:
گذشته از اینها ، نمی توان ثابت کرد که این دانشمندان عمدتا ایرانی ، با مطالعه قرآن و حدیث به این نتایج علمی رسیده اند و به گونه ای کارشان را به نفع اسلام مصادره کرد ، بلکه حتی اگر آنها را مسلمان بدانیم ، هیچ گاه مثلا ابوعلی سینا با تفقه در دین به آن دستاورد های پزشکی نرسیده است .


مردم ایران قبل از اسلام نیز مردمی باهوش و روشن ضمیر بودند ، در این شکی نیست و تلاقی این فرهنگ و باطن روشن با اسلام موجب سرعت گرفتن علم در ایران شد، بالاخره اگر به ذات خود اسلام نگاه کنید خواهید دید که همواره انسان ها را به تکاپو واداشته و از رخوت و سستی باز می دارد، چرا نتوان رشد علمی ایران را به اسلام نسبت داد؟! چطور رشد علمی غرب می تواند منتسب به سکولاریسم باشد که تشویقی برای علم آموزی در ان وجود ندارد، اما رشد علم در جغرافیای اسلامی که این همه تشویق در دنیا و آخرت را در خود دارد نمی تواند منتسب به اسلام باشد؟ (خواهش می کنم بی طرفانه قضاوت کنید)


Dahim Darni;718060 نوشت:
و آخرین نکته اینکه بهتر است اندیشه های قدیمی و کهنه را با تفکرات نوین جایگزین کنیم ، همانطور که قرن ها قبل اروپائی ها این کار را کردند و به نتیجه رسیدند .

چه تلازمی دارد که نو و کهنه بودن یک تفکر در حقانیت آن نقش داشته باشد؟ آیا رابطه منطقی در این بین وجود دارد که بنده از آن بی اطلاع هستم؟

حبیبه;718247 نوشت:
اولی الالباب در قران کسانی هیتند که: "در آفرینش تفکر می کنند و حاصل تفکرشان این است که هیچ چیز بیهوده و باطل آفریده نشده است"

فرض کنید.یک دانشگاه اسرائیلی را به فرض.ادعا می کنند، که باید تاریخ را خواند و گذاره ها و اخبار های تاریخی را خواند و باید بدون هیچ حب بغضی، تاریخ صحیح را پذیرفت و بازگو کرد.شما دانشجو ها، باید در پژوهش ها آزاد باشید.هیچ تعصب و حب و بغضی را نداشته باشید.(تا اینجا همه چیز خوب است)...ولی شما دانشجوها، شما باید در پی تحقیق ها و پژوهش هاتان، حتما به این برسید که واقعه هولوکاست، واقعه ای تاریخیست.و باید منکر همچین گذاره ای نشوید!!!البته شما تاریخدان ها، گذاره ها را بخوانید و بدون تعصب و حب و بغض، واقعیات را باز گو کنید!!!!! واگر یهودی زاده اید(به فرض)و هولوکاست را منکر شوید و ادعا کنید دروغ است، آنوفت شما اعدام می شوید.و اگر کتاب هایی و یا مطالبی بنویسید که هولوکاست را منکر می شوند، شما اعدام می شوید!!!!!
این مقدمه را نوشتم و بگویم، سخن شما هم اینگونه است.احسن چه نیکو سخنی،صاحبان خرد، مورد تشویق قرار می گیرند...که صاحبان خرد، کسانی هستند که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند!!!فقط این صاحبان خرد، باید به این نتیجه برسند که اسلام حق است و خدا و الله هست.اگر به چیز دیگری برسند، کر و کور هستند، صاحبان خرد نیستند،!! و اگر مسلمان زاده باشند و ادعا کنند که قرآن کلام خدا نیست، این ها اعدام می شوند.و اجازه انتشار ادعاها و عقایدشان را ندارند، و اگر اعدام نشوند، زندانی می شنود.البته کسانی که سخن را می شنوند و بهترینش را انتخاب می کنند، مورد تشویقند، ها، در این امر شک نکنید!!!!!!!!
پس در واقع، این سخن، که صاحبان خرد، سخن را می شنوند و بهترینش را نتخاب می کنند، مثل این است که رئیس جمهور اسرائیل ادعا کند، تاریخدان خوب و منصف، گذاره ها و خبرهای تاریخی را می شنود و حقیقت را استخراج و باز گو می کنند!
… هر کسی از شما از دین خود (اسلم) برگردد و کافر از دنیا برود، اعمالش در دنیا و آخرت ضایع و باطل گردیده و اهل جهنم خواهد بود و در آن جاودانه می ماند.(217 بقره)
مثل آنان که کفر ورزیدند مثل آن کس است که بانگ زند بر حیوانی که نمی شنود جز و بانگ زدنی را، کرند، گنگند و کورند که نمی اندیشند.

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;718256 نوشت:
سلام dahim darni عزیز، از این که دوباره با شما صحبت می کنم خوشحالم

سلام ، من هم از این بابت خیلی خوشحالم . :Gol::Gol:

مسلم;718256 نوشت:
دین آمده تا در کنار تقویت آنچه که عقل توان دسترسی به آن را دارد، او را در رسیدن به آنچه که به تنهایی توان درک آن را ندارد یاری کند؛(کشف المراد، علامه حلی، ص348) پس نباید توقع داشته باشید به جای تعالیم دینی و ایمانی و مسائل رفتاری فردی و اجتماعی که موجب سعادت دنیوی و اخروی می شود، به بیان مسائل طبیعی و پزشکی و... بپردازد!

نه من هم همچین توقعی ندارم ، اما برخی هستند که به هر نحوی ( ولو با تفاسیر عجیب و غریب ) از منابع اسلام ( قرآن و سنت ) سعی در معجزه تراشی دارند ، و گاها پای این معجزات به علوم طبیعی و پزشکی نیز کشیده می شود .

اما در مورد مسائل فردی و اجتماعی من با شما موافق نیستم ، اگر بخواهیم امروزه مطابق با تعاریف 15 قرن پیش روابط اجتماعی و رفتار های فردی رو تنظیم کنیم قطعا به مشکلات زیادی برخواهیم خورد . مسائلی در دین هستند که از همان محیط و جو 1400 سال پیش تاثیر گرفته اند ،

در عین حال نظام طبقاتی انسان در قرآن نیز امروزه ناکارآمد است ، در دنیای امروز عموم تعاملات بر مفهوم « انسانیت » تکیه دارند ، در حالیکه در نگرش دینی ، « عقیده » بر هرچیزی مقدم است .

دقت کنید که من فعلا بحثی راجع به مقایسه این دو معیار ندارم ، بلکه صرفا میگم نگاه دین به انسان امروزه قابل اجرا نیست .

مسلم;718256 نوشت:
در یک نگاه منصفانه خواهید دید که پیشرفت در سرزمین های اسلامی در پرتو ایین اسلام تجلی یافت و حتی مستشرقینی چون گوستاو لوبون هم در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب به آن اقرار نموده است، و همچنین با نگاه منصفانه می توان یافت که حتی پیشرفت در غرب هم در سایه پیروی از تعالیم اسلام محقق شده است، ولو آنها مسلمان نبوده و اسلام را نپذیرفته اند اما مسائلی چون وجدان کاری، تلاش علمی و... از مسلّمات تعالیم اسلامی است که آنقدر بدان سفارش شده است که حتی در برخی روایات از عبادت و سجده بر خداوند نیز بالاتر دانسته شده است، همان طور که پیامبر(ص) بعد از ورود به مسجد اگر دو گروهی را می دیدند که برخی در مسجد مشغول گفتگو بوده و برخی مشغول به نماز هستند همنشینی با کسانی که مشغول گفتگو هستند را ترجیح می دادن و احادیث بسیار که می توانید به کتاب العلم کافی رجوع کنید.

مسلما خواهید پذیرفت که توصیه اسلام به علم ، نه هر علمی که صرفا « علم دین » است . در غیر اینصورت شواهدی از قرآن و حدیث خدمتتان ارائه خواهد شد . از این رو نسبت دادن پیشرفت های اروپائیان به تعالیم اسلامی سخنی بسیار عجیب و غیرواقعی خواهد بود . چرا که آنها نخست « علم دین » را کنار گذاشتند و سپس به موفقیت های اخیر رسیدند .

اما راجع به پیشرفت در سرزمین های اسلامی که فرمودید در پرتو آیین اسلامی بوده من موافق نیستم ، این پیشرفت ها در راستای بازگشت به علومی غیر از فقه و دین بوده ، و چون پیشرفت را حکومت ها رقم نمی زنند ، بلکه این پیشرفت ها به محیط علمی جامعه بستگی فراوانی دارد . و همانطور که گفتید دین نیامده تا به بیان مسائل پزشکی و طبیعی بپردازد ! می توان نتیجه گرفت که پیشرفت های یک جامعه ی ولو اسلامی کوچکترین ارتباطی با دین و آموزه های آن ندارد ! ( سابقا عرض شد که توصیه دین به علم آموزی ، فقط در مورد علم دین است )

مسلم;718256 نوشت:
پاسخ تمامی این کتاب ها نوشته شده و چون بحث را به حاشیه می برد و ربطی هم به موضوع تاپیک ندارد وارد آن نمی شوم، می توانید در این رابطه به کتاب افسانه تحرف قرآن نوشته آقای رسول جعفریان، یا تحریف ناپذیری قرآن نوشته آقای نجارزادگان مراجعه بفرمایید.
اما به هر حال بزرگ ترین دلیل عدم تحریف قرآن این است که به غیر از نسخه موجود در میان مسلمانان نسخه مورد توجه دیگری وجود ندارد.

غرض این بود که بگویم نمی توان گفت در مسئله تحریف ناپذیری قرآن هیچ مسلمانی رای خلاف ندارد .

مسلم;718256 نوشت:
مطالبی که بنده نقل کردم برخی مربوط به همه برتری اسلام بر همه ادیان است و برخی مربوط به برخی ادیان و این مشکلی ایجاد نمی کند؛ بالاخره ما پیروان ادیان آسمانی پذیرفته ایم که ادیان آسمانی مختلفی از طرف خداوند آمده اند اما تنها دینی که منبع آسمانی واحد و تحریف نشده دارد اسلام است.

نگاهی به جغرافیای تاریخی ادیان به اصطلاح آسمانی و الهی ثابت می کند که این ادیان جهان شمول نبوده اند و تنها در منطقه کوچک از جهان ( قسمتی از خاورمیانه ) ظهور و حضور داشته اند . و 15 قرن قبل که هیچ ، تا صد سال پیش ارتباط میان مردم جهان بسیار بسیار محدود بوده . اگر برنامه ی خدای این ادیان آسمانی برای « همه ی » مردم دنیا می بود ، شایسته بود که کار ارسال پیامبران برای نقاط مختلف دنیا و به شکل عادلانه ای انجام شود ، نه اینکه تمرکز ادیان از ابراهیم تا محمد بر بخشی از خاورمیانه باشد و بس !

مسلم;718256 نوشت:
بالاخره این رشد افکار که برخی آن را برنمی تابیدند در سایه اسلام ظهور یافت و کسی نمی تواند آن را انکار کند، حالا این که برخی توان درک برخی تعالیم و تطبیق و نگرش صرف عقلانی به آن را نداشتند سخن دیگری است، ضمنا علاقمند بودن ابن سینا به شراب هم دلیل قاطعی می طلبد که بر فرض اثبات نیز ضربه ای به بُعد پرورش دهی و تکامل گر اسلام نمی زند.(دقت کنید)

ببینید همانطور که عرض کردم ، پیشرفت ها نه به حکومت و اسم آن « اسلامی یا غیر اسلامی » که به رفتار های دانشمندان بستگی دارد .

وقتی میگوئیم پیشرفت های غرب در نتیجه کنار گذاشتن دین بوده ، دلیل ما کنار گذاشتن دین توسط دانشمندان آنها بوده .

در عین حال من نمی گویم پیشرفت مسلمانان ( جدا از آن افرادی که اسلامشان در عصر خودشان تایید نشد ) به خاطر کنار گذاشتن دین بوده ، بلکه می گویم بین این پیشرفت ها و دینداری ارتباطی وجود ندارد . میان این دو گزاره تفاوت وجود دارد .

در عین حال اگر اسلام ذاتا پرورش دهنده و تکامل گر است ، چرا نتایج آنرا در بقیه اقوام اسلامی به جز ایرانیان نمی بینیم ؟!!

مسلم;718256 نوشت:
مردم ایران قبل از اسلام نیز مردمی باهوش و روشن ضمیر بودند ، در این شکی نیست و تلاقی این فرهنگ و باطن روشن با اسلام موجب سرعت گرفتن علم در ایران شد، بالاخره اگر به ذات خود اسلام نگاه کنید خواهید دید که همواره انسان ها را به تکاپو واداشته و از رخوت و سستی باز می دارد، چرا نتوان رشد علمی ایران را به اسلام نسبت داد؟! چطور رشد علمی غرب می تواند منتسب به سکولاریسم باشد که تشویقی برای علم آموزی در ان وجود ندارد، اما رشد علم در جغرافیای اسلامی که این همه تشویق در دنیا و آخرت را در خود دارد نمی تواند منتسب به اسلام باشد؟

بله جغرافیای اسلامی به هیچ وجه در رشد علمی نقش نداشته ، که اگر داشت نخست باید تحول شگرفی در علم مردم منطقه حجاز مشاهده می کردیم ، در صورتی که چنین نیست .

از طرف دیگر ورود اسلام به ایران و از بین بردن کتاب ها و کتابخانه های فراوانی که در آن زمان وجود داشت ، ضربه بزرگی به پایه های علمی ایرانیان زد و بدون اغراق آنها را چندین قرن به عقب انداخت ! اما با اینحال ایرانیان حتی بعد از نابودی میراث های علمیشان ، آنهم به برکت حضور سپاهیانی که جز قرآن هیچ کتاب دیگری را بر نمی تافتند ، بازهم به مسیر پیشرفت خود ادامه دادند .

نقل قول:
چه تلازمی دارد که نو و کهنه بودن یک تفکر در حقانیت آن نقش داشته باشد؟ آیا رابطه منطقی در این بین وجود دارد که بنده از آن بی اطلاع هستم؟

البته یکی از دلایل مسلمانان برای برتری اسلام به مسیحیت یا یهود ، همین تقدم و تاخر است ،

اما راجع به سوالتان باید بگویم که تفکرات نوین انطباق بسیار بیشتر و غیرقابل مقایسه ای با شرایط کنونی دارند . در عین حال جهان به چشم خود دیده که در پرتو این تفکرات نوین راه چند هزار ساله در طی چند سال و به مراتب بیشتر طی می شود . ( حجم پیشرفت های دهه اخیر چند برابر مدت زمانیست که عیسی مسیح متولد شده )[/]

پیروز;718287 نوشت:
فرض کنید.یک دانشگاه اسرائیلی را به فرض.ادعا می کنند، که باید تاریخ را خواند و گذاره ها و اخبار های تاریخی را خواند و باید بدون هیچ حب بغضی، تاریخ صحیح را پذیرفت و بازگو کرد.شما دانشجو ها، باید در پژوهش ها آزاد باشید.هیچ تعصب و حب و بغضی را نداشته باشید.(تا اینجا همه چیز خوب است)...ولی شما دانشجوها، شما باید در پی تحقیق ها و پژوهش هاتان، حتما به این برسید که واقعه هولوکاست، واقعه ای تاریخیست.و باید منکر همچین گذاره ای نشوید!!!البته شما تاریخدان ها، گذاره ها را بخوانید و بدون تعصب و حب و بغض، واقعیات را باز گو کنید!!!!! واگر یهودی زاده اید(به فرض)و هولوکاست را منکر شوید و ادعا کنید دروغ است، آنوفت شما اعدام می شوید.و اگر کتاب هایی و یا مطالبی بنویسید که هولوکاست را منکر می شوند، شما اعدام می شوید!!!!!
این مقدمه را نوشتم و بگویم، سخن شما هم اینگونه است.احسن چه نیکو سخنی،صاحبان خرد، مورد تشویق قرار می گیرند...که صاحبان خرد، کسانی هستند که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند!!!فقط این صاحبان خرد، باید به این نتیجه برسند که اسلام حق است و خدا و الله هست.اگر به چیز دیگری برسند، کر و کور هستند، صاحبان خرد نیستند،!! و اگر مسلمان زاده باشند و ادعا کنند که قرآن کلام خدا نیست، این ها اعدام می شوند.و اجازه انتشار ادعاها و عقایدشان را ندارند، و اگر اعدام نشوند، زندانی می شنود.البته کسانی که سخن را می شنوند و بهترینش را انتخاب می کنند، مورد تشویقند، ها، در این امر شک نکنید!!!!!!!!
پس در واقع، این سخن، که صاحبان خرد، سخن را می شنوند و بهترینش را نتخاب می کنند، مثل این است که رئیس جمهور اسرائیل ادعا کند، تاریخدان خوب و منصف، گذاره ها و خبرهای تاریخی را می شنود و حقیقت را استخراج و باز گو می کنند!
… هر کسی از شما از دین خود (اسلم) برگردد و کافر از دنیا برود، اعمالش در دنیا و آخرت ضایع و باطل گردیده و اهل جهنم خواهد بود و در آن جاودانه می ماند.(217 بقره)
مثل آنان که کفر ورزیدند مثل آن کس است که بانگ زند بر حیوانی که نمی شنود جز و بانگ زدنی را، کرند، گنگند و کورند که نمی اندیشند.

کمی صبر کنید و آهسته و با آرامش در بحث پیش بروید.

اولا باید ببینیم منظور از بهترین سخن که در آیه به آن اشاره شده چیست؟ ایا منظور فقط حرف دین است؟ کلام وحی است؟یا می تواند به عنوان مثال کلام یک کافر هم باشد

یعنی اگر یک انسان کافر حرف حقی زد از منظر دین می توان پذیرفت؟ اگر به دنبال کشف حقیقت باشید باید اینگونه عمل کنید.نمی شود با ذهنیتهای خودتان فقط بحث کنید

که این دیگر بحث نیست جرّ و جدل است.

من احادیثی را در این رابطه دیده ام:"انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال"ظاهرا سخن علی علیه السلام است،یعنی به سخن نگاه کن نه به گوینده ی آن.

این یعنی حقیقت کلام مهم است نه اینکه چه کسی آن را می گوید.

در مورد آیاتی هم که زحمت نقلش را کشیدید باید همین روش را داشت،کر و کور به چه معناست؟

این چه حقیقتی است که اگر در نیابی انگار که مجاری ادراکیت مسدود است؟

مسلما چشم و گوش ظاهری نیست چون کفار هم می دیدند و هم می شنیدند.

منظور این آیات مجاری ادراکات باطنی است که ما حصل آن ایمان است.

خداوند نمی خواهد به بندگانش اهانت کند بلکه حقیقتی را به آنها نشان می دهد که از آن غافلند.

بنظر من نبود دین و اعتقاد روحو از بین میبره و فکر میکنم استارتر محترم هم چون اعتقاداتش ی کوچولو ضعیف شده داره روحشم از بین میره آقا ی 2 رکعت نماز بخون آرامش بعدش یعنی وجود خدا حتی اگه هنوز مشکلاتت هم باقی باشه

Dahim Darni;718298 نوشت:
اما در مورد مسائل فردی و اجتماعی من با شما موافق نیستم ، اگر بخواهیم امروزه مطابق با تعاریف 15 قرن پیش روابط اجتماعی و رفتار های فردی رو تنظیم کنیم قطعا به مشکلات زیادی برخواهیم خورد . مسائلی در دین هستند که از همان محیط و جو 1400 سال پیش تاثیر گرفته اند ،

در عین حال نظام طبقاتی انسان در قرآن نیز امروزه ناکارآمد است ، در دنیای امروز عموم تعاملات بر مفهوم « انسانیت » تکیه دارند ، در حالیکه در نگرش دینی ، « عقیده » بر هرچیزی مقدم است .
دقت کنید که من فعلا بحثی راجع به مقایسه این دو معیار ندارم ، بلکه صرفا میگم نگاه دین به انسان امروزه قابل اجرا نیست .

ببینید همان طور که قبلا عرض کردم صرفا اینکه یک قاون و یا برنامه و یا یک اعتقاد متلق به هزاران سال پیش باشد هیچ تلازمی با منسوخ بودن و ناکارآمد بودن آن ندارد، پیشرفت تکنولوژی و صنعت هرگز موجب تغیر ذات انسان نمی شود، و عدالت و صداقت در عقل انسان دو هزار سال پیش خوب بوده و هنوز هم در نگاه انسان های امروزی خوب است، نمی شود گفت چون وسایل آسایش و تکنولوژی برای انسان بیشتر شده پس دیگر رفتارهای خوب و بد هم عوض شده!
این ادعا دلیل می خواهد و صرف گذشت زمان نمی تواند دلیلی بر این امر باشد، در خصوص یهود و مسیحیت و نسخ آنها نیز ما دلیل داریم، همان خدایی که آنها را فرستاده در همان زمان ارسال آنها به موقتی بودن آن و پیامبر آخرالزمان که بعد از آن دین کامل تر را خواهد آورد، اشاره فرموده در برخی اناجیل مثل انجیل برنابا این اشارات وجود دارد، همچنین می توانید به کتاب هایی مثل احمد، موعود انجیل نوشته آیت الله سبحانی مراجعه بفرمایید.
پس دلیل ما بر رد مسیحیت و یهود صرفا گذشت زمان نیست که به ما اشکال بگیرید که همین اشکال به اسلام وارد است.
همچنین وقتی اعتقاد مبتنی بر عقل قطعی باشد یقینا بر رفتارها اولویت دارد، این که اشکالی نیست! اصلا رفتارها مبتنی بر باورها هست، یا به تعبیری باید و نباید از هست و نیست نشأت گرفته و می گیرد.
با این بیان روشن می شود که سخنان شما صرفا ادعاست و دلیلی بر آن اقامه نکردید، و با صرف این سخنان شما نمی توان گفت که دین در خصوص انسان امروز قابل اجرا نیست
.

Dahim Darni;718298 نوشت:
مسلما خواهید پذیرفت که توصیه اسلام به علم ، نه هر علمی که صرفا « علم دین » است . در غیر اینصورت شواهدی از قرآن و حدیث خدمتتان ارائه خواهد شد . از این رو نسبت دادن پیشرفت های اروپائیان به تعالیم اسلامی سخنی بسیار عجیب و غیرواقعی خواهد بود . چرا که آنها نخست « علم دین » را کنار گذاشتند و سپس به موفقیت های اخیر رسیدند .

اما راجع به پیشرفت در سرزمین های اسلامی که فرمودید در پرتو آیین اسلامی بوده من موافق نیستم ، این پیشرفت ها در راستای بازگشت به علومی غیر از فقه و دین بوده ، و چون پیشرفت را حکومت ها رقم نمی زنند ، بلکه این پیشرفت ها به محیط علمی جامعه بستگی فراوانی دارد . و همانطور که گفتید دین نیامده تا به بیان مسائل پزشکی و طبیعی بپردازد ! می توان نتیجه گرفت که پیشرفت های یک جامعه ی ولو اسلامی کوچکترین ارتباطی با دین و آموزه های آن ندارد ! ( سابقا عرض شد که توصیه دین به علم آموزی ، فقط در مورد علم دین است )

خیر، توصیه اسلام به همه علوم هست، اگرچه علوم اسلامی با توجه به موضوعش اهمیت بیشتری دارد اما هرگز اینطور نیست که اسلام تنها به علوم اسلامی بها داده شده باشد، شما می دانید که علومی مثل ریاضیات و هندسه و نجوم و... از علوم لا ینفک حوزه های علمیه پیشین بوده است.
مراجع فعلی آموزش همه علوم اعم از علوم اسلامی یا طبیعی و مهندسی و پزشکی را واجب کفایی می دانن، یعنی تحصیل آنها واجب است.
نمونه بارز یک مسلمان واقعی شهید چمران است که در کنار ایمان و معرفت اسلامی نفر اول دکترای فیزیک پلاسما از یکی از معتبرترین دانشگاه های دنیا است، این شخص پرورش یافته مکتب اسلامی است.
اسلام نیامده که به پزشکی و صنعت بپردازد اما منافاتی ندارد که دانشمندان این عرصه ها را تشویق نموده و به کار و تلاششان علاوه بر منافع مادی، رنگ الهی و معنوی ببخشد تا با انگیزه ای دو چندان تلاش کنند.
روشن است که دانشمندی که برای دنیا و اهداف مادی کار کند اگر به نتیجه ای نرسد این موجب سرخوردگی و اتلاف وقت و انرژی در نگاه او خواهد بود، اما دانشمند مسلمانی که با اعتقاد به آخرت کار کند، می داند اجر و مزد اصلی او در گرو به نتیجه رسیدن و یا نرسیدن نیست، و نقش چنین نگرشی در چند برابر شدن تلاش یک دانشمند قابل انکار نیست.

Dahim Darni;718298 نوشت:
نگاهی به جغرافیای تاریخی ادیان به اصطلاح آسمانی و الهی ثابت می کند که این ادیان جهان شمول نبوده اند و تنها در منطقه کوچک از جهان ( قسمتی از خاورمیانه ) ظهور و حضور داشته اند . و 15 قرن قبل که هیچ ، تا صد سال پیش ارتباط میان مردم جهان بسیار بسیار محدود بوده . اگر برنامه ی خدای این ادیان آسمانی برای « همه ی » مردم دنیا می بود ، شایسته بود که کار ارسال پیامبران برای نقاط مختلف دنیا و به شکل عادلانه ای انجام شود ، نه اینکه تمرکز ادیان از ابراهیم تا محمد بر بخشی از خاورمیانه باشد و بس !

ببینید ادله و قرائنی که شما برای رد سخنان حقیر به کار می برید همه ظنی بوده و بر حسب احتمالات است، ما بالاخره 124 هزار پیامبر داشته ایم که نام و مکان تبلیغی تعداد معدودی از آنان مشخص است، لذا چطور میتوان گفت که سایر مکان ها در گذشته پیامبری نداشته اند؟ علاوه بر اینکه وجود رگه هایی از عقائد توحیدی در ادیان شرقی و همچنین اشتراکاتی که همه ادیان آسمانی و غیر آسمانی دارند مانند اعتقاد به مصلح جهانی که حتی در بین سرخ پوستان آمریکایی وجود داشته و دارد نشان می دهد که همه آنها روزی انبیاء الهی را در کنار خود دیده اند.

Dahim Darni;718298 نوشت:
ببینید همانطور که عرض کردم ، پیشرفت ها نه به حکومت و اسم آن «اسلامی یا غیر اسلامی» که به رفتار های دانشمندان بستگی دارد .
وقتی میگوئیم پیشرفت های غرب در نتیجه کنار گذاشتن دین بوده ، دلیل ما کنار گذاشتن دین توسط دانشمندان آنها بوده .
در عین حال من نمی گویم پیشرفت مسلمانان ( جدا از آن افرادی که اسلامشان در عصر خودشان تایید نشد ) به خاطر کنار گذاشتن دین بوده ، بلکه می گویم بین این پیشرفت ها و دینداری ارتباطی وجود ندارد . میان این دو گزاره تفاوت وجود دارد .
در عین حال اگر اسلام ذاتا پرورش دهنده و تکامل گر است ، چرا نتایج آنرا در بقیه اقوام اسلامی به جز ایرانیان نمی بینیم ؟!!

مقایسه پیشرفت و موانع ان در اسلام و غرب واقعا منصفانه و درست نیست، مسیحیت و کلیسا به تمام قد در مقابل پیشرفت علم ایستاده بود مانند ماجرای توبه گالیله و هشت سال حصر او در خانه اش،(عقل و اعتقاد دینی، مایکل پترسون، ص358) اما در اسلام عمده پیشرفت ها به دست دانشمندانی انجام می گیرد که خودشان از دانشمندان اسلامی نیز به شمار میروند، و علاوه بر اینکه هرگز مخالفتی با پیشرفت علم از سوی اسلام دیده نمی شود بلکه تشویق هایی که در سایر ادیان و مکاتب نظیری ندارد نیز قرین آن شده است.
با این همه قرائن دلیل شما چیست که می گویید اسلام در پیشرفت علمی نقشی نداشته در حالی که مستشرقینی چون گوستاولوبون و سایرین به صراحت به آن اعتراف کرده اند؟
همچنین برای پیشرفت دو چیز نیاز است، مردمی که اهل عمل و تلاش باشند، و دوم برنامه و دستورالعمل کارآمد، وقتی برنامه اسلام به دست ایرانیان رسید موجب چنین پیشرفتی شد، خب همین برنامه وقتی به دست مردمی بی انگیزه و بدون تلاش برسد نتیجه ای حاصل نخواهد شد، این عیب از برنامه نیست، بلکه از مردم است، پس در مقایسه کارآمدی یک دین باید به خود آن وبرنامه اش نگاه کرد، نه نتیجه، چون برای حصول نتیجه فاکتورهای دیگری نیز نیازمند است که با نبود آنها نتیجه حاصل نمی شود.
می توانید در این خصوص به کتاب ارزشمند خدمات اسلام و ایران نوشته آقای داوود الهامی نیز مراجعه کنید که در این راستا بسیار کمک کننده است
.

Dahim Darni;718298 نوشت:
بله جغرافیای اسلامی به هیچ وجه در رشد علمی نقش نداشته ، که اگر داشت نخست باید تحول شگرفی در علم مردم منطقه حجاز مشاهده می کردیم ، در صورتی که چنین نیست .
از طرف دیگر ورود اسلام به ایران و از بین بردن کتاب ها و کتابخانه های فراوانی که در آن زمان وجود داشت ، ضربه بزرگی به پایه های علمی ایرانیان زد و بدون اغراق آنها را چندین قرن به عقب انداخت ! اما با اینحال ایرانیان حتی بعد از نابودی میراث های علمیشان ، آنهم به برکت حضور سپاهیانی که جز قرآن هیچ کتاب دیگری را بر نمی تافتند ، بازهم به مسیر پیشرفت خود ادامه دادند .

شما اولا باید به تغییرات سرزمین حجاز پیش از بعثت و پس از بعثت توجه بفرماید، ترجمه کتاب های فلسفی یونانی و تلاقی آن با فرهنگ اسلام، کرسی های بحث ها علمی، مرواج اختلاف های علمی چون بحث حدوث و قدم قرآن و کلام الهی و... که می توانید به کتاب در آمدی بر کلام اسلامی نوشته استاد علی ربانی گلپایگانی مراجعه بفرماید، همچنین کلاس های درس امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و پرورش شاگردان در علوم مختلف؛ مناظرات امام رضا(ع) و... همه تجلی اسلام است.
علاوه بر اینکه همانطور که عرض کردم عقل می گوید هر کجا پیشرفتی حاصل شد ببینید اعتقاد مردم در این پیشرفت نقش داشته یا نه، به این کار تشویق کرده یا نه، اگر آری پس نقش داشته است، و هر کجا که عقب ماندگی در سرزمینی مشاهده کردید باید ببینید اعتقادشان در آن خصوص برنامه و دستورالعملی داشته یا نداشته؟ پس در خصوص عقب ماندگی حجاز نمی توانید اسلام را مقصر کنید، این یک قاعده عقلی و منطقی است.
مثلا در غرب مسیحیت واقعا مانع پیشرفت بود خب انسان می تواند بگوید وجدانا در غرب پیشرفت با کنار زدن مسیحیت آغاز شد، اما در جغرافیای اسلام می توان چنین چیزی گفت؟ انصافا و وجدانا خیر(دقت بفرمایید)
در خصوص آتش زدن کتابخانه ها به همان کتاب آقای داوود الهامی مراجعه بفرمایید
.

Dahim Darni;718298 نوشت:
تفکرات نوین انطباق بسیار بیشتر و غیرقابل مقایسه ای با شرایط کنونی دارند . در عین حال جهان به چشم خود دیده که در پرتو این تفکرات نوین راه چند هزار ساله در طی چند
سال و به مراتب بیشتر طی می شود.(حجم پیشرفت های دهه اخیر چند برابر مدت زمانیست که عیسی مسیح متولد شده )

باز هم این صرفا ادعای شماست، اولا شما دلیلی بر این امر بیان نفرموده اید.
ثانیا: مرتب می گویید تفکرات نوین انطباق بیشتری با شرایط کنونی دارند، یک مثال روشن بزنید تا من بفهمم انسان دو هزار سال پیش با اکنون چه فرقی کرده است که رفتارها و باورهای آن زمان امروز دیگر راهگشا نیستند!
وجدان کاری، تلاش و کوشش، شایسته سالاری، پرهیز از رشوه و پارتی بازی و... همه تعالیم اسلامی هستند چه در غرب موجب پیشرفت شوند، و چه در شرق!
خواهش می کنم اسلام و مسیحیات را با هم مقایسه نکنید، بیشتر مشکلات در غرب به خاطر مسیحیت است، من منکر این نیستم، دین گریزی، پیدایش مکاتبی چون اومانیسم، سکولاریسم و... همچنین نظریات پوچ گرایانه یا دنیاطلبانه اندیشمندانی چون نیچه و شوپنهاور و... همه به خاطر کاستی های مسیحیت است، اما نسبت دادن این امور به مقوله دین صحیح نیست، نباید کاستی های مسیحیت به پای اسلام نوشته شود.
باید اسلام را با مسیحیت مقایسه کرد، نه مسلمان را با مسیحی، خواهش می کنم با دقت بیشتری سخن بنده را ملاحظه بفرمایید.

با تشکر:Gol:

حبیبه;718325 نوشت:
در مورد آیاتی هم که زحمت نقلش را کشیدید باید همین روش را داشت،کر و کور به چه معناست؟

این چه حقیقتی است که اگر در نیابی انگار که مجاری ادراکیت مسدود است؟

مسلما چشم و گوش ظاهری نیست چون کفار هم می دیدند و هم می شنیدند.

منظور این آیات مجاری ادراکات باطنی است که ما حصل آن ایمان است.

خداوند نمی خواهد به بندگانش اهانت کند بلکه حقیقتی را به آنها نشان می دهد که از آن غافلند.


در هر صورت، اگر واقعا ادعا می شود که و شعار داده می شود که انسان خردمند، سخن را می شنود و بهترینش را بر می گزیند، نباید، یک پیش شرط هم گذاشت که هرکس آنچیزی که خواست و اعتقاد ما نیست را هم پذیرفت، مثلا کر و کور است و در شرایطی، مثلا مسلمان زاده باشد، باید تاوان و مجازت و حتی اعدام شود....این می شود همان قضیه، هولوکاست...
و چه خوب، که حالا که بنده، دو سه آیه آوردم، شما، دقیق شدید و تذکر دادید، که باید حواس جمع و دقیق شد، که اصلا منظور از کر چیست، منظور از کور چیست، و باید روی کلمات و منظور دقت داشت، اما سوال اینکه آیا خود شما و یا اکثر مسلمانان هم در سخنانشان و در ادعاهایشان اینگونه دقت و تامل به خرج می دهند؟؟آنزمان که شما به Dahim Darniبیان داشتید که قرآن آیه دارد که:"صاحبان خرد هستند، کسانی که سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند"آیا شما در حین بیان این آیه هم، همان قدر تامل و دقت داشتید که حالا انتظار دارید که ما در توضیح آیاتی که آوردم، دقت داشته باشیم؟متاسفانه، مسلمانان و یا مذهبیون، وقتی پای دفاع از اعتقاداتشان می شود، خیلی راحت، آیاتی را جلو می اندازند، بدون آنکه معنای و منظور آیه را دقیقا بیان کنند و به آیات پس و پیش توجه کنند و خیلی ریز و با تامل با آیه برخورد کنند.
حالا شما می فرمایید، که باید دقت داشت که معنای کر و کور دقیق چه معناست
؟فکر می کنم معنای آن مشخص است!!بیایید نگاهی دوباره به آن آیه ای که شما بیان داشتید بیاندازیم:
آنطور که بنده تحقیق کردم و تحقیق داشتم همانطور که در پست پیشین نوشتم:
"پس اگر گفته می شود که صاحبان خرد و الی آخر..منظور اینکه کسانی که ایمان آورده اند و در حوزه و در دایره دین هستند، سخن را می شنود و بهترینش را پیروی می کنند.!!"
مثلا در این آیه:
[=arial] فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

همانطور که در آیه هست، در آیه به عِبَادِ اشاره شده.نهایت منظور همان تسلیم شدگان هستند، نه شکاکان و امثال اینها....یعنی منظور آن دست آیاتی که شما بیان می دارید(اگر به همشان و یا اکثرشان مراجعه کنید می بینید که منظورشان)، این است که کسانی که ایمان آورده اند و در دایره دین هستند خطاب قرار می گیرند که اینها، سخن را می شنوند و بهترینش را پیروی می کنند، و چون این افراد در دایره دین هستند و تسلیم شده، پس معنا ندارد که آن سخنانی که می شنوند در حوزه اصول دینی و از زبان شکاکان و کافران و دگر اندیشان باشد.چون اینها که تسلیم شده هستند اصلا گناه و جرم است که سخنان کافران را در حوزه اصول دین و اعتقادی بشنوند!!بشنوند که چه شود؟اعتقادشان را عوض کنند و بعد متهم به مرتد و امثال اینها شوند؟؟، و بر سخنان و مطالب افرادی که،بر بیاناتشان، مطالب و کتب ضاله نهاده شده است که نشر و خواندن آن ها حرام و گناه است را بشنوند؟؟.و اگر احیانان حدیثی هم هست که بیان می دارد که حتی سخن کافر هم نیکو بود قبول کنید و به گوینده آن عمل نکنید.منظور سخنانی در باب اعتقادات نیست.منظور سخنانی در باب دین نیست.بلکه چه بسا منظور، آداب اجتمایی که به اصل اعتقادات ارتباط ندارد.و یا مباحث پزشکی و امثال اینهاست.که اینها فکر می کنم از بدیهیات باشد و کدام دین است که این امر را حداقل در عمل اتجام ندهد؟؟پس دیگر شما در پی بیانات جناب Dahim Darni جا نداشت به این آیه "اصحاب خرد" اشاره بکنید.چون منظور ایشان، در باب اعتقادات و اصل ایمان بود.که منظور آیه این نیست و آیه اصلا به آن اشاره ای ندارد. بسیاری از آیات هم هستند که دقیقا خلاف سخن شما و تائید کننده بیانات Dahim Darni هستند.و چیزی که مهم است، در عمل ما هم مصداف ادعاهای شما را نمی بینیم.

از ثانی در قرآن چیزی بس از نظر من شگفت و غیر قابل درک وجود دارد که شما هم در جریانش هستید.و آن ناسخ و منسوخ است.بعید نیست که اگر هم این دست آیات مورد پسند شما آنی معنا دهد که شما در پست اول بدان اشاره و در سر داشتید توسط آیات دیگر نسخ شده باشد.هرچند عجیب و به نظر غیر منطقی است.ولی اگر حداقل با دید انتقادی بخواهیم به قضیه نگاه کنیم، این امر می تواند رخ داده باشد.پس به آیات ناسخ و منسوخ هم توجه داشته باشید!!!!!
امیدوارم منظور سخن را درست رسانده باشم.

موضوع قفل شده است