جمع بندی برده داری در اسلام و شبهات مطرح شده

تب‌های اولیه

390 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلم;821292 نوشت:
ما در مورد گوشت خوک و نجاست کفار و... می توانیم بگوییم حکمتش را نمی دانیم و چون اسلام فرمان داده عمل می کنیم و نیازی به توجیه هم ندارد چرا که عمل به آنها ضرری را متوجه کسی نمی کند .

اتفاقا ضرری متوجه دیگران می کند

نقل قول:
و تعارضی با عقل هم ندارد؛
عقل به دانای مطلق اعتماد دارد و رجوع جاهل به عالم و عالم به اعلم، عقل پذیر است.
و در این موارد رجوع به عالم مطلق عقل پذیر است و تفاوتی میان گوشت خوک و نجاست کفار با ارتداد و برده داری نیست.
نقل قول:
اما در مورد ارتداد و برده داری و... که بدون شک تعارض به حقوق برخی انسان ها
خیر احکام برده داری و ارتداد تعرض به حقوق دیگران نیست.
نقل قول:
ارتداد در ظاهر یعنی کشتن یک انسان به خاطر اعتقاداتش
ظاهر را رها کنید و به باطن بپردازید
بله ما به خاطر اعتقادات است که جهاد می کنیم و می کشیم و کشته می شویم فرقی نمی کند چه مرتد باشد و چه کافر و چه مشرک و چه اهل کتاب ...
نقل قول:
یا به اسارت گرفتن یک انسان و سلب حق آزادی و مالکیت و اجبار او به ازدواج در شرایط عادی بسیار زشت و قبیح است
ما حق کسی را سلب نمی کنیم بلکه چون حقی ندارند آنها را به اسارت یا بردگی می گیریم.
مثلا اگر یک مسلمان به زور و اجبار با همسرش رابطه برقرار کند هیچ حقی را پایمال نکرده است بلکه حق اش را استیفاء کرده است.
نقل قول:

نه در این مسئله برده داری که هر عقلی می فهمد در شرایط عادی ظلم است

خیر برده داری در شرایط غیر عادی ظلم است
و در شرایط عادی ظلم نیست.
شرایط عادی همان شرایط اسلام است.

نقل قول:
عقل انسان میگوید هر تعرضی به حقوق دیگران بد است، وقتی عقل می فهمد دزدی بد است، آن موقع نمی فهمد که به بردگی گرفتن دیگران، سلب حق مالکیت از ایشان، و رابطه جنسی بدون رضایت ایشان بد است؟!!
انسان می تواند برده داری کند اما به حقوق کسی تعرض نکند.
می تواند دزدی کند اما به حقوق دیگران تعرض نکند.
می تواند رابطه ی زوری داشته باشد اما به حقوق دیگران تعرض نکند.
تعجب نکنید!
هر وقت شما اثبات کردید که آنهایی که به بردگی گرفته میشوند حقی دارند
من هم برای شما ثابت می کنم که چرا حقی ندارند.

نقل قول:
ما هم مصداق سازی داریم، و هم مصداق یابی؛
مقصودم مصداق حکم و موضوع حکم است.
و اتفاقا به این معنا که شما می فرمایید اسلام مصداق سازی می کند
همانطور که برای قطع ید مصداق سازی می کند.
چون این معنای شما در واقع حکم است نه موضوع.

نقل قول:
شما از بین رفتن نظام برده داری را به معنای دور شدن از اسلام می دانید!!!
توضیح دادم قبلا
اسلام به این معنا که می خواهد کفر و شرک را از بین ببرد، می خواهد موضوعی و مصداقی برای برده داری باقی نگذارد.
و یکی از راه های از بین بردن کفر و شرک، جهاد و برده داری است.
پس تا زمانی که موضوع باشد، برده داری حلال است و به روند زایل شدن کفر و شرک کمک می کند. اینکه ما فدیه بگیریم یا برده کنیم یا ... به تشخیص ما یا امام است. ممکن است برده داری بهتر باشد و ما یا امام برده داری را انتخاب کنیم و ممکن است بهتر نباشد اما چون حلال است آن را انتخاب کنیم.
البته گفتم علت بسیاری از احکام از دست ما خارج است و ما به برخی حکمت ها اشاره می .کنیم.
ممکن است برده داری با از بین رفتن کفر و شرک در نسل آنها ادامه یابد و افرادی خواستار استفاده از آنها باشند و به پرورش بردگان بپردازند به انگیزه های مختلف ... به گونه ای که کفارات و غیره نتواند این ازدیاد نسل را از بین ببرد بلکه منبعی برای تامین خوراک کفارات باشند. مثل اینکه گوسفندان را پرورش می دهند تا خورده شوند یا در کفارات و نذورات واجب و امور خیریه مصرف شوند اما هیچ گاه گوسفندان منقرض نمی شوند.

نقل قول:
خب به خاطر همین می گویم برده داری حقیقی در نظر اسلام هرگز پیاده نشد؛
دقت کنید
شما می خواستید از اجازه ندادن امام نتیجه بگیرید که امام قصد از بین بردن مصداق را دارد
اولا بنده گفتم اجازه ندادن به خاطر نبودن شرایط است نه به خاطر از بین بردن که خود نیز تایید کردید.
دوما بنده گفتم ائمه با اینکه قدرت نداشتند اما اجازه داده اند و عمل و گفتار آنها بر ما حجت است. پس می توان به خاطر اجازه ی آنها برده داری کرد اگر چه در راس حکومت نباشند.
سوما بنده گفتم ائمه اصلا در قدرت نبودند که شما بگویید اجازه ندادن به معنای از بین بردن است. سالبه به انتفا موضوع.

و طاها;821473 نوشت:
ظاهر را رها کنید و به باطن بپردازید

خواهش مي كنم دقت بفرمایید ما اتفاقا باید ازظاهر بحث کنیم تا اثبات کنیم باطن کار ظالمانه نیست.

و طاها;821473 نوشت:
برده داری در شرایط غیر عادی ظلم است

احسنت من هم همین را می گویم، یعنی برده داری در شرایط عادی ظلم است و عقل این را می فهمد، لذا شما باید اثبات کنید شرایط اسلام فرق می کند؛ والا نمی توانید بگویید چون الام گفته فرق می کند!! باید بگویید حکم اسلام چه فرقی با شرائط عادی می کند؟!!
اما گوشت خوک اینطور نیست، امیدوارم متوجه منظورم در خصوص فرق داشتن دو دسته احکام شده باشید.

و طاها;821473 نوشت:
هر وقت شما اثبات کردید که آنهایی که به بردگی گرفته میشوند حقی دارند
من هم برای شما ثابت می کنم که چرا حقی ندارند.

انسان در شرایط عادی حق و حقوقی دارد، این را خود شما هم در صحبتتان اشاره فرموده اید که برده داری در شرائط عادی ظلم است؛ لذا اینکه انسان هایی که به بردگی گرفته شده اند حق دانرد نیاز به اثبات ندارد، چون در شرایط عادی همه حق و حقوق دارند، این ما مسلمانان هستیم که باید اثبات کنیم چرا بردگان در شرایطی هستند که حق و حقوقشان ناددیه گرفته می شود و ظالمانه هم نیست؛ نه اینکه از طرف مقابل بخواهیم اثبات کند که بردگان اصلا حق و حقوقی دارند!! این که منطقی نیست!

و طاها;821473 نوشت:
مقصودم مصداق حکم و موضوع حکم است.
و اتفاقا به این معنا که شما می فرمایید اسلام مصداق سازی می کند
همانطور که برای قطع ید مصداق سازی می کند.
چون این معنای شما در واقع حکم است نه موضوع.

شما میان حکم و موضوع خلط کرده اید، شاید هم اطلاعات کافی ندارید، اسلام هرگز مصداق سازی نمی کند! معنا ندارد، همه مراجع هم میگویند حکم با ماست و تشخیص مصداق با خود مکلف است. اسلام که برای قطع ید مصداق سازی نمی کند؟ یعنی اسلام دزد تولید می کند؟! اسلام می گوید حکم دزدی قطع دست است، هر کسی که دزدی کرد خودش را مصداق این حکم قرار داده است. اسلام می گوید شراب حرام است، خودش که شراب تولید نمی کند! هر کسی آب انگورش را تبدیل به شراب کرد ، محصول خود را مصداق این حکم قرار داده است.(خواهش می کنم دقت بفرمایید)

و طاها;821473 نوشت:
به گونه ای که کفارات و غیره نتواند این ازدیاد نسل را از بین ببرد بلکه منبعی برای تامین خوراک کفارات باشند. مثل اینکه گوسفندان را پرورش می دهند تا خورده شوند یا در کفارات و نذورات واجب و امور خیریه مصرف شوند اما هیچ گاه گوسفندان منقرض نمی شوند.

مثال پرورش گوسفند برای خورده شدن انصافا تشبیه مناسبی برای پرورش بردگان برای کفارات نیست! این چه تشبیهی است؟! اینکه شأن بردگان را از آنچه که هست هم پایین تر می آورد! یعنی اسلام حکم به برده گیری می دهد تا برای کفارات مصداقی وجود داشته باشد؟ یا بلکه بالعکس است؟ یعنی حکم به کفاره بودن بردگان داده است تا مصداق برده داری از میان برود؟ انصافا از تمام کاربران و کارشناسان این سایت بپرسید کدامیک از دو موضع فوق مد نظر اسلام بودده است؟

و طاها;821473 نوشت:
اسلام به این معنا که می خواهد کفر و شرک را از بین ببرد، می خواهد موضوعی و مصداقی برای برده داری باقی نگذارد.
و یکی از راه های از بین بردن کفر و شرک، جهاد و برده داری است.

این حرف، حرف درستی است اگر موضع نهایی شما این باشد با هم اختلاف نظری نداریم. بنده هم همین را می گویم، می گویم برده داری مطلوبیت ذاتی در اسلام ندارد، بلکه ابزار و وسیله ای برای هدفی دیگر است.

نقل قول:

شما میان حکم و موضوع خلط کرده اید

بنگرید در پست قبلی شما داشتید حکم برده کردن را همان ''مصداق سازی امام'' معرفی میکردید.
و اینکه ''امام حکم برده کردن را اجرا میکند'' را مصداق سازی معرفی کردید

لذا بنده خواستم بگویم شما بین موضوع و حکم خلط کرده اید
اتفاقا مثال قطع ید را به همین خاطر گفتم.

و به همین دلیل گفتم آن مصداق سازی که شما میگویید چون در واقع همان حکم است، اتفاق افتاده و اسلام مصداق سازی می کند.

اما در کمال تعجب در این پست اشکالات بنده را به خودم بازگرداندید در حالی که خودتان دچارش بودید!

پاسخ به پست شما سر فرصت....

و طاها;821553 نوشت:
بنگرید در پست قبلی شما داشتید حکم برده کردن را همان ''مصداق سازی امام'' معرفی میکردید.
و اینکه ''امام حکم برده کردن را اجرا میکند'' را مصداق سازی معرفی کردید

بله حکمی که امام می کند مصداق سازی است، خواهش می کنم دقت بفرمایید، شما دو «حکم» را که در کلام بنده آمده به یک معنا گرفته اید، لذا در برداشت اشتباهی پیش آمده؛ ببینید مصداق سازی یعنی امام یک انسان اسیر را با حکمش به برده تبدیل میسازد؛ اینجا اگرچه بنده تعبیر «حکم» را آورده ام اما منظورم احکام فقهی نیست، بلکه حکم به معنای دستور و فرمان است و با حکم فقهی که مردم به آن عمل می کنند فرق دارد؛ احکام فقهی برده داری مثل جواز ارتباط جنسی و جواز خرید و فروش و... این احکام را امام اجرا نمی کند، برده داران عمل می کنند؛ امام با حکم و دستورش مصداق سازی کرده، و مردم در خصوص آن مصداقی که امام تعیین کرده، طبق احکام اسلامی عمل می کنند.

مسلم;821568 نوشت:
احسنت من هم همین را می گویم، یعنی برده داری در شرایط عادی ظلم است و عقل این را می فهمد، لذا شما باید اثبات کنید شرایط اسلام فرق می کند؛ والا نمی توانید بگویید چون الام گفته فرق می کند!! باید بگویید حکم اسلام چه فرقی با شرائط عادی می کند؟!!

عجیب است من می گویم
برده داری در شرایط غیر عادی ظلم است
اما شما می گویید
برده داری در شرایط عادی ظلم است.
و بعد می گویید همان حرف من را می زنید!!!
یعنی واقعا تفاوتی بین جمله خودتان با جمله ی من نمی بینید ؟!

نقل قول:
انسان در شرایط عادی حق و حقوقی دارد،
این اثبات نیست بلکه ادعای شماست و باید اثباتش کنید.
من می گویم : خیر
همه ی انسان ها در شرایط عادی حق و حقوقی ندارند.
اما همانطور که گفتم
هر وقت شما ثابت کردید که همه ی انسان ها در شرایط عادی حق و حقوقی دارند و اسلام در برده گیری و برده داری حق و حقوق انسان ها را از آنها سلب کرده است
آنگاه من ثابت میکنم که همه ی انسان ها در شرایط عادی حق و حقوقی ندارند و اسلام در برده گیری و برده داری حق و حقوق انسان ها را سلب نکرده است.
نقل قول:
این را خود شما هم در صحبتتان اشاره فرموده اید که برده داری در شرائط عادی ظلم است؛
خیر گفتم برده داری در شرایط عادی ظلم نیست.
نقل قول:
مثال پرورش گوسفند برای خورده شدن انصافا تشبیه مناسبی برای پرورش بردگان برای کفارات نیست!
تشبیه مناسبی است. ( وجه شبه در امکان ِادامه داشتن نسل بردگان است مثل گوسفند )
نقل قول:
این چه تشبیهی است؟! اینکه شأن بردگان را از آنچه که هست هم پایین تر می آورد!
خیر
ان اکرمکم عند الله اتقاکم
نقل قول:
یعنی اسلام حکم به برده گیری می دهد تا برای کفارات مصداقی وجود داشته باشد؟ یا بلکه بالعکس است؟

خیر اسلام حکم به برده گیری نمی دهد تا برای کفارات مصداقی وجود داشته باشد

اما اولا
کفارات به قصد از بین بردن برده داری نیست و به قصد کفاره ی گناهان است.
دوما
برده گیری و برده داری حلال است و حقی از کسی سلب نشده است. و تا زمانی که برده هست ( مثل پرورش گوسفند ) مصداق کفاره هست. پس قصدی برای از بین بردن برده داری در میان نیست.
(همانطور که گفتم ما علت احکام را در بسیاری از موارد نمی دانیم.
و گفتم حلیت برده داری را با عقل می فهمیم و از طریق رجوع جاهل به عالم ( شارع ) )
سوما
کفارات تنها از طریق آزادی برده انجام نمی شود و لزومی ندارد حتما برده آزاد کنیم بلکه می توانیم مساکین را اطعام کنیم یا راه دیگر.
چهارما
آزاد کردن بردگان در کفارات به معنای خوب بودن گناه کردن نیست بلکه اتفاقا خدا نمی خواهد کسی مشمول کفارات شود
پنجما
کفاره ی افراد اندکی که مشمول کفارات می شوند و در عین حال تنها آزادی برده را برای کفاره دادن انتخاب می کنند، توانایی از بین بردن برده داری را ندارد. و حتی هر چه قدر بیشتر از برخی گناهان خاص و محدود ( محرمات محدود )، فاصله بگیریم ( که البته بر ما واجب است آن گناهان را انجام ندهیم ) بیشتر می توانیم از نعمت برده داری برخوردار شویم.
پس تنها می توان گفت آزاد کردن بردگان در موارد بسیاری مستحب است. ( چون در موارد دیگر حرام یا مکروه یا مباح است ) یعنی در بسیاری از موارد خداوند دوست دارد ما بردگان را آزاد کنیم اما بر ما لازم و واجب نکرده است که به آن عمل کنیم.
بلکه هر کس می تواند به این موارد مستحب عمل نکرده و از برده ها در امور حلال و مستحب ( استمتاع جنسی، توسعه اقتصادی ) یا واجب ( ازدواج واجب ) استفاده کند.
پس اسلام قصد نداشته است برده داری را از بین ببرد و عمل به برده گیری و برده داری حلال است.
و امام و غیر امام می توانند به آن عمل کنند و امام ( و یا غیر امام ) می توانند مصداق سازی کنند و این مصداق ها ادامه پیدا کند. ( مثل پرورش گوسفند حال چه این ادامه نسل به جهت منافع دنیوی باشد و چه اخروی )
خلاصه اینکه تا وقتی منشاء یک چشمه خشک نشود نمی توان گفت کسی قصد خشک شدن چشمه را دارد.
پس اگر یکی از جویها آبش خشک شود دلیل بر خشک شدن چشمه نیست. یا اگر چشمه در یک فصلی خشک شد دلیل بر این نیست که کسی می خواهد چشمه را خشک کند و نتوانسته است...

و طاها;821731 نوشت:
عجیب است من می گویم
برده داری در شرایط غیر عادی ظلم است
اما شما می گویید
برده داری در شرایط عادی ظلم است.
و بعد می گویید همان حرف من را می زنید!!!
یعنی واقعا تفاوتی بین جمله خودتان با جمله ی من نمی بینید ؟!

بله بنده اشتباه متوجه شدم،گمان کردم نوشته بودید "برده داری در شرایط عادی ظلم است" لذا حرف شما را منطقی برداشت کردم، اما می بینم که خیر، حرف شما صحیح نیست، اگر یک خرده احساسات رو کنار بگذاید متوجه حرف بنده می شوید؛ خواهش می کنم بدون پیش داوری حرف من رو بشنوید؛ ما کاری به اسلام و غیر آن نداریم، در شرایط عادی هر انسانی مصونیت دارد، هر انسانی آزاد است، هر انسانی از حقوقی برخوردار است، اگر جایی آزادی او محدود می شود یا حقی از او نادیده گرفته می شود آنجاست که یک اتفاق غیر عادی رخ داده است. اسلام در یک حکمی، سلب آزادی از یک سری انسان ها را امضاء کرده است، خب این باید توجیه و تبیین شود که چرا چنین حکمی داده است، خواهش میکنم منطقی باشید، بدترین حمله به یک اعتقادات، دفاع بد از انهاست که از حمله و تهاجم بدتر است. نمی شود همین طوری گفت اسن ظلم نیست، در شرایط عادی سلب آزادی دیگران ظلم است، حال باید تبیین شود این امر در اسلام چرا ظلم نیست؟

و طاها;821731 نوشت:
این اثبات نیست بلکه ادعای شماست و باید اثباتش کنید.
من می گویم : خیر
همه ی انسان ها در شرایط عادی حق و حقوقی ندارند.

این حرف، انصافا حرف عجیبی است و حتی دلسوزترین انسانها نسبت به اسلام هم آن را نخواهند پذیرفت، من حاضرم قضاوت در این خصوص را به رأی دوستان در این سایت بسپاریم تا ببینید حقیقتا حرف شما منطقی نیست.
من میگویم: هر انسانی ازاد است و حق و حقوقی داد مگر انکه خلاف آن اثبات شود.
و شما میگویید: اصل این است که کسی حق و حقوقی ندارد مگر انکه خلاف آن ثابت شود!

شما این را می پذیرید انصافا؟

این یک برداشت شما برای اینکه اسلام را دین خشونت و سلب حقوق مردم معرفی کنند کافی است، و اگر واقعا چنین می بود هم ایراد وارد بود!!!
وقتی حیوان بودن یک حقوقی برای حیوان می آورد، انسان بودن برای فرد حقوقی نمی آورد؟ یعنی هر انسانی به دنیا می آید از نظر اسلام آزادی و حقوقی ندارد مگر آنکه اثبات شود؟!!! برادر من این چه حرفی است که شما می زنید که نه عقل می پذیرد و نه شرع!!


و طاها;821731 نوشت:
خلاصه اینکه تا وقتی منشاء یک چشمه خشک نشود نمی توان گفت کسی قصد خشک شدن چشمه را دارد.
پس اگر یکی از جویها آبش خشک شود دلیل بر خشک شدن چشمه نیست. یا اگر چشمه در یک فصلی خشک شد دلیل بر این نیست که کسی می خواهد چشمه را خشک کند و نتوانسته است...


منشأ این چشمه هم به شدت محدود شده است، و اصلا ممکن است جواز آن فقط به جهت بازدارندگی آن باشد که عر کردم و هرگز امامی حکم به بردگی اسرا ندهد! در جایی حرف شما درست می بود که خداوند حکم کرده باشد حتما اسرا باید به بردگی گرفته شوند، در حالی که در آازد کردن بردگان به عنوان کفاره جمع در روزه، یا کفاره قتل و... اجبار وجود دارد، اما در مورد به بردگی گرفتن اصلا اجباری وجود ندارد، بلکه خداوند بین گرفتن فدیه یا به بردگی گرفتن یا اصلا آزاد کردن بلا عوض، یا آازد کردن در برابر آموزش سواد و... اختیار قائل شده است.

خواهش میکنم کمی با تأمل بیشتر روی حرفهای بنده فکر کنید، احساس میکنم کمی تعصب وارد بحث شده، اگر بحث با این منوال پیش برود حصول نتیجه کمرنگ شده و مجبوریم بدون توافق تاپیک را به پایان برسانیم و این برای من اصلا خوشایند نیست. خواهش میکنم خودم و شما بدون تعصب فقط به دنبال رسیدن به حق باشیم، نه مشاجره و مناظره؛ خواهش میکنم.

@};-

نقل قول:

من میگویم: هر انسانی ازاد است و حق و حقوقی داد مگر انکه خلاف آن اثبات شود.

من با این حرف مخالفم
مشرک و کافر و ظالم و باغی و اهل کتاب و مسلمان و شیعه و دزد و عالم و جاهل قاصر و مقصر و قاتل و ..
همگی انسان هستند اما حق و حقوق یکسانی ندارند.
پس مسلمان حقی دارد که مشرک ندارد.
اینها با هم فرق دارند.

به هر حال شما ادعا دارید
اسلام حق ازادی را از برخی انسانها سلب کرده است.

نقل قول:

و شما میگویید: اصل این است که کسی حق و حقوقی ندارد مگر انکه خلاف آن ثابت شود!

خیر
من گفتم در شرایط عادی برده داری ظلم نیست. و شرایط عادی همان چیزی است که اسلام مشخص میکند.
در شرایط عادی انسانها حق و حقوق یکسانی ندارند چون اعتقاد و عمل یکسانی ندارند.
و اگر برای این انسانهای متفاوت حقوق یکسانی قایل شویم غیر عادی است.

البته سر فرصت جواب مفصل تری می نویسم....

و طاها;821932 نوشت:
مشرک و کافر و ظالم و باغی و اهل کتاب و مسلمان و شیعه و دزد و عالم و جاهل قاصر و مقصر و قاتل و ..

ببينيد من متوجه فرمایش شما هستم، اما عرض بنده این است که مشرک و کافر و یاغی و اهل کتاب و دزد و قاتل و اینها پیش از این که مشرک و کافر و قاتل و یاغی بشوند انسان بوده و دارای حق و حقوق و آزادی بوده اند، لذا اصل، آزادی انسان هاست، همه انسان ها، پس اگر کسی گفت چرا اینها مستحق سلب آزادی شده اندنمی شود گفت چون خدا گفته، بلکه می گوییم چون قاتل و کافر و مشرک و... شده اند.
در باب برده داری هم نمی توانید بگوییم اینها سلب آزادی شده اند چون خدا گفته!! در مباحث اعتقادی در جایی که حکم به ظاهر عقل ستیز باشد، این پاک کردن صورت مسئله است، بلکه باید این حق بودن این مسئله را تبیین و توجیه کنید.
می دانید چرا سوالات فلسفه احکام را به جای ارجاع به کارشناس فقه، به کارشناس کلام ارجاع می دهند؟ چون احکام دین نباید عقل ستیز باشد والا اعتقادات آن دین زیر سوال می رود، اگر دینی در فروع یک حکمی بدهد که با عقل انسان ناسازگار باشد یعنی در تشخیص درستی اعتقادات آن دین ما اشتباه کرده ایم، یک دین نمی تواند دین حق باشد و احکام ناحق بدهد!

پس این پاسخ شما هم صحیح نیست که فرموده اید:

و طاها;821932 نوشت:
من گفتم در شرایط عادی برده داری ظلم نیست. و شرایط عادی همان چیزی است که اسلام مشخص میکند.
در شرایط عادی انسانها حق و حقوق یکسانی ندارند چون اعتقاد و عمل یکسانی ندارند.
و اگر برای این انسانهای متفاوت حقوق یکسانی قایل شویم غیر عادی است.

چرا که باید تبیین شود که چیزی که اسلام مشخص کرده منطقی بوده و ظلم نیست، در غیر این صورت باب گفتگو بسته میشد و همه ادیان می گفتند شرایط عادی را دین ما مشخص میکند.
پس ارجاع دادن فروع دین به اصول دین در جایی است که حکمی را عقل نه مدح می کند و نه ذم، در اینجا اگر کسی پرسید میگوییم اگرچه عقل انسان خوبی و یا بدی آن را نمی فهمد اما چون این فروع بر اصول اعتقادی ما بنا شده اند آن را می پذیریم؛ اما اگر جایی حکمی به ظاهر عقل ستیز باشد، اینجا دیگر نمی شود گفت که مبتنی بر اصول دین ماست!! چون طرف می گوید پس در اصول دینتان شک کنید که موجب چنین حکمی شده اند!

به عبارت دیگر ما که فقهی بحث نمی کنیم که بگویید خدا گفته! ما کلامی بحثمی کنیم؛ بله در فقه روحانیون به مردم می گویند خداوند فرموده اینطوری وضو بگیرید و اینگونه نماز بخوانید و روزه بگیرید و...، کسی هم طبیعتا نمی پرسد چرا خدا اینگونه گفته، چون کسانی که احکام بلد نیستند دارند احکام خدا را یاد میگیرند.
اما در کلام، حکم را می دانیم، لازم نیست حکم را هی تکرار کنیم که خدا گفته، خدا گفته! بلکه باید چرایی و منطقی بودن آن را اثبات کنیم.

مسلم;821940 نوشت:
لذا اصل، آزادی انسان هاست، همه انسان ها

به خاطر اینکه بحث متمرکز شود پاسخ مفصل نمی دهم
می خواهم شما اول ادعا و نظرتان را مشخص کنید و برای آنچه می گویم دلیل عقلی بیاورید.

اگر به ارسال های قبلی توجه کنید دلایل عقلی خود را مشروط کردم به اینکه شما دلیل عقلی بیاورید .... ( پس اگر دلیلی متکی به شرع یا رجوع جاهل به عالم یا اعلم می آورم از این باب است نه اینکه متوجه نباشم بحث کلامی یا عقلی است... )

شما می گویید اصل بر آزادی همه انسان ها است و همگی حق آزادی دارند.

می خواهم بدانم

آِیا در مواردی که اسلام به انسان ها حق آزادی نداده است و آنها را برده کرده است ، حق آزادی از آنها سلب شده است یا اصلا حق آزادی نداشته اند ؟

مثلا کنیز زادگانی که برده هستند، جزو انسان هایی هستند که حق آزادی داشتند اما این حق از انها سلب شده است یا اصلا حقی از آنها سلب نشده است ؟
یا هر موردی که اسلام به بردگی آنها اجازه داده است ...

الف -
اگر شما بگویید حقی از آنها سلب شده است یعنی به این جمله باور دارید : همه انسان ها حق آزادی دارند فرقی ندارد مشرک باشند یا مسلمان.
و استثناء را قبول ندارید.
در این حالت، از شما می خواهم که ثابت کنید همه انسان ها در عین اینکه مشرک یا مسلمان هستند از حقوق برابری برخوردار هستند
اما آیا ثابت کردید ؟ خیر
و به فرض که ثابت کنید باید قبول کنید که اسلام حق آزادی را از بردگان و کنیززادگان مسلمان و غیر مسلمان سلب کرده است.
آیا قبول دارید ؟

ب –
و اگر شما بگویید حقی از آنها سلب نشده است زیرا
همه انسان ها حق آزادی دارند
مگر اینکه خلافش ثابت شود
و در این موارد، خلافش ثابت شده است پس حقی از کسی سلب نشده است.

بنده از شما می خواهم که دلیل عقلی بر این مطلب بیاورید که چرا این کنیز زادگان و غیره، حق آزادی نداشتند ؟

اما تا به حال دلیل عقلی نیاوردید.

لطفا موضع خودتان را نسبت به الف و ب مشخص کنید ....

مسلم;821929 نوشت:


منشأ این چشمه هم به شدت محدود شده است،

به هر حال بسته نشده ...

نقل قول:
و اصلا ممکن است جواز آن فقط به جهت بازدارندگی آن باشد

ممکن است که دلیل نیست.

نقل قول:
در حالی که در آازد کردن بردگان به عنوان کفاره جمع در روزه، یا کفاره قتل و... اجبار وجود دارد، اما در مورد به بردگی گرفتن اصلا اجباری وجود ندارد، بلکه خداوند بین گرفتن فدیه یا به بردگی گرفتن یا اصلا آزاد کردن بلا عوض، یا آازد کردن در برابر آموزش سواد و... اختیار قائل شده است.

خداوند به مالک شدن و پرورش گوسفند اجبار نکرده است.
اما در مقابل گاهی اوقات قربانی گوسفند یا اطعام از گوشت آن واجب می شود به سبب کفاره یا قسم یا نذر ...

آیا این نشان می دهد که خداوند قصد از بین بردن گوسفندان یا مالک نشدن بر آنها را دارد ؟
خیر

جواب من مفصل تر است اما فعلا به همین مقدار اکتفاء می کنم تا اول موضع شما نسبت به ارسال قبلی مشخص شود و دلیل عقلی خود را ارائه کنید.

و طاها;821952 نوشت:
اگر به ارسال های قبلی توجه کنید دلایل عقلی خود را مشروط کردم به اینکه شما دلیل عقلی بیاورید

ببینید اینکه انسان ها تا خلافی نکرده اند حق آزادی دارند که دلیل نمی خواهد! همیشه مدعی است که باید دلیل بیاورد! این امور از الفبای بحث و گفتگو است. لذا در دادگاه هم تا جرمی برای انسان اثبات نشود کسی را مجازات یا زندانی نمی کنند، چون اصل این است که همه انسان ها باید حق و حقوق و آزادی داشته باشند تا زمانی که دلیلی بر خلاف آن وجود ندارد؛ برای همین است که من می گویم ما مدافعین برده داری اسلامی باید در این خصوص دلیل بیاوریم.

و طاها;821952 نوشت:
این حق از انها سلب شده است یا اصلا حقی از آنها سلب نشده است ؟


بحث بيخودی دارد پیچیده میشود.

معلوم است که «الف» درست است و حق آزادی داشته اند اما به خاطر جرمشان این حق از آنها سلب شده است. اگر من از خود شما هم بپرسم که یک شخصی که الان زندان است از اول حق آزادی نداشته است یا حق آزادی داشته اما از او سلب شده است، می گویید حق ازادی داشته است اما چون مرتکب جرمی شده است این حق از او سلب شده است، لذا باید اثبات شود که اولا مرتکب جرم شده و ثانیا این مجازات با جرمی که مرتکب شده تناسب دارد؛ در غیر این صورت بدون پاسخ صحیح به این دو سوال هر سلب حق و حقوقی ظالمانه خواهد بود.
اینقدر این مسئله بدیهی است که باور کنید نمی دانم چه مثالی بزنم! شما وقتی می بینید چند نفر در کوچه یک نفر را می زنند اولین سوالی که از ایشان می پرسید می گویید چرا او را می زنید؟ یعنی این عادی نیست، امنیت حق هر انسانی است؛ اما اگر ببینید در خیابان به کسی احترام گذاشته می شود، حق کسی به او داده می شود، شخص آزاد گذاشته میشود، نمی گویید چرا؟ چون این طبیعی و عادی است.

و طاها;821952 نوشت:
در این حالت، از شما می خواهم که ثابت کنید همه انسان ها در عین اینکه مشرک یا مسلمان هستند از حقوق برابری برخوردار هستند
اما آیا ثابت کردید ؟ خیر
و به فرض که ثابت کنید باید قبول کنید که اسلام حق آزادی را از بردگان و کنیززادگان مسلمان و غیر مسلمان سلب کرده است.

خب پاسخ این سوال هم طبق آنچه که بان کردم روشن میشود، یعنی آن چیزی که اثبات میخواهد جرم و مجازات است نه حقوق انسان ها.

مسلم;821956 نوشت:
ببینید اینکه انسان ها تا خلافی نکرده اند حق آزادی دارند که دلیل نمی خواهد! همیشه مدعی است که باید دلیل بیاورد! این امور از الفبای بحث و گفتگو است. لذا در دادگاه هم تا جرمی برای انسان اثبات نشود کسی را مجازات یا زندانی نمی کنند، چون اصل این است که همه انسان ها باید حق و حقوق و آزادی داشته باشند تا زمانی که دلیلی بر خلاف آن وجود ندارد؛ برای همین است که من می گویم ما مدافعین برده داری اسلامی باید در این خصوص دلیل بیاوریم.


بحث بيخودی دارد پیچیده میشود.

معلوم است که «الف» درست است و حق آزادی داشته اند اما به خاطر جرمشان این حق از آنها سلب شده است. اگر من از خود شما هم بپرسم که یک شخصی که الان زندان است از اول حق آزادی نداشته است یا حق آزادی داشته اما از او سلب شده است، می گویید حق ازادی داشته است اما چون مرتکب جرمی شده است این حق از او سلب شده است، لذا باید اثبات شود که اولا مرتکب جرم شده و ثانیا این مجازات با جرمی که مرتکب شده تناسب دارد؛ در غیر این صورت بدون پاسخ صحیح به این دو سوال هر سلب حق و حقوقی ظالمانه خواهد بود.
اینقدر این مسئله بدیهی است که باور کنید نمی دانم چه مثالی بزنم! شما وقتی می بینید چند نفر در کوچه یک نفر را می زنند اولین سوالی که از ایشان می پرسید می گویید چرا او را می زنید؟ یعنی این عادی نیست، امنیت حق هر انسانی است؛ اما اگر ببینید در خیابان به کسی احترام گذاشته می شود، حق کسی به او داده می شود، شخص آزاد گذاشته میشود، نمی گویید چرا؟ چون این طبیعی و عادی است.

خب پاسخ این سوال هم طبق آنچه که بان کردم روشن میشود، یعنی آن چیزی که اثبات میخواهد جرم و مجازات است نه حقوق انسان ها.

توجه کنید محل نزاع کجاست.

اصلا فرض گرفتم که روی اصل بودن حق آزادی اختلاف نداریم.

اما در مورد برده گرفتن یا برده داری آن مواردی که اسلام اجازه می دهد سوال پرسیدم
پس
طبق بند الف

ما فرض کردیم آنها ( بردگان ) حقی داشته اند و اسلام آن حق را از آنها سلب کرده است.

طبق بند الف
فرض کردیم که مثلا قاتل حق حیات دارد و با کشتن او حق او را از او سلب کرده ایم و این ظلم است.

اما اگر مثلا فرض کنیم قاتل حق حیات ندارد پس کشتن او سلب حق حیات نیست و ظلمی نکرده ایم. و این مثال مطابق بند الف نیست.

امیدوارم متوجه شده باشید منظورم چیست ....

فکر می کنم ان چه شما از بند الف برداشت کردید مطابق بند الف نیست.

الف -
اگر شما بگویید حقی از آنها سلب شده است یعنی به این جمله باور دارید : همه انسان ها حق آزادی دارند فرقی ندارد مشرک باشند یا مسلمان.
و استثناء را قبول ندارید.
در این حالت، از شما می خواهم که ثابت کنید همه انسان ها در عین اینکه مشرک یا مسلمان هستند از حقوق برابری برخوردار هستند
اما آیا ثابت کردید ؟ خیر
و به فرض که ثابت کنید باید قبول کنید که اسلام حق آزادی را از بردگان و کنیززادگان مسلمان و غیر مسلمان سلب کرده است.
آیا قبول دارید ؟

ب –
و اگر شما بگویید حقی از آنها سلب نشده است زیرا
همه انسان ها حق آزادی دارند
مگر اینکه خلافش ثابت شود
و در این موارد، خلافش ثابت شده است پس حقی از کسی سلب نشده است.

بنده از شما می خواهم که دلیل عقلی بر این مطلب بیاورید که چرا این کنیز زادگان و غیره، حق آزادی نداشتند ؟

اما تا به حال دلیل عقلی نیاوردید.

لطفا موضع خودتان را نسبت به الف و ب مشخص کنید ....
من دوباره با مثال توضیح می دهم
چون فکر می کنم شما بند ب را قبول دارید و درست متوجه نشدید ( البته اگر با این توضیح باز هم قانع نشدید بیشتر فکر می کنم و پاسخ مناسب خواهم داد )
بنا به بند الف
فرض کردیم که قاتل حق حیات دارد پس کشتن او، سلب حق حیات از او است و این ظلم است.

بنا به بند ب
فرض کردیم که قاتل حق حیات ندارد پس کشتن او، سلب حق حیات از او نیست و این ظلم نیست.

با توجه به این مثال ها از شما می خواهم دوباره موضع خود را مشخص کنید تا احیانا از اشتباه جلوگیری شده باشد ...

و طاها;821960 نوشت:
امیدوارم متوجه شده باشید منظورم چیست ....

بنده میگویم قاتل حق حیات ندارد، یعنی این فرمایش شما را قبول دارم:

و طاها;821960 نوشت:
اما اگر مثلا فرض کنیم قاتل حق حیات ندارد پس کشتن او سلب حق حیات نیست و ظلمی نکرده ایم

منتهی می گویم اگرچه قاتل الان حق حیات ندارد اما پیش از قتل حق حیات داشته است، این ارتکاب قتل است که حق حیات را از او گرفته است، یعنی پیش از شرائط فعلی اش حق حیات داشته است؛ لذا باید اثبات شود که اولا آیا سلب حق حیات مجازاتی مناسبی برای قتل است؟ و ثانیا آیا او واقعا مرتکب قتل شده است؟ در بحث برده داری هم همین طور است، از نظر اسلام این کفر، این شرک، این برده زادگی و... است که حق آزادی را از برده سلب کرده است، اگر اینها نبود او انسان آزادی می بود، حال باید تبیین شود آیا این سلب آزادی با این شرایط تناسب دارد؟

اصلا بردگی کافر و مشرک را رها کنید، چرا برده زاده ای که پدر و مادرش بردگان مسلمانی هستند باید حق آزادی از او سلب شود؟ خب اینها باید توجیه شود، نمیشود گفت چون خدا گفته!!

مسلم;822027 نوشت:
بنده میگویم قاتل حق حیات ندارد، یعنی این فرمایش شما را قبول دارم:

منتهی می گویم اگرچه قاتل الان حق حیات ندارد اما پیش از قتل حق حیات داشته است، این ارتکاب قتل است که حق حیات را از او گرفته است، یعنی پیش از شرائط فعلی اش حق حیات داشته است؛ لذا باید اثبات شود که اولا آیا سلب حق حیات مجازاتی مناسبی برای قتل است؟ و ثانیا آیا او واقعا مرتکب قتل شده است؟ در بحث برده داری هم همین طور است، از نظر اسلام این کفر، این شرک، این برده زادگی و... است که حق آزادی را از برده سلب کرده است، اگر اینها نبود او انسان آزادی می بود، حال باید تبیین شود آیا این سلب آزادی با این شرایط تناسب دارد؟

اصلا بردگی کافر و مشرک را رها کنید، چرا برده زاده ای که پدر و مادرش بردگان مسلمانی هستند باید حق آزادی از او سلب شود؟ خب اینها باید توجیه شود، نمیشود گفت چون خدا گفته!!

خوب پس بند ب را قبول دارید نه بند الف را

حالا اثبات کنید :

ب –
و اگر شما بگویید حقی از آنها سلب نشده است زیرا
همه انسان ها حق آزادی دارند
مگر اینکه خلافش ثابت شود
و در این موارد، خلافش ثابت شده است پس حقی از کسی سلب نشده است.

بنده از شما می خواهم که دلیل عقلی بر این مطلب بیاورید که چرا این کنیز زادگان و غیره، حق آزادی نداشتند ؟

و طاها;822032 نوشت:
در این موارد، خلافش ثابت شده است پس حقی از کسی سلب نشده است.

من همین را میگویم، میگویم چطور خلافش اثبات شده؟ نمی شود گفت اسلام گفته که!!! باید تحلیل و تبیین کرد که خلافی که اسلام ثابت کرده منطقی بوده و ظالمانه نیست!

و طاها;822032 نوشت:
بنده از شما می خواهم که دلیل عقلی بر این مطلب بیاورید که چرا این کنیز زادگان و غیره، حق آزادی نداشتند ؟

دلیل عقلی اش را سابقا هم عرض کردم، تا زمانی که نظام برده داری آنگونه پابرجا بوده است، آزادی کنیز زادگان نه تنها آسایش را برای ایشان به ارمغان نمیآورد، بلکه موجب ظلم بزرگتری در حق ایشان میشده است.
باید شرایطی که اسلام با آن روبرو بوده را دید، برخی از مردم در آن زمان از شدت فقر، داوطلبانه خودشان را می فروختند تا لااقل شکمشان سیر شود، لذا اینطور نیست که قاطعانه بگوییم فرمان به آزادسازی آنها به نفع ایشان تمام میشده است.
خب این بچه ها هم نیازهای عاطفی داشته اند، هم نیازهای مادی داشته اند، و... که با آزادی تمام اینها هم از دست میرفته است.

مسلم;822075 نوشت:
من همین را میگویم، میگویم چطور خلافش اثبات شده؟ نمی شود گفت اسلام گفته که!!! باید تحلیل و تبیین کرد که خلافی که اسلام ثابت کرده منطقی بوده و ظالمانه نیست!

خوب است که بند ب را قبول دارید
اما شما وقتی قبول می کنید که چون بردگان حق ازادی نداشتند، اسلام آنها را برده کرده است و ظلمی صورت نگرفته است
نه اینکه بردگان حق آزادی داشتند و اسلام این حق را از آنها سلب کرده باشد،

دیگر نباید دچار چنین تناقضی شوید :

نقل قول:

دلیل عقلی اش را سابقا هم عرض کردم، تا زمانی که نظام برده داری آنگونه پابرجا بوده است، آزادی کنیز زادگان نه تنها آسایش را برای ایشان به ارمغان نمیآورد، بلکه موجب ظلم بزرگتری در حق ایشان میشده است.

نقل قول:
بلکه موجب ظلم بزرکتری در حق ایشان می شده است.
به این جمله ی خودتان دقت کنید
شما آزادی بردگان را ظلم بزرگتر می دانید
یعنی بردگی آنها را نیز ظلم می دانید.
این در حالی است که قبلا قبول کردید که بردگان حق آزادی نداشتند و حقی از آنها سلب نشده است و ظلمی صورت نگرفته است. ( طبق بند ب )
پس کلام شما تناقض دارد
انتخاب کنید :
یا حقی از بردگان سلب نشده است و ظلمی بر آنها نشده است ( بند ب ) که در این صورت تعبیر "ظلم بزرگتر" اشتباه است
یا حقی از آنها سلب شده است و بر آنها ظلم شده است ( بند الف )

و طاها;822151 نوشت:
کلام شما تناقض دارد

کلام بنده تناقض ندارد، اگر به حرف بنده دقت کرده بودید تا به حال بحث بر سر بردگانی بود که اسیر شده اند، لذا می گفتیم آنها حق آزادی داشته اند اما به خاطر مجازاتشان این حق از آنها سلب شده است، اما شما سوال دیگری مطرح کردید:

و طاها;821963 نوشت:
بنده از شما می خواهم که دلیل عقلی بر این مطلب بیاورید که چرا این کنیز زادگان و غیره، حق آزادی نداشتند ؟

اگرچه آنهایی که در جنگ اسیر شده اند مقصر هستند، اما کنیز زادگان که مقصر نیستند و گناهی مرتکب نشده اند، فقط پدر و مادرشان برده هستند. اینجا نمی شود گفت سلب حکم آزادی ظالمانه نیست.

در دسته اول خب طبیعتا به خاطر جرمی که مرتکب شده اند حق آزادی از انها سلب می شود، اما شما از دسته دوم، یعنی کنیز زادگان پرسیدید و من گفتم برده شدن آنها ظلم است اما آزادسازی آنها منجر به ظلم بزرگتری در حق ایشان میشود.

بنابراین من بردگی دسته اول را خیر، اما بردگی دسته دوم را ظلمی می دانم که اسلام در برابر آن چاره ای نداشته است، چرا که نفی آن به نفع برده ها نبوده است.

خلط این دو موجب شده است که حرف بنده را متناقض بشمارید.

مسلم;822235 نوشت:
کلام بنده تناقض ندارد، اگر به حرف بنده دقت کرده بودید تا به حال بحث بر سر بردگانی بود که اسیر شده اند، لذا می گفتیم آنها حق آزادی داشته اند اما به خاطر مجازاتشان این حق از آنها سلب شده است، اما شما سوال دیگری مطرح کردید:

اگرچه آنهایی که در جنگ اسیر شده اند مقصر هستند، اما کنیز زادگان که مقصر نیستند و گناهی مرتکب نشده اند، فقط پدر و مادرشان برده هستند. اینجا نمی شود گفت سلب حکم آزادی ظالمانه نیست.

در دسته اول خب طبیعتا به خاطر جرمی که مرتکب شده اند حق آزادی از انها سلب می شود، اما شما از دسته دوم، یعنی کنیز زادگان پرسیدید و من گفتم برده شدن آنها ظلم است اما آزادسازی آنها منجر به ظلم بزرگتری در حق ایشان میشود.

بنابراین من بردگی دسته اول را خیر، اما بردگی دسته دوم را ظلمی می دانم که اسلام در برابر آن چاره ای نداشته است، چرا که نفی آن به نفع برده ها نبوده است.

خلط این دو موجب شده است که حرف بنده را متناقض بشمارید.

سوال من اختصاصی به کنیززادگان نداشت چون گفتم کنیززادگان و غیره. شاید کوتاهی از بنده بود.
به هر حال اکنون شما بردگان را در دو دسته قرار داده اید
الف
کسانی که به واسطه ی جرمی، برده شده اند : این افراد حق ازادی نداشته اند پس حقی از آنها سلب نشده و ظلمی صورت نگرفته است.
ب
کسانی که برده به دنیا آمده اند : این افراد حق آزادی دارند و سلب حق آزادی از آنها ظلم است اما آزاد کردن آنها ظلم بزرگتری است.

اکنون بفرمایید علت این ظلم بزرگتر کیست ؟ مالکین باعث این ظلم بزرگتر شده اند و اسلام نمی تواند جلوی آنها را بگیرد ؟ یا اسلام که اجازه داده است کنیز زادگان بین دو ظلم گیر بیفتند ؟ یا ...

و طاها;822313 نوشت:
اکنون بفرمایید علت این ظلم بزرگتر کیست ؟

نمیشود یک فرد را مقصر دانست، مثلا بگوییم مالک مقصر است، بلکه عامل آن فرهنگ عمومی حاکم بر جامعه، و نظام برده داری بوده است که خود ریشه هایی داشته است، مانند فقر که برخی از روی فقر خود را می فروخته اند تا شکمشان سیر شود، یا خوی جنگ و سلطه طلبی، یا نژاد پرستی و...، و این موارد فرهنگی را شکل میداده که مالک از آن تبعیت می کرده است.
پس اسلام آنها را بین دو ظلم گیر نینداخته، اسلام در زمان ظهور با این مسئله روبرو شده که کنیز زادگان بین دو ظلم گیر افتاده اند، ظلمی که اگر یکباره نفی میشد موجب ظلم بزرگتری میشد، مثل این است که کسی ماهی را در قلب کویر رها کند!!! چرا که روشن است با عدم استقلال مالی و رفتاری پدر و مادری که برده هستند، نمی توان حکم به آزادی فرزندانشان نمود.

مسلم;822363 نوشت:
نمی توان حکم به آزادی فرزندانشان نمود.

نقل قول:
نمی توان حکم به آزادی فرزندانشان نمود.
نکته ای که باید متذکر شوم این است
حکم به آزاد کردن بردگان با حق آزادی داشتن بردگان متفاوت است.
حق گرفتنی است.
گرفتن حق منوط به خواست و تشخیص صاحب حق است.
مثلا برده ای که فقیر است یا در شرایط خاصی است ممکن است تشخیص دهد که از حق آزادی خود استفاده نکند.
اما اگر شرایط را داشته باشد مالک باید این حق را به او بدهد.
نقل قول:
اسلام آنها را بین دو ظلم گیر نینداخته، اسلام در زمان ظهور با این مسئله روبرو شده
خیر اسلام خود حکم به برده کردن اسیران داده است
از طرفی از نظر شما اسلام می داند حق آزادی به بردگان، موجب ظلم بزرگتر می شود و لذا حق آزادی را از آنها سلب کرده است.
در حالی که عقل حکم می کند اسلام کاری نمی کند که انسان ها بین دو ظلم گیر بیفتند.
وقتی یک فروشنده ی تیغ، می داند خریدار از تیغ برای امور حرام استفاده می کند حق ندارد آن تیغ را بفروشد چه طور در مورد اسلام چنین فکری می کنید؟!
پس حق آزادی دادن به بردگان و گرفتن حقشان، موجب ظلم بزرگتر نمی شود بلکه باعث از بین رفتن ظلم میشود.
نقل قول:
و این موارد فرهنگی را شکل میداده که مالک از آن تبعیت می کرده است.
مقصود من همانطور که در ادامه ی سوال مشخص می شود
پیدا کردن ظالمان است یعنی فاعل مختار ( همان طور که می دانید حسن و قبح با فاعل مختار کار دارد ... )
نه اسباب روانی و یا فرهنگی
فاعل مختاری که باعث ظلم میشود کیست ؟
مالک که جلوی برده ای که حق ازادی می خواهد را می گیرد.
اسلام ( به ادعای شما ) که حق آزادی را از برده سلب می کند چون می داند نمی تواند جلوی ظلم مالکین را بگیرد.
اسلام ( به ادعای شما ) با اینکه می داند نمی تواند جلوی ظلم مالکین را بگیرد اما اسیران را برده می کند مانند فروشنده ی تیغ به خریداری که از آن در راه ظلم و حرام بهره می برد به خاطر تبعیت از فرهنگ ظالمانه.
از این رو است که
یا
اسلام خود دچار ظلم شده است. ( که درست نیست ) ( نتیجه ادعای شما )
یا
حق آزادی به بردگان موجب ظلم بزرگتر نمی شود بلکه باعث از بین رفتن ظلم میشود.
و این حق ازادی لازم و واجب است نه مستحب. ( نزدیک به برخی اهل سنت )
و یا
بگوییم اصلا فرض اشتباه است و برده زادگان مانند برده شدگان، حق آزادی ندارند. پس آزاد کردن آنها نیز لازم و واجب نیست. ( ظاهرا همان نگاه شیعه و برخی اهل سنت )

و طاها;822508 نوشت:
از نظر شما اسلام می داند حق آزادی به بردگان، موجب ظلم بزرگتر می شود و لذا حق آزادی را از آنها سلب کرده است.
در حالی که عقل حکم می کند اسلام کاری نمی کند که انسان ها بین دو ظلم گیر بیفتند.

حق آزادی را سلب نکرده است، ظلم بزرگتر را سلب کرده است.
دوباره عرض می کنم اسلام بردگان را میان دو ظلم قرار نداده است، خب وقتی اسلام ظهور کرد بردگی رواج داشت، انسانهای فقیری که مالک هیچ چیز نبودند، حتی دستمزدشان متعلق به اربابشان بود، اینها بین دو ظلم اسیر نیستند؟ اسلام باید این فقرا را آزاد می کرد تا از گرسنگی بمیرند؟ خواهش می کنم احساسات رو کنار بگذارید و منطقی بحث کنید.

و طاها;822508 نوشت:
وقتی یک فروشنده ی تیغ، می داند خریدار از تیغ برای امور حرام استفاده می کند حق ندارد آن تیغ را بفروشد چه طور در مورد اسلام چنین فکری می کنید؟!
پس حق آزادی دادن به بردگان و گرفتن حقشان، موجب ظلم بزرگتر نمی شود بلکه باعث از بین رفتن ظلم میشود.

فروش تیغی که طرف از آن سوء استفاده می کند آخر چه ربطی به بحث ما دارد انصافا؟!! اسلام که آنها را بین دو ظلم اسیر نکرده، اسلام شرایط موجود را باید به بهترین نحو مدیریت کند.

و طاها;822508 نوشت:
پیدا کردن ظالمان است یعنی فاعل مختار ( همان طور که می دانید حسن و قبح با فاعل مختار کار دارد ... )
نه اسباب روانی و یا فرهنگی
فاعل مختاری که باعث ظلم میشود کیست ؟

ما که روی هوا و تئوریک محض بحث نمیکنیم، نمی شود چشم را بر روی حقائق جامعه بست و فقط به دنبال فاعل مختاری که مقصر است گشت، وقتی یک سنت برخی مردم را فاقد هر گونه دارایی نگه داشته است، خب نمی توان آنها را یک باره آزاد کرد، اینها از گرسنگی می میرند، یا به فساد و فحشا رو می آورند! بحث اعتقادی که احساساتی نمی شود! به مثالی که زدم دقت نکردید، کسی که ماهی را از دریا گرفته است و به کویر آورده است، حالا هی به او بگوییم کار تو ظلم است او را رها کن! خب اینجا رها کردن یعنی مرگ او!! نه رفع ظلم در حق او!!!

و طاها;822508 نوشت:
اسلام ( به ادعای شما ) که حق آزادی را از برده سلب می کند چون می داند نمی تواند جلوی ظلم مالکین را بگیرد.
اسلام ( به ادعای شما ) با اینکه می داند نمی تواند جلوی ظلم مالکین را بگیرد اما اسیران را برده می کند مانند فروشنده ی تیغ به خریداری که از آن در راه ظلم و حرام بهره می برد به خاطر تبعیت از فرهنگ ظالمانه.

شما از بس که بر نقد بنده اصرار دارید، حتی سعی نمی کنید حرف بنده را دست بفهمید بعد نقد کنید، اسلام می تواند جلوی ظلم اینها را بگیرد، من کی گفتم نمی تواند؟ می تواند حکم به آزادسازی یکباره بردگان بدهد و به این حکم عمل هم می شود و همه آزاد می شوند و از ظلم مالکان رهایی می یابند، اما افق دید شما متاسفانه فقط تا همینجا را می بیند، دیگر از اینجا به بعد را نه به خود، و نه به اسلام مربوط نمی دانید که جمعیت عظیمی که در شهر رها شده اند، نه اندک دارایی دارند، نه کاری، نه درآمدی، فقط به این خوشحالیم که از ظلم مالکان رها شده اند!!!! اما اسلام بر خلاف شما اینگونه احساساتی نمی نگرد، میداند اگرچه قدرت آزادسازی بردگان را دارد اما آنها را از چاله ای بیرون آورده و به چاه می اندازد.
پس مثال فروش تیغ هم اصلا اینجا ربطی ندارد، چون بحث استفاده و سوء استفاده نیست، اصلا غیر از این امکان ندارد، یا ماندن بردگان در بردگی و تأمین معیشت ایشان و آزادسازی تدریجی(که اسلام آن را برگزیده)، یا آزاد شدن یکباره ردگان بدون هیچگونه کار و درآمد و سرمایه ای(که گویا شما بر آن اصرار دارید) که عواقب آن راعرض کردم چه می شود، و هر کس کوچکترین تجسمی از مسئله داشته باشد به عوارض اجتماعی و امنیتی آن را تصدیق خواهد کرد.

و طاها;822508 نوشت:
اسلام خود دچار ظلم شده است. ( که درست نیست ) ( نتیجه ادعای شما )

متاسفانه بعد از گذشت 37 صفحه از این تاپیک هنوز حرف بنده را نفهمیده نقد می کنید!!! اینکه رفع ظلم امکان ندارد تا اینکه اسلام خودش دچار ظلم شده تفاوت دارد، درک این تفاوت که به نظرم دشوار نیست!!!

و طاها;822508 نوشت:
یا
حق آزادی به بردگان موجب ظلم بزرگتر نمی شود بلکه باعث از بین رفتن ظلم میشود.

اگر کسی منطقی و به دور از احساسات آنچه را گفتم تجسم کند خواهد فهمید که جکم به ازادی بردگان و کنیززادگان موجب ظلم در حق ایشان میشود یا خیر.

و طاها;822508 نوشت:

یا
بگوییم اصلا فرض اشتباه است و برده زادگان مانند برده شدگان، حق آزادی ندارند. پس آزاد کردن آنها نیز لازم و واجب نیست.

هر عقل سلیمی میپذیرد که حکم به بردگی حداقل در خصوص کنیززادگان مسلمان در وهله اول ظلم است، مگر آنکه منفعت بزرگتری در ورای آن باشد، یا اینکه نفی آن موجب شود که ظلم بزرگتری دامن ایشان را بگیرد. در غیر این صورت ظلم بودن آن آشکار است، و نمی شود با سخنانی چون اسلام گفته، و خدا گفته آنها را توجیه و تبیین کرد؛ نمی شود گفت چون حق آزادی ندارند، چون اسلام حق آزادی از آنها را سلب کرده و از این حرف ها؛ چون سوال مستشکلین در مباحث اعتقادی این است که چرا خدا گفته؟ چرا اسلام چنین حکمی داده است؟ چرا اسلام حق آزادی از آنها را سلب کرده؟ خب در جواب این سوال باید حکمت حکم تبیین و توجیه شود که دفع افسد به فاسد دیگر ظلم نیست، بلکه عین خیرخواهی است.

در هر صورت من هرچه باید در این خصوص می گفتم را عرض کردم، اختلاف ما به نقطه صفر مرزی و به تعبیری مبنایی رسیده است که آیا آزادی بردگان ظلم است یا نیست، نتیجه این بحث به شناخت دقیق از اوضاع و شرایط آن زمان بر می گردد که ما در خصوص آن اختلاف نظر داری و بدون اشتراک در این مسئله به اتفاق نظر نخواهیم رسید؛ شما را توصیه می کنم به جای ادامه بحث از این زاویه، به مطالعه تاریخی در خصوص اوضاع و شرایط اجتماعی صدر اسلام بپردازید شاید گره گشایی شود.
لذا اگر حرف جدید و یا از زاویه نو می خواهید به بحث ادامه دهید می شنوم اما اگر همین بحث را بخواهید ادامه بدهید ادامه بحث را بی فایده می دانم، با تفاوتی که در رویکردها وجود دارد این بحث نتیجه ای را در بر نخواهد داشت به همین خاطر است قضاوت در این خصوص را به خوانندگان بسپاریم.

به این قسمت جواب ندادید
خیر اسلام خود حکم به برده کردن اسیران داده است

و به تفاوت حق و حکم توجه نمی کنید.

هم چنین بندهدنگفتم طبق فرض شما اسلام جلوی ظلم بزرگتر را نگرفته بلکه گفتم گرفته.

سر فرصت جواب خواهم داد

تا زمان فرصت
یک توضیح دیگر عرض میکنم
اسلام اسیرانی را برده کرده است.
این بردگان فرزندانی به دنیا می آورند که حق آزادی دارند

طبق فرمایش کارشناس محترم اسلام با اینکه می داند برده کردن اسیران موجب میشود برده زادگان نتوانند از حق شان بهره ببرند و باعث میشود در ظلم کمتر باقی بمانند، اما با این وجود اسیران را برده کرده است و باعث شده هزاران انسان در میان یک دو راهی ظلم کمتر و بیشتر باقی بمانند.
این تحلیل کارشناس محترم از اسلام و تاریخ آن است که به نظر می رسد اثبات ظالمانه بودن حکم اسلام مبنی بر برده شدن اسیران است.
این به مانند همان تیغ فروشی است که می داند مصرف کننده از ان در امور ظالمانه استفاده میکند اما باز ان را می فروشد و سبحان الله اگر اسلام چنین کند

و طاها;822593 نوشت:
به این قسمت جواب ندادید
خیر اسلام خود حکم به برده کردن اسیران داده است

و به تفاوت حق و حکم توجه نمی کنید.



ببینید تمام احکام اسلام، و اصلا تمام رفتار عقلاء حول محور اهم و مهم میچرخد، هدف اسلام از برده داری فقط دو چیز است، یکی جنبه بازدارندگی از جنگ، و دیگری انتقال مفاهیم اسلامی به بردگان، لذا تمامی راه های برده گیری را ممنوع کرد و تنها برده گیری اسرا را با دو هدفی که ذکر شد تحت نظر امام جایز میداند، پس این برده داری در نگاه اسلام اصالت ندارد، و این جواز به خاطر برتری مصلحت مهم تر بر مفسده حداقلی است، لذا تا زمانی که اسلام نتواند از راه دیگری به این دو هدف برسد برده داری را جایز شمرده است، تا هم هزینه های اضافی را برای تأسیس اردوگاه و نگهداری اسرا از دوش حکومت نوپای اسلامی بر دارد، و هم بردگان را مطابق تعالیم اسلامی تربیت نماید.
بزرگترین اشتباه در خصوص برده داری در اسلام این است که برده داری را به جای ابزار، هدف اسلام بدانیم، هرگز اینطور نیست.
لذا حکم اسلام به جواز برده داری علی رغم محرومیت برخی از آزادی، مصلحت مهم تری را به دنبال دارد، به همین خاطر اسلام حکم به برده کردن اسیران داده است، از آن طرف در مورد کنیززادگان هم با یک دو راهی روبرو بوده که آزاد کردن یکباره آنان مفسده بیشتری دارد، یا نگهداری آنها در اسارت؟ البته نه برای همیشه تا زمانی که با یک برنامه ریزی بلند مدت مدت برده داری عملا از بین برود.

متاسفانه خودم هم از تکرار حرف هایم در این تاپیک، که شنیده نمی شوند خسته شده ام!!!! اما چه می شود کرد!

و طاها;822605 نوشت:
اسلام اسیرانی را برده کرده است.
این بردگان فرزندانی به دنیا می آورند که حق آزادی دارند

طبق فرمایش کارشناس محترم اسلام با اینکه می داند برده کردن اسیران موجب میشود برده زادگان نتوانند از حق شان بهره ببرند و باعث میشود در ظلم کمتر باقی بمانند، اما با این وجود اسیران را برده کرده است و باعث شده هزاران انسان در میان یک دو راهی ظلم کمتر و بیشتر باقی بمانند.

اسلام حکم به برده داری نکرده است، شما چرا توجه نیستید؟ برده داری از هفت، هشت راه اتفاق می افتاده، اسلام همه را از بین برد الا یکی را! نه اینکه برده داری نبوده باشد و او یک راه برای آن وضع کرده باشد، این را اگر در نظر داشته باشید دیگر نمی گویید اسلام حکم ظالمانه وضع کرده است، پس اگر هم کسی می خواهد شبهه ای مطرح کند درست تر این است که بگوید: چرا اسلام حکم ظالمانه را به طور کامل ریشه کن نکرده است، این اولا.

ثانیا وقت روشن شد اسلام با چنین مسئله ای روبرو بوده است، باید دقت کرد وقتی امری حتی شراب خواری هم در جامعه ای شایع باشد نمیتوان آن را به یکباره از میان برد، نه اینکه اسلام که در ابتدا آن را جایز شمرد به امری باطل حکم جواز داده باشد، بلکه از این باب که منطقی است که با اهل باطل باید منطقی برخورد کرد، نه احساسی؛ پس اسلام با این جواز هم با مدافعان برده داری و فرهنگ مقبول جامعه برخورد احساسی نکرد، و ثانیا: دشمنانی که اسلام نوپا را تهدید میکردند ازجنگ و جنایت بازداشت، و ثالثا: با پخش نمودن اسرا در میان خانواده های مسلمان، فرهنگ اسلامی را به آنها انتقال داد، و رابعا: بار سنگین مالی نگهداری اسرا را از روی دوش حکومت اسلامی برداشت.

و ثالثا: اسلام آن یک راه را هم تحت نظر امام عادل جایز دانسته، نه خلفای بناحق اموی و عباسی! لذا می بینید شاهزادگان ایرانی که به دستور خلیفه دوم قرار بود به کنیزی گرفته شوند با مخالفت امام علی(ع) در انتخاب همسر آزاد گذاشته می شوند.

و طاها;822605 نوشت:
این به مانند همان تیغ فروشی است که می داند مصرف کننده از ان در امور ظالمانه استفاده میکند اما باز ان را می فروشد و سبحان الله اگر اسلام چنین کند

سبحان الله از برداشت و نتیجه گیری شما!!!
امیدوارم با توضیحاتی که ضمیمه کردم ابهامات بحث برطرف شده باشد.

سلام جناب وطاها ...
امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...

ببینید یک تفاوت عمده در درون بحثهای اینجوری وجود داره که شما اون مساله رو در نظر نمیگیرین .

معمولا افراد مذهبی .. میرند ایمانشون رو از مسیرهای دیگری بدست میارن و سپس بابته ایمانی که بدست میارن مسائل رو تحلیل میکنند . ما دو نوع عقل داریم .

1.اینکه افراد با توجه با توجه به تجربیاتی که در زندگی کسب میکنند چیزی رو درست و چیزی رو اشتباه میدونند . و این اشخاص هر مساله ای رو به این عقل میدن ... و نتیجه گیری میکنند که اون چیز درست هست یا اشتباه . این افراد ایدیولوگ نیستند . هر گزاره رو جداگانه در نظر میگیرند و صحت و سقمش رو بررسی میکنند .

2. گروه دوم افرادی هستند که چیزی رو اثبات میکنند . و از اون اثباتشون در جاهای دیگر نیز استفاده میکنند . عقلانیت هم دقیقا همین هست . شما قضیه لولا را در درون هندسه اثبات میکنین و سپس به مراتب از اون استفاده میکنین .

افراد مذهبی جزو گروه دوم هستند ... حقانیت الله و اسلام رو ثابت میکنند و بعدش قوانین رو اجرا میکنند . شما اگر قویترین استدلال ها رو هم بر بی اخلاقی بودن برده داری بیارین ... در نهایت یک شخص مذهبی میتونه ادعا کنه که عقل ما ناقص هست و ما نمیتونیم با عقل احساسیمون در این زمینه تصمیم گیری کنیم .

بنابراین به نظرم مسیری که در پیش گرفتین ،مسیر درستی نیست .

مگر اینکه شما در مساله توحید و نبوت حضرت محمد به ندانم گرایی یا عدم اعتقاد رسیده باشین .

اگر اینچنین هست ... که صحبت کردن با جناب مسلم براتون راهگشا نیست ... چون عقل شما و ایشون اصول متفاوتی داره و شما چیزی رو عقلانی میدونین و ایشون اون چیز رو عقلانی نمیدونه و بحثها جنگ زرگری میشه .

مثلا اگر از ایشون بپرسین که آیا راضی میشین که دشمنان مسلمونها هم اگر جنگ رو بردند زنان جامعه اسلامی رو برده کنند ... مطمینا ایشون جواب نه میدهند و عنوان میکنند که ما حرف حق رو میزنیم و برای این حق داریم که چنین کاری رو بکنیم ولی اونها حق چنین کاری رو ندارند .

به بیان دیگر ایشان میتونند برده داری بکنند چون اعتقاد دارند که خدایی در آسمانها هست و مجوز این کار رو به ایشان داده است .

بنابراین زمانی چنین بحثهایی حل میشه که ....

1.به توافقی بر رویه اصول عقلانی برسین و اصول رو تعیین کنین .
2 بحث رو در امتداد توحید و نبوت پیگیری کنی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب خدمت کارشناس محترم و صبور و سایر دوستان

ابتدا بگم 38 صفحه رو خوندم (البته به جز تعداد انگشت شماری پست های نامربوط)

یه سوالی که به نظرم مطرح شد و میشد دلایل بیشتری ارایه کرد براش سوال علت تمتع جنسی از کنیز بود و نه صرفا کار کردن برای صاحبش که استاد مباحثی رو مطرح کردن بنده هم دلیلی به ذهنم اومد که گفتم مطرح کنم.

به طور کلی در مورد کنیز می شد سه تا حکم داد

1- حکم به عدم ارتباط جنسی کنیز به طور مطلق

2- ارتباط جنسی مشروط به رضایت کنیز

3- ارتباط جنسی بدون شرط رضایت کنیز

در مورد حالت اول آیا غیر از این بود که تعداد زیادی از مسلمین با نقض این حکم دچار حرام میشدن. وقتی خدا جواز ارتباط جنسی با همسر در شب ماه رمضان رو اونطور راجع بهش میگه [1] چطور انتظار داشته باشیم مالک با کنیزش حتی با رضایت به هیچ عنوان حق ارتباط نداشته باشه پس این حالت به خاطر اینکه که توان پایبندی خیلی از انسان ها بهش نبوده رد میشه.

در مورد دوم این کار میتونه مفاسد خطرناکی برای مسلمین داشته باشه مثلا داشتن درخواست هایی برای رضایت به ارتباط جنسی که به ضرر اسلام تموم بشه و عملا یه جورایی تسلط دشمن بر مسلمانان میشده و نقض غرض.

پس میمونه حالت سوم که اگه با رضایت کنیز باشه که فکر نکنم کسی اعتراضی داشته باشه و اگر بر خلاف رضایت چون حالت 1 و 2 رو رد کردیم مجبور به پذیرش این حالت میشیم.

البته این حرف من صرفا یک دلیل ممکن هست و بحثی راجع به اثبات یا نفیش ندارم.

اما یک سوال از کارشناس

در مورد فرزند دو برده مسلمان که برده هست چرا اسلام مکاتبه رو در صورت درخواست اون اجبار نکرده (واضحه که منظورم بعد از سنی هست که امکان کار داشته باشه) (البته اگر نکرده). اینطور شخص نشون میداده که توانایی اداره زندگی خودش رو داشته پس آزاد کردنش ظلم بهش نیست و چون مکاتبه کرده ظلم به مالک هم نیست .

و من الله توفیق

یا حق

[1] بقره آیه 187

مارینر;822721 نوشت:
فراد مذهبی جزو گروه دوم هستند ... حقانیت الله و اسلام رو ثابت میکنند و بعدش قوانین رو اجرا میکنند . شما اگر قویترین استدلال ها رو هم بر بی اخلاقی بودن برده داری بیارین ... در نهایت یک شخص مذهبی میتونه ادعا کنه که عقل ما ناقص هست و ما نمیتونیم با عقل احساسیمون در این زمینه تصمیم گیری کنیم .

با سلام و احترام

سرکار خانم مارینر ای کاش پیش از ابراز نظر پست های حداقل همین چند صفحه پیش، بین بنده و آقای وطاها رو مطالعه می کردید تا بفهمید اتفاقا مسئله برعکس آنچیزی است که شما فهمیده اید! در بحث من و جناب وطاهای عزیز ایشان می گویند برده ها حق آزادی ندارند چون اسلام گفته، و من می گویم خیر این توجیه مناسبی برای احکام اینچنینی نیست.

پستهای شماره 344و 357 و 359 و 362 را مطالعه بفرمایید تا متوجه شوید بنده خودم هم معتقد هستم تنها در جایی که احکام عقل گریز بوده، و ظهور عقل ستیزی نداشته باشند می توان گفت ما حکمت آنها را نمی دانیم و چون اسلام فرموده است میپذیریم، اما در جایی که ظاهر آنها عقل ستیز است حتما باید توجیه و تبیین شوند، اینجا دیگر نمیشود گفت چون خدا و اسلام گفته است. عقل این را می گوید و کاملا هم منطقی است.

در هر صورت گفتمان عقل گرایی که دوگانه نیست، عقل همیشه یک چیز میگوید، گاهی ما به خاطر خروج از مسیر تعقل، دیگران را منحرفین از عقل گرایی می خوانیم، اینکه ما به دستورات پزشکی که حکمت آن را نمی فهمیم عمل کنیم و هر کسی از ما پرسید چرا؟ بگوییم حکمت آن را نمی دانم اما کسی به من این دستور را داده است که اطلاعاتش از من در این زمینه بیشتر است، این عاقلانه نیست؟ بله اگر پزشک یک دستوری داد که با عقل ناسازگار بود (عقل ستیز، نه عقل گریز) آن موقع است که باید برای چرایی آن و اطمینان از صحت آن بحث کنید.

بنده منصفانه بحث می کنم، شما می توانستید قبل از نقد نظر بنده، از مواضع من آگاه شوید؛ روشن است که مقدمه نقد در نگرش عقلانی، فهم کلام مخاطب است.

حق دوست;822726 نوشت:
در مورد فرزند دو برده مسلمان که برده هست چرا اسلام مکاتبه رو در صورت درخواست اون اجبار نکرده (واضحه که منظورم بعد از سنی هست که امکان کار داشته باشه) (البته اگر نکرده). اینطور شخص نشون میداده که توانایی اداره زندگی خودش رو داشته پس آزاد کردنش ظلم بهش نیست و چون مکاتبه کرده ظلم به مالک هم نیست .

با سلام و احترام

ببینید اسلام نسبت به پذیرش مکاتبه سفارش کرده است، و اصلا آزادی به هر نحوی را مستحب می داند، چه مکاتبه چه غیر آن؛ اما چیزی که هست اگر قبول مکاتبه بر مالک واجب باشد چند مفسده دارد:

مفسده اول: اگر پذیرش مکاتبه واجب باشد دیگر مالکی کنیزش را به عقد برده ای در نمی آورد، چرا که عمده انگیزه ازدواج کنیزان و بردگان در نگاه مالک، تصاحب یک برده دیگر است، و از این کانال است که به خواسته های جنسی بردگان هم توجه میشود، اما اگر مالک بداند بچه این برده اگر بخواهد آزاد شود، بر مالک لازم است آن را بپذیرد، خب چرا کنیزش را به عقد یک برده در بیاورد در حالی که خودش می تواند از او بهره ببرد، این ازدواج ثمره ای هم برای او نخواهد داشت؟ لذا با وجوب پذیرش مکاتبه دیگر باب ازدواج بردگان مرد تا حدی بسته می شود.

مفسده دوم: این که مالک بچه بردگان را نگهداری کرده و مخارج او را می پردازد برای این است که از او به عنوان یک کنیز و یا برده بهره ببرد، اما اگر بداند این برده با بزرگ شدن اگر بخواهد حتما آزاد می شود و این از اختیارات مالک خارج است، خب طبیعتا هرگز بچه را نگه نداشته و مخارج آن را بر عهده نمیگیرد. خصوصا در آن دوران که فقر به شدت رواج داشته و بسیاری از اینکه نمی توانستند شکم خود را سیر کنند خود را به بردگی می فروختند، در این شرایط مالک به احتی زیر بار مخارج فرزند کنیزش نمی رفت؛ امروزه هم شما نگاه کنید بسیاری از مردان و زنانی که ازدواج مجدد میکنند فرزندان سابق همسرشان را نمی پذیرند، چطور ما میخواهیم یک مالک بدون ضمانت، مخارج فرزندان کنیزش را بر عهده بگیرد؟

پس اسلام برای تأمین امنیت و مایحتاج این بچه ها، باید مالکیت مالک را قطعی می کرد و راه دیگری مثل استحباب و تأکید بر آزادسازی یا پذیرش مکاتبه، و همچنین کفارات و مانند آن را برای آزاد سازی ایشان پی می گرفت.

[="Arial"][="DarkGreen"]

مسلم;822757 نوشت:
مفسده اول: اگر پذیرش مکاتبه واجب باشد دیگر مالکی کنیزش را به عقد برده ای در نمی آورد، چرا که عمده انگیزه ازدواج کنیزان و بردگان در نگاه مالک، تصاحب یک برده دیگر است، و از این کانال است که به خواسته های جنسی بردگان هم توجه میشود، اما اگر مالک بداند بچه این برده اگر بخواهد آزاد شود، بر مالک لازم است آن را بپذیرد، خب چرا کنیزش را به عقد یک برده در بیاورد در حالی که خودش می تواند از او بهره ببرد، این ازدواج ثمره ای هم برای او نخواهد داشت؟ لذا با وجوب پذیرش مکاتبه دیگر باب ازدواج بردگان مرد تا حدی بسته می شود.

مفسده دوم: این که مالک بچه بردگان را نگهداری کرده و مخارج او را می پردازد برای این است که از او به عنوان یک کنیز و یا برده بهره ببرد، اما اگر بداند این برده با بزرگ شدن اگر بخواهد حتما آزاد می شود و این از اختیارات مالک خارج است، خب طبیعتا هرگز بچه را نگه نداشته و مخارج آن را بر عهده نمیگیرد. خصوصا در آن دوران که فقر به شدت رواج داشته و بسیاری از اینکه نمی توانستند شکم خود را سیر کنند خود را به بردگی می فروختند، در این شرایط مالک به احتی زیر بار مخارج فرزند کنیزش نمی رفت؛ امروزه هم شما نگاه کنید بسیاری از مردان و زنانی که ازدواج مجدد میکنند فرزندان سابق همسرشان را نمی پذیرند، چطور ما میخواهیم یک مالک بدون ضمانت، مخارج فرزندان کنیزش را بر عهده بگیرد؟

پس اسلام برای تأمین امنیت و مایحتاج این بچه ها، باید مالکیت مالک را قطعی می کرد و راه دیگری مثل استحباب و تأکید بر آزادسازی یا پذیرش مکاتبه، و همچنین کفارات و مانند آن را برای آزاد سازی ایشان پی می گرفت.

سلام و عرض ادب

ببینید این جا دو تا مساله هست (حق مالک و حق برده) که باید بینش تعادل ایجاد بشه تا عادلانه به نظر بیاد و صرف استحباب یا تاکید وجود یک سوپاپ اطمینان هم مثل قوانین حکومتی یا استثنا در حکم شرعی باشه که مانع سو استفاده مالک بشه.

من دارم میگم اصل حق مالک پذیرفته است ولی باید جلوی زیاده خواهیش گرفته بشه.

در مورد مفسده های شما

حالت اول اینه که شاید خیلی ها خودشون مشکلی با ادامه بردگیشون نداشته باشن و بخوان در اون وضعیت زندگی کنن. پس اینجا ظاهرا هیچ مشکلی نیست. (البته باطنا زشت بودن نقض آزادی یک فرد وجود داره (بنابر حرفای خودتون اگه اشتباه نکنم) )

حالت دوم وقتی هست که مالک بنابر دلیلی نمیخواد برده اش رو آزاد کنه اینجا باید معیاری باشه که در صورت عدم تفاهم مالک و عبد معیار حل اختلاف باشه. و اون ظلم کمتر رو بتونه باز هم کمترش کنه یا به صفر برسونه.

مثلا عبد تا زمانی که هزینه های پرداخت شده توسط مالک رو معادلش کار نکرده آزاد نشه ولی اجازه زیاده خواهی هم به مالک نده که تا آخر عمر بدون رضایت عبد اون رو در بردگی نگه داره. یا این مبلغ توسط قاضی تعیین بشه یا مثل مهر المثل در ازدواج اینجا هم ازین طریق مشخص بشه .

یا مثلا اگر قصد تمتع جنسی از اون رو داشت (* بحث صرفا راجع به فرزند دو برده هست) اون رو آزاد کنه و بدون مهریه به عقد خودش دربیاره.

یا مثلا یه همچین حدیثی تو پست خودتون بود "بعد از هفت سال برده را از كار معاف و او را آزاد كنيد." دستوری یا اخلاقی بودنش رو نمیدونم ولی میتونست در این مورد به صورت دستوری باشه.

بحث من این نیست که اصل حکم مشکلی داره بحثم اینه که مثل ازدواج که حق طلاق رو به مرد دادن ولی یه راهی هم گذاشتن که اگه مرد رفتار ناصحیح داشت و دادگاه تشخیص داد زن بتونه از طریق دادگاه طلاق بگیره.

و من الله توفیق

یا حق

[/]

حق دوست;822811 نوشت:
حالت دوم وقتی هست که مالک بنابر دلیلی نمیخواد برده اش رو آزاد کنه اینجا باید معیاری باشه که در صورت عدم تفاهم مالک و عبد معیار حل اختلاف باشه. و اون ظلم کمتر رو بتونه باز هم کمترش کنه یا به صفر برسونه.

مثلا عبد تا زمانی که هزینه های پرداخت شده توسط مالک رو معادلش کار نکرده آزاد نشه ولی اجازه زیاده خواهی هم به مالک نده که تا آخر عمر بدون رضایت عبد اون رو در بردگی نگه داره. یا این مبلغ توسط قاضی تعیین بشه یا مثل مهر المثل در ازدواج اینجا هم ازین طریق مشخص بشه .

یا مثلا اگر قصد تمتع جنسی از اون رو داشت (* بحث صرفا راجع به فرزند دو برده هست) اون رو آزاد کنه و بدون مهریه به عقد خودش دربیاره.

یا مثلا یه همچین حدیثی تو پست خودتون بود "بعد از هفت سال برده را از كار معاف و او را آزاد كنيد." دستوری یا اخلاقی بودنش رو نمیدونم ولی میتونست در این مورد به صورت دستوری باشه.

بحث من این نیست که اصل حکم مشکلی داره بحثم اینه که مثل ازدواج که حق طلاق رو به مرد دادن ولی یه راهی هم گذاشتن که اگه مرد رفتار ناصحیح داشت و دادگاه تشخیص داد زن بتونه از طریق دادگاه طلاق بگیره.

با سلام و احترام

بله بنده متوجه احساسات شما هستم، اما باور کنید در این صورت هم سرنوشت برده ها تهدید میشد، ببینید تصور کنید انسانی که خوی خدمت به دیگران را نداشته باشد، اگر به او بگویید شما این بچه رو بزرگ کن، بزرگ که شد حق تو را تمام و کمال پرداخت خواهد کرد، آیا می پذیرد؟ روشن است که خیر، چون او پول را باید نقدا بدهد و نسیه دریافت کند! آن هم در صورتی که برده ای که هیچ درآمدی ندارد بتواند، یعنی پول نقد بدهد و یک نسیه مشروط را بپذیرد!! تنها کسی خواهد پذیرفت که برای رضای خدا و انسانیت چنین پیشنهادی را بپذیرد اما عمده مالکین زیر بار آن نمی رفتند و از همان بچگی می گفتند ما نه بزرگشان می کنیم، نه مهریه و مانند آن می خواهیم.

اسلام اگرچه راضی به در بردگی بودن آنها نبود اما نمیبایست احساساتی وارد میدان شود، خب بردگان با توجه به موقعیتی که داشته اند خیلی آسیب پذیر هستند و بدون حمایت نمی توانند زنده بمانند، بلکه باید برای آزادسازی تدریجی آنها برنامه ریزی می کرد؛ مثل برخی اسرای جنگ تحمیلی که از انها شنیدم با توجه به محدودیت های غذایی دوران اسارت، بعد از آزادی هم این محدودیت در حق ایشان إعمال شده، و غذاهای خاصی به آنها داده میشد و به تدریج رژیم غذای آنها عادی سازی شد؛ لذا اسلام باید تا زمان توانایی این بردگانی که در نهایت آسیب پذیری بوده اند، آنها را تحت حمایت مالکین نگه می داشت؛ و هر گونه دلسوزی بیش از این به ضرر آنها تمام میشد، لذا هم و غم خود را معطوف به نحوه رفتار با بردگان در دوران بردگی کرده است، که حتی به آنها پسرم و دخترم بگویید، نه غلام و کنیز؛ و به آنها هر چه خودتان می خورید بدهید، و...

این شیوه به خوبی جواب داد، هم به بردگان در دوران بردگی سخت نگذشت، و هم برده داری ریشه کنم شد،گوستاو ولوبون که یک انسان غیر مسلمان است در این خصوص می نویسد:
«غلامان زر خرید در مشرق زمین جزء خانواده محسوب می‌شوند و چنانچه پیش از این گفته شد حتی می توانند با دختران آقایان مالکین خود ازدواج کرده و در زمره دامادان او در آیند و همچنین می توانند بزرگترین منصبها را نائل گردند . در مشرق غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب نوکر از ارباب خود فاصله دارد در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است»

و نیز می نویسد:
«تمام جهانگردانی که درباره مساله برده داری در مشرق زمین به تحقیق پرداخته اند معترفند که این سر و صدای مغرضانه ای که برخی از اروپاییان در اطراف آن به راه انداخته اند به کلی بی اساس است.

همچنین ایشان به نقل از مسیو «آلو» می نویسد:
«مسلمانان هرگز با دیده حقارت به بردگان نگاه نمی کردند. از این روست که می بینیم مادر پادشاهان عثمانی که پیشوای مسلمانان و مورد احترام آنان بوده اند کنیز بوده و در این باره به حیثیت آنها لطمه وارد نیامده است.(تمدن اسلام و غرب، صص464 تا 466)

مسلم;822575 نوشت:
حق آزادی را سلب نکرده است، ظلم بزرگتر را سلب کرده است.
.

نقل قول:
حق آزادی را سلب نکرده است، ظلم بزرگتر را سلب کرده است.
همه می دانند که برده زاده ، مملوک است و حق ازادی ندارد.
شما ادعا دارید برده زاده در عین اینکه مملوک است حق ازادی دارد و در عین اینکه حق آزادی دارد حق ندارد از آن استفاده کند
و حق ِگرفتن ِحقش را ندارد و این حق از او سلب شده است به خاطر دفع افسد به فاسد.
خوب این ادعا به فرض هم که ثابت شود نمی توانید آن را به اسلام نسبت بدهید چون در هیچ کجای اسلام گفته نشده است : مملوک حق آزادی دارد
بلکه اتفاقا گفته شده است حق ازادی ندارد و آزادی او به دست مالک است.
در هیچ کجای اسلام گفته نشده است برده بودن کنیز زادگان ظلم است و به خاطر دفع افسد به فاسد است.
نقل قول:
دوباره عرض می کنم اسلام بردگان را میان دو ظلم قرار نداده است،
اسلام برده کردن را جایز دانسته و جایز می داند و موجب شده است که بردگان میان دو ظلم قرار بگیرند. ( البته طبق ادعای شما دو راهی ظلم )
شما سعی دارید بردگانی که در زمان ظهور اسلام وجود داشت را مطرح کنید و از اصل اشکال فاصله بگیرید، در حالی که بعد از ظهور اسلام، برده کردن مورد تایید اسلام بوده و هست. نمی دانم چرا احکام بدیهی اسلام را نمی بینید ... ( در ادامه توضیح بیشتری خواهد امد )
نقل قول:
فروش تیغی که طرف از آن سوء استفاده می کند آخر چه ربطی به بحث ما دارد
اسلام اسیران را برده می کند و باعث می شود به برده زادگان ظلم شود در حالی که اسلام می داند خودش باعث شده برده زادگان وارد یک دو راهی بد و بدتر شوند و بعد مجبور شده است دفع افسد به فاسد کند... ( البته این ادعای شما است که یک دو راهی ظلم بزرگتر و کوچکتر داریم و الا از نگاه اسلام و بنده چنین دو راهی وجود ندارد )
تیغ فروش اگر بداند خریدار با این تیغ می خواهد ظلمی انجام بدهد حق ندارد تیغ را به او بفروشد و اسلام همینطور.
نقل قول:
خب نمی توان آنها را یک باره آزاد کرد،
...خواهد فهمید که جکم به ازادی بردگان و کنیززادگان...
قبلا هم با رنگ قرمز نوشتم تا توجه کنید.
بین حکم به آزاد کردن با حق آزادی دادن، خیلی تفاوت وجود دارد.
لطفا توجه کنید بنده از حق صحبت می کنم و شما از حکم.
بعد هم برای همین حکم به آزادی بردگان، یک سری مفاسد می شمارید و فکر می کنید جواب داده اید.
مثلا در این جا همین کار را کرده اید و فکر کرده اید جواب داده اید :
"می تواند حکم به آزادسازی یکباره بردگان بدهد و به این حکم عمل هم می شود و همه آزاد می شوند و از ظلم مالکان رهایی می یابند، اما افق دید شما متاسفانه فقط تا همینجا را می بیند، دیگر از اینجا به بعد را نه به خود، و نه به اسلام مربوط نمی دانید که جمعیت عظیمی که در شهر رها شده اند، نه اندک دارایی دارند، نه کاری، نه درآمدی، فقط به این خوشحالیم که از ظلم مالکان رها شده اند!!!! اما اسلام بر خلاف شما اینگونه احساساتی نمی نگرد، میداند اگرچه قدرت آزادسازی بردگان را دارد اما آنها را از چاله ای بیرون آورده و به چاه می اندازد."
نقل قول:
فقط به دنبال فاعل مختاری
بزرگوار
حسن و قبح عقلی در مورد فاعل مختار است.
نقل و قول :
"معنای سوم: مدح و ذم.
بر اساس این معنا، فعلی حسن است که عقلای عالم، انجام دهنده آن کار را مستحق مدح و ستایش خود بدانند و قبیح نیز عملی است که عقلای عالم انجام دهنده آنرا مستحق توبیخ بدانند.
این قسم از حسن و قبح محل نزاع بین عدلیه و امامیه است.
این قسم فقط در مورد افعال به کار میرود و تنها میتوان کارهای انسان و موجودات را به این معنا حسن یا قبیح دانست"
نقل قول:
هر عقل سلیمی میپذیرد که حکم به بردگی حداقل در خصوص کنیززادگان مسلمان در وهله اول ظلم است
هر عقل سلیمی می پذیرد که زاده ی مملوک ِاو، مملوک او است و حق آزادی ندارد.
همانطور که بچه های گوسفندی که مملوک او است، مملوک او محسوب می شوند.
و ظلمی صورت نگرفته است.

نقل قول:
هدف اسلام از برده داری فقط دو چیز است، یکی جنبه بازدارندگی از جنگ، و دیگری انتقال مفاهیم اسلامی به بردگان،
من گفتم هدف اسلام از راه حق میسر شده است.
و هدف وسیله را توجیه نمی کند.
نقل قول:
لذا تمامی راه های برده گیری را ممنوع کرد و تنها برده گیری اسرا را با دو هدفی که ذکر شد تحت نظر امام جایز میداند،
همین که تمام راه ها را ممنوع کرد و یک راه را باز گذاشت ( و البته نه با این تفسیری که شما گذاشتید ) نشان می دهد این یک راه حق است و ظلم نیست چه کم چه زیاد.
نقل قول:
لذا تا زمانی که اسلام نتواند از راه دیگری به این دو هدف برسد برده داری را جایز شمرده است،
من هم گفتم راه اسلام ظلم نیست و بردگی کنیز زادگان اصلا ظلم نیست چه کم و چه زیاد.
اما شما آن را ظلم می دانید و می گویید دفع افسد به فاسد شده است.
نقل قول:
بزرگترین اشتباه در خصوص برده داری در اسلام این است که برده داری را به جای ابزار، هدف اسلام بدانیم، هرگز اینطور نیست.
من نمی گویم هدف اسلام برده داری است بلکه می گویم ظلم نیست.
مثل خوردن پنیر.
هدف اسلام پنیر خوردن نیست اما پنیر خوردن ظلم نیست.
نقل قول:
آزاد کردن یکباره آنان مفسده بیشتری دارد،
این اشتباهی است که مدام تکرار می کنید.
تفاوت حکم به ازادی و حق آزادی داشتن
نقل قول:
برده داری از هفت، هشت راه اتفاق می افتاده، اسلام همه را از بین برد الا یکی را! نه اینکه برده داری نبوده باشد و او یک راه برای آن وضع کرده باشد، این را اگر در نظر داشته باشید دیگر نمی گویید اسلام حکم ظالمانه وضع کرده است، پس اگر هم کسی می خواهد شبهه ای مطرح کند درست تر این است که بگوید: چرا اسلام حکم ظالمانه را به طور کامل ریشه کن نکرده است
بزرگوار یادتان رفت که خودتان گفتید برده کردن اسیران جنگی ظلم نیست ؟! ( چون به خاطر جرمشان، حق ازادی نداشتند ... )
اگر یادتان هست پس وقتی می گویید اسلام تمام راه های برده داری را ممنوع کرد الا یک راه ،
آن یک راه بنا به اعتراف خودتان ظلم نبوده است
و لازم نیست ریشه کن شود.
مگر اینکه حرف خودتان را قبول نداشته باشید
( حالا بماند که در چگونگی آن یک راه اختلاف وجود دارد و حتی در اینکه تنها یک راه باشد نیز اختلاف وجود دارد )
نقل قول:
حتی شراب خواری هم در جامعه ای شایع باشد نمیتوان آن را به یکباره از میان برد، نه اینکه اسلام که در ابتدا آن را جایز شمرد به امری باطل حکم جواز داده باشد
اولا اسلام در نهایت شراب خواری را ممنوع و حرام کرد و نشان داد که می خواهد آن را از بین ببرد اما اسلام این کار را در مورد برده داری مورد تایید خودش انجام نداد. اگر بخواهیم آنچه در مورد برده داری رخ داد را در مورد شراب خواری شبیه سازی کنیم باید گفت :
اسلام همه ی انواع شراب خواری را به تدریج حرام کرد الا یک نوع شراب خواری را !
دوما اسلام شراب خواری را تایید نکرد و در مراحلی آن را محدود کرد ( احکام سلبی نه ایجابی ) اما برده داری را تایید کرد و برای همیشه جزو احکام امضائی اسلام است. ( حکم ایجابی نه سلبی )
سوما شراب خواری حق الناس نیست و اگر موجب حق الناس شود مورد پیگرد است اما برده داری حداقل بنا به ادعای شما در مورد کنیز زادگان حق الناس است پس باید مورد پیگرد باشد ( که البته مورد پیگرد نیست و حق الناس هم نیست و ظلمی هم صورت نگرفته است )
نقل قول:
ثانیا: دشمنانی که اسلام نوپا را تهدید میکردند ازجنگ و جنایت بازداشت، و ثالثا: با پخش نمودن اسرا در میان خانواده های مسلمان، فرهنگ اسلامی را به آنها انتقال داد، و رابعا: بار سنگین مالی نگهداری اسرا را از روی دوش حکومت اسلامی برداشت.
ادعای ما نیز چنین فوایدی دارد :
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ۚ ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّـهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ ۗ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ
برده کردن واجب نیست و لزومی ندارد اما حلال است و منافعی دارد، اسارت نیز منافعی دارد. انتخاب میان اسارت و بردگی، انتخاب بین منفعت بیشتر و .کمتر است و هر دو حق است و ظلمی در آنها نیست.
پس اگر این فعل حلال ( یعنی برده کردن)، موجب ظلم شود ( برده شدن کنیز زادگان = ظلم کوچکتر به ادعای شما ) باید ترک شود اما ترک نشده است پس برده کردن اصلا موجب ظلم نمی شود چه کوچک و چه بزرگ. و دو راهی در کار نیست.
نقل قول:
شاهزادگان ایرانی که به دستور خلیفه دوم قرار بود به کنیزی گرفته شوند با مخالفت امام علی(ع) در انتخاب همسر آزاد گذاشته می شوند.
اولا احکام فقهی واضح است و با یک داستان تاریخی تغییر نمی کنند.
احکام فقهی دلایل متقنی دارند که علما با تفقه بسیار به آن رسیده اند.
دوما این حکم خاص است و دلیل خاص خودش را داد که در همین داستان نیز ذکر شده است.


و طاها;823073 نوشت:
هر عقل سلیمی می پذیرد که زاده ی مملوک ِاو، مملوک او است و حق آزادی ندارد.

ما در این مورد اختلاف نظر داریم و به همین خاطر بحثمان به جز نکاتی، عموما تکرار مطالب قبل است، و به نتیجه ای نخواهد رسید، مهم این است که هیچ کدام اسلام را مقصر نمی دانیم و این حکم را در مجموع ظالمانه نمی دانیم، (چون از نظر عقلی هم امضاء یک حکم ظالمانه برای دفع ظلم بزرگتر که از آن چاره ای نیست، ظالمانه تلقی نمی شود)
لذا سخنانمان را زده ایم، اجازه بدهید ماطبان هم با خواندن نظرات من و شما خودشان موضع خودشان را اتخاذ کنند.

فقط یک نکته جدیدی که شما اشاره نموده اید:

و طاها;823073 نوشت:
بین حکم به آزاد کردن با حق آزادی دادن، خیلی تفاوت وجود دارد.
لطفا توجه کنید بنده از حق صحبت می کنم و شما از حکم.

اولا حکم و حق از هم جدا نبوده و حکم خداوند بدون ضابطه و قاعده نیست، اگر حقی باشد حکم هم متناسب با آن هست، و اگر حقی نباشد حکم هم نیست، اما منطقا در جایی که رساندن یکی به حقی موجب می شود حقوق بزرگترش را نیز از دست بدهد عقل و منطق چه حکمی می کند؟ من حرفم این است که اسلام خواهان آزادی بردگان است، کسانی که در خانه اربابان خورد و خوراک و جای خوابشان تأمین است، اما حکم به آزادی بدون قید و شرط آنها که هیچ دارایی ندارند موجب این می شود که حتی شکمشان هم دیگر سیر نشود و برای سیر کردن خود و تأمین نیازهایشان تبدیل به آفتی برای جامعه شوند. به نظرم حرفم خیلی روشن است.

مسلم;823115 نوشت:
ما در این مورد اختلاف نظر داریم و به همین خاطر بحثمان به جز نکاتی، عموما تکرار مطالب قبل است، و به نتیجه ای نخواهد رسید، مهم این است که هیچ کدام اسلام را مقصر نمی دانیم و این حکم را در مجموع ظالمانه نمی دانیم، (چون از نظر عقلی هم امضاء یک حکم ظالمانه برای دفع ظلم بزرگتر که از آن چاره ای نیست، ظالمانه تلقی نمی شود)
لذا سخنانمان را زده ایم، اجازه بدهید ماطبان هم با خواندن نظرات من و شما خودشان موضع خودشان را اتخاذ کنند.

فقط یک نکته جدیدی که شما اشاره نموده اید:

اولا حکم و حق از هم جدا نبوده و حکم خداوند بدون ضابطه و قاعده نیست، اگر حقی باشد حکم هم متناسب با آن هست، و اگر حقی نباشد حکم هم نیست، اما منطقا در جایی که رساندن یکی به حقی موجب می شود حقوق بزرگترش را نیز از دست بدهد عقل و منطق چه حکمی می کند؟ من حرفم این است که اسلام خواهان آزادی بردگان است، کسانی که در خانه اربابان خورد و خوراک و جای خوابشان تأمین است، اما حکم به آزادی بدون قید و شرط آنها که هیچ دارایی ندارند موجب این می شود که حتی شکمشان هم دیگر سیر نشود و برای سیر کردن خود و تأمین نیازهایشان تبدیل به آفتی برای جامعه شوند. به نظرم حرفم خیلی روشن است.

ما خیلی اختلاف نظر داریم
من جمله اینکه شما حکمی را به اسلام نسبت میدهید که دلیلی ندارید و در پست قبلی عرض شد
همچنین حرف شما رفع ظلم از اسلام نیست بلکه تایید ظلم است که در پست قبلی عرض شد

نکته های جدید که زیاد است
اما تعجب میکنم تفاوت حق و حکم هنوز جا نیفتاده...
مثلا قصاص حق است اگر اولیا دم درخواست کنند حکم اجرا میشود و میتوانند ببخشند.
مهریه حق است که میتوان گرفت و میتوان نگرفت.
اما حکم به خواست ما ارتباطی ندارد. مثل حدود مثلا 100 تازیانه حکم است و با رضایت دو طرف زنا، حکم ساقط نمیشود.

و طاها;823139 نوشت:
من جمله اینکه شما حکمی را به اسلام نسبت میدهید که دلیلی ندارید و در پست قبلی عرض شد

بنده که بدون دلیل حرف نزده ام اما شما ادله بنده را ناکافی می دانید، درحالی که انصافا دلالت کننده هستند، برای اینکه دوباره تکرار نشود فقط آدرس می دهم، پست شماره 351 در ص36

و طاها;823139 نوشت:
همچنین حرف شما رفع ظلم از اسلام نیست بلکه تایید ظلم است که در پست قبلی عرض شد

هنوز هم سر حرفم هستم، انصافا نگه داشتن کنیز زاده به عنوان برده ظلم است، شما از هر کسی در این سایت می خواهید بپرسید آیا سلب حق آزادی و همسر فقط به خاطر اینکه اسلام می گوید "چون او کنیز زاده است حق آزادی و انتخاب همسر ندارد" آیا پذیرفتنی است؟! من حاضرم دیدگاهمان را به رأی بگذاریم تا تمام کاربران سایت که تازه همه مسلمان هستند و دلسوز دین در مورد آن نظر بدهند؛ بدیهی است هر طالب حقی می گوید به چه دلیل این حق از او سلب شده است؟ تا دلیل برایش نگویید قانع نمی شود؛ پس باید منطقی بپذیریم که ظلم هست، بالاخره حقوقی از او سلب شده است اما در مقام توجیه باید گفت اگر این حقوق از او سلب نمیشد، حقوق بزرگتری از او سلب میشد، لذا اسلام این ظلم را امضاء کرد تا با برنامه عملی که ریخته است به مرور زمان به طور کامل آن را ریشه کن سازد.

و طاها;823139 نوشت:
اما تعجب میکنم تفاوت حق و حکم هنوز جا نیفتاده...
مثلا قصاص حق است اگر اولیا دم درخواست کنند حکم اجرا میشود و میتوانند ببخشند.
مهریه حق است که میتوان گرفت و میتوان نگرفت.
اما حکم به خواست ما ارتباطی ندارد. مثل حدود مثلا 100 تازیانه حکم است و با رضایت دو طرف زنا، حکم ساقط نمیشود.


ببینید حکم اعم از حق است، برخی احکام حقوقی هستند و برخی خیر، ما در چارچوب احکام حقوقی داریم بحث می کنیم وگرنه اسلام در مورد مبطلات وضو هم حکم داده است، اما روشن است که احکام طهارت و نجاست و عبادات و... مورد بحث ما نیست، بحث ما در مورد احکام حقوقی است، من می گویم هر کجا حقی است حکمی هم هست. اینجا هم هر دو حق آزادی و حق تأمین معیشت و زندگی برای عبد است، اما رساندن یکباره کنیز زاده به حق آزادی اش، موجب سلب معیشت او هم می شود.
به نظرم حرفم روشن است ابهامی ندارد.

می بینید که جملات من شده اند تکرار ، به همین خاطر می گویم بحث ما به بن بست خورده است، بنده هر چه که باید عرض می کردم را عرض کردم، شما باید اندکی تعصبات دلسوزانه تان در مورد اسلام را کنار گذاشته و با نگرش برون دینی به مسئله نگاه کنید، اینطوری نمی شود از اسلام دفاع کرد، سایرین از ما نمی پذیرند، اگر اسلام را فقط برای مسلمانان می خواهیم توجیه کنیم، بله شاید تأثیرگذار باشد اما در جایی که می خواهیم در برابر جستجوکنندگان و حقیقت جویان غیر مسلمان از احکام و عقیده اسلامی دفاع کنیم چنین دفاعی جز رویگردانی آنها از اسلام اثری نخواهد داشت.

مسلم;823188 نوشت:
بنده که بدون دلیل حرف نزده ام اما شما ادله بنده را ناکافی می دانید، درحالی که انصافا دلالت کننده هستند، برای اینکه دوباره تکرار نشود فقط آدرس می دهم، پست شماره 351 در ص36

.

پست شماره 351 را نگاه کردم نه تنها چیزی را ثابت نمی کند بلکه اگر بخواهد ثابت کند حرف بنده را تایید می کند.
من در پست قبلی گفتم :

نقل قول:
.... خوب این ادعا به فرض هم که ثابت شود نمی توانید آن را به اسلام نسبت بدهید چون در هیچ کجای اسلام گفته نشده است : مملوک حق آزادی دارد
بلکه اتفاقا گفته شده است حق ازادی ندارد و آزادی او به دست مالک است.
در هیچ کجای اسلام گفته نشده است برده بودن کنیز زادگان ظلم است و به خاطر دفع افسد به فاسد است.

در کجای پست شماره 351، اسلام، آزادی را از دست مالک خارج کرده است ؟

در کجای اسلام به مملوک حق آزادی داده شده است ؟
در کجای اسلام برده بودن کنیز زادگان ظلم دانسته شده است ؟
در کجای اسلام صحبتی از دفع افسد به فاسد شده است ؟
شما در آن پست،
اولا
به چند نمونه روایت اشاره می کنید که به قول شما استحباب را نشان می دهد پس نه حق مملوک را ثابت می کند و نه اجبار به مالک. نه ظلم بودن برده بودنشان را ثابت می کند و نه دفع افسد به فاسد بودن را.

از کی تا به حال، امر استحبابی، ظالمانه بودن یک امر را نشان داده است ؟
از کی تا به حال، امر استحبابی، حق آزادی را اثبات کرده است ؟
پس چیزی را به اسلام نسبت می دهید که دلیلی بر آن ندارید.
دوما
به کفاره و زکات به عنوان راه آزاد کردن بردگان اشاره کردید

گذشته از توضیحات قبلی، کفاره و زکات هم نه حق آزادی و نه اجبار به مالک و نه ظلم بودن برده گیری و برده داری و نه دفع افسد به فاسد را ... هیچ کدام را ثابت نمی کند.

پس با آن پست نمی توانید حقی را برای بردگان اثبات کنید و چیزی را به اسلام نسبت داده اید که نه تنها نیست بلکه شواهدی بر علیه آن است که عرض شد.

اما
قبلا ( یعنی پستی که گفتید ) صحبت از این بود که

آیا کفارات و زکات، می تواند نشان بدهد که قصد اسلام از بین بردن برده داری است ؟

من هم گفتم آنچه حرام نیست، می تواند استفاده شود.
آنچه ظلم نیست می تواند ادامه یابد.
برده گیری ظلم نیست (همانطور که خود معترفید )و نمی توانیم نتیجه بگیریم قصد اسلام ریشه کن کردن آن است بلکه نسخ نشده و می تواند اجرا شود و آیندگان هزاران سال از نعمت برده داری متنعم شوند.
اما برده داری : ممکن است مسلمانان به مقام و درجه ای برسند که استحباب برای آنها از سایر منافع مادی و معنوی ( استحباب ) برده داری مهم تر باشد. ولی هیچ تضمینی وجود ندارد که مسلمانان از منافع مادی و معنوی برده داری دست بکشند چون هیچ الزام دینی وجود ندارد بلکه ممکن است الزام دینی بر علیه آزاد کردن باشد.
( مثلا می توان گفت بردگانی که در آنها خیری نیست را نفروشیم مثلا با برده ای که پول خوبی ندارد یا برده ای که دین ندارد یا به دین پایبند نیست، مکاتبه نکنیم = فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا )
حالا اگر فروضی که بر علیه آزاد کردن بردگان است را کنار بگذاریم و فقط حلال بودنش را در نظر بگیریم
خداوند اتفاقا تشویق می کند که از حلال استفاده کنیم و خود را از آن محروم نکرده و آن را بر خود حرام نکنیم.

در اینجا سوالی مطرح می شود که آیا کفارات و زکات می توانند همه ی برده ها را آزاد کنند ؟

ما می گوییم تا زمانی که برده گیری و زاد آوری بردگان و پرورش بردگان وجود دارد، منشاء و چشمه ی حلالی وجود دارد و آزاد کردن برده ها توسط کفارات و زکات، موجب خشک شدن چشمه نمی شود.
همچنین کفارات
اولا
برای انسان گنه کار است آن هم نه هر گناهی بلکه برخی گناهان خاص و هر چه گناه کمتر شود ( که اسلام همین را می خواهد ) برده های کمتری آزاد خواهند شد.
ضمن اینکه
کفارات چند راه دارد و همیشه لازم نیست برده آزاد کنیم تا کفاره گناهانمان بشود.

پس درصد آزادی بردگان به شدت کاهش می یابد.
حالا این را بگذارید کنار درصد زاد آوری بردگان، خصوصا که عده ای به پرورش بردگان روی آورند که امری حلال است.
حالا برویم سراغ زکات
اولا در این موضوع
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55790

بحث کردیم که مشمول زکات شدن یا نشدن، به راحتی امکان دارد و ممکن است هر یک بر دیگری رجحان داشته باشد. پس پرداخت کنندگان زکات می توانند به شدت کاهش یابند.
دوما
مصارف زکات هشت مورد است که تنها یک مورد در مورد بردگان است. آن هم در صورت رضایت مالک اجرا خواهد شد.

سوما
تقسیم پول زکات به مصارف هشت گانه به صورت مساوی نیست.

پس میزان زکات بسیار کم است و باز هم آزادی برده به مالک بستگی دارد.
اما از آن طرف
برده گیری و درصد زاد آوری بردگان را داریم. که می تواند توسط پرورش دهندگان برده، توسعه یافته یا در مقدار ثابتی ادامه یابد.

پس حتی از جهت آماری هم که بررسی کنیم ازاد شدن بردگان با کفاره و مصارف زکات، نمی تواند برده داری را از میان بردارد.
البته این آمار باید بررسی شود و به صورت علمی تر بررسی شود لکن چیزی که از برده گیری و زاد آوری بردگان و پرورش بردگان به عنوان چشمه ی زاینده، می توان فهمید ریشه کن نشدن آن است نه ریشه کن شدن آن
و اسلام هم تنها به عنوان امری مستحب آزادی بردگان را خواسته است اما نمی توان نتیجه گرفت ریشه کن کردن را خواسته است
مگر اینکه به وجوب مکاتبه در اسلام برسیم که این هم به فرض اثبات نیاز به بررسی دارد... که در حد ابتدایی در این موضوع بررسی شد :
http://www.askdin.com/thread54005.html

یک مطلب را هم خودم اضافه می کنم در مورد استیلاد و زاد آوری کنیزان و بردگان و ام ولد شدن :
اولا
اگر بردگان با هم ازدواج کنند فرزندان آنها برده خواهند بود.
دوما
اگر امّ ولد با برده یا شخص آزادی با این شرط که فرزندانش از آن مولای کنیز باشد، ازدواج کند، فرزندان کنیز برده‌اند و فروختن آنان در حیات مولا و پس از مرگ او جایز است
اگر فردی به شرطی با کنیز ازدواج کند که فرزند، مملوک مولای او باشد و سپس بعد از ازدواج و طلاق کنیز، مالک آن کنیز شود، یا مالک کنیز، برده باشد، آن کنیز، امّ ولد نیست
سوما
اگر شخص آزادی با کنیز دیگری ازدواج و او را باردار کند و آنگاه مالک او شود، به قول مشهور، کنیز، امّ ولد نیست

نقل قول:
من حاضرم دیدگاهمان را به رأی بگذاریم
اولا
رای گیری که ملاک حق و باطل نیست

دوما
در حسن و قبح عقلی رای گیری عقلا مطرح نیست.
ولی اگر رای گیری را قبول کنید
خیلی به ضرر شما و اسلام تمام میشود و خود علما اولین مخالف این نظر خواهند بود.

و طاها;823326 نوشت:
در کجای اسلام به مملوک حق آزادی داده شده است؟
در کجای اسلام برده بودن کنیز زادگان ظلم دانسته شده است ؟
در کجای اسلام صحبتی از دفع افسد به فاسد شده است ؟

عرض کردم بحث دارد دور می زند و تکرار می شود، من به طور مکرر عرض کرده ام حق آزادی لازمه انسانیت است، یعنی هر موجودی که انسان باشد حق آزادی و حق انتخاب همسر دارد، این حداقل حقوق انسانی است، لذا اثبات آن که دلیل نمی خواهد، این بدیهی است، لذا تمام ادله ای که بنده آوردم هم ادله تنبیهی است، نه اثباتی؛ خواهش می کنم اندکی منطقی به ماجرا نگاه کنید، توقع دارید آیه و حدیثی بیاورم که بگوید انسان ها حق آزادی دارند؟ خب این که روشن و بدیهی است!!
پس باید با ادله روایی اثبات کنیم که چرا چنین حقی از برخی انسان ها سلب شده است، نه اینکه اثبات کنیم آیا حق داشته اند یا نه!
ما در این خصوص اختلاف داریم.

و طاها;823326 نوشت:
اولا
رای گیری که ملاک حق و باطل نیست
دوما
در حسن و قبح عقلی رای گیری عقلا مطرح نیست.


البته که بحث مبتنی بر حسن و قبح عقلی است، و مولفه حسن و قبح عقلی این است که هم افعال حسن و قبح دارند و هم عقل بشر این حسن و قبح را درک می کند، پس می بینید مه رأی گیری اینجا جایگاه دارد، من گفتم از دیگران بپرسید آیا این فعل بدون توجیهاتی که بنده عرض کردم قبح دارد یا خیر؟ این رأی گیری اتفاقا مبتنی بر حسن و قبح است.

البته حالا لزوما کار به تحقق رأی گیری ندارم فقط برای اینکه بدانید هر انسانی این قبح را درک می کند مثال زدم.

در هر صورت معتقد هستم من و شما حرفهایمان را زده ایم و با توجه به اختلاف عمیق و بنیادین ما بحث به نتیجه نخواهد رسید.

مسلم;823384 نوشت:
عرض کردم بحث دارد دور می زند و تکرار می شود، من به طور مکرر عرض کرده ام حق آزادی لازمه انسانیت است، یعنی هر موجودی که انسان باشد حق آزادی و حق انتخاب همسر دارد، این حداقل حقوق انسانی است، لذا اثبات آن که دلیل نمی خواهد، این بدیهی است، لذا تمام ادله ای که بنده آوردم هم ادله تنبیهی است، نه اثباتی؛ خواهش می کنم اندکی منطقی به ماجرا نگاه کنید، توقع دارید آیه و حدیثی بیاورم که بگوید انسان ها حق آزادی دارند؟ خب این که روشن و بدیهی است!!
پس باید با ادله روایی اثبات کنیم که چرا چنین حقی از برخی انسان ها سلب شده است، نه اینکه اثبات کنیم آیا حق داشته اند یا نه!
ما در این خصوص اختلاف داریم.



البته که بحث مبتنی بر حسن و قبح عقلی است، و مولفه حسن و قبح عقلی این است که هم افعال حسن و قبح دارند و هم عقل بشر این حسن و قبح را درک می کند، پس می بینید مه رأی گیری اینجا جایگاه دارد، من گفتم از دیگران بپرسید آیا این فعل بدون توجیهاتی که بنده عرض کردم قبح دارد یا خیر؟ این رأی گیری اتفاقا مبتنی بر حسن و قبح است.

البته حالا لزوما کار به تحقق رأی گیری ندارم فقط برای اینکه بدانید هر انسانی این قبح را درک می کند مثال زدم.

در هر صورت معتقد هستم من و شما حرفهایمان را زده ایم و با توجه به اختلاف عمیق و بنیادین ما بحث به نتیجه نخواهد رسید.

دم شما گرم !
در این چند صفحه داشتم چه چیزی را اثبات میکردم؟
اینکه اسلام حق ازادی برای برده زادگان نمی شناسد
و اینکه صحبت شما رفع ظلم نیست بلکه اثبات ظلم دیگری است.

اینکه حق ازادی داشتن به نظر شما بدیهی است یک امر جداست
اما اسلام خلاف ان را میگوید
عقل هم خلاف ان را میگوید.

سوال
سوالاتی در مورد برده داری در اسلام وجود دارد که تقاضا دارم به آنها پاسخ دهید:
1- مگر اسلام نیامده تا با احکام نادرست دوران جاهلیت مبارزه کند؟ پس چطور به خاطر شرایط جامعه نمیتوانست برده داری را هم از بین ببرد؟ طبق فرموده کارشناسان محترم برده داری بعد ها توسط خود اسلام منسوخ شد. اما هیچ دلیل یا مدرک معتبری برای این موضوع ارائه نکردن و در صورت صحت این مطلب اسلام از چه زمانی با آن مخالفت کرد؟
2- به فرض پذیرش اینکه برده داری یا کنیز داری از روی اجبار مورد پذیرش اسلام قرار گرفته آیا برخی احکام آن (که توسط خود اسلام بیان شده) نظیر مجوز رابطه زناشویی با کنیز غیرانسانی نیست؟
3- اگر قبول کنیم که اسلام واقعا با برده داری مخالف بود و به خاطر شرایط جامعه آن را پذیرفته است، پس چرا خود ائمه اطهار برده داشتند؟!
4- چرا پذیرش پیشنهاد مکاتبه از سوی عبد، بر مالک واجب نیست؟
5- چرا کنیز زاده هم در حکم کنیز بوده و به بردگی گرفته می‌شود؟
6- چرا در ازدواج بردگان، مالک آنها حق طلاق دارد؟

پاسخ به سوال اول

ابتدا باید توجه کنید اینطور نیست که اسلام همان برده داری اعراب را امضاء کرده و با آن مخالفت نکرده باشد، بلکه بین برده داری که اسلام امضاء کرد، و برده داری دوران جاهلیت تفاوت های جدی و اساسی وجود دارد، از جمله این که:

اول:
اعراب حتی از طریق دزدیدن افراد، یا به خاطر بدهی بدهکاران آنها را به بردگی می‌گرفتند، اما اسلام همه راه های برده گیری را ممنوع اعلام کرده و تنها اجازه داد که اسرای جنگی به بردگی گرفته شوند(1)
دوم: در میان اعراب هیچ قانونی نبود که آزادی بردگان را در شرایطی واجب کند، در حالی که اسلام به بهانه های مختلف حکم وجوب به آزادساختن بردگان داده و در شرایط عادی بر آزاد ساختن آنان تأکید فراوان نموده است، و حتی یکی از مصارف هشتگانه زکات را مصرف در راه آزادسازی بردگان قرار داده است.
سوم: علی رغم امضاء شدن این حکم، اما به طور کلی اشتغال به آن نکوهش شده، تا جایی که پیامبر(ص) اشتغال به برده فروشی را از زشت ترین و ناپسند ترین امور معرفی نموده و خرید و فروش بردگان را بدترین و منفورتین معاملات اعلام کرد: «شرّ النّاس مَن باع النّاس»؛ بدترین مردم کسی است که انسان ها را بفروشد.(2)

نظام ویژه و اختصاصی اسلام

اصلا نظام برده داری اسلام مختص خود اسلام است، نه شبیه به آنچه که برده داری دوران جاهلیت یا برده داری در غرب، یا برده داری مدرن می‌دانیم:

اول:
هرگز در اسلام برده و آزاد بودن ملاک برتری افراد نیست، بلکه بزرگوارترین مردم با تقواترین آنها معرفی شده است(3)،لذا در اسلام اجازه بد رفتاری با آنان داده نشده است، بلکه پیامبر(ص) می فرماید به بردگان نگویید غلام و کنیز، بلکه بگویید پسرم، دخترم؛ آنها را که در ایشان خیر و فضیلت می بینید آزاد کنید، از آنچه خودتان میخورید به آنها هم بدهید، کتکشان نزنید، این توصیه ها رفتاری با بردگان به قدری پررنگ است که غلام آزاد شده امام حسین(ع) با گریه التماس از امام حسین(ع) می خواست که به او اجازه جان دادن بدهد و امام ع اجازه نمی دادند(این ها را تجسم کنید، روی آن فکر کنید، خیلی ساده از کنار آن نگذرید؛ چقدر رفتار باید عمیق و لبریز از عطوفت و رأفت باشد که برده به اربابش التماس کند که اجازه دهد جانش را فدای ارباب کند!! در کجای اروپا و آمریکا و مکاتب برده داری دنیا چنین چیزی اصلا قابل تصور است، کار به تحقق آن نداریم.

دوم:
اسلام به دنبال برده داری نیست، مبحث برده داری در تمام کتب فقهی به نام «کتاب العتق» یعنی احکام آزاد کردن بردگان آمده، نه «کتاب الرق» به معنای احکام نگهداری بردگان.(4)
همچنین برای تشویق به جهاد هرگز پای مادیات و منافع مادی آن وسط کشیده نشده، بلکه در روایات جهاد عموما بر ثواب های آن تکیه شده است، مثلا پیامبر(ص) می فرماید: «إِنَ‏ صَبْرَالْمُسْلِمِ‏ فِي‏ بَعْضِ‏ مَوَاطِنِ‏ الْجِهَادِ يَوْماً وَاحِداً خَيْرٌ لَهُ‏ مِنْ‏ عِبَادَةِ أَرْبَعِينَ‏ سَنَة» ؛ صبر مسلمان در برخی مواطن جنگ، در یک روز، برای او از چهل سال عبادت برتر است.(5)
در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت ع نیز می بینیم که هرگز در جنگ ها مردم را اینگونه تشویق نکرده اند که اگر در جهاد حاضر شوید غنائمی نصیب شما خواهد شد، یا کنیزکانی به چنگ می آورید، برخلاف خلفای اموی که در وقایع مختلف، چون واقعه حرّه، جهت تشویق سرابازان به جنگ، و حتی پیش ازپیروزی، نوامیس مردم را بر سربازانشان حلال اعلام می‌کردند.

سوم:
نگاه اسلام به برده داری تجاوز و بهره کشی نیست، که اگر این باشد دیگر توصیه به مهربانی و ملاطفت معنا ندارد،بلکه کنیزداری برخلاف زنا، احکام ازدواج گونه ای دارد، نگاه اسلام به کنیزداری، در حقیقت چیزی شبیه به یک ازدواج یک طرفه است، لذا قواعد ازدواج در آن مراعات شده است، مثلا زنی که مرتکب زنا شده است در اسلام عده ندارد اما زنی که از راه ازدواج یا کنیزی رابطه جنسی داشته است باید عده نگه دارد، یا امام صادق(ع) ارتباط جنسی با چند دسته از کنیزان را حرام دانسته است، همانطور که این محدودیت ها در ازدواج هم وجود دارد:
«يَحْرُمُ مِنَ الْإِمَاءِ عَشْرٌ لَا يُجْمَعْ بَيْنَ الْأُمِّ وَ الْبِنْتِ وَ لَا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ حَامِلٌ مِنْ غَيْرِكَ حَتَّى تَضَعَ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ عَمَّتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ خَالَتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَكَ فِيهَا شَرِيكٌ.»؛ امام صادق(ع): ارتباط جنسی با ده دسته از کنیزان حرام است: بین مادر و دختر نمی توان جمع کرد، و بین دو خواهر، و کنیزی که از غیر تو آبستن شده تا زمانی که فارغ نشده است، و کنیزی که برای تو است ولی کسی دیگر شوهرش است، و کنیزی که عمه یا خاله رضاعی تو باشد.(6)
همچنین چند همسری یا مالکیت اشتراکی در هر دو(ازدواج و کنیزداری) ممنوع است؛ حتی گذشتن از حق خود و حلال کردن کنیز خود بر دیگری هم در نگاه ائمه(ع) همانند طلاق نامطلوب است:
«عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُحِلُّ فَرْجَ جَارِيَتِهِ قَالَ لَا أُحِبُّ ذَلِك‏»؛ علی بن یقطین میگوید از امام (ع) در مورد حلال کردن کنیز برای دیگری سوال کردم، امام فرمود: من آن را دوست ندارم.(7)

إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ ع عَنِ الْمَرْأَةِ تُحِلُّ فَرْجَ جَارِيَتِهَا لِزَوْجِهَا فَقَالَ إِنِّي أَكْرَهُ هَذَا» اسحاق بن عمار نیز می‌گوید: از امام کاظم(ع) سوال کردم از زنی که کنیزش را بر شوهرش حلال می کند، فرمود: از آن اکراه دارم.(8)

چهارم:
اصلا همین نفس برده گیری در اسلام با محدودیت‌هایی روبرو شده است:

الف)
همان‌طور که گذشت فقط از طریق اسرای جنگی می‌توان برده گرفت، نه غیر آن.

ب)
اصل جهاد و نیز تصمیم گیری در خصوص اسرا را نه بر عهده اشراف و ثروتمندان، یا هر کسی که به هر طریقی حاکم شود، بلکه بر عهده امام عادل است(9) اسلام به جای اسم، وصف به کار برده است، وصف عدالت که به عنوان ملاک معرفی شده است گویای همه چیز است.
امام سجاد(ع) در این خصوص می‌فرمایند:
«إِذَا أَخَذْتَ‏ أَسِيراً فَعَجَزَ عَنِ‏ الْمَشْيِ‏ وَ لَيْسَ‏ مَعَكَ‏ مَحْمِلٌ‏ فَأَرْسِلْهُ‏ وَ لَا تَقْتُلْهُ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا حُكْمُ الْإِمَامِ فِيه‏» هنگامى که اسیرى گرفتى و او را با خود مى‏ آورى اگر از راه رفتن ناتوان شد و مرکبى براى حمل او ندارى او را رها کن ، و به قتل مرسان ، چرا که نمى‏ دانى هنگامى که او را نزد امام آوردى چه حکمى در باره او خواهد کرد.(10)
لذا اگر این حکم ازدست امام عادل خارج شد ممکن است به ظلم منجر شود، همان طور که امام کاظم(ع) در پاسخ نامه علی بن سوید در مورد حکّام جور فرمودند:

سَأَلْتَ عَنْ أُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِمْ وَ عَنْ نِكَاحِهِمْ وَ عَنْ طَلَاقِهِمْ فَأَمَّا أُمَّهَاتُ أَوْلَادِهِمْ فَهُنَّ عَوَاهِرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ نِكَاحٌ بِغَيْرِ وَلِي‏»؛ در مورد مادران اولاد آنها و نکاح و طلاقشان پرسیدی، اما مادران فرزندان آنها زنادهندگان هستند تا روز قیامت، (چون) نکاحی بدون ولی (شکل گرفته است)(11)

علامه مجلسی در مرآة العقول در تفسیر این روایت می‌نویسد:
عواهر" أي زواني لأن تلك السبايا لما سبين بغير إذن الإمام ... فوطئ المخالفين لهن زناء و هم زناة و هن عواهر. "نكاح بغير ولي" أي نكاحهم للإماء نكاح بغير ولي، لأن أولياءهن‏ و ملاكهن الأئمة عليهم السلام»؛ عواهر یعنی زنادهندگان، چراکه آن اسرا به غیر اذن امام اسیر شده اند، پس رابطه مخالفین با آنها در حکم زناست(12)

اما اگر حکم به دست امام عادل باشد ظلمی نخواهد شد، همان طور که طبق برخی نقل های تاریخی در جنگ اعراب و ایران وقتی خواستند دختران یزدگرد سوم را در بازار بفروشند امام علی(ع) ممانعت کرده و آنها به مجلس مهاجرین و انصار برده و در انتخاب همسر آزاد گذاردند.(13)
به عبارت دیگر منشأ فساد در احکام دو چیز است، یکی نقص در خود حکم، و دیگری نقص در اجرا؛ نظام برده داری قبل از ظهور اسلام هم یک حکم بد بود، و هم توسط حکام بد اجرا میشد، اما با ظهور اسلام ضمن اصلاح این حکم، مدیریت و اجرای آن هم بر عهده امام عادل گذاشته شد، یعنی هم حکم اصلاح شد و هم زمام کار به مجری عالم و عادل سپرده شد.
ج) در جنگ با اسلام، همه اسیر نمی‌شوند، این‌طور نیست که اگر لشگر اسلام به کشوری حمله کرد بتواند تمام مردم آن را به بردگی بگیرد، اسلام برای ریشه کن کردن کفر و شرک آمده است، لذا با کفار سازش نمی کند، اما جهاد ابتدایی در برابر حاکمیت کفر و در دست داشتن قدرت از سوی کفار و مشرکین است، یعنی جهاد با حکّام کافر است، نه اشخاص کافر؛ اگر يكي از حكومت‌هاي جابر مانع نشر دعوت اسلام در ميان ملت خود شود و نيز مانع از اين شود كه مسلمانان صداي اسلام را به گوش توده مردم برسانند، بر مسلمانان لازم است كه با جنگ ابتدايي چنين مانعي را از پيش پاي اسلام بردارند تا مردم آزادانه بتوانند از تعاليم حيات‌بخش اسلام آگاه و از مزاياي احكام عادلانه آن بهره‌مند شوند.(14)

د)
از اینها که بگذریم آنهایی که حتی به جنگ با اسلام آمده و اسیر شده‌اند لزوما به بردگی گرفته نمی شوند، حکم رفتار با اسرا منحصر در به بردگی گرفتن آنها نیست، بلکه می توان آنها را در قبال پول یا امر دیگری مبادله کرد. لذا گاهی پیامبر شرط آزادی اسرا را آموزش خواندن و نوشتن قرار می‌دادند، گاهی از آنها در برابر آزادی فدیه می‌گرفتند، گاهی جمعی از اسرا را اعدام و برخی از همان جمع را به خاطر خصوصیاتی چون سخاوت یا غیرت، وصداقت و... آزاد می‌کردند(15)
اصلا به نظر میرسد راه اصلی در برخورد با اسرا در اسلام آزادی بلاعوض یا در ازای مال یا تبادل اسرا و مانند اینها باشد، و آنچه که در روایات از باب جواز برده گیری آمده است راه حل مرتبه بعد است که اصالتا مورد نظر اسلام نیست و جواز آن تنها در صورتی است که دو راه اول مقدور یا به مصلحت نباشد(16)
آیت الله مکارم می نویسند: چون جواز به بردگی گرفتن اسرا در صورتی است که راههای دیگر نگهداری اسرا بسته باشد، لذا امام عادل میتواند به طور کلی از آن چشم پوشی کند.(17)

در مجموع این تفاوتهای برده داری اسلام با سایر مکاتب و فرهنگ ها به گونه ای است که مستشرقین ر ابه اعتراف وادار کرده است، گوستاو ولوبون که یک مستشرق فرانسوی و غیر مسلمان است در این خصوص می نویسد:
«غلامان زر خرید در مشرق زمین جزء خانواده محسوب می‌شوند و چنانچه پیش از این گفته شد حتی می توانند با دختران آقایان مالکین خود ازدواج کرده و در زمره دامادان او در آیند و همچنین می توانند بزرگترین منصبها را نائل گردند . در مشرق غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب نوکر از ارباب خود فاصله دارد در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است».(18)
و نیز می نویسد:
«تمام جهانگردانی که درباره مساله برده داری در مشرق زمین به تحقیق پرداخته اند معترفند که این سر و صدای مغرضانه ای که برخی از اروپاییان در اطراف آن به راه انداخته اند به کلی بی اساس است».
همچنین در ادامه به نقل از مسیو «آلو» می نویسد
«مسلمانان هرگز با دیده حقارت به بردگان نگاه نمی کردند. از این روست که می بینیم مادر پادشاهان عثمانی که پیشوای مسلمانان و مورد احترام آنان بوده اند کنیز بوده و در این باره به حیثیت آنها لطمه وارد نیامده است.(19)

علت عدم آزادسازی یکباره بردگان
اما در خصوص اینکه اسلام چرا یکجا برده داری را ریشه کن نکرد باید توجه کرد که آزاد سازی یکباره بردگان موجب رها شدن جمع عظیمی میشد که نه کار داشتند، نه درآمد، نه خانه، و نه حتی کوچکترین مال و پس اندازی، طبیعتا حکم به آزاد سازی یکباره آنها جامعه را ناامن میکرد، خصوصا در آن زمان که برخی از شدت فقر، خودشان را به عنوان برده می فروختند تا شکمشان سیر شود و جای خواب داشته بشند. لذا صدور چنین حکمی علاوه بر اینکه موجب رفاه بردگان نمیشد، ظلم بیشتری نسبت به آنها و جامعه را نیز به دنبال داشت.

علت عدم مخالفت با اصل برده داری

اسلام با تدابیری که اتخاذ کرده بود، عملا برده داری را منسوخ کرد و بزرگترین دلیل و شاهد بر آن هم این است که امروزه در میان امت های واقعا اسلامی که حاکم عادل و مشروع در رأس آن باشد، برده داری وجود ندارد، اما برای پاسخ به اینکه چرا اسلام به جای این اصلاحات و ریشه کن کردن عملی، اصل حکم را از میان نبرد، باید به چند نکته توجه کرد:

نکته اول: عنصر بازدارندگی برده داری

حکم برده داری از نظر اسلام مانند حکم قصاص است، هر دو برای پیشگیری از قتل و کشتار انسان‌ها وضع شده‌اند؛ قبل از اسلام اعراب از راه های مختلف مردم را به بردگی می‌گرفتند، یعنی علاوه بر گرفتن اسرا به عنوان برده در جنگ‌ها، مثلا اگر کسی به دیگری بدهکار بود و توان پرداخت نداشت، یا در قمار باخته بود، یا از جنگ فرار کرده بود و امثال آن، او را به بردگی می‌گرفتند؛ اسلام تمام اقسام برده گرفتن فوق را تحریم کرد مگر برده هایی که در جنگ اسیر می‌شوند، چون این خودش عاملی بود برای کاهش جنگ‌ها؛ و به عنوان تهدیدی علیه کفار تلقی می‌شد که فکر جنگ با مسلمانان را از سرشان بیرون کنند.

بنابراین اسلام به دنبال بالابردن آمار بردگان نیست، بلکه به بهانه آن می‌خواهد آمار جنگ‌ها را پایین بیاورد، همان طور که به دنبال بالابردن آمار قصاص نیست، بلکه می‌خواهد به وسیله آن آمار قتل را پایین بیاورد، این دو به عنوان عامل بازدارنده به شمار می‌روند.

لذا می‌بینید که علی رغم تأکید بر اصل حکم قصاص، از آن طرف به بخشش قاتل پشیمان توصیه می‌کند، و همچنین علی رغم تأکید بر اصل برده داری، از آن طرف به آزاد کردن بردگان سفارش می‌کند، چرا که اسلام نمی‌خواهد واقعا انسان ها قصاص شده، و یا به بردگی گرفته شوند، اما اگر این احکام هم نباشد خون های بیشتری ریخته خواهد شد، پس همین خوف از جاری شدن چنین حکمی برای بازدارندگی باید باشد.

نکته دوم: تربیت و پرورش اسرا در خانواده های اسلامی و کاهش هزینه های نگهداری اسرا
هدف دیگری که اسلام از برده داری به دنبال آن بود، کاهش هزینه های دولتی، و ترویج فرهنگ اسلامی بود، یعنی وقتی افرادی از دشمن در یک جنگ اسیر می‌شدند، خب آزاد کردن آنها که کار لغوی بود، نگهداری آنها هم علاوه بر هزینه هایی که برای دولت اسلامی دارد موجب سوء استفاده آنها از رأفت اسلامی می‌شود و اشخاص در جنگ ها به محض در خطر دیدن جان خود تسلیم می‌شوند، چون از قبل می‌دانند با اسارت فقط آسایش در انتظار ایشان است!! و چنین سرنوشتی به جای بازدارندگی، آنها را در جنگ جری‌تر می‌کند. لذا اسلام ضمن واگذاری این اسرا به خانواده های مسلمان، هم خرج ایشان را بر عهده خانواده ها می‌گذارد، و هم موجب تعلیم فرهنگ اسلامی از خانواده های مسلمان به این اسرا می‌شود، و در مقابل این مخارج به مالک اجازه می‌دهد از اسیر بهره های مختلف ببرد، او را به کار گیرد یا بفروشد و موارد دیگر؛ تا عنصر بازدارندگی هم تحقق یابد.

روشن است که چون هدف ترویج اسلام و نفوذ آن در قلب بردگان است اسلام اجازه بدرفتاری با ایشان را نداده و به آزاد نمودن آنها تشویق کرده است، لذا خود اهل بیت(ع) هم غلامان و کنیزانی داشته اند که به بهانه های مختلف آنها را آزاد می‌کرده اند تا این سنت رواج یابد، همان‌طور که در روایت آمده امام باقر(ع) گاهی در برابر حتی یک کار نیک از سوی برده، او را آزاد می‌کردند(20)‌ یا امام علی(ع) با دست رنج خود 1000 برده آزاد کردند(21) خوش رفتاری ائمه(ع) با بردگان به قدری بوده است که گاهی موقع آزادی، خود برده ها نمی‌رفتند، نمونه آن «جون»، غلام سیاه امام حسین (ع) است که امام حسین(ع) او را در لحظات آخر آزاد کردند اما نرفت، بلکه اجازه میدان خواست اما این بار امام (ع) به او اجازه نمی دادند، با گریه و التماس بر خواسته خویش اصرار کرد، تا با اصرار اجازه گرفت و به میدان رفت(22) انصافا چنین رابطه ای بین ارباب و غلام در کدام نظام برده داری مشاهده می‌شود؟!!!
بنابرآنچه گذشت روشن می‌شود اسلام به دنبال براندازی نظام ظالمانه برده داری آن زمان بوده، لذا می‌بینیم عملا برده داری منسوخ شده است. اما حکم آن منسوخ نشده است چرا که این حکم تابع مقتضیات زمان بوده و در صورت تحقق دوباره شرایط به منظور بازدارندگی، یا کاستن هزینه های نگهداری اسرا، یا گسترش فقر، یا تربیت کفاری که اسیر شده اند در خانواده های مسلمان، یا موارد دیگر می‌تواند زیر نظر امام عادل اعمال شود.

پاسخ سوال دوم:
طبق آنچه که بیان شد، پاسخ این سوال هم تا حدی روشن می‌شود، یعنی باید دقت کرد اولا این طور نیست که بشود زنان غیر مسلمان را تا زمانی که به قصد ریختن خون مسلمانان وارد میدان جنگ نشده باشند به بردگی گرفت، ثانیا: بعد از اسارت هم صدور چنین حکمی متوقف بر تشخیص امام عادل است، و یک راه حل ثانویه است، و حکمت جواز آن هم روشن است، جنگ اتفاقی است که وضعیت انسان را به شدیدترین وضع ممکن مبدل می‌کند، هرچه که یک جامعه دارد، اعم از آسایش و امنیت و پیشرفت و سلامتی، و خانواده و همه چیز را از او می‌گیرد، لذا عنصر بازدارنده باید به قدری قوی باشد که بتواند مانع چنین واقعه ای شود. همان طور که اعدام یک قاتل در برابر کشتن یک انسان دیگر غیر انسانی نیست، به بردگی گرفتن انسان هایی که قصد کشتن مسلمانان را کرده و وارد جنگ با ایشان می‌شوند هم غیر انسانی نیست.
ثالثا همان طور که گذشت هدف اسلام از این حکم، تعلیم و تربیت، بوده و نگاه اسلام به این مسئله، به عنوان یک ازدواج یک طرفه است، نه تجاوز و بهره کشی، لذا روایات متعددی رابطه جنسی با کنیزان را حق آن کنیز دانسته اند:
«عَلِيٌّ ع‏: مَنِ اتَّخَذَ مِنَ الْإِمَاءِ أَكْثَرَ مِمَّا يَنْكِحُ أَوْ يُنْكِحُ فَالْإِثْمُ عَلَيْهِ إِنْ بَغَيْن‏»؛ امام علی(ع)کسی که بیش از اندازه ای که نکاح می کند کنیز بگیرد، اگر آن کنیزها لغزشی بکنند، گناهش بر اوست.(23)

«مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً فَلَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ‏ [يَوْماً] ثُمَّ أَتَتْ مُحَرَّماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْهِ»؛ هر کسی که کنیزی می‌گیرد، اگر هر چهل روز یکبار نزد او نرود و آن کنیز مرتکب حرامی بشود، گناهش بر اوست.(24)

«مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً وَ لَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْه‏»؛ کسی که کنیزی بگیرد و تا چهل روز یکبار نزد او نرود، گناه کنیز بر اوست.(25)

«رَسُولَ اللَّهِ ص: يَقُولُ‏ أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَتْ عِنْدَهُ جَارِيَةٌ فَلَمْ يَأْتِهَا أَوْ لَمْ يُزَوِّجْهَا مَنْ يَأْتِيهَا ثُمَّ فَجَرَتْ كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُ مِثْلِهَا» هر مردی که نزد او کنیزی است، پس اگر نزد او نرود یا او را شوهر ندهد سپس آن کنیز مرتکب فجور شود، مثل همان گناه بر اوست.(26)
یعنی در صورتی که کنیز مایل به رابطه جنسی باشد و مالک ابا داشته باشد، اسلام حق را به کنیز می‌دهد، نه مالک!!! این خیلی جای تأمل دارد.

و سفارش های اکید اسلام در خصوص کنیزان و بردگان، که از همان غذای خودتان به آنها بدهید، و ایشان را پسرم و دخترم خطاب کنید، تا روایاتی که به عبد توصیه می کند خیرخواه اربابش باشد و در این صورت اولین شخصی است که وارد بهشت می شود:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏«أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ شَهِيدٌ وَ عَبْدٌ مَمْلُوكٌ‏ أَحْسَنَ‏ عِبَادَةَ رَبِّهِ‏ وَ نَصَحَ لِسَيِّدِهِ»؛ اولین کسی که وارد بهشت می شود شهید است و بنده مملوکی که نیکو عبادت خدا کند و برای مولایش خیرخواه باشد.(27)
بدیهی است که اگر مردی بدون نظر دختری، همسر او شود اما با او خوش رفتار باشد محبت نیز به دنبال خواهد داشت. همان طور که در گذشته و حتی همین الان در بسیاری از مناطق موقع ازدواج برای دختر حق انتخابی قائل نیستند، اما بعد از ازدواج با خوش رفتاری مرد، محبت نیز پدیدار می گردد.

گواه ظالمانه نبودن کنیزداری اسلامی این است که به راحتی می توانید تصور کنید اگر یکصد زن را به کنیزی بگیرند و بدون رضایت آنها و به زور با آنها رابطه جنسی داشته باشند اگر بگویم حداقل نیمی از آنها یا فرار کرده یا دست به خودکشی می زنند گزاف نگفته ام، همین کنیزکان اسیر شده به دست داعش، ایا اینها اگر آزاد باشند آنجا می‌مانند؟ این بدبخت ها به هر طریقی شده به دنبال راه فرار می گردند؛ اما ابدا ما چنین چیزی در مورد کنیزان صدر اسلام نمی بینیم، به راحتی به بیرون از منزل رفته و کارهای منزل را بر عهده می گرفتند و...؛ یعنی ظلم ویژه ای در حق خود تصور نمی کرده اند. وهیچ روایتی هم دیده نشد که نسبت به حقوق کنیزان و بردگان در اسلام به پیامبر(ص) و ائمه(ع) اعتراضی شده یا سوالی مطرح شده باشد.

پاسخ سوال سوم
با اهدافی که برای برده داری در اسلام ذکر شد روشن می شود برده داری اهل بیت(ع) به دو هدف بوده است: یکی انتقال فرهنگ اسلام به برده ها؛ و دیگری انتقال فرهنگ نوع برخورد با برده ها به مردم، و سوم: تشویق عملی مردم به آزاد نمودن آنها.

پاسخ سوال چهارم

با توجه به آنچه که گذشت مبنی بر اینکه یکی از اهداف اسلام از جواز برده داری عنصر بازدارندگی آن است روشن میشود که اگر پذیرش پیشنهاد مکاتبه از سوی عبد بر مولا لازم و واجب باشد این عنصر بازدارندگی از بین می رود، چرا که خصوصا اشراف و ثروتمندان می‌دانند که در شدت جنگ تسلیم شده و بعد خود را با خریداری آزاد می سازند.
و اما اینکه چرا پذیرش پیشنهاد مکاتبه از سوی کنیز زادگان واجب نیست، به خاطر دو مفسده:

مفسده دوم: اگر پذیرش مکاتبه واجب باشد دیگر مالکی کنیزش را به عقد برده ای در نمی آورد، چرا که عمده انگیزه ازدواج کنیزان و بردگان در نگاه مالک، تصاحب یک برده دیگر است، و از این کانال است که به خواسته های جنسی بردگان هم توجه میشود، اما اگر مالک بداند بچه این برده اگر بخواهد آزاد شود، بر مالک لازم است آن را بپذیرد، خب چرا کنیزش را به عقد یک برده در بیاورد در حالی که خودش می تواند از او بهره ببرد، این ازدواج ثمره ای هم برای او نخواهد داشت؟ لذا با وجوب پذیرش مکاتبه دیگر باب ازدواج بردگان مرد تا حدی بسته می شود.

مفسده سوم: این که مالک بچه بردگان را نگهداری کرده و مخارج او را می پردازد برای این است که از او به عنوان یک کنیز و یا برده بهره ببرد، اما اگر بداند این برده با بزرگ شدن اگر بخواهد حتما آزاد می شود و این از اختیارات مالک خارج است، خب طبیعتا هرگز بچه را نگه نداشته و مخارج آن را بر عهده نمیگیرد. خصوصا در آن دوران که فقر به شدت رواج داشته و بسیاری از اینکه نمی توانستند شکم خود را سیر کنند خود را به بردگی می فروختند، در این شرایط مالک به احتی زیر بار مخارج فرزند کنیزش نمی رفت؛ امروزه هم شما نگاه کنید بسیاری از مردان و زنانی که ازدواج مجدد میکنند فرزندان سابق همسرشان را نمی پذیرند، چطور ما میخواهیم یک مالک بدون ضمانت، مخارج فرزندان کنیزش را بر عهده بگیرد؟

پاسخ سوال پنجم
باید دقت کرد که حکم به آزادسازی کنیز زادگان اگرچه در ظاهر به نفع ایشان است اما با توجه عمیق تر می‌توان فهمید این حکم مفسده برای ایشان به دنبال می‌داشت:

ممانعت از ازدواج بردگان: روشن است که اگر بچه دو برده آزاد می بود کسی کنیزش را به ازدواج برده دیگری در نمی آورد، چرا که بارداری این کنیز جز از کار افتاده کردن کنیز در دوران باردهی و بچه داری، هیچ منفعتی برای مالکش نمی‌داشت، علاوه بر این که این امر موجب می‌شد که نیازهای جنسی بردگان مرد به طور کلی تعطیل و مورد بی اعتنایی واقع شود، و نیازهای جنسی کنیزان هم هرگز از طریق ازدواج نباشد بلکه از طریق تحلیل و بدون دخالت نظر ایشان باشد.

حمایت از کنیز زادگان: از این که بگذریم اگر بچه دو برده آزاد می‌بود در حق خود این بچه هم ظلم بیشتری می‌شد، چرا که پدر و مادر او توان نگهداری او را نداشتند؛ عمده بردگان از نظر مالی توانی نداشته اند، چون فرصتی برای کار و پس انداز برایشان نمی مانده است، همان طور که در روایات متعدد این نگرانی از آزادسازی بردگان ابراز شده است:
هشام بن سالم نقل می‌کند: «سَأَلْتُهُ عَمَّنْ أَعْتَقَ النَّسَمَةَ فَقَالَ أَعْتِقَ مَنْ أَغْنَى نَفْسَهُ»؛ از امام صادق(ع) در مورد آزاد سازی برده سول کردم، پس فرمود: کسی را آزاد کن که خودش غنی و بی نیاز از غیر باشد.(28)

امام رضا(ع) نیز می فرمایند: «مَنْ أَعْتَقَ مَمْلُوكاً لَا حِيلَةَ لَهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَهُ حَتَّى‏ يَسْتَغْنِيَ‏ عَنْهُ‏ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَفْعَلُ إِذَا أَعْتَقَ الصِّغَارَ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ»؛ کسی که برده ای را آزاد می‌کند که قوه و قدرتی ندارد پس بر او (آزاد کنند) است که جور او را بکشد تا بی نیاز شود، و امیرالمومنین(ع) هنگامی که خردسالان را که قوه ای نداشتند را آزاد می‌کرد اینچنین می‌کرد.(و آنها را تأمین می کرد تا بی نیاز شوند)(29)
همچنین علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم(ع) می­پرسد که بر فردی واجب شده که بنده ­ای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را ؟ امام هفتم(ع) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلا سرپای خود بایستد.(30)
حتی اگر پدر و مادر او، جزء نوادر بردگان ثروتمند باشند باز هم نمی توان حکم به آزادی برده کرد، چون بچه داری فقط پول نیست، رسیدگی به بچه آزادی و فراغت میخواهد، طبیعتا اگر آن بچه آزاد باشد، مالک کنیز، بچه آزاد او را نخواهد پذیرفت و خرج او را نخواهد داد، و حتی ممکن است مادر او را از رسیدگی به امور بچه باز دارد، و نگهداری او را نپذیرد، بچه ای که در اوج نیاز به والدین هست، بچه شیرخواره را باید چه می کرد وقتی مالک آن را نمی پذیرد؟ نمی شود مادر یک فرد آزاد، کنیز دیگری باشد، خب او خودش متعلق به دیگری است چگونه می تواند به بچه اش برسد؟ لذا تنها راه تأمین بچه این است که آن بچه هم منفعتی برای مالک داشته باشد. چون جدا نشدن فرزند از مادر در نگاه اسلام مهم تر است، همان طور که برخی فقهاء آن را مکروه و برخی حرام می‌دانند.(31)
اسلام می بایست بین این دو یکی را انتخاب می کرد، یا بردگی توأم با حمایت خانواده، یا آزادی به قیمت محرومیت. لذا اسلام اینجا منافع موقت فرزند را در نظر گرفته و از راه دیگری آزادی بردگان را پی می‌گیرد.

پاسخ سوال ششم
برای رفع یک محدودیت نباید احساساتی برخورد کرد، بلکه باید طوری زمینه چینی برای رفع محدودیت ها و آزادی بردگان بشود که مالکان را جری نکند و یک باره از زیر بار آن شانه خالی نکنند، اگر مالکی که کنیزش را به عقد دیگری در می آورد حق طلاق نداشت و چنین اجازه ای به او داده نمیشد، طبیعتا کسی کنیزش را به ازدواج شخص دیگری در نمی آورد، و روشن است که ازدواج موقت برای این کنیز بهتر از ترک ازدواج است، آیا اینطور نیست؟ در پست پیشین با ذکر روایات اشاره کردم که اسلام توجه به نیازهای جنسی کنیزان داشته لذا یا خود مالک باید این نیاز را برطرف کند یا او را به ازدواج دیگری در بیاورد، اما مالکی که به هر دلیلی میلی به این کار ندارد و می داند که ازدواج درآوردن کنیز به عقد دیگری برای او به منزله خروج کنیز از مالکیت اوست طبیعتا در این صورت کسی که خودش آن نیازها را برآورده نمی کند، او را به ازدواج دیگری هم در نخواهد آورد. لذا عدم چنین اجازه ای به جای نفع برای کنیزان، موجب ضرر برای ایشان میشد.
_______________________________
1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج20، ص108.
2. کلینی، محمد، الکافی، ج5، ص114.
3. حجرات:49/13.
4. مجموعه آثار، ج20، ص108.
5. نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل، ج11، ص21.
6. صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج3، ص451.
7. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب، ج7، ص243.
8. همان، ج7، ص243.
9. ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، باب 12 از ابواب جهاد العدو، ج15، ص45.
10. الکافی، ج5، ص35.
11. همان، ج8، ص125.
12. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏25، ص: 300.
13. مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، ص170.
14. ر.ک به: آیت الله مظاهری، اعتقادات، فصل ششم: جهاد، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مظاهری؛ و همچنین کتاب جهاد و برده داری، علی اصغر رضوانی.
15. ر.ک به: بحارالانوار، ج18، ص108 و ج68، ص354.
16. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج27، ص88و89.
17. مکارم شیرازی، ناصر، اسلام و آزادی بردگان، ص 15.
18. گوستاولوبون، تمدن اسلام و غرب، صص464 تا 466.
19. تمدن اسلام و غرب، صص464 تا 466.
20. من لایحضره الفقیه، ج1، ص27.
21. الکافی، ج5، ص74.
22. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج45، ص23.
23. من لایحضره الفقیه، ج3، ص451.
24. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج2، ص539.
25. همان، ج2، 539.
26. وسائل الشیعه، ج21، ص179.
27. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص28.
28. الکافی، ج6، ص181؛ تهذیب، ج8، ص218.
29. الکافی،ج6، ص181.
30. وسائل الشیعه، ج23، ص32.
31. حائری، سید علی بن محمد طباطبایی، ریاض المسائل، ج13، ص25.

موضوع قفل شده است