جمع بندی دست قدرت خدا

تب‌های اولیه

29 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دست قدرت خدا

سلام.
در تفسیر آیه «وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» گفته می شود که منظور از أید که در ظاهر به معنای دست است، قدرت می باشد. ولی چرا خود قرآن نفرموده است که با قدرت آسمانها را بنیان نهادیم و از تعبیر «با دست» استفاده کرده است؟ اگر منظور قرآن استفاده از قدرت است، چرا از واژۀ بقدرة استفاده نمی کند؟

همچنین در تفسیر آیه 22 فجر، جَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً، گفته می شود که منظور از جاء ربّک، آمدن امر خداست و نه آمدن خودِ خدا. اینکه منظور آمدن امر خداست و نه خود خدا، چگونه فهمیده می شود؟ آیه که فقط از آمدن خدا حرف می زند. خب چرا خود قرآن نمی فرماید جاء امر ربّک؟

برچسب: 

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]با سلام و درود

چند نکته خدمتتان عرض می شود:

1. استفاده از کنایه و استعاره، علاوه بر این که عیب و ایرادی محسوب نمی شود، از جمله آرایه های ادبی است.

2. قرآن بر عرب زبانان نازل شده است و طبق ادبیات آنان نیز گفتگو می کند. استفاده از کنایه و استعاره در ادبیات عرب، بسیار مرسوم و عادی است.

3. خداوند متعال، حکیم است و قطعا استفاده او از تعابیر و کلمات، همراه با غرض و هدف است؛ اعم از مختصر گویی، زیبایی کلام، تاثیرگذاری بیشتر، و ... .(اغراضی که در کتب ادبیات برای استفاده از کنایه و استعاره بیان شده)

4. قرآن کلام خداوند است و خداوند خالق و آفریدگار است، و کاملا طبیعی است که سنخ کلام خالق با سنخ کلام مخلوق، متفاوت باشد.

5. در این بین، نیاز است تا فردی که آگاه و آشنا به کلام و مراد الهی است، در کنار قرآن، به تبیین آن بپردازد. لذا نمی توان معصومین ـ مفسران حقیقی قرآن ـ را جدای از قرآن دانست.

چه بسا، حکمت وجود متشابهات و یا نیازمندی مراجعه به معصومین علیهم السلام، یکی از اغراضی است که خداوند خواسته تا به انسان نیازمندی و مراجعه او به اهلبیت را تذکر و آموزش بدهد.

بنابر این:

مواردی که اشاره فرموده اید، از نظر ادبیات عرب، کاملا صحیح و مطابق قوانین ادبی است. لذا به یک ادیب نمی توان اشکال کرد که چرا در گفتار یا نوشتارت از استعاره و کنایه استفاده می کنی؟ این ها از لوازم گفتار و نوشتار است و کاملا طبیعی است.

بله، برای فهم کنایه و استعاره باید به اهل فن مراجعه نمود. در مورد قرآن، اهل فن و مفسران حقیقی آن، معصومین علیهم السلام هستند. البته برخی موارد مانند جسم نداشتن خداوند و ... را عقل هم درک می کند.

میقات;621532 نوشت:
با سلام و درود

چند نکته خدمتتان عرض می شود:

1. استفاده از کنایه و استعاره، علاوه بر این که عیب و ایرادی محسوب نمی شود، از جمله آرایه های ادبی است.

2. قرآن بر عرب زبانان نازل شده است و طبق ادبیات آنان نیز گفتگو می کند. استفاده از کنایه و استعاره در ادبیات عرب، بسیار مرسوم و عادی است.

3. خداوند متعال، حکیم است و قطعا استفاده او از تعابیر و کلمات، همراه با غرض و هدف است؛ اعم از مختصر گویی، زیبایی کلام، تاثیرگذاری بیشتر، و ... .(اغراضی که در کتب ادبیات برای استفاده از کنایه و استعاره بیان شده)

4. قرآن کلام خداوند است و خداوند خالق و آفریدگار است، و کاملا طبیعی است که سنخ کلام خالق با سنخ کلام مخلوق، متفاوت باشد.

5. در این بین، نیاز است تا فردی که آگاه و آشنا به کلام و مراد الهی است، در کنار قرآن، به تبیین آن بپردازد. لذا نمی توان معصومین ـ مفسران حقیقی قرآن ـ را جدای از قرآن دانست.

چه بسا، حکمت وجود متشابهات و یا نیازمندی مراجعه به معصومین علیهم السلام، یکی از اغراضی است که خداوند خواسته تا به انسان نیازمندی و مراجعه او به اهلبیت را تذکر و آموزش بدهد.

بنابر این:

مواردی که اشاره فرموده اید، از نظر ادبیات عرب، کاملا صحیح و مطابق قوانین ادبی است. لذا به یک ادیب نمی توان اشکال کرد که چرا در گفتار یا نوشتارت از استعاره و کنایه استفاده می کنی؟ این ها از لوازم گفتار و نوشتار است و کاملا طبیعی است.

بله، برای فهم کنایه و استعاره باید به اهل فن مراجعه نمود. در مورد قرآن، اهل فن و مفسران حقیقی آن، معصومین علیهم السلام هستند. البته برخی موارد مانند جسم نداشتن خداوند و ... را عقل هم درک می کند.

سلام

چرا قران انقدر ساده نیست که احتیاج به تفسیر نداشته باشد ؟
مگر خطاب قران به همه انسانها نیست ؟

[="Tahoma"]

دل ارام;621605 نوشت:
سلام

چرا قران انقدر ساده نیست که احتیاج به تفسیر نداشته باشد ؟
مگر خطاب قران به همه انسانها نیست ؟

با سلام و درود

قرآن کلام خالق برای فهم مخلوق است. این تفاوت افق وجود، طبعا تفاوت در سنخ کلام را موجب می شود و لذا فهم کامل از کلام خداوند، برای مخلوق، به مراجعه به عالمان و آگاهان از کلام الهی نیازمند است.

به بیان دیگر؛ تفاوت افق علمی متکلم(خداوند) و مخاطب(انسان = مخلوق) و از طرفی گنجاندن مفاهیم عالیه در قالب الفاظی محدود و قابل فهم بشر، خود به خود، موجب تشابه، و به دنبال آن موجب نیازمندی به مفسر است.

مطلب دیگر؛ بله مخاطب قرآن همه انسان ها هستند و هر انسانی نیز متناسب با ظرفیت خود، فهم حداقلی از قرآن دارد؛ لذا برای همه سودمند و قابل فهم است. ولی فهم کامل آن نیازمند مراجعه به مفسران حقیقی (معصومین) است.

لذا نیازمندی قرآن به تفسیر، اولا از ناحیه محدودیت فهم مخاطب است، در ثانی به معنای مسدود بودن فهم مخاطبین نیست زیرا هر مخاطبی فهم حداقلی از قرآن دارد، بلکه برای فهم بیشتر و فهم کامل مراد الهی، به تفسیر نیازمند است.

میقات;621532 نوشت:
با سلام و درود

چند نکته خدمتتان عرض می شود:

1. استفاده از کنایه و استعاره، علاوه بر این که عیب و ایرادی محسوب نمی شود، از جمله آرایه های ادبی است.

2. قرآن بر عرب زبانان نازل شده است و طبق ادبیات آنان نیز گفتگو می کند. استفاده از کنایه و استعاره در ادبیات عرب، بسیار مرسوم و عادی است.

3. خداوند متعال، حکیم است و قطعا استفاده او از تعابیر و کلمات، همراه با غرض و هدف است؛ اعم از مختصر گویی، زیبایی کلام، تاثیرگذاری بیشتر، و ... .(اغراضی که در کتب ادبیات برای استفاده از کنایه و استعاره بیان شده)

4. قرآن کلام خداوند است و خداوند خالق و آفریدگار است، و کاملا طبیعی است که سنخ کلام خالق با سنخ کلام مخلوق، متفاوت باشد.

5. در این بین، نیاز است تا فردی که آگاه و آشنا به کلام و مراد الهی است، در کنار قرآن، به تبیین آن بپردازد. لذا نمی توان معصومین ـ مفسران حقیقی قرآن ـ را جدای از قرآن دانست.

چه بسا، حکمت وجود متشابهات و یا نیازمندی مراجعه به معصومین علیهم السلام، یکی از اغراضی است که خداوند خواسته تا به انسان نیازمندی و مراجعه او به اهلبیت را تذکر و آموزش بدهد.

بنابر این:

مواردی که اشاره فرموده اید، از نظر ادبیات عرب، کاملا صحیح و مطابق قوانین ادبی است. لذا به یک ادیب نمی توان اشکال کرد که چرا در گفتار یا نوشتارت از استعاره و کنایه استفاده می کنی؟ این ها از لوازم گفتار و نوشتار است و کاملا طبیعی است.

بله، برای فهم کنایه و استعاره باید به اهل فن مراجعه نمود. در مورد قرآن، اهل فن و مفسران حقیقی آن، معصومین علیهم السلام هستند. البته برخی موارد مانند جسم نداشتن خداوند و ... را عقل هم درک می کند.

سلام. از توضیحاتتان متشکرم.

ولی نگاه سؤال من برون دینی است. می خواهم مطمئن باشم که قرآن در اینجا اشتباه نکرده و برای خدا دست قائل نشده است. پس اینجا مهمتر می شود که بدانیم چرا قرآن به گفتن قدرت خدا اکتفا نکرده است. اینجا ممکن است که دستور قرآن دست حقیقی باشد و یا قدرت خدا. چرا باید فکر کنیم منظور قرآن دستور حقیقی نیست؟

اما پاسختان برای این سؤالم که «مچنین در تفسیر آیه 22 فجر، جَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً، گفته می شود که منظور از جاء ربّک، آمدن امر خداست و نه آمدن خودِ خدا. اینکه منظور آمدن امر خداست و نه خود خدا، چگونه فهمیده می شود؟ آیه که فقط از آمدن خدا حرف می زند. خب چرا خود قرآن نمی فرماید جاء امر ربّک؟» کمکی نکرد. لطفاً به صورت مستقیم به این سؤال، جواب دقیق بدهید.

با تشکر

[="Tahoma"]

חסר משמעות;622132 نوشت:
سلام. از توضیحاتتان متشکرم.

ولی نگاه سؤال من برون دینی است. می خواهم مطمئن باشم که قرآن در اینجا اشتباه نکرده و برای خدا دست قائل نشده است. پس اینجا مهمتر می شود که بدانیم چرا قرآن به گفتن قدرت خدا اکتفا نکرده است. اینجا ممکن است که دستور قرآن دست حقیقی باشد و یا قدرت خدا. چرا باید فکر کنیم منظور قرآن دستور حقیقی نیست؟

اما پاسختان برای این سؤالم که «مچنین در تفسیر آیه 22 فجر، جَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً، گفته می شود که منظور از جاء ربّک، آمدن امر خداست و نه آمدن خودِ خدا. اینکه منظور آمدن امر خداست و نه خود خدا، چگونه فهمیده می شود؟ آیه که فقط از آمدن خدا حرف می زند. خب چرا خود قرآن نمی فرماید جاء امر ربّک؟» کمکی نکرد. لطفاً به صورت مستقیم به این سؤال، جواب دقیق بدهید.

با تشکر

با سلام و درود

برای غرض و هدف به کار بردن استعاره و کنایه، در کتب آرایه های ادبی، مواردی بیان شده که می توانید مطالعه فرمایید. لذا اصل استفاده از استعاره و کنایه، صحیح و مطابق قوانین ادبیات عرب است. هم در ادبیات عرب و هم در قرآن، از این تعابیر زیاد است؛ زیرا این گونه سخن گفتن در ادبیات عرب، شایع و مرسوم و مطابق با معیارهای ادبی است.

لذا در اصل استفاده از کنایه و استعاره، نمی توان اشکال و ایراد گرفت که چرا گوینده از صنعت استعاره استفاده کرده است؛ چرا اولا منع قانونی ندارد، در ثانی، مزایا و ویژگی هایی دارد که در کتب مربوطه به آن ها پرداخته شده است.

مطلب دیگر؛ ادله عقلی خداوند را ترسیم می کنند. او موجودی است که محدودیت و نقصان و ... ندارد. جسم داشتن، دست داشتن، با جسم آمدن، و ... همه از مواردی است که عقل آن ها را از واجب الوجود و خداوند، نفی می کند، زیرا این ها صفات مخلوق هستند، نه خداوندی که خالق است.

از طرفی روایات تفسیری متعددی داریم که استعاره و کنایه بودن این تعابیر را بیان می کنند.(از جمله: تفسير نور الثقلين، ج ‏1، ص 650؛ البرهان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 330)

بنابر این:

هم ادله لغوی و هم ادله عقلی و هم ادله روایی داریم بر این که این تعابیر، تعابیر کنایی و استعاره هستند، و با مراجعه به عقل و روایات، کسی به اشتباه نمی افتد و مراد صحیح را می یابد.

میقات;622597 نوشت:

با سلام و درود

برای غرض و هدف به کار بردن استعاره و کنایه، در کتب آرایه های ادبی، مواردی بیان شده که می توانید مطالعه فرمایید. لذا اصل استفاده از استعاره و کنایه، صحیح و مطابق قوانین ادبیات عرب است. هم در ادبیات عرب و هم در قرآن، از این تعابیر زیاد است؛ زیرا این گونه سخن گفتن در ادبیات عرب، شایع و مرسوم و مطابق با معیارهای ادبی است.

لذا در اصل استفاده از کنایه و استعاره، نمی توان اشکال و ایراد گرفت که چرا گوینده از صنعت استعاره استفاده کرده است؛ چرا اولا منع قانونی ندارد، در ثانی، مزایا و ویژگی هایی دارد که در کتب مربوطه به آن ها پرداخته شده است.

مطلب دیگر؛ ادله عقلی خداوند را ترسیم می کنند. او موجودی است که محدودیت و نقصان و ... ندارد. جسم داشتن، دست داشتن، با جسم آمدن، و ... همه از مواردی است که عقل آن ها را از واجب الوجود و خداوند، نفی می کند، زیرا این ها صفات مخلوق هستند، نه خداوندی که خالق است.

از طرفی روایات تفسیری متعددی داریم که استعاره و کنایه بودن این تعابیر را بیان می کنند.(از جمله: تفسير نور الثقلين، ج ‏1، ص 650؛ البرهان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 330)

بنابر این:

هم ادله لغوی و هم ادله عقلی و هم ادله روایی داریم بر این که این تعابیر، تعابیر کنایی و استعاره هستند، و با مراجعه به عقل و روایات، کسی به اشتباه نمی افتد و مراد صحیح را می یابد.

سلام. آیا در یک بحث درون دینی، که پیشفرض الهی بودنِ قرآن، در آن مطرح نیست، و دو احتمال پیدا می شود، یکی اینکه این تعابیر استعاری هستند و دیگری اینکه به راستی منظور اصل کلمه است، می توانیم با توجه به اینکه "اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال" بگوییم که به دلیل احتمال استعاره بودن، استدلال آنها به اینکه این دست، همان دست ظاهری است، باطل است؟

[="Tahoma"][="Navy"]

חסר משמעות;620203 نوشت:
سلام.
در تفسیر آیه «وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» گفته می شود که منظور از أید که در ظاهر به معنای دست است، قدرت می باشد. ولی چرا خود قرآن نفرموده است که با قدرت آسمانها را بنیان نهادیم و از تعبیر «با دست» استفاده کرده است؟ اگر منظور قرآن استفاده از قدرت است، چرا از واژۀ بقدرة استفاده نمی کند؟

همچنین در تفسیر آیه 22 فجر، جَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً، گفته می شود که منظور از جاء ربّک، آمدن امر خداست و نه آمدن خودِ خدا. اینکه منظور آمدن امر خداست و نه خود خدا، چگونه فهمیده می شود؟ آیه که فقط از آمدن خدا حرف می زند. خب چرا خود قرآن نمی فرماید جاء امر ربّک؟


سلام
پذیرفتن برخی اوصاف برای خدای متعال بعنوان اصول اوصاف الهی مستلزم تاویل و تفسیر آیاتی است که ظاهرا مخالف این اصول اند مثلا اصلا تغییر ناپذیری ذات خدای متعال مستلزم این است که بگوییم منظور از آمدن رب در جاء ربک آمدن امر الهی است و نه خود خدای متعال یا اقتضای پذیرش جسمانی نبودن این است که برای خداوند یک دست کذایی تصور نکنیم و لفظ ایدی را به معنای قدرتها بگیریم و البته در بکارگیری این الفاظ بجای مفاهیم مد نظر مبانی ادبی هم وجود دارد مثل اینکه آوردن ایدی بر شدت و قدرت دلالت کننده تر است و هکذا
و البته بازهم حرف هست ....
یا علیم[/]

میقات;622597 نوشت:
طلب دیگر؛ ادله عقلی خداوند را ترسیم می کنند. او موجودی است که محدودیت و نقصان و ... ندارد. جسم داشتن، دست داشتن، با جسم آمدن، و ... همه از مواردی است که عقل آن ها را از واجب الوجود و خداوند، نفی می کند، زیرا این ها صفات مخلوق هستند، نه خداوندی که خالق است.

از طرفی روایات تفسیری متعددی داریم که استعاره و کنایه بودن این تعابیر را بیان می کنند.(از جمله: تفسير نور الثقلين، ج ‏1، ص 650؛ البرهان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 330)

سلام
ایا در خود قران ایاتی وجود دارد که نشان دهنده این باشد که خدا جسم نیست ؟

[="Tahoma"]

חסר משמעות;623568 نوشت:
سلام. آیا در یک بحث درون دینی، که پیشفرض الهی بودنِ قرآن، در آن مطرح نیست، و دو احتمال پیدا می شود، یکی اینکه این تعابیر استعاری هستند و دیگری اینکه به راستی منظور اصل کلمه است، می توانیم با توجه به اینکه "اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال" بگوییم که به دلیل احتمال استعاره بودن، استدلال آنها به اینکه این دست، همان دست ظاهری است، باطل است؟

با سلام و درود

موضع "اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال" جای دیگری است، و در این جا که احتمال دست داشتن خداوند و جسم بودن او، باطل است و عقل آن را رد می کند، اصلا دیگر به عنوان یک احتمال مطرح نمی شود.

[="Tahoma"]

دل ارام;623638 نوشت:
سلام
ایا در خود قران ایاتی وجود دارد که نشان دهنده این باشد که خدا جسم نیست ؟

با سلام و درود

بله، به این آیات توجه فرمایید:

«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار»؛ چشم ها او را نمى‏ بينند ولى او همه چشم ها را مى ‏بيند.(انعام، 103)

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏»؛ و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.(اعراف، 143)

در این آیات، دیده شدن خداوند، نفی شده است؛ و حتی در آیه دوم، دیده شدن ـ حتی برای پیامبری اولوالعزم ـ به شدت نفی شده است.

میقات;623727 نوشت:

با سلام و درود

موضع "اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال" جای دیگری است، و در این جا که احتمال دست داشتن خداوند و جسم بودن او، باطل است و عقل آن را رد می کند، اصلا دیگر به عنوان یک احتمال مطرح نمی شود.



با سلام. گمان می کنم باز هم از موضع درون دینی به سؤالم جواب دادید. در نگاه برون دینی، اینکه قرآن نگاه صحیحی به خدا دارد، یک پیشفرض نیست.

میقات;623728 نوشت:

با سلام و درود

بله، به این آیات توجه فرمایید:

«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار»؛ چشم ها او را نمى‏ بينند ولى او همه چشم ها را مى ‏بيند.(انعام، 103)

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏»؛ و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.(اعراف، 143)

در این آیات، دیده شدن خداوند، نفی شده است؛ و حتی در آیه دوم، دیده شدن ـ حتی برای پیامبری اولوالعزم ـ به شدت نفی شده است.

دیده نشدن دلیل بر عدم جسمانیت نیست. برای مثال، در روایات مختلفی ذکر شده است که در شب هجرت، حضرت محمّد از بین کفّار گذشت و بر سرشان حاک ریخت و آیاتی از قرآن را تلاوت فرمود، ولی آنها متوجه نشدند. پس ممکن است که خدا اراده کند که حواس کسی از درک کسی غافل شود، و این به معنای این نیست آن فرد تن ندارد یا حرف نمی زند.

[="Tahoma"]

חסר משמעות;623732 نوشت:

با سلام. گمان می کنم باز هم از موضع درون دینی به سؤالم جواب دادید. در نگاه برون دینی، اینکه قرآن نگاه صحیحی به خدا دارد، یک پیشفرض نیست.

دیده نشدن دلیل بر عدم جسمانیت نیست. برای مثال، در روایات مختلفی ذکر شده است که در شب هجرت، حضرت محمّد از بین کفّار گذشت و بر سرشان حاک ریخت و آیاتی از قرآن را تلاوت فرمود، ولی آنها متوجه نشدند. پس ممکن است که خدا اراده کند که حواس کسی از درک کسی غافل شود، و این به معنای این نیست آن فرد تن ندارد یا حرف نمی زند.

با سلام و درود

استدلال و بیان عقلی که در باره واجب الوجود و ویژگی هان آن اقامه می شود و جسم بودن و محدودیت داشتن را از خداوند نفی می کند، استدلال برون دینی است.

مطلب دیگر؛ بله، هر دیده نشدنی دلیل بر عدم جسمانیت نیست؛ ولی وقتی قرآن به این شدت، دیده شدن را نفی می کند، می تواند انسان را به فکر در این زمینه دعوت کند. پس اصل مطلب را بیان می کند ولی وجه و استدلال آن را بیان نفرموده است که از طریق عقل و نیز روایت، استدلال آن بیان شده است.

میقات;623797 نوشت:

استدلال و بیان عقلی که در باره واجب الوجود و ویژگی هان آن اقامه می شود و جسم بودن و محدودیت داشتن را از خداوند نفی می کند، استدلال برون دینی است.


سلام مجدد. گویا تمام گونه های خداباوری را درون دینی دانسته اید. ممکن است خصم خداباور باشد و مسلماً زرتشتی باشد و در گاتاها هیچ انگاره ای از جسمانیت خدا، حتی به صورت استعاری، به چشم نیاید. خب او هم قبول دارد که واجب الوجود جسمانیت دارد، ولی خرده می گیرد که قرآن نسبت دست داشتن را به خدا داده است. اینجا دو احتمال از آیه متصور است، یا استعاره به کار رفته یا منظور واقعاً دست است، خصم هم قبول ندارد که قرآن کلام واجب الوجود است که تعریف غلطی از او ارائه ندهد، پس آیا به نظرتان رد استدلال خصم با احتمال، مفید نیست؟

میقات;623797 نوشت:

مطلب دیگر؛ بله، هر دیده نشدنی دلیل بر عدم جسمانیت نیست؛ ولی وقتی قرآن به این شدت، دیده شدن را نفی می کند، می تواند انسان را به فکر در این زمینه دعوت کند. پس اصل مطلب را بیان می کند ولی وجه و استدلال آن را بیان نفرموده است که از طریق عقل و نیز روایت، استدلال آن بیان شده است.

راستش من شدت چندانی در قرآن بر ندیدن خدا نمی بینیم، بلکه قرآن می فرماید: إلی ربّها ناظرة. اینجا هم استدلال عقلی در بحث درون دینی و احتمال در بحث برون دینی، شبهه را رفع می کنند، و در حالت اوّل تفسیر می کند و در حالت دوم احتمال می دهد به اینکه، منظور نظاره با چشم دل است، و نه چشم سر.

میقات;623728 نوشت:
با سلام و درود

بله، به این آیات توجه فرمایید:

«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار»؛ چشم ها او را نمى‏ بينند ولى او همه چشم ها را مى ‏بيند.(انعام، 103)

«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏»؛ و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.(اعراف، 143)

در این آیات، دیده شدن خداوند، نفی شده است؛ و حتی در آیه دوم، دیده شدن ـ حتی برای پیامبری اولوالعزم ـ به شدت نفی شده است.

با سلام

به نظر من دیده نشدن منافاتی با جسم نداشتن یا به عبارتی مادی نبودن خدا ندارد
مثلا هوا و یا خیلی از ویروسها و ... دیده نمی شوند ولی جسم دارند و مادی هستند
مگر اینکه ایات دیگری وجود داشته باشد

[="Tahoma"]

חסר משמעות;623811 نوشت:
سلام مجدد. گویا تمام گونه های خداباوری را درون دینی دانسته اید. ممکن است خصم خداباور باشد و مسلماً زرتشتی باشد و در گاتاها هیچ انگاره ای از جسمانیت خدا، حتی به صورت استعاری، به چشم نیاید. خب او هم قبول دارد که واجب الوجود جسمانیت دارد، ولی خرده می گیرد که قرآن نسبت دست داشتن را به خدا داده است. اینجا دو احتمال از آیه متصور است، یا استعاره به کار رفته یا منظور واقعاً دست است، خصم هم قبول ندارد که قرآن کلام واجب الوجود است که تعریف غلطی از او ارائه ندهد، پس آیا به نظرتان رد استدلال خصم با احتمال، مفید نیست؟

חסר משמעות;623811 نوشت:
راستش من شدت چندانی در قرآن بر ندیدن خدا نمی بینیم، بلکه قرآن می فرماید: إلی ربّها ناظرة. اینجا هم استدلال عقلی در بحث درون دینی و احتمال در بحث برون دینی، شبهه را رفع می کنند، و در حالت اوّل تفسیر می کند و در حالت دوم احتمال می دهد به اینکه، منظور نظاره با چشم دل است، و نه چشم سر.

دل ارام;624148 نوشت:
با سلام
به نظر من دیده نشدن منافاتی با جسم نداشتن یا به عبارتی مادی نبودن خدا ندارد
مثلا هوا و یا خیلی از ویروسها و ... دیده نمی شوند ولی جسم دارند و مادی هستند
مگر اینکه ایات دیگری وجود داشته باشد

با سلام و درود

اگر به دنبال آیه ای صریح هستید، باید گفت چنین آیه ای نداریم. البته خیلی مطالب هست که در قرآن بیان نشده و اگر هم بیان شده، برای انسان عادی قابل فهم نیست و نیازمند مراجعه به انسان کامل (معصوم) است.

اما از آیات قرآن که بی نیازی خداوند و نیز بی مانندی او را بیان می فرماید، فهمیده می شود که او غیر از مخلوقات است، لذا نمی توان برای او همانند مخلوقات، اوصاف آن ها را تصویر کرد:

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء»؛ هيچ چيز همانند او نيست‏.(شوری، 11)

«اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى‏ كنند.(توحید، 2)

خداوندی که هیچ مخلوقی شبیه او نیست، او بی نیاز است و همه به او نیازمند، چشم ها او را نمی بینند و حتی پیامبران الهی هم امکان دیدنش را ندارند؛ لذا نمی توان برای او مانند مخلوقات، جسم و دست و ... ترسیم نمود و تصویر کرد. پس به سراغ عقل و روایات می رویم. عقل بیان فلسفی می کند و روایت بیان تفسیری از آیات، که خداوندی که جسم ندارد، پس چنین تعابیری در باره او کنایی و استعاره ای است.

برای اثبات بیش از این، باید به سراغ عقل و استدلال های فلسفی رفت و به روایات مراجعه نمود.

نکته:

کسی (زرتشتی یا ...) که هنوز الهی بودن قرآن برایش ثابت نشده، با دیدن آیاتی که دست و عرش و کرسی و ... به خداوند نسبت می دهند، نباید به زودی حمل ناصحیح نماید و به قرآن نسبت دهد.
تا موقعی که از نظر عقل و لغت، می توان برای آن وجه و حمل صحیحی پیدا کرد، نمی توان حمل ناصحیح داشت و مدعی شد قرآن چنین می گوید. خصوصا با توجه به روایات که تفسیر کننده آیات هستند و این موضوع را تأیید می کنند.

میقات;624193 نوشت:

نکته:

کسی (زرتشتی یا ...) که هنوز الهی بودن قرآن برایش ثابت نشده، با دیدن آیاتی که دست و عرش و کرسی و ... به خداوند نسبت می دهند، نباید به زودی حمل ناصحیح نماید و به قرآن نسبت دهد.
تا موقعی که از نظر عقل و لغت، می توان برای آن وجه و حمل صحیحی پیدا کرد، نمی توان حمل ناصحیح داشت و مدعی شد قرآن چنین می گوید. خصوصا با توجه به روایات که تفسیر کننده آیات هستند و این موضوع را تأیید می کنند.

سلام. خب عرض بنده اینه که کسی که هنوز به الهی بودن قرآن پی نبرده است دو احتمال پیش رو دارد، یکی ظاهر این آیات، و دیگری آن وجه و حملهایی است که می فرمایید. او بر این اساس که آن وجوه نیز احتمالاتی هستند، نمی تواند ظاهر آیه را مبنا قرار بدهد. درست عرض نمی کنم؟

[="Tahoma"]

חסר משמעות;624288 نوشت:
سلام. خب عرض بنده اینه که کسی که هنوز به الهی بودن قرآن پی نبرده است دو احتمال پیش رو دارد، یکی ظاهر این آیات، و دیگری آن وجه و حملهایی است که می فرمایید. او بر این اساس که آن وجوه نیز احتمالاتی هستند، نمی تواند ظاهر آیه را مبنا قرار بدهد. درست عرض نمی کنم؟

با سلام و درود

این ها فرضی و صرف احتمال نیستند، بلکه پشتوانه عقلی، لغوی و روایی دارند؛ لذا این گونه نیست که شخص، بین دو طرف بماند و نتواند تشخیص بدهد؛ زیرا یک طرف، بر خلاف طرف دیگر، ادله و قرائن متعدد دارد.

میقات;624355 نوشت:

با سلام و درود

این ها فرضی و صرف احتمال نیستند، بلکه پشتوانه عقلی، لغوی و روایی دارند؛ لذا این گونه نیست که شخص، بین دو طرف بماند و نتواند تشخیص بدهد؛ زیرا یک طرف، بر خلاف طرف دیگر، ادله و قرائن متعدد دارد.

بزرگوار، مدام داریم روی این مسئله می چرخیم، اگر خوانندۀ بیطرف، که نه مسلمان است و نه اسلامستیز، بدون هیچ ایمانی به اینکه قرآن در مورد خدا برداشت درستی را ارائه می دهد، می تواند، با کمک دلایل لغوی و ادله وقرائن، و بدون هیچ ایمانی به قرآن، بفهمد که در این دو آیه منظور از دست، قدرت خداست، خب بفرمایید چگونه این امر میسّر است.

بعلاوه من در مورد آیۀ دیگری هم سؤال کرده ام. چگونه جاء ربّک را به آمدن امر خدا تفسیر می کنید؟

سلام
اگه یکم تامل کنیم میبینیم که در طول تاریخ حتی دانشمندان نیز برای بیان یک موضوع از تشبیه برای فهماندن یک موضوع برای عموم استفاده کرده اند قرآن این کتاب آسمانی برای فهماندن موضوعات به همه انسان ها از تشبیه استفاده کرده مثلا دست بالاى دست بسيار است کنایه از قدرت برتر است اگر قرآن مى فرمايد: ( يد الله فوق أيديهم ) كنايه از قدرت برتر خداوند است.
قرآن کتابی تحریف پذیر نیست و برای فهم یک آیه باید سراغ آیه های دیگر آن برویم خداوند در قرآن فرموده است که از نقص و نیازی بی نیاز است و جسم داشتن خود نشانه ی نیاز و محدود به زمان و مکان بودن است بنابراین منظور از دست خدا قدرت خداوند است .

[="Tahoma"]

חסר משמעות;624372 نوشت:
خب بفرمایید چگونه این امر میسّر است.

با سلام و درود

علی القاعده چنین کسی به دنبال حقیقت است، لذا قرار نیست بدون دلیل، آیه قرآن را قبول یا رد کند.

اگر در مستوا و حدی از علم و دانش باشد که این آیات، برای او سؤال برانگیز باشد، به دنبال اثبات صحت و سقم آیه بر می آید. در این مسیر به ادله لغوی و استدلال عقلی و ... بر می خورد و می فهمد که وجه صحیحی برای آن وجود دارد.

اگر هم اصلا در این حد و مستوای علمی نیست و به ظاهر این آیات اکتفا کرده و برداشت ناصحیح می کند، کاری برایش نمی توانیم بکنیم زیرا آگاهی لازم و صحیح را ندارد. امیدواریم روزی به این حد از مستوای علمی برسد که ظاهر آیه برایش سؤال شود و به دنبال حقیقت برود و برسد به این که خداوند دست و جسم و ... ندارد.

חסר משמעות;624373 نوشت:
بعلاوه من در مورد آیۀ دیگری هم سؤال کرده ام. چگونه جاء ربّک را به آمدن امر خدا تفسیر می کنید؟

برای تفسیر این آیه، وجوهی بیان شده:

ـ كنايه از فرا رسيدن فرمان خدا براى رسيدگى به حساب خلايق است.
ـ منظور، ظهور آيات عظمت و نشانه ‏هاى خداوند است.
ـ منظور از ظهور پروردگار، ظهور معرفت او در آن روز است، به گونه ‏اى كه جاى انكار براى هيچ كس باقى نمى ‏ماند، گويى همه با چشم، ذات بى ‏مثالش را مشاهده مى ‏كنند.

به هر حال مسلم است كه آمدن خداوند ـ به معنى حقيقى كلمه ـ كه لازمه آن جسم بودن و انتقال در مكان است، معنى ندارد، چرا كه او از جسم و خواص جسم مبرا است.(تفسير نمونه، ج ‏26، ص 471)

به دلیل عقلی، حرکت بر خداوند محال است، زیرا لازمه آن، جسم داشتن است؛ و محال است جسم ازلی باشد، لذا بایستی آیه را تاویل کنیم به این که آيه محذوفى دارد، و اين محذوف ممكن است كلمه "امر" يا "قهر" يا "جلائل آيات" يا "ظهور و معرفت" بوده باشد.(ر.ک: مفاتيح الغيب، ج ‏31، ص 159)

غالب مفسران، «امر» را به عنوان تقدير آيه (مضاف محذوف) ذكر كرده‏ اند.

در روایت نیز همین مطلب با صراحت بیان شده است. امام رضا علیه السلام در روایتی فرمودند خداوند به آمدن و رفتن توصیف نمی شود، [یعنی موجودی جسمانی نیست که آمدن و رفتن در باره او صدق کند] لذا مراد آیه شریفه، آمدن امر و فرمان پروردگار است [نه خود پرورگار].(تفسير نور الثقلين، ج ‏5، ص 574)

مؤیدات و شواهد قرآنی:

«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّك‏»؛ آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند، يا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد.(نحل، 33)

«وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّه‏»؛ و همه امور در آن روز از آن خداست‏. (انفطار، 19)

«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ»؛ آيا (پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه‏ ها و برنامه ‏هاى روشن) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايه‏ هايى از ابرها به سوى آنان بيايند (و دلايل تازه ‏اى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است!) و همه چيز انجام شده.(بقره، 210)

بنابر این:

در این آیه شریفه نیز ادله عقلی، روایی و شواهد قرآنی وجود دارد که معنای ظاهر، مراد نیست؛ و همه در صددند تا تشابه را از این آیه رفع نمایند.

در ضمن، مانند سایر آیات متشابه، کسی که به دنبال حقیقت باشد وقتی با چنین آیاتی رو به رو می شود، سؤال برایش ایجاد شده و به دنبال پاسخ خود از راه علمی می رود. کسی که این مسیر را طی کند، به برداشت صحیح از آیه می رسد و تشابه آیه برایش برطرف می شود.

میقات;624807 نوشت:

با سلام و درود

علی القاعده چنین کسی به دنبال حقیقت است، لذا قرار نیست بدون دلیل، آیه قرآن را قبول یا رد کند.

اگر در مستوا و حدی از علم و دانش باشد که این آیات، برای او سؤال برانگیز باشد، به دنبال اثبات صحت و سقم آیه بر می آید. در این مسیر به ادله لغوی و استدلال عقلی و ... بر می خورد و می فهمد که وجه صحیحی برای آن وجود دارد.

اگر هم اصلا در این حد و مستوای علمی نیست و به ظاهر این آیات اکتفا کرده و برداشت ناصحیح می کند، کاری برایش نمی توانیم بکنیم زیرا آگاهی لازم و صحیح را ندارد. امیدواریم روزی به این حد از مستوای علمی برسد که ظاهر آیه برایش سؤال شود و به دنبال حقیقت برود و برسد به این که خداوند دست و جسم و ... ندارد.


با سلام

ببینید، اگر منظور شما از استدلال عقلی این است که خدا عقلاً جسم ندارد، مشکل چنین کسی این است که مطمئن نیست که قرآن، برداشت صحیحی از خدا داشته باشد، تا مطابق اثبات عقلی، در مورد خدا مطلب ارائه بدهد. اینجا اگر هم بخواهیم ابتدا الهی بودن قرآن را ثابت کنیم، چنین شبهاتی مانع هستند، زیرا در تحدّی قرآن، عدم اختلاف نیز مهم است، و این شبهه می تواند انگاره ای از اختلاف با حقیقت را ایجاد کند. پس اینجا بحث دو احتمال اهمیت بیشتری دارد.

اگر منظور شما از ادله لغوی، بحث استعاره است، دقیقاً همین مسئله پیش می آید که چرا ما باید گمان کنیم که اینجا قرآن، استعاره کرده است؟ باز اینجا راه اثبات اعجاز به دلیل شبهه مسدود است و به نظر من می رسد که بحث احتمالات مطرح باشد.

البته ببخشید که خود من هم جوابی را پیشنهاد می دهم، از اساتید پیشینم آموخته ام که برای یاد گرفتن باید با استاد همراهی کرد و آنچه به ذهن می رسد را مطرح کرد، و فقط پرسنده و شنونده نبود.

با سپاس

[="Tahoma"]

חסר משמעות;624870 نوشت:

با سلام

ببینید، اگر منظور شما از استدلال عقلی این است که خدا عقلاً جسم ندارد، مشکل چنین کسی این است که مطمئن نیست که قرآن، برداشت صحیحی از خدا داشته باشد، تا مطابق اثبات عقلی، در مورد خدا مطلب ارائه بدهد. اینجا اگر هم بخواهیم ابتدا الهی بودن قرآن را ثابت کنیم، چنین شبهاتی مانع هستند، زیرا در تحدّی قرآن، عدم اختلاف نیز مهم است، و این شبهه می تواند انگاره ای از اختلاف با حقیقت را ایجاد کند. پس اینجا بحث دو احتمال اهمیت بیشتری دارد.

اگر منظور شما از ادله لغوی، بحث استعاره است، دقیقاً همین مسئله پیش می آید که چرا ما باید گمان کنیم که اینجا قرآن، استعاره کرده است؟ باز اینجا راه اثبات اعجاز به دلیل شبهه مسدود است و به نظر من می رسد که بحث احتمالات مطرح باشد.

البته ببخشید که خود من هم جوابی را پیشنهاد می دهم، از اساتید پیشینم آموخته ام که برای یاد گرفتن باید با استاد همراهی کرد و آنچه به ذهن می رسد را مطرح کرد، و فقط پرسنده و شنونده نبود.

با سپاس

با سلام و درود

همین که این عبارت قرآن، وجه صحیح عقلی دارد، تایید بر این است که این عبارت می تواند صحیح باشد.

از طرفی، اثبات اعجاز قرآن که متوقف بر فهم متشابهات نیست. اعجاز قرآن از سایر آیات قرآن هم قابل اثبات است.

لذا درست که این شخص اطمینان به الهی بودن قرآن ندارد ولی با کنار هم گذاشتن قرائن و شواهد، می تواند به اطمینانی برسد، یا لااقل دلیلی بر انکار الهی بودن نیست، زیرا از نظر عقلی موجه و قابل حمل صحیح است.

مطلب دیگر؛ چون اگر بخواهد استعاره و کنایه نباشد، با دیگر آیات و نیز با قواعد عقلی سازگار نیست. لذا تا موقعی که بتوان بر وجه صحیح عقلی و لغوی و ... حمل کرد، نمی توان مدعی شد که منظور دیگری دارد.

این کاملا منطقی و معقول است که هر کلامی وقتی قابل حمل صحیح است، نسبت غیر صحیح دادن به آن، ناروا است. خصوصا وقتی قرائن و شواهد پشتوانه همین حمل صحیح باشد.

کلام آخر؛ شما بسیار بزرگوارید.

میقات;625120 نوشت:

با سلام و درود

همین که این عبارت قرآن، وجه صحیح عقلی دارد، تایید بر این است که این عبارت می تواند صحیح باشد.

از طرفی، اثبات اعجاز قرآن که متوقف بر فهم متشابهات نیست. اعجاز قرآن از سایر آیات قرآن هم قابل اثبات است.

لذا درست که این شخص اطمینان به الهی بودن قرآن ندارد ولی با کنار هم گذاشتن قرائن و شواهد، می تواند به اطمینانی برسد، یا لااقل دلیلی بر انکار الهی بودن نیست، زیرا از نظر عقلی موجه و قابل حمل صحیح است.

مطلب دیگر؛ چون اگر بخواهد استعاره و کنایه نباشد، با دیگر آیات و نیز با قواعد عقلی سازگار نیست. لذا تا موقعی که بتوان بر وجه صحیح عقلی و لغوی و ... حمل کرد، نمی توان مدعی شد که منظور دیگری دارد.

این کاملا منطقی و معقول است که هر کلامی وقتی قابل حمل صحیح است، نسبت غیر صحیح دادن به آن، ناروا است. خصوصا وقتی قرائن و شواهد پشتوانه همین حمل صحیح باشد.

کلام آخر؛ شما بسیار بزرگوارید.

سلام. خب گرامی اینکه می فرمایید: «این کاملا منطقی و معقول است که هر کلامی وقتی قابل حمل صحیح است، نسبت غیر صحیح دادن به آن، ناروا است.» آیا بیان و برداشتی از همان قاعدۀ اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال نیست؟

[="Tahoma"]

חסר משמעות;625529 نوشت:
سلام. خب گرامی اینکه می فرمایید: «این کاملا منطقی و معقول است که هر کلامی وقتی قابل حمل صحیح است، نسبت غیر صحیح دادن به آن، ناروا است.» آیا بیان و برداشتی از همان قاعدۀ اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال نیست؟

با سلام و درود

اگر منظورتان از جایگاه مدافع قرآن است، بله این صحیح است و می توان به طرف مقابل گفت که با این وجود، نمی توان ادعای جسم بودن و ... را به خدا نسبت داد و مدعی شد قرآن چنین می گوید. به وجود چنین احتمالاتی ـ خصوصا با وجود ادله و قرائن ـ دیگر استدلال طرف مقابل، جایی ندارد و استدلالش باطل می شود.

[="Tahoma"]دست قدرت خدا

پرسش:
در تفسیر آیه «وَالسَّمَاء بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» گفته می شود منظور از «أید» که در ظاهر به معنای دست است، قدرت می باشد. چرا خود قرآن از واژه قدرت استفاده نکرده و نفرموده است که با قدرت آسمان ها را بنیان نهادیم و از تعبیر «با دست» استفاده کرده است؟
هم چنین در تفسیر آیه «جَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً» گفته می شود منظور از «جاء ربّک»، آمدن امر خداست و نه آمدن خودِ خدا. این چگونه فهمیده می شود؟ چرا خود قرآن نمی فرماید جاء امر ربّک؟

پاسخ:
با سلام و درود
استفاده از کنایه و استعاره، علاوه بر این که عیب و ایرادی محسوب نمی شود، از جمله آرایه های ادبی است. قرآن بر عرب زبانان نازل شده است و طبق ادبیات آنان نیز گفتگو می کند. استفاده از کنایه و استعاره در ادبیات عرب، بسیار مرسوم و عادی است. خداوند متعال، حکیم است و قطعا استفاده او از تعابیر و کلمات، همراه با غرض و هدف است؛ اغراضی که در کتب ادبیات برای استفاده از کنایه و استعاره بیان شده (اعم از مختصر گویی، زیبایی کلام، تاثیرگذاری بیشتر، و ...). لذا در اصل استفاده از کنایه و استعاره، نمی توان اشکال و ایراد گرفت که چرا گوینده از صنعت استعاره استفاده کرده است؛ چرا اولا منع قانونی ندارد، در ثانی، مزایا و ویژگی هایی دارد که در کتب مربوطه به آن ها پرداخته شده است.
فراموش نشود قرآن کلام خداوند است و خداوند خالق و آفریدگار است، و کاملا طبیعی است که سنخ کلام خالق با سنخ کلام مخلوق، متفاوت باشد. در این بین، نیاز است تا فردی که آگاه و آشنا به کلام و مراد الهی است، در کنار قرآن، به تبیین آن بپردازد. لذا نمی توان معصومین ـ مفسران حقیقی قرآن ـ را جدای از قرآن دانست. چه بسا، حکمت وجود متشابهات و یا نیازمندی مراجعه به معصومین علیهم السلام، یکی از اغراضی است که خداوند خواسته تا به انسان نیازمندی و مراجعه او به اهلبیت را تذکر و آموزش بدهد.
بنابر این؛ مواردی که اشاره فرموده اید، از نظر ادبیات عرب، کاملا صحیح و مطابق قوانین ادبی است. لذا به یک ادیب نمی توان اشکال کرد که چرا در گفتار یا نوشتارت از استعاره و کنایه استفاده می کنی؟ این ها از لوازم گفتار و نوشتار است و کاملا طبیعی است.
بله، برای فهم کنایه و استعاره باید به اهل فن مراجعه نمود. در مورد قرآن، اهل فن و مفسران حقیقی آن، معصومین علیهم السلام هستند. البته برخی موارد مانند جسم نداشتن خداوند و ... را عقل هم درک می کند.
ممکن است گفته شود چرا قرآن ساده سخن نگفته و نیازمند تفسیر است، که در پاسخ باید گفت قرآن کلام خالق برای فهم مخلوق است. این تفاوت افق وجود، طبعا تفاوت در سنخ کلام را موجب می شود و لذا فهم کامل از کلام خداوند، برای مخلوق، به مراجعه به عالمان و آگاهان از کلام الهی نیازمند است.
به بیان دیگر؛ تفاوت افق علمی متکلم(خداوند) و مخاطب(انسان = مخلوق) و از طرفی گنجاندن مفاهیم عالیه در قالب الفاظی محدود و قابل فهم بشر، خود به خود، موجب تشابه، و به دنبال آن موجب نیازمندی به مفسر است.
مطلب دیگر؛ مخاطب قرآن همه انسان ها هستند و هر انسانی نیز متناسب با ظرفیت خود، فهم حداقلی از قرآن دارد؛ لذا برای همه سودمند و قابل فهم است. ولی فهم کامل آن نیازمند مراجعه به مفسران حقیقی (معصومین) است. لذا نیازمندی قرآن به تفسیر، اولا از ناحیه محدودیت فهم مخاطب است، در ثانی به معنای مسدود بودن فهم مخاطبین نیست زیرا هر مخاطبی فهم حداقلی از قرآن دارد، بلکه برای فهم بیشتر و فهم کامل مراد الهی، به تفسیر نیازمند است.
مطلب دیگر؛ ادله عقلی خداوند را ترسیم می کنند. او موجودی است که محدودیت و نقصان و ... ندارد. جسم داشتن، دست داشتن، با جسم آمدن، و ... همه از مواردی است که عقل آن ها را از واجب الوجود و خداوند، نفی می کند، زیرا این ها صفات مخلوق هستند، نه خداوندی که خالق است.
از طرفی روایات تفسیری متعددی داریم که استعاره و کنایه بودن این تعابیر را بیان می کنند.(1)
بنا بر این؛ هم ادله لغوی و هم ادله عقلی و هم ادله روایی داریم بر این که این تعابیر، تعابیر کنایی و استعاره هستند، و با مراجعه به عقل و روایات، کسی به اشتباه نمی افتد و مراد صحیح را می یابد.
اما آیه شریفه «وَ جاءَ رَبُّك‏»(2)؛ برای تفسیر این آیه، وجوهی بیان شده:
ـ كنايه از فرا رسيدن فرمان خدا براى رسيدگى به حساب خلايق است.
ـ منظور، ظهور آيات عظمت و نشانه ‏هاى خداوند است.
ـ منظور از ظهور پروردگار، ظهور معرفت او در آن روز است، به گونه‏اى كه جاى انكار براى هيچ كس باقى نمى ‏ماند، گويى همه با چشم، ذات بى ‏مثالش را مشاهده مى ‏كنند.
به هر حال مسلم است كه آمدن خداوند ـ به معنى حقيقى كلمه ـ كه لازمه آن جسم بودن و انتقال در مكان است، معنى ندارد، چرا كه او از جسم و خواص جسم مبرا است.(3)
به دلیل عقلی، حرکت بر خداوند محال است، زیرا لازمه آن، جسم داشتن است؛ و محال است جسم ازلی باشد، لذا بایستی آیه را تاویل کنیم به این که آيه محذوفى دارد، و اين محذوف ممكن است كلمه "امر" يا "قهر" يا "جلائل آيات" يا "ظهور و معرفت" بوده باشد.(4)
غالب مفسران، «امر» را به عنوان تقدير آيه (مضاف محذوف) ذكر كرده‏ اند. در روایت نیز همین مطلب با صراحت بیان شده است. امام رضا علیه السلام در روایتی فرمودند خداوند به آمدن و رفتن توصیف نمی شود، [یعنی موجودی جسمانی نیست که آمدن و رفتن در باره او صدق کند] لذا مراد آیه شریفه، آمدن امر و فرمان پروردگار است [نه خود پرورگار].(5)
مؤیدات و شواهد قرآنی:
«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّك‏»؛ آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند، يا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد.(6)
«وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّه‏»؛ و همه امور در آن روز از آن خداست‏.(7)
«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ»؛ آيا (پيروان فرمان شيطان، پس از اين همه نشانه ‏ها و برنامه ‏هاى روشن) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان، در سايه ‏هايى از ابرها به سوى آنان بيايند (و دلايل تازه ‏اى در اختيارشان بگذارند؟! با اينكه چنين چيزى محال است!) و همه چيز انجام شده.(8)
بنابر این: در این آیه شریفه نیز ادله عقلی، روایی و شواهد قرآنی وجود دارد که معنای ظاهر، مراد نیست؛ و همه در صددند تا تشابه را از این آیه رفع نمایند.
در ضمن، مانند سایر آیات متشابه، کسی که به دنبال حقیقت باشد وقتی با چنین آیاتی رو به رو می شود، سؤال برایش ایجاد شده و به دنبال پاسخ خود از راه علمی می رود. کسی که این مسیر را طی کند، به برداشت صحیح از آیه می رسد و تشابه ایه برایش برطرف می شود.
ممکن است گفته شود آیا در قرآن آیه ای داریم که بگوید خداوند جسم ندارد؟ در پاسخ باید گفت اگر به دنبال آیه ای صریح هستید، خیر چنین آیه ای نداریم. البته خیلی مطالب هست که در قرآن بیان نشده و اگر هم بیان شده، برای انسان عادی قابل فهم نیست و نیازمند مراجعه به انسان کامل (معصوم) است. اما از آیات قرآن که بی نیازی خداوند و نیز بی مانندی او را بیان می فرماید، فهمیده می شود که او غیر از مخلوقات است، لذا نمی توان برای او همانند مخلوقات، اوصاف آن ها را تصویر کرد:
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء»؛ هيچ چيز همانند او نيست.‏(9)
«اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى‏ كنند.(10)
خداوندی که هیچ مخلوقی شبیه او نیست، او بی نیاز است و همه به او نیازمند، چشم ها او را نمی بینند و حتی پیامبران الهی هم امکان دیدنش را ندارند؛ لذا نمی توان برای او مانند مخلوقات، جسم و دست و ... ترسیم نمود و تصویر کرد. پس به سراغ عقل و روایات می رویم. عقل بیان فلسفی می کند و روایت بیان تفسیری از آیات، که خداوندی که جسم ندارد، پس چنین تعابیری در باره او کنایی و استعاره ای است.
برای اثبات بیش از این، باید به سراغ عقل و استدلال های فلسفی رفت و به روایات مراجعه نمود.
نکته: کسی (غیرمسلمان) که هنوز الهی بودن قرآن برایش ثابت نشده، با دیدن آیاتی که دست و عرش و کرسی و ... به خداوند نسبت می دهند، نباید به زودی حمل ناصحیح نماید و به قرآن نسبت دهد. تا موقعی که از نظر عقل و لغت، می توان برای آن وجه و حمل صحیحی پیدا کرد، نمی توان حمل ناصحیح داشت و مدعی شد قرآن چنین می گوید. خصوصا با توجه به روایات که تفسیر کننده آیات هستند و این موضوع را تأیید می کنند.
به بیان دیگر؛ چنین شخصی علی القاعده، به دنبال حقیقت است، پس قرار نیست بدون دلیل، آیه قرآن را قبول یا رد کند. اگر در مستوا و حدی از علم و دانش باشد که این آیات، برای او سؤال برانگیز باشد، به دنبال اثبات صحت و سقم آیه بر می آید. در این مسیر به ادله لغوی و استدلال عقلی و ... بر می خورد و می فهمد که وجه صحیحی برای آن وجود دارد. اگر هم اصلا در این حد و مستوای علمی نیست و به ظاهر این آیات اکتفا کرده و برداشت ناصحیح می کند، کاری برایش نمی توانیم بکنیم زیرا آگاهی لازم و صحیح را ندارد. امیدواریم روزی به این حد از مستوای علمی برسد که ظاهر آیه برایش سؤال شود و به دنبال حقیقت برود و برسد به این که خداوند دست و جسم و ... ندارد.
بنابر این؛ درست است که این شخص اطمینان به الهی بودن قرآن ندارد، ولی با کنار هم گذاشتن قرائن و شواهد، می تواند به اطمینانی برسد، یا لااقل دلیلی بر انکار الهی بودن نیست، زیرا از نظر لغوی و عقلی موجّه و قابل حمل صحیح است. این کاملا منطقی و معقول است که هر کلامی وقتی قابل حمل صحیح است، نسبت غیر صحیح دادن به آن، ناروا است. خصوصا وقتی قرائن و شواهد پشتوانه این حمل صحیح باشد.

_____________

  1. از جمله: تفسير نور الثقلين، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏1، ص 650؛ البرهان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏2، ص 330.
  2. فجر، 22.
  3. تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏26، ص 471.
  4. ر.ک: مفاتيح الغيب، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏31، ص 159.
  5. تفسير نور الثقلين، ج ‏5، ص 574.
  6. نحل، 33.
  7. انفطار، 19.
  8. بقره، 210.
  9. شوری، 11.
  10. توحید، 2.
موضوع قفل شده است