چند نفر از ایرانیان در کربلا حضور داشتند؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند نفر از ایرانیان در کربلا حضور داشتند؟

با سلام

براساس گزارشات مورخین ، درترکیب مردم کوفه ایرانیان یا همان حمراء یا سرخ رویان یا موالیان بودند که بعدا در لشکر مختار اکثریت با جند الحمراء بود ...

سوال اینست چند نفر از این ایرانیان ضد اهل بیت ع جنگیدند ؟

مثل رستم غلام شمر و....

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

آنچه بنده جستجو کردم بجز همان نام رستم، کسی دیگری را نیافتم، این شخص نیز به دلیل نامش منتسب به ایرانیان است وگرنه در منابع به ایرانی بودن وی اشاره نشده است.[1]
البته چند نفر در شب عاشورا و روز عاشورا از سپاه عمر بن سعد به امام حسین علیه السلام پیوستند که احتمال داده اند آنان ایرانی باشند، همین نکته نیز در منابع متقدم یافت نمی شود بلکه در منابع متاخر است.


[/HR]

[1]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ‏5، ص 438، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب‏، ج ‏20، ص 450، دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره، چاپ اول، 1423ق.

سلام

البته این بحث به معنی مذمت ایرانیان نیست زیرا در هر زمان در همه ملل خوب وبد وجود دارد هر چند که ملاک ، برآیند و نرمال جوامع است :

در اخبار الطوال آمده :

الدعوة الى العلويين
قالوا: وان المختار بن ابى عبيد الثقفى جعل يختلف بالكوفه الى شيعه بنى هاشم، ويختلفون اليه، فيدعوهم الى الخروج معه والطلب بدم الحسين، فاستجاب له بشر كثير، وكان اكثر من استجاب له همدان، وقوم كثير من أبناء العجم الذين كانوا بالكوفه، ففرض لهم معاويه وكانوا يسمون الحمراء وكان منهم بالكوفه زهاء عشرين الف رجل.(20000 نفر)
....
فانتخب له المختار عشرين الف رجل، وكان جلهم أبناء الفرس الذين كانوا بالكوفه، ويسمون الحمراء.

بيش تر ساكنان عراق را ايرانيان تشكيل مى دادند و جمعيّتى عظيم بودند كه به آنان (جند الحمراء) يا (لشكر سرخ)مى گفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره ، گونه هايى سرخ و سفيد داشتند و يا لباس سرخ مى پـوشيدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا (جند الحمراء) تشكيل مى دادند.کتاب :پيامدهاي عاشورا

نويسنده : سيد ابوالفضل اردکاني

علاّمه مجلسى از امالى مفيد نقل كرده كه : ابراهيم در روز هفتم محرّم سال 67 با لشكر خود، كه حدود دو هزار مرد جنگى از طائفه مذحج و اسد، دو هزار از طائفه همدان و تميم ، يك هزاروپانصد از قبايل مدينه ، هزار و پانصد نفر از طايفه كنده و ربيعه و دوهزار نفر از حمراء (ايرانيان)بودند، براى جنگ با ابن زياد از كوفه خارج شد. دينورى مى نويسد: مختار بيست هزار مرد جنگى براى ابراهيم انتخاب كرد كه بيش تر آنان ايرانى و به (جيش حمراء) (ارتش سرخ)معروف بودند و با اضافه بقاياى نيروهاى يزيدبن انس ، كه قبلاً اعزام شده بودند، مجموعاً به سى هزار نفر مى رسيدند. ارتش به سوى هدف تعيين شده حركت كرد

جناب آقای
حبيب الله احمدى در کتاب امام حسين (ع ) الگوى زندگى - جلد 5 آورده :

اكثريت قريب به انفاق سپاه عبيد الله نيروهاى احزاب چالشگر اهل بيت شكل مى دهند همان گونه كه امار دقيق نشان مى دهد از 23000 نفر سپاه 20000 نفر ان مربوط به افرادى مى شوند كه از ابتدا در صف مقابل امام حسين عليه السلام بود، جزءاعضاى حزب عثمانيه و اشراف و قوميت حمراء بودند. حتى كسانى نبودند كه براى حسين عليه السلام نامه نگاشته باشند. بقيه نيروها اگر سى هزار نفر سپاه صحيح باشد، هم مربوط به ساير سران احزاب مخالف مانند كثير بن شهاب ، محمد بن اشعث ، قعقاع بن سويد است ، تنها فرماندهان سه هزار نفر از زمره كسانى هستند كه نامه نوشته بودند يعنى شبث بن ربعى ، يزيد حارث ، حجار بن ابجر، و مجموع نيروهاى اينان نيز كمتر از سه هزار نفر است . كه اينها همان هايى هستند كه در روز عاشورا امام آنان را به اسم خطاب كرد و فرمود: يا شبث بن ربعى و يا حجار بن ابجر، يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحارث ، الم تكتبوا لى ... انما تقدم على جند مجند.
....

اشراف كه همواره سياست هاى نا برابرى بنى اميه را ترجيح مى دادند. و قوميت حمراءمزدور كه تعدادشان به هزاران مى رسيد و همواره ابزار دست زياد ابيه و اينك عبيد الله فرزند همان زياد قرار گرفته اند.

از لحاظ كيفيت نيز نيروهايى كه زير پرچم وى گرد آمدهاند، نيروهاى زبده و خشن و بسيارى از آنان هواداران حزب عثمانيه كه بغض اهل بيت در سينه هاى آنان موج مى زند مى باشند و نيز افراد مانند قوميت حمراء كه به نان شبى جنايت مرتكب مى شودند.

با سلام
قبلا اینجا جواب داده شده !

نقش ايرانيان در حادثه كربلا!!!

.

خیر البریه;629546 نوشت:
سلام

البته این بحث به معنی مذمت ایرانیان نیست زیرا در هر زمان در همه ملل خوب وبد وجود دارد هر چند که ملاک ، برآیند و نرمال جوامع است :

در اخبار الطوال آمده :

الدعوة الى العلويين
قالوا: وان المختار بن ابى عبيد الثقفى جعل يختلف بالكوفه الى شيعه بنى هاشم، ويختلفون اليه، فيدعوهم الى الخروج معه والطلب بدم الحسين، فاستجاب له بشر كثير، وكان اكثر من استجاب له همدان، وقوم كثير من أبناء العجم الذين كانوا بالكوفه، ففرض لهم معاويه وكانوا يسمون الحمراء وكان منهم بالكوفه زهاء عشرين الف رجل.(20000 نفر)
....
فانتخب له المختار عشرين الف رجل، وكان جلهم أبناء الفرس الذين كانوا بالكوفه، ويسمون الحمراء.

بيش تر ساكنان عراق را ايرانيان تشكيل مى دادند و جمعيّتى عظيم بودند كه به آنان (جند الحمراء) يا (لشكر سرخ)مى گفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره ، گونه هايى سرخ و سفيد داشتند و يا لباس سرخ مى پـوشيدند. عمده لشكر مختار را نيز ايرانيان يا (جند الحمراء) تشكيل مى دادند.کتاب :پيامدهاي عاشورا

نويسنده : سيد ابوالفضل اردکاني

علاّمه مجلسى از امالى مفيد نقل كرده كه : ابراهيم در روز هفتم محرّم سال 67 با لشكر خود، كه حدود دو هزار مرد جنگى از طائفه مذحج و اسد، دو هزار از طائفه همدان و تميم ، يك هزاروپانصد از قبايل مدينه ، هزار و پانصد نفر از طايفه كنده و ربيعه و دوهزار نفر از حمراء (ايرانيان)بودند، براى جنگ با ابن زياد از كوفه خارج شد. دينورى مى نويسد: مختار بيست هزار مرد جنگى براى ابراهيم انتخاب كرد كه بيش تر آنان ايرانى و به (جيش حمراء) (ارتش سرخ)معروف بودند و با اضافه بقاياى نيروهاى يزيدبن انس ، كه قبلاً اعزام شده بودند، مجموعاً به سى هزار نفر مى رسيدند. ارتش به سوى هدف تعيين شده حركت كرد

خیر البریه;629546 نوشت:

جناب آقای حبيب الله احمدى در کتاب امام حسين (ع ) الگوى زندگى - جلد 5 آورده :

اكثريت قريب به انفاق سپاه عبيد الله نيروهاى احزاب چالشگر اهل بيت شكل مى دهند همان گونه كه امار دقيق نشان مى دهد از 23000 نفر سپاه 20000 نفر ان مربوط به افرادى مى شوند كه از ابتدا در صف مقابل امام حسين عليه السلام بود، جزءاعضاى حزب عثمانيه و اشراف و قوميت حمراء بودند. حتى كسانى نبودند كه براى حسين عليه السلام نامه نگاشته باشند. بقيه نيروها اگر سى هزار نفر سپاه صحيح باشد، هم مربوط به ساير سران احزاب مخالف مانند كثير بن شهاب ، محمد بن اشعث ، قعقاع بن سويد است ، تنها فرماندهان سه هزار نفر از زمره كسانى هستند كه نامه نوشته بودند يعنى شبث بن ربعى ، يزيد حارث ، حجار بن ابجر، و مجموع نيروهاى اينان نيز كمتر از سه هزار نفر است . كه اينها همان هايى هستند كه در روز عاشورا امام آنان را به اسم خطاب كرد و فرمود: يا شبث بن ربعى و يا حجار بن ابجر، يا قيس بن الاشعث و يا يزيد بن الحارث ، الم تكتبوا لى ... انما تقدم على جند مجند.
....

اشراف كه همواره سياست هاى نا برابرى بنى اميه را ترجيح مى دادند. و قوميت حمراءمزدور كه تعدادشان به هزاران مى رسيد و همواره ابزار دست زياد ابيه و اينك عبيد الله فرزند همان زياد قرار گرفته اند.

از لحاظ كيفيت نيز نيروهايى كه زير پرچم وى گرد آمدهاند، نيروهاى زبده و خشن و بسيارى از آنان هواداران حزب عثمانيه كه بغض اهل بيت در سينه هاى آنان موج مى زند مى باشند و نيز افراد مانند قوميت حمراء كه به نان شبى جنايت مرتكب مى شودند.



اگر این دو قسمت از فرمایش شما را با هم مقایسه کنیم، در قسمت اول کمک به اهل بیت در ایرانیان دیده میشود ولی در قسمت دو ایرانیان در صف مقابل قرار دارند
کمک ایرانیان به اهل بیت علاوه بر قیام مختار، زید و .... دیده میشود
ولی آنچه شما از قول آقای احمدی فرموده اید که ایرانیان به همکاری با زیاد و ابن زیاد بودند در منابع یافت نشد یا اینکه لااقل بنده ندیده ام اگر سندی بر این فرمایش دارید یا آقای احمدی منبعی ارائه کرده اند بفرمائید تا استفاده کنیم

سلام

در ترکیب جمعیت کوفه تنوع زیادی بچشم میخورد اما اکثریت با ایرانیان بوده البته که بعلت فقر وتبعیض وشرایط اجتماعی نامناسب در خدمت سپاه زیاد وپسرش در آمده بودند هر چند که در مجموع دوستداران اهل بیت ع بیشتر بودند (شاید هم بعدا توبه وبه سپاه مختار پیوستند ) :

الحمراء:
وهم عشرون الفاً من مسلحة الكوفة (كما يحصيهم الطبري في تاريخه). كانوا عند تقسيم الكوفة في السبع الذي وضع فيه أحلافهم من بني عبد القيس، وليسوا منهم، بل ليسوا عرباً، وانما هم المهجّنون من موالٍ وعبيد، ولعل اكثرهم من أبناء السبايا الفارسيات اللائي اخذن في «عين التمر» و«جلولاء» من سنة 12 - 17 فهم حملة السلاح سنة 41 وسنة 61 في ازمات الحسن والحسين (عليهما السلام) في الكوفة (فتأمل).

والحمراء شرطة زياد الذين فعلوا الافاعيل بالشيعة سنة 51 وحواليها، وكانوا من اولئك الذين يحسنون الخدمة حين يغريهم السوم، فهم على الاكثر أجناد المتغلبين وسيوف الجبابرة المنتصرين.

اين گروه - به گفته ى طبرى در تاريخ - بيست هزار مرد مسلح كوفى بودند كه در هنگام تقسيم بندى كوفه , در قسمتى قرار گرفتند كه هم پيمانان آنها از طايفه ى ( بنى عبدالقيس) در آنجا واقع شده بودند اين عده در اصل , نه از ( بنى القيس) بودند و نه حتى از عرب بلكه داراى نژادى مخلوط و اولاد بردگان و موالى بودند و شايد بيشتر آنان اولاد كنيزكان پارسى ئى بودند كه در سالهاى 12 تا 17 در ( عين التمر) و ( جلولاء) اسير شده بودند .

و همين ها در سال 41 و هم در سال 61 - يعنى در دو بحران مربوط به امام حسن و امام حسين - مردمى صاحب سلاح و جنگجو بشمار مى رفتند - دقت كنيد .

و باز همين ها پاسبانان ( زياد بن ابيه) بودند كه در حدود سال 51 هجرى آن فجايع را نسبت به شيعه مرتكب شدند و خلاصه , اينها از افرادى محسوب مى شدند كه در برابر مزد , به هر جنايتى تن در ميدهند و غالبا اتباع و اطرافيان مردم صاحب قدرت و شمشير برنده ئى در دست جباران مقتدر بشمار مى رفتند .
بر اثر استقبالى كه اين عده از فتنه ها و حوادث مختلف كوفه در قرن اول هجرى كرده بودند , بتدريج بر قدرت و شوكت آنان افزوده شده و كارشان چنان بالا گرفته بود كه شهر كوفه را به آنان نسبت ميدادند و مى گفتند : ( كوفه ى الحمراء) .

در بصره نيز عده ئى از اولاد بردگان و موالى سكونت داشتند زياد - كه در آن هنگام حاكم بصره بود - از قدرت آنان بيمناك شد و در صدد قلع و قمع آنان بر آمد ولى ( احنف بن قيس) او را از اين كار باز داشت .

حمراء(سرخ)
آنان پاسبانان «زياد»بودند و ميخواستند كه سربازان شخص پيروز و شمشيرهاى شخص غالب باشند.كارشان به جائى رسيد كه كوفه را بخود نسبت دادند و گفتند:«كوفه حمراء».

در کتاب مدینة المعاجز آورده :

فخرج إبراهيم يوم السبت لسبع خلون من المحرم سنة سبع
وستين في ألفين من مذحج وأسد ، وألفين من تميم وهمدان ، وألف
وخمسمائة من قبائل المدينة ، وألف وخمسمائة من كندة وربيعة ،
وألفين من الحمراء ، وقال بعضهم : كان بن الاشتر في أربعة آلاف من
القبائل وثمانية آلاف من الحمراء .

مدينة معاجز
الائمة الاثنى عشر ودلائل الحجج على البشر
تأليف
العلم العلامة السيد هاشم البحراني

علامه مجلسى رحمه الله در توضيح معناى اهل السواد، اين طايفه را هم به ايرانيان اضافه كرده و مى گويد: اهل السواد اهل العراق لاءن اءصلهم كانوا من العجم ثم اختلط العرب بهم بعد بناء الكوفة ؛ اهل سواد همان اهل عراق هستند؛ زيرا ريشه آنها از عجم بوده و پس از بناى شهر كوفه ، عرب با آنها مخلوط شدند.

همچنین:

فالميول السائدة في الكوفة - رغم اختلافها كما ونوعا - قد أفقدت المجتمع وحدة الرأي وقوة الموقف. الاختلاف القومي وأما الحمراء فكانوا حلفاء عبد القيس وهم أربعة آلاف جندي من أصل فارسي يرأسهم رجل منهم يسمى ديلم، ولهذا عرفوا بحمر الديلم، وهم الذين التجاؤا إلى سعد بن أبي وقاص بعد معركة القادسية من بقية جيش الفرس، وتحالفهم مع عبد القيس بعد المعركة، ولقد لعب هذا الفيلق دورا رئيسيا، وكان هو الجيش المقدم في عهد زياد وابنه عبيد الله . أضيف إليهم أولاد سبايا القادسية من جنود سعد بن أبي وقاص. الاختلاف القومي وبناء على الموقع العسكري للكوفة، فقد كانت محطة للجيوش ومنطلقا لها، وبالتالي فهي مأوى جميع الأسرى، فتكاثر عدد غير العرب بتكرار المعارك والحروب، فامتلأت بهم أسواق النخاسة، كما لم يعاملوا المعاملة الإسلامية المقررة في الشريعة السمحاء، إذ أن من يسلم منهم يبقى إنسانا أدنى من العربي الذي يسلم، يشهد بذلك عصر معاوية الذي بلغ ذروة التعامل التعسفي معهم، مما أثار النعرات القومية لتكون معول هدم للإسلام الحنيف، إذ فرض معاوية الجزية على كل من يسلم، فأصبح بهذه السياسة وأمثالها يستحق عنوان الدهاء من قبل محبيه

الشكاكون: وهم المتأثرون بدعوة الخوارج من دون أن يكونوا منهم، فهم المذبذبون لا إلى هؤلاء ولا إلى هؤلاء. ويغلب على طبعهم الانهزام. وهم ينعقون مع كل ناعق بما تدر عليهم مصالحهم. د - الحمراء: وهم شرطة زياد طابعهم العام أنهم جنود المنتصر وسيوف المتغلب، بلغ من استفحال
ص 149
أمرهم آنذاك أن نسبوا الكوفة إليهم فقالوا كوفة الحمراء . وبمواجهة هؤلاء جميعا كان أتباع الحسن (عليه السلام) الذين هرعوا إلى مبايعته بعد وفاة أبيه علي (عليه السلام)، وكانوا هم الأكثر عددا في الكوفة ولكن دسائس الآخرين وفتنتهم كانت تعمل دائما لإحباط أي تحرك صادر عنهم.

الكتاب : سيرة الامام الحسن (ع)
المؤلف : الحاج حسين الشاكري

كتب إلىّ السرىّ، عن شعيب، عن سيف، عن محمد وطلحة والمهلب وعمرو وسعيد وزياد، قالوا: ورجح الأعشار بعضهم بعضا رجحانا كثيرا، فكتب سعد إلى عمر في تعديلهم، فكتب إليه: أن عدّ لهم، فأرسل إلى قوم من نسّاب العرب وذوى رأيهم وعقلائهم منهم سعيد بن نمران ومشعلة ابن نعم، فعدّلوهم عن الأسباع، فجعلوهم أسباعا، فصارت كنانة وحلفاؤها من الأحابيش وغيرهم، وجديلة - وهم بنو عمرو بن قيس عيلان - سبعا، وصارت قضاعة - ومنهم يومئذ غسان بن شبام - وبجيلة وخثعم وكندة وحضرموت، والأزد سبعا، وصارت مذحج وحمير وهمدان وحلفاؤهم سبعا، وصارت تميم وسائر الرّباب وهوزان سبعا، وصارت أسد وغطفان ومحارب والنّمر وضبيعة وتغلب سبعا، وصارت إياد وعكّ وعبد القيس وأهل هجر والحمراء سبعا، فلم يزالوا بذلك زمان عمر وعثمان وعلىّ، وعامّة إمارة معاوية، حتى ربّعهم زياد.

فقال أبو مخنف: وقد كان عبد الله بن خليفة الطائي شهد مع حجر ابن عدي، فطلبه زياد فتوارى، فبعث إليه الشرط، وهم أهل الحمراء يومئذ،....

طبری

و ابن عساکر آورده :

إن هذا الذي أتاك به الأشتر وأصحابه قول متعلمة أهل الكوفة وأيم الله لئن تعرضوا لها لتكرهن عاقبتها ولا تكون الآخرة كالأولى فقال علي ما قلت إلا ما نعرف فهل من شيء تخصون به إخوانكم بما قاسوا من الحرب قال نعم أعطياتنا في بيت المال ولم نكن لنصرفها في عدلك عنا فقد طبنا عنها نفسا في هذا العام فاقسمها فيهم فدعاهم علي أخبرهم بحجج القوم وبما قالوا وبموافقتهم إياه ثم قسم المال بينهم خمس مائة لكل رجل فهذا اليوم الثاني
وأما اليوم الثالث فإن زيادا أرسل إليه بليل وهو جالس على كرسي في صحن داره فقال يا أبا بحر ما أرسلت إليك في أمر تنازعني فيه مخلوجة ولكني أرسلت إليك وأنا على صريمة فكرهت أن يروعك أمر يحدث لا نعلمه قال فما هو قال هذه الحمراء قد كثرت بين أظهر المسلمين وكثر عددهم وخفت عدوتهم والمسلمون في ثغرهم وجهادهم عدوهم وقد خلفوهم في نسائهم وحرمهم فأردت أن أرسل إلى كل من كان في عرافة من المقاتلة فيأتوا بسلاحهم ويأتيني كل عريف بمن في عرافته من عبد أو مولى فأضرب رقابهم فنؤمن ناحيتهم قال الأحنف ففيم القول وأنت على صريمة قال لتقولن قال فإن ذلك ليس لك يمنعك من الجهاد من ذلك خصال ثلاث أما الأولى فحكم الله في كتابه عن الله وما قتل رسول الله صلى الله عليه وسلم من الناس من قال لا إله إلا الله وشهد أن محمدا رسول الله بل حقن دمه...

خیر البریه;630279 نوشت:
سلام

در ترکیب جمعیت کوفه تنوع زیادی بچشم میخورد اما اکثریت با ایرانیان بوده البته که بعلت فقر وتبعیض وشرایط اجتماعی نامناسب در خدمت سپاه زیاد وپسرش در آمده بودند هر چند که در مجموع دوستداران اهل بیت ع بیشتر بودند (شاید هم بعدا توبه وبه سپاه مختار پیوستند ) :

الحمراء:
وهم عشرون الفاً من مسلحة الكوفة (كما يحصيهم الطبري في تاريخه). كانوا عند تقسيم الكوفة في السبع الذي وضع فيه أحلافهم من بني عبد القيس، وليسوا منهم، بل ليسوا عرباً، وانما هم المهجّنون من موالٍ وعبيد، ولعل اكثرهم من أبناء السبايا الفارسيات اللائي اخذن في «عين التمر» و«جلولاء» من سنة 12 - 17 فهم حملة السلاح سنة 41 وسنة 61 في ازمات الحسن والحسين (عليهما السلام) في الكوفة (فتأمل).

والحمراء شرطة زياد الذين فعلوا الافاعيل بالشيعة سنة 51 وحواليها، وكانوا من اولئك الذين يحسنون الخدمة حين يغريهم السوم، فهم على الاكثر أجناد المتغلبين وسيوف الجبابرة المنتصرين.

اين گروه - به گفته ى طبرى در تاريخ - بيست هزار مرد مسلح كوفى بودند كه در هنگام تقسيم بندى كوفه , در قسمتى قرار گرفتند كه هم پيمانان آنها از طايفه ى ( بنى عبدالقيس) در آنجا واقع شده بودند اين عده در اصل , نه از ( بنى القيس) بودند و نه حتى از عرب بلكه داراى نژادى مخلوط و اولاد بردگان و موالى بودند و شايد بيشتر آنان اولاد كنيزكان پارسى ئى بودند كه در سالهاى 12 تا 17 در ( عين التمر) و ( جلولاء) اسير شده بودند .

و همين ها در سال 41 و هم در سال 61 - يعنى در دو بحران مربوط به امام حسن و امام حسين - مردمى صاحب سلاح و جنگجو بشمار مى رفتند - دقت كنيد .

و باز همين ها پاسبانان ( زياد بن ابيه) بودند كه در حدود سال 51 هجرى آن فجايع را نسبت به شيعه مرتكب شدند و خلاصه , اينها از افرادى محسوب مى شدند كه در برابر مزد , به هر جنايتى تن در ميدهند و غالبا اتباع و اطرافيان مردم صاحب قدرت و شمشير برنده ئى در دست جباران مقتدر بشمار مى رفتند .
بر اثر استقبالى كه اين عده از فتنه ها و حوادث مختلف كوفه در قرن اول هجرى كرده بودند , بتدريج بر قدرت و شوكت آنان افزوده شده و كارشان چنان بالا گرفته بود كه شهر كوفه را به آنان نسبت ميدادند و مى گفتند : ( كوفه ى الحمراء) .

در بصره نيز عده ئى از اولاد بردگان و موالى سكونت داشتند زياد - كه در آن هنگام حاكم بصره بود - از قدرت آنان بيمناك شد و در صدد قلع و قمع آنان بر آمد ولى ( احنف بن قيس) او را از اين كار باز داشت .
حمراء(سرخ)
آنان پاسبانان «زياد»بودند و ميخواستند كه سربازان شخص پيروز و شمشيرهاى شخص غالب باشند.كارشان به جائى رسيد كه كوفه را بخود نسبت دادند و گفتند:«كوفه حمراء».


سلام علیکم
ما همچنان منتظر سند هستیم که در کجای طبری یا تاریخ دیگری آمده حمرا در سپاه زیاد یا ابن زیاد یا عمر بن سعد بودند
لطفا منبع ارائه کنید

خیر البریه;630279 نوشت:
سلام
كتب إلىّ السرىّ، عن شعيب، عن سيف، عن محمد وطلحة والمهلب وعمرو وسعيد وزياد، قالوا: ورجح الأعشار بعضهم بعضا رجحانا كثيرا، فكتب سعد إلى عمر في تعديلهم، فكتب إليه: أن عدّ لهم، فأرسل إلى قوم من نسّاب العرب وذوى رأيهم وعقلائهم منهم سعيد بن نمران ومشعلة ابن نعم، فعدّلوهم عن الأسباع، فجعلوهم أسباعا، فصارت كنانة وحلفاؤها من الأحابيش وغيرهم، وجديلة - وهم بنو عمرو بن قيس عيلان - سبعا، وصارت قضاعة - ومنهم يومئذ غسان بن شبام - وبجيلة وخثعم وكندة وحضرموت، والأزد سبعا، وصارت مذحج وحمير وهمدان وحلفاؤهم سبعا، وصارت تميم وسائر الرّباب وهوزان سبعا، وصارت أسد وغطفان ومحارب والنّمر وضبيعة وتغلب سبعا، وصارت إياد وعكّ وعبد القيس وأهل هجر والحمراء سبعا، فلم يزالوا بذلك زمان عمر وعثمان وعلىّ، وعامّة إمارة معاوية، حتى ربّعهم زياد.


این مطلب نیز در تاریخ طبری ج 4ص 48 و ترجمه آن ج5ص 1853 آمده ولی هیچ دلالتی بر همکاری ایراینان با زیاد نمی کند بلکه تنها نشان می دهد زیاد گروههای هفتگانه زمان سعد را به چهار گروه تقسیم کرد، ربطی به همکاری آنان با زیاد ندارد.

عماد;630627 نوشت:

سلام علیکم
ما همچنان منتظر سند هستیم که در کجای طبری یا تاریخ دیگری آمده حمرا در سپاه زیاد یا ابن زیاد یا عمر بن سعد بودند
لطفا منبع ارائه کنید

سلام

قبلا نوشتم ! که : والحمراء شرطة زياد .... ووقوم كثير من أبناء العجم الذين كانوا بالكوفه، ففرض لهم معاويه وكانوا يسمون الحمراء وكان منهم بالكوفه زهاء عشرين الف رجل.(20000 نفر)

اما منابع بیشتر:

فقال أبو مخنف وقد كان عبدالله بن خليفة الطائي شهد مع حجر بن عدي فطلبه زياد فتوارى فبعث إليه الشرط وهم أهل الحمراء يومئذ فأخذوه فخرجت أخته النوار فقالت يا معشر طيء أتسلمون سنانكم ولسانكم عبدالله بن خليفة فشد الطائيون على الشرط فضربوهم وانتزعوا منهم عبدالله بن خليفة فرجعوا إلى زياد فأخبروه فوثب على عدي بن حاتم وهو في المسجد فقال ائتني بعبدالله بن خليفة قال وما له فأخبره قال فهذا شيء كان في الحي لا علم لي به قال والله لتأتيني به قال لا والله لا آتيك به أبدا أجيئك بابن عمي تقتله والله لو كات تحت قدمي ما رفعتهما عنه قال فأمر به إلى السجن قال فلم يبق بالكوفة يماني ولا ربعي إلا اتاه وكلمه وقالوا تفعل هذا بعدي بن حاتم صاحب رسول الله صلى الله عليه و سلم قال فإني أخرجه على شرط قالوا ما هو قال يخرج ابن عمه عني فلا يدخل الكوفة ما دام لي بها سلطان فأتي عدي فأخبر بذلك فقال نعم فبعث عدي إلى عبدالله بن خليفة فقال يابن أخي إن هذا قد لج في أمرك وقد أبى إلا إخراجك عن مصرك ما دام له سلطان فالحق بالجبلين فخرج فجعل عبدالله بن خليفة يكتب إلى عدي وجعل عدي يمنيه فكتب إليه ... تذكرت ليلى والشبيبة أعصرا ... وذكر الصبا برح على من تذكرا ... وولى الشباب فافتقدت غضونه ... فيا لك من وجد به حين أدبرا ... فدع عنك تذكار الشباب وفقده ... وآثاره إذ بان منك فأقصرا ... وبك على الخلان لما تخرموا ... ولم يجدوا عن منهل الموت مصدرا ... دعتهم مناياهم ومن حان يومه ... من الناس فاعلم أنه لن يؤخرا ... أولئك كانوا شيعة لي وموئلا ... إذا اليوم ألفي ذا احتدام مذكرا ... وما كنت أهوى بعدهم متعللا ... بشيء من الدنيا ولا أن أعمرا ... أقول ولا والله أنسى ادكارهم ... سجيس الليالي أو ....

طبری

ابن اثیر در کاملش :

ثم توفي المغيرة وولي زياد، فقام في الناس فخطبهم عند قدومه ثم ترحم على عثمان وأثنى على أصحابه ولعن قاتليه. فقام حجر ففعل كما كان يفعل بالمغيرة. ورجع زياد إلى البصرة واستخلف على الكوفة عمرو بن حريث، فبلغه أن حجراً يجتمع إليه شيعة علي ويظهرون لعن معاوية والبراءة منه وأنهم حصبوا عمرو بن حريث، فشخص زياد إلى الكوفة حتى دخلها فصعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه، وحجر جالسٌ، ثم قال: أما بعد فإن غب البغي والغي وخيمٌ، إن هؤلاء جموا فأشروا، وأمنوني فاجترؤوا على الله، لئن لم تستقيموا لأداوينكم بدوائكم، ولست بشيء إن لم أمنع الكوفة من حجر وأدعه نكالاً لمن بعده، ويل أمك يا حجر سقط العشاء بك على سرحانٍ.
وأرسل إلى حجر يدعوه وهو بالمسجد، فلما أتاه رسول زياد يدعوه قال أصحابه: لا تأته ولا كرامة. فرجع الرسول فأخبر زياداً، فأمر صاحب شرطته، وهو شداد بن الهيثم الهلالي، أن يبعث إليه جماعةً ففعل، فسبهم أصحاب حجر، فرجعوا وأخبروا زياداً، فجمع أهل الكوفة وقال: تشجون بيدٍ وتأسون بأخرى! أبدانكم معي وقلوبكم مع حجر الأحمق! هذا والله من دحسكم! والله ليظهرن لي براءتكم أو لآتينكم بقوم أقيم بهم أودكم وصعركم! فقالوا: معاذ الله أن يكون لنا رأي إلا طاعتك وما فيه رضاك. قال: فليقم كل رجل منكم فليدع من عند حجر من عشيرته وأهله. ففعلوا وأقاموا أكثر أصحابه عنه. وقال زياد صاحب شرطته: انطلق إلى حجر فإن تبعك فأتني به وإلا فشدوا عليهم بالسيوف حتى تأتوني به.
فأتاه صاحب الشرطة يدعوه، فمنعه أصحابه من إجابته، فحمل عليهم، فقال أبو العمرطة الكندي لحجر: إنه ليس معك من معه سيف غيري وما يغني عنك سيفي، قم فالحق بأهلك يمنعك قومك. وزياد ينظر إليهم وهو على المنبر، وغشيهم أصحاب زياد، وضرب رجلٌ من الحمراء رأس عمرو بن الحمق بعموده فوقع، وحمله أصحابه إلى الأزد فاختفى عندهم حتى خرج، وانحاز أصحاب حجر إلى أبواب كندة، وضرب بعض الشرطة يد عائذ بن حملة التميمي وكسر نابه وأخذ عموداً من بعض الشرط فقاتل به وحمى حجراً وأصحابه حتى خرجوا من أبواب كندة، وأتى حجر بغلته، فقال له أبو العمرطة: اركب فقد قتلتنا ونفسك.

طبری در تاریخش :
فلما رأى زياد أن جل من كان مع حجر أقيم عنه قال لشداد بن الهيثم الهلالي ويقال هيثم بن شداد أمير شرطته انطلق إلى حجر فإن تبعك فأتني به وإلا فمر من معك فلينتزعوا عمد السوق ثم يشدوا بها عليهم حتى يأتوني به ويضربوا من حال دونه فأتاه الهلالي فقال أجب الأمير قال فقال أصحاب حجر لا ولا نعمة عين لا نجيبه فقال لأصحابه شدوا على عمد السوق فاشتدوا إليها فأقبلوا بها قد انتزعوها فقال عمير بن يزيد الكندي من بني هند وهو أبو العمرطة إنه ليس معك رجل معه سيف غيري وما يغني عنك قال فما ترى قال قم من هذا المكان فالحق بأهلك يمنعك قومك فقام زياد ينظر إليهم وهو على المنبر فغشوا بالعمد فضرب رجل من الحمراء يقال له بكر بن عبيد رأس عمرو بن الحمق بعمود فوقع وأتاه أبو سفيان بن عويمر والعجلان بن ربيعة وهما رجلان من الأزد فحملاه فأتيا به دار رجل من الأزد يقال له عبيدالله بن مالك فخبأه بها فلم يزل بها متواريا حتى خرج منها

وذهبی در تاریخ اسلامش :

قال هشام، عن أبي مخنف، قال: حدثني إسماعيل بن نعيم النمري، عن حسين بن عبد الله الهمداني، قال: كنت في شرط زياد، فقال زياد: لينطلق بعضكم إلى حجر فليدعه؛ قال: فقال لي أمير الشرطة - وهو شداد ابن الهيثم الهلالي: اذهب إليه فادعه؛ قال: فأتيته، فقلت: أجب الأمير؛ فقال أصحابه: لا يأتيه ولا كرامة! قال: فرجعت إليه فأخبرته، فأمر صاحب الشرطة أن يبعث معي رجالاً، قال: فبعث نفراً؛ قال: فأتيناه فقلنا: أجب الأمير، قال: فسبونا وشتمونا، فرجعنا إليه فأخبرناه الخبر، قال: فوثب زياد بأشراف أهل الكوفة، فقال: يا أهل الكوفة، أتشجون بيدٍ وتأسون بأخرى! أبدانكم معي وأهواؤكم مع حجر! هذا الهجهاجة الأحمق المذبوب أنتم معي وإخوانكم وأبناؤكم وعشائركم مع حجر! هذا والله من دحسكم وغشكم! والله لتظهرن لي براءتكم أو لآتينكم بقوم أقيم بهم أودكم وصعركم! فوثبوا إلى زياد، فقالوا: معاذ الله سبحانه أن يكون لنا فيما ها هنا رأي إلا طاعتك وطاعة أمير المؤمنين، وكل ما ظننا أن فيه رضاك، وما يستبين به طاعتنا وخلافنا لحجر فمرنا به، قال: فليقم كل امرىء منكم إلى هذه الجماعة حول حجر فليدع كل رجل منكم أخاه وابنه وذا قرابته ومن يطيعه من عشيرته، حتى تقيموا عنه كل من استطعتم أن تقيموه. ففعلوا ذلك، فأقاموا جل من كان مع حجر بن عدي، فلما رأى زياد أن جل من كان مع حجر أقيم عنه، قال لشداد بن الهيثم الهلالي - ويقال: هيثم بن شداد أمير شرطته - : انطلق إلى حجر، فإن تبعك فأتني به، وإلا فمر من معك فلينتزعوا عمد السوق، ثم يشدوا بها عليهم حتى يأتوني به ويضربوا من حال دونه. فأتاه الهلالي فقال: أجب الأمير؛ قال: فقال أصحاب حجر: لا ولا نعمة عين! لا نجيبه. فقال لأصحابه: شدوا على عمد السوق، فاشتدوا إليها، فأقبلوا بها قد انتزعوها، فقال عمير بن يزيد الكندي من بني هند - وهو أبو العمرطة: إنه ليس معك رجل معه سيفٌ غيري، وما يغني عنك! قال: فما ترى؟ قال: قم من هذا المكان فالحق بأهلك يمنعك قومك. فقام زياد ينظر إليهم وهو على المنبر، فغشوا بالعمد، فضرب رجل من الحمراء - يقال له بكر ابن عبيد - رأس عمرو بن الحمق بعمود فوقع، وأتاه أبو سفيان بن عويمر والعجلان بن ربيعة - وهما رجلان من الأزد - فحملاه؛ فأتيا به دار رجل من الأزد - يقال له عبيد الله بن مالك - فخبأه بها، فلم يزل بها متوارياً حتى خرج منها.

نقل قول:

این مطلب نیز در تاریخ طبری ج 4ص 48 و ترجمه آن ج5ص 1853 آمده ولی هیچ دلالتی بر همکاری ایراینان با زیاد نمی کند بلکه تنها نشان می دهد زیاد گروههای هفتگانه زمان سعد را به چهار گروه تقسیم کرد، ربطی به همکاری آنان با زیاد ندارد.

تاریخ نشان میدهد که این ایرانیان (حمراء) فرزندان همان اعرابی بودند که در جنگ قادسیه و نهاوند بدستور خلفای جور ، زنان ایرانیان را به بردگی گرفته بودند واز آنها بچه دار شده بودند :

قال: وعزل عمر سعدا وولى عمار بن ياسر.
فشكوه وقالوا: ضعيف لا علم له بالسياسة.
فعزله.
وكانت ولايته الكوفة سنة وتسعة أشهر.
فقال عمر: من عذيري من أهل الكوفة ! إن استعملت عليهم القوى فجروه، وإن وليت عليهم الضعيف حقروه.
ثم دعى المغيرة بن شعبة فقال: إن وليتك الكوفة أتعود إلى شئ مما قرفت به ؟ فقال: لا.
وكان المغيرة حيت فتحت القادسية صار إلى المدينة، فولاه عمر الكوفة، فلم يزل عليها حتى توفى عمر.
ثم إن عثمان ابن عفان ولاها سعدا، ثم عزله وولى الوليد بن عقبة بن أبى معيط بن أبى عمرو ابن أميه، فلما قدم عليه قال له سعد: إما أن تكون كست بعدى أو أكون حمقت بعدك.
ثم عزل الوليد وولى سعد بن العاصى بن سعيد ابن العاصى بن أمية.
708 - وحدثني أبو مسعود الكوفى، عن بعض الكوفيين قال: سمعت مسعر بن كدام يحدث قال: كان مع رستم يوم القادسية أربعة
آلاف يسمون جند شهانشاه.

فاستأمنوا على أن ينزلوا حيث أحبوا، ويحالفوا من أحبوا، ويفرض لهم في العطاء.
فأعطوا الذى سألوه.
وحالفوا زهرة ابن حوية السعدى من بنى تميم، وأنزلهم سعد بحيث اختاروا، وفرض لهم في ألف ألف، وكان لهم نقيب منهم يقال له ديلم، فقيل حمراء ديلم.
ثم إن زيادا سير بعضهم إلى بلاد الشام بأمر معاوية، فهم بها يدعون الفرس.
وسيرا منهم قوما إلى البصرة فدخلوا في الاساورة الذين بها.
قال أبو مسعود: والعرب تسمى العجم الحمراء، ويقولون: جئت من حمراء ديلم، كقولهم جئت من جهينة وأشباه ذلك.

بلاذری فتوح البلدان

كتب إلىّ السرىّ، عن شعيب، عن سيف، عن محمد وطلحة والمهلّب وعمرو وسعيد والوليد بن عبد الله والمجالد وعقبة بن مكرم، قالوا: وأمر هاشم القعقاع بن عمرو بالطلب، فطلبهم حتى بلغ خانقين، ولما بلغت الهزيمة يزدجرد سار من حلوان نحو الجبال، وقدم القعقاع حلوان، وذلك أنّ عمر كان كتب إلى سعد: إن هزم الله الجندين؛ جند مهران وجند الأنطاق، فقدّم القعقاع؛ حتى يكون بين السّواد والجبل، على حدّ سوادكم. فنزل القعقاع بحلوان في جند من الأفناء ومن الحمراء، فلم يزل بها إلى أن تحوّل الناس من المدائن إلى الكوفة؛ فلما خرج سعد من المدائن إلى الكوفة لحق به القعقاع؛ واستعمل على الثغر قباذ - وكان من الحمراء، وأصله من خراسان - ونفّل منها من شهدها، وبعض من كان بالمدائن نائيا.طبری

نقل الجاحظ عن زياد قوله: ينبغي ان يكون صاحب الشرطة زميتا قطوبا ابيض اللحية اقنى احنى ويتكلم بالفارسية .

العراق في العهد الاموي /62 عن الجاحظ في البيان والتبيين ج1/95.

سلام

[=&quot]

[=&quot]لازم بذکر است که ما از ایرانیان صدر اسلام نباید توقع زیادی داشته باشیم زیرا در حالیکه مسلمین پیرامون ونزدیک رسول خدا ص از توطئه سقیفه بسرعت و درست آگاه نشدند آنگاه چه توقعی از ایرانیانی که هزاران فرسخ دورتر و 20 سال بعد ، ندای اسلام را توسط خلفای منافق و غاصب دریافت نمودند ..

[=&quot]علاوه بر آن ایرانیان ابتدا اسلامی تحریف شده دریافت نمودند اما بعد ها بعلت عقل وذکاوتی که داشتند اسلام ناب نبوی را در اسلام علوی دیدند نه اسلام یهودی و عمری اموی ، ....

[=&quot]ایرانیان که سرخ وسفید بودند و به حمراء یا موالی شناخته میشدند تعدادی بعد از حمله اعراب در قادسیه ونهاوند متولد شدند آنهم از پدرانی عرب ومادرانی که به بردگی غنیمت اعراب شده بودند وبعلت فقر وتبعیضی که عمر ومعاویه وحجاج بر گرده آنها تحمیل کرده بودند ودر اوضاع نابسامان فرهنگی واجتماعی و مالی و بدون تربیت اسلامی رشد کرده بودند گاها برای سیری شکم ، جزو سپاه زیاد وپسرش در آمده بودند اما بعدا که اسلام ناب را در تشیع پیدا کردند شیعه اهل بیت ع شدند وعده زیادی جذب سپاه مختار شدند.

[=&quot]همین قیام ابومسلم خراسانی علیه امویان نتیجه برخوردهای تحقیر امیز عمر ومعاویه و حجاج سفاک و تبعیض ایشان علیه ایرانیان بود .

[=&quot]بنابراین اگر میبینید که حمراء (ایرانیان) زمانی در جبهه حق ( جنگ جمل وصفین در سپاه علی ع و سپاه مختار و ...) وزمانی در جبهه باطل (در سپاه زیاد و ابن زیاد و کربلا و ...) ناشی از عوامل متعددی است که به بعضی از آنها فوقا اشاره شد .

موضوع قفل شده است