روان شناسي برخورد با زائر( نکاتی خوب از فراری بشنویم)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روان شناسي برخورد با زائر( نکاتی خوب از فراری بشنویم)

قسمت اول
باز هم سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت
تك تك شما كه اين نوشتار را مي خوانيد
بهتر بحثم را با يك مثال شرع كنم
تصور كنيد براي پختن پلو ماهي بهترين مواد و ماهي را انتخاب مي كنيد غذا كه آماده شد قبل از اين كه غذا را بخواهيد سر سفره ببريد يك كره فاسد روي آن برنج بگذاريد چي ميشه؟
در اماكن زيارتي افرادي به عنوان خادم يا توليت و...وجود دارند.
بحث من اين جا اين است كه اين افراد چگونه بايد حرمت زائر را نگه دارند و چگونه بايد با آنها برخورد كنند.


بحث از ابعاد مختلفي قابل طرح است
در اين پست به موضوع زائران كوچكو اشاره مي كنم
:Gol:زائران كوچك
در روان شناسي اجتماعي بحثي داريم تحت عنوان "برداشت اول"، برداشت اول براي ما خيلي مهم است
به عنوان مثال ما خيلي خوب صحنه مواجه شدن با خواستگار را در نگاه اول در ذهن مي سپاريم يا اولين برخورد در مدرسه در گذشته تا الان مهمان ضمير هشيار و ناهشيار ماست.
در محل زيارتي برخورد والدين، زائران ديگر و خدام با كودكان فوق العاده مهم و ماندگار است
تعجب نكنيد
اگر با فردي با كودك ما بد برخورد كند و او ديگر روي خوشي براي حضور در آن مكان مقدس نشان ندهد.
به مثال زير توجه كنيد
مهدي كوچلو امروز همراه مادر رفت واكسنش را بزند درد زيادي داشت اشك از چشمان او سرازير شد از خانمي كه به او واكسن زد تنفر پيدا كرد و...
فردا: بابا از اين خيابون نرويم (حاضر نيستاز جلوي درمانگاهي رد شود كه تجربه منفي داشت ) و اين يعني شرطي شدن
ادامه دارد....
منتظر سئوال و نظرات شما هستم

سلام استاد موضوع خيلي خوبي را مطرح كرديد.
هر چند خودم خاطره خوشي در اين مورد ندارم.
بچه ها خيلي حساسند. قلب و دلشون پاكه خيلي بايد مراقب بود. اگر دل آنها بشكنه خداوند هيچ وقت ما را نخواهد بخشيد.

يادمه 6 سالم بود كه همرا ه پدر و مادرم به حرم امام رضا (ع) رفته بوديم.فكر كنم عيد غدير بود. مامان و بابا داشتن دعا مي خوندن و من يك گوشه نشسته بودم. گرمم بود و روسريم رو از سرم برداشته بودم. در اين بين يكي از خادما اومد و گفت مي خوام به بچه هاي سيد شكلات بدم. شروع كرد به پرسيدن و شكلات دادن پدر و مادرم هم گفتن دختر ما سيده به اون هم بديد اما خادم اخم كردو روش رو برگردوند و گفت بهش نمي دم چون روسري سرش نيست.بماند كه چقدر دلم شكست و گريه كردم و بعد پدر و مادرم بالاخره به من شكلات رو دادند اما لب نزدم چون ديگه براي من شيريني نداشت. با اينكه الان تقريبا 20 سال از اون ماجرا ميگذره اما هنوز تلخي اون توي ذهنم باقي مانده.

يك مورد ديگه هم مربوط به دوسال پيش ميشه كه با بابا به حج رفته بوديم. يك خانمي بود كه دختر 4-5 سالش رو هم با خودش آورده بود اما شوهرش همراهش نبود. اين خانم رفتار بسيار تند و خشني با اين بچه داشت كه حتي من چند بار گريه كردم و گفتم تو رو خدا با اين بچه اين جور رفتار نكنيد. يكبار اين بچه كارت شناسايي گردنش رو گم كرده بود. اين خانم شروع كرد به زدن بچه و سرش داد زدن توي حرم پيغمبر. بچه اشك مي ريخت. بهش گفتم چرا بچه رو مي زنيد گفت كارتش رو گم كرده و وقتي بهش ميگم كجاست به من مي خنده!!! گفتم خوب بچه است متوجه نيست. گفت نه با من داره لج ميكنه و ميخواد عذابم بده!!!
گرچه فكر كنم مادره خودش مشكل داشت.
اما كار خوب و قابل تقديري كه روحاني و رئيس كاروانمون كردند اين بود كه يك روز همه رو جمع كردند و اسم بچه رو صدا زدند و كادوي قشنگي بهش هديه دادن تا دل بچه رو به دست بيارن. اما شايد بچه هيچ وقت اون رفتارهاي مادرش رو فراموش نكنه و تنها خاطره اي كه از اين سفر با خودش داشته باشه همين زدنها و تنديهاي مادرش باشه. پدرها و مادرا خيلي در مقابل بچه ها مسئولند وقتي از خدا بچه مي خوان و اون را به دنيا ميارند بايد مسئوليتش را بپذيرند چون ديگه يك كالا نيست بلكه يك انسانه.نه انسان هم نيست يك فرشته كوچيكه.

خادم قصاب صفت
خادم اگر با ظرائف روان شناختي آشنايي نداشته باشد در لباس مقدس خدمت، مثل قصاب پوست معنوي افراد را مي كند.
بله من هم نمونه‌هاي زيادي سراغ دارم كه برخورد خادم يا اطرافيان با بچه ها مناسب نبوده است.
يك نمونه: خانمي از اقوام مي‌گفت بچه من در فاميل به مودب بودن و خوش رفتاري ضرب المثل است با هزار ترفند به او گفتم امروز مي خواهم ببرمت نماز جمعه و بعد گفتم كه آنجا حتما به تو خوش مي‌گذرد. دخترم در آن هواي گرم چادر نماز و مقنعه به سر كرد و با من همراه شد به محض اين كه رسيديم ديدم خانمي كه كارتي به چادرش نصب بود با اخم به طرف دخترم آمد دخترم چادر مرا محكم چسبيد آن خانم با ان پر مخصوص كه دست مي‌گيرند و با تندي گفت مي روي كنارمادر مي نشيني و جنب نمي خوري فهميدي؟
من كه خودم شوكه شده بودم نمي دانستم جلوي بچه به اين خانم چه بگويم
بچه من از آن به بعد مي گويد من نماز جمعه نمي آيم...

نكته: افرادي زيادي از روي اخلاص زحمت خادم بودن را قبول مي كنند متوليان امر بايد متوجه باشند كه انتخاب نا درست و يا نداشتن مهارت و هنر برخورد نيكو ممكن است نتيجه فوق العاده بدي بگذارد پس هر خادمي لازم است براي نوراني شدن كارش هنر ارتباط با افراد (سالم و بيمار - جوان و كودك و...) را ياد بگيرد.
گاهي يك برخورد مناسب با يك خانم بد حجاب سبب تحولش مي شود و يك برخورد نادرست سبب انحرافش

حامی;32410 نوشت:
مي روي كنارمادر مي نشيني و جنب نمي خوري فهميدي؟


[=Arial Black]
[=Arial Black]يا ابالفضل. ترسيدم. :eek:مگه استخباراته.:gun:
طفلك بچه حق داره بترسه.:nini:

البته الان خدارو هزار مرتبه شكر خادما خيلي خوب شدند و واقعا بايد بهشون خدا قوت گفت. اونايي هم كه حالا بنا به دلايلي از رو نا آگاهي اين چنين رفتارهايي ميكنند بايد حتما در جلساتي براشون توضيح داد و توجيهشون كرد.


سلام
گفتم
گره زدن ذهن زائر كوچك و بزرگ به خاطره‌اي دل انگيز اثر ماندگار و عالي اي در او مي‌گذارد.

و برعكس گره خوردن ذهن زائر به خاطره اي بد اثر مخربي برا و دارد
نكته اي روان شناختي
يكي از كارهاي خوبي كه در اماكن مقدس انجام مي شود. دادن شوكولات به كودكان به محض ورود است حتي برخي از خانواده در اين زمينه نذر دارند.
نكته اي بهداشتي
گاهي مشاهده مي شود خادمان محترمي كه كفش زائران را مي گيرند به آنها شوكولات مي دهند و اين كار از نظر بهداشت مشكل دارد.

سلام
البته برخورد با زاير بايد سنجيده باشه من يك هفته پيش تو حرم امام ديدم يك خانمي موتور سوار بود و آقايي پشتش سوار بود
500 متر تا كلانتري حرم ديدم جواني با سگش ان جا به ياد شانزاريزه قدم مي زند.
و ساعت 11 شب مردي روبروي دستشويي ها لباس زير زنانه و ادكلن مي فروخت و از گوشي او ترانه با صداي بلند پخش مي شد.
فرداي آن روز كتابي از امام مي خواستم كسي باورش مي شود كتاب هاي امام كه به زبان هاي مختلف ترجمه شده يك غرفه مخصوص ندارد برخي كتاب ها لابه لاي اجنساس ديگر بود اما فيلم هاي هندي كلكسيون كامل داشتند نانوايي تا اخر شب انواع نانها را داشت.
به نظرم رسيد اگر توجه نشود زيارتگاه فقط به سياحت گاه تبديل مي شود پاركينگ مفتي و.....
من مخالف تسهيلات نيستم من خواستم اين مشكلات را به مسئولين برسانم ولي ظاهرا حرم سايت مخصوص ندارد در سايت جماران به مسئولان ايميل دادم و آنها (خواب ديدم) از من تشكر كردند و گفتند بررسي بيشتري مي كنيم
ولي بايد مراقب آسيب ها بود.

جا ندارد كسي كه مثلا از بوشهر براي مدت عمرش يك بار به حرم امام امده يادگاريي فرهنگي در حد يك سي دي با خود ببرد تا ياد آور امام و فرهنگ امام باشد و با زندگي امام آشنا تر شود

در ایام طفولیت با یکی از هم بازی هام در مسجد نشسته بودیم و یکی نفری به ما یک شکلات تعارف کرد ولی یکی دیگه که حدود 30 یا 40 سال سن داشت اومد و شکلات دوستم را برداشت و خورد !!!!!!!
(میگن زورش به بچه میرسه اینجاست)
دوست من ذوق به مسجد امدنش کور شد
بخاطر این حادثه خود من گاهی خیراتی چیزی به مردم تعارف میکنم بعضی وقتها بچه ها میان و به جای نفری یکی شکلات نفری 10 تا برمیدارن من هم چیزی به انها نمیگم

kiuhnmgtrdcv;33593 نوشت:
در ایام طفولیت با یکی از هم بازی هام در مسجد نشسته بودیم و یکی نفری به ما یک شکلات تعارف کرد ولی یکی دیگه که حدود 30 یا 40 سال سن داشت اومد و شکلات دوستم را برداشت و خورد !!!!!!!
(میگن زورش به بچه میرسه اینجاست)
دوست من ذوق به مسجد امدنش کور شد
بخاطر این حادثه خود من گاهی خیراتی چیزی به مردم تعارف میکنم بعضی وقتها بچه ها میان و به جای نفری یکی شکلات نفری 10 تا برمیدارن من هم چیزی به انها نمیگم

احسنت
این خودش بهترین امربه معروف غیرمستقیم است که ماندگار و موثرتر است

حامی;32265 نوشت:

بحث از ابعاد مختلفي قابل طرح است
در اين پست به موضوع زائران كوچكو اشاره مي كنم
:Gol:زائران كوچك
در روان شناسي اجتماعي بحثي داريم تحت عنوان "برداشت اول"، برداشت اول براي ما خيلي مهم است
به عنوان مثال ما خيلي خوب صحنه مواجه شدن با خواستگار را در نگاه اول در ذهن مي سپاريم يا اولين برخورد در مدرسه در گذشته تا الان مهمان ضمير هشيار و ناهشيار ماست.
در محل زيارتي برخورد والدين، زائران ديگر و خدام با كودكان فوق العاده مهم و ماندگار است
تعجب نكنيد
اگر با فردي با كودك ما بد برخورد كند و او ديگر روي خوشي براي حضور در آن مكان مقدس نشان ندهد.
به مثال زير توجه كنيد
مهدي كوچلو امروز همراه مادر رفت واكسنش را بزند درد زيادي داشت اشك از چشمان او سرازير شد از خانمي كه به او واكسن زد تنفر پيدا كرد و...
فردا: بابا از اين خيابون نرويم (حاضر نيستاز جلوي درمانگاهي رد شود كه تجربه منفي داشت ) و اين يعني شرطي شدن
ادامه دارد....
منتظر سئوال و نظرات شما هستم

سلام
آخخخخ اقا گفتین من خودم 8-9 ساله بودم که با مامانم رفتیم مشهد منم با بلوز شلوار میرفتم چندتا از این خادما بدجوری به من گیر دادن و اخرشم بدون چادر راهم ندادن تو!!!
من دیگه از اون به بعد اسم مشهد که میومد فرار میکردم حتی یکسال عید حاضر شدم برم خونه ی پدربزرگ و مادربزرگم بمونم ولی با بقیه مشهد نرم!
من سه سال پیش بعد از مدت ها دوباره پام رو گذاشتم مشهد:hey::geryeh:

موضوع قفل شده است