جمع بندی آیا حضرت یوسف به بنیامین ظلم نمود؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا حضرت یوسف به بنیامین ظلم نمود؟

[=&quot]وقتي برادران يوسف از او مي خواهند يكي از آنها را بجاي بنيامين دستگير كند، او در جواب مي گويد اين كار ظلم است! آيا گذاشتن صاع ملك در بار بنيامين ظلم نبود؟!
يوسف : 79 قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ
گفت: «پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافته‏ايم بگيريم در آن صورت، از ظالمان خواهيم بود!»
[/]

با نام الله






[=arial]با سلام و ادب
در مورد این قسمت از داستان یوسف سه سوال مطرح می شود که با پاسخ به هر یک جواب ها هم مشخص خواهد شد.
[=arial]1. چرا حضرت یوسف آن ظرف مخصوص را در بار بنیامین گذاشت و حکمت این کار چه بود؟
[=arial]2. نسبت دزدی به چه کسی داده شد؟
[=arial]3. این نسبت توسط چه کسی بیان شد؟
[=arial]4. نسبت سرقت به بنیامین توسط چه کسانی داده شد و عکس العمل حضرت یوسف در مقابل آن چه بود؟

[=arial]پاسخ سؤال اول: حضرت یوسف قصد داشت که برادر تنی اش را به طوری که دیگر برادران ناتنی وی آگاه نشوند نزد خود نگه دارد. از طرفی در آیین کنعانیان و قوم یعقوب (ع) چنین بود که اگر کسی سرقت می کرد باید برای مدتی در نظر صاحب مال، بوده و خدمت می کرد. حضرت یوسف با الهام ربانی، دست به نقشه ای برد. وی ظرف مخصوص گران قیمتی را که پیمانه آنان بود در بار برادرش بنیامین گذاشت تا با استفاده از قانونی که در میان آنان رایج بود، بتواند برادرش را مدتی پیش خود نگه دارد. خداوند می فرماید: "... این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمى‏توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد".(1)
[=arial]طبق بعضى از روایات، بنیامین نیز از این نقشه آگاه بود، بلکه یوسف به برادرش بنیامین گفت: آیا دوست دارى نزد من بمانى، او گفت: بله؛ ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد؛ چرا که به پدر قول داده‏اند و سوگند یاد کرده‏اند که مرا به هر قیمتى که هست با خود بازگردانند، یوسف گفت: غصه نخور من نقشه‏اى مى‏کشم که آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند، سپس هنگامى که بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت، دستور داد پیمانه گران قیمت مخصوص را، درون بار برادرش بنیامین بگذارد.(2)پس حکمت چنین کاری، هرگز اتهام زدن و متهم کردن کسی نبوده است.

[=arial]پاسخ سؤال دوم: همان طور که در قرآن آمده است، حضرت یوسف (ع) فقط دستور داد که پیمانه را در بار برادرش بنیامین بگذارند و نسبت دزدی به کاروان داده شد، نه به شخص بنیامین. قرآن از این واقعه چنین یاد می کند: "نگامى که ساز و برگشان را برایشان فراهم دید، جام [پادشاه‏] را در خورجین برادرش نهاد. آن گاه ندا دهنده‏اى ندا داد: که اى کاروانیان، شما دزد هستید.(3)بنابراین در این داستان هرگز به بنیامین از طرف حضرت یوسف (ع)، نسبت دزدی داده نشده است.بله اگر چه بعد از بازرسی، انگشت اتهام به سمت بنیامین برده شد ولی همان طور که بیان شد و از تفسیر المیزان نیز استفاده می شود؛برادر یوسف از این کار با خبر بود،بنابراین بنیامین هیچ احساس تهمتی نمی کرد.(4[=arial])

[=arial]پاسخ سؤال سوم: جالب است که بدانیم، نسبت دزدی که به کاروانیان داده شد، توسط شخصی غیر از حضرت یوسف (ع) بود. همان طور که در بالا ذکر شد، خداوند از آن شخص به عنوان ندا دهنده ای یاد می کند. پس اولاً: در قرآن نسبت دزدی به بنیامین داده نشد، بلکه به همه کاروانیان بود. ثانیاً: این نسبت توسط یکی از مأموران حکومتی که ظاهراً از اصل ماجرا بی خبر بود، به آنان داده شد.(5)

[=arial]پاسخ سؤال چهارم: در دنباله همین آیات وقتی برادران بنیامین ظرف مخصوص را در بار بنیامین می بینند، به او و حضرت یوسف (ع) نسبت دزدی می دهند که در این جا یوسف (ع) بسیار نار احت می شود و چون می خواهد اصل ماجرا فاش نشود تنها در درون خود به آنان و نسبت سرقتی که به بنیامین و خودش داده اند، اعتراض می کند. قرآن کریم این صحنه را به زیبایی ترسیم کرده و می فرماید: "(برادران) گفتند: اگر او دزدى کند (تعجب ندارد) برادرى از او نیز در گذشته دزدى کرده بود، پس یوسف آن سخن را در دل خود پنهان داشت و بر آنها آشکار نساخت (و با خود) گفت: شما در منزلت (انسانیت) بدترید (که انحطاط اخلاقى و صفت حسد دارید) و خداوند به آنچه توصیف مى‏کنید داناتر است".(5) یعنی نه تنها به بنیامین نسبت سرقت نمی دهد، بلکه زمانی که به او چنین نسبتی داده می شود بسیار ناراحت می شود.
[=arial]در نتیجه؛ درست است که حضرت یوسف (ع) ظرف مخصوص را در بار برادرش گذاشت، ولی هرگز نه او و نه هیچ کس دیگر را متهم به دزدی نکرد.

1. یوسف، 76.

2. قمی،علی بن ابراهیم ،کتاب تفسیر،ج1،ص349،دار الکتاب،قم،1376؛مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 34، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.
3. یوسف،70 .
4. طباطبایی،محمد حسین،ترجمه المیزان،موسوی همدانی،ج11،ص 304،دفتر انتشارات اسلامی،قم،1374.
5. طبرسی،فضل بن حسن،ترجمه مجمع البیان، ج 12، ص 266،انتشارات فراهانی،تهران،1360.
6. یوسف، 77.

علامه طباطبایی در مورد این آیه می فرماید:
معنى آیه روشن است، و خلاصه اش بیان حیله ایست که یوسف (ع) بکار برد، و بدان وسیله برادر مادرى خود را نزد خود نگهداشت، و این بازداشتن برادر را مقدمه معرفى خود قرار داد، تا در روزى که مى خواهد خود را معرفى کند برادرش نیز مانند خودش متنعم به نعمت پروردگار و مکرم به کرامت او بوده باشد.جمله «أیتها العیر إنکم لسارقون» افتراء مذموم و محرمى که یوسف (علیه السلام) به برادران زده باشد نیست. خطابى که در جمله «ثم أذن مؤذن أیتها العیر إنکم لسارقون» وجود دارد، متوجه برادران یوسف است که برادر مادریش هم در میان آنان است، و هیچ مانعى ندارد که گوینده خطابى را که در حقیقت متوجه به بعضى از افراد یک جماعت است به همه آن جماعت متوجه سازد، البته این در صورتى است که افراد آن جماعت در امر مورد خطاب از یکدیگر متمایز نباشند، و در قرآن کریم از این قبیل خطابها بسیار است.

و این عملى که در آیه، سرقت نامیده شده که همان وجود" سقایت" در بار و بنه برادر پدرى و مادرى یوسف باشد امرى بود که تنها قائم به او بود، نه به همه جماعت، ولیکن چون هنوز او از دیگران متمایز نشده بود لذا جایز بود خطاب را متوجه جماعت کند، و بگوید که اى گروه! شما دزدید، و در حقیقت معناى این خطاب در مثل چنین مقامى این مى شود که سقایت و جام سلطنتى گم شده و یکى از شما آن را دزدیده که تا تفتیش نشود معلوم نمى شود کدامیک از شما است. و به طورى که از سیاق برمى آید، برادر مادرى یوسف از اول از این نقشه با خبر بوده، و به همین جهت از اول تا به آخر هیچ حرفى نزد، و این دزدى را انکار نکرد، و حتى اضطراب و ناراحتى هم به خود راه نداد، چون دیگر جاى انکار و یا اضطراب نبود، زیرا برادرش یوسف خود را به او معرفى نموده و او را تسلیت داده و دلخوش ساخته بود، و قطعا در ضمن معرفى و تسلیت به او گفته که من براى نگهدارى تو چنین کید و نقشه اى را بکار مى برم، و غرضم از آن این است که تو را نزد خود نگهدارم، پس اگر او را دزد خواند در نظر برادران به او تهمت زده نه در نظر خود او، و خلاصه این نامگذارى نامگذارى جدى و تهمت حقیقى نبوده، بلکه توصیفى صورى بوده که مصلحت لازم و جازمى آن را اقتضا مى کرده است.

در نتیجه با در نظر داشتن این جهات، گفتار یوسف جزء افتراهاى مذموم عقلى و حرام شرعى نبوده (تا با عصمت انبیاء منافات داشته باشد) بعلاوه، اینکه گوینده این کلام خود او نبوده، بلکه اعلام کننده اى بوده که آن را اعلام کرده است.

در نتیجه باید گفت:
اولا، نه تنها این کار ناپسند شمرده نمى شود، بلکه عمل شایسته اى بوده است تا از این طریق حقیقتى را آشکار کند.
ثانیا، گاهى براى تأمین یک مصلحت مهم تر، این گونه طرح و نقشه ها مباح، مستحب و احیانا واجب مى شود، و بعید نیست که حضرت یوسف براى حفظ جان برادرش این نقشه را طرح کرده باشد، چون از آیه ى: (قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه) معلوم مى شود که برادر یوسف نیز همانند خود او در معرض خطر توطئه برادرانش قرار داشته است، و چون بر اساس آیین شاهان مصر، یوسف نمى توانست برادرش را بى دلیل نگهدارد، لذا این طرح را به اجرا گذاشت تا بهانه اى براى نگاه داشتن او فراهم شود، و چون این کار موجب اندوه برادر او مى شد، بعید نیست که قبلا برادرش را در جریان قرار داده باشد.

ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 304

با سلام و کسب اجازه
امکان طرح احتمال دیگری در بین است و آن خبر داشتن و تأیید سرقت کاروانیان توسط حضرت یوسف و یا حتی نسبت دادن جمله "ای کاروان شما دزد هستید."(1)به حضرت یوسف(ع) است. بنابر این احتمال، پاسخ قانع کننده آن از این قرار است:

آن چه از روایات این باب برداشت می شود آن است که: حضرت یوسف در این موضع، توریه کردند. توریه به این معنا است که شخص، با لفظی که می گوید، اراداه واقع و حقیقتی را دارد ولی طوری القاء می کند که مخاطب، برداشت خلاف واقع از آن مطلب داشته باشد.(2)اظهار چنین امری در مواقعی که ضرورتی اقتضاء کند یا مصلحتی پیش آید،اشکال ندارد.(3)توریه، به تصریح فقهاء از مصادیق کذب و دروغ نمی باشد.(4)در مورد حضرت یوسف نیز روایت می گوید:" به خدا قسم! یوسف هرگز دروغ نگفت".(5)در روایت دیگر،امام صادق(ع) می فرماید:منظور یوسف از این که گفت: "شما سارق هستید"،سرقتی بود که برادرانش در سال های قبل انجام داده بودند،آنان با حیله و نیرنگ یوسف را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند.(6)بنابراین؛ یوسف(ع) اگر چه مستقیم یا غیر مستقیم به آنان نسبت دزدی داد، ولی توریه کرد، و منظورش سرقتی غیر از دزدیده شدن ظرف مخصوص بوده است.


1. یوسف،70.
2. انصاری،شیخ مرتضی،مکاسب المحرمة،ج1،ص 197،دار الذخائر،قم،1411.
3.همان.
4.همان.زیرا کذب به معنای القاء لفظ و ارداه معنای خلاف واقع است.نک:شهیدی تبریزی،میرزا فتاح،هدایة الطالب الی اسرار المکاسب،ج1،ص 101،بی جا، بی تا.
5.قمی مشهدی،محمد،کنز الدقائق و بحر الغرائب،ج6،ص 342،سازمان چاپ وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، تهران،1368.
6. سید هاشم،بحرانی،البرهان فی تفسیر القرآن،ج3، ص188،بنیاد بعثت،تهران،1368،قوله فی یوسف (علیه السلام): أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قال: «إنهم سرقوا یوسف من أبیه».

علاوه بر توضیحات بالا ،‌در روايات وجهي ديگر براي سخن حضرت يوسف عليه السلام ( با فرض اينكه از حضرت يوسف عليه السلام است ) بيان شده است و آن اينكه چون برادران در گذشته ، يوسف عليه السلام را از پدر او دزديده و او را در چاه انداخته و تا آن زمان هم توبه نكرده بودند، شايسته صفت دزدي بودند. اگر حضرت گفته باشد كه دزد هستيد، سخن دروغي نيست.

راوي مي گويد از امام صادق عليه السلام در مورد اين سخن خدا در باره حضرت يوسف سوال كردم كه نقل مي كند حضرت يوسف عليه السلام فرمود : اي كاروانيان! دزدانيد،‌ امام فرمود: چون آن ها يوسف را از پدرش دزيده بودند.( بنابراين شايسته اين وصف بودند).

علامه مجلسي ،‌ بحارالانوار ، بيروت ، موسسه الوفاء ، 1404 هـ.ق ،‌ ج 11 ،‌ ص 76.

جویا;343670 نوشت:
وقتي برادران يوسف از او مي خواهند يكي از آنها را بجاي بنيامين دستگير كند، او در جواب مي گويد اين كار ظلم است! آيا گذاشتن صاع ملك در بار بنيامين ظلم نبود؟! يوسف : 79 قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ گفت: «پناه بر خدا كه ما غير از آن كس كه متاع خود را نزد او يافته‏ايم بگيريم در آن صورت، از ظالمان خواهيم بود!»

سلام
از بیان آیات اینطور به نظر می رسد که گذاشتن صواع در وسایل بنیامین به امر الهی بوده چون می فرماید :و کذلک کدنا لیوسف و سپس اطلاع یابی مامورین و دستگیری بنیامین بطور عادی صورت گرفته است
یعنی تنها کاری که یوسف علیه السلام به امر الهی و با واسطه انجام داد قرار دادن صاع در اسباب او بوده است که فی نفسه بلا اشکال است
و ظاهرا از مقامات مخلصین بکارگیری آنها در امور به نحو بکارگیری حقایق تکوینی دیگر است
یعنی همانطور که سیل آدم می کشد و معاقبی ندارد ولی مخلص الهی هم این کار را می کند و مورد عقاب نیست همچنانکه در داستان خضر ع می بینیم
به عبارت دیگر در این امور ایشان دست الهی اند و همچنانکه از خدا سوالی نمی شود : لا یسئل عما یفعل از دست الهی او نیز سوال نمی شود
لذا مخلصین را از فزع روز قیامت و حساب و کتاب شخصی معاف معرفی فرمودند
والله الموفق

حامد;344180 نوشت:
در این امور ایشان دست الهی اند و همچنانکه از خدا سوالی نمی شود : لا یسئل عما یفعل از دست الهی او نیز سوال نمی شود

همان طور که استاد حامد فرمودند اولیاء الهی هر کاری که می کنند از ناحیه خداوند متعال است و ظلمی واقع نمی شود
موضوع قفل شده است