پاسخ به شبهات ايميلي 1 - کربلا سرسبز و خنک !!!

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ به شبهات ايميلي 1 - کربلا سرسبز و خنک !!!

با سلام خدمت دوستان و کارشناسان محترم:Gol:

مدتي است برخي افراد مغرض با ارسال ايميلهاي گروهي ، با ايجاد شبهاتي اقدام به تخريب اذهان و زير سوال بردن اعتقادات جوانان مي کنند.:Ealam:

مناسب ديدم براي دوستان در اين ايام، اين شبهات رو مطرح کنم تا کارشناسان محترم ، با پاسخ دادن به سوالات نسبت به رفع شبهه و شفاف سازي ذهن جوانان مرحمت بفرمايند.

شبهه اول : کربلا سر سبز و خنک بوده و دسترسي به آب بسيار آسان

متن شبهه ايميل شده :

نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:

همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.

منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دسترسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک دوره 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.

اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان [امام] حسین مشکل گرسنگی نداشته است.(اين بخش به دليل بي احترامي حذف شد) . پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.

باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره امام حسین (ع):
هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين عليه السلام را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايه‏بانى براى آنان قطع كنند. (تاریخ ‏الشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39

قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏ و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (همان)

از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟

با سلام
یه شبهه هم به ایمیل من آمده کارشناسان محترم تاریخ لطفا پاسخ دهند
با تشکر

متن ایمیل:
زبان در دهان نهادن امام در کام علی‌اکبر ( علیه السلام )

لطفا سند تاریخی یا هر سند دیگری که در این باب موجود است برای بنده معرفی نمایید لطفا ایمیل نمایید

مدیر سایت;68629 نوشت:

یه شبهه هم به ایمیل من آمده کارشناسان محترم تاریخ لطفا پاسخ دهند
با تشکر

متن ایمیل:
زبان در دهان نهادن امام در کام علی‌اکبر ( علیه السلام )

لطفا سند تاریخی یا هر سند دیگری که در این باب موجود است برای بنده معرفی نمایید لطفا ایمیل نمایید

سلام و درود:Gol:

در این تاپیک به این موضوع پرداخته شده !:Cheshmak:

http://www.askdin.com/showthread.php?p=68627

یا علی

گل ليلا;68626 نوشت:
با سلام خدمت دوستان و کارشناسان محترم:Gol:

مدتي است برخي افراد مغرض با ارسال ايميلهاي گروهي ، با ايجاد شبهاتي اقدام به تخريب اذهان و زير سوال بردن اعتقادات جوانان مي کنند.:Ealam:

مناسب ديدم براي دوستان در اين ايام، اين شبهات رو مطرح کنم تا کارشناسان محترم ، با پاسخ دادن به سوالات نسبت به رفع شبهه و شفاف سازي ذهن جوانان مرحمت بفرمايند.

شبهه اول : کربلا سر سبز و خنک بوده و دسترسي به آب بسيار آسان

متن شبهه ايميل شده :

نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:

همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.

منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دسترسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر را فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک دوره 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.

اما یک نکته ی جالب دیگر
در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان [امام] حسین مشکل گرسنگی نداشته است.(اين بخش به دليل بي احترامي حذف شد) . پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.

باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره امام حسین (ع):
هارون الرشيد را در حالى پشت سر گذاشتم كه قبر حسين عليه السلام را خراب كرده و دستور داده بود كه درخت سدرى را كه آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سايه‏بانى براى آنان قطع كنند. (تاریخ ‏الشیعه، محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39

قبر شريف آن حضرت مورد تعرض‏ و دشمنى متوكل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشكريانش قبر را احاطه كرد تا زائران به آن دستريس نداشته باشند و به تخريب قبر و كشت و كار در زمين آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397)
سال 236 متوكل دستور داد كه قبر حسين بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران كردند و امر كرد كه جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى كردند. (همان)

از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟
پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟

با سلام و کمال امتنان:Gol:

این شبهه در خلال تایپیک "شبهه ای مفصل بر واقعۀ عاشورا"، طرح و توسط کارشناسان، همکاران علمی و کاربران محترم، بطور مفصل به ابعاد مختلف آن پرداخته و پاسخ داده شده است.

می توانید برای مطالعه و ارائۀ مطالب تکمیلی و یا بیان اشکالات احتمالی به آدرس تایپیک مزبور به شرح زیر مراجعه کنید:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=9329&p=68651

با تشکر و سپاس:Gol:

صدیق;68655 نوشت:
با سلام و کمال امتنان این شبهه در خلال تایپیک "شبهه ای مفصل بر واقعۀ عاشورا"، طرح و توسط کارشناسان، همکاران علمی و کاربران محترم، بطور مفصل به ابعاد مختلف آن پرداخته و پاسخ داده شده است. می توانید برای مطالعه و ارائۀ مطالب تکمیلی و یا بیان اشکالات احتمالی به آدرس تایپیک مزبور به شرح زیر مراجعه کنید: http://www.askdin.com/showthread.php?t=9329&p=68651 با تشکر و سپاس


با سلام و تشکر از شما استاد بزرگوار

پاسخهاي جامع و کاملي توسط حضرتعالي و جناب رضا و جناب ايران مسعود داده شده بود.

جمع بندي پاسخ ها ، براي يکي از مسئولين اين ايميلهاي گروهي که قول داده بود پاسخ رو هم براي همه ارسال کنه، ايميل شد.

سپاسگزارم:Gol:

با عرض سلام به تمامی اسک دینیهای عزیز

این ایمیل برای بنده و چند نفر از دوستانم "با عنوان پیامبراسلام" ارسال شده، متشکر می شم اگه کارشناسان محترم در موردش توضیح بفرمایند.
بخصوص قسمت هایی رو که با * مشخص کردم.

تقدیم به دوستانی که هنوز مسلمانند

روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند

کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند

مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد

گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید

گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود

مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز با همسر خود نزدیکی کرده و لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد توانش را ندارم. گفت برده ای را آزاد کن. جواب داد، برده ای ندارم. گفت 60 فقیر را سیر کن. جواب داد بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت به مردم مستحق بده. جواب داد خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوند تو را ببخشد

بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم

گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید

گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد

روزی زنی را دید که ناخن های خود را از ته کوتاه کرده. گفت برای زن ها زیباتر است که ناخن های خود را بلند کنند

روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟

گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد

می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید

در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند


در زمانی که دختران سنگسار می شدند،دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.

وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند

هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است

هنگام طواف کعبه، سوار بر شتر بود و حتی حجرالاسود را با عصای خود لمس نمود. از تعلیمات پیچیده فقهی خبری نبود. دینی ساده بود و پر از عرفان و معنویت. وقتی سوار بر شتر طواف می کرد، ان قدر معنویت و احساس موج می زد که مشاهده کنندگانش به گریه می افتادند

روزی در حال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد

گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید

*به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرفای علمای دین خود را بعنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را بجای خدا بپرستند

*روزی گروهی مردان رقاص سیاه پوست از افریقا به مدینه وارد شدند و از قضا وارد مسجد پیامبر گشتند و در مسجد شروع به ساز زدن و رقاصی نمودند، او آن ها را بیرون نکرد و نگفت که به خانه خدا توهین در میان جمعیت، نموده اید، لبخند می زد و حتی دختران خانه خود را بر دوش سوار کرد تا بتوانند رقص سیاهان را ببینند

*او پیامبر اسلام بود، رحمة للمومنین، رحمتی برای جهان. ... مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او سرها را قطع می کنند و با نشان دادن چنگ و دندان بر مردم سخت می گیرند، مهم آن است که او چنین نبود. او پیامبر و موسس دین اسلام، محمد(ص) بود. رحمتی جاودانه برای مردم جهان

گل ليلا;68626 نوشت:
مناسب ديدم براي دوستان در اين ايام، اين شبهات رو مطرح کنم تا کارشناسان محترم ، با پاسخ دادن به سوالات نسبت به رفع شبهه و شفاف سازي ذهن جوانان مرحمت بفرمايند. شبهه اول : کربلا سر سبز و خنک بوده و دسترسي به آب بسيار آسان

سلام
با همه این اوصاف تشنگی کاروانی که سه روز از آب ممنوع بوده عجیب نیست چه اینکه منابع آب ذکر شده با قیاس به تعداد کاروانیان برای این مدت کافی نبوده است .
کسی قائل نیست که کربلا جهنم و سوزان و بی آب و علف بوده است . ما هیچ جایی چنین چیزی نشنیده ایم بلکه سخن از عطش است و عطش کاروان ممنوع از آب هم روشن است .
البته مساله عطش در مورد شهدا نمود بیشتری داشته است چه اینکه جنگیدن ولو در سرزمین مذکور مطمئنا عطش زا بوده است ، چون تشنگی در این مورد ، بخاطر جنگیدن تشدید می شود .
مساله کربلا مساله عطش است
و عطش در کربلا منطقی است بقیه حرفها ادعای بی مورد و بازار گرمی افراد کم اطلاع است .
موفق باشید

نقل قول:
با عنوان پیامبراسلام"
اینکه شبهه نیست،این دفاعه
حالا اونایی که میخوان تو این دوره زمونه شبهه ناک یه ایمان متفاوت داشته باشنم باید از اسلام برونیدشون؟؟
جزم اندیشی باعث میشه مردم از اسلام دور بشن،باعث میشه راه خدا بسته بشه


فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون الاحسنه فبشر
پس بشارت ده آن دسته از بندگان من را که سخن را میشنوند و بهترین آن را تبعیت میکنند

الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا
جز آنکه هرکس میخواهد راهی را به سوی پروردگارش برگزیند

حالا مقایسه کنین:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أُوْلَـئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَـؤُلاء الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
چه کس ستمکارتر از آن کسی است که به خدا دروغ می بندد ? اينان را به پروردگارشان عرضه خواهند داشت و شاهدان گواهی خواهند داد که اينانند که بر پروردگارشان دروغ می بسته اند هان ، لعنت خدا بر ستمکاران باد
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ
آنان که مردم را از راه خدا باز می دارند و راه خدا را منحرف معرفی میکنند (تبلیغ میکنند)و به آخرت ايمان ندارند

[=Verdana]
[=verdana]الذين جعلوا القران عضين فوربك لنسئلنهم اءجمعين عما كانوا يعملون(سوره حجر آيه 91 - 93)
[=verdana]آنانكه قرآن را قطعه قطعه كردند، يعنى برخى را پذيرفته و برخى ديگر را نپذيرفتند(1)
سوگند به پروردگارت ، بطور حتم همه آنان را از آنچه مى كنند مورد بازجوئى قرار خواهيم داد

[=verdana]فاما الدين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه(سوره آل عمران آيه 7)
كسانى كه در دلهايشان كجى و انحراف است از آنچه متشابه است و معنى آن روشن نيست متابعت مى كنند

(1)قابل توجه اونهایی که کار خدا رو بیهوده میدونن و آیات خدا رو مهجور میذارن و آنها رو نسخ شده برای همیشه فرض میکنند(آیه خانه نشین کردن زنان زناکار و ..)

نقل قول:

*به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرفای علمای دین خود را بعنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را بجای خدا بپرستند

*روزی گروهی مردان رقاص سیاه پوست از افریقا به مدینه وارد شدند و از قضا وارد مسجد پیامبر گشتند و در مسجد شروع به ساز زدن و رقاصی نمودند، او آن ها را بیرون نکرد و نگفت که به خانه خدا توهین در میان جمعیت، نموده اید، لبخند می زد و حتی دختران خانه خود را بر دوش سوار کرد تا بتوانند رقص سیاهان را ببینند

*او پیامبر اسلام بود، رحمة للمومنین، رحمتی برای جهان. ... مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او سرها را قطع می کنند و با نشان دادن چنگ و دندان بر مردم سخت می گیرند، مهم آن است که او چنین نبود. او پیامبر و موسس دین اسلام، محمد(ص) بود. رحمتی جاودانه برای مردم جهان

با سلام

مخلوطي از صواب و ناصواب !

تقریبا همه موارد مطروحه از کتب عامه است و اگر مایل به بررسی صحت آنها باشید بصورت مجزا بررسی کنیم .

طرز بیان نویسنده نشانگر آنست که امروزه جوانان سنی با یک پارادوکس مذهبی مواجه شده اند بعلت آنکه تعلیمات و جعلیات بنی امیه چهره خشنی از اسلام ترسیم کرده و قیاس واجتهادات علمای ایشان هم که از اهل بیت علیهم السلام فاصله گرفتند مزید بر علت شده است.

جالب اینجاست که نویسنده در آخرش نوشته : رحمة للمومنین : نه رحمة للعالمین !!!!!

خیر البریه;112034 نوشت:

تقریبا همه موارد مطروحه از کتب عامه است و اگر مایل به بررسی صحت آنها باشید بصورت مجزا بررسی کنیم .

بسيار بسيار ممنون ميشم

مدیر سایت;68629 نوشت:
زبان در دهان نهادن امام در کام علی‌اکبر ( علیه السلام ) لطفا سند تاریخی یا هر سند دیگری که در این باب موجود است برای بنده معرفی نمایید لطفا ایمیل نمایید

امام به محض اطلاع از وضعيت علي، به گريه افتاد و فرمود: «زبانت را بياور و سپس زبان علي را مکيد [ممکن است كه امام با اين كار مي‌خواستند به فرزندش بفهماند که؛ علي جان لب‌هاي بابايت نيز خشکيده است و تشنه است] و سپس نگين انگشترش را به علي داد و فرمود: «اين نگين را بگير و در دهانت بگذار، اميدوارم به زودي جدت را ملاقات کني و آن حضرت شما را به کاسه‌اي سيراب خواهد فرمود که بعد از آن هرگز تشنگي نباشد.»(1)
امام جان‌نثاري و گذشت علي در راه ولايت را بي پاداش ننهاد و زبان در دهان او نهاد. اين بدان سبب بود که علي از شيره جان مقام ولايت بنوشد تا از علم الهي آن ولي خدا بهره‌مند شود؛ در گذشته پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) زبان در دهان امام علي عليه السلام نهاد و اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: «هزار باب علم بر من گشوده شد که از هر بابي، هزار باب ديگر را يکجا دريافت کردم»(2)
1. مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 31؛ همين عبارت با قدري اختلاف از سيد بن طاووس نقل شده است: «واغوثاه، قاتل يا بنيّ قليلاً واصبر. فما اسرع الملتقي بجدّک محمد صلي الله عليه وآله فيسقيک بکاسه الاوفي شربةً لا نظمؤ بعدها ابداً». اللهوف، ص 49.
2. رسائل المرتضي، ج 1، ص 317؛ کتاب سليم بن قيس، ص 211؛ کتاب سليم بن قيس، ص 211؛ بحارالانوار، ج 14، ص 411.


با سلام

تقدیم به دوستانی که هنوزمسلمانند

!!!!!!!!!!!!!

مسلمان یعنی تابع قرآن وعترت نه جلوتر ونه عقبتر !

1-روزی شتری رادید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگوییدخود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند.

اين حديث در منابع عامه و خاصه آمده ، در طريق شیعه بواسطه راوی سنی إسماعيل بن مسلم السكوني روایت شده است .

وللطبراني في "الكبير" بسند جيد عن عبد الله بن عمرو بن العاص رضي الله عنهما أن رسول الله صلى الله عليه وسلم صلى الظهر فوجد ناقة معقولة، فقال: (أين صاحب هذه الراحلة؟) فلم يستجب له أحد، فدخل المسجد، فصلى حتى فرغ، وخرج فوجد الراحلة كما هي، فقال: (أين صاحب هذه الراحلة؟) فاستجاب له، فقال: أنا يا نبي الله، فقال: (ألا تتقي الله عز وجل فيها؟ إما أن تعقلِها، وإما أن ترسلها حتى تبتغي لنفسها)

ودر كتب شيعه :

وروى الصدوق في الفقيه بإسناده عن
السكوني (عامی ثقه)، بإسناده أن النبي صلى الله عليه وآله أبصر ناقة معقولة وعليها جهازها
فقال: أين صاحبها ؟ مروه فليستعد غدا للخصومة.

المحاسن: عن النوفلي عن السکونی عن
أبي عبد الله عن آبائه عليهم السلام أن النبي صلى الله عليه وآله أبصر ناقة معقولة
وعليها جهازها، فقال: أين صاحبها ؟ مروه فليستعد غدا للخصومة

دعائم الاسلام : عن علي (ع ) : ان رسول اللّه (ص ) نظر الى ناقة محملة قد اثقلت , فقال : اين صاحبها؟ فلم يوجد فقال : مروه ان يستعد لها غدا للخصومة .

الجعفريات: بإسناده عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين، عن أبيه، عن جده علي بن أبي طالب (عليهم السلام): " أن رسول الله (صلى الله عليه وآله)، رأى ناقة معقولة محملة وعليها جهازها، فقال: أين صاحبها ؟ مروه فليستعد لها غدا للخصومة ".

2-کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرااعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار میکند.

حدثنا أبي (رحمه الله)، قال: حدثنا محمد بن معقل القرميسيني، قال: حدثنا جعفر الوراق، قال: حدثنا محمد بن الحسن الاشج، عن يحيى بن زيد بن علي، عن أبيه، عن علي بن الحسين (عليهما السلام)، قال: خرج رسول الله (صلى الله عليه وآله) ذات يوم وصلى الفجر، ثم قال: معاشر الناس، أيكم ينهض إلى ثلاثة نفر قد آلوا باللات والعزى ليقتلوني،...امالي صدوق

ودر خصال : أبي، عن محمد بن معقل، عن جعفر
الوراق، عن محمد ابن الحسن الاشج، عن يحيى بن زيد، عن زيد بن علي، عن علي بن الحسين
(عليهما السلام) في خبر طويل قال: ثلاثة نفر آلوا باللات والعزى ليقتلوا محمدا (صلى
الله عليه وآله) فذهب أمير المؤمنين (عليه السلام) وحده إليهم وقتل واحدا منهم وجاء
بالاخرين فقال النبي (صلى الله عليه وآله): قدم إلى أحد الرجلين، فقدمه فقال: قل
لاإله إلا الله واشهد أني رسول الله، فقال: لنقل جبل أبي قبيس أحب إلي من أن أقول
هذه الكلمة، قال: يا علي أخره واضرب عنقه، ثم قال: قدم الاخر فقال: قل لاإله إلا
الله واشهد أني رسول الله قال: الحقني بصاحبي، قال يا علي أخره واضرب عنقه، فأخره
وقام أمير المؤمنين (عليه السلام) ليضرب عنقه فنزل جبرئيل (عليه السلام) على النبي
(صلى الله عليه وآله) فقال: يا محمد إن ربك يقرئك السلام ويقول: لا تقتله فانه حسن
الخلق سخي في قومه، فقال النبي (صلى الله عليه وآله): يا علي أمسك فان هذا رسول ربي
عزوجل يخبرني أنه حسن الخلق سخي في قومه، فقال المشرك تحت السيف: هذا رسول ربك
يخبرك ؟ قال: نعم، قال: والله ما ملكت درهما مع أخ لي قط ولاقطبت وجهي في الحرب،
فأنا أشهد أن لاإله إلا الله وأنك رسول الله، فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله):
هذا ممن جره حسن خلقه وسخاؤه إلى جنات النعيم

206 - مُحَمَّد بْن أحْمَد بْن محمد بن مَعْقِل، أبو علي النيسابوري الميداني، [المتوفى: 336 هـ]
من محلة ميدان ابن زياد.

وراویان :
الاسم : أحمد بن محمد بن أيوب البغدادى ، أبو جعفر الوراق ، المعروف بصاحب المغازى
الطبقة : 10 : كبارالآخذين عن تبع الأتباع
الوفاة : 228 هـ بـ بغداد
روى له : د ( أبو داود )
رتبته عند ابن حجر : صدوق كانت فيه غفلة لم يدفع بحجة ( قاله أحمد )
رتبته عند الذهبي : وثق

يَحْيَى بْنُ زَيْدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْهَاشِمِيُّ الْعَلَوِيُّ [الوفاة: 121 - 130 ه]

الاسم :زيد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب القرشى الهاشمى ، أبو الحسين المدنى ( أخو محمد بن على ، و عبد الله بن على )
المولد : 80 هـ
الطبقة : 4 : طبقة تلى الوسطى من التابعين
الوفاة : 122 هـ بـ الكوفة
روى له : د ت عس ق ( أبو داود - الترمذي - النسائي في مسند علي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة

یعنی : علی علیه السلام از سوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیکار کند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و عرض کرد: خدای متعال می فرماید، یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر کرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره اش فرمود: او از کسانی است که خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید.

همچنین :

حدثنا جعفر بن الحسين، قال: حدثنا محمد بن جعفر، عن أحمد بن أبي عبد الله البرقي، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبي عبيدة الحذاء، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، قال: أتي النبي (صلى الله عليه وآله) بأسارى فأمر بقتلهم خلا رجل من بينهم، فقال الرجل: بأبي أنت وأمي - يا محمد - كيف أطلقت عني من بينهم؟ فقال: أخبرني جبرئيل عن الله عز وجل أن فيك خمس خصال يحبها الله عز وجل ورسوله: الغيره الشديدة على حرمك، والسخاء، وحسن الخلق، وصدق اللسان، والشجاعة، فلما سمعها الرجل أسلم وحسن إسلامه، وقاتل مع رسول الله (صلى الله عليه وآله) قتالا شديدا حتى استشهد

ودر خصالش با اسناد :

حدثنا أبي رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله قال : حدثنا أحمد
ابن أبي عبد الله البرقي ، عن الحسن بن محبوب ، عن هشام بن سالم ، عن أبي عبيدة
الحذاء ، عن أبي جعفر عليه السلام قال : اتي النبي صلى الله عليه وآله باسارى ، فأمر بقتلهم وخلى رجلا
من بينهم ، فقال الرجل : يا نبي الله كيف أطلقت عني من بينهم ؟ فقال : أخبرني
جبرئيل عن الله جل جلاله أن فيك خمس خصال يحبها الله ورسوله : الغيرة الشديدة....

امام باقر (ع) مى فرماید: اسیرانى را که به محضر پیامبر اسلام آوردند حضرت به کشتن همه ى آنان جز یکى فرمان داد. اسیر به حضرت گفت: پدر و مادرم فدایت، از میان اینان چه شد مرا آزاد کردى؟ حضرت فرمود: جبرئیل از جانب خداى عزّ و جلّ به من خبر داد که تو داراى پنج خصلتى که خدا و رسولش آنها را دوست دارد: نسبت به ناموست داراى غیرت شدیدى هستى، اهل جود و سخایى، آراسته به حسن خلقى، زبانى راستگو دارى و اهل شجاعتى. هنگامى که اسیر محکوم، این حقایق را شنید مسلمان شد و اسلامش نیکو گشت و در جهادى در رکاب پیامبر به جهادى شدید و سخت برخاست و به شرف شهادت نایل آمد.

3- مردی بادیه نشین درزمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت کهباید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند باآن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. منبرای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدابگیرد .

حدیث صحیح بصورت :

حَدِيثُ أَبِي هُرَيْرَةَ هُوَ فِي الصَّحِيحَيْنِ بِلَفْظِ : { كَانَ لِرَجُلٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَقٌّ فَأَغْلَظَ لَهُ ، فَهَمَّ بِهِ أَصْحَابُهُ ، فَقَالَ : دَعُوهُ فَإِنَّ لِصَاحِبِ الْحَقِّ مَقَالًا ، فَقَالَ لَهُمْ : اشْتَرُوا لَهُ سِنًّا فَأَعْطُوهُ إيَّاهُ ، فَقَالُوا : إنَّا لَا نَجِدُ إلَّا سِنًّا هُوَ خَيْرٌ مِنْ سِنِّهِ ، قَالَ : فَاشْتَرُوهُ وَأَعْطُوهُ إيَّاهُ ، فَإِنَّ مِنْ خَيْرِكُمْ ، أَوْ أَخْيَرِكُمْ أَحْسَنَكُمْ قَضَاءً } وَسَيَأْتِي ( وَفِي الْبَابِ ) عَنْ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِيَةَ عِنْدَ النَّسَائِيّ وَالْبَزَّارِ قَالَ : { بِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَكْرًا وَأَتَيْتُهُ أَتَقَاضَاهُ ، فَقُلْتُ : اقْضِ ثَمَنَ بَكْرِي ، فَقَالَ : لَا أَقْضِيكَ إلَّا نَجِيبَةً ، فَدَعَانِي فَأَحْسَنَ قَضَائِي ، ثُمَّ جَاءَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ : اقْضِ بَكْرِي ، فَقَضَاهُ بَعِيرًا } وَحَدِيثُ أَبِي سَعِيدٍ فِي إسْنَادِهِ عِنْدَ ابْنِ مَاجَهْ ابْنُ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ وَهُمَا ثِقَتَانِ ، وَبَقِيَّةُ إسْنَادِهِ ثِقَاتٌ قَوْلُهُ : ( أَحَاسِنَكُمْ قَضَاءً ) جَمْعُ أَحْسَنَ وَرِوَايَةُ الصَّحِيحَيْنِ : " أَحْسَنَكُمْ " كَمَا سَلَفَ وَهُوَ الْفَصِيحُ وَوَقَعَ فِي رِوَايَةٍ لِأَبِي دَاوُد " مَحَاسِنَكُمْ " بِالْمِيمِ كَمَطْلَعٍ وَمَطَالِعَ قَوْلُهُ : ( بَكْرًا ) بِفَتْحِ الْبَاءِ الْمُوَحَّدَةِ : وَهُوَ الْفَتِيُّ مِنْ الْإِبِلِ . وعن أبي هريرة أن رجلا أتى النبي صلى الله عليه وسلم يتقاضاه فأغلظ له فهم به بعض أصحابه فقال صلى الله عليه وسلم دعوه فإن لصاحب الحق مقالا ثم قال أعطوه سنا مثل سنه

وفي رواية للبخاري كان لرجل على النبي صلى الله عليه و سلم سن من الإبل فجاءه يتقاضاه
ولأحمد عن عبد الرزاق عن سفيان جاء أعرابي يتقاضى النبي صلى الله عليه و سلم بعيرا ( فأغلظ له ) أي فعنف له صلى الله عليه و سلم قال النووي الاغلاظ محمول على التشديد في المطالبة من غير أن يكون هناك قدح فيه ويحتمل أن يكون القائل كافرا من اليهود أو غيرهم انتهى
قال الحافظ والأول أظهر لرواية أحمد أنه كان أعرابيا وكأنه جرى على عادته من جفاء المخاطبة ( فهم به أصحابه ) أي أراد أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم أن يؤذوه بالقول أو الفعل لكن لم يفعلوا أدبا مع النبي صلى الله عليه و سلم

رُوِّينَاهُ مِنْ طَرِيقِ الْبَزَّارِ قَالَ: نا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي شُعَيْبٍ الْحَرَّانِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قَالَتْ: " ابْتَاعَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - جَزُورًا مِنْ أَعْرَابِيٍّ بِوَسْقٍ مِنْ تَمْرِ الذَّخِيرَةِ وَهِيَ الْعَجْوَةُ فَجَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - إلَى مَنْزِلِهِ، فَالْتَمَسَ التَّمْرَ فَلَمْ يَجِدْهُ، فَقَالَ لِلأَعْرَابِيِّ: يَا عَبْدَ اللَّهِ إنَّا ابْتَعْنَا مِنْكَ جَزُورًا بِوَسْقٍ مِنْ تَمْرِ الذَّخِيرَةِ، وَنَحْنُ نَرَى أَنَّهُ عِنْدَنَا، فَالْتَمَسْنَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ فَقَالَ الأَعْرَابِيُّ: وَاغَدْرَاهُ، فَزَجَرَهُ النَّاسُ وَقَالُوا: أَتَقُولُ هَذَا لِرَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - دَعُوهُ فَإِنَّ لِصَاحِبِ الْحَقِّ مَقَالا، ثُمَّ أَعَادَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - الْكَلامَ ثَانِيَةً كَمَا أَوْرَدْنَا، فَقَالَ الأَعْرَابِيُّ: وَاغَدْرَاهُ، قَالَ: فَلَمَّا لَمْ يَفْهَمْ عَنْهُ الأَعْرَابِيُّ أَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - إلَى أُمِّ حَكِيمٍ: أَقْرِضِينَا وَسْقًا مِنْ تَمْرِ الذَّخِيرَةِ حَتَّى يَكُونَ عِنْدَنَا فَنَقْضِيَكَ فَقَالَتْ: أَرْسِلْ رَسُولا يَأْتِي يَأْخُذُهُ، فَقَالَ لِلأَعْرَابِيِّ: انْطَلِقْ مَعَهُ حَتَّى يُوفِيَكَ " وَذُكِرَ بَاقِي الْخَبَرِ. الْمُحَلَّى بِالآثَارِ لابن حزم

در حدیث دیگری بصورت :

حدثنا محمد بن علي ماجيوليه (رضي الله عنه)، قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، قال: ما سمعت ولا استفدت من هشام بن الحكم في طول صحبتي إياه شيئا أحسن من هذا الكلام في صفة عصمة....

وبيدك القضيب الممشوق ، فرفعت القضيب وأنت تريد الراحلة فأصاب بطني، فلا أدري عمدا أو خطأ. فقال معاذ الله أن أكون تعمدت. ثم قال: يا بلال، قم إلى منزل فاطمة فأتني بالقضيب الممشوق. فخرج بلال وهو ينادي في سكك المدينة: معاشر الناس، من ذا الذي يعطي القصاص من نفسه قبل يوم القيامة؟ فهذا محمد (صلى الله عليه وآله) يعطي القصاص من نفسه قبل يوم القيامة! وطرق بلال الباب على فاطمة (عليها السلام) وهو يقول: يا فاطمة، قومي فوالدك يريد القضيب الممشوق. فأقبلت فاطمة (عليها السلام) وهي تقول: يا بلال، وما يصنع والدي بالقضيب، وليس هذا يوم القضيب؟ فقال بلال: يا فاطمة، أما علمت أن والدك قد صعد المنبر وهو يودع أهل الدين والدنيا! فصاحت فاطمة (عليها السلام) وهي تقول: واغماه لغمك يا أبتاه، من للفقراء والمساكين وابن السبيل يا حبيب الله وحبيب القلوب؟ ثم ناولت بلالا القضيب، فخرج حتى ناوله رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): أين الشيخ؟ فقال الشيخ: ها أنا ذا يا رسول الله، بأبي أنت وأمي؟ فقال: تعال فاقتص مني حتى ترضى. فقال الشيخ: فاكشف لي عن بطنك يا رسول الله، فكشف (صلى الله عليه وآله) عن بطنه، فقال الشيخ: بأبي أنت وامي يا رسول الله، أتأذن لي أن أضع فمي على بطنك؟ فأذن له، فقال: أعوذ بموضع القصاص من بطن رسول الله من النار يوم النار. فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): يا سوادة بن قيس، أتعفو أم تقتص؟ فقال: بل أعفو يا رسول الله. فقال (صلى الله عليه وآله): اللهم اعف عن سوادة بن قيس كما عفا عن نبيك محمد.امالی صدوق

4-گفت اگر در حالکاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال رابکارید






عن أنس بن مالك، عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: " إن قامت الساعة وفي يد أحدكم فسيلة؛ فإن استطاع أن لا تقوم حتى يغرسها، فليغرسها".صحیح الأدب المفرد للإمام البخاري



5-گروهی ازاصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدندتا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از اواین را پرسیدند و هر بار جواب همین بود


عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " علموا ويسروا، علموا ويسروا- ثلاث مرات- وإذا غضبت فاسكت (مرتين)". صحیح الأدب المفرد للإمام البخاري



6-مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز باهمسر خود نزدیکی کرده و لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تاخداوند او را ببخشد. پیامبر گفت باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد توانش را ندارم. گفت برده ای را آزاد کن. جواب داد، برده ای ندارم. گفت 60 فقیر را سیر کن. جواب دادبی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت به مردم مستحق بده. جواب داد خودم ازهمه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوندتو را ببخشد



حدثنا نصر بن علي الجهضمي وأبو عمار والمعنى واحد واللفظ لفظ أبي عمار قالا أخبرنا سفيان بن عيينة عن الزهري عن حميد بن عبد الرحمن عن أبي هريرة قال أتاه رجل فقال يا رسول الله هلكت قال وما أهلكك قال وقعت على امرأتي في رمضان قال هل تستطيع أن تعتق رقبة قال لا قال فهل تستطيع أن تصوم شهرين متتابعين قال لا قال فهل تستطيع أن تطعم ستين مسكينا قال لا قال اجلس فجلس فأتي النبي صلى الله عليه وسلم بعرق فيه تمر والعرق المكتل الضخم قال تصدق به فقال ما بين لابتيها أحد أفقر منا قال فضحك النبي صلى الله عليه وسلم حتى بدت أنيابه قال فخذه فأطعمه أهلك قال وفي الباب عن ابن عمر وعائشة وعبد الله بن عمرو قال أبو عيسى حديث أبي هريرة حديث حسن صحيح والعمل على هذا الحديث عند أهل العلم في من أفطر في رمضان متعمدا من جماع وأما من أفطر متعمدا من أكل أو شرب فإن أهل العلم قد اختلفوا في ذلك فقال بعضهم عليه القضاء والكفارة وشبهوا الأكل والشرب بالجماع وهو قول سفيان الثوري وابن المبارك وإسحق و قال بعضهم عليه القضاء ولا كفارة عليه لأنه إنما ذكر عن النبي صلى الله عليه وسلم الكفارة في الجماع ولم تذكر عنه في الأكل والشرب وقالوا لا يشبه الأكل والشرب الجماع وهو قول الشافعي وأحمد و قال الشافعي وقول النبي صلى الله عليه وسلم للرجل الذي أفطر فتصدق عليه خذه فأطعمه أهلك يحتمل هذا معاني يحتمل أن تكون الكفارة على من قدر عليها وهذا رجل لم يقدر على الكفارة فلما أعطاه النبي صلى الله عليه وسلم شيئا وملكه فقال الرجل ما أحد أفقر إليه منا فقال النبي صلى الله عليه وسلم خذه فأطعمه أهلك لأن الكفارة إنما تكون بعد الفضل عن قوته واختار الشافعي لمن كان على مثل هذا الحال أن يأكله وتكون الكفارة عليه دينا فمتى ما ملك يوما ما كفر .

تحقيق الألباني :
صحيح ، ابن ماجة ( 1671 )


البته به راوي ابوهريره دقت كنيد !!!!

بصورت :

محمّد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن عثمّان بن عيسى، عن سماعة، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام)، قال: سمعته يقول: جاء رجل إلى رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال: يا رسول الله ! ظاهرت من امرأتي، قال: اذهب فاعتق رقبة، قال: ليس عندي، قال: إذهب فصم شهرين متتابعين، قال: لا أقوى، قال: اذهب فأطعم ستين مسكينا، قال: ليس عندي، قال: فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله): أنا أتصدق عنك فأعطاه تمرا لاطعام ستين مسكيناً، قال: اذهب فتصدق بها، فقال والذي بعثك بالحقّ، ما أعلم بين لابتيها أحدا أحوج إليه مني ومن عيالي، قال: فاذهب فكل وأطعم عيالك.موثق
ورواه الشيخ بإسناده عن محمّد بن يعقوب .موثق.
وبإسناده عن الحسين بن سعيد، عن عثمّان بن عيسى. موثق
ورواه الصدوق بإسناده عن سماعة .صحيح



7-بارها گفتکه بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمتبیاندازم



( يسروا و لا
تعسروا و سكنوا و لا تنفروا ) . أخرجه البخاري ( 7 / 101 ) و م

سلم ( 5 / 141 )
من حديث أنس . و كذلك أخرجه أحمد ( 3 / 131 ) .



8-گفت مباداقبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم میفهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید.



بصورت :

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن يحيى، عن غياث بن إبراهيم، عن
أبي عبدالله عليه السلام أن أمير المؤمنين عليه السلام قال: لا تذبح الشاة عند الشاة ولا الجزور عند الجزور وهو ينظر إليه .اصول کافی

ضعف طريقه بغياث .
عنه عن احمد بن محمد البرقى عن محمد بن يحيى عن طلحة بن زيد عن جعفر عن ابيه عن علي عليه السلام قال: لا تذبح الشاة عند الشاة ولا الجزور وهي تنظر اليه.تهذيب


حرمه الشيخ في النهاية وهو ضعيف.
يكره
إيقاعها ليلا إلا أن يخاف الفوت لرواية أبان بن تغلب عن الصادق عليه السلام.


كل شئ فإذا قتلتم فأحسنوا القتلة وإذا ذبحتم فأحسنوا الذبحة وليحد أحدكم شفرته
وليرح ذبيحته. وفي حديث آخر أنه صلى الله عليه وآله أمر أن يحد الشفار وأن يوارى عن
البهائم، وقال: إذا ذبح أحدكم فليجهز انتهى . وأقول: الاخبار عامية لكنها موافقه
لاعتبار العقل والعمومات وما سيأتي من الاخبار.

وقال الإمام أحمد تقاد إلى الذبح قودا رفيقا وتواري السكين عنها ولا يظهر السكين إلا عند الذبح أمر رسول الله صلى الله عليه و سلم بذلك أن تواري الشفار وقال ما أبهمت عليه البهائم فلم تبهم أنها تعرف ربها وتعرف أنها تموت وقال يروى عن ابن أسباط أنه قال إن البهائم جبلت على كل شيء إلا أنها تعرف ربها وتخاف الموت



9-گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که بهگربه ای غذا می داد


بصورت :


(دخلت امرأة النار في هرة ربطتها فلم تطعمها ولم تدعها تأكل من خشاش الأرض حتى ماتت) رواه أحمد ومسلم وابن ماجه عن ابن عمر ، والبخاري عنه ، وعن أبي هريرة زاد مسلم بعده هزلا ، وفي وراية البخاري حتى ماتت جوعا ، وخشاش بفتح الخاء المعجمة وكسرها هي حشرات الأرض وهوامها ، وحكى النووي أنه روي بحاء مهملة ، وغلط قائله ، وورد بروايات مختلفة ، منها ما في مسلم أيضا بلفظ عذبت امرأة هرة سجنتها وفي رواية له أيضا أوثقتها ، وفي رواية له أيضا دخلت امرأة النار من جراء هرة لها أو هرة ربطتها .
خشاش : الخشاش : حشرات الارض ، والطير ونحوها ، الواحدة خشاشة.


حضرت محمد "ص" فرموده اند که:" زنی به خاطر حبس کردن گربه ایی ، گرسنه و تشنه نگه داشتن آن و رها نگذاشتن آن برای خوردن غذا او را کشت و آن زن شکنجه دید و به دوزخ داخل شده است. "

نوادر
الراوندي: باسناده عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام قال: مر رسول الله صلى
الله عليه واله وسلم على قوم نصبوا دجاجة حية وهم يرمونها بالنبل، فقال: من هؤلاء
لعنهم الله. وبهذا الاسناد قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله: رأيت في
النار صاحب الهرة تنهشها مقبلة ومدبرة، كانت أوثقتها ولم تكن تطعمها ولا ترسلها
تأكل من خشاشة الارض

10-روزی زنی را دید که ناخن های خود را از ته کوتاه کرده. گفت برای زنها زیباتر است که ناخن های خود را بلند کنند



حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم مردانرا ميفرمود، كه ناخن را از ته بگيريد وزنان را ميفرمود كه اندكى بلندتر بگذاريد، كه زينت شما است .




محمد بن يعقوب. عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن النوفلي ، عن السكوني ، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) للرجال : قصوا أظافيركم ، وللنساء : أتركن من أظفاركن ، فإنه أزين لكن.
ورواه الصدوق مرسلا ، مثله .
أقول : وتقدم ما يدل على بعض المقصود.



نوادر الراوندي: باسناده، عن موسى بن
جعفر، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:



يا معشر الرجال قصوا أظافيركم وقال للنساء: طولن أظافيركن فانه
أزين لكن .و دعائم الاسلام


11- روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه اتروغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟




البته منظور از روغن هر روغنی نیست :
وبالإسناد ، عن علي بن الحكم ، عن محمد بن الفيض قال : ذكرت عند أبي عبدالله (عليه السلام) الأدهان فذكر البنفسج وفضله ، فقال : نعم الدهن البنفسج ، أدهنوا به ، فإن فضله على الأدهان كفضلنا على الناس ، الحديث.


در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه روغن بنفشه سيد، و بهترين روغنهاى شماست. و در حديث ديگر فرمود كه فضليت روغن بنفشه بر ساير روغنها مثل فضيلت ما است بر ساير مردم. و در حديث ديگر مثل فضيلت شيعيان ما است بر ساير خلق. و در روايت ديگر فرمود كه نيكو روغنى است روغن بنفشه بسيار بماليد كه درد را از سر و چشم ميبرد. و در حديث ديگر فرمود كه از ناحيه شما چيزى نميآيد كه ما بيشتر دوست داريم از روغن بنفشه.
در چند حديث نهى وارد شده است از مداومت بروغن ماليدن در هر روز.





12-گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده ازعطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود میبرد



وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد ، عن محمد بن عيسى ، عن زكريا المؤمن رفعه قال : ما أنفقت في الطيب فليس بسرف.وسايل الشيعه


13-می گفت ریش هایخود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان میافزاید




عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ قالَ : ( جَاءَ رَجُلٌ مِنَ المَجُوسِ إلَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ حَلَقَ لِحْيَتَهُ ، وَأطَالَ شَارِبَهُ ، فَقَالَ لَهُ : لِمَ تَفْعَلْ هَذا ؟ قَالَ : هَذا فِي دِينِنَا قالَ : وَلَكِن فِي دِينِنَا نَجُزُّ الشَّوَارِبَ ، ونُعْفِيَ اللِّحْيَةِ ) .
حَدِيثٌ ضَعيفٌ
أخْرَجَهُ ابْنُ أبِي شَيْبَةَ فِي المُصَنَّفِ [ج8ص379] وابْنُ عَفَّانَ فِي الأمَالِي [ص41] مِن طَرِيقِ جَعْفَر بْنِ عَوْن عَنْ أبِي عُمَيْس عَنْ عَبْدِ المَجِيدِ بْنِ سَهْل عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بِهِ .
قُلْتُ : وهَذا سَنَدُهُ ضَعِيفٌ لإرْسَالِهِ ، فَإنَّ عُبَيْدَ اللهِ لَمْ يُدْرِك النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .
وَالمُرْسَلُ ضَعِيفٌ وَلَوْ صَحَّ إسْنَادُهُ إلَى مُرْسِلِهِ .

ذكْرُ الدَّلِيلِ عَلَى أنَّ إِعْفَاءَ اللِّحَى مِنْ هَدْيِ الأنْبِيَاءِ


قال : قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : إن المجوس جزوا لحاهم ، ووفروا شواربهم وإنا نحن نجز الشوارب ، ونعفي اللحى ، وهي الفطرة .




وفي ( الخصال ) : عن محمد بن علي ماجيلويه ، عن محمد بن يحيى ، عن محمد بن أحمد ، عن سهل بن زياد ، عن جعفر بن محمد بن بشار ، عن الدهقان ، عن درست ، عن عبد الأعلى مولى آل سام ، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال : يعتبر عقل الرجل في ثلاث : في طول لحيته ، وفي نقش خاتمه ، وفي كنيته.

14-در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند



شكي نيست و از امور مسلم است .



15-در زمانی که دختران سنگسار می شدند،دختران خود را برروی زانومی نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدندفرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گلاست.



در لينك زن بررسي شد .


https://sites.google.com/site/hojjah/zan.zip


16-وقتی پسرش ابراهیمدر سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه ازرحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند


أخبرنا ابن مخلد، قال أخبرنا ابن السماك، قال حدثنا أحمد بن بشر المرثدي، قال حدثنا موسى بن محمد بن حيان البصري، قال حدثنا إبراهيم بن أبي الوزير، عن عثمان بن أبي الكنات، عن ابن أبي مليكة، عن عائشة، قالت لما مات إبراهيم بكى النبي )عليه السلام( حتى جرت دموعه على لحيته، فقيل له يا رسول الله، تنهى عن البكاء و أنت تبكي فقال ليس هذا بكاء، إنما هذه رحمة، و من لا يرحم لا يرحم.امالی ومجالس شیخ طوسی


وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ ، رَضِيَ الله عَنْهُ ، قَالَ : أَخَذَ رَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم بِيَدِي فَأَدْخَلَنِي النَّخْلَ ، فَإِذَا إِبْرَاهِيمُ يَجُودُ بِنَفْسِهِ ، فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم ، فَوَضَعَهُ فِي حِجْرِهِ حَتَّى خَرَجَتْ نَفْسُهُ قَالَ : فَوَضَعَهُ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ : تَبْكِي يَا رَسُولَ الله صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم وَأَنْتَ تَنْهَى عَنِ الْبُكَاءِ ! قَالَ : إِنِّي لَمْ أَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ ، وَلَكِنْ نَهَيْتُ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ : صَوْتٌ عِنْدَ نَغَمَة لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَمَزَامِيرُ شَيْطَانٍ ، وَصَوْتٌ عِنْدَ مُصِيبَةٍ لَطْمُ وُجُوهٍ وَشَقُّ جُيُوبٍ ، وَهَذِهِ رَحْمَةٌ ، وَمَنْ لاَ يَرْحَمْ لاَ يُرْحَمْ ، يَا إِبْرَاهِيمُ لَوْلاَ أَنَّهُ وَعْدُ صَادِقٍ ، وَقَوْلُ حَقٍّ ، وَأَنَّ آخِرَنَا سَيَلْحَقُ بِأَوَّلِنَا ، لَحَزِنَّا عَلَيْكَ حُزْنًا أَشَدَّ مِنْ هَذَا ، وَإِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ ، تَبْكِي الْعَيْنُ ، وَيَحْزَنُ الْقَلْبُ ، وَلاَ نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ - عَزَّ وَجَلَّ.
رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ مَنِيعٍ : وَالْبَزَّارُ ، وَأَبُو يَعْلَى الْمَوْصِلِيِّ وَاللَّفْظُ لَهُ.
وَرَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ الطَّيَالِسِيُّ ، وَأَبُو بَكْرِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ ، وَعَبْدُ بْنُ حَمِيدٍ مِنْ طَرِيقِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ عَطَاءٍ عَنْ جَابِرٍ مَرْفُوعًا ، وَتَقَدَّمَ فِي أَوَّلِ الْبَابِ وَأَصْلُهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ وَغَيْرِهِمَا مِنْ حَدِيثِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ.
قال الالبانی :سكت عليه الحاكم و الذهبي ، و رجال إسناده ثقات ، إلا أن ابن أبي ليلى سيىء
الحفظ ، فمثله يستشهد به و يعتضد .



17-هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این رابدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان میآوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نهبرای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرتخداوند است




حديث الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، قَالَ: كَسَفَتِ الشَّمْسِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمَ مَاتَ إِبْرَاهِيمُ؛ فَقَالَ النَّاسُ: كَسَفَتِ الشَّمْسُ لِمَوْتِ إِبْرَاهِيمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لاَ يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ فَصَلُّوا وَادْعُوا اللهَ
أخرجه البخاري في: 16 كتاب صلاة الكسوف: 1 باب الصلاة في كسوف الشمس


وبلفظ : «أن الشمس كسفت يوم مات إبراهيم ابن رسول الله -صلى الله عليه وسلم- ، فظن الناس أنها كسفت لموته ، فقام النبي -صلى الله عليه وسلم-. فقال : أيها الناس ، إن الشمس والقمر آيتان من آيات الله ، لا يكسفان لموت أحد ولا لحياته ، فإذا رأيتم ذلك ، فافزعوا إلى الصلاة ، وإلى ذكر الله ، وادعوا وتصدقوا».
أخرجه ابن خزيمة (1400) قال : حدثنا محمد بن يحيى ، قال : حدثنا عبد العزيز بن عبد الله الأويسي ، قال : حدثنا مسلم بن خالد ، عن إسماعيل بن أمية ، عن نافع ، فذكره.


18-هنگام طواف کعبه، سوار بر شتر بود و حتی حجرالاسود را با عصای خود لمس نمود. از تعلیمات پیچیدهفقهی خبری نبود. دینی ساده بود و پر از عرفان و معنویت. وقتی سوار بر شتر طواف میکرد، ان قدر معنویت و احساس موج می زد که مشاهده کنندگانش به گریه میافتادند



وَعَنْ قُدَامَةَ بن عَبْدِ اللهِ ، رَضِيَ الله عَنْهُ ، قَالَ : رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه وسلم يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عَلَى نَاقَةٍ فَيَسْتَلِمُ الحجر بِمِحْجَنِهِ .
رواه أبو يعلى وعبد اللّه بن أحمد بن حنبل في زوائده على المسند بسند رجاله ثقات.

الثاني من رواية معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل قال رأيت رسول الله {صلى الله عليه وسلم} يطوف بالبيت ويستلم الركن بمحجن معه ويقبل المحجن وقد أخرج مسلم من حديث عبد الملك بن سعيد بن الأبجر عن أبي الطفيل قال قلت لابن عباس
أراني قد رأيت رسول الله {صلى الله عليه وسلم} قال فصفه لي قال قلت رأيته عند المروة على ناقة ٍ وقد كثر الناس عليه قال فقال ابن عباس ذاك رسول الله {صلى الله عليه وسلم} إنهم كانوا لا يدعون عنه ولا يكرهون. الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم
[=Traditional Arabic]تأليف: محمد بن فتوح الحميدي
[=Traditional Arabic]
محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن عبدالله بن يحيى الكاهلي قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: طاف رسول الله (صلى الله عليه وآله) على ناقته العضباء وجعل يستلم الاركان بمحجنه ويقبل المحجن.صحيح



19-روزی در حالع بور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن و خواندن بودند، او رابه بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کردکه چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت کهآن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذربخواهد



در أخر أمده .



20-گل را می بوییدو می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترامبگذارید.

قبلا در لينك حقوق درخت وحيوان بررسي شد.



https://sites.google.com/site/hojjah/hyvan.zip




*21-به او گفتند اینکه در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را بهجای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرفای علمای دین خود را بعنوان حرفخدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود ومسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشانرا بجای خدا بپرستند




البته در معنی این فرد تحریف وتبدیلی صورت گرفته واصل احادیث چنین است :


محمد بن يعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن عبد الله بن يحيى، عن ابن مسكان، عن أبى بصير، عن أبى عبد الله ع قال: قلت له: (إتخذوا أحبارهم ورهبانهم أربابا من دون الله) فقال: أما والله ما دعوهم إلى عبادة انفسهم ولو دعوهم ما أجابوهم ولكن أحلوا لهم حراما وحرموا عليهم حلالا فعبدوهم من حيث لا يشعرون.



عدي بن حاتم الطائي - رضي الله عنه - : قال : أتيتُ النبيَّ صلى الله عليه وسلم وفي عُنُقي صليبٌ من ذهبٍ ، فقال : يا عديُّ ، اْطرَحْ عنك هذا الوثَنَ ، وسمعته يقرأُ { اتَّخَذوا أَحْبارَهم ورُهبانَهم أربابا من دون اللّه }( التوبة : آية 31) قال : إِنَّهم لم يكونوا يعبدونهم ، ولكنَّهم كانوا إذا أَحَلُّوا لهم شيئا اسْتَحَلُّوهُ ، وإذاحَرَّمُوا عليهم شيئا حَرَّمُوهُْ. أخرجه الترمذي و أخرجه البخاري في "التاريخ " (4/1/106)



*22-روزی گروهی مردان رقاص سیاه پوست از افریقا به مدینه وارد شدند و از قضا وارد مسجدپیامبر گشتند و در مسجد شروع به ساز زدن و رقاصی نمودند، او آن ها را بیرون نکرد ونگفت که به خانه خدا توهین در میان جمعیت، نموده اید، لبخند می زد و حتی دختران خانه خود را بر دوش سوار کرد تا بتوانند رقص سیاهان راببینند





6223- (خ=بخاری م=مسلم س=نسايی ) عائشة - رضي الله عنها - : قالت: « دخل عليّ رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- وعندي جاريتان تُغنِّيان بغِناءِ بُعَاث ، فاضطجع على الفراش، وحوَّل وجهه ، ودخل أبو بكر فانتهرني ، وقال: مِزْمَارَةُ الشيطان عند النبيِّ -صلى الله عليه وسلم- ؟ فأقبل عليه رسولُ الله - صلى الله عليه وسلم- فقال : دَعهما، فلما غَفَل غَمَزْتُهما فخرجتا ، وكان يومَ عيد ، يلعبُ السُّودان بالدَّرَق والحِرَاب، فإما سألتُ رسولَ الله -صلى الله عليه وسلم- ، وإِما قال : تَشْتَهين تنظرين ؟ قلتُ : نعم ، فأقامني وراءه ، خَدِّي على خَدِّه، وهو يقول : دُونَكم يا بني أَرْفِدَةَ ، حتى إِذا مَلِلْتُ قال : حَسْبُكِ ؟ قلتُ : نعم، قال : فاذهبي».
وفي رواية قالت : « دَخل عليَّ أبو بكر وعندي جاريتان من جواري الأَنصار تُغَنِّيان بما تَقَاوَلَتْ به الأنصار يوم بُعَاث ، قالت: ولَيْسَتا بمُغَنِّيَتَين، فقال أبو بكر: أَبِمَزْمُور الشيطان في بيْت رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- ؟ وذلك يومَ عيد ، فقال رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- : إِنَّ لكل قوم عيدا ، وهذا عيدُنا».



همچنين مسلم روايت كرده :

حدثنا عبد الله بن محمد ومحمد بن إبراهيم قالا ثنا أبو يعلى ثنا أبو خيثمة ثنا جرير عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة قالت جاء حبش يرقبون في يوم عيد في المسجد فدعاني النبي ( صلى الله عليه وسلم ) فوضعت رأسي على منكبه فجعلت أنظر إليهم حتى كنت أنا الذي انصرفت عن النظر إليهم . رواه مسلم عن أبي خيثمة عن جرير وعن يحيى بن يحيى عن يحيى بن زكريا وعن ابن نمير عن محمد بن بشر كلهم عن هشام


*او پیامبر اسلام بود، رحمة للمومنین، رحمتی برای جهان. ... مهمنیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او سرها را قطع می کنند و با نشان دادن چنگو دندان بر مردم سخت می گیرند، مهم آن است که او چنین نبود. او پیامبر و موسس دیناسلام، محمد(ص) بود. رحمتی جاودانه برای مردم جهان


البته اسلام محمدی و علوی رحمت و خشونت را بجای خود دارد و مانند اسلام اموی و عثمانی وعباسی دچار افراط وتفریط نشده است .



الحمد لله الذی هدانا لهذا .

موضوع قفل شده است