جمع بندی مسأله ی شر در عالم هستی؛ آیا خدا پدید آورنده ی شر است؟

تب‌های اولیه

95 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسأله ی شر در عالم هستی؛ آیا خدا پدید آورنده ی شر است؟

درود خدمت دوستان.در این تاپیک میخوایم به مسئله "شر" در عالم هستی بپردازیم که ببینیم این شرها از کجا نشآت میگیره و آیا با عدل و صفات خدا در تضاد هست یا نه.برای شروع بحث آغاز میکنم با آیه ای از قرآن که خدا در سوره ی نساء آیه ی 78 میفرماید که "هر کجا باشید اگر چه در کاخ های بسیار محکم مرگ شما را فرا رسد و آنان را (یعنی گروه منافقان را) اگر خوشی و نعمتی فرا رسد گویند این از جانب خداست و اگر زحمتی پیش آید به تو نسبت دهند بگو همه از جانب خداست چرا این قوم از فهم هر سخن دورند"ــــــــــــــــــــــــــ از این آیه که گفته شده "همه از جانب خداست" میشه اینطور استنباط کرد که چه خوشی و کارهای نیک و چه ناخوشی و کارهای قبیح به انسان روی بیاره همه از جانب خداست.دوستان به "همه" در آیه دقت بفرمایید.ــــــــــــــــــــــ این مسئله رو داخل پرانتز میگم و راجع به این موضوع بحث نمیکنم چون باعث حذف تاپیک میشه.برای جواب به این مسئله از تفاسیر استفاده نکنید چون در آدرس و تاپیک زیر (اگه مسئولان سایت حذفش نکرده باشن) چرای این موضوع پاسخش داده شده.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ http://www.askdin.com/thread42234.html

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

منکران;556887 نوشت:
درود خدمت دوستان.در این تاپیک میخوایم به مسئله "شر" در عالم هستی بپردازیم که ببینیم این شرها از کجا نشآت میگیره و آیا با عدل و صفات خدا در تضاد هست یا نه.برای شروع بحث آغاز میکنم با آیه ای از قرآن که خدا در سوره ی نساء آیه ی 78 میفرماید که "هر کجا باشید اگر چه در کاخ های بسیار محکم مرگ شما را فرا رسد و آنان را (یعنی گروه منافقان را) اگر خوشی و نعمتی فرا رسد گویند این از جانب خداست و اگر زحمتی پیش آید به تو نسبت دهند بگو همه از جانب خداست چرا این قوم از فهم هر سخن دورند"ــــــــــــــــــــــــــ از این آیه که گفته شده "همه از جانب خداست" میشه اینطور استنباط کرد که چه خوشی و کارهای نیک و چه ناخوشی و کارهای قبیح به انسان روی بیاره همه از جانب خداست.دوستان به "همه" در آیه دقت بفرمایید.ــــــــــــــــــــــ این مسئله رو داخل پرانتز میگم و راجع به این موضوع بحث نمیکنم چون باعث حذف تاپیک میشه.برای جواب به این مسئله از تفاسیر استفاده نکنید چون در آدرس و تاپیک زیر (اگه مسئولان سایت حذفش نکرده باشن) چرای این موضوع پاسخش داده شده.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ http://www.askdin.com/thread42234.html

باسلام وتشکر از شما .
پاسخ در دو محور بیان می شود :
الف_ نظر مشهور حکما و فلاسفه همانند استاد شهید مطهری ، عدمی بودن شرور می باشد که به اختصار به آن اشاره می کنم . شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است . نادانی ، نبود دانایی است .فقر ،نبود دارایی است . موجودات شر موجوداتی هستند که منشا فقدان می گردند ،مثلا گزندگان با گزیدن سبب از دست دادن سلامتی و مرگ می شوند و گرنه شر به معنای چیزی که در خارج وجود داشته باشد، بی معنا است. اما اگر در برخی از آیات و یا روایات دقیقا به خلقت شر و یا شر بودن چیزی تصریح می شود و این گونه امور شر محسوب گردند، به چه معناست ؟باید ببینیم که این گونه امور حقیقتا چیستند ؛ آیا شرور کاملا شر هستند یا به نوعی خیر هم محسوب می شوند ؟
اگر خوب دقت کنیم ،می بینیم که در عالم شر مطلق وجود ندارد ، زیرا بر حسب فرض خیر و شر بر سه گونه است:
أ) خیر مطلق که هیچ گونه بدی در آن راه ندارد، مانند خداوند که خیر مطلق است.
ب) شر مطلق که هیچ گونه جهت مثبتی در آن وجود ندارد .
ج) خیر و شر نسبی که بین دو قسم بالا است.
با تحقیق و تجربه می توان به این یقین رسید که هیچ موجودی در جهان هستی نیست که شر مطلق بوده و هیچ جهت خیری در آن نباشد ؛ در تفکر دینی ، از شیطان شرتر سراغ نداریم ، ولی شیطان شر مطلق نیست، بلکه برای آشکار شدن انسان های خدا ترس از غیر خداترسان ، وجود این موجود دعوت کننده به گمراهی لازم است . وقتی شیطان تمام توانش را برای گمراه کردن بنده به کار می گیرد و بنده خدا ترس با توکل و پناه بردن به خدا از مبارزه با او سربلند بیرون می آید، ارزش بنده برای کائنات آشکار می گردد . شایسته می شود که خدا به بنده بر موجودات مباهات کند .
بنا بر این وجود شیطان به عنوان دام گمراهی بر راه مؤمن لازم آمد .از این جهت ، شیطان از شر مطلق بودن خارج شد .
از نظر دیگر می توان دید که غالب شرور نسبی هستند، یعنی به خودی خود بد نیستند، بلکه وقتی نسبت به چیزی سنجیده می شوند، شر به حساب می آیند. گرگ ذاتاً حیوان خوبی است که دارای خلقتی عجیب و یکی از مخلوقات الهی است که باعث تعادل چرخه طبیعت می شود. گرگ نسبت به ذات خود و مجموع نظام هستی مفید و خیر است. اگر گرگ با درختان، گیاهان و سنگ‏ها سنجیده شود، نسبت به آن‏ها هیچ گونه بدی ندارد، لکن نسبت به گوسفند یا انسان شر است. (1)
نیز عقرب و مارهای گزنده که نیش آن‏ها برای جانداران مضر است، ولی برای خودش لازم است. مولوی می گوید:
پس بد مطلق نباشد در جهان :Gol: بد به نسبت باشد، این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات :Gol: نسبتش با آدمی باشد ممات
گفتنی است گاه تصور می شود برگشت همه شرور به الم و رنج است و الم هم وجودی است، پس شرور وجودی هستند باید توجه کرد که اگر چه تا این جای استدلال که الم و درد امری وجودی اند، قابل قبول است. اما این نکته که الم و درد شر باشد، قابل پذیرش نیست ،زیرا درد و الم خود نیز دارای فوائد و آثار مفید است، مثلا مهم ترین راه پی بردن به وجود بیماری در بدن و اقدام جهت درمان آن قبل از گسترش آن درد و الم ناشی از بیماری است . امروزه در دنیای پزشکی یکی از بهترین راه های تشخیص، درد است. پس نمی توان الم و درد را به خودی خود شر دانست . خوب و بد بودن آن نسبی است. پس در عالم، شر و بدی مطلق وجود ندارد. آنچه شر دانسته می شود ،نسبی است، یعنی به نسبت با حیات موجودی مانند ما انسان ها بد و شر خوانده می شود ، ولی به خودی خود خیر است. در مواردی که در آیات و یا روایات به خلقت شر و یا شر بودن چیزی تصریح می شود و یا چیزی شر محسوب می گردد، با توجه به نگاه عرفی مخاطبان می باشد. .(2)

ب_ درباره رویکرد قرانی مسله باید گفت :
در قرآن کریم قبل از آیه یاد شده در پرسش این آیه آمده :
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛(3) هرگاه به آنان خوبی می رسد ،می گویند این از ناحیه خداوند است و هرگاه به آن ها مصیبت بدی می رسد، می گویند این از طرف توست. بگو: همه از سوی خداست.
جمع بین آنچه در ذیل این آیه آمده و آنچه در آیه ی مطرح شده در پرسش آمده ،به این است که گرچه خوبی از ناحیه خدا و بدی از طرف خود آدمی است، ولی همه امور بر اساس اراده و مشیت الهی به وجود می آید.به تعبیر آیات خوبی ها ((من الله)) است، ولی بدی ها((من الناس )) است، ولی ((کل من عندالله )) است .منشا و سر چشمه همه امور خدا است.
فرق است بین ((من الله)) و ((من عندالله) یعنی همه امور از نزد خدا است ،ولی همه از خدا نیست .(4). اینکه
همه امور به اراده و قدرت خداوند در جریان است، حقیقتی است که تحت عنوان توحید افعالی از آن یاد می شود ؛ اما این حقیقت هیچ منافاتی با اراده و اختیار و این که سبب و علت کارهایش است ، ندارد .
منظور از توحید در افعال این است که خداوند فاعل همه امور عالم بوده و در این امر یار و شریکی ندارد. فاعل هر فعلی که در عالم تحقق پیدا می کند ، منحصراً ذات اوست.
همان گونه که خداوند در ذات خود شریکی ندارد، در فاعلیت نیز هیچ گونه شریکی ندارد :« ماشأ اللّه لا قوّة إلاّ باللّه »(5) هر چه خدا بخواهد، همان می شود و نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست.
خداوند فاعل مستقل است و به هیچ چیز در فاعلیت خود نیازمند نیست. فاعل تمام افعال عالم خدا است و همه چیز به اراده او صادر می شود.
منظور از این که فاعلی در کنار فاعلیت خداوند نیست، فاعل عرضی است، نه طولی.
فعلی که در خارج صورت می گیرد، گاهی چند فاعل در کنار یکدیگر آن را انجام می دهند. مثلاً یک سنگ را که پنج نفر در کنار یکدیگر از زمین بلند می کنند، هر یک از آن ها فاعلی در عرض و در رتبه دیگران است.
اما گاه ممکن است چندین فاعل در طول هم قرار گیرند و فعلی انجام شود; برای مثال، چندین توپ که در طول هم قرار دارند ،اگر با ضربه پا توپ اول به حرکت در آید و به توپ دوم و سوم و... برخورد کند ،همه به حرکت در می آیند. در این مثال به نظر می رسد که حرکت پا صرفاً فاعل حرکت توپ اول است و توپ اول فاعل حرکت دوم و...; اما در حقیقت، فاعل حقیقی حرکت های دوم و سوم ، نیروی پا است . فاعلیت و محرک بودن توپ های اوّل و دوم در طول و در اثر فاعلیت پا می باشد.
پس از بیان مثال فوق، معلوم می شود فاعل های طبیعی و انسانی در جهان، در عرض فاعلیت خداوند نیستند ؛یعنی خود آن ها مستقل در تأثیر نیستند ،بلکه چون خداوند قدرت و اراده داده ،می توانند در تحقق امری فاعل باشند؛پس این فاعل ها در طول فاعلیت خداوند هستند .(6)
در حقیقت کار و عمل انسان در طول اراده الهی و قدرت او قرار می گیرد .عمل انسان در طول مشیت خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب انجام کار را داشته باشد. از همین رو اگر عوامل کاری را کاملاً فراهم و بر آن اقدام نمودید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلاً اگر آتش، بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید ، انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است. حال زمانی که اسباب و علل کاری را فراهم می‏سازید و آن کار صورت می‏پذیرد ،آیا بدون مشیت الهی صورت گرفته ؟ مسلماً چنین نیست، ولی مشیت خدا چیزی زاید بر اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست.
بنابراین فعالیت‏های ارادی انسان که از او صادر می‏شود و مستند به خواست آزاد و عمل خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد. به این معنا که اگر تکویناً نمی‏خواست چنین بشود، به انسان آزادی و اختیار و قدرت عمل نمی‏داد.
شخصی از حضرت رضا(ع) سؤال می‏کند: آیا خداوند همه امور را به دست بندگان سپرده ؟ حضرت می‏فرماید: خداوند عزیزتر از آن است (یعنی این امر با عزت خداوند سازگاری ندارد).
عرض می‏کند :پس خداوند انسان‏ها را بر کاری مجبور می‏کند؟ حضرت می‏فرماید:خداوند عادل‏تر و حکیم‏تر از آن است (که فردی را برکاری اجبار نماید). خدای بزرگ فرمود: ای پسر آدم ! شایسته‏ ترم نسبت به کارهای خوبت از تو و تو شایسته‏ تری به کارهای ناپسندت از من. کارهای بد را به قوت و توانی که در تو قرار داده‏ام ،انجام می‏دهی، (7)
بنده خداوند جدایی و عزلت و فاصله از او ندارد. ظهور و تجلی اوست. بنابراین در عالم توحید و بر اصل توحید چیزی جز ذات اقدس حضرت حی قیوم و اسما و صفات و افعال او وجود ندارد.
بنا بر این اراده کار خدا در عرض اراده کار انسان نیست ،بلکه اراده عمل انسان در طول اراده خدا می‏باشد؛ یعنی، خداوند اراده کرده که بتوانیم اراده کنیم. وقتی تمام وجود انسان و قدرت‏ها و توانایی‏هایش از خدا و به اراده اوست ،پس اراده عمل انسان نیز در طول اراده خدا مؤثر می‏شود . می‏توان فعل را هم به اراده انسان (به عنوان علت میانی) و هم به اراده خدا نسبت داد. مثلاً در نقش بر کاغذ که از حرکت قلم پیدا شده ،حرکت قلم از حرکت دست و حرکت دست از اراده انسان و اراده از نفس او پیدا شده، می‏توان نقش‏های کاغذ را به هر یک از این علت‏ها نسبت داد.نتیجه بحث این شد که بی تردید خداوند در همه امور و کارهای انسان نقش دارد و همه امر از نزد خدا است، ولی از خدا نیست .

پی نوشت ها:
1.استاد سبحانی ،الهیات و معارف اسلامی، نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، ص 158.
2. برای اطلاع بیش تر به پیام قرآن،، ج چهارم،و همچنین تفسیر نمونه استاد مکارم شیرازی مراجع نمایید.
3.نساء (4)آیه 78 .
4.ناصر مکارم ،تفسیر نمونه، ج4 ،ص20 ،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران ،بی تا.
5. کهف(18)آیه 39.
6. آیة اللّه مصباح یزدی ،معارف قرآن، 3 ـ 1، ص 78 ـ 116، انتشارات در راه حق، قم 1368 ش ؛ غرویان، غلامی و میرباقری، بحثی مبسوط در آموزش عقاید،ج 1، ص 83 و 95، مؤسسة انتشارات دارالعلم، قم، بی تا.
7.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 157،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران، 1388 ق.

صادق;557377 نوشت:
[=#800080][=113]باسلام وتشکر از شما . پاسخ در دو محور بیان می شود : الف_ نظر مشهور حکما و فلاسفه همانند استاد شهید مطهری ، عدمی بودن شرور می باشد که به اختصار به آن اشاره می کنم . شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است . نادانی ، نبود دانایی است .فقر ،نبود دارایی است . موجودات شر موجوداتی هستند که منشا فقدان می گردند ،مثلا گزندگان با گزیدن سبب از دست دادن سلامتی و مرگ می شوند و گرنه شر به معنای چیزی که در خارج وجود داشته باشد، بی معنا است.
درودــــــــــــــــــــــ متشکر از پاسختون.با اجازه یکی یکی برسیم به پاسخ هایی که دادین.تا اینجای سخنتون اینطور برداشت میشه که نبود خیر رو میگیم شر.اما سوال:یک نفر در یک خونه نشسته و به دیوار نگاه میکنه.یقینا فرد داره کار خیر انجام نمیده و خیری هم موجود نیست.پس آیا اونجا شر وجود داره؟

صادق;557377 نوشت:
[=#800080][=113] اما اگر در برخی از آیات و یا روایات دقیقا به خلقت شر و یا شر بودن چیزی تصریح می شود و این گونه امور شر محسوب گردند، به چه معناست ؟باید ببینیم که این گونه امور حقیقتا چیستند ؛ آیا شرور کاملا شر هستند یا به نوعی خیر هم محسوب می شوند ؟ اگر خوب دقت کنیم ،می بینیم که در عالم شر مطلق وجود ندارد ، زیرا بر حسب فرض خیر و شر بر سه گونه است: أ) خیر مطلق که هیچ گونه بدی در آن راه ندارد، مانند خداوند که خیر مطلق است. ب) شر مطلق که هیچ گونه جهت مثبتی در آن وجود ندارد . ج) خیر و شر نسبی که بین دو قسم بالا است. با تحقیق و تجربه می توان به این یقین رسید که هیچ موجودی در جهان هستی نیست که شر مطلق بوده و هیچ جهت خیری در آن نباشد ؛ در تفکر دینی ، از شیطان شرتر سراغ نداریم ، ولی شیطان شر مطلق نیست، بلکه برای آشکار شدن انسان های خدا ترس از غیر خداترسان ، وجود این موجود دعوت کننده به گمراهی لازم است . وقتی شیطان تمام توانش را برای گمراه کردن بنده به کار می گیرد و بنده خدا ترس با توکل و پناه بردن به خدا از مبارزه با او سربلند بیرون می آید، ارزش بنده برای کائنات آشکار می گردد . شایسته می شود که خدا به بنده بر موجودات مباهات کند . بنا بر این وجود شیطان به عنوان دام گمراهی بر راه مؤمن لازم آمد .از این جهت ، شیطان از شر مطلق بودن خارج شد .
فعلا نمیخواستم مسئله ی شیطان رو مطرح کنم اما شما فرمودین عرض میکنم.یه چیزایی باید اول درمورد شیطان مشخص بشه.ما میگیم شیطان گولمون میزنه ما کار بد میکنیم اما چه کسی شیطان رو گول زد که از فرمان خدا سرپیچی کنه؟اگه بگین غرور و تکبرش منم میگم غرور تکبر چیزهای قبیح محسوب میشه.این قبایح رو چه کسی در نهاد شیطان قرار داد؟آیا قبل شیطان هم کارهای قبیح وجود داشت؟اگه وجود نداشت شیطان چطور کار شری و قبیحی انجام داد؟ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نظر می رسه که برهان شر بیشتر ناظر به رد جمع شدن دو صفت قادر مطلق و خیر مطلق با هم در خداونده.این به این معنیه که اگر کسی قائل به خدایی باشه که یا قادر مطلق نیست و یا خیر خواه مطلق،در این صورت برهان شر به خدایی خدا با چنین صفاتی خللی وارد نمیکنه. زیرا اگر خداوند عالم مطلق نباشه،ممکن است گوشه ای شروری رخ بده که او از آن آگاه نشه و در نتیجه خللی به وجودخدایی خیر خواه وارد نمی شود.اما در تمام این توجیه ها یک نکته مشترکه و اون اینه که این توجیه ها با خداباوری سنتی نمی سازه.خدا باوری سنتی قویا به این گزاره معتقده که:"یا خدا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد قادر مطلق،عالم مطلق و خیرخواه مطلق است " اگر خدا باوری سنتی به چنین گزاره ای قائل باشه با این حساب به نظر می رسه که اگر تیغ برهان شر، ُبرٌا باشه می تونه تا اصل وجود خداوند ( اگر وجود خداوند لزوما می بایست متصف به این صفات باشه ) را ببُرٌه و رد کنه.چون در این صورت دو گزاره ی " خدا وجود دارد " و " شر وجود دارد " هردو نمیتونن با هم صادق باشن و یکی از آن ها باید لزوما کاذب باشه و از آن جایی که در عالم،شر وجود دارد پس گزاره یِ اول کاذبه.

صادق;557377 نوشت:
از نظر دیگر می توان دید که غالب شرور نسبی هستند، یعنی به خودی خود بد نیستند، بلکه وقتی نسبت به چیزی سنجیده می شوند، شر به حساب می آیند. گرگ ذاتاً حیوان خوبی است که دارای خلقتی عجیب و یکی از مخلوقات الهی است که باعث تعادل چرخه طبیعت می شود. گرگ نسبت به ذات خود و مجموع نظام هستی مفید و خیر است. اگر گرگ با درختان، گیاهان و سنگ‏ها سنجیده شود، نسبت به آن‏ها هیچ گونه بدی ندارد، لکن نسبت به گوسفند یا انسان شر است. (1) نیز عقرب و مارهای گزنده که نیش آن‏ها برای جانداران مضر است، ولی برای خودش لازم است. مولوی می گوید: پس بد مطلق نباشد در جهان :Gol: بد به نسبت باشد، این را هم بدان زهر مار آن مار را باشد حیات :Gol: نسبتش با آدمی باشد ممات گفتنی است گاه تصور می شود برگشت همه شرور به الم و رنج است و الم هم وجودی است، پس شرور وجودی هستند باید توجه کرد که اگر چه تا این جای استدلال که الم و درد امری وجودی اند، قابل قبول است. اما این نکته که الم و درد شر باشد، قابل پذیرش نیست ،زیرا درد و الم خود نیز دارای فوائد و آثار مفید است، مثلا مهم ترین راه پی بردن به وجود بیماری در بدن و اقدام جهت درمان آن قبل از گسترش آن درد و الم ناشی از بیماری است . امروزه در دنیای پزشکی یکی از بهترین راه های تشخیص، درد است. پس نمی توان الم و درد را به خودی خود شر دانست . خوب و بد بودن آن نسبی است. پس در عالم، شر و بدی مطلق وجود ندارد. آنچه شر دانسته می شود ،نسبی است، یعنی به نسبت با حیات موجودی مانند ما انسان ها بد و شر خوانده می شود ، ولی به خودی خود خیر است. در مواردی که در آیات و یا روایات به خلقت شر و یا شر بودن چیزی تصریح می شود و یا چیزی شر محسوب می گردد، با توجه به نگاه عرفی مخاطبان می باشد. .(2)
اینکه شری که در عالم وجود داره نسبیه مثلا ممکنه زلزله برای افرادی که در زیر آوار میمونن ومی میرن و همچنین بازماندگان اونا شر باشه اما برای زمین و نهایتا ساکنان اون خیره چون زلزله موجب تخلیه ی گازهای زمین میشه و در صورتی که این گازها تخلیه نشن متراکم میشه و کل کره ی زمین منفجر میشه در این صورت تمام مردم کره ی زمین نابود میشه پس اونی که در مقایسه با چیزی شره همان چیز در مقایسه با امردیگه ممکنه خیر باشه.(اما اگه فرض کنیم جهان آفریده ی خداست اصلا میشد خدا جهان رو طوری خلق کنه که اصلا خبری از زلزله و تخلیه ی گازهای زمین نباشه) . اما مسأله اینه که اگه این سخن درست هم باشه ناظر به تمام شرور طبیعی نیست میشه شرور طبیعی ای نام برد که نمیشه به سادگی خیری در اون جستجو کرد مثلا در مورد کودکی که ناقص الخلقه به دنیا میاد،چی میشه گفت؟آیا در این جا هم نکته ی خیری وجود داره؟ممکنه گفته شه وجود داره و اون می تونه این باشه که حس نیکخواهی افرادی بر انگیخته شه(چرا یه عده مثل ناقص الخلقه ها باید جور خیرخواهی بقیه رو بکشن با رنج و درد کشیدن ما نمیدونیم بر چه اساسی) و این خودش خیری عظیمه مثلا عموما عده ای میگن که یک زلزله ی عظیم که به مر گ بسیاری خطم میشه موجب بر انگیختن احساسات و عواطف پاک مردم می شه و این خیری عظیمه که مقدمه ی آن یک شر است این به این میمونه که شما برای به حرکت در آوردن ماشینتون مجبورید بنزین بسوزونید ( سوختن بنزین شر است ) اما این موجب می شه که در وقت و انرژی شما صرفه جویی شه (صرفه جویی در وقت و انرژی خیر است).ـــــــــــــــــــــــ این توجیه این پیش فرض رو مسلم می گیره که لازمه ی خیر،شره به این معنی که برای رسیدن به خیر باید از شر گذشت یا به تعبیر دیگه شر،مقدمه ی خیره.اما این جا نکته ای وجود داره و اون اینه که آیا لازمه ی این حرف این نیست که شر مقصود خداوند نیست و خدا می خواد خیر بوجود بیاره اما چون شر مقدمه ی خیره شر رو هم آفریده چون خداوند نمیتونه از شرِ شر خلاص شه (آیا خداوند مایل به جلوگیری از بدی هست، اما نمی‌تواند؟"اپیکور!")مثل کسی که قدرت خرید میوه ی خوب رو نداره و مجبوره میوه ی در هم بخره که هر چند مطلوب اون میوه ی خراب نیست اما برای داشتن میوه ی خوب مجبوره جور میوه ی خراب رو هم بکشه!اما آیا در این صورت خداوند ناتوان نشده؟به تعبیر دیگه یا خدا می تونسته خیر محض ( خیری که شر،مقدمه یا لازمه اش نباشد ) بیافرینه و نیافریده که در این صورت او خیرخواه محض نیست و یا نمی تونسته که در این صورت قادر مطلق نیست .

صادق;557377 نوشت:
ب_ درباره رویکرد قرانی مسله باید گفت : در قرآن کریم قبل از آیه یاد شده در پرسش این آیه آمده : وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛(3) هرگاه به آنان خوبی می رسد ،می گویند این از ناحیه خداوند است و هرگاه به آن ها مصیبت بدی می رسد، می گویند این از طرف توست. بگو: همه از سوی خداست. جمع بین آنچه در ذیل این آیه آمده و آنچه در آیه ی مطرح شده در پرسش آمده ،به این است که گرچه خوبی از ناحیه خدا و بدی از طرف خود آدمی است، ولی همه امور بر اساس اراده و مشیت الهی به وجود می آید.به تعبیر آیات خوبی ها ((من الله)) است، ولی بدی ها((من الناس )) است، ولی ((کل من عندالله )) است .منشا و سر چشمه همه امور خدا است. فرق است بین ((من الله)) و ((من عندالله) یعنی همه امور از نزد خدا است ،ولی همه از خدا نیست .(4). اینکه همه امور به اراده و قدرت خداوند در جریان است، حقیقتی است که تحت عنوان توحید افعالی از آن یاد می شود ؛ اما این حقیقت هیچ منافاتی با اراده و اختیار و این که سبب و علت کارهایش است ، ندارد . منظور از توحید در افعال این است که خداوند فاعل همه امور عالم بوده و در این امر یار و شریکی ندارد. فاعل هر فعلی که در عالم تحقق پیدا می کند ، منحصراً ذات اوست. همان گونه که خداوند در ذات خود شریکی ندارد، در فاعلیت نیز هیچ گونه شریکی ندارد :« ماشأ اللّه لا قوّة إلاّ باللّه »(5) هر چه خدا بخواهد، همان می شود و نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست. خداوند فاعل مستقل است و به هیچ چیز در فاعلیت خود نیازمند نیست. فاعل تمام افعال عالم خدا است و همه چیز به اراده او صادر می شود. منظور از این که فاعلی در کنار فاعلیت خداوند نیست، فاعل عرضی است، نه طولی. فعلی که در خارج صورت می گیرد، گاهی چند فاعل در کنار یکدیگر آن را انجام می دهند. مثلاً یک سنگ را که پنج نفر در کنار یکدیگر از زمین بلند می کنند، هر یک از آن ها فاعلی در عرض و در رتبه دیگران است. اما گاه ممکن است چندین فاعل در طول هم قرار گیرند و فعلی انجام شود; برای مثال، چندین توپ که در طول هم قرار دارند ،اگر با ضربه پا توپ اول به حرکت در آید و به توپ دوم و سوم و... برخورد کند ،همه به حرکت در می آیند. در این مثال به نظر می رسد که حرکت پا صرفاً فاعل حرکت توپ اول است و توپ اول فاعل حرکت دوم و...; اما در حقیقت، فاعل حقیقی حرکت های دوم و سوم ، نیروی پا است . فاعلیت و محرک بودن توپ های اوّل و دوم در طول و در اثر فاعلیت پا می باشد. پس از بیان مثال فوق، معلوم می شود فاعل های طبیعی و انسانی در جهان، در عرض فاعلیت خداوند نیستند ؛یعنی خود آن ها مستقل در تأثیر نیستند ،بلکه چون خداوند قدرت و اراده داده ،می توانند در تحقق امری فاعل باشند؛پس این فاعل ها در طول فاعلیت خداوند هستند .(6) در حقیقت کار و عمل انسان در طول اراده الهی و قدرت او قرار می گیرد .عمل انسان در طول مشیت خداوند است؛ یعنی، خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب انجام کار را داشته باشد. از همین رو اگر عوامل کاری را کاملاً فراهم و بر آن اقدام نمودید، آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلاً اگر آتش، بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید ، انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است. حال زمانی که اسباب و علل کاری را فراهم می‏سازید و آن کار صورت می‏پذیرد ،آیا بدون مشیت الهی صورت گرفته ؟ مسلماً چنین نیست، ولی مشیت خدا چیزی زاید بر اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست. بنابراین فعالیت‏های ارادی انسان که از او صادر می‏شود و مستند به خواست آزاد و عمل خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد. به این معنا که اگر تکویناً نمی‏خواست چنین بشود، به انسان آزادی و اختیار و قدرت عمل نمی‏داد. شخصی از حضرت رضا(ع) سؤال می‏کند: آیا خداوند همه امور را به دست بندگان سپرده ؟ حضرت می‏فرماید: خداوند عزیزتر از آن است (یعنی این امر با عزت خداوند سازگاری ندارد). عرض می‏کند :پس خداوند انسان‏ها را بر کاری مجبور می‏کند؟ حضرت می‏فرماید:خداوند عادل‏تر و حکیم‏تر از آن است (که فردی را برکاری اجبار نماید). خدای بزرگ فرمود: ای پسر آدم ! شایسته‏ ترم نسبت به کارهای خوبت از تو و تو شایسته‏ تری به کارهای ناپسندت از من. کارهای بد را به قوت و توانی که در تو قرار داده‏ام ،انجام می‏دهی، (7) بنده خداوند جدایی و عزلت و فاصله از او ندارد. ظهور و تجلی اوست. بنابراین در عالم توحید و بر اصل توحید چیزی جز ذات اقدس حضرت حی قیوم و اسما و صفات و افعال او وجود ندارد. بنا بر این اراده کار خدا در عرض اراده کار انسان نیست ،بلکه اراده عمل انسان در طول اراده خدا می‏باشد؛ یعنی، خداوند اراده کرده که بتوانیم اراده کنیم. وقتی تمام وجود انسان و قدرت‏ها و توانایی‏هایش از خدا و به اراده اوست ،پس اراده عمل انسان نیز در طول اراده خدا مؤثر می‏شود . می‏توان فعل را هم به اراده انسان (به عنوان علت میانی) و هم به اراده خدا نسبت داد. مثلاً در نقش بر کاغذ که از حرکت قلم پیدا شده ،حرکت قلم از حرکت دست و حرکت دست از اراده انسان و اراده از نفس او پیدا شده، می‏توان نقش‏های کاغذ را به هر یک از این علت‏ها نسبت داد.نتیجه بحث این شد که بی تردید خداوند در همه امور و کارهای انسان نقش دارد و همه امر از نزد خدا است، ولی از خدا نیست . پی نوشت ها: 1.استاد سبحانی ،الهیات و معارف اسلامی، نشر موسسه امام صادق عليه السلام ، ص 158. 2. برای اطلاع بیش تر به پیام قرآن،، ج چهارم،و همچنین تفسیر نمونه استاد مکارم شیرازی مراجع نمایید. 3.نساء (4)آیه 78 . 4.ناصر مکارم ،تفسیر نمونه، ج4 ،ص20 ،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران ،بی تا. 5. کهف(18)آیه 39. 6. آیة اللّه مصباح یزدی ،معارف قرآن، 3 ـ 1، ص 78 ـ 116، انتشارات در راه حق، قم 1368 ش ؛ غرویان، غلامی و میرباقری، بحثی مبسوط در آموزش عقاید،ج 1، ص 83 و 95، مؤسسة انتشارات دارالعلم، قم، بی تا. 7.محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 157،نشر دار الکتب الاسلامیه ،تهران، 1388 ق.
فرض میکنیم من یه دنیایی ساختم با قطعه ها و حافظه های الکتریکی قابل تنظیم و آدماش هم رباط هستن.آیا من تا یک قانون یک برنامه و یک پایه و اساس واسش تنظیم نکنم این دنیا اداره میشه؟مسلما نه.من باید در سیستم این دنیا قانونی برنامه ریزی کنم.من کارهای خوب و بد رو وارد سیستمش میکنم تا اگه بخوام به رباط ها اختیار و اراده بدم خودشون انتخاب کنن. بعد تو سیستم رباط ها اختیار و اراده رو برنامه ریزی میکنم که شما آزادید کارهای خوب کنین یا نکنین.کار خدا هم همین شد.من عالم هستی رو دنیای الکتریکی قابل تنظیم خودم فرض کردم که سازنده باشم فرض کردم و انسان ها رو هم برنامه ریزی شده ی خداست به رباط قابل تنظیم برای سازنده.*********************** در دنیا شر مطلق وجود داره چون در سیستم دنیا تعریف شدست.تا من برای دنیای الکتریکی قابل تنظیم خودم فقر،کشتن،تجاوز به عفت،زلزله و سیل و... رو برنامه ریزی نکنم مسلما در اون دنیا این چیزا رو مشاهده نخواهیم کرد و رباط ها هم که دارای اراده هستن قادر انجام این کارا نیستن مگر اینکه در نهاد این دنیا این کارا رو قرار بدم.********** پس این شرها در عالم هستی نهاده شده.یه نمونه ی بهتر،همین کبر و غرور که از قبایح هستن در من نهاده شده و من فقط میتونم تحت کنترلم بگیرمشون.********** هر دنیایی کارهای خوب بدش توسط خالقش در اون نهاده میشه.درسته که من به اختیار خودم کارهای شر انجام میدم اما این شرها در دنیا تعریف و نهاده شدست که من قادر به انجامشون هستم.مثل زلزله دنیای که در سیستمش زلزله تعریف نشده نمیتونیم انتظار زلزله داشته باشیم.آیا تا وقتی در سیستم دنیا شر نباشه ما میتونیم توقعات شر داشته باشیم؟ امیدوارم منظورمو فهمیده باشین.*************** اینکه "همه امر از نزد خدا است، ولی از خدا نیست . " اصلا قابل قبول نیست.

منکران;557863 نوشت:
فرض میکنیم من یه دنیایی ساختم با قطعه ها و حافظه های الکتریکی قابل تنظیم و آدماش هم رباط هستن.آیا من تا یک قانون یک برنامه و یک پایه و اساس واسش تنظیم نکنم این دنیا اداره میشه؟مسلما نه.من باید در سیستم این دنیا قانونی برنامه ریزی کنم.من کارهای خوب و بد رو وارد سیستمش میکنم تا اگه بخوام به رباط ها اختیار و اراده بدم خودشون انتخاب کنن. بعد تو سیستم رباط ها اختیار و اراده رو برنامه ریزی میکنم که شما آزادید کارهای خوب کنین یا نکنین.کار خدا هم همین شد.من عالم هستی رو دنیای الکتریکی قابل تنظیم خودم فرض کردم که سازنده باشم فرض کردم و انسان ها رو هم برنامه ریزی شده ی خداست به رباط قابل تنظیم برای سازنده.*********************** در دنیا شر مطلق وجود داره چون در سیستم دنیا تعریف شدست.تا من برای دنیای الکتریکی قابل تنظیم خودم فقر،کشتن،تجاوز به عفت،زلزله و سیل و... رو برنامه ریزی نکنم مسلما در اون دنیا این چیزا رو مشاهده نخواهیم کرد و رباط ها هم که دارای اراده هستن قادر انجام این کارا نیستن مگر اینکه در نهاد این دنیا این کارا رو قرار بدم.********** پس این شرها در عالم هستی نهاده شده.یه نمونه ی بهتر،همین کبر و غرور که از قبایح هستن در من نهاده شده و من فقط میتونم تحت کنترلم بگیرمشون.********** هر دنیایی کارهای خوب بدش توسط خالقش در اون نهاده میشه.درسته که من به اختیار خودم کارهای شر انجام میدم اما این شرها در دنیا تعریف و نهاده شدست که من قادر به انجامشون هستم.مثل زلزله دنیای که در سیستمش زلزله تعریف نشده نمیتونیم انتظار زلزله داشته باشیم.آیا تا وقتی در سیستم دنیا شر نباشه ما میتونیم توقعات شر داشته باشیم؟ امیدوارم منظورمو فهمیده باشین.*************** اینکه "همه امر از نزد خدا است، ولی از خدا نیست . " اصلا قابل قبول نیست.

باسلام وتشکر .
عزیز گرامی در آیات قران بشتر دقت نما .
تا به عمق آن دست یابی .
آنچه تقدیم شده توضیح مستقیم کلام وحی است .
کلمه :
(من الله ) و (.عندالله ) را خوب دقت نما انشا ءالله به ژرفای پیام آن خواهید رسید .

منکران;557859 نوشت:
اینکه شری که در عالم وجود داره نسبیه مثلا ممکنه زلزله برای افرادی که در زیر آوار میمونن ومی میرن و همچنین بازماندگان اونا شر باشه اما برای زمین و نهایتا ساکنان اون خیره چون زلزله موجب تخلیه ی گازهای زمین میشه و در صورتی که این گازها تخلیه نشن متراکم میشه و کل کره ی زمین منفجر میشه در این صورت تمام مردم کره ی زمین نابود میشه پس اونی که در مقایسه با چیزی شره همان چیز در مقایسه با امردیگه ممکنه خیر باشه.(اما اگه فرض کنیم جهان آفریده ی خداست اصلا میشد خدا جهان رو طوری خلق کنه که اصلا خبری از زلزله و تخلیه ی گازهای زمین نباشه) . اما مسأله اینه که اگه این سخن درست هم باشه ناظر به تمام شرور طبیعی نیست میشه شرور طبیعی ای نام برد که نمیشه به سادگی خیری در اون جستجو کرد مثلا در مورد کودکی که ناقص الخلقه به دنیا میاد،چی میشه گفت؟آیا در این جا هم نکته ی خیری وجود داره؟ممکنه گفته شه وجود داره و اون می تونه این باشه که حس نیکخواهی افرادی بر انگیخته شه(چرا یه عده مثل ناقص الخلقه ها باید جور خیرخواهی بقیه رو بکشن با رنج و درد کشیدن ما نمیدونیم بر چه اساسی) و این خودش خیری عظیمه مثلا عموما عده ای میگن که یک زلزله ی عظیم که به مر گ بسیاری خطم میشه موجب بر انگیختن احساسات و عواطف پاک مردم می شه و این خیری عظیمه که مقدمه ی آن یک شر است این به این میمونه که شما برای به حرکت در آوردن ماشینتون مجبورید بنزین بسوزونید ( سوختن بنزین شر است ) اما این موجب می شه که در وقت و انرژی شما صرفه جویی شه (صرفه جویی در وقت و انرژی خیر است).ـــــــــــــــــــــــ این توجیه این پیش فرض رو مسلم می گیره که لازمه ی خیر،شره به این معنی که برای رسیدن به خیر باید از شر گذشت یا به تعبیر دیگه شر،مقدمه ی خیره.اما این جا نکته ای وجود داره و اون اینه که آیا لازمه ی این حرف این نیست که شر مقصود خداوند نیست و خدا می خواد خیر بوجود بیاره اما چون شر مقدمه ی خیره شر رو هم آفریده چون خداوند نمیتونه از شرِ شر خلاص شه (آیا خداوند مایل به جلوگیری از بدی هست، اما نمی‌تواند؟"اپیکور!")مثل کسی که قدرت خرید میوه ی خوب رو نداره و مجبوره میوه ی در هم بخره که هر چند مطلوب اون میوه ی خراب نیست اما برای داشتن میوه ی خوب مجبوره جور میوه ی خراب رو هم بکشه!اما آیا در این صورت خداوند ناتوان نشده؟به تعبیر دیگه یا خدا می تونسته خیر محض ( خیری که شر،مقدمه یا لازمه اش نباشد ) بیافرینه و نیافریده که در این صورت او خیرخواه محض نیست و یا نمی تونسته که در این صورت قادر مطلق نیست .

باسلام وتشکر .
با توجه به این که خداوند کمال مطلق و غنى مطلق است و هیچ نقصى نسبت به ساحتش تصور ندارد، مى‏ فهمیم که خدا عادل است، چرا که سرچشمه ظلم، یا جهل است و یا نیاز که این هر دو نقص است که در خدا تصوّر ندارد.
وقتى یقین داریم خدا عادل و مهربان است، مى‏یابیم آن چه از تفاوت‏ها در آفرینش دیده مى‏شود، از ناحیه خدا نیست، یعنى این گونه نیست که خدا آدم فلج را در حالى که امکان و قابلیت صحیح بودن را داشت، از روى ظلم و بى مهرى فلج آفریده باشد، بلکه فلج بودن او عامل دیگرى دارد، و آن خصوصیت مربوط به جهان ماده و عالم طبیعت است.
جهانى که ما در آن زندگى مى‏کنیم، جهان ماده است، یعنى هر چیزى در شرایط خاص و با علل و اسباب خاص خود به وجود مى‏آید و تدریجاً کامل مى‏گردد. اگر شرایط و حدود آن مراعات نشود، موجودى ناقص و بى فایده و گاه زیانبار به دست مى‏آید.
میوه درخت در موقعى به صورت کامل به دست مى‏آید که باغبان آن را به موقع آب و کود دهد و به کلیه اصول رشد توجه داشته باشد و آن‏ها را فراهم آورد. در غیر این صورت میوه درخت به صورت کامل به دست نمى‏آید، زیرا جهان مادى و طبیعى این طور نیست که در هر شرایطى موجودات سالم و کامل تحویل دهد.
پس براى به دست آمدن میوه سالم و کامل، باغبان باید آن چه را در پرورش و تکامل آن لازم است، مراعات کند.
همچنین براى نوزاد سالم ضرورت دارد پدر و مادر، آن چه را در پرورش و تکامل او لازم و مفید است، بدانند و آن‏ها را همیشه مراعات کنند.
ما هستیم که در بسیارى از موارد در اثر مراعات نکردن شرایط زناشویى و بهداشت، کودکان ناسالم به وجود مى‏آوریم.
پس در این گونه موارد نباید آن را تقصیر دستگاه آفرینش بگذاریم، زیرا خداوند براى تکامل هر موجودى شرایط خاصى قرار داده است که اگر آن‏ها مراعات شود، هر چیزى نیکو و مفید به وجود خواهد آمد.
به عبارت دیگر: سالم و ناقص به دنیا آمدن، علل و اسباب مادى خاص خود را دارد. طبعاً هر معلول و پدیده‏اى از علت خاص خود صادر مى‏شود.
بنابر این هر نوع نقصی که در موجودات جهان وجود دارد از ناحیه موجودات است نه خداوند و به تعبیر دیگر فیض از طرف خداوند تمام است و نقص از طرف دریافت کننده فیض است.
هنگامی که علت و اسباب و شرایط به وجود آمدن نوزادی ناقص باشد، یا از نظر ژنتیکی( که بسیاری از جهات آن هنوز شناخته نشده) ، نوزاد ناقص به دنیا می‏آید.
جهان آفرینش شرایطى دارد که اگر کسى آن‏ها را مراعات نکند، در نتیجه نواقصی به بار آید، تقصیر از خود او است و ربطى به عالم آفرینش ندارد.(1)
بوعلى سینا مى گوید: خدا زردآلو را زردآلو نکرده بلکه زردآلو را ایجاد کرده است.
زردآلو از باب مثال است، منظور همه موجودات است، خدا اشیا را آفریده و آن‏ها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجید این مطلب را با یک مثال بیان کرده و فرموده است:
«خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانه‏اى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت».(2) یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمى‏سازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مى‏گردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است».(3)
بنابراین نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد و با قید قرعه و یا یک اراده تبعیض‏آمیز هر یک از آن‏ها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است.
اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، این گونه مى‏توان گفت که هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار مى‏شود. تفاوت­هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل و وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آن‏ها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه مى‏کنند یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است.
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمى‏دارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و عوامل دیگر قبول فیض مى‏کنند و به اندازه استحقاق، در مرتبه‏اى از عالم هستى جا ‏دارند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کمترى آب در خود جاى مى‏دهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض مى‏کند.
این نکته را نیز اضافه مى‏کنیم که درست است نوزاد ناقص الخلقه به خاطر شرایط پدر و مادر یا محیط و... چنین به دنیا آمده، اما از طرفى خداوند نسبت به معلولان ملاحظاتى نموده که لطف بزرگى است، از جمله این که تکالیف شرعى آنان را آسان گرفته و پاداش عبادت آنان را بیش­تر قرار داده و اداره زندگى آنان را(در صورتى که قادر به اداره آن نباشند) بر عهده حکومت اسلامى گذاشته است. در نهایت آن چه را ملاک برترى است، در اختیار همه قرار داده است که همه افراد بشر(حتى معلولان و ناقص‏ها) مى‏توانند داشته باشند و آن عبارت است از تقوا و پرهیزکارى. قرآن فرمود:
«گرامى‏ترین شما پیش خدا با تقواترین شما است». چه بسا در جهان دیگر، بسیارى از ضعف هایى که ناخواسته بر نوزاد و فرزند تحمیل شده است، جبران شود. در نتیجه: آنچه در جهان هستى و آفرینش وجود دارد، تفاوت‏ها است، نه تبعیض‏ها. تفاوت‏ها نیز معلول اعمال و اسباب است و خداوند به هر موجودى به اندازه‏اى که قابلیت و استعداد دارد و شرایط و اسباب آن اقتضا مى‏کند، وجود و هستى مى‏بخشد.

پی‌نوشت‌ها:
1. مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، ص 28.
2. رعد(13) آیه 17.
3. استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 172 - 171، با تلخیص.

صادق;557908 نوشت:
باسلام وتشکر . عزیز گرامی در آیات قران بشتر دقت نما . تا به عمق آن دست یابی . آنچه تقدیم شده توضیح مستقیم کلام وحی است . کلمه : (من الله ) و (.عندالله ) را خوب دقت نما انشا ءالله به ژرفای پیام آن خواهید رسید .
لطفا مثال دنیای الکتریکی و رباط رو چند دور مرور کنین تا متوجه مثال بشید.

منکران;557912 نوشت:
لطفا مثال دنیای الکتریکی و رباط رو چند دور مرور کنین تا متوجه مثال بشید.

باسلام .
گرامی مرد اندیشور .
بنده عرض نمودم که در آن آیات دقت نماید .
که البته اگر انسان هزاران بار در قران دقت نماید باز هم کم است .
چون ممکن است از دقت مضاعف نکته ی نو از کلام الله درک نماید .
از این گذشته به این گفته آن حکیم نکته آموز دقت نماید که در مقام مقایسه نادرست می گوید :
از قیاسش خنده آمد خلق را
چون که خود پنداشت صاحب دلق را

صادق;557909 نوشت:
باسلام وتشکر . با توجه به این که خداوند کمال مطلق و غنى مطلق است و هیچ نقصى نسبت به ساحتش تصور ندارد، مى‏ فهمیم که خدا عادل است، چرا که سرچشمه ظلم، یا جهل است و یا نیاز که این هر دو نقص است که در خدا تصوّر ندارد. وقتى یقین داریم خدا عادل و مهربان است، مى‏یابیم آن چه از تفاوت‏ها در آفرینش دیده مى‏شود، از ناحیه خدا نیست، یعنى این گونه نیست که خدا آدم فلج را در حالى که امکان و قابلیت صحیح بودن را داشت، از روى ظلم و بى مهرى فلج آفریده باشد، بلکه فلج بودن او عامل دیگرى دارد، و آن خصوصیت مربوط به جهان ماده و عالم طبیعت است. جهانى که ما در آن زندگى مى‏کنیم، جهان ماده است، یعنى هر چیزى در شرایط خاص و با علل و اسباب خاص خود به وجود مى‏آید و تدریجاً کامل مى‏گردد. اگر شرایط و حدود آن مراعات نشود، موجودى ناقص و بى فایده و گاه زیانبار به دست مى‏آید. میوه درخت در موقعى به صورت کامل به دست مى‏آید که باغبان آن را به موقع آب و کود دهد و به کلیه اصول رشد توجه داشته باشد و آن‏ها را فراهم آورد. در غیر این صورت میوه درخت به صورت کامل به دست نمى‏آید، زیرا جهان مادى و طبیعى این طور نیست که در هر شرایطى موجودات سالم و کامل تحویل دهد. پس براى به دست آمدن میوه سالم و کامل، باغبان باید آن چه را در پرورش و تکامل آن لازم است، مراعات کند. همچنین براى نوزاد سالم ضرورت دارد پدر و مادر، آن چه را در پرورش و تکامل او لازم و مفید است، بدانند و آن‏ها را همیشه مراعات کنند. ما هستیم که در بسیارى از موارد در اثر مراعات نکردن شرایط زناشویى و بهداشت، کودکان ناسالم به وجود مى‏آوریم. پس در این گونه موارد نباید آن را تقصیر دستگاه آفرینش بگذاریم، زیرا خداوند براى تکامل هر موجودى شرایط خاصى قرار داده است که اگر آن‏ها مراعات شود، هر چیزى نیکو و مفید به وجود خواهد آمد. به عبارت دیگر: سالم و ناقص به دنیا آمدن، علل و اسباب مادى خاص خود را دارد. طبعاً هر معلول و پدیده‏اى از علت خاص خود صادر مى‏شود. بنابر این هر نوع نقصی که در موجودات جهان وجود دارد از ناحیه موجودات است نه خداوند و به تعبیر دیگر فیض از طرف خداوند تمام است و نقص از طرف دریافت کننده فیض است. هنگامی که علت و اسباب و شرایط به وجود آمدن نوزادی ناقص باشد، یا از نظر ژنتیکی( که بسیاری از جهات آن هنوز شناخته نشده) ، نوزاد ناقص به دنیا می‏آید. جهان آفرینش شرایطى دارد که اگر کسى آن‏ها را مراعات نکند، در نتیجه نواقصی به بار آید، تقصیر از خود او است و ربطى به عالم آفرینش ندارد.(1) بوعلى سینا مى گوید: خدا زردآلو را زردآلو نکرده بلکه زردآلو را ایجاد کرده است. زردآلو از باب مثال است، منظور همه موجودات است، خدا اشیا را آفریده و آن‏ها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجید این مطلب را با یک مثال بیان کرده و فرموده است: «خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانه‏اى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت».(2) یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمى‏سازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مى‏گردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است».(3) بنابراین نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد و با قید قرعه و یا یک اراده تبعیض‏آمیز هر یک از آن‏ها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است. اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، این گونه مى‏توان گفت که هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار مى‏شود. تفاوت­هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل و وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آن‏ها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه مى‏کنند یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است. طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمى‏دارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و عوامل دیگر قبول فیض مى‏کنند و به اندازه استحقاق، در مرتبه‏اى از عالم هستى جا ‏دارند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کمترى آب در خود جاى مى‏دهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض مى‏کند. این نکته را نیز اضافه مى‏کنیم که درست است نوزاد ناقص الخلقه به خاطر شرایط پدر و مادر یا محیط و... چنین به دنیا آمده، اما از طرفى خداوند نسبت به معلولان ملاحظاتى نموده که لطف بزرگى است، از جمله این که تکالیف شرعى آنان را آسان گرفته و پاداش عبادت آنان را بیش­تر قرار داده و اداره زندگى آنان را(در صورتى که قادر به اداره آن نباشند) بر عهده حکومت اسلامى گذاشته است. در نهایت آن چه را ملاک برترى است، در اختیار همه قرار داده است که همه افراد بشر(حتى معلولان و ناقص‏ها) مى‏توانند داشته باشند و آن عبارت است از تقوا و پرهیزکارى. قرآن فرمود: «گرامى‏ترین شما پیش خدا با تقواترین شما است». چه بسا در جهان دیگر، بسیارى از ضعف هایى که ناخواسته بر نوزاد و فرزند تحمیل شده است، جبران شود. در نتیجه: آنچه در جهان هستى و آفرینش وجود دارد، تفاوت‏ها است، نه تبعیض‏ها. تفاوت‏ها نیز معلول اعمال و اسباب است و خداوند به هر موجودى به اندازه‏اى که قابلیت و استعداد دارد و شرایط و اسباب آن اقتضا مى‏کند، وجود و هستى مى‏بخشد. پی‌نوشت‌ها: 1. مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، ص 28. 2. رعد(13) آیه 17. 3. استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 172 - 171، با تلخیص.
شما خیلی دارین پیچیدش میکنین.معلومه کلا اصلا منظورمو نفهمیدین.من منظورمو خیلی خیلی خیلی خلاصه تر بگم اینه که وقتی یه کودک ناقص الخلقه بودد میاد به فرض مثال چند تا ژنش با هم حالا قاطی شده یا مسائل دیگه.این که دو ژن با هم قاطی بشه و نتیجش یه نوژاد ناقص الخلقه بشه آیا این قانون در عالم هستی هست یا نه؟اونوقت شما میگی از ناحیه ی خدا نیست،یعنی این قانون علت العلل نداشه و واسه خودش به صورت خودجوش شده قانون؟این که اینقد پیچیده نیست شما داری پیچیدش میکنی.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حالا پیچیدش میکنیم.*******برهان شر دیوید هیوم ********* 1 - خدا وجود دارد. (فرض اولیه) **** 2- خدا قادر و عالم مطلق است.(تعریف خدا) **** 3- خدا کریم و مهربان مطلق است.(تعریف خدا) **** 4- موجودی که مطلقاً کریم و مهربان باشد با هر بدی و شر مطلقاً مخالف است. (تعریف مهربان مطلق) **** 5- موجودی که مطلقاً کریم و مهربان باشد در صورت اطلاع از وجود شر و توانایی نابود کردن، آن شر را بلافاصله نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۴) **** 6- خدا با هر بدی و شر مخالف است. (نتیجه‌گیری از گزاره ۳ و ۴) **** 7- خدا آنی می‌تواند شر را به طور کامل نابود کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲) **** a. نتیجه شر و بدی هرچه که باشد خدا می‌تواند بدون متوسل شدن به شر به آن دست یابد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۲) **** b. خدا دلیلی برای نابود نکردن شر ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۷٫۱) **** c. خدا دلیلی برای بلافاصله عمل نکردن ندارد. (نتیجه‌گیری از گزاره ۵) **** 8- خدا شر را به طور کامل و آنی نابود می‌کند. (نتیجه‌گیری از گزاره ۶، ۷٫۲ و ۷٫۳) **** 9- شر وجود داشته‌است، وجود دارد و وجود خواهد داشت. (فرض اولیه) **** 10- گزاره‌های ۸ و ۹ متناقض هستند. بنابراین یکی از فروض اولیه نادرست هستند. به این معنی که یا خدا وجود ندارد. یا شر وجود ندارد.

منکران;557843 نوشت:
فعلا نمیخواستم مسئله ی شیطان رو مطرح کنم اما شما فرمودین عرض میکنم.یه چیزایی باید اول درمورد شیطان مشخص بشه.ما میگیم شیطان گولمون میزنه ما کار بد میکنیم اما چه کسی شیطان رو گول زد که از فرمان خدا سرپیچی کنه؟اگه بگین غرور و تکبرش منم میگم غرور تکبر چیزهای قبیح محسوب میشه.این قبایح رو چه کسی در نهاد شیطان قرار داد؟آیا قبل شیطان هم کارهای قبیح وجود داشت؟اگه وجود نداشت شیطان چطور کار شری و قبیحی انجام داد؟ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نظر می رسه که برهان شر بیشتر ناظر به رد جمع شدن دو صفت قادر مطلق و خیر مطلق با هم در خداونده.این به این معنیه که اگر کسی قائل به خدایی باشه که یا قادر مطلق نیست و یا خیر خواه مطلق،در این صورت برهان شر به خدایی خدا با چنین صفاتی خللی وارد نمیکنه. زیرا اگر خداوند عالم مطلق نباشه،ممکن است گوشه ای شروری رخ بده که او از آن آگاه نشه و در نتیجه خللی به وجودخدایی خیر خواه وارد نمی شود.اما در تمام این توجیه ها یک نکته مشترکه و اون اینه که این توجیه ها با خداباوری سنتی نمی سازه.خدا باوری سنتی قویا به این گزاره معتقده که:"یا خدا وجود ندارد و یا اگر وجود دارد قادر مطلق،عالم مطلق و خیرخواه مطلق است " اگر خدا باوری سنتی به چنین گزاره ای قائل باشه با این حساب به نظر می رسه که اگر تیغ برهان شر، ُبرٌا باشه می تونه تا اصل وجود خداوند ( اگر وجود خداوند لزوما می بایست متصف به این صفات باشه ) را ببُرٌه و رد کنه.چون در این صورت دو گزاره ی " خدا وجود دارد " و " شر وجود دارد " هردو نمیتونن با هم صادق باشن و یکی از آن ها باید لزوما کاذب باشه و از آن جایی که در عالم،شر وجود دارد پس گزاره یِ اول کاذبه.

باسلام وتشکر .
اگر دقت کنیم در می یابیم که شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است . نادانی ، نبود دانایی است .فقر ،نبود دارایی است . موجودات شر موجوداتی هستند که منشا فقدان می گردند مثلا گزندگان با گزیدن سبب از دست دادن سلامتی و مرگ می شوند وگرنه شر به معنای چیزی که در خارج وجود داشته باشد، بی معنا است. بنابراین، شر چیزی نیست تا مخلوق باشد و نیاز به خالق داشته باشد.(1)
با تحقیق و تجربه می توان به این یقین رسید که هیچ موجودی در جهان هستی نیست که شر مطلق بوده و هیچ جهت خیری در آن نباشد ؛ در تفکر دینی ، از شیطان شرتر سراغ نداریم ، ولی شیطان شر مطلق نیست، بلکه برای آشکار شدن انسان های خدا ترس از غیر خداترسان ، وجود این موجود دعوت کننده به گمراهی لازم است . وقتی شیطان تمام توانش را برای گمراه کردن بنده به کار می گیرد و بنده خدا ترس با توکل و پناه بردن به خدا از مبارزه با او سربلند بیرون می آید، ارزش بنده برای کائنات آشکار می گردد . شایسته می شود که خدا به بنده بر موجودات مباهات کند .
بنا بر این وجود شیطان به عنوان دام گمراهی بر راه مؤمن لازم آمد .از جهت این لزوم، شیطان از شر مطلق بودن خارج شد .
از نظر دیگر می توان دید که غالب شرور "نسبی" هستند، یعنی به خودی خود بد نیستند، بلکه وقتی نسبت به چیزی سنجیده می شوند، شر به حساب می آیند. به طور مثال گرگ ذاتاً حیوان خوبی است که دارای خلقتی عجیب و یکی از مخلوقات الهی است که باعث تعادل چرخه طبیعت می شود. گرگ نسبت به ذات خود و مجموع نظام هستی مفید و خیر است. اگر گرگ با درختان، گیاهان و سنگ‏ها سنجیده شود، نسبت به آن‏ها هیچ گونه بدی ندارد، لکن نسبت به گوسفند یا انسان شر است. (2)
نیز عقرب و مارهای گزنده که نیش آن‏ها برای جانداران مضر است، ولی برای خودش لازم است. مولوی می گوید:
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد، این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
پس در عالم، شر و بدی مطلق وجود ندارد. آنچه شر دانسته می شود ،نسبی است، یعنی به نسبت با حیات موجودی مانند ما انسان ها بد و شر خوانده می شود ، ولی به خودی خود خیر است، اما این که چرا خداوند آن‏ها را آفریده است، مصالح و فواید بسیاری می تواند داشته باشد . باید در مجموع جهان هستی سنجیده شود ، یعنی فلسفه این گونه مشکلات و به اصطلاح شرور در زندگی را باید در نگاهی عمیق و گسترده که دنیا و آخرت و فلسفه خلقت انسان و قرارگرفتنش در جهان ماده را مد نظر داشته باشد، مورد توجه قرار داد.
در این باره نسبت به انسان‏ها می توان گفت هدف این بوده که آدمی دل بسته و اسیر زَرق و برق جهان نباشد . آن را جاودانه نپندارد، زیرا دل بستگی مانع تکامل انسان است. برخی از شرور و مصائب، شکننده تفاخر و غرور انسان‏ها هستند. خطراتی که می تواند باعث غفلت فرد از حیات حقیقی آخرتی گردد و او را در دنیا و دنیا طلبی غرق نماید . اصولا شرور و مشکلات دارای آثار تربیتی فراوانی هستند، مانند شکوفایی استعداهای نهفته، زیرا انسان در پرتو مصائب و مشکلات، قوای ادراکی خود را به کار می اندازد و به قله‏های رفیع علم و آگاهی می رسد.
اگر سختی‏ها و محرومیت‏ها نبود، هرگز بشر از نردبان علم بالا نمی‏رفت. شرور در انسان روح مقاومت و پایداری را تقویت می کند . او را در برابر حوادث، صبور و بردبار بار می آورد. طوفان حوادث نمی‏تواند درخت و جود او را از جا برکند. نیز زندگی او را از یکنواختی بیرون می بَرد و او را از غفلت بیدار می کند.(3)
البته خداوند هیچ گاه سختی و بلا و مصیبت ما را نخواسته ، باید تلاش کنیم با تلاش علمی و کوشش های اجتماعی جلوی بسیاری از بیماری ها و حوادث طبیعی را بگیریم . بلا بودن یک زلزله کوچک تنها به خاطر کمبود و رفتار ما در مقاوم سازی ساختمان ها و... است . سیل بزرگ با وجود سد های محکم و سیل بند های متعدد بزرگ ترین رحمت خداوند است، نه بلایی خانمان برانداز ؛ همچنین آشوب ها و مشکلات بشر در غالب موارد مربوط به رفتارهای غیر عقلانی و غیر انسانی ما است و ربطی به خداوند ندارد .
به علاوه مهم ترین فلسفه قرار گرفتن انسان در عالم دنیا بروز ماهیت و حقیقت درونی او در برابر آزمون های دنیاست تا با کیفیت برخوردش با آزمون ها و گزینه های مختلف ، مرتبه و جایگاه خود در زندگی آخرتی را برای خود رقم بزند . این گونه مشکلات و شرور و بلاها بالاترین و سخت ترین آزمون های خداوند برای انسان ها هستند . اگراین امور نباشد، خلقت انسان و قرار گرفتنش در مجموعه نظام هستی و عالم ماده بی معنا و بی هدف خواهد بود .

پی نوشت‏ها:
1. عدل الهی، ج 19، ص 216.
2. الهیات و معارف اسلامی، استاد سبحانی، ص 158.
3. برای اطلاع بیش تر به عدل الهی از شهید مطهری ؛ پیام قرآن، استاد مکارم شیرازی، ج چهارم، همچنین تفسیر نمونه مراجع نمایید.

صادق;557921 نوشت:
باسلام وتشکر . اگر دقت کنیم در می یابیم که شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است . نادانی ، نبود دانایی است .فقر ،نبود دارایی است . موجودات شر موجوداتی هستند که منشا فقدان می گردند مثلا گزندگان با گزیدن سبب از دست دادن سلامتی و مرگ می شوند وگرنه شر به معنای چیزی که در خارج وجود داشته باشد، بی معنا است. بنابراین، شر چیزی نیست تا مخلوق باشد و نیاز به خالق داشته باشد.(1) با تحقیق و تجربه می توان به این یقین رسید که هیچ موجودی در جهان هستی نیست که شر مطلق بوده و هیچ جهت خیری در آن نباشد ؛ در تفکر دینی ، از شیطان شرتر سراغ نداریم ، ولی شیطان شر مطلق نیست، بلکه برای آشکار شدن انسان های خدا ترس از غیر خداترسان ، وجود این موجود دعوت کننده به گمراهی لازم است . وقتی شیطان تمام توانش را برای گمراه کردن بنده به کار می گیرد و بنده خدا ترس با توکل و پناه بردن به خدا از مبارزه با او سربلند بیرون می آید، ارزش بنده برای کائنات آشکار می گردد . شایسته می شود که خدا به بنده بر موجودات مباهات کند . بنا بر این وجود شیطان به عنوان دام گمراهی بر راه مؤمن لازم آمد .از جهت این لزوم، شیطان از شر مطلق بودن خارج شد . از نظر دیگر می توان دید که غالب شرور "نسبی" هستند، یعنی به خودی خود بد نیستند، بلکه وقتی نسبت به چیزی سنجیده می شوند، شر به حساب می آیند. به طور مثال گرگ ذاتاً حیوان خوبی است که دارای خلقتی عجیب و یکی از مخلوقات الهی است که باعث تعادل چرخه طبیعت می شود. گرگ نسبت به ذات خود و مجموع نظام هستی مفید و خیر است. اگر گرگ با درختان، گیاهان و سنگ‏ها سنجیده شود، نسبت به آن‏ها هیچ گونه بدی ندارد، لکن نسبت به گوسفند یا انسان شر است. (2) نیز عقرب و مارهای گزنده که نیش آن‏ها برای جانداران مضر است، ولی برای خودش لازم است. مولوی می گوید: پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت باشد، این را هم بدان زهر مار آن مار را باشد حیات نسبتش با آدمی باشد ممات پس در عالم، شر و بدی مطلق وجود ندارد. آنچه شر دانسته می شود ،نسبی است، یعنی به نسبت با حیات موجودی مانند ما انسان ها بد و شر خوانده می شود ، ولی به خودی خود خیر است، اما این که چرا خداوند آن‏ها را آفریده است، مصالح و فواید بسیاری می تواند داشته باشد . باید در مجموع جهان هستی سنجیده شود ، یعنی فلسفه این گونه مشکلات و به اصطلاح شرور در زندگی را باید در نگاهی عمیق و گسترده که دنیا و آخرت و فلسفه خلقت انسان و قرارگرفتنش در جهان ماده را مد نظر داشته باشد، مورد توجه قرار داد. در این باره نسبت به انسان‏ها می توان گفت هدف این بوده که آدمی دل بسته و اسیر زَرق و برق جهان نباشد . آن را جاودانه نپندارد، زیرا دل بستگی مانع تکامل انسان است. برخی از شرور و مصائب، شکننده تفاخر و غرور انسان‏ها هستند. خطراتی که می تواند باعث غفلت فرد از حیات حقیقی آخرتی گردد و او را در دنیا و دنیا طلبی غرق نماید . اصولا شرور و مشکلات دارای آثار تربیتی فراوانی هستند، مانند شکوفایی استعداهای نهفته، زیرا انسان در پرتو مصائب و مشکلات، قوای ادراکی خود را به کار می اندازد و به قله‏های رفیع علم و آگاهی می رسد. اگر سختی‏ها و محرومیت‏ها نبود، هرگز بشر از نردبان علم بالا نمی‏رفت. شرور در انسان روح مقاومت و پایداری را تقویت می کند . او را در برابر حوادث، صبور و بردبار بار می آورد. طوفان حوادث نمی‏تواند درخت و جود او را از جا برکند. نیز زندگی او را از یکنواختی بیرون می بَرد و او را از غفلت بیدار می کند.(3) البته خداوند هیچ گاه سختی و بلا و مصیبت ما را نخواسته ، باید تلاش کنیم با تلاش علمی و کوشش های اجتماعی جلوی بسیاری از بیماری ها و حوادث طبیعی را بگیریم . بلا بودن یک زلزله کوچک تنها به خاطر کمبود و رفتار ما در مقاوم سازی ساختمان ها و... است . سیل بزرگ با وجود سد های محکم و سیل بند های متعدد بزرگ ترین رحمت خداوند است، نه بلایی خانمان برانداز ؛ همچنین آشوب ها و مشکلات بشر در غالب موارد مربوط به رفتارهای غیر عقلانی و غیر انسانی ما است و ربطی به خداوند ندارد . به علاوه مهم ترین فلسفه قرار گرفتن انسان در عالم دنیا بروز ماهیت و حقیقت درونی او در برابر آزمون های دنیاست تا با کیفیت برخوردش با آزمون ها و گزینه های مختلف ، مرتبه و جایگاه خود در زندگی آخرتی را برای خود رقم بزند . این گونه مشکلات و شرور و بلاها بالاترین و سخت ترین آزمون های خداوند برای انسان ها هستند . اگراین امور نباشد، خلقت انسان و قرار گرفتنش در مجموعه نظام هستی و عالم ماده بی معنا و بی هدف خواهد بود . پی نوشت‏ها: 1. عدل الهی، ج 19، ص 216. 2. الهیات و معارف اسلامی، استاد سبحانی، ص 158. 3. برای اطلاع بیش تر به عدل الهی از شهید مطهری ؛ پیام قرآن، استاد مکارم شیرازی، ج چهارم، همچنین تفسیر نمونه مراجع نمایید.
گاو نره اما شما بدوش****** بسیار سپاسگزارم از پاسخ گیراتون******* "به علاوه مهم ترین فلسفه قرار گرفتن انسان در عالم دنیا بروز ماهیت و حقیقت درونی او در برابر آزمون های دنیاست تا با کیفیت برخوردش با آزمون ها و گزینه های مختلف ، مرتبه و جایگاه خود در زندگی آخرتی را برای خود رقم بزند . این گونه مشکلات و شرور و بلاها بالاترین و سخت ترین آزمون های خداوند برای انسان ها هستند . اگراین امور نباشد، خلقت انسان و قرار گرفتنش در مجموعه نظام هستی و عالم ماده بی معنا و بی هدف خواهد بود ." آزمونو کسی میگیره که از احوال طرف آگاه نباشه و اینطوری باشه شما آزمایش الهی رو ناشی از ناآگاهی خدا باید بدونید که این اینجا جاش نیست. موفق باشید

منکران;557930 نوشت:
گاو نره اما شما بدوش****** بسیار سپاسگزارم از پاسخ گیراتون******* "به علاوه مهم ترین فلسفه قرار گرفتن انسان در عالم دنیا بروز ماهیت و حقیقت درونی او در برابر آزمون های دنیاست تا با کیفیت برخوردش با آزمون ها و گزینه های مختلف ، مرتبه و جایگاه خود در زندگی آخرتی را برای خود رقم بزند . این گونه مشکلات و شرور و بلاها بالاترین و سخت ترین آزمون های خداوند برای انسان ها هستند . اگراین امور نباشد، خلقت انسان و قرار گرفتنش در مجموعه نظام هستی و عالم ماده بی معنا و بی هدف خواهد بود ." آزمونو کسی میگیره که از احوال طرف آگاه نباشه و اینطوری باشه شما آزمایش الهی رو ناشی از ناآگاهی خدا باید بدونید که این اینجا جاش نیست. موفق باشید

باسلام .
چرا جای بحث از امتحان الهی نیست ؟
شما سوال مسله را مطرح نمودید حال به پاسخ دقت نماید :

فلسفه و حکمت آزمون و امتحان توسط خداوند، یقینا آگاهی و اطلاع از نتیجه نیست ، زیرا این امر برای خداوند روشن و آشکار است ، بلکه امور متفاوتی نظیر پیدا شدن صحنه آزمایش و امتحان و سربلند بیرون آمدن و موفقیت امتحان دهندگان است.
اگر خداوند، قادر و عالم مطلق بوده و فضل او بی نهایت است، باید زیباترین و کامل‏ترین جهان را خلق کند .زیباترین وجود و کامل‌ترین جهان، دنیایی است که موجودی با اختیار خود در عرصه‏های سخت امتحان در حالی که عشق به خدای نادیده می‏ورزد (برخلاف ملائکه که شرایط دیگر دارند) صحنه‏ های زیبایی از عشق به معشوق را خلق کند.
اگر در جهان خلقت صحنه هایی که ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفرید، نبود و یا نمایش عشق یوسف (ع) و اعتماد او به خداوند در حالی که در اوج شهوت و زیبائی بود و همه چیز برای او فراهم بود، اگر این ها در عرصه‏ های جهان نبود، آیا جهان بدون این صحنه‏ های عالی و شگفت آور و زیبا باز کامل‏ترین و زیباترین جهان بود ؟ این نکته همان است که فلاسفه از آن به نظام احسن تعبیر می‏کنند.
اصولا یکى از مهم ترین سنت هاى الهى، امتحان و آزمایش الهى است. انسان ها در هر لحظه از زندگى خود در حال گذراندن آزمون هاى متفاوت هستند، و در دوره گذار به سر مى‏برند. آزمون ها همیشگى، دائمى و فراگیر مى‏باشند .هنگامى که چشم انسان در معرض نگاه حرام است ،آزمایشى الهى است . زمانى که در معرض مال حرامى است، آزمونى را پیش رو دارد . زمانى که در مقابل امر و نهى الهى است، باز آزمون برقرار است . هم چنین در مقابل دوست، مردم جامعه، افراد خانواده، همسر و... که در این آزمون ها یا سربلند بیرون مى‏آید و یا شکست خورده و سرافکنده.
از لحظه‏ اى که تکلیف متوجه انسان است تا زمانى که مرگ انسان را فرا مى‏گیرد ،چنین است .صرف گفتن شهادتین و ایمان آوردن کافى نیست که انسان دین دار واقعى باشد . باید ایمان از مرحله لسان به اعماق جان رسوخ نماید. خدا در سوره عنکبوت مى‏فرماید:
«آیا مردم گمان کردند به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم، (و این ها را نیز امتحان مى‏کنیم) (1)
مفهوم آزمایش خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است. آزمایش هاى ما براى شناخت بیش تر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى «پرورش و تربیت» است.
در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است. این یک قانون کلّى و سنّت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعداد هاى نهفته و پرورش دادن بندگان،‌آنان را مى آزماید؛ به این معنا که انسان ها را به میدان عمل مى کِشد تا ورزیده و آزموده و پاک شوند و لایق قرب خدا گردند.
امتحان خدا به کار باغبانیِ پر تجربه اى شبیه است که دانه هاى مستعد را در زمین هاى آماده مى پاشد. دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به رشد مى کنند و با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند و در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان، ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخة گلِ زیبایی، یا درختى تنومند و پرثمرى بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. این رمز آزمایش هاى الهى است.
قرآن مجید به این حقیقت تصریح کرده: «او آنچه را در سینه دارید،‌ مى آزماید تا دل هاى شما کاملاً خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است».(2)
اگر آزمایش الهى نبود، استعداد ها شکوفا نمى شد . میوه هاى اعمال بر شاخسار نمایان نمى گشت. معلوم است که امتحان براى پاداش و کیفرى است که بشر با آن مواجه خواهد شد.(3)
علامة طباطبائى (ره ) مى فرماید: امتحان الهى صرفاً براى این است که صلاحیت باطنى انسان از نظراستحقاق ثواب و یا عذاب به منصّه ظهور برسد (4). این یک شیوه کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و از قوه به فعل رساندن آن ها را مى آزماید، یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیش تر در کوره مى گذارند تا به اصطلاح آب دیده شود و فلز خالص تر به دست آید، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهند تا مقاوم و خالص گردد.(5)
از طرف دیگر آنچه در نتیجه این آزمون ها متجلی می گردد ،ملاک مرتبه و جایگاه انسان ها در زندگی حقیقی اخروی شان است.در دادگاه محاسبه خداوند به همبن نتایج در برابر انسان ها استدلال می شود تا جای عذر و انتقادی در مقابل ایشان نباشد ؛ على علیه السلام مى فرماید:
گرچه خداوند بزرگ به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است ،ولى آن ها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است ،از آن ها ظاهر گردد.(6)
پس آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمین می‏کند:
نخست خلق زیباترین و کامل‏ترین عالم .
دیگری که از دل نکته نخست در می‏آید: اراده الهی به آن تعلق گرفته که کمال انسان در کوره آزمایش‌ها و در پس سختی‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف که باید در آزمایشگاه‌های مختلف و در کوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمایش دیده شود تا فلز خالص پدید آید.
همه زیبایی و کمال عالم هستی و همه جمال خلقت انسان نیز رسیدن به نتیجه قرب خداوند و به فعلیت رساندن کمالات بالقوه درونی در کوره حوادث و آزمایش دنیا و با اختیار و انتخاب خود است . نهادن اولیه این کمالات در وجود او جلوه و زیبایی به مجموعه خلقت نمی بخشد و موجود برتری چون انسان را در مجموعه عالم متجلی نمی سازد .
بنابر این کمال و ماهیت انسان به گونه ای است که در سایه آزمون های جهان هستی، سختی‌ها، مشکلات و حوادثی که برای او اتفاق می افتد، نیز چگونگی برخورد با حوادث و آزمون‌ها و چگونگی بهره وری از آن‌ها استعدادهای بالقوه به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعیین می‌نماید. انسان ها برای تکامل آفریده شدند، اما نه تکامل اعطایی و ناخود اگاه بلکه تکاملی خود خواسته و به دست آْمده از پس آزمون ها و امتحانات سخت و دشوار .

پی‌نوشت‌ها :
1. عنکبوت(29)آیه 2 و 3.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 93.
3. ترجمة تفسیر المیزان، ج 20، ص 5 - 10؛ تفسیر نمونه، ‌ج1، ص 526 - 530 و ج 24، ص 314 - 318، با اقتباس و تلخیص.
4. همان ج 4ص 61.
5. نهج البلاغه فیض الاسلام ، کلمات قصار، جمله 90 .
6 . اصول کافى، ج 4، ص 148.

صادق;558206 نوشت:
باسلام .
چرا جای بحث از امتحان الهی نیست ؟
شما سوال مسله را مطرح نمودید حال به پاسخ دقت نماید :


[=&quot]1)درمورد شر هنوز چیزی مشخص نشده.من دارم یه سوال کوتاه میپرسم آسمون ابریه؟شما داری واسم توضیح میدی به فلان طریق و فلان طرق آسمون ابری میشه.جناب صلاحیت پاسخ دادن ندارید و نمیدونید به یک سوال چطوری پاسخ بدید لطفا در این محیط ها حضور پیدا نکنید و به خودتون برپسب کارشناس پاسخگوی دینی نزنید.

[=&quot]2)این تاپیک درمورد آزمایش الهی نیست،درمورد مسئله ی شر هستش.

[=&quot]موفق باشید

منکران;556887 نوشت:
در این تاپیک میخوایم به مسئله "شر" در عالم هستی بپردازیم که ببینیم این شرها از کجا نشآت میگیره و آیا با عدل و صفات خدا در تضاد هست یا نه.

سلام...

آیا خداوند شر را آفریده است؟

نمیدونم این داستان رو شنیدید یا نه....ولی با این داستان میشه تا حدودی تا حدودی فهمید...
با بیان فیزیک این موضوع باز میشه...

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت
ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند
که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.

ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق
مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی
میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای
یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند،
قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا
فقدان گرما را توضیح دهیم."

دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی
فقدان کامل نور است.
شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما
تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان
می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی
است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."

و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند
گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.



نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود

منکران;557835 نوشت:
نبود خیر رو میگیم شر.اما سوال:یک نفر در یک خونه نشسته و به دیوار نگاه میکنه.یقینا فرد داره کار خیر انجام نمیده و خیری هم موجود نیست.پس آیا اونجا شر وجود داره؟


فکر نمیکنم این طور باشه...

اگه داستان بالا رو دقیق متوجه شده باشید گفته شد که مثلا فقداااااان گرما میشه سرما...اما ممکنه یه حد تعادل وجود داشته باشه...
یا مثلا گفته شده فقدان کااااامل نور میشه تاریکی...اما ممکنه فقدان نور کامل نباشه و فضایی نیمه تاریک داشته باشیم...

خیر و شر هم همینطوره...
اگه کسی فقدان خدا وعشق و انسانیت و ایمان و ... رو به طور کامل نداشته باشه میگیم شر صورت میگیره..
پس شاید یه حد وسطی باشه...

به نظر من در کنار خیر و شر باید یه حد وسط هم باشه...

اگه کسی داره ثواب نمیکنه پس لزومی نداره که بگیم پس داره گناه میکنه...شاید در اون حد تعادل قرار داره..یا شایدم متمایل به گناه یا بلعکس متمایل به ثواب...

البته این پست آخری که الان دارید میخونید نظر شخصی خودم بود...نمیدونم ..شاید نظرم غلط باشه..

ره روی فاطمه;558653 نوشت:
سلام...

آیا خداوند شر را آفریده است؟

نمیدونم این داستان رو شنیدید یا نه....ولی با این داستان میشه تا حدودی تا حدودی فهمید...
با بیان فیزیک این موضوع باز میشه...

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت
ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند
که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.

ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق
مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی
میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای
یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند،
قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا
فقدان گرما را توضیح دهیم."

دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی
فقدان کامل نور است.
شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما
تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان
می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی
است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."

و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند
گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."

و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.



نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود

درود
من تنها یک سوال ازتون میپرسم(البته امیدوارم پست های قبلی منو خونده باشید)
هممون قبول داریم که یه قانونی در عالم هستی حاکمه.
(همون ناقص الخلقه بودن رو مثال میارم) وقتی دو ژن (فرض مثال) با هم همخونی نداشته باشن یک نوزاد ناقص الخلقه بوجود میاد.ناقص الخلقه بودن هم جز قبایح هستش.حالا سوال:آیا این قانون که دو ژن که به هم نخونن و یک نوزاد ناقص به دنیا بیاد آیا این قانون به صورت خودجوش شد قانون و علت العللی نداشته یا یک کسی این قانون رو در عالم هستی قرار داده؟
فرض کنید یک مامور راهنمایی رانندگی میاد یه قانو وضع میکنه از فلان سرعت بیشتر برید جریمه میشید.درصورتی که اگه این مامور این قانو رو وضع نمیکرد جریمه ای هم درکار نبود.
امیدوارم شما برعکس جناب کارشناس دینی منظورمو فهمیده باشید.

منکران;558657 نوشت:
درود
من تنها یک سوال ازتون میپرسم(البته امیدوارم پست های قبلی منو خونده باشید)
هممون قبول داریم که یه قانونی در عالم هستی حاکمه.
(همون ناقص الخلقه بودن رو مثال میارم) وقتی دو ژن (فرض مثال) با هم همخونی نداشته باشن یک نوزاد ناقص الخلقه بوجود میاد.ناقص الخلقه بودن هم جز قبایح هستش.حالا سوال:آیا این قانون که دو ژن که به هم نخونن و یک نوزاد ناقص به دنیا بیاد آیا این قانون به صورت خودجوش شد قانون و علت العللی نداشته یا یک کسی این قانون رو در عالم هستی قرار داده؟
فرض کنید یک مامور راهنمایی رانندگی میاد یه قانو وضع میکنه از فلان سرعت بیشتر برید جریمه میشید.درصورتی که اگه این مامور این قانو رو وضع نمیکرد جریمه ای هم درکار نبود.
امیدوارم شما برعکس جناب کارشناس دینی منظورمو فهمیده باشید.

ببخشید..چرا باید دروغ بگم..نه..پست های قبلیتون رو همشو نخوندم..ولی دو سه تای اولو خوندم سوالتونو فهمیدم...این موضوعو یه جای دیگه هم بحث کرده بودم یه انجمن دیگه...

در مورد وضع قانون اینکه بازم نظر خودم رو میگم وشاید درست نباشه..چون از ذهن خودم هست و سندیت نداره ...

اینکه گفتید مثلا ناقص الخلقه بودن آیا این قانون به صورت خودجوش شد قانون و علت العللی نداشته یا یک کسی این قانون رو در عالم هستی قرار داده؟
این مثل این سوال میتونه باشه که بگید مثلا آتش که داغه و مثلا دستت رو ببری توش میسوزونه رو کس قانونش رو وضع کرده یا خود جوشه و علت العللی نداره؟؟؟؟
واااااقعا واقعا این برای منم جای سوال شد....!!!!

ولی فکر کنم فکر کنم علتش ب میگرده به خالقمون...چون همون آتیشی که میسوزونه همه رو و همه چی رو ولی چرا نسوزوند حضرت ابراهیم را...
چون خدامون نخواسته...
پس نتیجه از نظر من قانونگذار همه چی حتی ناقص الخلقه بودن رو خدا وضع کرده و اگه خودش بخواد با وجود متفاوت بودن ژن فرزندی سالم هم به دنیا میاد...مثل مثال آتش حضرت ابراهیم..

منکران;558657 نوشت:
فرض کنید یک مامور راهنمایی رانندگی میاد یه قانو وضع میکنه از فلان سرعت بیشتر برید جریمه میشید.درصورتی که اگه این مامور این قانو رو وضع نمیکرد جریمه ای هم درکار نبود.

یه چیز دیگه یادم اومد..
همین آقا پلیس ما اگه کسی رو به خاطر مثلاسرعت بالا و سبقت به راست .نبستن کمربند و ... دستور ایست بده تا جریمش کنه ولی به نظر شما صد درصد بعد توقف جریمش میکنه؟؟؟؟....از نظر من که نه !!1...

بعد وضع قانون که به علت رعایت نکردن قوانین باید جریمه بشه ولی طرف رعایت نکرده و پلیس خواست که جریمش کنه ناگاه بعضی وقتا چیزی پیش میاد که طرف جریمه نمیشه...(تو پرانتز میگم...عاملی مثل خوااااهش ...ر ش و ه ....معرفی د و س ت و آ ش ن ا ...و ...)..
خلاصه این عوامل باعث میشن قانون وضع شده نادیده گرفته بشن...
پس وضع یه قانون صد در صدی نیست..
بازم میگم قانونی که ما تو دنیا مثل سرعت ماشین و .. وضع میکنیم که سهله بلکه قانون الهی هم اگه خدا بخواد قابل تغییره...

ره روی فاطمه;558658 نوشت:
ببخشید..چرا باید دروغ بگم..نه..پست های قبلیتون رو همشو نخوندم..ولی دو سه تای اولو خوندم سوالتونو فهمیدم...این موضوعو یه جای دیگه هم بحث کرده بودم یه انجمن دیگه...

در مورد وضع قانون اینکه بازم نظر خودم رو میگم وشاید درست نباشه..چون از ذهن خودم هست و سندیت نداره ...

اینکه گفتید مثلا ناقص الخلقه بودن آیا این قانون به صورت خودجوش شد قانون و علت العللی نداشته یا یک کسی این قانون رو در عالم هستی قرار داده؟
این مثل این سوال میتونه باشه که بگید مثلا آتش که داغه و مثلا دستت رو ببری توش میسوزونه رو کس قانونش رو وضع کرده یا خود جوشه و علت العللی نداره؟؟؟؟
واااااقعا واقعا این برای منم جای سوال شد....!!!!

ولی فکر کنم فکر کنم علتش ب میگرده به خالقمون...چون همون آتیشی که میسوزونه همه رو و همه چی رو ولی چرا نسوزوند حضرت ابراهیم را...
چون خدامون نخواسته...
پس نتیجه از نظر من قانونگذار همه چی حتی ناقص الخلقه بودن رو خدا وضع کرده و اگه خودش بخواد با وجود متفاوت بودن ژن فرزندی سالم هم به دنیا میاد...مثل مثال آتش حضرت ابراهیم..

بسیار بسیار سپاسگزارم ازتون،این همون چیزیه که من هی میخوام به جناب پاسخگوی دینی بفهمونم انگار نمیخوان بفهمن. (پیشنهاد میکنم حتما پست های قبلی رو هم بخونید شامل مطالب مفیدتریه)
پس فهمیدیم از خداست.پس تجاوز به عفت یک زن که امکان داره آینده ی یک زن رو به تباهی و حتی به خودکشی بکشونه جز قبایح هست یا حسنیات؟فقر چطور؟زلزله ای که صدها هزار خونواده رو داغدار میکنه چطور؟همین غرور و تکبر چطور؟قتل چطور؟و خیلی چطورهای دیگه.در این وضعیت دیگه نمیشه گفت نبود خیر رو میگیم شر.

ره روی فاطمه;558659 نوشت:
یه چیز دیگه یادم اومد..
همین آقا پلیس ما اگه کسی رو به خاطر مثلاسرعت بالا و سبقت به راست .نبستن کمربند و ... دستور ایست بده تا جریمش کنه ولی به نظر شما صد درصد بعد توقف جریمش میکنه؟؟؟؟....از نظر من که نه !!1...

بعد وضع قانون که به علت رعایت نکردن قوانین باید جریمه بشه ولی طرف رعایت نکرده و پلیس خواست که جریمش کنه ناگاه بعضی وقتا چیزی پیش میاد که طرف جریمه نمیشه...(تو پرانتز میگم...عاملی مثل خوااااهش ...ر ش و ه ....معرفی د و س ت و آ ش ن ا ...و ...)..
خلاصه این عوامل باعث میشن قانون وضع شده نادیده گرفته بشن...
پس وضع یه قانون صد در صدی نیست..
بازم میگم قانونی که ما تو دنیا مثل سرعت ماشین و .. وضع میکنیم که سهله بلکه قانون الهی هم اگه خدا بخواد قابل تغییره...

حرفتون کاملا درسته.پس خدا میتونه تغییر بده.این تغییر بده که شما آوردید یعنی در کل شر وجود داره که اگه خدا بخواد میتونه تغییر بده و اگرم نخواد تغییر نمیده.اما:

[=&quot]
[=&quot] [=&quot] [=&quot]اگر شما این سه اصل بپذیری که:[=&quot] [=&quot]1- خدا جهان رو آفریده[=&quot] [=&quot]2- خدا خیرخواه مطلق[=&quot] [=&quot]3- خدا قادر مطلق
اگه این سه شرط رو نپذیری یعنی خدای ادیان رو قبول نداری.
اگه قبول داشته باشی پس ما نباید شاهد شری در جهان باشیم.
[=&quot]

منکران;557859 نوشت:
مثلا ممکنه زلزله برای افرادی که در زیر آوار میمونن ومی میرن و همچنین بازماندگان اونا شر باشه اما برای زمین و نهایتا ساکنان اون خیره چون زلزله موجب تخلیه ی گازهای زمین میشه و در صورتی که این گازها تخلیه نشن متراکم میشه و کل کره ی زمین منفجر میشه در این صورت تمام مردم کره ی زمین نابود میشه پس اونی که در مقایسه با چیزی شره همان چیز در مقایسه با امردیگه ممکنه خیر باشه.(اما اگه فرض کنیم جهان آفریده ی خداست اصلا میشد خدا جهان رو طوری خلق کنه که اصلا خبری از زلزله و تخلیه ی گازهای زمین نباشه) . اما مسأله اینه که اگه این سخن درست هم باشه ناظر به تمام شرور طبیعی نیست میشه شرور طبیعی ای نام برد که نمیشه به سادگی خیری در اون جستجو کرد .

یه چیز کلی بگم ...
هیچ چیز در این دنیا بی مصلحت صورت نمی گیره..حتی خیر و شر...

خیری که مثلا در با اومدن زلزله هست طبق گفتتون تخلیه هست..که بسیار خوبه...
اما اگه در شر اون مساله ساز هست میشه گفت :این شر هم یقینا مصلحت خدا هست...تا خدا نخواد چیزی نمیشه..همچنین اگه خدا بخواد هرچیزی ممکن میشه...اگه خدا بخواد ممکنه همین الان ..الانه الان پیش ما زلزله بیاد و ...
ولی تو این زلزله تا خدا نخواد کسی نمیمیره...اگه بخواد همه رو میکشه...(به قول قدیدمیا یه قنگ ادم میکشه که اونم به خواست خداست..)البته این که میگم به خواست خداست نه اینکه ما نقش نداریم ها...مثلا میگن صدقه هفتاد بلا رو دور میکنه..خب میتونیم پیشگیری کنیم ار بلایا...
خیلی وقتا عامل انسانی موثره...

منکران;557859 نوشت:
ثلا در مورد کودکی که ناقص الخلقه به دنیا میاد،چی میشه گفت؟آیا در این جا هم نکته ی خیری وجود داره؟ممکنه گفته شه وجود داره و اون می تونه این باشه که حس نیکخواهی افرادی بر انگیخته شه(چرا یه عده مثل ناقص الخلقه ها باید جور خیرخواهی بقیه رو بکشن با رنج و درد کشیدن ما نمیدونیم بر چه اساسی)

در این مثال شما و بقیه ی مثالاش نکته هست...

اصلا چرا باید در این موضوع که فرزند ناقصه خیر و شر در نظر بگیرید؟؟؟!!
چرا جور دیگه فکر نمیکنید؟؟
خب مسلما خدا همه چیز رو میتونست خوب و درست و کامل و فرزند رو سالم بفرسته...اما اینجا یه امایی به وجود میاد...
بیاید این طور فکر کنید اگه همه چیز خوب بود و درست و ... پس تفاوت در چی بود.
خدا نامه ی اعمال هر کسی رو دست خودش میده...شاید اصلا هدف از خلقت اون بچه ی ناقص اصلا چیز دیگه باشه...
شاید خدا میخواد با خلق اون بچه ی ناقص پدر مادرش رو مورد ازمایش قرار بده..که ببینه اون پدر مادر در مقابل مواجه شدن با یه فرزند ناقص چه عکس العملی نشون میدن..؟؟!

منکران;558663 نوشت:
حرفتون کاملا درسته.پس خدا میتونه تغییر بده.این تغییر بده که شما آوردید یعنی در کل شر وجود داره که اگه خدا بخواد میتونه تغییر بده و اگرم نخواد تغییر نمیده.اما:

اگر شما این سه اصل بپذیری که: 1- خدا جهان رو آفریده 2- خدا خیرخواه مطلق 3- خدا قادر مطلق
اگه این سه شرط رو نپذیری یعنی خدای ادیان رو قبول نداری.
اگه قبول داشته باشی پس ما نباید شاهد شری در جهان باشیم.

سه عامل رو قبول دارم صد در صده تمام...

اما
برمیگردم به همون داستان اول که براتون فرستادم...گفتم اگه اون داستان رو قشنگ حضمش کنید همه چی حله...
ولی دوباره میگم...
عاملی بسیاری از شر ها خوده ما انسان ها هستیم..

خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند
گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."

فقدان خدا در قلب افراد...فقدان عشق، انسانیت و ایمان...این ها همگی عامل انسانی اند...

پس اگه رعایت نکنیم که به طور صد در صدی رعایت نمیکنیم شاهد شر میشیم..

ره روی فاطمه;558664 نوشت:
یه چیز کلی بگم ...
هیچ چیز در این دنیا بی مصلحت صورت نمی گیره..حتی خیر و شر...

خیری که مثلا در با اومدن زلزله هست طبق گفتتون تخلیه هست..که بسیار خوبه...
اما اگه در شر اون مساله ساز هست میشه گفت :این شر هم یقینا مصلحت خدا هست...تا خدا نخواد چیزی نمیشه..همچنین اگه خدا بخواد هرچیزی ممکن میشه...اگه خدا بخواد ممکنه همین الان ..الانه الان پیش ما زلزله بیاد و ...
ولی تو این زلزله تا خدا نخواد کسی نمیمیره...اگه بخواد همه رو میکشه...(به قول قدیدمیا یه قنگ ادم میکشه که اونم به خواست خداست..)البته این که میگم به خواست خداست نه اینکه ما نقش نداریم ها...مثلا میگن صدقه هفتاد بلا رو دور میکنه..خب میتونیم پیشگیری کنیم ار بلایا...
خیلی وقتا عامل انسانی موثره...

1)"هیچ چیز در این دنیا بی مصلحت صورت نمی گیره..حتی خیر و شر..."
این شر گفتنتون با صفت خدا که خیر مطلق باشه همخونی نداره.

2)آیا خدا تمیتونست که عالم رو طوری درست کنه که زلزله و امثالهم اتفاق نیفته و ما شاهد هزاران کشته نباشیم؟
3)این که مصلحت خداست باید بگین مصلحتش در چیه؟به نظرتون این گفتارتون با منطق و عقل همخونی داره؟

ره روی فاطمه;558666 نوشت:
در این مثال شما و بقیه ی مثالاش نکته هست...

اصلا چرا باید در این موضوع که فرزند ناقصه خیر و شر در نظر بگیرید؟؟؟!!
چرا جور دیگه فکر نمیکنید؟؟
خب مسلما خدا همه چیز رو میتونست خوب و درست و کامل و فرزند رو سالم بفرسته...اما اینجا یه امایی به وجود میاد...
بیاید این طور فکر کنید اگه همه چیز خوب بود و درست و ... پس تفاوت در چی بود.
خدا نامه ی اعمال هر کسی رو دست خودش میده...شاید اصلا هدف از خلقت اون بچه ی ناقص اصلا چیز دیگه باشه...
شاید خدا میخواد با خلق اون بچه ی ناقص پدر مادرش رو مورد ازمایش قرار بده..که ببینه اون پدر مادر در مقابل مواجه شدن با یه فرزند ناقص چه عکس العملی نشون میدن..؟؟!

گناه اون بچه چیه که باید تاوان آزمایش پدر و مادرشو بده؟
شما باید این سه شرط رو هم درنظر بگیری:
خدا جهان رو آفریده
خدا خیر مطلق
خدا قادر مطلق

اینی که شما میگی با خیر مطلق در تضاده.

یه سوال:چرا دارین توجیهاتی میارین که خلاف عقل و منطقه؟چرا نمیخواین حقیقتو قبول کنین؟یعنی اندیشیدن و قبول حقیقت زجر آوره؟

ره روی فاطمه;558667 نوشت:
سه عامل رو قبول دارم صد در صده تمام...

اما
برمیگردم به همون داستان اول که براتون فرستادم...گفتم اگه اون داستان رو قشنگ حضمش کنید همه چی حله...
ولی دوباره میگم...
عاملی بسیاری از شر ها خوده ما انسان ها هستیم..

خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند
گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."

فقدان خدا در قلب افراد...فقدان عشق، انسانیت و ایمان...این ها همگی عامل انسانی اند...

پس اگه رعایت نکنیم که به طور صد در صدی رعایت نمیکنیم شاهد شر میشیم..

شما اینجا این حرفتون رو نقض کردید که گفته بودید:
"
اینکه گفتید مثلا ناقص الخلقه بودن آیا این قانون به صورت خودجوش شد قانون و علت العللی نداشته یا یک کسی این قانون رو در عالم هستی قرار داده؟
این مثل این سوال میتونه باشه که بگید مثلا آتش که داغه و مثلا دستت رو ببری توش میسوزونه رو کس قانونش رو وضع کرده یا خود جوشه و علت العللی نداره؟؟؟؟
واااااقعا واقعا این برای منم جای سوال شد....!!!!

ولی فکر کنم فکر کنم علتش ب میگرده به خالقمون...چون همون آتیشی که میسوزونه همه رو و همه چی رو ولی چرا نسوزوند حضرت ابراهیم را...
چون خدامون نخواسته...
پس نتیجه از نظر من قانونگذار همه چی حتی ناقص الخلقه بودن رو خدا وضع کرده و اگه خودش بخواد با وجود متفاوت بودن ژن فرزندی سالم هم به دنیا میاد...مثل مثال آتش حضرت ابراهیم.."

این قانون رو کی در عالم هستی گذاشته؟تنها سوالم اینه.واقعا جوابش سخته؟قانون قتل،تجاوز،کبر و غروری که در وجود منه و نمیتونم از بین ببرم و تنها میشه تحت کنترل نگهش داشت،دزدی،ناقص الخلقه بودن،سیل و هزاران قبایح دیگه.لطفا یکی پاسخ بده.

منکران;558668 نوشت:
1)"هیچ چیز در این دنیا بی مصلحت صورت نمی گیره..حتی خیر و شر..."
این شر گفتنتون با صفت خدا که خیر مطلق باشه همخونی نداره.

2)آیا خدا تمیتونست که عالم رو طوری درست کنه که زلزله و امثالهم اتفاق نیفته و ما شاهد هزاران کشته نباشیم؟
3)این که مصلحت خداست باید بگین مصلحتش در چیه؟به نظرتون این گفتارتون با منطق و عقل همخونی داره؟

بسیار عالی...سوالای خوبی پرسیدید که انتظارش رو داشتم و میرفت که بپرسید..مخصوص سوال اولیتون که منتظر پرسیدنتون بودم...

منظور از اون شر ،همون شری بود که ما اسم اون اتفافا رو میزاریم شر..همون اتفاقایی که خیلی وقتا خودمون عامل و باعثش میشیم...
اینکه که گفتم هیچ چیز بی مصلحت صورت نمیگیره حتی خیر و شر منظور از این شر مثلا همون زلزله ای بود که شما با عنوان شر نام گذاری کردید بود...نه اینکه خدا که خیر مطلقه اون شر رو به وجود آورده... ماییم که اکثر عوامل رو شر می نامیم در صورتی که شاید مصلحتش بیشتر باشه..

سوال دوم...تو پستای قبلی جواب دادم فکر کنم...خداوند میتونه ولی عامل انسانی...

سوال سوم...مصلحت خدا همون چیزیه که ما شاید ندونیم...
خیلی چیزا رو ممکنه ما به مصلحت خودمون بدونیم ولی به ضررمونه.
خیلی چیزا رو ممکنه ما به ضرر خودمون بدونیم ولی به نفع ماست.

همه یا اینا چیزایی که خدا صد درصد میدونه ولی ما نه...
پس همیشه و همیشه به مصلحتش شکر شکر شکر..

منکران;558669 نوشت:
گناه اون بچه چیه که باید تاوان آزمایش پدر و مادرشو بده؟
شما باید این سه شرط رو هم درنظر بگیری:
خدا جهان رو آفریده
خدا خیر مطلق
خدا قادر مطلق

اینی که شما میگی با خیر مطلق در تضاده.

یه سوال:چرا دارین توجیهاتی میارین که خلاف عقل و منطقه؟چرا نمیخواین حقیقتو قبول کنین؟یعنی اندیشیدن و قبول حقیقت زجر آوره؟

حرفتون رو قبول دارم...ولی قبول دارید که هر کسی رو متناسب با شرایط خودش در آخرت مورد بازخواست قرار میدن..؟؟؟مثلا بچه ای که نه میشنوه نه میبینه و نه حرف میزنه ...!!!

منکران;558670 نوشت:
این قانون رو کی در عالم هستی گذاشته؟تنها سوالم اینه.واقعا جوابش سخته؟قانون قتل،تجاوز،کبر و غروری که در وجود منه و نمیتونم از بین ببرم و تنها میشه تحت کنترل نگهش داشت،دزدی،ناقص الخلقه بودن،سیل و هزاران قبایح دیگه.لطفا یکی پاسخ بده.

واااای....چه سوالایی؟؟!!چه پیچ درپیچ شد...
ولی انسان کامل نیست...
عالم خلقت خیلی پیچیده هستش...بطوری که این سوالا سهله بلکه اگه بری توش خیلی سوالا و مجهولات دیگه میاد تو ذهنت...گیج در گیج میشی..

,

منکران;558670 نوشت:
این قانون رو کی در عالم هستی گذاشته؟تنها سوالم اینه.واقعا جوابش سخته؟قانون قتل،تجاوز،کبر و غروری که در وجود منه و نمیتونم از بین ببرم و تنها میشه تحت کنترل نگهش داشت،دزدی،ناقص الخلقه بودن،سیل و هزاران قبایح دیگه.لطفا یکی پاسخ بده.

متوجه ی یه نکته ای شدم...
اصلا کی گفته که قتل،تجاوز،کبر و غرور و سیل ودزدی ...اینا یه قانونن...؟؟؟؟؟؟؟؟اگه اینا قانون بودن باید بریم دنبال قانون گذارش...اما...

ره روی فاطمه;558671 نوشت:
بسیار عالی...سوالای خوبی پرسیدید که انتظارش رو داشتم و میرفت که بپرسید..مخصوص سوال اولیتون که منتظر پرسیدنتون بودم...

منظور از اون شر ،همون شری بود که ما اسم اون اتفافا رو میزاریم شر..همون اتفاقایی که خیلی وقتا خودمون عامل و باعثش میشیم...
اینکه که گفتم هیچ چیز بی مصلحت صورت نمیگیره حتی خیر و شر منظور از این شر مثلا همون زلزله ای بود که شما با عنوان شر نام گذاری کردید بود...نه اینکه خدا که خیر مطلقه اون شر رو به وجود آورده... ماییم که اکثر عوامل رو شر می نامیم در صورتی که شاید مصلحتش بیشتر باشه..

سوال دوم...تو پستای قبلی جواب دادم فکر کنم...خداوند میتونه ولی عامل انسانی...

سوال سوم...مصلحت خدا همون چیزیه که ما شاید ندونیم...
خیلی چیزا رو ممکنه ما به مصلحت خودمون بدونیم ولی به ضررمونه.
خیلی چیزا رو ممکنه ما به ضرر خودمون بدونیم ولی به نفع ماست.

همه یا اینا چیزایی که خدا صد درصد میدونه ولی ما نه...
پس همیشه و همیشه به مصلحتش شکر شکر شکر..

واقعا من متوجه نمیشم،شما واقعا نمیفهمین یا نمیخواین بفهمین یا میزنین به نفهمیدن؟
شما میگین شر توش خیره.شر از اسمش معلومه.این با خیر خواه بودن مطلق خدا در تضاده.واقعا این فهمش برای شما اینقد سخته که متوجه نمیشین؟
شما میگین انسان باعثشه منم میگم درست.اما شما باید اینم جواب بدین که آیا این قانون ها در نظام جهان وجود داره یا نه که بوسیله ی من نمایان بشه؟
همون آتش شما رو مثال میزنم.آیا آتش صورت خودجوش قانونش اینه که من دستمو ببرم توش بسوزه که باعث شر شه یا کسی قانون سوزاننده بودن رو در وجود آتش گذاشته؟آیا علت العلل نداره؟واقعا درک این مسئله سخته براتون؟

آدم عاقل دنبال علت میگرده نه مصلحت.

ره روی فاطمه;558674 نوشت:
متوجه ی یه نکته ای شدم...
اصلا کی گفته که قتل،تجاوز،کبر و غرور و سیل ودزدی ...اینا یه قانونن...؟؟؟؟؟؟؟؟اگه اینا قانون بودن باید بریم دنبال قانون گذارش...اما...

اگه در دنیای الکتریکی که من میسازم در سیستمش قتل و کشتار و سیل و تجاوز و کبر و غرور رو نذارم آیا رباط های داخلش میتونن همچین کاری کنن یا شاهد سیل باشیم؟منظورم از این نظر قانونه.

منکران;558675 نوشت:
شما میگین شر توش خیره.شر از اسمش معلومه.این با خیر خواه بودن مطلق خدا در تضاده.واقعا این فهمش برای شما اینقد سخته که متوجه نمیشین؟
شما میگین انسان باعثشه منم میگم درست.اما شما باید اینم جواب بدین که آیا این قانون ها در نظام جهان وجود داره یا نه که بوسیله ی من نمایان بشه؟
همون آتش شما رو مثال میزنم.آیا آتش صورت خودجوش قانونش اینه که من دستمو ببرم توش بسوزه که باعث شر شه یا کسی قانون سوزاننده بودن رو در وجود آتش گذاشته؟آیا علت العلل نداره؟واقعا درک این مسئله سخته براتون؟

آدم عاقل دنبال علت میگرده نه مصلحت.

ای بابا...
من که اول گفتم عامل اون خداست...اما نه عامل شر...
قانون سوزاننده بودن رو خدا گذاشته و هر وقت هم بخواد این قانون رو برم میداره...
اینکه میگید دستتونو برید تو اتسش و بسوزه و بعد بشه شر این عقلانی نیست...خب خوده شما مثلا عقلتون این اجازه رو بهتون میده که دستتون رو ببرید تو اتیش؟؟؟؟نه...پس اگه ببری خودت دستتو تو اتیش میشه شر..پس خودت با عقل خودت عامل شر شدی...نه خدا..حالا متوجه شدید؟؟

منکران;558676 نوشت:
اگه در دنیای الکتریکی که من میسازم در سیستمش قتل و کشتار و سیل و تجاوز و کبر و غرور رو نذارم آیا رباط های داخلش میتونن همچین کاری کنن یا شاهد سیل باشیم؟منظورم از این نظر قانونه.

خدا خالقه.. ما هم میتونیم خالق باشیم...اما خالقیت خدا کجا و ما کجا...ما مثلا اگه در دنیای التریکی رباطی بسازیم درسته باید همه چیز رو براش تعریف شده قانون گذاری کنیم حتی اگه قتل باشه...
در دنیای رباط مثلا اگه فرمان پول دزدی رو براش قانون گذاری کنیم فقط میتونه پول دزدی کنه ولی چون عقل نداره نمیتونه بفهمه که باید کار کنه تا پول بدست بیاره...
اما خالقی که آدمی رو خلق کرده عقل بهش داده...گفته کار کن تا روزی بدست بیار ولی هیچ وقت قانون این رو نذاشته که دزدی کن...این خوده آدمیه که برای سهولت خودش که تن به کار نده میره دزدی...یا بقیه ی مثالا تون که در مورد قانون زدید..

منکران;558646 نوشت:

1)درمورد شر هنوز چیزی مشخص نشده.من دارم یه سوال کوتاه میپرسم آسمون ابریه؟شما داری واسم توضیح میدی به فلان طریق و فلان طرق آسمون ابری میشه.جناب صلاحیت پاسخ دادن ندارید و نمیدونید به یک سوال چطوری پاسخ بدید لطفا در این محیط ها حضور پیدا نکنید و به خودتون برپسب کارشناس پاسخگوی دینی نزنید.

2)این تاپیک درمورد آزمایش الهی نیست،درمورد مسئله ی شر هستش.

موفق باشید



آفرین برلطف وبر انصاف تان
آفرین بر این کلام صاف تان
این همه آموزه ها گفتم به تو
آفرین بر گفته ی نا صاف تان

ره روی فاطمه;558678 نوشت:
خدا خالقه.. ما هم میتونیم خالق باشیم...اما خالقیت خدا کجا و ما کجا...ما مثلا اگه در دنیای التریکی رباطی بسازیم درسته باید همه چیز رو براش تعریف شده قانون گذاری کنیم حتی اگه قتل باشه...
در دنیای رباط مثلا اگه فرمان پول دزدی رو براش قانون گذاری کنیم فقط میتونه پول دزدی کنه ولی چون عقل نداره نمیتونه بفهمه که باید کار کنه تا پول بدست بیاره...
اما خالقی که آدمی رو خلق کرده عقل بهش داده...گفته کار کن تا روزی بدست بیار ولی هیچ وقت قانون این رو نذاشته که دزدی کن...این خوده آدمیه که برای سهولت خودش که تن به کار نده میره دزدی...یا بقیه ی مثالا تون که در مورد قانون زدید..

من فکر نکنم کلا شما مفهموم این سه مورد رو فهمیده باشین:
1_خدا جهان رو آفریده
2_خدا خیرخواه مطلق
3_خدا قادر مطلق

یه اندیشمندی واقعا راست گفته:"کسی که به جای قل و منطق دین رو برگزیده نمیشه باهاش از عقل و منطق صحبت کرد"

رک گوییم رو ببخشین.

موفق باشین

منکران;558675 نوشت:
واقعا من متوجه نمیشم،شما واقعا نمیفهمین یا نمیخواین بفهمین یا میزنین به نفهمیدن؟
شما میگین شر توش خیره.شر از اسمش معلومه.این با خیر خواه بودن مطلق خدا در تضاده.واقعا این فهمش برای شما اینقد سخته که متوجه نمیشین؟
شما میگین انسان باعثشه منم میگم درست.اما شما باید اینم جواب بدین که آیا این قانون ها در نظام جهان وجود داره یا نه که بوسیله ی من نمایان بشه؟
همون آتش شما رو مثال میزنم.آیا آتش صورت خودجوش قانونش اینه که من دستمو ببرم توش بسوزه که باعث شر شه یا کسی قانون سوزاننده بودن رو در وجود آتش گذاشته؟آیا علت العلل نداره؟واقعا درک این مسئله سخته براتون؟

آدم عاقل دنبال علت میگرده نه مصلحت.


سلام
لحنتون خیلی تنده معلومه عقل عصیانگر حدود ادب رو هم نمیشناسه
خوب خانم دانشمند بفرمایید بگید
اگه قرار باشه با ماشین تصادف کنید و خرد و خمیر بشید و چندین ماه تو بیمارستان بستری بشید اما در مسیر خیابان یکدفعه یک نفر آدم بد اخلاق بیاد یک تفی بندازه رو لباس شما و شما شروع کنید به دعوا با او و او هم یک سیلی جانانه بذاره زیر گوش شما که کلا فراموش کنید کجا می رفتید و برگردید خونه که همسر گرامی رو بیارید تا با آقا بداخلاقه دعوا کنه و آخرشم اون میره و دیگه خبری ازش نمیشه ... بنظر شما اون سیلی جانانه که جان شما رو نجات داد و بجای چندین ماه درد یک درد چند دقیقه ای رو جایگزین کرد شره یا خیر ؟
شاید بهتر است مثالی دیگر بزنم
فرض بگیرید در روستا هستید و تعدادی مرغ و خروس دارید یک روز می آیید می بینید آن مرغی که هر روز برایتان تخم می کرد نیست و از قرائن معلوم میشود خانم روباهه اونو گرفته و برده برای بچه های گشنه اش خوب این شر است یا خیر ؟
مثالهای زیادی میتوان زد که نشان می دهد خیر و شر نسبی است
امور از جهت خیرشان به حق تعالی و از جهت شرشان با ما منسوب اند
یا علیم

منکران;559149 نوشت:
یه اندیشمندی واقعا راست گفته:"کسی که به جای قل و منطق دین رو برگزیده نمیشه باهاش از عقل و منطق صحبت کرد"

رک گوییم رو ببخشین.

موفق باشین

رک گویی؟؟؟؟؟؟؟شما که کلا رکی....از نفهمی تا هر چی که بخوای نسبت میدید ...حتی به کارشناس هم تو پست های قبل توهین کردید...

من هر چی میدونستم گفتم..ولی فکر کنم این شمایی که نمیخوای بپزیرید..چون

کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودش رو زده به خواب نه !!!
فکر کنم شما خودتون رو زدید به خواب..
به هر حال ...

شایدم رک گوییتون رو نبخشم !!!

و من الله توفیق

محی الدین;559196 نوشت:

سلام
لحنتون خیلی تنده معلومه عقل عصیانگر حدود ادب رو هم نمیشناسه
خوب خانم دانشمند بفرمایید بگید
اگه قرار باشه با ماشین تصادف کنید و خرد و خمیر بشید و چندین ماه تو بیمارستان بستری بشید اما در مسیر خیابان یکدفعه یک نفر آدم بد اخلاق بیاد یک تفی بندازه رو لباس شما و شما شروع کنید به دعوا با او و او هم یک سیلی جانانه بذاره زیر گوش شما که کلا فراموش کنید کجا می رفتید و برگردید خونه که همسر گرامی رو بیارید تا با آقا بداخلاقه دعوا کنه و آخرشم اون میره و دیگه خبری ازش نمیشه ... بنظر شما اون سیلی جانانه که جان شما رو نجات داد و بجای چندین ماه درد یک درد چند دقیقه ای رو جایگزین کرد شره یا خیر ؟
شاید بهتر است مثالی دیگر بزنم
فرض بگیرید در روستا هستید و تعدادی مرغ و خروس دارید یک روز می آیید می بینید آن مرغی که هر روز برایتان تخم می کرد نیست و از قرائن معلوم میشود خانم روباهه اونو گرفته و برده برای بچه های گشنه اش خوب این شر است یا خیر ؟
مثالهای زیادی میتوان زد که نشان می دهد خیر و شر نسبی است
امور از جهت خیرشان به حق تعالی و از جهت شرشان با ما منسوب اند
یا علیم

درود

گفتم که رک گوییه.شما دوست داری پشت سر بگم؟

شما پست های قبلی رو مطالعه بفرما بعد با هم بحث میکنیم دوست عزیز.
موفق باشید.

به گفته خود خداوند آنچه ازخیر به شما میرسد ازجانب من وآنچه از شر به شما میرسد از جانب خودتان است

محی الدین;559196 نوشت:

سلام
لحنتون خیلی تنده معلومه عقل عصیانگر حدود ادب رو هم نمیشناسه
خوب خانم دانشمند بفرمایید بگید
اگه قرار باشه با ماشین تصادف کنید و خرد و خمیر بشید و چندین ماه تو بیمارستان بستری بشید اما در مسیر خیابان یکدفعه یک نفر آدم بد اخلاق بیاد یک تفی بندازه رو لباس شما و شما شروع کنید به دعوا با او و او هم یک سیلی جانانه بذاره زیر گوش شما که کلا فراموش کنید کجا می رفتید و برگردید خونه که همسر گرامی رو بیارید تا با آقا بداخلاقه دعوا کنه و آخرشم اون میره و دیگه خبری ازش نمیشه ... بنظر شما اون سیلی جانانه که جان شما رو نجات داد و بجای چندین ماه درد یک درد چند دقیقه ای رو جایگزین کرد شره یا خیر ؟
شاید بهتر است مثالی دیگر بزنم
فرض بگیرید در روستا هستید و تعدادی مرغ و خروس دارید یک روز می آیید می بینید آن مرغی که هر روز برایتان تخم می کرد نیست و از قرائن معلوم میشود خانم روباهه اونو گرفته و برده برای بچه های گشنه اش خوب این شر است یا خیر ؟
مثالهای زیادی میتوان زد که نشان می دهد خیر و شر نسبی است
امور از جهت خیرشان به حق تعالی و از جهت شرشان با ما منسوب اند
یا علیم

درود
گفتم که از رک گوییه،شما دوس داری پشت سر بگم؟

لطفا پست های قبلی رو مطالعه بفرمایین بعد با هم بحث میکنیم دوست عزیز.
درمورد نسبی بودن شر هم در پست های قبلی صحبتش رو کردم و نیازی به تکرار مجدد نیست،لطفا مطالعه کنید بعد در خدمتم.
موفق باشید

درود جناب محی الدین
گفتم که از رک گوییه،شما دوس داری پشت سر بگم؟

لطفا پست های قبلی رو مطالعه بفرمایین بعد با هم بحث میکنیم دوست عزیز.
درمورد نسبی بودن شر هم در پست های قبلی صحبتش رو کردم و نیازی به تکرار مجدد نیست،لطفا مطالعه کنید بعد در خدمتم.
موفق باشید

[=&quot]
خانم ره روی فاطمه

من برای گفتن حقیقت مرزی قائل نیستم.چون در حقیقت توهین وجود نداره.اگه شما اونا رو توهین میدونید پس فهش دادن اسمش چیه؟

من قبلا پذیرفته بودم اما از وقتی رفتم دنبال حرفای منطقی و عقلی دیدم این توجیهات با عقل و منطق در تضاده.الان این شمایید که اطرافو نمیبینید و تنها تفکر خودتونو درست میدونید.[=&quot]

[=&quot] [=&quot]باهاتون موافقم،کسی که نخواد بفهمه و تنها گفته های خودش رو سند میدونه رو نمیشه به واقعیت کشوند[=&quot].

[=&quot]

[=&quot]بازم پیشنهاد میکنم در مورد مطلق بودن یک چیز بیشتر تحقیق کنین تا اون سه مورد براتون درکش بیشتر شه[=&quot].(این توهین نیست بانو،نگم خیانت کردم)

[=&quot]

[=&quot]موفق باشید[=&quot]

[=&quot]
خانم ره روی فاطمه

من برای گفتن حقیقت مرزی قائل نیستم.چون در حقیقت توهین وجود نداره.اگه شما اونا رو توهین میدونید پس فهش دادن اسمش چیه؟

من قبلا پذیرفته بودم اما از وقتی رفتم دنبال حرفای منطقی و عقلی دیدم این توجیهات با عقل و منطق در تضاده.الان این شمایید که اطرافو نمیبینید و تنها تفکر خودتونو درست میدونید.[=&quot]

[=&quot] [=&quot]باهاتون موافقم،کسی که نخواد بفهمه و تنها گفته های خودش رو سند میدونه رو نمیشه به واقعیت کشوند[=&quot].

[=&quot]

[=&quot]بازم پیشنهاد میکنم در مورد مطلق بودن یک چیز بیشتر تحقیق کنین تا اون سه مورد براتون درکش بیشتر شه[=&quot].(این توهین نیست بانو،نگم خیانت کردم)

[=&quot]

[=&quot]موفق باشید[=&quot]

صادق;557377 نوشت:
عدمی بودن شرور می باشد که به اختصار به آن اشاره می کنم . شر امر وجودی نیست، بلکه به نوعی نبود یا منشا نبودی است ؛ مثلا کوری، نبود بینایی است . نادانی ، نبود دانایی است .فقر ،نبود دارایی است
بسم الله الرحمن الرحیم...سلام بر همگی....خداوند خالق خیر و شر است...چنانچه در قران داریم خداوند شما را به خیر و شر می ازماید...کاملا کلمه خیر و شر در ایه وارد شده....لذا اینکه شر عدمی است خرافاتی بیش نیست و متضاد قران بزرگوار است که افرادی که جنبه دیدن حقیقت و جفت خیر یعنی شر را ندارند ان را بی دلیل رد می کنند...هرچیزی جفتی داره و جفت خیر شر هست....ما زمانی به چیزی میگوییم خیر که شری در کنارش باشد هر کدام نباشد دیگری هم معنا ندارد.....اگر بگوییم شر وجود ندارد باید پشت سرش بگوییم خیر هم وجود ندارد...این مثال کوری عدم بینایی است اصلا قابل قبول نیست زیرا باید بینایی را با بینایی سنجید و گفت چه چیز را می بینی خیر را یا شر را...گناه را یا ثواب را...چون بینایی عدمش نامی داریم برای خواندش ان را در مقابل بینایی قرار می دهیم که کاری غلط است برای مثال ما می دانیم به درخت درخت می گوییم اما برای عدم درخت اسمی درست نکردیم مثلا هرگز بگیم درچت=عدم درخت لذا کوری فقط یک کلمه عدمی است که ان را در برابر بینایی قرار دادیم وگرنه کوری هم کلا عدم دیدن نیست بلکه تمام کورها سیاهیی را می بینند و سیاهی و تاریکی وجود دارند..از طرفی بینا اگر چشمش را ببندد سیاهی کور را می بیند ویا وقتی که خواب است بازم بیناست اما مثل کور است این مثال را نیز برای تاریکی می زنند که عدم نور هست در صورتی که خب نور هم عدم تاریکی هست و در قران بصراحت تمام خدا اعلام کرده که الله تاریکی و نور را افرید باز هم کافران کافرند....هم شر زیباست هم خیر هر کدوم در جایگاه خودش برای خاص خودش زیباست و کمال داره و خالق هر الله است

ولي جناب nothing فلاسفة مشا و پيرو ان حكمت متعاليه چون مؤسسش ملا صدرا دقيقا حرفهاي متضاد شما رو زدن

چه طور يك وجودي كه خواستگاهش خيره شر صادر كنه؟!!!
شر و خير مثل زوج و فرد در أعداد با هم جمع نميشون
اگه خدا وجودي هست كه شر رو صادر ميكنه پس بايد اين شر در كنار خير در وجود خدا باشه چون وجود از ذاتيات خودش چيزي رو به بيرون صادر ميكنه پس اگه خدا منشأ هم خير و شر باشه اون وقت دو چيز متناقض و متضاد در يك وجود جمع ميشه كه از لحاظ فلسفه اين نا ممكنه

nothing;559706 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم...سلام بر همگی....خداوند خالق خیر و شر است...چنانچه در قران داریم خداوند شما را به خیر و شر می ازماید...کاملا کلمه خیر و شر در ایه وارد شده....لذا اینکه شر عدمی است خرافاتی بیش نیست و متضاد قران بزرگوار است که افرادی که جنبه دیدن حقیقت و جفت خیر یعنی شر را ندارند ان را بی دلیل رد می کنند...هرچیزی جفتی داره و جفت خیر شر هست....ما زمانی به چیزی میگوییم خیر که شری در کنارش باشد هر کدام نباشد دیگری هم معنا ندارد.....اگر بگوییم شر وجود ندارد باید پشت سرش بگوییم خیر هم وجود ندارد...این مثال کوری عدم بینایی است اصلا قابل قبول نیست زیرا باید بینایی را با بینایی سنجید و گفت چه چیز را می بینی خیر را یا شر را...گناه را یا ثواب را...چون بینایی عدمش نامی داریم برای خواندش ان را در مقابل بینایی قرار می دهیم که کاری غلط است برای مثال ما می دانیم به درخت درخت می گوییم اما برای عدم درخت اسمی درست نکردیم مثلا هرگز بگیم درچت=عدم درخت لذا کوری فقط یک کلمه عدمی است که ان را در برابر بینایی قرار دادیم وگرنه کوری هم کلا عدم دیدن نیست بلکه تمام کورها سیاهیی را می بینند و سیاهی و تاریکی وجود دارند..از طرفی بینا اگر چشمش را ببندد سیاهی کور را می بیند ویا وقتی که خواب است بازم بیناست اما مثل کور است این مثال را نیز برای تاریکی می زنند که عدم نور هست در صورتی که خب نور هم عدم تاریکی هست و در قران بصراحت تمام خدا اعلام کرده که الله تاریکی و نور را افرید باز هم کافران کافرند....هم شر زیباست هم خیر هر کدوم در جایگاه خودش برای خاص خودش زیباست و کمال داره و خالق هر الله است

درود

سپاسگزارم از پاسختون.شما با این حرفا خدای ادیا رو نفی کردید.چون این وجود شر با خیرمطلق بودن خدا همخونی نداره.

موضوع قفل شده است