از زندگی یکنواخت خسته شدم

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
از زندگی یکنواخت خسته شدم

سلام
از زندگی یکنواخت خسته شده ام از اینکه از صبح تا شب سرکارم و زندگیم کلا تکراری شده هر سرگرمی جدید هم فقط دو سه روز برام جالبه بعدش دوباره احساس پوچی و بیهودگی پیدا میکنم

[SPOILER]همیشه آرزو داشتم جای اشخاص دیگه ای باشم (منظورم شخصیت های موفقه ) از این که زندگی من هیچ شباهتی به اونا نداره و از اینکه هرگز نمی توانم کارهایی که دوست دارم انجام بدم احساس بدی بهم دست میده [/SPOILER]

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

ونوس;481048 نوشت:
سلام
از زندگی یکنواخت خسته شده ام از اینکه از صبح تا شب سرکارم و زندگیم کلا تکراری شده هر سرگرمی جدید هم فقط دو سه روز برام جالبه بعدش دوباره احساس پوچی و بیهودگی پیدا میکنم

[SPOILER]همیشه آرزو داشتم جای اشخاص دیگه ای باشم (منظورم شخصیت های موفقه ) از این که زندگی من هیچ شباهتی به اونا نداره و از اینکه هرگز نمی توانم کارهایی که دوست دارم انجام بدم احساس بدی بهم دست میده [/SPOILER]

بسمه تعالی
با تقدیم سلام و تحیت و عرض خوش آمد خدمت شما خواهر محترم
وضعیت پیش امده بیش از انکه از تکراری بودن ایام باشد، به سبک زندگی و تفکر حضرتعالی باز میگردد. به تعبیری احساس تکراری بودن روزها معلول سطحی از ناکامیهای واقعی است که با سطحی از احساس ناکامی عجین شده است. ناکامیهای واقعی گریز ناپذیر هستند و هر فردی به نوبه خود با انها مواجه می شود، اما آنچه که تولید افسردگی، نارضایتی و...می کند گره خوردن این ناکامی به احساس ناکامی است که در واقع بهره و حظی از واقع ندارد و تنها ساخته ذهن و نوع تفکر ماست.
شاهد بنده برای این مدعا، فرمایشات شماست، آنجایی که؛
_ گرفتار مقایسه صعودی با دیگر افراد شده اید
_ از واژهایی نظیر هیچوقت، همیشه و...استفاده می کنید
_ در آرزوها به سر می برید
و...
بنابراین به شما خواهر محترم پیشنهاد می شود؛
1- قابلیتهای و موفقیتهای خود را ببینید و شکر آن را بجا آورید.
2- از تمرکز و فاجعه سازی از نداشته ها اجتناب کنید.
3- مثبت اندیشی را تجربه کنید. مثبت اندیشی به معنای پاک کردن صورت مسئله مشکلات نیست بلکه به معنای این است که از دیدن نقاط قوت و داشته های زندگی غافل نشویم، امید داشته باشیم و بدانیم مشکلات همیشگی نیست.
4- از مقایسه صعودی خودداری کنید و بجای آن، مقایسه با قوس نزول را تجربه کنید. مقایسه صعودی باعث غم و اندوه است در حالیکه مقایسه با افراد پایینتر رضایت و خوشنودی را به دنبال خواهد داشت.
5- از کمال گرایی اجتناب کنید و برای خود ارزش و احترام بیشتری قائل شوید.
6- فاصله میان خود آرمانی (آنچه که دوست دارید باشید) را با خود واقعی( آنچه که هستید) کاهش دهید. هرقدر فاصله میان این دو خود بیشتر باشد نارضایتی شما نیز بیشتر است و هر چقدر فاصله این دو کمتر باشد خودارزشمندی و احساس رضایت شما نیز افزایش می یابد و این میسر نیست مگر اینکه از سویی خود را دوست بدارید و از سوی دیگر از سختگیری نسبت به خود اجتناب کنید(پرهیز از توقع بالا از خود یعنی همان کمال زدگی) و از آرزوهای طولانی فاصله بگیرید.
7- واژها تاثیر شگرفی در ذهن و تفکر ما دارند، بنابراین لازم است از بکار بردن واژه های تحریف شده در مکالمات واقعی و ذهنی خود اجتناب کنیم. واژه هایی مانند، هرگز، همیشه، هیچوقت، هیچکس، باید، نباید و...از جمله واژه های مسموم و تحریف شده هستند. بنابراین سعی کنید از بکار بردن این واژها پرهیز کنید و آنها را از قاموس الفاظ خود حذف کنید.
8- در ارتباط با سرگرمی و کار جدید نیز، بهتر است که ان را متناسب با استعداد و علاقه خود گزینش نمایید و توقع اینکه به رف ایجاد یک کار جدید فضای روانی شما کاملا تغییر کند را نداشته باشید. لازم است شما مجموعه ای از عوامل شناختی، رفتاری و عاطفی را در کنار هم دنبال کنید که به مواردی از انها اشاره کردم، برای تکمیلتر شدن این چرخه، ورزش منظم، صله رحم و گردش، مسافرت، خواب مناسب (خواب سر شب و سحر خیزی و...) و تغذیه سالم (متناسب با طبع خود و منطبق با طب سنتی) ضرورت دارد.

برای شما از درگاه خداوند متعال سعادت و خوشبختی را مسئلت دارم.

سلام ...

هنرهای جدید یادبگیر ... هنر باعث میشه که هر روزت با روزه دیگرت متفاوت باشه ...

نقاشی . موسیقی . سینما . آشپزی و ...

سلام
راستش منم احساس یکنواختی و خستگی میکنم . هیچ شوقی نسبت به آیندم ندارم. هروقت فکر چیزایی رو میکنم که یگران براشون شوقه من حالم خراب میشه. حال ادامه تحصیلمو ندارم و یک ماهه سر کلاسام نرفتم . حتی نمیخوام سر کارمم برم بهشون گفتم جایگزین پیدا کنین. مدام حالم یه هم میخوره و به شدت قلبم از جاش کنده میشه . کل بدنم تو فشاره و درد میکنه تا جاییکه نمیتونم حرکت کنم و نمیتونم دراز هم بکشم آرام و قرار ندارم. خیلی دکتر و قرص رفتم دوتای آخری گفتن افسردگی و استرسه . اما کی و چه جوری معجزه میشه خدا میدونه. گاهی میگم مردن از این زجر راحت تره چون من توانایی زندگی کردن ندارم و نمی تونم

روزنه;481475 نوشت:
سلام
راستش منم احساس یکنواختی و خستگی میکنم . هیچ شوقی نسبت به آیندم ندارم. هروقت فکر چیزایی رو میکنم که یگران براشون شوقه من حالم خراب میشه. حال ادامه تحصیلمو ندارم و یک ماهه سر کلاسام نرفتم . حتی نمیخوام سر کارمم برم بهشون گفتم جایگزین پیدا کنین. مدام حالم یه هم میخوره و به شدت قلبم از جاش کنده میشه . کل بدنم تو فشاره و درد میکنه تا جاییکه نمیتونم حرکت کنم و نمیتونم دراز هم بکشم آرام و قرار ندارم. خیلی دکتر و قرص رفتم دوتای آخری گفتن افسردگی و استرسه . اما کی و چه جوری معجزه میشه خدا میدونه. گاهی میگم مردن از این زجر راحت تره چون من توانایی زندگی کردن ندارم و نمی تونم

چرا چی شده ... تو برایه چی ناراحتی ...

نفرنفر;481477 نوشت:
چرا چی شده ... تو برایه چی ناراحتی ...

راستش مشکلات برام مهم نبود همیشه سعی میکردم خوش باشم اما نمیدونم یهوی چجوری شد الان 5 ماهه که اینطوری شدم

روزنه;481480 نوشت:
راستش مشکلات برام مهم نبود همیشه سعی میکردم خوش باشم اما نمیدونم یهوی چجوری شد الان 5 ماهه که اینطوری شدم

هر چقدر که مشگلات زیاد باشن ... تا زمانیکه آدم امیدش رو از دست نداده ... چنین احساس هایی بوجود نمیاد ...
امیدت رو از دست نده ... انشالله مشگلاتت زودتر حل میشن .

روزنه;481475 نوشت:
سلام
راستش منم احساس یکنواختی و خستگی میکنم . هیچ شوقی نسبت به آیندم ندارم. هروقت فکر چیزایی رو میکنم که یگران براشون شوقه من حالم خراب میشه. حال ادامه تحصیلمو ندارم و یک ماهه سر کلاسام نرفتم . حتی نمیخوام سر کارمم برم بهشون گفتم جایگزین پیدا کنین. مدام حالم یه هم میخوره و به شدت قلبم از جاش کنده میشه . کل بدنم تو فشاره و درد میکنه تا جاییکه نمیتونم حرکت کنم و نمیتونم دراز هم بکشم آرام و قرار ندارم. خیلی دکتر و قرص رفتم دوتای آخری گفتن افسردگی و استرسه . اما کی و چه جوری معجزه میشه خدا میدونه. گاهی میگم مردن از این زجر راحت تره چون من توانایی زندگی کردن ندارم و نمی تونم

سلام

با اجازه از کارشناس محترم

دوست عزیز فکر می کنم همانطور که دکترها گفتن مبتلا به افسردگی هستی
و افسردگی با درارو درمان می شه ولی درمانش طولانی مدته
اگر با مصرف دارو بعد از مدتی هنوزم این احساسهای ناخوشایندت بر طرف نشده
قرصهایی که می خوردی باید عوض بشه
قرصهای افسردگی متنوع و زیاد هستند و ممکنه بعضی از انها برای بعضی بیماران موثر نباشه
در این صورت باید با مراجعه به دکتر
داروت و عوض کنی

مورد دیگری که در رفع افسردگی خیلی تاثیر داره ورزش بخصوص یوگا است

یوگا تاثیر بسیار زیادی در ارامش و از بین رفتن افسردگی داره

موفق باشی

دل ارام;481518 نوشت:
سلام

با اجازه از کارشناس محترم

دوست عزیز فکر می کنم همانطور که دکترها گفتن مبتلا به افسردگی هستی
و افسردگی با درارو درمان می شه ولی درمانش طولانی مدته
اگر با مصرف دارو بعد از مدتی هنوزم این احساسهای ناخوشایندت بر طرف نشده
قرصهایی که می خوردی باید عوض بشه
قرصهای افسردگی متنوع و زیاد هستند و ممکنه بعضی از انها برای بعضی بیماران موثر نباشه
در این صورت باید با مراجعه به دکتر
داروت و عوض کنی

مورد دیگری که در رفع افسردگی خیلی تاثیر داره ورزش بخصوص یوگا است

یوگا تاثیر بسیار زیادی در ارامش و از بین رفتن افسردگی داره

موفق باشی


ممنونم ولی گاها حالم خیلی بد میشه نمیتونم حرکت کنم

روزنه;481645 نوشت:
ممنونم ولی گاها حالم خیلی بد میشه نمیتونم حرکت کنم

سلام دوست عزیز

احتمالا دچار حملات عصبی می شی که در زمانی این حملات اتفاق می افتد که در معرض استرس و نگرانی
شدید واقع می شی

همانطور که قبلا گفتم احتمالا داروهات موثر واقع نشده
حتما با مراجعه به دکتر
یا تعویض دکترت این مسائل و باهش در میان بزار

رفتن به کلاسهای ورزش و بخصوص یوگا رو حتما فراموش نکن
که تاثیر بسیاری در رفع افسردگی داره

در مورد یوگا من تضمین بهت می دم انشالله اگر رفتی
بعد از دوماه دیگه بیا اینجا نتیجه شو بیان کن

موفق باشی

روزنه;481475 نوشت:
سلام
راستش منم احساس یکنواختی و خستگی میکنم . هیچ شوقی نسبت به آیندم ندارم. هروقت فکر چیزایی رو میکنم که یگران براشون شوقه من حالم خراب میشه. حال ادامه تحصیلمو ندارم و یک ماهه سر کلاسام نرفتم . حتی نمیخوام سر کارمم برم بهشون گفتم جایگزین پیدا کنین. مدام حالم یه هم میخوره و به شدت قلبم از جاش کنده میشه . کل بدنم تو فشاره و درد میکنه تا جاییکه نمیتونم حرکت کنم و نمیتونم دراز هم بکشم آرام و قرار ندارم. خیلی دکتر و قرص رفتم دوتای آخری گفتن افسردگی و استرسه . اما کی و چه جوری معجزه میشه خدا میدونه. گاهی میگم مردن از این زجر راحت تره چون من توانایی زندگی کردن ندارم و نمی تونم

سلام

بنده تجربه خود را از برخورد با موارد مشابه شما خدمتتان عرض می‌کنم:

لازم است با یک روان شناس متدین(ترجیحاً زن) هم مشورت کنید. داروی تنها بدون تقویت فکر و کنترل افکار، درمان را طولانی می‌کند.... شما احتیاج به آموزش مهارت زندگی دارید( برخورد با سختی‌ها و ...)

بی‌حالی شما و عدم توانایی در حرکت احتمالاً مربوط به آثار قرصها می‌باشد که اعصاب را ریلکس می‌کند و قدرت ماهیچه‌ها را کم می‌کند... اگر پزشک صلاح دید از فلوکسیتین که داروی کم ضرری است استفاده کنید.

به هیچ وجه من الوجوه کار یا درس خود را ترک نکنید .... حتی اگر در محل کار با دلسوزی دیگران یا بی‌حالی یا غش کردن مواجه شدید.... چونکه در بی‌کاری، احساس پوچی و بدرد نخوری کرده و با هجوم افکار منفی بیماری تشدید می‌شود...شاید با مشورت و نامه از دکتر تعداد واحد خود را بتوانید کم کنید.

آیا دلیل افسردگی یا اضطراب شما کار توام با درس نیست؟ ... که موجب عقب افتادن در درس می شود!... حل مسئله پاک کردن صورت آن نیست!

با توجه به روایات، بنده به شما نوید یک ارتقای معنوی در زندگی را با این بیماری می‌دهم .... فقط با توکل به خدا برای درمان نزد مشاور متدین، و روان پزشک بروید... نتیجه را به مربی خود یعنی خدا واگذار کنید.. او بسیار شما را دوست دارد ... در قیامت وقتی اجر صبر بر بیماری را دریافت کنید خواهید گفت که کاش تمام عمرم را بیمار بودم ای مهربان ترین مهربانان!

برای خود طول دوره‌ی درمان را تعیین نکنید که به اضطراب بیشتر منجر شود... با مطالعه در مورد افسردگی، اضطراب، و فلسفه‌ی بیماری در تربیت دینی، چهارچوب فکری خود را محکم کنید تا دوره‌ی درمان کوتاهتر شود.. ممکن است یکسال یا بیشتر با این بیماری زندگی کنید ... پس با او دوست شوید و هر روز به او سلام کنید و برنامه‌ی کاری تا شب را با هم تنظیم کنید

به بیماری به عنوان دشمن و مزاحم نگاه کنید چون از زندگی با او دچار اضطراب و افسردگی بیشتر می شوید... بیماری شما در مقابل بیماری های دیگر بسیار ساده و قابل درمان و راحتتر است

نگویید اگر این بیماری نبود فلان کارم زودتر انجام می شد و ..... عسی ان تکزهو شیئاً فهوا خیر لکم ... سر فرصت مناسب برای شما تمام کارها به نتیجه می‌رسد

سلام ما را به بیماری خود برسانید.. که هرچه از دوست رسد نیکوست و برای تربیت و ارتقاء ما لازم می‌باشد

علوم مورد نیاز برای ادامه‌ی زندگی در این بیماری نهفته شده است. قدر آنرا بدانید .. . از خدا تشکر کنید

لئن شکرتم لازیدنکم... اگر شکر کنید ما شما را زیاد(یعنی قوی و عالم و کامل) می‌گردانیم

موفق باشید

ملتمس دعای خیر

سلام، یکی از دوستان من هم یه مدت به دلیل فشار عصبی، این طور مشکلی پیدا کرده بود و با وجود موفقیت های زیادی که قبلا داشت، دست به هر کاری می زد، نیمه تمام اونو رها می کرد، ضمن این که مشکلات جسمی زیادی هم به همین خاطر براش پیش اومده بود. اما خدا رو شکر با رفتن به کلاس های ورزشی و یوگا خیلی بهتر شده و دیگه از اون حالات میشه گفت خارج شده. فکر می کنم این کلاس یوگا خیلی براش خوب بوده. امیدوارم شما هم هرچه زودتر بهبود پیدا کنید. "و لا تقنطوا من رحمه الله"

خوش به حالتون باز شما یه کاری پیدا کردین و مشغولین
باید خدا رو شکر کنیت
اما جدا از این صحبت ها فقط زندگی بر اساس برنامه ریزی دقیق میتونه شمارو از این حالت بیرون بیاره
طوری که بتونین هر روز یه سرگرمی صله رحم خرید ورزش وغیره هم برسین ودر نهایت شب با ارامش بخوابین
اینکه همه چی زود براتون تکراری میشه نشون میده بیشتر افسردگی دارین تا یه مشکل حاد
اگه فکر میکنین با مراجعه به مشاوره میتونین مشکلتون رو حل کنین حتما اقدام کنین

برادر الان که داری مینویسی اون بیرون تو هوای سرد افرادی غذا ندارن...
خدا رو شکر کن....
همین الان خیلی ها دارن از گشنگی میمیرن....:Gol:

sepid*;481951 نوشت:
خوش به حالتون باز شما یه کاری پیدا کردین و مشغولین
باید خدا رو شکر کنیت

بنده خدا...;481955 نوشت:
خدا رو شکر کن....
همین الان خیلی ها دارن از گشنگی میمیرن.

بله دوستان باید خدا رو شکر کنم
ولی اینکه ادم به چیزهایی که توی ذهنشه نمیرسه و زندگی براش تکراری میشه فکر نکنم همش به بیکاری ربط داشته باشه
الان که سرکارم بیشتر از زمانی که بیکار بودم زندگیم یکنواخت شده چون به چیزهایی که میخواستم نرسیدم

اول اینکه
طبیعت قانون دارد . اگر خلاف قانون عمل شود مشکل پیش می آید .
مثلا دیده میشود بعضی دخترها که ازدواج نکرده اند سرشونو با چیزای مختلف ( کارو درس و ....) ( کار و درس خوب است اما برای سر گرمی نباید باشد ) گرم میکنن اما نمیدونن سر گرمی کوتاه مدته و باید فکر اصل زندگی بود . یکی از مشکلات جامعه ما اینست .
بجای اینکه بفکر حل مشکلات زندگی باشیم سرمونو گرم میکنیم .
دوم
با انجام واجبات و ترک محرمات ( تقوا) کم کم خدا به انسان یک چیزایی نشون میده که در بحرانها بکار میاد .

بپاخیزیم;482012 نوشت:
طبیعت قانون دارد . اگر خلاف قانون عمل شود مشکل پیش می آید .
مثلا دیده میشود بعضی دخترها که ازدواج نکرده اند سرشونو با چیزای مختلف ( کارو درس و ....) ( کار و درس خوب است اما برای سر گرمی نباید باشد ) گرم میکنن اما نمیدونن سر گرمی کوتاه مدته و باید فکر اصل زندگی بود . یکی از مشکلات جامعه ما اینست .

درود بر شما
بله یکی از مشکلات جامعه ما این است ولی توجه نکردید من گفتم از اینکه به خواسته هام نرسیدم از اینکه دوست داشتم جای انسان های موفق باشم ناراحتم

ونوس;481048 نوشت:
همیشه آرزو داشتم جای اشخاص دیگه ای باشم (منظورم شخصیت های موفقه ) از این که زندگی من هیچ شباهتی به اونا نداره و از اینکه هرگز نمی توانم کارهایی که دوست دارم انجام بدم احساس بدی بهم دست میده

ونوس;481962 نوشت:
ولی اینکه ادم به چیزهایی که توی ذهنشه نمیرسه و زندگی براش تکراری میشه فکر نکنم همش به بیکاری ربط داشته باشه
الان که سرکارم بیشتر از زمانی که بیکار بودم زندگیم یکنواخت شده چون به چیزهایی که میخواستم نرسیدم

می فرمایید این چیزها سرگرمی کوتاه مدته و باید به فکر اصل زندگی بود از کجا معلوم که بعد از ازدواج، زندگی دوباره همین مسیر یکنواخت رو نداشته باشد به نظر من که هر شخصی باید به همه اهداف و آرزوهاش برسه چه بسا بعد از ازدواج دیگه فرصتی برای رسیدن به آروزها نباشد

بپاخیزیم;482012 نوشت:
مثلا دیده میشود بعضی دخترها که ازدواج نکرده اند سرشونو با چیزای مختلف ( کارو درس و ....) ( کار و درس خوب است اما برای سر گرمی نباید باشد ) گرم میکنن اما نمیدونن سر گرمی کوتاه مدته و باید فکر اصل زندگی بود . یکی از مشکلات جامعه ما اینست .
بجای اینکه بفکر حل مشکلات زندگی باشیم سرمونو گرم میکنیم .

سلام
منم خیلی وقتها از خودم خسته میشم زندگی تکراری میشه ولی فکر نکنم این بخاطر ازدواج نکردن باشه
چون خیلی از دخترها هستند که ازدواج در اولویت اول و دومشون نیست .
همه چیز به ازدواج ربط نداره دوست عزیز، خیلی از خانمها ازدواج کرده نیز هستند که دچار چنین احساسی میشن .
مشکل اینه که میخوایم اون چیزی باشیم که در خیالمون هست ولی چون کوتاهی رخ میده و تنبلی میکنیم و به اون شخصیت والایی که میخوایم نمیرسیم دچار پوچی میشیم و زندگی تکراری میشه برامون.
وگرنه اگر اهدافمون مشخص باشه در کنارش پشتکار و کوشش هم داشته باشیم این سرگرمی هایی که شما میگید هم میتونه انسان رو از یکنواختی خارج کنه .

ونوس;482016 نوشت:
ولی توجه نکردید من گفتم از اینکه به خواسته هام نرسیدم از اینکه دوست داشتم جای انسان های موفق باشم ناراحتم

سلام بر شما
برای رسیدن به خواسته ها باید تلاش کرد و به خدا توکل . ( شاید خواسته صلاح نباشد )

ونوس;482016 نوشت:
می فرمایید این چیزها سرگرمی کوتاه مدته و باید به فکر اصل زندگی بود از کجا معلوم که بعد از ازدواج، زندگی دوباره همین مسیر یکنواخت رو نداشته باشد به نظر من که هر شخصی باید به همه اهداف و آرزوهاش برسه چه بسا بعد از ازدواج دیگه فرصتی برای رسیدن به آروزها نباشد

البته که درس و کار سرگرمی نیست . منظورم اینست که درس و کار و ورزش و مسافرت و تفریح و مهمانی و ..... نباید برای سرگرمی باشد .
مثلا تفریح تغییر ذائقه است تا آماده بشیم برای زندگی . پس این تفریح سرگرمی نیست بلکه اصل زندگی است . اما یکموقع کار و درس برای سرگرمی است .
منظورم از سرگرمی اینست که بخاطر اینکه تو خونه بشینیم حوضلمون سر میره میریم یک جایی یک کاری میکنیم که فقط نشینیم تو خونه .

این سرگرمی حواس آدمو مشغول اون بازیچه میکنه و آدم از اصل زندگی باز میمونه .
دلیل وجود مشکلات در زندگی آدما اینه که بسمت خدا برن . اولا اشکالاشونو بر طرف کنن ( مثلا اگر گناهی میکردن ترک کنن یا واجبی را ترک کرده اند انجام دهند ) و ثانیا رابطه شون رو با خدا تقویت کنن ( مثلا دعا کنن )
سوره انعام ایه 43
پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد ، فروتنى و زارى نكردند ؟ بلكه دل‏هايشان سخت شد و شيطان اعمال ناپسندى را كه همواره مرتكب مى‏شدند در نظرشان آراست.«43» نهايتاً چون حقايقى را كه [براى عبرت گرفتنشان] به آن يادآورى شده بودند فراموش كردند، درهاى همه نعمت ها را به روى آنان گشوديم ، تا هنگامى كه به خاطر آنچه به آنان داده شد ، مغرورانه خوشحال گشتند ، به ناگاه آنان را [به عذاب] گرفتيم ، پس يكباره [از نجات خود] درمانده و نوميد شدند .«44»

البته بنده نمیدانم شما دختر یا پسرین و این مطلب رو گذاشتم . اما بنده آدمهای مجرد تحصیل کرده دیده ام که کلی شاگرد دارن اما مشکل دارن و این در اون در میزنن که یک سرگرمی پیدا کنن یک جوری مشکلات روحی و عاطفی شون رو حل کنن .

البته بستگی به خواسته ها وارزوهای شما هم داره
شما باید شرایط وموقعیت تون رو در نظر بگیرین ومقایسه کنین با خواسته هایی که دارین
گاهی ادم خیلی چیزا دلش میخواد اما موقعیتش رو نداره وشاید هرگز جور نشه
الان شما خواسته هاتون دور از دسترس وخیال پردازیه
یا قابل دسترس ومرتبط با واقعیت موقعیت زندگی تون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام...
آدم با واقعیت باید کنار بیاد شایدزندگی همین طور باشه ولی خودتون می تونید با یکنواختی زندگی بجنگید ....
یه بار به یه کلاس هفتمی گفتم دنیا زورش زیاده هر کاری بخواد با آدم می کنه گفت:
ای مرغک خرد ز آشیانه پرواز کنو پریدن آموز تا کی حرکات کودکانه در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه رام از چه شدی رمیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه هنگام شب آرمیدن آموز

حرفا . آیه های دینی که مینویسین خیلی آرومم میکنه. استعفا کردم چون با علاقه ای که به درسم داشتم یک ترمم بدون هیچ تلاشی با نمرات کمتر از بقیه سپری شد و زود خسته میشم. دکتر به سنگ و عفونت معده هم شک کرده کاش اونا باشن و تموم بشه. چون خیلی زجرآوره به خصوص به منی که همش دنبال ورجه وورجه بودم

روزنه;481475 نوشت:
سلام
راستش منم احساس یکنواختی و خستگی میکنم . هیچ شوقی نسبت به آیندم ندارم. هروقت فکر چیزایی رو میکنم که یگران براشون شوقه من حالم خراب میشه. حال ادامه تحصیلمو ندارم و یک ماهه سر کلاسام نرفتم . حتی نمیخوام سر کارمم برم بهشون گفتم جایگزین پیدا کنین. مدام حالم یه هم میخوره و به شدت قلبم از جاش کنده میشه . کل بدنم تو فشاره و درد میکنه تا جاییکه نمیتونم حرکت کنم و نمیتونم دراز هم بکشم آرام و قرار ندارم. خیلی دکتر و قرص رفتم دوتای آخری گفتن افسردگی و استرسه . اما کی و چه جوری معجزه میشه خدا میدونه. گاهی میگم مردن از این زجر راحت تره چون من توانایی زندگی کردن ندارم و نمی تونم

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی
همانطور که برخی از عزیزان نیز اشاره فرمودند علائم مطرح شده بیانگر ابتلاء به افسردگی هستند، لطفا توجه داشته باشید؛
_ به یک متخصص اعصاب و روان کارآزموده و مجرب مراجعه بفرمایید و از مراجعه به پزشکان متعدد خودداری کنید.
_ بعد از بهبود نسبی با یک روانشناس بالینی نیز مشورت بفرمائید
_ برای مدتی به خود استراحت مطلق بدهید. به این معنا که کارهایی را که از آن لذت می برید انجام دهید و از هرکاری که حالتان را خراب میکند و یا منجر به خستگی شما می شود پرهیز کنید.
_ از مصرف غذاهای سودا زا و با طبع سرد اجتناب کنید و به صبحانه اهتمام بیشتری داشته باشید ( در این خصوص با متخصصین طب سنتی مشورت کنید)
_ سعی کنید سر شب بخوابید
_ از استشمام بوی خوش غفلت نکنید
_ برای سر کار نرفتن و ... برحسب نیاز و تشخیص خود یک بازه زمانی مشخص کنید. در این مدت از نگرانی وسرزنش نسبت به خود خودداری کنید ولی پس از انقضاء مدت تعیین شده، فعالیت شغلی و..را سر بگیرید حتی اگر تمایلی به انجام آن نداشتید.

در پناه خدای متعال موفق باشید.

ونوس;482016 نوشت:
به نظر من که هر شخصی باید به همه اهداف و آرزوهاش برسه چه بسا بعد از ازدواج دیگه فرصتی برای رسیدن به آروزها نباشد

سلام
اینکه در روایات طول امل (آرزوی دراز) را عیب دانسته‌اند برای اینست که این آرزو باید منطقی باشد و در جهت ارتقا و رشد و آسایش انسان باشد

مثلا شما دوچرخه دارید ولی آرزوی موتور می کنید... این تا مادامی که توان آن را ندارید نباید موجب دل زدگی شما از دوچرخه و افسردگی و بی حوصلگی شود... چون ارزش انسان بالاتر از این مسائل است ... ثانیا راضی بودن بر داشته‌ها به انسان آسایش هم هدیه می کند!

ولی ایرادی ندارد که انسان برای تبدیل به احسن کردن وسایل آرامش خود تلاش بکند... در روایات به این هم تاکید شده است که آن چنان برای دنیای خود تلاش کن که انگار تا ابد زنده هستی... و آنچنان برای آخرت تلاش کن که انگار فردا خواهی مرد!

نتیجه اینکه: باید از داشته ها و زمان حال لذت برد ..... و برای نداشته هایی که آرامش و آسایش همزمان می آورد تلاش کرد ....... ولی نه به قیمت ناراحتی از داشته های فعلی و به هم زدن آسایش خود! :Gig:

موفق باشید

اميدوار;484769 نوشت:
بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی
همانطور که برخی از عزیزان نیز اشاره فرمودند علائم مطرح شده بیانگر ابتلاء به افسردگی هستند، لطفا توجه داشته باشید؛
_ به یک متخصص اعصاب و روان کارآزموده و مجرب مراجعه بفرمایید و از مراجعه به پزشکان متعدد خودداری کنید.
_ بعد از بهبود نسبی با یک روانشناس بالینی نیز مشورت بفرمائید
_ برای مدتی به خود استراحت مطلق بدهید. به این معنا که کارهایی را که از آن لذت می برید انجام دهید و از هرکاری که حالتان را خراب میکند و یا منجر به خستگی شما می شود پرهیز کنید.
_ از مصرف غذاهای سودا زا و با طبع سرد اجتناب کنید و به صبحانه اهتمام بیشتری داشته باشید ( در این خصوص با متخصصین طب سنتی مشورت کنید)
_ سعی کنید سر شب بخوابید
_ از استشمام بوی خوش غفلت نکنید
_ برای سر کار نرفتن و ... برحسب نیاز و تشخیص خود یک بازه زمانی مشخص کنید. در این مدت از نگرانی وسرزنش نسبت به خود خودداری کنید ولی پس از انقضاء مدت تعیین شده، فعالیت شغلی و..را سر بگیرید حتی اگر تمایلی به انجام آن نداشتید.

در پناه خدای متعال موفق باشید.


با سلام و ممنون از راهنماییتون
من به کلی دکتر رفتم و حتی قرص های اعصب و خواب آور قوی هم استفاده کردم اما اثر نداشت که هیچ متاسفانه راحت تر نمیخوابم. قبول دارم به زندگی شوق ندارم زندگی آیندم بدون اینکه هیچ اتفاق بدی افتاده باشه بلکه ازش هراس دارم و بدم میاد انگار مجبورم از یه طرفم حس گناه میکنم به خاطر ناشکری.
در ضمن آزمایشام هم گفتن کیسه صفرام سنگ داره.

سلام منم مثل شما خونه بیروح خودمم مثل مرده متحرک الکی‌ میرم دانشگاه باز بیام هیچ به هیچ:Ghamgin:

دوستان غمگین چرا انقد ناراحتی؟؟؟بیخیال بابا.شاد باشید دنیا ارزش ناراحتی نداره میگذره میره بعد برمیگردیم عقب میبینیم همش غصه بوده.لبخند رو لباتون رو حفظ کنید قول میدم موفق باشید.من چندین نفر دیدم اونایی که:Ghamgin:هستن همیشه کسل وحال ندارن و اونایی:ok:هستن همیشه:pirooz::yes:و:paresh:هستن.خودمم تجربه داشتم.پس همگی باتوکل بر خدا:ghash::paresh::tavallod::shadi::shookhi::khoshali::moj:باشیم.من وقتی خیلی روزام تکراری میشه زنگ میزنم یا پیامک میدم حال همه رو میپرسم میرم سراغ گلدونای خونمون و...امتحان کنید

یامهدی مددی;485135 نوشت:
دوستان غمگین چرا انقد ناراحتی؟؟؟بیخیال بابا.شاد باشید دنیا ارزش ناراحتی نداره میگذره میره بعد برمیگردیم عقب میبینیم همش غصه بوده.لبخند رو لباتون رو حفظ کنید قول میدم موفق باشید.من چندین نفر دیدم اونایی که:Ghamgin:هستن همیشه کسل وحال ندارن و اونایی:ok:هستن همیشه:pirooz::yes:و:paresh:هستن.خودمم تجربه داشتم.پس همگی باتوکل بر خدا:ghash::paresh::tavallod::shadi::shookhi::khoshali::moj:باشیم.من وقتی خیلی روزام تکراری میشه زنگ میزنم یا پیامک میدم حال همه رو میپرسم میرم سراغ گلدونای خونمون و...امتحان کنید

میگم آبجی اینجا رو که شکلک بارون کردی! حسابی شاد هستیا... ایول

خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار (فلوبر)

قرص اعصاب چیه؟دمکرده گل گاوزبون یا بابونه میل کنید.زندگی ایندتونم بسپارید دست خدا.اگه تو زمان حال زندگی کنید هم اینده هم حال هم گذشته خوبی دارید.یبار امتحان کنید به حرف من میرسید:Gol:برای بیماریتون هم یسر به دکترهای طب سنتی بزنید.بد نیست با سایت دکتر روازاده در ارتباط باشید:ok:

یامهدی مددی;485208 نوشت:
قرص اعصاب چیه؟دمکرده گل گاوزبون یا بابونه میل کنید.زندگی ایندتونم بسپارید دست خدا.اگه تو زمان حال زندگی کنید هم اینده هم حال هم گذشته خوبی دارید.یبار امتحان کنید به حرف من میرسید:Gol:برای بیماریتون هم یسر به دکترهای طب سنتی بزنید.بد نیست با سایت دکتر روازاده در ارتباط باشید:ok:

سلام ممنونم :Gol:دیگه قرص اعصاب نمیخورم
تو این شرایط که دکترای به نام نمیتونن یه بیماری ساده رو تشخیص بدن آدم از دیگران چه توقعی داره فقط خدا نعمت سلامتی و ازمون نگیره

سلام دکتر روازاده دکتر طب سنتی هستن.اتفاقا من اصلا دکتری غیرازدکترطب سنتی قبول ندارم.همه زندگیمون شده داروهاوغذاهای شیمیایی.چرا عمر آدما کم شده؟بش فکر کردید؟مثلا یموردش بگم.حضرت محمد(ص)فرمودن به غذا فوت کردن مکروه هست.دلیل علمیش هم اینه که دی اکسید کربن وارد بدن میشه وازمغزواستخوانو...کلسیم میگیره تو مغزباعث کندی ذهن میشه وتو استخوان پوکی استخوان.اون وقت ضدشیعه ها اومدن گازکربن رو کردن تو نوشابه دادن دست مردم دنیا.بحث خیلی گسترده ای هست.مثلا میدونستید بدن ما یون اهن میخواد برای رفع کم خونی ولی قرصای اهن ملکول اهن هستن؟یسر بزنید پشیمون نمیشید

نه راستش من اطاعات زیادی در این زمینه ندارم ولی ممنونم ایشالا میرم سایتشون

موضوع قفل شده است