جمع بندی خداوند می تواند جلوگیری کند؟

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداوند می تواند جلوگیری کند؟

سلام.
یک کودک را فرض کنید. اینکه چه عاملی باعث این شده است را کاری ندارم:
اگر کودکی در شر بیفتد یا اصلا گناه کند و آینده اش تباه شود ، خداوند اصلا توانایی جلوگیری آن را نداشت؟
جز تقدیرات حتمی اش که این چنین می شود ؟ خواست خود خداوند است ؟

در تاپیک هایی از فرشته محافظ نام بردم و با کلی تبصره آن ها را نادیده گرفتند همه چیز را به اختیار ربط دادند.اصلا فرض کنیم بگویید اختیار انسان هر چی که باشد خیر یا شر باعث نتایج می شود.

خداوند توانایی نجات دادن دارد یا نه ؟ اگر نجات پیدا نکرد دلیلش چیست : شقاوت ؟ قضا الهی ؟ بلا و مصیبت ؟ انتقام ؟ امتحان ؟

حالا جواب هر چی که باشد ، این مسئله آینده کودک تا درصد بسیار زیادی نابود می شود شما چه راهکاری مثلا پیشنهاد می کنید ؟ اصلا دین و خداوند چیزی برای بیان دارد یا فقط دنبال متهم است ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

با سلام خدمت شما دوست گرامی
همان طور که در تاپیک های قبل به صورت مفصل توضیح دادم که بنای خدا در عالم خلقت بر پیشبردن امور به صورت خارق العاده و معجزه نیست بلکه خدا این عالم را بر اساس یک سری سنت های تغییر نا پذیری خلق کرده است و این سنت ها در طول عمر این عالم جاری و ساری است جز در مواقع ضرورت این سنت خدا امور این عالم را در مسیر های اسباب و مسببات و تحت همان سنن جاری می سازد و این نشات گرفته از حکمت الهی است چرا که در غیر این صورت دائم برای تغییر جریان طبیعی امور باید امور خارق العاده جریان می یافت و یک نوع گتره و خروج از نظم طبیعی عالم بیرون می آمد. و همچنین آفرینش انسان به عنوان یک موجود مختار ، لغو می شد . (و خدا حکیم است و لغو نمی کند)

ادامه دارد...

مثلا شما فرض کنید هر کجا که یک مظلومی مورد تعدی و ظلم قرار می گرفت خدا به صورت غیبی ورود پیدا می کرد و رفع ظلم می کرد
یا هر کجا بشر اختیارا و غیر اختیاری کاری انجام می داد که به صلاح خود و یا جامعه اش نبود آن را دفع می کرد و نمی گذاشت رخ دهد!!
و یا از تاثیر علل مادی در اطراف خود مانع می شد به بهانه این که شر می آفریند و ...
چه اتفاقی در عالم می افتاد؟؟
این حرف تبعاتی و تالی هایی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنم(تا خوب مساله برای شما ملموس شود)
کسی اختیارا می خواهد دزدی کند و مال دیگری را بردارد هنگام برداشتن پول سرقتی دستش بخشکد و یا پایش فلج شود .
کسی اختیارا می خواهد حرف دروغی بزند و کسی را گمراه کند لال می شود که به دیگران ضررر نرساند
پادشاهی برای کشور گشایی می خواهد به کشور همسایه حمله کند چون در این جنگ کودکانی آسیب می بینند و افراد کشته می شوند خدا این پادشاه و لشکریانش را در در جا بخشکاند
کسی می خواهد شمشیری بر علیه مردم به کار بگیرد شمشیرش به پنبه مبدل شود
و...
و هزاران تالی فاسد دیگر.
آیا کسی که از تالی فاسد های سخن خود مطلع باشد این سخن را می گوید؟؟
هرگز.

ادامه دارد..

خدا این دنیا را بر اساس علت و معلول آفریده و اداره آن را و جریان امور آن را بر همین اساس سامان داده است و با این که قدرت دارد که جلو انحرافات و ظلم ها و اشتباهات را بگیرد اما بنا بر حکمت خود این کار را نمی کند.
البته علل و عوامل در عالم وجود متعدد هستند برخی از آنها ظاهری و برخی از آنها باطنی و معنوی هستند انسان باید تلاش کند و علل و اسباب مادی را برای بهبود وضع زندگی خود به ار بگیرد و دین راه ها و اسباب باطنی و معنوی و آن راه هایی که اکثرا مردم از آن غافل هستند ولی واقعا در عالم کارگر و موثر است را به مردم نشان می دهد تا از آن استفاده کنند مثلا دعا ، یا صدقه دادن، کمک به همنوع و ...

ادامه دارد...

حال می آییم سراغ بیان شما در سوال

دلسوخته;1015282 نوشت:
اگر کودکی در شر بیفتد یا اصلا گناه کند و آینده اش تباه شود ، خداوند اصلا توانایی جلوگیری آن را نداشت؟

خدا خالق تمام اسباب و علل است و بر آنها مسلط است و هر وقت که بخواهد می تواند آنها را از اثر بیاندازد (کما این که در برخی از موارد به عنوان معجزه آن را به بشر نشان می دهد مانند سرد شدن آتش بر ابراهیم) اما حکمت خدای تعالی حکم می کند که این عالمی را که بر اساس علل و اسباب مادی ساخته پی در پی قوانین آن را نقض نکند.

ادامه دارد...

دلسوخته;1015282 نوشت:
جز تقدیرات حتمی اش که این چنین می شود ؟ خواست خود خداوند است ؟

تقدیر خدا چیست؟ این است که هر معلولی تابع علتش باشد اگر آتش آمد بسوزاند اگر آب آمد خنک کند و ...
پس همه اتفاقات عالم تقدیر الهی است اما یکی از اجزای این تقدیر الهی همان اراده انسان است یعنی خدا اراده کرده است که اراده انسان در امور زندگی اش موثر باشد. پس خدا اراده کرده است کارهای اختیاری انسان را .

دلسوخته;1015282 نوشت:
خداوند توانایی نجات دادن دارد یا نه ؟ اگر نجات پیدا نکرد دلیلش چیست : شقاوت ؟ قضا الهی ؟ بلا و مصیبت ؟ انتقام ؟ امتحان ؟

عرض کردیم که خدا می تواند همه علت های موثر در عالم را از تاثیر بیاندازد اما دلیل این که این کار را نمی کند حکیم بودن خداست که خدا عالمی را برای رسیدن انسان به مراتب بالای اختیارمندی و عمل مختارانه و در پی ان خارج شدن از قوه به فعل خلق کرده است به یکباره بر خلاف آن غرضی که داشته بیاید و عملی انجام دهد این خلاف حکمت است. پس دلیل اول آن حکمت الهی است. دلیل های میانی هم برای ان می توان برشمرد که یکی همان قضای الهی است(که معنای ان را قبلا توضیح دایم) یکی امتحان انسان ها است و در راستای همین امتحان بلا و مصیبت و ... است اما فرض انتقام و شقاوت دراین بحث جایی ندارد.

ادامه دارد...


دلسوخته;1015282 نوشت:
حالا جواب هر چی که باشد ، این مسئله آینده کودک تا درصد بسیار زیادی نابود می شود شما چه راهکاری مثلا پیشنهاد می کنید ؟ اصلا دین و خداوند چیزی برای بیان دارد یا فقط دنبال متهم است ؟

اگر خاطر شریفتان باشد قبلا راهکارهایی که در دین بیان شده بود را خدمتتان (در تاپیک های گذشته ) عرض کردم که به صورت مختصر به آن اشاره میکنم:
1- اختیار انسان: مساله اختیار در انسان آنقدر مهم است که اگر کسی واقعا بخواهد سرنوشت خود را عوض کند بر خلاف محیط و وراثت و .. می تواند و تلاش او در این زمینه با حمایت های معنوی الهی همراه می شود ولی مهم این است که بخواهد خدای تعالی در برخی از آیات نمونه هایی را بیان کرده است: مثلا همسر فرعون که در بدترین شرایط محیطی زندگی می کرد به خدا ایمان داشت و خدا او را به عنوان مثالی برای زنان و مردان مومن بیان کرده است.
و در این راه خدا تلاش افراد را به ثمر می نشاند : الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

2- اصل تکلیف بر اساس وسع: خدا می فرماید من بر اساس وسع و ظرفیت افراد از آنها تکلیف می خواهم (این ناظر به دنیا) لا یکلف الله نفسا الا وسعها

3- اصل رتبه بندی بر اساس سعی و تلاش نه بر اساس داشته ها: این قضاوت های ظاهری ما در این دنیا که فلانی با ایمان تر از فلانی و برتر از فلانی است در قیامت جایگاهی ندارد بلکه در قیامت محکمه عدل الهی افراد بر اساس تلاش هایشان امتیاز می گیرند شاید کسی از در محیط بسیار بد در خانواده ای بسیار بد با غذای حرام و فکر حرام وجودش شکل گرفته خدا به جهت گیری او نگاه می کند نه به عملکرد او او اگر یک پله از این رزائل فاصله بگیرد هر چند به نگاه ظاهری ما هنوز در عمق گناه است ارزشش از فردی که با داشته های فراوان محیطی و ذهنی و .. عقب گرد کرده بهتر باشد و جایگاهش نزد خدا بیشتر باشد.

4- اصل اعواض: گاهی در این دنیا بر اساس علت و معلول بودن عالم ماده آسیب هایی نا خواسته به برخی بخورد خدا در قیامت این نواقص را جبران کرده و به او در عوض آن نقص چیزی عنایت می کند که فرد از گرفتن آن احساس رضایت کنند.

سلام .
ببینید شما مطالبی رو بیان کردید باید برای همه برقرار باشه دیگه درسته ؟
به عنوان مثال در سوره ی قصص حضرت موسی از محافظت و پرورش خاص خداوند بهره می برد و یا حضرت یوسف می بینیم در کودکی از حمایت خاص خداوند برخوردار است ، اما انسان های دیگر از این برخوردار نیستند برخوردار نیستند. شما اسم این را شاید حکمت بگذارید اما این ها مشکوک به چیز دیگریست !

مثلا در آیات زیر :
[SPOILER]
اگر كمترين زيانى به تو برسد برطرف‏ كننده آن، كسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خير و بركت و پيروزى و سعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت اوست، زيرا او بر همه چيز تواناست» - ۱۷ انعام

اگر خداوند (براي امتحان يا كيفر گناه) زياني به تو رساند، هيچكس جز او آنرا بر طرف نمي‏سازد،
و اگر اراده خيري براي تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، آنرا به هر كس از بندگانش بخواهد مي‏رساند و او غفور و رحيم است. - ۱۰۷ یونس

بگو چه كسى مى‏تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براى شما بد بياورد يا بخواهد
شما را رحمت كند و غير از خدا براى خود يار و ياورى نخواهند يافت - ۱۷ احزاب

و ...

[/SPOILER]

یا در باب احادیث و آیات فرشتگان نگهبان
[SPOILER]
امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:

«لیس احد من الناس الا و معه ملائکة حفظة یحفظونه من ان لتردی فی بئر، او یقع علیه حائط او یصیبه سوء فاذا حان اجله خلوا بینه و بین ما یصیبه» (6).

«احدی از مردم نیست، مگر اینکه با او ملائکه ای است که او را حفظ می کنند؛ از اینکه پایش بلغزد [و] در چاه [بیفتد]، یا اینکه دیواری رویش بیاید و یا اینکه بدی به او برسد. پس هنگامی که مرگ او فرا رسید، میان او و آنچه را به او [از بدی ها و خطرات و حوادث] می رسد، خالی می کنند».

براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت‏ سرش پاسدارى مى كنند- رعد ۱۱

[/SPOILER]

اینکه مثال می زنید مثلا شمشیر پنبه شود یا لشکریان خشک بشوند و ... شما در سوره ی قصص ببینید وقتی فرعون دنبال حضرت موسی بود خداوند لشکریانش را نابود کرد ؟ نه! بلکه در آیات بیان می کند به مادرش الهام می کند او را به دریا بیندازد . پس روش های جایگزین برای خداوند وجود دارد و خواهد داشت که بهانه ی نقض قوانین وجود نداشته باشد.

آیه ای درباره ی اتفاقات حتمی می بینیم :
[SPOILER]
هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابى است. اين [كار] بر خدا آسان است - ۲۲ حدید

[/SPOILER]

خب من وقتی می بینم روش محافظتی وجود ندارد ، فرشتگان نگهبان هم که اثری ازشون نیست ، طبق آیات زیان رسیده هم خدا دفع نکرده است ، بدبخت می شم به آیه ی لوح محفوظ مراجعه می کنم ، عقل من میگه این از قصد بوده و خداوند اینطور خواسته چون برای من اتفاق افتاده است ، به نظرتون اشتباه است ؟

شعیب;1015347 نوشت:

3- اصل رتبه بندی بر اساس سعی و تلاش نه بر اساس داشته ها: این قضاوت های ظاهری ما در این دنیا که فلانی با ایمان تر از فلانی و برتر از فلانی است در قیامت جایگاهی ندارد بلکه در قیامت محکمه عدل الهی افراد بر اساس تلاش هایشان امتیاز می گیرند شاید کسی از در محیط بسیار بد در خانواده ای بسیار بد با غذای حرام و فکر حرام وجودش شکل گرفته خدا به جهت گیری او نگاه می کند نه به عملکرد او او اگر یک پله از این رزائل فاصله بگیرد هر چند به نگاه ظاهری ما هنوز در عمق گناه است ارزشش از فردی که با داشته های فراوان محیطی و ذهنی و .. عقب گرد کرده بهتر باشد و جایگاهش نزد خدا بیشتر باشد.

این موردی که بیان کردید بسیار امیدوار کننده است اما آیا سندی در قرآن یا جایی دیگر برای ابن موردی که فرمودید وجود دارد ؟
چون من آیه ای در قرآن دیدم خلاف این چیزی که شما گفتید بیان می کند.

دلسوخته;1015406 نوشت:
این موردی که بیان کردید بسیار امیدوار کننده است اما آیا سندی در قرآن یا جایی دیگر برای ابن موردی که فرمودید وجود دارد ؟
چون من آیه ای در قرآن دیدم خلاف این چیزی که شما گفتید بیان می کند.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
بله مجموعه ای از آیات در سوره نجم هست که این مطلب را از آن آیات برداشت کردم و ارائه نمودم
أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري
که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد ،
وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي‏
و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست ،
وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري (40)
و اینکه تلاش او بزودی دیده می شود ،
اگر خوب به این آیات دقت کنید واضح است که محور اصلی در رتبه دهی و پاداش بخشی در نگاه قران برای انسان ها سعی و تلاش و کوشش اوست و خدا می فرماید که هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد . و و برای انسان هیچ چیز نیست مگر سعی و تلاشی که می کند . و آنچه را که در قیامت می بیند سعی و تلاش خود است نه چیز دیگری .

محور در ارزشمندی انسان سعی اوست ، جهت گیری اوست نه داشته های او . چه بسا داشته های انسان غیر اکتسابی است مثلا کسی که در یک خانواده ای بسیار عالی زندگی خود را شروع می کند و مثلا پدر و مادر هم در تربیت او هم در حفظ قرآن او هم ... تلاش می کنند و شاید این کودک تا مدتی نقش آنچنانی در این داشته ها ندارد پس ملاک ارزشمندی فرد داشته های غیر اکتسابی او نمی تواند باشد چون خودش تلاشی برای آن نکرده است بلکه سعی او است که در نگه داری این ارزش ها و ترقی و تکامل آنها به این فرد ارزش می دهد.

در طرف مقابل هم همین طور ؛ کسی که در انحطاط اخلاقی خود در اوان کودکی هیچ اراده و تقصیری نداشته و بسیاری از مشکلات را به همراه خود بی اختیار دارد این فرد نباید با داشته هایش سنجیده شود بلکه با تلاشش بر این داشته هایش سنجیده می شود شاید یک درصد تلاش این فرد برای تغییر به خوبی ها با یکسال قرآن خواندن آن فرد اول برابری کند و این خداست که در روز قیامت این ها را محاسبه می کند.

دلسوخته;1015405 نوشت:
سلام .
ببینید شما مطالبی رو بیان کردید باید برای همه برقرار باشه دیگه درسته ؟
به عنوان مثال در سوره ی قصص حضرت موسی از محافظت و پرورش خاص خداوند بهره می برد و یا حضرت یوسف می بینیم در کودکی از حمایت خاص خداوند برخوردار است ، اما انسان های دیگر از این برخوردار نیستند برخوردار نیستند. شما اسم این را شاید حکمت بگذارید اما این ها مشکوک به چیز دیگریست !

با سلام
مثال هایی که زدید اتفاقا بر عکس مدعای شماست . آیا محیط کودکی حضرت موسی (ع) محیط پاکیزه ای برای زندگی عارفانه است؟ در کاخ فرعون! یا حضرت یوسف در اوان نوجوانی به اسارت می رود و به بردگی گرفته می شود و آنگاه در سخت ترین شرایط تربیتی و در زیر نگاه های زهر آلود و هوس آمیز زنان مصر زندگی می کند.
آیا گمان کرده اید که آن حضرات در ناز و نعمت و محیط سالم پرورش یافته و و بدون هر گونه مشکلی و با حمایت های صد در صدی خدا به کمال رسیده اند و خود در این کار نقشی نداشته اند ؟ و به تعبیری مجبور به عصمت بوده اند؟؟
هرگز . بلکه آنها از روی اختیار معصومانه عمل می کردند . آری درست است که حمایت های خدای تعالی از پیامبران و ائمه بوده است اما این کمک ها و حمایت ها گتره و بی حساب و کتاب و به تعبیر دیگر اتفاقی نیست بلکه کسانی که در راه خدا حرکت کنند و سرپرستی خدا را بپذیرند خدا نیز به آنها کمک می کند و هدایت های خاص و ویژه خود را نصیب آنها می کند .
الله ولی الذین آمنوا
الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

دلسوخته;1015405 نوشت:
مثلا در آیات زیر :

اگر كمترين زيانى به تو برسد برطرف‏ كننده آن، كسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خير و بركت و پيروزى و سعادتى نصيب تو شود از پرتو قدرت اوست، زيرا او بر همه چيز تواناست» - ۱۷ انعام

اگر خداوند (براي امتحان يا كيفر گناه) زياني به تو رساند، هيچكس جز او آنرا بر طرف نمي‏سازد،
و اگر اراده خيري براي تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، آنرا به هر كس از بندگانش بخواهد مي‏رساند و او غفور و رحيم است. - ۱۰۷ یونس

بگو چه كسى مى‏تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براى شما بد بياورد يا بخواهد
شما را رحمت كند و غير از خدا براى خود يار و ياورى نخواهند يافت - ۱۷ احزاب


گر چه خطاب این آیات به شخص پیامبر است اما این ها قواعد کلی عالم وجود هستند و به نقش خدا در هدایت تکوینی عالم اشاره دارد و این آیات همه انسان ها را شامل می شود که هیچ کس نمی تواند به کسی ضرر بزند و یا نفعی برساند جز این که خدا بخواهد .
پس این آیات ربطی به بحث هدایت های اختصاصی اولیا ندارد.

دلسوخته;1015405 نوشت:
یا در باب احادیث و آیات فرشتگان نگهبان
امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
«لیس احد من الناس الا و معه ملائکة حفظة یحفظونه من ان لتردی فی بئر، او یقع علیه حائط او یصیبه سوء فاذا حان اجله خلوا بینه و بین ما یصیبه» (6).
«احدی از مردم نیست، مگر اینکه با او ملائکه ای است که او را حفظ می کنند؛ از اینکه پایش بلغزد [و] در چاه [بیفتد]، یا اینکه دیواری رویش بیاید و یا اینکه بدی به او برسد. پس هنگامی که مرگ او فرا رسید، میان او و آنچه را به او [از بدی ها و خطرات و حوادث] می رسد، خالی می کنند».
براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت‏ سرش پاسدارى مى كنند- رعد ۱۱

اگر ذهن مبارک باشد این بحث را در تاپیکی جداگانه بحث کردیم و گفتیم که این بحث فرشتگان مراقب یکی از اجزای سنت های مختلف عالم وجود است که باید در یک مجموعه سیستمی و با هم دیده شود و این گونه نیست که این سنت ناقض سنت های دیگر باشد .(به صورت مفصل این را در همان تاپیک توضیح دادم)
مثلا اراده و اختیار انسان هم یکی دیگر از سنت های این عالم است و همچنین تبعیت معلول ها از علت ها نیز از دیگر سنت های این عالم است و ده ها سنت جاری دیگر اما هیچ گاه نباید انتظار داشت یک سنت بقیه سنت ها را دفع کند و از کار بیاندازد بلکه در تعارض سنن در یک مورد خاص ، سنت اهم بر سنت مهم ترجیح می یابد(به دلیل حکمت)
به عنوان نمونه اگر یک انسانی با سوء اراده خود خواست یک کودک را بکشد و تمام اسباب را هم به کار گرفت با وجود سنت وجود ملائکه محافظ نباید بر این کار موفق شود و هیچ کودکی در عالم نباید آسیب بیند وحتی در زلزله کشته شود !! در صورتی که این گونه نیست و سنت های بالاتری مانند (تبعیت معلول از علت تامه و اختیارمندی انسان) در میان است.

دلسوخته;1015405 نوشت:
اینکه مثال می زنید مثلا شمشیر پنبه شود یا لشکریان خشک بشوند و ... شما در سوره ی قصص ببینید وقتی فرعون دنبال حضرت موسی بود خداوند لشکریانش را نابود کرد ؟ نه! بلکه در آیات بیان می کند به مادرش الهام می کند او را به دریا بیندازد . پس روش های جایگزین برای خداوند وجود دارد و خواهد داشت که بهانه ی نقض قوانین وجود نداشته باشد.

قبلا هم عرض کردیم قرار نیست که خدا تمام عالم را با معجزه اداره کند بلکه معجزه در مواردی برای نشان دادند سلطه خدا بر همه قدرت ها و اسباب و در موارد خاص به کار می رود که نباید عمومی باشد چون نقض حکمت الهی است.
البته برخی از وقایع که مثلا می بینیم خدا به گروهی مدد می رساند این از باب معجزه نیست بلکه از باب اسباب و علل است برخی زا علل مادی و برخی از علل معنوی است و کسی که مقدمات تاثیر علل معنوی را فراهم کند آن علل در زندگی او و یا آن گروه فعال خواهد شد خدا می فرماید "ان تنصر الله ینصر کم" این یک قاعده است که هر گروهی که بخواهد خدا را یاری کند خدا آنها را یاری می کند گاه به اسباب ظاهری و گاه به اسباب باطنی و معنوی.

دلسوخته;1015405 نوشت:
آیه ای درباره ی اتفاقات حتمی می بینیم :
هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم، در كتابى است. اين [كار] بر خدا آسان است - ۲۲ حدید
خب من وقتی می بینم روش محافظتی وجود ندارد ، فرشتگان نگهبان هم که اثری ازشون نیست ، طبق آیات زیان رسیده هم خدا دفع نکرده است ، بدبخت می شم به آیه ی لوح محفوظ مراجعه می کنم ، عقل من میگه این از قصد بوده و خداوند اینطور خواسته چون برای من اتفاق افتاده است ، به نظرتون اشتباه است ؟

درباره علم خدا و تقدیراتی که برای انسان نوشته شده و رابطه آن با اختیار انسان در جای خود باید بحث شود که آیا تقدیرات ما از پیش نوشته شده بوده و دیگر قابل تغییر نیست ؟؟
و یا این از باب علم خدا به نتیجه اعمال ماست؟
به نظر دومی است و اگر تقدیری هم هست تقدیر مشروط است نه تقدیر حتمی و غیر قابل تغییر . چون این نوع تقدیر با ارده و اختیار انسان منافات دارد.

سلام.
اینکه خداوند به مادر حضرت موسی الهام می کند او را به آب بیندازد معجزه است ؟؟! اگر معجزه نیست پس برای کودکان دیگر هم می تواند باشد.

حضرت موسی و یوسف هر دو در شرایطی ایده آل در کودکی رشد کردند از نعمت هدایت طبق گفته ی خداوند بهرمند بودند دقت کنید من درباره ی کودکی حرف می زنم و سوال هم درباره کودکی است. من نگفتم آن ها همیشه در محیط خوب بوده اند خیر ولی آن پایه ترین و ابتدایی ترین شرایط را در کودکی برای اینکه در آینده به کمکشان بیاید داشتند.

بله من هم همین را گفتم که تا خداوند نخواهد نه ضرر و منفعتی به فرد نمی رسد پس کودکی که گرفتار می شود قصدی در این کار است.

عجیب است که گفتید تقدیر حتمی وجود ندارد : در قرآن دو کتاب محو و اثبات و لوح محفوظ را نام می برد که لوح محفوظ حتمی است.

شعیب;1015422 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی
بله مجموعه ای از آیات در سوره نجم هست که این مطلب را از آن آیات برداشت کردم و ارائه نمودم
أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري
که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد ،
وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي‏
و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست ،
وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري (40)
و اینکه تلاش او بزودی دیده می شود ،
اگر خوب به این آیات دقت کنید واضح است که محور اصلی در رتبه دهی و پاداش بخشی در نگاه قران برای انسان ها سعی و تلاش و کوشش اوست و خدا می فرماید که هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد . و و برای انسان هیچ چیز نیست مگر سعی و تلاشی که می کند . و آنچه را که در قیامت می بیند سعی و تلاش خود است نه چیز دیگری .

محور در ارزشمندی انسان سعی اوست ، جهت گیری اوست نه داشته های او . چه بسا داشته های انسان غیر اکتسابی است مثلا کسی که در یک خانواده ای بسیار عالی زندگی خود را شروع می کند و مثلا پدر و مادر هم در تربیت او هم در حفظ قرآن او هم ... تلاش می کنند و شاید این کودک تا مدتی نقش آنچنانی در این داشته ها ندارد پس ملاک ارزشمندی فرد داشته های غیر اکتسابی او نمی تواند باشد چون خودش تلاشی برای آن نکرده است بلکه سعی او است که در نگه داری این ارزش ها و ترقی و تکامل آنها به این فرد ارزش می دهد.

در طرف مقابل هم همین طور ؛ کسی که در انحطاط اخلاقی خود در اوان کودکی هیچ اراده و تقصیری نداشته و بسیاری از مشکلات را به همراه خود بی اختیار دارد این فرد نباید با داشته هایش سنجیده شود بلکه با تلاشش بر این داشته هایش سنجیده می شود شاید یک درصد تلاش این فرد برای تغییر به خوبی ها با یکسال قرآن خواندن آن فرد اول برابری کند و این خداست که در روز قیامت این ها را محاسبه می کند.

اما در آیه 6 سوره ی تحریم بیان می شود در صورت تربیت نشدن صحیح لطفی شامل قربانی نمی شود اینطور که در تفاسیر بیان شده است.

متون دیگری که می خوانم پسر نوح را با حضرت یوسف و موسی مقایسه می کنند و نقش مادر آن ها و ژن و ... را بررسی می کنند و بر خلاف گفته های شما خداوند این موارد را گویی در قبال مجازات پسر نوح در نظر نگرفته است چون اشاره ای در قرآن به آن نکرده است ولی موارد خوب تربیتی حضرت موسی و یوسف به صراحت بیان شده است.

دلسوخته;1015449 نوشت:
سلام.
اینکه خداوند به مادر حضرت موسی الهام می کند او را به آب بیندازد معجزه است ؟؟! اگر معجزه نیست پس برای کودکان دیگر هم می تواند باشد.

با سلام
آیت‌الله جوادی آملی می فرماید: وحی دو قسم است؛ وحی علمی و وحی عملی. قسم اول مخصوص پیامبران و اولیاست که شما اخبار از غیب، احکام و شریعت می‌شود اما وحی عملی آن چیزی است که خداوند آن را در قلب مومنان، صالحان، اولیاء خود الهام می‌کند تا تصمیم درستی بگیرند، این وحی عمومی است.
وحی عملی نظیر آن چیزی است که به قلب مادر موسی فرستاد «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ در همان زمانى كه پسران بنى اسرائيل را می‌کشتند، مادر موسى به موسى حامله شد و او را بزاد. ما به مادر موسى الهام كرديم: تا آن گاه كه بر جان او نترسيده اى او را شير ده، ولى آن گاه كه ترسيدى او را در آن دريا (رود نيل) بيفكن و نترس، كه كشته نمی‌شود و از دورى وى اندوهگين مباش كه ما او را به تو باز می‌گردانیم و از پيامبرانش قرار می‌دهیم و او را به سوى خاندان فرعون و بنى اسرائيل به رسالت می‌فرستیم.» ما این تصمیم را در قلب او الهام کردیم که همان وحی فعل است. این وحی اختصاصی به ائمه و انبیاء ندارد بلکه هر کسی که ولیی از اولیای الهی شود ممکن است ذات اقدس اله در قلب آن فرد مطلب و تصمیمی را الهام کند. پس عده‌ای که به راه آمده‌اند خداوند تصمیم‌های خوب را در قلب آن‌ها می‌اندازد بنابراین این‌ها باید در مورد تصمیمات خوبی که می‌گیرند شاکر باشند و خدا را شکر کنند و آن تصمیم درست را از آن خداوند بدانند.

الهام خدا به مادر حضرت موسی یک سیر طبیعی در اولیای خداست هر کس که خود را پاک و پاکیزه نماید این نعمت را دریافت خواهد کرد (تابع علت و معلول است و گتره و بی حساب و کتاب نیست)
البته واضح است که خدا اراده کرده است که اولیای الهی و خاصان درگاه خود را که به تعبیر فراز های ابتدایی دعای ندبه، خدا بر لیاقت این ها قبل از خلقت آنها علم داشته است برای همین از آنها تعهد گرفته که در عالم دنیا زهد بورزند و آنها قبول کرده اند و خدا بر همین اساس زمینه های رشد و نمو آنها در بستر های پاک (ارحام مطهره) را فراهم می آورد تا این ها بتوانند نمونه های کامل و بی نقص برای هدایت بشر باشند .

دلسوخته;1015449 نوشت:
حضرت موسی و یوسف هر دو در شرایطی ایده آل در کودکی رشد کردند

قرآن می گوید به محض این که حضرت موسی شروع به شیر خوردن کرد ماموران فرعون به سراغ او آمدند و مادر موسی او را در آب انداخت و آب این طفل را به کاخ فرعون برد.
پس کودکی موسی در کاخ فرعون بوده است.
اما حضرت یوسف هم قبل در ابتدای دوران نوجوانی که دوران تعیین کننده ای است به بردگی برده شد و در کاخ عزیز مصر بزرگ شد آیا برای تربیت پذیری ابتدای دوران نوجوانی که زمان تصمیم های آگاهانه است زمان موثری نیست!!؟

دلسوخته;1015449 نوشت:
بله من هم همین را گفتم که تا خداوند نخواهد نه ضرر و منفعتی به فرد نمی رسد پس کودکی که گرفتار می شود قصدی در این کار است.

این نفع و ضرری که به خواست خدا به افراد می رسد آیا ابتدایی است یعنی خدا بی هیچ علتی به فردی ضرر می زند ؟؟ هرگز.
بلکه خدا به عنوان علت العلل و قاهر بر همه فاعل ها و بنا بر توحید فاعلی هر فعلی که در عالم انجام شود به خدا منتسب می شود (این بحث جبر و اختیار است که دامنه درازی دارد) و هیچ کس نمی تواند خارج از دائره فاعلیت الهی کاری بکند اما خدا فعلی که در عالم توسط موجودات تحقق می پذیرد را اجازه و اذن می دهد و اگر اذن ندهد هیچ کدام تاثیر نخواهد کرد ولی بنا بر حکمت بالغه خود علل و اسباب مادی را از کار نمی اندازد و فعل آنها را اذن عام می دهد آتش می سوزاند آب خنک می کند و تیغ می برد و انسان اختیارش تاثیر می کند چه به خیر و چه به شر و همه این ها را خدا اذن داده است و اگر خدا نخواهد هیچ کدام از این علل تاثیر نخواهد کرد.

دلسوخته;1015449 نوشت:
عجیب است که گفتید تقدیر حتمی وجود ندارد : در قرآن دو کتاب محو و اثبات و لوح محفوظ را نام می برد که لوح محفوظ حتمی است.

آری ما دو نوع کتاب و نوشته مقدرات داریم :
خدای حکیم در قرآن کریم می‌فرماید: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب.» (رعد/39) خداوند آن چه را بخواهد، محو یا اثبات می‌کند. بر اساس این آیه، تقدیر و قضای الهی تکوینی و تشریعی، از جهت ثبات و تغییر، به دو نوع تقسیم می‌شود: تقدیر و قضای الهی حتمی‌، تقدیر و قضای الهی غیر حتمی.



تقدیر و قضای الهی حتمی ‌مرحله‌ای از فعل الهی است که گریزی از آن نیست و تحقق آن قطعی و تخلف ناپذیر است و احتیاط برای جلوگیری از آن کارآمد نخواهد بود. معصومین: در این مورد می‌فرمایند:

1. پیامبر اکرم(ص): «لن ینفع حذر من قدر.» (کلینی، 1389 ه ش: 362) احتیاط برای پیشگیری از قدر، (حتمی) سودمند نیست؛

2. امام علی(ع): «ان الله ابرم الامور و امضاها علی مقادیرها، فهی غیر متناهیه عن مجاریها دون بلوغ غایاتها فیما قدّر و قضی من ذلک....» (کلینی،1389 ه ش، 370) خداوند، کارها را بر پایه اندازه‌هایی که برایشان مقدر کرده، تدبیر و تنفیذ نموده است. پس دیگر آن‌ها طبق آن چه مقدر و حکم کرده، پیش از رسیدن به نقطه پایانی‌اش از مجرای خود باز نمی‌مانند؛


در مجردات که بیشتر از یک نحو نمی توانند وجود داشته باشند و تحت تاثیر علل و مختلف قرار نمی گیرند قضا و قدر حتمی است غیر قابل تبدیل است زیرا با بیش از یک سلسله از علل و سرو کار ندارند و سرنوشت معلول با علت است پس یک سرنوشت بیشتر ندارند و چون امکان جانشین شدن سلسله ای از علل به جای این سلسله نیست پس سرنوشت آنها حتمی است اما در غیر مجردات که امکان هزاران نقش و زندگی را دارند و تحت قانون حرکت می باشند و همواره بر دو راهیها و چهار راهیها می باشند قضا و قدرهای غیر حتمی وجود دارد یعنی یک نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معین نمی کند زیرا سرنوشت معلول در دست علت است و چون هر سلسله از علل را در نظر بگیریم امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر در کار هست پس سرنوشت آنها غیر حتمی است به هر اندازه که «اگر» درباره آنها صحیح است قضا و قدرها هست و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد.
اگر کسی به نوعی بیماری مبتلا باشد ناچار علت خاصی سبب رنجوری او شده است و این سرنوشت خاص از آن علت ناشی شده است حالا اگر این بیمار دوا بخورد و دوا علت دیگری است و سرنوشت دیگری همراه دارد با خوردن دوا علت بیمار از میان می رود یعنی سرنوشت بیمار تغییر می کند.
اگر از این بیمار دو پزشک عیادت کرده باشند و تشخیص و نسخه شان مخالف یکدیگر باشد یک نسخه مفید و شفا دهنده و نسحه دیگر مهلک و کشنده باشد باید گفت دو سرنوشت مختلف در انتظار این بیمار است و از آن نظر که از جانب بیمار هم امکان انتخاب این نسخه موجود است و هم امکان انتخاب آن نسخه پس از نظر بیمار هیچ کدام از این دو رنوشت حتمی نیست گو اینکه بالاخره یکی از آنها را انتخاب خواهد کرد و امتخاب آن بستگی دارد به یک سلسله علل آشکار و پنهان ولی این جهت موجب سلب این امکان نمی گردد; یعنی در عین اینکه یکی بالخصوص انتخاب می شود امکان اینکه انتخاب بشود و به اصطلاح امکان استعدادی انتخاب نسخه مخالف موجود و محفوظ بوده است.
پس سرنوشتهای گوناگون در کار است واین سرنوشتها می توانند جانشین یکدیگر بشوند جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است علیهذا اگر کسی بیمار بشود و دوا بخورد و نجات پیدا کند به موجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر دوا نخورد و رنجور بماند و یا دوای زیان بخش بخورد و بمیرد باز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر هم از محیط بیماری دوری گزیند و مصون بماند باز به حکم سرنوشت و قضا و قدر است. بالاخره هر چه بکند نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و از حوزه قضا و قدر نمی تواند بیرون باشد مولوی می گوید:
همچنین تاویل قد جف القلم
بهر تحریض است بر شغل امم
پس قلم بنوشت که هر کار را
لایق آن هست تاثیر و جزا
کژ روی جف القلم کژ آیدت
راستی آری سعادت زایدت
چون بدزدد دست شد جف القلم
خورده باده مست شد جف القلم
ظلم آری مدبری جف القلم
عدل آری برخوری جف القلم
تو روا داری روا باشد که حق
همچو معزول آید از حکم سبق
که ز دست من برون رفته است کار
پیش من چندین میا چندین مزار
بلکه آن معنی بود جف القلم
نیست یکسان نزد او عدل و ستم


دلسوخته;1015450 نوشت:
اما در آیه 6 سوره ی تحریم بیان می شود در صورت تربیت نشدن صحیح لطفی شامل قربانی نمی شود اینطور که در تفاسیر بیان شده است.

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْليکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ
ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند ( به طور کامل ) اجرا می نمایند!

این آیه وظیفه سرپرست های خانواده را در قبلا فرزندانشان بیان می کند نه این که بگوید اگر شما آنها را از آتش نجات ندادید آنها جهنمی می شوند .
این آیه در واقع تربیت پذیری انسان و نقش والدین را در تربیت بیان می کند و به واقع همان نظام علی ومعلولی دنیایی را بیان می کند که اگر والدین به فکر تربیت فرزندان نباشند آنها گمراه می شوند و این واقعه قبل از این که دامن "اهلیکم" را بگیرد دامن "انفسکم" را خواهد گرفت.
حد اقل مطلب این است که شما می خواهید با عکش نقیض از یک جمله مفهوم مخالف بگیرید در حالی که منطوق آیات سوره نجم صراحت در استقلال افراد در سرنوشت اخروی دارد.
و دلالت به منطوق اولی بر دلالت به مفهوم است.

دلسوخته;1015451 نوشت:
متون دیگری که می خوانم پسر نوح را با حضرت یوسف و موسی مقایسه می کنند و نقش مادر آن ها و ژن و ... را بررسی می کنند و بر خلاف گفته های شما خداوند این موارد را گویی در قبال مجازات پسر نوح در نظر نگرفته است چون اشاره ای در قرآن به آن نکرده است ولی موارد خوب تربیتی حضرت موسی و یوسف به صراحت بیان شده است.

ما منکر تاثیر محیط، ژن ، خانواده و ... در تربیت و سعادت ظاهری افراد نیستیم و حتی تاکید هم داریم بنا بر نظام علی و معلولی(گندم از گندم بروید جو ز جو ) معلول های تربیتی تابع علل خود هستند و این را قرآن هم به صراحت بیان می کند
[=me_quran]وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا ۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ
[=me_quran]سرزمین پاکیزه (و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می‌روید؛ امّا سرزمینهای بد طینت (و شوره‌زار)، جز گیاه ناچیز و بی‌ارزش، از آن نمی‌روید؛ این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکرگزارند، بیان می‌کنیم![=me_quran]
اما باید توجه داشت تمام حرف این مطلب نیست بلکه در روز قیامت معیار سنجش آن اعمالی است که اختیار انسان در آن نقش داشته است و "ان لیس للانسان الا ما سعی" و گناه دیگران بر انسان نوشته نمی شود .
هر مقدار که تاثیر ژن و تربیت و ... باشد همه در حساب رسی محاسبه می شود و وزن افراد محاسبه می شود.

البته نباید فراموش کرد قدرت اختیار انسان برای تغییر شرایط مخصوصا وقتی که خود می تواند مستقل تصمیم بگیرد کم نیست و این هم محاسبه خواهد شد خدا در قرآن آیه ای دارد که می فرماید در روز قیامت برخی بهانه می کنند که محیط ما خوب نبوده به آنها جواب داده می شود که آیا زمین خدا واسع نبوده چرا مهاجرت نکردید .
پس باید دانست که همه چیز با هم سنجیده می شود گاهی انسان می بیند با این که همه شرایطش درست و سالم بوده عملکردش بد است این نقش اختیار است دیگر.

در بین فرزندان پیامبر ها و حتی ائمه می بینیم شرایط مساوی برای برخی بوده عملکرد ها متفاوت است این نشان می دهد که وزن اختیار در کفه ترازوی سعادت و شقاوت بسیار سنگین است .

سلام.
خداوند در قرآن حرفی از غیر حتمی بودن و چهار راه بودن لوح محفوظ نزده و ختم کلام بیان کرده اتفاق می افتد قبل از اینکه هنوز خلق شده باشیم تا ببینیم در چهارراه هستیم یا نه ! نمی دانم اینکه می گویید همه چیز غیرحتمی است از کجا آمده !

بهتره یکبار داستان ها را مرور کنیم :
۱- حضرت موسی بعد از افتادن در رود به دست آسیه و فرعون می افتد و آسیه او را نجات می دهد. خداوند موسی را مجددا به مادرش بر می گرداند تا شیر داده شود چون شیر زنان دیگر را قبول نمی کرد ( خواست خداوند) . آیا موسی که در کاخ فرعون رشد کرد همیشه زیر دست فرعون بود ؟ نه آسیه که خداوند او را در قرآن پاک می نامد او را رشد داد ( خواست خداوند ) . پس موسی از بهترین امکان تربیت و رشد برخوردار بود.
۲- حضرت یوسف به بازار بردگان برده می شود. عزیز مصر او را خرید ؟ دقت کنید عزیز مصر . در همانجا یک فرد دیگر نمی توانست او را بخرد و به جای اینکه در دربار رشد کند مشغول جمع آوری و بیگاری ها باشد ؟؟
[SPOILER]
«و او را به بهای کمی - چند درهم - فروختند، و نسبت به (فروختن) او بی‌اعتنا بودند (چرا که می‌ترسیدند رازشان فاش شود) و آنکس که او را از سرزمین مصر خرید بهمسرش گفت: مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما مفید باشد، و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم، و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکن ساختیم، (ما این کار را کردیم) تا تعبیر خواب را بیاموزد و خداوند بر کار خود پیروز است، ولی اکثر مردم نمی‌دانند»
[/SPOILER]

پس نکاتی که به وجود می آید : حضرت موسی و یوسف رشد عالی داشتند که توانست به کمکشان بیاید.

این اتفاقات در بسیاری از خانواده ها اتفاق می افتد و خواهد افتاد که ما بی خبریم! کسانی الان موفق هستند ثمره آنرا می بینند و کسانی که بدبخت و شقی هستند نیز مشخص است . حکایت همه چیز را به گردن اختیار انداختن حکایت این است که قانون را می نویسمد ولی قانون فقط برای ضعیفان است!! اصلا فرض کنید از میان چند میلیارد بدبخت که به قول شما اختیار می چربد ۱۰۰ میلیون با اختیار خودشان بدبختند و میلیارد بدبخت دیگر نمی توانند خودشان را نجات دهند ؟ نمی خواهند یا چیز دیگر آن ها را در این وضعیت نگه داشته است ؟؟

چرا ممکن نیست خداوند ضرر نزند؟ آیه امتحان با ترس و گرسنگی و ... که بیان شده ضرر نیست کادی ندارد ضر ر زده می شود و می گویند امتحان است و حالا که مختاری (به قول شما ) خودت را جمع و جور کن . اینطور نیست و اشتباه فک می کنم ؟

دلسوخته;1015583 نوشت:
سلام.
خداوند در قرآن حرفی از غیر حتمی بودن و چهار راه بودن لوح محفوظ نزده و ختم کلام بیان کرده اتفاق می افتد قبل از اینکه هنوز خلق شده باشیم تا ببینیم در چهارراه هستیم یا نه ! نمی دانم اینکه می گویید همه چیز غیرحتمی است از کجا آمده !

با سلام
عرض کردم ؛ لوح محفوظ مقام علم خدای تبارک و تعالی است و لوح محو اثبات مقام فعل الهی است . خدا به علم پیشین خود می داند که در عالم چه اتفاقی می افتد و این منافاتی با اختیار داری انسان ندارد خدا علم به عمل اختیاری انسان در مقام قضا(حتمی شدن افعال ) دارد در سیر حتمی شدن افعال اراده و اختیار انسان دخیل است پس به عبارت روشن تر آچه حتمی است عمل اختیاری انسان است و خدابه آنچه که انسان با تمام فراز و فرود ها در زندگی خود انجام می دهد علم پیشین دارد این همان مقام لوح محفوظ است که هیچ چیز در آن تغییر نمی کند .
اما در مقام فعل یعنی در جهان و عالم واقع انسان است و عمل های اختیاری و راه هایی که پیش رو دارد اگر صدقه بدهد عمرش زیاد می شود اگر قطع رحم کند عمرش کم می شود اگر تلاش کند ثمر بیشتری خواهد برد اگر فشل و تنبلی کند رزقش کم می شود و ... هزاران قید و شرط دیگری که در مقابل انسان قرار دارد.
اما هادی در نامه ای که برای مردم اواز می نویسند مساله اختیار داری انسان در زندگی دنیایی اش را کامل بیان می کند وتالی های فاسد عقیده به جبر و عدم اختیار انسان را بر می شمرند به عنوان رجل يزعم أن الله جل وعز أجبر العباد على المعاصي وكلفهم ما لا يطويقون فقد ظلم الله في حكمه فهو هالك.

یکی از نتیجه های اعتقاد به جبر این است که قبول کنیم که این که انسان گناه می کند خدا برای او تقدیر کرده و او مجبور به گناه است و در پیایان خدا بر این گناه اجباری او را عذاب هم می کند!! آیا باور می کنید که خدا بندگانش را به گناه مجبور کند و بر اساس همین گناه اجباری آنها را عذاب هم نماید؟؟


دلسوخته;1015583 نوشت:
بهتره یکبار داستان ها را مرور کنیم :
۱- حضرت موسی بعد از افتادن در رود به دست آسیه و فرعون می افتد و آسیه او را نجات می دهد. خداوند موسی را مجددا به مادرش بر می گرداند تا شیر داده شود چون شیر زنان دیگر را قبول نمی کرد ( خواست خداوند) . آیا موسی که در کاخ فرعون رشد کرد همیشه زیر دست فرعون بود ؟ نه آسیه که خداوند او را در قرآن پاک می نامد او را رشد داد ( خواست خداوند ) . پس موسی از بهترین امکان تربیت و رشد برخوردار بود.

چند نکته:
1- همین آسیه که شما از او سخن می گویید و خدا او را نمونه ای برای مومنین بیان می کند محیطش چگونه بوده است؟ آیا همه زمینه های فساد و تباهی برای او فراهم نبوده است ؟
2- در مورد حضرت موسی قبلا هم عرض کردم که خدا با علم پیشین خود می دانست که برخی از افراد بشر بهترین انتخاب ها را برای بندگی خدا دارند و این هامی توانند به عنوان یک الگوی کامل و جامع برای بشر باشند(فراز های ابتدایی دعای ندبه) از این رو بنا بر قاعده لطف زمینه ها را برای رشد مناسب آنها فراهم کرد و ارحام پاک و اصلاب شامخه را برای زندگی دنیایی آنها انتخاب کرد تا هیچ بهانه ای برای انسان ها در تبعیت و عدم تبعیت از آنها به وجود نیایید مثلا نگویند که این کسی که ادعای پیامبری می کند فلان مشکل نسبی را دارد و یا ... .
3- بلاخره شما نمی توانید بگویید محیط رشدو نمو موسی صد در صد عالی و پاکیزه بوده است و این محیط باعث پیامبری او شده در حالی که می بینید موسی در کاخ فرعون رشد ونمو کرد این ها همه نشانه آن است که تمام دیدن نقش محیط در تربیت صحیح نیست گر چهتاثیر (به اقتضا) دارد.
4- درباره پرانتز هایی که نوشتید(خواست خدا) : اگر کسی این لیاقت ذاتی را داشته باشد که در انتخاب های خود عبودیت محض خدا را داشته باشد و خواست خدا را بر خواست خود مقدم کند خدا خواست خود را در تربیت او به کار می اندازد و زمینه ها برای فراهم می شود ولی مشکل اینجاست که در زندگی طبیعی انسان ها ، خواست های خود را بر خواست خدا مقدم می دارند .

دلسوخته;1015583 نوشت:
حضرت یوسف به بازار بردگان برده می شود. عزیز مصر او را خرید ؟ دقت کنید عزیز مصر . در همانجا یک فرد دیگر نمی توانست او را بخرد و به جای اینکه در دربار رشد کند مشغول جمع آوری و بیگاری ها باشد ؟؟

این نگاه یک نگاهی ظاهر بینانه است که گمان کاخ عزیز مصر برای رشد و نمو اخلاقی از بیرون آن بهتر است. شما سوره یوسف را ببینید حضرت یوسف در چه شرایطی بزرگ شد عزیز مصر مشرک ، زلیخا هوس باز ، خدمه ها و دم خور ها و ندیم ها همه مشرک !! واقعا شما گمان کرده اید زندگی در این محیط بهتر از بیرون از آن است(از لحاظ رشد اخلاقی)؟؟
حضرت محمد(ص) را ببینید از ابتدای تولد توسط یک زن و مرد فقیر در صحرا بزرگ شد و حدود دو سال برای چراندن گوسفند ها به صحرا می رفت .

داستان حضرت یوسف بسیار عجیب است و اگر تقوا و پاک دامنی فوق العاده و عرشی حضرت یوسف نبود هر انسان عادی در صحنه دربار زلیخا به گناه می افتاد علامه طباطبایی در سوره یوسف این صحنه را به قلم می آورد که همه شرایط برای انحراف حضرت یوسف فراهم بود و تقوا و خدا ترسی او مانع از آن کار شد و ایشان آن را شبیه به یک معجزه می دانند.

آیا این محیط برای رشد و تعالی مهیا است و محیط عالی است؟؟


دلسوخته;1015583 نوشت:
این اتفاقات در بسیاری از خانواده ها اتفاق می افتد و خواهد افتاد که ما بی خبریم! کسانی الان موفق هستند ثمره آنرا می بینند و کسانی که بدبخت و شقی هستند نیز مشخص است .

در بسیاری از این امور اراده و اختیار انسان ها یا سنت حاکم بر نظام طبیعت نقش تعیین کننده ای دارد و مثلا تولد فرزندی زیبا و سالم و خوش استعداد نتیجه طبیعی ازدواج والدینی با خصوصیات مشخص و سلامت جسمی و زنتیکی و همچنین تغذیه مناسب و ... است، چنان که معلول یا بی استعداد متولد شدن یک فرزند نیز نتیجه طبیعی علل خاص خود است که اگر از جانب والدین در آن دقت می شد چه بسا این فرزند این گونه متولد نمی شد .
در نتیجه خداوند ضرورتا برای این فرزند چنین نتیجه ای را نخواسته بلکه مجموعه علل و عوامل عالم در کنار هم به گونه ای قرار گرفتند که این نتیجه برای این فرزند رقم بخورد؛ به همین نسبت معنا ندارد که فرزند دو حیوان معین که در موقعیت زاد و ولد قرار گرفتند گیاه یا انسان شود، زیرا ساختار طبیعی عالم بر اساس همخوانی علت ها و معلول ها است و در نتیجه این فرزند متولد شده از زاد و ولد این دو حیوان استعداد و ظرفیت وجودی بیش از این را نداشت.
این تفاوت ها نتیجه طبیعی ساختار عالم است و در این تفاوت بهره مندی افراد از کمالات وجودی بی عدالتی رقم نمی خورد و به همین جهت است که گفته می شود خداوند به هر مخلوقی به اندازه استعداد و ظرفیت وجودی اش عنایت می نماید.
بوعلی سینا جمله معروفی دارد كه: " ما جعل الله المشمشة مشمشة، بل أوجدها" خداوند زردآلو را زردآلو نکرده، بلکه آن را ایجاد کرده است؛ (یعنی این گونه نبود که خداوند موجودی را خلق کند و بعد تصمیم بگیرد که او سنگ شود یا انسان یا انسانی با استعداد و زیبا یا نازیبا و کودن؛ بلکه ایجاد او همان تحقق یک موجود کامل با همه ویژگی ها و تشخصات و تمایزات وجودی اوست ).
لذا مثلاً وقتی می‌گوییم خاصیت مثلث این است که مجموع زاویه‌هایش برابر با دو قائمه باشد و خاصیت مربع این است که مجموع زاویه‌هایش برابر با چهار قائمه باشد، به این معنا نیست که به یکی خاصیت دو قائمه داشتن و به دیگری خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده‌اند. و لذا نمی توان گفت:” که چرا به مثلث ستم کرده و خاصیت ۴ قائمه را نداده‌اند یا بالعکس. “زیرا مثلث جز همان خاصیت معین و همان ظرفیت معین نمی‌تواند داشته باشد.
مراتب موجودات جهان نیز همین طور است ، یعنی این تصور غلط است که فکر کنیم خداوند ابتدا همه موجودات را به طور مساوی آفریده و بعد بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده است. بلکه صحیح آن است که بگوئیم هر چیز در جهان، فقط گونه‌ای خاص از وجود را می‌تواند بپذیرد و بس، که خداوند هم همان خلقت را به او می‌دهد؛ در یک کلمه باید گفت تفاوت موجودات جهان ذاتی آنها و لازمۀ نظام علت و معلول است. (3)
بنا بر اين هر موجود بر حسب لیاقتش خلق می شود، یعنی خداوند بر حسب ظرفیت و استعداد ذاتی اشیا آنها را خلق می‌کند نه این که ابتدا برای آن ها ظرفیت تعیین می کند و بعد آن ها را می آفریند . درجات و موقعیت‌هایی که در آفرینش برای موجودات معین شده است که یکی لیاقتش و ظرفیتش این باشد که جزء جمادات یا نباتات و یا غیره باشد، مانند پُست‌ها و عنوان های اجتماعی نیست که قابل تبدیل و تغییر باشد، بلکه این موقعیت ‌ها مانند خواص اشکال هندسی ذاتی موجودات است .
یعنی معنا ندارد که وقتی دو اسب توالد و تناسل انجام دادند فرزند آن ها خرگوش بشود و یا اسبی برخلاف نژاد والدین خود و برخلاف شکل و شمائل و خصوصیات وجودی اش و این خصوصیات که بر اساس آن وضعیت یک موجود رقم می خورد همان ظرفیت وجودی اوست .
در عین حال نباید فراموش کرد که در تفاوت بین انسان ها معمولاً بخشش‏های الهی و استعدادها چنان تقسیم شده‏اند که هر کسی قسمتی از آن‏ها را دارد، یعنی کم‏تر کسی پیدا می‏شود که همه نعمت‏ها را یک جا داشته باشد. اگر کسی از نعمت مال بهره مند است. اما شاید در نعمت سلامت یا فرزند مناسب بهره چندانی نداشته باشد. اگر کسی در فقر به سر می برد . اما دارای نعمت های مشابه در زمینه ای دیگر است، مثلا از اعتقادات پاک و سالم برخوردار است که منزلت اجتماعی و شهرت نیک و اعتماد جامعه را به دنبال دارد.
به هر حال اختلاف و تفاوت در این امور مادی و ظاهری باعث احتیاج و نیازمندی انسان ها به یکدیگر و تشکیل جامعه بشری دارای پیوندهای عمیق خواهد بود، از این رو قرآن مجید می‏فرماید:
" معیشت آن‏ها را در حیات دنیا میان آنان تقسیم کردیم . بعضی را بر بعضی برتری دادیم، تا آن‏ها یکدیگر را به کار گیرند و به یکدیگر خدمت نمایند".(4)
قرآن مجید به یکی از اسرار مهم تفاوت‏ها اشاره کرده و آن آزمایش الهی است. خداوند می‏فرماید:
"او کسی است که شما را جانشینان در زمین قرار داد . بعضی را بر بعض دیگر درجاتی داد، تا شما را به آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید".(5)
راز اصلی تفاوت ها بین انسان ها را باید در حقیقت عالم یعنی آزمودن انسان دریافت؛ در حقیقت تفاوت‏ها برای این است که معلوم شود انسان چگونه از امکانات خدادادی بهره برداری می‏کند. اگر نابرابری‏ها نبود، زمینه امتحان در شکلی مهم و جدی از میان می‏رفت.
البته شکل آزمون ها دارای تفاوت های بسیاری است، بعضی افراد با مال و نعمت و گروهی دیگر با تنگدستی و نقمت، گروهی با بیماری و درد جسمی و گروهی با سلامتی و تندستی آزمایش می‏شوند؛ اما همه اختلافات به شکلی دقیق و عادلانه در نحوه تکالیف انسان ها و محاسبه اعمال شان در قیامت مورد محاسبه قرار می گیرد.
مهم آن است که ما نگاه خود را به زندگی در این جهان محدود نکنیم. این بخش از زندگی را باید در پیوست با بخش عظیم‏تر از زندگی و حیات جاودانه و عالم برتر و حقیقی‏تر نگریست. اگر نگاه ما به زندگی محدود به دنیا بود، اشکال از نقص حکمت در مورد این تفاوت‏ها در دنیا به جا بود، در حالی که هر چیزی در دنیا، آزمایشی برای انسان است که در عالم دیگر نتیجه آن را خواهیم دید . نباید از وجود برخی تفاوت ها در دنیای کوتاه ناراحت بود. پی‌نوشت‌ها:
1. انفاق (8) آیه 53.
2. اعراف (7) آیه 96.
3. رک : استاد مطهری، مجموعه آثار، نشر صدرا ،تهران 1370 ش، ج 1، ص 125- 171 .
4. زخرف (43) آیه 31.
5. انعام (6) آیه 165.

دلسوخته;1015583 نوشت:
اینطور نیست و اشتباه فک می کنم ؟

با توضیحاتی که در بالا عرض کردم مطلب واضح است.
ما منکر اختلاف ها در عالم نیستیم وجود این اختلاف ها ضروری عالم ماده است و محیطی است برای امتحان انسان ها و به واسطه این اختلاف ها است که خدا انسان را می آزماید یکی فقیر و دیگری غنی یکی زیبا و دیگری زشت و ... اما در بحث تربیت انسان با داشته های خود سنجیده نمی شود بلکه با سعی و تلاش خود آزموده می شود.

سلام.
پس شما اینکه ذات محور اصلی خیلی چیزهاست قبول دارید. ذاتی که توسط خود خداوند خلق شده و باز هم انسان نقشی در آن را ندارد.

شما اختیار را قبول دارید و تفاوت ها را ضروری می دانید تا عالم متفاوت باشد ، اگر همه مساوی بودند یعنی اختیار معنی نداشت ؟ اگه همه مساوی بودند کسی نمی توانست از تواناییش با اختیار استفاده کند ؟

دلسوخته;1015919 نوشت:
سلام.
پس شما اینکه ذات محور اصلی خیلی چیزهاست قبول دارید. ذاتی که توسط خود خداوند خلق شده و باز هم انسان نقشی در آن را ندارد.

با سلام
عرض شد که ما تاثیر وراثت محیط تربیت و ... را به هیچ عنوان منکر نیستیم ولی آن را تام نمی دانیم بلکه بر اساس همین اختلاف ها و تفاوت هاست که آزمایش و امتحان شکل می گیرد و اختیار انسان نقش خود را نشان می دهد . و بر اساس همین تلاش مبتنی بر تفاوت ها است که خدا به افراد درجات مختلف را عنایت می کند. و به آنها پاداش و یا عقاب می دهد.

دلسوخته;1015919 نوشت:
شما اختیار را قبول دارید و تفاوت ها را ضروری می دانید تا عالم متفاوت باشد ، اگر همه مساوی بودند یعنی اختیار معنی نداشت ؟ اگه همه مساوی بودند کسی نمی توانست از تواناییش با اختیار استفاده کند ؟

نه این که در تساوی اختیار معنا پیدا نکند. بلکه اقتضای عالم ماده این است که در آن تفاوت و اختلاف باشد وجز در این بشتر عالم ماده امتحان و آزمایش معنا نمی یابد و لا جرم انسان باید عالم دنیا (که دار تزاحم و کثرات و تفاوت ها) است را بگذراند تا بتواند جایگاه اصلی خود را در عالم بعدی بیابد.
پس فرض تساوی در عالم ماده فرض محالی است حتی دو قلو های همسان که در یک روز متولد می شوند و در یک محیط تربیت می یابند و یک نوع وراثت هم دارند با هم تساوی مطلق ندارند.

سلام.
تام بودن یک چیزی به زمان ربطی ندارد ؟

دلسوخته;1016314 نوشت:
سلام.
تام بودن یک چیزی به زمان ربطی ندارد ؟

سلام بیشتر توضیح دهید

کودکی را فرض کنید اقتضای سنی و محیطی و اصلا ژنتیک او را وادار به کاری می کند اگر این کودک در سن جوانی بود ممکن بود اون کارو انجام‌ نده؟ شاید ژنتیک در زمان کودکی تام بوده ، و حال در جوانی مثلا جبرا با کمک دارو دیگر آن ژنتیک تام نباشد

دلسوخته;1016331 نوشت:
کودکی را فرض کنید اقتضای سنی و محیطی و اصلا ژنتیک او را وادار به کاری می کند اگر این کودک در سن جوانی بود ممکن بود اون کارو انجام‌ نده؟ شاید ژنتیک در زمان کودکی تام بوده ، و حال در جوانی مثلا جبرا با کمک دارو دیگر آن ژنتیک تام نباشد

با سلام در هر صورت ؛ گفتیم عالم ماده عالم تزاحمات است و اگر کسی بر اثر این تزاحمات ضرری را متحمل شد خدا اولا بر اساس داشته هایش او را قضاوت میکند ثانیا در قیامت به او عوض عنایت می کند تا جایی که او راضی می شود.
مصلحت بزرگ تری که در عالم دنیا جاری است این تزاحمات را جبران می کند.
بنا بر این تزاحم موجود در عالم موجه بوده و اگر نقص شخصی را هم سبب شود توسط عوض مرتفع می گردد.

سوال:

اگر کودکی به خاطر شرایط وراثت و محیط در شر بیفتد یا اصلا گناه کند و آینده اش تباه شود، خداوند اصلا توانایی جلوگیری آن را نداشت؟
جز تقدیرات حتمی اش که این چنین می شود؟ خواست خود خداوند است ؟
خداوند توانایی نجات دادن دارد یا نه ؟ اگر نجات پیدا نکرد دلیلش چیست : شقاوت ؟ قضا الهی ؟ بلا و مصیبت ؟ انتقام ؟ امتحان ؟
علت هر چه که باشد آیا خدا توان نجات دادن این کودک که نقشی در این سرنوشت را داشته است ندارد؟

جواب:
خدا، خالق تمام اسباب و علل است و بر آنها مسلط است و هر وقت که بخواهد می تواند آنها را از اثر بیاندازد همانگونه که؛ در برخی از موارد به عنوان معجزه آن را به بشر نشان می دهد (مانند سرد شدن آتش بر ابراهیم) امّا حکمت خدای تعالی حکم می کند که این عالمی را که بر اساس علل و اسباب مادی ساخته است پی در پی قوانین آن را نقض نکند.
بنای خدا در عالم خلقت بر پیشبردن امور به صورت خارق العاده و معجزه نیست؛ بلکه خدا این عالم را بر اساس یک سری سنت های تغییر ناپذیری خلق کرده است و این سنت ها، در طولِ عمرِ این عالم، جاری و ساری است و بنا بر این سنت مستحکم حکیمانه امور این عالم را در مسیر اسباب و مسببات و تحت همان سنن جاری می سازد چرا که در غیر این صورت دائم برای تغییر جریان طبیعی امور باید امور خارق العاده جریان می یافت و یک نوع گتره و خروج از نظم طبیعی عالم بیرون می آمد. و همچنین آفرینش انسان به عنوان یک موجود مختار، لغو و بیهوده می شد. (و خدا حکیم است و کار لغو نمی کند).
مثلا شما فرض کنید؛ هر کجا که یک مظلومی مورد تعدی و ظلم قرار می گرفت خدا به صورت غیبی ورود پیدا می کرد و رفع ظلم می کرد،
یا هر کجا بشر اختیاری و غیر اختیاری کاری انجام می داد که به صلاح خود و یا جامعه اش نبود آن را دفع می کرد و نمی گذاشت رخ دهد!
و یا مانع از تاثیر علل مادی می شد به بهانه این که شر می آفریند و ...
چه اتفاقی در عالم می افتاد؟
این حرف تبعاتی و تالی فاسد هایی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنم(تا خوب مساله برای شما ملموس شود)
کسی اختیاراً می خواهد دزدی کند و مال دیگری را بردارد هنگام برداشتن پول سرقتی دستش بخشکد و یا پایش فلج شود!
کسی اختیاراً می خواهد حرف دروغی بزند و کسی را گمراه کند لال می شود که به دیگران ضررر نرساند!
پادشاهی برای کشور گشایی می خواهد به کشور همسایه حمله کند چون در این جنگ کودکانی آسیب می بینند و افراد کشته می شوند خدا این پادشاه و لشکریانش را در جا بخشکاند!
کسی می خواهد شمشیری بر علیه مردم به کار بگیرد شمشیرش به پنبه مبدل شود!
و...
و هزاران تالی فاسد دیگر.
آیا کسی که از تالی فاسد های سخن خود مطلع باشد این سخن را می گوید؟
هرگز.
خدای حکیم، این دنیا را بر اساس علت و معلول آفریده و اداره و جریان امور آن را بر همین اساس سامان داده است و با این که قدرت دارد که جلو انحرافات و ظلم ها و اشتباهات را بگیرد اما بنا بر حکمت خود این کار را نمی کند.
البته علل و عوامل در عالم وجود متعدد هستند برخی از آنها ظاهری و برخی از آنها باطنی و معنوی هستند انسان باید تلاش کند و علل و اسباب مادی را برای بهبود وضع زندگی خود به کار بگیرد و دین راه ها و اسباب باطنی و معنوی و آن راه هایی که اکثر مردم از آن غافل هستند ولی واقعا در عالم کارگر و موثر است را به مردم نشان می دهد تا از آن استفاده کنند مثلا دعا ، یا صدقه دادن، کمک به همنوع و ...
اما جواب این که سوال کردید؛ چه راهکارهایی برای جبران این ضرر به کودک وجود دارد این است:

1- اختیار انسان: مساله اختیار در انسان آنقدر مهم است ؛که اگر کسی واقعاً بخواهد سرنوشت خود را عوض کند، بر خلاف جریان محیط و وراثت و .. می تواند و تلاش او در این زمینه با حمایت های معنوی الهی همراه می شود ولی مهم این است که بخواهد. خدای تعالی در برخی از آیات نمونه هایی را بیان کرده است؛ مثلا همسر فرعون که در بدترین شرایط محیطی زندگی می کرد به خدا ایمان داشت و خدا او را به عنوان مثالی برای زنان و مردان مومن بیان کرده است: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ آمَنُوا امرَأَتَ فِرعَونَ إِذ قالَت رَبِّ ابنِ لي عِندَكَ بَيتًا فِي الجَنَّةِ وَنَجِّني مِن فِرعَونَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّني مِنَ القَومِ الظّالِمينَ»
و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»(1)
و در این راه خدا تلاش افراد را به ثمر می نشاند : «الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» وآنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند ، قطعا به راههاي خود هدايتشان خواهيم كرد.(2)

2- اصل تکلیف بر اساس وسع: خدا می فرماید من بر اساس وسع و ظرفیت افراد از آنها تکلیف می خواهم (این ناظر به دنیا) : «لا يُكلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسبَت وَ عَلَيهَا مَا اكْتَسبَت» خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايى اش ، تكليف نمى كند. (انسان ،) هر كار (نيكى ) را انجام دهد، براى خود انجام داده ، و هر كار (بدى ) كند، به زيان خود كرده است(3)

3- اصل رتبه بندی بر اساس سعی و تلاش نه بر اساس داشته ها: این قضاوت های ظاهری ما در این دنیا که فلانی با ایمان تر از فلانی و برتر از فلانی است در قیامت جایگاهی ندارد بلکه در قیامت و محکمه عدل الهی، افراد بر اساس تلاش هایشان امتیاز می گیرند. شاید کسی در محیط بسیار بد و یا در خانواده ای بسیار بد و با غذای حرام و فکر حرام وجودش شکل گرفته؛ خدا به جهت گیری او نگاه می کند نه به عملکرد او. او اگر یک قدم از این رزائل فاصله بگیرد هر چند به نگاه ظاهری ما هنوز در عمق گناه است ارزشش از فردی که با داشته های فراوان محیطی و ذهنی و .. عقب گرد کرده بهتر است و جایگاهش نزد خدا بیشتر است.
قرآن می فرماید:
ألّا تَزِرُ وازِرة ٌ وِزرَ اُخری (4)
که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی گیرد ،
وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی (5)
و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست ،
وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یری (6)
و اینکه تلاش او بزودی دیده می شود ،
اگر در این آیات دقت کنید واضح است که محور اصلی در رتبه دهی و پاداش بخشی در نگاه قرآن برای انسان ها سعی و تلاش و کوشش اوست و خدا می فرماید که هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد. و برای انسان هیچ چیز نیست مگر سعی و تلاشی که می کند . و آنچه را که در قیامت می بیند سعی و تلاش خود است نه چیز دیگری .

محور در ارزشمندی انسان سعی اوست ، جهت گیری اوست نه داشته های او . چه بسا داشته های انسان غیر اکتسابی است؛ مثلا کسی که در یک خانواده ای بسیار عالی زندگی خود را شروع می کند و پدر و مادر هم در تربیت او هم در حفظ قرآن او هم ... تلاش می کنند و شاید این کودک تا مدتی نقش آنچنانی در این داشته های خود ندارد.
پس ملاک ارزشمندی فرد داشته های غیر اکتسابی او نمی تواند باشد چون خودش تلاشی برای آن نکرده است بلکه سعی او است که در نگه داری این ارزش ها و ترقی و تکامل آنها به این فرد ارزش می دهد.

در طرف مقابل هم همین طور است؛ کسی که در انحطاط اخلاقی خود در اوان کودکی هیچ اراده و تقصیری نداشته و بسیاری از مشکلات را بی اختیار به همراه خود دارد این فرد نباید با داشته هایش سنجیده شود بلکه با تلاشش بر این داشته ها سنجیده می شود شاید یک درصد تلاش این فرد برای تغییر به خوبی ها با یکسال قرآن خواندن آن فرد اول برابری کند و این خداست که در روز قیامت این ها را محاسبه می کند.

4- اصل اعواض: گاهی در این دنیا بر اساس علت و معلول بودن عالم ماده آسیب هایی نا خواسته به برخی بخورد خدا در قیامت این نواقص را جبران کرده و به او در عوض آن نقص چیزی عنایت می کند که فرد از گرفتن آن احساس رضایت کنند.(7)

پی نوشت ها:
1- تحریم: 11.
2- عنکبوت: 69.
3-بقره: 286.
4- نجم: 38.
5- نجم: 39.
6- نجم: 40.
7- صدوق، التوحید، نشر اسلامی، ص 381.

موضوع قفل شده است