جمع بندی سیره‌ی عقلا و حجیت آن

تب‌های اولیه

157 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=microsoft sans serif]

نقطه;949641 نوشت:
اما جناب صدیق ... تا جایی که من می‌فهمم اتفاقاً نوع انسان‌هایی که از نظر دین مکلف هستند انسان‌هایی هستند که عقلشان در حجاب نباشد و از ایشان انتظار می‌رود که عاقل باشند و عاقل کسی است که از یک سوراخ دو بار گزیده نشود و اگر در طول زندگی‌اش چند بار تجربه کرد که «می‌شود مطمئن بود ولی همزمان در اشتباه هم بود» چنین کسی دیگر نباید به قانع شدن اکتفا کند و در مقابل فلاسفه باید کلاً شکاک باشد ... می‌بینید! نوع انسان‌های مکلف از نظر دین انتظار می‌رود که شکاک باشند ولی ظاهراً فلسفه مخاطبان خود را از کسانی برمی‌گزیند که انتخاب کرده‌اند که ساده‌لوح باشند و دل به قانع شدن خوش کنند ... خصوصاً که به ایشان بگویند که اگر هم اشتباهی قانع شدید اشکالی ندارد چون مستضعف فکری محسوب خواهید شد و خدا به شما سخت نخواهد گرفت .

ما در مورد انسانهای متعارف صحبت میکنیم.
انسان متعارف انسانی است که در مسئله شناخت، خیلی درگیر احتمالات عقلی نباشد.
این انسان درگیر مباحث فلسفی و شکاکیت ناشی از آن نیست(چه موافق فلسفه باشد و چه مخالف آن)

از سوی دیگر همانطور که میدانید تکلیف مالایطاق محال است و امری است قبیح.
و چون دست یافتن به چنین یقینی که هیچ احتمال خلاف عقلی در ان نباشد
یا برای انسانهای معمولی تقریبا نشدنی است چرا که نیازمند برهان است.
یا اصلا در امور غیر ذهنی و غیر قضایای تحلیلی امری نادر است،
بنابراین خداوند دست یابی به چنین درجه باوری را از نوع مکلفان نمیخواهد.

از سوی سوم بحث ما در این بود که به احتمالات خلاف عقلی توجه نکنیم.
این احتمالات خلاف، مورد توجه هیچ عاقلی نیست.
عاقل بما هو عاقل.
حال شما میفرمایید باید مورد توجه باشد آنگاه راه فطرت را جایگزین میکنید.
من نمیدانم دیگر چه جوابی باید به شما بدهم.

[=microsoft sans serif]

نقطه;949651 نوشت:
ارتباطی بین مقدمه و نتیجه‌گیری‌اتان نمی‌بینم وقتی در هر گام مقداری پیش‌فرض وارد بحث خواهد شد ... شما همینکه با کمک فقط دو سه اصل اولیه این همه حکم را اثبات می‌کنید (که اینطور نیست که همه‌اشان رابطه‌ی طولی با هم داشته باشند) خودش نشان می‌دهد که این وسط دارید یک سری مسائلی را از خارج وارد بحث می‌کنید که هر کدامشان یک سری اما و اگر داشته و نقدپذیر هستند و در نتیجه صرف داشتن پشتوانه‌ی منطقی کافی نیست تا اعتبار نتایج نهایی به اندازه‌ی اعتبار مقدمات اولیه‌ی بحث باشد ...

بادقت بخوانید متوجه میشوید چشم بندی در کار نیست.

نقطه;949651 نوشت:
این عجیب‌ترین جمله‌ای است که تا کنون شنیده‌ام

خیلی خودتان را ناراحت نکنید.
من جمله اندیشمندان را بیان کردم.
از فیلسوف و غیر فیلسوف این سخن را دارند.

نقطه;949651 نوشت:
مگرآنکه منظور شما از حدس و یقین باز هم کلاً چیز دیگری باشد ... و با توجه به توضیحاتی که در ادامه بیان نمودید واضح است که یقین شما نمی‌تواند از جنس یقین قطعی باشد و حداکثر از جنس قانع شدن است، بخصوص که مثال نور ماه را بیان نمودید که اصلاً وارد حیطه‌ی فیزیک می‌شود و آن جواب یک خطی که نور ماه از انعکاس نور خورشید است صرفاً یک تقریب مرتبه‌ی صفر از واقعیت مطابق با درک امروز ما از فیزیک است ..

حدس قوه ای باطنی در نهاد هر انسانی است که دارای شدت و ضعف است و درجه اعلای آن همان قوه ای است که شخص نبی میتواند با فرشته وحی ارتباط برقرار کرده و اموزه های وحیانی را دریافت کند.

نقطه;949651 نوشت:
از کل مطالب شما جناب صدیق چیزی بالاتر از قانع شدن برداشت نمی‌شود ... نهایتاً به سیره‌ی عقلا احتیاج خواهید داشت تا احتمالات دیگر را کنار بگذارید که آن هم واضح است که حجیتی ندارد مگر برای قائل شدن به حقانیت یک دین به صورت دست‌به‌عصا و از روی احتیاط عقلایی ... تسلیم حق شدن در قاموس دینی که حقانیتش محرز نباشد بی‌معناست ...

واقعا ادامه دادن به این بحث، اجحاف در وقت خودم و شما است.
بنابراین بحث را از اینجا مختومه اعلام میکنم.

سلام

صدیق;951263 نوشت:
ما در مورد انسانهای متعارف صحبت میکنیم.
انسان متعارف انسانی است که در مسئله شناخت، خیلی درگیر احتمالات عقلی نباشد.

پس انسان متعارف در مسأله‌ی شناخت انسانی است که خیلی درگیر احتمالات عقلی نباشد ... خوب پس حالا اجازه بدهید کمی تلاش کنم تا بهتر بفهمم انسان متعارف از نظر شما چگونه انسانی است ... با چیزی که تا اینجای کار به ذهنم می‌رسد ظاهراً یک انسان متعارف از نظر شما باید یکی از این چند حالت زیر باشد:

۱. انسان متعارف انسانی است که احتمالات عقلی مخالف اصلاً به ذهنش نمی‌رسد ... شخصی که دانش کمی دارد

۲. یا انسان متعارف انسانی است که احتمالات عقلی به ذهنش می‌رسد ولی به آن اعتنا نمی‌کند ... چنین کسی خودش چند حالت دارد:
الف) از جای دیگری به یقینی قطعی رسیده است و به همین دلیل همینکه ببینید شبهاتی که به ذهنش می‌رسند جواب‌هایی احتمالی دارد برایش کافی است ... من خودم اینطوری هستم

باء) یقینی در کار نیست، ولی شخص حوصله ندارد خیلی درگیر فکر کردن باشد و ترجیح می‌دهد بار خودش را به دوش دیگران بیاندازد و ببیند دیگران چه کار می‌کنند و همان کار را بکند ... آدم‌های راحت‌طلب یا متعصب ...

حالت اول که احتمالاً نایاب است، چون خودش هم چیزی به ذهنش نرسد و دانش کمی داشته باشد بالأخره در طول چند ده سال زندگی‌اش با افرادی که در ذهن او شبهات ایجاد کنند یا او را با شبهات آشنا کنند سر و کار خواهد داشت یا چیزی می‌خواند که آنچه که به ذهنش نرسیده بود بالأخره به ذهنش برسد ...
پس می‌ماند حالت دوم ... طبیعی است که با گزاره‌ی (الف) آن مشکلی ندارم ولی اینکه شما هم موافق آن باشید مستلزم آن خواهد بود که اول چگونگی رسیدن به یقین قطعی را از نظر خودتان معرفی و تبیین بنمایید که تا کنون چیزی از شما ندیده‌ام و تا جایی که من فهمیدم حداکثر متوسل به سیره‌ی عقلایی شدید که اصولاً موهوم بودند ... پس می‌ماند حالت (ب) از حالت دوم، اما آیا تمام همت فلاسفه برای قانع کردن این دسته از افراد است؟ اگر بله که قانع کردن ایشان کاری ندارد ... کافی است دو تا اظهار نظر از چند اسم دهن‌پر‌کن ازعلما را برایشان بیاورید که صاحب کرامت و فضل بوده‌اند و چند تا اصطلاح قلمبه‌سلمبه هم مقابلشان به کار ببرید، با دهان باز می‌گویند که چه انسان فاضل و دانشمندی، بعد دیگر وسط روز هم که بگویید شب است می‌گویند لابد چیزی می‌داند که می‌گوید ...

شما بجز این ۳ حالتی که به ذهن من رسید، حالت دیگری را در ذهن دارید وقتی صحبت از انسان‌های متعارف می‌نمایید؟ کسی که یقین قطعی به حقانیت یک دین نداشته باشد، از نظر شما بر چه اساسی به احتمالات خلاف توجه نخواهد کرد جز اینکه واداده و آسایش‌طلب باشد؟ از نظر شما عاقلان ایشان هستند و کسانی که به آن احتمالات اعتنا نمایند وسواس فکری دارند؟
اگر از شما بپرسند که از کجا دانستید که هیچ کسی نمی‌تواند تا ابد مثل قرآن را بیاورد و شما در پاسخ جواب دادید که به همان دلیل که بعد از ۱۴۰۰ سال تا کنون این همه دشمن قسم‌خورده با وجود تمام امکانات و تلاش‌هایی که کرده‌اند موفق به انجام این کار نشده‌اند، بعد اگر کسی بگوید چه ربطی داشت آیا شما به او خواهید گفت که ای انسانی که وسواس فکری دارد و نامتعارف هستی، تو در دلت مرض و غرض داری که حرف مرا نمی‌پذیری مگرنه حرف من بسیار وزین و منطقی است و همه‌ی عقلای عالم هم آن را تأیید می‌کنند؟

صدیق;951264 نوشت:
واقعا ادامه دادن به این بحث، اجحاف در وقت خودم و شما است.
بنابراین بحث را از اینجا مختومه اعلام میکنم.

بعد از دو هفته قدم‌رنجه فرمودید و با این جوابهای مختصر به آن همه نقدی که به شما داشتم به تاپیک سر زدید و تازه نگران اجحاف در وقتتان هستید بزرگوار؟ ... ای کاش لااقل وقتی می‌خواهید ۲ هفته تشریف نیاورید یک کلام می‌گفتید تا من هم هر یکی دو روز به تاپیک سر نزنم ...

بله من هم موافقم ... وقت هر دوی ما دارد اینجا تلف می‌شود ... ولی نتیجه‌گیری من از این بحث این بود که جسارتاً انصاف زیادی ندیدم و آنچه دیدم به ظن خودم تا حدود قابل توجهی انکار واضحات بود ... با توجه به آنکه بعد از این پست من احتمالاً جمع‌بندی شما از تاپیک نوشته می‌شود و این جمع‌بندی برای من قانع‌کننده نخواهد بود، امیدوارم اجازه بدهید این جمع‌بندی متفاوت هم در تاپیک باقی بماند ...

با تشکر از وقتتان و حوصله‌ای که به خرج دادید ... @};-

[=microsoft sans serif]

نقطه;951286 نوشت:
بعد از دو هفته قدم‌رنجه فرمودید و با این جوابهای مختصر به آن همه نقدی که به شما داشتم به تاپیک سر زدید و تازه نگران اجحاف در وقتتان هستید بزرگوار؟ ... ای کاش لااقل وقتی می‌خواهید ۲ هفته تشریف نیاورید یک کلام می‌گفتید تا من هم هر یکی دو روز به تاپیک سر نزنم ...

باسلام
دوست عزیز
اگر انجمن دستگاه حضور و غیاب داشت متوجه میشدید من با فاصله یکی دو روز بعد از اینکه شما پستها را گذاشتید، آنها را دیدم ولی از یک طرف تاپیکهای فعال زیادی دارم که مجبور به آنها پاسخ بدهم و از سوی دیگر چند مرتبه که میخواستم برای پستهای شما مطلب بگذارم نتوانستم خودم را قانع کنم که پاسخ بدهم یا اینکه بحث را تمام شده اعلام کنم.
ولی به هر حال دیدم که بحث ما به ثمری نمیرسد و اگر یک درصد احتمال میدادم که میتوانیم به یک نوع وفاق برسیم بحث را ادامه میدادم.

از اینکه رنجیدید پوزش بنده را بپذیرید.

نقطه;951286 نوشت:
ا توجه به آنکه بعد از این پست من احتمالاً جمع‌بندی شما از تاپیک نوشته می‌شود و این جمع‌بندی برای من قانع‌کننده نخواهد بود، امیدوارم اجازه بدهید این جمع‌بندی متفاوت هم در تاپیک باقی بماند ...

پس شما قبل از اینکه بنده جمع بندی بحث را بیاورم، جمع بندی مطالب خود را در یک پست(تاکید میکنم یک پست) بیاورید تا خلاصه ای باشد از نکات مورد نظر شما.

در پناه حق

صدیق;951544 نوشت:
پس شما قبل از اینکه بنده جمع بندی بحث را بیاورم، جمع بندی مطالب خود را در یک پست(تاکید میکنم یک پست) بیاورید تا خلاصه ای باشد از نکات مورد نظر شما.

سلام علیکم جناب صدیق،
بخاطر وقتی که بهم دادید تشکر می‌کنم، این لطف شما دیگر خیلی فراتر از امید و انتظارم بود، خدا خیرتان بدهد ... گل

سؤال اصلی: چگونه می‌توان به یقین قطعی رسید که اسلام دین حق است؟
جواب رایج: بستگی به شخصی دارد که این سؤال را می‌پرسد ... اگر از عوام‌الناس است، با مسائل دم دستی هم می‌تواند قانع شود که اسلام دین حق است و اگر به این راحتی‌ها قانع نشد باید مقدمات فلسفی را یاد بگیرد و سپس براهین فلسفی را فرا بگیرد تا بالأخره قانع شود ...
سؤال: مگر قانع شدن کفایت می‌کند؟
جواب: اتمام حجت بر همین اساس است و تکلیف هم بر همین اساس است، بر اساس یقین روان‌شناسی ... اگر کسی نتواند نسبت به حق قانع شود و نسبت به باطل قانع شود جزء مستضعفین محسوب می‌شود
سؤال: اولاً از کجا بفهمیم که تکلیف واقعاً‌ بر اساس یقین روان‌شناسی و قانع شدن است و نه یقین قطعی؟ ثانیاً وقتی که شخصی بخواهد مطابق یقین روان‌شناسی مؤمن شود تا کجا می‌تواند پیش برود؟ مثلاً آیا می‌تواند تسلیم محض خدای دینی شود که الآن فکر می‌کند دین حق است؟ می‌تواند کورکورانه دست به هر کاری مطابق تکلیف‌های دینی این دین بزند؟ بکشد؟ اموال دیگران را مصادره کند؟ همه‌ی اینها بر اساس یقین روان‌شناسی؟ آنوقت داعشی‌ها که حمله‌ی انتحاری هم می‌کنند و خودشان را می‌کشند بر اساس یک سری توهم آیا قانع نشده‌اند و جانشان را می‌دهند؟ آیا فریب خوردن مگر جز از طریق قانع شدن نسبت به مسأله‌ای باطل است؟ اگر بپرسیم دین یک فریب است یا خیر چطور می‌فرمایید که فریب نیست؟ بگویند دین افیون توده‌هاست چه جواب می‌دهید؟ در ضمن این بحث برهان فلسفی آوردن چه روشی برای اتمام جحت است که کسی که باسوادتر است دیرتر به حقانیت دین می‌رسد و کسی که ساده‌تر است راحت‌تر قانع می‌شود و به حقانیت دین می‌رسد؟ قاعدتاً باید برعکس باشد ...
جواب: تکلیف بر اساس یقین روان‌شناسی است چون این مسأله اصولاً از دسته مسائلی است که رسیده به یقین قطعی و ریاضیاتی در آن محال است ... یقین قطعی در مسائل ریاضی و مسائل منطقی محض که تماماً ذهنی باشند و برخی گزاره‌های مبنایی در فلسفه قابل حصول است ... در نتیجه اشکال به دین وارد نیست ...
سؤال: مگر اینکه خداوند حقیقت را به صورت واضح به بندگانش معرفی کند محال عقلی است که بگوییم فاعلیت فالع تامّ است و قابلیت قابل است که نقص دارد؟ خداوند اگر بخواهد اتمام حجت کامل و قطعی کند نعوذبالله نمی‌تواند؟ اصلاً‌ اگر اتمام حجت قطعی نباشد که همیشه عذر و بهانه در قیامت باقی خواهد ماند، کافی است بگویند که قانع شدیم که اسلام حق است ولی قانع شدن برای ما کافی نبود چون ما قبلاً هم بارها قانع شده بودیم که کاری درست باشد ولی بعد دیده بودیم که در اشتباه می‌کردیم و در جهل مرکب بودیم که نمی‌دانستیم ولی نمی‌دانستیم هم که نمی‌دانیم، به همین دلیل دیگر به قانع شدن اکتفا نکردیم، آیا باز هم خداوند می‌تواند مطابق قرآن بگوید که ما قبلاً حجت را بر شما تمام کردیم؟
جواب: نمی‌دانم چه جواب رایجی برای این سؤالات بشود یافت ... فکر نمی‌کنم جوابی داشته باشند ... اگر در این چند تاپیک جوابی به ان داده‌اند الآن حضور ذهن ندارم ...

دفاعیه‌ای دیگر برای معتقدین به کفایت یقین روان‌شناسی در اتمام حجت: برای کسی که در روال زندگی خود خیلی شکاک شده است و دیگر به قانع شدن خودش هم اکتفا نمی‌کند نسخه‌ی دین این است که دست‌به‌عصا و محتاطانه قدم بردارد ... یعنی همان که امام حسین علیه‌السلام در کربلا فرمودند، اگر دین ندارید لااقل در دنیایتان آزاده باشید ... احتیاط عقلایی کردن که در روایت امام صادق علیه‌السلام هم آمده است کمکم می‌کند که شخص بین دین‌دار نبودن و دین‌دار بودن گزینه‌ی دوم را انتخاب نماید ...
سؤال: در این صورت شخصی که به قانع شدن اکتفا نکرد تا آخر عمرش هم دیندار واقعی نخواهد شد، چرا که اصولاً در این نگاه اصلاً راهی برای اتمام حجت بر چنین کسی وجود ندارد ... در حالی که بعید به نظر می‌رسد امام حسین علیه‌السلام آزاده بودن را جایگزین دیندار بودن معرفی بنمایند ... به نظر می‌رسد که آزاده بودن باید مقدمه‌ی دینداری باشد، یعنی شخصی که آزاده بود و آزادگی را تمرین کرد باید کم‌کم مهیای پذیرش دین شود، در حالی که اگر اثبات حقانیت دین بر قانع شدن متوقف گردد عملاً راهی برای دینداری چنین شخصی نیست و هرچقدر هم که بیشتر حق‌طلب باشد و ریزبین‌تر باشد راهش نسبت به شناخت حقانیت دین دور و دورتر و امیدش به دینداری کمتر و کمتر می‌شود ... و این غیرمنطقی است که دین به دنبال جذب افراد ساده‌لوح‌تر باشد و افراد ریزبین‌تری که به دنبال شناخت قطعی حقیقت هستند را رها کند ... چطور می‌توان این مؤضل را پاسخ داد؟
جواب: خدا می‌داند که او مستضعف فکری بوده و اگر واقعاً حق‌طلب بوده باشد با او همان معامله‌ای را می‌کند که اگر دیندار می‌شد با او می‌کرد ...
سؤال: جواب قانع‌کننده‌ای نبود ... چنین نتیجه‌ای برای دینی که از طرف خداوند حکیم و توانا باشد قابل پذیرش نیست ...

دفاعیه‌ای دیگر برای معتقدین به کفایت یقین روان‌شناسی در اتمام حجت: به کسانی که زیادی گیر می‌دهند گفته می‌شود که به هر حال با این براهینی که ما داریم و یک برهان هم نیست و چندین و چند برهان فلسفی است حداقلش این است که احتمال حقانیت اسلام بیش از هر دین یا مکتب دیگری باشد، پس اگر دو گزینه داریم که یکی احتمال درستی‌اش خیلی بیشتر باشد اگر احتمالات خلاف در آن قابل اعتنا نباشد و ذهن را درگیر نکند می‌شود به این مقدار احتمال خلاف اعتنا نکرد و این سیره‌ی عقلای عالم است که به احتمالاتی که خودمان را هم قانع نمی‌کنند که قابل اعتنا باشند گیر ندهیم و بزرگنمایی‌اشان ننماییم ...
جواب: عمده‌ی قریب به اتفاق بحث‌های این تاپیک برای به چالش کشیدن این ادعا بود ... در ادعای فوق چند وجه مطرح می‌گردند ... یکی همین بحث توسل به سیره‌ی عقلای عالم و دیگری اینکه این کار در مقابل راهی مثل راه فطرت از جنس یقین سوم‌شخص است به جای یقین اول‌شخص ... هر دوی این وجوه به شدت مورد مخالفت قرار گرفت و به چالش کشیده شدند و جواب قانع‌کننده‌ای در مقابل آن نقدها دریافت نکردم، حداقلش این بود که آن جواب‌ها برای من قانع کننده نبود ... و این بحث آنقدر طول کشید که من فکر می‌کنم کار جناب صدیق به انکار واضحات کشید و جناب صدیق هم متقابلاً فکر می‌کنند که کار من به انکار واضحات کشیده شده است و در اینجا بود که بحث با توافق دو طرف ختم شد ... بدون نتیجه‌آی که مورد توافق دو طرف باشد ...

با تشکر از جناب صدیق ...
جناب صدیق حلال کنید اگر شأن استادی و عالم دین بودن شما آنطور که باید و شاید رعایت نشد ... لازمه‌ی بحث علمی این بود که تعارفات را کنار بگذارم ... و البته ای کاش آن زمان که شما را به بحث خصوصی دعوت می‌کردم می‌پذیرفتید تا این مطالب در تاپیک‌های عمومی مطرح نشوند ...
موفق باشید به توفیقات الهی و التماس دعای خیر فراوان ....

پرسش: [=microsoft sans serif]سیره‌ی عقلا دقیقاً چه هست؟ عقلا را چگونه می‌توان تشخیص داد؟ ایا مفاهیمی عقلی هستند یا مصادیق خارجی مشخص دارند؟ سیره‌ی ایشان به سبک تجربی شناخته می‌شود یا به نحو عقلی؟

پاسخ:
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]در مورد سوالی که مطرح شد، لازم است چند بحث را از هم جدا کنیم.

بحث اول اینکه در حیطه اعتقادات، چه میزان از باور را نیاز داریم.(حتی در اصول اعتقادات)

بحث دوم اینکه اینچنین سیره عقلائی چه جایگاهی در این بحث دارد و از نگاه شریعت حجیت دارد یا نه؟

بحث سوم سیره عقلا چگونه مشخص میشود و چیست؟

[=microsoft sans serif]بحث اول:در حیطه اعتقادات، چه میزان از باور را نیاز داریم.(حتی در اصول اعتقادات)
در حیطه اعتقادات مشهور و معروف این است که اصول اعتقادی نباید تقلیدی باشد بلکه باید از روی تحقیق ایجاد شده باشد.
در نقطه مقابل، برخی دیگر از علما و اندیشمندان معتقدند که در اصول اعتقادات، اطمینان اول شخص یا به تعبیری یقین روان شناختی کافی است. حال این یقین چه از طریق استدلالی ایجاد شده باشد که خود شخص آنرا اقامه کرده باشد یا از طریق تقلید از کسی است که دقت نظر او قبلا برای ما اثبات شده باشد.

بنابر دیدگاه دسته دوم، که بحث های بعدی ما و آنچه باعث این سوال شد، به روشنی پاسخ داده میشود.
اما بنابر دیدگاه اول، بحث این میشود که این باور، باید باوری باشد که منطقا غیر قابل خدشه باشد یا اینکه لازم است از طریق استدلال باشد، خواه استدلال اقامه شده از اولیات استفاده کرده باشد و خواه از غیر آن.

[=microsoft sans serif]بحث دوم:اینچنین سیره عقلائی چه جایگاهی در این بحث دارد و از نگاه شریعت حجیت دارد یا نه؟

بنابر آنچه در بحث اول گفته شد، پاسخ به این سوال نیز متفاوت میشود.

اگر ما در مسئله اول، دیدگاه دوم را انتخاب کنیم و وجود یقین روان شناختی و اطمینان را قبول کنیم که از راه صحیح ایجاد شده باشد، ولو از راه تقلید ازشخص قابل اطمینان، پاسخ این سوال این میشود که اینچنین سیره عقلایی به خاطر تسهیل و آسان گرفتن بر بندگان از جانب خداوند است؛
زیرا پرواضح است که در اصول اعتقادی، کسب یقین برای تمام افراد از طریق استدلال بسیار سخت و گاهی ناممکن است. بنابراین شارع مقدس برای آسان گرفتن بر بندگانش، کسب معرفت در اصول اعتقادی از این روش را مجاز میشمرد.

[=microsoft sans serif]اما اگر در مسئله قبل، دیدگاه اول را انتخاب کنیم، در این صورت جایگاه سیره عقلا چیست و کجا از سیره عقلا بهره برده میشود.
در اصول اعتقادی بر اساس این رویکرد، هیچ گاه بر روی تقلید اعتماد نمیشود و چنین اعتقادی صحیح و مجزی شمرده نمیشود.
بنابراین برخلاف دیدگاه قبلی، در اینجا سیره عقلا در تقلید کردن نیست.
بلکه در اینجا ما به استدلال عقلی و قیاس و برهان اعتماد داریم.
ولی نکته مهم که باعث طرح این سوال از جانب جناب نقطه شد، آن است که گرچه در این رویکرد، تکیه بر استدلال عقلی است ولی تا زمانی که مقدمات این استدلال از قبیل اولیات نباشد، همچنان احتمال خلاف -ولو در حد یک درصد- نیز وجود دارد.
بر این اساس، بر چه اساسی میتوان مدعی شد که یقین وجود دارد؟

به عنوان مثال در مورد دلالت معجزه و صدق آن، ممکن است کسی بگوید گرچه تاکنون کسی نتوانسته مشابه آنرا بیاورد ولی از کجا یقین دارید که در آینده کسی نتواند مشابه آنرا بیاورد.؟

[=microsoft sans serif]در این مسئله، دو برخورد ممکن است صورت بگیرد.
ممکن است برخی بگویند که خیر برای ما چنین احتمالی ایجاد نمیشود و اصلا و ابدا شکی در دلالت این دلیل بر مدعایش نداریم. بر اساس نظر این افراد، یقینی که برای این افراد ایجاد شده، یقین تام و تمام و غیر قابل نقضی است که حتی در حد یک درصد نیز احتمال خلاف ندارد.
بر این اساس که زمینه سوال از بین میرود چرا که اصلا شکی ولو در حد یک درصد نیز وجود ندارد تا بخواهیم ملاک عدم توجه به آنرا جستجو کنیم.

اما اگر در این مسئله و این مثال و موارد مشابهش بگوییم که بله احتمالی خلافی در کار هست و ما این احتمال خلاف را متوجه میشویم. در این صورت تکلیف چیست؟
به نظر میرسد که در این مسئله، عدم توجه به آن یک درصد فرضی خلاف، به استناد سیره عقلا و شیوه مرسوم در کسب معرفت است.

[=microsoft sans serif]توضیح اینکه:
اگر ما مانند کسانی که مدعی هستند در هر مسئله ای حتما باید دلیل کافی و عقلی و غیر قابل خدشه داشته باشیم، نتیجه اش ان میشود که نه تنها در هیچ مسئله تجربی، بلکه تقریبا جز در موارد بسیار انگشت شماری نمیتوان این ملاک را به دست آورد.
بنابراین چه باید کرد؟
آیا در چنین مواردی که کم هم نیست، ما باید به خاطر وجود احتمال یکی دو درصدی، احتمال 98 درصدی را کنار بگذاریم یا برعکس عمل کنیم؟
عقل سلیم چه میگوید؟
اینجاست که عقلای عالم میگویند اگر دلیل متقن صددرصدی در کار نبود، باید به دلیل مادون آن اعتماد کرد.
این سیره عقلای عالم است که رهگیری آن نشان از قدمت بسیار زیاد آن دارد.
سیره عقلا نیز اگر در منظر معصوم وجود داشته باشد و ردی بر ان از جانب معصوم صورت نگیرد، قابل تبعیت است.
بنابران بر اساس دیدگاه این افراد،
از سویی برای اثبات و تبیین اصول اعتقادی از دلیل عقلی و برهان بهره گرفته میشود.
از سوی دیگر در موارد وجود احتمال نقض-ولو در حد یک درصد- به سیره عقلا استناد میکنیم که به چنین مواردی توجه نمیکنند.

[=microsoft sans serif]اما بحث سوم:سیره عقلا چگونه مشخص میشود و چیست؟
سیره عقلا، سبک زندگی و
[=microsoft sans serif]منش [=microsoft sans serif]رفتاری افراد متعارف و عاقل عالم است که از آن جهت که عاقل هستند کاری را انجام میدهند.
طریقه به دست آوردن سیره عقلا، زندگی کردن در بین آنها و آشنایی با شیوه مراوده آنان با یکدیگر و در برخورد با مسائل است.
مثلا عقلای عالم در معامله با والدین و برادر و فرزند خود، معمولا شاهدی نمیگیرند یا وقتی به آنها پولی قرض میدهند، وثیقه دریافت نمیکنند.
حال در چنین مواردی احتمال خلاف و نقض وجود ندارد؟
چرا وجود دارد. ولی برخلاف روال رایج زندگی است.
البته بایددقت کرد که سیره عقلا از آن جهت که عاقل هستند حجیت دارد نه از جهت اینکه حساسند یا عاطفی یا متشرع یا ....

موفق باشید.

موضوع قفل شده است