جمع بندی خداوند و بدیهیات عقلی

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداوند و بدیهیات عقلی

به نام آنکه این دریای دایر
ز عین عقل اول کرد ظاهر

سلام و درود بر همراهان اسک دینی

اینگونه آغاز می‌کنیم:

بدیهیاتی وجود دارند که نیازی به اثبات ندارند یا به بیان برخی قابل اثبات نیستند،‌ هرچند که ثابتند. و هر انسان عاقلی درستی آنها را بداهتا می‌پذیرد مانند:

کل از جزء بزرگتر است.
اجتماع نقیضین محال است.
و ...

برخی از فلاسفه در پاسخ به برخی شبهات، به این بدیهیات استدلال می‌کنند (هر چند که اینگونه پاسخ‌ها مورد قبول بسیاری از متکلمین نیست). به این صورت مثلا:

سوال: آیا خداوند می‌تواند اجتماع نقیضین کند؟
جواب: اجتماع نقیضین محال است.
سوال: پس چرا می‌گوییم «ان الله علی کل شی قدیر»؟
جواب: قدرت خداوند بر محال تعلق نمی‌گیرد. یعنی هر چه که «شدنی» باشد در محدوده قدرت خداوند خواهد بود و هر چه «نشدنی» باشد از این محدوده خارج است. و به عبارتی این موضوع نقص فعلی دارد نه نقص فاعلی. یعنی فاعل محدود و ناقص نیست بلکه این فعل است که ناقص است. به عبارت دیگر پاسخ سوال در خود سوال هست به این صورت که اگر خداوند قادر به انجام «نشدنی» باشد، دیگر به آن «نشدنی» نمی‌گویند.

برخی نیز معتقدند که خداوند به این بدیهیات عقلی محدود نمی‌گردد. یعنی خداوند حتی می‌تواند اجتماع نقیضین کند. لکن تصور آن از محدوده عقل ما خارج است.

سوال اینجاست که این بدیهیات از کجا آمده‌اند. آیا خداوند آنها وضع کرده است؟ آیا این مفروضات خداوند را نیز محدود می‌کنند؟
سوال من درباره اصل این بدیهیات است نه مصادیق آنها.

امیدوارم که توانسته باشم سوالم را به خوبی تبیین کنم.

والسلام علی من اتبع الهدی

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام
قضایایی که انسان در استدلال به کار میبرد در منطق کلاسی به دو قسم بدیهی و نظری است.
بدیهیات، قضایایی هستند که تصدیق به آنها احتیاج به فکر و استدلال ندارد .
نظریات نیز قضایایی است که تصدیق به آنها نیاز به فکر و استدلال دارد.
بدیهیات نیز به دو قسم اولی و ثانوی تقسیم میشود.
بدیهیات اولی به آن قسم از بدیهیات گفته میشودکه تصدیق به آنها به هیچ چیزی به جز تصور دقیق موضوع و محمول نیاز ندارد مانند اجتماع نقیضین و بدیهیات ثانویه به قضایایی گفته میشود که تصدیق به آنها در گروه به کار گرفتن اندامهای حسی یا چیزهای دیگری غیر از تصور موضوع و محمول است.(1) و به همین جهت استدلال برای اثبات آنها ممکن است هرچند نیازی به استدلال ندارند.

آنچه در سوال وجودداشت، قضایای بدیهی اولیه است. قضایایی از جمله اصل علیت، اجتماع نقیضین و اجتماع ضدین از این نوع است.
سوال اینجاست که بداهت این قضایا چگونه به وجود آمده است و چرا این قضایا مصون از خطا هستند؟

سر مصون از خطا بودن این قضایا آن است که این قضایای بدیهی بر دو نوع هستند:
بدیهیاتی که تحلیلی و توتولوژی هستند و انکارشان ممکن نیست مانند قضیه "کل معلول یحتاج الی علته". در این قضیه، محمول(یعنی نیازمندی به علت) در موضوع(معلول) وجود دارد. بنابراین اصل علیت از جمله قضایای تحلیلی است.
دسته دوم بدیهیاتی است که بازگشت به علم حضوری دارند و ریشه در علم حضوری دارند. بدین معنا که منشأ پیدایش آنها، علم حضوری است و چون در علم حضوری خطا راه ندارد در این بدیهیات نیز خطا راه ندارد. مانند اصل استحاله اجتماع نقیضین که با تصور اطراف این قضیه(مانند وجود، عدم، اجتماع و ارتفاع) اذعان میکند که وجودو عدم قابل اجتماع نیست.(2)

بنابراین، این قضایا، واقع نما هستند ولی واقع نما بودن آنها و خطا ناپذیر بودن آنها به واسطه مخلوق بودنشان نیست. یعنی اینطور نیست که خداوند این قضایا را مستقیما یا غیر مستقیم ایجاد کرده باشد، بلکه واقعیت عالم است و اگر هیچ مخلوقی نیز خداوند نداشت و هیچ چیزی را نیز خلق نکرده بود، باز هم اجتماع نقیضین محال بود، اجتماع ضدین محال بود و ....
یا اینکه هر معلولی به علت نیاز دارد به خاطر واقعیت ممکن الوجود و معلول است که نمیتواند بدون علت باشد. ذهن انسان نیز از این واقعیت یا به مشاهده عالم خارج یا به واسطه مشاهده و تجربه باطنی، پی میبرد که هر معلولی نیاز به علت دارد.

ــــــــــــــ
1. آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج1، 236-237
2. نظام معرفت شناسی صدرایی، ص353-354(خسروپناه و پناهی، تهران، انشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1388)

[=Arial Black]

صدیق;790682 نوشت:
بنابراین، این قضایا، واقع نما هستند ولی واقع نما بودن آنها و خطا ناپذیر بودن آنها به واسطه مخلوق بودنشان نیست. یعنی اینطور نیست که خداوند این قضایا را مستقیما یا غیر مستقیم ایجاد کرده باشد، بلکه واقعیت عالم است و اگر هیچ مخلوقی نیز خداوند نداشت و هیچ چیزی را نیز خلق نکرده بود، باز هم اجتماع نقیضین محال بود، اجتماع ضدین محال بود و ....

سلام و عرض ارادت خدمت استاد عزیز جناب صدیق

از توضیحات شما ممنونم و پیشاپیش بابت صبر و حوصله شما در پاسخگویی تشکر می‌کنم.

اگر خداوند هیچ مخلوقی نمی‌داشت و هیچ چیز را خلق نکرده بود؛ عالمی وجود نداشت تا بتوانیم بگوییم این قضایا واقعیت عالم است.
اگر این قضایا واقعیت عالم است، به نظر می‌رسد که باید بپذیریم این قضایا مربوط به عالم بوده و با اراده خداوند قرار داده شده‌اند.

اینچنین نیست؟

با سلام

همانطور که در ضرورت فلسفه اشاره شد، در سیر فکری ساده انگارانه ای که ما طی می کنیم، اطلاعات در ذهن ما طبقه بندی نمی شوند. اگرچه خودمان اطلاعات را طبقه بندی نکردیم، ضمیر ناخودآگاه ما این کار را انجام می دهد. دو چیز را معتبر و ارزشمند تلقی می کند:

1. آنچه هیجان انگیز است(مورد توجه بیشتر است)

2. آنچه بسیار تکرار شود

چرخ زندگی انسان بدون معنویات می چرخد؛ ولی بدون مادیات نمی چرخد. به همین دلیل، انسان اگر به تفکر و تعقل نپردازد، خود به خود زندگی خود را با اندیشه های مادی می چرخاند و اعتبار عوامل مادی برایش بیشتر می شود. همچنین اعتبار معنویات کاهش می یابد و مورد شک قرار می گیرند-هرچند بدیهی باشند-. اما چطور می توان از مادیات معنویات را اثبات کرد؟ از مادیاتی که به معنویات مرتبطند. مثلاً، به دلیل همکاری که انسان ها با یکدیگر دارند، مجبورند مدام خود و دیگران را بازخواست کنند و به مسؤولیت خود و دیگران فکر کنند. لذا اعتقاد به اختیار در انسان، هرگز از جامعه خارج نمی شود. زیرا انسان مسؤولیت خود و دیگران را حس می کند و برای بهتر شدن تلاش می کند و به اراده ی خود اعتقاد دارد و اگر اختیار نداشت خود را بازخواست نمی کرد... .
این یک نمونه از بدیهیات معنوی ست که به یمن زندگی مادی همواره در ذهن انسان پررنگ است. از چنین بدیهیاتی استفاده می شود تا به اثبات بدیهیات مورد شک برسیم؛ مثلاً خدا، که در این فصل مورد بحث است. البته حذف بدیهیات از ذهن همواره اتفاق امنی نیست و ممکن است با اطلاعات باقی مانده نشود اصل بدیهی مورد شک را اثبات کرد. درباره ی اثبات خدا نیز همین موضوع صادق است. ممکن است در گذشته به دلیل پاک بودن فطرت مردم راه های بسیار متنوعی برای اثبات خدا و صفاتش موجود بوده؛ اما حال که بر اثر مادی گرایی شدید، بسیاری از بدیهیات معنوی زیر سؤال رفته اند، بسیاری از راه های اثبات خدا نیز مسدود شده است

نقل قول:
اما حال که بر اثر مادی گرایی شدید، بسیاری از بدیهیات معنوی زیر سؤال رفته اند، بسیاری از راه های اثبات خدا نیز مسدود شده است

با کل مطلبتان موافقم اما آیا منظورتان از بدیهیات همان ایمان قلبی بدون استدلال و یا استدلال های اشکال دار است ؟

صدیق;790682 نوشت:
نابراین، این قضایا، واقع نما هستند ولی واقع نما بودن آنها و خطا ناپذیر بودن آنها به واسطه مخلوق بودنشان نیست. یعنی اینطور نیست که خداوند این قضایا را مستقیما یا غیر مستقیم ایجاد کرده باشد، بلکه واقعیت عالم است و اگر هیچ مخلوقی نیز خداوند نداشت و هیچ چیزی را نیز خلق نکرده بود، باز هم اجتماع نقیضین محال بود، اجتماع ضدین محال بود و ....
یا اینکه هر معلولی به علت نیاز دارد به خاطر واقعیت ممکن الوجود و معلول است که نمیتواند بدون علت باشد. ذهن انسان نیز از این واقعیت یا به مشاهده عالم خارج یا به واسطه مشاهده و تجربه باطنی، پی میبرد که هر معلولی نیاز به علت دارد.

Ruhollah;790684 نوشت:
گر خداوند هیچ مخلوقی نمی‌داشت و هیچ چیز را خلق نکرده بود؛ عالمی وجود نداشت تا بتوانیم بگوییم این قضایا واقعیت عالم است.
اگر این قضایا واقعیت عالم است، به نظر می‌رسد که باید بپذیریم این قضایا مربوط به عالم بوده و با اراده خداوند قرار داده شده‌اند.

با عرض سلام و ادب خدمت دو بزرگوار گرامی .
جناب صدیق ، آیا برای گفته هایتان دلیلی دارید ؟

[=microsoft sans serif]

Ruhollah;790684 نوشت:
اگر خداوند هیچ مخلوقی نمی‌داشت و هیچ چیز را خلق نکرده بود؛ عالمی وجود نداشت تا بتوانیم بگوییم این قضایا واقعیت عالم است.
اگر این قضایا واقعیت عالم است، به نظر می‌رسد که باید بپذیریم این قضایا مربوط به عالم بوده و با اراده خداوند قرار داده شده‌اند.

اینچنین نیست؟


باسلام و تشکر
خیر منظور بنده از اینکه گفتم اینها واقعیت عالم است این نیست که اینها وابسته به عالم است تا بگوییم وقتی عالمی نباشد پس اینها هم نیست.
بلکه منظور این است که امری اعتباری و قراردادی نیست بلکه اموری واقعی است که قراردادی هم نیست و مستقلا و غیر مستقل مخلوق خداوند نیز نیست.
یعنی اگر خدا هم بخواهد نمیتواند اجتماع نقیضین را محقق کند نه اینکه قدرت خداوند محدود است بلکه به این جهت که این امور اموری هستند که تحقق یافتنی نیستند.

[=microsoft sans serif]

jostojoogarhaqiqat;790759 نوشت:
با عرض سلام و ادب خدمت دو بزرگوار گرامی .
جناب صدیق ، آیا برای گفته هایتان دلیلی دارید ؟

باسلام و تشکر
دلیل تجربی که در مباحث عقلی کارایی ندارد.
دلیل نقلی نیز اعتباری ندارد.
اما دلیل عقلی، این دلیل نیز اشکالش این است که در محدوده بدیهیات اولیه، دلیل عقلی نمیتوان اقامه کرد چرا که دلیل عقلی زمانی اعتبار دارد که از برهان استفاده کرده باشد و برهان، استدلالی است که مواد آن قضایای بدیهی است و بهترین بدیهی ، بدیهی اولی است.
بنابراین اگر بخواهیم برای بدیهیات اولیه استدلال عقلی بیاوریم، مبتلا به دور شده ایم زیرا باید از خود بدیهیات اولیه استفاده کنیم برای اثبات بدیهیات اولیه.

Ruhollah;790319 نوشت:
سوال اینجاست که این بدیهیات از کجا آمده‌اند. آیا خداوند آنها وضع کرده است؟ آیا این مفروضات خداوند را نیز محدود می‌کنند؟
سوال من درباره اصل این بدیهیات است نه مصادیق آنها.

بسمه العلیم

با سلام

بدیهیّات اولیّه به علوم حضوری منتهی می شوند یعنی از معلومات بلا واسطه و وجدانیّات انتزاع می گردند

و مطابقت آنها را با منشأ انتزاعشان حضورا در می یابیم،به عنوان مثال وقتی می گوئیم"هر معلولی محتاج

علّت است" با تحلیل مفهوم معلول در می یابیم که هر موجود معلولی نیاز به علّت دارد به این صورت که عقل

و فطرت حکم می کند که معلول موجودی است وابسته به غیر و این غیر همان علّت است،امّا شما با تحلیل

مفهوم موجود نمی توانید به مفهوم علّت برسید،لذا مفهوم "موجود" نمی تواند بدیهی باشد.

صدیق;790924 نوشت:
اما دلیل عقلی، این دلیل نیز اشکالش این است که در محدوده بدیهیات اولیه، دلیل عقلی نمیتوان اقامه کرد چرا که دلیل عقلی زمانی اعتبار دارد که از برهان استفاده کرده باشد و برهان، استدلالی است که مواد آن قضایای بدیهی است و بهترین بدیهی ، بدیهی اولی است.
بنابراین اگر بخواهیم برای بدیهیات اولیه استدلال عقلی بیاوریم، مبتلا به دور شده ایم زیرا باید از خود بدیهیات اولیه استفاده کنیم برای اثبات بدیهیات اولیه.

پس حالا که شما آنها را جزو بدیهیات میگیرید تا مبتلا به دور نشوید آیا اگر کسی ادعا کند :
قانون علیت از قوانین همین عالم است و در جهان فرافیزیکی اعتباری ندارد ، نمیتوان به او خرده گرفت چون او آن را جزو بدیهیات گرفته است .

حبیبه;791036 نوشت:
بدیهیّات اولیّه به علوم حضوری منتهی می شوند یعنی از معلومات بلا واسطه و وجدانیّات انتزاع می گردند

با عرض سلام و ادب .
همانطور که میدانید توافق روی بدیهیات خیلی مهم است و سرنوشت ساز روی نتیجه گیری هایی که می شود . آیا اگر شما در حین بحث با یک ناباور به او خواهید گفت برو و تهذیب نفس کن و ریاضت بکش تا به علم حضوری برسی و بعد بیا با هم بحث کنیم ؟ آیا دین اسلام که ادعای کامل بودن میکند، فاقد استدلالی مبتنی بر عقل تجربی است و از قانع کردن بزرگترین دانشگران عاجز ؟ پس چرا قرآن اینقدر ما را به طبیعت ارجاع میدهد و در اثبات اینکه خدا واحد است مثلا نمیگوید برو و اخلاقیات را رعایت کن و برخودت سخت بگیر، تا به علم حضوری برسی ؟
آیا شیوه امام جعفر صادق در برخورد با نامعتقدان به خدا این بود و یا برای آنها با استفاده از طبیعت و عقل دلیل می آوردند ؟
البته منکر وجدانیات و فطریات نیستم بلکه موضوع سخنم آن چیزی است که شما به آن میگویید علوم حضوری .

[=microsoft sans serif]

jostojoogarhaqiqat;791125 نوشت:
پس حالا که شما آنها را جزو بدیهیات میگیرید تا مبتلا به دور نشوید آیا اگر کسی ادعا کند :
قانون علیت از قوانین همین عالم است و در جهان فرافیزیکی اعتباری ندارد ، نمیتوان به او خرده گرفت چون او آن را جزو بدیهیات گرفته است .

باسلام
لطفا بین دو مسئله تفکیک کنید.
اینکه یک قضیه بدیهی باشد و اینکه عده ای یک مسئله را بدیهی تلقی کنند.
بدیهیات اولیه، قضایای اند که بدیهی هستند نه اینکه کسی آنها را بدیهی فرض یا تلقی کرده باشد.

نکته دوم اینکه غیر قابل مستدل کردن به خاطر این است که اگر بخواهیم استدلال بیاوریم به دور گرفتار میشویم. اما هیچ کدام علت بدیهی بودن یک قضیه نیست بلکه دلیل و نشانه آن است.
به بیان دیگر:
اینکه یک قضیه، بدیهی اولی باشد، نشانه اش آن است که اگر بخواهیم برای آن استدلال بیاوریم، مبتلا به دور میشویم.
اما علت اینکه آن قضیه مورد نظر، بدیهی است این نیست که قابل استدلال نیست بلکه به خاطر وجدانی یا تحلیلی بودن آن است.

نکته سوم اینکه هر کسی هر ادعایی میکند باید برایش دلیل بیاورد. اینکه مفاد اصل علیت یک قضیه تحلیلی است که با علم حضوری نیز درک میشود یک مسئله مشخص است که هر کسی میتواند آنرا درک کند و پس از درک آن، به آن اذعان خواهد کرد.
اما اینکه این اصل، مربوط به جهان فیزیکی است، نیازمند اثبات است.
همانطور که گفته شد قضیه ای بدیهی است که اصلا نیاز به استدلال نداشته باشد و یا با علم حضوری درک شود و یا از نوع تحلیلی باشد.
اینکه هر معلولی(فارغ از فیزیکی یا متافیزیکی بودن آن) نیاز به علت دارد، یک قضیه تحلیلی است و با علم حضوری نیز قابل درک است(به خاطر رابطه بین نفس و کارهایش)، اما انحصار این قضیه به جهان فیزیکی نه تحلیلی است و نه با علم حضوری قابل درک است.

صدیق;792933 نوشت:
اما علت اینکه آن قضیه مورد نظر، بدیهی است این نیست که قابل استدلال نیست بلکه به خاطر وجدانی یا تحلیلی بودن آن است.

نکته سوم اینکه هر کسی هر ادعایی میکند باید برایش دلیل بیاورد. اینکه مفاد اصل علیت یک قضیه تحلیلی است که با علم حضوری نیز درک میشود یک مسئله مشخص است که هر کسی میتواند آنرا درک کند و پس از درک آن، به آن اذعان خواهد کرد.
اما اینکه این اصل، مربوط به جهان فیزیکی است، نیازمند اثبات است.
همانطور که گفته شد قضیه ای بدیهی است که اصلا نیاز به استدلال نداشته باشد و یا با علم حضوری درک شود و یا از نوع تحلیلی باشد.
اینکه هر معلولی(فارغ از فیزیکی یا متافیزیکی بودن آن) نیاز به علت دارد، یک قضیه تحلیلی است و با علم حضوری نیز قابل درک است(به خاطر رابطه بین نفس و کارهایش)، اما انحصار این قضیه به جهان فیزیکی نه تحلیلی است و نه با علم حضوری قابل درک است.


عقل ما محدود است و محصول قوانین این جهان است پس در حوزه همین جهان فیزیکی کارایی دارد و نمیتواند با ماورای فیزیک کاری داشته باشد . اینکه ما نمیتوانیم تصور کنیم که معلولی علت خودش باشد شاید به دلیل ضعف عقلی ما باشد و نه درستی گزاره " هر چیزی نیازمند علت است " .
در ثانی در قرآن مگر " کن فیکون " نیامده ؟ مگر این چیزی جز نقض قانون علیت نیست ؟ چرا درباره آغاز جهان این تصور را نکنیم که با چیزی جز قانون علیت خلق شده است ؟

در همین جهان هم مگر مشاهده های تجربی زیادی در رد قانون علیت دیده نشده است ؟ اینکه ما در آن مقیاسی که میبینیم که هر چیزی نیازمند علتی است و بعد آن را به تمام جهان تعمیم میدهیم ؛ نتیجه گیری منطقی است اما وقتی با پیشرفت علم و با آلات و مکانیسم های به روز تر مشاهده میکنیم که بعضی چیز ها بدون علت هم میتوانند پدید بیایند باید باور قبلیمان را دور بیاندازیم .
همان طور که با دیدن چرخش خورشید به دور زمین توسط نیاکان ما این نتیجه گیری که خورشید به دور زمین میگردد درست بود اما با مشاهدات گالیله و کپلر با ابزار پیشرفته تر رد شد و امروزه اینکه زمین به دور خورشید میگردد یک حقیقت علمی است .
به نظر می آید بحث بر سر قانون علیت نیز به همین روال باشد.

پس دلیل بنده برای نبودن قانون علیت که شما آن را بدیهی می دانید مشاهدات تجربی است .

[=microsoft sans serif]

jostojoogarhaqiqat;792946 نوشت:
عقل ما محدود است و محصول قوانین این جهان است پس در حوزه همین جهان فیزیکی کارایی دارد و نمیتواند با ماورای فیزیک کاری داشته باشد . اینکه ما نمیتوانیم تصور کنیم که معلولی علت خودش باشد شاید به دلیل ضعف عقلی ما باشد و نه درستی گزاره " هر چیزی نیازمند علت است " .

باسلام
از این شایدها هیچ چیزی بیرون نمی آید. شما لازم است دلیل بیاورید یا اثبات کنید که مدعایتان بدیهی است.

jostojoogarhaqiqat;792946 نوشت:
در ثانی در قرآن مگر " کن فیکون " نیامده ؟ مگر این چیزی جز نقض قانون علیت نیست ؟ چرا درباره آغاز جهان این تصور را نکنیم که با چیزی جز قانون علیت خلق شده است ؟

کن فیکون به معنای نفی علیت است؟!
خیر دوست عزیز، کن فیکون یعنی آن نحوه ایجاد و خلقت، فاصله ای با اراده الهی ندارد. همینکه اراده میکند، آن چیز موجود میشود و آن کار انجام میشود.
ثانیا: همینکه میگویید "خلق شده است" یعنی موجودی در ایجاد موجود دیگر تاثیر گذارده و این یعنی علیت.

jostojoogarhaqiqat;792946 نوشت:
در همین جهان هم مگر مشاهده های تجربی زیادی در رد قانون علیت دیده نشده است ؟ اینکه ما در آن مقیاسی که میبینیم که هر چیزی نیازمند علتی است و بعد آن را به تمام جهان تعمیم میدهیم ؛ نتیجه گیری منطقی است اما وقتی با پیشرفت علم و با آلات و مکانیسم های به روز تر مشاهده میکنیم که بعضی چیز ها بدون علت هم میتوانند پدید بیایند باید باور قبلیمان را دور بیاندازیم .

هم برای جمع کردن و هم برای دور ریختن باید دلیل داشته باشیم.
اعتقاد به علیت، دلیل داردو از طریق علم حضوری اثبات میشود.
اما عدم اعتقاد به آن، دلیلی ندارد.
اگر منظورتان از نقضها، مسئله کوانتوم است که لازم است بدانید بارها در همین تاپیک در موردش بحث شده.

jostojoogarhaqiqat;792946 نوشت:
پس دلیل بنده برای نبودن قانون علیت که شما آن را بدیهی می دانید مشاهدات تجربی است .

شما برای اینکه اثبات کنید علیت وجود ندارد، باید دلیل تجربی بیاورید.
شواهدی که شما دارید، همانطور که میتواند مستند به "عدم وجود علت" باشد، همزمان میتواند مستند به "عدم شناخت علت" نیز باشد پس این شواهد قابل تمسک و استدلال برای نفی علیت نیست.

پرسش:
[=Arial Black]بدیهیات(مانند اصل امتناع ارتفاع و اجتماع نقیضین وعلیت) از کجا آمده‌اند. آیا خداوند آنها وضع کرده است؟ آیا این مفروضات خداوند را نیز محدود می‌کنند؟

پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام
قضایایی که انسان در استدلال به کار میبرد در منطق کلاسی به دو قسم بدیهی و نظری است.
بدیهیات، قضایایی هستند که تصدیق به آنها احتیاج به فکر و استدلال ندارد .
نظریات نیز قضایایی است که تصدیق به آنها نیاز به فکر و استدلال دارد.
بدیهیات نیز به دو قسم اولی و ثانوی تقسیم میشود.
بدیهیات اولی به آن قسم از بدیهیات گفته میشودکه تصدیق به آنها به هیچ چیزی به جز تصور دقیق موضوع و محمول نیاز ندارد مانند اجتماع نقیضین و بدیهیات ثانویه به قضایایی گفته میشود که تصدیق به آنها در گروه به کار گرفتن اندامهای حسی یا چیزهای دیگری غیر از تصور موضوع و محمول است.(1) و به همین جهت استدلال برای اثبات آنها ممکن است هرچند نیازی به استدلال ندارند.

آنچه در سوال وجودداشت، قضایای بدیهی اولیه است. قضایایی از جمله اصل علیت، اجتماع نقیضین و اجتماع ضدین از این نوع است.
سوال اینجاست که بداهت این قضایا چگونه به وجود آمده است و چرا این قضایا مصون از خطا هستند؟

سر مصون از خطا بودن این قضایا آن است که این قضایای بدیهی بر دو نوع هستند:
بدیهیاتی که تحلیلی و توتولوژی هستند و انکارشان ممکن نیست مانند قضیه "کل معلول یحتاج الی علته". در این قضیه، محمول(یعنی نیازمندی به علت) در موضوع(معلول) وجود دارد. بنابراین اصل علیت از جمله قضایای تحلیلی است.
دسته دوم بدیهیاتی است که بازگشت به علم حضوری دارند و ریشه در علم حضوری دارند. بدین معنا که منشأ پیدایش آنها، علم حضوری است و چون در علم حضوری خطا راه ندارد در این بدیهیات نیز خطا راه ندارد. مانند اصل استحاله اجتماع نقیضین که با تصور اطراف این قضیه(مانند وجود، عدم، اجتماع و ارتفاع) اذعان میکند که وجودو عدم قابل اجتماع نیست.(2)

بنابراین، این قضایا، واقع نما هستند ولی واقع نما بودن آنها و خطا ناپذیر بودن آنها به واسطه مخلوق بودنشان نیست. یعنی اینطور نیست که خداوند این قضایا را مستقیما یا غیر مستقیم ایجاد کرده باشد، بلکه واقعیت عالم است و اگر هیچ مخلوقی نیز خداوند نداشت و هیچ چیزی را نیز خلق نکرده بود، باز هم اجتماع نقیضین محال بود، اجتماع ضدین محال بود و ....
یا اینکه هر معلولی به علت نیاز دارد به خاطر واقعیت ممکن الوجود و معلول است که نمیتواند بدون علت باشد. ذهن انسان نیز از این واقعیت یا به مشاهده عالم خارج یا به واسطه مشاهده و تجربه باطنی، پی میبرد که هر معلولی نیاز به علت دارد.

ــــــــــــــ
1. آموزش فلسفه، مصباح یزدی، ج1، 236-237
2. نظام معرفت شناسی صدرایی، ص353-354(خسروپناه و پناهی، تهران، انشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، 1388)

موضوع قفل شده است