قرآن ! من شرمنده توام .....

تب‌های اولیه

1266 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّـٔاتِ جَزَآءُ سَيِّئَةِم بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَآ أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ الَّيْلِ مُظْـلِمًا أُوْلَـلـءِكَ أَصْحَـبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَــلِدُونَ 27

و كسانى كه دستاوردشان بدى ها بوده، جزاى بدى اى (دست بالا) مانند همان است، و خوارى آنان را به ناچار فراگيرد (و) از سوى خدا هيچ نگهبانى برايشان نيست؛ گويى چهره هاشان با پاره هايى از شبِ بس تاريك كننده پوشيده شده است. آنان همدمان آتشند، (و هم)ايشان در آن جاودانه اند. 27

آيه 27 ـ "جزاء سيئةٍ بمثلها" از جمله ادله پايان يافتن عذابهاى كل گنهكاران است، زيرا چنانكه گناهان و پيامدهاشان كلاً محدودند، طبعا جزاى آنها نيز محدود، و حداكثر از نظر عدل ربانى معادل و همانند گناه و پيامد آن است، و اين خيال اهانت آميز كه براى جهنم پايانى نيست خود بر خلاف اين آيه و آياتى مشابه است.

وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَ شُرَكَآؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ 28

و (ياد كن) روزى را كه همه ى آنان را گرد (هم) آوريم، سپس به كسانى كه شرك ورزيده اند گوييم: «شما و شريكانتان بر جايگاهتان هم چنان باشيد.» پس ميانشان جدايى افكنديم و شريكانشان گفتند: «شما تنها ما را نمى پرستيديد.» 28

آيه 28 ـ «نقول» اينجا لفظ نيست، بلكه اراده ربانى است، به ويژه درباره جمادات و نباتات.

فَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَما بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَـفِلِينَ 29

«پس گواهى خدا ميان ما و ميان شما بس است، اگر ما از عبادتتان همى غافل بوده ايم.» 29

آيه 29 ـ اينجا كفايت شهادت الهى بر رسالت وحيانى بدين معنا نيست كه خدا خود را به منكران بنماياند، يا با آنها مستقيما سخن گويد، بلكه تنها اين قرآن است كه بر وحيانى بودن و ربانيت خود صد در صد گواه است، و اين گواهى خود، كفايت است.

هُنَالِكَ تَبْلُواْ كُلُّ نَفْسٍ مَّآ أَسْلَفَتْ وَ رُدُّواْ إِلَى اللَّهِ مَوْلَـلـهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ 30

آنجاست كه هر كس آنچه را (از گناهان) واپس نهاده است به حقيقت دريابد و سوى خدا - مولاى حقشان - بازگردانيده شدند. و آنچه افترا مى زده اند از نظرشان گم گشت. 30

آيه 30 ـ اين "تبلوا ..." از براهين دوام صداها و سيماهاى مكلفان است.

قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآلـءِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّى إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ 35

بگو: «آيا از شريكان شما كسى هست كه سوى حق رهنمون كند؟» بگو: «خداست كه پاياپا، به حق رهبرى مى كند.» پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى كند سزاوارتر است پيروى شود يا كسى كه راه نمى يابد مگر آنكه (خود) راهنمايى شود؟ پس شما را چه شده (و) چگونه داورى مى كنيد؟ 35

آيه 35 ـ اينجا ميان «يهدى للحق» الهى با "يهدى الى الحق" فرق است، كه هدايت ربانى للحق و مماس مى باشد و كلاً حق و موثر است، ولى هدايتهاى ديگران اگر هم بوسيله حق است ذاتيتى نداشته، و تنها راهنمايى بسوى حق ربانى است، و در هر صورت كسى كه خود گمراه است و نيازمند به هدايت مى باشد، هرگز حق هدايتگرى را ندارد، بلكه كسانيكه به حق كاملاً آگاه هستند، حقّ رهبرى ديگران را بسوى حق دارند.

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شَيْـٔا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُم بِمَا يَفْعَلُونَ 36

و بيشترشان جز از گمانى (بى مستند) پيروى نمى كنند (ولى كلاً) گمان، همانا به هيچ وجه (كسى را) از حقيقت بى نياز نمى گرداند. خدا همواره به آنچه مى كنند بسى داناست. 36

آيه 36 ـ ظن در اين آيه و تعدادى ديگر از آيات كلاً از خط دلالت و حجيت براى يافتن حق سقوط كرده، كه شريعت الهى شريعت علم است و نه گمان.

وَ مَا كَانَ هَـذَا الْقُرْءَانُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ الْكِتَـبِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَــلَمِينَ 37

و اين قرآن چنان نبوده است كه از جانب غير خدا به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق كننده آن چه هست كه برابرش (ونمودار) است و (خود) جداسازى كتاب (ربانى) است (كه) در آن شك مستندى نيست (و) از سوى پروردگار جهانيان است. 37

آيه 37 ـ "ماكان هذا القرآن" ـ مانند آيه شانزدهم كه گذشت و آياتى مشابه ـ اصولاً نسبت غير وحيانى بودن قرآن را از قرآن به دور داشته، كه اين خود سَلبى مطلق است، سپس "تصديق الذى بين يديه" قرآن را تصديق كننده ساير كتابهاى وحيانى دانسته، بدين معنى كه قرآنهاى وحى كُلاً با يكديگر همپا و همراهند، گرچه اين قرآن آخرين، كاملترين و عمومى ترين كتابهاى آسمانى تا پايان زمان تكليف است.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَلـهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِى وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ 38

يا مى گويند: «آن را (به خدا) افترا زده است!» بگو: «اگر راستگو بوده ايد، سوره اى همانند آن بياوريد و هر كه را (در اين كار) خدا مى توانيد، فراخوانيد.» 38

آيه 38 ـ "سورة مثله" بمعناى مجموعه اى همانند قرآن است كه حتى يك آيه تام را ـتا چه رسد تمام قرآن را ـ شامل است، زيرا قرآن كلاً آيات و نشانه هاى وحيانى ربانى است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِى وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُو كَذَ لِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَـقِبَةُ الظَّــلِمِينَ 39

بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشته و هنوز هم تأويل (و بازگردان حقيقى) آن برايشان نيامده. كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه (كتاب هاى وحيانى را) تكذيب كردند. پس بنگر پيامد ستمگران چه سان بوده است. 39

آيه 39 ـ «تاويله» بمعنى مرجع نخستين و آخرين وحى است، و نيز حقيقت فعلى آن كه اين مثلث تاويل وحى اند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ 45

و روزى كه آنان را گرد هم مى آورد - گويى جز ساعتى از روز درنگ نكرده اند - يكديگر را بازشناسى مى كنند (و) كسانى كه لقاءاللّه را دروغ شمردند بى گمان زيان كرده اند و راه يافته نبوده اند. 45

آيه 45 ـ "ساعةً من النهار" كه بخشى از روز است، به خيال اينان پس از زنده شدن به روز رستاخيز وانمود كردن جريان زندگى برزخ و دنیاست، كه اين دو در برابر زندگى اخروى گوئى بيش از ساعتى از روز نيستند، چنانكه گروهى ديگر گمان مى كنند بخشى از روز و دسته اى دَه شب است، ولى بر حسب آيه (23:114) مكث اينان نه اين بوده و نه آن، بلكه در حقيقت مكثى اندك در برابر مكث جهان آخرت بوده است.

خداوند متعال، وجود این بزرگ مرد و سرمایه ی علمی و دینی را از همه ی بلیات حفظ کند.
آیت الله العظمی علامه جوادی آملی، مغز متفکر دنیای اسلام و مفسر بزرگ قرآن عظیم الشاءن...

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَآءَ رَسُولُهُمْ قُضِىَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لاَ يُظْـلَمُونَ 47

و براى هر امتى پيامبرى است. پس چون پيامبرشان بيايد، ميانشان به قسط [: عدالت و فضيلت ]داورى شود حال آنكه بر اِيشان ستم نرود. 47

آيه 47 ـ "كل امة" تمامى گروههاى وحيانى اند كه آخرينشان امت آخرين اسلامى اند، چنانكه "لكل امة اجل" در آيه (49) نيز چنان است و اجل امت اسلام هم اجل پايانى جهان تكليف است.

ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَـلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ 52

سپس به كسانى كه ستم كردند گفته شد: «عذاب جاويد را بچشيد. آيا جز به آنچه به دست مى آورديد، جزا داده مى شويد؟» 52

آيه 52 ـ "بما كنتم تكسبون" از جمله آياتى است كه جزاى جهنميان را به اندازه گناهانشان خوانده، كه همه عذابها مانند همه گناهها محدود و پايان پذير است، و عذاب بى نهايت نسبت دادن ظلم بى نهايت به خداست بلكه در غير ظلم هم ـ بر حسب آياتى ـ عذاب هم كمتر از استحقاق است.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55234

نظر آیت الله جوادی آملی

قُلْ أَرَءَيْتُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَـلاً قُلْ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ 59

بگو: «آيا ديديد، آنچه از روزى كه خدا برايتان فرود آورده پس بخشى از آن را حرام و (بخشى را) حلال گردانيده ايد؟» بگو: «آيا خدا به شما اجازه داده يا بر خدا افترا مى بنديد؟» 59

آيه 59 ـ "اذن لكم" جعل شرعى رسالتى است و نه تشريعى كه در انحصار خداست، و اين جعل حلال و حرام در انحصار آن إذن شرعى رسالتى و يا افتراء على اللّه است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَـتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ 67

او كسى است كه براى شما شب را قرار داد تا در آن آرامش گيريد، و روز را بيننده (براى شما گردانيد). بى گمان، در اين (امر) براى گروهى كه مى شنوند نشانه هايى است. 67

آيه 67 ـ بر حسب اين آيه اصولاً شب براى آرامش است، و روز براى كار و كاوش و كوشش، گرچه عكس آن دو نيز احيانا بر حسب آياتى ديگر درست است ولى آرامش روز هرگز جاى آرامش شب را نمى گيرد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قَالُواْ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَـنَهُو هُوَ الْغَنِىُّ لَهُو مَا فِى السَّمَـوَ تِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَـنِم بِهَـذَآ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ 68

گفتند: «خدا فرزندى براى خود برگرفته.» او منزّه (و) بى نياز است. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن اوست. بر اين (ادعا) نزد شما هيچ گونه (برهان و) سلطه اى نيست. آيا چيزى را كه نمى دانيد، به دروغ بر خدا مى بنديد؟ 68

آيه 68 ـ "هو الغنى" نه "هو غنىٌ" بيانگر اين حقيقت است، كه بى نيازى مطلق در انحصار خداست، و همه آفريدگان نيازمند به اويند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

فَلَمَّا جَآءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَـذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ 76

پس چون حق از نزد ما سويشان آمد گفتند: «بى گمان اين سحرى آشكارگر است.» 76

آيه 76 ـ «الحق» ـ كه همان حق وحيانى قرآنى مى باشد ـ به معناى حق صد در صد است، كه در قرآن تا پايان جهان نمايان مى باشد، و اين خود مانند آياتى بسيار دليل بر خاتميت قرآن است.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَـتِهِى وَ لَوْ كَرِهَ الُْمجْرِمُونَ 82

و خدا با كلمات خود، حق را پاى برجا و راست مى آورد؛ هر چند بزهكاران را هرگز خوش نيايد. 82

آيه 82 ـ «بكلماته» هم كلمات حق است و هم كلمات اللّه كه حق را بگونه اى مطلق با كل كلمات و دلالتهاى حقانى ثابت مى كنند.

فَمَآ ءَامَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِى عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَ مَلاَءِيْهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِى الْأَرْضِ وَ إِنَّهُو لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ 83

پس (سرانجام) كسانى براى موسى ايمان نياوردند مگر گروهى اندك از قوم وى [: فرعون] در حالى كه بيم داشتند از آنكه مبادا فرعون و سرانشان ايشان را عذابى آتش بار رسانند. حال آنكه فرعون در آن سرزمين بى چون بسى زبردست و (هم) او بى گمان از اسرافكاران است. 83

آيه 83 ـ "من قومه" بمعناى قوم خود، و قوم فرعون است كه بخشى ازآنان همان ساحرانند.

وَ أَوْحَيْنَآ إِلَى مُوسَى وَ أَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَ اجْعَلُواْ بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ 87

و سوى موسى و برادرش وحى كرديم كه: «شما دو تن براى قوم خود در مصر خانه هايى آماده كنيد و سراهايتان را رويارويشان و هم قبله گاه (و ملجأ و پيشواى) مردمان قرار دهيد، و نماز را بر پا بداريد.» و مؤمنان را بشارت ده. 87

آيه 87 ـ "واجعلوا بيوتكم قبلةً" به دو معنى است، كه اولاً موسى و برادرش خانه هاى خود را مقابل و برابر يكديگر قرار دهند كه از يكديگر آگاهى مداوم داشته باشند، و در ثانى اين هر دو خانه بايد بگونه اى آزاد در برابر بنى اسرائيل باز باشد كه استقبالشان بدون هيچ مانعى در رفع نيازهاشان و پرسشهاشان نسبت به اين دو خانه رسالتى همشيگى باشد، چنانكه «تبوءَا» جايگزين كردن آنان در خانه هايى در امان و برابرشان مى باشد.

وَجَـوَزْنَا بِبَنِى إِسْرَ ءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُو بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَآ أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُو لاَ إِلَـهَ إِلاَّ الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِى بَنُواْ إِسْرَ ءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ 90

و فرزندان اسراييل را از دريا گذرانديم. پس فرعون و سپاهيانش - از روى ستم و تجاوز- به سرعت آنان را دنبال كردند. تا آن هنگام (و هنگامه اى) كه غرق گريبانش را فرو گرفت. گفت: « (اكنون) ايمان آوردم كه هيچ معبودى - جز آنكه فرزندان اسراييل به او گرويده اند - نيست، و من از تسليم كنندگان (خود و ديگران به خدا) هستم.» 90

آيه 90 ـ «قال» اينجا دليلى است بر ايمانى لفظى و منافقانه، وگرنه "انى تبت الان" براى توبه ايمانى كافى بود.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

اِنَّ الَّـذيـنَ يَكـتُـمونَ ما اَنـزَلـنا مِـنَ الـبَـيِّـناتِ وَ الـهُـدىٰ مِن بَعـدِ ما بَـيَّـنّاهُ لِلـنّاسِ فِى الـكِـتابِ اُولٰـئِـكَ يَلـعَـنُـهُـمُ ا‌للهُ وَ يَلـعَـنُـهُـمُ الـلّاعِـنونَ

ءَآلْـٔـنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ 91

(بدو گفته شد): «اكنون (ايمان مى آورى)؟! در حالى كه پيش از اين همواره نافرمانى مى كردى و از افسادگران بوده اى؟» 91

آيه 91 ـ "ءَالنَ و قد عصيت" از جمله آياتى است كه ايمان در هنگامه عذاب را نابهنگام و مردود خوانده، زيرا اين خود ايمان نيست، به ويژه افسادهاى كفر وعنادى كه در بر داشته، باستثناى ايمانى حقيقى مانند قوم يونس "لمّا امنوا..." (10:98).

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
لطفا کلیپهای این سایت را ببینید
www.zekra1.ir
تجربه مشاهده جهنم
لطفا نشر دهید
یا علیم
[/]

فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ ءَايَةً وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَـتِنَا لَغَـفِلُونَ 92

«پس امروز جسدت را (از اين غرقاب) نجات مى دهيم تا براى كسانى كه از پى تو مى آيند نشانه اى باشى، و بى گمان بسيارى از مردمان از نشانه هاى ما بسى غافل اند.» 92

آيه 92 ـ «ببدنك» دليل است بر نجات مستمر و دائمى بدن فرعون، كه دريا او را برون افكند، تا براى آيندگان نشانه اى ربانى براى تباهى فرعون و فرعونيان باشد،

و من خودم(آیت الله دکتر صادقی) در سفرى به قاهره در موزه موميائى بدن موميائى شده فرعون را از نزديك ديدم، و به شخص انگليسى ـ كه آنجا مشغول بازديد از موزه بود ـ گفتم: مگر اين بدن فرعون نيست؟ و خدا در قرآن به جريان ماندن اين بدن براى بينندگان پيام داده، گفت: اين خود علم غيب و ويژه خداست، و دليلى روشن است بر وحيانى بودن قرآن.

فَإِن كُنتَ فِى شَكٍّ مِّمَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ فَسْـٔلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَـبَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَآءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ 94

پس اگر از آنچه سوى تو نازل كرده ايم در شكى بوده اى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خوانند بپرس. به راستى تمامى حق (شايسته و ممكن) به درستى از جانب پروردگارت سوى تو آمده. پس زنهار از ترديدكنندگان مباش. 94

آيه 94 ـ «شك» در اين آيه داراى دو بُعد است: عمومى و خصوصى، عموميش درباره كسانى است كه در وحيانى بودن قرآن دُچار شك هستند، كه اينجا مأموريت دارند براى بر طرف شدن شكشان به آگاهان نسبت به ساير كتب وحيانى مراجعه كنند، و طبعا پاسخ درستشان اين است كه وحيانى بودن قرآن نسبت به ساير كتب وحى در اولويتى قطعى است،

سپس شك خصوصى كه مثلاً درباره خود پيامبر حامل قرآن باشد، كُلاً اين هرگز بيانگر شك آن حضرت نيست، زيرا نزول قرآن بر حضرتش خود لازمه رسالت و علم به اين وحى آخرين است، ولى اينجا كه تعبير از شك شده نسبت به خود حضرتش نيست، بلكه بعنوان مماشات در برابر كافران است، كه اگر شكى داريد دست كم نظر منصفانه اى از اهل كتاب ـ در صورتيكه به درستى آنرا مى خوانند و مى فهمند ـ شك شما را بر طرف مى كند.

ما هم شرمنده قرآن هستیم

انشالله خدا لیاقت ختم قرآن را به ما هم بدهد

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَآ إِيمَـنُهَآ إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَـهُمْ إِلَى حِينٍ 98

پس چرا هرگز هيچ گروهى نبوده است كه (به هنگام عذاب) ايمان بياورد، پس ايمانشان به حالشان سودى بخشد؟ مگر قوم يونس كه وقتى (در آخرين لحظات) ايمان آوردند، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان بر طرف كرديم، و تا چندى آنان را برخوردار ساختيم (چندان كه توبه خود را نشكنند)، 98

آيه 98 ـ برحسب آياتى چند ايمان بهنگام بلاى حتمى هرگز پذيرفته نيست، ولى در اين آيه استثناءً ايمان قوم يونس را ـ كه گرچه در حال بلا بوده اند ـ چون همراه با حقيقت هم بوده است، مادامى كه از آن برنگشته اند مورد پذيرش قرار داده است.

وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ 99 وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ 100

و اگر پروردگارت مى خواست همواره هر كه در زمين است، همگان يكسره ايمان مى آوردند. آيا پس تو (هستى كه) مردم را ناگزير مى كنى (از) ايمان آورندگان باشند؟ 99 و هيچ كس را چنان نبوده است كه جز به اذن خدا ايمان بياورد. و خدا بر (سر و سامان) كسانى كه خردورزى نمى كنند، پليدى قرار مى دهد. 100

آيات 99 و 100 ـ تحقق ايمان كل مكلفان را در اختصاص مشيت الهى دانسته، و ايمان مؤمنان را هم باذن اللّه دانسته بدين معنا كه خواستاران ايمان را همواره يارى مى دهد تا ايمانشان تحقق يابد و پليدىِ كفر معاندان را افزون مى كند.

قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الْأَيَـتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ 101

بگو: «بنگريد در آسمان ها و زمين چيست؟» و (اما) نشانه ها و هشداردهندگان گروهى را كه ايمان نمى آورند بى نياز نمى كنند. 101

آيه 101 ـ اينجا كه كل مكلفان مأموريت دارند تا سرحد توانشان نگرشى در آسمانها و زمين افكنند، اين جريان كل زمانهاى تكليف را در بر دارد، و چون نگرش هر چند دقيقتر و نزديكتر باشد، گزارش بهترى را نسبت به شناخت آفريدگار در بر دارد،

روى اين اصل در زمانهاى ما نگرشهاى كيهانى را نيز شامل است، كه ديدن و بررسى كردن آسمانها و كُرات آسمانى پس از نگرشى راستا در زمين و آسمان تكاملى روز افزون در معرفت است.

ثُمَّ نُنَجِّى رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ كَذَ لِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ 103

سپس فرستادگان خود را - و كسانى را كه گرويدند- (از شكنجه) مى رهانيم. اين حقى است بر عهده ى ما كه مؤمنان را نجات دهيم. 103

آيه 103 ـ "ننجى رسلنا" كه در بر گيرنده نجات يافتن كل رسولان و مؤمنان به آنان است، مربوط به رجعت اين بزرگواران در دولت جهانى ولى امر عجل اللّه تعالى فرجه است، كه اين خود بر حسب آيه (102) مورد انتظار همگان مى باشد، و در اين رجعت شكوهمند كل ستمكاران تاريخ نيز رجعت مى كنند، و از آنان در همين دنيا انتقامى گرفته مى شود.

سوره هود

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ

الر كِتَـبٌ أُحْكِمَتْ ءَايَـتُهُو ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ 1

به نام خداى رحمت گر بر آفريدگان، رحمت گر بر ويژگان
الر. (بگو: اين) كتابى است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه، مفصل و جداسازى شده است» 1

آيه 1 ـ «الر» از حروف رمزى است كه در بيست و هشت سوره ديگر نيز هست.

«كتاب» در اينجا به دو بخش تقسيم شده است: 1ـ "اُحكِمَت آياته" كه مرحله نخستين فرود آمدن قرآن بر قلب رسول اللّه صلى الله عليه و آله است كه آياتى رمزى و احتمالاً بدون هيچ لفظى بر حضرتش نازل گشته، چنان كه آياتى مانند "انّا انزلناه فى ليلة القدر" آن را تبيين مى كند كه همه قرآن به گونه اى فشرده در يك شب بر قلب حضرتش فرود آمد. 2ـ "ثم فُصِّلَت" كه بيانگر مرحله تفصيل و باز شدن و گونه گون گرديدن قرآن است كه مدت بيست و سه سال به طول انجاميد.

شايد "مِن لَدُن حكيم" اشاره به مرحله آغازين باشد كه بر پايه حكمت و در هم فشردن، پروردگار قرآن در نخستين بار به گونه اى فشرده بر قلب پيامبر فرود آمده و «خبير» اشاره به دومين مرحله قرآن است كه همان خداى حكيم با آگاهى كامل، قرآن را مفصل و به گونه اى مفهوم براى ديگران گردانيد، و يا آن كه هردوى "حكيم خبير" مربوط به هر دو جهت است كه حكمت داراى دو بخش اِحكام و تفصيل قرآن است چنان كه خبير هم اين گونه است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَـعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُو وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ 3

«و اينكه از پروردگارتان پوشش بخواهيد (و) سپس به او بازگشت كنيد تا شما را با بهره اى نيكو تا فرصتى معيّن بهره مند سازد، و به هر صاحب فضيلتى، فضيلتش را بدهد. و اگر روى گردان شويد من به راستى از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم.» 3

آيه 3 ـ "استغفروا ربّكم" مقدمه اى است براى "توبوا اليه" با فاصله «ثمّ» كه نماينده زمان بندى ميان آن دو است كه در آغاز گنهكار از خدا پوشش مى طلبد و سپس در زمانى شايسته به سوى او برمى گردد، و پس از اين دو گام با شرايطى چند خدا درخواست او را مى پذيرد.

"يُمَتِّعُكم مَتاعا حسنا" بدين معناست كه به شما در طول زندگى تكليف بهره زيبنده اى خواهد داد.

"كلّ ذى فضلٍ فضله" كه خدا فضيلت هر صاحب فضيلتى را به وى عطا مى كند، يعنى فضيلت هايى كه براى اشخاص به وجود مى يابد از عطيه هاى شايسته ربانى است، كه زمينه را مناسب مى بيند، و به اندازه همان فضيلتى را عطا مى كند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

أَلاَ إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلاَحِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُو عَلِيمُم بِذَاتِ الصُّدُورِ 5

هان! آنان همواره سينه هاشان را دو تَه و پنهان مى گردانند (و مى كوشند) تا (رازهاى خود را) با كوشش از او نهفته دارند. هان! آگاه باشيد آن گاه كه آنان جامه هايشان را بر سر مى كشند، خدا آنچه را نهفته و آنچه را آشكار مى دارند مى داند. همانا او به ذات (و درون) سينه ها بسى داناست. 5

آيه 5 ـ "ذات الصدور" سينه ها را به دو بخش مى كند: نخست ذات و اصل سينه ها، سپس عوارض غير ذاتى كه در سينه ها اصالت ندارند، و اين كه خدا "عليمٌ بِذاتِ الصُّدور" است، يعنى حضرتش از ذوات حقايق سينه ها آگاه است،

و اين كه ذات مفرد، اضافه بر «صدور» كه جمع است شده، نشانگر اين حقيقت است كه صدور، گرچه گوناگونند لكن در ذاتشان كه فطرت است وحدت دارند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِى كِتَـبٍ مُّبِينٍ 6

و هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر (اينكه) روزيش تنها بر عهده ى خداست و (همو) قرارگاه و تهى گاهشان را (در زمان و مكان) مى داند. همه(ى اين ها) در كتابى روشنگر است. 6

آيه 6 ـ «دابّة» جنبنده را گويند كه اينجا چون در برابر پروازكنندگان هوايى و شناكنندگان دريايى نيست، همگان را اعم از حيوانات زمينى، زيرزمينى، دريايى و هوايى را شامل است.

«الارض» هم ويژه زمين ما نيست، بلكه حداقل هر هفت زمين را شامل است كه "و مِن الارض مثلَهُنّ" (65:12) نشان مى دهد همانگونه آسمان هفت عدد است، زمين نيز به همان تعداد مى باشد.

و از جمله آياتى كه وجود جنبندگانى را در آسمانها و زمين تأييد مى كند آيه (42:29) مى باشد.

"على اللّه رزقها" كه رزق همگان بر عهده خداست به اين معنا نيست كه بدون هيچ گونه كاوش و كوششى به كسى رزق دهد، بلكه مقصود از تو حركت و از خدا بركت است؛ مگر موجوداتى كه حركت و اختيارى در يافتن رزقشان ندارند.

وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُو عَلَى الْمَآءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَـلـءِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِنم بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ 7

و اوست كسى كه آسمان ها و زمين را در شش هنگام آفريد - حال آنكه عرش (آفرينش) او (پيش از اين) بر آب [: ماده ى نخستين جهان] بود - تا شما را بيازمايد (كه) كدام يك نيكوكارتريد. و اگر بگويى: «شما پس از مرگ بى چون برانگيخته شونده ايد» همواره كسانى كه كافر شدند همى خواهند گفت: «اين (انگيختگى و باز گردانيدن) جز سحرى آشكارگر نيست.» 7

آيه 7 ـ "ستة ايام" در اين آيه و مانندش، شش زمان است و نه شش روز، به اين دليل كه در قرآن لفظ «يوم» بيشتر در دوران و مطلق زمان بكار رفته است مانند "يوم الدين" و نيز آغاز خلقت جهان كه براصل «ماء» بوده، اين خود بجز «ماء» آسمانى و زمينى است كه از آن خلق شده است. و چگونگى مراحل شش گانه خلقت آسمان ها و زمين در سوره فصّلت آمده است.

«الماء» اينجا ماده نخستين و مادر جهان هستى است كه آسمان و زمين، فرزندان اين مادر بزرگ نخستين مى باشند و «عرشُه» عرش قيموميت و تدبير است كه پيش از آفرينش زمين و آسمان تنها بر ماده نخستين استوار بوده و پس از به وجود آمدن آسمان و زمين، طبعا عرش تدبير براى اين دو مقرر شده است.

در پاسخ اين پرسش كه چرا «ماء» برخلاف ظاهرش به ماده نخستين تفسير شده است بايد گفت كه ماء اصولاً ماده اى روان و همسان است، و اصلش بدون هيچ قرينه اى همان آب معمولى است، لكن با قرائنى، معانى و مصاديق ديگرى هم برايش فهميده مى شود از جمله "ماءٍ دافق" كه منى است، اينجا هم «ماء» محور آغازين آفرينش زمين ها و آسمان هاست كه خود دليلى روشن بر اثبات اين حقيقت است كه مقصود از آن آب معمولى نيست، زيرا آب معمولى خود از اجزاء زمين و آسمان است، و اگر آب اوليه همين آب معمولى باشد آيا مى توان گفت آب از آب افريده شده است؟

بنابراين تمامى آسمان ها و زمين كه از «ماء» آفريده شده اند، غير از آب معمولى است بلكه تعبيرى است از ماده اى روان و همسان كه مادر و ماده اوليه جهان است، و چون حقيقت اين «ماء» براى هيچ كس روشن نيست لفظى هم كه درست بيانگر آن حقيقت باشد در كار نيست، پس بايد لفظى براى تبيين آن انتخاب گردد كه دورنمايى از حقيقيتش را نشان دهد و اين جز لفظ «ماء» نيست.

فَلَعَلَّكَ تَارِكُم بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَ ضَآلـءِقُم بِهِى صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَآءَ مَعَهُو مَلَكٌ إِنَّمَآ أَنتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ وَكِيلٌ 12

پس شايد تو برخى از آنچه را كه سويت وحى مى شود ترك كننده اى و سينه ات بدان تنگ است (از آن رو) كه مى گويند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده، يا فرشته اى با او نيامده؟» تو فقط هشدار دهنده اى. و خدا بر هر چيزى وكيل (و) كارساز است. 12

آيه 12 ـ «لعلّك» ـ درباره ترك احتمالى برخى از وحى هاى ربانى دليل بر تحقق آن نيست، بلكه بيانگر زمينه آن است كه حضرتش در اثر انكارها و تكذيب هاى فراوان كافران تا اندازه اى دم فرو بنددد، لكن "انّما انت نذير" ريشه اين «لعل» را بركنده و حتميّتى مطلق نسبت به كل آيات وحيانى را بر عهده حضرتش تثبيت نموده است.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَلـهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِى مُفْتَرَيَـتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ 13

يا مى گويند: «آن [: قرآن] را به دروغ به خدا نسبت داده.» بگو: «اگر راستگو بوده ايد، پس ده سوره ى افترا بسته همچون قرآن بياوريد، و غير از خدا هر كه را توانستيد (در اين فراگيرى مقايسه اى) فرا خوانيد.» 13

آيه 13 ـ "بِعَشر سور مثله" ميانگين تهديد و تحدى كسانى است كه گمان مى برند قرآن كتاب وحيانى نيست و كمترش چنان كه در سوره بقره گذشت "بسورة من مثله" و بيشترش تحدى به كل قرآن است، و در جمع كمترينش يك سوره است، سوره هم تنها سوره اصطلاحى نيست، بلكه مجموعه كلماتى است كه دلالتى مستقل بر مطلبى دارد، گرچه در يك آيه باشد و منظور از آوردن آياتى مثل قرآن اين است كه شما اگر ادعا مى كنيد قرآن از جانب خدا نيست يا اينكه نجات دهنده مكلفان نيست، شما مطلبى بياوريد كه همانند قرآن در طول زمان خدشه ناپذير و مطلق باشد.

«يقولون» كه صيغه مضارع است حال و استقبال را تا پايان زمان تكليف در بردارد، بنابراين و طبق آيه (88) اگر كل مجتمع انس و جن در طول زمان و عرض زمين جمع گردند نخواهند توانست همانند قرآن مطلبى مطلق بياورند كه در طول زمان درست باشد.

و بالاخره در آيه (14) اين ضرب و تقسيم منطقى درباره وحيانى بودن يا نبودن قرآن بيان شده است كه: اگر ديگران شما را در آوردن مثل قرآن اجابت نكردند، پس احتمال حتمى ديگر درباره قرآن وحيانى بودن آن است كه شما و ديگران نتوانسته ايد مثل آن را بياوريد.

مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَــلَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ 15

كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را مى خواسته اند (جزاى) كارهايشان را در (همين) دنيا بى كم و كاست به آنان مى دهيم؛ حال آنكه آنان در آن زيان بار نخواهند بود. 15

آيه 15 ـ در اين آيه كسانى را كه در سراسر زندگى تكليفشان بر مبناى «كان» هدفى جز زندگى دنيا و زينتش را نداشته و ندارند تمامى اجرشان را در همين دنيا مقرر كرده كه هرگز نقصان و زيانى هم نمى بينند، اينجا جاى اين پرسش است كه مخترعان و مكتشفانى بودند و هستند كه در عين كفرشان پاداش خدماتشان در زندگى شان داده نشده است،

پاسخ اين است كه كل اينان بدون استثناء از موحدان كتابى و يا غير كتابى بوده اند كه با عدم عناد بر حسب آياتى چند بالاخره اهل نجاتند و پاداش خدماتشان بيشتر پس از مرگشان خواهد بود، و اگر هم ملحد يا مشركى يافتيد كه خدماتى مادى به بشريت كرده باشد تمامى پاداش خود را در اين دنيا برده و مى برد، و اگر هم اندكى از پاداش او مانده باشد در مقابل كفر و شركش چندان نيست كه باعث بخشودنش گردد.

أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِى وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِى كِتَـبُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَـلـءِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِى وَ من يَكْفُرْ بِهِى مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُو فَلاَ تَكُ فِى مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَ لَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ 17

آيا پس كسى كه از جانب پروردگارش بر حجتى روشن استوار بوده، و شاهدى (هم) از خودش در پِيَش مى آيد و پيش از وى (نيز) كتاب موسى راهبر (موسويان و عيسويان به اين حقيقت) و مايه ى رحمت است، ايشان به او ايمان مى آورند؟ و هر كس از گروه ها(ى مخالف) به او كفر ورزد، آتش وعده گاه اوست. پس از آن هرگز در ترديدى مباش. همان به راستى از جانب پروردگارت حق است، ولى بيشتر مردمان ايمان نمى آورند. 17

آيه 17 ـ "بيِّنَةٍ مِن رَبّه" دليل بر وحيانى بودن رسالت محمدى صلى الله عليه و آله است كه دو بعد دلالتى بر رسالت آن حضرت دارد: بعد خودى و بعد وحى، كه خودش از نظر گفتار و كردار- و قرآنش به خودى خود- دليل بر رسالت وحيانى اوست، و سپس نخستين وبهترين تربيت شده رسالتى او به دنبال اين دو دليل، دليل سومى است بر رسالتش

و "يتلوه شاهدٌ منه" كه مقصود تنها حضرت على عليه السلام است چنان كه روايات بسيارى از شيعه و سنى شاهد آن است؛ در مرحله چهارم "و من قبله كتاب موسى" كه تورات موسى را گواهى گذشته بر اين رسالت بزرگ معرفى كرده كه "اماما و رحمة" پيشواى امت موسى در دعوت آنان است و نويد دادنشان به اين رسالت آخرين و نيز رحمتى وحيانى براى آنان است.

ادامه...

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

با نگرشى وسيع تر و دقيق تر در اين آيه بايد گفت كه «بيّنة» مفرد است ولى مفردى جنسى، و اگر هم مفرد وُحدانى باشد باز هم همان وحدت جنسى است، و اينجا رسول بزرگوار صلى الله عليه و آله "على بيّنة من ربّه" معرفى شده است كه داراى سلطه و احاطه بر بينه اى ربانى و وحيانى است،

مى توان به گواهى آياتى ديگر نصا و گواهى همين "بينة من ربه" عموما هشت مرحله درونى و برونى از اين بينه براى حضرتش وانمود كرد كه «كان» گواهى بر اين مراحل است؛ نخست در صلبهاى پدران و رحم هاى مادران از آدم و حوا تا عبداللّه و آمنه بر مبناى "تقلبك فى الساجدين" و مانندش در كل اين جايگاه هاى صلبى و رحمى و انتقال هايش يكى پس از ديگرى پاكترين پاكان بوده است، و اين بينه نخستين "من ربه" است كه پايه ريزى از براى بيناتى ديگر در آينده بوده است،

دوم بر حسب كلامى از اميرمؤمنان عليه السلام از هنگامى كه حضرتش از شير گرفته شد تا هنگام چهل سالگى داراى عصمت درونى بشرى بوده، و سوم عصمتى هم منفصل منهاى نبوت و رسالت بوده كه برمبناى عصمت بشرى، فرشته وحى در تمام حركات و سكنات حضرتش دخالت داشت، عصمت چهارم عصمت وحيانى درونى حضرتش بوده و پنجم عصمت برونى قرآنى كه درونش را نورٌ على نور ساخته، و ششم عصمت برونى وحيانى ربانى كه "و لَو أن ثَبَّتناكَ لَقد كِدتَ تَركَنُ اليهم شيئا قليلاً"، هفتم و هشتم كه همه عصمت ها و نگهبانان برونى هستند،

نخست "شاهدٌ منه" و سپس "كتاب موسى". شش مرحله نخستين اين عصمت ها مربوط به شخص حضرت اقدس دسول است كه مقام اول را در مثلث "بينة من ربه" و "شاهد منه" و "كتاب موسى" دارد. مرحله دوم "شاهدٌ منه" است كه ساخته و پرداخته اى اش حضرت على عليه السلام بوده و در آخر كار مقدمه و پيشتازى كه بيانگر اين رسالت و بينه آخرين است "كتاب موسى" است، چه اسفار پنج گانه تورات و چه كتاب هاى وحيانى كل انبياء تورات كه پيروان شريعت تورات بوده اند و حتى انجيل هم در عين استقلال ولايت عزمى اش از پيروان شريعت تورات است كه اين كتب آسمانى عهد عتيق و جديد براى پيروانشان امام و پيشوا بوده اند، و از براى مسلمانان، رحمت و بشارتى بر اين رسالت مى باشد.

حدود دو هزار كتاب از برادران سنى طبق حروف بيست و هشتگانه عربى در منقبت حضرت على عليه السلام از زبان رسول اللّه صلى الله عليه و آله براى اين "شاهدٌ منه" وارد شده كه در تفسير الفرقان آمده است.

«الحق» تمامى حق است كه در قرآن محمد و محمد قرآن براى كل مكلفان تا انقراض جهان تبيين گشته است.

اين "يؤمنون به" اخبارى است ربانى از اين حقيقت كه كتابيان بايستى به اين پيامبر آخرين و قرآنش ايمان بياورند سپس "و مَن يَكفُر به مِن الاحزاب" تمام گروه هاى كافرند چه كتابيان و چه ديگران، جز آن كه كفر كتابيان نفرت بارتر است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قَالَ يَـقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَءَاتَـلـنِى رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِى فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَ أَنتُمْ لَهَا كَـرِهُونَ 28

گفت: «اى قوم من! آيا ديديد (كه) اگر من از طرف پروردگارم بر حجتى روشن استوار بوده ام و مرا از نزد خود رحمتى داده، پس اين بر شما (با كوريتان) بسى كور (و مهجور) خوانده شده است. آيا ما شما را - در حالى كه براى (پذيرش) آن كراهت (و نفرت) داريد - به آن وادار كنيم؟» 28

آيه 28 ـ اينجا «بينة» به معناى بيانگر رسالت و رحمت وحى رسالتى است و «عميت» پنهان داشتن اين هر دو است كه شيطان هاى درونى و برونى آن ها را ناديده انگاشته اند، در اين صورت كه اين پنهان داشتن شيطانى نابكاران را به كفر و تاريك دلى به گونه اى ملزم ساخته، كه ديگر راه چاره اى جز الزام آنها بر هدايت نيست، خدا هم كسى را هيچ گاه نه بر هدايت الزام مى كند و نه بر ضلالت، كه مكلفان در اين ميان مختارند "ا ِمّا شاكرا و ا ِمّا كفورا" (76:3).


منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَلـهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُو فَعَلَىَّ إِجْرَامِى وَ أَنَا بَرِىءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ 35

يا (درباره ى قرآن) مى گويند: او «آن را (بر خدا) افترا زده است.» بگو: «اگر آن را افترا زده ام جرمم بر عهده ى خود من است و من از آنچه شما جرم مى كنيد، (بركنار و) بيزارم.» 35

آيه 35 ـ "فَعلىَّ اجرامى" كه اگر اين قرآن را بر خدا افترا زده باشم ضررش بر خود من است، ولى اگر گفته شود ممكن است كسى بر خدا افترا زند و زير بار جرمش نيز برود، پاسخ اين است كه نتيجه افتراى وحى بر خدا تنها جزاى اخروى نيست، بلكه در همين دنيا برمبناى عدالت ربانى و خفظ رسالت وحيانى، جزاى افترا در دنيا گريبان گير مدعى دروغ گو مى گردد چنان كه "و لَو تَقَوَّلَ علينا بَعضَ الاقاويل. لاخذنا منه باليمين. ثُم لَقَطَعنا منه الوَتين" (69:44).