دلیل عقلی وجود خدا چیست؟

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلیل عقلی وجود خدا چیست؟

آیا دلیلی عقلی برای اثبات وجود خدا، وجود دارد. لطفا دقیق و منطقی پاسخ دهید.

عقل خودش باعث اثبات وجود خداست. در قرآن برای اثبات وجود خدا به عقل اشاره میشه و نه به حدس و گمان. و با صراحت گفته میشه که اگر بیندیشید قطعاً میفهمید که خدا هست. ولی اگر بیندیشید. بنابراین بحث سر عقل نیست. بحث سر استفاده از نیروی اندیشه و به کاری گیری عقل هست. اگر به کار گرفته نشه حتی ممکنه وجوده عقل هم انکار بشه. و همینطور بستگی داره به اینکه منظور عده ای از عقل چی باشه؟ اگه منظور همونی باشه که بشر تا الان بهش رسیده که اون اسمش علم هست و نه عقل. و عقل یک زمینه ای هست برای دریافت علم به چیزی یا کسی یا جایی. که حتی اگر به واسطۀ عقل، علمی هم دریافت نشه باز انسان هنوز در حال دانستن هست.
و چطور از روی اینهمه نشانه های خلقت با این همه هماهنگی و نظم پی به وجود خالق با عظمت نبریم؟ اگر پی بردن به وجود خدا به عهده و اختیار خود انسان گذاشته شده به واسطۀ وجوده همین عقل هست. شیطان به خدا گفت چرا با وجود مخلوقاتی که پیوسته (بدونه لحظه ای شک و تردید) به عبادت تو مشغولند، آدم رو آفریدی که قدرت اختیار داره و میتونه خطا کنه؟ خدا گفت من چیزی میدونم که شما نمیدونید. خدا به فرشته ها معنی کلمه هایی رو گفت و از اونها خواست به خوده کلمه ها اشاره کنن. فرشته ها گفتند خدایا ما فقط اونی که تو به ما آموختی رو میدونیم و نه بیشتر از اون. بعد خدا به آدم معنی کلمه ها رو گفت و آدم به خوده کلمه ها اشاره کرد. این قدرت تفکر و داشتن عقل همون وجه تمایز انسان و دیگر مخلوقات هست. همون وجه تمایزی که از آغاز خلقت انسان تا لحظۀ مرگ توسط نیروهای شیطان هدف قرار گرفت تا در عین اینکه میدونیم خدا هست با افکار انحرافی و فریبنده از وجودش غافل باشیم و بس. خدا برای شعور و عقل و فهم ما احترام قائل شد و به ما تا لحظۀ مرگ قدرت انتخاب داد. پس چطور میشه با همون عقلی که وسیله ای برای اثبات وجود خالق همۀ مخلوقات هست، برعکس خوده خالق رو انکار کنیم و فقط مخلوق رو چون میبینیم قبول کنیم. عقل و چشم باهم فرق بزرگی دارن. دونستن و دیدن باهم فرق داره. عقل و علم، عقل و گوش، عقل و درک، اینها باهم فرق دارن. دونستن با کشف کردن، دونستن با شنیدن، دونستن با درک کردن فرق داره.


بنابراین انکار خدا تنها از بی عقلی ناشی میشه و یا از به کار نگرفتن و یا کم به کار گرفتن عقل. با انکار وجود خدا فقط انکار کننده گم میشه و نه انکار شونده. پس اتفاقاً اگر عقل نـداشتیم حق داشتیم خدارو انکار کنیم ولی خدا به ما این حق رو نمیده که بگیم خدا نیست چون بهمون عقل داده.
(البته شاید اگر نیروی شیطان از انکار نیروی جاذبه هم سودی میبرد تا الان هنوز در قبولش دچار تردید میشدیم و میگفتیم اگر راست میگید شکله نیروی جاذبه رو بکشید و یا اون رو به من نشون بدید از نزدیک).
.
اگر قبول کنیم و مطمئن باشیم که آفریده های موجود در این دنیا ارزش انکار هستی مطلق رو نداره، دیگه هیچوقت خودمون رو انقدر گیج نمیکنیم که فرصت هارو برای دریافت حقیقت از دست بدیم.
اوست كسى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد و براى آن منزلهايى معين كرد تا شماره سالها و حساب را بدانيد خدا اينها را جز به حق نيافريده است نشانه ها را براى گروهى كه میدانند به روشنى بيان میكند.5
به راستى در آمد و رفت شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمين آفريده براى مردمى كه پروا دارند دلايلى آشكار است. 6)
اين است خدا پروردگار حقيقى شما و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست پس چگونه (از حقیقت) بازگردانيده میشويد. 32
و بيشترشان جز از گمان پيروى نمیكنند ولى گمان به هيچ وجه آدمى را از حقيقت بی نياز نمیگرداند آرى خدا به آنچه میكنند داناست. 36
سورۀ یونس

خانم نجمه محترم
برای اثبات خدا از قران نمی شود استفاده کرد

alamuti;130386 نوشت:
خانم نجمه محترم
برای اثبات خدا از قران نمی شود استفاده کرد

سلام
درست می فرمایید برای اثبات خدا نمیشود از قرآن استدلال کرد اما می شود از دلایل عقلی که قرآن یا احادیث بیان کرده اند استفاده کرد.با رجوع با ایات قرآن و برخی از احادیث آشکار می شود که بسیاری از دلایلی که در قرآن و احادیث ذکر شده دلایل عقلی هستند

alamuti;130288 نوشت:
آیا دلیلی عقلی برای اثبات وجود خدا، وجود دارد. لطفا دقیق و منطقی پاسخ دهید.

دوست عزیز نه تنها برای اثبات وجود خداوند دلیل عقلی وجود دارد بلکه دلایل نقلی به صرف نقلی بودن برای اثبات خداوند کافی نیستند زیرا دلایل نقلی در صورتی قابل قبولند که قبل از آن خدایی اثبات شده باشد و از طرفی فرض مسئله اینست که میخواهیم خدا را با دلیل نقلی اثبات کنیم و این دور است و دور باطل است.

البته با جستجو در سایت دلایل مختلفی مورد بحث واقع شده است که با رجوع به آن به جواب مورد نظر خود میرسید اما به صورت کلی دلایلی که برای اثبات خداوند ذکر شده اند را نام میبرم و بعد هر یک را توضیح میدهم
1- برهان نظم
2-برهان امکان و وجوب
3-برهان معجزه
4-برهان صدیقین
5-برهان حرکت وحدوث
6-برهان امکان فقری
7-برهان فطرت
8-برهان تجربه دینی

1- برهان نظم:
تقریر مشترک برهان نظم را می توان به این شکل بیان کرد:
جهان منظم است یا در جهان پدیده‌های منظم وجود دارد.
هر نظمی از ناظمی حکیم و با شعور ناشی می‌شود.
این برهان بیان می کند در جهانی که ما زندگی می کنیم نظم وجود دارد و عقل حکم می کند هر نظمی یک ناظم عالم و با شعور دارد پس این جهان ناظمی عالم دارد
البته این استدلال را به صورت خلاصه بیان کردم .
علامه جوادی آملی در تبیین این برهان می فرماید:برهان نظم بر فرض تمامیت دارای یک مقدمه تجربی و یک مقدمه عقلی است و چون اعتبارعلمی مقدمه تجربی به قیاس خفی است که اورا همراهی کرده وپشتیبانی می نماید،لذا اعتبار مقدمه تجربی به همان قیاس خفی عقلی است.در نتیجه برهان نظم از مقدمات عقلی(بدون واسطه یا با واسطه)برخوردار است ، لذا هرگز صغرای برهان نظم حسی نیست چون نظم عبارت از ربط وجودی و نا گسستنی بین دو یا چند چیز است وهرگز نظم به معنای خاص که تحلیل آن گذشت از راه حس به دست نمی آید وجزء کیفیات محسوس نیست همانطور که قانون علیت توسط حس احراز نمی گردد، زیرا حداکثر بهره ای که حس از مشاهده امور طبیعی دارد آن است که اشیایی را کنار هم و متعاقب یا متداخل یکدیگر ادراک می نماید،لیکن نظم تکوینی صرف تعاقب ، ترادف ، تداخل ومانند آن نیست.(تبیین براهین اثبات خدا،آیه الله جوادی آملی،ص27)

alamuti;130288 نوشت:
آیا دلیلی عقلی برای اثبات وجود خدا، وجود دارد. لطفا دقیق و منطقی پاسخ دهید.

سلام.

یک مسئله ای که دوستان دچار ان می شوند این است که فرق بین وجود شئ و خود شئ را نمی دانند،اثبات مربوط به ذهن و برداشت ذهن است از یک وجود خارجی،مثلا خدا برداشت وانتزاع ذهن است از یک وجود خارجی ،پس خود وجود قابل اثبات نیست بلکه یک امر بدیهی است ،ولی ان چیزی قابل اثبات است که از این وجود انتزاع می گردد ،....مانند خدا و انسان و غیره....

از انجایی که خداوند وجود بحت می باشد نتیجتا خارج از اثبات برای ذهن است ،چون انچه برای ذهن تداعی می کند همین ماهیات هستند ،در حالی که وجود خارجی وارد ذهن نمی گردد بلکه چیستی ها و حدود وارد ذهن می گردند و چون خدا حد ندارد پس ماهیت ندارد نتیجتا وجودش با ذهن قابل اثبات نیست ،بلکه انچه در ذهن اید او غیر ان است ،ولی با حضور قابل درک است ،و انچه با حضور ادراک شود قابل اثبات نیست مانند درد و گرسنگی و غیره اینها چون وجود اصلیشان برای نفس حاصل است نتیجتا بی نیاز از اثبات هستند چون ذهنی نیستند...ولی اثرات این حضور نفسانی قابل اثبات هستند مانند کسی که تقاضای اب می کند که از اینجا متوجه می شویم که تشنه می باشد،ولی اصل تشنگی برای مخاطب قابل اثبات نیست چون صورت ذهنی نیست...

پس انچه اثبات گردیده است همه از اثار ان وجود است که ظهور نموده است والا خود وجود حق را نمی توان اثبات کرد بلکه باید به صورت قلبی درک کرد یعنی حضور را می طلبد ،که البته کسی نیز که او را حضوری دریابد نمی تواند برای دیگران بگوید چگونه است ،بلکه می تواند فقط اثرات انرا بازگونماید...

یاحق

برهان امکان و وجوب، که به نامهای برهان امکان، برهان امکان ماهوی، برهان سینوی و حتی برهان جهان شناختی نیز خوانده شده است؛ گونه ای برهان وجودی است که بر مبنای امکان وجود بنا شده است.
ابوعلی سینا نخستین واضع این برهان می باشد. (هرچند برخی عقیده دارند که اولین نفر که این برهان را بیان کرده فارابی است) (ر.ج[=&quot]بدوي، عبدالرحمن؛ موسوعة الفلسفه، بيروت، الموسسه العربي، 1984م، به نقل از: حسين‌زاده، محمد؛ فلسفۀ دين، قم، بوستان كتاب، چاپ دوّم، ص 268- 269)

[=&quot]برهان وجوب و امكان بر چند مقدمه استوار است:
[=&quot] الف- تعريف واجب الوجود و ممكن الوجود:
[=&quot] هر موجودي كه نسبت آن با وجود در نظر گرفته شود، از دو حال خارج نيست: يا اتصاف او به وجود، ضروري است، به گونه‌اي كه اساساً انفكاك وجود از آن قابل تصوّر نيست (واجب الوجود) و يا آن كه اتصاف او به وجود ضرورتي ندارد و مي‌توان تصور كرد كه رابطۀ آن با وجود گسسته شود. (ممكن‌ الوجود)
[=&quot] ب- اصل عليّت:
[=&quot] مفاد اصل عليّت آن است كه «هر موجود ممكنی نيازمند علّت است» بر اين اساس قانون عليّت، قضيه‌اي عقلي و بديهي است كه تصور موضوع و محمول آن براي تصديق آن كفايت مي‌كند. شيء ممكن شيئي است كه نسبت آن با وجود و عدم يكسان باشد. بنابراين، چنين شيئي براي آن كه وجود پيدا كند نيازمند مُرجِّح است و اين مرجح، همان علّت است.
[=&quot] ج- امتناع تسلسل:
[=&quot] مقصود از تسلسل آن است كه سلسلۀ علت‌ها و معلول‌ها تا بي‌نهايت پيش رود و هيچ‌گاه به يك علّت نخستين ختم نشود. براساس اصل امتناع تسلسل وجود چنين سلسله نامتناهي محال است.
[=&quot] د- امتناع دور:
[=&quot] مقصود از دور آن است كه شيئ با يك يا چند واسطه، علّت خودش باشد. دور را در صورت اوّل، دور صريح و در صورت دوّم، دور مُضمر مي‌نامند.
[=&quot] امتناع دور، در هر دو صورت ياد شده، امري مسلم و روشن است.

تقریر برهان:


[=&quot]در جهان هستي موجوداتی وجود دارند و انکار آن ، انکار بدیهی است . اين موجود يا واجب الوجود است و يا ممكن‌ الوجود. در صورت اوّل، واجب الوجود ثابت مي‌شود. اما در صورت دوّم، بنابر اصل عليّت این موجود، نيازمند یک علّت خواهد بود(طبق مقدمه ب:اصل علیت)
[=&quot] البته برخی در تبیین برهان اینطور بیان می کنند که پیرامون ما موجودات ممکنی هست و این ممکنات نیازمند علت هستند.آیه الله جوادی آملی در توضیح این مطلب بیان می کنند:اگر به اشیاء موجود و محقق در خارج و از جمله در طبیعت بنگریم ،مشاهده می نماییم که هستی یا نیستی برای ذات آنها ضروری نیست و شاهد این ادعا حدوث وفنای آنهاست، زیرا اگر هستی برای آنها ضروری بود ، سابقه یا لاحقه عدم نمیافتند واگر نیستی برای آنها ضروری بود، هرگز موجود نمی شدند.(تبیین براهین اثبات خدا،آیه الله جوادی آملی،ص147)

[=&quot] ایشان سپس در ادامه اینچنین بیان می کنند: امکان اشیاء را بدون استفاده از حدوث یا فنای آنها نیز می توان اثبات کرد، زیرا در صورتی که ذات یک شیء نظیر درخت یا انسان تعقل شود و دو طرف نقیض، یعنی وجود وعدم، در محدوده ذات او اخذ نشده باشند، در این حال با آنکه آن شی ء به لحاظ واقع وخارج ، یا موجود یا معدوم بوده و از دو طرف نقیض خارج نیست ، اما به لحاظ ذات ،عاری از دو طرف ودارای نسبت مساوی به آن دو است و این خصوصیت یعنی خلو ذات از هستی ونیستی که مستلزم تساوی نسبت آن به وجود وعدم است ، منشا انتزاع وصف امکان می گردد.

[=&quot] با تامل بیشتر می توان گفت ، هر واقعیت خارجی که ذات وذاتیات آن به ادراک حصولی تعقل شده و به وجود ذهنی موجود شود (ممکن)است زیرا شیئی که ذات وذاتیات آن به وجود ذهنی موجود می شود به دلیل استحاله و امتناع انتقال هستی و واقعیت خارجی به ذهن، معلوم می شود که هستی و واقعیت خارجی عین ذات آن نبوده و خارج از محدوده آن است . امری که واقعیت خارجی و وجود عینی برای آن ضرورت داشته باشد و از آن انفکاک پذیر نباشد هرگز به ذات خود به ذهن منتقل نمی شود زیرا موجود عینی منشا اثر است وموجود ذهنی بی اثر.شیء واحد که عین منشا اثر بودن است هرگز بی اثر نخواهد بود از این رو هیچ گاه ذهن کنه ذات و نفس حقیقت آن چیز را ادراک نمی کند، بلکه نفس تنها می تواند پس از ادراک حضوری ، مفهومی از آن اتخاذ کرده واز طریق آن مفهوم که می تواند در نهایت بداهت نیز باشد، از آن واقعیت خارجی که در غایت خفاست،حکایت کند.مانند اصل واقعیت وهستی که کنه ذات آن برای ذهن در غایت خفا ومفهوم آن بدیهی و اولی است.[=&quot](تبیین براهین اثبات خدا،آیه الله جوادی آملی،ص149)

[=&quot]حال اگر علّت مزبور، خود، ممكن الوجود و معلول علّت سومي باشد و اين سلسله تا بي‌نهايت ادامه يابد، لازم مي‌آيد كه تسلسل رخ دهد در حالي كه گفتيم تسلسل امري محال او طبق مقدمه ج بیان شد که تسلسل امری محال است. احتمال ديگر آن است كه ممكنِ مفروض، بي‌واسطه يا باواسطه، معلول علّتي باشد كه خودش معلول آن موجود ممكن است. اين احتمال نيز باطل است؛ زيرا مستلزم دور مي‌باشد و همان‌گونه كه گفته شد، وقوع دور نيز مانند تسلسل عقلاً محال است.
[=&quot] نهایتا تنها احتمالي كه باقي مي‌ماند آن است كه موجود ممكن ، بي‌واسطه يا با واسطه، معلولِ علّتي باشد كه آن علّت، معلولِ شيء ديگري نيست.یعنی در نهایت به علتی ختم شود که آن علت علت دیگری نداشته باشد و وجودش را از غیر نگرفته باشد.این موجود همان واجب الوجود است.

erfan_alavi;130552 نوشت:

سلام.

یک مسئله ای که دوستان دچار ان می شوند این است که فرق بین وجود شئ و خود شئ را نمی دانند،اثبات مربوط به ذهن و برداشت ذهن است از یک وجود خارجی،مثلا خدا برداشت وانتزاع ذهن است از یک وجود خارجی ،پس خود وجود قابل اثبات نیست بلکه یک امر بدیهی است ،ولی ان چیزی قابل اثبات است که از این وجود انتزاع می گردد ،....مانند خدا و انسان و غیره....

از انجایی که خداوند وجود بحت می باشد نتیجتا خارج از اثبات برای ذهن است ،چون انچه برای ذهن تداعی می کند همین ماهیات هستند ،در حالی که وجود خارجی وارد ذهن نمی گردد بلکه چیستی ها و حدود وارد ذهن می گردند و چون خدا حد ندارد پس ماهیت ندارد نتیجتا وجودش با ذهن قابل اثبات نیست ،بلکه انچه در ذهن اید او غیر ان است ،ولی با حضور قابل درک است ،و انچه با حضور ادراک شود قابل اثبات نیست مانند درد و گرسنگی و غیره اینها چون وجود اصلیشان برای نفس حاصل است نتیجتا بی نیاز از اثبات هستند چون ذهنی نیستند...ولی اثرات این حضور نفسانی قابل اثبات هستند مانند کسی که تقاضای اب می کند که از اینجا متوجه می شویم که تشنه می باشد،ولی اصل تشنگی برای مخاطب قابل اثبات نیست چون صورت ذهنی نیست...

پس انچه اثبات گردیده است همه از اثار ان وجود است که ظهور نموده است والا خود وجود حق را نمی توان اثبات کرد بلکه باید به صورت قلبی درک کرد یعنی حضور را می طلبد ،که البته کسی نیز که او را حضوری دریابد نمی تواند برای دیگران بگوید چگونه است ،بلکه می تواند فقط اثرات انرا بازگونماید...

یاحق


دوست عزیز اینگونه صحبت کردن جز مغالطه ای بیش نیست زیرا دوست ما هم در مورد وجود خداوند سوال کردند نه در مورد وجود صرف که بدیهی است و در واقع می توانست اینگونه سوال کند که دلیل عقلی برای اثبات خدا بیاورید و کلمه وجود را حذف کند.


اما اینکه می فرمایید وجود خداوند برداشت ذهن است از یک وجود خارجی و قابل اثبات نیست چون وجود خارجی در ذهن نمی آید صحیح نیست زیرا مسئله مورد بحث آوردن وجود خارجی در ذهن نیست بلکه دلالت عقل است به یک وجود نامحدود و عقل با تعقل اثبات می کند در عالم موجودی هست که وجودش ضروری است و این مفهوم واجب الوجود است نه اینکه خود واجب الوجود در ذهن بیایید ودر ضمن نیازی نیست که آنچه در ذهن می آید لزوما از وجود خارجی انتزاع شود.

علامه حلي;130561 نوشت:
دوست عزیز اینگونه صحبت کردن جز مغالطه ای بیش نیست زیرا دوست ما هم در مورد وجود خداوند سوال کردند نه در مورد وجود صرف که بدیهی است و در واقع می توانست اینگونه سوال کند که دلیل عقلی برای اثبات خدا بیاورید و کلمه وجود را حذف کند.


اما اینکه می فرمایید وجود خداوند برداشت ذهن است از یک وجود خارجی و قابل اثبات نیست چون وجود خارجی در ذهن نمی آید صحیح نیست زیرا مسئله مورد بحث آوردن وجود خارجی در ذهن نیست بلکه دلالت عقل است به یک وجود نامحدود و عقل با تعقل اثبات می کند در عالم موجودی هست که وجودش ضروری است و این مفهوم واجب الوجود است نه اینکه خود واجب الوجود در ذهن بیایید ودر ضمن نیازی نیست که آنچه در ذهن می آید لزوما از وجود خارجی انتزاع شود.

سلام بر شما..

وجود وجود است صرف و غیر صرف ندارد ،خود وجود جزء ندارد نه ذهنی و نه خارجی نتیجتا بدیهی است ..

انچه در خارج است خود وجود است نه چیزی ،بلکه خود وجود در خارج موجود است واین ذهن است که برداشتهای مختلفی از این مراتب می کند ...یک بار خدا برداشت می کند ویک بار انسان و غیره...

وجود خارجی یک وجود اعم از وجود ذهنی و غیر ذهنی می باشد ،نتیجتا انچه ثبوت دارد وجود خارجی است ،وانچه باالعرض و به تبع وجود موجود است همین چیزها می باشند...

انسان چون در متن واقع است ،ابتدا علم به واقع پیدامی کند وبه تبع این علم حضوری علم حصولی برایش حاصل می گردد...بدون اتصال با واقع به ابتدای علم حصولی نیز نمی توان رسید...

در ثانی وجود مطلق در خارج نداریم بلکه یک انتزاع ذهنی از حدود است ،پس اینکه گفته می شود خداوند وجود مطلق و یا نامحدود است فقط من باب همین معلومات ذهنی است وگرنه واجب از این بی حدی نیز اطلاق دارد....

یاحق

آقای علامه حلی، نظر شما از این جهت که وجود خدا با عقل قابل فهم هست کاملاً درسته. و آقای عرفان علوی هم از این جهت که تا هدایتی از جانب پروردگار نباشه عقل هم به کار گرفته نمیشه درسته. و نظر آقای alamuti هم کاملاً درسته. از روی قرآن نمیشه خدارو اثبات کرد و خودم هم بــعد از رسیدن به حقیقت حضور خدا به حقانیت قرآن رسیدم. یعنی اول وجود خدارو دریافتم و بعد قرآن و اسلام رو پذیرفتم در حالیکه قبل از دریافتم هیچ استفاده ای از آیه های قرآن نکردم و حتی اعتقاد خاصی هم نداشتم. اما بعد از حقیقت یابی به این نتیجه رسیدم که قرآن تمام این یافته هارو تأیید میکنه و قلب رو محکمتر و ایمانی که به قلبتون وارد شده رو استوارتر میکنه. میفهمیم که کسی این آیه هارو گفته که میدونه در درون شما چه اتفاقی افتاده و چطور هدایتی صورت گرفته. درست مثل زمانکیه هدایت نشدید و کافر به وجود خدا هستید و هنگام خوندن قرآن میفهمید که این آیه های هشدار رو کسی گفته که میدونه شما چرا خدارو انکار میکنید و در قلب و درون شما چی میگذره. فقط اون کسی که از درون همۀ ما خبر داره میتونه همچین آیه های اساسی رو بیان کنه مثل تیری که قراره به هدف بخوره. بنابراین این کتاب فقط برای هشدار دادن به کسی هست که ایمان به خدا نیاورده و آفرین گفتن به کسی هست که به خدا ایمان آورده. وگرنه اگر خدا میخواست همه به هر طریق ایمان به وجود او بیارن که کتاب قرآن رو برای فهم و تلنگر بیشتر و اتمام حجت نازل نمیکرد و همه رو صد در صد هدایت میکرد که این کار راحتی هست برای خدا اما قرار بر امتحان ماست و نه پذیرفتن تحت جبر خدا. قرآن فقط برای بشارت و هشدار هست و خداوند هم در قرآن فرموده که این قرآن دلیلی بر هدایت کسانی که نمیخوان ایمان به خدا بیارن نیست حتی اگر بدونن حرف حق هست بازهم ایمان نمیارن. الان این اشتباه رو کردم که برای اثبات خدا به دیگران از همون قرآن استفاده کردم. این مطلبی که من در کامنت قبلی نوشتم شاید برای خودم هم در گذشته قابل قبول نمیبود چون هنوز دریافتی از حقیقت نداشتم.
و با حرف آقای عرفان علوی موافقم. این هدایت قلبی هست و اصلاً نمیشه بیانش کرد. من عمری در حضور خدا از نبودنش گفتم ولی حالا تا آخر عمرم از اینکه خدا من رو لایق هدایت به سمت خودش دید همیشه شکرگذارم که تا اون نمیخواست دریافتی صورت نمیگرفت.

erfan_alavi;130562 نوشت:
وجود وجود است صرف و غیر صرف ندارد ،خود وجود جزء ندارد نه ذهنی و نه خارجی نتیجتا بدیهی است ..

دوست عزیز این ادعای شما بدون دلیل است و در ثانی شما بین مفهوم وجود ومصداق وجود خلط کرده اید.
وجود دارای مراتب گوناگونی است که از ضعیف گرفته تا شدید
واجب الوجود ،وجودش از خودش است نه از غیر و هیچ نقصی در این وجود راه ندارد ولی وجود من و شما از غیر است

erfan_alavi;130562 نوشت:
انچه در خارج است خود وجود است نه چیزی ،بلکه خود وجود در خارج موجود است واین ذهن است که برداشتهای مختلفی از این مراتب می کند ...یک بار خدا برداشت می کند ویک بار انسان و غیره... وجود خارجی یک وجود اعم از وجود ذهنی و غیر ذهنی می باشد ،نتیجتا انچه ثبوت دارد وجود خارجی است ،وانچه باالعرض و به تبع وجود موجود است همین چیزها می باشند... انسان چون در متن واقع است ،ابتدا علم به واقع پیدامی کند وبه تبع این علم حضوری علم حصولی برایش حاصل می گردد...بدون اتصال با واقع به ابتدای علم حصولی نیز نمی توان رسید... در ثانی وجود مطلق در خارج نداریم بلکه یک انتزاع ذهنی از حدود است ،پس اینکه گفته می شود خداوند وجود مطلق و یا نامحدود است فقط من باب همین معلومات ذهنی است وگرنه واجب از این بی حدی نیز اطلاق دارد.... یاحق

آنچه در خارج است وجود است با مراتب مختلف و حدود مختلف و هیچ ربطی به برداشت های ذهنی من وشما ندارد چون در غیر این صورت فرقی بین من و شما وجود ندارد بلکه همه برداشت های ذهنی هستند و در عالم خارج من و شمایی وجود ندارد بلکه این امر منتهی به نظر سوفسطایی ها می شود
فلاسفه مسلمان وجود رابه دو بخش عینی وذهنی تقسیم کرده اند وجود ذهنی یعنی وجود موضوعات در ذهن هنگامیکه تصور شوند.این موجوات ممکن است در خارج مصادیقی داشته باشند یا نداشته باشند:مثل مفهوم اجتماع نقیضین ،معدوم.

نجمه;130564 نوشت:
آقای علامه حلی، نظر شما از این جهت که وجود خدا با عقل قابل فهم هست کاملاً درسته. و آقای عرفان علوی هم از این جهت که تا هدایتی از جانب پروردگار نباشه عقل هم به کار گرفته نمیشه درسته. و نظر آقای alamuti هم کاملاً درسته. از روی قرآن نمیشه خدارو اثبات کرد و خودم هم بــعد از رسیدن به حقیقت حضور خدا به حقانیت قرآن رسیدم.

من از نظر آقای عرفان علوی همچین برداشتی نکردم.
به نظر من هم درک شهودی از وجود خدا اصیل ترین نوع شناخت است اما مسئله مورد بحث اثبات وجود خدا بود که من راه های مختلف رو بیان کردم

وجود یک معنا دارد و اطلاق موارد مختلف ، به نحو اشتراک معنوی است.
مشترک معنوی یک لفظ است که با یک وضع برای یک معنای کلی که دارای مصادیق متعددی است ،وضع شده است،برخلاف مشترک لفظی که یک لفظ است که با چند وضع برای چند معنا وضع شده و اطلاقش بر هر مورد به اعتبار یکی از آن معانی می باشد.از این جا دانسته می شود لفظی که مشترک معنوی است می تواند احیانا بر موارد بی شمار اطلاق شود،بر خلاف مشترک لفظی که طبعا از نوعی محدودیت برخوردار است.
علامه طباطبایی در مورد زیادت وجود بر ماهیت این چنین می گویند:معنای زیادت وجود بر ماهیت آن است که مفهوم یکی غیر از مفهوم دیگری می باشد ولذا غقل می تواند ماهیت را-یعنی آن چه در جواب سوال از چیستی اشیاء بیان می شود –از وجود جدا کرده و آن را به تنهایی در نظر بگیرد وسپس آن را بهوجود متصف سازد، واین اتصاف همان معنای عروضوجود بر ماهیت است.از اینجا دانسته می شود که وجود نه عین ماهیت است ونه جزء آن(ترجمه وشرح بدایه الحکمه-دکتر علی شیروانی-ج1 ص54)

علامه طباطبایی (ره) در این مورد می فرمایند: وجود نیز همانند نور حقیتی است یگانه با مراتب مختلف که امتیازشان در شدت و ضعف ، تقدم وتاخر و غیر آن میباشد پس مایه تفاوت این مراتب و امتیاز آنها از یکدیگر همان چیزی است که زمینه اشتراک و اتحاد آنها را تامین می کند.بنابراین ویژگی هریک از مراتب جزء مقوم وجود نیست زیرا وجود به سبب بساطتش جزء ندارد همچنانکه یک امر خارج از وجود ن هم نیست،زیرا هرچه خارج از حقیقت وجود باشد به حکم اصالت وجود پوچ و باطل است....
وجود دو نوع کثرت دارد یکی کثرت طولی به لحاظ مراتب مختلف وجود که از ضعیفترین مرتبه آغاز شده و بالا می آید تا میرسد به مرتبه ای که وجود ذاتی داشته وهیچ حدی ندارد مگراطلاق و بی حدی.کثرت دیگر کثرت عرضی است. این نوع کثرت با توجه به تخصصی است که به واسطه ماهیات گوناگون در وجود راه میابد.(ترجمه و شرح بدایه الحکمه،دکتر علی شیروانی،ص 83 و 84)
سپس علامه نظر خود را ذکر میکنند:به اعتقاد ما وجود ، حقیقتی است یگانه و ثانیا مشکک. حقیقتی است یگانه زیرا اگر وجود ، حقیقت واحدی نباشد ، باید حقایقی باشد که به تمام ذات متباینند و در نتیجه ، باید مفهوم وجود را که مفهومی واحد است ، از مصادیق متباین از آن جهت که متباینند برگرفته باشیم و چنین چیزی محال است، چرا که مفهوم ومصداق از ناحیه ذات واحدند وفرقشان اینستکه مفهوم، وجود ذهنی دارد و مصداق، وجود خارجی....اما دلیل بر مشکک بودن حقیقت وجود، همان ظهور کمالات حقیقی مختلف است که در واقع، صفاتی هستند گوناگون وداخل در حقیقت واحد وجود،صفاتی چون شدت وضعف، تقدم وتاخر، قوه وفعل وغیر آن.
[=&quot]بنابراین،حقیقت وجود در ذات خود وحدت و کثرت دارد، به گونه ای که آن چه دو وجود را از یکدیگر ممتاز می کند همان چیزی است که آنها در آن مشترکند و به عکسو این همان تشکیک است(ترجمه و شرح بدایه الحکمه ج1 ص 97 و98)[/]
[=&quot]

[/]

وجود خارجی دارای سه گونه تخصص اس ومراد از تخصص ، خاص شدن و امتیاز یافتن وجدا شدن چیزی از چیزی است :

1-تخصص حقیقت یگانه و اصیل وجود به ذات خویش،ذاتی که قائم به خود می باشد.

2-تخصص آن حقیقت به خصوصیات مراتب مختلفش،خصوصیاتی که خارج از آن مراتب نیست(بلکه مقوم هر مرتبه می باشد).

3-تخصص وجود به واسطه اضافه و عروضش بر ماهیاتی که ذاتهای گوناگونی دارند.در اثر این اضافه ،اختلاف ماهیات به وجود نیز سرایت کرده و این اختلاف،ثانیا وبالعرض ،به وجود نیز نسبت داده می شود.

علامه حلي;130652 نوشت:

آنچه در خارج است وجود است با مراتب مختلف و حدود مختلف و هیچ ربطی به برداشت های ذهنی من وشما ندارد چون در غیر این صورت فرقی بین من و شما وجود ندارد بلکه همه برداشت های ذهنی هستند و در عالم خارج من و شمایی وجود ندارد بلکه این امر منتهی به نظر سوفسطایی ها می شود
فلاسفه مسلمان وجود رابه دو بخش عینی وذهنی تقسیم کرده اند وجود ذهنی یعنی وجود موضوعات در ذهن هنگامیکه تصور شوند.این موجوات ممکن است در خارج مصادیقی داشته باشند یا نداشته باشند:مثل مفهوم اجتماع نقیضین ،معدوم.

سلام بر شما..

عزیز من حد و حدود و اعتباریات همه جنبه عدمی دارند ؛همه این حدودات ساخته و پرداخته و تحلیل ذهن است ،وگرنه همه مراتب وجود در تکثر و تشکیک که عینی و واقعی نیست ،بلکه یک وجود در عالم بیشتر نیست این از لوازم تشخص است ...

تشکیک وجود اگر عینی باشد که دیگر حرف از وحدت بی معنی است ،بلکه تمایز به تغایر می انجامد و این تغایر نیز یا به تمام ذات است و یا به اعراض است ویا به لوازم ذات که اگر یکی از موارد فوق را در نظر بگیریم یک شخص نیز در عالم ایجاد نمی شود چه برسد به تکثر ،...

تشکیک یک امر عینی و واقعی در وجود نیست بلکه یک امر اعتباری است ،وگرنه تشخص خود وجود زیر سوال می رفت ،نتیجتا یک وجود در عالم بیشتر نیست،...

شما همه این حدود و اعتبارات ذهنی را کنار بگذار انوقت فقط یک وجود بیشتر نمی ماند...این مورد را علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نیز متذکر شده اند....

انچه از ماهیات است مانند من وشما نه هست هست و نه نیست ،بلکه هست هستند به یک هستی ای که اوست تنها وجود ،و امثال من وشما بالعرض این هست بودن را از او به یدک می کشیم ،این را هیچ وقت یک سوفسطایی نمی گوید ،بلکه او اصلا از دایره ذهن بیرون نمی اید....

اصل مطلب این است که بیشتر از یک وجود در عالم نمی تواند باشد ،و این یعنی صرافت در وجود ،وبقیه موجودات همه وجود بالعرض دارند ،یعنی وجودشان در ذات خود صفر است و انچه در بیرون است از دایره وجود فی غیره خارج نیست...

یاحق

مراتب وجود یعنی چه؟ یک چیزی یا وجود دارد یا وجود ندارد ( صفر یا یک) نه ( صفر تا 100)

alamuti;130288 نوشت:
آیا دلیلی عقلی برای اثبات وجود خدا، وجود دارد. لطفا دقیق و منطقی پاسخ دهید.

سلام
اول بفرمایید تصور شما از خدا چیست ؟ تا بعد ببینیم ادله عقلی این خدا را ثابت می کنند یا خدای دیگر را
موفق باشید

لطفا به زبان فارسی عوام فهم بنویسید. اگر کسی متوجه گفته شما نشود مطمئنا آنرا نخواهد خواند

حامد;134616 نوشت:
سلام
اول بفرمایید تصور شما از خدا چیست ؟ تا بعد ببینیم ادله عقلی این خدا را ثابت می کنند یا خدای دیگر را
موفق باشید

منظور همان خدایی است که دین اسلام معرفی می کند.

alamuti;130288 نوشت:
آیا دلیلی عقلی برای اثبات وجود خدا، وجود دارد. لطفا دقیق و منطقی پاسخ دهید.

به نام خدا

سلام
این کتاب برای سوال شما بسیار مفیده!
http://www.faraerfan.com/files/2008/11/faratar1.zip
خصوصا فصل اولش.

علامه حلي;130549 نوشت:
البته با جستجو در سایت دلایل مختلفی مورد بحث واقع شده است که با رجوع به آن به جواب مورد نظر خود میرسید اما به صورت کلی دلایلی که برای اثبات خداوند ذکر شده اند را نام میبرم و بعد هر یک را توضیح میدهم
1- برهان نظم
2-برهان امکان و وجوب
3-برهان معجزه
4-برهان صدیقین
5-برهان حرکت وحدوث
6-برهان امکان فقری
7-برهان فطرت
8-برهان تجربه دینی

این برهانها دارای اشکالاتی هستند اگر علاقمند بودبد بروید بخوانید

سفیر;134804 نوشت:
به نام خدا

سلام
این کتاب برای سوال شما بسیار مفیده!
http://www.faraerfan.com/files/2008/11/faratar1.zip
خصوصا فصل اولش.


در این کتاب می گوید " هر چيزى كه قابل شناخت باشد متناهى به حدّ خاصى است
در حالی که من اين را قبول ندارم ما مفاهيمی داريم در رياضيات که نامحدود هستند ولی ما آنها را می شناسيم و از آنها استفاده می کنيم مثل " بينهايت" "مجموعه اعداد زوج" "مجموعه اعداد فرد" و الی آخر

alamuti;134810 نوشت:
در این کتاب می گوید " هر چيزى كه قابل شناخت باشد متناهى به حدّ خاصى است در حالی که من اين را قبول ندارم ما مفاهيمی داريم در رياضيات که نامحدود هستند ولی ما آنها را می شناسيم و از آنها استفاده می کنيم مثل " بينهايت" "مجموعه اعداد زوج" "مجموعه اعداد فرد" و الی آخر

دوست من! آن مطلب درباره حقایق خارجی ست.
بینهایت یک مفهومی است ذهنی که هیچگاه در عالم خارج تحقق پیدا نمی کند. قسمت ابطال "بی نهایت" را بخوانید خیلی جالب است.
البته خود این مفاهیمی که نام بردید از جهت اینکه حقیقتی هستند مربوط به نفس ما، محدود هستند. دقت کنید.

alamuti;134758 نوشت:
منظور همان خدایی است که دین اسلام معرفی می کند.

سلام
آن خدایی که قرآن معرفی می فرماید ظاهرا در منطق او آنقدر روشن است که نیاز به برهان ندارد :
افی الله شک فاطر السماوات والارض
خدایی که :
و هو معکم اینما کنتم
دین و بخصوص قرآن در هدایت به خدای یکتا بیش از اینکه به دلیل و برهان تکیه داشته باشد به آگاهی فطری و قلبی انسانها تکیه دارد هرچند از آوردن ادله ای مثل :
لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا
هم دریغ نمی کند .
و اما اساسی ترین ادله عقلی بر وجود خدا دلیل علیت و وجوب است
موفق باشید
موضوع قفل شده است