جمع بندی شورش های زمان حضرت علی علیه السلام

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شورش های زمان حضرت علی علیه السلام

درکتب تاریخی اهل سنت ازجمله فتوح البلدان نوشته شده حضرت علی لشگری به فرماندهی حارث بن مره بسمت سندومکران وقیقان میفرسته.
از کارشناس محترم مربوطه سوالی داشتم:
حضرت علی این لشگرروبرای فتح اون منطقه فرستاده بودیا برای سرکوب شورش؟

یعنی درزمان خلفای ثلاثه اون منطقه فتح نشده بود؟

اگه بااستنادازکتب شیعه برام بگین واقعاممنون میشم:Kaf:

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد عماد

kouhbanan;776224 نوشت:
درکتب تاریخی اهل سنت ازجمله فتوح البلدان نوشته شده حضرت علی لشگری به فرماندهی حارث بن مره بسمت سندومکران وقیقان میفرسته

سلام علیکم
این مطلب نمی تواند درست باشد زیرا یک حارث بن مره در زمان حضرت علی علیه السلام از یاران ایشان است که حارث بن مره عبدی است.
اکثر منابع گفته اند پس از شهادت ابن خباب به دست خوارج حضرت علی علیه السلام حارث بن مره عبدی را نزد آنان فرستاد و از کار آنان بپرسد آنان فرستاده حضرت علی علیه السلام یعنی حارث بن مره بعدی را به شهادت رساندند(1)
شهادت ابن خباب و حارث بن مره عبدی باعث شروع جنگ نهروان شد. این جنگ در سال 38ق اتفاق افتاد و حال آنکه حارث قبل از این یعنی در اواخر 37 یا اوایل 38ق به شهادت رسیده بود این گفته اکثر منابع است
حال به گفته فتوح البلدان توجه کنید:
در آخر سال سى و هشت و آغاز سال سى و نه، به هنگام خلافت على بن ابى طالب رضى الله عنه، حارث بن مره عبدى داوطلبانه و با اجازه على به آن ثغر رفت و ظفر يافت و غنائم و بردگانى به چنگ آورد و در يك روز هزار رأس قسمت كرد. سپس وى و همراهانش، جز گروه اندكى، در سرزمين قيقان كشته شدند. قتل وى به سال چهل و دو رخ داد.
در این دو گزارش چند تناقض وجود دارد
یک: حارث در اواخر سال 37 یا اواخر سال 38 قبل از شروع جنگ نهروان به شهادت می رسد . اما فتوح البلدان جنگ سند توسط ایشان را در اواخر سال 38 و اوایل سال 39 می داند.
دو: گزارش فتوح البلدان از کشته شدن حارث در سال 42 خبر می دهد و حال آنکه علاوه بر تناقض با گزارش قبلی سال 42 ، دو سال پس از شهادت حضرت علی علیه السلام و در دوران خلافت معاویه است.
این گزارش اول آنقدر معروف است که بلاذری خود در کتاب انساب الاشراف بحث شهادت حارث قبل از جنگ نهروان را آورده و سپس آن را تضعیف کرده است وآورده که حارث در فتح سند در سال 42 کشته شده است. (3)او بین دو گزارش اگر چه گزارش اول را نیز ذکر کروده ولی گویا گزارش دوم برایش از قوت بیشتری بر خوردار بوده است
اما بر خلاف تصور بلاذری باید گزارش اول را قبول کنیم زیرا تعداد کسانی که این گزارش را نقل کرده اند بسیار است ولی بلاذری در بیان واقعه فتح سند تنهاست و ثانیا رفتن حارث به سند در زمان حضرت علی علیه السلام و جنگیدن و تا دو سال پس از شهادت حضرت علی علیه السلام (یعنی سال 42 در زمان حکومت معاویه) ماندن، قابل قبول نیست زیرا کارگزاران حضرت علی علیه السلام مخصوصا کسانی که مثل حارث که در جنگ صفین پرچمدار بوده(4) و سخنرانی نیز بر علیه معاویه نموده است معمولا با معاویه کنار نمی آمدند یا تحت فرمان وی نمی مانند

1.اخبارالطوال/ترجمه،ص:252؛امامت‏وسياست/ترجمه،ص:175؛ تاريخ‏ابن‏خلدون/ترجمه‏متن،ج‏1،ص:630؛ تاريخ‏الطبري/ترجمه،ج‏6،ص:2606؛ الكامل/ترجمه،ج‏10،ص:142؛ مروج‏الذهب/ترجمه،ج‏1،ص:764
2. فتوح‏البلدان/ترجمه،متن،ص:604
3. أنساب‏الأشراف،ج‏2،ص:368(چاپ‏زكار،ج‏3،ص:142)
4. الأخبارالطوال،ص:171

با تشکر از استاد عماد، منطقه ی سند رو حضرت علی فتح کرده یا نه اونجا جزء فتوحات خلفای قبلی بوده و حضرت علی فقط شورش روسرکوب کرده؟

بسمه الحق

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی بنده هم در همین موارد سؤالاتی دارم که اگر با استناد به منابع شیعه پاسخ بفرمائید

کمک بزرگی کرده اید.

حضرت علی علیه السلام در حمله اعراب مسلمان به ایران مورد مشورت خلیفه ی اول بودند

متن خطبه ی 146

پيروزى و شكست اسلام، به فراوانى و كمى طرفداران آن نبود، اسلام دين خداست كه آن را پيروز ساخت، و سپاه اوست

كه آن را آماده و يارى فرمود، و رسيد تا آنجا كه بايد برسد، در هر جا كه لازم بود طلوع كرد، و ما بر وعده پروردگار خود اميدواريم

كه او به وعده خود وفا مى‏ كند، و سپاه خود را يارى خواهد كرد.

جايگاه رهبر چونان ريسمانى محكم است كه مهره‏ ها را متّحد ساخته به هم پيوند مى‏ دهد. اگر اين رشته از هم بگلسد، مهره ‏ها پراكنده

و هر كدام به سويى خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آورى نخواهند شد. عرب امروز گر چه از نظر تعداد اندك، امّا با نعمت اسلام فراوانند،

و با اتّحاد و هماهنگى عزيز و قدرتمندند، چونان محور آسياب، جامعه را به گردش در آور، و با كمك مردم، جنگ را اداره كن، زيرا اگر تو از اين

سرزمين بيرون شوى، مخالفان عرب از هر سو تو را رها كرده و پيمان مى‏ شكنند، چنانكه حفظ مرزهاى داخل كه پشت سر مى ‏گذارى

مهم‏تر از آن باشد كه در پيش روى خواهى داشت.

همانا، عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گويند اين ريشه عرب است اگر آن را بريديد آسوده مى ‏گرديد، و همين فكر سبب فشار و تهاجمات

پياپى آنان مى ‏شود و طمع ايشان در تو بيشتر گردد. اينكه گفتى آنان به راه افتاده ‏اند تا با مسلمانان پيكار كنند، ناخشنودى خدا از تو بيشتر،

و خدا در دگرگون ساختن آنچه كه دوست ندارند تواناتر است. امّا آنچه از فراوانى دشمن گفتى، ما در جنگ‏هاى گذشته با فراوانى سرباز نمى‏جنگيديم،

بلكه با يارى و كمك خدا مبارزه مى ‏كرديم.

سؤالم این است امکان دارد در جنگی که حضرت طرف مشورت فاتحان بودند،این فاتحان دست به جنایت و توحش و مثله کردن افراد

زده باشند و باز حضرت علیه السلام به آنها مشورت بدهند و از این جنایات باز ندارند؟

چنین چیزی امکان ندارد!

به نظر می رسد تمام این وقایع تاریخی از کتاب تاریخ طبری ذکر شده است که سندیت ندارد.

آیا شیعه اسناد و مدارک و مستندات و یا منابعی در این خصوص دارند؟

با تشکر

حبیبه;777312 نوشت:
زيرا اگر تو از اين

سرزمين بيرون شوى، مخالفان عرب از هر سو تو را رها كرده و پيمان مى‏ شكنند، چنانكه حفظ مرزهاى داخل كه پشت سر مى ‏گذارى

مهم‏تر از آن باشد كه در پيش روى خواهى داشت.

سلام

مورخ ثقه مسعودي بر خلاف اينرا آورده كه امام ع به عمر گفتند خودت برو !


بلاذري درباره حمله مسلمانان به هند در دوره عثمان مي نويسد:
چون عثمان به خلافت رسيد،عبدالله بن عامر را ولايت عراق داد و وي را نامه نوشت که کسي را به حدود هند فرستد تا در حال آن ديارنظر کند و خبرنزد وي آورد. عبدالله ،حکيم بن جبله عبدي را به آنجا فرستاد. چون بازآمد ،وي را روانه درگاه عثمان کرد. خليفه احوال آن ديار باز پرسيد . گفت : اي اميرالمؤمنين ، آن ديار را نيک بشناختم . عثمان گفت: آنجاي را وصف کن . گفت : در آنجاي آب اندک ريزد، ميوه بر درخت هاي بلند آويزد و دزد آن خود دليري انگيزد . اگر سپاهي اندک بدانجاي رود ، ره نيستي گيرد،چون بسيار شود از گرسنگي بميرد . عثمان گفت : سجع مي پردازي يا خبر مي گويي ؟ گفت : اين خبري است سراپا حقيقت ؛پس هيچکس به جنگ آن ديار نرفت.(23)
بنابراين مسلمانان تا زماني که احساس نکردند که حمله به هند براي ايشان منفعتي دارد به اين سرزمين حمله نکردند.

اما در کتاب فتحنامه سند علت حمله به هند را اين گونه گفته اند:
ملک سرانديب براي حجاج ،توسط کشتي ،تحفه و هدايا فرستاد و از در و جواهر و غلامان و کنيزکان وحشي و ديگر تحفه ها به دارالخلافه فرستاد و زنان مسلمان براي زيارت کعبه و ديدن دارالخلافه با ايشان روان شدند ؛اما در راه باد مخالف کشتي را از راه درست بيرون آورد و سرانجام در ساحل به دست دزدان افتاد؛و سرانجام دادخواهي زنان مسلمان که به دست دزدان افتاده بودند به گوش حجاج رسيد و سعي کرد تا اين همکيشان را نجات دهد و به همين دليل حجاج حوالت سند را از دارالخلافه گرفت و به آنجا لشکرکشي کرد.(24)
براساس گزارش بلاذري دليل ديگري براي اين حمله وجود داشته و آن انتقام از داهر بوده است :
چون حجاج نيک نظرکرد،دريافت که نفقه جنگ هاي محمدبن قاسم شصت هزار هزار درهم شده است و مالي که نزد وي آورده اند صد و بيست هزارهزار درهم شده است ،پس گفت : آتش خشم خويش فرونشانديم ،انتقام بگرفتيم و باز شصت هزار هزار درهم با سرداهر زياد آمد .(25)

در نامه اي که محمد بن قاسم به حجاج نوشت چنين آمده بود : «اين مکتوب از محمد قاسم ثقفي که کشنده انتقام مسلمانان از متمردان و متعندان است...»(26)
ازجمله انگيزه هاي مختلفي که براي حمله مسلمانان به هند در دوره حجاج بيان شده ،دستيابي به غنايم فراوان هند،که در حملات پيشين به آن پي برده بودند،ايجاد امنيت براي بازرگانان مسلمان در سرزمين سند و هند و انتقام جويي حجاج را مي توان برشمرد.در نقد برخي از اين عوامل مي توان گفت (27) کسب امنيت براي بازرگانان مسلمان در سرزمين سند و هند نمي تواند صائب باشد ،حتي اگر حادثه غارت کشتي به دست دزدان دريايي نيز درست باشد؛زيرا مسلمانان در هند موقعيت بسيارخوبي داشتند . بنا به برخي روايات ،بازرگانان عرب در عهد عمر بن خطاب با مسلمانان بومي جنوب و سواحل غربي هند مصاحبت داشتند و آنگاه که شمار مسلمانان در سال هاي بعد فزوني گرفت حاکم هندي براي نو مسلمانان آنجا قاضي مسلمان گماشت تا امورحقوقي را بر پايه احکام اسلامي رسيدگي کند.(28) در بعضي منابع درباره ورود اسلام به هند در دوران پيامبر سخن گفته اند. بنا بر روايتي در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ،راجه مالابار هيئتي را به جزيره العرب فرستاد تا درباره دين اسلام پرس وجو کنند؛اما پيامبر در اين زمان وفات يافته بود و در نتيجه اين هيئت با ابوبکر در مدينه صحبت کردند و اسلام آوردند و پس از بازگشت ، مردم سرزمين خويش را به اسلام دعوت کردند ، (29) به گفته نهرو دولت هاي جنوب هند به ويژه راشترا کوتاها که در سواحل غربي هند حکومت مي کردند با عرب ها روابط بازرگاني داشتند. اين تماس ها موجب آشنايي هندوان با مذهب جديد اسلام شد و به تدريج مبلغان مسلمان نيز به هند سفر کردند و مورد استقبال واقع شدند و مساجدي نيز در هند ساختند.

http://www.forum.98ia.com/t243568.html

خیر البریه;777407 نوشت:

سلام

مورخ ثقه مسعودي بر خلاف اينرا آورده كه امام ع به عمر گفتند خودت برو !

سلام علیکم

این متن نهج البلاغه است!

قول مسعودی را زحمت کشیده با منبع بیان بفرمائید.متشکر

حبیبه;777312 نوشت:
بسمه الحق

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی بنده هم در همین موارد سؤالاتی دارم که اگر با استناد به منابع شیعه پاسخ بفرمائید

کمک بزرگی کرده اید.

حضرت علی علیه السلام در حمله اعراب مسلمان به ایران مورد مشورت خلیفه ی اول بودند

متن خطبه ی 146

پيروزى و شكست اسلام، به فراوانى و كمى طرفداران آن نبود، اسلام دين خداست كه آن را پيروز ساخت، و سپاه اوست

كه آن را آماده و يارى فرمود، و رسيد تا آنجا كه بايد برسد، در هر جا كه لازم بود طلوع كرد، و ما بر وعده پروردگار خود اميدواريم

كه او به وعده خود وفا مى‏ كند، و سپاه خود را يارى خواهد كرد.

جايگاه رهبر چونان ريسمانى محكم است كه مهره‏ ها را متّحد ساخته به هم پيوند مى‏ دهد. اگر اين رشته از هم بگلسد، مهره ‏ها پراكنده

و هر كدام به سويى خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آورى نخواهند شد. عرب امروز گر چه از نظر تعداد اندك، امّا با نعمت اسلام فراوانند،

و با اتّحاد و هماهنگى عزيز و قدرتمندند، چونان محور آسياب، جامعه را به گردش در آور، و با كمك مردم، جنگ را اداره كن، زيرا اگر تو از اين

سرزمين بيرون شوى، مخالفان عرب از هر سو تو را رها كرده و پيمان مى‏ شكنند، چنانكه حفظ مرزهاى داخل كه پشت سر مى ‏گذارى

مهم‏تر از آن باشد كه در پيش روى خواهى داشت.

همانا، عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گويند اين ريشه عرب است اگر آن را بريديد آسوده مى ‏گرديد، و همين فكر سبب فشار و تهاجمات

پياپى آنان مى ‏شود و طمع ايشان در تو بيشتر گردد. اينكه گفتى آنان به راه افتاده ‏اند تا با مسلمانان پيكار كنند، ناخشنودى خدا از تو بيشتر،

و خدا در دگرگون ساختن آنچه كه دوست ندارند تواناتر است. امّا آنچه از فراوانى دشمن گفتى، ما در جنگ‏هاى گذشته با فراوانى سرباز نمى‏جنگيديم،

بلكه با يارى و كمك خدا مبارزه مى ‏كرديم.

سؤالم این است امکان دارد در جنگی که حضرت طرف مشورت فاتحان بودند،این فاتحان دست به جنایت و توحش و مثله کردن افراد

زده باشند و باز حضرت علیه السلام به آنها مشورت بدهند و از این جنایات باز ندارند؟

چنین چیزی امکان ندارد!

به نظر می رسد تمام این وقایع تاریخی از کتاب تاریخ طبری ذکر شده است که سندیت ندارد.

آیا شیعه اسناد و مدارک و مستندات و یا منابعی در این خصوص دارند؟

با تشکر



با سلام

دوست گرامی در این مورد قبلا مفصل در این تاپیک گفتگو شده

سیره امام علی درباره سرزمین هایی که خلفای پیشین فتح کرده بودند، چگونه بود؟

یک شبهه تاریخی (مساله فتوحات اعراب در ایران )

حبیبه;777414 نوشت:
سلام علیکم

این متن نهج البلاغه است!

قول مسعودی را زحمت کشیده با منبع بیان بفرمائید.متشکر

سلام

ميدانم از نهج البلاغه است اما در برخورد با وقايع تاريخي نميتوان به آحاد اكتفا و اعتماد نبود مخصوصا با وجود معارض :

مسعودي گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه :

ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه، (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست) فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،
الكتاب : مروج الذهب
المؤلف : المسعودي

امام ع بعمر ميگويند اگر خود شخصا به جبهه بروي مايه ترس دشمن و شكوهش بيشتر است !

kouhbanan;777288 نوشت:
با تشکر از استاد عماد، منطقه ی سند رو حضرت علی فتح کرده یا نه اونجا جزء فتوحات خلفای قبلی بوده و حضرت علی فقط شورش روسرکوب کرده؟


هیچ گزارشی مبنی بر اینکه حضرت علی علیه السلام منطقه‎ی سند را فتح کرده باشد یا شورشی را در آن منطقه سرکوب کرده باشد نیافتیم الا همان گزارش که بلاذری نقل کرده و بطلانش معلوم شد

حبیبه;777312 نوشت:
سؤالم این است امکان دارد در جنگی که حضرت طرف مشورت فاتحان بودند،این فاتحان دست به جنایت و توحش و مثله کردن افراد

زده باشند و باز حضرت علیه السلام به آنها مشورت بدهند و از این جنایات باز ندارند؟

چنین چیزی امکان ندارد!

به نظر می رسد تمام این وقایع تاریخی از کتاب تاریخ طبری ذکر شده است که سندیت ندارد.

آیا شیعه اسناد و مدارک و مستندات و یا منابعی در این خصوص دارند؟

مشاوره حضرت علی علیه السلام با خلفا علاوه بر نهج البلاغه در منابع دیگری شیعی نیز البته عمدا به نقل از نهج البلاغه آمده است
فرمایش جناب خیرالبریه نیز در مورد گزارشهای متناقض در منابع تاریخی اهل سنت نسبت به فرمایشات متفاوت حضرت علیه السلام به خلیفه دوم صحیح است
با وجود این مطلب در نهج البلاغه می توان آن را به عنوان یک احتمال قوی مطرح کرد اما باید به دنبال چرائی آن باشیم
عمر در اصل جنگ با حضرت علی علیه السلام مشورت نکرد بلکه اصل جنگ قطعی بود و تصمیم آن گرفته شده بود. وی در چگونگی جنگ مشاوره خواست و طبیعی است حضرت علی علیه السلام به عنوان رهبری واقعی جامعه باید طوری مشاوره می دادند که از طرفی آمار تلفات جنگ را کاهش دهند. از طرف دیگر با کنترل حداقلی این مردم مناطق فتح شده نسبت به اسلام بدبین نشوند و از سوی دیگر اگر بر فرض اینکه سپاه عمر شکست خورد به حذف اسلام نینجامد.
توضیح اینکه:
یک: حضرت علی علیه السلام به عمر می فرماید خودت نرو. برفرض که نیروهای اسلام شکست می خوردند. اگر لشکری که خلیفه ولو خلیفه غاصب در راس آن است از بین بروند یعنی کار اسلام تمام می شود چون نیروهای اصلی با خلیفه بیرون می روند و شکست وی یعنی تمام جنگ به نفع طرف مقابل . در اینجا حضرت علی علیه السلام باید مشاوره ای بدهند و خلیفه ولو خلیفه غاصب را رفتن باز دارند تا در صورت شکست تلقی شکست اسلام نشود و نیروهای مقابل با کشتن خلیفه اصل اسلام را از بین نبرند چون نزد ساسانیان فرقی بین حضرت علی علیه السلام و عمر نبود و اگر به مدینه می رسیدند نمی گفتند این مسلمان واقعی است رهایش کنید و آن مسلمانان غیر واقعی است هلاکش کنید!!
دو: بر فرض که سپاه اسلام پیروز می شد با روحیه خشنی که در خیلفه دوم وجود داشت ممکن بود آمار تلفات بسیار بالاتر برود. با آنکه خلیفه دوم در راس سپاه نبوده با استناد به گزارشهای مجعول و گزینشی آمار را آنقدر بالا می برند که از بمب اتم هم ساخته نیست وای به حال انکه خود خلیفه هم می آمد گزازشهایی جعل می شد که تمام ایرانی ها را کشتند و خاک ایران را نیز تا عمق 50متری به دریا ریختند و جای آن خاک جدید آورند با مردم جدید!!!!
سه: حضرت علی علیه السلام در یکی از این مشاوره ها می فرمایند ای عمر مردم یمن را نبر مردم فلان جا را نبر مردم فلان جا را بنر . تصور کنید اگر همه این جنگجو ها می آمدند آمار اصلی تلفات چقدر افزایش می یافت و آمار مبالغه ای امروزی چقدر وسیع می شد که حساب نداشت و اگرآب دریاها جوهر می شود، درختان مداد می شدند و تمام جن و انس نویسنده می شود نمی توانستند آمار کشتار یک شهر بنویسند البته با احتساب مبالغه دشمنان اسلام که امروزه در بوق و کرنا می کنند که درفتح ایران چنین شد و چنان شد.
چهار: اگر آمار، از آمار فعلی موجود در گزارشهای صحیح(که معمولی بوده نه مبالغه آمیز) بالاتر می رفت مردم مناطق فتح شده را نسبت به اسلام بدبین می کرد و این مردم دیگر هوادار اسلام نمی شدند و این نقش را در پرورش اسلام نداشتند .مستحضر هستید ایران به اسلام خدمات شایانی کرد . حال اگر کشتار وسیع می شد طبیعتا این مهم صورت نمی گرفت
لذا هر عقل سلیمی روش حضرت علی علیه السلام در مشاوره دادن به خلیفه دوم را قبول می کند

خیر البریه;777646 نوشت:
ميدانم از نهج البلاغه است اما در برخورد با وقايع تاريخي نميتوان به آحاد اكتفا و اعتماد نبود مخصوصا با وجود معارض :

بسمه العلیم

با سلام

با چه استدلالی مروج الذهب را بر نهج البلاغه ترجیح دادید؟

آن مقدار که بنده می دانم مسعودی محدث نبوده است،بلکه تاریخ نگار و جغرافی دان بوده است و

روایت وی روایتی تاریخی است چرا باید بر روایت شریف رضی(ره) رجحان داشته باشد؟

ضمن اینکه باید دید منابع مسعودی در مروج الذهب چه بوده است؟

با تشکر

عماد;777698 نوشت:
یک: حضرت علی علیه السلام به عمر می فرماید خودت نرو. برفرض که نیروهای اسلام شکست می خوردند. اگر لشکری که خلیفه ولو خلیفه غاصب در راس آن است از بین بروند یعنی کار اسلام تمام می شود چون نیروهای اصلی با خلیفه بیرون می روند و شکست وی یعنی تمام جنگ به نفع طرف مقابل . در اینجا حضرت علی علیه السلام باید مشاوره ای بدهند و خلیفه ولو خلیفه غاصب را رفتن باز دارند تا در صورت شکست تلقی شکست اسلام نشود و نیروهای مقابل با کشتن خلیفه اصل اسلام را از بین نبرند چون نزد ساسانیان فرقی بین حضرت علی علیه السلام و عمر نبود و اگر به مدینه می رسیدند نمی گفتند این مسلمان واقعی است رهایش کنید و آن مسلمانان غیر واقعی است هلاکش کنید!!
دو: بر فرض که سپاه اسلام پیروز می شد با روحیه خشنی که در خیلفه دوم وجود داشت ممکن بود آمار تلفات بسیار بالاتر برود. با آنکه خلیفه دوم در راس سپاه نبوده با استناد به گزارشهای مجعول و گزینشی آمار را آنقدر بالا می برند که از بمب اتم هم ساخته نیست وای به حال انکه خود خلیفه هم می آمد گزازشهایی جعل می شد که تمام ایرانی ها را کشتند و خاک ایران را نیز تا عمق 50متری به دریا ریختند و جای آن خاک جدید آورند با مردم جدید!!!!
سه: حضرت علی علیه السلام در یکی از این مشاوره ها می فرمایند ای عمر مردم یمن را نبر مردم فلان جا را نبر مردم فلان جا را بنر . تصور کنید اگر همه این جنگجو ها می آمدند آمار اصلی تلفات چقدر افزایش می یافت و آمار مبالغه ای امروزی چقدر وسیع می شد که حساب نداشت و اگرآب دریاها جوهر می شود، درختان مداد می شدند و تمام جن و انس نویسنده می شود نمی توانستند آمار کشتار یک شهر بنویسند البته با احتساب مبالغه دشمنان اسلام که امروزه در بوق و کرنا می کنند که درفتح ایران چنین شد و چنان شد.
چهار: اگر آمار، از آمار فعلی موجود در گزارشهای صحیح(که معمولی بوده نه مبالغه آمیز) بالاتر می رفت مردم مناطق فتح شده را نسبت به اسلام بدبین می کرد و این مردم دیگر هوادار اسلام نمی شدند و این نقش را در پرورش اسلام نداشتند .مستحضر هستید ایران به اسلام خدمات شایانی کرد . حال اگر کشتار وسیع می شد طبیعتا این مهم صورت نمی گرفت
لذا هر عقل سلیمی روش حضرت علی علیه السلام در مشاوره دادن به خلیفه دوم را قبول می کند

بسمه البصیر

با سلام و ادب و تشکر از پاسخ حضرتعالی

مورد اول را می شود پذیرفت چرا که خود حضرت هم در متن نهج البلاغه همین دلیل را ذکر می فرمایند

مسلما دغدغه ی حضرت اسلام بود نه خلیفه.

امّا مورد اوّل و دوّم یکی است،ضمن اینکه این تحلیل حضرتعالی است و یا امیر المؤمنین علیه السلام؟!

ما که در تحلیل یک واقعه ی تاریخی نمی توانیم استناد کنیم که اگر چنان می شد در 1400 سال بعد مردم چنین

می گفتند!!!!!

حبیبه;777750 نوشت:
یک: حضرت علی علیه السلام به عمر می فرماید خودت نرو. برفرض که نیروهای اسلام شکست می خوردند. اگر لشکری که خلیفه ولو خلیفه غاصب در راس آن است از بین بروند یعنی کار اسلام تمام می شود چون نیروهای اصلی با خلیفه بیرون می روند و شکست وی یعنی تمام جنگ به نفع طرف مقابل . در اینجا حضرت علی علیه السلام باید مشاوره ای بدهند و خلیفه ولو خلیفه غاصب را رفتن باز دارند تا در صورت شکست تلقی شکست اسلام نشود و نیروهای مقابل با کشتن خلیفه اصل اسلام را از بین نبرند چون نزد ساسانیان فرقی بین حضرت علی علیه السلام و عمر نبود و اگر به مدینه می رسیدند نمی گفتند این مسلمان واقعی است رهایش کنید و آن مسلمانان غیر واقعی است هلاکش کنید!!
دو: بر فرض که سپاه اسلام پیروز می شد با روحیه خشنی که در خیلفه دوم وجود داشت ممکن بود آمار تلفات بسیار بالاتر برود. با آنکه خلیفه دوم در راس سپاه نبوده با استناد به گزارشهای مجعول و گزینشی آمار را آنقدر بالا می برند که از بمب اتم هم ساخته نیست وای به حال انکه خود خلیفه هم می آمد گزازشهایی جعل می شد که تمام ایرانی ها را کشتند و خاک ایران را نیز تا عمق 50متری به دریا ریختند و جای آن خاک جدید آورند با مردم جدید!!!!

حبیبه;777750 نوشت:
امّا مورد اوّل و دوّم یکی است،

فکر نمی کنم اول دو دوم یکی باشد اولی برفرض شکست نیروی های اسلام است و دومی برفرض شکست نیروهای مقابل
چطور می فرمائید یکی است؟!

حبیبه;777750 نوشت:
ما که در تحلیل یک واقعه ی تاریخی نمی توانیم استناد کنیم که اگر چنان می شد در 1400 سال بعد مردم چنین

می گفتند!!!!

چرا نمی توانیم؟؟
نقل گزارش نیاز به سند دارد ولی تحلیل می تواند جوانب مختلف موضوع را اعم از قبل ، بعد و ..... مورد بررسی قرار دهد.

عماد;777967 نوشت:
فکر نمی کنم اول دو دوم یکی باشد اولی برفرض شکست نیروی های اسلام است و دومی برفرض شکست نیروهای مقابل
چطور می فرمائید یکی است؟!

هو السلام

عرض سلام و ادب

بله حق با شماست،بنده اشتباه متوجه شدم

عماد;777967 نوشت:
چرا نمی توانیم؟؟
نقل گزارش نیاز به سند دارد ولی تحلیل می تواند جوانب مختلف موضوع را اعم از قبل ، بعد و ..... مورد بررسی قرار دهد.

به این دلیل که مورد سؤال بنده به استناد خطبه ی 146 این تحلیل را ردّ می کند.

و به این دلیل که داریم عملکرد امام معصوم علیه السلام را تحلیل می کنیم و این تحلیل خلاف ظاهر فرمایش حضرت علیه السلام است.

ایشان حتی عمر را به خاطر اینکه از زیادی سپاه دشمن سخن گفته است سرزنش کرده و پیروزیهای سابق سپاهیان اسلام را با وجود

نیروی کم به او یاد آور می شوند و وعده ی پیروزی حق را در جنگهای گذشته گوشزد می فرمایند.

اگر خاطر شریف باشد سؤال حول این محور است،آیا در جنگ با ایرانیان جنایاتی اتفاق افتاده است؟

اگر بله چطور حضرت علی علیه السلام مظهر عدالت در چنین جنگی مورد مشورت قرار گرفته و از نظر روحی

هم فرمانده سپاه اسلام را تقویت می کنند؟(البته بنده می گویم جنایات منتسب به سپاه اسلام کذب است چون منابعش موثق نیست)

با تشکر

حبیبه;778055 نوشت:
هو السلام

عرض سلام و ادب

بله حق با شماست،بنده اشتباه متوجه شدم

به این دلیل که مورد سؤال بنده به استناد خطبه ی 146 این تحلیل را ردّ می کند.

و به این دلیل که داریم عملکرد امام معصوم علیه السلام را تحلیل می کنیم و این تحلیل خلاف ظاهر فرمایش حضرت علیه السلام است.

ایشان حتی عمر را به خاطر اینکه از زیادی سپاه دشمن سخن گفته است سرزنش کرده و پیروزیهای سابق سپاهیان اسلام را با وجود

نیروی کم به او یاد آور می شوند و وعده ی پیروزی حق را در جنگهای گذشته گوشزد می فرمایند.

اگر خاطر شریف باشد سؤال حول این محور است،آیا در جنگ با ایرانیان جنایاتی اتفاق افتاده است؟

اگر بله چطور حضرت علی علیه السلام مظهر عدالت در چنین جنگی مورد مشورت قرار گرفته و از نظر روحی

هم فرمانده سپاه اسلام را تقویت می کنند؟(البته بنده می گویم جنایات منتسب به سپاه اسلام کذب است چون منابعش موثق نیست)

با تشکر

سلام
فرض کنیم راهی برای جلوگیری از جنگ بود
پس امام باید مشورتشان تحذیری باشد نه تشویقی.
اما مشورت منقول تشویقی است.
فرض کنیم جنگ از طرف مقابل قطعی بود.
ایا مشورت امام برای دفاع بود یا حمله و تصرف؟
ایا در این جنگ مسلمانان مقصر بودند یا طرف مقابل؟

و طاها;778102 نوشت:
سلام
فرض کنیم راهی برای جلوگیری از جنگ بود
پس امام باید مشورتشان تحذیری باشد نه تشویقی.
اما مشورت منقول تشویقی است.
فرض کنیم جنگ از طرف مقابل قطعی بود.
ایا مشورت امام برای دفاع بود یا حمله و تصرف؟
ایا در این جنگ مسلمانان مقصر بودند یا طرف مقابل؟

با سلام

سخن بنده،چیز دیگری است،مطالبی را که فرمودید،صحیح است.

سخن این است که ادعای کتاب سوزی و جنایت اعراب مسلمان بر علیه ایرانیان

حداقل در زمان حیات امیر المؤمنین علیه السلام ادّعای کذبی است

که فقط در تاریخ طبری و کتب بعد از آن مطرح شده است،وگرنه حضرت علی

علیه السلام در برابر این جنایات عکس العمل نشان می دادند.

حبیبه;778055 نوشت:
به این دلیل که مورد سؤال بنده به استناد خطبه ی 146 این تحلیل را ردّ می کند.و به این دلیل که داریم عملکرد امام معصوم علیه السلام را تحلیل می کنیم و این تحلیل خلاف ظاهر فرمایش حضرت علیه السلام است.ایشان حتی عمر را به خاطر اینکه از زیادی سپاه دشمن سخن گفته است سرزنش کرده و پیروزیهای سابق سپاهیان اسلام را با وجودنیروی کم به او یاد آور می شوند و وعده ی پیروزی حق را در جنگهای گذشته گوشزد می فرمایند.

اگر به اضافه کلام امام عملکرد امام را نیز بررسی کنیم می بینیم تحلیل ما خلاف ظاهر نیست. چرا که حضرت علی علیه السلام همان کسی بود که در جنگ بدر، احد، خندق و ... الا تبوک(آنهم به اذن حضرت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم حضور نیافتند) شرکت داشتند چطور می شود ایشان در طول زمان خلفا یعنی 25 سال که اینهمه فتوحات اتفاق افتاد حتی شمشیر دستشان نگیرند(الا در جریان حمله مرتدین به مدینه) یا پیشنهاد فرماندهی از جانب خیلفه دوم را نپذیرند.
این موارد به خوبی گویای آن است که حضرت علی علیه السلام با این فتوحات موافق نبودند و الا اگر مقصود حمایت بود حضور می یافتند نه اینکه مشاوره دهند. پس مشاوره برای کنترل این فتوحات است. در ثانی نباید منتظر باشیم حضرت علی علیه السلام بفرمایند عمر چون تو خشنی خودت نرو.
جنگی صورت گرفته و امام به عنوان امام وظیفه دارند این وضعیت را تا حد توان کنترل کنند.

حبیبه;778055 نوشت:
اگر خاطر شریف باشد سؤال حول این محور است،آیا در جنگ با ایرانیان جنایاتی اتفاق افتاده است؟

در این سایت تاپیکهای مختلفی در این باره وجود دارد که کشتار و جنایات ادعائی امروزه اسلام ستیزان را رد می کند. به هر حال جنگ است و جنگ با سلام وصلوات صورت نمی گیرد و در دو طرف کشته دارم متاسفانه اسلام ستیزان به بهانه دفاع از ایران به برخی گزارشهای جعلی و نادرست و برخی ازاین گزارشها که حتی با عقل ناسازگاراست تمسک جسته و مقداری نیز برآن افزوده و پروبال داده اند تا چنین وانمود کنند که کشتار زیادی صورت گرفته است.

حبیبه;778055 نوشت:
اگر بله چطور حضرت علی علیه السلام مظهر عدالت در چنین جنگی مورد مشورت قرار گرفته و از نظر روحی هم فرمانده سپاه اسلام را تقویت می کنند؟

اینجاست که تحلیلاتی که بنده مطرح کردم به کار می آید. زیرا یا سپاه اسلام پیروز می شود یا شکست می خورد در هر دو صورت مشاوره حضرت علی علیه السلام به نفع همه بود. اگر این مبنا را قبول کنیم دیگر اشکال شما وارد نیست زیرا حضرت مشاوره داده اند و تلفات را پایین آورده اند.
اینجا اگر ملی گرایه مخالف اسلام هم باشیم باید متشکر حضرت علی علیه السلام باشیم زیرا مشاوره ایشان باعث شده اگر صد نفر می خواست کشته شود پنجاه نفر کشته شد. دیگر نباید بگویم چرا مشاوره داده اند که پنجاه نفر کشته شود بلکه باید بگویم متشکریم که باعث شدند تلفات از طرفین از صد به پنجاه نزول کرده است.

حبیبه;778055 نوشت:
(البته بنده می گویم جنایات منتسب به سپاه اسلام کذب است چون منابعش موثق نیست)


بله دوستان ما نیز در این سایت بارها این سخن را به اثبات رسانده اند و یکی از دوستان کتابی در این زمنیه نوشته که در گیردار چاپ است.

عماد;778391 نوشت:
اگر به اضافه کلام امام عملکرد امام را نیز بررسی کنیم می بینیم تحلیل ما خلاف ظاهر نیست. چرا که حضرت علی علیه السلام همان کسی بود که در جنگ بدر، احد، خندق و ... الا تبوک(آنهم به اذن حضرت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم حضور نیافتند) شرکت داشتند چطور می شود ایشان در طول زمان خلفا یعنی 25 سال که اینهمه فتوحات اتفاق افتاد حتی شمشیر دستشان نگیرند

از تحلیل بسیار خوب حضرتعالی متشکرم.

عماد;778391 نوشت:
زیرا حضرت مشاوره داده اند و تلفات را پایین آورده اند.

این تحلیل را نمی توانم بپذیرم،شاید نتیجه ی تدبیر حضرت علیه السلام کم شدن تلفات جنگ بود

امّا اینکه امیر المؤنین سلام الله علیه برای کم کردن تلفات دشمن(در آن زمان_سپاه ایران) به خلیف ی

وقت مشورت می دادند،را چطور و با چه قراینی باید پذیرفت؟ خاصه اینکه بیان حضرت در خطبه 146 کاملا

روشن است که جهت مشورت ایشان، پیروزی سپاهیان اسلام بوده است.

حبیبه;778507 نوشت:
این تحلیل را نمی توانم بپذیرم،شاید نتیجه ی تدبیر حضرت علیه السلام کم شدن تلفات جنگ بود

امّا اینکه امیر المؤنین سلام الله علیه برای کم کردن تلفات دشمن(در آن زمان_سپاه ایران) به خلیف ی

وقت مشورت می دادند،را چطور و با چه قراینی باید پذیرفت؟


پیروزی سپاه اسلام با کم شدن تلفات منافات ندارد.
بنده نگفتم برای کم شدن تلفات لشکر دشمن، مشاوره دادند بلکه عرض کردم برای کم شدن تلفات جنگ(یعنی طرفین) و عرض کردم اگر ما باشیم و خطبه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمایش شما صحیح است اما وقتی مجموعه سخنان و عملکرد ایشان را کنار هم بگذاریم. این نتیجه به دست می آید که ایشان جریان به وجود آمده را به سمت و سوی که پیروزی اسلام را در پی داشته باشد و تلفات را به حداقل برساند سوق دادند.
اگر یک اثر پژوهشی را در نظر بگیریم، پژوهشگر یک فرضیه اصلی دارد و چند فرضیه فرعی
از مجموعه رفتارها و گفتارهای حضرت علی علیه السلام که مرتبط با فتوحات است به دست می آید که ایشان یک فرضیه اصلی دارند به نام پیروزی اسلام و چند فرضیه فرعی دارند که یکی از آنها کم شدن تلفات به حداقل از طرفین است
البته فرمایش شما نیز بجاست یعنی اگر عرض بنده برای اثبات، مویدات کافی نداشت می توان گفت لااقل نتیجه ی مشاوره ایشان این شد که تلفات به حداقل رسید.

عماد;778533 نوشت:

از مجموعه رفتارها و گفتارهای حضرت علی علیه السلام که مرتبط با فتوحات است به دست می آید که ایشان یک فرضیه اصلی دارند به نام پیروزی اسلام و چند فرضیه فرعی دارند که یکی از آنها کم شدن تلفات به حداقل از طرفین است

استاد گرامی ابتدا از پاسخ بسیار خوب حضرتعالی تشکر می کنم.

و بعد این مجموعه ی گفتارها و همینطور مستندات موثق عملکرد حضرت علیه السلام را در چه منابعی می توانم بیابم؟

البته بنده با یک استاد تاریخ اسلام در دانشگاه صحبت کردم منابعی را معرفی فرمودند از جمله:

1-تاریخ ابن خلدون------2-الاغانی:ابوالفرج اصفهانی

3-تاریخ مختصر الدول----4-تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی

5-مروج الذهب----------6-تاریخ بخارا

7-کامل ابن اثیر-------------8-مالک و زارع در ایران:آن.س لمبتون

9-تاریخ گردیزی---------10-التنبیه و الاشراف

11-تاریخ یعقوبی---------12-تاریخ فخری

13-تجارب السلف------14-فتوح البلدان و روضة الصفا

نظر حضرتعالی چیست؟

با تشکر

حبیبه;778583 نوشت:
1-تاریخ ابن خلدون------2-الاغانی:ابوالفرج اصفهانی

3-تاریخ مختصر الدول----4-تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی

5-مروج الذهب----------6-تاریخ بخارا

7-کامل ابن اثیر-------------8-مالک و زارع در ایران:آن.س لمبتون

9-تاریخ گردیزی---------10-التنبیه و الاشراف

11-تاریخ یعقوبی---------12-تاریخ فخری

13-تجارب السلف------14-فتوح البلدان و روضة الصفا

نظر حضرتعالی چیست؟

در مورد منابع فوق، تاریخ یعقوبی، فتوح البلدان و انساب الاشراف بلارذی الاغانی ابوالفرج و مروج الذهب از قدمت بیشتری برخودار هستند. البته الاغانی کتاب شعر است اگر چه نکته های بکر و خوبی در آن یافت می شود اما مقاتل الطابیین بیشتر به عنوان کتاب تاریخی ابوالفرج آنهم در حوزه خاص تاریخی مطرح است.
به هر حال نمی توان در کتب تاریخی مادر، کتابی را صددر صد قبول یا صددر صد رد کرد بلکه باید به سراغ صحت و سقم گزارش رفت. یعنی اهل خبره فن تاریخ شویم و گزارشها را بررسی کنیم . مثلا ممکن است برخی گزارشهای یعقوبی صحیح باشد اما برخی دیگر قابل قبول نباشد. نمی توان به طور کلی گفت تاریخ یقعوبی صحیح است یا غلط
کتابهای امثال یعقوبی، طبری، مسعودی، بلاذری و ... مواد خام هستند .همانطور که بهترین مواد خام آشپزی نیاز به آشپز ماهر دارد وگرنه غیر حرفه ای نمی توان از آنها غذای مطبوعی طبخ کند. گزارشهای تاریخی نیز مواد خام هستند که آشپز خود را می طلبد. کسی باید به سراغ کتابهای منبع برود که علم رجال، درایه، ادبیات عرب و... را به خوبی بداند
مثلا در همین ادبیات عرب، گاهی عبارتی که با فعل معلوم آمده مورد توجه نویسنده بوده اما اگر نویسنده می خواسته به گزارش طعنه بزند یا آن را ضعیف جلوه دهند گاها با فعل مجهول می آورده است در اینجاست که فرق جمله ای که فعل مجهول یقال دارد با فعل جمله ای که فعل معلوم یقول دارد معلوم می شود همچنین قال و قیل
پس این یک فن است که نیاز به ابزار خاص خود را دارد. ولی به طور کلی برخی کتابهای فوق با شدت وضعفی که دارند کتاب منبع محسوب می شوند.

با سلام

براي تحكيم چنين بحثهايي بايد از احاديث اعتقادي هم بهره گرفت .

اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود :

مرحوم كليني ره در كافي شريف آورده :

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم، عن أبي عمرة السلمي، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: سأله رجل فقال: إني كنت أكثر الغزو وأبعد في طلب الاجر واطيل الغيبة فحجر ذلك علي فقالوا: لا غزو إلا مع إمام عادل، فماترى أصلحك الله؟ فقال أبوعبدالله عليه السلام: إن شئت أن أجمل لك أجملت وإن شئت أن الخص لك لخصت فقال: بل أجمل، ال: إن الله عزوجل يحشر الناس على نياتهم يوم القيامة.

جنگ فقط با حضور امام عادل است !

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن بكر بن صالح، عن القاسم بن بريد، عن أبي عمرو الزبيري، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قلت له أخبرني عن الدعاء إلى الله والجهاد في سبيله أ هو لقوم لايحل إلا لهم ولايقوم به إلا من كان منهم أم هو مباح لكل من وحد الله عزوجل وآمن برسوله صلى الله عليه واله ومن كان كذا فله أن يدعو إلى الله عزوجل و إلى طاعته وأن يجاهد في سبيله؟ فقال: ذلك لقوم لايحل إلا لهم ولا يقوم بذلك إلا من كان منهم، قلت: من اولئك؟ قال: من قام بشرائط الله عزوجل في القتال والجهاد على المجاهدين فهو المأذون له في الدعاء إلى الله عزو جل ومن لم يكن قائما بشرائط الله عزوجل في الجهاد على المجاهدين فليس بمأذون له في الجهاد، ....

جنگ شرايطي دارد و كسي كه احكام جهاد و جنگ را نميداند حق مجاهده ندارد و ....

محمد بن الحسن الطاطري، عمن ذكره، عن علي بن النعمان، عن سويد القلانسي عن بشير الدهان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قلت له: إني رأيت في المنام أني قلت لك: إن القتال مع غير الامام المفروض طاعته حرام مثل الميتة والدم ولحم الخنزير، فقلت لي: هو كذلك؟ فقال أبوعبدالله عليه السلام: هو كذلك هو كذلك.

جنگ در ركاب غير امام معصوم حرام ، همانند گوشت ميته و خون و گوشت خوك است ؟!‌

روى الشيخ الصدوق بسند صحيح عند جمع من علمائنا كالسيد الخوئي (في القاسم بن يحيى) عن الإمام الصادق (ع) قال: حدثني، عن جدي، عن آبائه (ع) قال: قال أمير المؤمنين (ع):
«لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم ولا ينفذ في الفيء ما أمر الله عز وجل، فإنه إن مات في ذلك المكان كان معينا لعدونا في حبس حقنا والإشاطة بدمائنا، وميتته ميتة جاهلية». (الخصال ص625 ضمن حديث الأربعمائة، علل الشرائع ص464)

ابى بصير از امام صادق عليه‏السلام به نقل از پدرانشان عليهم‏السلام نقل مى‏كند كه فرمودند : اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمى‏كند به جهاد نمى‏رود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .

واين خبر خيلي خطرناك است چرا كه امير المومنين ع بصراحت جنگهاي خلفا را باطل و كمك به ايشان را غصب حق ائمه وشركت در ريختن خون ايشان ومرگ جاهلي دانسته اند .

عن الأعمش، عن جعفر بن محمد (عليه السلام) ـ في حديث شرائع الدين ـ قال: والجهاد واجب مع إمام عادل ومن قتل دون ماله فهو شهيد.

وعن محمد بن أبي عبدالله ومحمد بن الحسن، عن سهل بن زياد، وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جميعاُ، عن الحسن بن العباس بن الجريش، عن أبي جعفر الثاني (عليه السلام) ـ في حديث طويل في شأن انا أنزلناه ـ قال: ولا أعلم في هذا الزمان جهادا إلا الحج والعمرة والجوار.

وروى عماد الدين الطبري بسنده عن كميل بن زياد عن أمير المؤمنين (ع) قال:
«يا كميل لا غزو إلا مع إمام عادل، ونفل إلا مع إمام فاضل، يا كميل لو رأيت لو أن الله لم يظهر نبيا وكان في الأرض مؤمن تقي أكان في دعائه إلى الله مخطئا أو مصيبا، بلى والله مخطئا حتى ينصبه الله عز وجل لذلك ويؤهله». (بشارة المصطفى ص29، عنه مستدرك الوسائل 11/33 ح12362)

وهذه المسألة من الأمور المسلمة لمن يلاحظ كلمات الفقهاء، وقد تناولوا حجية الجهاد الابتدائي من قبل النائب عن المعصوم (ع) في عهد الغيبة، ورأي المشهور هو عدم المشروعية.

أما الجهاد الدفاعي للعدو الغاشم فهذا مما لا خلاف في صحته ووجوبه عند التمكن من غير توقف على الإذن.

قال سلار الديلمي المتوفى سنة 463 هـ:
"فأما الجهاد فإلى السلطان أو من يأمره إلا أن يغشى المؤمنين العدو فليدفعوا عن أنفسهم وأموالهم وأهليهم، وهم في ذلك مثابون: قاتلهم ومقتولهم، جارحهم ومجروحهم". (المراسم ص261)

در کافی از امام صادق نقل شده؛ عباد بصری خدمت امام سجاد(علیه السلام) آمد و به حضرت اعتراض کرد و گفت: «آقا! شما جهاد و سختیهای جهاد را ترک کردید و سراغ حج رفتید. مگر خدا نفرموده «إن الله اشتری من المومنین أنفسهم و أموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة و الانجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله». این آيه 111 توبه است. حضرت فرمود که دنباله‌‌اش را هم بخوان. «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر.» امام فرمود اگر زمانی افرادی با این صفات را پیدا کردیم جهاد همراه با ایشان، برتر از حج است.

« عبدالكريم بن عتبة عن رسول اللّه‏ قال : من ضرب الناس بسيفه ودعاهم إلى نفسه وفي المسلمين من هو أعلم منه فهو ضالّ متكلّف »وسائل الشيعه

عبدالكريم بن عتبه از رسول خدا نقل مى‏كند كه فرمود : كسى كه به سوى مردم شمشير بكشد و آنها را به سوى خود بخواند در حالى كه اعلم از او در بين مسلمين وجود داشته باشد او گمراه و سربار است .

ضمنا اگر ديده شده كه گاهي از سوي امام افرادي بكمك خلفا رفته اند فقط براي نشان دادن چهره اسلام نبوي علوي در مقابل اسلام تحريف شده بوده است .

https://sites.google.com/site/hojjah/rasul.zip

Download


خیر البریه;779097 نوشت:
اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود :

با سلام

ملاک عدالت برای امام در این خصوص چیست؟

خیر البریه;779097 نوشت:
جنگ در ركاب غير امام معصوم حرام ، همانند گوشت ميته و خون و گوشت خوك است ؟!‌

خیر البریه;779097 نوشت:
وهذه المسألة من الأمور المسلمة لمن يلاحظ كلمات الفقهاء، وقد تناولوا حجية الجهاد الابتدائي من قبل النائب عن المعصوم (ع) في عهد الغيبة، ورأي المشهور هو عدم المشروعية.

أما الجهاد الدفاعي للعدو الغاشم فهذا مما لا خلاف في صحته و وجوبه عند التمكن من غير توقف على الإذن.

جسارتا بهتر بود ترجمه ی دو حدیث فوق را که حجیّت جهاد ابتدایی را از نظر فقها و به نیابت از نائب امام معصوم (ع) بیان کرده است

را هم عنایت می فرمودید.

حبیبه;779159 نوشت:
با سلام

ملاک عدالت برای امام در این خصوص چیست؟

سلام

عدالت امام يا امام عادل يعني همان 12 امام مفترض الطاعه .

حبیبه;779159 نوشت:
جسارتا بهتر بود ترجمه ی دو حدیث فوق را که حجیّت جهاد ابتدایی را از نظر فقها و به نیابت از نائب امام معصوم (ع) بیان کرده است

را هم عنایت می فرمودید.

جنگ در ركاب غير امام معصوم حرام ، همانند گوشت ميته و خون و گوشت خوك است ؟!‌ كه گفتم منظور در اينجا آغاز جنگ يا همان جهاد ابتدايي است .

و:

وهذه المسألة من الأمور المسلمة لمن يلاحظ كلمات الفقهاء، وقد تناولوا حجية الجهاد الابتدائي من قبل النائب عن المعصوم (ع) في عهد الغيبة، ورأي المشهور هو عدم المشروعية.

أما الجهاد الدفاعي للعدو الغاشم فهذا مما لا خلاف في صحته و وجوبه عند التمكن من غير توقف على الإذن.

يعني اين موضوع از امور مسلم نزد فقهاست كه در زمان غيبت ، جهاد ابتدايي باذن نائب معصوم حجيت دارد هرچند كه راي مشهور عدم مشروعيت است .

اما جهاد دفاعي در برابر دشمن ظالم ، هيچ خلافي در صحت و وجوب آن نيست در صورت تمكن ، و نيازي به اذن هم ندارد .

غاشم يعني ظالمي كه بهمه ستم ميكند .

پرسش:
حضرت علی(ع) لشگری به فرماندهی حارث بن مره بسمت سند و مکران و قیقان فرستاده اند، این لشگر برای فتح آن منطقه فرستاده بود یا برای سرکوب شورش؟

پاسخ:
این مطلب از اساس صحیح نمی باشد تا بحث فتح یا سرکوب شورش پیش آید زیرا تنها یک نفر به نام حارث بن مره در زمان حضرت علی علیه السلام از یاران ایشان است که پسوند عبدی دارد یعنی حارث بن مره عبدی است.
اکثر منابع گفته اند پس از شهادت ابن خباب به دست خوارج، حضرت علی علیه السلام حارث بن مره عبدی را نزد آنان فرستاد و از کار آنان بپرسد آنان فرستاده حضرت علی علیه السلام یعنی حارث بن مره عیدی را به شهادت رساندند(1)

شهادت ابن خباب و حارث بن مره عبدی باعث شروع جنگ نهروان شد. جنگ نهروان در اواخر سال 37 و اوایل سال 38 به وقوع پیوست و این متناقض است با آنچه در فتوح البلدان آمده زیرا طبق گزارش وی حضرت علی علیه اسلام حارث بن مروه در سال 38 به منطقه سند و مکران فرستاد و حال آنکه طبق اکثر منابع وی قبل از آن به شهادت رسیده بود
بلاذری در فتوح البلدان می گوید:
در آخر سال سى و هشت و آغاز سال سى و نه، به هنگام خلافت على بن ابى طالب رضى الله عنه، حارث بن مره عبدى داوطلبانه و با اجازه على به آن ثغر رفت و ظفر يافت و غنائم و بردگانى به چنگ آورد و در يك روز هزار رأس قسمت كرد. سپس وى و همراهانش، جز گروه اندكى، در سرزمين قيقان كشته شدند. قتل وى به سال چهل و دو رخ داد.
در این دو گزارش چند تناقض وجود دارد

یک: حارث در اواخر سال 37 یا اواخر سال 38 قبل از شروع جنگ نهروان به شهادت می رسد . اما فتوح البلدان جنگ سند توسط ایشان را در اواخر سال 38 و اوایل سال 39 می داند.
دو: گزارش فتوح البلدان از کشته شدن حارث در سال 42 خبر می دهد و حال آنکه علاوه بر تناقض با گزارش قبلی سال 42 ، دو سال پس از شهادت حضرت علی علیه السلام و در دوران خلافت معاویه است.

این گزارش اول آنقدر معروف است که بلاذری خود در کتاب انساب الاشراف بحث شهادت حارث قبل از جنگ نهروان را آورده و سپس آن را تضعیف کرده است وآورده که حارث در فتح سند در سال 42 کشته شده است. (3)او بین دو گزارش اگر چه گزارش اول را نیز ذکر کروده ولی گویا گزارش دوم برایش از قوت بیشتری بر خوردار بوده است

با توجه به مطالب فوتق باید گزارش اول را قبول کنیم زیرا تعداد کسانی که این گزارش را نقل کرده اند بسیار است ولی بلاذری در بیان واقعه فتح سند تنهاست و ثانیا رفتن حارث به سند در زمان حضرت علی علیه السلام و جنگیدن و تا دو سال پس از شهادت حضرت علی علیه السلام (یعنی سال 42 در زمان حکومت معاویه) ماندن، قابل قبول نیست زیرا کارگزاران حضرت علی علیه السلام مخصوصا کسانی که مثل حارث که در جنگ صفین پرچمدار بوده(4) و سخنرانی نیز بر علیه معاویه نموده است معمولا با معاویه کنار نمی آمدند یا تحت فرمان وی نمی مانند و هیچ گزارشی مبنی بر اینکه حضرت علی علیه السلام منطقه‎ی سند را فتح کرده باشد یا شورشی را در آن منطقه سرکوب کرده باشد نیست الا همان گزارش که بلاذری نقل کرده و بطلانش معلوم شد

منابع:
1.ا اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى (م 283)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش‏ص252؛ امامت و سياست (تاريخ خلفاء)، ابن قتيبة دينوري (276)، ترجمه سيد ناصر طباطبايى، تهران، ققنوس، 1380ش، ص‏175؛ تالعبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چ اول، 1363ش‏، ج‏1،ص:630؛ تاريخ طبرى ، محمد بن جرير طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج‏‏6،ص:2606؛ اكامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش‏، ج‏10،ص:142؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسين مسعودي (م 346)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش‏،ج‏1،ص:764
2. فتوح البلدان، أحمد بن يحيى بلاذرى (م 279)، ترجمه محمد توكل، تهران، نشر نقره ، چ اول، 1337ش، ص604
3. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417، ج‏2،ص:368(چاپ ‏زكار،ج‏3،ص:142)
4. الأخبارالطوال، پیشین، ص171

موضوع قفل شده است