آيا دين به همه نيازهاي بشر پاسخ مي دهد ؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا دين به همه نيازهاي بشر پاسخ مي دهد ؟

در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده است : "خداوند تبارك و تعالي در قرآن توضيح هر چيزي را نازل كرد. حتي - به خداوند قسم - خدا چيزي را فرو نگذاشت كه بندگان به آن نياز داشتند، تا اين كه كسي نتواند بگويد اي كاش اين در قرآن نازل ميشد. بدانيد! خداوند آن را در قرآن نازل كرده است ."(1)

اين حديث به اضافه احاديث ديگر و نيز آياتي از قرآن دلالت ميكنند بر اين كه هر چه انسانها به آن نياز داشته اند در تعاليم دين ارائه شده و در دين همه چيز گفته شده است . قرآن مجيد از تعليمات جامع به (تفصيل كل شئ)(2) و (تبيانا لكل شئ)(3) تعبير كرده است .

براي روشن شدن معناي جامعيت دين بايد توجه داشت كه جامعيت هر چيزي متناسب با خود آن و هدفي كه دارد سنجيده ميشود. هر چيزي اگر هر آنچه را كه لازم دارد، داشته باشد، جامع و كامل است .

دين نيز از اين اصل مستثنا نيست . جامعيت و كمال دين، به داشتن رهنمودهايي در راستاي راهنمايي انسان به مقصد تعيين شده است، كه از آنها به هدايت تعبير ميشود.

راز و رمز اصلي اين رهنمودها، ايجاد رابطه زيستي متناسب ميان انسان و عالم هستي است . مجموعه تعاليم ديني اين واقعيت را بازگو ميكند كه دين براي هدايت است . در همان آيات ياد شده پيش نيز پس از فرازهاي ياد شده، در هر دو آيه (هدي ) آمده است كه جهت گيري كلي را نشان ميدهد.

مراد از اين سخن امام صادق (ع) كه : "خداوند چيزي را كه بندگان نياز داشتند فروگذار نكرد"(4) و نيز فرموده امام باقر(ع) كه : "خداوند چيزي را كه امت به آن نياز داشت فروگذار نكرد، مگر آن كه در كتابش نازل كرد و آن را براي پيامبرش بيان نمود"(5)
همين است كه دين در راستاي دعوت مردم به خداوند و تبيين ارزشهاي معنوي، آنچه را كه انسانها بدون دين نمي توانستند به دست آورند، در بر دارد و از اين جهت هيچ كاستي ندارد.

بر اين اساس توقع از دين براي برآوردن نيازهايي كه با عقل و خرد جمعي قابل تحصيل ميباشد، توقعي بي جا است .

زيرنويسها :

[1] كليني، كافي، ج 1، ص 59، حديث 1) .
[2] سوره يوسف (12)، آيه 111) .
[3] سوره نحل (16)، آيه 89 .
[4] كليني، كافي، ج 1، ص 59، حديث 1) .
[5] همان، حديث 2 .

منبع : كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص 47 تا 49

محمد صالحي – 22/10/88

http://mahsan.parsiblog.com/

با سلام

بزرگوار در مورد دين و نيازهاي بشري تايپك هاي متعددي را در اين صفحات مي توانيد مطالعه نماييد

http://www.askdin.ir/forumdisplay.php?f=20&order=desc&page=8

http://www.askdin.ir/forumdisplay.php?f=20&order=desc&page=2

http://www.askdin.ir/forumdisplay.php?f=20&order=desc&page=6

http://www.askdin.ir/forumdisplay.php?f=20&order=desc&page=7

m_salehy;63300 نوشت:
در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده است :
m_salehy;63300 نوشت:
"خداوند تبارك و تعالي در قرآن توضيح هر چيزي را نازل كرد. حتي - به خداوند قسم - خدا چيزي را فرو نگذاشت كه بندگان به آن نياز داشتند، تا اين كه كسي نتواند بگويد اي كاش اين در قرآن نازل ميشد. بدانيد! خداوند آن را در قرآن نازل كرده است ."(1)

اين حديث به اضافه احاديث ديگر و نيز آياتي از قرآن دلالت ميكنند بر اين كه هر چه انسانها به آن نياز داشته اند در تعاليم دين ارائه شده و در دين همه چيز گفته شده است . قرآن مجيد از تعليمات جامع به (تفصيل كل شئ)(2) و (تبيانا لكل شئ)(3) تعبير كرده است .

براي روشن شدن معناي جامعيت دين بايد توجه داشت كه جامعيت هر چيزي متناسب با خود آن و هدفي كه دارد سنجيده مي

شود. هر چيزي اگر هر آنچه را كه لازم دارد، داشته باشد، جامع و كامل است .

دين نيز از اين اصل مستثنا نيست . جامعيت و كمال دين، به داشتن رهنمودهايي در راستاي راهنمايي انسان به مقصد تعيين شده است، كه از آنها به هدايت تعبير مي

شود.

راز و رمز اصلي اين رهنمودها، ايجاد رابطه زيستي متناسب ميان انسان و عالم هستي است

. مجموعه تعاليم ديني اين واقعيت را بازگو ميكند كه دين براي هدايت است . در همان آيات ياد شده پيش نيز پس از فرازهاي ياد شده، در هر دو آيه (هدي ) آمده است كه جهت گيري كلي را نشان ميدهد.

مراد از اين سخن امام صادق (ع)

كه : "خداوند چيزي را كه بندگان نياز داشتند فروگذار نكرد"(4) و نيز فرموده امام باقر(ع) كه : "خداوند چيزي را كه امت به آن نياز داشت فروگذار نكرد، مگر آن كه در كتابش نازل كرد و آن را براي پيامبرش بيان نمود"(5)

همين است كه دين در راستاي دعوت مردم به خداوند و تبيين ارزشهاي معنوي، آنچه را كه انسانها بدون دين نمي توانستند به دست آورند، در بر دارد و از اين جهت هيچ كاستي ندارد
.

بر اين اساس توقع از دين براي برآوردن نيازهايي كه با عقل و خرد جمعي قابل تحصيل مي

باشد، توقعي بي جا است .

زيرنويسها :


[1] كليني، كافي، ج 1، ص 59، حديث 1) .
[2] سوره يوسف (12)، آيه 111) .
[3] سوره نحل (16)، آيه 89 .
[4] كليني، كافي، ج 1، ص 59، حديث 1) .
[5] همان، حديث 2 .

منبع : كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص 47 تا 49

محمد صالحي – 22/10/88

http://mahsan.parsiblog.com/

با سلام:Gol:

در پاسخ به این سؤال، پس از ذکر 3 نکته مهم و اساسی بعنوان مدخل بحث، دلایل جامعیت و توان پاسخگوئی دین حقیقی به نیازهای بشری را در چند پست مجزا ذکر می کنیم، در این نوشتار، اگر چه از لطف و اتقان بحث می کاهد حتی الامکان سعی نموده ایم به دلیل رعایت حال خوانندگان محترم، جانب اختصار را رعایت کنیم.

اول) از انجائیکه منابع دین محدود به کتاب و سنت نیست بلکه عقل نیز وجود منابع مسلم دین اسلام به شمار می رود و از این رو احکام قطعی عقلی در هر عصر و دورانی حجت و معتبر است.

دوم) از سوی دیگر نیازهای اساسی و ثابت انسان بی شمار نیست بلکه قابل احصاء است و در صورتی که شناساننده آنها کسی باشد که هم توانایی و آگاهی شناخت درست آنها را داشته باشد و هم از چگونگی پاسخ به آن نیازها و رفع آنها آگاه باشد می تواند آن نیازها را در مجموعه ای مشخص اعلان و راه پاسخ شان را نیز ارائه دهد.

سوم) خدای متعال از آن رو که آگاهی مطلق دارد می تواند این نیازها و راه حل آنها را ارائه نماید. در باب نیازهای متغیر نیز خداوند در اسلام مکانیزمهایی را تعبیه نموده است که چنین نیازهایی را هر چند بی شمار است می تواند پاسخگو باشد که به این مکانیزم ها اشاره خواهد شد.

پس از تبیین این 3 نکته اساسی می توانیم به پاسخ پرسش مذکور بپردازیم:

بدیهی است که اسلام همانگونه که دارای ابعاد ثابت است دارای ابعاد متغیری نیز می باشد که آن را جهت پاسخگویی به نیازهای متغیر زمان کارآمد می کند و بدین ترتیب آن را دینی جامع و جاودانه می سازد بررسی دقیق اسلام نشانگر آن است که اسلام افزون بر داشتن ابعاد متغیر دارای ویژگیهای دیگری نیز می باشد که بر توانائیش برای پاسخگویی به نیازهای انسان می افزاید. البته پرداختن به همۀ انها در حوصله این نوشتار نیست، و ما تنها به مواردی اشاره می کنیم:

الف) قوانین اسلام هماهنگ با فطرت
گذشته از متون دینی، واقعیات تاریخی و نیز تحقیقات روانشناسی درباره نیازهای انسان نشان می دهد:
اولاً نیازهای انسان دو دسته اند:
۱) نیازهای اولی و اساسی که ثابتند و از لوازم ساختمان وجودی انسان است.
۲) نیازهای متغیر و ثانوی که به عنوان وسیله و ابزار برای تحقق نیازهای اساسی رخ می دهند و با تحولات و پیشرفتهای دانش انسانها و تغییرات در سلوک و منش آدمیان متحول و متغیر می شود.

ثانیاً تمامی نیازهای متغیر و جزیی انسان با نیازهای بنیادی و ثابت او ارتباط دارند زیرا به عنوان وسیله تحقق آنها به شمار می روند.

ثالثاً تمامی نیازها چه ثابت و چه متغیر با همدیگر مرتبطند زیرا آدمی دارای حیاتی یکپارچه و هدفی وکمالی واحد است که این نیازها راه رسیدن به آن محسوب می شوند و فعلیت یافتن استعدادهای انسان مایه کامل شدن آدمی است.

این سه مطلب مهم در باب نیازهای آدمی دارای شواهد تجربی نیز می باشد که برای نمونه می توانید به دیدگاه یکی از روانشناسان معاصر به نام آبراهم. اچ. مرلو رجوع کنید.

در این مرحله نتیجۀ اولیه ای که حاصل می شود عبارت از اینست؛ با توجه به اینکه محور تمامی نیازهای انسان را نیازهای ثابت او تشکیل می دهد که آنها نیز با یکدیگر مرتبطند، حال اگر دینی بر مبنای نیازهای اساسی انسان که ثابت و مستمرند شکل بگیرند می توان ادعا نمود که چنین دینی می تواند به بخش اعظمی از نیازهای انسان پاسخ دهد. که بی شک دین اسلام بدلیل جامعیت، واجد تمامی این مشخصات و ویژگی ها می باشد.

منبع: برگرفته از مقاله دین و پاسخگوئی به نیازهای زمان، سید محمد علی داعی نژاد، روزنامه کیهان، با تغییر، حذف و اضافات.

ادامه دارد ...:Gol:

m_salehy;63300 نوشت:
در روايتي از امام صادق (ع) نقل شده است :
m_salehy;63300 نوشت:
"خداوند تبارك و تعالي در قرآن توضيح هر چيزي را نازل كرد. حتي - به خداوند قسم - خدا چيزي را فرو نگذاشت كه بندگان به آن نياز داشتند، تا اين كه كسي نتواند بگويد اي كاش اين در قرآن نازل ميشد. بدانيد! خداوند آن را در قرآن نازل كرده است ."(1)

اين حديث به اضافه احاديث ديگر و نيز آياتي از قرآن دلالت مي
كنند بر اين كه هر چه انسانها به آن نياز داشته اند در تعاليم دين ارائه شده و در دين همه چيز گفته شده است . قرآن مجيد از تعليمات جامع به (تفصيل كل شئ)(2) و (تبيانا لكل شئ)(3) تعبير كرده است .

براي روشن شدن معناي جامعيت دين بايد توجه داشت كه جامعيت هر چيزي متناسب با خود آن و هدفي كه دارد سنجيده مي

شود. هر چيزي اگر هر آنچه را كه لازم دارد، داشته باشد، جامع و كامل است .

دين نيز از اين اصل مستثنا نيست . جامعيت و كمال دين، به داشتن رهنمودهايي در راستاي راهنمايي انسان به مقصد تعيين شده است، كه از آنها به هدايت تعبير مي

شود.

راز و رمز اصلي اين رهنمودها، ايجاد رابطه زيستي متناسب ميان انسان و عالم هستي است

. مجموعه تعاليم ديني اين واقعيت را بازگو ميكند كه دين براي هدايت است . در همان آيات ياد شده پيش نيز پس از فرازهاي ياد شده، در هر دو آيه (هدي ) آمده است كه جهت گيري كلي را نشان ميدهد.

مراد از اين سخن امام صادق (ع)

كه : "خداوند چيزي را كه بندگان نياز داشتند فروگذار نكرد"(4) و نيز فرموده امام باقر(ع) كه : "خداوند چيزي را كه امت به آن نياز داشت فروگذار نكرد، مگر آن كه در كتابش نازل كرد و آن را براي پيامبرش بيان نمود"(5)

همين است كه دين در راستاي دعوت مردم به خداوند و تبيين ارزشهاي معنوي، آنچه را كه انسانها بدون دين نمي توانستند به دست آورند، در بر دارد و از اين جهت هيچ كاستي ندارد
.

بر اين اساس توقع از دين براي برآوردن نيازهايي كه با عقل و خرد جمعي قابل تحصيل مي

باشد، توقعي بي جا است .

زيرنويسها :

[1] كليني، كافي، ج 1، ص 59، حديث 1) .
[2] سوره يوسف (12)، آيه 111) .
[3] سوره نحل (16)، آيه 89 .
[4] كليني، كافي، ج 1، ص 59، حديث 1) .
[5] همان، حديث 2 .

[=Times New Roman]منبع : كتاب اسلام دين فطرت – آيه الله منتظري – ص 47 تا 49

[=Times New Roman]محمد صالحي – 22/10/88



با سلام مجدد

در مبحث دین و پاسخگوئی به نیازهای بشری توأم با پیشرفت های زمان، در پست قبلی تا بدین جا گفتیم که: بدیهی است، اسلام همانگونه که دارای ابعاد ثابت است دارای ابعاد متغیری نیز می باشد که آن را جهت پاسخگویی به نیازهای متغیر زمان کارآمد می کند و بدین ترتیب آن را دینی جامع و جاودانه می سازد.

و نیز عرض نمودیم که بررسی دقیق اسلام نشانگر آن است که اسلام افزون بر داشتن ابعاد متغیر دارای ویژگیهای دیگری نیز می باشد که بر توانائیش برای پاسخگویی به نیازهای انسان می افزاید. البته پرداختن به همۀ انها در حوصله این نوشتار نیست، و ما تنها به مواردی اشاره می کنیم.

در پست قبلی یکی از ان موارد را اشاره نموده و مورد بررسی قرار دادیم و اینک دو مورد دیگر:

ب) اسلام تنظیم کننده حیات انسان
پرداختن به ظواهر و درگیر شدن با شکل و ظاهر زندگی باعث خواهد شد چنین قوانینی با دگرگونی در این ظواهر و اشکال دچار تغییر گردند و از این رو تعالیم اسلام متوجه صورت و ظاهر زندگی نیست بلکه به تحقق اهداف خود که به فعلیت رساندن استعدادهای آدمی و در نتیجه کمال اوست پرداخته است.

شهید مطهری در این باره می نویسد: «اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی هم متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی می رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه طریقه رسیدن به آن اهداف و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هرگونه تصادمی با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است»(1) و این رمز جاودانگی و جامعیت اسلام است.

ج) اختیارات حاکم اسلامی در کنار اجتهاد فقیه
یکی از عواملی که موجبات انطباق اسلام با نیازمندیهای زمان را فراهم می آورد، اختیارات وسیعی است که اسلام به حاکم شرع و ولی فقیه که جانشین معصوم است داده است. اختیارات والی مسلمین در عرصه حرج و ضرر و عسر نیست بلکه حتی برای توسعه و ترقی جامعه اسلامی می تواند یک سلسله احکام را وضع نماید.

مرحوم مطهری در این باره می نویسد: «اگر واقعاً نیازهای عمومی اقتضا می کند که باید مالیات تصاعدی وضع کرد و حتی اگر ضرورت تعدیل ثروت ایجاب می کند که مالیات به شکلی وضع شود، از مجموع درآمد مثلاً فقط صدی پنج آن به دست مالک اصلی برسد و صدی نود و پنج گرفته شود باید چنین کرد و حتی اگر مصلحت جامعه اسلامی اقتضا می کند که از یک مالک به طور کلی سلب مالکیت شود {حاکم شرع} تشخیص داد که این مالکیت که به این شکل درآمده، غده سرطانی است، به خاطر مصلحت بزرگتر می تواند چنین بکند». (2)

مرحوم علامه طباطبایی مفسر قرآن کریم در این باره می گوید: "این اصل است که در اسلام به احتیاجات قابل تغییر و تبدیل مردم در هر عصر و زمان و در هر منطقه و مکانی پاسخ می دهد و بدون اینکه مقررات ثابته اسلام دستخوش نسخ و ابطال شود، نیازمندی های جامعه انسانی را نیز رفع می نماید."

ایشان در توضیح این اصلاح می فرمایند: "همان طور که یک فرد از جامعه اسلامی بر اثر حقوقی که از راه قانون دینی به دست آورده می تواند در محیط زندگی ویژه خود هرگونه تصرفاتی (البته در سایه تقوی و با رعایت قانون) کند، می تواند از مال خود تا حدی که مصلحت می بیند و دلش می خواهد، در وضع زندگی خود هرگونه توسعه داده و از بهترین خوراک و پوشاک و خانه و اثاث استفاده نماید یا از بخشی از آن ها صرفنظر کند و ن

سلام عزيز بزرگوار

از توجه و مطالب زيباتان كمال تشكر را دارم .

اما يك سوال :

وقتي مي گوئيم " اسلام يك سري اصول ثابت لايتغير دارد كه فرا تاريخي و فرا زماني هستند و يك سري اصول قابل تغيير كه به سبب شرايط اجتماعي و زماني و تشخيص حاكم شرع قابل تغيير هستند " آيا نمي تواند اين گونه گفته شود :

پيام ابلاغي خداوند به بشر توسط رسولان مكرم براي رساندن آنها به بلوغ است

" کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد "3
" (ای پیامبر! اين قرآن ) کتابى است که بر تو نازل کرديم ، تا مردم را از تاريکيها(ى شرک و ظلم و جهل،) خارج و به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى) بفرمان پروردگارشان هدايت كني ، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. "

و ابلاغ ، رساندن بشر به بلوغی است که بتواند تصمیم درست بگیرد .

آنجا که امام علی (ع) می فرمایند :
" و اصطفي سبحانه من ولده انبياء ..... يثيروا لهم دفائن العقول " 13
" خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد ....تا خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته برانگيزاند . "

بنابراین ، هر چه هست ، خود آن مردمان هستند که باید در مسیر بسوی کمال ، " عقل انسانی " خود را در پرتو " پیام های خداوندی " به کار گرفته و سرنوشت خود را در همه امور فردی و اجتماعی ( اعم از سیاست و اقتصاد و فرهنگ ) رقم بزنند ، تا به بلوغ منظور خداوندی رسیده و آنگاه محمل هدایت الهی گشته و به کمال مقصود خداوندی نائل گردند .

آنجا که خداوند به صراحت و شفاف ، جایگاه رسالت و مردمان را چنین بیان می فرمایند :
" لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط" 37

" ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها کتاب و ميزان ( شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه ) نازل کرديم تا مردم (در پرتو آنها بحد رشد ممکن رسیده و ) خود به پایه ریزی یک جامعه مبتنی بر قسطو عدالت اقدام کنند. "

بنابراين خداوند در امور عمومي متغير جامعه بصورت خاص و صريح دخالتي نكرده است . و آنها را برعهده جامعه گذاشته ، فقط از مردم خواسته تا دانايان خود را به حاكميت انتخاب كنند .

آنجا كه امام علي در حضور همه می فرمایند :

" اى مردم ! اين امر (حكومت) امر شما است . هيچ كس به جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد . ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من قبول ولايت را ناخوشايند داشتم ولى شما جز به حكومت من رضايت نداديد ..." 41

و بدین سبب بود که ، زماني زمام امور را بدست گرفتند كه اقبال و خواست اكثريت جامعه آن روز براي ايشان محرز شد .
آنجا كه مي فرمايند :

" سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر نبود حضور آن جمعيت (بسيار) كه (براى بيعت با من) حاضر شدند و اتمام حجت بر من كه (براى رسيدن به مقاصد الهى و انجام وظيفه خود) ياور دارم و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در مقابل شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند ، بدون شك ريسمان شتر خلافت را بر كوهان آن مى‏انداختم و همچون گذشته از خلافت چشم مى‏پوشيدم و آنگاه درمى‏يافتيد كه دنياى شما در نظر من از عطسه بز ماده‏اى كم ‏ارزش‏تر است " 42

بالتبع با اين نگرش ديگر تزاحمي و سپس تاويلي نياز نيست .

به مطلب زير مراجعه شود
جايگاه خداند در هستي و نقش او در سرنوشت انسان

http://www.aftab.ir/articles/religion/religion/c7c1284535724_god_p1.php

m_salehy;63845 نوشت:
سلام عزيز بزرگوار
از توجه و مطالب زيباتان كمال تشكر را دارم .
اما يك سوال :
وقتي مي گوئيم " اسلام يك سري اصول ثابت لايتغير دارد كه فرا تاريخي و فرا زماني هستند و يك سري اصول قابل تغيير كه به سبب شرايط اجتماعي و زماني و تشخيص حاكم شرع قابل تغيير هستند " آيا نمي تواند اين گونه گفته شود :
پيام ابلاغي خداوند به بشر توسط رسولان مكرم براي رساندن آنها به بلوغ است
" کتاب انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد "3
" (ای پیامبر! اين قرآن ) کتابى است که بر تو نازل کرديم ، تا مردم را از تاريکيها(ى شرک و ظلم و جهل،) خارج و به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى) بفرمان پروردگارشان هدايت كني ، بسوى راه خداوند عزيز و حميد. "
و ابلاغ ، رساندن بشر به بلوغی است که بتواند تصمیم درست بگیرد.

با سلام بر شما عزیز:Gol:

ابلاغ رسالت، توسط انبیاء الهی در جهت رساندن مردم به بلوغ و کمال حقیقی، درست.

اما در چارچوب اطاعت و پیروی از اصول و ملاک های ثابت و متغیری که دین تعیین نموده، و در مدار خط کشی های دین الهی، نه آنکه رسالت انبیاء و دین الهی فقط تا آنجا باشد که مردم را به بلوغ فکری و عقلی برساند و از ان بعد، رشتۀ ارتباط مردم به واسطۀ رشد و تکامل عقلی شان با منبع وحی قطع شود و به عبارتی انسان پس از رسیدن به این مرحله بی نیاز از وحی گردد. آنگونه که برخی فلسفه های انسان مدارانۀ غرب نظیر اومانیسم و اگزیستانسیالیسم بر آن معتقدند.



m_salehy;63845 نوشت:
آنجا که امام علی (ع) می فرمایند :
" و اصطفي سبحانه من ولده انبياء ..... يثيروا لهم دفائن العقول " 13
" خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد ....تا خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته برانگيزاند . "
بنابراین ، هر چه هست ، خود آن مردمان هستند که باید در مسیر بسوی کمال ، " عقل انسانی " خود را در پرتو " پیام های خداوندی " به کار گرفته و سرنوشت خود را در همه امور فردی و اجتماعی ( اعم از سیاست و اقتصاد و فرهنگ ) رقم بزنند ، تا به بلوغ منظور خداوندی رسیده و آنگاه محمل هدایت الهی گشته و به کمال مقصود خداوندی نائل گردند.
آنجا که خداوند به صراحت و شفاف ، جایگاه رسالت و مردمان را چنین بیان می فرمایند :
" لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط" 37
" ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها کتاب و ميزان ( شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه ) نازل کرديم تا مردم (در پرتو آنها بحد رشد ممکن رسیده و ) خود به پایه ریزی یک جامعه مبتنی بر قسطو عدالت اقدام کنند. "
بنابراين خداوند در امور عمومي متغير جامعه بصورت خاص و صريح دخالتي نكرده است . و آنها را برعهده جامعه گذاشته ، فقط از مردم خواسته تا دانايان خود را به حاكميت انتخاب كنند .

دوست عزیز:Gol:

باید بدانید که با صرف رسیدن به بلوغ فکری و عقلی، منظور و مقصود خداوندی حاصل نمی شود مگر در تحقق عبودیت و بندگی خدا و اطاعت محض و بی چون و چرا از فرامین و دستورات خداوند و رسول و اولواالامر، که از آن جمله است: (اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولواالامر منکم)، اینطور نیست که بلوغ یافتن در عرصۀ فکری و عقلانی به معنای انقطاع از چارچوب ها و دستورات و ساختارهائی باشد که خداوند برای نظام دین که جامع مسائل فردی و اجتماعی است باشد، و به این معنا نیست که انسان بی نیاز از سررشته و سرچشمۀ وحی الهی و فرستادگان از انبیاء و اوصیاء بعنوان والیان و هادیان حقیقی گردد به عبارتی سرنوشت فردی و اجتماعی دین را از اساس، خود بدست گیرد.

این بزرگترین توهین به علم و حکمت ذات اقدس الهی و جامعیت و کمال واقعی عقل و تدبیر رسول اکرم است. اینکه بگوییم خدا و رسولش برای شکل گیری کامل و حفظ دستاوردهای نظام دین، حاکمیت احکام و دستورات الهی و تحقق آن در مرحلۀ اجراء و نظارت و تحقق عدالت، هیچ برنامه ای نداشته اند و برای بعد از پیامبر اکرم (ص) جانشینان ذی حق و صلاحیت دار را تعیین نکرده و به مردم معرفی نکرده اند و این امر مهم و حیاتی را به عقل و خرد جمعی مردم سپرده اند تا خودشان جستجو کنند و با آن محدودیت شناختی که نسبت به حاکمان حقه و الهی دارند، خودشان دانایان را برای امر حاکمیت و حکومت جامعۀ اسلامی برگزینند. (آنهم با آن شرایط، وظایف و رسالت های سختی که باید ولی امر و جانشین نبی اکرم در تشکیل حکومت داشته باشد).

شاید این مطلب، در زمان غیبت امام معصوم (ع)، برای حفظ نظام دینی و حاکمیت دین الهی، راهکار مناسب و پسندیده ای باشد، البته آنهم با شرایطی که برای ولی امر (ولی فقیه)، توسط امام معصوم، مشخص شده است. اما در زمان حضور امام معصوم (ع) و صالح اکمل برای تشکیل حکومت، ارجاع این امر به انتخاب و رأی مردم، امری عبث و بیهوده و خلاف عقل و حکمت است.



موفق باشید ...:Gol: ادامه دارد ...:Gol:

با سلام مجدد- خدمت عزیز بزرگوار :Gol:

در ادامۀ بحث قبلی مطالب دیگری را در خصوص تقریرات حضرتعالی تقدیم می کنم، امید انکه در روشن تر شدن حقیقت مؤثر افتد:

m_salehy;63845 نوشت:
آنجا كه امام علي در حضور همه می فرمایند:
" اى مردم! اين امر (حكومت) امر شما است. هيچ كس به جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد . ما ديروز هنگامى از هم جدا شديم كه من قبول ولايت را ناخوشايند داشتم ولى شما جز به حكومت من رضايت نداديد ..." 41

امیر مؤمنان علی (ع) این مطلب انتقاد آمیز را خطاب به مردمی می گوید که دیروز (پس از رحلت نبی اکرم (ص))، حق مسلم ولایت و جانشینی حضرت را که توسط نبی اکرم بارها به مردم گوشزد شده بود، فراموش کرده و از صاحبان فتنۀ سقیفه (عمر و ابابکر) پیروی کردند، دامن اهل بیت عصمت و طهارت را رها نموده و پیروی از خلفای ثلاثه را به دلیل هواخواهی و گاهاً زبونی و ترس، بر آن ترجیح دادند .

اینجا بود که حضرت می خواست به مردم بفهماند که آن ولایتی را که شما به دنبالش هستید و مبنایش را قبول دارید (اینکه انتخاب و انتصاب از ناحیۀ مردم) است، (خودمان بدوزیم و خودمان هم ببافیم)، چرا که به منفعت طلبی دنیا و سلامت و خوشی حیات مادی نزدیک تر است، را در من نمی توانید جستجو کنید، علی بر مدار حق و عدالت است، و با تحقق حق و عدالت علوی، دنیای خیلی ها آباد نمی شد و باید امیال و مطامع شان را بگور می بردند.

گو اینکه علی در این سخنان می خواست به مردمی که برای بیعت آمده بودند بگوید: گویا فراموشتان شده که این ولایت، حقی الهی بوده که خدا برای من قرار داده،(در روز غدیر و مناسبت های دیگر به تواتر) همان حقی که شما به ناحق به دیگری واگذار نمودید گمان نکنید که شما با این بیعت، این حق را به من واگذاردید، از اینروست که با کنایه می گوید: "هيچ كس به جز كسى كه شما او را امير خود گردانيد حق امارت بر شما را ندارد."

و نیز می خواهد بگوید: مگر یادتان رفته که ولایت و امامت، حق خداوندی است و اعطای آن به دیگری تنها در صلاحیت خداوند است. و اگر امروز این ولایت را می پذیرم، بواسطۀ آنست که این حق الهی بر گردن من است و نیز چون استیصال و ناچاری شما و خستگی و رنجودگی شما از جور و بی عدالتی خلفای پیشین، خصوص خلیفۀ سوم را می بینم. و نیز پس از 25 سال نسیان و فراموشی و عدول از حق، به اشتباه خویش پی برده و به ولایت و خلیفۀ حق، روی آورده اید

سخن در این مقال بسیار است که فعلاً به همین مقدار بسنده می کنم چرا که از قدیم می گویند: اگر در خانه کس است/ یک حرف بس است..

m_salehy;63845 نوشت:
و بدین سبب بود که ، زماني زمام امور را بدست گرفتند كه اقبال و خواست اكثريت جامعه آن روز براي ايشان محرز شد .
آنجا كه مي فرمايند:
" سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر نبود حضور آن جمعيت(بسيار) كه (براى بيعت با من) حاضر شدند و اتمام حجت بر من كه (براى رسيدن به مقاصد الهى و انجام وظيفه خود) ياور دارم و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در مقابل شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند ، بدون شك ريسمان شتر خلافت را بر كوهان آن مى‏انداختم و همچون گذشته از خلافت چشم مى‏ پوشيدم و آنگاه درمى‏يافتيد كه دنياى شما در نظر من از عطسه بز ماده‏اى كم ‏ارزش‏تر است " 42

اما در باب این فراز؛ این بیان نیز مؤیدی دیگر بر حق خلافت و جانشینی علی (ع) است که ادلۀ عقلی و نقلی آن در جای خود بسیار بحث شده و در این بحث، نیز اشارتی نمودیم.

در تفاوت علی (ع) با دیگر خلفاء و اصحاب و اطرافیان پیامبر، صرفنظر از علم خدادادی (انا مدینة العلم و علی بابها) و ...، عصمت الهی (انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) و حق ولایت و جانشینی اش (انما ولیکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون)، تنها زهد و دنیاگریزی اش برای تحقق عدالت واقعی در جامعه کافی است تا صالح ترین و کامل ترین شخصیت زمانۀ خویش باشد.

و اینکه نسبت به خلافت و حکومت بر مردم، با چنین ادبیاتی (دنياى شما در نظر من از عطسه بز ماده‏اى كم ‏ارزش‏تر است)سخن می گوید: حق مطلب، از اعماق وجودش و در اوج حق الیقین است، نه اینکه شعار بدهد. اما وقتی با نگاه وظیفه و تکلیف به این امر الهی می نگرد، نه اینکه مردم تکلیف و وظیفه ای بر دوشش بگذارند، می بینی ادبیاتش تغییر می کند و می گوید: (اگر نبود حضور آن جمعيت(بسيار) كه ((براى بيعت با من) حاضر شدند و اتمام حجت بر من كه (براى رسيدن به مقاصد الهى و انجام وظيفه خود) ياور دارم و پيمانى كه خداوند از علما گرفته است كه در مقابل شكمبارگى ظالم و گرسنگى مظلوم صبر نكنند) حکومت را نمی پذیرفتم. و آن را به اهل دنیا وا می گذاشتم.

دقت کنید، وقتی صحبت از تکلیف و وظیفه می اید و البته اتمام حجت (اینکه مردم فردا بجای سرزنش خودشان که علی را رها کردند و به راه پیروی از خلفای خودساخته رفتند، علی را سرزنش کنند که ما به تو روی اوردیم و با همۀ وجود ولایت و رهبری تو را طلب کردیم اما تو نپذیرفتی و از این قبیل سخنان)، علی (ع) حجت را بر خویش تمام می بیند و در حالیکه این مردم ناسپاس و بی ثبات و خود خواه را از عمق جان می شناسد، حکومت بر ایشان را که البته از لحاظ مشروعیت از ناحیۀ خداوندی از همان ابتدا برایش ثابت بوده، به ضمیمۀ مقبولیت و اقبال مردمی نموده و به قبول حکومت تن در می دهد.

موفق باشید ...:Gol:

صدیق;64182 نوشت:

... نه آنکه رسالت انبیاء و دین الهی فقط تا آنجا باشد که مردم را به بلوغ فکری و عقلی برساند و از ان بعد، رشتۀ ارتباط مردم به واسطۀ رشد و تکامل عقلی شان با منبع وحی قطع شود و به عبارتی انسان پس از رسیدن به این مرحله بی نیاز از وحی گردد.

1- مقصودتان از منبع، در عبارت "منبع وحی" کیست؟ خدا یا فرستاده او؟
2- از دیدگاه شما آیا انسان می تواند به درجه ای از رشد دست یابد که بتواند با خدا گفتگو کند و مستقیما کلام خدا را بشنود، یا اینکه این هدف در آفرینش انسان برای او مد نظر نبوده است؟

موضوع قفل شده است