اثبات خدا سخت تر از آن چیزی است که فکر میکنیم

تب‌های اولیه

66 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات خدا سخت تر از آن چیزی است که فکر میکنیم

سلام:Gol:

بنظر من به براهینی که برای اثبات خدا ذکر شده خیلی ایرادها میتوان گرفت .هر چند نمیتوان بر اساس نقص این برهان ها خدا را انکار کرد ولی برهانهای قوی تری برای اثبات خدا و توحید لازم است

مثلا برهان صدیقین که براساس آن همه موجودات به ممکن الموجود و واحب الوجود تقسیم میشوند اگر خوب فکر کنیم در واقع در همان ابتدای بحث موجودات به 2 دسته تقسیم میشوند: آفریده و آفریدگار !
ولی لفظ آنرا کمی عوض کرده و مسیر را کمی پرپیچ و خم کرده و نهایتا به این نتیجه جدید! میرسیم که بله ناچار باید خدایی باشد!!!

یا برهان نظم که دوست عزیزی( شکست ناپذیردر مناظره) بصورت مفصل آنرا به چالش کشیده است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3907
:Gig:

بستگی داره خدا رو بخواید برای کی اثبات کنید ...

فرزند ایران عزیز
پردیس صحیح می گوید عده ای هستند که بدلیل کینه شخصی ای که با مسئله دین و .. دارند نمی خواهند بپذیرند لذا شما مثلا به او بگوئی برای راه رفتن طبیعی نیاز هست پاهایت را بر زمین گذارده و راه بروی او روی دستانش ملق می زند و با دستانش راه می رود و می گوید این هم راه رفتن است پس طبیعی است.
وقتی می گوئی ما روی پاهایمان باید راه برویم می گوید این قرار دادی است من این قرار داد را قبول ندارم و یا می گوید در فضا شنا می کنند و ... سقسطه

شما اگر به آدمی برخوردی که واقعا درپی حقیقت بود می توانی با او بحث منطقی بکنی.
من به شخصه اگر این مطلب پیش بیاید خود آن شخص را شاهد وجود خدا می گیرم.

الیته این نظر شخصی بنده است من به هیچ عنوان براهین علیت و نظم و .. را بعنوان اصل دلیل اثباتی نمی شناسم چراکه دلایل محکمتری نیز وجود دارد.

دلیل محکمتر مانند
انسان ذاتا از نیکی لذت می برد همه نیکی را می پسندند و از پلیدی نفرت دارند این مسئله عمومی است و شامل همه مردم می گردد و از ابتدای خلقت قبل از اکتساب پلیدیها با او همراه بوده.
حتی پلید ترین افراد در برخورد با نیکی و نیکوئی زقبت نشان داده و از پلیدی ای که در حقشان و حتی حق دیگران می شود معترض می گردند. این نیکوئی پذیری ونیکی پسندی از ذات است و جنس این ذات از جنس خداوند متعال است.
حضور خداوند متعال در انسان باعث این رفتار از او می گردد همینطور ارتکاب گناه در انسان باعث ناراحتی استرس و مشکلات روحی میگردد چراکه با اصل انسان که از جنس خداوند سبحان است در تضاد کامل است.
ولی اگر همین شخص پلیدیها را از خود دورکند و عمل نیک انجام دهد مدام در لذت است چراکه این لذت هم جنس و همگن با ذات و و خداوند متعال است.

دیگر دلیل زیبائی پذیری و زشتی گریزی
انسانها بواسطه اینکه نیکی پسندند زیبائی پذیر هم هستند انسان چه پلید رفتار و چه نیک رفتار زیبائی را حمد و ستایش می کند و این عمومی است چراکه خداوند در اوست و خداوند مظهر زیبائی است

در بخش نیکوئی پسندی و زیبائی پذیری می توان به تمام صفاتت وحدانی که می شناسیم از خداوند متذکر شد.
این صفات در انسان هم موجود است
در سئوال کننده هم وجود دارد.
او نمی تواند حقیقتی که در او وجود دارد را منکر گردد.
در این جهانیکه هر انسانی سلیقه متفاوتی از خود ارائه می دهد در این صفات تمام آنها متفق القولند
این اتفاق مربوط به نوع خلقت آنها و جنس خلقت آنها است که خداوند متعال می باشد.
یاحق

با عرض سلام

اتفاقا در تنها چیزی که نمیتوان شک کرد وجود حضرت باریتعالی جل ثناوه است زیرا که از شدت پیدایی نهان گشته وزمین وزمان وخرد وکلان تجلیگاه حضرتش میباشند.


آیا کسی میتواند منکر وجود خودش شود ؟؟؟؟!!!!!!


قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آَبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ، قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10 و11 ابراهیم)


به کلمات یمن و باذن الله دقت کنید اینجا مساله توفیق و عنایت حضرت حق نمایان است که شامل همه نمیشود.


همچنین :


وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ

در عین حالیکه ایمان از عنایات حق تعالی بر بندگانش است(شرط کافی ) اما تعقل لازم است.


وبرای همه ناامیدان وبخت برگشتگان :

يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (39رعد)

فقط : دعا .... دعا .... دعا ....

pedramadi;37241 نوشت:
سلام:gol:

بنظر من به براهینی که برای اثبات خدا ذکر شده خیلی ایرادها میتوان گرفت .هر چند نمیتوان بر اساس نقص این برهان ها خدا را انکار کرد ولی برهانهای قوی تری برای اثبات خدا و توحید لازم است

مثلا برهان صدیقین که براساس آن همه موجودات به ممکن الموجود و واحب الوجود تقسیم میشوند اگر خوب فکر کنیم در واقع در همان ابتدای بحث موجودات به 2 دسته تقسیم میشوند: آفریده و آفریدگار !
ولی لفظ آنرا کمی عوض کرده و مسیر را کمی پرپیچ و خم کرده و نهایتا به این نتیجه جدید! میرسیم که بله ناچار باید خدایی باشد!!!

یا برهان نظم که دوست عزیزی( شکست ناپذیردر مناظره) بصورت مفصل آنرا به چالش کشیده است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3907
:gig:


ضمن عرض سلام و خوشامد
دوست عزیز مطلب از این قراری نیست که شما می فرمایید، براهین وجوب و امکان و صدیقین، برای اثبات واجب بذات وافی به مقصودند، راجع به اون اشکالی هم که فرمودین، چنین کاری مصادره به مطلوب نیست، ما در قدم اول می یایم و به حصر عقلی میگیم موجودات از این دو حال بیرون نیستند، دقت کنید فعلا نمی گیم که هر دو شق در خارج موجودند، بلکه می گیم از این دو حال خارج نیستند، بعد از اون در سیر استدلال نشون می دیم که باید واجب بذاتی داشته باشیم. هر موجودی یا واجب بذاته یا ممکن بذات، یعنی یا وقتی خودشو به تنهایی در نظر بگیریم هستی براش ضروریه(واجب بذات) و یا به خودی خود نه هستی براش ضروریه و نه عدم(ممکن بذات)، از یه منظر دیگه هر موجودی یا واجب بذاته یا واجب بالغیر، یعنی یا وقتی خودشو به تنهایی در نظر بگیریم هستی براش ضروریه (واجب بذات) و یا اینکه چنین نیست و بواسطه ی غیر خودش هستی براش ضروری شده(واجب بالغیر)...

pedramadi;37241 نوشت:
سلام:gol:

بنظر من به براهینی که برای اثبات خدا ذکر شده خیلی ایرادها میتوان گرفت .هر چند نمیتوان بر اساس نقص این برهان ها خدا را انکار کرد ولی برهانهای قوی تری برای اثبات خدا و توحید لازم است

مثلا برهان صدیقین که براساس آن همه موجودات به ممکن الموجود و واحب الوجود تقسیم میشوند اگر خوب فکر کنیم در واقع در همان ابتدای بحث موجودات به 2 دسته تقسیم میشوند: آفریده و آفریدگار !
ولی لفظ آنرا کمی عوض کرده و مسیر را کمی پرپیچ و خم کرده و نهایتا به این نتیجه جدید! میرسیم که بله ناچار باید خدایی باشد!!!

یا برهان نظم که دوست عزیزی( شکست ناپذیردر مناظره) بصورت مفصل آنرا به چالش کشیده است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3907
:gig:


به چالش کشیدن برهان نظم زحمت چندانی ندارد و اطلاعات زیادی هم نمی‌خواهد که تعجب کرده‌اید. نظم تقریباً ضعیف‌ترین برهان در اسلام است و قوی‌ترین برهان و کامل‌ترین، برهان صدیقین علامه طباطبایی است منتها چون تقریرش از همه سخت‌تر است و تقریر برهان نظم از همه ساده‌تر است، برهان نظم را معمولا تبلیغ می‌کنند. وگرنه این آقای به اصطلاح «شکست‌ناپذیر» اگر خیلی حرفی برای گفتن دارد بیاید اینجا با هم درباره برهان صدیقین بحث کنیم.

سلام

سوالی داشتم چرا همیشه باید برای ثبات خدا تلاش کنیم شما دلیل بیار خدا وجود نداره

seyedziya;37279 نوشت:
ضمن عرض سلام و خوشامد
دوست عزیز مطلب از این قراری نیست که شما می فرمایید، براهین وجوب و امکان و صدیقین، برای اثبات واجب بذات وافی به مقصودند، راجع به اون اشکالی هم که فرمودین، چنین کاری مصادره به مطلوب نیست، ما در قدم اول می یایم و به حصر عقلی میگیم موجودات از این دو حال بیرون نیستند، دقت کنید فعلا نمی گیم که هر دو شق در خارج موجودند، بلکه می گیم از این دو حال خارج نیستند، بعد از اون در سیر استدلال نشون می دیم که باید واجب بذاتی داشته باشیم. هر موجودی یا واجب بذاته یا ممکن بذات، یعنی یا وقتی خودشو به تنهایی در نظر بگیریم هستی براش ضروریه(واجب بذات) و یا به خودی خود نه هستی براش ضروریه و نه عدم(ممکن بذات)، از یه منظر دیگه هر موجودی یا واجب بذاته یا واجب بالغیر، یعنی یا وقتی خودشو به تنهایی در نظر بگیریم هستی براش ضروریه (واجب بذات) و یا اینکه چنین نیست و بواسطه ی غیر خودش هستی براش ضروری شده(واجب بالغیر)...

سلام ممنون از توجهتون
مشکل برهان صدیقین (البته از نظر من) از نوع نگرشی که به موجودات دارد ناشی میشود مثلا میتوانید موجودی مثل گوسفند را در نظر بگیرید خب این گوسفند را چه کسی به عرصه وجود آورده است؟
والدینش؟
چوپانش؟
علف و یونجه؟
شرایط محیطی مساعد؟
آب؟
خورشیدی که باعث رشد علوفه مورد نیازش شده؟
سگ گله ای که از والدینش در مقابل گرگها حفاظت کرده است؟
یا ....
واضح است که وجود هر موجودی به علل و عوامل بیشماری مربوط میشود که در تعامل با یکدیگر در نهایت باعث ایجاد آن میشوند و چه بسا خود این موجود به طریق مشابه در ایجادسایر موجودات سهیم باشد.
بنابراین شبکه پیچیده ای از ارتباطات بین موجودات عالم ائم از زنده و غیر زنده بوجود می آید که در هماهنگی و تعاملی تکامل یافته ،عالم هستی را تشکیل داده اند.بطوریکه علم بشر روز بروز برای آشکار شدن این روابط و استفاده از آنها یا ایجاد تغییراتی در آنها در جهت اهداف بشری در تلاش موفقیت آمیزی گام بر میدارد. از اینرو فکر میکنم فرض ارتباط یک به یک بین موجودات و علت و معلول قرار دادن آنها نسبت به هم منطقی نمی نماید.

خیر البریه;37274 نوشت:
با عرض سلام

اتفاقا در تنها چیزی که نمیتوان شک کرد وجود حضرت باریتعالی جل ثناوه است زیرا که از شدت پیدایی نهان گشته وزمین وزمان وخرد وکلان تجلیگاه حضرتش میباشند.


آیا کسی میتواند منکر وجود خودش شود ؟؟؟؟!!!!!!


قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آَبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ، قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا كَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (10 و11 ابراهیم)


به کلمات یمن و باذن الله دقت کنید اینجا مساله توفیق و عنایت حضرت حق نمایان است که شامل همه نمیشود.


همچنین :


وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ

در عین حالیکه ایمان از عنایات حق تعالی بر بندگانش است(شرط کافی ) اما تعقل لازم است.


وبرای همه ناامیدان وبخت برگشتگان :

يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (39رعد)

فقط : دعا .... دعا .... دعا ....

دوست عزیز

شما فرض کنید برای یک غیر مسلمان یا اصلا مادیگرا میخواهید وجود خدا رو اثبات کنید
فکر نمی کنم قرآن برای متقاعد کردن چنین فردی که هنوز در اثبات عقلی وجود خدا مانده است (توحید) به عنوان کتاب مقدس مسلمانان (نبوت) شاهد و معیار قابل قبولی باشد.
ممنون

bina88;37272 نوشت:
فرزند ایران عزیز
پردیس صحیح می گوید عده ای هستند که بدلیل کینه شخصی ای که با مسئله دین و .. دارند نمی خواهند بپذیرند لذا شما مثلا به او بگوئی برای راه رفتن طبیعی نیاز هست پاهایت را بر زمین گذارده و راه بروی او روی دستانش ملق می زند و با دستانش راه می رود و می گوید این هم راه رفتن است پس طبیعی است.
وقتی می گوئی ما روی پاهایمان باید راه برویم می گوید این قرار دادی است من این قرار داد را قبول ندارم و یا می گوید در فضا شنا می کنند و ... سقسطه

شما اگر به آدمی برخوردی که واقعا درپی حقیقت بود می توانی با او بحث منطقی بکنی.
من به شخصه اگر این مطلب پیش بیاید خود آن شخص را شاهد وجود خدا می گیرم.

الیته این نظر شخصی بنده است من به هیچ عنوان براهین علیت و نظم و .. را بعنوان اصل دلیل اثباتی نمی شناسم چراکه دلایل محکمتری نیز وجود دارد.

دلیل محکمتر مانند
انسان ذاتا از نیکی لذت می برد همه نیکی را می پسندند و از پلیدی نفرت دارند این مسئله عمومی است و شامل همه مردم می گردد و از ابتدای خلقت قبل از اکتساب پلیدیها با او همراه بوده.
حتی پلید ترین افراد در برخورد با نیکی و نیکوئی زقبت نشان داده و از پلیدی ای که در حقشان و حتی حق دیگران می شود معترض می گردند. این نیکوئی پذیری ونیکی پسندی از ذات است و جنس این ذات از جنس خداوند متعال است.
حضور خداوند متعال در انسان باعث این رفتار از او می گردد همینطور ارتکاب گناه در انسان باعث ناراحتی استرس و مشکلات روحی میگردد چراکه با اصل انسان که از جنس خداوند سبحان است در تضاد کامل است.
ولی اگر همین شخص پلیدیها را از خود دورکند و عمل نیک انجام دهد مدام در لذت است چراکه این لذت هم جنس و همگن با ذات و و خداوند متعال است.

دیگر دلیل زیبائی پذیری و زشتی گریزی
انسانها بواسطه اینکه نیکی پسندند زیبائی پذیر هم هستند انسان چه پلید رفتار و چه نیک رفتار زیبائی را حمد و ستایش می کند و این عمومی است چراکه خداوند در اوست و خداوند مظهر زیبائی است

در بخش نیکوئی پسندی و زیبائی پذیری می توان به تمام صفاتت وحدانی که می شناسیم از خداوند متذکر شد.
این صفات در انسان هم موجود است
در سئوال کننده هم وجود دارد.
او نمی تواند حقیقتی که در او وجود دارد را منکر گردد.
در این جهانیکه هر انسانی سلیقه متفاوتی از خود ارائه می دهد در این صفات تمام آنها متفق القولند
این اتفاق مربوط به نوع خلقت آنها و جنس خلقت آنها است که خداوند متعال می باشد.
یاحق

سلام
1- دوست عزیز هدف من از این تاپیک پاسخ به شبهاتی است که برای خودم در براهین اثبات خدا وجود دارد و می دانم و دیده ام که برای خیلی ها هم هنوز بطور کامل مساله توحید از نظر عقلی حل شده نیست ولی بدلایل مختلف حوصله پرداختن به آنرا نداشته یا به راههای دیگر شناخت خدا متمسک میشوند.نگرش نقادانه به براهین و تفکر در اسلام بطور ویژه در مسایل اعتقادی به سفسطه تعبیر نمیشود.
2- بحث نیکی طلبی زیبایی طلبی انسان که خیلی به این مبحث کلامی مربوط نمیشود اما در جای خود ایراداتی به آن وارد است یک نمونه اینکه طلب زیبایی به عنوان یک رفتار اولا شدیدا به محیط و آموزشهای فرد بستگی دارد. مثلا لذت و علاقه ای که یک نقاش سبک پست مدرنیسم به نقاشیهیای این سبک نشان میدهد برای خیلی از مردم شاید مضحک بنماید ام در نظر او زیباترین نقاشیهای دنیا باشد
3-( انسان با انجام گناه خودبخود ناراحت و دچار استرس روحی میشود) خب طبق این نظر شما مثلا در کشورهای غربی خانم هایی که پوشش موی سر را رعایت نمیکنند هر روز در اضطراب و افسردگی و ناراحنی بسر می برند چون مرتکب گناه شده اند و بر اساس فطرت پاکشان دچار عذاب وجدان می شوند...در حالیکه اینچنین نیست و چون از ابتدا این رفتار برای آنها گناه تعریف نشده است ،امری عادی مانند راه رفتن و خوابیدن و... محسوبش میکنند.
4- اشاره کوچکی به لذت در انجام نیکی و ترک پلیدی کردید که بد نیست بدانید لذت امروزه کاملا تعریف شده و بر اساس فعل و انفعالات بیوشیمیایی مغز در پاسخ به رویدادهای زندگی فرد اتفاق می افتد...همان مکانیسمی که باعث می شود یک نفر از انجام امور دینی احساس لذت ببرد، باعث میشود یک انسان اهل هنر از مشاهده یک اثر هنری لذت ببرد. یک ماجراجو از ارتفاع چندهزارپایی سقوط آزاد کند، یا یک هندو از تعظیم به یک گاو دچار احساس خوشایندی شود یا یک دانش آموز پس از قبولی درکنکور یا امتحان چنین حالتی را تجربه نماید.

گمنام;37399 نوشت:
سلام

سوالی داشتم چرا همیشه باید برای ثبات خدا تلاش کنیم شما دلیل بیار خدا وجود نداره


سلام

من ادعا میکنم در سیاره زحل 2 تا قصر دارم....باور نمیکنید ؟ ثابت کنید ندارم!
من ادعا میکنم یک درخت سخنگو دارم ... شما ثابت کن ندارم!
من ادعا میکنم تکه ای الماس توی مشتم دارم... شما ثابت کن چیزی در مشتم نیست!

دوست خوب اگر بحث به این شکل مورد نظر شما باشد دلیلی برای آمدن 124000 پیامبر نبود

اما هرکس ادعایی دارد بایر ادله و شواهد مستدل در اثبات ادعای خود بیاورد
پیروز باشید.

pardis;37245 نوشت:
بستگی داره خدا رو بخواید برای کی اثبات کنید ...

شما فرض کن برای کسی که نه به روح اعتقاد دارد نه به ماورای طبیعت و امٍثالهم یک فرد مادیگرای کافر بیخدای منطقی!

pedramadi;37537 نوشت:
سلام
1- دوست عزیز هدف من از این تاپیک پاسخ به شبهاتی است که برای خودم در براهین اثبات خدا وجود دارد و می دانم و دیده ام که برای خیلی ها هم هنوز بطور کامل مساله توحید از نظر عقلی حل شده نیست ولی بدلایل مختلف حوصله پرداختن به آنرا نداشته یا به راههای دیگر شناخت خدا متمسک میشوند.نگرش نقادانه به براهین و تفکر در اسلام بطور ویژه در مسایل اعتقادی به سفسطه تعبیر نمیشود.
2- بحث نیکی طلبی زیبایی طلبی انسان که خیلی به این مبحث کلامی مربوط نمیشود اما در جای خود ایراداتی به آن وارد است یک نمونه اینکه طلب زیبایی به عنوان یک رفتار اولا شدیدا به محیط و آموزشهای فرد بستگی دارد. مثلا لذت و علاقه ای که یک نقاش سبک پست مدرنیسم به نقاشیهیای این سبک نشان میدهد برای خیلی از مردم شاید مضحک بنماید ام در نظر او زیباترین نقاشیهای دنیا باشد
3-( انسان با انجام گناه خودبخود ناراحت و دچار استرس روحی میشود) خب طبق این نظر شما مثلا در کشورهای غربی خانم هایی که پوشش موی سر را رعایت نمیکنند هر روز در اضطراب و افسردگی و ناراحنی بسر می برند چون مرتکب گناه شده اند و بر اساس فطرت پاکشان دچار عذاب وجدان می شوند...در حالیکه اینچنین نیست و چون از ابتدا این رفتار برای آنها گناه تعریف نشده است ،امری عادی مانند راه رفتن و خوابیدن و... محسوبش میکنند.
4- اشاره کوچکی به لذت در انجام نیکی و ترک پلیدی کردید که بد نیست بدانید لذت امروزه کاملا تعریف شده و بر اساس فعل و انفعالات بیوشیمیایی مغز در پاسخ به رویدادهای زندگی فرد اتفاق می افتد...همان مکانیسمی که باعث می شود یک نفر از انجام امور دینی احساس لذت ببرد، باعث میشود یک انسان اهل هنر از مشاهده یک اثر هنری لذت ببرد. یک ماجراجو از ارتفاع چندهزارپایی سقوط آزاد کند، یا یک هندو از تعظیم به یک گاو دچار احساس خوشایندی شود یا یک دانش آموز پس از قبولی درکنکور یا امتحان چنین حالتی را تجربه نماید.

درباره موارد 2و3 اگر جواب می‌خواهید درباره بحث فطرت مطالعه کنید مثلا کتاب فطرت استاد مطهری اینجا بخواهیم پاسخ دهیم وقت می‌برد.

pedramadi;37544 نوشت:
شما فرض کن برای کسی که نه به روح اعتقاد دارد نه به ماورای طبیعت و امٍثالهم یک فرد مادیگرای کافر بیخدای منطقی!

تاپیک بزنید حتما بحث می‌کنیم اینجا نمی‌شود.

نقل قول:

فکر نمی کنم قرآن برای متقاعد کردن چنین فردی که هنوز در اثبات عقلی وجود خدا مانده است (توحید) به عنوان کتاب مقدس مسلمانان (نبوت) شاهد و معیار قابل قبولی باشد.


با سلام

دوست گرامی :

ما که اول از قرآن دلیل نیاوردیم ! ما گفتیم که اگر شما توانستید وجود خودتان را منکر شوید آنگاه خواهید توانست وجود خدای خالق را منکر شوید ودر آخر بحث هم استدلال انبیاء را در این رابطه از قرآن ذکر نمودیم .


اللهم اهدنا من عندک

pedramadi;37533 نوشت:
سلام ممنون از توجهتون
مشکل برهان صدیقین (البته از نظر من) از نوع نگرشی که به موجودات دارد ناشی میشود مثلا میتوانید موجودی مثل گوسفند را در نظر بگیرید خب این گوسفند را چه کسی به عرصه وجود آورده است؟
والدینش؟
چوپانش؟
علف و یونجه؟
شرایط محیطی مساعد؟
آب؟
خورشیدی که باعث رشد علوفه مورد نیازش شده؟
سگ گله ای که از والدینش در مقابل گرگها حفاظت کرده است؟
یا ....
واضح است که وجود هر موجودی به علل و عوامل بیشماری مربوط میشود که در تعامل با یکدیگر در نهایت باعث ایجاد آن میشوند و چه بسا خود این موجود به طریق مشابه در ایجادسایر موجودات سهیم باشد.
بنابراین شبکه پیچیده ای از ارتباطات بین موجودات عالم ائم از زنده و غیر زنده بوجود می آید که در هماهنگی و تعاملی تکامل یافته ،عالم هستی را تشکیل داده اند.بطوریکه علم بشر روز بروز برای آشکار شدن این روابط و استفاده از آنها یا ایجاد تغییراتی در آنها در جهت اهداف بشری در تلاش موفقیت آمیزی گام بر میدارد. از اینرو فکر میکنم فرض ارتباط یک به یک بین موجودات و علت و معلول قرار دادن آنها نسبت به هم منطقی نمی نماید.

با سلام
منظور من از برهان صدیقین تقریرهای این برهان در بستر حکمت متعالیه است، نه اون برهانی که بوعلی اسمش رو صدیقین می ذاره، بگذریم اینها مهم نیست، شما به مطلب علاقه دارید اما باید مطالب رو دقیق تر دنبال کنین، در تاپیک پایین من کتاب آموزش فلسفه رو آپلود کردم و توضیحاتی راجع بهش دادم:
دانلود کتاب آموزش فلسفه ی آیت الله مصباح یزدی


اما راجع به مطلبی که آوردین، بحث ما در اینجا روی علت هستی بخشه، علت هستی بخش گوسفند، هیچ کدوم از اموری که برشمردین نیست، بلکه چیزی فراتر از اون، در طول اون، و در باطن اونه، (به یه معنا از تقدم)علت بر معلول خودش تقدم داره، علت یه شی از این جهت که علت اون شی است، نمی تونه معلول اون شی واقع بشه، چرا که چنین چیزی مستلزم تقدم شی بر خودشه، توضیح اینکه، همونطور که گذشت، علت بر معلول خودش تقدم داره، حالا اگه علت چیزی، معلول اون هم باشه، لازم می یاد که متاخر از اون شی هم باشه، و در نتیجه اون شی مقدم بر خودش میشه، تقدم شی بر خودش هم محاله، چرا که مستلزم اجتماع نقیضینه، یعنی در همون مقامی که اون شی نیست اون شی هست!...
اما خود قانون علیت، قانون علیت می گه که "هر ممکنی به امکان خاص نیازمند چیزی غیر خودشه که وجود اون رو ضروری کنه"، تعریف ممکن به امکان خاص هم که در پست قبلی گذشت، خود قانون علیت یه قاعده ی عقلیه و عقل با تامل در مضمون اون و از جمله مفهوم ممکن بذات اون رو تصدیق می کنه، ملاک نیاز به علت هم همون امکان خاصه، یعنی هر موجود ممکنی از این جهت که ممکنه نیاز به علت داره...

seyedziya;37694 نوشت:
با سلام
منظور من از برهان صدیقین تقریرهای این برهان در بستر حکمت متعالیه است، نه اون برهانی که بوعلی اسمش رو صدیقین می ذاره، بگذریم اینها مهم نیست، شما به مطلب علاقه دارید اما باید مطالب رو دقیق تر دنبال کنین، در تاپیک پایین من کتاب آموزش فلسفه رو آپلود کردم و توضیحاتی راجع بهش دادم:
دانلود کتاب آموزش فلسفه ی آیت الله مصباح یزدی


اما راجع به مطلبی که آوردین، بحث ما در اینجا روی علت هستی بخشه، علت هستی بخش گوسفند، هیچ کدوم از اموری که برشمردین نیست، بلکه چیزی فراتر از اون، در طول اون، و در باطن اونه، (به یه معنا از تقدم)علت بر معلول خودش تقدم داره، علت یه شی از این جهت که علت اون شی است، نمی تونه معلول اون شی واقع بشه، چرا که چنین چیزی مستلزم تقدم شی بر خودشه، توضیح اینکه، همونطور که گذشت، علت بر معلول خودش تقدم داره، حالا اگه علت چیزی، معلول اون هم باشه، لازم می یاد که متاخر از اون شی هم باشه، و در نتیجه اون شی مقدم بر خودش میشه، تقدم شی بر خودش هم محاله، چرا که مستلزم اجتماع نقیضینه، یعنی در همون مقامی که اون شی نیست اون شی هست!...
اما خود قانون علیت، قانون علیت می گه که "هر ممکنی به امکان خاص نیازمند چیزی غیر خودشه که وجود اون رو ضروری کنه"، تعریف ممکن به امکان خاص هم که در پست قبلی گذشت، خود قانون علیت یه قاعده ی عقلیه و عقل با تامل در مضمون اون و از جمله مفهوم ممکن بذات اون رو تصدیق می کنه، ملاک نیاز به علت هم همون امکان خاصه، یعنی هر موجود ممکنی از این جهت که ممکنه نیاز به علت داره...

با سلام

مشکل اینجاست که شما تاکید دارید که همه موجودات در طول هم هستند و برای ایجاد یک موجود حتما بایستی رابطه یک به یک بصورت مقدم و موخر وجود داشته باشد اما به نظر من لزوما اینگونه نیست و با نگرش در موجودات اطرافمان ( چه زنده و چه غیر زنده) اتفاقا متوجه میشویم که تقدمی در اکثر موارد بدانگونه که ذکر کردید موجود نیست.

ضمن آنکه آنگونه که شما از (هستی) یاد می کنید منظورتان ایجاد موجودات از عدم توسط پروردگار یا علت واجب الوجود است که امروزه با توجه به نظریه علمی ثابت بودن مقدار ماده و انرژی در جهان همخوانی ندارد.

pedramadi;37827 نوشت:
با سلام

مشکل اینجاست که شما تاکید دارید که همه موجودات در طول هم هستند و برای ایجاد یک موجود حتما بایستی رابطه یک به یک بصورت مقدم و موخر وجود داشته باشد اما به نظر من لزوما اینگونه نیست و با نگرش در موجودات اطرافمان ( چه زنده و چه غیر زنده) اتفاقا متوجه میشویم که تقدمی در اکثر موارد بدانگونه که ذکر کردید موجود نیست.

ضمن آنکه آنگونه که شما از (هستی) یاد می کنید منظورتان ایجاد موجودات از عدم توسط پروردگار یا علت واجب الوجود است که امروزه با توجه به نظریه علمی ثابت بودن مقدار ماده و انرژی در جهان همخوانی ندارد.

سلام علیکم
راجع به مطلب اول، باید در همون مطالب قبلی تامل کنین، ابتدا باید برداشت بهتری از مطالب قبلی پیدا کنین، در غیر اینصورت بهتره تفصیل ندم...
اما راجع به تعارض مخلوق بودن عالم طبیعت و قانون بقا، ظاهرا شما از خلق عالم طبیعت حدوث زمانی عالم طبیعت رو می فهمید که درست نیست، الگوی هستی شناختی که در بستر اون براهینی مثل وجوب و امکان طرح میشه با قانون بقا تعارضی نداره...

سلام مجدد
ظاهرا عدم آشنایی دوستان با نظریه ثابت بودن ماده و انرژی بحث را از مسیر منحرف میکند پس بد نیست به اجمال توضیح بدم:

بر اساس نظریه بقا مقدار ماده و انرژی در هستی ثابت است اما این دو قابل تبدیل به هم می باشند بنابراین هیچگاه ماده بوجود نیامده یا معدوم نمیگردد بلکه به شکل دیگری از ماده یا نوعی انرژی تبدیل میگردد. در مورد انرژی هم همینطور است.بنابر این با واژه تبدیل سروکار داریم و نه خلقت.

اما نظر الهیون چیزی دیگر است آنان معتقدند که از ازل جز ذات باری تعالی وجودی نبوده است و خداوند بنا بر قابلیت و ظرفیت وجودی هر موجودی، آنرا خلق کرده است ( تدریجی یا دفعی) بنابراین

یا باید بپذیریم که ابتدایی ترین موجود از عدم و توسط خداوند خلق شده است

و یا اینکه خداوند جزیی از وجود خود را به عنوان هسته خلقت جهان و موجودات قرار داده است چون جز او وجود دیگری موجود نبوده که خمیر مایه جهان شود.

فرض اول با نظر بقای ماده و انرژی در تضاد است ضمن آنکه نیاز به خالق را ضروری نمی ببیند چرا که انسان و حتی بسیاری از حیوانات و پدیده ها نیز تبدیل ماده به انرژی و بالعکس را بصورت روزمره انجام میدهند.

و فرض دوم نیز با صفت هایی که الهیون به آن معتقدند و خدا را موجودی بسیط ( فاقد اجزا ) می دانند در تعارض است

pedramadi;37999 نوشت:
سلام مجدد
ظاهرا عدم آشنایی دوستان با نظریه ثابت بودن ماده و انرژی بحث را از مسیر منحرف میکند پس بد نیست به اجمال توضیح بدم:

بر اساس نظریه بقا مقدار ماده و انرژی در هستی ثابت است اما این دو قابل تبدیل به هم می باشند بنابراین هیچگاه ماده بوجود نیامده یا معدوم نمیگردد بلکه به شکل دیگری از ماده یا نوعی انرژی تبدیل میگردد. در مورد انرژی هم همینطور است.بنابر این با واژه تبدیل سروکار داریم و نه خلقت.

اما نظر الهیون چیزی دیگر است آنان معتقدند که از ازل جز ذات باری تعالی وجودی نبوده است و خداوند بنا بر قابلیت و ظرفیت وجودی هر موجودی، آنرا خلق کرده است ( تدریجی یا دفعی) بنابراین

یا باید بپذیریم که ابتدایی ترین موجود از عدم و توسط خداوند خلق شده است

و یا اینکه خداوند جزیی از وجود خود را به عنوان هسته خلقت جهان و موجودات قرار داده است چون جز او وجود دیگری موجود نبوده که خمیر مایه جهان شود.

فرض اول با نظر بقای ماده و انرژی در تضاد است ضمن آنکه نیاز به خالق را ضروری نمی ببیند چرا که انسان و حتی بسیاری از حیوانات و پدیده ها نیز تبدیل ماده به انرژی و بالعکس را بصورت روزمره انجام میدهند.

و فرض دوم نیز با صفت هایی که الهیون به آن معتقدند و خدا را موجودی بسیط ( فاقد اجزا ) می دانند در تعارض است

با سلام
دوست عزیز من با قانون بقا آشنا هستم، مشکل اینجاست که شما اونطور که باید با فلسفه ی اسلامی آشنا نیستین، بنا به دوام فیض و مقدمات دیگه، عالم طبیعت قدیم زمانیه، از طرف دیگه، همچنانکه پیش از این هم اشاره شد، ملاک نیاز به علت امکانه نه حدوث زمانی، و این امر قدیم بنا به امکان ذاتیش، همواره در هستی خودش نیازمند حق تعالی است، این مطالب مقدمات سنگینی نیاز داره، اگه فرصت می کنین بهتره یه دوره این مباحث رو کار کنین...

با سلام

خب ظاهرا همانطور که از عنوان این تاپیک بر میاد واقعا به قول شما مقدمات سنگینی برای شناخت و اثبات وجود ذات الهی نیاز است و حداقل این گفته مولانا که : آفتاب آمد دلیل آفتاب در این مورد موضوعیت ندارد.

اما به نظر من این مساله نباید اینقدر پیچیده باشد و ذات الهی برای اثبات خودش قطعا دلیلی عقلی - منطقی که برای عامه مردم مثل من که با فلسفه و بحث های آکادمیک آن آشنایی ندارند قابل فهم و ملموس باشد بطوریکه نیاز به گذراندن یک دوره فلسفه اسلامی و مقدمات سنگین ! نباشد حتما قرار داده است که ظاهرا هنوز توسط علما مکشوف نشده است. وگرنه واجب بودن تحقیق و تفحص در خصوص اصول اعتقادی و نهی از تقلید آن از عالمان و فلسفه خوانده ها و امثالهم از سوی خداوند دستور داده نمی شد.

فکر میکنم فلاسفه فقط با پیچیده کردن موضوع و آوردن تعاریف و اصطلاحات نامانوس و بازی با کلمات و ارائه نظریات صرفا تئوری که قابل تطبیق با علوم و دستاوردهای علمی بشر نیست سعی دارند که با برهان و ادله و ... مثلا ثابت کنند که 1+1 ممکن است 3 یا حتی بینهایت شود با این توجیه که شاید این 1 واجب الوجود و آن1 ممکن الوجود باشد.

به هر حال من به پاسخ سوالم در این فروم نرسیدم و بعید می دانم که برای فهم آن هم به گذراندن یک دوره فلسفه اسلامی بپردازم ...بنابراین یا من نسبت به عموم مردم که بطورقطع وجود خدا را باور دارند کندذهن تر هستم . یا اینکه اکثر مردم در این خصوص هنوز فرصت تفکر پیدا نکردخه اند و بر اساس تقلید یا دللایل شهودی که نیازی به اندیشیدن در آن نیست به وجود باری تعالی صحه می گذارند

راستی در صورتی که اظهارات من حمل بر شبهه افکنی یا توهین به اصول اعتقادی یا .... میشود از مدیر انجمن خواهش میکنم موضوع را ببندندد.

در پایان هم از همه دوستانی که نظر دادند. خصوصا sayedziya ممنونم

..با سلام..

..در مورد خلقت و نظرات دانشمندان و موضوعات مربوط به ان حقیر مطالبی در سایت ایران کلابز مرقوم داشتم وبرای اینکه دوستان دیگر نیز استفاده نمایند انها در این مکان درج می کنم انشاالله مفید دوستان باشد...

بسم الله الرحمن الرحیم:
....در عصر ما بالا رفتن سطح دانش توده ها این مجال را به ما می دهد که اسلام را به عنوان یگانه عامل نجات و تنها ایده ای که بشریت را به ارمانهای واقعی خود می رساند معرفی کنیم.
با اینکه کتابهای فراوانی درباره شناخت افریدگار جهان نوشته شده و شاید دهها تن مرکب !برای این منظور به کار رفته ولی نمی دانم چگونه اظهار تاسف کنم دلائلی که پروردگار خودش برای اثبات ذات خود اورده هنوز کاملا مورد بحث و تالیف قرار نگرفته است.
شناخت خدا از دو راه امکان دارد :
1-از راه عقل
2-از راه وجدان

وقتی که ما از راه دوم در جستجوی خدا هستیم می خواهیم ثابت کنیم که انسان دارای حس خدا شناسایی هست و شناخت خدا به صورت غریزه در انسان هست.
ایا این بحث بیهوده نیست؟
ممکن است شما بگویید بحث کردن در وجود امر وجدانی؛ بی نتیجه است چون اساسا چنین وجدانی یا در انسان وجود داردو یا وجود ندارد؛ اگر وجود دارد دیگری نیازی به استدلال نیست و اگر وجود ندارد با استدلال و برهان (وجدان) در انسان ایجاد نمی شود؛ بلکه می توان گفت نیاز امر وجدانی باثبات ؛نشانه عدم ان است.
در پاسخ به این اشکال باید گفت غرایز انسان بر دو نوع است:
1-غرایز مادی :
که برای تامین نیازهای بدن و بقا نسل در نهاد انسان قرار داده شده است؛مانند میل بغذا و ازدواج و سایر غرایزی که انسان با سایر حیوانات شرکت دارند.
2-غرایز معنوی :
مانند نوع دوستی؛ازادی خواهی ورحم و مروت و احسان وشفقت وسایر عواطف انسانی که نوع بشر را از سایر حیوانات جدا می کند و امتیاز و شرافت واقعی انسان بر سایر حیوانات در صورتی محقق می شود که این صفات در وی به مرحله ظهور می رسد.
و بطور خلاصه انسان معجونی است از غرائز متضاد(خواسته های معنوی وکششهای نفسانی) وهمین تالیف و ترکیب است که راه ترقی و تکامل مافوق تصوری را برای او هموار نموده است پیوسته بین این دو دسته از خواسته ها و کششهای انسان کشمکش و جنگ است تابالاخره یکی از این دو دسته پیروز شود و بر دیگری چیره گردیده اثار خود را بر صفحه زندگی انسان پیاده نماید.
ولی متاسفانه در بیشتر موارد پیروزی با غرایز مادی است و وجدان معنوی مقهور و لگدمال غرایز حیوانی می گردد در این هنگام غرایز معنوی مورد تردید بلکه فراموشی و انکار قرار میگیرد.
حال چرا مادیین از فطرت خداشناسی خود منحرف شدند اهان:
1-خرافات تورات وانجیل 2-بطور کلی تمام خرافاتی که از این کتابها به نام خداو دین بر مردم تحمیل می شود3-تضادین خدای کلیسا و دانش جدید4-ودو جهت که نقش عمده در گرایش به مادیگری دارند:
یکی نارساییهای اقتصادی ایینهای تحریف شده و ساختگی ودیگر روحانیون جاه طلب و شکم پرست که با خداوند زمین و جلادان زمانه ساخته بکمک هم از توده ها بهره کشی می کردند.
تا انجا که دادگاهی به نام تفتیش عقاید تاسیس نموده و کار این دادگاه لعنتی به جایی رسید که بنوشته بعضی از دانشمندان 300000 نفر دانشمند خدمتگذار به اجتماع را در زیر شکنجه فلج و نابود ساخت و 32000 نفر از انها را نیز طعمه اتش ساخت.
حال برویم سر مناظره امام صادق و دانشمند مادی
مادی :موجودات از چه افریده شده اند؟
امام:از چیزی افریده نشده اند (سابقه نیستی دارند)
مادی :چگونه از عدم؛وجود؛واز نیست؛هستی به وجود می اید؟؟!
امامنگفتم موجودات از عدم ساخته شده اند تا این اشکال پیش اید ؛بلکه ان انچه من گفتم این بود.که موجودات سابقه نیستی دارند ؛نبوده اند وبود شده اند) زیرا دو فرض بیشتر نداریم یا باید بگوییم مواد و عناصر جهان ازلی است یا بگوییم جهان هستی اسا سا حادث است.(شما صورت دوم را قبول نداری) و می خواهی بگویی مواد جهان از ازل بوده ولی این پندار درست نیست زیرا(با دقت بخوان):
اولااگر مواد جهان ازلی باشد لازم می اید که موجود ازلی ؛یعنی ان وجودی که هستیش از خود اوست و در هستی نیاز به علت ندارد؛وغنای محض است ؛دستخوش تغییر وزوال باشد؛واین عقلا محال است!)(یعنی چگونه این موجودات مادی که زوال دارند از ازل بوده اند(عجبا)!!!!!).
ثانیاان ماده قدیم یک جوهر بیش نیست و یک رنگ بیش ندارد پس این رنگهای مختلف و جواهر کثیره موجود؛ در این جهان از کجا امد)(خوب دقت کن خوش تیپ)
ثالثا:اگر مواد وعناصر ازلی عالم؛زنده ذاتی بوده اند چگونه ممکن است مرگ بر انه عارض می شود ؟و اگر ذاتا فاقد حیات بوده اند حیات چگونه به وجود امد(هاننن!!!!!!)
واگر بگویی موجودات زنده از از عناصر زنده وموجوات فاقد حیات از عناصر فاقد حیات به وجود امده اند خواهیم گفت: اساسا ذاتی که فاقد حیات است نمی تواند از ازل باشد (وهستی او از خودش)...(لطفا دقت نمایید)
مادی:اگر این طور است که می فرمایید چرا گفته اند که موجودات از ازلی هستند؟؟؟؟؟؟؟
امام:قائل شدن به ازلیت اشیا گفتار کسانی است که مدبر اشیا را انکار نمودند وفرستادگان خدا را تکذیب کردند وکتابهای انان را افسانه پیشینیان خواندند وبرای خود ایینی مورد پسند خود اختراع کردند.....
1-(بحار جلد 10 ص 166)
در اخر اینکه پایه گذاران و کله گنده های این تفکر در پایان عمر نتوانستند پا روی فطرت خود بگذارند (و عاجزانه اعتراف به وجود خداوند پاک کردن) حال تو که الفبای این علم را هم نمی دانی به عمد خود را در معرض فحش و ناسزای دیگران قرار نده واگر دنبال جایی برای وقت گذرانی و تفریح هستی اینترنت پر است از این جاها.....
برای نمونه:
(دیدرو):فیلسوف ماترلیست واتئیست قرن هجده فرانسه که پیروان مکتب مادی ؛او را از بزرگترین فلاسفه مادی می دانند در پایان کتابی که در اصالت و واقعیت ماده یا (ماتریالیسم) نوشته؛ در نتیجه فشار وجدان چند جمله نگاشته که با نگاشتن ان تمام گفته های خود را در ان کتاب پس گرفته و ان جملات این است:
(خدایا!!!بیان خود را از طبیعت اغاز کردم که خدا پرستان معتقدند صنع توست وبه تو ختم می کنم که نامت در نزد اهل زمین خدا است ؛خدایا اندیشه ام را بر این می گذارم که تو هستی و بر حال من واقف و بر ضمیرم اگاهی..... .(خداشناسی و افکار روز صفحه 10 ) وهمچنین میکاییل فارادی ورومین و... ....

ادامه:

معمای هستی را چگونه حل کنیم؟
این معما از مسائلی است که قرنها فکر بشر را به خود مشغول ساخته و ارا و عقائد بیشماری را نسبت به علت و منشا جهان هستی بوجود اورده است.
حال تغریبا به بررسی تمام فرضیاتی می پردازیم که راجع به منشا جهان هستی قابل تصور است.
1-جهان هستی ازلی است و نیازمند به علت نیست.
2-جهان حادث است بدون علت.
3-هستی نیازمند به علت است ولی سلسله علل نامتناهی است بنابر این نیاز به علت نخستین نیست.(همانطور که ملاحظه می کنید در این سه فرض علت اولیه به طور کامل مورد انکار قرار گرفته ).
4-علت پیدایش زمین خود اوست.
5-انرژی ازلی پدید اورنده جهان است.
6- طبیعت سازنده هستی است
7-افریننده هستی خداست.
حال به صورت مختصر در مورد هر یک صحبت میکنیم!!
ایا جهان همیشه بوده است؟؟؟؟
ازلی بودن جهان دو تصور دارد.
1-جهان به همین صورتی که الان می بینیم از ازل بوده و تا ابد پایدار است.
2-صورت فعلی جهان حادث است ولی عناصر و موادی که این نظام را به وجود اورده اند ازلی و ابدی هستند
اما فرض اول ازلیت جهان به صورت فعلی) مسلما صحیح نیست زیرا اولا:هیچ گونه دلیلی بر اثبات این فرضیه وجود ندارد وثانیا:با پیشرفت علوم بطلان قطعی ان ثابت گردیده است. فرانک الن(دکتر از دانشگاه کرنل استاد فیزیک زیستی ) میگوید:قانون ترمو دینامیک ثابت کرده است که جهان پیوسته رو به وضعی روان است که در ان تمام اجسام به درجه حرارت پست مشابهی می رسند ودیگر انرژی قابل مصرف وجود نخواهد داشت.
در ان حالت دیگر زندگی غیر ممکن خواهد بود اگر جهان اغازی نداشت و از ازل موجود بود باید پیش از این چنین حالت مرگ و رکود حادث شده باشد خورشید سوزان و ستارگان و زمین اکنده از زندگی گواه صادق است بر اینکه اغاز جهان در زمان اتفاق افتاده و لحظه خاصی از زمان اغاز پیدایش ان بوده بنابر این نمی تواند جز افریده باشد یک علت بزرگ نخستین یا یک خالق ابدی بر همه چیز داناو توانایی ناچار باید باشد که جهان را ساخته باشد(اثبات وجود خدا ص 19-18) .
ادوارد لوترکیسل(استاد علوم و دکتر در حقوق از دانشگاه کالفرنیا) چنین اظهار نظر میکند:طبق قانون انترپی(در علم ترمودینامیک در مورد ان بحث شده) همواره حرارت از اجسام گرم به طرف اجسام سرد جاری می شود و این جریان نمی تواند خود به خود بطور معکوس انجام شود...اگر جهان ازلی بود از مدتها پیش حرارت تمام اجسام با هم مساوی میشد و نیروی قابل استفاده باقی نمی ماند در نتیجه هیچ فعل و انفعال شیمیایی انجام نمی گرفت و حیات در روی زمین غیر ممکن می شد ولی ما می بینیم که فعل و انفعالات شیمیایی ادامه دارند و حیات روی زمین ممکن است پس بدون قصد و توجه علوم ثابت می کنند که جهان ابتدایی داشته و بین ترتیب ضرورت وجود خدا را ثابت می کنند چون هیچ شی حادثی نمی تواند خود به خود حادث شود....(اثبات وجود خدا ص 55).
بلکه از این بالاتر دانشمندان جدید بر اساس ازمایشهایی عمر جهان هستی را تایین می نمایند.
پیترو استونر(عالم نجوم و ریاضی دردانشگاه کالیفرنیا) می گوید(علوم تا به حال عمر خیلی از چیزها را حساب کرده مثل عمر زمین و عمر سنگهای شهابی وعمر ماه و عمر افتاب و عمر کهکشان ما و عمر دنیا ؛مدت لازم برای ترکیب و تجزیه و مواد محتمله عناصر مختلف.تقریبا عمر تمام اینها بهم نزدیک یعنی در حدود شش بیلیون سال است(اثبات وجود خداص 160).
دونالد رابرت کار(متخصص ژئوشیمی متخصص عمر طبقات زمین با استفاده از رادیو اکتیو و جریانات هسته ای ) گوید:
در مطالعه شیمی زمینی دو نکته مهم توجه من را جلب می کند یکی تایین لحظه ایجاد است ....برای تایین تاریخ پیدایش اجسام چند طریقه موجود است که همه نتایج دقیقی می دهند. همچنین با محاسبات نجومی که بعمل امده عمر جهان را نیز تایین کرده اند. که در حدود پنج بیلیون سال قبل بوده است .و با توسعه این مباحث و دلایل مفهوم ازلی و ابدی بودن جهان از بین می رود اگر جهان ابدی بود هیچ عنصر رادیو اکتیوی یافت نمی شد این نتیجه را نیز می توان از قانون دوم ترمو دینامیک نیز به دست اورد(اثبات وجود خدا ص 155و55 در مقاله ادوارد لوترکیسل نظیر همین استد لال ذکر شده است.
اما فرض دوم (ازلیت عناصر و مواد اصلی جهان)
این فرض یکی از مهمترین حربه مادیین است و مانند فرض اول نیست که هیچ گونه استدلالی بر ان نشده باشد زیرا طرفداران بنظریه لاوازیه راجه به بقا ماده استدلال می نماید.
انشاالله در وقت بعد به بررسی این فرضیه می پردازیم.

erfan_alavi;39164 نوشت:
..با سلام..

..در مورد خلقت و نظرات دانشمندان و موضوعات مربوط به ان حقیر مطالبی در سایت ایران کلابز مرقوم داشتم وبرای اینکه دوستان دیگر نیز استفاده نمایند انها در این مکان درج می کنم انشاالله مفید دوستان باشد...

بسم الله الرحمن الرحیم:
....در عصر ما بالا رفتن سطح دانش توده ها این مجال را به ما می دهد که اسلام را به عنوان یگانه عامل نجات و تنها ایده ای که بشریت را به ارمانهای واقعی خود می رساند معرفی کنیم.
با اینکه کتابهای فراوانی درباره شناخت افریدگار جهان نوشته شده و شاید دهها تن مرکب !برای این منظور به کار رفته ولی نمی دانم چگونه اظهار تاسف کنم دلائلی که پروردگار خودش برای اثبات ذات خود اورده هنوز کاملا مورد بحث و تالیف قرار نگرفته است.
شناخت خدا از دو راه امکان دارد :
1-از راه عقل
2-از راه وجدان

وقتی که ما از راه دوم در جستجوی خدا هستیم می خواهیم ثابت کنیم که انسان دارای حس خدا شناسایی هست و شناخت خدا به صورت غریزه در انسان هست.
ایا این بحث بیهوده نیست؟
ممکن است شما بگویید بحث کردن در وجود امر وجدانی؛ بی نتیجه است چون اساسا چنین وجدانی یا در انسان وجود داردو یا وجود ندارد؛ اگر وجود دارد دیگری نیازی به استدلال نیست و اگر وجود ندارد با استدلال و برهان (وجدان) در انسان ایجاد نمی شود؛ بلکه می توان گفت نیاز امر وجدانی باثبات ؛نشانه عدم ان است.
در پاسخ به این اشکال باید گفت غرایز انسان بر دو نوع است:
1-غرایز مادی :
که برای تامین نیازهای بدن و بقا نسل در نهاد انسان قرار داده شده است؛مانند میل بغذا و ازدواج و سایر غرایزی که انسان با سایر حیوانات شرکت دارند.
2-غرایز معنوی :
مانند نوع دوستی؛ازادی خواهی ورحم و مروت و احسان وشفقت وسایر عواطف انسانی که نوع بشر را از سایر حیوانات جدا می کند و امتیاز و شرافت واقعی انسان بر سایر حیوانات در صورتی محقق می شود که این صفات در وی به مرحله ظهور می رسد.
و بطور خلاصه انسان معجونی است از غرائز متضاد(خواسته های معنوی وکششهای نفسانی) وهمین تالیف و ترکیب است که راه ترقی و تکامل مافوق تصوری را برای او هموار نموده است پیوسته بین این دو دسته از خواسته ها و کششهای انسان کشمکش و جنگ است تابالاخره یکی از این دو دسته پیروز شود و بر دیگری چیره گردیده اثار خود را بر صفحه زندگی انسان پیاده نماید.
ولی متاسفانه در بیشتر موارد پیروزی با غرایز مادی است و وجدان معنوی مقهور و لگدمال غرایز حیوانی می گردد در این هنگام غرایز معنوی مورد تردید بلکه فراموشی و انکار قرار میگیرد.
حال چرا مادیین از فطرت خداشناسی خود منحرف شدند اهان:
1-خرافات تورات وانجیل 2-بطور کلی تمام خرافاتی که از این کتابها به نام خداو دین بر مردم تحمیل می شود3-تضادین خدای کلیسا و دانش جدید4-ودو جهت که نقش عمده در گرایش به مادیگری دارند:
یکی نارساییهای اقتصادی ایینهای تحریف شده و ساختگی ودیگر روحانیون جاه طلب و شکم پرست که با خداوند زمین و جلادان زمانه ساخته بکمک هم از توده ها بهره کشی می کردند.
تا انجا که دادگاهی به نام تفتیش عقاید تاسیس نموده و کار این دادگاه لعنتی به جایی رسید که بنوشته بعضی از دانشمندان 300000 نفر دانشمند خدمتگذار به اجتماع را در زیر شکنجه فلج و نابود ساخت و 32000 نفر از انها را نیز طعمه اتش ساخت.
حال برویم سر مناظره امام صادق و دانشمند مادی
مادی :موجودات از چه افریده شده اند؟
امام:از چیزی افریده نشده اند (سابقه نیستی دارند)
مادی :چگونه از عدم؛وجود؛واز نیست؛هستی به وجود می اید؟؟!
امامنگفتم موجودات از عدم ساخته شده اند تا این اشکال پیش اید ؛بلکه ان انچه من گفتم این بود.که موجودات سابقه نیستی دارند ؛نبوده اند وبود شده اند) زیرا دو فرض بیشتر نداریم یا باید بگوییم مواد و عناصر جهان ازلی است یا بگوییم جهان هستی اسا سا حادث است.(شما صورت دوم را قبول نداری) و می خواهی بگویی مواد جهان از ازل بوده ولی این پندار درست نیست زیرا(با دقت بخوان):
اولااگر مواد جهان ازلی باشد لازم می اید که موجود ازلی ؛یعنی ان وجودی که هستیش از خود اوست و در هستی نیاز به علت ندارد؛وغنای محض است ؛دستخوش تغییر وزوال باشد؛واین عقلا محال است!)(یعنی چگونه این موجودات مادی که زوال دارند از ازل بوده اند(عجبا)!!!!!).
ثانیاان ماده قدیم یک جوهر بیش نیست و یک رنگ بیش ندارد پس این رنگهای مختلف و جواهر کثیره موجود؛ در این جهان از کجا امد)(خوب دقت کن خوش تیپ)
ثالثا:اگر مواد وعناصر ازلی عالم؛زنده ذاتی بوده اند چگونه ممکن است مرگ بر انه عارض می شود ؟و اگر ذاتا فاقد حیات بوده اند حیات چگونه به وجود امد(هاننن!!!!!!)
واگر بگویی موجودات زنده از از عناصر زنده وموجوات فاقد حیات از عناصر فاقد حیات به وجود امده اند خواهیم گفت: اساسا ذاتی که فاقد حیات است نمی تواند از ازل باشد (وهستی او از خودش)...(لطفا دقت نمایید)
مادی:اگر این طور است که می فرمایید چرا گفته اند که موجودات از ازلی هستند؟؟؟؟؟؟؟
امام:قائل شدن به ازلیت اشیا گفتار کسانی است که مدبر اشیا را انکار نمودند وفرستادگان خدا را تکذیب کردند وکتابهای انان را افسانه پیشینیان خواندند وبرای خود ایینی مورد پسند خود اختراع کردند.....
1-(بحار جلد 10 ص 166)
در اخر اینکه پایه گذاران و کله گنده های این تفکر در پایان عمر نتوانستند پا روی فطرت خود بگذارند (و عاجزانه اعتراف به وجود خداوند پاک کردن) حال تو که الفبای این علم را هم نمی دانی به عمد خود را در معرض فحش و ناسزای دیگران قرار نده واگر دنبال جایی برای وقت گذرانی و تفریح هستی اینترنت پر است از این جاها.....
برای نمونه:
(دیدرو):فیلسوف ماترلیست واتئیست قرن هجده فرانسه که پیروان مکتب مادی ؛او را از بزرگترین فلاسفه مادی می دانند در پایان کتابی که در اصالت و واقعیت ماده یا (ماتریالیسم) نوشته؛ در نتیجه فشار وجدان چند جمله نگاشته که با نگاشتن ان تمام گفته های خود را در ان کتاب پس گرفته و ان جملات این است:
(خدایا!!!بیان خود را از طبیعت اغاز کردم که خدا پرستان معتقدند صنع توست وبه تو ختم می کنم که نامت در نزد اهل زمین خدا است ؛خدایا اندیشه ام را بر این می گذارم که تو هستی و بر حال من واقف و بر ضمیرم اگاهی..... .(خداشناسی و افکار روز صفحه 10 ) وهمچنین میکاییل فارادی ورومین و... ....


سلام

قبلا این مطلب رو گفته بودم که در اینجا هم لازم میبینم به خاطر پست erfan_alavi عزیز مجددا تکرار کنم:

بر اساس نظریه بقا مقدار ماده و انرژی در هستی ثابت است اما این دو قابل تبدیل به هم می باشند بنابراین هیچگاه ماده بوجود نیامده یا معدوم نمیگردد بلکه به شکل دیگری از ماده یا نوعی انرژی تبدیل میگردد. در مورد انرژی هم همینطور است.بنابر این با واژه تبدیل سروکار داریم و نه خلقت.

اما نظر الهیون چیزی دیگر است آنان معتقدند که از ازل جز ذات باری تعالی وجودی نبوده است و خداوند بنا بر قابلیت و ظرفیت وجودی هر موجودی، آنرا خلق کرده است ( تدریجی یا دفعی) بنابراین

یا باید بپذیریم که ابتدایی ترین موجود از عدم و توسط خداوند خلق شده است

و یا اینکه خداوند جزیی از وجود خود را به عنوان هسته خلقت جهان و موجودات قرار داده است چون جز او وجود دیگری موجود نبوده که خمیر مایه جهان شود.

فرض اول با نظر بقای ماده و انرژی در تضاد است ضمن آنکه نیاز به خالق را ضروری نمی ببیند چرا که انسان و حتی بسیاری از حیوانات و پدیده ها نیز تبدیل ماده به انرژی و بالعکس را بصورت روزمره انجام میدهند.

و فرض دوم نیز با صفت هایی که الهیون به آن معتقدند و خدا را موجودی بسیط ( فاقد اجزا ) می دانند در تعارض است

..یا ستار..
با سلام..

جناب pedramadi عزیز..

ابتدا ادامه مطلب را عرض می کنم سپس به گفته شما می پردازیم...

فقط یک نکته را در نظر بگیرید که لاوازیه بحث تبدیل را به کل هستی سریان داده است ؛واین یک سخن کلی است در حالی که این امر فقط در مورد موجودات مادی مصداق دارد.که البته چونین نظریه ای خارج از علوم طبیعی است..

یک مطلب دیگر وان اینکه چونین امری هیچ گاه ثابت نمی کند ؛که دیروزی نیز بوده است؛.به عبارتی خارج از بحث ازلی بودن ماده است فقط اثبات می کند که تعادل بین ماده وانرژی ثابت است(توجه کنید)..
ولی اینکه این ثبات مقوم به ذات است یا نه وابسته به چیزی دیگر است این خارج از بحث این علم است..

اما ادامه مطلب:

اما در مورد فرضیه دوم از بحث گذشته (ازلیت عناصر و مواد اصلی جهان) همانطور که گفتیم این فرض یکی از مهمترین حربه مادیین است .
(لاوازیه معتقد به بقای ماده بود او می گفت ماده فانی و حادث نمی شود و نظریه او تا دویست سال در دانشگا ه ها تدریس می شد و وسیله انحراف افکار بعضی از جوانان می گردید که انرا خطا تفسیر می کردند در حالیکه خودش منکر خدا نبود (راه تکامل).
برای اینکه نظریه لاوازیه وهمچنین مقصودش روشن شود مناسب است اجمالا با تاریخچه این نظریه اشنا شویم.
اشتاهل(1660-1734) گفته بود:ماده فراری به نام(فلوژستون) که همان اصل و روح اتش است در نهاد مواد سوختنی وجود دارد و در هنگام احتراق به صورت شعله از ان خارج می شود.
روئل که از شیمی دانها ی بزرگ و استاد لاوازیه بود نیز این نظریه را قبول اشت و ر راه اثبات ان خیلی کوشش می کرد.
لاوازیه که یکی از پایه گذاران علم شیمی جدید است سخنان استاد خود روئل و دانشمندان سابق را مورد مطالعه قرار داد و پیرامون انها دقت کرد تا اینکه پس از تحقیقات فراوان متوجه ش اعتقاد به فلوژستون اساسی ندارد . او در سال 1772 قطعه سرب را با نور خورشید که به وسیله یک عدسی متمرکز شده بود سوزاند و ملاحظه کرد وزنش زیاد شده است با خود گفت قسمتی از هوا با فلز ترکیب شده و وزن ان را افزوده است و اگر فلوژستون وجود اشت باید وزن ان کاسته می گردید پس باید تئوری فلوژستون را کنار گذاشت وی برای تایید نظریه خود اظهار داشت اگر سرب سوخته شده را حرارت دهیم هوای جذب شده را پس می دهدو دوباره به سرب تبدیل می شود.
لاوازیه در نتیجه تجربیات خویش بالاخره با صراحت اظهار داشت که مساله فلوژستون حقیقت ندارد ودر ضمن فعل و انفعالات شیمیایی همواره وزن اجسامی که وار عمل می شوند بربرابر است با وزن موادی که بدست می ایند یا به عبارت دیگر چیزی از بین نمی رود و چیزی اضافه نمی گردد.
همانطور که ملاحظه می کنید نظریه لاوازیه مربوط به اصل پیدایش ما ده و اینکه ایا ماده نیاز به افریننده دارد یا ندارد نیست بلکه فقط بطلان فر ضیه فلوژستون را اثبات می کند و ثابت می کند که در فعل و انفعالات شیمیایی چیزی از بین نرفته و چیزی اضافه نمی گردد واین هیچ منافاتی ندارد که قائل شود باینکه اصل ماده حادث است .
حال فرض می کنیم که نظریه او چنین بوده که ماده ازلی و ابدی است ما نمی توانیم این نظریه را بپذیریم و این نظریه نمی تواند گره گشای معمای هستی باشد زیرا:
اولا: همانطور که ضمنا بیان شد این فر ضیه به هیچ وجه با حدوث ماده منافات ندارد زیرا ممکن است این خصوصیات مربوط به پس از حدوث ماده باشد.
ثانیا:تجربیات و مطالعات و تحقیقات دانشمندانی که بعد از لا وازیه این نظر را مورد بر رسی قرار دادند پایه اصل بقا ماده را ویران نمود و ثابت شد که فرض اجسام و مواد فنا ناپذیر و غیر قابل زوال صحت ندارد.
پس از شکست اتم نظریه لاوازیه باطل و ثابت شد که عالم ماده مجمو عه ای از انر ژیهای متراکم بوده بشکلی که موجب پیدایش مواد گوناگون گردیده است.
(جان کلولند کوثرن)(استاد شیمی و صاحب کرسی رشته فیزیک و ریاضی از دانشگاه مینسوتا) می گوید:در شیمی این مطلب به دست امده که ماده روزی نابود می شود منتها نابودی پاره ای از مواد بی اندازه کند است و نابودی برخی دیگر بی اندازه تند بنابراین وجود ماده ازلی نیست و از این قرار نا چار اغازی داشته شواهدی از شیمی و علوم دیگر نشان می دهد که این اغاز کند و تدریجی نبوده بلکه بر خلاف پیدایش ماده ناگهانی صورت گرفته....(اثبات وجود خدا ص 44).
ثالثا:ثبوت این فر ضیه دلیل بر عدم لزوم علت اولیه و افریدگار نیست چون در فلسفه الهی با دلایل قطعی به ثبوت رسیده که ممکن ؛ولو ازلی هم باشد از حیث زمان ذاتا محتاج علت است بلکه عین نیاز و احتیاج است.
بر فرض از تمام اشکالات گذشته صرف نظر کنیم و فرضیه ازلیت ماده را بعنوان یک اصل مسلم قبول نماییم تازه نتیجه این می شود که برای جهان هستی با صورت فعلی یک علت ازلی (ماده) که هقیقتی بی شعور و ادراک است قائل شده ایم و قائلین به ازلیت ماده و عدم خالق روی مبنای خود باید بپذیرند که قائل به خدایی بی شعور و ادراک برای جهان هستند.
و بالاخره هر اشکالی که مادیین راجع به ازلین خدا دارند عینا به ازلیت ماده نیز وارد می گردد و بقول فرانک الن استاد فیزیک زیستی (این جهان از ازل وجود داشته با تصور افرینش یک جز مشترک دارد و ان اینکه:ماده بی جان و انرژی امیخته به انیا شخص خالق همیشه وجود داشته است در هیچ یک از این تصور اشکالی که بیش از تصور دیگر باشد دیده نمی شود).
بنابراین برای حل معمای هستی دو راه پیدا می شود و امر دائر می گردد بین اینکه قائل شویم به خدایی با شعور و درک یا خدایی بی شعور و ادراک(ماده!) در این صورت بدون تردید عقل ما را وادار باقرار به خدایی با شعور می نماید همانطور که تمام ذرات جهان هستی با صدایی رسا این حقیقت را باز گو می کنند.
ژانژاک رسو می گویدما نباید معتقد شویم که ماده بی جان بتواند مو جودات زنده بسیاری را بیا فریند و ضرورت و اتفاق کور ؛موجودات عاقل به وجود بیا ورد اصولا نباید این طور فکر کنیم که موجودی که فاقد عقل است می تواندچیز هاییکه مدرک و عقلند بیا فریند).
و بالاخره داویس می گوید (استنباطی که هیچ یک از علوم بشری نمی تواند ان را رد کند اینستکه(هیچ موجود مادی نمی تواند خود را بیافریند)(فیزیک دان دکتر در فلسفه رئیس قسمت اتمی کارخانه کشتی سازی نیو یورک).
اگر عالم می توانست خودش را خلق کند انوقت لا زم بود که دنیا خود حاوی خلقت باشد و ما بایستی قبول کنیم که عالم خودش خداست و در این صورت لزوم وجود خدا محروز می گردد)(اثبات وجود خدا ص 79).

erfan_alavi;39176 نوشت:
..یا ستار..
با سلام..

جناب pedramadi عزیز..

ابتدا ادامه مطلب را عرض می کنم سپس به گفته شما می پردازیم...

فقط یک نکته را در نظر بگیرید که لاوازیه بحث تبدیل را به کل هستی سریان داده است ؛واین یک سخن کلی است در حالی که این امر فقط در مورد موجودات مادی مصداق دارد.که البته چونین نظریه ای خارج از علوم طبیعی است..

یک مطلب دیگر وان اینکه چونین امری هیچ گاه ثابت نمی کند ؛که دیروزی نیز بوده است؛.به عبارتی خارج از بحث ازلی بودن ماده است فقط اثبات می کند که تعادل بین ماده وانرژی ثابت است(توجه کنید)..
ولی اینکه این ثبات مقوم به ذات است یا نه وابسته به چیزی دیگر است این خارج از بحث این علم است..

اما ادامه مطلب:

اما در مورد فرضیه دوم از بحث گذشته (ازلیت عناصر و مواد اصلی جهان) همانطور که گفتیم این فرض یکی از مهمترین حربه مادیین است .
(لاوازیه معتقد به بقای ماده بود او می گفت ماده فانی و حادث نمی شود و نظریه او تا دویست سال در دانشگا ه ها تدریس می شد و وسیله انحراف افکار بعضی از جوانان می گردید که انرا خطا تفسیر می کردند در حالیکه خودش منکر خدا نبود (راه تکامل).
برای اینکه نظریه لاوازیه وهمچنین مقصودش روشن شود مناسب است اجمالا با تاریخچه این نظریه اشنا شویم.
اشتاهل(1660-1734) گفته بود:ماده فراری به نام(فلوژستون) که همان اصل و روح اتش است در نهاد مواد سوختنی وجود دارد و در هنگام احتراق به صورت شعله از ان خارج می شود.
روئل که از شیمی دانها ی بزرگ و استاد لاوازیه بود نیز این نظریه را قبول اشت و ر راه اثبات ان خیلی کوشش می کرد.
لاوازیه که یکی از پایه گذاران علم شیمی جدید است سخنان استاد خود روئل و دانشمندان سابق را مورد مطالعه قرار داد و پیرامون انها دقت کرد تا اینکه پس از تحقیقات فراوان متوجه ش اعتقاد به فلوژستون اساسی ندارد . او در سال 1772 قطعه سرب را با نور خورشید که به وسیله یک عدسی متمرکز شده بود سوزاند و ملاحظه کرد وزنش زیاد شده است با خود گفت قسمتی از هوا با فلز ترکیب شده و وزن ان را افزوده است و اگر فلوژستون وجود اشت باید وزن ان کاسته می گردید پس باید تئوری فلوژستون را کنار گذاشت وی برای تایید نظریه خود اظهار داشت اگر سرب سوخته شده را حرارت دهیم هوای جذب شده را پس می دهدو دوباره به سرب تبدیل می شود.
لاوازیه در نتیجه تجربیات خویش بالاخره با صراحت اظهار داشت که مساله فلوژستون حقیقت ندارد ودر ضمن فعل و انفعالات شیمیایی همواره وزن اجسامی که وار عمل می شوند بربرابر است با وزن موادی که بدست می ایند یا به عبارت دیگر چیزی از بین نمی رود و چیزی اضافه نمی گردد.
همانطور که ملاحظه می کنید نظریه لاوازیه مربوط به اصل پیدایش ما ده و اینکه ایا ماده نیاز به افریننده دارد یا ندارد نیست بلکه فقط بطلان فر ضیه فلوژستون را اثبات می کند و ثابت می کند که در فعل و انفعالات شیمیایی چیزی از بین نرفته و چیزی اضافه نمی گردد واین هیچ منافاتی ندارد که قائل شود باینکه اصل ماده حادث است .
حال فرض می کنیم که نظریه او چنین بوده که ماده ازلی و ابدی است ما نمی توانیم این نظریه را بپذیریم و این نظریه نمی تواند گره گشای معمای هستی باشد زیرا:
اولا: همانطور که ضمنا بیان شد این فر ضیه به هیچ وجه با حدوث ماده منافات ندارد زیرا ممکن است این خصوصیات مربوط به پس از حدوث ماده باشد.
ثانیا:تجربیات و مطالعات و تحقیقات دانشمندانی که بعد از لا وازیه این نظر را مورد بر رسی قرار دادند پایه اصل بقا ماده را ویران نمود و ثابت شد که فرض اجسام و مواد فنا ناپذیر و غیر قابل زوال صحت ندارد.
پس از شکست اتم نظریه لاوازیه باطل و ثابت شد که عالم ماده مجمو عه ای از انر ژیهای متراکم بوده بشکلی که موجب پیدایش مواد گوناگون گردیده است.
(جان کلولند کوثرن)(استاد شیمی و صاحب کرسی رشته فیزیک و ریاضی از دانشگاه مینسوتا) می گوید:در شیمی این مطلب به دست امده که ماده روزی نابود می شود منتها نابودی پاره ای از مواد بی اندازه کند است و نابودی برخی دیگر بی اندازه تند بنابراین وجود ماده ازلی نیست و از این قرار نا چار اغازی داشته شواهدی از شیمی و علوم دیگر نشان می دهد که این اغاز کند و تدریجی نبوده بلکه بر خلاف پیدایش ماده ناگهانی صورت گرفته....(اثبات وجود خدا ص 44).
ثالثا:ثبوت این فر ضیه دلیل بر عدم لزوم علت اولیه و افریدگار نیست چون در فلسفه الهی با دلایل قطعی به ثبوت رسیده که ممکن ؛ولو ازلی هم باشد از حیث زمان ذاتا محتاج علت است بلکه عین نیاز و احتیاج است.
بر فرض از تمام اشکالات گذشته صرف نظر کنیم و فرضیه ازلیت ماده را بعنوان یک اصل مسلم قبول نماییم تازه نتیجه این می شود که برای جهان هستی با صورت فعلی یک علت ازلی (ماده) که هقیقتی بی شعور و ادراک است قائل شده ایم و قائلین به ازلیت ماده و عدم خالق روی مبنای خود باید بپذیرند که قائل به خدایی بی شعور و ادراک برای جهان هستند.
و بالاخره هر اشکالی که مادیین راجع به ازلین خدا دارند عینا به ازلیت ماده نیز وارد می گردد و بقول فرانک الن استاد فیزیک زیستی (این جهان از ازل وجود داشته با تصور افرینش یک جز مشترک دارد و ان اینکه:ماده بی جان و انرژی امیخته به انیا شخص خالق همیشه وجود داشته است در هیچ یک از این تصور اشکالی که بیش از تصور دیگر باشد دیده نمی شود).
بنابراین برای حل معمای هستی دو راه پیدا می شود و امر دائر می گردد بین اینکه قائل شویم به خدایی با شعور و درک یا خدایی بی شعور و ادراک(ماده!) در این صورت بدون تردید عقل ما را وادار باقرار به خدایی با شعور می نماید همانطور که تمام ذرات جهان هستی با صدایی رسا این حقیقت را باز گو می کنند.
ژانژاک رسو می گویدما نباید معتقد شویم که ماده بی جان بتواند مو جودات زنده بسیاری را بیا فریند و ضرورت و اتفاق کور ؛موجودات عاقل به وجود بیا ورد اصولا نباید این طور فکر کنیم که موجودی که فاقد عقل است می تواندچیز هاییکه مدرک و عقلند بیا فریند).
و بالاخره داویس می گوید (استنباطی که هیچ یک از علوم بشری نمی تواند ان را رد کند اینستکه(هیچ موجود مادی نمی تواند خود را بیافریند)(فیزیک دان دکتر در فلسفه رئیس قسمت اتمی کارخانه کشتی سازی نیو یورک).
اگر عالم می توانست خودش را خلق کند انوقت لا زم بود که دنیا خود حاوی خلقت باشد و ما بایستی قبول کنیم که عالم خودش خداست و در این صورت لزوم وجود خدا محروز می گردد)(اثبات وجود خدا ص 79).


با سلام
خب حالا که بحث لاوازیه پیش امد و ابطال نظریه وی به اختصار به آن میپردازم و در ادامه نظریه تکمیلی انیشتین:

تا چندی پیش دو اصل کلی و مستقل از یکدیگر پایه دانش جدید را تشکیل می‌داد: یکی اصل بقای جرم بود و دیگری اصل بقای انرژی در نیمه دوم قرن هجدهم میلادی لاوازیه دانشمند فرانسوی پس از یک سلسله تجربیات دریافت که مقدار جرم مادی که در فعل و انفعالات شیمیائی دخالت دارند همواره ثابت می‌ماند و این مشخصه مواد را در قانون زیر به نام قانون بقای جرم خلاصه نمود.
بیان لاووازیه از قانون بقای جرم و انرژی

هیچ جرمی معدوم نمی‌شود و هیچ جرمی نیز از عدم بوجود نمی‌آید و یا به عبارت دیگر مقدار جرم مادی که در عالم وجود دارد همواره ثابت است اصل بقای انرژی می‌گوید؛ انرژی هر دستگاه معین مقدار ثابتی دارد، نمی‌توان انرژی را خلق کرد و نه آنرا از بین برد، فقط اقسام آن می‌توانند به یکدیگر تغییر شکل دهند.

نظریات مدرن

در اوایل قرن بیستم یعنی در سال 1905 نظریه نسبیت (Theory of Relativity) آلبرت انیشتین خدشه‌ای به دو اصل فوق الذکر وارد ساخت زیرا یکی از نظریات نسبیت این است که جرم و انرژی مانند بخار آب و آب که دو شکل مختلف از یک ماده هستند یک چیز واحد بوده و قابل تبدیل به یکدیگر می‌باشند. بنابراین مقدار جرم مادی را که در عالم وجود دارد نمی‌توان ثابت دانست، بلکه از تطبیق نظریه نسبیت با اصل بقای جرم و اصل بقای انرژی می‌توان قانون کلی تری نتیجه گرفت که مطابق آن:

" مجموع جرم مادی و مقدار انرژی که در عالم وجود دارد همواره ثابت است."به عقیده آلبرت انیشتین مقدار E که معرف انرژی است و از کلمه لاتین Energy اقتباس شده است، یعنی انرژی هم ارز با جرم m بوسیله رابطه زیر بیان
می‌گردد
E= m c2
که در آن E انرژی و m جرم و C سرعت نور در خلا می‌باشند.

نتیجه آنکه چه نظریه لاوازیه و چه نظریه نسبیت انیشتن هر دو در این موضوع که انرژی و ماده نمی توانند از عدم بوجود بیایند اتفاق نظر دارند. بلکه در واقع ما پدیده تبدیل این دو به هم را در جهان داریم یعنی همانE= m c2
هیچکس نمیتواند این را منکر شود یا رد کند چون بر اساس محاسبات پیچیده و فراوان اما قابل فهم فیزیک بدست می آید مثل این که کسی بخواهد این تساوی را رد کند : 2=1+1

از طرفی همانطور که در پست قبلی ذکر کردم :

هیچگاه ماده بوجود نیامده یا معدوم نمیگردد بلکه به شکل دیگری از ماده یا نوعی انرژی تبدیل میگردد. در مورد انرژی هم همینطور است.بنابر این با واژه تبدیل سروکار داریم و نه خلقت.

اما نظر الهیون چیزی دیگر است آنان معتقدند که از ازل جز ذات باری تعالی وجودی نبوده است و خداوند بنا بر قابلیت و ظرفیت وجودی هر موجودی، آنرا خلق کرده است ( تدریجی یا دفعی) بنابراین

یا باید بپذیریم که ابتدایی ترین موجود از عدم و توسط خداوند خلق شده است

و یا اینکه خداوند جزیی از وجود خود را به عنوان هسته خلقت جهان و موجودات قرار داده است چون جز او وجود دیگری موجود نبوده که خمیر مایه جهان شود.

فرض اول با نظر بقای ماده و انرژی در تضاد است ضمن آنکه نیاز به خالق را ضروری نمی ببیند چرا که انسان و حتی بسیاری از حیوانات و پدیده ها نیز تبدیل ماده به انرژی و بالعکس را بصورت روزمره انجام میدهند.

و فرض دوم نیز با صفت هایی که الهیون به آن معتقدند و خدا را موجودی بسیط ( فاقد اجزا ) می دانند در تعارض است

ضمن آنکه نظریه بقا صرفا یک نظریه در شیمی نیست بلکه نظریه ای فیزیکی است مانند سایر نظریات فیزیک چهارچوب هستی بر پایه آنها شکل گرفته است که موجودات زنده و غیر زنده را شامل میشود.
و اینکه آن را فقط مربوط به موجودات بیجان نسبت دهیم مانند این است که بگوییم نیروی جاذبه زمین فقط مخصوص موجودات بیجان است :اگر سنگی را از بالای ساختمان رها کنیم بر اساس جاذبه سقوط میکند ولی اگر یک نوزاد انسان را از همان ساختمان رها کنیم چون موجود زنده است و بیجان نیست معلوم نیست که به زمین بیفتد!!!

در انتهای بحث هم که به موضوع علیت و ممکن و واجب اشاره کردید که در پستهای ابتدایی تر این تاپیک کاملا به آن پرداختیم مطالعه پستهای قبلی را توصیه میکنم .

اما همچنان از این پرسش رنج میبرم که اگر می گویند( خدا وجودی ازلی است و بسیط )
یعنی: 1- فراتر از زمان است بعبارتی دیگر هنگامی که هیچ موجودی در عالم نبوده فقط خدا بوده و بس
2- بسیط است یعنی یکپارچه است جز و بخش ندارد و فاقد اجزا است
پس جهان را چگونه بوجود آورده است ؟ اگر از ماده خاصی جهان را خلق کرده که آن ماده هم ازلی میشود و یا ازلیت خدا رد میشود
واگر جزیی از وجود خودش را صرف خلقت کرده است (نظیر آنچه در دمیدن روح خود در کالبد انسان نقل میشود) که با بسیط بودنش در تعارض است
و اگر جهان را از عدم خلق کرده است که با نظریه بقا و نسبیت و اصولا منطق همخوانی ندارد.

ممنون از حوصله تان.

اگر وجود خدا را ثابت کردید
.
.
وخدا چه میخواهد ؟.........................
.
.
http://www.askdin.com/showthread.php?p=40248#post40248

با سلام به همه جويندگان حقيقت چه بي خدايان چه با خدايان ما فرض ميگيريم تمام براهين وجود خدا صادق است. اما اينها چه ربطي به صفات خداوند متعال دارد به فرض برهان امكان صحيح اما اين مهربان بودن خدا يا داشتن فرشته يا عدل الهي را ؟

E=mc^2 یک رابطه هست که بین ماده و انرژی بر قرار هست این رابطه به خاطر خواص ماده و انرژی هست وقتی این دو وجود نداشته باشند رابطه ایی هم در کار نیست

خیلی جالبه که بدونید

در میان 6236 آیه ای که درقرآن هست و داستان های مربوط به پیامبران و اقوامشان حتی 1 آیه دیده نمیشود که پیغمبری بخواهد خدا را اثبات کند .

این یعنی همه مردم به یک خدا اعتقاد دارن و اونو میپرستند .

اما در انواع خدا آیاتی هست که یکیش رو تقدیم میکنم .

[="red"]بعضی شیطان خدایشان هست :[/]

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ [="red"]أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ[/] إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ يس : 60

اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را نپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟

چنین افرادی شیطان قلب و گوش و چشمشان را پر از آلودگی میکند [="magenta"]و آنها را از بخشش خدا نا امید[/] . ( [="red"]این یعنی اینکه حتی کسی که میگوید خدای یگانه وجود ندارد در همان لحظه داره شیطان رو اطاعت و عبادت میکنه زیرا شیطان به خدا قول داد که کاری میکنم که اکثر بندهات رو شاکر نیابی [/]) و این بالاترین کفر است که در راستای پرستش شیطان به عنوان خدا حاصل شده

ا

pedramadi;37241 نوشت:
اثبات خدا سخت تر از آن چیزی است که فکر میکنیم

سلام
خدایی که خداست نه آن خدایی که ما آنرا تصور می کنیم ، اصلا نیاز به اثبات ندارد
افی الله شک فاطرالسماوات والارض
موفق باشید

pedramadi;37241 نوشت:
بنظر من به براهینی که برای اثبات خدا ذکر شده خیلی ایرادها میتوان گرفت .هر چند نمیتوان بر اساس نقص این برهان ها خدا را انکار کرد ولی برهانهای قوی تری برای اثبات خدا و توحید لازم است مثلا برهان صدیقین که براساس آن همه موجودات به ممکن الموجود و واحب الوجود تقسیم میشوند اگر خوب فکر کنیم در واقع در همان ابتدای بحث موجودات به 2 دسته تقسیم میشوند: آفریده و آفریدگار ! ولی لفظ آنرا کمی عوض کرده و مسیر را کمی پرپیچ و خم کرده و نهایتا به این نتیجه جدید! میرسیم که بله ناچار باید خدایی باشد!!!

با سلام خدمت شما دوست عزیز

شما در سوال خود ادعایی رو مطرح کردید و طبق دو برهان از این همه براهین مدعای خود را اثبات کردید.

برهان صدیقین که شما مطرح کردید بین علما محل بحث است یعنی در واقع خود متکلمین در مورد این برهان نقد هایی دارند که اینجا محل بحث نیست.

اما در مورد برهان نظم نکته ای که لازمه تذکر داده بشه اینه که برهان نظم رسالت اثبات وجود خدا را ندارد.یعنی هیچ کس با برهان نظم نخواسته وجود خدا به صورت واجب الوجود بودن را اثبات کند بلکه از این طریق می خواهد به این نتیجه برسد که عالم ناظم عالم قادر ومدبر دارد و برهان نظم رسالتی بیش از این ندارد.

کاش شما براهین دیگر را مورد بحث قرار میدادید تا اشکال سخن شما آشکار شود.

bina88;37272 نوشت:
دلیل محکمتر مانند انسان ذاتا از نیکی لذت می برد همه نیکی را می پسندند و از پلیدی نفرت دارند این مسئله عمومی است و شامل همه مردم می گردد و از ابتدای خلقت قبل از اکتساب پلیدیها با او همراه بوده. حتی پلید ترین افراد در برخورد با نیکی و نیکوئی زقبت نشان داده و از پلیدی ای که در حقشان و حتی حق دیگران می شود معترض می گردند. این نیکوئی پذیری ونیکی پسندی از ذات است و جنس این ذات از جنس خداوند متعال است. حضور خداوند متعال در انسان باعث این رفتار از او می گردد همینطور ارتکاب گناه در انسان باعث ناراحتی استرس و مشکلات روحی میگردد چراکه با اصل انسان که از جنس خداوند سبحان است در تضاد کامل است. ولی اگر همین شخص پلیدیها را از خود دورکند و عمل نیک انجام دهد مدام در لذت است چراکه این لذت هم جنس و همگن با ذات و و خداوند متعال است. دیگر دلیل زیبائی پذیری و زشتی گریزی انسانها بواسطه اینکه نیکی پسندند زیبائی پذیر هم هستند انسان چه پلید رفتار و چه نیک رفتار زیبائی را حمد و ستایش می کند و این عمومی است چراکه خداوند در اوست و خداوند مظهر زیبائی است

دوست عزیز این دلایلی که شما مطرح کردید هیچ کدام مثبت وجود خدا نیست.

این که در نهاد انسان گرایش به نیکی است و انسان ذاتا از نیکی لذت می برد و همه نیکی را می پسندند و از پلیدی نفرت دارند و...چگونه انسان را به وجود خدا رهنمون می سازد؟

شما در واقع وجود خدا را به عنوان پیش فرض قبول دارید و سپس می گویید اینها همه از خداست.

خیر البریه;37274 نوشت:
با عرض سلام اتفاقا در تنها چیزی که نمیتوان شک کرد وجود حضرت باریتعالی جل ثناوه است زیرا که از شدت پیدایی نهان گشته وزمین وزمان وخرد وکلان تجلیگاه حضرتش میباشند. آیا کسی میتواند منکر وجود خودش شود ؟؟؟؟!!!!!!

با سلام

از شدت پیدایی نهان گشته یعنی چی؟

آیا سخنان شما جواب این دوست پرسشگر است؟

در یک بحث علمی باید جواب علمی ومنطقی به سوال داد نه اینکه فقط مدعای خودمان را تکرار کنیم .

al-taïr;37334 نوشت:
به چالش کشیدن برهان نظم زحمت چندانی ندارد و اطلاعات زیادی هم نمی‌خواهد که تعجب کرده‌اید. نظم تقریباً ضعیف‌ترین برهان در اسلام است و قوی‌ترین برهان و کامل‌ترین، برهان صدیقین علامه طباطبایی است منتها چون تقریرش از همه سخت‌تر است و تقریر برهان نظم از همه ساده‌تر است، برهان نظم را معمولا تبلیغ می‌کنند.

با سلام

اتفاقا دوست عزیز به چالش کشیدن برهان نظم سخت است البته این منوط بر این است که شما رسالت و هدف برهان نظم را بدانید.
برخی گمان می کنند هدف برهان نظم اثبات خدا است در حالیکه رسالت برهان نظم اثبات ناظم عالم و مدبر است.

یکی از مشهورترین کسانی که به نقد برهان نظم پرداخت دیوید هیوم است و نقدهای گوناگونی را بر این برهان وارد ساخت.

یکی از اشکالات دیوید هیوم بر برهان نظم چنین است:

شاید بتوان پذیرفت که از طریق برهان نظم می توان مدبری الهی برای جهان ثابت کرد ولی هرگز نخواهیم توانست از این طریق وجود آفریدگاری را ثابت کنیم که در ادیان آسمانی معرفی شده است، یعنی خداوندی که از نظر صفات جمال و جلال هیچ گونه نقصی ندارد.
زیرا از یک معلول خاص فقط می توانیم به علت آن پی ببریم ولی نمی توانیم به صفات کمال آن علت نیز پی ببریم بنابراین از یک جهان محدود و متناهی نیز می توانیم پی به خالق آن ببریم ولی نمی توانیم از آن پی به آفریننده ی نامحدود و نامتناهی ببریم.
(جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص۶۴).

جوابی که به این اشکال داده اند این است که رسالت و هدف برهان نظم اثبات توحید و یا اثبات خدا آنچنانکه در ادیان است نیست بلکه برهان نظم بیانگر این مطلب است که جهان حکیمانه و توسط یک ناظم عالم و مدبر خلق شده است.

استاد مرتضی مطهری در این زمینه می فرماید:
« ارزش برهان نظم در این حد است که ما را تا مرز ماوراء الطبیعه سوق می دهد. این برهان همین قدر ثابت می کند که طبیعت ماورائی دارد اما اینکه آن ماوراء واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود، علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی، از حدود این برهان خارج است، اینها مسائلی است که بر عهده فلسفه الهی است که با براهین دیگری اثبات می کند».
(علل گرایش به مادیگری، ص۱۵۴)

همچنین اشکال دیگری که هیوم مطرح می کند این است که:

از نظم و اتقان جهان طبیعت نمی توان به کمال علم و حکمت آفریدگار پی برد زیرا احتمال دارد نظم کنونی پس از آزمون و خطاهای بسیار آفریدگار آن و پس از روزگاری طولانی پدید آمده باشد. ما اگر یک کشتی را ببینیم در آغاز به هوشمندی و برجستگی سازنده آن حکم می کنیم اما پس از آن که دانستیم او طرح خود را از دیگران اقتباس کرده است و آن طرح نیز پس از گذشت قرنها آزمون و خطا به دست آمده است، اعجاب ما را نسبت به سازنده کشتی فرو خواهد کاست. (کلیات فلسفه، ص۲۱۷)

که جواب این اشکال هم از جوابی که به اشکال قبل داده شد واضح می شود که رسالت و هدف برهان نظم اثبات توحید و یا اثبات خدا آنچنانکه در ادیان است نیست بلکه برهان نظم بیانگر این مطلب است که جهان حکیمانه و توسط یک ناظم عالم و مدبر خلق شده است و در بیان این نیست که آیا با آزمون و خطا چنین نتیجه ای حاصل شده است یا خیر.

گمنام;37399 نوشت:
سلام سوالی داشتم چرا همیشه باید برای ثبات خدا تلاش کنیم شما دلیل بیار خدا وجود نداره

همکار محترم علمی گمان نمی کنم آنطور که از ظاهر سخن شما بر می آید قصد دارید بگویید که باید کسانی که منکر وجود خدا هستند دلیل بیاورند زیرا بدیهی است کسی که ادعایی را مطرح می کند اوست که باید برای اثبات مدعای خود دلیل و مدرک بیاورد.

بله ممکن است این گونه سخن شما راتوجیه کردکه کسی یکی از براهین اثبات خدا را قبول نداشته باشد که در آن صورت باید برای انکار و رد خود دلیل بیاورد.

simon;47293 نوشت:
با سلام به همه جويندگان حقيقت چه بي خدايان چه با خدايان ما فرض ميگيريم تمام براهين وجود خدا صادق است. اما اينها چه ربطي به صفات خداوند متعال دارد به فرض برهان امكان صحيح اما اين مهربان بودن خدا يا داشتن فرشته يا عدل الهي را ؟

با سلام

دوست گرامی اثبات صفات کمالیه خداوند به تبع اثبات وجود خداوند است.

برخی از براهین وقتی واجب الوجود و نا محدود بودن او را اثبات می کنند آن موقع خیلی از صفات خدا اثبات می شود مانند علم و قدرت و حیات و...علاوه بر این با توجه به واجب الوجود بودن و اینکه هیچ نقص و نیازی در او راه ندارد در می یابیم که صفات ذاتیه او نامحدود هستند.

اما در مسائلی مانند فرشته و...بعد از اثبات خداوند و نبوت با رجوع به گفتار آنها و اینکه آنها در گفتار خود صادق هستند این موارد اثبات می شود.

حامد;141950 نوشت:
سلام خدایی که خداست نه آن خدایی که ما آنرا تصور می کنیم ، اصلا نیاز به اثبات ندارد افی الله شک فاطرالسماوات والارض موفق باشید

دوست عزیز خداوند خود نیازی به اثبات ندارد و این بحث اثبات مخصوص انسان هاست.

اصلا این گونه سخن گفتن در جواب سوال کسی که شبهه ای برای او مطرح شده شایسته نیست.

هم معصومین (ع) و هم علما در مورد وجود خدا سخن گفته اند و هیچ وقت در جواب پرسشگر اینگونه سخن نگفته اند که خدایی که خداست نیازی به اثبات ندارد.
تصور ما از خدا با پذیرش وجود خدا تفاوت دارد.

آیا خداوندی که واجب الوجود و بی نهایت است و بی نیاز مطلق است و خالق اسمان و زمین است با خدایی که خداست تفاوت دارد؟

این همه سخن در مورد خداوند که در قرآن و کلام معصومین(ع) آمده ناظر به کدامین خداست؟!!!!!

علامه حلي;142320 نوشت:
دوست عزیز خداوند خود نیازی به اثبات ندارد و این بحث اثبات مخصوص انسان هاست. اصلا این گونه سخن گفتن در جواب سوال کسی که شبهه ای برای او مطرح شده شایسته نیست. هم معصومین (ع) و هم علما در مورد وجود خدا سخن گفته اند و هیچ وقت در جواب پرسشگر اینگونه سخن نگفته اند که خدایی که خداست نیازی به اثبات ندارد.

سلام
بنده کلام خود را موید به آیه شریفه " افی الله شک فاطرالسماوت والارض "کردم تا به جنابتان عرض کنم که سخن ما بی مبنا نیست .
دیگر اینکه همه علمای اسلام قائل به شناخت فطری هستند لذا دین و پیام دین تفصیل یک امر مجمل است پس بی نیازی از برهانهای معمول بی مبنا نیست در عین حال این کلام نافی براهین خداشناسی هم نیست هرچند این براهین از نظر بنده صرفا تمهیدی هستند تا انسان آن حقیقت را بیابد به عبارت دیگر این براهین همه نشانه اند .
موفق باشید

حامد;142420 نوشت:
سلام بنده کلام خود را موید به آیه شریفه " افی الله شک فاطرالسماوت والارض "کردم تا به جنابتان عرض کنم که سخن ما بی مبنا نیست . دیگر اینکه همه علمای اسلام قائل به شناخت فطری هستند لذا دین و پیام دین تفصیل یک امر مجمل است پس بی نیازی از برهانهای معمول بی مبنا نیست در عین حال این کلام نافی براهین خداشناسی هم نیست هرچند این براهین از نظر بنده صرفا تمهیدی هستند تا انسان آن حقیقت را بیابد به عبارت دیگر این براهین همه نشانه اند . موفق باشید

این آیه چگونه مدعای شما را اثبات می کند؟

آیا می شود در جواب کسی که از شما می خواهد خداوند را اثبات کنید بگویید نیازی به اثبات نیست؟
بحث از شناخت فطری هم مدعای شما را اثبات نمی کند.زیرا ممکن است بر روی این شناخن زنگار گناه نشسته یا غفلت حاصل شده باشد.بله اگر شخص مقابل قلب پاک داشته باشد و با یک اشاره به شناخت فطری رهنمون شود حرف شما صحیح است.

به هر صورت در بحث علمی باید جواب علمی داد و در این گونه موارد اینگونه جواب دادن صحیح نمی باشد.

علامه حلي;142424 نوشت:
آیا می شود در جواب کسی که از شما می خواهد خداوند را اثبات کنید بگویید نیازی به اثبات نیست؟ بحث از شناخت فطری هم مدعای شما را اثبات نمی کند.زیرا ممکن است بر روی این شناخن زنگار گناه نشسته یا غفلت حاصل شده باشد.بله اگر شخص مقابل قلب پاک داشته باشد و با یک اشاره به شناخت فطری رهنمون شود حرف شما صحیح است.

سلام
مگر از این همه ادله اثبات خدا ، شما چیزی به آدم بیسواد می گویید ؟
مهم آنستکه دلیلی شانیت دلیل بودن را داشته باشد که به اعتراف شما این دلیل برای بعضی دلیل است . قرار نیست هر دلیلی برای همه دلیل باشد تا بتوان آن را دلیل گرفت .
همین کافی است . نیست ؟
موفق باشید

[=Arial Black] دوستان عزیز من توی سیزده سالگی تجربه بسیار وحشتناکی داشتم واون این بود ،راستش نمی دونم چطور اتفاق افتاد ،خدا منو ببخشه حس کردم خدایی نیست دیگه نمی تونستم اونو حس کنم یا باورش کنم فکر میکردم یه وهم در اون لحظه تنها وتنها خودم و باور داشتم ولی با روحیه ایی که از خودم سراغ داشتم نمی تونستم این شکنجه رو تحمل کنم بی اعتقاد شدن به خدا برای من مثل مرگ بود کارم شده بود فقط گریه حتی ایات قران نتونستن به من کمک کنن.میدونی چرا چون خدا از قلب من رفته بود. من توی تاریکی گم شده بودم .ولی کسی بهم میگفت هست اروم باش تا بیاد .نمیدونم این شکنجه چقدر طول کشید ولی بعد از مدتی حس کردم که قلبم دوباره از خدا سرشار شده .خدا خودش نور میده وخودش هم گمراهی میده سالها که گذشت فهمیدم این اتفاق نادر برای من خیر بود نه شر چون بعد از اون هیچ اعتقادی نتونست خدای منو ازم بگیره .تجربه سختی بود ولی امتحان خوبی بود.توصیه من اینه که صبر کنی خدا خودش وارد میشه اگه خدا رو بخوای.:Gol:

هما;144115 نوشت:
دوستان عزیز من توی سیزده سالگی تجربه بسیار وحشتناکی داشتم واون این بود ،راستش نمی دونم چطور اتفاق افتاد ،خدا منو ببخشه حس کردم خدایی نیست دیگه نمی تونستم اونو حس کنم یا باورش کنم فکر میکردم یه وهم در اون لحظه تنها وتنها خودم و باور داشتم ولی با روحیه ایی که از خودم سراغ داشتم نمی تونستم این شکنجه رو تحمل کنم بی اعتقاد شدن به خدا برای من مثل مرگ بود کارم شده بود فقط گریه حتی ایات قران نتونستن به من کمک کنن.میدونی چرا چون خدا از قلب من رفته بود. من توی تاریکی گم شده بودم .ولی کسی بهم میگفت هست اروم باش تا بیاد .نمیدونم این شکنجه چقدر طول کشید ولی بعد از مدتی حس کردم که قلبم دوباره از خدا سرشار شده .خدا خودش نور میده وخودش هم گمراهی میده سالها که گذشت فهمیدم این اتفاق نادر برای من خیر بود نه شر چون بعد از اون هیچ اعتقادی نتونست خدای منو ازم بگیره .تجربه سختی بود ولی امتحان خوبی بود.توصیه من اینه که صبر کنی خدا خودش وارد میشه اگه خدا رو بخوای.

سلام
ظاهرا روایتی داریم که می فرماید خدا بنده اش را با شک رها می کند تا ببیند او کدام مسیر را انتخاب می کند . این آزمونی است که حتی هم اکنون هم ممکن است سراغ آدم بیاید . بنده یک تصوری از این موضوع دارم و آن اینستکه در این حالات خداوند را با یک شناخت متفاوت از شناختهای معمولی می یابیم و چون آنچه را که بدان انس داشتیم از دست دادیم دچار شک و تردید شده و خواهان بازگشت به وضعیت قبلی هستیم . البته بازگشت مطمئنتره چون ممکنه از جاهای ناشناخته ای سر در بیاریم .
موفق باشید

با سلام

پیامبران الهی با تمام سعی و مشقتی که در راه آگاه نمودن مردم نسبت به وجود خداوند و دعوت به پرستش و عبادت آن خدای یکتا متقبل شدند تا چه حد موفق بودند !؟ و چه تعدادی به خدا ایمان آوردند !؟

پیامبر اسلام با تمام زجرهایی که برای از بین بردن شرک و کفر و جهل و نادانی مردم آن زمان متحمل شدند تا مردم را بسوی دینی کامل از سوی خداوند راهنمایی نمایند تا چه میزانی موفق بودند !؟ و چه تعدادی از مردم به سخنان پیامبر (ص) و وجود خداوند ایمان و اعتقاد پیدا کردند !؟

مگر غیر از این است که حتی آن کسانی که به خدا ایمان آوردند و در رکاب پیامبر (ص) بودن نتوانستند بر ایمان خود وفادار بمانند و به اعمالی پرداختند که خود شرک محز بود !؟

خداوند وجودش را یا هزاران پیامبر ، آنهم به روشها و طروق مختلف و با استفاده از هر آنچیزی که بشر از انجام آن و حتی فکر به آن ناتوان بود از طریق پیامبرانش به انسانها جلوه نمود و هرکسی که ایمان به خدا آورد و بر ایمان خود استوار بود و در راه خدا تلاش نمود دیگر نیازی بر این نخواهد داشت که به واسطه تفکرات بی جا و غلط برخی از انسانهایی که بجای جویا شدن خداوند به رد او میپردازند خود را مسئول بداند و دغدغه خاطر وی را داشته باشد .
چراکه اگر انسانها واقعا در تفکر وجود خداوند باشند و در این زمینه به سوالات و برخی ابهامات برخورد کنند میتوان با استفاده از قرآن ، احادیث و رهنمود های ائمه (ع) و خود تاریخ به یاری و برطرف نمودن ابهامات آنها شتافت اما کسی که خود به خدا اعتقادی نداشته و بدنبال این است که به اطرافیان خود بیافزاید و دیگران را نیز گمراه کند و برای هر دلیل یک جواب بی ربط و غیر عقلانی می آورد آیا باز باید وقت خود را یا این افراد تلف نمود یا به جای آن به دیگران که در ایمان خود بخدا مشکلی دارند کمک کرد .

تا بحال هزاران بحث در این مورد در نت مطرح شده است که همه آنها با جوابهای کاملا عقلانی پاسخ داده شده است اما بنظر شما اگر هزار سال در مقابل سنگی بایستی و فرمانش دهی حرکتی می کند !؟

با تشکر از زحمات دیگر عزیزان

حامد;142454 نوشت:
سلام
مگر از این همه ادله اثبات خدا ، شما چیزی به آدم بیسواد می گویید ؟
مهم آنستکه دلیلی شانیت دلیل بودن را داشته باشد که به اعتراف شما این دلیل برای بعضی دلیل است . قرار نیست هر دلیلی برای همه دلیل باشد تا بتوان آن را دلیل گرفت .
همین کافی است . نیست ؟
موفق باشید

با سلام

دلیل دلیل است و همیشه دلیل است .اما اینکه برخی نیازی به دلیل ندارند این به عدم دلیل بودن بر نمی گردد بلکه به عدم نیاز باز می گردد.

موفق باشید

علامه حلي;144484 نوشت:
با سلام من متوجه نمیشم این جملات شما چه ربطی به جواب من دارد. دلیل دلیل است و همیشه دلیل است .اما اینکه برخی نیازی به دلیل ندارند این به عدم دلیل بودن بر نمی گردد بلکه به عدم نیاز باز می گردد. موفق باشید

سلام
ظاهرا شما گفتید این دلیل ما که "خدا روشنتراز اینستکه به دلیل نیاز داشته باشد" دلیل برای کسی که از اثبات خدا پرسیده نیست . بنده هم گفتم برای برخی هست . یعنی برای برخی از پرسشگران اثبات خدا همین دلیل ، پاسخ روشنی است . لذا این کافی است برای دلیل بودن لذا کلام خود را موید به این بیان قرآن کریم کردیم که : افی الله شک فاطرالسماوات والارض
این بیان می تواند در جواب این سوال تقدیری باشد که : آیا خدا هست .
اگر این بیان درست نبود خدای متعال ذکرش نمی کرد .
موفق باشید

سلام خدمت شما ....

دیدم این موضوع ربط داره به سوالم ....اومد و یه سوالی بکنم .....عقب نمونم :Nishkhand:
به خوب جواب بدین ....... آیا کسانی که دو جنسیتی هستند .... هم خدا اونا رو آفریده که این جوری نه بتونند زن باشن و نه مرد ؟ این یه ظلم به تمام معناست .... آیا در موقع حضرت آدم و حوا ، خدا موجود دیگری به نام انسان دو جنسیتی را نیز معرفی کرد ؟ آیا در قرآن و حدیث ها و .... هم از افراد دو جنسیتی که از طرف خداوند ساخته شده اند زده شده ؟‌....... همین مورد منو به شک انداخته ......

لطفا به من بگویید ......دوجنسیتی ها رو واقعا خدا خلق کرده که اینجوری تو دنیا عذاب بکشند ؟

kamran;144737 نوشت:
سلام خدمت شما ....

دیدم این موضوع ربط داره به سوالم ....اومد و یه سوالی بکنم .....عقب نمونم :nishkhand:
به خوب جواب بدین ....... آیا کسانی که دو جنسیتی هستند .... هم خدا اونا رو آفریده که این جوری نه بتونند زن باشن و نه مرد ؟ این یه ظلم به تمام معناست .... آیا در موقع حضرت آدم و حوا ، خدا موجود دیگری به نام انسان دو جنسیتی را نیز معرفی کرد ؟ آیا در قرآن و حدیث ها و .... هم از افراد دو جنسیتی که از طرف خداوند ساخته شده اند زده شده ؟‌....... همین مورد منو به شک انداخته ......

لطفا به من بگویید ......دوجنسیتی ها رو واقعا خدا خلق کرده که اینجوری تو دنیا عذاب بکشند ؟

سلام.

فیض الهی از مجرای اسباب جاری می گردد؛نه اینکه فیض حق بی واسطه به اشخاص تعلق بگیرد؛فیض الهی از میان بسیاری از معدات و یا علل ضمیمه ای ویاقابل ،جاری می گردد تا به ایجاد یک شخص منجر گردد ،پس اگر مشکلی باشد از اسباب و معدات و علل پیش زمینه است نه از طرف حضرت حق ،....

مثلا برای رسیدن غذا به معده تمام شرایط و اسباب چه انچه مربوط به بدن باشد چه انچه مربوط به غذا باید فراهم گردد تا غذا به معده برسد ،حال اگر به علت یکی از این علل معد و پیش زمینه غذا به معده نرسید که ارتباطی به دخالت مستقیم حق ندارد ،پس حضرت حق عملش را از طریق اسباب جاری می کند ،و اگر مشکلی پیش اید به دلیل برخی از اسباب در این بین است که جلوی جریان صحیح فیض را می گیرد وانرا منحرف می نماید.....به عبارتی برخی از سبب ها ،جلوی رشد وکمال برخی دیگر را می گیرند و مانع از رشد ان می گردند ،این از لوازم دار مادی است...

خلاصه مشکل این اشخاص ،از علل قابل و پیش زمینه است حال این علت می خواهد از هر چه باشد،ژن باشد ،پدر باشد ،علل عدم رشد و ناهمانگی اجزاء رشد باشد ،هر چه باشد منشا علت از خود اسباب است نه حضرت حق ،حضرت حق فیضش و عملش را به صورت احسن انجام می دهد ،ولی دار ماده دار اسباب و عللی است که برخی مانع رشد برخی می گردند و این از لوازم انفکاک ناپذیر این مرتبه از وجود است..و منشا این علل نیز خود از اسباب دیگری نشات می گیرد....

یاحق

درود بر شما

جواب خوبی دادید ، اما کمی فهمیدنش برای من مشکل بود چون کلمات و جملات سختی به کار بردید ! خیلی سنگین و رسمی ! ممنون از شما

kamran;144815 نوشت:
درود بر شما

جواب خوبی دادید ، اما کمی فهمیدنش برای من مشکل بود چون کلمات و جملات سختی به کار بردید ! خیلی سنگین و رسمی ! ممنون از شما

سلام.

خلاصه انچه در پست قبل گفته شد این است که نقص از ناحیه قابل است نه از ناحیه فاعل ..

علت فاعلی کار خود را انجام می دهد ؛ولی در دار مادی علت قابلی نیز دخیل است ،اینجور نیست که علت ؛تنها علت فاعلی و اراده حق باشد ،بلکه علل قابل یا همان علل پیش زمینه برای رسیدن به کمال را نیز باید در نظر گرفت...در دار ماده اینها با هم هستند برعکس اخرت که تنها علت فاعلی حکم فرماست که ان اراده حق است...

موفق باشید

باسمه تعالی، سلام بر شما

جناب متحیر عزیز، یکی از مشکلاتی که می تواند در مباحث آزار دهنده باشد، این است که ما گاهی با اطلاعات ناقص خودمان، علوم مختلف و محدوده و قلمرو آنان را مخلوط کرده و نتیجه اشتباه گرفته و نتایج اشتباهمان را به گردن یک علم در جهت رد علم دیگر بگذاریم، مثلا شواهدی به اشتباه از اصطلاحات فلسفی مطرح کرده و برداشت اشتباه خودمان را(اصطلاح واجب الوجود و ممکن الوجود)برای رد چیز دیگر در علم دیگر(ماده و فیزیک) بیاوریم.

اینکه نوشته اید:

متحیر;184483 نوشت:
زیرا فکر میکردم با خلاصه گویی به اصل مطلب واقف میشوید

یعنی بنده با خلاصه گویی های شما، باید به این اصل واقف می شدم که مثلا، قطعا الهیون جهان ماده و فیزیک شما را وهم می دانند؟:Moteajeb!::Moteajeb!:

متحیر;184483 نوشت:
یعنی تمامی جهان بینی ها از لحاظ ارزش شناختی در یک سطح هستند . زیرا هر یک از گروه های انسانی به فراخور سطح فرهنگی و مرتبه مدنیت خود پایبند یکی از جهان بینی ها ادیان یا فرق و یا عقاید گوناگون هستند . اگر به واقع یکی از این جهان بینی ها، که مد نظر من، جهان بینی مخاطب صحبتم ،جناب صدیق عزیز بود؛ برهان قاطع یا ارزش بالاتری از لحاظ عقلی داشت . بی شک در گزینه انتخاب و اقبال جهانیان رتبه بسیار متمایزتری میگرفت، نه اینکه تفاوتی نداشته باشد . دقت کنید هشام گرامی اگر شما در مملکتی دیگر پا به این جهان میگذاشتید شما بر چه عقیده ای بودید ؟ اگر فرصت انتخاب عقیده و مرام داشتید و از روی دانش به انتخاب می پرداختید چه انتخابی برای شما مقدم تر بود؟ تربیت فرهنگی بر انتخاب شما چه تأثیری داشت ؟ در این بازار مکاره اعتقادات، باور کنید اگر جنس اعلایی بود بیش از همه خریدار داشت ولی اینگونه نیست. اگر جنس متمایزی هست؟ محک تمایز شما چه میتوانست باشد؟

دوست عزیز، معیار محک ارزش شناخت یک جهان بینی، پذیرش رأی اکثریت است؟

این می شود نسبیت معرفتی، یعنی معیار ارزش شناخت جهان بینی، همان پذیرش سلیقه ای افراد است.

پس دلیل و برهان کجا رفت؟

این مطلب یعنی ما در عرصه دلایل علوم برهانی وارد نشویم و دلایل را ندیده، دایما متوجه پذیرش یا عدم پذیرش عموم باشیم.

متحیر;184483 نوشت:
دوست گرامی شما قبل از قضاوت در مورد موضوع نصمیم خود را گرفته اید و همان ابتدا میفرمایید ابناء بشر دو دسته اند و آنان را که با شما همراه نیستند از اظهار نظر معاف کرده اید، وقتی میگویید: وقتی از ابتدا در نقد سخن دیگران، بدون سنجش، سخن آنان را ناشی از شهوات انسانی میدانید و یا تنها مراد خود را برابر عقل میدانید و یا تجربه شخصی افراد را مطابق تجربه علمی معرفی می کنید و یا مشاهدات عالمان را مطابق مشاهدات علمی میدانید اینها باعت دور شدن از تفاهم میشوند برای اینکه دریابید استفاده از کلمات مشابه با جابجایی مفاهیم متعارف چه عواقبی دارد بعضی از کلام مختص شما را ابتیاع کرده ام: اسلام تسلیم کفر و شیطانی

اما مطالب بنده:

بند اول سخنان ایشان، نیازی به پاسخ ندارد، زیرا مرحله اول این است که اثبات بشود که ابناء عالم، به جنبه عقلانی نفسشان در مقابل شهوت و خواسته های نفسانیشان توجه می کنند.

واقعا این سخنان شما چه ارتباطی با مطالب ما داشت، یک بار دیگر خودتان ببینید و قضاوت کنید.

جناب متحیر، حواستان کجاست؟

اینکه بنده مسأله قوای مختلف نفس انسان را مد نظر قرار داده ام و اختلافات و عدم پذیرش اشخاص در یک نظریه را به عنوان دلیل، مورد سوال قرار داده ام که دلیل آوردن برپذیرش اکثریت محل بحث و نظر است (در حالی که شما این دلیل را قطعی پنداشته اید)، چه ارتباطی به این سیاهه های جنابعالی دارد؟

بنده می گویم این استدلال شما مبنی بر پذیرش عموم، به جهت احتمال گرایشات شهوی و نفسانی اشخاص مختلف در تمام نقاط عالم،(چه مسلمان چه غیر مسلمان، چه مومن چه کافر و...) باطل است، شما چرا با توجه به اینکه این احتمال وجود دارد که حقیقتا ممکن است پذیرش اشخاص بر مبنای عقلانیت نباشد، محک را اشخاص قرار داده اید؟

فقط به صرف اینکه احساس کرده اید بنده ممکن است، انسانهای محبوب متمدن و بافرهنگ غربی شما را مخاطب قرار داده باشم، روا می دارید، مطالب ما را تحریف کرده و نسنجیده رد کنید؟

متحیر;184483 نوشت:
یعنی آنانکه در جهان بینی با شما نیستند در مقام شناخت جهان نیستند. زیرا از مقام عقل عدول کرده اند دوست گرامی، از نگر من :تمامی اندیشه ها ارزش یکسانی دارند مگر آنکه راه شک و شبهه بر یکی از آنها مسدود باشد.

شما در جمله بنده یک تقطیع و تحریف مرتکب شده اید، و در عین حال حواستان به اصل جمله هم نبوده است که چنین تقطیعی دقیقا موافق عقیده اصلی شما است، چرا؟

زیرا جمله بریده شده از ناحیه شما این است:

ابناء عالم، به جنبه عقلانی نفسشان در مقابل شهوت و خواسته های نفسانیشان توجه می کنند.

خوب، اگر گفته باشم حقیقتا ابناء عالم به جنبه عقلانی(در مقابل شهوت و خواسته های نفسانیشان) توجه دارند، دقیقا خلاف گفته های بنده و موافق سخنان جنابعالی است، در حالی که شما همین جمله را در مرحله اول در جهت مخالفت خودتان پنداشته و این همه نتایج و ذهنیات را که ارتباطی به مطالب بنده ندارد را بر سخنان بنده بار کرده اید.

در حالی که اصل جمله بنده این است (وشما بخش رنگی آن را جدا کرده اید):

بند اول سخنان ایشان، نیازی به پاسخ ندارد، زیرا مرحله اول این است که اثبات بشود که ابناء عالم، به جنبه عقلانی نفسشان در مقابل شهوت و خواسته های نفسانیشان توجه می کنند.

برادر عزیز، مرحله اول این است که اثبات بشود...، یعنی این مطلب نمی تواند به عنوان یک گزاره بدیهی و قطعی باشد؛ زیرا محل بحث است، یعنی هنوز اثبات نشده است که که در قبول پذیرش جهان بینی رأی با اکثریت است.

متحیر;184483 نوشت:
این طور خدمت شما گفتم: تا به حال حتی دلیل عقلی لازم و کافی برای رد نظر آنان که دنیا را وهم ، و صرفاً یک تجربه ذهنی میدانند در اختیار نداریم، چه رسد به دیگر اندیشه هایی که استواری و واقعیت جهان ماده را با ابتکاراتی نظیر : ممکن الوجود و واجب الوجود، «وجود» ماده را زیر سؤال میبرند

جناب متحیر، دوست بزرگوار، ممکن الوجود و واجب الوجود، چه ارتباطی به زیرا سوال بردن یا نبردن ماده دارد؟

چرا مسایل را بی ارتباط به هم می چسبانید؟

شما تصور نموده اید، فیلسوفان که تمام عالم هستی را واجب الوجود و ممکن الوجود می دانند، دیگر جایگاهی برای مادیات و فیزیک نگذاشته اند؟:Moteajeb!::Moteajeb!:

متحیر;184483 نوشت:
الهیون، با براهین استعلایی خویش در لفافه یا از همان ابتدا واقعیت ماده را به چالش میکشند. اندیشه های استعلایی ایشان طیف های گسترده ای برای تبیین جهان دارند از موحدان اسلامی تا خدا باوران مسیحی ،یهودیان و آیینهای هلنی، هندویی، میترایی تا عارفان و سایر ادیان جدید در تقابل این همه اندیشه های مختلف و متفاوت که همگی در باور متافیریک مشترک! هستند: هنوز آنانکه این جهان را بازی ذهن میدانند ، از گردونه اندیشه خارج نشده اند. چطور عالی جنابانی مانند استاد صدیق بر پیروزی قطعی برهان های خویش بر دیگر باورها و اندیشه ها مطمئن هستند؟

دوست عزیز، شما اول یک برهان را با اصطلاحات مطرح شده، آنچنانکه هست، تقریر کنید، بعد اشکال و شکوک مطرح شده خودتان را بیاورید.

حال، شمایی که از براهین استعلایی کاملا آگاهی دارید، برهان امکان و وجوب ابن سینا را درست تقریر بفرمایید، ببینیم، اشکال شما چیست؟

متحیر;184483 نوشت:
خیر بنده جهان بینی ذهنی به عالم ندارم بلکه از دیدگاه های جزمی بر این جهان خسته شدم که مرغ یک پا دارد. حداقل علم و علوم تجربی بر اصل اصلاح استوار هستند، هر اندیشه علمی را می توان بر حسب مشاهده ، تجربه و آوردن ادله منطقی انکار یا اصلاح کرد.

ظاهرا از مطالب شما چنین برداشت می شد که بینشتان نسبت به عالم وهمی و ذهنی است و از این فرمایشات شما چنین برداشت می شود که، جهت رفع خستگی جنابعالی، عالمان علوم عقلی نباید براصول قطعی اصرار بورزند و ملاحظه حال و مزاج شما را داشته باشند.

اگر دقت کرده باشید، دراین جمله شما به نحوی ناسازگاری دیده می شود، چرا؟

زیرا در مرحله اول شما به جهت دور بودن علم تجربی از جزمیت، به اصل اصلاح استدلال نموده اید، آنجا که نوشته اید:

حداقل علم و علوم تجربی بر اصل اصلاح استوار هستند

بعد در جمله بعدی هر اندیشه علمی را(اعم از اندیشه تجربی و غیر تجربی)، بر اساس مشاهده یا تجربه یا دلیل منطقی، قابل اصلاح یا انکار می دانید.:Moteajeb!:

نکته دیگر اینکه، تمام علوم بر اصل اصلاح استوارند، منتها هر مصلحی باید به درستی و با فراگیری کسب مقدمات یک علم اشکال بکند، مثلا اصلاح در علوم عقلی به این نحوه است که مغالطات روشن بشود، و الا اگر اصول بحث و چهارچوبه آن رعایت نشود، هو کردن است نه اصلاح.

متحیر;184483 نوشت:
اصلاحات علمی مؤید اسلام(تسلیم بودن) آوردن در برابر قوانین جاری بر آفرینش است. تا ایدئولوژی های شیطانی!؟ که دگم هستند و غیر قابل انعطاف.

تسلیم بودن در مقابل چه؟ اسلام یعنی تسلیم، درست، اما تسلیم بودن به چه چیزی؟

نکته دیگر اینکه، تصور شما این است که علوم هم مانند ماده باید رشد بکند و دایما در حال تغییر باشد؟

متحیر;184490 نوشت:
با کمی اغماض در می یابید که تفاوت زیادی ندارند زیرا در حدّ نظراتشان راجع به عینیت جهان ماده، دنیای پیرامون ما را برپای خود استوار نمی دانند در عینی و حقیقی بودن جهان ماده شک دارند . جهان ماده را فانی و پوچ می نگارند چه تفاوتی میکند :آن کسی که از ابتدا این جهان را معتبر نمی داند و کسی که در آخر ،جهان را از دایره اعتبار خارج کند. مهم حد و انتهای نظرشان است . آن حد این است که: در نظر ایشان چه خارج از ذهن و چه خارج از حقیقت وجود جهان ماده، از اعتبار و یا عینی بودن ساقط است. جهان ماده واقعیتی در حقیقت، ندارد

:Kaf::Kaf:

دوست عزیز، خداوند در تمام عوالم وجود، مخلوق دارد، یکی از عوالم، عالم ماده و ناسوت است، هیچ دلیلی وجود ندارد بر اینکه که ماده نباشد، یا خداوند مخلوقات مادی خلق نکند.

متحیر;184490 نوشت:
اینان از سر کفر ! جهانی که مادر ایشان است و فرصت تجربه زندگی را برایشان فراهم کرده انکار میکنند.

بسیار خوب، جهان مادی مادر یک موجود عاقل و عالم می شود، و این موجود رشد کرده و به مرور کامل و کاملتر می شود. اما ماده ماده است، و دلیلی وجود ندارد که همیشه نباشد و خداوند ماده خلق نکند و بنده از جانب تمام عالمان الهی و فلسفی اقرار می کنم که ماده هست، و ما فرزند عالم مادی هستیم.

سلام و عرض ادب خدمت هشام گرامی
ضمن تشکر از محبت جنابعالی برای ارائه آدرس جهت ادامه حاشیه تاپیک دلایل غیر مادی بودن "روح انسان"
جهت کمک به خودم و شما قبل از ادامه بحث برای درک بهتر از موضع خود بگویم شاید کمتر به مشکل برخورد کنیم
بنده به یک آفریدگار یا طراح بزرگ و یا یک طرح بزرگ گسترده به جهان باور دارم
[SPOILER]
ولی اینکه چرا باور دارم
در اوان جوانی سرمست از برهانهای نظم و علیت و اندکی دانش از حرکت جوهری به خود می بالیدم که خدایم را با عقل و خرد دریافته ام
همه پازل اعتقاداتم جورِ جور بود و چه جدیت و اشتیاقی داشتم
ولی در تندباد حوادث چند دهه اخیر آن برهانها زایل شد و دیگر آن شدت خود را نداشتند
بیش از پیش فهمیدم که نمی دانم نه اینکه نمیدانم بلکه بسیار بسیار نمی دانم
دریافتم که دغدغه دست یافتن به تبیین جهان بیش از تصور من جهانی است وسایرین هم که شما آنها را متهم به پیروی از هوای نفس میکنید در این راه سعی و تلاش کردند نه اینکه به قول شما در خود گم شده اند
این همه باعث شد که از آن کاخ عاج خود ساخته فرو افتم
و به عنوان این تاپیک برسم که: اثبات خدا سخت تر از آن چیزی است که فکر میکنیم
همانطور که اشاره کردم اعتقاد به آفریدگار این جهان صرفاً از روی نیازی درونی است
[/SPOILER]
ولی این اعتراف ؛
باعث شناخت چگونگی او، دریافت نیت او که چرا آفریده و برای چه آفریده نمی شود.

و همینطور رسیدن به اینکه :این جهان را طرح بزرگی در بر گرفته ، حقیر را به خدای ادیان راهنمایی نمیکند
بلکه اعتقاد به خدای ادیان بیشتر من را از خدا دور میکند تا نزدیک !!!؟

همه صحبت من این است که :
با استفاده از برهان های عقلی و مشاهدات تجربی ما را به چیزی فراتر از جهان ماده رهنمون نمیکند

همین

متشکرم

موضوع قفل شده است