فضایل اهل بیت(علیهم) در اشعار اهل سنت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فضایل اهل بیت(علیهم) در اشعار اهل سنت

با سلام
ما اهل سنت حقیقی را دوستدار اهل بیت(علیهم) می دانیم و کسانی را که مانند ابومنتصر بلوچی(ملازاده) و برخی از کارشناسان شبکه نور که از اهل بیت(علیهم)با حقد و کینه صحبت می کنند هر چند که تظاهر به دوستی می نمایند وهابی می دانیم.
ما اهل سنت را مخالف توسل نمی دانیم.
ما اهل سنت را مخالف زیارت نمی دانیم.
ما اهل سنت را مخالف شفاعت نمی دانیم.
بلکه وهابی های متحجر را مخالف موارد فوق می دانیم و دلایلمان را هم قبلا ارائه کرده ایم.
اینک اشعاری از اهل سنت را در فضایل و مدح اهل بیت (علیهم) قرار می دهیم.:Gol:

شعر ذیل را از دیوان ماموستا(لقب روحانیون اهل سنت کرد)اردلان سنندجی انتخاب کرده ام:


:Gol:در مدح مولای متقیان علی(ع):Gol:


مرغ دل از عشق دوست بار دگر پر گرفت...نوحه گر نغمه خوان عاشقی از سر گرفت

مرغک افسرده حال نام علی چون شنید...رنگ دگر یافت و جلوه دیگر گرفت

زمزمه آغاز کرد مدح علی ساز کرد...بانگ علی یا علی در همه جا در گرفت

خسرو اندیشه تاخت سوی دیار نجف ...بوسه بر آن خاک زد مشتی از آن برگرفت

بوسه زد و بو کشید نعره زد و هو کشید...پای فراتر نهاد دست فراتر گرفت

حال خوش از دیدن بارگه دوست یافت...بوی خوش از تربت فاتح خیبر گرفت

چشم تمنا گشود چهره حیدر بدید ...دست تولا زد و دامن حیدر گرفت

بی خبر از خویش شد عاشق و درویش شد ...جان برهش داد و دل از دو جهان بر گرفت

نیک سرانجام شد مست زیک جام شد ...کز کف مولای خویش ساقی کوثر گرفت

شاه نجف شیر حق حجت مطلق علی...آنکه از او دین حق زینت و زیور گرفت

تیغ دو پهلوی او قوت بازوی او...تاج ز خسرو ستاند،باج ز قیصر گرفت

برش شمشیر او غرش چون شیر او...رشته لشکر گسست زهره ز لشکر گرفت

گاه به لطف سخن راه به کافر نمود...گاه به تیغ دودم کفر ز کافر گرفت

هر چه که باید شنید از لب قرآن شنید...هر چه که باید گرفت از کف داور گرفت

کیست به غیر از علی نیست به غیر از علی ...آنکه ز پروردگار نام غضنفر گرفت

سرور آزادگان سر خط آزادگی...روز ازل از کف خالق اکبر گرفت

اوست که پا بر سر دوش محمد نهاد...اوست که جا بر سر دوش پیمبر گرفت

اوست که چون بت شکست بر سر بتگر شکست...اوست که چون ره گرفت بر بت و بتگر گرفت

مسلم اگر دادخواه،کافر اگر بی گناه...چون به قضاوت نشست هر دو برابر گرفت

چاره بتدبیر کرد تکیه به شمشیر کرد...داد ستمدیده داد ره به ستمگر گرفت

نیست ز نامش جدا نام حبیب خدا...چشم جهان بین عقل ایندو برادر گرفت

مایه دین مصطفی پایه دین مرتضی...چهره دین زین دو تن نقش دو پیکر گرفت

عاشق روی رسول مست ز بوی رسول...آنکه به جای رسول جای به بستر گرفت

یا علی مرتضی جان و دل از تو رضا ...در دل و در جان من عشق تو یکسر گرفت

پاک شود از گناه هر که چو من رو سیاه...دست زد و دامنت در صف محشر گرفت

گشت دوا درد او گرم دم سرد او ...هر که ز نامت شبی ذکر مکرر گرفت

من که غلام توام عاشق نام توام ...عشق تو تاب از تن عاشق مضطر گرفت

زندگی (اردلان)اول و آخر نداشت...در دل من عشق تو اول و آخر گرفت


به گمانم بیش از آنچه ما در حق علی علیه السلام مدح می کنیم مدح کرده است و تمام عقاید ما نسبت به آن حضرت به صورتی لطیف گنجانده شده است.

[=&quot]فضايل اهل بیت علیهم السلام در اشعار شافعی(1)
:Gol::Gol:
آل بیت الرسول صلی الله علیه و آله

یا آل بیت رسول الله حبکم

فرض من الله فی القرآن انزله

یکفیکم من عظیم الفخر انکم

من لم یصل علیکم لا صلاة له

«ای خاندان رسول خدا، محبت و دوستی شما از طرف خداوند واجب شده و این فریضه ای است که در قرآن نازل فرموده است.همین افتخار بزرگ برای شما بس که هر کس بر شما صلوات نفرستد نمازش، باطل است .»
:Gol::Gol:
آل النبی ذریعتی

وهمو الیه وسیلتی

ارجوبهم اعطی غدا

بیدی الیمین صحیفتی

«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دستگیره و چنگ آویز منند و همانان وسیله ام به سوی خدایند . امیدوارم که به [عنایت و حرمت آنان] فردای قیامت نامه اعمالم به دست راستم داده شود .»
:Gol::Gol:

فضايل اهل بیت علیهم السلام در اشعار شافعی(2)

محصب و منی

ربیع بن سلیمان مصری (174 - 270 ق). که یار و یاور و راوی کتابهای شافعی است گوید: با شافعی در سفر حج بودیم . او بر هیچ تپه ای بالا و به هیچ وادیی سرازیر نشد، جز اینکه می گریست و این اشعار را زمزمه می کرد:

یا راکبا قف بالمحصب من منی

واهتف بقاعد خیفها و الناهض

سحرا اذا فاض الحجیج الی منی

فیضا کملتطم الغرات الفائض

ان کان رفضا حب آل محمد

فلیشهد الثقلان انی رافضی

و اخبر هم انی من النفر الذی

لولاء اهل البیت لیس بناقض

«ای سواره در شنزار منی (که معروف به خیف بنی کنانه است) بایست و همه حاجیان را، چه آنکه در [مسجد] خیف منی نشسته یا به نماز ایستاده، ندا بده .»
«به سحرگاه هنگامی که سیل مواج حاجیان از مشعر سرازیر منی می گردد و بسان فرات مواج و پرتلاطمی بر سر هم می ریزند [به آواز بلند به همگان بگو:] »
«اگر دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله سبب رافضی بودن است، چه باک، جن و انس شاهد باشند که بجد رافضی هستم!!!»
«و جمعیت حجاج را خبر کن که قطعا من از آن گروهی هستم که نسبت به ولایت و نصرت اهل بیت علیهم السلام [ثابت قدمم و هیچ گاه] عهد شکن نخواهم بود .»

مولانا خالد نقشبندي شافعي
شعري را در مدح و منقبت حضرت امام رضا(ع) در حين تشرف به بارگاه ملكوتي آن حضرت در خراسان سروده است:

اين بارگاه كيست كز عرش برتر است / وز نور گنبدش همه عالم منور است
وز شرم شمس پاي زرش كعبتين شمس/در تخته نرد چرخ چهارم به شش دراست
وز انعكاس صورت گل آتشين او / بر سنگ جاي لغزش پاي سمندر است
نعمان خجل زطرح اساس خور نق‌اش / كسري شكسته دل بي‌طاق مكسر است
بهر نگهباني كفش مسافران / بر درگهش هزار چو خاقان و قيصر است
اين بارگاه قافله سالار اولياست / اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است
اين بارگاه حضرتي است كه از شرق تا به غرب/ وز قاف تا به قاف جهان سايه گستر است
اين روضه رضاست كه «فرزند كاظم است» / سيراب نوگلي زگلستان «جعفر است»
سرو سهي زگلشن سلطان انبياست / نو باده حديقه «زهرا و حيدر است»
مرغ خرد به كاخ كمالش نمي‌پرد/ بر كعبه كي مجال عبور كبوتر است
تا همچو جان زمين تن پاكش به بر گرفت / او را هزار فخر بر اين چرخ اخضر است
بر اهل ظاهر آنچه ز اسرار باطن است / زگوشه ضمير مصفاش مضمر است
خورشيد كسب نور كن از جمال او / آري جزا موافق احسان مقرر است
برگرد حاجيا به سوي مشهدش روان / كاين جا توقفي نه چو صد حج اكبر است
بي طي ظلمت آب خضر نوش بر درش / كاين دولتي است رشك روان سكندر است
بتوان شنيد بوي محمد(ص) زتربتش / مشتق بلي دليل به معني مصد است
از موج فتنه خرد شدي كشتي زمين / گرنه او راز سلسله آل لنگر است
زوار بر حريم وي آهسته پا نهيد / كز خيل قدسيان مفرشش ز شهپر است
غلمان خلد كاكل خود دسته بسته‌اند / پيوسته كارشان همه جاروب اين در است
شاها ستايش تو به عقل و زبان من / كي مي‌توان كه وصف تو از عقل برت است؟
اوصاف چون تو پادشهي از من گدا / صيقل زدن به آيينه مهر انور است
جانا به شاه مسند لولاك كز شرف / بر تارك شهان اولوالعزم افسر است
ديگر به حق آنكه بر اوراق روزگار /بابي زدفتر هنرش باب خيبر است
ديگر به نور عصمت آن كس كه نام او / قفل زبان و حيرت عقل سخنور است
آنگه به سوز سينه آن زهر داده‌اي / كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است
ديگر به خون ناحق سلطان كربلا / كز وي كنار چرخ به خونابه احمر است
ديگر به حق آنكه زبحر مناقبش / انشاي بو فراس زيك قطره كمتر است
آنگه به روح اقدس باقر كه قلب او / مر مخزن جواهر اسرار را در است
ديگر به نور باطن جعفر كه سينه‌اش / بحر لباب از در عرفان داور است
آنگه به حق موسي كاظم كه بعد از او / بر زمره اعاظم و اشراف سرو است
ديگر به قرص طلعت تو كز اشعه‌اش / شرمنده ماه چهارده و شمس خاور است
ديگر به نيكي تقي و پاكي نقي / و آنگه به عسكري كه همه جسم گوهر است
ديگر به عهد پادشاهي كز سياستش / با بره شير شرزه بسي به ز مادر است
بر«خالد» آر رحم كه پيوسته همچو بيد/ لرزان ز بيم زمزمه روز محشر است
تو پادشاه دادگري اين گداي زار / مغلوب ديو سركش و نفس ستمگر است
از لطف چون تو شاه ستمديده بنده‌اي /از جور اگر خلاص شود وه چه درخور است
نا اهلم و سزاي نوازش نيم ولي / نا اهل و اهل پيش كريمان برابر است

وهابي ها ما را به جهت زيارت،توسل و شفاعت خرافي و بدعت گذار مي دانند، اينها که اهل سنتند!!.
حالا سوال اينجاست آيا اهل سنت حقيقي که تحت تاثير القائات وهابيها نيست به شيعه نزديک تر است يا به وهابيت متحجر و بي انعطاف که زود حکم به تکفير و شرک صادر مي کند؟!؟

موضوع قفل شده است