جمع بندی وجود اختیار در انسان ها = نقض عدالت خدا؟!؟!

تب‌های اولیه

58 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وجود اختیار در انسان ها = نقض عدالت خدا؟!؟!

در پاسخ به وجود تبعیض هایی که بین انسانهاست معمولا گفته میشود که این ناشی از ویژگی های جهان مادی است یعنی من تاپیکای مختلف این سایتو خوندم جوابا همین بود.مثلا یک نمونه یکی از کارشناسان گفتن:

صدیق;403309 نوشت:
حکمت خداوند اقتضای این را دارد که وقتی انسانی را خلق میکند اسباب هدایت و کمال او را هم فراهم کند و عدالت خداوند نیز اقتضای این را دارد که به بنده ای از بندگانش ظلم نکند. اما گاهی این موجود و انسان در اثر شرایط اجتماعی و مادی، توان رسیدن به کمال لایق خود را در این دنیا ندارد. خب با توجه به این شرایط، و اینکه خداوند او را به جهنم نمیبرد، پس به او ظلم نکرده. تنها میتوان گفت که درست است که ظلم نکرده ولی او که قادر مطلق است میتوانست شرایط را به صورتی مهیا کند که او به راه حق برسد، خصوصا در مورد کسانی که به اختیار خود، خودشان را از رسیدن به راه حق و دین حق محروم نکرده اند، همانند بچه ها یا دیوانگان یا افرادی که در جنگلها یا بیابانها به دور از ابزارهای اطلاع رسانی بوده اند یا در جاهایی بوده اند که فشار شدید تبلیغاتی انان را از فکر کردن محروم کرده بوده است و نظر حق به آنان نرسیده بوده است. در این موارد، از یک طرف قطعا شخص دچار عذاب نمیشود و از سوی دیگر نتیجه وضعی این شخص این است که به قرب الهی نرسیده است همانند درختی که به واسطه ماندن در لای درختان تنومند و بزرگ، کوچک و نهیف مانده است. در این صورت، مشکل از خورشید و آب باران نیست که به او نرسیده، بلکه مشکل از مزاحمهایی است که در کنار او وجود داشته است. البته ممکن است وضعیت این اشخاص در آن دنیا به صورتی باشد که بتوانند به درجاتی از قرب وکمال الهی برسند.

البته تاپیکش بسته شده بود تاپیک جدید زدم...
حالا مشکل من اینه که با این جواب باز هم مسئله حل نمیشود سه دلیل رو اینجا میارم:
چون باز ظلم در مورد این افراد برمیگردد به خداوند
یا بهتر بگم میشه این رو با ایه ی قران هم توضیح داد که در 15 اسرا گفته:
مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً
این محروم شدن ها هم بار گنه دیگران رو به دوش کشیدن است.فقط عذاب شدن و به جهنم رفتن نیست.محروم شدن از نعمتهای بهشتی و درجات بالای قرب الهی هم مصداق ان است.حالا این مشکل چه طور حل میشود؟
یا مثلا ایه ی دیگری هست که میگه: انما بغیکم علی انفسکم که وجود انما که بیان کننده ی حصر است نشان میدهد که در کل سیستم خلقت( با در نظر گرفتن اخرت) امکان ندارد کسی بتواند به دیگری ظلم کند . اما در این مورد به افراد ظلم شده.(نه به این معنی که عذاب میشن به خاطر کار دیگران به این معنی که از پاداش ها محروم میشن به خاطر اعمال دیگران!)
یا میشود گفت همان طور که عامل اصلی نعمتها رو ما خدا میدانیم با وجود اینکه در رسیدن انها به ما واسطه وجود دارد اگر در کل نظام خلقت هم به کسی ظلم بشود عامل اصلی ان خداست.
در مورد بخش ابی رنگ هم لطفا توضیح بدین که ایا امکانش هست برای همه کسانی که غیر مقصرند یا نه و اگر هست خب چرا برای همه ی انسانها اینطور نشه؟یعنی همه بعد از مرگ بدون اینکه پیامبر و دین داشته باشن به قرب و کمال الهی برسن همان طور که یک عده رسیدن؟

اگر امکانش هست جناب صدیق پاسخگو باشن لطفا

با نام الله





کارشناس بحث: استاد صدیق

هارب;404606 نوشت:
این محروم شدن ها هم بار گنه دیگران رو به دوش کشیدن است.فقط عذاب شدن و به جهنم رفتن نیست.محروم شدن از نعمتهای بهشتی و درجات بالای قرب الهی هم مصداق ان است.حالا این مشکل چه طور حل میشود؟

سلام
راه بسته نیست و الی ربک المنتهی ضمن اینکه خدای متعال فوق خواستها و رضایتها عنایت می فرماید


هارب;404606 نوشت:
یا مثلا ایه ی دیگری هست که میگه: انما بغیکم علی انفسکم که وجود انما که بیان کننده ی حصر است نشان میدهد که در کل سیستم خلقت( با در نظر گرفتن اخرت) امکان ندارد کسی بتواند به دیگری ظلم کند . اما در این مورد به افراد ظلم شده.(نه به این معنی که عذاب میشن به خاطر کار دیگران به این معنی که از پاداش ها محروم میشن به خاطر اعمال دیگران!)

کم به مجموعه انسانها با لحاظ افرادش برمی گردد و مستلزم انستکه که گناه هم در خود انسان و هم در دیگران اثر داشته باشد هرچند اساس و عمده این اثر در خود فرد گناهکار است

هارب;404606 نوشت:
اگر در کل نظام خلقت هم به کسی ظلم بشود عامل اصلی ان خداست.

برنامه الهی در سطح امور جزئی مورد قضاوت قرار نمیگیرد چون امر او کلی است و قضاوت در مورد فعل او به حسب آن امر کلی است نه جزئیات جزئیات و ظواهر به حسب ویژگیهای شخصی موجودات و از جمله انسانهاست لذا فعلی که در سطح ارتباط دو شخص ظلم است در سطح فعل الهی چنین ویژگیهایی ندارد و دیگر اینکه فعل و انفعالات در میان افراد دوطرفه است اگر یکی فاعل است دیگری هم منفعل است هرچند فرد منفعل نداند که این انفعال و به اصطلاح اثر پذیری او از ظلم از چه جهتی است
والله الموفق

حامد;405054 نوشت:
راه بسته نیست و الی ربک المنتهی ضمن اینکه خدای متعال فوق خواستها و رضایتها عنایت می فرماید

ربط این بخشو نفهمیدم راستش...
حامد;405054 نوشت:
کم به مجموعه انسانها با لحاظ افرادش برمی گردد و مستلزم انستکه که گناه هم در خود انسان و هم در دیگران اثر داشته باشد هرچند اساس و عمده این اثر در خود فرد گناهکار است

انما که حصر است اولا.
دوما حالا انما رو هم در نظر نگیریم و فرض کنیم که مقدار کمی از ان به دیگری برگردد ولی باز هم مشکل پا برجاست.چنین محرومیتی رو شما مقدار کمی ظلم میدانید؟!؟...محرومیت بزرگی که در سعادت ابدی فرد هست؟ از درجات بالای کمال و سعادت ابدی محروم شدن کم است؟!؟!
حامد;405054 نوشت:
برنامه الهی در سطح امور جزئی مورد قضاوت قرار نمیگیرد چون امر او کلی است و قضاوت در مورد فعل او به حسب آن امر کلی است نه جزئیات جزئیات و ظواهر به حسب ویژگیهای شخصی موجودات و از جمله انسانهاست لذا فعلی که در سطح ارتباط دو شخص ظلم است در سطح فعل الهی چنین ویژگیهایی ندارد و دیگر اینکه فعل و انفعالات در میان افراد دوطرفه است اگر یکی فاعل است دیگری هم منفعل است هرچند فرد منفعل نداند که این انفعال و به اصطلاح اثر پذیری او از ظلم از چه جهتی است

همیشه این طور نیست مثلا مواردی که از نقل قول خود کارشناس بلد کردم ربطی به ظلم پذیری فرد ندارد!مثلا ما جاهل غیر مقصر نداریم اصلا؟!
بعد هم چرا برنامه ی خدا در امور جزیی مورد قضاوت نیست؟ظلم،ظلم است.و کسی که ظلم کند ظالم است.چه به یک نفر چه به یک میلیارد نفر!
و اگر درست فهمیده باشم.حرفتون مثل همان قصه ی دموکراسی است. یعنی ظلم به اقلیت رو با انگیزه ی حفظ منافع اکثریت توجیه میکنید!!!....

هارب;404606 نوشت:
چون باز ظلم در مورد این افراد برمیگردد به خداوند
یا بهتر بگم میشه این رو با ایه ی قران هم توضیح داد که در 15 اسرا گفته:
مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً
این محروم شدن ها هم بار گنه دیگران رو به دوش کشیدن است.فقط عذاب شدن و به جهنم رفتن نیست.محروم شدن از نعمتهای بهشتی و درجات بالای قرب الهی هم مصداق ان است.حالا این مشکل چه طور حل میشود؟
یا مثلا ایه ی دیگری هست که میگه: انما بغیکم علی انفسکم که وجود انما که بیان کننده ی حصر است نشان میدهد که در کل سیستم خلقت( با در نظر گرفتن اخرت) امکان ندارد کسی بتواند به دیگری ظلم کند . اما در این مورد به افراد ظلم شده.(نه به این معنی که عذاب میشن به خاطر کار دیگران به این معنی که از پاداش ها محروم میشن به خاطر اعمال دیگران!)

باسلام
دوست عزیز من متوجه نشدم منظور شما از این بحث چیست؟ بیان شما مبهم است و مباحث مختلفی را در ضمن این سوالتان مطرح کردید؟ آیا به صورت کلی و با توجه به عنوانی که برای تاپیک انتخاب کرده اید، منظورتان این است که چرا خدا به انسان اختیار داده تا خودش را از نعمتهایی محروم کندو مستحق عذاب شود؟ یا اینکه منظور این است که نتایج کارهای دیگران در سرنوشت انسان دخالت تام دارد و او را از نعمتهایی محروم می کند؟
هر کدام که باشد، پاسخی در خور خود میطلبد.
در صورت اول، در مباحث مرتبط با اختیار بیان شده است، که اختیار یک کمال برای انسان است و با توجه به حکمت خداوند در خلقت و عدالت او، خداوند باید به انسان قدرت انتخاب بدهد تا بتواند از راه های خوب و بدی که برایش ترسیم کرده، راه درست را انتخاب کند و به کمال لایق خودش برسد. اگر این قدرت را به او نمیداد، نمیتوانست به کمال خود برسد. به کمال رسیدن، ویژگی وجودی ای است که بر اثر تلاشهای نفس بوجود میآید. این ویژگی در اثر کارهای نیکی است که انسان انجام میدهد و به زور نمیتوان انرا به کسی داد. خاصیتی تکوینی و وروحی است و از مقوله دستور العملی نیست، بلکه انتخابی است. حتی گاهی اوقات، صرف انتخاب، نیز برای رسیدن به کمال موثر است، ولو به مرتبه انجام دادن نرسد. البته این به این معنا نیست که خداوند نمیتواند این حالت را به روح انسان عطا کند و ببخشد. حاشا و کلا، خداوندی که علت تمام اشیاء است و قدرت تصرف در تمام مراتب عالم را دارد، چنین قدرتی را دارد. اما قرار بر این نیست که چنین بکند. در داستان بعلم باعورا، به خوبی به این مطلب اشاره دارد و میفرماید اگر ما میخواستیم و اراده میکردیم میتوانستیم او را نجات دهیم ولی این نجات دادن، اجباری میشد و او با علم و اگاهی خودش و به انتخاب خودش این مسیر را انتخاب کرد و دچار بدبختی وشقاوت شد.«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»(اعراف، 176)
انسان را به این دنیا آورده و راه خوب و بد را به او یاد داده«فالهما فجورها و تقویها»(سوره شمس، ایه Dirol و به وسیله پیامبران و برنامه های اسمانی راه هدایت را به او یاد داده است«رسلا مبشرین و منذرین»(سوره نساء، ایه 165) و به او قدرت انتخاب داده است.«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»(سوره انسان، ایه 3) حال اگر خودش بدی و زشتی را انتخاب کرد، نباید دیگران را ملامت و سرزش کند. قرآن کریم، گفتگوی میان شیطان و گناهکاران در روز قیامت را به صورت زیبایی ترسیم نموده است. گناهکاران، شیطان را مقصر میدانند و از خداوند میخواهند که او را به جای انها عذاب کند.اما شیطان میگوید من جلوی اختیار شما را که نگرفته بودم. من تنها شما را به کارهای بد فرامیخواندم و تحریک میکردم ولی باز هم قدرت انتخاب داشتید. پس تنها خودتان را سرزنش کنید.«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي‏ فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمينَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»(ابراهیم ، 22)
اما در مورد اینکه کارهای دیگران در سرنوشت انسان دخیل باشد، این قضیه به صورت اجمالی مورد قبول است هرچند جلوی اختیار انسان را نمیگیرد. خیلی از عوامل هست که در سرنوشت انسان دخیل است، وراثت، محیط اجتماع، خانواده، دوستان و .. در پیشرفت مادی و معنوی انسان دخالت دارند ولی هیچ یک از اینها جلوی اختیار انسان و قدرت فکرش را نمیگردد.

[=Traditional Arabic]
[=Traditional Arabic]

هارب;404606 نوشت:
یا میشود گفت همان طور که عامل اصلی نعمتها رو ما خدا میدانیم با وجود اینکه در رسیدن انها به ما واسطه وجود دارد اگر در کل نظام خلقت هم به کسی ظلم بشود عامل اصلی ان خداست.

پاسخ این بخش نیز در تاپیک قبلی و ابتدای این پست روشن شد. درست است که علت تمام حوادث عالم در نهایت خداوند متعال است اما دیدگاه موافق عقل و شرع، نه جبر است و نه اختیار. خداوند علت همه چیز است اما نه به این معنا که هیچ موجودی از خودش اختیار ندارد. شرور اخلاقی لازمه اختیار داشتن انسان است. اصولا، اگر به کسی ظلم میشود، این ظلم از دو جنبه قابل بررسی است. از جنبه ظالم، این شخص با اختیار خود، مراتب بدبختی خود و پستی نفس خودش را انتخاب کرده است. ولی این ظلم از جهت شخصی که مورد ظلم واقع شده است، به شرطی که خودش خود را در معرض ظلم قرار نداده باشد و قدرت فرار ازآن ظلم را نداشته باشد، همین باعث قرب او به خداوند خواهد شد. یعنی یک عمل اختیاری و یک شر اخلاقی، درست است که در دنیا، موجب برخی محرومیتهای مادی شخص مظلوم شده است، اما تنها از جنبه مادی میتوان او را محروم کرد و ان هم تنها در همین دنیا، ولی جلوی اختیار او را برای رسیدن به معنویت و قرب الهی و کمالش گرفته نمیشود و هیچ کسی نمیتواند دیگران را به زور به جهنم ببرد.و از سوی دیگر، همین شخص مظلوم در ان دنیا به خاطر محرومیتهایی که کشیده است، پاداشهایی را خواهد برد. مراتبی از قرب الهی و کمال را نیز در زمان محرومیتش در این دنیا می پیماید. بنابراین، عامل اصلی ظلمها، خداوند نیست بلکه انسانها هستند که با اختیار خود به دیگارن ظلم میکنند.

هارب;404606 نوشت:
البته ممکن است وضعیت این اشخاص در آن دنیا به صورتی باشد که بتوانند به درجاتی از قرب وکمال الهی برسند.

در مورد این بخش نیز نظراتی بیان شده است. برخی معتقدند که برای مستضعفین فکری در آن دنیا، شرایطی شبیه شرایط اختیاری دنیا فراهم میشود و به عبارتی محیط این دنیا برایش شبیه سازی میشود. انگاه دین حق و راه درست به او نشان داده میشود و او با اختیار و انتخابی که هر کسی در دنیا دارد، توان انتخاب می یابد و اگر راه درستی را انتخاب کرد، به قرب الهی میرسد. به میزان معرفتی که یافته است.
در روایتی از امام باقر علیه السلام به وضعیت این افراد اشاره شده است. در این حدیث، حضرت میفرماید این افراد در این دنیا به خداوند احتجاج میکنند که شرایط هدایت را نداشته اند و به همین جهت نتوانسته اند دین حق را انتخاب کنند. در این هنگام خداوند برایشان رسولی میفرستد. و به آنان میگوید که خداوند به شما دستوری داده است. هر کس آنرا انجام دهد و از دستور این رسول الهی اطاعت کند، به بهشت میرود و هر کس عصیان کند به آتش دوزخ مبتلا میشود.« إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ احْتَجَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَمْسَةٍ عَلَى الطِّفْلِ وَ الَّذِي مَاتَ بَيْنَ النَّبِيِّينَ وَ الَّذِي أَدْرَكَ النَّبِيَّ وَ هُوَ لَا يَعْقِلُ وَ الْأَبْلَهِ‏ وَ الْمَجْنُونِ الَّذِي لَا يَعْقِلُ وَ الْأَصَمِّ وَ الْأَبْكَمِ فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يَحْتَجُّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَيَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ رَسُولًا فَيُؤَجِّجُ لَهُمْ نَاراً فَيَقُولُ لَهُمْ رَبُّكُمْ يَأْمُرُكُم‏ أَنْ تَثِبُوا فِيهَا فَمَنْ وَثَبَ فِيهَا كَانَتْ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ عَصَى سِيقَ إِلَى النَّارِ.»(بحار الانوار، ج5 ص 292)

صدیق;405401 نوشت:
باسلام
دوست عزیز من متوجه نشدم منظور شما از این بحث چیست؟ بیان شما مبهم است و مباحث مختلفی را در ضمن این سوالتان مطرح کردید؟ آیا به صورت کلی و با توجه به عنوانی که برای تاپیک انتخاب کرده اید، منظورتان این است که چرا خدا به انسان اختیار داده تا خودش را از نعمتهایی محروم کندو مستحق عذاب شود؟ یا اینکه منظور این است که نتایج کارهای دیگران در سرنوشت انسان دخالت تام دارد و او را از نعمتهایی محروم می کند؟
اما در مورد اینکه کارهای دیگران در سرنوشت انسان دخیل باشد، این قضیه به صورت اجمالی مورد قبول است هرچند جلوی اختیار انسان را نمیگیرد. خیلی از عوامل هست که در سرنوشت انسان دخیل است، وراثت، محیط اجتماع، خانواده، دوستان و .. در پیشرفت مادی و معنوی انسان دخالت دارند ولی هیچ یک از اینها جلوی اختیار انسان و قدرت فکرش را نمیگردد.[=Traditional Arabic]

سلام.متشکرم برای پاسخ
منظورم همان بخش دوم بود.مواردی که خود شما هم در نقل قول اورده شده در پست اول اوردید مواردی رو مثال میند که میشود گفت برای ان افراد کاملا صلب اختیار شده:
نقل قول:
بچه ها یا دیوانگان یا افرادی که در جنگلها یا بیابانها به دور از ابزارهای اطلاع رسانی بوده اند یا در جاهایی بوده اند که فشار شدید تبلیغاتی انان را از فکر کردن محروم کرده بوده است و نظر حق به آنان نرسیده بوده است.

صدیق;405402 نوشت:
به شرطی که خودش خود را در معرض ظلم قرار نداده باشد و قدرت فرار ازآن ظلم را نداشته باشد، همین باعث قرب او به خداوند خواهد شد. یعنی یک عمل اختیاری و یک شر اخلاقی، درست است که در دنیا، موجب برخی محرومیتهای مادی شخص مظلوم شده است، اما تنها از جنبه مادی میتوان او را محروم کرد و ان هم تنها در همین دنیا، ولی جلوی اختیار او را برای رسیدن به معنویت و قرب الهی و کمالش گرفته نمیشود و هیچ کسی نمیتواند دیگران را به زور به جهنم ببرد.و از سوی دیگر، همین شخص مظلوم در ان دنیا به خاطر محرومیتهایی که کشیده است، پاداشهایی را خواهد برد. مراتبی از قرب الهی و کمال را نیز در زمان محرومیتش در این دنیا می پیماید. بنابراین، عامل اصلی ظلمها، خداوند نیست بلکه انسانها هستند که با اختیار خود به دیگارن ظلم میکنند.

اگر فقط در این دنیا مور ظلم واقع شود مشکلی نیست ولی اگر از نعمتهای بهشتی هم محروم شود ان وقت ظلم است.
خب ر این مورد هم شما در همان تاپیک گفته بودین:
صدیق;405402 نوشت:
افرادی که نسبت به دین و راه حق جاهل هستند و در این جهل خود هیچ تقصیری ندارند و به اصطلاح جاهل قاصر هستند، تکلیف دیگری دارند. در مورد وضعیت این افراد و کسانی که قبل از رسیدن به سن بلوغ و یا تمییز از دنیا رفته اند و دین حق را با اختیار و عقل خود انتخاب نکرده اند، برخورد دیگری میشود. تعابیر و نظرات در مورد وضعیت این اشخاص متفاوت است. قطع به یقین این افراد به جهنم نخواهند رفت. اما اینکه چه میشوند برخی معتقدند که این افراد گرچه به جهنم نمیروند ولی به بهشت نیز نمیروند زیرا بهشت رفتن مستلزم این است که نفس انسان به مرحله ای از کمال رسیده باشد و رسیدن به کمال نتیجه وضعی کارها و اعمال اختیاری انسان است و چون این افراد در این دنیا اعمالی نداشته اند تا به تناسب آن دارای کمال شوند، توان ورود به بهشت را ندارند.( كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام، ص: 24)برخی از روایات نیز مبین این نکته هستند که این افراد اگر به دنبال دشمنی با دین خدا نباشند و در حد توان نسبت به انجام کارهای منافی اخلاق و عفت خودداری کرده باشند، اهل بهشت میشوند، و این نیز به واسطه لطف خداوند است نه استحاق انان.( بحار الانوار، ج69 ص 162) البته ممکن است که این افراد به واسطه لطف خداوند به درجات بالای بهشت نتوانند برسند ولی به بهشتهای مادی که دارای لذتهای مادی و مشتهیات نفسانی است برسند.
هرچند در هر صورت، این مطلب هیچ ربطی به عدالت خداوند ندارد. عدالت او مقتضی این است که کسی که کارهای نیک انجام داده را به جهنم نبرد. اما آیا اگر کسی که کاری را انجام نداده است و خداوند او را بهشت نبرد به او ظلم شده است. بله اگر او را به جهنم ببرند با عدالت خداوند سازگار نیست. زیرا خداوند متعال فرموده است که زمانی انسانها را عذاب میکند که کلام و حکم خود را به ایشان برساند و آنان از قبول آن سرباز بزنند و اعمالی مخالف آن انجام دهند.«و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا»(اسراء، 15) ولی بهشت و نعمتهای آن نیز مزد کارهای نیک اختیاری است. و این شخص که کار نیک اختیاری انجام نداده است. اما به واسطه سبقت رحمت و لطف الهی بر غضبش به او لطف میکند.
ادیان نیز گرچه برای رسیدن انسان به کمال آمده اند اما کمال نیز دارای درجات زیادی است و چنین نیست که تمام دیندارن دارای کمالی یکسان باشند و درجه انان در بهشت به یک اندازه باشد. بنابراین اگر خداوند این افراد را به بهشت ببرد، منافاتی با حکمت ادیان ندارد.

حالا با این وصف ایا ممکن است این افراد به درجات بالای قرب برسند؟مثلا یک دیوانه ی مادر زاد ممکن است در یک مقام با سلمان فارسی باشد؟یا باقی مواردی که خودتون مثال زدین؟
اگر بله باز این مسئله که انها عملی ندشتند چه طور حل میشود؟

صدیق;405404 نوشت:
در مورد این بخش نیز نظراتی بیان شده است. برخی معتقدند که برای مستضعفین فکری در آن دنیا، شرایطی شبیه شرایط اختیاری دنیا فراهم میشود و به عبارتی محیط این دنیا برایش شبیه سازی میشود. انگاه دین حق و راه درست به او نشان داده میشود و او با اختیار و انتخابی که هر کسی در دنیا دارد، توان انتخاب می یابد و اگر راه درستی را انتخاب کرد، به قرب الهی میرسد. به میزان معرفتی که یافته است.
در روایتی از امام باقر علیه السلام به وضعیت این افراد اشاره شده است. در این حدیث، حضرت میفرماید این افراد در این دنیا به خداوند احتجاج میکنند که شرایط هدایت را نداشته اند و به همین جهت نتوانسته اند دین حق را انتخاب کنند. در این هنگام خداوند برایشان رسولی میفرستد. و به آنان میگوید که خداوند به شما دستوری داده است. هر کس آنرا انجام دهد و از دستور این رسول الهی اطاعت کند، به بهشت میرود و هر کس عصیان کند به آتش دوزخ مبتلا میشود.« إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ احْتَجَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَمْسَةٍ عَلَى الطِّفْلِ وَ الَّذِي مَاتَ بَيْنَ النَّبِيِّينَ وَ الَّذِي أَدْرَكَ النَّبِيَّ وَ هُوَ لَا يَعْقِلُ وَ الْأَبْلَهِ‏ وَ الْمَجْنُونِ الَّذِي لَا يَعْقِلُ وَ الْأَصَمِّ وَ الْأَبْكَمِ فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يَحْتَجُّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَيَبْعَثُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ رَسُولًا فَيُؤَجِّجُ لَهُمْ نَاراً فَيَقُولُ لَهُمْ رَبُّكُمْ يَأْمُرُكُم‏ أَنْ تَثِبُوا فِيهَا فَمَنْ وَثَبَ فِيهَا كَانَتْ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ عَصَى سِيقَ إِلَى النَّارِ.»(بحار الانوار، ج5 ص 292)

خب اصلا این افراد چرا به دنیا میایند؟یا چرا برای همه ی انسانها همین اتفاق نمی افتد؟همه در برزخ در چنین شرایطی باشیم؟از طرفی همان طور که در برزخ با وجود اختیار این مشکلات دنیایی نیست چرا همان تدابیر رو خداوند در مورد دنیا انجام نداده؟

هارب;405197 نوشت:
ربط این بخشو نفهمیدم راستش...

سلام
یعنی تکامل ادامه دارد و راه رسیدن به آنها هیچگاه بسته نیست همچنانکه که اخبار شرع مقدس حکایت از استمرار تکامل در عالم برزخ بلکه در بهشت و جهنم دارد

هارب;405197 نوشت:
انما که حصر است اولا.
دوما حالا انما رو هم در نظر نگیریم و فرض کنیم که مقدار کمی از ان به دیگری برگردد ولی باز هم مشکل پا برجاست.چنین محرومیتی رو شما مقدار کمی ظلم میدانید؟!؟...محرومیت بزرگی که در سعادت ابدی فرد هست؟ از درجات بالای کمال و سعادت ابدی محروم شدن کم است؟!؟!

انما مشکل ندارد بلکه کم مورد نظر است یعنی ( شما ) شامل همه انسانها همراه با لحاظ افراد است انوقت معنایش اینستکه ظلم شما به ضرر خودتان ( شما انسانها ) خواهد بود لذا هم بر تاثیر گناه در فرد و هم در جامعه دلالت دارد ضمن اینکه انحصار اثر در خود فرد خلاف واقعیتی است که ما می بینیم ولی به هر حال عمل اثر نیت است و اثر از موثر ضعیفتر است لذا هرقدر اثر زیاد باشد باز هم به اندازه موثر ( نیت و قصد ظالم ) نیست .
در حقیقت ایه شریفه دارد به همه هشدار می دهد که مواظب باشید ظلم شما تاثیری همه جانبه دارد . اما حقیقت امر آنستکه هرچند ذهن و فکر عادی افراد نشان نمی دهد که خواهان و پذیرای ظلم اند اما تحققش در متن تکوین نشان از وجود چنین طلبی در ابعادی ناشناخته از وجود آنهاست به عبارت دیگر ظلم پذیری هم اینجا یک نکته عمیق قابل تامل است

هارب;405197 نوشت:
همیشه این طور نیست مثلا مواردی که از نقل قول خود کارشناس بلد کردم ربطی به ظلم پذیری فرد ندارد!مثلا ما جاهل غیر مقصر نداریم اصلا؟!
بعد هم چرا برنامه ی خدا در امور جزیی مورد قضاوت نیست؟ظلم،ظلم است.و کسی که ظلم کند ظالم است.چه به یک نفر چه به یک میلیارد نفر!
و اگر درست فهمیده باشم.حرفتون مثل همان قصه ی دموکراسی است. یعنی ظلم به اقلیت رو با انگیزه ی حفظ منافع اکثریت توجیه میکنید!!!....

بله به حسب ظواهر امور ما جاهل غیر مقصر داریم اما نباید سنتهای تکوین را نادیده گرفت . سنت تکوین این است که هر فعلی با یک انفعال قرین است . یکی دیگری را می طلبد . اگر ظالم در ظلم جنبه فاعلی دارد مظلوم هم در مظلومیتش آنرا طلب کرده است هرچند در لفظ و کلام و قصد و اراده ظاهریش نیست اما اقتضائات دیگری در ابعاد وجودی او هست که انفعال را موجب می شود
بله منظور این است که امور جزئی ناپسند در یک برنامه کلی تر نقش مثبت دارند ضمن اینکه تحقق ظلم در مرتبه جزئیش هم به لحاظ تکوینی توجیه صحیح داشت
والله الموفق

حامد;406016 نوشت:
یعنی تکامل ادامه دارد و راه رسیدن به آنها هیچگاه بسته نیست همچنانکه که اخبار شرع مقدس حکایت از استمرار تکامل در عالم برزخ بلکه در بهشت و جهنم دارد
خب بله.ولی از بقیه عقبند دیگه...درسته؟گفتم،به نظر من ظلم فقط عذاب شدن نیست محرومیت از نعمتم هست.
حامد;406016 نوشت:
انما مشکل ندارد بلکه کم مورد نظر است یعنی ( شما ) شامل همه انسانها همراه با لحاظ افراد است انوقت معنایش اینستکه ظلم شما به ضرر خودتان ( شما انسانها ) خواهد بود لذا هم بر تاثیر گناه در فرد و هم در جامعه دلالت دارد ضمن اینکه انحصار اثر در خود فرد خلاف واقعیتی است که ما می بینیم ولی به هر حال عمل اثر نیت است و اثر از موثر ضعیفتر است لذا هرقدر اثر زیاد باشد باز هم به اندازه موثر ( نیت و قصد ظالم ) نیست .
در حقیقت ایه شریفه دارد به همه هشدار می دهد که مواظب باشید ظلم شما تاثیری همه جانبه دارد . اما حقیقت امر آنستکه هرچند ذهن و فکر عادی افراد نشان نمی دهد که خواهان و پذیرای ظلم اند اما تحققش در متن تکوین نشان از وجود چنین طلبی در ابعادی ناشناخته از وجود آنهاست به عبارت دیگر ظلم پذیری هم اینجا یک نکته عمیق قابل تامل است

مسئله ی ظلم پذیریرو من مشکل ندارم لان اصلا بحثم اون نیست...
در مورد ایه هم به خاطر این تاکیید میکنم روی حصری که امده که نشان بدم میخواد بگه این ظلم فقط به خود شما و نه به غیر شما میرسه.امثال این ایه بازم هست مثلا:
فمن نكث فانماينكث علي نفسه - و لايحيق المكر السيئالاباهله - يا ايها الناسانمابغيكم علي انفسكم - يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعونالانفسهم و ما يشعرون - و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون...

درستش هم همین است.یعنی اگر به ظاهر کسی در این دنیا به دیگری ظلم میکند این نباید در اخرت اون فرد اثر بذارد.یعنی با در نظر گرفتن اخرت این ظلم باید فقط به شخص برگردد.اگر این طور باشه که شما میگین پس اصلا دلیلی برای جهنم نرفتن این ادمهام نیست.چون بازم ظلم به حساب نمیاد از طرف خدا.همون طور که میگیم امکان ندارد به خاطر کار دیگران یکی دیگه بره جهنم از اون طرفم باید باشه یعنی به خاطر کار دیگران کسی نباید ا بهشت یا درجات بالای بهشت محروم شه.این خلاف ایه 15 اسرام هست چون دقیقا به دوش کشیدن بار گناه دیگران است در حالی که ایه میگه هیچ کس بار گناه دیگری رو به دوش نمیکشه[=arial narrow]:[=arial narrow]مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ولی اینجا چی؟اون من ضل باعث ضل دیگری هم هست و تا ابد بر سرنوشت اون فرد اثر میذاره.اونم ضلی که تا ابد اثرش وجود دارد در قیامت و بعد از مرگ تا ابد...!

حامد;406016 نوشت:
بله به حسب ظواهر امور ما جاهل غیر مقصر داریم اما نباید سنتهای تکوین را نادیده گرفت . سنت تکوین این است که هر فعلی با یک انفعال قرین است . یکی دیگری را می طلبد . اگر ظالم در ظلم جنبه فاعلی دارد مظلوم هم در مظلومیتش آنرا طلب کرده است هرچند در لفظ و کلام و قصد و اراده ظاهریش نیست اما اقتضائات دیگری در ابعاد وجودی او هست که انفعال را موجب می شود
ولی مثالایی که از پستهای قبل گفتم که اینطور نیست...
حامد;406016 نوشت:
بله منظور این است که امور جزئی ناپسند در یک برنامه کلی تر نقش مثبت دارند ضمن اینکه تحقق ظلم در مرتبه جزئیش هم به لحاظ تکوینی توجیه صحیح داشت

ولی ظالم به نظر من ظالم است.چه به یک نفر ظلم کند چه به یک میلیارد نفر....اون یه نفر چه گناهی کرده؟!!شما خودتون جای اون یک نفر بودین باز اینو میگفتین؟!..

[="Tahoma"]

هارب;408068 نوشت:
خب بله.ولی از بقیه عقبند دیگه...درسته؟گفتم،به نظر من ظلم فقط عذاب شدن نیست محرومیت از نعمتم هست.

سلام
اگر مساله محرومیت را بخواهیدپیگیری کنید و با حکم به تسویه نعمتها مشکل را حل کنید مطمئنا خلاف حکمت و مقاصد هستی حکم داده اید وقتی عدم تسویه را بعنوان امر حکیمانه بپذیرید پذیرش محرومیت از نعمت ناشی از ظلم هم می تواند به نحوی قابل توجیه باشد مثلا بعضی محرومیتها موجب استقامت و تقویت روح اند . به هرحال اینها همه فرصت اند خدا کند بتوانیم استفاده کنیم

هارب;408068 نوشت:
فمن نكث فانماينكث علي نفسه - و لايحيق المكر السيئالاباهله - يا ايها الناسانمابغيكم علي انفسكم - يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعونالانفسهم و ما يشعرون - و ما ظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون...
درستش هم همین است.یعنی اگر به ظاهر کسی در این دنیا به دیگری ظلم میکند این نباید در اخرت اون فرد اثر بذارد.یعنی با در نظر گرفتن اخرت این ظلم باید فقط به شخص برگردد.اگر این طور باشه که شما میگین پس اصلا دلیلی برای جهنم نرفتن این ادمهام نیست.چون بازم ظلم به حساب نمیاد از طرف خدا.همون طور که میگیم امکان ندارد به خاطر کار دیگران یکی دیگه بره جهنم از اون طرفم باید باشه یعنی به خاطر کار دیگران کسی نباید ا بهشت یا درجات بالای بهشت محروم شه.این خلاف ایه 15 اسرام هست چون دقیقا به دوش کشیدن بار گناه دیگران است در حالی که ایه میگه هیچ کس بار گناه دیگری رو به دوش نمیکشه:مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ولی اینجا چی؟اون من ضل باعث ضل دیگری هم هست و تا ابد بر سرنوشت اون فرد اثر میذاره.اونم ضلی که تا ابد اثرش وجود دارد در قیامت و بعد از مرگ تا ابد...!

آیاتی که شما به آنها اشاره کردید در صدد بیان محور تاثیر گذاری و تاثیر پذیری است وگرنه چه کسی می تواند آثار عینی گناه و ظلم در دیگران را انکار کند . به عبارت دیگر مشاهده عینی ما از تاثیر گناه به انضمام ایات مربوطه ما را به این نتیجه می رساند که منظور بیان محور تاثیر و تاثر است و نه تمام آن . ضمن اینکه انفسکم قابل تعمیم به دیگران هم هست چون بنابر برخی ایات معلوم میشود که این انفس همه افراد بشر یا جامعه یا حداقل خانواده را نیز شامل میشود لذا بغیکم علی انفسکم به معنای خود شخص تنها نیست بلکه جامعه یا خانواده را هم شامل میشود هرچند در این انفسکم نفس خود شخص محور است .
و اما قضیه به جهنم بردن
حالا شما کمی که با مطالب ما اشنا شوید متوجه خواهید شد که ما بر اساس بیانات قرآن کریم پاداش را عین عمل می دانیم لذا اگر عمل موجه باشد جلوه آخرتی آن هم موجه است لذا به جهنم رفتن چیزی جز متحقق شدن به حقایق عملی که در حوزه وجودی فرد اتفاق نیست
و اخر اینکه هستی و جامعه انسانی یک شبکه کاملا بهم مرتبط و پیوسته است لذا نادیده انگاشتن تاثیر و تاثرات اصلا معنایی ندارد چه اثر مثبت و چه اثر منفی

هارب;408068 نوشت:
ولی ظالم به نظر من ظالم است.چه به یک نفر ظلم کند چه به یک میلیارد نفر....اون یه نفر چه گناهی کرده؟!!شما خودتون جای اون یک نفر بودین باز اینو میگفتین؟!..

تمام اخبار دینی نشان می دهد که مظلوم حقش را از ظالم باز می ستاند لذا جبرانی برای این نوع عقب ماندگیها هم هست
والله الموفق

هارب;405901 نوشت:
حالا با این وصف ایا ممکن است این افراد به درجات بالای قرب برسند؟مثلا یک دیوانه ی مادر زاد ممکن است در یک مقام با سلمان فارسی باشد؟یا باقی مواردی که خودتون مثال زدین؟
اگر بله باز این مسئله که انها عملی ندشتند چه طور حل میشود؟

همانطور که عرض شد، در مورد این افراد، ابهام هایی وجود دارد. برخی احتمال داده اند که شرایط مساوی با شرایط تکلیف در این دنیا، برای این افراد قرار داده میشود و آنان در معرض یک آزمایش واقع میشوند. اگر اطاعت کردند، اهل سعادت میشوند و گرنه نه. البته احتمالهای دیگری نیز هست. مثلا اینکه خداوند بر اساس علمی لایزالی که دارد میداند که این افراد اگر در آن موقعیت قرار میگرفتند، تا چه حدی به دنبال کارهای نیک میرفتند و تا چه حد گناه. بر اساس آن مرتبه آنان اضافه میشود.
البته تمام این امور، در حد احتمال است و روایاتی نیز که در این باره وجود دارد، موضوع را به صورت کامل منقح ننموده است. ما به واسطه دلیل عقلی و تأیید دلیل نقلی قرآن و سنت معتبر یقین داریم که خداوند متعال به هیچ کسی ظلم نمی کند اما اینکه در مورد این افراد- که هدایت نپذیرفتنشان را خودشان انتخاب نکرده بودند- چه تصمیمی میگیرد و با اینان چگونه برخورد میکند، برای ما مشخص نیست.همانند خیلی از امور جزیی مسائل ماورائی که جزئیاتش برای ما معلوم نیست و تنها با ارجاع موارد ابهام جزیی به اصول کلی تر که اثبات شده است، مسئله را به صورت اجمالی برای خود روشن میکنیم.

هارب;408068 نوشت:
اون من ضل باعث ضل دیگری هم هست و تا ابد بر سرنوشت اون فرد اثر میذاره.اونم ضلی که تا ابد اثرش وجود دارد در قیامت و بعد از مرگ تا ابد

در اینجا نیز سوالی که باید پاسخ داده شود این است که کار این افراد، موجب سلب اختیار دیگران شده است یا اینکه آنان باز هم اختیار دارند و به اختیار خود آن مطلب گمراه کننده را پذیرفته اند و بر اساس ان عمل کرده اند. اگر اختیار انان سلب شده باشد و واقعا به معنای دقیق کلمه اختیاری در ان نداشته باشند، در این صورت، گناهان این شخص نیز بر عهده کسی است که او را گمراه کرده است.مثلا خوردن و آشامیدن روزه را باطل میکند و کسی که در ماه رمضان روزه خود را بدون عذر موجه شرعی باطل کند، گناه کرده است. حال اگر کسی به زور دستان شما را ببندد و در دهان شما غذایی بریزد و شما نیز نتوانید از پائین رفتن ان جلوگیری کنید، در این صورت، گناه این عمل بر عهده، آن شخص است که شما را مجبور به این کار کرده است. البته دقت شود که اجبار در این بحث، اجبار به معنای دقیق کلمه و به صورت فلسفی است که با وجود آن هیچ اختیاری باقی نمیماند و شخص در آن صورت، اختیار ندارد که آنرا انجام ندهد. در این صورت، اکراه که عرفا گاهی اوقات اجبار نیز نامیده میشوند، از محل بحث خارج است. مورد بحث ما نیز در غالب موارد به حد اکراه میرسد و به معنای دقیق کلمه، گمراه کنندگانف کسی را مجبور به انجام کاری نمیکنند بکله تنها انگیزه آنان را تحریک میکنند. قطعا در این صورت، مسئولیت کارهای این شخص، برعهده خودش است نه دیگری. هرچند گناه گمراه کردن بر عهده گمراه کنندگان است.

حامد;408568 نوشت:
اگر مساله محرومیت را بخواهیدپیگیری کنید و با حکم به تسویه نعمتها مشکل را حل کنید مطمئنا خلاف حکمت و مقاصد هستی حکم داده اید وقتی عدم تسویه را بعنوان امر حکیمانه بپذیرید پذیرش محرومیت از نعمت ناشی از ظلم هم می تواند به نحوی قابل توجیه باشد مثلا بعضی محرومیتها موجب استقامت و تقویت روح اند . به هرحال اینها همه فرصت اند خدا کند بتوانیم استفاده کنیم

اخه مسئله اصلا تسویه ی نعمت نیست.بحث بنده بررسی علت محرومیت عده ای است از یک سری نعمات.که ایا علت خودشان بودند یا دیگر بندگان!؟به مثال هایی که زده شد دقت کنید در پست8.ان اتفاق ها اتفاقات اید ال نیست.اگر بشر طبق فرامین الهی رفتار میکرد و با اموزه های انبیا مخالفت نمیکرد ایا اون چنین افرادی در چنان وضعیتی بودند؟مسلما خیر.پس انها حق داشتن این نعمات رو داشتند. و همه ی این محرومیتها ناشی ا عدم پیروی عده ای از بندگان از فرامین خداوند بود....بعد هم جناب حامد اینجا بحث ما بر سر نعمات دنیوی نیست که بگیم فرصتند و موجب استقامت روح!این نعمتها نعمتها معنوی اند و درجات تقرب الی الله یعنی انچه که روح رشد یافته به ان دست پیدا میکند.چه طور ممکن است محرومیت از انها بشود فرصتی برای روح؟!؟..
حامد;408568 نوشت:
آیاتی که شما به آنها اشاره کردید در صدد بیان محور تاثیر گذاری و تاثیر پذیری است وگرنه چه کسی می تواند آثار عینی گناه و ظلم در دیگران را انکار کند . به عبارت دیگر مشاهده عینی ما از تاثیر گناه به انضمام ایات مربوطه ما را به این نتیجه می رساند که منظور بیان محور تاثیر و تاثر است و نه تمام آن . ضمن اینکه انفسکم قابل تعمیم به دیگران هم هست چون بنابر برخی ایات معلوم میشود که این انفس همه افراد بشر یا جامعه یا حداقل خانواده را نیز شامل میشود لذا بغیکم علی انفسکم به معنای خود شخص تنها نیست بلکه جامعه یا خانواده را هم شامل میشود هرچند در این انفسکم نفس خود شخص محور است .
و اما قضیه به جهنم بردن
حالا شما کمی که با مطالب ما اشنا شوید متوجه خواهید شد که ما بر اساس بیانات قرآن کریم پاداش را عین عمل می دانیم لذا اگر عمل موجه باشد جلوه آخرتی آن هم موجه است لذا به جهنم رفتن چیزی جز متحقق شدن به حقایق عملی که در حوزه وجودی فرد اتفاق نیست
و اخر اینکه هستی و جامعه انسانی یک شبکه کاملا بهم مرتبط و پیوسته است لذا نادیده انگاشتن تاثیر و تاثرات اصلا معنایی ندارد چه اثر مثبت و چه اثر منفی
ان دسته از ایاتی که به عرض رسید وجود حصر درشان واضح است.اما اینکه میگویید ما در اطرافمان چیزی را مشاهده میکنیم که خلاف تعبیر بندست...تعبیر بنده به انضمام اخرت بیان شد نه فقط دنیا.از ابتدا هم خدمت شما عرض کردم که ظلم در این دنیا را میشود پذیرفت ولی اگر این مسئله در اخرت جبران نشود خیر دیگر قابل پذیرش نیست.اصلا یکی از بزرگترین دلایل وجود اخرت همین مسئله است!!یعنی نبود اخرت را ما با نقص عدالت الهی در تضاد میدانیم ولی با تحلیل شما این اصلا نقصی بر عالت الله نیست و این دلیل رو دیگر نمیشود برای اثبات وجود اخرت به کار برد.به علاوه با ایه ی 15 اسرا چه میکنید؟!این اتفاق دقیقا خلاف ایه و به دوش کشیدن بار گناه دیگران است.همان طور که در فرد فرد ما انجام بعضی گناهان (اگر اعمال خیر زیادی داشته باشیم) نه موجب عذاب که موجب محرومیت از نعمات بهشتی میشود در مورد این افراد هم همین است.فقط گناه خودشان باعث محرومیتشان نشده!!!از نظر خود شما ایا قابل پذیرش است که اعمال فردی در اخرت دیگری اثر بگذارد بدون انکه ان دیگری خود نقشی داشته باشد(هیچ نقشی!!)؟!چه اثر خوب و چه بد؟!ان دیگر اخرتی نیست که نتیجه ی اعمال ماست!اخرتیست ناشی از اعمال دیگران!به هم پیوستگی نظام خلقت هم دلیل مناسبی برای توجیه نیست.چراکه نمیشود با این مسئله اجازه ی ظلم به کسی را داد و حق کسی را به این بهانه پایمال کرد.چون اگر این موارد رو بپذیریم این ظلم دقیقا به خود خداوند بر میگردد.همان طور که نعمات به او برمیگردد...
حامد;408568 نوشت:
تمام اخبار دینی نشان می دهد که مظلوم حقش را از ظالم باز می ستاند لذا جبرانی برای این نوع عقب ماندگیها هم هست

در این مورد کارشناس محترم هم مواردی رو بیان کردند اگر منظورتون همان هاست که پاسخش عرض شد در پست 10 و اگر غیر ان است لطف بفرمایید دقیقتر منظورتون رو بگید که بنده متوجه بشم دقیقا اشکالم کجاست. و البته بخشی از پاسخ هم در پستهای بعد خدمت کارشناس خواهد امد...اگر اجازه بدید اینجا تکرارش نکنم.(البته فکر نمیکنم منظورتون این باشه که این فراد در قیامت به همان کمال افراد دین در میرسند.درسته؟)

ممنون از شما

صدیق;408597 نوشت:
همانطور که عرض شد، در مورد این افراد، ابهام هایی وجود دارد. برخی احتمال داده اند که شرایط مساوی با شرایط تکلیف در این دنیا، برای این افراد قرار داده میشود و آنان در معرض یک آزمایش واقع میشوند. اگر اطاعت کردند، اهل سعادت میشوند و گرنه نه. البته احتمالهای دیگری نیز هست. مثلا اینکه خداوند بر اساس علمی لایزالی که دارد میداند که این افراد اگر در آن موقعیت قرار میگرفتند، تا چه حدی به دنبال کارهای نیک میرفتند و تا چه حد گناه. بر اساس آن مرتبه آنان اضافه میشود.
در این مورد اگر به توضیحات پست10 پاسخ بدید از شما ممنون میشم.
صدیق;408597 نوشت:
البته تمام این امور، در حد احتمال است و روایاتی نیز که در این باره وجود دارد، موضوع را به صورت کامل منقح ننموده است. ما به واسطه دلیل عقلی و تأیید دلیل نقلی قرآن و سنت معتبر یقین داریم که خداوند متعال به هیچ کسی ظلم نمی کند اما اینکه در مورد این افراد- که هدایت نپذیرفتنشان را خودشان انتخاب نکرده بودند- چه تصمیمی میگیرد و با اینان چگونه برخورد میکند، برای ما مشخص نیست.همانند خیلی از امور جزیی مسائل ماورائی که جزئیاتش برای ما معلوم نیست و تنها با ارجاع موارد ابهام جزیی به اصول کلی تر که اثبات شده است، مسئله را به صورت اجمالی برای خود روشن میکنیم.
این حرف شما کاملا درست.بنده میپذیرم که میشود این رو جز دسته اموری گذاشت که ما از نحوه ی اجرای عدالت در مورد ان اگاهی نداریم.(گرچه ایراداتی در مورد موارد بیان شده مطرح شد که در پاراگراف قبل اشاره کردم...)اما راستش رو بخواهید مشکل بنده چیز دیگریست که این سوال رو مطرح کردم.و البته تا حدودی هم در تاپیک قبلی که بسته شد بحث شده بود(البته نه زیاد)
ببینید وقتی میگوییم وجود دین برای رسیدن به کمال یک ضرورت است یعنی دین به عنوان یک راه انحصاری در این مورد مطرح میشود.(میشود همان انما!!!!این است و جز این نیست!) اگر دین یک ضرورت باشد برای رسیدن به کمال انجام دستورات ان به کمال ختم شده و عدم انجام ان باعث ضل ابدی و دوری از کمال میشود.اما عده ای هستند که به هر دلیل یا حرف دین به انها نرسیده و از حجت بیرونی محروم بوده اند و یا به دلایلی از حجت درونی محروم شدند(همان مثالهایی که خود شما هم اوردید مصادیق یکی از این دوست) حالا دو حالت ممکن است اتفاق بی افتد یا این افراد به کمال نمیرسند با اینکه خود هیچ تقصیری در این مورد نداشته اند که میشود نقض عدالت الهی.و یا به کمال میرسند حالا به هر شیوه ی (که گفتید این مورد از جزییاتی است که به ان اگاهی نداریم و با توجه به یک اصل کلی در مورد اثبات عدل الهی نتیجه ی ان را بیان میکنیم.) که خب این هم میشود نقض ضرورت وجود دین و پیام رسل برای کسب درجات بالای قرب و کمال!!چون با مثال نقضی حصر بین شده شکسته شده است.هر اتفاقی بی افتد باز به بن بست میرسیم!

[SPOILER]

این بخش رو برای انکه به سریع تر جلو رفتن بحث کمک بشود عرض میکنم:
البته بنده مطلب دیگر کارشناسان رو هم در این سایت در همین مورد خواندم.گفتند که این افراد با رعایت خوبی های حد اقلی به مرتب پایین کمال میرسند.اما باز هم این پاسخ دو مشکل دارد
اولا این پاسخ مسئله را در مورد محرومین از حجت درونی حل نمیکند.
دوما باز هم با پذیرش این مطلب میتوان دو حالت را متصور شد:
از این جواب نتیجه میگیریم که وجود دین برای رسیدن به مراتب بالای کمال ضروری است نه مراتب اولیه کمال چرا که در مورد مراتب اولیه وجود چند استثنا حصر ضرورت وجود دین را شکسته. حالا یا رسیدن به مراتب بالای کمال برای بشر ضرورت ندارد که این ضرورت وجود دین را از بین میبرد و به ارجحیت تبدیل میکند یا ضرورت دارد که نقض عدالت الهیست و باز همان صحبتهای بیان شده در مورد اصل رسیدن به کمال مطرح میشود.علاوه بر مسئله ی عدالت مسئله ی حکمت الهی هم زیر سوال میرود چرا که مراحل بالای کمال میشود مقصد نهایی که خداوند برای خلقت بشر قرار داده ولی در عین حال امکانات رسیدن به ان را به عده ای نداده....

[/SPOILER]

صدیق;408601 نوشت:
در اینجا نیز سوالی که باید پاسخ داده شود این است که کار این افراد، موجب سلب اختیار دیگران شده است یا اینکه آنان باز هم اختیار دارند و به اختیار خود آن مطلب گمراه کننده را پذیرفته اند و بر اساس ان عمل کرده اند. اگر اختیار انان سلب شده باشد و واقعا به معنای دقیق کلمه اختیاری در ان نداشته باشند، در این صورت، گناهان این شخص نیز بر عهده کسی است که او را گمراه کرده است.مثلا خوردن و آشامیدن روزه را باطل میکند و کسی که در ماه رمضان روزه خود را بدون عذر موجه شرعی باطل کند، گناه کرده است. حال اگر کسی به زور دستان شما را ببندد و در دهان شما غذایی بریزد و شما نیز نتوانید از پائین رفتن ان جلوگیری کنید، در این صورت، گناه این عمل بر عهده، آن شخص است که شما را مجبور به این کار کرده است. البته دقت شود که اجبار در این بحث، اجبار به معنای دقیق کلمه و به صورت فلسفی است که با وجود آن هیچ اختیاری باقی نمیماند و شخص در آن صورت، اختیار ندارد که آنرا انجام ندهد. در این صورت، اکراه که عرفا گاهی اوقات اجبار نیز نامیده میشوند، از محل بحث خارج است. مورد بحث ما نیز در غالب موارد به حد اکراه میرسد و به معنای دقیق کلمه، گمراه کنندگانف کسی را مجبور به انجام کاری نمیکنند بکله تنها انگیزه آنان را تحریک میکنند. قطعا در این صورت، مسئولیت کارهای این شخص، برعهده خودش است نه دیگری. هرچند گناه گمراه کردن بر عهده گمراه کنندگان است.

خب موردی که به عنوان مثال در پستهای قبل امد جز موقعیت اجبار هست.درسته؟پس میشود گفت مسئولیت ان کارها به عهده خود فرد نیست؟

[=times new roman]

هارب;405903 نوشت:
خب اصلا این افراد چرا به دنیا میایند؟یا چرا برای همه ی انسانها همین اتفاق نمی افتد؟همه در برزخ در چنین شرایطی باشیم؟از طرفی همان طور که در برزخ با وجود اختیار این مشکلات دنیایی نیست چرا همان تدابیر رو خداوند در مورد دنیا انجام نداده؟

م1. این افراد شامل کودکان، دیوانگان، جاهلان غیر مقصر یا همان مستضعفان فکری میشوند.
م2. تمام آنها حق حیات داشته اند. یعنی باید به این دنیا بیایند تا به کمال لایق خود برسند.
م3. قصد اولی و ذاتی از خلقت این افراد همانند سایر انسانهایی که به هدایت میرسند و کامل میشوند، کامل شدن و بنده شدن است.
م4. جهان کنونی، بهترین جهانی است که امکان خلق دارد.
م5. گاه موانعی جلوی تحقق هدف الهی را می گیرد.
م6. خداوند به هیچ کسی ظلم نمیکند.
م7. خداوند دائم الفیض است و فیضش ازلی و ابدی است و بخیل نیست.
م8.اگر به کسی ظلم شود و جلوی هدایتش گرفته باشد، خداوند شرایطی را فراهم میکند که این مانع برطرف شود، یا در همین دنیا یا در برزخ و یا در قیامت.
م9. انسان به دنیا میاید که در کنار تمامی مشکلات و تزاحمات مادی و انسانی، به کمال خود برسید و عبادت کند.
با توجه به این مطالب، گاهی اوقات در اثر موانعی که بوجود می آید، گاه جلوی این هدف گرفته میشوند. البته این مانع از جانب خداوند نیست و در بیشتر موارد، به خاطر اعمال اختیاری انسانهای دیگر یا خودشان جلوی هدایتشان گرفته میشوند. همانند دیوانگان که یا از ابتدا به این صورت به دنیا میآیند، و بهره هوشی شان از حد نرمال پائین تر است و توان درک مطالب را ندارند و یا در ادامه دچار این بیماری میشوند. در هر دو صورت، عامل انسانی و وراثت بیشترین سهم را در بوجود آمدن این بیماری ایفا میکند.اصل این سوال در مورد مستضعفان فکری و کودکان است. کسانی که به واسطه موقعیت زمانی یا مکانی، از هدایت الهی دور شده اند و سخن حق به آنها نرسیده است و یا کودکانی که قبل از رسیدن به سن بلوغ از دنیا میروند. این افراد نیز همانند سایر انسانها در چرخه حیات به دنیا میآیند. ولی اینکه چرا این شرایطی که احتمالا در قیامت هست در این دنیا برایشان مهیا نمیشود، به دلیل موانع مادی و تزاحمات عالم ماده و نیز تزاحم اختیار انسانها با یکدیگر است. توضیح اینکه،
یک موجود برای اینکه از چیزی استفاده کند، باید قابلیت استفاده از ان را داشته باشد. و برای اینکه این قابلیت بوجود بیاید، شرایط و عوامل بیرونی نیز دخیل است. از سوی دیگر، گاه موانع مادی یا انسانی جلوی این امر را میگیرد. این جهان نیز بهترین جهانی است که قابل خلقت بوده است. فرض کنید در یک کارخانه لامپ، قرار بر این است که تمام مواد اولیه ای که به عنوان لامپ در دستگاه تولید قرار میگیرد در سیر تولید روشنایی قرار بگیرد. حال اگر لامپی در سیکل تولید لامپ از بین رفت یا در حال انتقال به فروشگاه یا در منزل از بین رفت یا در اولین لحظه ای که برق به آن وصل شد، سوخت یا شکست یا از اول روشن نشد و معلوم شد که خراب بوده است. آیا کسی میگوید که این چه کارخانه ای است؟ چرا اصلا این لامپها را تولید کرده است؟ معلوم است که این لامپها در فرایند تولید از بین رفته است و قصد اولی تولید کننده نیز این نبوده که این لامپها را به این صورت تولید کند. شاید شبیه این مثال را در مورد خلقت این انسانها نیز بتوان دید. در خلقت انسانها نیز با قاعده عقلی فیض الهی و دوام ان و نیز عدالت خداوند میدانیم که خداوند هر انسانی را به کمال لایق خود میرساند، البته این به کمال رساندن در صورتی است که خودش بخواهد یا مانعی در کار نباشد که در ان صورت که مانع از ناحیه خود آن شخص نباشد، برایش جبران میکند و در سرای دیگر چنین کاری را انجام میدهد.

هارب;408674 نوشت:
ببینید وقتی میگوییم وجود دین برای رسیدن به کمال یک ضرورت است یعنی دین به عنوان یک راه انحصاری در این مورد مطرح میشود.(میشود همان انما!!!!این است و جز این نیست!) اگر دین یک ضرورت باشد برای رسیدن به کمال انجام دستورات ان به کمال ختم شده و عدم انجام ان باعث ضل ابدی و دوری از کمال میشود.اما عده ای هستند که به هر دلیل یا حرف دین به انها نرسیده و از حجت بیرونی محروم بوده اند و یا به دلایلی از حجت درونی محروم شدند(همان مثالهایی که خود شما هم اوردید مصادیق یکی از این دوست) حالا دو حالت ممکن است اتفاق بی افتد یا این افراد به کمال نمیرسند با اینکه خود هیچ تقصیری در این مورد نداشته اند که میشود نقض عدالت الهی.و یا به کمال میرسند حالا به هر شیوه ی (که گفتید این مورد از جزییاتی است که به ان اگاهی نداریم و با توجه به یک اصل کلی در مورد اثبات عدل الهی نتیجه ی ان را بیان میکنیم.) که خب این هم میشود نقض ضرورت وجود دین و پیام رسل برای کسب درجات بالای قرب و کمال!!چون با مثال نقضی حصر بین شده شکسته شده است.هر اتفاقی بی افتد باز به بن بست میرسیم!

ارسال رسل، هدف بالذات خداوند برای هدایت بندگان نیست، بلکه به دلیل اینکه بندگان به صورت عادی توان رسیدن به کمال و سعادت خود را ندارند، برایشان راهنماهایی قرار داده شده است که به ان برسند. مثلا کسی که میخواهد به یک مسیری برسد، دو حالت دارد. گاه خودش مسیر را بلد است( از هر طریقی مثلا ممکن است قبل از شروع مسیر به او گفته باشند یا ...) و گاه خودش بلد نیست بلکه باید از طریق نقشه یا جی پی اس یا راهنماهای مسیر به هدفش برسد. حال اگر کسی راه را بلد نباشد و از نقشه و راهنما نیز کمک نگیرد ولی درون وسیله ای قرار بگیرد که او را به آن سمت ببرد، باید بگوییم که هدف از نقشه و راهنما نقض شده است؟ یا وجود انها بی فایده بوده است؟ خیر! وجود راهنما و نقشه راه برای کسانی است که نیاز به کمک دارند و نیز توان کمک گرفتن را نیز دارند ولی این مطلب در مورد کسی که یا خودش راهنماست و مسیر را بلد است یا کسی که به علت کمی قدرت فهم یا نرسیدن راهنما و نقشه منتفی است. این افراد باید به طریق دیگری به مسیر برسند. بنابراین، کمال لایق هر انسانی، همانی است که به آن میرسد یا در این دنیا یا در طی فرایندی که از جزییاتش خبر نداریم در سرای دیگر. و این هم هیچ ربطی به نقضی ارسال رسل و انزال کتابهای اسمانی ندارد.

هارب;408674 نوشت:
گفتند که این افراد با رعایت خوبی های حد اقلی به مرتب پایین کمال میرسند.اما باز هم این پاسخ دو مشکل دارد
اولا این پاسخ مسئله را در مورد محرومین از حجت درونی حل نمیکند.
دوما باز هم با پذیرش این مطلب میتوان دو حالت را متصور شد:

در مورد بخش تکمیلی سوال نیز باید عرض کنم.
اولا: این پاسخ یکی از راه حل های ارائه شده به این سوال است و راه حل های دیگری نیز ارائه شده که در پستهای قبلی همین تاپیک بیان شد.
ثانیا: انجام حداقل خوبی ها که در کلمات فلاسفه نیز وجوددارد( شرح اشارات، نمط هشتم، بحث در مورد افراد ابله و سفیه) ، انجام حداقل ممکن برای هر فرد است. این حداقل ها در مورد دیوانگان نیز راه دارد. همان افراد نیز تا حدودی بدی برخی کارها را میفهمند. مثلا کسی که دیوانه است و در کنار مردم بزرگ شده میداند که زدن پدر و مادر بد است. به همین جهت خیلی کم پیش میآید که در حالت عادی باشد( نه عصبانیت یا در حال جنون درصد بالا) و مثلا پدرش را بزند یا او را بکشد و غیره.
ثالثا: برفرض اینطور نباشد، مشکلی پیش نمیآید و این مطلب در مورد غیر آن افراد است که هیچ گونه کار خوبی ولو در حد حداقلی ندارند. خب مشکل از او نیست و خداوند انرا برایش در نظر میگیرد و برایش تدارک میکند و عوضش را در ان دنیا به او میدهد.
رابعا:همانطور که چند بار عرض شد، ما اطلاعات چندانی در مورد این افرادنداریم و هرچه بگوییم، به فرموده قران تنها «رجما بالغیب» است و فایده علمی چندانی ندارد. ما تنها میدانیم که به واسطه عدالت خداوند به این افراد ظلم نمیشوند و نیز میدانیم که به واسطه حکمت الهی در خلقت بشر، هدفی از خلقت این افراد بوده که چون انسان هستند به خودشان میرسد و در کمالشان موثر است. اما جزئیات و نحوه این کمال رسیدن در مورد این افراد ابهام دارد. ممکن است به کمال لایق خود برسند. یعنی خداوند به واسطه علم لایزال خود میداند که اگر این افراد بزرگ میشدند یا در مناطق یا زمانی بودند که حق به ا نها میرسید، چگونه رفتار میکردند به همان صورت، به آنها درجه و کمال را به صورت تکوینی بدهد و درجه وجودی شان را ارتقا دهد. این مطلب نیز چندان بعدی ندارد. شما ببینید، کسانی که در مناطق دور از هدایت الهی هستند یا در دوره ای زندگی میکردند که هدایت الهی هنوز نرسیده بود( مثلا در دوران فطرت بین حضرت عیسی و حضرت رسول ختمی مرتبت ص) در یک مرتبه نبوده اند. کسانی بوده و هستند که به اولیات اصول اخلاقی پاینبدند. از فساد و فحشا و ظلم به دیگران ابا دارند. بر اساس عقل خود عمل میکنند. مثلا در دوران جاهلیت، ابوجهل ها و هنده فاحشه بوده و امثال سلمان و اجداد و والدین پیامبر نیز بوده اند. همگی در یک مکان و زمان بوده اند ولی برخی به اصول اخلاقی و عقلی پایند بود و برخی نه. بنابراین شاید خداوند وضعیت انان را ملاحظه میکند و چون میداند اگر بمانند یا در منطقه و زمانی باشند که حق به آنها برسد، چگونه رفتار میکنند، به همان میزان کمال به آنها اعطا بکند.

هارب;408677 نوشت:
خب موردی که به عنوان مثال در پستهای قبل امد جز موقعیت اجبار هست.درسته؟پس میشود گفت مسئولیت ان کارها به عهده خود فرد نیست؟

بله قطعا کارهایی که شخص اختیاری در انجام آن نداشته باشد، اثر تکلیفی ندارد. البته اثر وضعی ان مقوله ای جداست. ولی دیوانه ای که مالی را بر میدارد، تنها در عرف به کار او دزدی میگویند ولی شرعا به کار او دزدی گفته نمیشود و مجازات دنیایی و اخروی دزدی را ندارد. ولی برخی کارها، به واسطه اصول اخلاقی و عقلایی و عقلی ثابت میشود و ربطی به دین و رسول خارجی ندارد. کسی که هدایت رسول بیرونی و پیامبران به او نرسیده، اگر کاری را با اختیار خود برخلاف اصول عقلی یا عقلایی یا اخلاقی خود انجام دهد که مخالف دین نیز باشد، قطعا به همین اندازه مجازات میشود ولی اگر کاری را انجام دهد یا ترک کند که تنها از طریق دین میتوان به آن پی برد، قطعا عذابی متوجه این شخص نخواهد شد. هم بر اساس قاعده عقلی قبح عقاب بلابیان و هم بر اساس آیه شریفه «و ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا»(اسراء، 15)

[="Tahoma"]

هارب;408666 نوشت:
محرومیتها ناشی ا عدم پیروی عده ای از بندگان از فرامین خداوند بود....بعد هم جناب حامد اینجا بحث ما بر سر نعمات دنیوی نیست که بگیم فرصتند و موجب استقامت روح!این نعمتها نعمتها معنوی اند و درجات تقرب الی الله یعنی انچه که روح رشد یافته به ان دست پیدا میکند.چه طور ممکن است محرومیت از انها بشود فرصتی برای روح؟!؟..

سلام
اگر این مظالم منجر به محرومیت طبیعی از جهت استعدادهای تکوینی افراد است که قابل اشکال نیست چون کسی به دست تکوین نمی تواند ایراد وارد کند چه اینکه تکوین هرآنچه هست به حسب ظرفیت موجودش مورد مقایسه قرار می گیرد نه به حس فرضها و شایدها
اما اگر به محرومیتهای تشریعی معنوی انجامیده مثل اینکه افراد به گناه و غیره کشیده شده اند اولا انجام گناه خارج از اختیار نیست دیگر اینکه ازمون که یک فرصت برای تعالی است ممکن است به سبب ظلم یک ظالم بوجود اید
مثل جنگ صدام با ما که ظلمی روشن بود اما برخی در مقابلش خودرا تا مقام بلند شهادت بالا کشیدندو برخی با ضربه به جبهه حق خود را تا اسفل السافلین نفاق منحط ساختند


هارب;408666 نوشت:
ان دسته از ایاتی که به عرض رسید وجود حصر درشان واضح است.اما اینکه میگویید ما در اطرافمان چیزی را مشاهده میکنیم که خلاف تعبیر بندست...تعبیر بنده به انضمام اخرت بیان شد نه فقط دنیا.از ابتدا هم خدمت شما عرض کردم که ظلم در این دنیا را میشود پذیرفت ولی اگر این مسئله در اخرت جبران نشود خیر دیگر قابل پذیرش نیست

برخی بیانات نقلی دارای قید روشن عقلی یا عینی خارجی دارند که نیازی به طرح ان نیست . این بیانات انحصاری هم از همین قبیل اند چون مشاهده اثر اعمال افراد بر یکدیگر در خارج قید عینی غیر قابل انکار است
دیگر اینکه ما در بالا بین تاثیرات تکوینی و تشریعی تفصیلی دادیم که به بدرد اینجا هم می خورد

هارب;408666 نوشت:
ولی با تحلیل شما این اصلا نقصی بر عالت الله نیست و این دلیل رو دیگر نمیشود برای اثبات وجود اخرت به کار برد

جهت موضوع تفاوت دارد
انچه که شما از ان بحث می کنید محرومیتهای معنوی است که در حوزه اختیار افراد و از موارد ازمون ایشان است و این فرق دارد با نقض حقوق قابل پیگیری . یکسری امور جزء حقو انسان است که قابل پیگیری در اخرت معرفی شده اند اما مصونیت از ظلم از ان جهت که فرصتهای متفاوتی را برابر انسان ایجاد می کند جزء حقوق قابل پیگیری نیست . مثلا در جنگ اگر مالی یا حقی معنوی مثل ازادی از شما سلب شد قابل پیگیری است اما اگر بواسطه جنگ شما نتوانستید درس بخوانید و کم سواد ماندید یا با دشمن همکاری کردید و در امور معنوی سقوط کردید دیگر نمی توان گفت حقی از شما ضایع شده است تا قابل جبران در اخرت باشد .

هارب;408666 نوشت:
به علاوه با ایه ی 15 اسرا چه میکنید؟!این اتفاق دقیقا خلاف ایه و به دوش کشیدن بار گناه دیگران است.همان طور که در فرد فرد ما انجام بعضی گناهان (اگر اعمال خیر زیادی داشته باشیم) نه موجب عذاب که موجب محرومیت از نعمات بهشتی میشود در مورد این افراد هم همین است.فقط گناه خودشان باعث محرومیتشان نشده!!!از نظر خود شما ایا قابل پذیرش است که اعمال فردی در اخرت دیگری اثر بگذارد بدون انکه ان دیگری خود نقشی داشته باشد(هیچ نقشی!!)؟!چه اثر خوب و چه بد؟!ان دیگر اخرتی نیست که نتیجه ی اعمال ماست!اخرتیست ناشی از اعمال دیگران!به هم پیوستگی نظام خلقت هم دلیل مناسبی برای توجیه نیست.چراکه نمیشود با این مسئله اجازه ی ظلم به کسی را داد و حق کسی را به این بهانه پایمال کرد.چون اگر این موارد رو بپذیریم این ظلم دقیقا به خود خداوند بر میگردد.همان طور که نعمات به او برمیگردد...

وقتی عملی در حوزه اراده اختیار انسان قرار گیرد عمل اوست ولو اینکه موجبات و انگیزه ها از خارج باشد پس اینجا معیاری است که من و شما را و اعمالمان را از هم جدا می کند و ان قرار گرفتن در حوزه اراده و اختیار فرد است


هارب;408666 نوشت:
در این مورد کارشناس محترم هم مواردی رو بیان کردند اگر منظورتون همان هاست که پاسخش عرض شد در پست 10 و اگر غیر ان است لطف بفرمایید دقیقتر منظورتون رو بگید که بنده متوجه بشم دقیقا اشکالم کجاست. و البته بخشی از پاسخ هم در پستهای بعد خدمت کارشناس خواهد امد...اگر اجازه بدید اینجا تکرارش نکنم.(البته فکر نمیکنم منظورتون این باشه که این فراد در قیامت به همان کمال افراد دین در میرسند.درسته؟)

آنچه که دین حق انسان دانسته و ظالم آنرا از فرد سلب کرده لازم الجبران است و در اخرت صورت می گیرد اما در مورد آثار سلب حقوق ظاهرا مستندی نداریم
والله الموفق

صدیق;408765 نوشت:
[=times new roman]
م1. این افراد شامل کودکان، دیوانگان، جاهلان غیر مقصر یا همان مستضعفان فکری میشوند.
م2. تمام آنها حق حیات داشته اند. یعنی باید به این دنیا بیایند تا به کمال لایق خود برسند.
م3. قصد اولی و ذاتی از خلقت این افراد همانند سایر انسانهایی که به هدایت میرسند و کامل میشوند، کامل شدن و بنده شدن است.
م4. جهان کنونی، بهترین جهانی است که امکان خلق دارد.
م5. گاه موانعی جلوی تحقق هدف الهی را می گیرد.
م6. خداوند به هیچ کسی ظلم نمیکند.
م7. خداوند دائم الفیض است و فیضش ازلی و ابدی است و بخیل نیست.
م8.اگر به کسی ظلم شود و جلوی هدایتش گرفته باشد، خداوند شرایطی را فراهم میکند که این مانع برطرف شود، یا در همین دنیا یا در برزخ و یا در قیامت.
م9. انسان به دنیا میاید که در کنار تمامی مشکلات و تزاحمات مادی و انسانی، به کمال خود برسید و عبادت کند.
با توجه به این مطالب، گاهی اوقات در اثر موانعی که بوجود می آید، گاه جلوی این هدف گرفته میشوند. البته این مانع از جانب خداوند نیست و در بیشتر موارد، به خاطر اعمال اختیاری انسانهای دیگر یا خودشان جلوی هدایتشان گرفته میشوند. همانند دیوانگان که یا از ابتدا به این صورت به دنیا میآیند، و بهره هوشی شان از حد نرمال پائین تر است و توان درک مطالب را ندارند و یا در ادامه دچار این بیماری میشوند. در هر دو صورت، عامل انسانی و وراثت بیشترین سهم را در بوجود آمدن این بیماری ایفا میکند.اصل این سوال در مورد مستضعفان فکری و کودکان است. کسانی که به واسطه موقعیت زمانی یا مکانی، از هدایت الهی دور شده اند و سخن حق به آنها نرسیده است و یا کودکانی که قبل از رسیدن به سن بلوغ از دنیا میروند. این افراد نیز همانند سایر انسانها در چرخه حیات به دنیا میآیند. ولی اینکه چرا این شرایطی که احتمالا در قیامت هست در این دنیا برایشان مهیا نمیشود، به دلیل موانع مادی و تزاحمات عالم ماده و نیز تزاحم اختیار انسانها با یکدیگر است. توضیح اینکه،
یک موجود برای اینکه از چیزی استفاده کند، باید قابلیت استفاده از ان را داشته باشد. و برای اینکه این قابلیت بوجود بیاید، شرایط و عوامل بیرونی نیز دخیل است. از سوی دیگر، گاه موانع مادی یا انسانی جلوی این امر را میگیرد. این جهان نیز بهترین جهانی است که قابل خلقت بوده است. فرض کنید در یک کارخانه لامپ، قرار بر این است که تمام مواد اولیه ای که به عنوان لامپ در دستگاه تولید قرار میگیرد در سیر تولید روشنایی قرار بگیرد. حال اگر لامپی در سیکل تولید لامپ از بین رفت یا در حال انتقال به فروشگاه یا در منزل از بین رفت یا در اولین لحظه ای که برق به آن وصل شد، سوخت یا شکست یا از اول روشن نشد و معلوم شد که خراب بوده است. آیا کسی میگوید که این چه کارخانه ای است؟ چرا اصلا این لامپها را تولید کرده است؟ معلوم است که این لامپها در فرایند تولید از بین رفته است و قصد اولی تولید کننده نیز این نبوده که این لامپها را به این صورت تولید کند. شاید شبیه این مثال را در مورد خلقت این انسانها نیز بتوان دید. در خلقت انسانها نیز با قاعده عقلی فیض الهی و دوام ان و نیز عدالت خداوند میدانیم که خداوند هر انسانی را به کمال لایق خود میرساند، البته این به کمال رساندن در صورتی است که خودش بخواهد یا مانعی در کار نباشد که در ان صورت که مانع از ناحیه خود آن شخص نباشد، برایش جبران میکند و در سرای دیگر چنین کاری را انجام میدهد.

از پاسخ جامع شما و وقتی که میگذارید بسیار متشکرم
در این مورد فقط یک سوال برای بنده باقی مانده اینکه گفتید این جهان بهترین جهان ممکن است رو بنده متوجه نمیشم ....
به نظرم اگر میشود انسان حالا با هر شیوه ای در طی مکانیسمی با وجود داشتن اختیار و نبود تزاحمهای موجود در این جهان به کمال برسد و هدف خلقت محقق شود پس جهانی با ان مکانیسم بهتر و اولی است.و وجود موارد خاصی که در مورد انها صحبت کردیم هم نشان میدهد تحقق ان ممکن است.پس چه طور این جهان بهترین حالت ممکن بوده؟

صدیق;408774 نوشت:
ارسال رسل، هدف بالذات خداوند برای هدایت بندگان نیست، بلکه به دلیل اینکه بندگان به صورت عادی توان رسیدن به کمال و سعادت خود را ندارند، برایشان راهنماهایی قرار داده شده است که به ان برسند. مثلا کسی که میخواهد به یک مسیری برسد، دو حالت دارد. گاه خودش مسیر را بلد است( از هر طریقی مثلا ممکن است قبل از شروع مسیر به او گفته باشند یا ...) و گاه خودش بلد نیست بلکه باید از طریق نقشه یا جی پی اس یا راهنماهای مسیر به هدفش برسد. حال اگر کسی راه را بلد نباشد و از نقشه و راهنما نیز کمک نگیرد ولی درون وسیله ای قرار بگیرد که او را به آن سمت ببرد، باید بگوییم که هدف از نقشه و راهنما نقض شده است؟ یا وجود انها بی فایده بوده است؟ خیر! وجود راهنما و نقشه راه برای کسانی است که نیاز به کمک دارند و نیز توان کمک گرفتن را نیز دارند ولی این مطلب در مورد کسی که یا خودش راهنماست و مسیر را بلد است یا کسی که به علت کمی قدرت فهم یا نرسیدن راهنما و نقشه منتفی است. این افراد باید به طریق دیگری به مسیر برسند. بنابراین، کمال لایق هر انسانی، همانی است که به آن میرسد یا در این دنیا یا در طی فرایندی که از جزییاتش خبر نداریم در سرای دیگر. و این هم هیچ ربطی به نقضی ارسال رسل و انزال کتابهای اسمانی ندارد.
خب این حرف کاملا درست.
اما اشکال بنده این است که همانطور که عده ای به هر دلیلی (حالا اینجا دلیل ذکر شده کمی قدرت فهم بوده و در درسترس نبودن نقشه) با وجود انکه نقشه راه را نداشتند به مقصد رسیدند.این یعنی وقوع چنین حالتی ممکن است.پس دیگران هم میتوانند از این طریق به هدف برسند.این مسئله است که باعث شده بنده این برداشت رو بکنم که ضرورت وجود نقشه از بین رفته.اگر باشد بهتر است.و انسان راحت تر به هدف میرسد ولی اگر نباشد هم رسیدن به هدف ناممکن نیست همانطور که عده ای رسیدند.
البته شاید حل مشکل بنده در این بخش باشد که متوجه علت بخشی که بلد کردیم نمیشوم.ان طور که برداشت کردم ضرورت دین رو برای محرومین از حجت درونی و یا انها که از حجت بیرونی محروم شدند را نفی میکنید(اگر اشتباه میکنم اصلاح بفرمایید).اما انها نیز جز دایره انسانی اند و هدف خلقت انها مثل ما بوده و به همان دلیل که برای ما دین ضروریست برای انها نیز هست.مگر انکه بگوییم هدف خلقت انها متفاوت بوده است....؟

صدیق;408774 نوشت:
اولا: این پاسخ یکی از راه حل های ارائه شده به این سوال است و راه حل های دیگری نیز ارائه شده که در پستهای قبلی همین تاپیک بیان شد.
ثانیا: انجام حداقل خوبی ها که در کلمات فلاسفه نیز وجوددارد( شرح اشارات، نمط هشتم، بحث در مورد افراد ابله و سفیه) ، انجام حداقل ممکن برای هر فرد است. این حداقل ها در مورد دیوانگان نیز راه دارد. همان افراد نیز تا حدودی بدی برخی کارها را میفهمند. مثلا کسی که دیوانه است و در کنار مردم بزرگ شده میداند که زدن پدر و مادر بد است. به همین جهت خیلی کم پیش میآید که در حالت عادی باشد( نه عصبانیت یا در حال جنون درصد بالا) و مثلا پدرش را بزند یا او را بکشد و غیره.
ثالثا: برفرض اینطور نباشد، مشکلی پیش نمیآید و این مطلب در مورد غیر آن افراد است که هیچ گونه کار خوبی ولو در حد حداقلی ندارند. خب مشکل از او نیست و خداوند انرا برایش در نظر میگیرد و برایش تدارک میکند و عوضش را در ان دنیا به او میدهد.

بله درست است تا اینجا هم به همین نتیجه رسیدیم که هر چند ما نسبت به شیوه ی ان اگاهی نداریم اما خداوند جبار ان را برایش جبران میکند اما اشکال بنده به این بخش این است که این افراد با وجود عدم رعایت دین که اگر ضرورتش را بپذیریم تنها راه رسیدن به کمال و قرب الهی است به این درجات رسیده اند!!!وقتی دین ضروری میشود که تنها راه رسیدن به مقصد باشد و هر کس از این راه نرود به مقصد نرسد چه طور عده ای از این راه نرفتند(به هر دلیلی) و به مقصد رسیدند؟این یعنی دین تنها راه نیست...یکی از راه هاست...

صدیق;408780 نوشت:
کسی که هدایت رسول بیرونی و پیامبران به او نرسیده، اگر کاری را با اختیار خود برخلاف اصول عقلی یا عقلایی یا اخلاقی خود انجام دهد که مخالف دین نیز باشد، قطعا به همین اندازه مجازات میشود

راستش بنده مدت زیادی در این مورد مطالعه کردم تا با دیدگاه متریالیستی انگیزه ای عقلانی (و نه احساسی یا خرافی ) برای رعایت اخلاقیات پیدا کنم ولی هیچ موردی پیدا نکردم.و همه ی موارد بیان شده در شرایط خاصی برقرار بود.کسی که ممنوعیت اخروی دزدی را نمیداند و چنین انگیزه ای هم ندارد چرا دزدی نکند؟اگر عقلانی بی اندیشد هیچ دلیلی پیدا نمیکند!پس چرا انجانمش ندهد.و اگر انجام داد چرا مواخذه شود؟
البته فکر میکنم این پستم از بحث تاپیک دور باشد اگر فکر میکنید باعث سنگین شدن تاپیک میشود بعد از به نتیجه رسیدن این بحث ان شا الله تاپیک جدید در این مورد میزنم....اگر هم فکر میکنید میشود همین جا پاسخ داد که خوشحال میشوم پاسخ شما رو بخوانم.

ممنون از شما

حامد;408825 نوشت:
اگر این مظالم منجر به محرومیت طبیعی از جهت استعدادهای تکوینی افراد است که قابل اشکال نیست چون کسی به دست تکوین نمی تواند ایراد وارد کند چه اینکه تکوین هرآنچه هست به حسب ظرفیت موجودش مورد مقایسه قرار می گیرد نه به حس فرضها و شایدها
اما اگر به محرومیتهای تشریعی معنوی انجامیده مثل اینکه افراد به گناه و غیره کشیده شده اند اولا انجام گناه خارج از اختیار نیست دیگر اینکه ازمون که یک فرصت برای تعالی است ممکن است به سبب ظلم یک ظالم بوجود اید
مثل جنگ صدام با ما که ظلمی روشن بود اما برخی در مقابلش خودرا تا مقام بلند شهادت بالا کشیدندو برخی با ضربه به جبهه حق خود را تا اسفل السافلین نفاق منحط ساختند

در مورد استعداد تکوینی که میفرمایید بنده هم مثل شما فکر میکردم تفاوتها این گونه است (یعنی از کتاب عدل الهی شهید مطهری این طور برداشت کردم) ولی تاپیکهای مربوط به این موضوع را مطالعه میکردم یکی از کارشناسان در پاسخ به اینکه تفاوتها در رسیدن به کمال ذاتیست یا به قول شما تکوینی گفتند فعلیت هر انسانی به میزان تلاش اوست.لیس للانسان الا ما سعی ...البته این مورد جای بحث دارد فکر میکنم به یک تاپیک جدا نیاز است..اما اجمالا انچه مربوط به این تاپیک است:ببینید مسئله این است که اگر بشر در برنامه الهی دخالت نمیکرد و بر خلاف مسیر تعیین شده حرکت نمیکرد این مشکلات نبود پس نمیشود گفت این مربوط به تکوین این افراد است چرا که وضعیت موجود ناشی از یک کار نادرست است چرا که در غیر این صورت باید بگوییم نتیجه ی عدم اطاعت بشر از برنامه ی الهی موجب شد دقیقا همان اتفاقی رخ دهد که تکوینا باید رخ میاد و این افراد لایق ان بودند!!پس این مخالفتها اصلا باید انجام میشد!!!انچه دستورات انبیا برای رسیدن به ان برنامه ریزی کرده جهانی بدون وجود این مزاحمت هاست جهانیست که نه پیامبری را میکشند نه با دستور او مخالفت میکنند نه انقدر فساد میکنندو مخالفت میکنند با امام که باعث غیبت امام معصوم شوند نه....!اینها هیچ کدام نباید رخ میداد!که رخ داده!!(موتاسفانه!!) پس ربطی به تکوین ندارد!
در مور تشریع هم همه ی حرف بنده این است که خود فرد گناهی انجام نداده.اصلا حرف پیامبر اسلام(مثلا) به او نرسیده که بخواهد وجوب نماز را بفهمد که بعد به اختیار بخواند یا نخواند!حالا اگر این نماز نخواندن وی موجب محرومیت او از کمالاتی بشود که میتوانست با خواندن نماز به انها برسد بدون انکه خود مقصر باشد از این کمالات محروم شده!دیگری مانع شیوع دین و معرفی درست ان در اجتماع انسانها شده چوبش را این فرد میخورد!!!(باز تکرار میکنم این چوب خوردن الزاما عذاب نیست.محرومیت از پاداش نیز هست!)
حامد;408825 نوشت:
برخی بیانات نقلی دارای قید روشن عقلی یا عینی خارجی دارند که نیازی به طرح ان نیست . این بیانات انحصاری هم از همین قبیل اند چون مشاهده اثر اعمال افراد بر یکدیگر در خارج قید عینی غیر قابل انکار است
غیر قابل انکار ست؟!؟بنده دارم در مورد قیامت صحبت میکنم.چه طور عینی خارجی غیر قابل انکار ست؟!؟ایات رو با در نظر گرفتن اخرت تفسیر کنید مشکل حل میشود.

حامد;408825 نوشت:
جهت موضوع تفاوت دارد
انچه که شما از ان بحث می کنید محرومیتهای معنوی است که در حوزه اختیار افراد و از موارد ازمون ایشان است و این فرق دارد با نقض حقوق قابل پیگیری . یکسری امور جزء حقو انسان است که قابل پیگیری در اخرت معرفی شده اند اما مصونیت از ظلم از ان جهت که فرصتهای متفاوتی را برابر انسان ایجاد می کند جزء حقوق قابل پیگیری نیست . مثلا در جنگ اگر مالی یا حقی معنوی مثل ازادی از شما سلب شد قابل پیگیری است اما اگر بواسطه جنگ شما نتوانستید درس بخوانید و کم سواد ماندید یا با دشمن همکاری کردید و در امور معنوی سقوط کردید دیگر نمی توان گفت حقی از شما ضایع شده است تا قابل جبران در اخرت باشد

خب بنده از ابتدای بحث چندین بار خدمت حضرت عالی توضیح دادم که صحبتم در مورد اعمال اختیاری نیست!شما رو به مثالهای ارائه شده در صفحه اول بحث که به صورت نقل قول بیان شدند ارجاع میدهم.تکلیف امور اختیاری که معلوم است.اصلا نیاز به بحث ندارد.در مورد جنگ هم بنده متوجه نمیشوم چرا عدم توانایی برای خواندن درس و محرومیت های معنوی ناشی از ان قابل پیگری نیست؟!اگر جنگ اتفاق نمی افتاد مقام معنوی من (به فرض مثال!!) بیشتر بود!من جنگ راه نداختم!پس مقصر در این عقب ماندگی نیستم به خاطر گناه دیگری(ایجادکننده جنگ) از این نعمت محروم شدم.هیچ انتخاب و اختیاری هم در این مورد نداشتم مقصر هم نبودم...!قابل پیگیری نیست؟!
حامد;408825 نوشت:
وقتی عملی در حوزه اراده اختیار انسان قرار گیرد عمل اوست ولو اینکه موجبات و انگیزه ها از خارج باشد پس اینجا معیاری است که من و شما را و اعمالمان را از هم جدا می کند و ان قرار گرفتن در حوزه اراده و اختیار فرد است

جناب حامد اجبار فقط این نیست که دست و پای کسی را ببندند تا از فلان راه نرود جهل هم ایجاد جبر میکند! وقتی کسی روحش هم خبر نداشته باشد که چنین راهی هم وجود خارجی دارد ایا میتوانید بگویید اختیار و قدرت انتخاب داشته در طی کردن یا طی نکردن ان راه؟!؟این هم مثل همان مورد است.به خاطر اعمال دیگران،گناه دیگران،عده ای اصلا نمیدانند چنین راهی وجود دارد،یا میدانند ولی ان را نمیشناسند ان طور به انها معرفی شده که انتهای ان را چاه میبینند نه سعادت!مقصر هم خودشان نیستند.به خاطر گناه دیگران از ان محروم شدند در نتیجه ان را طی نمیکنند و به مقصد ان هم نمیرسند!!افرادی هم هستند که اصلا قدرت فهم ندارند که بدانند باید راهی طی کند یا به هدفی برسد...!
حامد;408825 نوشت:
آنچه که دین حق انسان دانسته و ظالم آنرا از فرد سلب کرده لازم الجبران است

خب این جمله همان است که بنده از ابتدای تاپیک میخواستم به ان برسم...

[="Tahoma"]

هارب;409611 نوشت:
ببینید مسئله این است که اگر بشر در برنامه الهی دخالت نمیکرد و بر خلاف مسیر تعیین شده حرکت نمیکرد این مشکلات نبود پس نمیشود گفت این مربوط به تکوین این افراد است چرا که وضعیت موجود ناشی از یک کار نادرست است چرا که در غیر این صورت برای بگوییم نتیجه ی عدم اطاعت بشر از برنامه ی الهی موجب شد دقیقا همان اتفاقی رخ دهد که تکوینا باید رخ میاد و این افراد لایق ان بودند!!پس این مخالفتها اصلا باید انجام میشد!!!انچه دستورات انبیا برای رسیدن به ان برنامه ریزی کرده جهانی بدون وجود این مزاحمت هاست جهانیست که نه پیامبری را میکشند نه با دستور او مخالفت میکنند نه انقدر فساد میکنندو مخالفت میکنند با امام که باعث غیبت امام معصوم شوند نه....!اینها هیچ کدام نباید رخ میداد!که رخ داده!!(موتاسفانه!!) پس ربطی به تکوین ندارد!

سلام
شما به واقع امر همانگونه که هست نگاه کنید نه آنطور که بایدش تصور می نمایید . در نگاه خالی از پیش فرض دین هم بعنوان یک عامل تاثیر گذار در متن تکوین مانند هر عامل دیگری وارد شده است و اثر خود را گذاشته است . پس دین با معیارهای بلندش خود یک عامل از میان عوامل تکوینی است . دین به عرصه جامعه می اید چون واقع امر این است که جامعه می تواند با این معیارها راه بیاید اما مفهومش این نیست که حتما راه می آید


هارب;409611 نوشت:
در مور تشریع هم همه ی حرف بنده این است که خود فرد گناهی انجام نداده.اصلا حرف پیامبر اسلام(مثلا) به او نرسیده که بخواهد وجوب نماز را بفهمد که بعد به اختیار بخواند یا نخواند!حالا اگر این نماز نخواندن وی موجب محرومیت او از کمالاتی بشود که میتوانست با خواندن نماز به انها برسد بدون انکه خود مقصر باشد از این کمالات محروم شده!دیگری در مانع شیوع دین و معرفی درست ان در اجتماع انسانها شده چوبش را این فرد میخورد!!!(باز تکرار میکنم این چوب خوردن الزاما عذاب نیست.محرومیت از پاداش نیز هست!)

کسی که پیام دین به او نرسیده تکلیفی ندارد تا عذابی داشته باشد مگر به اندازه عقلش ( که عقل را معیار پاداش و عقاب معرفی کرده اند ) از طرفی پاداش در مقابل عمل است و با عدم وقوع عمل از فرد ، محرومیت از ان هم معنا ندارد . لذا به نظر می رسد چنین فردی ظرفیتهای ذاتی برای دریافت چنین کمالی را نداشته است لذا محرومیتش ملحق به بحث تکوین می شود .

هارب;409611 نوشت:
غیر قابل انکار ست؟!؟بنده دارم در مورد قیامت صحبت میکنم.چه طور عینی خارجی غیر قابل انکار ست؟!؟ایات رو با در نظر گرفتن اخرت تفسیر کنید مشکل حل میشود.

اتفاقا روایاتی هست که می فرماید فرد ظالم به دلیل عدم توانایی برای پرداخت حق مظلوم مجبور می شود گناه اورا به دوش بکشد لذا قاعده : لا تزر وازره وزر اخری به معنای این است که گناه اصاله مال انجام دهنده آن است اما انتقال آن به دیگری را به یک دلیل حاکم دیگر نفی نمی کند و آن دلیل حاکم در اینجا ادای حق است یعنی چون ادای حق ضروری است این اصل منتفی میشود و ظالم می بایست گناه مظلوم را به دوش بکشد

هارب;409611 نوشت:
قابل پیگیری نیست؟!

ظاهرا قابل پیگیری نیست چون کسب علم و سواد تنها منوط به نبودن جنگ نیست تا گناهش به گردن ظالمی باشد که جنگ به راه انداخته بلکه برای با سواد شدن دلایل متعدد دیگری هم وجود دارد که می توانست واقع شود و فرد را از سواد محروم کند مثل : بیماری ، مشکلات مالی خانواده ، بی توجهی خود فرد و غیره پس محرومیت از سواد اینجا یک فرضی است که وقوع جنگ تنها یک عامل از عوامل فرضی آن می تواند باشد و نه تنها عامل لذا انتساب ان به جنگ و ظالم حتمی و قطعی نیست . دیگر اینکه ممکن است محرومیت افراد از سواد و تحصیل مقصود ظالم نبوده است بلکه یک امر اقتضائی بوده است . بله اگر اینگونه محرومیتها هم مقصود او بوده و در جهت آن کاری کرده ظلم است و باید جبران کند .

هارب;409611 نوشت:
جناب حامد اجبار فقط این نیست که دست و پای کسی را ببندند تا از فلان راه نرود جهل هم اجبار می اورد. وقتی کسی روحش هم خبر نداشته باشد که چنین راهی هم وجود خارجی دارد ایا میتواندی بگویید اختیار و قدرت انتخاب داشته در طی کردن یا طی نکردن ان راه؟!؟این هم مثل همن مورد است.به خاطر اعمال دیگران،گناه دیگران،عده ای اصلا نمیدانند چنین راهی وجود دارد،یا میدانند ولی ان را نمیشناسند ان طور به انها معرفی شده که انتهای چاه میبینند نه سعادت!مقصر هم خودشان نیستند.به خاطر گناه دیگران از ان محروم شدند و به مقصد ان نمیرسند.فردی هم اصلا قدرت فهم ندارد که بداند باید راهی طی کند یا به هدفی برسد...!

جبر یک عمل خارجی است که با سلب اختیار شما را وادار به فعل یا ترک آن می کند . این تعریف در مثال شما صدق نمی کند پس جبر نیست چون هرچند یک عامل خارجی وجود دارد اما سلب اختیار نکرده است .
والله الموفق

حامد;409692 نوشت:
شما به واقع امر همانگونه که هست نگاه کنید نه آنطور که بایدش تصور می نمایید . در نگاه خالی از پیش فرض دین هم بعنوان یک عامل تاثیر گذار در متن تکوین مانند هر عامل دیگری وارد شده است و اثر خود را گذاشته است . پس دین با معیارهای بلندش خود یک عامل از میان عوامل تکوینی است . دین به عرصه جامعه می اید چون واقع امر این است که جامعه می تواند با این معیارها راه بیاید اما مفهومش این نیست که حتما راه می آید
اینکه شما میگویید دیگر تکوین نیست!!در امر تکوینی اصلا اختیار انسان راه ندارد.بعد هم خدمت شما عرض کردم وضعیت موجود ناشی از یک کار نادرست است چرا که در غیر این صورت برای بگوییم نتیجه ی عدم اطاعت بشر از برنامه ی الهی موجب شد دقیقا همان اتفاقی رخ دهد که تکوینا باید رخ میاد و این افراد لایق ان بودند!!پس این مخالفتها اصلا باید انجام میشد!!!...اگر این مخالفت ها انجام نمیشد نظام خلقت دچار مشکل میشد!!!اصلا بشر نباید به سخن انبیا گوش میکرد!چون انچه رخ میداد بر خلاف تکوین بود!!!!نتیجه حرف شما میشود همین.
حامد;409692 نوشت:
اتفاقا روایاتی هست که می فرماید فرد ظالم به دلیل عدم توانایی برای پرداخت حق مظلوم مجبور می شود گناه اورا به دوش بکشد لذا قاعده : لا تزر وازره وزر اخری به معنای این است که گناه اصاله مال انجام دهنده آن است اما انتقال آن به دیگری را به یک دلیل حاکم دیگر نفی نمی کند و آن دلیل حاکم در اینجا ادای حق است یعنی چون ادای حق ضروری است این اصل منتفی میشود و ظالم می بایست گناه مظلوم را به دوش بکشد
ان که مسئله ی حق الناس است بعد هم اتفاقا این باز هم موید همان تفسیری است که خدمت حضرت عالی عرض کردم.که ظالم به خودش ظلم کرده.او به هر حال باید نتیجه ی اعمالش را ببینید.حالا حق الناسی به گردن اوست باید بپردازد نمیتواند بدهکاری های طرف مقابل به گردن او می افتد!او در واقع دارد جور گناه خودش را میکشد نه جور گناه دیگری را!منتهی این جور گناه خود را کشیدن به وسیله ی سبک شدن از بار گناه مظلوم رخ میدهد.دقت کنید!این ربطی به این مسئله ی ما ندارد!!خلط مبحث نکنید!ایه 15 اسری واضح است.تفسیر شما خلاف نص صریح ایه است!
حامد;409692 نوشت:
ظاهرا قابل پیگیری نیست چون کسب علم و سواد تنها منوط به نبودن جنگ نیست تا گناهش به گردن ظالمی باشد که جنگ به راه انداخته بلکه برای با سواد شدن دلایل متعدد دیگری هم وجود دارد که می توانست واقع شود و فرد را از سواد محروم کند مثل : بیماری ، مشکلات مالی خانواده ، بی توجهی خود فرد و غیره پس محرومیت از سواد اینجا یک فرضی است که وقوع جنگ تنها یک عامل از عوامل فرضی آن می تواند باشد و نه تنها عامل لذا انتساب ان به جنگ و ظالم حتمی و قطعی نیست . دیگر اینکه ممکن است محرومیت افراد از سواد و تحصیل مقصود ظالم نبوده است بلکه یک امر اقتضائی بوده است . بله اگر اینگونه محرومیتها هم مقصود او بوده و در جهت آن کاری کرده ظلم است و باید جبران کند .
جناب حامد در مورد توصیف حکومت معصوم مطالعه بفرمایید نه فقط بعد از ظههور توصیفاتی که شده که اگر مردم اجزه میدادند حکومت بعد از پیامبر به دست اهلش بی افتد و تابع و مطیع او بودند و... هیچ کدام از این مشکلات که مثال زدید نمیبود!!ما به خاطر زندگی در چنین وضعی از بسیاری از کمالات محروم ماندیم بدون انکه خود مقصر باشیم.در ضمن حالا که ان مشکلات ایجاد نشده.جنگ مانع تحصیل بندست و من ب خاطر جنگ از این کمالات محرومم!!من حق شکایت ندارم؟!؟من به خاطر امثلا خلیفه ی دوم و... از امامم محرومم حق شکایت ندارم؟!!
حامد;409692 نوشت:
جبر یک عمل خارجی است که با سلب اختیار شما را وادار به فعل یا ترک آن می کند . این تعریف در مثال شما صدق نمی کند پس جبر نیست چون هرچند یک عامل خارجی وجود دارد اما سلب اختیار نکرده است .

من وقتی ندانم گزینه ی یک و دویی وجود دارد و مثلا فقط گزینه ی سه و چهار را میبینم ایا اختیاری دارم برای انتخاب از بین چهار گزینه؟!؟فرض کنید جواب درست هم همان گزینه یک است.حالا عاقلانه یا عادلانست ایا حکیمانست که فردی بگوید اگر گزینه درست را انتخاب کردی پاداش میگیری اگر نه نمیگیری؟!؟!من ایا اختیار انتخاب گزینه یک (گزینه صحیح) را دارم؟!نه!چون عملا ان گزینه را برای من حذف کردند!!!چه طور صلب اختیار نشده.مسئله ی تاثیر جهل بر اختیار که واضح است!جهل به راحتی میتواند سلب اختیار کند!

[="Tahoma"]

هارب;409707 نوشت:
اینکه شما میگویید دیگر تکوین نیست!!در امر تکوینی اصلا اختیار انسان راه ندارد.بعد هم خدمت شما عرض کردم وضعیت موجود ناشی از یک کار نادرست است چرا که در غیر این صورت برای بگوییم نتیجه ی عدم اطاعت بشر از برنامه ی الهی موجب شد دقیقا همان اتفاقی رخ دهد که تکوینا باید رخ میاد و این افراد لایق ان بودند!!پس این مخالفتها اصلا باید انجام میشد!!!...اگر این مخالفت ها انجام نمیشد نظام خلقت دچار مشکل میشد!!!اصلا بشر نباید به سخن انبیا گوش میکرد!چون انچه رخ میداد بر خلاف تکوین بود!!!!نتیجه حرف شما میشود همین.

سلام
تکوین چیست ؟
متن عینی عالم با همه پدیده هایش
خوب شما در این متن حضور ندارید ؟ شما در اینجا اختیاری ندارید ؟ دین بعنوان یک فکر و اندیشه یا یک عمل تحقق یافته در متن این واقع ظهور ندارد ؟ تاثیر ندارد مانند سایر امور موثر ؟
فکر میکنم باید به تکوین بهتر نگاه بفرمایید

هارب;409707 نوشت:
ان که مسئله ی حق الناس است بعد هم اتفاقا این باز هم موید همان تفسیری است که خدمت حضرت عالی عرض کردم.که ظالم به خودش ظلم کرده.او به هر حال باید نتیجه ی اعمالش را ببینید.حالا حق الناسی به گردن اوست باید بپردازد نمیتواند بدهکاری های طرف مقابل به گردن او می افتد!او در واقع دارد جور گناه خودش را میکشد نه جور گناه دیگری را!منتهی این جور گناه خود را کشیدن به وسیله ی سبک شدن از بار گناه مظلوم رخ میدهد.دقت کنید!این ربطی به این مسئله ی ما ندارد!!خلط مبحث نکنید!ایه 15 اسری واضح است.تفسیر شما خلاف نص صریح ایه است!

حق الناس یکی از مصادیق روشن ظلم است که مد نظر شماست . بعدم روایات دارد که از گناهان مظلوم بر دوش ظالم می گذارند . این تعبیر روشن نشان از انتقال گناه است بلکه روایات دیگری مانند روایات غیبت هم از انتقال گناه خبر می دهند .
لذا مطلب ما صحیح است . لا تزروازره وزر اخری یعنی اصالتا هرکس حامل گناه خویش است این تا وقتی است که موجبی برای انتقال نباشد اما اگر موجبی آمد منتقل هم میشود

هارب;409707 نوشت:
جناب حامد در مورد توصیف حکومت معصوم مطالعه بفرمایید نه فقط بعد از ظههور توصیفاتی که شده که اگر مردم اجزه میدادند حکومت بعد از پیامبر به دست اهلش بی افتد و تابع و مطیع او بودند و... هیچ کدام از این مشکلات که مثال زدید نمیبود!!ما به خاطر زندگی در چنین وضعی از بسیاری از کمالات محروم ماندیم بدون انکه خود مقصر باشیم.در ضمن حالا که ان مشکلات ایجاد نشده.جنگ مانع تحصیل بندست و من ب خاطر جنگ از این کمالات محرومم!!من حق شکایت ندارم؟!؟من به خاطر امثلا خلیفه ی دوم و... از امامم محرومم حق شکایت ندارم؟!!

ممکن است شما بر اثر بی احتیاطی با کسی تصادف کنید و او کشته شود و فرزندش بخاطر آن دچار مشکلات روحی روانی بشود و این مشکلات به زندگی اینده او کشیده شده و او فرزندش را در یک عصبانیت کتک زده و چشمانش را کور کند و آن دختر کور از زندگی عادی محروم شود و در حین عبور از جایی پایش را روی گردن بچه ای بگذارد و او را بکشد ووووووووو
به نظرتان تا کجای این قضیه بر گردن شماست ؟
به نظر نمیرسد انسان مسوول همه آثار طبیعی باشد که از یک گناه او می تواند سر بزند بلکه او تنها مسوول اثر مستقیم و اولیه گناه در خصوص حق خود فردی است که گناه در خصوص او انجام شده است . این را در احکام شرع هم می توان دید . مثلا در مورد قتل ما قصاص یا دیه را داریم اما جایی گفته نشده که قاتل باید آثار مخرب روحی روانی که بر خانواده مقتول می گذارد هم باید جبران کند .
دلیلش هم تقریبا روشن است . دلیلش انستکه این آثار از اختیار و قصد فرد گنهکار خارج است .

هارب;409707 نوشت:
من وقتی ندانم گزینه ی یک و دویی وجود دارد و مثلا فقط گزینه ی سه و چهار را میبینم ایا اختیاری دارم برای انتخاب از بین چهار گزینه؟!؟فرض کنید جواب درست هم همان گزینه یک است.حالا عاقلانه یا عادلانست ایا حکیمانست که فردی بگوید اگر گزینه درست را انتخاب کردی پاداش میگیری اگر نه نمیگیری؟!؟!من ایا اختیار انتخاب گزینه یک (گزینه صحیح) را دارم؟!نه!چون عملا ان گزینه را برای من حذف کردند!!!چه طور صلب اختیار نشده.مسئله ی تاثیر جهل بر اختیار که واضح است!جهل به راحتی میتواند صلب اختیار کند!

تا عملی نباشد فرض پاداش موضوعیت ندارد . تا گزینه ای نباشد تصور انتخاب آن موضوعیت ندارد
جهل سلب اختیار نمی کند بلکه دایره اختیار را به گزینه های موجود منحصر می سازد
چنین افرادی در انجام گناه معذورند چون بیان به آنها نرسیده اما پادشی هم ندارند چون عملی ندارند
و اما کسی که عامل این جهل بوده در صورت قصد و انجام فعل مرتبط با آن مورد مواخذه قرار می گیرد
والله الموفق

حامد;409711 نوشت:
تکوین چیست ؟متن عینی عالم با همه پدیده هایش خوب شما در این متن حضور ندارید ؟ شما در اینجا اختیاری ندارید ؟ دین بعنوان یک فکر و اندیشه یا یک عمل تحقق یافته در متن این واقع ظهور ندارد ؟ تاثیر ندارد مانند سایر امور موثر ؟فکر میکنم باید به تکوین بهتر نگاه بفرمایید
بنده در ین مورد هنوز جواب سوالم رو نگرفتم.عرض کردم اینها همه ناشی از مخالفت با دستورت الهیست.یعنی نباید این طور میشد.اما پذیرش این مطلب یعنی مخالفتها با دستورات الهی باید رخ میاد!!ببینید جناب حامد این افراد هم انسانند.مثل من و شما.اگر نبود نبی برای من و شما نقض حکمت الهی است و این موجب ضرورت این مسئله میشود در مورد این نفراد هم صادق است.انها که از دایره انسانی خارج نیستند!!وقتی میگویید تکوین یعنی خداوند خواسته انها در وضعیتی قرار بگیرند که نبی نداشته باشند!!!!این خود یک اشکال.دوم انچه باعث شده انها در این وضعیت قرار بگیرند مخالفت عده ای از بندگان از دستورات الهیست و با این وصف هیچ ایرادی نمیشود به این افراد گرفت چرا که اگر این افراد این چنین نمیکردند وضعیت زندگی اینان هم به گونه ی دیگری بود!!!پس باید مخالفت میکردند!!باید انبیا را میکشتند باید در زمین فساد میکردند باید کلام الله را تحریف میکردند!خدا هم همین را میخواست!!!...یعنی اگر دین الهی کامل اجرا میشد این اثرات تکوینی به هم میخورد!پس نباید اجرا میشد!
حامد;409711 نوشت:
حق الناس یکی از مصادیق روشن ظلم است که مد نظر شماست . بعدم روایات دارد که از گناهان مظلوم بر دوش ظالم می گذارند . این تعبیر روشن نشان از انتقال گناه است بلکه روایات دیگری مانند روایات غیبت هم از انتقال گناه خبر می دهند .لذا مطلب ما صحیح است . لا تزروازره وزر اخری یعنی اصالتا هرکس حامل گناه خویش است این تا وقتی است که موجبی برای انتقال نباشد اما اگر موجبی آمد منتقل هم میشود
اینکه گفتم خلط مبحث است به خاطر نوع تحلیل مسئله ی شما بود.جناب حامد مسئله در این مورد واضح است.انچه فرد ظالم به گردن میگیرد گناه خود اوست!عرض کردم او در واقع دارد جور گناه خودش را میکشد نه جور گناه دیگری را!منتهی این جور گناه خود را کشیدن به وسیله ی سبک شدن از بار گناه مظلوم رخ میدهد.اخرت او نتیجه ی عمل اوست نه عمل دیگری.خودش این اخرت را برای خودش ساخته نه دیگری!!انچه شما میگویید اخرتیست که دیگری برای شما(مثلا!!) ساخته و شما هیچ نقشی در ان نداشتید!!!!شما عذاب میشویذ به خاطر کاری که نکردید یا پاداش میگیرید به خاطر عملی که انجام ندادید!!این عقلانیست؟!حالا اینجا هم همان است فرد از پاداشی که میتوانسته به ان برسد محروم شده بدون انکه خود مقصر باشد!!این اخرت را خودش نساخته!دیگری برایش ساخته!!هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد.اگر و امایی هم نیست.اخرت هر کس را خودش میسازد نه شخص دیگر!در مورد حق الناس فرد بار گناه خود را به دوش کشیده!به خاطر گناه خود عذاب میشود!حرف بنده این است که ممکن نیست کسی در اخرت بهره ای یا محرومیتی داشته باشد بدون انکه خود ان را ساخته باشد!نه بهره.نه محرومیت.اخرت هر کس را خودش میسازد.هر کس فقط به خاطر گناه خودش عذاب میشود و به خاطر عمل خودش پاداش میگیرد یا از پاداش محروم میشود نه به خاطر اعمال دیگران.در مورد ان حق الناس هم همین است ظالم به خاطر عمل مظلوم مجازات نمیشود به خاطر گناه خودش مجازات میشود.(معنی ایه این است.علت اثار حقیقی ناشی از گناه هر کس فقط عمل خود اوست.که در مورد حق الناس هم صادق است)
یعنی چون مظلوم گناهانی انجام داده ظالم را مجازات نمیکنند مجازات او به خاطر گناه خود است.اما همراه شده با تخفیف گناه مظلوم همین. ظالم خودش باعث این عذاب شده یا خودش باعث شده بخشی از اعمال خیرش به باد برود ولی مورد بحث ما هم خودش باعث شده؟!؟!خیر!!این باعث شد بگویم خلط مبحث شده.
خواهش میکنم این بخش رو با دقت بخوانید متوجه عرض بنده بشید.ممنون.
حامد;409711 نوشت:
به نظر نمیرسد انسان مسوول همه آثار طبیعی باشد که از یک گناه او می تواند سر بزند بلکه او تنها مسوول اثر مستقیم و اولیه گناه در خصوص حق خود فردی است که گناه در خصوص او انجام شده است . این را در احکام شرع هم می توان دید . مثلا در مورد قتل ما قصاص یا دیه را داریم اما جایی گفته نشده که قاتل باید آثار مخرب روحی روانی که بر خانواده مقتول می گذارد هم باید جبران کند .
دلیلش هم تقریبا روشن است . دلیلش انستکه این آثار از اختیار و قصد فرد گنهکار خارج است .
اولا دیه موردی که گفتید غیر عمد است وقتی غیر عمد باشد هیچ کدام از اینها گناه نیست.;که البته مورد بحث ما هم نیست...همه ی حرف بنده در مورد افرادیست که قدرت انتخاب راه حق به طور کامل از انها گرفته شده.نه مثل موردی که بیان کردید.اگر هم عمدی باشد واقعا فکر میکنید این فرد به خاطر اینچنین اسیبهایی در اخرت مجازات نخواهد شد؟! تا جایی که موثر بوده مواخذه میشود!!قطعا من و همه ی افرادی که از زمان امیر المومنین زنده ایم در قیامت حق شکایت از امثال دومی را داریم!!مثلا شاکی یزیذ فقط وراث امام حسینند؟!او حق مرا هم ضایع کرده.گرچه باز هم مورد مثال شما سلب اختیار نمیکند.یعنی فرد مجبور نبوده مرتکب ن اعمال شود و راه برایش بسته نبوده.پس به بحث ما مربوط نمیشود.

حامد;409711 نوشت:
تا عملی نباشد فرض پاداش موضوعیت ندارد . تا گزینه ای نباشد تصور انتخاب آن موضوعیت ندارد جهل سلب اختیار نمی کند بلکه دایره اختیار را به گزینه های موجود منحصر می سازد
خب بنده هم از اول دارم همین را میگویم!!تصور انتخاب موضوعیت ندارد یعنی چه؟!غیر عرض بندست؟!خیلی خوب.حالا من دو گزینه دارم.دین حق و اسلام یک گزینه،غیر مسلمان بودن هم یک گزینه.کسی که هیچ حرفی از اسلام به او نرسیده ایا تصور انتخاب در این مقوله برایش موضوعیت دارد؟!اصلا معنی دارد بگوییم وی در انتخاب اسلام و غیر ان مختار بوده؟!؟مسلما نه!
حامد;409711 نوشت:
چنین افرادی در انجام گناه معذورند چون بیان به آنها نرسیده اما پادشی هم ندارند چون عملی ندارند
و اما کسی که عامل این جهل بوده در صورت قصد و انجام فعل مرتبط با آن مورد مواخذه قرار می گیرد

این فرد در کار خدا دخالت کرده نافرمانی کرده و سبب این جهل شده.حالا فرد جاهل میشه در وضعیتی باشد که مسلمان باشد و نماز خوان.اما بدون انکه خود مقصر باشد محروم مانده.بدون انکه خود مقصر باشد اخرتش خراب شده.اخرتش را دیگری برایش ساخته!!دارد جور گناه او را میکشد بدون انکه خود کاری کرده باشد!کس دیگری نافرمانی کرده این از نعمات محروم شده!!!این که ظالم در جهان دیگر عذاب میشود دردی از این محروم دوا نمیکند!!به چه درد او میخورد؟!ظالم گناهی کرده نتیجه ی اعمالش را میبیند ولی این چه سودی به حال مظلوم مورد بحث ما دارد؟!

[=microsoft sans serif]

هارب;409555 نوشت:
به نظرم اگر میشود انسان حالا با هر شیوه ای در طی مکانیسمی با وجود داشتن اختیار و نبود تزاحمهای موجود در این جهان به کمال برسد و هدف خلقت محقق شود پس جهانی با ان مکانیسم بهتر و اولی است.و وجود موارد خاصی که در مورد انها صحبت کردیم هم نشان میدهد تحقق ان ممکن است.پس چه طور این جهان بهترین حالت ممکن بوده؟

سلام
اینکه ما این جهان را بهترین جهان ممکن میدانیم، به واسطه تجربه خودمان و دانش خودمان نیست.
چون ما که تمام عوالم موجود را ندیده ایم. برفرض تمام جهان های موجود را هم دیده باشیم، اما آنها تنها برخی از جهان های ممکن هستند و جهان های ممکن دیگری نیز قابل فرض است که هنوز موجود نشده اند.
بلکه تنها به واسطه علم خود به امور یقینی دیگری است که چنین ادعایی را داریم.
بر اساس قواعد فلسفی، خداوند متعال چند صفت دارد که مرتبط با این مبحث است.
اولا: فیاض علی الاطلاق است. یعنی فیض و کرامت او نسبت به مخلوقاتش محدود نیست.
دلیل این اعتقاد نیز این است که فیض نداشتن یا به خاطر عدم علم به نیاز طرف مقابل است یا عدم قدرت او به رساندن نفع به دیگران.
وقتی ما در مباحث خداشناسی ثابت میکنیم که علم و قدرت خداوند بی انتها و مطلق است، بنابراین دو احتمال بالا در مورد خداوند منتفی میشود.
از سوی دیگر، بخل و خساست یعنی ضعف وجودی و نقص. کسی که بخیل است، به کمال نرسیده است و همه چیز را برای خودش میخواهد. و با اثبات کمال مطلق خداوند، این ویژگی در مورد او منتفی میشود.
ثانیا: علم و قدرت او مطلق و بی نهایت است.
بنابراین با این امور، خدایی که فیض و رحمتش به بندگانش محدودیتی ندارد و برای اینکه بندگان به کمال خود برسند، تمامی شرایط مورد نیاز را مهیا میکند. پس [=microsoft sans serif]میتوان ادعا کرد که [=microsoft sans serif] جهان فعلی بهترین جهان ممکنی است که قابلیت تحقق داشته است و کمترین مزاحمتها را برای تحقق هدف الهی و رسیدن بندگان به کمال داشته است.

[=microsoft sans serif]

هارب;409569 نوشت:
اما اشکال بنده این است که همانطور که عده ای به هر دلیلی (حالا اینجا دلیل ذکر شده کمی قدرت فهم بوده و در درسترس نبودن نقشه) با وجود انکه نقشه راه را نداشتند به مقصد رسیدند.این یعنی وقوع چنین حالتی ممکن است.پس دیگران هم میتوانند از این طریق به هدف برسند.این مسئله است که باعث شده بنده این برداشت رو بکنم که ضرورت وجود نقشه از بین رفته.اگر باشد بهتر است.و انسان راحت تر به هدف میرسد ولی اگر نباشد هم رسیدن به هدف ناممکن نیست همانطور که عده ای رسیدند.

بله همانطور که در پستهای قبل نیز توضیح داده شد، ارسال پیامبران مطلوبیت ذاتی ندارد بلکه برای هدایت بندگان مطلوبیت یافته است.
یعنی اگر خداوند میخواست تمام بندگان را بدون هیچ گونه ازمایشی و بدون توجه به کارکرد و عملکردشان به بهشت ببرد، هیچ اعتراضی وجود نداشت. زیرا ظلم که نکرده است. نقضی هم برحکمت او نیست. زیرا حکمت او مقتضی این است که انان را به سعادت و کمال برساند که طبق فرض رسیده اند.
اما خودش چنین نخواسته است. بلکه خداوند میخواهد که انان را از طریق همین ازمایش های دنیایی بسنجد و هر کسی بر اساس کارهایی که در این دنیا انجام میدهد و مطابق عملکردشان به کمال برسند.
بنابراین ضرورت دین، به خاطر این است که خداوند اراده کرده که بندگانش را از همین طریق به سعادت برساند و این خواست عمومی اوست که در برخی موارد، به جهت موانعی استثنا خورده و خودش استثناها را جبران میکند.

هارب;409569 نوشت:
اما انها نیز جز دایره انسانی اند و هدف خلقت انها مثل ما بوده و به همان دلیل که برای ما دین ضروریست برای انها نیز هست.مگر انکه بگوییم هدف خلقت انها متفاوت بوده است....؟

همانطور که بارها گفته شد،ضرورت دین، ذاتی نیست بلکه به این واسطه است که خداوند چنین خواسته است. وگرنه اگر اصلا انسانها را از ابتدا در بهشت خلق میکرد یا همگان را در همین دنیا همانند فرشتگان در یک مرتبه کمالی خلق میکرد، یا اصلا عقل را به صورتی خلق میکرد که خودش تمام چیزها را میفهمید، دیگر چه نیازی به دین و ارسال پیامبران بود.

[=microsoft sans serif]

هارب;409569 نوشت:
وقتی دین ضروری میشود که تنها راه رسیدن به مقصد باشد و هر کس از این راه نرود به مقصد نرسد چه طور عده ای از این راه نرفتند(به هر دلیلی) و به مقصد رسیدند؟این یعنی دین تنها راه نیست...یکی از راه هاست...

[=microsoft sans serif]صحبتها دوباره تکرار میشود.
[=microsoft sans serif]ما نگفتیم دین تنها راه ممکن برای رسیدن به مقصد است بلکه یکی از راه هاست و راهی است که خداوند متعال اراده کرده است.

[="Tahoma"]

هارب;409929 نوشت:
بنده در ین مورد هنوز جواب سوالم رو نگرفتم.عرض کردم اینها همه ناشی از مخالفت با دستورت الهیست.یعنی نباید این طور میشد.اما پذیرش این مطلب یعنی مخالفتها با دستورات الهی باید رخ میاد!!ببینید جناب حامد این افراد هم انسانند.مثل من و شما.اگر نبود نبی برای من و شما نقض حکمت الهی است و این موجب ضرورت این مسئله میشود در مورد این نفراد هم صادق است.انها که از دایره انسانی خارج نیستند!!وقتی میگویید تکوین یعنی خداوند خواسته انها در وضعیتی قرار بگیرند که نبی نداشته باشند!!!!این خود یک اشکال.دوم انچه باعث شده انها در این وضعیت قرار بگیرند مخالفت عده ای از بندگان از دستورات الهیست و با این وصف هیچ ایرادی نمیشود به این افراد گرفت چرا که اگر این افراد این چنین نمیکردند وضعیت زندگی اینان هم به گونه ی دیگری بود!!!پس باید مخالفت میکردند!!باید انبیا را میکشتند باید در زمین فساد میکردند باید کلام الله را تحریف میکردند!خدا هم همین را میخواست!!!...یعنی اگر دین الهی کامل اجرا میشد این اثرات تکوینی به هم میخورد!پس نباید اجرا میشد!

سلام
دین یک دعوت برای شکوفا سازی استعدادهاست که در متن تکوین تحقق یافته . بلکه در نگاه دقیقتر دین میل ضعفا به اقویا در متن تکوین است . دین جلوه اراده الهی در متن وجود ولی اوست و چون این اراده و مشیت به حسب مرتبه وجودی والاتر و بالاتر است مقتضی میل ضعفا به اوست . به عبارتی ساده تر اگر محمد ص و عیسی ع نبود ما به افلاطون و ابن سینا میل میکردیم و میزان آنها بودند . با این نگاه تحقق دین و میل افراد به ان به عنوان یک امر ضروری شبیه میل انسان از تاریکی به روشنایی است یا مانند میل ضعیف به قوی است برای آنکه در سایه او بیارمد و آسوده شود .
اگر جریان میل مردم با پیامبران را هم مورد بررسی قرار دهیم همین است . مردم به انبیاء و اولیاء میل پیدا می کردند چون قدرت برتر یعنی معجزه را در آنها می یافتند یا کمالات والای انسانی را در ایشان مشاهده می کردند . این مانند میل گیاه برای خروج از خاک و دریافت نور است .
پس دین معیار برتر و عالی تر است لذاست که معیار میشود . یعنی اینکه تحقق دین در متن تکوین صورت میگیرد و در یک جریان طبیعی معیار میشود . در عین حال هر پدیده ای تکوینی ولو انچه که خلاف معیارهای برتر دین است از اسباب و عوامل ملزمه تکوینی خود برخوردار است و به عبارت دیگر در ناموس تکوین یک امر اجتناب ناپذیر است هرچند با معیار دین مورد سنجش قرار می گیرد .
در یک بیان ساده
دین ملاک سنجش افعال اختیاری انسان با میزان کمال و نقص وجودی انسانهاست نه نافی پدیده های تکوینی .

هارب;409929 نوشت:
اینکه گفتم خلط مبحث است به خاطر نوع تحلیل مسئله ی شما بود.جناب حامد مسئله در این مورد واضح است.انچه فرد ظالم به گردن میگیرد گناه خود اوست!عرض کردم او در واقع دارد جور گناه خودش را میکشد نه جور گناه دیگری را!منتهی این جور گناه خود را کشیدن به وسیله ی سبک شدن از بار گناه مظلوم رخ میدهد.اخرت او نتیجه ی عمل اوست نه عمل دیگری.خودش این اخرت را برای خودش ساخته نه دیگری!!انچه شما میگویید اخرتیست که دیگری برای شما(مثلا!!) ساخته و شما هیچ نقشی در ان نداشتید!!!!شما عذاب میشویذ به خاطر کاری که نکردید یا پاداش میگیرید به خاطر عملی که انجام ندادید!!این عقلانیست؟!حالا اینجا هم همان است فرد از پاداشی که میتوانسته به ان برسد محروم شده بدون انکه خود مقصر باشد!!این اخرت را خودش نساخته!دیگری برایش ساخته!!هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد.اگر و امایی هم نیست.اخرت هر کس را خودش میسازد نه شخص دیگر!در مورد حق الناس فرد بار گناه خود را به دوش کشیده!به خاطر گناه خود عذاب میشود!حرف بنده این است که ممکن نیست کسی در اخرت بهره ای یا محرومیتی داشته باشد بدون انکه خود ان را ساخته باشد!نه بهره.نه محرومیت.اخرت هر کس را خودش میسازد.هر کس فقط به خاطر گناه خودش عذاب میشود و به خاطر عمل خودش پاداش میگیرد یا از پاداش محروم میشود نه به خاطر اعمال دیگران.در مورد ان حق الناس هم همین است ظالم به خاطر عمل مظلوم مجازات نمیشود به خاطر گناه خودش مجازات میشود.(معنی ایه این است.علت اثار حقیقی ناشی از گناه هر کس فقط عمل خود اوست.که در مورد حق الناس هم صادق است)یعنی چون مظلوم گناهانی انجام داده ظالم را مجازات نمیکنند مجازات او به خاطر گناه خود است.اما همراه شده با تخفیف گناه مظلوم همین. ظالم خودش باعث این عذاب شده یا خودش باعث شده بخشی از اعمال خیرش به باد برود ولی مورد بحث ما هم خودش باعث شده؟!؟!خیر!!این باعث شد بگویم خلط مبحث شده.
خواهش میکنم این بخش رو با دقت بخوانید متوجه عرض بنده بشید.ممنون.

شما در این بحث باید محکمات و متشابهات مطالب خود را تعیین کنید
اگر انسان بدون هیچ تاثیر پذیری آخرت خود را می سازد و دیگران هیچ دخلی در آن ندارند پس چرا می فرمایید ما محکوم به عقب ماندگی ناشی از ظلم دیگرانیم
اگر خود را عقب مانده ظلم دیگران می دانید چطور قائل به خودسازی مستقل هستید
حرف بنده این است که این تاثیر و تاثرات هست اما با یک میزانهای مشخصی حوزه وجودی انسان از دیگران جدا میشود اما تاثیر و تاثرات برداشته نمیشود لذاست که هم تاثیر مظالم قابل فهم است هم محوریت انسان در پاداش و عقاب اخروی
شما فرمودید بر اساس لاتزر وازره وزر اخری به هیچ نحو کسی گناه کسی را به دوش نمی کشد بنده برایتان مثال آوردم که گناهان منتقل میشود اما محوریت فرد ظالم را که در این انتقال نفی نکردم بله او ظلم کرد و عملش به مظلوم منتقل شد اما به هر حال آن لاتزر وزر اخری محکوم به حکم بالاتر از خود شد ولو اینکه مبنای این حمل گناه ، خود ظالم است

هارب;409929 نوشت:
اولا دیه موردی که گفتید غیر عمد است وقتی غیر عمد باشد هیچ کدام از اینها گناه نیست.;که البته مورد بحث ما هم نیست...همه ی حرف بنده در مورد افرادیست که قدرت انتخاب راه حق به طور کامل از انها گرفته شده.نه مثل موردی که بیان کردید.اگر هم عمدی باشد واقعا فکر میکنید این فرد به خاطر اینچنین اسیبهایی در اخرت مجازات نخواهد شد؟! تا جایی که موثر بوده مواخذه میشود!!قطعا من و همه ی افرادی که از زمان امیر المومنین زنده ایم در قیامت حق شکایت از امثال دومی را داریم!!مثلا شاکی یزیذ فقط وراث امام حسینند؟!او حق مرا هم ضایع کرده.گرچه باز هم مورد مثال شما سلب اختیار نمیکند.یعنی فرد مجبور نبوده مرتکب ن اعمال شود و راه برایش بسته نبوده.پس به بحث ما مربوط نمیشود.

دیه یکی از فروض قتل عمد هم هست و آن گناه است و ظاهرا توبه مانع عقاب اخروی ناشی از آثار غیر اختیاری است وگرنه اگر شخص دیه بدهد توبه هم بکند در عین حال معاقب باشد دیگر دین برایش چه کرده است ؟
بنده از موضوع خاصی بحث نمیکنم ولی این معیارها هست . هرجا دین برای جبران گناه حد و حدودی تعیین کرده با انجام آنها می بایست فرد از عقاب معاف باشد وگرنه دین دردی را دوا نکرده است .
بله اگر کسی جنایتی کرد ولی آنرا با معیارهای دینی جبران نکرد باید انتظار عقوبت داشته باشد که البته به انحاء مختلف این عقوبت صورت می گیرد گاهی این عقوبت دنیوی است و گاهی اخروی .
لذا راه مصونیت از آثار گناه حق الناس توبه و استغفار است .

هارب;409929 نوشت:
خب بنده هم از اول دارم همین را میگویم!!تصور انتخاب موضوعیت ندارد یعنی چه؟!غیر عرض بندست؟!خیلی خوب.حالا من دو گزینه دارم.دین حق و اسلام یک گزینه،غیر مسلمان بودن هم یک گزینه.کسی که هیچ حرفی از اسلام به او نرسیده ایا تصور انتخاب در این مقوله برایش موضوعیت دارد؟!اصلا معنی دارد بگوییم وی در انتخاب اسلام و غیر ان مختار بوده؟!؟مسلما نه!

چنین فردی معذور است اما پاداشی هم ندارد چون پاداش در مقابل عمل یا حداقل نیت آن است
حال اگر بخواهیم به فرض شما ظالم را جبرانگرآن قرار دهیم تا چه حدی باید جبران کند ؟

هارب;409929 نوشت:
این فرد در کار خدا دخالت کرده نافرمانی کرده و سبب این جهل شده.حالا فرد جاهل میشه در وضعیتی باشد که مسلمان باشد و نماز خوان.اما بدون انکه خود مقصر باشد محروم مانده.بدون انکه خود مقصر باشد اخرتش خراب شده.اخرتش را دیگری برایش ساخته!!دارد جور گناه او را میکشد بدون انکه خود کاری کرده باشد!کس دیگری نافرمانی کرده این از نعمات محروم شده!!!این که ظالم در جهان دیگر عذاب میشود دردی از این محروم دوا نمیکند!!به چه درد او میخورد؟!ظالم گناهی کرده نتیجه ی اعمالش را میبیند ولی این چه سودی به حال مظلوم مورد بحث ما دارد؟!

چنین فردی به اندازه سعه وجودی خود طلب میکند و به همان اندازه بهره می برد و البته زیادتی و فضل به دست خداست
والله الموفق

صدیق;413222 نوشت:
اینکه ما این جهان را بهترین جهان ممکن میدانیم، به واسطه تجربه خودمان و دانش خودمان نیست.
چون ما که تمام عوالم موجود را ندیده ایم. برفرض تمام جهان های موجود را هم دیده باشیم، اما آنها تنها برخی از جهان های ممکن هستند و جهان های ممکن دیگری نیز قابل فرض است که هنوز موجود نشده اند.
بلکه تنها به واسطه علم خود به امور یقینی دیگری است که چنین ادعایی را داریم.

خب این مطلب درست است ولی انچه که مباحث عقلی و فلسفی بر اساس یک سری نظریات صرفا تئوریک به ان میرسند باید بر واقعیت خارجی هم منطبق باشند!و گر نه که اصلا شروع کردن بحث این تاپیک و یا مباحثی از این دست که بسیار انجام شده کار بی معنیی بود!!وقتی همین عقل یک مورد ضعف پیدا میکند در سیستم خلق شده و باز همین عقل یک نمونه ی موجود بدون وجود این ضعف رو هم دارد یعنی نتایجی که بهش رسیده دچار تنقض شدند.نتایج حاصل از صحبت شما و چیزی که بنه پس به هر حال یک جای کار میلنگد!

صدیق;413234 نوشت:
[=microsoft sans serif]
همانطور که بارها گفته شد،ضرورت دین، ذاتی نیست بلکه به این واسطه است که خداوند چنین خواسته است. وگرنه اگر اصلا انسانها را از ابتدا در بهشت خلق میکرد یا همگان را در همین دنیا همانند فرشتگان در یک مرتبه کمالی خلق میکرد، یا اصلا عقل را به صورتی خلق میکرد که خودش تمام چیزها را میفهمید، دیگر چه نیازی به دین و ارسال پیامبران بود.

جناب صدیق به هر حال با توجه به ویژگی هایی که خداوند در انسان قرار داده (یا نداده!) و شما هم به انها اشاره کردید ارسال رسل تبدیل به ضرورت شده(حداقل پیروان ادیان الهی الان این ادعا رو دارند!!) و وقتی ضرورت باشد باید تنها راه باشد.الان که این ویژگی ها ی مورد بحث شما در انسان نیست!پس این مطلب بر بحث ما صدق نمیکند
صدیق;413234 نوشت:
ما نگفتیم دین تنها راه ممکن برای رسیدن به مقصد است بلکه یکی از راه هاست و راهی است که خداوند متعال اراده کرده است

پس چرا میگوییم دین و ارسال رسل ضروری است؟یعنی ممکن است خداوند این رو اراده نکرده باشد!از کجا میدانیم این طور اراده کرده؟(با توجه به اینکه داریم در مورد اصول دین بحث میکنیم و در نتیجه بحث ما صرفا عقلانیست)
همان طور که عده ی با محرومیت از دین به مقصد رسیدند پس وقوع ن برای دیگران هم ممکن ست پس چه ضرورتی دارد خداوند برای بندگان رسول و نبی بفرستند؟!بدون انها هم میشود به مقصد رسید.انها تنها راه رساننده ی انسان به مقصد نیستند.پس ضرورتی بر وجودشان نیست.

حامد;413268 نوشت:
دین یک دعوت برای شکوفا سازی استعدادهاست که در متن تکوین تحقق یافته . بلکه در نگاه دقیقتر دین میل ضعفا به اقویا در متن تکوین است . دین جلوه اراده الهی در متن وجود ولی اوست و چون این اراده و مشیت به حسب مرتبه وجودی والاتر و بالاتر است مقتضی میل ضعفا به اوست . به عبارتی ساده تر اگر محمد ص و عیسی ع نبود ما به افلاطون و ابن سینا میل میکردیم و میزان آنها بودند . با این نگاه تحقق دین و میل افراد به ان به عنوان یک امر ضروری شبیه میل انسان از تاریکی به روشنایی است یا مانند میل ضعیف به قوی است برای آنکه در سایه او بیارمد و آسوده شود .
اگر جریان میل مردم با پیامبران را هم مورد بررسی قرار دهیم همین است . مردم به انبیاء و اولیاء میل پیدا می کردند چون قدرت برتر یعنی معجزه را در آنها می یافتند یا کمالات والای انسانی را در ایشان مشاهده می کردند . این مانند میل گیاه برای خروج از خاک و دریافت نور است .
پس دین معیار برتر و عالی تر است لذاست که معیار میشود . یعنی اینکه تحقق دین در متن تکوین صورت میگیرد و در یک جریان طبیعی معیار میشود . در عین حال هر پدیده ای تکوینی ولو انچه که خلاف معیارهای برتر دین است از اسباب و عوامل ملزمه تکوینی خود برخوردار است و به عبارت دیگر در ناموس تکوین یک امر اجتناب ناپذیر است هرچند با معیار دین مورد سنجش قرار می گیرد .
در یک بیان ساده دین ملاک سنجش افعال اختیاری انسان با میزان کمال و نقص وجودی انسانهاست نه نافی پدیده های تکوینی .

بنده از پاسخ های شما این طور برداشت کردم که متوجه اشکالی که مطرح کردم نشدید(شاید هم من متوجه توضیح شما نمیشم!

[SPOILER]

قبلا این اشکال رو مطرح کردم در سایت و پاسخی هم گرفتم از جناب رئوف که برای شما نقل قول میکنم:
سوال من:فکر میکنم متوجه سوالم نشدید.اصلا بحثم روی اختیار نیست.منظورم این هست که اگر بگیم اگر کسی در وضعیت بدی قرار دارد

(وضعیت بیرونی البته به استعداد درونی نمیشود این ایراد را گرفت.)

که به خاطر عملکردش در عالم ذر به ان دچار شده و فرد مستحق قرار گرفتن در این وضعیت است و از طرف دیگر وقتی نگاه میکنیم میبینیم این وضعیت هم ناشی از عدم اجرای برنامه ی تشرعی خداوند است که ان هم نتیجه ی اعمال اختیار انسانهایی است که با این برنامه مخالفت کردند . این نتیجه را میشود گرفت که برنامه ی تشریعی خداوند

باید

توسط عده ای مورد مخالفت قرار میگرفت تا این تزاحم ها ایجاد شود و نتیجتا این وضعیت بد به وجود اید و در نتیجه افرادی در این چنین وضعی که مستحق ان هستند قرار بگیرند.

پس اگر برنامه ی الهی مورد مخالفت قرار نمیگرفت این افراد در وضعیتی که مستحق ان بودند قرار نمیگرفتند پس باید با برنامه لهی مخالفت میشد!!

که خب فکر نمیکنم این درست باشه!!!...یعنی نتیجه نتیجه ی درستی نیست...

نقل قول:

وضعیت بد لزوما نتیجه ی عملکرد بد در عالم ذر نیست. به طور مثال حضرت موسی در کاخ فرعون رشد پیدا می کند که از نظر معنوی شرایط بدی محسوب می شود ولی نمی توان گفت که ایشان در عالم ذر عملکرد خوبی نداشته اند. مشابه این مسئله در مورد حضرت ابراهیم و فضای شرک آن زمان و اینکه سرپرست ایشان خودش بت ساز بوده است و ... باز دلیلی بر این نیست که لزوما ایشان در عالم ذر عملکرد بدی داشته اند. به عبارت دیگر، چنین نیست که شرایط فعلی هر فرد در این دنیا، تابع محض عملکرد فرد در عالم ذر باشد بلکه در این بین مسائل دیگری نیز ممکن است دخیل باشد.
آنچه مهم است این است که در رسیدن به کمال، میزان تلاش هر فرد در شرایطی که دارد مهم است.


[/SPOILER]

حامد;413268 نوشت:
شما در این بحث باید محکمات و متشابهات مطالب خود را تعیین کنید
اگر انسان بدون هیچ تاثیر پذیری آخرت خود را می سازد و دیگران هیچ دخلی در آن ندارند پس چرا می فرمایید ما محکوم به عقب ماندگی ناشی از ظلم دیگرانیم
اگر خود را عقب مانده ظلم دیگران می دانید چطور قائل به خودسازی مستقل هستید
اگر به چنین چیزی قائل بودم که اصلا این بحث رو شروع نمیکردم!!میگویم این درست نیست!میگویم این مکانیزم اگر بخواهد رخ دهد با عدل الهی در تضاد است!همه ی حرف بنده نقض این مسئله است چه طور میگویید من انسن ها را عقب مانده ی ظلم دیگران میدانم!بنده میگویم قائلین این عقیده عدل الهی را نقض میکنند!
حامد;413268 نوشت:
شما فرمودید بر اساس لاتزر وازره وزر اخری به هیچ نحو کسی گناه کسی را به دوش نمی کشد بنده برایتان مثال آوردم که گناهان منتقل میشود اما محوریت فرد ظالم را که در این انتقال نفی نکردم بله او ظلم کرد و عملش به مظلوم منتقل شد اما به هر حال آن لاتزر وزر اخری محکوم به حکم بالاتر از خود شد ولو اینکه مبنای این حمل گناه ، خود ظالم است
بنده هم بارها در مورد مثال شما توضیحات مفصلی عرض کردم تا توضیح بدم که در ان مورد هم که شما ان را استثنایی فرض کردید باز این طور نیست که این شخص بار گناه دیگری را به دوش بکشد و به خاطر گناه دیگری مجازات شود او به خاطر گناهی که خود کرده مجازات میشود،محروم میشود!!دقت کنید علت محرومیت فردی که حق الناس را ضایع کرده چیست؟اینکه خود گناه کرده یا اینکه دیگری گنه کرده؟معلوم است که او به خاطر گناه خود مجازات شده یا محروم ، نه به خاطر گناه دیگری!!او بار گناه خود را به دوش میکشد یا گناه دیگری را؟!؟!!اعتقاد به به دوش کشیدن بار گناه دیگران که ظلم اشکار است!!اما همه ی صحبت من در مورد افرادیست که بدون کوچکترین تقصیری محروم میشوند!اصلا چیزی که شما به عنوان انتقال گنه مطرح میکنید نه ربطی به ایه محل بحث دارد نه به بحث ما ربط دارد!
بار گناه دیگران را به دوش کشیدن یعنی چه؟یعنی او گناه کرده و شما کاملا بی تقصیرید ان وقت شما را مجازات میکنند!!یا محروم میکنند!این ممکن است؟معلوماست که نه!!این دیگر چه جور عدلیست؟!شما یک معنی برای ایه فرض کردید و بر اسا ان معنی میگویید فلان چیز استثناست!!ولی معنی ایه چیست؟ایه میگوید هیچ کس را به خاطر گناه دیگری مجازت نمیکنند.با این معنی استثنایی هم نیست!به ایه دقت کنید میگوید:
وَ لا تَزِرُوازِرَةٌوِزْرَ أُخْرى‏).بحثبار مسئولیت گناهست!



حامد;413268 نوشت:

بنده از موضوع خاصی بحث نمیکنم ولی این معیارها هست . هرجا دین برای جبران گناه حد و حدودی تعیین کرده با انجام آنها می بایست فرد از عقاب معاف باشد وگرنه دین دردی را دوا نکرده است
بله اگر کسی جنایتی کرد ولی آنرا با معیارهای دینی جبران نکرد باید انتظار عقوبت داشته باشد که البته به انحاء مختلف این عقوبت صورت می گیرد گاهی این عقوبت دنیوی است و گاهی اخروی
لذا راه مصونیت از آثار گناه حق الناس توبه و استغفار است .
دقت کنید که همه چیز در این دنیا قابل جبران نیست که اگر بود وجود اخرت برای اجرای عدالت اصلا فرض نداشت!!
حامد;413268 نوشت:
چنین فردی معذور است اما پاداشی هم ندارد چون پاداش در مقابل عمل یا حداقل نیت آن است
حال اگر بخواهیم به فرض شما ظالم را جبرانگرآن قرار دهیم تا چه حدی باید جبران کند ؟
من با ظالم کاری ندارم!!خدای قادر و عادلی که این سیستم را قرار داده خود به گونه ای جبران کند!
در این دنیا نشد در جهانی دیگر!!مگر این فرد انسان نیست؟چه طور دین برای من ضروری هست و اگر حرف دین به من نرسد حکمت خدا نقض شده ولی به او نرسد حکمتش نقض نمیشود؟!
حامد;413268 نوشت:
چنین فردی به اندازه سعه وجودی خود طلب میکند و به همان اندازه بهره می برد و البته زیادتی و فضل به دست خداست
این سعه را که ساخته؟!ناشی از اعمال دنیایی اوست میشد طور دیگری باشد اما بدون انکه خود مقصر باشد محروم شده!!

[="Tahoma"]

هارب;413560 نوشت:
بنده از پاسخ های شما این طور برداشت کردم که متوجه اشکالی که مطرح کردم نشدید(شاید هم من متوجه توضیح شما نمیشم!

سلام
بنده سعی کردم نسبت تشریع و تکوین را اینجا مشخص کنم تا بر این مبنا بتوانم پاسخ سوال شما را بدهم . شما می فرمایید بر مبنای تشریع نباید ظلمها و انحرافها صورت می گرفت به عبارت دیگر می خواهید با تشریع تکوین را نفی کنید اما ما گفتیم تشریع در حقیقت جلوه حضور انسان کامل در میان جامعه بشری است که خود یک امر تکوینی است پس ما اینجا دو چیز با اختلاف مراتب داریم یکی تکوین عالی ویکی تکوین نازل . یکی از این دو نافی دیگر نیست بلکه یکی معیار سنجش رتبه دیگری است و مرجع و منتهای آن است و برایش مثالهایی هم زدیم تا مساله روشنتر شود .
در حقیقت دین به انسانها یادآوری می کند که استعدادهای شکوفا نشده ای دارند که اگر بالفعل شود جهانی متعالی همچون جهان جان ولی الهی خواهند داشت که پر از نور و بهجت است .

هارب;413560 نوشت:
بار گناه دیگران را به دوش کشیدن یعنی چه؟یعنی او گناه کرده و شما کاملا بی تقصیرید ان وقت شما را مجازات میکنند!!یا محروم میکنند!این ممکن است؟معلوماست که نه!!این دیگر چه جور عدلیست؟!شما یک معنی برای ایه فرض کردید و بر اسا ان معنی میگویید فلان چیز استثناست!!ولی معنی ایه چیست؟ایه میگوید هیچ کس را به خاطر گناه دیگری مجازت نمیکنند.با این معنی استثنایی هم نیست!به ایه دقت کنید میگوید:
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).

در مثال انتقال گناهان بخاطر غیبت فرد غیبت شده الزاما متحمل خسارت و آسیبی نشده اما انتقال اعمال صورت میگیرد که اگر غیبت کننده از خوبیها خالی باشد انتقال گناه از غیبت شونده به غیبت کننده اتفاق می افتد . درست است که مبنای این انتقال یک گناه و ظلم است اما عملی که منتقل میشود که مال طرفین نیست . مثلا گناه غیبت شونده که از غیبت کننده سر نزده است بلکه در آن دخیل هم نبوده است اما چون حقی از او ضایع کرده و باید جبران شود بدین نحو جبران صورت گرفته است .
شما دارید بر مبنای انتقال تاکید می کنید اما اثر را نادیده می گیرید یعنی انتقال گناه این فرد به آن فرد را دارید انکار می کنید درحالیکه روایات این باب در انتقال صراحت دارند . بله مبنای انتقال گناه خود فرد بوده اما بهرحال انتقال گناه صورت گرفته است .
به عبارت ساده تر
گناه و ثواب هرکسی دارایی خود اوست اما وقتی قرار باشد جبرانی صورت گیرد این دارایی مورد معامله واقع میشود . شما فقط دارایی بودن را تاکید می کنید اما جبران و انتقال ناشی از آن را توجه نمی کنید . این مثل آنستکه بگویند پول هرکس مال خود اوست اما مفهومش این نیست که اگر به هر دلیل بدهکار شد پولش را به دیگری ندهند .

هارب;413560 نوشت:
دقت کنید که همه چیز در این دنیا قابل جبران نیست که اگر بود وجود اخرت برای اجرای عدالت اصلا فرض نداشت!!

بله همه چیز در دنیا قابل جبران نیست اما فلسفه وجودی آخرت هم تحقق این عدالت نیست بلکه وجود آخرت ناشی از ساختار عالم وجود و انسان است و اگر آنجا مظهر کاملتر تحقق عدالت است به دلیل استمرار وجودی انسان و سعه آخرت است

هارب;413560 نوشت:
من با ظالم کاری ندارم!!خدای قادر و عادلی که این سیستم را قرار داده خود به گونه ای جبران کند!
در این دنیا نشد در جهانی دیگر!!مگر این فرد انسان نیست؟چه طور دین برای من ضروری هست و اگر حرف دین به من نرسد حکمت خدا نقض شده ولی به او نرسد حکمتش نقض نمیشود؟!

دین لطف الهی است که اصل امدنش ضروری است اما وصولش به انسانها از طرق عادی صورت میگیرد بر همین اساس ممکن است این لطف به برخی نائل نشود چون طرق عادی ممکن است مانع ایجاد کنند مثلا یکی از لوازم وصول داشتن حواس سالم است حال اگر کسی در کنار یک پیغمبر، کر و کور و لال بود محروم میشود و فردا روز هم نمیتواند چیزی بخواهد چون طریق عادی بر او بسته بود . این را در مورد سایر افراد محروم هم میتوان قائل شد ولو اینکه علتش ظلم یک ظالم باشد .

هارب;413560 نوشت:
این سعه را که ساخته؟!ناشی از اعمال دنیایی اوست میشد طور دیگری باشد اما بدون انکه خود مقصر باشد محروم شده!!

برای محرومیت تقصیر لازم نیست مثلا ممکن است کسی بگوید مگر این درخت چه گناهی داشت که درخت شد انسان نشد تا به کمال انسانی برسد اما اشتباه این سخن بوضوح روشن است و این یک فرضیه سازی بیخبرانه است . یعنی این نگاه که ما به معیار عامی نگاه کنیم و بخواهیم با آن معیار همه را بسنجیم نافی اختلافات و مراتب و مدارج عالم وجود است . همین اشکال را در جایی به نحوی دیگر هم داشتیم که چرا من دختر یا پسر امامی نشدم یا اصلا چرا من پیامبر نشدم . خوب روشن است که ساختار عالم مقتضی ظهور اختلافات و تفاوتهاست . لذا ابعادی از این مساله جزء طبایع عالم تکوین است هرچند ما با حضور یک انسان مختار ظالم در این بین دچار مشکل می شویم
والله الموفق

[=microsoft sans serif]

هارب;413549 نوشت:
خب این مطلب درست است ولی انچه که مباحث عقلی و فلسفی بر اساس یک سری نظریات صرفا تئوریک به ان میرسند باید بر واقعیت خارجی هم منطبق باشند!و گر نه که اصلا شروع کردن بحث این تاپیک و یا مباحثی از این دست که بسیار انجام شده کار بی معنیی بود!!وقتی همین عقل یک مورد ضعف پیدا میکند در سیستم خلق شده و باز همین عقل یک نمونه ی موجود بدون وجود این ضعف رو هم دارد یعنی نتایجی که بهش رسیده دچار تنقض شدند.نتایج حاصل از صحبت شما و چیزی که بنه پس به هر حال یک جای کار میلنگد!

باسلام
هیچ کس ادعا ندارد که جهان کنونی، ایده آل ترین جهان است. ایده آل یک چیز است و آنچه در واقعیت میتواند محقق شود یک چیز دیگر.
ادعای دینداران این است که جهان کنونی با توجه به محدودیتهای عالم ماده، عالی ترین جهانی است که میتوانست خلق شود. این محدودیتها، جلوی ایجاد عالم ایده آل را میگیرد.
همین ضعفهایی که اشاره میکنید، موید این است که محدودیتهایی در عالم وجود دارد. اینکه لذتهای مادی و معنوی این دنیا، محدود است و همیشه همراه با سختی است.
غذایی که خورده میشود، از سویی باعث لذت بدن است و از سوی دیگر، مشکلات جسمی و روحی را برایش ایجاد میکند. و همینطور سایر لذتها. بنابراین وقتی جهان حاضر که مادی است، محدودیت داشت، دیگر خلق جهان ایده آل که هیچ نقصی نداشته باشد، در آن امکان نخواهد داشت.
اما اینکه از کجا این جهان بهترین و کم نقص ترین جهان ممکن است، همانطور که گفته شد، قابل تجربه نیست. بلکه از راه علم و قدرت مطلق خداوند میتواند اثبات شود.

[=microsoft sans serif]

هارب;413553 نوشت:
جناب صدیق به هر حال با توجه به ویژگی هایی که خداوند در انسان قرار داده (یا نداده!) و شما هم به انها اشاره کردید ارسال رسل تبدیل به ضرورت شده(حداقل پیروان ادیان الهی الان این ادعا رو دارند!!) و وقتی ضرورت باشد باید تنها راه باشد.الان که این ویژگی ها ی مورد بحث شما در انسان نیست!پس این مطلب بر بحث ما صدق نمیکند

دوست عزیز تمام اقسام ضرورت ها به یک صورت نیست. ضرورتها اقسام گوناگونی دارد که هر یک با دیگری از نظر دوام تفاوت دارد. گاه ضرورت ازلی است گاه ذاتی گاه وصفی و گاه زمانی و ...
انچه هیچ قیدی ندارد، ضرورت ازلی است اما مابقی ضرورتها قیدی دارند که ضروری بودنشان متوقف است بر بودن آن قید.
در این بحث نیز، ضرورتی که داریم، به نظر میرسد از نوع ضرورت وصفی باشد. یعنی ارسال پیامبران برای هدایت و کمال انسانها ضروری است، مادامی که راه دیگری برای هدایت آنها نباشد.
این قید نیز به این جهت است که مشخص است، اگر خداوند راه دیگری برای هدایت بندگان میخواست داشته باشد، هیچ محذور عقلی بوجود نمیآمد.

هارب;413553 نوشت:
پس چرا میگوییم دین و ارسال رسل ضروری است؟یعنی ممکن است خداوند این رو اراده نکرده باشد!از کجا میدانیم این طور اراده کرده؟(با توجه به اینکه داریم در مورد اصول دین بحث میکنیم و در نتیجه بحث ما صرفا عقلانیست)

این بحث از یک جنبه عقلی است و از یک جنبه غیر عقلی و غیر مرتبط با عقل.
از این جهت که مقتضای حکمت خداوند در خلقت بندگان است، عقلانی است که باید پیامبرانی را برای هدایت بشر بفرستد.
دلیل ان هم این است که در این دنیا، به صورت عادی و ازغیر طریق اعجاز آمیز راه دیگری وجودندارد. و خداوند نیز چنین اراده کرده است که بندگانش را از راه همین پیامبران به کمک هدایت عامه عقل خودشان هدایت کند.
از این جهت هم که حالا خدا کدام راه را انتخاب کرده است، باید سراغ واقعیت خارجی برویم که کدام یک را برگزیده است و واقعیت خارجی نیز این است که افرادی از جنس خود بشر برای تحقق این امر انتخاب کرده است.

هارب;413553 نوشت:
همان طور که عده ی با محرومیت از دین به مقصد رسیدند پس وقوع ن برای دیگران هم ممکن ست پس چه ضرورتی دارد خداوند برای بندگان رسول و نبی بفرستند؟!بدون انها هم میشود به مقصد رسید.انها تنها راه رساننده ی انسان به مقصد نیستند.پس ضرورتی بر وجودشان نیست.

بله راه های دیگری نیز امکان دارد اما خودش آنها را برنگزیده است. یعنی میتوانسته تمام موارد مورد نیاز برای هدایت را در عقل تک تک انسانها قرار بدهد اما خودش قرار نداده. میتوانسته اصلا انسانها را یکسره کمال یافته خلق بکند اما خودش نخواسته و اصلا میتوانسته به این دنیا نبرد و یکسره در بهشت قرار بدهد، اما او خواسته که بندگان را به این این امور امتحان کند و هر یک را به کمال لایق خود برساند.

سلام مقصودیشرفتهای مادی نیست که بگید بی دین ها میرس پس نیازی به پیامبران هم نبوده .... هدف از خلقت و ارسال رسل رو باید دید وچه بسا ذهن وتجربه مادرصد کمی از راه رو برود واینکه ما احاطه نداریم که بگیم این دنیا ونقشه آن کامل نیست یعنی در مقام قضاوت واقعی نمیتونیم باشیم بخاطر نقصان وجودی وعلمی و...

صدیق;414219 نوشت:
هیچ کس ادعا ندارد که جهان کنونی، ایده آل ترین جهان است. ایده آل یک چیز است و آنچه در واقعیت میتواند محقق شود یک چیز دیگر.
ادعای دینداران این است که جهان کنونی با توجه به محدودیتهای عالم ماده، عالی ترین جهانی است که میتوانست خلق شود. این محدودیتها، جلوی ایجاد عالم ایده آل را میگیرد.
همین ضعفهایی که اشاره میکنید، موید این است که محدودیتهایی در عالم وجود دارد. اینکه لذتهای مادی و معنوی این دنیا، محدود است و همیشه همراه با سختی است.
غذایی که خورده میشود، از سویی باعث لذت بدن است و از سوی دیگر، مشکلات جسمی و روحی را برایش ایجاد میکند. و همینطور سایر لذتها. بنابراین وقتی جهان حاضر که مادی است، محدودیت داشت، دیگر خلق جهان ایده آل که هیچ نقصی نداشته باشد، در آن امکان نخواهد داشت.
اما اینکه از کجا این جهان بهترین و کم نقص ترین جهان ممکن است، همانطور که گفته شد، قابل تجربه نیست. بلکه از راه علم و قدرت مطلق خداوند میتواند اثبات شود.
یعنی زندگی ما در یک مدت کوتاه در عالم ماده یک ضرورت بوده؟
صدیق;414253 نوشت:
در این بحث نیز، ضرورتی که داریم، به نظر میرسد از نوع ضرورت وصفی باشد. یعنی ارسال پیامبران برای هدایت و کمال انسانها ضروری است، مادامی که راه دیگری برای هدایت آنها نباشد.این قید نیز به این جهت است که مشخص است، اگر خداوند راه دیگری برای هدایت بندگان میخواست داشته باشد، هیچ محذور عقلی بوجود نمیآمد.
این مسئله کاملا درست.ولی مشکل بنده همان قید است که محقق نشده.(در مورد استثنا هایی که در باره شان صحبت کردیم این قید محقق نشده)
صدیق;414253 نوشت:
از این جهت که مقتضای حکمت خداوند در خلقت بندگان است، عقلانی است که باید پیامبرانی را برای هدایت بشر بفرستد.
دلیل ان هم این است که در این دنیا، به صورت عادی و ازغیر طریق اعجاز آمیز راه دیگری وجودندارد. و خداوند نیز چنین اراده کرده است که بندگانش را از راه همین پیامبران به کمک هدایت عامه عقل خودشان هدایت کند.
از این جهت هم که حالا خدا کدام راه را انتخاب کرده است، باید سراغ واقعیت خارجی برویم که کدام یک را برگزیده است و واقعیت خارجی نیز این است که افرادی از جنس خود بشر برای تحقق این امر انتخاب کرده است.
خب افرادی که حرف انبیا به انها نرسیده و به کمال هم رسیدند (و حکمت خدا هم نقض نشده) راه به کمال رسیدنشان نه ایجاز بوده نه غیر عادی!!..
صدیق;414253 نوشت:
بله راه های دیگری نیز امکان دارد اما خودش آنها را برنگزیده است
[=microsoft sans serif]یعنی میتوانسته تمام موارد مورد نیاز برای هدایت را در عقل تک تک انسانها قرار بدهد اما خودش قرار نداده. میتوانسته اصلا انسانها را یکسره کمال یافته خلق بکند اما خودش نخواسته و اصلا میتوانسته به این دنیا نبرد و یکسره در بهشت قرار بدهد، اما او خواسته که بندگان را به این این امور امتحان کند و هر یک را به کمال لایق خود برساند.

.
به اینها نیاز نیست.مگر افرادی که در موردشان صحبت کردیم این ویژگی ها را داشتند؟نه!مثل ما بودند.اما به کمال هم رسیدند...

هارب;414309 نوشت:
یعنی زندگی ما در یک مدت کوتاه در عالم ماده یک ضرورت بوده؟

خیر ضروری نیست بلکه به این جهت که خداوند متعال اراده کرده که بندگان را به کمال لایق برساند، راه رسیدن به این کمال، را دنیا و دسته پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی و تزاحمات مادی قرار داده است.
یعنی زندگی در این دنیا نیز خواسته خود خداوند بوده و اگر او نمیخواست و قصد میکرد راه دیگری را برگزیند آنرا انتخاب میکرد.

هارب;414309 نوشت:
این مسئله کاملا درست.ولی مشکل بنده همان قید است که محقق نشده.(در مورد استثنا هایی که در باره شان صحبت کردیم این قید محقق نشده)

همانطور که چند بار بیان شد، خداوند اراده کرده که مسیر به کمال رسیدن بندگان از راه زندگی در دنیا باشد. ولی برای کسانی که در این مسیر، به جهت عوامل و موانعی که در اختیار ان افراد نبوده از هدایت خاص خداوند محروم شده اند، راه حل دیگری برای جبران این نقیصه انتخاب کرده است.

هارب;414309 نوشت:
خب افرادی که حرف انبیا به انها نرسیده و به کمال هم رسیدند (و حکمت خدا هم نقض نشده) راه به کمال رسیدنشان نه ایجاز بوده نه غیر عادی!!..

پاسخ این بخش نیز این است که اراده خدا بر این تعلق گرفته که انسان در این دنیا زندگی کند. از یک طرف زرق و برق های دنیا و لذتها مادی را ببیند و با آنها برخورد داشته باشد و از طرف دیگر با مشکلات زندگی محدود دنیایی و مادی و شرور اخلاقی و طبیعی برخورد داشته باشد و با این وجود راه حق را انتخاب کند و به کمال خود برسد.
خود این زندگی، بخشی از برنامه الهی برای رساندن انسان به کمال لایق بوده است.

صدیق;417281 نوشت:
خیر ضروری نیست بلکه به این جهت که خداوند متعال اراده کرده که بندگان را به کمال لایق برساند، راه رسیدن به این کمال، را دنیا و دسته پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی و تزاحمات مادی قرار داده است.
یعنی زندگی در این دنیا نیز خواسته خود خداوند بوده و اگر او نمیخواست و قصد میکرد راه دیگری را برگزیند آنرا انتخاب میکرد.

همانطور که چند بار بیان شد، خداوند اراده کرده که مسیر به کمال رسیدن بندگان از راه زندگی در دنیا باشد. ولی برای کسانی که در این مسیر، به جهت عوامل و موانعی که در اختیار ان افراد نبوده از هدایت خاص خداوند محروم شده اند، راه حل دیگری برای جبران این نقیصه انتخاب کرده است.

پاسخ این بخش نیز این است که اراده خدا بر این تعلق گرفته که انسان در این دنیا زندگی کند. از یک طرف زرق و برق های دنیا و لذتها مادی را ببیند و با آنها برخورد داشته باشد و از طرف دیگر با مشکلات زندگی محدود دنیایی و مادی و شرور اخلاقی و طبیعی برخورد داشته باشد و با این وجود راه حق را انتخاب کند و به کمال خود برسد.
خود این زندگی، بخشی از برنامه الهی برای رساندن انسان به کمال لایق بوده است.

ببینبد همه حرف من این است
این راه جبران میتونست برای همه باشد و این ضروت نبوتو از بین میبره.
بنده مدام جواب این پاسخ شما رو میدم ولی شما همون پاسخ قبلو می دید....؟؟؟

حکمت;417ری868 نوشت:

تمنا میکنم بذارین من جواب سوالمو بگیرم و این موضوع رو بدون به نتیجه رسیدن مث باقی تاپیکا نبندید

هارب;417910 نوشت:
بینبد همه حرف من این است
این راه جبران میتونست برای همه باشد و این ضروت نبوتو از بین میبره.
بنده مدام جواب این پاسخ شما رو میدم ولی شما همون پاسخ قبلو می دید

دوست عزیز
دلیل اینکه میبینید جواب وسوال ما تکرار میشود این است که
اولا گمان میکنید: ضرورت دین و ارسال پیامبران را ذاتی میدانید در حالیکه ذاتی نیست.
ثانیا:فکر میکنید حالا که خدا میخواهد دینی را به بشر اعلام کند، تنها راه همین است و راه دیگری نیست. درحالیکه اینطور نیست و اگر خدا میخواست میتوانست ازراه های دیگری نیز این برنامه اش را اعلام کند ولی خودش به دلیلی که خودش میداند و شاید به این دلیل که خود این نیز بخشی از امتحان الهی باشد، این راه را انتخاب کرده است. زیرا در این صورت، برخی میتوانند به واسطه هوای نفس یا شیطان ایراد بگیرند که چرا این رسول فرشته نیست یا چرا به ما وحی نشده یا از کجا حرف تو درست باشد یا اگر تو از جانب خدایی ، خدا رابه ما نشان بده یا اینکه برخی احکام را قبول و برخی را قبول نکند یا حرفها و دستورات او را اجرا نکند و ....
میبینید، در خود این راه، امتحانهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد، ما هم تا حدودی حکمت انتخاب این راه از جانب خداوند، برای اعلام برنامه سعادت به بندگان را میفهمیم.
فکر میکنم که واضح باشد و با عدم دقت دراین نکات که عرض شد، مدام شما سوال خود و من نیز همان جواب را خواهم داد وبحث ثمری ندارد.

پس یعنی چون پیامبری امد و دینی اورد این دین و خود نبوت ضروری شده و گرنه نبود.و انچه ضرورت دارد هدایت انسان است حالا به هر شکلی.و برای کسانی هم که حرف نبی بهشان نرسیده نبوت ضرورت پیدا نمیکنه بلکه صرفا هدایت ضروری است.و خدا مسئله ی هدایت انها رو به شیوه های دیگه حل میکنه.اگر درست است لطفا بفرمایید...

[SPOILER]

خب من جوابم رو گرفتم در این مورد به خاطر بی دقتیم که باعث شد بحث بیشتر از حد معمول طول بکشه عذر خواهی میکنم.

ممنونم از وقت و حوصله ای که گذاشتین:Gol:

[/SPOILER]

صدیق;418592 نوشت:
دوست عزیز
دلیل اینکه میبینید جواب وسوال ما تکرار میشود این است که
اولا گمان میکنید: ضرورت دین و ارسال پیامبران را ذاتی میدانید در حالیکه ذاتی نیست.
ثانیا:فکر میکنید حالا که خدا میخواهد دینی را به بشر اعلام کند، تنها راه همین است و راه دیگری نیست. درحالیکه اینطور نیست و اگر خدا میخواست میتوانست ازراه های دیگری نیز این برنامه اش را اعلام کند ولی خودش به دلیلی که خودش میداند و شاید به این دلیل که خود این نیز بخشی از امتحان الهی باشد، این راه را انتخاب کرده است. زیرا در این صورت، برخی میتوانند به واسطه هوای نفس یا شیطان ایراد بگیرند که چرا این رسول فرشته نیست یا چرا به ما وحی نشده یا از کجا حرف تو درست باشد یا اگر تو از جانب خدایی ، خدا رابه ما نشان بده یا اینکه برخی احکام را قبول و برخی را قبول نکند یا حرفها و دستورات او را اجرا نکند و ....
میبینید، در خود این راه، امتحانهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد، ما هم تا حدودی حکمت انتخاب این راه از جانب خداوند، برای اعلام برنامه سعادت به بندگان را میفهمیم.
فکر میکنم که واضح باشد و با عدم دقت دراین نکات که عرض شد، مدام شما سوال خود و من نیز همان جواب را خواهم داد وبحث ثمری ندارد.
فقط یه سوال دیگه هم دارم.کسی که میخوهد بفهمد نبوت ضرورت دارد یا نه چه طور میتواند متوجه این مسئله بشود در حالی که میبیند عده ای پیامبر ندارند از کجا بداند خدا اراده کره بر فرستادن پیامبر.شاید این کسی که ادعای نبوت میکند دروغ بگوید.شاید اراده ی خدا برای هدایت همه ی انسانها مثل همان کسانی باشد که حرف پیامبر به انها نرسیده؟چون گفتیم خود نبوت و وجود دین ضرورت ذاتی ندارد و هدایت ضرورت ذاتی دارد

حامد;413569 نوشت:
بنده سعی کردم نسبت تشریع و تکوین را اینجا مشخص کنم تا بر این مبنا بتوانم پاسخ سوال شما را بدهم . شما می فرمایید بر مبنای تشریع نباید ظلمها و انحرافها صورت می گرفت به عبارت دیگر می خواهید با تشریع تکوین را نفی کنید اما ما گفتیم تشریع در حقیقت جلوه حضور انسان کامل در میان جامعه بشری است که خود یک امر تکوینی است پس ما اینجا دو چیز با اختلاف مراتب داریم یکی تکوین عالی ویکی تکوین نازل . یکی از این دو نافی دیگر نیست بلکه یکی معیار سنجش رتبه دیگری است و مرجع و منتهای آن است و برایش مثالهایی هم زدیم تا مساله روشنتر شود .
در حقیقت دین به انسانها یادآوری می کند که استعدادهای شکوفا نشده ای دارند که اگر بالفعل شود جهانی متعالی همچون جهان جان ولی الهی خواهند داشت که پر از نور و بهجت است .
سلام
من نمیخوام س جزییات زیاد بحث کنم.فکر میکنم ما رو هم ز موضوع اصلی دور میکند.ببینید برای بنده تکوین ان چیزی است که اراده ی انسان در ان نقشی ندارد.مثلا انسانها ذاتا مختارند.ما اختیاری در مجبور بودن نداریم.این تکوین است.اما برای انکه منظورم رو برسانم فکر میکنم از این تعریفها بیرون بیایم و در مورد همون بخشی که در نمایش متن پست قبل اوردم بحث کنیم.اونجا منظورم رو واضح گفتم که چرا با این مسئله مخالفم...
حامد;413569 نوشت:
در مثال انتقال گناهان بخاطر غیبت فرد غیبت شده الزاما متحمل خسارت و آسیبی نشده اما انتقال اعمال صورت میگیرد که اگر غیبت کننده از خوبیها خالی باشد انتقال گناه از غیبت شونده به غیبت کننده اتفاق می افتد . درست است که مبنای این انتقال یک گناه و ظلم است اما عملی که منتقل میشود که مال طرفین نیست . مثلا گناه غیبت شونده که از غیبت کننده سر نزده است بلکه در آن دخیل هم نبوده است اما چون حقی از او ضایع کرده و باید جبران شود بدین نحو جبران صورت گرفته است .
شما دارید بر مبنای انتقال تاکید می کنید اما اثر را نادیده می گیرید یعنی انتقال گناه این فرد به آن فرد را دارید انکار می کنید درحالیکه روایات این باب در انتقال صراحت دارند . بله مبنای انتقال گناه خود فرد بوده اما بهرحال انتقال گناه صورت گرفته است .
به عبارت ساده تر گناه و ثواب هرکسی دارایی خود اوست اما وقتی قرار باشد جبرانی صورت گیرد این دارایی مورد معامله واقع میشود . شما فقط دارایی بودن را تاکید می کنید اما جبران و انتقال ناشی از آن را توجه نمی کنید . این مثل آنستکه بگویند پول هرکس مال خود اوست اما مفهومش این نیست که اگر به هر دلیل بدهکار شد پولش را به دیگری ندهند
خیلی خوب.من هم همین را میگویم ولی با یک ریز بینی.در مورد بدهکاری این طور نیست که وقتی بدهکار شد از دارایی او به دیگری بدهند.به مسئله با دقیق تر نگاه کنید.فرد طلب کار بخشی از داراییش در جیب بدهکار قرار دارد!!یعنی ان پول اصلا مال کسی که بدهکار ست نیست.در جیب او قرار گرفته.مال خود طلب کار را در قیامت ز جیب بدهکار بیرون میکشند نه انکه مال گرفته شده از بدهکار مال خود او باشد و ان ر از او بگیرند!اصلا ان مال،مال او نیست!!متوجه منظورم میشوید؟کسی که بدهکار است و مالی را به طلب کار میدهد مال خود را نمیدهد.مال طلب کار را به او پس میدهد!!از طرف دیگر توضیح دادم قبلا که منظور ایه این است که هر کس را به خاطر اعمال خودش مجازات میکنند یا پاداش میدهند یا محروم میکنند.دقت کنید ایه میگوید بار گناه را به دوش کشیدن.یعنی اثرات گناه هر کس ناشی از عمل خود فرد است و لاغیر. در مورد حق الناس غیر این است؟!خیر! اما اصلا این بحثها مهم نیست.چون چنین اتفاقی حتی عقلا هم عادلانه و درست نیست!عرض کردم قبلا که:
هارب;413560 نوشت:
بار گناه دیگران را به دوش کشیدن یعنی چه؟یعنی او گناه کرده و شما کاملا بی تقصیرید ان وقت شما را مجازات میکنند!!یا محروم میکنند!این ممکن است؟معلوماست که نه!!این دیگر چه جور عدلیست؟!

حامد;413569 نوشت:
بله همه چیز در دنیا قابل جبران نیست اما فلسفه وجودی آخرت هم تحقق این عدالت نیست بلکه وجود آخرت ناشی از ساختار عالم وجود و انسان است و اگر آنجا مظهر کاملتر تحقق عدالت است به دلیل استمرار وجودی انسان و سعه آخرت است
این هم میتواند یکی از فلسفه های وجود اخرت باشد اما به قطع یقین در مورد اجرای عدل کامل هم وجود اخرت ضروری است.
حامد;413569 نوشت:
دین لطف الهی است که اصل امدنش ضروری است اما وصولش به انسانها از طرق عادی صورت میگیرد بر همین اساس ممکن است این لطف به برخی نائل نشود چون طرق عادی ممکن است مانع ایجاد کنند مثلا یکی از لوازم وصول داشتن حواس سالم است حال اگر کسی در کنار یک پیغمبر، کر و کور و لال بود محروم میشود و فردا روز هم نمیتواند چیزی بخواهد چون طریق عادی بر او بسته بود . این را در مورد سایر افراد محروم هم میتوان قائل شد ولو اینکه علتش ظلم یک ظالم باشد .
ببینید ضروری است برای که؟ضروری است برای انسان یا ضرورت است برای حکمت خدا؟مگر نمیگویید دین نباشد نقض حکمت خدا شده؟خب این هم موردی که نقض حکمت شده!حالا یا حکمت را در مورد خا باید نقض کنید یا باید تعریف حکمت را عوض کنید یا ضرورت دین را نقض کنید.اصلا مگر ارسال رسل یک امر عادیست؟معجزه مگر عادیست؟!این همه اتفاق غیر عادی افتاده به بهانه ی هدایت انسان حالا به این جا که رسید اسمان تپید...؟!!!
حامد;413569 نوشت:
برای محرومیت تقصیر لازم نیست مثلا ممکن است کسی بگوید مگر این درخت چه گناهی داشت که درخت شد انسان نشد تا به کمال انسانی برسد اما اشتباه این سخن بوضوح روشن است و این یک فرضیه سازی بیخبرانه است . یعنی این نگاه که ما به معیار عامی نگاه کنیم و بخواهیم با آن معیار همه را بسنجیم نافی اختلافات و مراتب و مدارج عالم وجود است . همین اشکال را در جایی به نحوی دیگر هم داشتیم که چرا من دختر یا پسر امامی نشدم یا اصلا چرا من پیامبر نشدم . خوب روشن است که ساختار عالم مقتضی ظهور اختلافات و تفاوتهاست . لذا ابعادی از این مساله جزء طبایع عالم تکوین است هرچند ما با حضور یک انسان مختار ظالم در این بین دچار مشکل می شویم
در مورد درخت و انسان که اصلا میشود مغالطه.چون حرف من در مورد انسانی است که استعدادی در او قرار داده شده خا به او استعدادی داده و بنده اش ان استعداد را از او گرفته!!در مورد ان درخت تکوینا استعدادی نیست!یا میشود گفت هدف خلقتش اصلا متفاوت است.ان درخت امکانات لازم برای رسیدن به کمال و هدفی که برایش خلق شده را دارد ولی من در مورد انسانی حرف میزنم که این طور نیست.خدا هدفی برایش قرار داده بعد امکانات نیل ان را نداده!!در مورد تفاوت ها هم که مثال زدین باز میشود گفت امکانات افراد متفاوت است ان پسر امام بیشتر ز من امکانات داشته و خدا هم این را در قیامت در نظر میگیرد.قبول ولی موردی که در مورد ان الان حرف میزنیم کارش برای رسیدن به کمال سخت تر از بقیه نشده بلکه راهش به کل بسته شده!!این برای من غیر قابل هضم است!و با هیچ منطقی به نظرم نمیخواند!

[=microsoft sans serif]

هارب;420760 نوشت:
پس یعنی چون پیامبری امد و دینی اورد این دین و خود نبوت ضروری شده و گرنه نبود.و انچه ضرورت دارد هدایت انسان است حالا به هر شکلی.و برای کسانی هم که حرف نبی بهشان نرسیده نبوت ضرورت پیدا نمیکنه بلکه صرفا هدایت ضروری است.و خدا مسئله ی هدایت انها رو به شیوه های دیگه حل میکنه.اگر درست است لطفا بفرمایید...

درمورد برنامه الهی، انجه ضرورت دارد و حکمت خداوند نیز اقتضای انرا دارد، رساندن انان به هدایت است نه چیزی بیشتر.
این هدایت، گاه از طریق رسول انجام میشود و گاه از راه های دیگر.

اما فلسفه وجودی پیامبران منحصر به این امر نیست.
برخی پیامبران، به منزله رکن عالم امکان هستند و واسطه تعلق فیوضات خداوندبه بندگان هستند.
علامه طباطبایی در این زمینه میفرماید
اگر در هر دوره و عصرى مردانى خداشناس و خداپرست و افرادى كه خدا با توجه خالص به قيامت پاك و خالصشان كرده نبوده باشند، گمراهى و كورى سراسر زمين را احاطه مى‏ نمايد، و واسطه فيض بين زمين و آسمان قطع و غايت خلقت باطل گشته، زمين اهل خود را فرو مى‏ برد.(1)
از این حیث، منفعت و حکمت بعثت پیامبران امری ضروری است و فایده او به تمام بندگان میرسد حتی به کسانی که به او دسترسی ندارند یا از او خبر ندارند.

ـــــــــــــــ
1. ترجمه المیزان، ج11 ص 237[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

هارب;420769 نوشت:
فقط یه سوال دیگه هم دارم.کسی که میخوهد بفهمد نبوت ضرورت دارد یا نه چه طور میتواند متوجه این مسئله بشود در حالی که میبیند عده ای پیامبر ندارند از کجا بداند خدا اراده کره بر فرستادن پیامبر.شاید این کسی که ادعای نبوت میکند دروغ بگوید.شاید اراده ی خدا برای هدایت همه ی انسانها مثل همان کسانی باشد که حرف پیامبر به انها نرسیده؟چون گفتیم خود نبوت و وجود دین ضرورت ذاتی ندارد و هدایت ضرورت ذاتی دارد

برای از بین رفتن این احتمالها، خداوند راه هایی را برای تشخیص پیامبر راستین واز مدعی دروغین قرار داده است همانند معجزه و خبر پیامبر اثبات شده قبلی که در موضع خود بحث شده است.
از طرف دیگر، در مورد هدایتگری، وجود پیامبران ضرورت ذاتی ندارد اما در مورد مابقی فلسفه ها و حکمتهای بعثت انبیاء که در پست قبلی به برخی ازانها اشاره شد، وجود او ضرورت ذاتی دارد ولی این مطلب ربطی به درک وجود او توسط دیگران ندارد و صرف وجودش باعث رسیدن این منفعت به دیگران میشود.
موضوع قفل شده است