آیا عدم تناسب گناه با عذاب اخروی منافی با عدل و حکمت خدا نیست؟؟؟!!!

تب‌های اولیه

113 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا عدم تناسب گناه با عذاب اخروی منافی با عدل و حکمت خدا نیست؟؟؟!!!

با سلام به همگی دوستان عزیز:hamdel:

این هم سوالی است که یکی از دوستان چند وقت پیش از من پرسید ، که دوست داشتم شما هم در جریان سوال او و جواب بنده قرار بگیرید، تا اگر نقدی بر جواب من و یا اضافه ای بر آن دارید ، دریغ نفرمایید!!:Computer:

واما سوال: کیفر دادن به هر جرمی ،عین عدالت بوده و اگر در پیشگاه الهی همه یکسان باشد ، با عدالت و حکمت الهی منافات خواهد داشت؛ حال اگر تناسب میان جرم و جریمه رعایت نشود، مثلا برای ریختن زباله در پیاده رو کسی را گرفته و به حبس ابد محکوم کنند، خود نوعی ظلم و بی عدالتی است، پس باید همواره میان جرم و مجازات همخوانی و تناسب وجود داشته باشد.
آیا عذابهای طولانی و شدید انسان در آخرت با جرم زودگذر و موقت او در این دنیا ، عدالت و حکمت خدا را زیر سوال نمی برد؟ آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟

ادامه دارد...


مشکات 142;103168 نوشت:

آیا عذابهای طولانی و شدید انسان در آخرت با جرم زودگذر و موقت او در این دنیا ، عدالت و حکمت خدا را زیر سوال نمی برد؟ آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟



این هم جوابی که من به این سوال دادم ( خواهشا جواب را ارزیابی کنید)

در ابتدا می بایست به این نکته توجه کرد که قوانینی بر جهان آخرت حکومت دارد که غیر از قوانین طبیعی دنیاست. ایندو دو عالم ، دو ساحت و دو نشئه جدای از هم هستند که هر کدام قوانین خاص خود را دارند و اینگونه نیست که تنها تفاوت میان دنیا و آخرت در این باشد که آخرت از لحاظ زمانی بعد از دنیاست.
درک این تفاوت میان ایندو عالم کار راحتی نیست و مثال دقیقی نیز نمی توان برایش آورد ، چرا که هر مثالی بیاوریم در چارچوب قوانین طبیعی این دنیا تعریف شده است ولی برای تقریب به ذهن می توان به تفاوت های میان عالم رحم و عالم دنیا مثال زد که چگونه گاهی آنچه در آن دنیا لازم است در این دنیا موجبات هلاک آدمی را فراهم می سازد.
از جمله تفاوتهایی که میان عالم دنیا و آخرت وجود دارد ، تفاوت میان نوع مجازات در ایندو عالم است. برای بیان این موضوع باید توجه داشت که مجازات بر سه گونه است:
1. مجازات قراردادى (تنبيه و عبرت)
این نوع مجازات از نوع مجازاتهایی است که در دنیا و به واسطه جرمی خاص و قانونی مشخص صورت می گیرد و برای ایجاد نظم، امنیت ،تشفی ستمدیده ،جلوگیری از تکرار جرم و... در جامعه انسانی ضروری است؛ و به هر حال می بایست میان جرم و جریمه تناسب و همخوانی وجود داشته باشد.
ولی این نوع مجازات در آخرت معقول نیست ، چرا که در آنجا نه از ناامنی و بی نظمی اجتماعی خبری است و نه از تکرار جرم و نه از اینکه -نعوذ بالله- خداوند در مجازات کردن انسانها عقده گشایی کرده و تشفی خاطر پیدا می کند.
2. مجازاتی که با گناه رابطه تکوینی و طبیعی دارد (مجازات دنیوی)
دومین نوع از مجازات مجازاتهایی است که با جرم رابطه علَی و معلولی دارد ، که آنرا اصطلاحا " اثر وضعی گناه" می گویند.
مثلا شرابخواری اثر وضعی ناگواری بر جسم و روان گذاشته و یا خوردن سم کشنده مرگ را به همراه دارد و این نوع مجازات را کسی از بیرون بر این اعمال بار نکرده و دادگاه و قانونی لازم نیست تا حکم مرگ خوردنده سم و یا نارسایی های شرابخوار را صادر کند بلکه اینها آثار طبیعی همان اعمال است.
حال آیا می توان گفت که او یک لحظه بیشتر سم نخورده ، چرا باید بمیرد؟ و یا پنج دقیقه بیشتر شراب ننوشیده ، چرا باید تا آخر عمر دچار اختلالات جسمی و روحی باشد؟
از اینجا روشن می شود که مسئله تناسب میان جرم و جریمه تنها در مجازاتهای نوع اول ، یعنی مجازاتهای قراردادی است ، که رابطه واقعی و ذاتی بین جرم و جریمه وجود ندارد.
3. مجازاتی که تجسم خود جرم و چیزی جدای از آن نیست( عذاب اخروی)
در این نوع از مجازات رابطه میان جرم وجریمه نه قراردادی و نه علت و معلولی است، بلکه رابطه ای به مراتب قوی تر و واقعی تر برقرار است و آن "عینیت" و "یگانگی" میان جرم و جریمه است؛ به عبارت دیگر آنچه در آخرت به عنوان پاداش و یا سزای عمل به نیکوکاران و بدکاران داده می شود ، تجسم خود عمل آنهاست.
توجه داشته باشید که بر اساس آموزه های قرآن کریم و متون دینی ، اعمال ما دارای صورتی ملکی و دنیایی است که زودگذر بوده و نیز دارای صورتی ملکوتی است که باقی بوده و در آخرت خود را به ما رسانده و همان بهشت و جهنم آنجا همين اعمال نيك و بد است كه وقتى پرده كنار رود تجسّم و تمثّل پيدا مى‏كند؛ تلاوت قرآن صورتى زيبا مى‏شود و در كنار انسان قرار مى‏گيرد؛ غيبت و رنجانيدن مردم به صورت خورش سگان جهنّم در مى‏آيد.

ادامه دارد...

مشکات 142;103168 نوشت:

آیا عذابهای طولانی و شدید انسان در آخرت با جرم زودگذر و موقت او در این دنیا ، عدالت و حکمت خدا را زیر سوال نمی برد؟ آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟


...ادامه

قرآن كريم این معنی را در آیات فراوانی بیان می دارد که به عنوان نمونه به برخی از این آیات اشاره می کنیم:
1- يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو انّ بينها و بينه امدا بعيدا « آل عمران/ 30».
«روزى كه هر كس آنچه از كار نيك يا زشت انجام داده است حاضر مى‏بيند، آرزو مى‏كند كه كاش بين او و بين كار زشتش مسافت درازى فاصله مى‏بود».
2- و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربّك احدا «كهف/ 49».
«آنچه را كه انجام داده‏اند حاضر مى‏يابند و پروردگار تو به احدى ستم نمى‏كند».
3- يومئذ يصدر النّاس اشتاتا ليروا اعمالهم، فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره، و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره « زلزال/ 6- 8».
«در اين روز مردم گروه گروه بيرون مى‏آيند تا در نمايشگاه اعمال، اعمال آنها به آنها ارائه داده شود. پس هر كس هموزن يك ذرّه، كار نيك كند آن را مى‏بيند و هر كس هموزن يك ذرّه، كار زشت كند مى‏بيند».
سخن از دیدن خود عمل است نه جریمه یا اثری که از بیرون و به واسطه قرارداد و یا دادگاه بر آن بار شده باشد.
4- در آيه‏اى كه به قول برخى از مفسرين آخرين آيه‏اى است از قرآن كه نازل شده است مى‏فرمايد: و اتّقوا يوما ترجعون فيه الى اللّه ثمّ توفّى كلّ نفس ما كسبت و هم لا يظلمون « بقره/ 281».
«و بپرهيزيد از آن روز كه بسوى خدا بازگشت داده مى‏شويد، آنگاه به هر كسى آنچه كه فراهم كرده است به تمام و كمال پرداخت مى‏گردد و به آنان ستم نمى‏شود».
5- درباره مال يتيم خوردن تعبير قرآن كريم اين است: انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلما انّما يأكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا « نساء/ 10».
«آنان كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند، جز اين نيست كه در شكم خويش آتش فرو مى‏برند و بزودى در آتشى افروخته مى‏افتند».
يعنى مال يتيم خوردن عيناً آتش خوردن است اما چون در اين دنيا هستند نمى‏فهمند، به محض اينكه حجاب بدن كنار رفت و از اين جهان بيرون شدند آتش مى‏گيرند و مى‏سوزند.
نتیجه آنکه «تناسب كيفر و گناه» بحثى است كه در مورد كيفرهاى اجتماعى و قراردادى قابل طرح است. البته در اينگونه كيفرها، قانونگزار بايد متناسب بودن كيفر را با جرم در نظر بگيرد؛ اما در كيفرهايى كه رابطه تكوينى با عمل دارد يعنى معلول واقعى و اثر حقيقى كردار است يا كيفرى كه با گناه، رابطه عينيّت و وحدت دارد، يعنى در حقيقت خود عمل است، ديگر مجالى از براى بحث تناسب داشتن و نداشتن نيست.
به جهت حسن ختام این بحث روایتی را می آوریم:
قيس بن عاصم كه از اصحاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) است نقل كرده كه روزى با گروهى از «بنى تميم» خدمت پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) شرفياب شدم، گفتم يا رسول اللّه! ما در صحرا زندگى مى‏كنيم و از حضور شما كمتر بهره‏مند مى‏گرديم، ما را موعظه فرماييد. رسول اكرم (ص) نصايح سودمندى فرمود و از آن جمله چنين فرمود: «براى تو به ناچار همنشينى خواهد بود كه هرگز از تو جدا نمى‏گردد؛ با تو دفن مى‏گردد در حالى كه تو مرده‏اى و او زنده است. همنشين تو اگر شريف باشد تو را گرامى خواهد داشت و اگر نابكار باشد تو را به دامان حوادث مى‏سپارد. آنگاه آن همنشين با تو محشور مى‏گردد و در رستاخيز با تو برانگيخته مى‏شود و تو مسؤول آن خواهى بود. پس دقت كن كه همنشينى كه انتخاب مى‏كنى نيك باشد زيرا اگر او نيك باشد مايه انس تو خواهد بود و در غير اين صورت موجب وحشت تو مى‏گردد. آن همنشين، كردار تو است»

والسلام علی من اتبع الهدی

مشکات 142;103168 نوشت:
آیا عذابهای طولانی و شدید انسان در آخرت با جرم زودگذر و موقت او در این دنیا ، عدالت و حکمت خدا را زیر سوال نمی برد؟ آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟

سلام
پاداش عمل چه خوبش چه بدش بواسطه عمل و متناسب آن بلکه عین عمل است
خدای متعال انگیزه ای برای آزار بنده ای ندارد بلکه عذاب عین عمل انسانهاست اما در مرتبه عالم آخرت لذا همه بیانات قرآنی در مورد عذابهاب جهنم ( از هر نوعش ) از قبیل بیان حقیقت است نه وعده .
درباره خلود هم همه می دانند که خلود مختص کفار و منافقین است و این خلود نتیجه از دست رفتن استعداد کمال است همچنانکه اگر یک انسان با یک عمل چشم خود را کور کند برای همیشه کور خواهد بود یا اگر دانه ای حرارت ببیند دیگر هیچگاه جوانه نخواهد زد .
موفق باشید

مشکات 142;103168 نوشت:
آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟

با سلام و عرض ادب
ممنون از جناب مشكات از بحث خوبشون.جوابي هم كه داده ايد درست است و بزرگان هم به اين سه نكته اشاره كرده اند.

البته اين مطلب در مورد پاداش چندان مهم نيست؛ زيرا بخشش و پاداش هر چه بيشتر باشد نشانه فضل و كرم پاداش دهنده است بنابراين جاي ايراد و خرده‏گيري نيست. اما در مورد كار و گناه و ظلم و كفر اين سؤال هست كه چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت خداسازگار است؟ كسي كه دوران طغيان گري و سركشي و تجاوزش حداكثر از يك صد سال تجاوز نمي‏كند، چرا هميشه بايد در آتش و مجازات شكنجه ببيند؟ آيا عدالت ايجاب نمي‏كند كه يك نوع تعادل بين گناه و كيفر آن برقرار باشد؟
پاسخ خوبي جناب مشكات دادند اما بنده هم چند نكته عرض ميكنم:

اولاً: مجازات ابدي و جاويد، منحصر به كساني است كه تمام روزنه‏ هاي نجات را به روي خود بسته‏اند، و عالماً و عامداً غرق در فساد و تباهي و كفر و نفاق گشته‏اند. سايه شوم گناه تمام قلب و جان آنها را پوشانيده است و در حقيقت به رنگ گناه و كفر در آمده‏اند.

ثانياً: اين اشتباه است كه برخي خيال مي‏كنند كه مدت و زمان كيفر بايد به اندازه مدت و زمان گناه باشد. زيرا رابطه ميان گناه و كيفر رابطه زماني نيست بلكه رابطه كيفي است. يعني مقدار زمان مجازات تناسب با كيفيت گناه دارد، نه مقدار زمان آن. مثلاً كسي ممكن است در يك لحظه دست به قتل نفس بزند و طبق پاره‏اي از قوانين محكوم به زندان ابد گردد. در اينجا مي‏بينيم زمان گناه تنها يك لحظه بوده در حاليكه مجازات آن گاهي 80 سال زندان خواهد بود.

ثالثاً: مجازاتها و كيفرهاي رستاخيز بيشتر جنبه اثر طبيعي عمل و خاصيت گناه دارد. به عبارت روشنتر، رنج‏ها و دردها و ناراحتي‏هايي كه گناهكاران در جهان مي‏كشند اثر و نتيجه اعمال خود آنها است كه دامانشان را فرا مي‏گيرد. در قرآن سوره يس، آيه 54 مي‏خوانيم:
«فاليوم لاتظلم نفس شيئاً و لاتجزون الا ما كنتم تعلمون».
(امروز (روز رستاخيز) به هيچ كس ستم نمي‏شود و جز اعمال خود شما جزايي براي شما نيست).
در سوره قصص آيه 84 مي‏خوانيم:
«... فلا يجزي الذين عملواالسيئات الا ما كانوا يعلمون».
(به آنها كه بد انجام دادند جزايي جز اعمال آنها داده نمي‏شود).

با سلام و احترام
فرض كنيد كسى در اثر مصرف زياد مشروبات الكلى در مدت يك هفته ، گرفتار زخم معده شديد شود; چندان كه مجبور باشد تا آخر عمرش با اين درد بسازد، آيا اين برابرى ميان عمل بد و نتيجه آن ، بر خلاف عدالت است ؟ حال اگر مدت عمر اين شخص يك ميليون سال بود بايد به خاطر يك هفته هوسرانى ، يك ميليون سال رنج ببرد، آيا اين بر خلاف اصل عدالت است ؟ در حالى كه قبلاً وجود اين خطر در به اواعلام شده و عاقبت آن نيز برايش توضيح داده شده است .آيا اين امور كه همه از آثار اعمال است ، هيچگونه منافاتى با اصل عدالت دارد، در حالى كه مساوات و برابرى ميان كميت عمل و نتيجه آن موجود نيست ؟
آيا پيامبر الهى از يك سو، و فرمان خرد از سوى ديگر به او اعلام نكردند، و آيابدون توجه به اختيار دست به چنان كارى زد و چنان سرنوشتى پيدا كرد؟ نه ، بلكه از روى علم و عمد و اختيار انجام داد و نتيجه مستقيم اعمالش اين سرنوشت را براى او فراهم ساخت ، پس نه جاى شكايتى باقى مى ماند و نه ايراد واشكال به كسى وارد است ، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد. (تفسير نمونه ، همان ، ج 9، ص 240)البته مجازات اخروى عميق تر و فراتر از مكافات عمل است ، چون چيزى جز خود عمل (تجسم عمل ) نيست.

عمار;103385 نوشت:
با سلام و عرض ادب
ممنون از جناب مشكات از بحث خوبشون.جوابي هم كه داده ايد درست است و بزرگان هم به اين سه نكته اشاره كرده اند.

با سلام و درود فراوان

با تشکر از دوستانی که در این موضوع شرکت کردند...:Kaf:
.
.
خصوصا جناب عمار عزیز :yes:
.
.
.که اولا بسیار از اظهار لطفشون و ثانیا از جواب های تکمیلی که بیان کردند منشکرم...
.
.
.ممنونم:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

[=&quot]با سلام خدمت همه دوستان گرامي[/]
پاسخي كه فرموديد همگي در جاي خود صحيح و متين است؛ اما مسائل بايد به طور ريشه اي حل شوند. اين مسأله در سايه اثبات عدالت خدا به راحتي قابل حل است. خداوند عادل است و به همين دليل عذابش متناسب با گناه خواهد بود. عدالت خدا نيز از طريق كمال مطلق بودنش قابل اثبات است. ظلم ناشي از جهل و نقصان است. خدايي كه همه كمالات را به صورت مطلق داراست، نمي تواند منشأ هيچ ظلمي باشد. بنابراين هر عقابي حتي از نوع ابدي اش به جهت استحقاق گنهكار است و بر ساحت حضرت حق ايرادي نمي­تواند وارد باشد. اينكه به نظر ما فلان عذاب متناسب با آن گناه خاص نيست، به جهت اشتباه محاسباتي ماست. علم ما نسبت به مصالح و مفاسد اعمال و ملاك هاي فعل الهي بسيار محدود است. طبيعي است اگر با اين محدوديت ها دچار چنين اشتباهاتي شويم. بنابراين بعد از اثبات عدالت حضرت حق جايي براي اشكال نمي ماند؛ اما براي اسكات خصم، مي توان به آن توجيهات متوسل شده و مثلاً عذاب جاويدان را اثر تكويني گناه شمرد؛ چنانكه اثر تكويني يك لحظه غفلت در رانندگي نابودي همه سرنشينان بوده و اثر تكويني يك ضربه چاقو، كوري دائمي شخص است.

با سلام و احترام

بين گناه و عذاب اخروي رابطه تكويني وجود دارد؛ نه اين كه از امور اعتباريات و قراردادي باشد كه در اين صورت جاي اين پرسش باقي است كه چرا در قرارداد بين جرم و كيفر تناسبي نيست، اما در اين جا مي‏گوييم: اصلاً قراردادي نيست، بلكه رابطه تكويني است و مانند اين در امور تكوينيات بسيار است، مثل اين كه: در يك لحظه سنگي به چشم فردي اصابت مي‏كند و بر اثر آن او تا پايان زندگي، از نعمت بينايي محروم مي‏شود. چرا چنين است؟ پاسخش اين است كه بين كوري چشم و اصابت سنگ رابطه تكويني وجود دارد و قراردادي نيست. زندگي آخرت معلول، يا محصول و ثمره زندگي دنيوي است (الدّنيا مزرعة الآخرة) هر چه در اين جا كاشته شود، در آن جا محصولش برداشت خواهد شد. قرآن مي‏گويد: كساني كه از ياد خدا غافل مي‏شوند، بدين جهت در فرداي قيامت نابينا محشور مي‏گردند. اين‏ها در قيامت لب به اعتراض مي‏گشايند و مي‏گويند: خدايا! ما در دنيا چشم داشتيم و بينا بوديم، پاسخ مي‏شنوند: آري در دنيا چشم داشتيد، ولي براي آخرت خود از پيش بينايي آماده نكرده‏ايد.(1)

[=&quot]1. طه (20) آيات 126 - 124.[/]

برخي از متفكّران گفته‏اند كه رابطه اعمال ما در دنيا و زندگي اخروي (سعادت و شقاوت ابدي و عذاب‏ها يا نعمت‏هاي اخروي) بالاتر از رابطه تكويني است و از نوع تجسّم اعمال است، زيرا رابطه تكويني، از نوع رابطه علت و معلول است، در حالي كه در تجسّم اعمال، عمل انسان در قيامت تجسم مي‏يابد، نه نتيجه يا معلول آن. در اين صورت جاي اشكال نخواهد بود كه چه تناسبي بين عمل محدود ما در دنيا با پاداش يا جزاي نامحدود در آن جهان خواهد بود.
بنابر تجسم اعمال، اعمال ما دو صورت دارد: صورت ظاهري در دنيا به نمايش در مي‏آيد و صورت واقعي در آن دنيا آشكار مي‏شود و حقيقت اعمال به ما نشان داده مي‏شود.
در برخي آيات اين حقيقت تأييد شده است، مثلاً در مورد كسي كه مال يتيم مي‏خورد، قرآن مي‏گويد كه: درون خود آتش مي‏ريزد و آتش مي‏خورد و حقيقت اين آتش سوزناك در آخرت به انسان نشان داده مي‏شود و به انسان همان را كه خورده است، مي‏خورانند. آن كس كه تمام عمرش در اين جهان، انساني پليد بوده و كارهاي زشت انجام داده است، در تمام عمرش در آن سرا، بدبخت خواهد بود. ابدي بودن، لازمه آن جهان است، همان گونه كه محدوديّت لازمه اين جهان است و اين مسئله فرقي در حقيقت عمل ايجاد نمي‏كند.

هادي;150212 نوشت:
اما در اين جا مي‏گوييم: اصلاً قراردادي نيست، بلكه رابطه تكويني است و مانند اين در امور تكوينيات بسيار است،

سلام
در این جا تکوین به چه معناست؟

سلام رفقا حرف من با همه فرق داره با اجازتون

به چند دلیل عذاب اخروی محدوده

یک این که جزاء وفاقا یعنی همه جوره عذاب با عمل موافقت داره نه بیشتر که یکی از جهات وفاق محدودیت است
دو فرق واضح بین تکوین دنیا با تکوین آخرت وجود داره یکی از راههای اثبات آخرت هم همین است که در دنیا هرکسی به حقش نمیرسد
سه در کتب پیشین مثل تورات یهودیان و مسیحیان و گاثهاو (اگه درست تلفظ کرده باشم) زرتشتیان انسانها میتوانند ابدی شوند اما عذابهاشون رو نامحدود نفرمودن(البته تا اونجا که یادمه) اما اگه هم نباشه چون خلاف عقله باید درست بیان بشه که این یعنی عذابش آنقدر طولانی است که در تصور شما نمیاد و اینها که آنقدر شدید است عذابشون هرگز روی بهشت را نخواهند دید
چهار روایات زیادی داریم که دلالت بر محدودیت عذاب میکنن مثلا میفرماید هزارسال و ....
در کل هیزم جهنم از سنگ(شاید تعبیر به قلب کفاره طبق آیه کالحجاره او اشد قسوه) و انسانه که هردو موجوداتی محدودند و نابود شدنی
جهنمیها سه دسته اند یه دسته لیاقت بهشت رو دارن که بعد از عذاب مخصوص خودشون وارد بهشت میشن دو دسته دیگه که اصطلاح خالدین فیها تو قرآن درموردشون به کار رفته یکی اونایی ان که هیزم جهنم نیستن که زودتر یا همزمان با خاموش شدن جهنم نابود میشن به طور کلی و روی بهشت رو هرگز نمیبینن و لیاقت جاودان بودن رو هم ندارن یه عده هم که هیزم جهنم بودن (یا به عبارتی جزو هیزمهای جهنم بودن اگه قبول نکنیم که حجاره همون قلب هیزمهای جهنمه که از اعضای دیگه اش سوزناک تر خواهد بود) روزی خاموش خواهند شد(یعنی نابود میشوند)

مسیحا;150353 نوشت:
ما در اين جا مي‏گوييم: اصلاً قراردادي نيست، بلكه رابطه تكويني است و مانند اين در امور تكوينيات بسيار است، سلام در این جا تکوین به چه معناست؟

با سلام و احترام
مجازاتهای دنیوی جنبه وضعی اعتباری و قراردادی دارد ولی عذاب اخروی چنین نیست بلکه رابطه کنشهای انسان در دنیا و مجازات اخروی رابطه ذاتی و تکوینی است. به عبارت دیگر کیفر و عقاب اخروی چیزی جز همان کنش دنیایی نیست یعنی صورت ملکوتی و باطن و حقیقت همین عمل است بنابراین بین این دو نمی‏توان مقایسه کرد

پس شما هم تایید میکنید حرف مارو؟؟

اگه غلطه دلیلش چیه؟

به هر حال منتظر جوابم

آیا عدم تناسب گناه با عذاب اخروی منافی با عدل و حکمت خدا نیست؟؟؟!!!


بسم الله تعالی

گناه ، جسارت و توهین به خدای نامحدود است

توهین به نامحدود عذاب نامحدود دارد ( مگر خداوند براساس فضلش بخواهد عمل کند)

تو خود مفصل بخوان از این مجمل

و السلام

این استدلال دو مقدمه داره یکیشو که ما قبول داریم اونم اینه که گناه جسارت به خدای نا محدود است

اما این شامل هر گناهی میشود پس تقسیم گناه به کبیره و صغیره معنایی ندارد با این که در قرآن تقسیم شده به کبیره و صغیره و فقط گناهان کبیره رو اگر توبه نشود یا اگه بخشیده نشود شامل این دونسته

اما مقدمه دوم رو شما اثبات کنید لطفا این که ربط این دو به هم چیه؟؟

اثبات نه تمثیل

خدا در زمین در مورد تشریع هم همه رو با هم برابر دونسته یعنی اگه کسی به امام علی بگه کافر با کسی که به یه ادم عادی میگه کافر از لحاظ تشریع فرق نذاشته در حالی که طبق نظر شما باید فرق کنه

یا اگه کسی ثروتمند یا آبرودار باشه توهین بهش فرقی نمیکنه با توهین به یه آدم معمولی مجازاتشون مساویه

در کل این حرف دوم باید اثبات بشه مجید جان خیلی ممنون از زحماتتون

چون مخالف عقل و آیات وفاق با عمل و صغیره و کبیره و روایاتی که مشعر به زمان در عذاب است میشوند

بسم الله تعالی

اخوی

اولا تقسیم گناه هان به کبیره و صغیره یک امر نسبی است نه مطلق ( چون ما گناه کوچک نداریم فرمودند به کوچکی گناه نکاه نکن نگاه کن نسبت به چه کسی معصیت می کنی )

پس تمام گناهان بزرگ هستند

مثلا نگاه به نامحرم که گناه بزرگی است نسبت به زنا صغیره است

ثانیا : صغیره و کبیره بودن گناه یک بحث است و جسارت به خدای نامحدود بحث دیگر
گناه چه کوچک چه بزرگ هردو جسارت و توهین به نامحدود است اما یکی کمتر و یکی بیشتر

فتامل

مساله بعد این که ما گفتیم که حق خداست که عذاب نامحدود کند

اما برخی از مواقع بر اساس فضلش عمل می کند ( به عنوان مثال در مساله توبه )

وگرنه اگر بخواهد براساس عدلش عمل نماید توبه بسیار سخت میشود

فتامل

آقا مجید من گفتم شما اثبات کنید که اگر کسی توهین به موجود نامحدود کرد عذابش نامحدود باید باشد همین

گفتم که جسارت بودنش رو قبول دارم

اما مقدمه دوم برام قابل قبول نیست

چون آثار گناه در دنیا فرق دارد مثلا نگاه به نامحرم چقدر اثر دارد و زنا چقدر؟؟

اما این که خدا کدام را نگاه میکند؟؟ جسارت به خودش را یا اثر گناه را؟؟

اگر اثر گناه ملاک است که تقسیم آن به کبیره و صغیره درست است چون اثرات گناهان زیاد و کم است

به همین دلیل از گناه به ذنب تعبیر نموده چون اثر خود عمل است نه بحث این که جسارت به که نموده

باسمه تعالي، سلام بر شما دوست عزيز، جناب آقاي مهدي عباس زاده.
مباحث زيادي در مطالب شما مطرح شده است، در حال حاضر بنده دو مطلب را مورد توجه قرار مي دهم:
يكم: شما جزاي وفاق در آيه شريفه را به موافقت تام و كامل جزا با اعمال معنا كرده ايد و يكي از جهات موافقت جزا با عمل را محدوديت و عدم محدوديت دانسته ايد، اما توضيح اين نكته ضروري است كه محدوديت و عدم محدوديت گاهي به زماني بودن يا نبودن يك عمل معنا مي شود كه اين عمل در زمان محدودي صورت گرفته است،‌ پس محدود است، گاهي به جنبه وجودي عمل مربوط مي شود كه عملي است غير از اعمال ديگر پس محدود است، حال شما در مورد صفات و ملكات انساني هم مي توانيد همين مطلب را مطرح كنيد،‌ اما گاهي وفاق جزا،‌ برگشت به يك صفت محدود ثابت مي كند، يعني صفت محدود است، در زمان است،‌ و در عين حال غير از صفات ديگر است، اما با وجود و نفس شخص متحد شده است، يعني بودن اين شخص،‌ يعني بودن آن صفت، پس اگر ثابت بشود كه اين شخص ابدي است،‌ پس اين شخص با آن صفت، ابدي است.

دوم: شما گاهي به آيات قرآن استناد مي كنيد و در عين حال تفسيري هم مطرح مي فرماييد،‌ لطفا در اين موارد آيات مربوطه را كامل مطرح بنماييد تا بحث بشود.

سلام

هشام;151180 نوشت:
يكم: شما جزاي وفاق در آيه شريفه را به موافقت تام و كامل جزا با اعمال معنا كرده ايد و يكي از جهات موافقت جزا با عمل را محدوديت و عدم محدوديت دانسته ايد، اما توضيح اين نكته ضروري است كه محدوديت و عدم محدوديت گاهي به زماني بودن يا نبودن يك عمل معنا مي شود كه اين عمل در زمان محدودي صورت گرفته است،‌ پس محدود است، گاهي به جنبه وجودي عمل مربوط مي شود كه عملي است غير از اعمال ديگر پس محدود است، حال شما در مورد صفات و ملكات انساني هم مي توانيد همين مطلب را مطرح كنيد،‌ اما گاهي وفاق جزا،‌ برگشت به يك صفت محدود ثابت مي كند، يعني صفت محدود است، در زمان است،‌ و در عين حال غيز از صفات ديگر است، اما با وجود و نفس شخص متحد شده است، يعني بودن اين شخص،‌ يعني بودن آن صفت، پس اگر ثابت بشود كه اين شخص ابدي است،‌ پس اين شخص با آن صفت، ابدي است.

خوب این که انسانها نامحدودند که کلا اشتباهه چون محدودن اگه هم خدا بهشتیها رو زنده نگه میداره نه به خاطر اعمال نامحدود بلکه به خاطر فضل خودشه که یضاعف لمن یشاء است و این ضعف به معنای دوبرابر نیست بلکه یضاعف ضعفین در دوبرابر شدن محدوده پس این ابدیت که ازش حرف میزنیم به علت ذات وجودی انسان نیست چون انسان ذاتا فانی و محدود است اما این فضل خداست که بهشتیان رو زنده نگه میداره

پس اصالت در انسان محدودیت و فناء است این شمایید که باید دلیلی بر ابدیت جهنمی ها بیارید چه رسد به صفات اونها(هر چند صفات بحثش با عذاب فرق فوکوله اما بیخیالش میشیم برای عدم تطول کلام)

هشام;151180 نوشت:
دوم: شما گاهي به آيات قرآن استناد مي كنيد و در عين حال تفسيري هم مطرح مي فرماييد،‌ لطفا در اين موارد آيات مربوطه را كامل مطرح بنماييد تا بحث بشود.

میشه اون گاهی رو برام نقل قول کنید تا دونه دونه آیات رو مطرح کنم؟؟ نمیدونم دقیقا منظورتون کدوم حرفامه

هادي;103501 نوشت:
با سلام و احترام
فرض كنيد كسى در اثر مصرف زياد مشروبات الكلى در مدت يك هفته ، گرفتار زخم معده شديد شود; چندان كه مجبور باشد تا آخر عمرش با اين درد بسازد، آيا اين برابرى ميان عمل بد و نتيجه آن ، بر خلاف عدالت است ؟ حال اگر مدت عمر اين شخص يك ميليون سال بود بايد به خاطر يك هفته هوسرانى ، يك ميليون سال رنج ببرد، آيا اين بر خلاف اصل عدالت است ؟ در حالى كه قبلاً وجود اين خطر در به اواعلام شده و عاقبت آن نيز برايش توضيح داده شده است .آيا اين امور كه همه از آثار اعمال است ، هيچگونه منافاتى با اصل عدالت دارد، در حالى كه مساوات و برابرى ميان كميت عمل و نتيجه آن موجود نيست ؟
آيا پيامبر الهى از يك سو، و فرمان خرد از سوى ديگر به او اعلام نكردند، و آيابدون توجه به اختيار دست به چنان كارى زد و چنان سرنوشتى پيدا كرد؟ نه ، بلكه از روى علم و عمد و اختيار انجام داد و نتيجه مستقيم اعمالش اين سرنوشت را براى او فراهم ساخت ، پس نه جاى شكايتى باقى مى ماند و نه ايراد واشكال به كسى وارد است ، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد. (تفسير نمونه ، همان ، ج 9، ص 240)البته مجازات اخروى عميق تر و فراتر از مكافات عمل است ، چون چيزى جز خود عمل (تجسم عمل ) نيست.

دوست گرامی از صحبت های شما چنین برداشت میشود که با شخصی که گناهی مرتکب شده قبلا اتمام حجت شده و چون او این گناه را با علم به عقوبت آن مرتکب شده دیگر مجازات او به همان صورتی که وعده داده شده اشکالی ندارد.
خوب حال سوال بنده اینست شخصی به برادر کوچک خود میگوید اگر درس نخوانی تورا خواهم کشت. حال اگر با اینکه او با او اتمام حجت کرده که اگر درس نخواند اورا میکشد و این عمل واقع شد و او برادرش را کشت میتوانیم بگوییم که به عدالت رفتار کرده چون قبلا با او اتمام حجت کرده بود.
البته بنده نمیگویم که نعوذبلله خداوند رحمان چنین حجت هایی را با انسان کرده فقط سخن من اینست که دلیل شما دلیلی قانع کننده نبود و این ایراد بر آن وارد است.

مشکات 142;103171 نوشت:

مثلا شرابخواری اثر وضعی ناگواری بر جسم و روان گذاشته و یا خوردن سم کشنده مرگ را به همراه دارد و این نوع مجازات را کسی از بیرون بر این اعمال بار نکرده و دادگاه و قانونی لازم نیست تا حکم مرگ خوردنده سم و یا نارسایی های شرابخوار را صادر کند بلکه اینها آثار طبیعی همان اعمال است.
حال آیا می توان گفت که او یک لحظه بیشتر سم نخورده ، چرا باید بمیرد؟ و یا پنج دقیقه بیشتر شراب ننوشیده ، چرا باید تا آخر عمر دچار اختلالات جسمی و روحی باشد؟
از اینجا روشن می شود که مسئله تناسب میان جرم و جریمه تنها در مجازاتهای نوع اول ، یعنی مجازاتهای قراردادی است ، که رابطه واقعی و ذاتی بین جرم و جریمه وجود ندارد.

به نظر بنده مقایسه اثر تکوینی یک اشتباه در این دنیا با مجازات اخروی امر معقولی نیست. مثلا ما بگوییم شخصی به خاطر یک لحضه غفلت و اشتباه در رانندگی جان خود یا سلامت خود را تا آخر عمر از دست داد . خوب حالا اگر این اشتباه از طرف او نبود چه؟( یعنی در اثر غفلت راننده مقابل که به او برخورد کرده چه؟ پس حالا چرا او باید تاوان اشتباه کسی دیگر راه (که اثر تکوینی اشتباه شخص مقابل است ) او پس بدهد؟
یا مثلاکسی که در اثر یک خطا کاری میکند که باعث میشود بینایی او برای همیشه از دست برود . حال اگر او کور مادر زاد آفریده میشد آنوقت چه؟
منظور من اینست که درست است که ما در این دنیا در اثر یک لحظه خطا تا پایان عمر گرفتار رنجی شویم ولی مسئله به همین دنیا ختم نمیشود و مطمئنا در آخرت پاداش سختی هایی را که در این دنیا متحمل شده از جانب پروردگار دریافت میکنیم یعنی ما نمیتوانیم بگوییم که خوب فلانی فلان اشتباه را یک لحظه انجام داد و عقوبتش تا پایان عمر گریبانگیر او شد و تمام. و من میگویم در آخرت است که تعادل کامل بین خطاهای ما و اثرات متناسب با آن برقرار میشود.
هر رنجی که به مومن میرسد؛ حتی اگر خاری باشد که در پایش فرو می رود نتیجه اعمالش است.[کفاره گناهان اوست]
حضرت محمد (ص)
از این حدیث میتوان اینطور استنباط کرد که ممکن است در اثر غفلت خود مومن خاری در پای او فرو رود ولی ما نمیتوانیم بگوییم خوب این اثر تکوینی آن غفلت بود و سزاوار او. چون در حدیث فرموده که خداوند آنرا سبب بخشش او قرار داده است.
امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم منتظر نقد و نظرات دوستان و کارشناسان محترم هستم.

با اینکه صلوات فرستادم اما دلم نیومد که بگم از دقت نظرتون خیلی خوشوقت شدم

در ضمن باید این را هم گفت در کنار (هر چند برداشت میشود از حرف شما اما برای تاکید بیشتر) حرفای شما

خدا در آیاتی چند نعمتهایی که به کافران میرسد فقط استدراج درجه های جهنم برای آنان شمرده نه نعمت حقیقی

باسمه تعالي، سلام بر شما.
و اما تفصيل جواب شما و مطالب ما:
خوب این که انسانها نامحدودند که کلا اشتباهه چون محدودن (يعني چه محدودند، ظاهرا سرتون خيلي شلوغه، لطفا مطالب را با دقت بيشتر ملاحظه بفرماييد، زمان محدود يا حيات محدود؟ دنياي محدود يا وجود محدود؟ اگه مي خواهيد بحث علمي كنيد پراكنده گويي نكنيد.) اگه هم خدا بهشتیها روزنده نگه میداره نه به خاطر اعمال نامحدود (كسي صحبت از اعمال نامحدود كرد؟ كجا؟) بلکه به خاطر فضل خودشه که یضاعف لمن یشاء است و این ضعف به معنای دوبرابر نیست بلکه یضاعف ضعفین در دوبرابر شدن محدوده (تمام عالم وابسته و محتاج محض به خدا هستند، اين از جهت وجودي، مگر مي شود ذات موجودي كه فقير محض است را، بدون ايجاد خدا فرض كرد، آيا مي شود موجوداتي براي ابديت حيات داشته باشند؟ خوب، بنا بر ظاهر نظريات جنابعالي ايرادي ندارد، حال شما مسأله يضاعف خدا را به معناي فضل خدا مي دانيد؟ روشن و شفاف بيان كنيد.) پس این ابدیت که ازش حرف میزنیم به علت ذات وجودی انسان نیست(انسان ذاتش ممكن است، ما در مقابل خدا هيچ ذات مستقلي نداريم.)چون انسان ذاتا فانی ومحدود است(بسيار خوب، انسان ذاتا فقير محض به خدا است، ذاتا فاني و محدود است، ما هم كاملا قبول داريم.)اما این فضل خداست که بهشتیان رو زنده نگه میداره (يعني منظورتان اينه كه ما به ايجاد الهي موجود نيستيم، بلكه خودمان، ذاتا وجود داريم؟ يعني بهشتيان تا مدتي خودشان ذاتا وجود دارند، بعد كه مي خوان فاني بشن، يك دفعه خدا، مياد به فضلش اينها رو زنده نگه مي داره؟ بيشتر توضيح بديد.)
پس اصالت درانسان محدودیت و فناء است(از جهت وجودي انسان هيچ اصالتي ندارد جز فقر و وابستگي.)این شمایید که باید دلیلی بر ابدیت جهنمی ها بیارید چهرسد به صفات اونها( دلايل خيلي زياده، به عنوان نمونه، خداوند در قرآن مي فرمايد، انا لله و انا اليه راجعون، و در آيه ديگر مي فرمايد، وما عند الله باق، نتيجه اينكه انسان به بقاي حق براي ابديت باقي است، حال اين شاكله و خود انسانه كه به هر صورتي مي مانه.)
(هر چند صفات بحثش با عذاب فرق فوکوله اما بیخیالش میشیم برای عدمتطول کلام(( فرقش چيه؟ بفرماييد مستفيض مي شيم، اما به نظر ما،‌ جهنم همان حضور كشته ها ي ما است، حضور كشته هاي ما تحققش در نفس و خود ما است، حضور صفات و اعمال در قيامت، مي شود بهشت و جهنم ما، سؤال: آيا اگر صفات ما با ذات ما متحد شد، مي شود آن را از شخصيتمان جدا كرد؟ اگر ما براي ابديت بمانيم، اين صفات كجا مي رود؟ اگر ظهور ملكات و صفات وضعيت ما را در قيامت روشن مي كند، عذاب از كجا مي آيد؟ و اما نكته ديگر، برادر عزيز، شما مي توانيد بي خيال هيچ مطلبي نشيد، مطمين باشيد، به شرط زنده بودن، به تفصيل در خدمت شما خواهم بود.)
میشه اون گاهی رو برام نقل قول کنید تا دونه دونه آیات رو مطرح کنم؟؟(بنده از دونه دونه بحث كردن كاملا استقبال مي كنم، اجمالا همين آيات «يضاعف لمن يشا» را بحث كنيد، و دلالت آيه بر مطلب مورد نظرتان را بيان بفرماييد.)

مهدی عباس زاده;151250 نوشت:
با اینکه صلوات فرستادم اما دلم نیومد که بگم از دقت نظرتون خیلی خوشوقت شدم

در ضمن باید این را هم گفت در کنار (هر چند برداشت میشود از حرف شما اما برای تاکید بیشتر) حرفای شما

خدا در آیاتی چند نعمتهایی که به کافران میرسد فقط استدراج درجه های جهنم برای آنان شمرده نه نعمت حقیقی


باسمه تعالی، سلام بر شما.
اتفاقا هیچ دقت نظری در سخنانشان نمی بینیم، جز چند عدد مغالطه.

harfe hagh;151198 نوشت:
دوست گرامی از صحبت های شما چنین برداشت میشود که با شخصی که گناهی مرتکب شده قبلا اتمام حجت شده و چون او این گناه را با علم به عقوبت آن مرتکب شده دیگر مجازات او به همان صورتی که وعده داده شده اشکالی ندارد. خوب حال سوال بنده اینست شخصی به برادر کوچک خود میگوید اگر درس نخوانی تورا خواهم کشت. حال اگر با اینکه او با او اتمام حجت کرده که اگر درس نخواند اورا میکشد و این عمل واقع شد و او برادرش را کشت میتوانیم بگوییم که به عدالت رفتار کرده چون قبلا با او اتمام حجت کرده بود.

با سلام و احترام

این برادربزرگ مبالغه کرده چون از اول هم چنین قصدی نداشت. اما خداوند با اراده ای که به انسان ها داده و پیامبر درونشان یعنی عقل و پیامبر برونشان بیان داشته که شما عبث نیستید و نتیجه و تجسم اعمال خود را خواهید دید.

آیات قرآن و روایات اسلامی بر این سخن، صراحت و دلالت دارد؛ خداوند در قرآن کریم در آیه 15 سوره اسراء می فرماید: «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً» شیوه و مشیت ما این گونه نیست که عذاب کننده خلق باشیم مگر اینکه از پیش رسولی برای هدایت آنان مبعوث کرده و حجت را بر آنان تمام کنیم.


در آیه 134 سوره طه نیز می خوانیم «اگر ما پیش از فرستادن پیامبر آنان را عذاب می کردیم، قطعاً می گفتند: پروردگارا اگر رسولی را فرستاده بودی، ما از آیات تو پیروی می کردیم، پیش از این که ذلیل و خوار شویم».

همچنین است در آیه 165 نساء مي خوانيم «ما رسولانی نوید دهنده و هشدارگر فرستادیم تا مردم را بر خدا حجتی و عذری پس از رسولان باقی نماند».

اصولاً اتمام حجت، یک اصل عقلائی برای مجازات مجرمان و پاداش نیکوکاران است که در قرآن کریم به عنوان یک سنت بر آن تأکید شده است، به همین دلیل انسانهایی که دستشان از پیامبران و مبلغان دینی کوتاه بوده و به اصطلاح جاهل قاصر و یا مستضعف فکری باشند تکلیفی ندارند و اگر بمیرند، خداوند متعال آنان را مجازات نمی کند.

هشام;151446 نوشت:
باسمه تعالی، سلام بر شما.
اتفاقا هیچ دقت نظری در سخنانشان نمی بینیم، جز چند عدد مغالطه.

شما لطف کنید به جای اینکه با آوردن الفاظی چون مغالطه و ... از جواب دادن طفره برید با آوردن دلیل منطقی صحبت های بنده را رد کنید وکسی که بدون دلیل حرف دیگری را رد کند نشان از بی انصافی و منطقی نبودن اوست.

هادي;151449 نوشت:
با سلام و احترام

این برادربزرگ مبالغه کرده چون از اول هم چنین قصدی نداشت. اما خداوند با اراده ای که به انسان ها داده و پیامبر درونشان یعنی عقل و پیامبر برونشان بیان داشته که شما عبث نیستید و نتیجه و تجسم اعمال خود را خواهید دید.
آیات قرآن و روایات اسلامی بر این سخن، صراحت و دلالت دارد؛ خداوند در قرآن کریم در آیه 15 سوره اسراء می فرماید: «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً» شیوه و مشیت ما این گونه نیست که عذاب کننده خلق باشیم مگر اینکه از پیش رسولی برای هدایت آنان مبعوث کرده و حجت را بر آنان تمام کنیم.

دوست عزیز مثل اینکه متوجه عرایض بنده نشدید شما دوباره بحث اتمام حجت را مطح کردید بنده از شما نحواستم از آیات برای من ثابت کنید که خدا با ما اتمام حجت کرده یا نه. بنده با طرح آن مثال ثابت کردم که اتمام حجتی که شما به آن احتجاج میکنید جواب سوال دوستمان مشکات 142 (آیا عذابهای طولانی و شدید انسان در آخرت با جرم زودگذر و موقت او در این دنیا ، عدالت و حکمت خدا را زیر سوال نمی برد؟ آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟) نیست. :Narahat az:
حال شما به من بگویید معنای این مبالغه ای که گفتید چیست؟(گویا این الفاظ راهیست برای فرار از بحث و پاسخ دادن به سوال) :Gig:

هادي;151450 نوشت:
در آیه 134 سوره طه نیز می خوانیم «اگر ما پیش از فرستادن پیامبر آنان را عذاب می کردیم، قطعاً می گفتند: پروردگارا اگر رسولی را فرستاده بودی، ما از آیات تو پیروی می کردیم، پیش از این که ذلیل و خوار شویم».

همچنین است در آیه 165 نساء مي خوانيم «ما رسولانی نوید دهنده و هشدارگر فرستادیم تا مردم را بر خدا حجتی و عذری پس از رسولان باقی نماند».

اصولاً اتمام حجت، یک اصل عقلائی برای مجازات مجرمان و پاداش نیکوکاران است که در قرآن کریم به عنوان یک سنت بر آن تأکید شده است، به همین دلیل انسانهایی که دستشان از پیامبران و مبلغان دینی کوتاه بوده و به اصطلاح جاهل قاصر و یا مستضعف فکری باشند تکلیفی ندارند و اگر بمیرند، خداوند متعال آنان را مجازات نمی کند.

باز شما آمده اید برای ما قضیه اتمام حجت را مطرح کرده اید. دوست عزیز بنده این را خوب میدانم که خدای متعال با بندگانش اتمام حجت کرده و آنقدر هم که شما فکر میکنید با آموزه های دینی بیگانه نیستم. ولی این دلیل محکمی برای رد عدم تناسب گناه با عذاب اخروی نیست.
یا علی

harfe hagh;151495 نوشت:
شما لطف کنید به جای اینکه با آوردن الفاظی چون مغالطه و ... از جواب دادن طفره برید با آوردن دلیل منطقی صحبت های بنده را رد کنید وکسی که بدون دلیل حرف دیگری را رد کند نشان از بی انصافی و منطقی نبودن اوست.

[=zar]باسمه تعالي، سلام بر جناب حرف حق.
[=zar]به جهت اينكه مطالب شما كاملا مطرح بشود و بنده به رسم امانت مطلبي را نيانداخته يا از مطلبي فرار نكرده باشم، دقيق مطالب شما را آورده و نظرات خودم را در ضمن آن مطرح مي نمايم:
شما لطف کنید به جای اینکه با آوردن الفاظی چون مغالطه و ... از جواب دادن طفره برید با آوردن دلیل منطقی صحبت های بنده را رد کنید. [=zar](بله دوست عزيز، اولا بنده فعلا مدعايم را راجع به سخنان شما مطرح كردم، و اين به منزله قدم اول در بحث با شما بود، بنده اگر مي خواستم، طفره بروم يا از مباحث فرار كنم وارد مباحث نمي شدم، لطفا شما عجولانه قضاوت نفرماييد، ثانيا، مورد خطابم، جناب مهدي بود بعد از جواب به ايشان، مي خواستم، تأييد ايشان كه به منزله تأييد مطالب شما هم بود، نقد كرده باشم كه اگر اشكال كردند وارد مباحث بشوم كه جواب شما هم داده باشم؛ زيرا بحث شما با جناب كارشناس هادي بود، به هر حال انشاالله جناب هادي، عذر بنده را براي ورود در مطالب بپذيرند .) وکسی که بدون دلیل حرف دیگری رارد کند نشان از بی انصافی و منطقی نبودن اوست. [=zar](بله كاملا سخن درستي است، با ديده جان قبول.)
دوست گرامی از صحبت های شما چنین برداشت میشود که با شخصی که گناهی مرتکب شده قبلااتمام حجت شده و چون او این گناه را با علم به عقوبت آن مرتکب شده دیگر مجازات اوبه همان صورتی که وعده داده شده اشکالی ندارد . [=zar](اين مطلب، مطلب كاملا درستي است، كارشناس محترم هم به درستي اشاره فرمودند.)
خوب حال سوال بنده اینست شخصی به برادر کوچک خود میگوید اگر درس نخوانی تورا خواهم کشت. حال اگر با اینکه او با اواتمام حجت کرده که اگر درس نخواند اورا میکشد و این عمل واقع شد و او برادرش را کشت میتوانیم بگوییم که به عدالت رفتار کرده چون قبلا با او اتمام حجت کرده بود. [=zar](نه به هيچ وجه عادلانه نيست، اما اين مسأله هيچ ربطي به اتمام حجت الهي و عذاب بنده ندارد، زيرا فرض اين است كه حقيقتا اتمام حجت براي بنده منعقد بشود و بنده اين اتمام حجت را دريافت بكند و آگاهانه مرتكب عمل بشود، اين نوع عمل همان گناه و مستوجب عذاب است، مثلا شما فرض كنيد شخص پاك و راستگويي كه به هيچ وجه خطايي از او ديده يا شنيده نشده است به يك شخص جوان رشيد فهميده، بگويد اگر اين عمل را(آگاهانه و عمدي) انجام بدهي، نتيجه اش فلان و بهمان مي شود و...، سؤال، آيا كسي حقيقتا بدون دريافت اتمام حجت الهي و منعقد شدن آن، عذاب مي شود؟ آيا اثر تكويني و عينيت اعمال با عذاب الهي، رابطه اي با نيت و توجه بنده دارد يا ندارد؟ يعني آيا خود نيت بنده و توجه و غافل نبودن بنده با نوع تكوين و حقيقت عمل رابطه دارد؟ جواب، خود نيت و توجه بنده، در تكوين و حقيقت عمل مؤثر است.(دقت كنيد))
البته بنده نمیگویم که نعوذبلله خداوند رحمان چنین حجت هایی را با انسان کرده فقط سخن من اینست که دلیل شما دلیلی قانع کننده نبود و این ایراد بر آن وارداست. [=zar](نعوذ بالله ، حجت الهي قطعا چنين نيست كه شما مي گوييد، شما به اشتباه اين مطلب را به منزله حجت الهي دانستيد، پناه به خدا مي بريم از اين نسبت هاي غلط به خدا و دين.)
به نظر بنده مقایسه اثر تکوینی یک اشتباه در این دنیا با مجازات اخروی امر معقولی نیست. [=zar](به نظر بنده كاملا معقول است، بلكه عين واقعيت هم همين است، لا غير، ولي نه به شكل فرضيه شما.)مثلا ما بگوییم شخصی به خاطر یک لحضه غفلت و اشتباه دررانندگی جان خود یا سلامت خود را تا آخر عمر از دست داد . خوب حالا اگر این اشتباه از طرف او نبود چه؟ ( یعنی در اثر غفلت راننده مقابل که به او برخورد کرده چه؟ پس حالا چرا او باید تاوان اشتباه کسی دیگر راه (که اثر تکوینی اشتباه شخص مقابل است ) او پس بدهد؟یا مثلاکسی که در اثر یک خطا کاری میکندکه باعث میشود بینایی او برای همیشه از دست برود . حال اگر او کور مادر زاد آفریده میشد آنوقت چه[=zar]؟ [=zar](دوست عزيز، اين هم نتيجه مغالطه و فهم اشتباه شما از مطلب، در مبحث اثر تكويني اعمال در آخرت، اين مقايسه ها كاملا اشتباه است، زيرا تكوين يك عمل در روح انسان و چگونگي بازسازي آن يك لحظه نيست، بلكه تمام عمر دنيا است،(اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل.) مگر اينكه شما تمام مدت عمر را به منزله يك لحظه بدانيد، نكته ديگر، همانطور كه عرض شد، خود نيت و عدم غفلت حقيقتا در تكوين انسان مؤثر است، در تحقق يك گناه و تكوين آن، علم و عمد اثر اساسي و ريشه اي دارد و به عبارت ديگر مقصود، تكوين ملكوتي اعمال است، نه ملكي و دنيايي آن.)
منظور من اینست که درست است که ما دراین دنیا در اثر یک لحظه خطا تا پایان عمر گرفتار رنجی شویم ولی مسئله به همین دنیاختم نمیشود و مطمئنا در آخرت پاداش سختی هایی را که در این دنیا متحمل شده از جانب پروردگار دریافت میکنیم یعنی ما نمیتوانیم بگوییم که خوب فلانی فلان اشتباه را یک لحظه انجام داد و عقوبتش تا پایان عمر گریبان گیر او شد و تمام. و من میگویم در آخرتاست که تعادل کامل بین خطاهای ما و اثرات متناسب با آن برقرارمیشود. [=zar](كاملا درست است، و اين تعادل همان حقيقت تكوين عمل است كه روز قيامت حاضر مي شود، چنانكه عرض شد.)
هر رنجی که به مومن میرسد؛ حتی اگر خاریباشد که در پایش فرو می رود نتیجه اعمالش است.[کفاره گناهان اوست]
حضرت محمد (ص)
از این حدیث میتوان اینطور استنباط کرد که ممکن است در اثر غفلت خود مومن خاری در پای او فرو رود ولی ما نمیتوانیم بگوییم خوب این اثر تکوینی آن غفلت بود و سزاوار او. تكويني همان فرو رفتن خار است،چون در حدیث فرموده که خداوند آنرا سبب بخشش او قرار داده است. [=zar](بله كاملا درست است، اما اشتباه شما اين است كه اثر تكويني اعمال اختياري انسان در روح او را مقايسه مي كنيد با تكوين دنيايي، تشبيهي هم كه صورت مي گيرد از جهت اين است كه عين عمل و اثر آن همان اثر وجودي است كه رخ مي نمايد، نه اينكه از همه جهت، تكوين و نوع وجودشان يكي باشد، تكوين قيامتي ظهور باطن اعمال است، تكوين اين دنيا ظهور ملکی اعمال، و اين نشان مي دهد كه يك مؤمن هر عملي كه انجام بدهد، باطن و حقيقتش باعث تكفير و پوشيده شدن اعمال بدش مي شود، اين همان قانون احباط و تكفير است، كه در حقيقت تكويني اعمال رخ مي نمايد.(دقت كنيد.)):Gol:

harfe hagh;151495 نوشت:
آیا عذابهای طولانی و شدید انسان در آخرت با جرم زودگذر و موقت او در این دنیا ، عدالت و حکمت خدا را زیر سوال نمی برد؟ آیا جاودان ماندن در جهنم و یا خورش سگهای جهنم شدن با جرمهایی چون قتل نفس ویا غیبت تناسب دارد ؟و اصلا چگونه ممكن است خداي رحیم ، ما را در برابر جرمهاى بسيار كوچك، مجازاتهاى بسيار بزرگ بكند؟)

با سلام و احترام
چطور ما در بسیاری جاها به رابطه تکوینی بین اثر و موثر قائلیم ،مثلا یک گرم اورانیوم در تبدیل به انرژی می تواند شهری را با خاک یکسان کند، چطور با فشردن یک دکمه در کمتر از یک ثانیه همه چیز نابود شده و آنچه بود به آنچه هست با این وسعت خسارت تبدیل می گردد، آیا این اثر جز بخاطر کنش و واکنش متقابل در ذات ماده چیز دیگری هست؟شما امثال این مثال ها بسیار می یابید آیا توجیهی دارید؟

هشام;151573 نوشت:
[=zar](بله دوست عزيز، اولا بنده فعلا مدعايم را راجع به سخنان شما مطرح كردم، و اين به منزله قدم اول در بحث با شما بود، بنده اگر مي خواستم، طفره بروم يا از مباحث فرار كنم وارد مباحث نمي شدم، لطفا شما عجولانه قضاوت نفرماييد، ثانيا، مورد خطابم، جناب مهدي بود بعد از جواب به ايشان، مي خواستم، تأييد ايشان كه به منزله تأييد مطالب شما هم بود، نقد كرده باشم كه اگر اشكال كردند وارد مباحث بشوم كه جواب شما هم داده باشم؛ زيرا بحث شما با جناب كارشناس هادي بود، به هر حال انشاالله جناب هادي، عذر بنده را براي ورود در مطالب بپذيرند .)

اگر بنده تندروی و عجله کردم از شما کارشناس محترم عذرخواهی میکنم ولی بنده فکر کردم فقط اومدید حرف مرا رد کردید و گفتید مغالطه کرده ام.

هشام;151573 نوشت:
[=zar](اين مطلب، مطلب كاملا درستي است، كارشناس محترم هم به درستي اشاره فرمودند.)

درستی آن هنوز برای بنده ثابت نشده.:Gig:

هشام;151573 نوشت:
[=zar](نه به هيچ وجه عادلانه نيست، اما اين مسأله هيچ ربطي به اتمام حجت الهي و عذاب بنده ندارد، زيرا فرض اين است كه حقيقتا اتمام حجت براي بنده منعقد بشود و بنده اين اتمام حجت را دريافت بكند و آگاهانه مرتكب عمل بشود، اين نوع عمل همان گناه و مستوجب عذاب است، مثلا شما فرض كنيد شخص پاك و راستگويي كه به هيچ وجه خطايي از او ديده يا شنيده نشده است به يك شخص جوان رشيد فهميده، بگويد اگر اين عمل را(آگاهانه و عمدي) انجام بدهي، نتيجه اش فلان و بهمان مي شود و...، سؤال، آيا كسي حقيقتا بدون دريافت اتمام حجت الهي و منعقد شدن آن، عذاب مي شود؟ آيا اثر تكويني و عينيت اعمال با عذاب الهي، رابطه اي با نيت و توجه بنده دارد يا ندارد؟ يعني آيا خود نيت بنده و توجه و غافل نبودن بنده با نوع تكوين و حقيقت عمل رابطه دارد؟ جواب، خود نيت و توجه بنده، در تكوين و حقيقت عمل مؤثر است.(دقت كنيد))

شما دوباره بحث اثر تکوینی را مطرح کردید و هم بحث اتمام حجت؛
برداشت بنده از فرمایشات جنابعالی: چون خداوند پاک و راستگو و عادل است به بنده فرموده که اگر فلان عمل را انجام دهی خودبه خود فلان نتیجه را به دنبال خواهد داشت واین دو (عمل و عکس العمل) ، به گونه ای باهم آمیخته شده اند و لازم و ملزوم یکدیگرند به شریطیکه دو مقوله نیت و توجه را هم در نظر بگیریم. پس دراین صورت و با این اتمام حجت، این مجازات های اخروی به ظاهر نامتناسب با خود عمل، عادلانه است.
حال سوال بنده اینست وقتی که در آخرت خداوند برخی از گناهان را از روی رحمت خود میبخشاید این اثرات تکوینی چه میشود؟ محو میشود؟ دیگر آن قانون عمل و عکس العمل از بین میرود؟ آن متلازم بودن عمل و اثر تکوینی از بین میرود؟ اگر جواب مثبت است پس خداوند میتوانست کاری کند که این اثرات تکوینی گناهان و این لازم و ملزوم اصلا وجود نداشته باشد. و گناه محدود عذاب نامحدود نداشته باشد.

هشام;151573 نوشت:
[=zar](نعوذ بالله ، حجت الهي قطعا چنين نيست كه شما مي گوييد، شما به اشتباه اين مطلب را به منزله حجت الهي دانستيد، پناه به خدا مي بريم از اين نسبت هاي غلط به خدا و دين.)

دوست گرامی بنده هم نسبت غلط به خداوند متعال و ودین ندادم و نگفتم که این اتمام حجت عادلانه نیست بنده فقط عرض کردم که این اتمام حجت جواب آن سوال نیست.

هشام;151573 نوشت:
[=zar](دوست عزيز، اين هم نتيجه مغالطه و فهم اشتباه شما از مطلب، در مبحث اثر تكويني اعمال در آخرت، اين مقايسه ها كاملا اشتباه است، زيرا تكوين يك عمل در روح انسان و چگونگي بازسازي آن يك لحظه نيست، بلكه تمام عمر دنيا است،(اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل.) مگر اينكه شما تمام مدت عمر را به منزله يك لحظه بدانيد، نكته ديگر، همانطور كه عرض شد، خود نيت و عدم غفلت حقيقتا در تكوين انسان مؤثر است، در تحقق يك گناه و تكوين آن، علم و عمد اثر اساسي و ريشه اي دارد و به عبارت ديگر مقصود، تكوين ملكوتي اعمال است، نه ملكي و دنيايي آن.)

پس اگر چنین است که شما میگویید آوردن مثال هایی از این دست (مثل اثر یک لحظه غفلت در رانندگی یا خوردن شراب و ... ) برای درک اثر تکوینی اشتباه است. چون انسان دارای دو بعد است. و آوردن این امثال فقط توجه انسان را به بعد جسمانی انسان معطوف میکند و ممکن است با خواندن آن شبهاتی که عرض کردم برای خواننده پدید آید.

هشام;151573 نوشت:
[=zar](بله كاملا درست است، اما اشتباه شما اين است كه اثر تكويني اعمال اختياري انسان در روح او را مقايسه مي كنيد با تكوين دنيايي، تشبيهي هم كه صورت مي گيرد از جهت اين است كه عين عمل و اثر آن همان اثر وجودي است كه رخ مي نمايد، نه اينكه از همه جهت، تكوين و نوع وجودشان يكي باشد، تكوين قيامتي ظهور باطن اعمال است، تكوين اين دنيا ظهور ملکی اعمال، و اين نشان مي دهد كه يك مؤمن هر عملي كه انجام بدهد، باطن و حقيقتش باعث تكفير و پوشيده شدن اعمال بدش مي شود، اين همان قانون احباط و تكفير است، كه در حقيقت تكويني اعمال رخ مي نمايد.(دقت كنيد.)):Gol:

این هم اشاره دارد به همان دوساحتی بودن انسان که عرض کردم.

هادي;151978 نوشت:
با سلام و احترام
چطور ما در بسیاری جاها به رابطه تکوینی بین اثر و موثر قائلیم ،مثلا یک گرم اورانیوم در تبدیل به انرژی می تواند شهری را با خاک یکسان کند، چطور با فشردن یک دکمه در کمتر از یک ثانیه همه چیز نابود شده و آنچه بود به آنچه هست با این وسعت خسارت تبدیل می گردد،

همانگونه ای که قبلا عرض کردم مساله به همین دنیا ختم نمیشود و در آخرت خداوند پاداش سختی ها و عذاب هایی را که به خاطر اشباه و غفلت یک لحظه انسان گرفتار آن شده به آن خواهد داد. بنابراین ما نباید فقط این دنیا را درنظربگیریم.

هادي;151978 نوشت:
آیا این اثر جز بخاطر کنش و واکنش متقابل در ذات ماده چیز دیگری هست؟شما امثال این مثال ها بسیار می یابید آیا توجیهی دارید؟

اولا مسئله کنش و واکنشی که فرمودید مختص این جهانست و ربطی به آخرت ندارد.
در ثانی همانطور که خدمت هشام جان عرض کردم بخشش گناهان انسان در این دنیا و در آخرت را با این کنش و واکنشی که میگویید چگونه جمع میکنید؟ قانون کنش و واکنش از بین میرود؟

harfe hagh;152011 نوشت:
اگر بنده تندروی و عجله کردم از شما کارشناس محترم عذرخواهی میکنم ولی بنده فکر کردم فقط اومدید حرف مرا رد کردید و گفتید مغالطه کرده ام.

درستی آن هنوز برای بنده ثابت نشده.:Gig:

شما دوباره بحث اثر تکوینی را مطرح کردید و هم بحث اتمام حجت؛
برداشت بنده از فرمایشات جنابعالی: چون خداوند پاک و راستگو و عادل است به بنده فرموده که اگر فلان عمل را انجام دهی خودبه خود فلان نتیجه را به دنبال خواهد داشت واین دو (عمل و عکس العمل) ، به گونه ای باهم آمیخته شده اند و لازم و ملزوم یکدیگرند به شریطیکه دو مقوله نیت و توجه را هم در نظر بگیریم. پس دراین صورت و با این اتمام حجت، این مجازات های اخروی به ظاهر نامتناسب با خود عمل، عادلانه است.
حال سوال بنده اینست وقتی که در آخرت خداوند برخی از گناهان را از روی رحمت خود میبخشاید این اثرات تکوینی چه میشود؟ محو میشود؟ دیگر آن قانون عمل و عکس العمل از بین میرود؟ آن متلازم بودن عمل و اثر تکوینی از بین میرود؟ اگر جواب مثبت است پس خداوند میتوانست کاری کند که این اثرات تکوینی گناهان و این لازم و ملزوم اصلا وجود نداشته باشد. و گناه محدود عذاب نامحدود نداشته باشد.

دوست گرامی بنده هم نسبت غلط به خداوند متعال و ودین ندادم و نگفتم که این اتمام حجت عادلانه نیست بنده فقط عرض کردم که این اتمام حجت جواب آن سوال نیست.

پس اگر چنین است که شما میگویید آوردن مثال هایی از این دست (مثل اثر یک لحظه غفلت در رانندگی یا خوردن شراب و ... ) برای درک اثر تکوینی اشتباه است. چون انسان دارای دو بعد است. و آوردن این امثال فقط توجه انسان را به بعد جسمانی انسان معطوف میکند و ممکن است با خواندن آن شبهاتی که عرض کردم برای خواننده پدید آید.

این هم اشاره دارد به همان دوساحتی بودن انسان که عرض کردم.


باسمه تعالی، سلام بر شما.
ابتدا از نوع برخورد شما با مطالب تشکر می کنم، به نظر من، این روش که شما ابتدا، تلاشی برای تقریر صحیح مطالب طرف مقابل داشته باشید، بسیار پسندیده و مطلوب است.:Kaf:
اکنون چند نکته، در ضمن مطالب جنابعالی، بیان می کنم شاید، برای حل مسأله کافی باشد:

نکته اول: اتمام حجت الهی، قطعا از سوی پیامبران الهی صورت می گیرد، ظاهرا، اختلافی در این مطلب نباشد ولی ظاهرا به عقیده جنابعالی، اتمام حجت به شکل جزای نامتناسب، قابل قبول نیست، ما در جواب گفتیم، جزای اعمال در قیامت، ظهور خود عمل است و کاملا متناسب است؛ زیرا از ظهور خود عمل متناسبتر چیزی فرض نمی شود.

نکته دوم: جزای اعمال شامل اعمال با توجه به نیات و اهداف و ...در روح انسان، تحقق یافته و تمام دنیا ظرف شکل گیری اعمال انسان و در عین حال تأثیرات وتأثرات خود اعمال بر یکدیگر است.

نکته سوم: تمام بخشش ها و شفاعتها و..، که در قیامت صورت می گیرد، به جهت نوع عملکرد انسان صورت می گیرد، یعنی بخشش الهی سنت و قانون دارد، شفاعت الهی سنت و قانون دارد،و...، دوست عزیز، توجه به این مطلب خیلی مهم است که، ازدیاد اعمال بر اساس تفضلات الهی هم، ریشه اش نوع کشت بنده در دنیا است، و تمام این حقایق یک قانونی است که از عالم وجودی نوع تحقق اعمال انسان، ظاهر می شود، بخشش الهی و شفاعت الهی حساب دارد، مثلا شفاعت از تأثیر رابطه حقیقی انسان با شفاعت کننده در صحنه قیامت ظاهر می شود، بخشش الهی، بر اساس نوع تأثیراتی که اعمال و نیات انسان در دنیا تحقق یافته، ظاهر می شود، به عبارت کلی خود بخشش الهی و شفاعت الهی هم، به نوعی برگشت به ظهور اعمال انسان می کند و حساب دارد، و این منافاتی با این ندارد که تمام نتایج اعمال انسانی در قیامت بوسیله خداوندی که موثر حقیقی است تحقق می یابد.:Gol:

سلام علیکم رفقا از این که در همچین محیط مملو از صمیمیت و تشنگی برای حقیقت قدم میزنم بسیار خوشحالم چون مدتی غایب بودم یکم به عقب برمیگردم و از ابتدا نقدی بر سخنان میزنیم که نقد علوم رو پیشرفت میده

هشام;151362 نوشت:
(يعني چه محدودند، ظاهرا سرتون خيلي شلوغه، لطفا مطالب را با دقت بيشتر ملاحظه بفرماييد، زمان محدود يا حيات محدود؟ دنياي محدود يا وجود محدود؟ اگه مي خواهيد بحث علمي كنيد پراكنده گويي نكنيد.)

خوب عزیز دل من هشام جان درسته که سرم شلوغه اما سعی در دقت در مطالب رو فراموش نمیکنم از تذکر شما هم ممنونم

محدود بودن یه موجود محدودیت زمانی و مکانی را هم میطلبد . هم دنیای محدودی دارند هم وجود محدود.

ببخشید پراکنده گویی کردم من فکر میکردم اینا واضحه!

هشام;151362 نوشت:
(كسي صحبت از اعمال نامحدود كرد؟ كجا؟)

مگه قراره حتما کسی از چیز صحبت کنه که ما هم بگیم؟

هشام;151362 نوشت:
(تمام عالم وابسته و محتاج محض به خدا هستند، اين از جهت وجودي، مگر مي شود ذات موجودي كه فقير محض است را، بدون ايجاد خدا فرض كرد، آيا مي شود موجوداتي براي ابديت حيات داشته باشند؟ خوب، بنا بر ظاهر نظريات جنابعالي ايرادي ندارد، حال شما مسأله يضاعف خدا را به معناي فضل خدا مي دانيد؟ روشن و شفاف بيان كنيد.)

من فکر نمیکنم زیاد نیاز به روشن سازی داشته باشه اما تو ادامه شاید مبحث روشنتر شه

هشام;151362 نوشت:
(يعني منظورتان اينه كه ما به ايجاد الهي موجود نيستيم، بلكه خودمان، ذاتا وجود داريم؟ يعني بهشتيان تا مدتي خودشان ذاتا وجود دارند، بعد كه مي خوان فاني بشن، يك دفعه خدا، مياد به فضلش اينها رو زنده نگه مي داره؟ بيشتر توضيح بديد.)

نه خیر اشتباه نشه بنده عرض میکنم زنده بودن در دنیا به خاطر رحمت خداست که وسعت رحمتی کل شیء چه کافر چه مومن چه .. چه ... همه در دنیا زنده اند هر چند که ذاتا فقیر و فانی و محدودند اما به خاطر رحمت عام الهی زنده اند
اما زنده ماندن بهشتیان به خاطر فضل الهی است و مضاعف کردن اعمال انسانها و رحمت بر آنها

زنده ماندن در جهنم دلیلش چیست؟؟ چون اصل بر فناست زنده ماندن دلیل میخواهد بر عکس خدا چون اصلش دربقاست عدم حیاتش دلیل میخواهد

هشام;151362 نوشت:
(از جهت وجودي انسان هيچ اصالتي ندارد جز فقر و وابستگي.)

اگر منظور شما اصالت فانی بودن را هم شامل میشود که بلاغت کلامتون یکمی ضعیف به نظر میرسه اما اگر شامل نمیشه شما دارید حرف چند خط پیش خودتونو نفی میکنید چون گفتید ذاتا انسان فانیست و ذات فرقی با اصالت ندارد

هشام;151362 نوشت:
( دلايل خيلي زياده، به عنوان نمونه، خداوند در قرآن مي فرمايد، انا لله و انا اليه راجعون، و در آيه ديگر مي فرمايد، وما عند الله باق، نتيجه اينكه انسان به بقاي حق براي ابديت باقي است، حال اين شاكله و خود انسانه كه به هر صورتي مي مانه.)

هر چند شما نفی کلی گویی رو میکنید اما خودتون از هیچگونه کلی گویی ای مضایقه ندارید ربط رجوع به خدا با ابدی بودن رو بیان کنید چون رجوع و ملاقات برای هم خوبان هم بدان حاصل است و این خود مواجهه با حقیقت اعمال هم خوانده شده تود لو ان بینه و بینها امدا بعیدا(30 آل عمران)

اما باقی بودن عند الله فقط نعمتها رو شامل است و دلیلی بر عذابها ندارد اگر همه چیز رو شامل میشود پس باید دنیا هم همانگونه که هست باقی بماند چون عند الله است نیست؟؟

هشام;151362 نوشت:
فرقش چيه؟ بفرماييد مستفيض مي شيم، اما به نظر ما،‌ جهنم همان حضور كشته ها ي ما است،

اگر شما قبول دارید که جهنم همان حضور کشته های ماست باید بدانید هیچ محدودی نامحدود ثمر نمیده مثلا شما کدام گندمی رو دیدید که تا ابد باقی بمونه؟؟ این هم کشته است نیست؟؟ پس شما در واقع فرق قائلید بین اعمال و کشته

هشام;151362 نوشت:
حضور كشته هاي ما تحققش در نفس و خود ما است، حضور صفات و اعمال در قيامت، مي شود بهشت و جهنم ما،

در اینکه اعمال ما هستند که میشوند جهنم برای ما. ما باهم اختلافی نداریم

هشام;151362 نوشت:
سؤال: آيا اگر صفات ما با ذات ما متحد شد، مي شود آن را از شخصيتمان جدا كرد؟

کدام کشته با زمینش متحد میشود شما یکی را نام ببرید ما بگوییم در ضمن خود آیات قرآن و روایات دلالت بر عدم اتحاد میکنند مثلا آیه ملاقات عمل خوب اگر متحد بود ملاقات معنا نداشت یا روایاتی که نماز را فردی در شکل انسان توصیف میکند در قبر اینها خود دلیل بر عدم اتحاد است

هشام;151362 نوشت:
اگر ما براي ابديت بمانيم، اين صفات كجا مي رود؟

شما اول اثبات کنید که جهنمی ها ابدا باقی میمانند بعد ما در مورد این بحث میکنیم ما گفتیم کسی که مقدار گناهانش به اتمام رسیده ولی هرگز لیاقت بهشت رفتن رو ندارند در جهنم نابود میشوند

هشام;151362 نوشت:
و اما نكته ديگر، برادر عزيز، شما مي توانيد بي خيال هيچ مطلبي نشيد، مطمين باشيد، به شرط زنده بودن، به تفصيل در خدمت شما خواهم بود.)

همان کم کم مطالب رو بگم خیلی بهتره هم خسته نمیشم هم خسته نمیکنم هم مطالب زود تموم نمیشه که دیگه حرفی برای گفتن نمونه

هشام;151573 نوشت:
زيرا بحث شما با جناب كارشناس هادي

من با کس خاصی بحث ندارم هر کسی جواب منو بده ممنون میشم فکر میکنم درستش هم همین باشه انظر الی ما قال اما اگر فکر میکنید مباحث خلط میشه باید بگم میشه در یک آن با هر کسی با نقل قول مطلب خودش به محاجه پرداخت و مباحث قاطی هم نمیشه

هشام;151573 نوشت:
(بله كاملا درست است، اما اشتباه شما اين است كه اثر تكويني اعمال اختياري انسان در روح او را مقايسه مي كنيد با تكوين دنيايي، تشبيهي هم كه صورت مي گيرد از جهت اين است كه عين عمل و اثر آن همان اثر وجودي است كه رخ مي نمايد، نه اينكه از همه جهت، تكوين و نوع وجودشان يكي باشد، تكوين قيامتي ظهور باطن اعمال است، تكوين اين دنيا ظهور ملکی اعمال، و اين نشان مي دهد كه يك مؤمن هر عملي كه انجام بدهد، باطن و حقيقتش باعث تكفير و پوشيده شدن اعمال بدش مي شود، اين همان قانون احباط و تكفير است، كه در حقيقت تكويني اعمال رخ مي نمايد.(دقت كنيد.))

خوب من از تمام مباحث مطرح شده و .... استنتاج کردم که تکوین دنیایی را نباید با تکوین قیامتی مقایسه کرد که موافق حرف ماست

هشام;152131 نوشت:
نکته اول: اتمام حجت الهی، قطعا از سوی پیامبران الهی صورت می گیرد، ظاهرا، اختلافی در این مطلب نباشد ولی ظاهرا به عقیده جنابعالی، اتمام حجت به شکل جزای نامتناسب، قابل قبول نیست، ما در جواب گفتیم، جزای اعمال در قیامت، ظهور خود عمل است و کاملا متناسب است؛ زیرا از ظهور خود عمل متناسبتر چیزی فرض نمی شود.

خوب این نیاز به اثبات دارد که خود عمل که محدود است چگونه اثر نامحدود دارد؟؟ هیچ عمل محدودی اثر نامحدود نمیتواند داشته باشد فوقش تا اخر عمر انسان است مثلا کور شدن چشم اما نامحدود نیست اما عذابهای اخروی که مثل دنیا نیست که خوب و بد و کافر و مومن و .... همه رو شامل بشه بلکه به گونه ای عادلانه است که ما برای وجود داشتن آخرت به عدالت خدا حکم میکنیم و میگوییم چون در این دنیا عدالت برقرار نمیشود پس نمیشود آن را با اثرات دنیایی مقایسه کرد.

هشام;152131 نوشت:
نکته سوم: تمام بخشش ها و شفاعتها و..، که در قیامت صورت می گیرد، به جهت نوع عملکرد انسان صورت می گیرد، یعنی بخشش الهی سنت و قانون دارد، شفاعت الهی سنت و قانون دارد،و...، دوست عزیز، توجه به این مطلب خیلی مهم است که، ازدیاد اعمال بر اساس تفضلات الهی هم، ریشه اش نوع کشت بنده در دنیا است، و تمام این حقایق یک قانونی است که از عالم وجودی نوع تحقق اعمال انسان، ظاهر می شود، بخشش الهی و شفاعت الهی حساب دارد، مثلا شفاعت از تأثیر رابطه حقیقی انسان با شفاعت کننده در صحنه قیامت ظاهر می شود، بخشش الهی، بر اساس نوع تأثیراتی که اعمال و نیات انسان در دنیا تحقق یافته، ظاهر می شود، به عبارت کلی خود بخشش الهی و شفاعت الهی هم، به نوعی برگشت به ظهور اعمال انسان می کند و حساب دارد، و این منافاتی با این ندارد که تمام نتایج اعمال انسانی در قیامت بوسیله خداوندی که موثر حقیقی است تحقق می یابد.

درست است قبول داریم اما یادمان باشد که این هیچگونه دلیلی برای عدم تناسب ندارد بلکه خودش دلالت بر تناسب میکند چون اعمال محدودند و حساب و کتابشان محدود است

harfe hagh;152011 نوشت:
اگر بنده تندروی و عجله کردم از شما کارشناس محترم عذرخواهی میکنم ولی بنده فکر کردم فقط اومدید حرف مرا رد کردید و گفتید مغالطه کرده ام.

از شیوه سخنان ایشان من هم فکر کردم قصد رد بی دلیل رو دارن چون به من فرمودند

هشام;152682 نوشت:
يعني چه محدودند، ظاهرا سرتون خيلي شلوغه،

و این سر شلوخ بودن یعنی حواسم نیست دارم چی میگم و .....

هشام جان عزیز این که انسان ابتدائا یه مطلبی رو بدون دلیل رد کنه بعد بگه دلیلشو درست نیست بلکه دلیل مقدم بر رد و اثبات است هم عقلا هم عملا

در ضمن دقت رو من دیدم و تجلیل کردم قرار نیست شما هم ببینید مثلا 33 نفر اومدن و این مطلب رو دیدن اما هیچ کس به غیر ایشون به این مطلب گیر نداد و شما هم خودتون معترفید که دلیلتون کامل نیست پس چه جوری این همه دقت نظر و لطف رو نبینم

مهدی عباس زاده;152682 نوشت:
سلام علیکم رفقا از این که در همچین محیط مملو از صمیمیت و تشنگی برای حقیقت قدم میزنم بسیار خوشحالم چون مدتی غایب بودم یکم به عقب برمیگردم و از ابتدا نقدی بر سخنان میزنیم که نقد علوم رو پیشرفت میده

خوب عزیز دل من هشام جان درسته که سرم شلوغه اما سعی در دقت در مطالب رو فراموش نمیکنم از تذکر شما هم ممنونم

محدود بودن یه موجود محدودیت زمانی و مکانی را هم میطلبد . هم دنیای محدودی دارند هم وجود محدود.

ببخشید پراکنده گویی کردم من فکر میکردم اینا واضحه!


باسمه تعالي، سلام بر شما مهدي عزيز.
با آرزوي موفقيت در راه هدايت و حقيقت براي شما دوست عزيز.
و اما توضيح مطالب:
زمان محدود يك موجود، در صورتي تصور مي شود كه اين موجود ظرف محدود زماني داشته باشد، مكان محدود يك موجود بعد از فرض اين است كه داراي ابعاد جسماني باشد، وجود محدود يعني يك موجود خودش از حيث وجودي محدود باشد، يا كمالاتش محدود باشد به اين معنا كه نقص وجودي داشته باشد، بنده در تمام اين موارد مي گويم كه انسان محدوديت دارد، اما زماني بودن انسان در صورتي است كه در حركت تكاملي باشد، اما حيات محدود يعني يك موجود ظرف وجوديش خاتمه بيابد و به عبارت ديگر زندگي محدود داشته باشد، در رابطه با انسان، بنده به نكاتي اشاره داشتم كه حقيقتا آخرت، ظرف ظهور اعمال و ملكات و صفاتش است و همين مي شود نوع زندگي او در آخرت. پس ما قايل شديم كه با توجه به تمام اين محدوديتها، حيات او به ثبات و قرار مي رسد و ابدي مي ماند.

مهدی عباس زاده;152683 نوشت:
مگه قراره حتما کسی از چیز صحبت کنه که ما هم بگیم؟

من فکر نمیکنم زیاد نیاز به روشن سازی داشته باشه اما تو ادامه شاید مبحث روشنتر شه

نه خیر اشتباه نشه بنده عرض میکنم زنده بودن در دنیا به خاطر رحمت خداست که وسعت رحمتی کل شیء چه کافر چه مومن چه .. چه ... همه در دنیا زنده اند هر چند که ذاتا فقیر و فانی و محدودند اما به خاطر رحمت عام الهی زنده اند
اما زنده ماندن بهشتیان به خاطر فضل الهی است و مضاعف کردن اعمال انسانها و رحمت بر آنها

زنده ماندن در جهنم دلیلش چیست؟؟ چون اصل بر فناست زنده ماندن دلیل میخواهد بر عکس خدا چون اصلش دربقاست عدم حیاتش دلیل میخواهد

اگر منظور شما اصالت فانی بودن را هم شامل میشود که بلاغت کلامتون یکمی ضعیف به نظر میرسه اما اگر شامل نمیشه شما دارید حرف چند خط پیش خودتونو نفی میکنید چون گفتید ذاتا انسان فانیست و ذات فرقی با اصالت ندارد

هر چند شما نفی کلی گویی رو میکنید اما خودتون از هیچگونه کلی گویی ای مضایقه ندارید ربط رجوع به خدا با ابدی بودن رو بیان کنید چون رجوع و ملاقات برای هم خوبان هم بدان حاصل است و این خود مواجهه با حقیقت اعمال هم خوانده شده تود لو ان بینه و بینها امدا بعیدا(30 آل عمران)

اما باقی بودن عند الله فقط نعمتها رو شامل است و دلیلی بر عذابها ندارد اگر همه چیز رو شامل میشود پس باید دنیا هم همانگونه که هست باقی بماند چون عند الله است نیست؟؟


بحث اين است كه آيا انسان چون اعمال نامحدودي دارد، بايد نامحدود بماند، بنده گفتم اولا اعمال نامحدود نيست از چند جهت اما اين اعمال و اثر آن اگر با حقيقت وجودي انسان متحد بشود و انسان حيات ابدي داشته باشد با تمام متعلقاتش حيات ابدي دارد، بحث اصلي به خود انسان برمي گردد، اعمال او هم در مسير تكاملي دنيايي او حقيقت وجوديش را شكل مي دهد.

نكته ديگر، اگر شما رحمت عام را به معناي گسترش عام وجودي بگيريد كه حقيقتا رحمت عام يعني وجود گستري خدا، كاملا درست است و مقصود ما هم دقيقا همين است، و به خوبي شما هم اشاره به اين مطلب داشته ايد، تمام موجودات ذاتشان فاني و ممكن است، حال آيا زنده ماندن انسان در قيامت(فرقي نمي كند چه بهشت چه جهنم)، غير اين است؟ موجودي كه فقر وجودي دارد و وجودا به حي قيوم مرتبط است، يعني حياتش را از او مي گيرد و قيام و وجودش به آن قيوم بالذات مرتبط است. اگر مطلب غير اين است، بيشتر توضيح بدهيد.

اما زنده ماندن در جهنم، به جهت اصل بقاي انسان در عالم قيامت است، حال انسان شاكله اش به هر شكلي باشد ولو جهنمي، باقي مي ماند، زيرا انسان به لقاي حق نايل مي شود، حال بعضي به لقاي اسماي رحمت حق نايل مي شوند و بعضي به لقاي اسماي غضب حق نايل مي شوند، پس جهنم و بهشت انسان بسته به شاكله وجودي اوست، و اينكه اصل و ذات انسان بر فنا است، نه به معناي اينكه در هر مورد مشكوكي به اصل فناي انسان برگرديم، بلكه اصل ذات انسان قابليت دريافت وجودي است، و اصل بر فياضيت وجودي حضرت حق است، يعني در عالم وجود هيچ موجودي كه ذاتا اقتضاي وجودي داشته باشد معطل نمي ماند، پس برعكس، اصل بر بودن است، نه نبودن، حال جهنم هم به جهت وجودي كمال است، بنده در تمام مطالبم چيزي جز اين نگفتم، كه اصل در تمام موجودات همان امكان يا فقر يا فناي ذاتي است و اين منافات با بقاي غيري آنها ندارد، اتفاقا شما به آيه بسيار خوبي كه كاملا به موضوع ما مربوط مي شود در سوره آل عمران، اشاره كرده ايد:

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)
روزى كه هر كس هر كار نيكو كرده همه را پيش روى خود حاضر بيند آنچه بد كرده است، آرزو كند اى كاش ميان او و كار بدش مسافتى دور جدائى بود و خداوند شما را از عقاب خود مى‏ترساند كه او در حقّ بندگان بسى مهربان است.

آيه شريفه نشان مي دهد كه شخص گنه كار آرزو مي كند كه اي كاش بين او و كار بدش مسافتي دور، فاصله مي بود و مرتكب نمي شد، اما با كلمه لو بيان شده است، يعني عمل را مرتكب شد و آن را حاضر مي بيند.

استدلال شما مبني بر اينكه عذاب ها باقي نيست، زيرا اگر چنين باشد بايد دنيا باقي باشد چون عندالله است، بسيار مبهم است، اما بنده مي گويم مگر نعمت هاي دنيا ابدي مانده است كه عذاب هايش باقي نمانده است،‌ دنيا محل ابتلا و آزمايش است، اينكه عالم يك پارچه در دنيا تسبيح گوي حقند شكي نيست، اين از جهت وجودي، و آخرت هم از جهت وجودي تحت فرمان الهي تسبيح گوي حق است، و اين تسبيح گوي بودن وجودي، در عذاب و جهنم هم وجود دارد و عندالله است، بدون شك.

نكته ديگر اينكه اصطلاح قرآن در خصوص عندالله و رجوع الهي را ببينيد، گرچه تمام عالم عندالله است اما به جهت اينكه دنيا محل گذر است و يك عالمي است كه از حيث مرتبه وجودي ضعيف است، نمي ماند و شرافت عنداللهي را ندارد، لذا اين عالم را پايين ترين مرتبه عالم مي دانند، اما موجودي كه به كمالش نايل بيايد به شرافت عنداللهي حق نايل آمده است، خداون در آيه ديگر حركت موجودات را به سوي تكاملشان(كه تكامل هر موجودي به كاملتر شدن و نزديك شدن مرتبه به حضرت حق تحقق مي يابد.) چنين توصيف مي كند:
صِراطِ اللَّهِ الَّذي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ (53)
راه خداوند كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، او راست بدانيد كه كارها به سوى خداوند باز مى‏گردد.

نكته ديگر اينكه انسان به اعتباراتي خودش از خودش جدا مي شود، مثلا اگر مفهوما ما انسان را هم ظالم و هم مظلوم بدانيم اشكالي ندارد و درست است، و اين دليل نمي شود بگوييم كه انسان ظالم كه خودش است از انسان مظلوم كه خودش است جدا است، در قيامت هم همين انسان ظالم است كه به خودش كه مظلوم است ظلم كرده و در عين حال متحد شده، براي توجه بيشتر به اين آياتي كه اشاره دارد كه خدا يه انسان ظلم نمي كند بلكه انسان خودش به خودش ظلم مي كند، توجه بنماييد، پس گرچه ظالم و مظلوم مفهوما دو ييت دارند اما وجودا متحدند.

اما نامحدود شدن كشته انسان به جهت راسخ شدن اعمال در نفس او و ثبات و باقي ماندن اوست.
ببخشيد بنده مقداري خسته شدم، بقيه مطالب بماند براي بعد، انشاالله موفق باشيد.

سلام علیکم هشام جان انشاءالله صد سال زنده باشید برای اثبات معارف حقه الهیه و همچنین قبول حرف دیگران در صورت حقه و الهیه بودن

هشام;152800 نوشت:
اما زماني بودن انسان در صورتي است كه در حركت تكاملي باشد،

این حرف دلیلش چیست که زمانی بودن انسان در صورتی است که در حرکت تکاملی باشد؟؟

مگر بعد از آنکه دیگر قوه از بین رفت برای انسان و همه چی شد بالفعل دیگر انسان راه نمیرود؟ مگر حور العین نیست مگر میوه نیست بالاخره اینا هم ظرف زمان میخواد نمیخواد؟؟

مگر برای جهنمی ها حمیم نیست مگر عذابهای مختلف جسمانی نیست؟ اینا هم زمان میخواد دیگر

هشام;152800 نوشت:
اما حيات محدود يعني يك موجود ظرف وجوديش خاتمه بيابد و به عبارت ديگر زندگي محدود داشته باشد،

خوب انسان چون ذاتا فانی هست ذاتا حیاتش محدود است(یا اصلا نباید حیات داشته باشد چون ذاتا فانی است بودن برایش ذاتی نیست) مگر آنکه دیگری آن را زنده نگه دارد که باز هم حیاتش محدود است مثلا چهار هزار سال بعد از بر پایی قیامت عمر این شخص میشود 5000 سال پس بازم محدود است

اما خدا نامحدود است چون ازلی است

هشام;152800 نوشت:
پس ما قايل شديم كه با توجه به تمام اين محدوديتها، حيات او به ثبات و قرار مي رسد و ابدي مي ماند.

ما هم گفتیم که شمااید که باید برای ابدی بودن دلیل بیارید نه ما چون اصل بر محدودیت است

هشام;152812 نوشت:
بحث اين است كه آيا انسان چون اعمال نامحدودي دارد، بايد نامحدود بماند، بنده گفتم اولا اعمال نامحدود نيست از چند جهت اما اين اعمال و اثر آن اگر با حقيقت وجودي انسان متحد بشود و انسان حيات ابدي داشته باشد با تمام متعلقاتش حيات ابدي دارد، بحث اصلي به خود انسان برمي گردد، اعمال او هم در مسير تكاملي دنيايي او حقيقت وجوديش را شكل مي دهد.

ما فعلا بحث رو سر این ببریم که استدلال شما برای حیات ابدی داشتن انسان چیست؟؟ من که دلایل خودمو گفتم شما دلایل ما رو رد کنید و اثبات کنید که انسان چه بهشتی و چه جهنمی موجودی ابدی است!!

در مورد سیر تکاملی هم باید بگم برای جهنمی ها سیر تکاملی نیست بلکه ضد تکامل است همان استعدادهایی را هم که داشتند کور کردند پس همه در سیر تکاملی شرکت نمیکنند پس ممکن است که ما بگوییم که هر شخصی که در سیر تکاملی شرکت کرد میتواند ابدی شود

هشام;152812 نوشت:
نكته ديگر، اگر شما رحمت عام را به معناي گسترش عام وجودي بگيريد كه حقيقتا رحمت عام يعني وجود گستري خدا، كاملا درست است و مقصود ما هم دقيقا همين است، و به خوبي شما هم اشاره به اين مطلب داشته ايد،

منظور من از رحمت عام این است که خدا ابتداء یه سری موجوداتی رو صرف نظر از به کمال رسیدنشان یا کافر و مومن بودنشان خلق میکند کاری به لیاقت ندارد اما در صفت رحیمیت باز تا یه جایی کاری به لیاقت ندارد اما از آن به بعد کار به لیاقت دارد

مثلا سنگ دارای رحمت عام است چون دارای سه بعد است و وجود دارد گیاه نسبت به سنگ رحمت خاص دارد چون رشد هم دارد اما نسبت به حیوان رحمت عام دارد چون حیوان علاوه بر روح نباتی روح حیوانی هم دارد ولی تمام اینها با هم رحمت عام هستند نسبت به انسان چون انسان روح انسانی هم دارد که برتر است از آنها اما همین انسان میتواند خودش را از ملائکه برتر کند و یا از جنبندگان پستتر

خوب اگر شما منظور تون این بود که درسته اما مثل این که منظور تان این که است که خدا وقتی موجودی را به وجود آورد نمیگذارد نابود شود چون خلاف وجود گستری اوست این کاملا غلط میباشد چون موجودات ممکن اند به اراده او به وجود آمدند هرگاه هم اراده کند نابودشان میکند و این نابود کرد گاهی از روی رحمت است مثلا شما بسیار دیدید که کسی که زندگی فلاکت باری دارد حاضر است بمیرد ولی به چنان زندگی ای راضی نیست خوب ممکن است خدا برای حکمتش شخص را زنده نگه دارد اما اگر به رحمتش نگاه کنیم میبینیم که او را خواهد کشت و به حاجتش خواهد رساند

هشام;152812 نوشت:
تمام موجودات ذاتشان فاني و ممكن است، حال آيا زنده ماندن انسان در قيامت(فرقي نمي كند چه بهشت چه جهنم)، غير اين است؟

ببخشید من جمله شما رو خوب درک نمیکنم یعنی چی!! منظورتون این بوده که آیا زنده ماندن انسان در قیامت غیر از این است که ذاتشان ممکن و فانی است؟ بله زنده ماندن در قیامت با زنده ماندن در دنیا فرق فوکوله
زنده ماندن در دنیا به خاطر رحمت عام است کاری به کافر و مومن ندارد اگر به نظر شما فرقی ندارد رحمت با غضب پس هم کافر هم مومن باید بروند بهشت!!

هشام;152812 نوشت:
موجودي كه فقر وجودي دارد و وجودا به حي قيوم مرتبط است، يعني حياتش را از او مي گيرد و قيام و وجودش به آن قيوم بالذات مرتبط است.

خوب ما هم میگوییم دنیا محل امتحان است(دار البلاء) بودن در این دنیا از رحمت واسعه است اما بودن در قیامت الی الابد که محل جزاء است آن هم جزاء وفاق برای چیست؟ این بودن دلیل میخواهد هر چند که ذات حی قیوم بخواهد بودن آن را میسر کند دلیل نیاز دارد

هشام;152812 نوشت:
اما زنده ماندن در جهنم، به جهت اصل بقاي انسان در عالم قيامت است،

بحث سر این اصل است که باید اثبا شود در مورد باقی مطالبی که بر این عنوان قدم گذاشته شده کاری ندارم چون این باید اثبات شود. و در مورد لقای اسماء هم نظر است چون خدا فرمود عمل خودتان را لقا میکنید نه اسمای من را!!(هر چند خلاف فرمایشات خودتان است که انسان اعمال خود را لقا میکند که قبلا فرمودید نفس عملش را لقا میکند)

هشام;152812 نوشت:
و اينكه اصل و ذات انسان بر فنا است، نه به معناي اينكه در هر مورد مشكوكي به اصل فناي انسان برگرديم، بلكه اصل ذات انسان قابليت دريافت وجودي است، و اصل بر فياضيت وجودي حضرت حق است،

اما این که اصل بر فیاضیت است را از کجا میفرمایید؟؟ این فیاضیت از رحمت است یا از غضب؟ اگر از رحمت است که در مورد جهنمی معنا ندارد؟ اما اگر از غضب است که غضب خدا باید از روی عدالت باشد نه از ....؟ و عمل خود شخص را ملاک غضب بر او قرار دهد و اعمال اشخاص هم که محدود است!

گیرم که حرف شما درست باشد اما انسانی که این قابلیت را کور کرده چه؟ این استعداد را از بین برده چه؟ مثل کسی که چشم خود را کور میکند درست است اصل در او بر دیدن است اما فعلا که نمیبیند! قرار نیست همه استعداد وجودی خود برای بقا را حفظ کنند! مثلا اگر کسی بدنش نیاز به آب دارد برای بقا ولی آب نخورد او فانی خواهد شد! این هم آب حیات ابدی است هر کس بخورد زنده میماند هر کس نخورد بعد از چشیدن زشتی عملش و عذابهای اخروی فانی خواهد شد!

هشام;152812 نوشت:
اين منافات با بقاي غيري آنها ندارد،

اون غیر به چه دلیلی باید این فانی به ذات را زنده نگه دارد؟؟ دلیل میخواهد

هشام;152812 نوشت:
آيه شريفه نشان مي دهد كه شخص گنه كار آرزو مي كند كه اي كاش بين او و كار بدش مسافتي دور، فاصله مي بود و مرتكب نمي شد،

این که مسافتی دور بودن را ترجمه به مرتکب نشدن کردید به نظر من جایی ندارد چون میتوانست بفرماید مرتکب نمیشدم بلکه بحث بحث وجود دیگر برای اعمال است که جدای از انسان است و انسان با او ملاقات میکند

مثلا شخص وقتی میمیرد موجودی زیبا را میبیند به او میگوید تو چیستی ان موجود میگوید من فلان سوره هستم اگر مرا حفظ کرده بودی از آن تو بودم

خوب این نشان میدهد انسان فقط صورت اعمال خود را نمیبیند بلکه صورت اعمال مرتکب نشده را هم میبیند منتها آنها از او دور میشوند چون او مالکشان نیست و این از او دور نمیشود

باغ شدن تسبیحات اربعه هم به همین شکل است حور العین هم به همین شکل است دوری و نزدیکی برایشان معنا دارد پس این سخن شما سخت اشکال دارد

هشام;152812 نوشت:
استدلال شما مبني بر اينكه عذاب ها باقي نيست، زيرا اگر چنين باشد بايد دنيا باقي باشد چون عندالله است، بسيار مبهم است، اما بنده مي گويم مگر نعمت هاي دنيا ابدي مانده است كه عذاب هايش باقي نمانده است،‌ دنيا محل ابتلا و آزمايش است، اينكه عالم يك پارچه در دنيا تسبيح گوي حقند شكي نيست، اين از جهت وجودي، و آخرت هم از جهت وجودي تحت فرمان الهي تسبيح گوي حق است، و اين تسبيح گوي بودن وجودي، در عذاب و جهنم هم وجود دارد و عندالله است، بدون شك.

شما استدلال کردید که هر چیزی که عندالله است باقی است و چیز خاصی در آن منظورنیست بنده هم مجادله به صورت احسن کردم و با چیزی که خودتان قبول داشتید حرفتان را رد کردم پس در کل شما قبول دارید که استدلال به عندالله باق معنا ندارد بلکه شما حرفتان را خواستید با این جمله که همگانی نیست و مخصوص بهشت و نعمتهای بهشتی است به همه چیز عند الله مثل جهنم تعمیم بدید که با این مشکل مواجه شدید که دنیا با این که عند الله است باقی نیست

هشام;152812 نوشت:
اما موجودي كه به كمالش نايل بيايد به شرافت عنداللهي حق نايل آمده

خوب ما هم حرفمان این است که موجودات جهنمی این شرافت را کسب نکرده اند بلکه فقط بهشتیان کسب کرده اند
در ضمن از شما خواهش میکنم جملات مرا یکی یکی مثل خودم نقل قول کنید و رد کنید که قاطی نشه مثل من که مال شما رو این طوری کردم

هشام;152820 نوشت:
نكته ديگر اينكه انسان به اعتباراتي خودش از خودش جدا مي شود، مثلا اگر مفهوما ما انسان را هم ظالم و هم مظلوم بدانيم اشكالي ندارد و درست است، و اين دليل نمي شود بگوييم كه انسان ظالم كه خودش است از انسان مظلوم كه خودش است جدا است، در قيامت هم همين انسان ظالم است كه به خودش كه مظلوم است ظلم كرده و در عين حال متحد شده، براي توجه بيشتر به اين آياتي كه اشاره دارد كه خدا يه انسان ظلم نمي كند بلكه انسان خودش به خودش ظلم مي كند، توجه بنماييد، پس گرچه ظالم و مظلوم مفهوما دو ييت دارند اما وجودا متحدند.

اما انسان خودش از خودش در این اعتبارات جدا نشده است در حالی که انسان در قرآن از عملش جدا است و در احادیث اما اعمالش را معاینه میکند ما در هیچ جای قرآن نداریم که انسان خودش را ملاقات کند اما در مورد اعمال بسیار است

هشام;152820 نوشت:
اما نامحدود شدن كشته انسان به جهت راسخ شدن اعمال در نفس او و ثبات و باقي ماندن اوست.

آیا من اگر یک عمل را انجام دهم باعث رسوخ آن در نفس من است یا ملکه میشود؟؟ در حالی که در مورد گناهان کبیره یک بار انجام دادنشان هم انسان را خالدین در جهنم میکند
فرض کنید که شخص امروز که به سن تکلیف رسید و مرتکب عمل زنا شد آیا اگر توبه نکرده بمیرد سزای او خالد بودن در جهنم نیست(البته طبق فرمایشات شما) خوب این شخص که گناهان برایش ملکه نشده و رسوخ در نفسش پیدا نکرده از امیر المومنین هم حدیث است که حداقل عادت یک سال است ولی او که یکبار انجام داده خالدین در جهنم باقی خواهد ماند

شما به این میگید عدالت؟؟ نمردیم و مفهوم عدالت را هم فهمیدیم

اما در کل باقی ماندنش دلیل میخواهد که بیان نشده

ببخشید که باعث خستگی شما شدم عذر میخواهم اما این مطلب هم باید روشن شود

باسمه تعالي، سلام بر شما دوست عزيز.
و اما تمام مطالب شما و نوشته هاي ما:
این حرف دلیلش چیست که زمانی بودن انسان در صورتی است که در حرکت تکاملی باشد؟؟ (اگر زمان را تعريف كنيد، تعريفش مشخص مي شود.)

مگر بعد از آنکه دیگر قوه از بین رفت برای انسان و همه چی شد بالفعل دیگر انسان راه نمیرود؟ مگر حور العین نیست مگر میوه نیست بالاخره اینا هم ظرف زمان میخواد نمیخواد؟؟
مگر برای جهنمی ها حمیم نیست مگر عذابهای مختلف جسمانی نیست؟ اینا هم زمان میخواد دیگر (اين سخنان نشان مي دهد كه تعريف زمان را مي دانيد، دوست عزيز اين حركت نيست ظهور اعمال است، قوه و فعليت نيست بلكه ظهور فعليت است.)

خوب انسان چون ذاتا فانی هست ذاتا حياتش محدود است (يا اصلا نبايد حيات داشته باشد چون ذاتا فانی است بودن برایش ذاتی نيست) مگر آنکه ديگری آن را زنده نگه دارد که باز هم حياتش محدود است مثلا چهار هزار سال بعد از بر پايی قيامت عمر اين شخص ميشود 5000 سال پس بازم محدود است اما خدا نامحدود است چون ازلی است. (مقصود حيات موجودي است كه محدود ثابت است، اگر شما فرض حيات زماني هم براي موجودات در قيامت داشته باشيد، مي شود نامحدود لايقفي نه نامحدود فعلي، به هر حال ما يك انسان داريم كه عملش با او متحد است يا وحدت دارد، يك ظرف زماني يا ظرف ثابت داريم، كه اگر اين انسان را در ظرف زماني معنا بفرماييد، مي شود يك انسان در عين واحد ثابت بودنش نامحدود بودنش به نحو لايقفي،(دقت كنيد))‌

ماهم گفتیم که شمااید که باید برای ابدی بودن دلیل بیارید نه ما چون اصل بر محدودیت است ( ما دليل آورديم،‌ دقت نفرموديد، دليل عام است، قطعا هيچ موجودي معدوم نمي شود.)مافعلا بحث رو سر این ببریم که استدلال شما برای حیات ابدی داشتن انسان چیست؟؟ من کهدلایل خودمو گفتم شما دلایل ما رو رد کنید و اثبات کنید که انسان چه بهشتی و چه جهنمی موجودی ابدی است
(النَّبِيِّ ص مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَار، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج58،ص78،
أَيُّهَا النَّاسُ وَ إِنَّا خُلِقْنَا وَ إِيَّاكُمْ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاءِ وَ لَكِنَّكُمْ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ تُنْقَلُونَ فَتَزَوَّدُوا لِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ وَ خَالِدُونَ فِيهِ وَ السَّلَام‏، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏68، ص: 265)

در مورد سیر تکاملی هم باید بگم برای جهنمی ها سیر تکاملی نیست بلکه ضد تکامل است همان استعدادهایی را هم که داشتند کور کردند پس همه در سیر تکاملی شرکت نمیکنند پس ممکن است که ما بگوییم که هر شخصی که در سیر تکاملی شرکت کرد میتواند ابدی شود. (قطعا سير تكاملي و حركت اشتدادي براي تمام انسان ها چه خوب و چه بد هست، انسان ابعاد مختلفي دارد، تكامل بسته به تقويت قوايي است كه انسان در مسير رشد آن قرار مي گيرد، بعضي قواي عقليشان محكوم و تضعيف مي شود و قواي ديگرشان رشد مي كند.)
منظورمن از رحمت عام این است که خدا ابتداء یه سری موجوداتی رو صرف نظر از به کمال رسیدنشان یا کافر و مومن بودنشان خلق میکند کاری به لیاقت ندارد اما در صفت رحیمیت باز تا یه جایی کاری به لیاقت ندارد (پس فرق بين رحمان و رحيم چه؟ نه دوست عزيز، رحيميتش بر اساس لياقت است
في الكافي، و التوحيد، و المعاني، و تفسير العياشي، عن الصادق ع في حديث: و الله إله كل شي‏ء، الرحمن بجميع خلقه، الرحيم بالمؤمنين خاصة.)
اما از آن به بعد کار به لیاقت دارد مثلا سنگ دارای رحمت عام است چون دارای سه بعد است و وجود دارد گیاه نسبت به سنگ رحمت خاص دارد چون رشد هم دارد اما نسبت به حیوان رحمت عام دارد چون حیوان علاوه بر روح نباتی روح حیوانی هم دارد ولی تمام اینها با هم رحمت عام هستند نسبت به انسان چون انسان روح انسانی هم دارد که برتر است از آنها اما همین انسان میتواند خودش را از ملائکه برتر کند و یا از جنبندگان پستتر خوب اگر شما منظور تون این بود که درسته (اين تفسير شما كاملا براي بنده جديد بود، ظاهرا از نوع آوري هاي خودتان باشد، اگر ممكن است بيشتر توضيح بدهيد و دليلتان هم بفرماييد، بنده استفاده مي كنم.) اما مثل این که منظور تان این که است که خدا وقتی موجودی را به وجود آورد نمیگذارد نابود شود چون خلاف وجود گستری اوست این کاملا غلط میباشد چون موجودات ممکن اند به اراده او به وجود آمدند هرگاه هم اراده کند نابودشان میکند و این نابود کرد گاهی از روی رحمت است مثلا شما بسیار دیدید که کسی که زندگی فلاکت باری دارد حاضر است بمیرد ولی به چنان زندگی ای راضی نیست خوب ممکن است خدا برای حکمتش شخص را زنده نگه دارد اما اگر به رحمتش نگاه کنیم میبینیم که او را خواهد کشت و به حاجتش خواهد رساند. (اينكه تمام موجودات غير از خدا ممكن و فقيرند، منافاتي با اين ندارد كه بگوييم اينها ضرورتا نابود نمي شوند؛ زيرا هيچ موجودي نابود نمي شود، خودش هم گفته كه باقي مي مانيد، چنانكه يك آيه و دو حديث در اين مورد ذكر شد.)

ببخشیدمن جمله شما رو خوب درک نمیکنم یعنی چی!! منظورتون این بوده که آیا زنده ماندنانسان در قیامت غیر از این است که ذاتشان ممکن و فانی است؟ بله زنده ماندن در قیامتبا زنده ماندن در دنیا فرق فوکوله
زنده ماندن در دنیا به خاطر رحمت عام است کاریبه کافر و مومن ندارد اگر به نظر شما فرقی ندارد رحمت با غضب پس هم کافر هم مومنباید بروند بهشت (منظور بنده اين بود، زنده ماندن هر موجودي چه در دنيا و چه در قيامت، به يك شكل است، اصلا دوست عزيز، هيچ موجودي قطعا معدوم نمي شود، منتها عوالم متفاوت، احكام متفاوت دارد، انا لله و انا اليه راجعون، پس به يك جهت فرق فوكوله اما به اين جهتي كه گفتم من چه در دنيا و چه در قيامت، موجود ممكن فقيرم فرقي نفوكوله.)
خوب ما هم میگوییم دنیا محل امتحان است(دار البلاء) بودن در این دنیا از رحمت واسعه است اما بودن در قیامت الی الابد که محل جزاء است آن هم جزاء وفاق برای چیست؟ این بودن دلیل میخواهد هر چند که ذات حی قیوم بخواهد بودن آن را میسر کند دلیل نیاز دارد. (خوب، دليلش اين است كه موجودات مي مانند و فرض هيچ جزايي از حضور خود عمل، مناسبتر و موافقتر نيست، هست؟ به نظر من كه نيست.)

بحث سر این اصل است که باید اثبا شود در مورد باقی مطالبی که بر این عنوان قدم گذاشته شده کاری ندارم چون این باید اثبات شود. و در مورد لقای اسماء هم نظر است چون خدافرمود عمل خودتان را لقا میکنید نه اسمای من را!!(هر چند خلاف فرمایشات خودتان استکه انسان اعمال خود را لقا میکند که قبلا فرمودید نفس عملش را لقامیکند) (بسيار خوب، ببينيد، خداوند اسماي لطف دارد و اسماي قهر دارد، ارحم الراحمين است در موضع عفو و رحمتش و اشدالمعاقبين است در موضع نكال و نقمتش، حال ما هم عمل خوب داريم و هم عمل بد، حال مايي كه به قيامت رجوع مي كنيم، اگر خوب باشيم مي رويم در موضعي كه تحت اسم لطف خداونديم يا به عبارتي اسماي لطف خداوند تجلي مي كند، كه همان عمل خوب ما باشد، زيرا عمل ما از ذات ما كه جدا نيست، ذات ما هم كه ممكن و محتاج است، پس از جانب خدا وجود بخشيش به نسبت همان قابليت ما است و در موضع ديگر خداي نكرده تحت اسماي قهر و...، پس هيچ فرقي نداره ماييم كه ذاتمان فقير است و خدايي است كه غني مطلق است.)
امااین که اصل بر فیاضیت است را از کجا میفرمایید؟؟ این فیاضیت از رحمت است یا از غضب؟ (همه عالم از جهت اصل واقعيت و وجودشان خوب هستند، و بدها اعتباري است.) اگر از رحمت است که در مورد جهنمی معنا ندارد؟ اما اگر از غضب است که غضب خدا باید از روی عدالت باشد نه از ....؟ (عين عدالت و وفاق است، زيرا هر چه هستم خودم هستم، مگر اينكه بفرماييد من خودم نباشم، اين محال است.) و عمل خود شخص را ملاک غضب بر او قرار دهد و اعمال اشخاص هم که محدود است!گیرم که حرف شما درست باشد اما انسانی که این قابلیت را کور کرده چه؟ این استعداد را از بین برده چه؟ مثل کسی که چشم خود را کور میکند درست است اصل در او بر دیدن است اما فعلا که نمیبیند! قرار نیست همه استعداد وجودی خود برای بقا را حفظ کنند! مثلا اگر کسی بدنش نیاز به آب دارد برای بقا ولی آب نخورد او فانی خواهد شد! این هم آب حیات ابدی است هر کس بخورد زنده میماند هر کس نخورد بعد از چشیدن زشتی عملش و عذابهای اخروی فانی خواهد شد! (اگر كسي استعدادش را كور كند از جهت وجودي قطعا از كمال نمي ايستد، منتها مسير تكامليش و استعدادش متفاوت مي شود، يقينا هيچ موجودي در حركت تكاملي به سمت الله متوقف نمي شود.)

اون غیر به چه دلیلی باید این فانی به ذات را زنده نگه دارد؟؟ دلیل میخواهد. (دليل آوردم، دليل ديگر اين است كه تمام موجودات آيات و مظاهر الهي هستند، مي شود اسمي از اسماي خداوند مظهر نداشته باشد؟ اين نقص است.)
این
که مسافتی دور بودن را ترجمه به مرتکب نشدن کردید به نظر من جایی ندارد چون میتوانست بفرماید مرتکب نمیشدم بلکه بحث بحث وجود دیگر برای اعمال است که جدای از انسان است و انسان با او ملاقات میکند. مثلا شخص وقتی میمیرد موجودی زیبا را میبیند به او میگوید تو چیستی ان موجود میگوید من فلان سوره هستم اگر مرا حفظ کرده بودی از آن تو بودم خوب این نشان میدهد انسان فقط صورت اعمال خود را نمیبیند بلکه صورت اعمال مرتکب نشده را هم میبیند منتها آنها از او دور میشوند چون او مالکشان نیست و این از او دور نمیشود باغ شدن تسبیحات اربعه هم به همین شکل است حور العین هم به همین شکل است دوری و نزدیکی برایشان معنا دارد پس این سخن شما سخت اشکال دارد. ( بسيار خوب، البته بنده مطالبتان را تحسين مي كنم، ولي دقت بيشتري بفرماييد، مسافتي دور يعني اينكه اي كاش در دنيا نزديك اين گناه هم نمي شدم، اين كنايه از پشيماني شديد گنه كار است، پناه بر خدا، به عبارت ديگر مي گويد اي كاش من در دنيا راه زندگيم از اين انتخاب بسيار اشتباهم خيلي فاصله مي داشت، به نظرم مطلب واضح است، در موارد ديگر كاملا بيانتان حرف ما را تصديق مي كند، اگر حفظ مي كردي از آن تو بودم، يعني من حقيقتا مالك حقيقي آن مي شدم، شما يك مقداري در عمل خودتان دقت بفرماييد، ببينيد حقيقتا عمل شما از شما جدا است؟ خوب اينكه حقيقت براي انسان آشكار مي شود معنايش همين مي شود و دوري و نزديكي انسان به حسب نوع ارتكاب اعمال انسان است.)
شما
استدلال کردید که هر چیزی که عندالله است باقی است و چیز خاصی در آن منظورنیست بنده هم مجادله به صورت احسن کردم و با چیزی که خودتان قبول داشتید حرفتان را رد کردم پس در کل شما قبول دارید که استدلال به عندالله باق معنا ندارد بلکه شما حرفتان را خواستید با این جمله که همگانی نیست و مخصوص بهشت و نعمتهای بهشتی است به همه چیز عند الله مثل جهنم تعمیم بدید که با این مشکل مواجه شدید که دنیا با این که عند الله است باقی نیست. ( يك بار ديگر به مطالب بنده با دقت توجه بفرماييد، مقصودم آن است كه گفتم، اصطلاح باقي بودن به چه معنا است و اينكه يك موجود در صورتي به بقا مي رسد كه به نهايت رشد وكمال خودش برسد و نهايت رشد دقيقا به معناي رسيدن به مقصد و الله است.)
خوب
ما هم حرفمان این است که موجودات جهنمی این شرافت را کسب نکرده اند بلکه فقط بهشتیان کسب کرده اند در ضمن از شما خواهش میکنم جملات مرا یکی یکی مثل خودم نقل قول کنید و رد کنید که قاطی نشه مثل من که مال شما رو این طوری کردم. (بله دوست عزيز اطاعت كردم، حال نمي دانم تا چه حد توانسته ام رضايت جنابعالي را برآورده كنم.)

اما
انسان خودش از خودش در این اعتبارات جدا نشده است در حالی که انسان در قرآن از عملش جدا است و در احادیث اما اعمالش را معاینه میکند ما در هیچ جای قرآن نداریم که انسان خودش را ملاقات کند اما در مورد اعمال بسیار است. (مطمينا عمل انسان به هيچ وجه از شاكله انسان جدا نيست، اگر هم انسان عملش را معاينه مي كند حقيقتا خودش را معاينه مي كند، خداوند در يك تعبير بسيار لطيف درباره فرزند حضرت نوح مي فرمايد: قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح‏
در اين تعبير بسيار لطيف قرآني خداوند نمي فرمايد او شخصي است كه عمل غير صالح انجام داده است، بلكه مي فرمايد او عملي است غير صالح، دقت كنيد.)
آیامن اگر یک عمل را انجام دهم باعث رسوخ آن در نفس من است یا ملکه میشود؟؟ در حالی که در مورد گناهان کبیره یک بار انجام دادنشان هم انسان را خالدین در جهنم میکند فرض کنید که شخص امروز که به سن تکلیف رسید و مرتکب عمل زنا شد آیا اگر توبه نکرده بمیرد سزای او خالد بودن در جهنم نیست(البته طبق فرمایشات شما) خوب این شخص که گناهان برایش ملکه نشده و رسوخ در نفسش پیدا نکرده از امیر المومنین هم حدیث است که حداقل عادت یک سال است ولی او که یکبار انجام داده خالدین در جهنم باقی خواهد ماند
شما به این میگید عدالت؟؟ نمردیم و مفهوم عدالت را هم فهمیدیم اما در کل باقی ماندنش دلیل میخواهد که بیان نشده.
(چه كسي گفته هر كسي كه يك بار گناه كبيره مرتكب شد، خالد در جهنم مي شود، شما مطمين باشيد كه هر انساني اگر راه خلاصي از آتش داشته باشد، خداوند نجاتش مي دهد، اتفاقا گناهان اوايل تكليف به سهولت بخشيده مي شود، قطعا عذاب سخت و خلود در آتش، مربوط به تعداد كمي است كه ديگر خيلي خبيث و شقي بوده اند.)

باعرض پوزش از جناب هشام و مهدی عباس زاده که وسط بحثشان پریدم ولی با خواندن این مطلب سوالی برایم پیدا شد؛

هشام;153379 نوشت:
اونغیر به چه دلیلی باید این فانی به ذات را زنده نگه دارد؟؟ دلیل میخواهد.(دليل آوردم، دليل ديگر اين است كه تمام موجودات آيات و مظاهر الهي هستند، مي شود اسمي از اسماي خداوند مظهر نداشته باشد؟ اين نقص است.)


و آن اینست که طبق فرموده جناب هشام چون تمام موجودات از اسماء (و نشانه های ) خداوند اند پس بقایشان لازم است. حال سوال بنده اینست که طبق فرموده شما میبایست حیوانات و نباتات هم پس از مرگ دوباره در قیامت زنده شوند. و اگر چنین است آفرینش دوباره آنها چه لزومی دارد؟ آیا خداوند نعذوبلله کار عبث میکند؟ اگر انسان دوباره در معاد زنده میشود به این دلیل است که پاداش و جزای اعمال خود را ببیند ولی آفرینش دوباره بقیه موجودات چه لزومی دارد؟

و مطلب بعدی با تمام این مباحثی که در طول این تایپک مطرح شد آیا شما با این نظر که هم بنده و هم جناب عباس زاده برآن اتفاق نظر داریم موافقید:
اولا طبق احادیث و آیات ثابت شد که اصل بر بقای انسانست.( خلقتم للبقاء لا للفناء. ما برای بقا خلق شده ایم، و نه برای فنا و ....)
خوب بنده میگویم در آخرت هم جهنمی ها بعد از اینکه متناسب با عملشان سزای آنرا دیدند دوباره پاک میشوند و به بهشت میروند. و بقای آنها در بهشت ادامه مییابد.
حال نظر شما کارشناس محترم در این مورد چیست؟

موضوع قفل شده است