جمع بندی اتهام تشیع به شافعی و سایز بزرگان عامه

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اتهام تشیع به شافعی و سایز بزرگان عامه

سلام علیکم خدمت همه دوستان عزیز و محترم .
یک سوال ایا در کتب برادران اهل سنت و وهابیت امده است که محمد بن ادریس معروف به امام شافعی متهم به تشیع باشد و گفته باشند شیعه است ؟
و هم چنین اگر لیست علمای اهل سنتی که سنی بودند ولی متهم به تشیع هستند با ذکر کتاب و مجلد ارائه دهید ممنون می شوم.
:Gol:---------------------------------------:Gol:

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدرا

ammarshia;423512 نوشت:
سلام علیکم خدمت همه دوستان عزیز و محترم .
یک سوال ایا در کتب برادران اهل سنت و وهابیت امده است که محمد بن ادریس معروف به امام شافعی متهم به تشیع باشد و گفته باشند شیعه است ؟

:Gol:---------------------------------------:Gol:

با سلام و عرض ادب
بسیاری از بزرگان راویان اخبار و بزرگان علم حدیث اهل سنت به تشیع نسبت داده شده اند؛ با اینکه این افراد اعتقادات اهل سنت را داشته اند و از بزرگان علمی آنان محسوب می گردند.

استناد شیعی بودن در مورد این افراد نه بدان معنا که آنان امامت به معنای پذیرفته شده در نزد شیعه ی اثنی عشری را قبول نموده اند؛ بلکه این افراد به واسطه ی محبت اهل بیت علیهم السلام و یا اعتقاد به برتری امام علی علیه السلام نسبت به عثمان و یا به واسطه ی عدم محبت نسبت به معاویه و عدم ذکر منقبت ساختگی در مورد وی شیعی دانسته شده اند؛ با نگاهی به اعتقادات این افراد می بینیم که شیخین در نزد آنان در جایگاه خاص قرار گرفته و چه بسا مناقب ساختگی ای که در مورد شیخین نقل نموده اند.

ما در اینجا به اختصار به ذکر چند نفر از این افراد می پردازیم:

1) ابن ادریس شافعی(م:204).[1]

شدت علاقه ی شافعی به اهل بيت علیهم السلام سبب شد تا برخى از معاصرانش او را شيعى بدانند. ابن نديم در فهرست مى‏ گويد: شافعى در تشيع شديد بود.[2]

از سوى ديگر خوارج نيز او را منتصب به مذهب شيعه مى ‏دانستند. ابن عبدالبر مى‏ گويد: فردى به شافعى گفت: در تو ميلى به تشيع ديده مى‏ شود؛ شافعى گفت: به چه دليل چنين مى ‏گويى؟ آن مرد گفت: زيرا تو محبت به اهل بيت عليهم ‏السلام را اظهار مى‏ كنى؟ شافعى پاسخ داد: اى قوم مگر پيامبر نفرمود: «لا يؤمن احدكم حتى اكون احبَّ اليه من والده و ولده و الناس اجمعين» و گفت: «انّ اوليائى من عترتى المتقون».[3] اگر بر من واجب است كه نزديكان و محرمان خود را به دليل متقى بودن دوست داشته باشم، آيا اين ـ از واجبات ـ دين نيست كه نزديكان پيامبر را كه متقى هستند دوست بدارم.

بعضی از اشعار شافعی که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده اینچنین می باشد:

يا راكباً قف بالمحصّب من منى****‏ واهتف بساكن خيفها والناهضِ
سحراً إذا فاض الحجيج إلى منى****‏ فيضاً كما نظم الفرات الفائِض
إن كان رفضاً حبّ آل محمّد**** فليشهد الثقلان أنّي رافضي‏.[4]

اى سواره! در قسمت سنگريزه‏هاى دشت منا بايست و به ساكنان خيف (قسمتى از منا است كه مسجد مشهورى نيز دارد) چه ايستاده‏ يا نشسته؛ سحرگاهان در آن هنگام كه حاجيان به سوى منا سرازير مى ‏شوند؛ همان گونه كه رود فرات متصل سرازير مى‏ شود با صداى بلند ندا كن: هر گاه مهرورزى به خاندان محمّد رفض (خروج از دين و كفر) باشد، پس تمام موجودات گواهى دهند كه من كافر و رافضى هستم.

ابن حجر هيتمى» در كتاب «الصواعق المحرقه»، كه مرحوم قاضى نوراللَّه آن را با نام «الصوارم المهرقه» نقد كرده، از شافعى دو شعر زير را نقل كرده است:

آلُ النَّبِىِّ ذَريعَتي **** هُمْ الَيْهِ وَسيلَتى‏
ارْجُوا بِهم اعطى‏ غداً **** بيدي اليَمِينِ صَحيفَتى
[5]

«خاندان پيامبر وسيله من به سوى خدا هستند.» «به وسيله آنان اميدمندم كه نامه عملم به دست را ستم داده شود».

همچنین از اشعار منسوب به او این شعر است:

لو شقّ قلبی یری وسطه ** * * سطران قد خطّا بلا کاتب العدل
والتوحید فی جانب * ** * وحبّ أهل البیت فی جانب
[6]

اگر قلب مرا از وسط بشکافند ، دو سطر بدون اینکه برای آن نویسنده ای باشد بر روی آن خواهند یافت . در یک سمتِ قلبم توحید وعدل الهی ، و در سمتِ دیگر دوستی اهل بیت نوشته شده است.


[/HR] [1]. محمد بن ادريس به قبيله قريش منتسب بوده و در سال 150 ه. ق. در شهر غزه از شهرهاى فلسطين ديده به جهان گشود. در آغاز، فقه را در نزد مسلم بن خالد زنجى در شهر مكه فرا گرفت و در چهارده سالگى از او رخصت فتوى يافت. در بيست سالگى به مدينه رفت و در شمار شاگردان مالك بن انس درآمد. شافعى به مدت 9 سال و تا مرگ مالك در نزد او بسر برد. مالك او را بزرگ مى ‏داشت و او را به فتوى اذن مى ‏داد. شافعى پس از اين، قضاوت يمن را بر عهده گرفت. او در آنجا با زيديان ارتباط پنهانى داشت تا آن كه در 187 ه. ق. با تنى چند از زيديان به اسارت درآمد و به نزد هارون در بغداد برده شد. اما مدت اسارت شافعى ديرى نپاييد و هارون پس از آگاهى بر مقام علمى ‏اش او را آزاد ساخت. شافعى در بغداد با محمد بن حسن شيبانى (م 189) فقيه معروف حنفى آمد و شد علمى داشت. آشنايى شافعى با مذهب حنفى- مكتب اهل رأى كه در عراق متداول بود. سرانجام به آن انجاميد كه او مذهب نوينى، كه ميانه و حد وسط مذهب حنفى و مذهب مالكى است، يعنى مكتب اهل حديث كه در حجاز رايج بود- پديد آورد.
شافعى اين مذهب نوين فقهى خود را با بيان قواعد استنباط كه بعدها نام اصول فقه را به خود گرفت اعلام نمود. او پس از آن به مكه بازگشت تا اين كه در 195 ه. ق. بار ديگر به بغداد رفت در اين بازگشت، او اولين كتاب اصول فقه، «الرساله»، را نگاشت و شاگردانى را در حلقه درسى خود پروريد. محمد بن ادريس براى انتشار اين مذهب نوين در سال 195 ه. ق. به مصر عزيمت كرد. شافعى در مصر به تجديد آراى پيشين خود كه در عراق تدوين كرده و در كتاب‏هاى «الرساله» و «الحجه» آورده بود پرداخت و به آنها سامانى نو داد. «الرّساله» از نو نوشته شد و كتاب «الأمّ» گرد آمده آراى جديد فقهى او گرديد اين آراء استحكام و اعتبار فقهى بيشترى داشت.
شافعى، نخستين كسى است كه در اصول فقه و آيات احكام دست به تصنيف زده واز اختلاف احاديث به سخن پرداخته است. شافعى علاوه بر فقه در شاعرى، قرائت، نجوم و تيراندازى دستى بلند داشت. او علاقه شگرفى به اهل بيت نشان مى ‏داد تا آن جا كه برخى از مردم بر اين محبت بسيار بر او خرده گرفته‏ اند و او در پاسخ اين شعر را انشاد كرد كه:«اگر دوستى آل محمد رفض به شمار مى ‏آيد پس انس و جن رفض مرا گواه گردند».

[2]. الفهرست، محمد بن إسحاق أبو الفرج النديم، ص295، دارالمعرفة؛ «وكان الشافعي شديدا في التشيع...».


[3]. الإنتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء، ابن عبد البر، ص91:« قيل للشافعي ان فيك بعض التشيع قال وكيف قالوا ذلك لأنك تظهر حب آل محمد فقال يا قوم ألم يقل رسول الله صلى الله عليه وسلم ( لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحب اليه من والده وولده والناس أجمعين ) وقال ( أن أوليائي من عترتي المتقون ) فإذا كان واجبا على أن أحب قرابتي وذوى رحمي إذا كانوا من المتقين أليس من الدين أن أحب قرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ كانوا من المتقين لأنه كان يحب قرابته وأنشد ( يا راكبا قف بالمحصب من منى...».


[4].سیر اعلام النبلاء،الذهبی، ج5،ص59. و...


[5].« صواعق المحرقه»، صحفه 180، ط قاهره.


[6]. به نقل از کتاب فلک النجاة، مولوی علی محمد فتح الدین الحنفی(م:1371)، ص21.

برخی از بزرگان حدیث اهل سنت که متهم به شیعه بودن (به معنای گفته شده در پایپیک بالا)،شده اند این افراد می باشند:

1) محمد بن اسحاق(متوفی حدود 150)

ابوعبدالله یا ابوبکر محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار مطلبى مدنى» مشهور به «ابن اسحاق»، محدث و اولین سیره نویسى بود که تاریخ زندگى پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را به نگارش درآورد.

ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب در ترجمه ی وی می نویسد:«محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المطلبي مولاهم المدني نزيل العراق إمام المغازي صدوق يدلس ورمي بالتشيع».[1]

2) عبدالرزاق صاحب المصنف (متوفی:211)
ابن حجر در ترجمه ی وی می نویسد: «عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري مولاهم أبو بكر الصنعاني ثقة حافظ مصنف شهير عمي في آخر عمره فتغير وكان يتشيع من التاسعة مات سنة إحدى عشرة وله خمس وثمانون».[2]

3) ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی(متوفی:303)
صاحب کتابهای سن المجتبی از کتب سته و سنن الکبری و خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.

4) ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری(متوفی:405)

يكى از كسانى كه در شمار شيعيان به اعتبار معناى محب اهل بیت علیهم السلام و برتری امام علی بر عثمان می باشد، حاكم نيشابورى است. به واسطه ی چنین اعتقادی ذهبى گاهى از او بسيار تمجيد مى‏ كند و گاهى او را مطرود و مجروح جلوه مى‏ دهد، واین امر نیز جز اتهام وی به تشیع چیز دیگری نیست.[3]

حاكم نيشابورى در بيان فضايل امام على عليه ‏السلام كوتاهى ننموده و مواردى مانند حديث طير، حديث: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» و حديث قال رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله: «لعلى عليه ‏السلام لا يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق»، از او نقل شده است. ذهبى معتقد است حاكم نيشابورى در اعتقاد خود بسيار متعصب بوده و از معاويه بيزارى مى‏ جسته.[4]

خطیب بغدادی نیز در مورد حاکم می‌گوید: « وكان ابن البيع يميل إلى التشيع». همچنین وی در ادامه‌ی گفتارش به نقل از ارموی می‌گوید: حاکم احادیثی را که به زعم خود بر طبق شرایط صحیح بخاری و مسلم بود جمع کرد و از جمله‌ی آنها حدیث:« طیر» و حدیث:« من کنت مولاه فعلی مولاه» بود و این کار سبب شد که« اصحاب حدیث این کار او را رد کنند و به سخنش توجه نکنند و کارش را درست ندانند».[5]

البته برخی حاکم را رافضی دانسته اند؛ همچون خواجه عبدالله انصاری که در مورد حاکم می گوید:او در حدیث ثقه است؛ اما در اعتقاد رافضی خبیثی است: «عن ابن طاهر: أنه سأل أبا إسماعيل عبد الله بن محمد الهروي، عن أبي عبد الله الحاكم، فقال: ثقة في الحديث، رافضي خبيث».

خواجه عبدالله همچنین می‌گوید:« حاکم در باطن، شیعه‌ی متعصّبی بود ولی درظاهر[خلافت خلفاء] اظهار تسنّن می‌کرد، او از معاویه منحرف بود و از اظهار آن هیچ ابایی نداشت». (حتّی به همین دلیل عبدالله بن کرام که طرفدار معاویه بود حاکم را خانه‌نشین کرده ومنبرش را شکسته بود ولی وی حاضر نبود به درخواست دیگران در فضیلت معاویه حدیثی نقل کند و می‌گفت: «لایجیءُ من قلبی، لایجیءُ من قلبی»).[6]

البته ذهبی در مقام دفاع از حاکم برآمده و می‌گوید: «عدم دشمنی حاکم با علی روشن است ولی او همواره شیخین را گرامی می‌داشته است و رافضی نبوده، بلکه تنها شیعه بوده‌است». و نیز می‌گوید: «هو شیعی مشهور بذلک من غیر تعرّض للشیخین».[7] وهمچنین: «الله یحب الانصاف، ماالرجل برافضی، بل شیعی فقط».[8]

استناد تشیع به حاکم نیشابوری سبب شد که برخی کتاب مستدرک او را (که مهمترین تالیفش نیز بشمار می‌رود)، مورد طعن قرار داده و از ارزش واقعی آن بکاهند و هر جا که روایتی در مدح اهل بیت علیهم السلام دیدند به صرف اینکه حاکم محبت آنان را داشته است مورد نقد خویش قرار دهند که البته چنین نقدی نیز هیچ مبنای علمی ای در علم رجال ندارد.

موفق باشید.


[/HR]
[1]. تقریب التهذیب، ترجمه ی :5725.


[2]. تقریب التهذیب، ترجمه ی: 4064.


[3]. كان أبو عبد الله بن البيع الحاكم ثقة، أول سماعه سنة ثلاثين وثلاث مئة، وكان يميل إلى التشيع، فحدثني إبراهيم بن محمد الارموي بنيسابور وكان صالحا عالما قال: جمع أبو عبد الله الحاكم أحاديث، وزعم أنها صحاح على شرط البخاري ومسلم، منها حديث الطير ، وحديث: " من كنت مولاه فعلي مولاه " فأنكر عليه أصحاب الحديث ذلك.

[4]. وكان منحرفا غاليا عن معاوية وعن أهل بيته.



[5]. تاریخ بغداد، ج3،ص94.


[6].سیر اعلام النبلاء، ج17،ص175:« قال ابن طاهر: كان شديد التعصب للشيعة في الباطن، وكان يظهر التسنن في التقديم والخلافة، وكان منحرفا غاليا عن معاوية رضي الله عنه وعن أهل بيته، يتظاهر بذلك، ولا يعتذر منه، فسمعت أبا الفتح سمكويه بهراة، سمعت عبد الواحد المليحي، سمعت أبا عبد الرحمن السلمي يقول: دخلت على الحاكم وهو في داره، لا يمكنه الخروج إلى المسجد من أصحاب أبي عبد الله بن كرام، وذلك أنهم كسروا منبره، ومنعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجت وأمليت في فضائل هذا الرجل حديثا، لاسترحت من المحنة، فقال: لا يجئ من قلبي، لا يجئ من قلبي».

[7].میزان الاعتدال، الذهبی، ج3،ص608؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج5،ص233.


[8]. میزان الاعتدال، ج3،ص608.

سلام علیکم وعرض ادب ، ممنون بابت مطالبی که ارائه دادید .
یک سوال برایم پیش امده است در مورد امام الحرمین جوینی صاحب کتاب فرائد السمطین که زرکلی و دیگران می گویند سنی بوده است و شافعی مذهب بوده است و یک سال هم طلابشان برایش عزاداری کردند اما علمای ما مثل علامه کورانی در کتاب کیف رد الشیعه فی غزوه المغول ص 139 می گوید واما تشیع ابن حمویه فیکفی دلیلا علیه احمد بن طاووس....
تقیه او قبل استبصار رحمه الله ، خوب حالا بالاخره شیعه مذهب است این شخص یا خیر ؟ اگر شیعه هست به معنای محبت اهل بیت است یا نه مثل شیعه امروزی که گفته می شود هست ؟
با تشکر

همین الان اطلاع راسخ دارم که در کشورهایی مثل مالزی و اندونزی سنیها جرات ندارند اسم علی (ع) را بر زبان بیاورند. آنها را به شیعه متهم می کنند و در عمل به معنای کفر و ارتداد می دانند حالا خودتان حسابش را بکن که چه خبر است ! و در زمان عباسیها و امویها چه خبر بوده.
امروز اهل سنت دارد نسبت به این پیروان عباسی و اموی بیدار می شود و از خود می پرسد چرا اینها اسم علی (ع) را سانسور می کنند در صورتی که ... !؟

ammarshia;425484 نوشت:
سلام علیکم وعرض ادب ، ممنون بابت مطالبی که ارائه دادید .
یک سوال برایم پیش امده است در مورد امام الحرمین جوینی صاحب کتاب فرائد السمطین که زرکلی و دیگران می گویند سنی بوده است و شافعی مذهب بوده است و یک سال هم طلابشان برایش عزاداری کردند اما علمای ما مثل علامه کورانی در کتاب کیف رد الشیعه فی غزوه المغول ص 139 می گوید واما تشیع ابن حمویه فیکفی دلیلا علیه احمد بن طاووس....
تقیه او قبل استبصار رحمه الله ، خوب حالا بالاخره شیعه مذهب است این شخص یا خیر ؟ اگر شیعه هست به معنای محبت اهل بیت است یا نه مثل شیعه امروزی که گفته می شود هست ؟
با تشکر

با سلام و عرض ادب

حقیقت باطن افراد بر ما مشخص نمی باشد؛ به هر حال این افراد از بزرگان اهل سنت در زمان خویش بوده اند که مردم بدانها رجوع می نموده اند و اگر این افراد در عمل خلاف رویه ی اهل سنت را عمل می نمودند رافضی نامیده می شدند نه سنی.

در باره صاحب کتاب فرائد السمطین ما در این تایپیک توضیحاتی داده ایم مراجعه فرمائید:

http://www.askdin.com/thread27975.html

موفق باشید.

سؤال اول: علت انتساب تشیع به برخی از بزرگان اهل سنت چیست؟
جواب:
بسیاری از راویان اخبار و برخی از بزرگان علم حدیث اهل سنت به تشیع نسبت داده شده اند؛ با اینکه این افراد اعتقادات اهل سنت را داشته اند و از بزرگان علمی آنان محسوب می گردند.

استناد شیعی بودن در مورد این افراد بدان معنا نیست که آنان امامت به معنای پذیرفته شده ی آنرا که شیعه معتقد بدان است را پذیرفته باشند؛ بلکه این افراد به واسطه ی محبت اهل بیت علیهم السلام و یا اعتقاد به برتری امام علی علیه السلام نسبت به عثمان و یا به واسطه ی عدم محبت نسبت به معاویه و عدم ذکر منقبت ساختگی در مورد وی شیعی دانسته شده اند. با نگاهی به اعتقادات این افراد می بینیم که شیخین در نزد آنان در جایگاهی خاص قرار گرفته و چه بسا مناقب ساختگی ای که در مورد شیخین نقل نموده اند.

سؤال دوم: دیدگاه ابن ادریس شافعی نسبت به اهل بیت علیهم السلام چگونه است؟

جواب: ابن ادریس شافعی(م:204)،[1] امام مذهب و از بزرگان علمی اهل سنت بشمار می رود. شدت علاقه ی شافعی به اهل بيت علیهم السلام سبب شد تا برخى از معاصرانش وی را شيعى بدانند.

ابن نديم در فهرست مى‏ گويد: شافعى در تشيع شديد بود.[2] از سوى ديگر خوارج نيز او را منتصب به مذهب شيعه مى ‏دانستند.
ابن عبدالبر مى‏ گويد: فردى به شافعى گفت: در تو ميلى به تشيع ديده مى‏ شود؛ شافعى گفت: به چه دليل چنين مى ‏گويى؟ آن مرد گفت: زيرا تو محبت به اهل بيت عليهم ‏السلام را اظهار مى‏ كنى؟ شافعى پاسخ داد: اى قوم مگر پيامبر صلی الله علیه وآله نفرمود: «لا يؤمن احدكم حتى اكون احبَّ اليه من والده و ولده و الناس اجمعين» و گفت: «انّ اوليائى من عترتى المتقون».[3] اگر بر من واجب است كه نزديكان و محرمان خود را به دليل متقى بودن دوست داشته باشم، آيا اين ـ از واجبات ـ دين نيست كه نزديكان پيامبر را كه متقى هستند دوست بدارم.

بعضی از اشعار شافعی که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده اینچنین می باشد:

يا راكباً قف بالمحصّب من منى‏....... واهتف بساكن خيفها والناهضِ‏

سحراً إذا فاض الحجيج إلى منى‏ ........ فيضاً كما نظم الفرات الفائِض

إن كان رفضاً حبّ آل محمّد....... فليشهد الثقلان أنّي رافضي‏.[4]

اى سواره! در قسمت سنگريزه‏ هاى دشت منا بايست و به ساكنان خيف (قسمتى از منا است كه مسجد مشهورى نيز دارد) چه ايستاده‏ يا نشسته؛ سحرگاهان در آن هنگام كه حاجيان به سوى منا سرازير مى ‏شوند؛ همان گونه كه رود فرات متصل سرازير مى ‏شود با صداى بلند ندا كن:
هر گاه مهرورزى به خاندان محمّد رفض (خروج از دين و كفر) باشد، پس تمام موجودات گواهى دهند كه من كافر و رافضى هستم.

ابن حجر هيتمى» در كتاب «الصواعق المحرقه»، كه مرحوم قاضى نوراللَّه آن را با نام «الصوارم المهرقه» نقد كرده، از شافعى دو شعر زير را نقل كرده است:

«آلُ النَّبِىِّ ذَريعَتي........ هُمْ الَيْهِ وَسيلَتى‏
ارْجُوا بِهم اعطى‏ غداً......... بيدي اليَمِينِ صَحيفَتى[5]

خاندان پيامبر وسيله ی من به سوى خدا هستند.
به وسيله آنان اميدمندم كه نامه ی عملم به دست را ستم داده شود.

همچنین از اشعار منسوب به او این شعر است:

لو شقّ قلبی یری وسطه .......سطران قد خطّا بلا کاتب
العدل والتوحید فی جانب.......وحبّ أهل البیت فی جانب[6]

اگر قلب مرا از وسط بشکافند ، دو سطر بدون اینکه برای آن نویسنده ای باشد بر روی آن خواهند یافت . در یک سمتِ قلبم توحید وعدل الهی ، و در سمتِ دیگر دوستی اهل بیت نوشته شده است.


[/HR] [1]. محمد بن ادريس به قبيله ی قريش منتسب بوده و در سال 150 ه. ق. در شهر غزه از شهرهاى فلسطين ديده به جهان گشود. در آغاز، فقه را در نزد مسلم بن خالد زنجى در شهر مكه فرا گرفت و در چهارده سالگى از او رخصت فتوى يافت. در بيست سالگى به مدينه رفت و در شمار شاگردان مالك بن انس درآمد. شافعى به مدت 9 سال و تا مرگ مالك در نزد او بسر برد. مالك او را بزرگ مى ‏داشت و او را به فتوى اذن مى ‏داد. شافعى پس از اين، قضاوت يمن را بر عهده گرفت.
او در آنجا با زيديان ارتباط پنهانى داشت تا آن كه در 187 ه. ق. با تنى چند از زيديان به اسارت درآمد و به نزد هارون در بغداد برده شد. اما مدت اسارت شافعى ديرى نپاييد و هارون پس از آگاهى بر مقام علمى ‏اش او را آزاد ساخت.
شافعى در بغداد با محمد بن حسن شيبانى (م 189) فقيه معروف حنفى آمد و شد علمى داشت. آشنايى شافعى با مذهب حنفى- مكتب اهل رأى كه در عراق متداول بود. سرانجام به آن انجاميد كه او مذهب نوينى، كه ميانه و حد وسط مذهب حنفى و مذهب مالكى است، يعنى مكتب اهل حديث كه در حجاز رايج بود، پديد آورد.

شافعى اين مذهب نوين فقهى خود را با بيان قواعد استنباط كه بعدها نام اصول فقه را به خود گرفت اعلام نمود. او پس از آن به مكه بازگشت تا اين كه در 195 ه. ق. بار ديگر به بغداد رفت در اين بازگشت، او اولين كتاب اصول فقه، «الرسالة»، را نگاشت و شاگردانى را در حلقه درسى خود پروريد.
محمد بن ادريس براى انتشار اين مذهب نوين در سال 195 ه. ق. به مصر عزيمت كرد. شافعى در مصر به تجديد آراى پيشين خود كه در عراق تدوين كرده و در كتاب‏هاى «الرساله» و «الحجه» آورده بود پرداخت و به آنها سامانى نو داد. «الرّسالة» از نو نوشته شد و كتاب «الأمّ» گرد آمده آراى جديد فقهى او گرديد اين آراء استحكام و اعتبار فقهى بيشترى داشت.
شافعى، نخستين كسى است كه در اصول فقه و آيات احكام دست به تصنيف زده واز اختلاف احاديث به سخن پرداخته است. شافعى علاوه بر فقه در شاعرى، قرائت، نجوم و تيراندازى دستى بلند داشت. او علاقه شگرفى به اهل بيت نشان مى‏داد تا آن جا كه برخى از مردم بر اين محبت بسيار بر او خرده گرفته‏اند و او در پاسخ اين شعر را انشاد كرد كه:«اگر دوستى آل محمد رفض به شمار مى ‏آيد پس انس و جن رفض مرا گواه گردند».

[2]. الفهرست، محمد بن إسحاق أبو الفرج النديم، ص295، دارالمعرفة؛ «وكان الشافعي شديدا في التشيع...».

[3]. الإنتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء، ابن عبد البر، ص91:« قيل للشافعي ان فيك بعض التشيع قال وكيف قالوا ذلك لأنك تظهر حب آل محمد فقال يا قوم ألم يقل رسول الله صلى الله عليه وسلم ( لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحب اليه من والده وولده والناس أجمعين ) وقال ( أن أوليائي من عترتي المتقون ) فإذا كان واجبا على أن أحب قرابتي وذوى رحمي إذا كانوا من المتقين أليس من الدين أن أحب قرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ كانوا من المتقين لأنه كان يحب قرابته وأنشد ( يا راكبا قف بالمحصب من منى...».

[4]. سیر اعلام النبلاء،الذهبی، ج5،ص59. و...

[5].« الصواعق المحرقه»، صحفه 180، ط قاهره.


[6]. به نقل از کتاب فلک النجاة، مولوی علی محمد فتح الدین الحنفی(م:1371)، ص21.

سوال:
علت انتساب تشیع به برخی از بزرگان اهل سنت چیست؟

پاسخ:
بسیاری از راویان اخبار و برخی از بزرگان علم حدیث اهل سنت به تشیع نسبت داده شده اند؛ با اینکه این افراد اعتقادات اهل سنت را داشته اند و از بزرگان علمی آنان محسوب می گردند.

استناد شیعی بودن در مورد این افراد بدان معنا نیست که آنان امامت به معنای پذیرفته شده ی آنرا که شیعه معتقد بدان است را پذیرفته باشند؛ بلکه این افراد به واسطه ی محبت اهل بیت علیهم السلام و یا اعتقاد به برتری امام علی علیه السلام نسبت به عثمان و یا به واسطه ی عدم محبت نسبت به معاویه و عدم ذکر منقبت ساختگی در مورد وی شیعی دانسته شده اند. با نگاهی به اعتقادات این افراد می بینیم که شیخین در نزد آنان در جایگاهی خاص قرار گرفته و چه بسا مناقب ساختگی ای که در مورد شیخین نقل نموده اند.

سؤال دوم: دیدگاه ابن ادریس شافعی نسبت به اهل بیت علیهم السلام چگونه است؟

جواب: ابن ادریس شافعی(م:204)،[1] امام مذهب و از بزرگان علمی اهل سنت بشمار می رود. شدت علاقه ی شافعی به اهل بيت علیهم السلام سبب شد تا برخى از معاصرانش وی را شيعى بدانند.

ابن نديم در فهرست مى‏ گويد: شافعى در تشيع شديد بود.[2] از سوى ديگر خوارج نيز او را منتصب به مذهب شيعه مى ‏دانستند.
ابن عبدالبر مى‏ گويد: فردى به شافعى گفت: در تو ميلى به تشيع ديده مى‏ شود؛ شافعى گفت: به چه دليل چنين مى ‏گويى؟ آن مرد گفت: زيرا تو محبت به اهل بيت عليهم ‏السلام را اظهار مى‏ كنى؟ شافعى پاسخ داد: اى قوم مگر پيامبر صلی الله علیه وآله نفرمود: «لا يؤمن احدكم حتى اكون احبَّ اليه من والده و ولده و الناس اجمعين» و گفت: «انّ اوليائى من عترتى المتقون».[3] اگر بر من واجب است كه نزديكان و محرمان خود را به دليل متقى بودن دوست داشته باشم، آيا اين ـ از واجبات ـ دين نيست كه نزديكان پيامبر را كه متقى هستند دوست بدارم.

بعضی از اشعار شافعی که در مدح اهل بیت علیهم السلام سروده اینچنین می باشد:

يا راكباً قف بالمحصّب من منى‏....... واهتف بساكن خيفها والناهضِ‏

سحراً إذا فاض الحجيج إلى منى‏ ........ فيضاً كما نظم الفرات الفائِض

إن كان رفضاً حبّ آل محمّد....... فليشهد الثقلان أنّي رافضي‏.[4]

اى سواره! در قسمت سنگريزه‏ هاى دشت منا بايست و به ساكنان خيف (قسمتى از منا است كه مسجد مشهورى نيز دارد) چه ايستاده‏ يا نشسته؛ سحرگاهان در آن هنگام كه حاجيان به سوى منا سرازير مى ‏شوند؛ همان گونه كه رود فرات متصل سرازير مى ‏شود با صداى بلند ندا كن:
هر گاه مهرورزى به خاندان محمّد رفض (خروج از دين و كفر) باشد، پس تمام موجودات گواهى دهند كه من كافر و رافضى هستم.

ابن حجر هيتمى» در كتاب «الصواعق المحرقه»، كه مرحوم قاضى نوراللَّه آن را با نام «الصوارم المهرقه» نقد كرده، از شافعى دو شعر زير را نقل كرده است:

«آلُ النَّبِىِّ ذَريعَتي........ هُمْ الَيْهِ وَسيلَتى‏
ارْجُوا بِهم اعطى‏ غداً......... بيدي اليَمِينِ صَحيفَتى[5]

خاندان پيامبر وسيله ی من به سوى خدا هستند.
به وسيله آنان اميدمندم كه نامه ی عملم به دست را ستم داده شود.

همچنین از اشعار منسوب به او این شعر است:

لو شقّ قلبی یری وسطه .......سطران قد خطّا بلا کاتب
العدل والتوحید فی جانب.......وحبّ أهل البیت فی جانب[6]

اگر قلب مرا از وسط بشکافند ، دو سطر بدون اینکه برای آن نویسنده ای باشد بر روی آن خواهند یافت . در یک سمتِ قلبم توحید وعدل الهی ، و در سمتِ دیگر دوستی اهل بیت نوشته شده است.


[/HR]

سؤال سوم: برخی دیگر از بزرگان اهل سنت که متهم به تشیع بوده اند را معرفی نمائید:

جواب:برخی از بزرگان حدیث اهل سنت که متهم به شیعه بودن، شده اند این افراد می باشند:

1) محمد بن اسحاق(متوفی حدود 150)

ابوعبدالله یا ابوبکر محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار مطلبى مدنى» مشهور به «ابن اسحاق»، محدث و اولین سیره نویسى بود که تاریخ زندگى پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را به نگارش آورد.

ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب در ترجمه ی وی می نویسد:


«محمد بن إسحاق بن يسار أبو بكر المطلبي مولاهم المدني نزيل العراق إمام المغازي صدوق يدلس ورمي بالتشيع».[7]

2) عبدالرزاق صاحب المصنف (متوفی:211)

ابن حجر در ترجمه ی وی می نویسد:
«عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري مولاهم أبو بكر الصنعاني ثقة حافظ مصنف شهير عمي في آخر عمره فتغير وكان يتشيع من التاسعة مات سنة إحدى عشرة وله خمس وثمانون».[8]

3) ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب النسائی(متوفی:303)

صاحب کتابهای سن المجتبی از کتب سته و سنن الکبری و خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام.


4) ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری(متوفی:405)

يكى از كسانى كه در شمار شيعيان به اعتبار معناى محب اهل بیت علیهم السلام و برتری امام علی بر عثمان می باشد، حاكم نيشابورى است. به واسطه ی چنین اعتقادی ذهبى گاهى از او بسيار تمجيد مى‏ كند و گاهى او را مطرود و مجروح جلوه مى‏ دهد، واین امر نیز جز اتهام وی به تشیع چیز دیگری نیست.[9]

حاكم نيشابورى در بيان فضايل امام على عليه ‏السلام كوتاهى ننموده و مواردى مانند حديث طير، حديث: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» و حديث قال رسول اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله: «لعلى عليه ‏السلام لا يحبك الا مؤمن و لا يبغضك الا منافق»، از او نقل شده است. ذهبى معتقد است حاكم نيشابورى در اعتقاد خود بسيار متعصب بوده و از معاويه بيزارى مى‏ جسته.[10]

خطیب بغدادی نیز در مورد حاکم می‌گوید: «وكان ابن البيع يميل إلى التشيع» همچنین وی در ادامه‌ی گفتارش به نقل از ارموی می‌گوید: حاکم احادیثی را که به زعم خود بر طبق شرایط صحیح بخاری و مسلم بود جمع کرد و از جمله‌ی آنها حدیث:« طیر» و حدیث:« من کنت مولاه فعلی مولاه» بود و این کار سبب شد که« اصحاب حدیث این کار او را رد کنند و به سخنش توجه نکنند و کارش را درست ندانند».[11]

البته برخی حاکم را رافضی دانسته اند؛ همچون خواجه عبدالله انصاری که در مورد حاکم می گوید: او در حدیث ثقه است اما در اتقاد رافضی خبیثی است.
«عن ابن طاهر: أنه سأل أبا إسماعيل عبد الله بن محمد الهروي، عن أبي عبد الله الحاكم، فقال: ثقة في الحديث، رافضي خبيث».

ذهبی از خواجه عبدالله انصاری در مورد حاکم نیشابوری نقل می کند که:حاکم در باطن، شیعه‌ی متعصّبی بود ولی درظاهر[خلافت خلفاء] اظهار تسنّن می‌کرد، او از معاویه منحرف بود و از اظهار آن هیچ ابایی نداشت». حتّی به همین دلیل عبدالله بن کرام که طرفدار معاویه بود حاکم را خانه‌نشین کرده ومنبرش را شکسته بود ولی وی حاضر نبود به درخواست دیگران در فضیلت معاویه حدیثی نقل کند و می‌گفت:از قلبم خطور نمی کند و وجدانم به من اجازه نمی دهد: لایجیءُ من قلبی، لایجیءُ من قلبی.[12]

البته ذهبی در مقام دفاع از حاکم برآمده و می‌گوید: «عدم دشمنی حاکم با علی روشن است ولی او همواره شیخین را گرامی می‌داشته است و رافضی نبوده، بلکه تنها شیعه بوده‌است». و نیز می‌گوید: «هو شیعی مشهور بذلک من غیر تعرّض للشیخین.».[13] وهمچنین: «الله یحب الانصاف، ماالرجل برافضی، بل شیعی فقط».[14]

استناد تشیع به حاکم نیشابوری سبب شد که برخی کتاب مستدرک او را (که مهم‌ترین تالیفش نیز بشمار می‌رود)، مورد طعن قرار داده و از ارزش واقعی آن بکاهند و هر جا که روایتی در مدح اهل بیت علیهم السلام دیدند به صرف اینکه حاکم محبت آنان را داشته است مورد نقد خویش قرار دهند که البته چنین نقدی نیز هیچ مبنای علمی ای در علم رجال ندارد.



[/HR]
[1]. محمد بن ادريس به قبيله ی قريش منتسب بوده و در سال 150 ه. ق. در شهر غزه از شهرهاى فلسطين ديده به جهان گشود. در آغاز، فقه را در نزد مسلم بن خالد زنجى در شهر مكه فرا گرفت و در چهارده سالگى از او رخصت فتوى يافت. در بيست سالگى به مدينه رفت و در شمار شاگردان مالك بن انس درآمد. شافعى به مدت 9 سال و تا مرگ مالك در نزد او بسر برد. مالك او را بزرگ مى ‏داشت و او را به فتوى اذن مى ‏داد. شافعى پس از اين، قضاوت يمن را بر عهده گرفت.
او در آنجا با زيديان ارتباط پنهانى داشت تا آن كه در 187 ه. ق. با تنى چند از زيديان به اسارت درآمد و به نزد هارون در بغداد برده شد. اما مدت اسارت شافعى ديرى نپاييد و هارون پس از آگاهى بر مقام علمى ‏اش او را آزاد ساخت.
شافعى در بغداد با محمد بن حسن شيبانى (م 189) فقيه معروف حنفى آمد و شد علمى داشت. آشنايى شافعى با مذهب حنفى- مكتب اهل رأى كه در عراق متداول بود. سرانجام به آن انجاميد كه او مذهب نوينى، كه ميانه و حد وسط مذهب حنفى و مذهب مالكى است، يعنى مكتب اهل حديث كه در حجاز رايج بود، پديد آورد.

شافعى اين مذهب نوين فقهى خود را با بيان قواعد استنباط كه بعدها نام اصول فقه را به خود گرفت اعلام نمود. او پس از آن به مكه بازگشت تا اين كه در 195 ه. ق. بار ديگر به بغداد رفت در اين بازگشت، او اولين كتاب اصول فقه، «الرسالة»، را نگاشت و شاگردانى را در حلقه درسى خود پروريد.
محمد بن ادريس براى انتشار اين مذهب نوين در سال 195 ه. ق. به مصر عزيمت كرد. شافعى در مصر به تجديد آراى پيشين خود كه در عراق تدوين كرده و در كتاب‏هاى «الرساله» و «الحجه» آورده بود پرداخت و به آنها سامانى نو داد. «الرّسالة» از نو نوشته شد و كتاب «الأمّ» گرد آمده آراى جديد فقهى او گرديد اين آراء استحكام و اعتبار فقهى بيشترى داشت.
شافعى، نخستين كسى است كه در اصول فقه و آيات احكام دست به تصنيف زده واز اختلاف احاديث به سخن پرداخته است. شافعى علاوه بر فقه در شاعرى، قرائت، نجوم و تيراندازى دستى بلند داشت. او علاقه شگرفى به اهل بيت نشان مى‏داد تا آن جا كه برخى از مردم بر اين محبت بسيار بر او خرده گرفته‏اند و او در پاسخ اين شعر را انشاد كرد كه:«اگر دوستى آل محمد رفض به شمار مى ‏آيد پس انس و جن رفض مرا گواه گردند».

[2]. الفهرست، محمد بن إسحاق أبو الفرج النديم، ص295، دارالمعرفة؛ «وكان الشافعي شديدا في التشيع...».

[3]. الإنتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء، ابن عبد البر، ص91:« قيل للشافعي ان فيك بعض التشيع قال وكيف قالوا ذلك لأنك تظهر حب آل محمد فقال يا قوم ألم يقل رسول الله صلى الله عليه وسلم ( لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحب اليه من والده وولده والناس أجمعين ) وقال ( أن أوليائي من عترتي المتقون ) فإذا كان واجبا على أن أحب قرابتي وذوى رحمي إذا كانوا من المتقين أليس من الدين أن أحب قرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ كانوا من المتقين لأنه كان يحب قرابته وأنشد ( يا راكبا قف بالمحصب من منى...».

[4]. سیر اعلام النبلاء،الذهبی، ج5،ص59. و...

[5].« الصواعق المحرقه»، صحفه 180، ط قاهره.


[6]. به نقل از کتاب فلک النجاة، مولوی علی محمد فتح الدین الحنفی(م:1371)، ص21.


[7]

. تقریب التهذیب، ترجمه ی :5725.

[8]. تقریب التهذیب، ترجمه ی: 4064.

[9]. كان أبو عبد الله بن البيع الحاكم ثقة، أول سماعه سنة ثلاثين وثلاث مئة، وكان يميل إلى التشيع، فحدثني إبراهيم بن محمد الارموي بنيسابور وكان صالحا عالما قال: جمع أبو عبد الله الحاكم أحاديث، وزعم أنها صحاح على شرط البخاري ومسلم، منها حديث الطير ، وحديث: " من كنت مولاه فعلي مولاه " فأنكر عليه أصحاب الحديث ذلك.

. وكان منحرفا غاليا عن معاوية وعن أهل بيته.[4]



[10]. تاریخ بغداد، ج3،ص94.

[11].سیر اعلام النبلاء، ج17،ص175:« قال ابن طاهر: كان شديد التعصب للشيعة في الباطن، وكان يظهر التسنن في التقديم والخلافة، وكان منحرفا غاليا عن معاوية رضي الله عنه وعن أهل بيته، يتظاهر بذلك، ولا يعتذر منه، فسمعت أبا الفتح سمكويه بهراة، سمعت عبد الواحد المليحي، سمعت أبا عبد الرحمن السلمي يقول: دخلت على الحاكم وهو في داره، لا يمكنه الخروج إلى المسجد من أصحاب أبي عبد الله بن كرام، وذلك أنهم كسروا منبره، ومنعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجت وأمليت في فضائل هذا الرجل حديثا، لاسترحت من المحنة، فقال: لا يجئ من قلبي، لا يجئ من قلبي».
[12].میزان الاعتدال، الذهبی، ج3،ص608؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج5،ص233.

[13]. میزان الاعتدال، ج3،ص608.
موضوع قفل شده است