نفی صفات خداوند در نهج البلاغه

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نفی صفات خداوند در نهج البلاغه

در خطبه اوّل نهج البلاغه از اميرالمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: «وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ; كمال توحيد خدا، اخلاص براى اوست و كمال اخلاص، نفى صفات از خداست». چگونه مى توان گفت كه كمال توحيد و يگانگى او، در گرو نفى صفات از اوست؟!!!

مخالف;2438 نوشت:
در خطبه اوّل نهج البلاغه از اميرالمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: «وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ; كمال توحيد خدا، اخلاص براى اوست و كمال اخلاص، نفى صفات از خداست». چگونه مى توان گفت كه كمال توحيد و يگانگى او، در گرو نفى صفات از اوست؟!!!

سلام
هستی شناسی عرفانی وجود را به پنج لایه که هر لایه تجلی و بسطی است از لایه قبل تقسیم می کند:
مقام ذات --->> مقام احدیت
--->> مقام واحدیت--->> عالم عقل (جبروت) --->>عالم برزخ (ملکوت) --->>عالم ماده (ملک)
مقام ذات مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد و مشهود هیچ عارف و معلوم هیچ عالمی نمی شود و این سخن ائمه علیهم السلام که ما عرفناک حق معرفتک اشاره به عجز آنها از درک و فهم
این مقام دارد.
مقام احدیت اشاره به ذات است با ملاحظه اسماء و صفات اما نه به نحو انبساط و ذات و صفات عین هم هستند بدون تمایز و
مقام واحدیت مقام بسط و اسماء و صفات است که به تحلیل عقلی هر صفتی غیر از صفت دیگر است.
این کلام نورانی مولا علی علیه السلام اشاره به معرفت به مقام احدیت است.

کمال;2460 نوشت:
سلام
هستی شناسی عرفانی وجود را به پنج لایه که هر لایه تجلی و بسطی است از لایه قبل تقسیم می کند:
مقام ذات --->> مقام احدیت
--->> مقام واحدیت--->> عالم عقل (جبروت) --->>عالم برزخ (ملکوت) --->>عالم ماده (ملک)
مقام ذات مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد و مشهود هیچ عارف و معلوم هیچ عالمی نمی شود و این سخن ائمه علیهم السلام که ما عرفناک حق معرفتک اشاره به عجز آنها از درک و فهم
این مقام دارد.
مقام احدیت اشاره به ذات است با ملاحظه اسماء و صفات اما نه به نحو انبساط و ذات و صفات عین هم هستند بدون تمایز و
مقام واحدیت مقام بسط و اسماء و صفات است که به تحلیل عقلی هر صفتی غیر از صفت دیگر است.
این کلام نورانی مولا علی علیه السلام اشاره به معرفت به مقام احدیت است.

اگر اینگونه است چرا خداوند شما دارای اسما و صفات گوناگون است؟؟

طبق نوشته های شما اگر این کلام امام علی اشاره به مقام احدیت داشت هباشد چرا برای اثبات مقام احدیت دیگر صفات را باید نفی کرد؟؟

مخالف;2463 نوشت:
اگر اینگونه است چرا خداوند شما دارای اسما و صفات گوناگون است؟؟


تنوع اسماء و صفات به اعتبار رنگارنگ بودن تجلیات و نمود وجود است
و هر کدام از این تجلیات با توجه به ظرفیت وجودی خویش گوشه ای و نمی از آن دریای بیکران را نشان می دهد
پس تکثری اگر هست از طرف تجلیات یعنی طرف قابل است اما فاعل با توجه به بساطت محض و بحتی که دارد هیچ تکثری در آن قابل فرض نیست.

نقل قول:
طبق نوشته های شما اگر این کلام امام علی اشاره به مقام احدیت داشت هباشد چرا برای اثبات مقام احدیت دیگر صفات را باید نفی کرد؟؟

اگر منظورتان از اثبات
معرفت یافتن و شهود و رؤیت باشد دلیل نفی روشن است
چون این مقام این اقتضا را دارد و تا انسان مشرک به شرک اسمائی و صفاتی باشد هنوز توحیدش کامل نیست
در این مقام ذات و اسماء و صفات در هم مندمج اند برای درک این مطلب کافی است نگاهی به خودتان و علمتان بیاندازید شما از علمتان قابل تفکیک نیستید و علمتان از شما
تنها به تحلیل عقلی است که علم را می شود از عالم تفکیک کرد و تصوری از آن به دست داد و الا در عالم خارج چنین تفکیکی محال است.

کمال;2460 نوشت:

هستی شناسی عرفانی وجود را به پنج لایه که هر لایه تجلی و بسطی است از لایه قبل تقسیم می کند
..

1- مقصود شما از "هستی شناسی عرفانی" چیست؟ یا، کیست؟
2- واژه "وجود"، در عبارت "وجود را به پنج لایه که هر لایه.." اشاره به وجود چیست؟ وجود خدا، یا وجود هر موجودی؟
3- وجود خدا لایه لایه است؟

با سلام و عرض ادب :Gol:

منظور از نفی صفات انکار صفات نیست. منظور این نیست که مثلاً بگوییم خداوند رحمن نباشد یا غیره. بلکه منظور این است که سالک متوجه شود خداوند ذاتی واحد و به دور از هر تکثر است. پس خداوند رحمن است، و رحمن بودن او عین قاهر بودن اوست. همه این اسماء عین همند. اول، آخر، ظاهر، باطن، همه و همه تجلی یک ذات واحدند.

نفی صفات یعنی این صفات را جدای از هم نبینیم. یعنی معتقد به خدای رحمن و رحیم نباشیم. بلکه به خدای رحمنِ رحیم معتقد باشیم. بین این دو فرقی بسیار بزرگ هست. :Sham:

با تشکر فراوان
یا حق

مخالف;2438 نوشت:
در خطبه اوّل نهج البلاغه از اميرالمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: «وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ; كمال توحيد خدا، اخلاص براى اوست و كمال اخلاص، نفى صفات از خداست». چگونه مى توان گفت كه كمال توحيد و يگانگى او، در گرو نفى صفات از اوست؟!!!

سلام
ادامه خطبه را نیاورده اید وگرنه خود حضرت دلیل را بیان فرموده اند :
در ادامه می فرمایند : لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه فمن وصفه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه ...
چون هر صفتی گواهی می دهد که غیر موصوف است و هر موصوفی شهادت می دهد که غیر صفت است
می بینیم که منظور از صفت آن صفتی است که دیگری به خدای تعالی نسبت دهد یا در مورد او بپندارد وگرنه خود خدای متعال خود را وصف نمود و کسی منکر آن اوصاف نمی تواند بشود
در روایات هم داریم که :
انت کما اثنیت علی نفسک
تو چنانی که خود وصف کرده ای
منظور از توصیف در اینجا توصیف لفظی نیست بلکه علم به صفت است چون ما هم اگر خدای تعای را توصیف کنیم و لو با الفاظ قرآنی صرفا از جهت لفظی بین این توصیف شباهت وجود دارد وگرنه از لحاظ ادراک و علم به وصف باز هم جز خدای تعالی و بندگان مخلَص آنرا نمی توانند بفهمند .
از کلمه سبحانه هم (که اشاره هست) همین مطلب فهمیده می شود که منظور از صفه و توصیف صفتی است که ما بپنداریم یا به زبان آوریم است چه اینکه هرکسی به اندازه خود خدا را توصیف می کند ( حتی با الفاظ قرآنی ) و این درحالیستکه خدا اندازه ندارد .
خلاصه اینکه توصیفی که ما از خدا داریم بواسطه محدودیت وجودی ما اندازه دارد و چیزی که اندازه دارد قابل نفی از ذات الهی هست پس توصیف به خود خدای متعال منحصر می شود که حقیقت وصف که عین ذات اوست را درک می کند پس منظور از صفت صفت محدودی است که خلق می پندارند نه مطلق صفت و توصیف
بیانات دیگر هم می تواند باشد
موفق در پناه حق

مخالف;2438 نوشت:
در خطبه اوّل نهج البلاغه از اميرالمؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: «وَ كَمالُ تَوْحيدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ; كمال توحيد خدا، اخلاص براى اوست و كمال اخلاص، نفى صفات از خداست». چگونه مى توان گفت كه كمال توحيد و يگانگى او، در گرو نفى صفات از اوست؟!!!

با سلام خدمت شما دوست عزيز وتشكر از سوال خوب ومفيد شما
متكلمين از ديرباز در مورد صفات خداوند مواضع مختلفي گرفته اند
اما نظر متكلمين اماميه بر اين بود كه خداوند داراي صفات است و صفات خدا عين ذات اوست و آيات و احاديث مختلف بر اين مدعا شهادت ميدهند
در واقع صفات خداوند در مصداق يك چيز و آن عين ذات اوست ولي در مفهوم با يكديگر تفاوت دارند
اما در مورد اين حديث و توضيح آن برخي ازعلما فرموده اند كه منظور نفي صفات به صورت غيريت است و اگر ما صفات خدا را عين ذات او ندانيم(مانند صفات مخلوقين)آنگاه براي ذات خداوند قرين قرار داده ايم و براي خدا اجزاء در نظر گرفته ايم ودر نتيجه خدا براي كمال خود به اين صفات نياز دارد(يعني به غير)و اين با توحيد نميسازد
بلكه كمال توحيد در اين است كه خدا واحد و أحد است و ذات خداوند به غير خود نياز ندارد و حضرت در ادامه به همين مطلب اشاره ميكنند و مي فرمايند:
لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه فمن وصفه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه ...

چه بحث خوبیه،خیلی سوال دارم
نقل قول:
اما نظر متكلمين اماميه بر اين بود كه خداوند داراي صفات است و صفات خدا عين ذات اوست و آيات و احاديث مختلف بر اين مدعا شهادت ميدهند

:Gig:
یعنی صفات خبری هم عین ذات خدا هستن؟؟؟؟
شاید منظور این حدیث همین باشه که مثلا صفات خبری جزو ذات نیست،باید نفیش کنیم
تازه این حدیث هم از امام علی هستش:
کمال توحید در این است که بدانیم صفات خدا عین ذات اوست

:Gig:

منتقد;108146 نوشت:
یعنی صفات خبری هم عین ذات خدا هستن؟؟؟؟ شاید منظور این حدیث همین باشه که مثلا صفات خبری جزو ذات نیست،باید نفیش کنیم تازه این حدیث هم از امام علی هستش: کمال توحید در این است که بدانیم صفات خدا عین ذات اوست


سلام علیکم جمیعا

برای انسانی که اولین مراتب کمال برای سنگین است شناخت رابطه ذات و صفات حضرت حق چه فایده ای دارد ؟

5 لایه توصیف شده تا سومین لایه یعنی صفات واحدیت مربوط به انسان است.

یعنی مسیر تعالی و کمال انسانی به مرتبت سوم ختم میشود و السلام.

هر موقع به خط سوم رسیدید دنبال ارتباط و ذات خدا بروید والا دانستنش چه دخلی به حالمان دارد ؟

یاحق

نقل قول:
هر موقع به خط سوم رسیدید دنبال ارتباط و ذات خدا بروید والا دانستنش چه دخلی به حالمان دارد ؟

این سوال برای من حکم یه مسئله اعتقادی رو داره،چون به نظرم نقض داشت
شما هم هروقت درک کردین جواب بدین

موضوع قفل شده است