علم اصول فقه و منطق

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علم اصول فقه و منطق

با سلام
با عرض معذرت چون تالار مناسبی برای بحث پیدا نکردم اگر سوال مربوط به این جااست که هیچ اگر نه مدیر محترم آنرا به محل مربوط انتقال دهد.@};-@};-@};-
سوال در مورد علم اصول فقه و اجتهاد و شبهات آن با رابطه منطق و فلسفه است.
توضیح اینکه همانطور که منطق ابزاری است برای صحیح اندیشیدن و به دست آوردن استدلال صحیح و استفاده از آن استدلال در فلسفه برای رسیدن به نتیجه و شناخت صحیح، علم اصول فقه هم چار چوب و قواعدی را برای استنباط صحیح احکام مهیا مسازد.
حال سوال این است که آیا همانطور که منطق از ابزارهای عقلی استفاده میکند تا استدلالی صحیح را به دست دهد آیا در علم اصول هم از این ابزار عقلی استفاده میشود یا از ابزار های غیر عقلی( منظور مساله ای است که از راه عقل بدیهی به دست نمی اید مثل ادله نقلی) ه استفاده میشود؟
به عنوان مثال وقتی در علم اصول میخواهیم ثابت کنیم امر در آیه (اقیموا الصلوه...) به وجوب اشاره دارد و هم چنین در حجیت ظاهر قرآن از چه ادله ای استفاده ای میکنیم. همان ادله ای که از جنس صرق عقلی در علم منطق اند یا چیز دیگر.
ممنون

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد طاها

با سلام به شما دوست گرامی

در اینکه در علم اصول فقه از ابزار عقل استفاده میشود شکی نیست اما گستره و کم و کیف استفاده از این ابزار در علم اصول فقه بستگی به نوع مسئله و مبنای فکری دانشمندان این علم دارد.

بطور کلی باید عرض کنیم نحوه استفاده از دلیل عقل در مباحث علم اصول فقه دو گونه است:

1. در خلال مسائل گوناگون این علم

کمتر مسئله ای در علم اصول فقه است که ردی از دلیل عقلی در آن نباشد.

مثلا:

در اینکه آیا صیغه امر در عبارت « اقیموا الصلوه » دلالت بر وجوب دارد یا استحباب؟ برخی از دانشمندان این علم معتقدند صیغه امر ظاهر در وجوب است و در استدلال بر این ظهور چند دیدگاه ارائه شده:

1. واضع لغت، صیغه امر را برای دلالت بر وجوب جعل و قرارداد کرده است

2. گرچه صیغه امر در اصل وضع لغوی برای وجوب جعل نشده اما ظهور عرفی در وجوب دارد

3. صیغه امر ظهور در وجوب دارد اما نه بخاطر وضع لغوی و نه بخاطر ظهور عرفی بلکه بخاطر یک دلیل عقلی زیرا از نظر عقل، اطاعت مولی واجب است به دلیل حق مولویتی که دارد و صیغه امر، انشائی است که خواست مولی را در بردارد و مادام که خود مولی با بیان قرینه ای از خواست خود دست برنداشته ما به حکم عقل باید بر مدار این امر عمل کنیم پس صیغه امر وقتی بدون قرینه مخالف بیاید دال بر وجوب و لزوم است. (أصول الفقه / محمدرضا مظفر / با تعليقه زارعى، ص: 81)

طبق دیدگاه اول و دوم بحث یک بحث ادبی است اما در دیدگاه سوم دامنه بحث به مباحث عقلی کشیده شده است و از ادله عقلی استفاده شده.

یا مثلا:

در ذیل مباحث حجیت ظهور الفاظ (مثلا ظاهر آیات قرآن) بر بنای عقلا تکیه شده و حجیت این بنای عقلا نیز به تایید شارع دانسته شده و در توضیح اینکه چگونه شارع، بنای عقلا را امضا کرده اینطور استدلال شده:

خدا حکیم است و چنانچه بنای عقلا در مسائلی از قبیل تمسک به ظهور عبارات، مورد امضای او نبود باید به نحوی بندگان را مطلع میکرد و چون ردی بر این بنای عقلا از او صادر نشده پس بنای عقلا مورد امضای شارع است.( أصول الفقه / محمدرضا مظفر / با تعليقه زارعى، ص: 49)

همانطور که مشاهده میکنید اینجا نیز از دلیل عقل استفاده شده است.

2. در بحث مستقلی به نام «ملازمات عقلیه»

در مباحث علم اصول فقه بحثی مطرح است تحت عنوان «ملازمات عقلیه» که همانطور از نامش پیداست عرصه استفاده از عقل و دلایل عقلی است که برای مطالعه بیشتر در این باره میتوانید به این آدرس مراجعه نمایید: أصول الفقه / محمدرضا مظفر / با تعليقه زارعى، ص: 215.

در پناه حق

طاها;830230 نوشت:
با سلام به شما دوست گرامی

در اینکه در علم اصول فقه از ابزار عقل استفاده میشود شکی نیست اما گستره و کم و کیف استفاده از این ابزار در علم اصول فقه بستگی به نوع مسئله و مبنای فکری دانشمندان این علم دارد.

بطور کلی باید عرض کنیم نحوه استفاده از دلیل عقل در مباحث علم اصول فقه دو گونه است:

1. در خلال مسائل گوناگون این علم

کمتر مسئله ای در علم اصول فقه است که ردی از دلیل عقلی در آن نباشد.

مثلا:

در اینکه آیا صیغه امر در عبارت « اقیموا الصلوه » دلالت بر وجوب دارد یا استحباب؟ برخی از دانشمندان این علم معتقدند صیغه امر ظاهر در وجوب است و در استدلال بر این ظهور چند دیدگاه ارائه شده:

1. واضع لغت، صیغه امر را برای دلالت بر وجوب جعل و قرارداد کرده است

2. گرچه صیغه امر در اصل وضع لغوی برای وجوب جعل نشده اما ظهور عرفی در وجوب دارد

3. صیغه امر ظهور در وجوب دارد اما نه بخاطر وضع لغوی و نه بخاطر ظهور عرفی بلکه بخاطر یک دلیل عقلی زیرا از نظر عقل، اطاعت مولی واجب است به دلیل حق مولویتی که دارد و صیغه امر، انشائی است که خواست مولی را در بردارد و مادام که خود مولی با بیان قرینه ای از خواست خود دست برنداشته ما به حکم عقل باید بر مدار این امر عمل کنیم پس صیغه امر وقتی بدون قرینه مخالف بیاید دال بر وجوب و لزوم است. (أصول الفقه / محمدرضا مظفر / با تعليقه زارعى، ص: 81)

طبق دیدگاه اول و دوم بحث یک بحث ادبی است اما در دیدگاه سوم دامنه بحث به مباحث عقلی کشیده شده است و از ادله عقلی استفاده شده.

یا مثلا:

در ذیل مباحث حجیت ظهور الفاظ (مثلا ظاهر آیات قرآن) بر بنای عقلا تکیه شده و حجیت این بنای عقلا نیز به تایید شارع دانسته شده و در توضیح اینکه چگونه شارع، بنای عقلا را امضا کرده اینطور استدلال شده:

خدا حکیم است و چنانچه بنای عقلا در مسائلی از قبیل تمسک به ظهور عبارات، مورد امضای او نبود باید به نحوی بندگان را مطلع میکرد و چون ردی بر این بنای عقلا از او صادر نشده پس بنای عقلا مورد امضای شارع است.( أصول الفقه / محمدرضا مظفر / با تعليقه زارعى، ص: 49)

همانطور که مشاهده میکنید اینجا نیز از دلیل عقل استفاده شده است.

2. در بحث مستقلی به نام «ملازمات عقلیه»

در مباحث علم اصول فقه بحثی مطرح است تحت عنوان «ملازمات عقلیه» که همانطور از نامش پیداست عرصه استفاده از عقل و دلایل عقلی است که برای مطالعه بیشتر در این باره میتوانید به این آدرس مراجعه نمایید: أصول الفقه / محمدرضا مظفر / با تعليقه زارعى، ص: 215.

در پناه حق


با تشکر این سوال را به عنوان مقدمه پرسیدم تا به این سوال پاسخ دهید که :
با توجه به اینکه ماده خام علم فلسفه استفاده از مفاهیم عقلی است ، آیا باید گفت که وقتی در اجتهاد از عقل استفاده میشود ( در علم اصول) یعنی از فلسفه استفاده میکنند یا باید گفت از مفاهیم عقلی استفاده میشود?

esi72;830569 نوشت:
آیا باید گفت که وقتی در اجتهاد از عقل استفاده میشود ( در علم اصول) یعنی از فلسفه استفاده میکنند یا باید گفت از مفاهیم عقلی استفاده میشود?

با سلام به شما دوست گرامی

هر دو تعبیر صحیح است زیرا دانشمند علم اصول بسته به موضوع مورد بحث گاه (علاوه بر مفاهیم عقلی) از مسائل فلسفی نیز بهره برده است؛ مثلا در مورد مسئله «صحیح و اعم» که از جمله مسائل علم اصول است به «قاعده الواحد» که مسئله ای فلسفی است استناد شده است. (دروس في مسائل علم الأصول، ج‏1، ص: 108)

در پناه حق

طاها;830984 نوشت:

با سلام به شما دوست گرامی

هر دو تعبیر صحیح است زیرا دانشمند علم اصول بسته به موضوع مورد بحث گاه (علاوه بر مفاهیم عقلی) از مسائل فلسفی نیز بهره برده است؛ مثلا در مورد مسئله «صحیح و اعم» که از جمله مسائل علم اصول است به «قاعده الواحد» که مسئله ای فلسفی است استناد شده است. (دروس في مسائل علم الأصول، ج‏1، ص: 108)

در پناه حق


قبول دارید بهتر است بگوییم که مجتهد صرفا فقط از مفاههیم عقلی استفاده میکند و اگر آنچه از آن مفاهیم عقلی بهره برد مربوط به فلسفه باشد میگوییم از فلسفه استفاده کرده؟ چون در علم اصول ما هیچ وقت فلسفه نداشته ایم بلکه فقط از عقل استفاده شده است.
اگر این چنین نیست و خود فلسفه هم مطرح است میتوان گفت که مجتهدی که فیلسوف باشد اعلم از بقیه است؟ البته این هم بستگی به نظر شما در این باره دارد که از اول تا آخر فرآیند اجتهاد چه میزان از مفاهیم فلسفه استفاده میشود تا آنکه بگگوییم فیلسوف بودن باعث اعلمیت میشود یا نه؟
ممنون

esi72;831362 نوشت:
چون در علم اصول ما هیچ وقت فلسفه نداشته ایم بلکه فقط از عقل استفاده شده است.

با سلام به شما دوست گرامی

نمیدانم از کجا به این نتیجه رسیده اید که: در علم اصول ما هیچ وقت فلسفه نداشته ایم؛

به هر حال مطالعه این آدرسها مفید است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=49833

http://marifat.nashriyat.ir/node/717

http://www.hawzah.net/fa/magazine/view/4518/7322/91241

در پناه حق

طاها;831585 نوشت:

با سلام به شما دوست گرامی

نمیدانم از کجا به این نتیجه رسیده اید که: در علم اصول ما هیچ وقت فلسفه نداشته ایم؛

به هر حال مطالعه این آدرسها مفید است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=49833

http://marifat.nashriyat.ir/node/717

http://www.hawzah.net/fa/magazine/view/4518/7322/91241

در پناه حق


با تشکر و ممنون از پیگیری های شما
ولی ما دست آخر نفهمیدیم جواب سر راست چی شد!!

در مورد مطلبی که نقل قول هم کردید جواب مشخص است چون ما مجتهدینی داریم و داشتیم که منکر تاثیر فلسفه در فقه و اجتهاد بودند حال چطور ممکن است در اصول ما فلسفه داشته باشیم عجیب است مگر آنکه همان سخن ما را پذیرا باشید که :
مجتهد در اصول صرفا از مفاههیم عقلی استفاده میکند و اگر آنچه از آن مفاهیم عقلی بهره برد مربوط به فلسفه باشد میگوییم از فلسفه استفاده کرده.
خداحافظ

esi72;831737 نوشت:
مجتهد در اصول صرفا از مفاههیم عقلی استفاده میکند و اگر آنچه از آن مفاهیم عقلی بهره برد مربوط به فلسفه باشد میگوییم از فلسفه استفاده کرده.

با سلام به شما دوست گرامی

پاسخ روشن است:

دانشمندان علم اصول به تناسب، هم از مفاهیم عقلی بهره برده اند و هم بطور خاص از دستاوردهای فلسفه (مسائل فلسفی نه صرفا مفاهیم عقلی) استفاده کرده اند. در این زمینه هم از منابع اصولی شاهد آورده شد و هم منابعی معرفی گردید که درباره اصل تاثیر مسائل فلسفی (نه صرفا مفاهیم عقلی) در علم اصول فقه و نیز تاریخچه این تاثیرگذاری به تفصیل سخن گفته اند.

ضمنا مطلبی که از شما نقل قول کردیم این بود: در علم اصول ما هیچ وقت فلسفه نداشته ایم؛ تعجب ما از عبارت «هیچ وقت» بود در حالیکه با خواندن مطالب قبل و منابعی که معرفی شد به دست خواهید آورد که این کلیت نادرست است.

لطفا با دقت و حوصله بیشتری مطالب را بخوانید.

در پناه حق

موضوع قفل شده است