منظور از اصحاب سبت چه کسانی هستند؟
تبهای اولیه
سبت در لغت به معنای تعطیل عمل است برای استراحت. این که قرآن در سوره نبأ آیه 10 میفرماید: (خواب را ما راحتی شما قرار دادیم) به همین موضوع اشاره دارد روز شنبه را از این جهت یوم السبت گویند: که آنها کسب و کار خود را برای استراحت در این روز تعطیل میکردند. اصحاب سبت، جمعی از بنی اسرائیل بودند که در ساحل یکی از دریاها - ظاهراً دریای احمر بوده - در بندری به نام ایله (که امروز به بندر ایلات معروف است) زندگی میکردند و از طرف خداوند به عنوان امتحان، دستوری به آنها داده شد که صید ماهی را در روز شنبه تعطیل کنند، اما ایشان با آن دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات دردناکی شدند و همه به صورت میمون در آمدند. قرآن میفرماید: "هنگامی که در برابر فرمانی که به آنها داده شده بود سرکشی نمودند به آنها گفتیم به شکل میمون در آیید و طرد شوید.).(1)البته این جمعیت هنگامی که در برابر آزمایش بزرگ الهی که آمیخته با زندگی آنان بود قرار گرفتند به سه گروه تقسیم شدند، شرح تفصیلی ماجرا را میتوانید در کتب معتبر از جمله تفسیر وزین المیزان، ج 8، از ص 431 و تفسیر نمونه، ج 6، از ص 418 استفاده نمایید.پی نوشتها: 1. اعراف، آیه 166، "فلما عنواعن ما نهوا عنه فلنا لهم کونوا قرده خاسئین".
اصحاب سبت
در زمان بني اسرائيل جمعيت انبوهي در ساحل خوش آب و هواي بسيار زيبا و سرسبز درياي احمر در سرزمين فلسطين در بندري بنام ايلد كه امروزه ايلات مينامند زندگي ميكردند. و شغل آنها ماهيگيري بود.
روزي خبر بسيار عجيبي زبان به زبان ميگشت همه متحير شده بودند از همديگر سوال ميكردند اين چه دستوري است كه خداوند فرموده و اين چه امتحاني است كه خداوند بوسيلة آن ما را آزموده است؟ خبري كه ماهيت انسانها را مشخص ميكرد و باطن پليد گنهكاران و مخالفان را آشكار ميساخت.
آري خداوند آنها را امتحان و آزمايش كرد كه در روز شنبه دست از كار و كسب و ماهيگيري بردارند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند.
به خاطر همين تعطيلي , ماهيان در آن روز از دست صيادان احساس امنيت ميكردند و روي آب ظاهر ميشدند. اما در روزهاي ديگر كه صيادان در تعقيب آنان بودند به اعماق آب فرو ميرفتند.
مردم در مقابل امتحان الهي چند دسته شدند.
1. گروهي ناسپاسي كردند و با دستور الهي مخالفت كردند و روز شنبه را علناً ماهيگيري كردند و ماهيان بسيار زياد صيد ميكردند و در عيش و نوش و خوشگذراني بسر ميبردند. و مومناني را كه از عبادتگاه بر ميگشتند مسخره ميكردند و ميگفتند چه چيزي از عبادت عايدتان شده، ببينيد چقدر ماهی گرفته ايم.
2. گروهي هم با حيله و حقه بازي دست به كلاه شرعي زدند و در كنار دريا حوضچه هايي ساختند و راه آن را به دريا گشودند و روزهاي شنبه راه حوضچهها را باز ميكردند و ماهيان فراواني همراه آب وارد آن ميشدند و هنگام غروب كه ماهيان ميخواستند به دريا برگردند راه را ميبستند و روز يكشنبه شروع به گرفتن ماهيان كردند. و بعضي هم تور و قلاب ماهيگيري را روز شنبه داخل آب ميانداختند و روز يكشنبه آنرا بيرون ميآوردند.و كار خود را توجيه ميكردند و ميگفتند: ما كه روز شنبه ماهيگيري نكرديم بلكه روز يكشنبه ماهي گرفتيم. اينگروه سعي داشتند دو جبهه موافق و مخالف را داشته باشند. مانند افرادي كه در جامعه رباخواري ميكنند و عمل خود را توجيه ميكنند.
3. گروهي هم ساكت ماندند و بي توجه و در مقابل مخالفت دستورات الهي سكوت كردند.
4. افراد بسيار كمي امر به معروف و نهي از منكر كردند وقتي ديدند اندرزشان فايده اي ندارد.شب هنگام شهر را ترك كردند و به بيابان پناه بردند. اتفاقا همان شب كيفر الهي آمد و دامان مخالفان و بي توجهان را گرفت و تبديل به ميمون شدند و این آيات در مورد آنها نازل شده است .
«واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ» (اعراف/ 163)
از آنها دربارة شهري كه در ساحل دريا بود بپرس!؟ زماني كه آنها در روزهاي شنبه تجاوز ميكردند. همان هنگام كه ماهيان روز شنبه آشكار ميشدند. اما در غير روز شنبه به سراغ آنها نميآمدند. اين چنين آنها را به چيزي آزمايش كرديم كه نافرماني ميكردند.
«قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ (مائده/ 60.)
بگو آیا شما را به بدتر از (صاحبان ) این کیفر در پیشگاه خدا ، خبر دهم ؟ همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده و آنان که طاغوت را پرستش کرده اند اینانند که از نظر منزلت ، بدتر ، و از راه راست گمراه ترند .
[=Century Gothic]با سلام
اين واژه بهصورت صريح تنها يك بار در آيه 47 نساء/4 بهكار رفته است;
ولى در آيات 65ـ66 بقره/2; 154 نساء/4; 78 مائده/5; 163 اعراف/7 و 124 نحل/16 داستان اين قوم و سرانجام آنان بيان گرديده است.
واژه «سَبْت» كه در زبان عبرى «شبات» خوانده مىشود به معناى استراحت كردن، پايان كار، مرگ و يكى از روزهاى هفته، مىآيد.1
وجه نامگذارى اين روز به «سبت» در نزد يهود، پايان يافتن خلقت آسمان*ها و زمين و موجودات ديگر در آن زمان يا تعطيلى كار در آن روز و استراحت يهود و پرداختن به عبادت خداوند است.2
«اصحاب سبت»ازقومبنىاسرائيل بودند: «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ...» (مائده/5،78) و در شهرى ساحلى بهنام «اَيله»3 ميان «مصر» و «مدين» يا «مدين» يا «طبريه» يا «مقنا» (كه بين «مدين» و «عينونا» قرار داشته) زندگى مىكردهاند.4 اين قوم در عصر پيامبرى حضرت داود(عليه السلام)بوده5 و شمار آنان را 000/70 يا 000/12 نفر گفتهاند.6
گروهى از مورخان و مفسران نيز آنها را بخشى از قوم ثمود پنداشتهاند كه بر اثر همجوارى با بنىاسرائيل به ديانت يهود گرويدهاند.7
خداوند يهود* را به امساك
از پذيرفتن روزى جز شنبه سرباز زده، فرمان خداوند را ناديده گرفتند، از اينرو خداوند نيز كار را بر آنها سخت گرفت و كار كردن در آن روز از جمله صيد* ماهى كه با توجه به ساحلى بودن محل سكونتشان از كارهاى رايج و مهم آن قوم بود، بر آنها حرام گشت10: «اِنَّما جُعِلَ السَّبتُ عَلَى الَّذينَ اختَلَفوا فيهِ...» (نحل/16،124) يهوديان تا مدتى بر اين فرمان پايبند بوده، در روزهاى شنبه با تعطيل كردن كار به عبادت و استراحت مىپرداختند; ولى ماهيان چون روزهاى شنبه خود را در امان مىديدند بهصورت انبوه در كنارههاى دريا و روى آب نمايان مىشدند، بهگونهاى كه سطح آب ديده نمىشد: «...تَأتيهِم حيتانُهُم يَومَ سَبتِهِم شُرَّعـًا...» (اعراف/7،163); ولى در روزهاى ديگر به زير آب رفته و جز شمار اندكى بر روى آب نمىآمدند: «...و يَومَ لايَسبِتونَ لاتَأتيهِم...» (اعراف/7،163)
آنان مدتى اين وضع را تحملكرده، مانند گذشتگان و پدرانشان از صيد ماهى در روز شنبه پرهيز مىكردند; ولى پس از آن نتوانستند بر تمايلات نفسانى خود چيره شوند و چون از يك سو نمىخواستند از فرمان الهى سرپيچى كرده، گرفتار كيفر شوند و از سوى ديگر حاضر نبودند از خيل ماهيان روز شنبه بى بهره باشند به حيلهاى دست زدند كه ظاهر آن فرمانبرى و باطنش نافرمانى بود.
آنان در كنار دريا حوضچههايى حفر كرده و از طرف دريا جويهايى را به اين حوضچهها كشيدند.
روز شنبه هنگامى كه آب دريا بالا مىآمد به وسيله اين جويها ماهيان زيادى به سوى حوضچهها هدايت مىشدند و هنگامى كه آب دريا پايين مىآمد در آن حوضچهها گرفتار مىشدند و در روز يك شنبه آنها را صيد مىكردند.11
[=Century Gothic]برخى نيز گفتهاند: آنها در شب شنبه تورهاى ماهيگيرى را مىگستراندند و چون روز شنبه ماهيان زيادى در تورها جمع مىشد روز يك شنبه تورها را جمعآورى مىكردند و از اين راه اموال فراوانى بهدست مىآوردند.12
[=Century Gothic] در آغاز، اين كار با ترس و پنهانى صورت مىگرفت; ولى به تدريج در ميان آنان گسترش يافت و صورتى آشكار به خود گرفت; اما در برابر اين گروه كه با حيله به صيد ماهى مىپرداختند دو گروه ديگر وجود داشتند: گروهى كه نه به صيد ماهى مىپرداختند و نه صيادان را از اين كار نهى مىكردند و موعظه آنها را بىفايده دانسته، مىگفتند: آنان را به حال خود واگذاريد تا نابود، يا به عذاب الهى گرفتار شوند: «...لِمَ تَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَديدًا...» (اعراف/7،164)
گروه ديگر كسانى بودند كه به فرمانهاى پيامبرشان پايبند بوده و به اميد اينكه گناهكاران به سخنانشان گوش فرا داده از اين عمل دست بكشند به هدايت گمراهان پرداخته و آنان را از اين كار باز مىداشتند.
اين گروه كه به گفته برخى حدود 10 نفر(13) بودند هنگامى كه ديدند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد از آنان جدا شدند.14
به تصريح قرآن، گروهى كه در برابر اين منكر ساكت نشده و نهى* از منكر نمودند، نجات يافته، گرفتار عذاب نشدند: «...اَنجَينا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السّوءِ...» (اعراف/7،165);
اما درباره گروه دوم كه نهى از منكر را ترك كردند برخى از مفسران گفتهاند كه آنها نيز نجات يافتند، زيرا آيه «...واَخَذنَا الَّذينَ ظَـلَموا بِعَذاب بَـيس بِماكانوا يَفسُقون» (اعراف/7،165) آنان را دربرنمىگيرد، چون آنها مىدانستند سخنانشان در گناهكاران اثرى ندارد.15
برخى ديگر مىگويند: آنان دچار عذاب شده، بهصورت مورچه مسخ شدند16:Sham:
[=Century Gothic]و آيه «...واَخَذنَا الَّذينَ ظَـلَموا بِعَذاب بَـيس...» (اعراف/7،165) شامل آنها نيز مىشود، زيرا خداوند فقط نهى كنندگان از منكر را از نجاتيافتگان خوانده است: «فَلَمّا نَسوا ماذُكِّروا بِهِ اَنجَينا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السّوءِ...». (اعراف/7،165)
گروهى از مفسران نيز درباره آنان سكوت كرده، سرانجام آنان را نامعلوم دانستهاند.17
[=Century Gothic] امّا گروهى كه ماهى صيد مىكردند بهصورت ميمون مسخ* شدند: «فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خـسِـين» (اعراف/7،166) آيه65 بقره/2
نيز تجاوزكارى اصحاب سبت و مسخ شدن آنان به ميمون را گزارش مىكند: «ولَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خـسِـين» و طبق برخى روايات و گفته مفسران و مورخان بعد از سه(18) يا 7 (19) روز باد و باران شديدى همه آنان را به درون دريا ريخت و هيچ فردى از آنان بر روى خشكى نماند20; همچنين بنابر نظر بيشتر مفسران از آيه «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون» (مائده/5،78)
برمىآيد كه قومى كه بر اثر نافرمانى از دستور خدا مورد لعن* حضرت داود قرار گرفتند همان اهل «اَيله»* بودند و به سبب بىاعتنايى به حرمت صيد ماهى در روز شنبه حضرت داود آنان را نفرين كرد و گفت: «خدايا آنها را لباس لعنت و عذاب بپوشان» و خداوند آنها را بهصورت ميمون مسخ كرد.21
از ديگر آياتى كه مفسران آن را درباره گناه اصحاب سبت دانستهاند آيه «قُل هَل اُنَبِّئُكُم بِشَرّ مِن ذلِكَ مَثوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَعَنَهُ اللّهُ و غَضِبَ عَلَيهِ و جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ و الخَنازيرَ و عَبَدَ الطّـغوتَ اُولـئِكَ شَرٌّ مَكانـًا و اَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبيل» (مائده/5،60) است كه ضمير«مِنهُم» در آن به اصحاب سبت باز مىگردد.
بر اثر گناهى كه مرتكب شده بودند خداوند جوانان آنها را به ميمون و پيرانشان را به خوك* مسخ كرد.22:Sham:
برخى ديگر نيز گفتهاند: كسانىكه به ميمون مسخ شدند اصحاب سبت و كسانى كه به خوك مسخ شدند كافرانى بودند كه پس از معجزه حضرت عيسى(عليه السلام) و نزول مائده آسمانى همچنان بر كفر خود اصرار ورزيدند.23
شايان ذكر است كه «قرده» در قرآن فقط در سه آيه پيشگفته آمده و همه موارد مربوط به داستان اصحاب سبت است.
مفسران درباره كيفيت مسخ اختلاف نظر دارند; بيشتر آنان در ذيل يكى از آياتى كه درباره اصحاب سبت آمده تصريح دارند كه مسخ آنها جسمانى بوده و آنا24ن بهصورت ميمون و خوك درآمدند، بهگونهاى كه مردم نيز آنان را با اين هيئت مشاهده كردند.25 حتى برخى از مفسران گفتهاند: مردان آنها بهصورت ميمونهاى نرينه و زنانشان به ميمونهاى مادينه مسخ شدند.26
صدرالمتألهين نيز با بيان استدلالى، بر اين باور است كه مسخ اين قوم مىتواند جسمانى باشد و دليلى بر استحاله آن نيست.27:Sham:
[=Century Gothic] در برابر قول اول، گروهى با استناد به اينكه مسخ جسمانى مستلزم بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه است گفتهاند: مسخ نمىتواند جسمانى باشد، بلكه قلوبشان مسخ شد.28ه طباطبايى ضمن پذيرش استحاله بازگشت موجود بالفعل به موجود بالقوه، مسخ را از مصاديق آن ندانسته و قول اول رامىپذيرد.29
بيان داستان اصحاب سبت درسى براى همگان است، گرچه تنها پرهيزكاران از اين درس بهره مىبرند: «...* فَجَعَلنـها نَكـلاً لِما بَينَ يَدَيها و ما خَلفَها و مَوعِظَةً لِلمُتَّقين». (بقره/2،66)
مفسران گفتهاند: اين آيه خطاب به يهوديان زمان رسولاكرم(صلى الله عليه وآله)است و مراد از ذكر اين داستان مىتواند دو چيز باشد: :Sham:
1.اظهار معجزه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، زيرا آن حضرت به رغم نخواندن كتاب و نوشتهاى، از داستانهاى گذشتگان خبر داد.30
[=Century Gothic] 2. اندرز و هشدارى است به يهوديان زمانِ حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) كه ممكن است شما هم بر اثر تمرد از فرمانهاى خدا گرفتار چنين عذابى شويد. برخى نيز آن را براى اندرز و پند اقوام ديگر دانستهاند.31
[=Century Gothic]هى از مفسران نيز منظور از متقين در آيه «...و مَوعِظَةً لِلمُتَّقين» (بقره/2،66) را امت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)دانستهاند32; همچنين از آيه «و لَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا...» (بقره/2،65) برمىآيد كه داستان اين قوم در كتب مقدس پيشين نيز بيان شده است، زيرا مخاطب «عَلِمتُم» يهوديان هستند.
در آيه «يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلى اَدبارِها اَو نَلعَنَهُم كَما لَعَنّا اَصحـبَ السَّبتِ...» (نساء/4،47) نيز اهلكتاب را از دچار شدن به عذاب اصحاب سبت برحذر داشته و آنها را نيز به اينگونه عذابها تهديد مىكند.
از اين آيه نيز چنين برمىآيد كه اهل كتاب نيز از گناه و عذاب اين قوم آگاهى داشتهاند كه خداوند به آنها يادآورى مىكند.
درس ديگرِ اين داستان اهميت «نهى از منكر» و سكوت نكردن در برابر پليديهاست، زيرا كسانى كه در برابر گناه صيادان سكوت نكردند از عذاب نجات يافتند: «...اَنجَينا الَّذينَ يَنهَونَ عَنِ السّوءِ...» (اعراف/7،165) و نيز برخى مفسران از اين داستان استفاده كردهاند كه اميد نداشتن به تأثير نهى ازمنكر مجوّز ترك اين واجبنمىشود33، زيرا نهى كنندگان از منكر، در پاسخ كسانى كه اين عمل را بىفايده مىدانستند و مىگفتند: «...لِمَتَعِظونَ قَومـًا اَللّهُ مُهلِكُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذابـًا شَديدًا...» (اعراف/7،164) گفتند: نهى از منكر ما براى اين است كه در برابر خدا عذرى داشته باشيم يا اينكه شايد هم نهى ما اثركرده، آنها از اين عمل دست بكشند34 «...قالوا مَعذِرَةً اِلى رَبِّكُم و لَعَلَّهُم يَتَّقون» (اعراف/7،164)
1-لسانالعرب، ج6، ص141; الصحاح، ج1، ص250; اساس البلاغه، ص200، «سبت».
2. كتاب مقدس، پيدايش 2: 2ـ4; التحقيق، ج5، ص16، «سبت»; التبيان، ج1، ص290.
3. كشفالاسرار، ج1، ص223; مجمعالبيان، ج4، ص756; تفسير سمرقندى، ج1، ص126.
4. مجمعالبيان، ج4، ص756; بحارالانوار، ج14، ص60;الميزان، ج8، ص302.
5سير بيضاوى، ج1، ص109.
6. كشف الاسرار، ج1، ص222; مجمع البيان، ج4، ص756.
7. الميزان، ج8، ص302.
.8الثقلين، ج1، ص87.
9. كتاب مقدس، خروج31: 12ـ18; تثنيه5: 12ـ16.
10. تفسير ابنكثير، ج1، ص110; تفسير بيضاوى، ج1، ص109; الميزان، ج11، ص370.
11. مجمعالبيان، ج4، ص756; تفسير قرطبى، ج7، ص94; نورالثقلين، ج1، ص86.
12. مجمعالبيان، ج4، ص756; تفسير ابنكثير، ج1، ص109; نمونه، ج6، ص423.
13. بحارالانوار، ج14، ص56.
14. تفسير بيضاوى، ج2، ص121; فى ظلالالقرآن، ج3، ص1385; روضالجنان، ج1، ص323.
15. الكشاف، ج2، ص171; مجمعالبيان، ج4، ص758; الدرالمنثور، ج3، ص588.
16. كنزالدقائق، ج5، ص223; بحارالانوار، ج14، ص54; سعدالسعود، ص220.
17معالبيان، ج4، ص756; تفسير بغوى، ج2، ص175.
18. التبيان، ج1، ص290; روضالجنان، ج1، ص324; تفسيرصدرالمتألهين ج3، ص468.
19. مجمعالبيان، ج4، ص759; البحرالمحيط، ج1، ص398.
20. مجمعالبيان، ج1، ص264.
21. همان، ج3، ص357; الميزان، ج6، ص82.
22. مجمعالبيان، ج3، ص333; تفسير ابنكثير، ج1، ص109.
23. كشفالاسرار، ج3، ص165; مجمعالبيان، ج3، ص333.
24. مجمعالبيان، ج4، ص759; تفسير صدرالمتالهين، ج3، ص472.
25. مجمعالبيان، ج4، ص759; سعد السعود، ص219.
26. الدرالمنثور، ج3، ص588.
27. تفسير صدرالمتالهين، ج3، ص472.
28. جامعالبيان، مج1، ج1، ص472; البحر المحيط، ج1، ص397.
29. الميزان، ج1، ص206.
30. التفسير الكبير، ج3، ص110.
31. مجمعالبيان، ج1، ص265.
32. تفسير ابنكثير، ج1، ص111; البحرالمحيط، ج1، ص399; الدرالمنثور، ج1، ص185.
33. جامع البيان، مج6، ج9، ص124ـ125; التبيان، ج5، ص13.
34. جامعالبيان، مج6، ج9، ص124ـ131; تفسيرقرطبى، ج7، ص195.