مبارزات انقلاب اسلامی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
مبارزات انقلاب اسلامی

[h=1][/h] [h=3]روایت زاکانی از رزمنده‌ای که زمان شهادتش را تعیین کرد[/h]


[/HR]
علیرضا زاکانی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در مراسم گرامیداشت شهادت‌طلبی حضرت علی(ع) در نخستین شب از ربیع‌الاول که در شهرک واوان برگزار شد، ابتدا با طرح این سۆال که ما تا کجا پای این انقلاب خواهیم ایستاد؟ اظهار داشت: افراد نگاه متفاوتی به انقلاب دارند، عده‌ای خود را مهمان انقلاب و طلبکار انقلاب می‌دانند و عده‌ای هم خود را صاحب‌خانه و بدهکار انقلاب قلمداد می‌کنند.


[/HR]
[h=2]
انقلاب زندگی مجاهدانه و شهادت‌طلبانه می‌خواهد[/h] وی بیان داشت: جامعه‌ای که ما امروز در آن به سر می‌بریم، با آن جامعه ایده‌آل که شعارهایش را با آرمان‌های انقلاب مطرح کردیم، فاصله بسیاری دارد؛ لذا نیاز به مجاهدت مستمر داریم، انقلاب با مجاهدت مستمر حفظ می‌شود، زندگی مجاهدانه و شهادت‌طلبانه می‌خواهد.
نماینده مردم تهران گفت: بعضی‌ها دنبال یک بهانه هستند که بگویند ما تکلیف‌مان را نسبت به انقلاب انجام دادیم و از این به بعد تکلیفی برای انقلاب نداریم، بعضی‌ها نیز همه دارایی خود را می‌دهند و در آخر هم شرمسار هستند و می‌گویند ما برای انقلاب کاری نکردیم و آن چیزهایی که دادیم برای ما نبود، امانت خدا بود که دادیم، همچون خیلی از خانواده‌های شهدا و جانبازانی که در طول جنگ بارها مجروح شدند، دست‌شان را دادند، پایشان را دادند، بخشی از بدن‌شان رفت اما باز هم به جبهه رفتند و نمی‌گفتند تا همین مقدار که دادیم بس است.
[h=2]شهیدی که زمان شهادتش را تعیین کرد[/h] زاکانی یادآور شد: شهید «علی فیلسوف‌زاده» که در گردان سلمان لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) مجاهدت می‌کرد، در جبهه غرب وقتی می‌خواست یگان عمل‌کننده‌ای را نسبت به ارتفاعی که به همراه بنده و جانباز سرافراز «سیدمجید فتاحی» شناسایی کرده بودیم توجیه کند، پای راستش روی مین گوجه‌ای رفت و از قسمت مچ کاملاً کنده شد و بعد از انتقال به تهران، پس از 14 روز تحمل رنج و سختی آن را قطع کردند؛ مرحله اول عملیات «کربلای 5» که شروع شد، او با عصا و پای چوبی به منزل ما آمد و گفت: «می‌خواهم همراه شما به جبهه بیایم»، این در حالی بود که پایش را دو ماه قبل قطع کردند و هنوز پایش ورم داشت؛ به علی گفتم یادت نیست در بیمارستان چطور فریاد می‌کشیدی! خودم شاهد بودم که چه دردی را تحمل می‌کردی! تازه دو ماه است که پایت را از دست دادی، او گفت به هر حال نمی‌توانم گشت شناسایی بروم، اما در اتاق وضعیت می‌نشینم و کالک می‌کشم که با به وجود آمدن مشکلاتی در میان راه به تهران بازگشت.
مرحله دوم عملیات «کربلای 5» شروع شد، روز سوم در کانال در به در دنبال نیرو می‌گشتیم، اوضاع خیلی آشفته شده بود؛ یکباره متوجه کسی شدم که لنگ‌لنگان به سمت ما می‌آید؛ نزدیکتر که رسید دیدم علی فیلسوف‌زاده است! چهار ماه بعد از قطع شدن پای علی، گفتم: «اینجا چه می‌کنی؟» بدون معطلی پاسخ داد: «پای مصنوعی گذاشتم».
در عملیات «کربلای 8» هم وقتی در مسیر مجروح شده و افتادم، مجدداً علی را لنگان‌لنگان دیدم! این‌بار به زمین خورده و پایش پیچیده بود؛ هیچ وقت دنبال بهانه نبود که بگوید فلان بلا بر سر من آمد و حالا دیگر انقلاب به من بدهکار است، بلکه تا جایی که می‌توانست، سعی می‌کرد در مسیر انقلاب قرار گیرد.

روز چهارم که به منطقه رفته بودیم، در پشت ارتفاع بیزل مستقر شدیم، قبل از ظهر علی آقا را دیدم که در پایین وضو گرفته بود و در حال بالا آمدن از تپه بود؛ تقریباً پنج دقیقه بعد از آن صدای دو هواپیما را شنیدم که بر روی چادرهای ما شیرجه رفته و بمب‌های خوشه‌ای بر سر بچه‌های ما ریختند. علی فیلسوف‌‌زاده را با شکم باز شده و صورتی زخمی در پایین شیار دیدم که این‌بار پای راستش از قسمت ران قطع شده است، سریعاً به بیمارستان انتقال دادیم و دکتر پس از کمی تلاش گفت: «از دست ما کاری ساخته نیست» و علی بعد از نیم ساعت شهید شد

شش ماه قبل از عملیات «والفجر 10» در بهشت زهرا(س) پای یک قبر خالی نشسته‌ بودیم، علی آقا به من گفت: «این قبر یا جای من است و یا جای تو؛ شش ماه دیگر یا من و یا تو را در این قبر می‌خوابانند»؛ روزهای عملیات «والفجر 10» نزدیک شد؛ به همراه علی به جبهه رفتیم، در مسیر رفت به من گفت: «این بار آخرین باری است که من به جبهه می‌روم» او مرا متوجه چندین نشانه می‌کرد و دائماً از خوابی صحبت می‌کرد که در آن، شهادت در راه خدا به علی وعده داده می‌شد.
روز چهارم که به منطقه رفته بودیم، در پشت ارتفاع بیزل مستقر شدیم، قبل از ظهر علی آقا را دیدم که در پایین وضو گرفته بود و در حال بالا آمدن از تپه بود؛ تقریباً پنج دقیقه بعد از آن صدای دو هواپیما را شنیدم که بر روی چادرهای ما شیرجه رفته و بمب‌های خوشه‌ای بر سر بچه‌های ما ریختند. علی فیلسوف‌‌زاده را با شکم باز شده و صورتی زخمی در پایین شیار دیدم که این‌بار پای راستش از قسمت ران قطع شده است، سریعاً به بیمارستان انتقال دادیم و دکتر پس از کمی تلاش گفت: «از دست ما کاری ساخته نیست» و علی بعد از نیم ساعت شهید شد.
[h=2]رفتن به شناسایی با کارکشته اطلاعات عملیات[/h] زاکانی با اشاره به خاطره‌ای از شهید «امیر عرب» گفت: شهید عرب کارکشته اطلاعات عملیات بود؛ خیلی دوست داشتم یک‌بار همراه او به شناسایی بروم؛ بعد از عملیات «والفجر 8»، وقتی قرار شد بنده به همراه وی به شناسایی منطقه‌ای در «نوسود» بپردازم، از این اتفاق خیلی خوشحال شدم، زیرا می‌توانستم از تجربیاتش استفاده کنم..
شناسایی را که شروع کردیم به تیرگی شب خوردیم و مجبور بودیم صبح در سپیده دم برگردیم؛ منطقه خیلی حساس بود، زیرا اطراف‌مان روستاهایی بود که دموکرات‌ها در آن به‌سر می‌بردند؛ در مسیر برگشت چندین و چند بار شاهد این بودم که امیر به سختی مسیر را ادامه می‌دهد و گاهی چند قدم برمی‌دارد و دوباره می‌نشیند! از روی حس کنجکاوی که از تجربیات‌اش استفاده کنم به امیر گفتم: «چرا این قدر می‌‌نشینی؟» امیر گفت: «چیزی نیست کمی پایم درد می‌کند!» پیش خود گفتم: «امیر عربی که آن قدر تعریفش می‌کنند این است!»؛ بعدها فهمیدم تقریباً سه هفته قبل از شناسایی مشترک من و امیر، در عملیات «والفجر 8»، امیر در جاده فاو محاصره شده و وقتی تلاش می‌کند با موتور سیکلت از محاصره فرار کند، یک تیر به کتف و یک تیر به پایش اصابت می‌کند؛ هنگامی که به عقب باز می‌گردد تا مرخصی بگیرد و استراحت کند، در همان‌جا از او می‌خواهند که برای شناسایی به منطقه «نوسود» برود و امیر بدون اینکه از جراحت کتف و پایش حرفی بزند، درخواست آنها را رد نکرده و می‌پذیرد و با همان حال بدون اینکه به من هم حرفی بزند، همراه با بنده به شناسایی پرداخته است.
آن هم چه شناسایی‌هایی؟! سپاه پاوه یک سال و نیم تلاش کرده بود و فقط توانسته بود یکبار شمشه را پایین رفته و بالا بیاید، اما او 5 راهکار در خط عراق و یک راهکار هم تا پشت خط عراق زد.
[h=2]باید برای انقلاب استقامت کرد[/h] دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی اظهار داشت: امروز اگر کسی می‌خواهد کاری برای انقلاب انجام دهد باید مصداق آیه «اِنَّ الذَّینَ قَالُوا رَبُنَّا اللّه ثُمَّ اسْتَقامُوا...» همان‌طور استقامت بورزد؛ یعنی هم باید درست صحبت کند، هم مسیر را درست انتخاب کند و هم در این مسیر پایداری و استقامت داشته باشد تا بماند؛ در این صورت به قطع یقین خداوند لطف خود را شامل حال ما خواهد کرد.
وی با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع چند تن رزمندگان گفت: ایشان در آن جلسه از جنگ به بزرگی یاد کردند و فرمودند: «زمان جنگ با آن عظمت‌اش که هنوز لازم است هزاران کتاب در مورد دفاع مقدس نوشته شود، در مقابل زمانه‌ای که ما الآن در آن به سر می‌بریم هیچ است؛ شما قطع یقین بدانید این انقلاب به پیروزی خواهد رسید؛ هر کسی خسته شود و یا دچار انحراف گردد، همین جوان‌ها بار انقلاب را خواهند برد».
زاکانی بیان داشت: پیام حضرت‌ آقا این است که ما با انقلاب در حال امتحان شدن هستیم و انقلاب مسیر خود را پیدا کرده است؛ به تعبیر امام خمینی(ره) این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است؛ ما تا آخرین نفس، تا آخرین لحظه و تا آخرین گامی که انقلاب به آن نیاز دارد برای آن قدم برداریم و در خدمت انقلاب باشیم و این مملکت که زینت آن علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) است، به مدد همه نیروهای انقلاب و دلدادگان به امام(ره) و شهدای عزیزمان، یک مملکتی باشد که الگو و نمونه در سراسر جهان قرار بگیرد.

برچسب: