بررسي جنگهاي خلفاي سه گانه

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسي جنگهاي خلفاي سه گانه

جنگهاي خلفاي سه گانه از حيث تطابق آنها يا عدم مطابقتشان با جنگهاي پيامبر گرامي اسلام را توضيح دهيد يكي از مسائلی که همواره ذهن بسیاری از اندیشمندان مسلمان و غیر مسلمان را به خود معطوف داشته ،بحث جنگها و فتوحات دوران پس از رسول الله است که ما در این مقال بر آنیم که چگونگی و علت آنها را باز کاوی کنیم . شاید نخستین گزارشها از فتوحات متعلق به بلاذری باشد ،آنجا که آورده است : قالو لما فرغ ابوبکر ...الخ ،( چون ابوبکر از اهل رده و جنگ با انها فارغ شد ،چنان دید که سپاهیانش را به شام گسیل بدارد .پس به اهل مکه و طائف و یمن و همه اعراب نجد و حجاز نامه نوشت و آنها را به جهاد و غنیمت های روم فراخواند و ترغیب کرد .مردم در دو گونه ،یکی مومنین به جهاد و دوم کسانی که به دنبال غنائم بودند به دعوت او پاسخ گفتند و از هر نقطه به سوی مدینه رهسپارشدند [1].دلبستگی قبیله ای اعراب از سویی و دنیا دوستی سران عرب از سوی دیگر ،بخشی از ره آورد فتوحی بود که از دو سمت ،جامعه اسلامی را به سوی دو قطب متانفر می کشاند . عده ای آنقدر به این فتوحات دل بسته بودند که می گفتند : چگونه این چشمه های جوشان و رودهای درخشان و کشت زارها و تاکستان ها و زر و سیم و پرنیان را رها کنیم و به خشکسالی حجاز و بی حاصلی زمین آن برگردیم و به خوردن نان جوین و پوشینه پشمین بسنده کنیم ؟ [2]. سخن خالد بن ولید در عراق که به نظر می رسد در مواجهه با پرسش هایی از علت حضور در آن سرزمین بیان شده مشعر بر چنین نگاهی از فتوح است : و قام خالد خطیبا یرغبهم فی بلاد العجم ،و یزهدهم فی بلاد العرب ،و قال :الاترون الطعام کرفع التراب و بالله لو لم یلزمنا الجهاد فی الله و الدعاء الی الله عزوجل و لم یکن الا المعاش لکان الرای ان نقارع علی هذا الریف حتی تکون اولی به و نولی الجوع و الاقلالمن تولاه ممن اثاقل عما انتم علیه . گرچه دقیقا از محتوای پرسش های نیروهای تحت فرمان خالد بی خبریم ،ولی از به دست می آید کهوی بر تشویق به فتخ عراق به سبب فزونی روزی در آن دیار و ستاندن ان از حاکمانش و سپردن به سربازان مسلمان تاکید دارد .وقتی از ابو حنیفه ومالک وشافعی درباره فتوحات سوال می شد با این پاسخ مواجه می شدند که از آن چیزی نمی دانند ! عبدالله مروزی از مخالفان جهاد در سرزمین دشمن بود . دو بیتی که از او خطاب به فضیل عیاض آمده است با کنایه مخالفتش را نشان می دهد .

یا عابد الحرمین لو ابصرتنا لعلمت انک بالعباده تلعب
من کان یخضب خده بدموعه فنخورنا بدمائنا تتخضب

(ای عابد حرمین اگر دیده بگشایی و ما را بنگری در می یابی که تو با عبادت ،دل مشغول کرده ای ،تو کسی هستی که گونه ات به اشک چشمت تر می شود و ما سینه هایمان به خونمان رنگین می شود . پس باید پذیرفت که بسیاری از کسانی که به فتوحات می پرداختند یا به قصد غنیمت بوده یا به اجبار و اکراه و کم بوده اند افرادی که در این جنگها برای رضای پروردگار حاضر می شده اند. در اینجا ما با دو نحوه گسترش اسلام مواجهیم

1-
گشایش دیگر سرزمین ها به زور شمشیر بوده است و به این طریق سرزمین های بیزانس (روم شرقی )، ایران و بخش هایی از آفریقا و اروپا به تصرف مسلمانان درآمد و این حرکت از عصر خلیفه اول شروع شد و در عصر خلیفه دوم و سوم ادامه پیدا کرد ،این نوع از کشور گشایی را فتح « تغلبی » می گویند .
2-
گونه دیگر در فتوحات ،فتح قلوب بود . در این شیوه با بیان کارکردی و عرضه اسلام از طریق اقناع و هدایت خلق به نشر اسلام می پرداختند و فقط با شمشیر موانعی که ایجاد مزاحمت می گردند را از میان بر میداشتند .آنهایی که اجازه نمی دادند کسی حرف مسلمانان را بشنود و خود بعدا آزادانه تصمیم بگیرند .
از نمونه های فتح دوم می توان به : یمن ،طبرستان ،گیل و دیلم ،هند و چین و آسیای جنوب شرقی و مالزی و اندونزی اشاره کرد .

برای مطالعه در زمینه فتوحات مراجعه شود به : کتاب الفتوح ،ابن اعثم کوفی ؛ فتوح البلدان، بلاذری؛ فتوح الشام ،واقدی ؛تاریخ فتح اندلس، ابن قوطیة؛فتح نامه سند ،علی بن حامد کوفی ؛فتح مصر و المغرب، ابن عبدالحکم . و مقاله فتوح در اسلام ،فتح تغلبی،فتح قلوب،صادق آیینه وند ،فصلنامه تاریخ اسلام شماره دوم ،تابستان 79 .

[1]

- بلاذری ،فتوح البلدان ،تحقیق عبدالله انیس الطباع و عمر انیس الطباع ،بیروت : موسسه المعارف ،1407قمری ،ص149 .

[2]

- محمد بن جریر طبری ،تاریخ الامم و الملوک ،قاهره : دار المعارف ، 1969 میلادی ،ص 354 .

؟

آيا در منابع اهل سنت بر فرار خلفاي سه گانه در جنگ خندق از برابر عمرو بن عبدود اشاره شده است؟

به نقل مشهور مورخان غزوة خندق يا احزاب در ماه شوال سال پنجم هجري، به وقوع پيوست،‌آتش افروزان اصلي نبرد احزاب، يهوديان مدينه بودند كه با تحريك مشركان، آنان را به هم پيماني با يهود و فراهم آوردن سپاه از تمام قبايل و حمله به مدينه با ياري يهوديان ترغيب كردند و چنين شد كه سپاهي بزرگ متشكل از ده هزار نفر از تمام مخالفان حكومت نو پاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گرد آمد و روانة مدينه شد و از اين رو اين نبرد عنوان احزاب به خود گرفت.
پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در چگونگي رويارويي با دشمن با يارانش به رايزني پرداخت و به پيشنهاد سلمان در ورودي مدينه خندقي حفر شد و خود رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در اين امر مشاركت نمود.
سپاه دشمن كه با غرور و تكبر تمام به سوي مدينه مي تاخت، پشت خندق زمين گير شد و حدود يك ماه ماند و به لحاظ تداراكاتي، سخت در تنگنا قرار گرفت.[1]
روزي عمرو بن عبدود با تني چند از شجاعان پرآوازة دشمن از خندق گذشتند و در مقابل سپاه اسلام قرار گرفته و مبارز طلبيدند اين درخواست بارها تكرار شد. آوازة عمرو همه را ترسانده بود. نفس ها در سينه حبس بود و كسي به فريادهاي مغرورانة عمرو پاسخ نمي داد. پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «فردي به پا خيزد و شرّ‌ او را كم كند.» جز از علي ـ عليه‎ السلام ـ پاسخي بر نمي آمد.[2] و چون مولا در برابر عمرو قرار گرفت پيامبر خدا آن جمله جاودانه را فرمود كه: همه ايمان در برابر همة شرك، ايستاده است.[3]
امام علي ـ عليه‎ السلام ـ با حمله اي برق آسا و پس از نبردي سخت، عمرو را از پاي درآورد و فرياد الله اكبر در صحنة نبرد پيچيد و همراهان عمرو پا به فرار گذاشتند و سپاه احزاب با همة شكوه خيالي از هم پاشيد.[4]
حادثة قتل عمرو بن عبدود، چنان مهم و سرنوشت ساز بود كه پيامبر خدا فرمود:
مبارزة علي بن ابي طالب با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، از همة اعمال امتم تا روز قيامت برتر است، و در روايت ديگري فرمود:
بي گمان، ضربت علي به عمرو در جنگ خندق با عبادت انس و جن برابري مي كند.[5]
جريان مبارز طلبيدن عمرو بن عبدود در منابع اهل سنت
1. السنن الكبري ‌به نقل از ابن اسحاق چنين آورده است: عمرو بن عبدود، در جنگ خندق بيرون آمد و فرياد برآورد: چه كسي به مبارزه در مي آيد؟ علي ـ عليه‎ السلام ـ در حالي كه غرق در آهن و فولاد بود بر خاست و گفت: اي پيامبر خدا، من هماورد اويم، سپس پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «او عمرو است. بنشين!» عمرو ندا داد آيا مردي نيست؟ و به سرزنش آنان پرداخت و گفت: كجاست آن بهشتي كه مي پنداريد كه كشتگان شما به آن وارد مي شوند؟ آيا مردي به پيكار من درنمي آيد؟ پس علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست و گفت، اي پيامبر خدا، من! فرمود: «بنشين!» سپس عمرو با رسوم ندا داد و شعري خواند. علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست و گفت: اي پيامبر خدا، من! فرمود او «عمرو است» علي ـ عليه‎ السلام ـ گفت: حتي اگر عمرو باشد. پس پيامبر اسلام به او اجازه داد و علي ـ عليه‎ السلام ـ به سوي او رفت و..»[6]
«بنشين!»، سپس عمرو بار سوم ندا داد و شعري خواند: علي ـ عليه السلام ـ برخاست و گفت: اي پيامبر خدا، من! فرمود:
2. مستدرك صحيحين از ابن اسحاق روايت كرده است كه: عمروبن عبدود در جنگ بدر نيز شركت كرده بود و جراحت برداشت و به همين جهت در جنگ احد شركت نكرد و در جنگ خندق براي انتقام به ميدان آمد و رجز خواني كرد كه: كيست با من هماوردي كند علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست در حالي كه جز ديدگانش سراپايش غرق سلاح بود، عرضه داشت: يا رسول الله اجازه بده من به ميدانش بروم، فرمود: آخر او عمرو بن عبدود است بنشين، عمرو دوباره صدا زد در ميان شما مردي نيست. رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه‎ السلام ـ را اجازه داد تا آنجا كه مي گويد: علي ـ عليه‎ السلام ـ پس از نبرد به طرف رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ رفت در حالي كه رويش مي درخشيد عمر بن خطاب پرسيد؟ چرا زره او را برنداشتي؟ زره او در عرب نظيري نداشت.[7]
3. در كتاب المغازي محمد بن عمر واقدي چنين آورده است.
«عكرمة بن ابي جهل» ، «نوفل بن عبدا...» ، «ضرار بن خطاب» و «هبيرة بن ابي وهب» و «عمرو بن عبدود» از خندق عبور كردند، در اين موقع عمروبن عبدود شروع به مبارز طلبي كرد و رجز مي خواند علي ـ عليه‎ السلام ـ برخاست و خطاب به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت من با او مبارزه خواهم كرد و تا سه مرتبه اين امر تكرار شد و به واسطة شجاعت و اهميت عمرو گويي بر سر مسلمانان مرغ نشسته و همگي سكوت كرده بودند. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شمشير خود را به علي ـ عليه‎ السلام ـ لطف فرمود، به دست خود عمامه بر سرش پيچيد و دعا فرمود: پروردگارا او را بر دشمن ياري فرماي، علي ـ عليه‎ السلام ـ به نبرد عمرو رفت و پس از رد و بدل شدن سخناني، عمرو گفت برگرد كه تو تازه جواني و من مي خواهم با دو سالخوردة قريش كه ابوبكر و عمرند، بستيزم علي ـ عليه‎ السلام ـ فرمود: به هر حال من تو را به مبارزه دعوت مي كنم.»[8]
نتيجه گيري
با بررسي منابع متعدد اهل سنت به اين نتيجه مي رسيم كه: خلفا در غزوة‌ خندق حضور داشتند ولي جرأت مبارزه با عمرو بن عبدود را نداشتند از اين رو به رجز خواني هاي عمرو بن عبدود پاسخي ندادند و مانند ديگر مسلمانان از ترس در سكوت فر روفته بودند. در حقيقت نه تنها فرار كردند، بلكه خليفه دوم از شجاعت عبدود سخنراني نموده و روحيه مسلمانان را تخريب مي نمود.
براي مطالعه بيشتر به تاريخ خلفاي رسول جعفريان مراجعه كنيد.
(نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 411، ص 1283.)
بيچاره فرزند آدم اجلش پنهان، بيماريهايش پوشيده، نتيجه عملش نامعلوم، با نيش پشه اي رنجور مي شود، آب در گلويش بماند خفه مي شود، با عرق كردن بدبو مي شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محمد بن عمر واقدي، المغازي، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر دانشگاهي، 1369، صفحات 354 ـ 353 ـ 329، تاريخ طبري، ج2، ص 566 ـ 565 و 572،‌و سيرة‌ابن هشام، انتشارات ايران 1363 صفحات 233ـ 225، و محمدي ري شهري، دانشنامة اميرالمؤمنين ترجمة‌عبدالهادي مسعودي، ج1، صفحات 7-195، جعفر سبحاني، فروغ ابديت، مركز مطبوعات دارالتبليغ اسلامي، ج2، ص 544.
[2] . ابوبكر احمد بن الحسين بن علي بيهقي، سنن الكبري، ج9، ص 223، دارالمعرفه بيروت، محمد بن عمر واقدي، المغازي، ترجمه مهدوي دامغاني، صفحات 354ـ329.
[3] . ديلمي، ارشاد القلوب، مؤسسه اعلمي بيروت، ص 244.
[4] . تاريخ طبري، ترجمه، ابوالقاسم پاينده، نشر اساطير، تهران، 1375، ج3، صفحات 5-1074.
[5] . ابوبكر بن علي خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، چاپ بيروت، ج13، ص 19.
[6] . ابوبكر احمد بن حسين بن علي بيهقي، السنن الكبري، ج 9، ص 223، دارالمعرفه بيروت.
[7] . ابو عبدالله محمد بن عبدالله نيشابوي، مستدرك صحيحين، بيروت، 1398ق، صفحات33ـ32 و شبلنجي، نورالابصار، ص 779، 1332، مصر، موسوي همداني، سيد محمد باقر، علي ـ عليه السلام ـ در كتب اهل سنت، انتشارات محمدي،‌تهران 1361،صص 9-278.
[8] . محمد بن عمر واقدي، المغازي، ترجمة دكتر محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر دانشگاهي، 1369، صفحات 329 و 353 و 354.

موضوع قفل شده است