قضا و قدر و اراده انسان
تبهای اولیه
نقش قضا و قدر در زندگی ما چیست؟ آیا امور و کارهای دنیا، در اختیار ماست یا در اختیار و اراده خداوند قرار دارد؟
خداوند، به واقعیتهای اتفاق افتاده، علم دارد و به عبارتی دقیقتر، واقعیتها، مطابق علم الهی هستند و از این رو، به علم فعلی خداوند، تعبیر میشود. به گفته برخی، خداوند به آن چه انجام میگیرد، علم دارد و به گفته برخی دیگر، آن چه انجام میگیرد، مطابق علم خداوند است. در اصطلاح اهل فلسفه و حکمت، اولی را علم انفعالی و دومی را علم فعلی خداوند نامیدهاند که خود، یکی از مراتب علم الهی است.
مرتبه بعد، لوح محو و اثبات میباشد که نسبت به اختیار و اراده خودمان و یا تغییر عوامل و شرایط، برخی حوادث اتفاق میافتد و ثبت میشود و برخی اتفاق نمیافتد و در هر دو مورد، اختیار و اراده انسان، مهمترین عامل است؛ یعنی خداوند میداند که ما با اختیار و اراده خودمان، چه کاری را انجام میدهیم.
اگر خداوند، سرنوشتی را برای ما اثبات یا محو کند، اگر چه علم آن نزد خداوند است، اما این علم، با توجه به انگیزهها و شرایط ما رقم خورده است. ما باید بدانیم که ما تنها در دنیا زندگی نمیکنیم و تنها اختیار و اراده ما، تعیین کننده نیست؛ بلکه اختیار و اراده دیگران و عوامل و شرایط دیگری نیز وجود دارد. البته در نسبتسنجی، رکن مهم، اراده و اختیار ماست که گاهی تا بیش از 90 درصد، تعیین کننده است.
در صورتی که ما انفعالی و سست برخورد کنیم، بدیهی است که عوامل و شرایط دیگران، بر ما تحمیل میشود؛ از این رو، ما نباید کوتاهی و سستی خود را به عنوان تقدیر الهی و قسمت، به شکل مخفی آن، به شمار آوریم و خودمان را مجبور، مقهور و افسرده بسازیم.
آن چه گفته شد، نظام عمومی برای مردمان است که به طور معمول، تلاش میکنند و تصمیم میگیرند و یا سستی و تنبلی میکنند و نتیجه تلاش یا تنبلی خود را میبینند. اولیای الهی و مؤمنان واقعی، که وظیفه خود را با همت و تلاش، به خوبی انجام میدهند، پیشرفت و نتیجه کار را به خدا میسپارند و خداوند متعال، علاوه بر تقدیر عمومی، لطف ویژهای نسبت به آنان خواهد داشت و امور آنها را به خوبی، فراهم خواهد ساخت که این، تقدیر خاص الهی است.
حال پاسخگویی به این سؤال مهم و اساسی، نیازمند دقت و توجه به امور زیر است:
الف) تصور صحیح از قضا و قدر
ما باید در تمام شئون زندگی، به قضا و قدر الهی، اعتقاد داشته باشیم و تصورمان از قضا و قدر، تصور صحیح و درستی باشد. ما در این جا فقط به دو نکته مهم درباره این مسئله اشاره می کنیم که عبارتند از:
1. یکی از مظاهر قضا و قدر، اختیار انسان است؛ یعنی قضای الهی بر این تعلق گرفته که انسان، موجودی مختار و آزاد باشد و با اختیار خود، انتخاب کند و نتیجه کار خود را مشاهده نموده، مسئولیت آن را بر عهده بگیرد. بنابراین، هرکاری را که ما انجام می دهیم، به حکم قضا و قدر الهی است؛ نه این که قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته باشد که ما فلان کار مخصوص را انجام دهیم.
فرض کنید در دانشگاه، قانونی وضع میکنند که دانشجویان، به هر تعدادی که خواستند، واحد درسی انتخاب کنند. در این صورت، هر دانشجو، هر تعداد واحد درسی انتخاب کند، به حکم این قانون می باشد؛ اما قانون، هیچ گاه تعیین نکرده که فلان فرد، چند واحد درسی و چه واحدهایی را انتخاب کند.
2. قضا و قدر الهی، هیچ گاه به امور جزئی تعلق نمی گیرد؛ برای مثال، قضای الهی بر این تعلق نگرفته که فرد خاصی، حتماً به بیماری خاصی مبتلا شود یا فرد خاصی، حتماً فقیر شود یا فلان فرد، کور به دنیا بیاید؛ بلکه قضا و قدر الهی، همواره به امور کلی تعلق می گیرد؛ یعنی در مورد اول، قضای الهی بر این تعلق گرفته که هر کس غذای آلوده خاصی را بخورد، به بیماری خاصی مبتلا شود و اگر نخورد، بیمار نمی شود. حال اگر کسی غذای آلودهای را خورد و بیمار شد، به حکم قضای الهی است و کسی که نخورد و سالم ماند، آن هم به حکم قضای الهی است. بنابراین، سرنوشت های گوناگونی در کار است و این سرنوشت ها، می توانند جانشین یکدیگر شوند و جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است.1
ب) تفاوتهای موجود و نقش اراده انسان
خداوند، جهان را بر اساس دو عنصر مهم «نظاممندی» و «عدالت»، آفریده است. نشانه نظاممندی جهان، آن است که عوامل محیطی, ژنتیکی و اختیار، هر کدام نقش مؤثر خود را داشته باشند. از این رو، پدر و مادری که با پاکی و ایمان، صاحب فرزند شدهاند، با پدر و مادری که در حال اعتیاد و... صاحب فرزند شدهاند، به طور طبیعی و بر اساس نظاممندی جهان، فرزند این دو خانواده، با هم تفاوت خواهند داشت؛ اما بر اساس عدالت خداوند، چون فرزند مقصر نیست، خداوند از او، بر اساس توانمندی و شرایط محیطیاش، انتظار دارد و با توجه به این شرایط، او را مورد بازخواست قرار میدهد.
گاهی سؤال این است که «چرا میان موجودات عالم، تفاوت وجود دارد؟» و گاهی سؤال این است که «چرا انسانها، دارای ظرفیتها و استعدادهای متفاوت هستند؟» که این دو سؤال، کاملاً از هم جدا بوده، پاسخهای مختلفی را میطلبند.
وجود اختلاف و تفاوت در میان موجودات، لازمه وجود قوانین و نظامهای ضروری حاکم بر عالم، به ویژه، نظام ضروری علت و معلولی است. خداوند، همه جهان را با یک اراده آفریده است و اراده او، از مجرای همین قوانین و نظام خاص علت و معلولی، تحقق مییابد. از طرف دیگر، معنای حاکمیت قوانین و نظامهای ضروری و تخلفناپذیر، آن است که نظام عالم، یک نظام طولی و سلسله مراتبی است که در آن، هر موجودی در هر مرتبه و جایگاهی از آن سلسله مراتب که قرار دارد، همان مرتبه و جایگاه، هویت او را تشکیل میدهد. مانند سلسله مراتب اعداد که هر عدد، در میان سلسله اعداد، از جایگاهی برخوردار است که هویت او، به آن جایگاه بستگی دارد.
درباره سؤال دوم، باید گفت که آن چه درباره نظام تغییرناپذیر و سلسله مراتبی عالم گفتیم، حاصل بحثی است که در زمینه «کیفیت صدور موجودات از ذات باری تعالی» مطرح است. در آن جا گفته میشود که جایگاه، مکان، چیستی و چگونگی هر موجودی، در یک سلسله مراتب ضروری، تعیین و تعریف میشود و آن موجود، از آن مرتبه و جایگاه، تفکیکناپذیر است. حال آیا میتوان همین سخن را درباره آدمیان و چگونگی وضعیت تکاملی آنها صادق دانست؟ آیا هر انسانی با هر ظرفیت، استعداد و جایگاهی که دارد، همان ظرفیت و استعداد، هویتبخش او بوده، دیگر نمیتواند از آن وضعیت، فراتر رود؟
در این جا آن چه نقش اساسی را در فرآیند تکاملی حیات انسان ایفا میکند، همان عنصر اختیار است و اختیار، چیزی نیست جز اعطای مسئولیت و در نتیجه، تکلیف سازندگی به انسان و انسان، چون موجودی مختار است، در مقابل اعمال و افکار خود، مسئولیت و تکلیف پیدا میکند و شاید به دلیل وجود همین عنصر مهم، ظرف وجودی او، ظرفی از پیش تعیین و تعریف ناشده و انعطافپذیر است؛ یعنی، ظرفیت و استعداد او، کاملاً به فعالیتهای اختیاری معرفتی و معیشتی او بستگی دارد.
بنابراین، تفاوت ظرفیتها و استعدادها، نسبتی مستقیم و آشکار با همت و عمل اختیاری آدمی دارد. با توجه به این نکته است که نظامهای آموزشی، تربیتی و اخلاقی، معنا و مفهوم پیدا میکنند. بر اساس نظام علت و معلول و تفاوتهای محیطی، ژنتیکی و...، ظرفیتها و استعدادهای متفاوتی در انسانها پیدا میشود. از سوی دیگر، خداوند به آدمی، قدرت و اختیار سازندگی عطا کرده است و این انسان است که به سبب همین عنصر اختیار، مسئولیت پیدا میکند تا در چارچوب قوانین و نظامهای حاکم بر عالم هستی، توان، ظرفیت و استعداد نهفته و بالقوه خود را شکوفا سازد و این انسان است که مسؤولیت چگونه بودن و چگونه زیستن خود را بر عهده دارد و تفاوتها نیز ناشی از چگونگی اعمال اختیاری اوست.
خداوند، ضمن دادن اختیار، برنامه زندگی سعادتمندانه را نیز از طریق پیامبران و سفیران خود، در اختیار انسان نهاده است. از این رو، انسان ضمن این که تکلیف پیدا میکند، باید پاسخگوی اعمال و افعال خود باشد و به تناسب عمل، پاداش یا کیفر ببیند.
آن چه گفته شد، تبیین واقعیت موجود و وجود تفاوتهاست؛ اما چرا خداوند، نظام جهان را به گونهای قرار نداده که همه، یکسان باشند؟ در پاسخ باید گفت که اقتضای نظام دنیا، این گونه است که دارای هندسه ویژهای باشد و ابتدا و فرجامی خاص داشته باشد و زیبایی آن، به همین است. در غیر این صورت، نظام دیگری خواهد بود و فرجامی مانند بهشت و جهنم، نخواهد داشت.2
افراد بشر، هم از نظر استعداد و هم از نظر شرایط اقتصادی و سیاسی، در وضعیت های مختلفی قرار دارند. این تفاوتها، به دلیل اهداف و فلسفه خاصی است که بر جریان آفرینش انسان حاکم است. شما دنیایی را فرض کنید که همه انسان های موجود در آن، از نظر شرایط فکری، اقتصادی و... یکسان باشند و هیچ تفاوت و تغییری در آنها نباشد. آن گاه شکل زندگی اجتماعی، به چه صورتی در می آید؟ آیا در این صورت، کارخانه ای به گردش در می آید و زمینی کاشته می شود؟ خیر؛ زیرا کسی به دیگری نیازی ندارد و همه یکسان فرض شده اند. در این جامعه، هیچ تحرکی مشاهده نمی شود؛ چون هیچ کس از دیگری عقب نیست تا بخواهد به او برسد؛ اما نظام انسانی در این طبیعت، به گونه ای خاص تنظیم شده است؛ از این رو، روزی روم و ایران، دو ابرقدرت جهان و منبع ثروت و قدرت بودند و روز دیگر، اروپا چنین می شود و سپس رو به زوال می گذارد. تمدن ها و قدرت ها به وجود می آیند و با درگیر شدن با شرایط خاص، متلاشی شده، از بین می روند. فلسفه همه این حرکت ها، در تفاوت ها و اختلافهاست. قرآن می فرماید: «از نشانههای او، آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ های شماست».3
بسیاری از ارزش ها، در پرتو همین اختلافات، شکل می گیرند. عدالت، وقتی معنا پیدا می کند که ظلمی مشهود و ملموس باشد و عدالت خواهی، وقتی قابل تصور است که ستمگری در کار باشد. در رویارویی فقر و غنا نیز همین نکات وجود دارد. بسیاری از احساسات عمیق و ارزشمند انسانی، در این تقابل ها شکل می گیرند. تکالیف خداوند و بازخواست او از بندگان در قیامت نیز متناسب با امکاناتی است که در اختیار آنان قرار دارد. حساب و بازخواست از ثروتمندان در قیامت و نیز مسئولیت آنان در دنیا، با حساب فقرا و مسئولیتشان برابر نیست و اقشار مختلف مردم، به وسیله فقر و غنایشان، مورد امتحان قرار میگیرند.4
ج) قضا و قدر الهی و اجل انسانها
همه حوادث و پدیده های جهان، مطابق اراده و قضا و قدر الهی، واقع می شوند و قضا و قدر الهی نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده، از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود. مسئله مرگ نیز طبق نظام علی و معلولی، پدید میآید. به طور کلی، مرگ، دو نوع است؛ یکی اجل مسمّی و دوم، اجل معلق یا غیرمسمی. نوع اول، همان مرگ طبیعی است که مطابق با نظام خلقت، هرموجود زنده ای پس از یک دوره زندگی، عوامل زیستی او رو به کاهش و زوال می گذارند تا روزی که عمر او به سر رسد. اجل معلق نیز مرگ زودرسی است که بر اثر تصادف، بیماری ها و... پدید می آید. هر دو نوع مرگ، به اراده و مشیت خداوند و بر طبق قضا و قدر الهی میباشد.
انسان می تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند. یکی از اموری که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ می باشد. انسان می تواند با رعایت اصول بهداشتی و...، عمر خود را به حد طبیعی و واقعی برساند. علاوه بر این، بعضی از گناهان یا کارهای خیر، مانند قطع رحم، ظلم، احسان، صله رحم، صدقات و... نیز در جلو یا عقب افتادن مرگ ها مؤثرند؛ اما همه اینها بر طبق قانون قضا و قدر الهی است و خداوند از ابتدا می داند که هر انسانی با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش، چه نوع مرگی خواهد داشت.
بیشتر مرگ ها با اجل معلق تحقق می پذیرد؛ نه با اجل حتمی؛ یعنی یک سری عوامل، در جلو یا عقب افتادن آنها دخیل هستند؛ مثل اگر کسی از بدن خود مراقبت نکند و غذاهای ناسالم و مضر بخورد، در اثر مسمومیت، میمیرد و اگر مراقبت کند، ممکن است عمرش طولانی تر باشد.
تأثیر برخی از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم، عمر را افزایش و قطع رحم، آن را کاهش می دهد؛ ولی دامنه تأثیر، در محدوده اجل معلق است، نه اجل مسمی. صدقه نیز مرگ را به تأخیر می اندازد؛ ولی باید بدانیم که یک حادثه، مرهون علل و عوامل مختلفی است که مجموع آنها، آن را پیش می آورند. بنابراین، چه بسا اگر صدقه در کار نبود، پیش از این حوادث، آن واقعه می شد و یا حادثه ناگوارتری پیش می آمد.
خداوند، انسان را با اختیار و قدرت آفرید و راه درست از نادرست را به او نشان داد و به او فرمان داد که به سمت نیکی گرایش پیدا کند؛ اما این فرد، به اختیار و قدرت خود، به بیراهه میرود و این را خدا میداند. مثال ساده برای این مسئله، معلمی دقیق و پرتجربه است که خوب درس میدهد و دانشآموزان را به درس خواندن تشویق میکند و در برابر تخلفات آنها میایستد؛ اما از همان ابتدا، میداند که فلان دانشآموز، تجدید خواهد شد. علم معلم، تأثیری در قدرت و اختیار و تجدید شدن دانشآموز ندارد. او به اختیار خود به بیراهه رفته، از این درس، نمره نمیآورد و معلم نیز همه این مطالب را از قبل میداند؛ بنابراین، علم الهی، قطعی و تخلفناپذیر است؛ اما این علم، درباره موجودی است که با اختیار و قدرت خود، فعالیت میکند.
د) قلمرو اختیار انسان
باید توجه داشت که انسان، اختیار مطلق ندارد؛ بلکه اختیار او، در محدوده خاصی است. زمان و مکان ولادت، پدر و مادر و مسائلی این چنین، در اختیار او نیست؛ اما در محدوده دنیا و براساس اصل حاکم علت و معلول، دارای اختیاراتی است و تکلیف نیز بر اساس و به اندازه محدوده اختیار است. هر انسانی با فطرت آفریده میشود و با وسوسههای شیطانی روبهرو میشود و قدرت انتخاب بدی یا خوبی را دارد و به اندازه همین اختیار، مسئول است.
جمله «لاجبر و لاتفویض، بل امر بین امرین» مضمون احادیث متعددی است که از اهل بیت علیهمالسلام در نقد دو نظریه نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت، آموزه مستقل و دقیقی است که افعال اختیاری انسانها را به درستی تبین می کند. جبر، یعنی این که انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد و به عبارت دیگر، افعال بندگان، مستند به خداوند متعال باشد. اختیار نیز به معنای توانایی بر انجام یا عدم انجام کاری است که در پیش روی ماست و از لوازم قدرت است.
نظر شیعه این است که نه جبر، امکان تحلیل دقیق افعال انسانی را دارد و نه تفویض؛ بلکه تحلیل دقیق کار بشری، راهی میان جبر و اختیار است. انسان در فعل و ترک، اختیار و قدرت دارد؛ اما این قدرت و اختیار را خدای سبحان به او داده است و قدرت بشری، نفیکننده قدرت الهی نیست. به عبارت دیگر، اراده، قدرت و اختیار آدمی، در طول اراده و قدرت الهی است. بنابراین، افعال اختیاری انسان، از یک جهت، به خود انسان منسوب هستند و از جهت دیگر، به خداوند انتساب دارند. منسوب به انسان هستند؛ زیرا بر اساس قدرت، اراده و تصمیم او انجام می پذیرند و منسوب به خداوندند؛ زیرا هستی انسان و تمام آثار وجودی او (و از جمله افعالش)، معلول خداوند و وابسته به او هستند.
این که گویی این کنم یا آن کنم
این دلیل اختیار است ای صنم !
و آن پشیمانی که خوردی ز آن بدی
ز اختیار خویش گشتی مهتدی 5
پی نوشت:
1. ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 381 - 395.
2. ر.ک: مرتضی مطهری، عدل الهی؛ جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی؛ حبیبالله طاهری، درسهایی از علم کلام؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید.
3. روم، آیه 22
4. ر.ک: مرتضی مطهری، عدل الهی؛ جوادی آملی، حکمت عبادات.
5. مولوی.
نقش قضا و قدر در زندگی ما چیست؟ آیا امور و کارهای دنیا، در اختیار ماست یا در اختیار و اراده خداوند قرار دارد؟نقل قول:با سلام خدمت همه دوستان و تشکر از مطالب جناب گمنام در این رابطه باید گفت : قضا و قدر الهی هیچ منافاتی با اختیار آدمی ندارد ، در واقع طبق اصطلاح کلامی قضا و قدر دو نوع است ؛ مشروط و حتمی .
قضا و قدر مشروط کاملا به اراده انسان بستگی دارد و اراده انسان در طول اراده الهی قرار می گیرد و به زبان ساده باید گفت خداوند به انسان اجازه می دهد که او خود مسیر زندگی خود را انتخاب کند ، و همان اراده و تصمیم انسان را اجازه می کند . به عبارت دیگر خداوند تبارک و تعالی اراده می کند آنچه را که انسان اراده می کند ؛ لذا هیچ منافاتی بین اراده الهی و اختیار آدمی و قضا و قدر وجود ندارد .